نظام خانواده در اسلام

نظام خانواده در اسلام  0%

نظام خانواده در اسلام  نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: خانواده و کودک
صفحات: 11

نظام خانواده در اسلام

نویسنده: حسين انصاريان
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

صفحات: 11
مشاهدات: 4266
دانلود: 307

توضیحات:

نظام خانواده در اسلام
  • آئين ازدواج در نظام هستى

  • نظام همزيستى در گياهان

  • نظام ازدواج و توالد و تناسل در حيوانات

  • انسان و ازدواج

  • تقواى الهى در خانواده و جامعه

  • نظام خانواده در مغرب زمين

  • موقعيت زن در تاريخ بشر و اسلام

  • استقلال مرد و زن در اسلام

  • استقلال مرد و زن در ازدواج

  • مقام زن در منطق وحى

  • زن در منطق وحى

  • عقل و شهوت ملاك سعادت و شقاوت

  • حديثى عجيب از شب معراج در رابطه با زنان

  • مشكلات و موانع راه ازدواج

  • شرايط الهى و اسلامى ازدواج

  • راه انتخاب همسر

  • راه انتخاب همسر در اسلام

  • بهداشت در نظام خانواده

  • زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگويند

  • جلوه هاى فضيلت در خانواده

  • اسلام و مسائل مادى خانه و خانواده

  • اصول معنويت در خانواده

  • جايگاه و ارزش فرزند

  • ارزش دختر دارى در اسلام

  • نقش مادر در تربيت فرزند

  • نقش پدر در رشد فرزند

  • حقوق فرزند بر پدر و مادر

  • حقوق پدر و مادر بر فـرزنـدان

  • وظيفه زن و شوهر نسبت به بستگان يكديگر

  • صـلـه رحـم موجبات سعادت و شقاوت خانواده

  • طلاق و ارث

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 4266 / دانلود: 307
اندازه اندازه اندازه
نظام خانواده در اسلام

نظام خانواده در اسلام

نویسنده:
فارسی
آئين ازدواج در نظام هستى نظام خانواده در اسلام

حسين انصاريان

(و من كلّ شىء خـلقنا زوجـين لعلّكم تذكّـرون )
الذاريات / ٤٩

آئين ازدواج در نظام هستى
نظام تركيب و تزويج در جمادات
اراده عالمانه و حكيمانه و عادلانه حضرت حق، در نظام متقن هستى و پهن دشت ميدان خلقت و آفرينش، از هر چيزى جفت آفريد.
در اين بساط جفت بودن و زوج بودن هر چيزى حقيقتى است كه استثنا برنداشته، و پيش از آنكه دانش بشر، و تحقيقات علمى به آن دست يابد، قرآن مجيد در آيات متعددى از جمله در آيه چهل و نهم سوره مباركه الذاريات، از اين واقعيت، كه نسبت به تمام موجودات هستى، اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان فراگير است خبر داده. اين خبر عظيم، و گفتار علمى، و اين بيان روشن، آن هم نسبت به تمام موجودات خانه خلقت، و كاشانه و لانه آفرينش، با توجه به اينكه مربوط به قرنها قبل از رنسانس علمى است، و در شهرى چون مكه و مدينه كه خط نويس و خواننده اى، و كتاب و مدرسه اى در آن نبوده، از معجزات قرآن مجيد، و دليلى محكم بر اصالت اين كتاب، و برهانى بزرگ بر علمى بودن اين دفتر، و عاملى بس قوى بر صدق نبوت خاتم انبيا(صلى الله عليه وآله وسلم) است. قرآن مجيد در زمينه هاى ديگر مسائل آفرينش آياتى دارد، كه علوم امروز بشر، در برابر آن شگفت زده و غرق در تعجّب و حيرت است، و براى احدى از افراد انسان در هر مقام و مرتبه اى كه باشد، جاى شك و ترديد، در حقّانيت خود، و اينكه چراغ هدايت فرا راه حيات آدميان است، باقى نمى گذارد. ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ. [١]
عنايت و رحمت او، در ذات زوج ها و جفت ها از هر نوعى، كشش و جاذبه و رابطه عاشقانه، و ميل به يكديگر برقرار نموده است، تا اين جاذبه و كشش، و اين ميل و رابطه، تحت نظامى خاص و شرايطى معين، چه در نظام تكوين، چه در عرصه گاه تشريع منتهى به ازدواج و جفت گيرى و توالد و تناسل، و تكثير نوع شود، و از اين راه باعث بقاء نظام عالى آفرينش گردد، و هم اينكه تمام موجودات از هر جنس و نوعى كه هستند به لذّت زندگى، و خوشى در حيات، و بهره مندى از وجود خود و ديگران برسند. رابطه توالد و تناسل در عالم جمادات، به هر صورتى كه هست، به صورت ميل تركيب عنصرى با عنصر ديگر، و در نتيجه پديد آمدن عنصر سوم، مانند تركيب اكسيژن و هيدروژن كه دو عنصر سوزان و سوزنده است، و نتيجه تركيب و ازدواج اين دو گاز سوزان و سوزنده، به صورت آب سرد و خنك و مايه حيات و نشاط است، يا به صورت جذب و انجذاب، همراه با نتايج بسيار زياد آن، يا به صورت دو جريان مثبت و منفى، و پديد آمدن منافع بى شمار، از عجايب و شگفتى هاى هستى، و محصول اراده و رحمت حضرت ربّ العالمين است، و همين رابطه بين دو عنصر يا عناصر، و ميل به يكديگر، و خلاصه خط عشقى كه بين جمادات نسبت به يكديگر حاكم است،باعث تكثيرنسل وتداوم نوع، و برپا بودن نظام عالى خلقتو عرصه گاه زيباى هستى است. راستى اين چه قدرت شگرف و چه اراده عظيمى است، كه بين دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه و حالت عشق برقرار مى كند كه از ازدواج آن دو عنصر، آب سرد و چشمه سار با صفا، و رود هاى خروشان، و درياهاى عظيم، و اقيانوس هاى بى كران، و باران لطيف بوجود مى آيد؟!! اين چه نيروى شگفت انگيزى است كه با تركيب عناصر با يكديگر در دل خاك سياه و تيره، و در قلب سنگ خارا، و در بسترى قير گونه و تيره تر از شب، الماس بوجود مى آورد؟! اين چه اراده قاهرى است كه از تركيب چند مادّه در تاريكى معادن يمن، عقيق سرخ، و از عمق خاك نيشابور، فيروزه آسمان رنگ، و از آميجتن خاك با فسيل حيوانات، هزاران جنس مورد نياز بشر پديد مى آورد؟! اين چه رحمت و لطفى است، كه با تركيب سنگ و خاك و ساير مواد با سنگ و خاك، مولودى با منفعت چون طلا و نقره، و مس و آهن، تحويل خانه هستى مى دهد؟! و اين چه اراده و حكمتى است كه از تركيب و تزويج عناصر با يكديگر اين همه نعمت به بندگانش عنايت مى فرمايد؟!! اين چه اراده و حكمتى است كه بين خورشيد و زمين و مجموعه عناصر اين گوى آتشين، و عناصر زمين ،اين همه مهر و الفت، و عشق و محبت برقرار ساخته، كه از تركيب عناصر خورشيد با عناصر زمين، و ازدواج مواد خورشيد با مواد زمين نعمت هائى پديد آورده كه به فرموده خودش در قرآن مجيد، كسى را قدرت و قوّت شماره كردن آنها نيست. اوست خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد، و از عالم بالا آب فرو ريخت، و به سبب آن ميوه ها را روزى شما قرار داد، و كشتى را در تسخير شما در آورد تا در دريا به دستور او حركت كند، و نهرها را در پهنه گاه زمين در اختيار شما قرار داد، و خورشيد و ماه را كه در حركتند، و در درياى هستى روانند مسخّر شما نمود، و شب و روز را در اختيارتان گذاشت، و از آنچه از او خواستيد به شما عنايت فرمود، و اگر در مقام شماره كردن نعمتهاى خداوند برخيزيد، شما را توان احصاء نعمت او نيست... [٢] !!
ميزان ميل و كشش، و جذب و انجذاب، و مثبت و منفى بودن عناصر، و رابطه عاشقانه بين آنها، براى توالد و تناسل، بر اساس نظمى معين و قوانينى خاص، و مقرراتى عادلانه است. اين ميل و كشش از افراط و تفريط بدور است، و هرگز اين رابطه و محبت به سردى نمى گرايد، و قهر و دعوا و به هم خوردگى و اختلاف در اين عرصه گاه زيبا و عاشقانه، و طلاق و جدائى در اين ازدواج جانانه معنا و مفهومى ندارد. اگر در اين صحنه از پهنه آفرينش زمينه اختلاف و قهر و طلاق، و جدائى و بى مهرى راه داشت، بدون ترديد فساد و افساد سفره لعنتى خود را مى گستراند، و اوضاع را به هم مى پيچيد، و بساط را از بيخ و بن ريشه مى زد. عناصر در جهان جمادات هر كدام داراى حجم و وزن معين، و فاصله به اندازه، و رشد و گردشى متناسب با وضع خود هستند، و تركيب هر يك با ديگرى بر اساس كفويت است.
عناصر از نظام معين به خود دست برنمى دارند، با يكديگر به دشمنى و دعوا برنمى خيزند، و در هر كجاى از اين نظام احسن قرار دارند حدّ وجودى و قانونى خود را رعايت مى كنند. لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغى لَها اَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ فى فَلَك يَسْبَحُونَ. [٣]
نه خورشيد را شايد كه به ماه فرارسد، و نه شب را كه بر روز سبقت گيرد، و همه در مدار معين بخود شناورند. در وزن و حجم و طول و عرض و عمق، و رنگ و صفات، و فاصله هاى عناصر عالم بالا از يكديگر، از جمله فاصله خورشيد و زمين كه نزديك به صد و پنجاه ميليون كيلومتر است، و هيچ گاه اين فاصله را كم و زياد نمى كنند، كه زياد شدنش باعث منجمد شدن تمام موجودات زمين، و كم شدنش علت سوختن تمام عناصر كره خاكى است، غير از علم و عدل و حكمت بى نهايت كه بر اساس اراده حضرت حق در وجود تمام موجودات در تجلّى است، چيزى مشاهده نمى شود، اين است كه هر وقت اهل حال و بصيرت، و اهل انصاف و وجدان، و بيداران و بينايان، و پاكان و پاكيزگان با ديده سر، و چشم دل به نظام هستى مى نگرند با كمال خضوع و خشوع و با تمام وجود از صاحب آفرينش و خالق هستى، و نظام دهنده اين نظام اعجاب انگيز ياد مى كنند و از عمق جان فرياد برمى آورند. رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً. [٤]
اى مالك و مربّى ما، اين خلقت و آفرينش را بر باطل بوجود نياورده اى.
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود***هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار
آرى نظم و قانون، و حدّ و حدود، و حق و حقيقت در ظاهر و باطن تمام عناصر هستى در تجلّى است، و بر تابلوى وجود تمام موجودات اسماء و صفات حق ديده مى شود، و آنچنان خطّ اسماء و صفات روشن است كه براى هر عامى بى سوادى هم قابل خواندن و درك كردن است.
بنزد آنكه جانش در تجلاّست***همه عالم صفات حق تعالى است
از همه عجيب تر اين كه تمام اين موجودات با نظام خاصّ خودشان در راهى مستقيم براى رسيدن به محبوب و مقصود خود كه همانا حضرت ربّ است; در حركتند. وَ اَنَّ اِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى. [٥]

نظام همزيستى در گياهان
برنامه تركيب يا به عبارت ديگر لقاح و توالد و تناسل در ميدان حيات نباتات و گياهان، بگونه اى است كه هر بيننده اى را در دريائى از تعجب و حيرت غرق مى كند. فرصت اندك، اجازه توضيح و تفسير تمام جوانب اين مسئله مهم را نمى دهد. در چند جمله، دورنمائى از اين حقيقت شگفت انگيز كه همراه با شرايطى خاص و قوانيـنى اعجـاب آور، و برنامه هايى فوق العاده دقيق و منظم است، به محضر عزيزان عرضه مى شود. اگر در ميان گلها دقت كرده باشيد، ميله ها و پرچم هاى ظريفى در وسط آن ديده مى شود، كه آنها را نافه مى نامند، و تعداد آنها در گلها مختلف است، و در عين حال حساب مخصوصى دارد.
در بالاى اين ميله ها، برآمدگى كوچك و زردرنگى است كه آن را بساك مى گويند، در ميان بساك، كيسه بسيار كوچكى است كه چهار حفره دارد، و در ميان آنها دانه هاى گرده قرار گرفته است.
دانه هاى گرده،دانه هاى بسيار ريز ميكروسكوپى هستندكه در عمل شباهت تامّى با نطفه حيوانات دارند!! پس از برقرارى عمل لقاح بين آن و قسمت هاى مادّه، تخم گل درست مى شود. دانه هاى گرده با آن كوچكى به نوبه خود داراى ساختمان تو در تو و نازك كاريهاى شگفت آورى مى باشند. در ميان آنها مقدار زيادى موادّ پرتوپلاسمى و موادّ چربى، قندى، نشاسته اى، و ازتى مى باشد، و در وسط آنها دو هسته كه يكى كوچكتر و ديگرى بزرگتر است وجود دارد، بزرگتر را هسته روينده، و كوچكتر را هسته زاينده مى نامند، كه وظيفه مهم اين دو را بزودى خواهيد دانست. مادگى:
همان قسمتى است كه روى محور گل قرار گرفته و در ناحيه فوقانى آن برآمدگى مخصوصى بنام كلاله است، و سطح آن را مادّه لزج و چسبناكى پوشانيده، كار اين مادّه چسبنده نگاهدارى و جذب دانه هاى نر و كمك به روياندن آنهاست.
در پائين مادگى كه متصل به قسمت تحتانى گل است، ناحيه برجسته اى وجود دارد كه آن را تخمدان مى گويند، و در ميان آن تخمك هاى كوچكى يافت مى شود، كه با دنباله مخصوصى به ديواره تخمدان اتّصال دارند، و به وسيله آن آب و موادّ لازمه را جذب مى كنند، تخمك ها نيز به سهم خود ساختمان قابل ملاحظه اى دارند.
عمل زفاف: پس از آنكه كيسه هاى گرده بساك از هم پاره شد و گرده ها روى كلاله ماده قرار گرفتند فوراً شروع به نمّو مى كنند، در اينجا بايد متذكّر شد كه براى رسيدن گرده به كلاله ماده، وسائل مختلفى وجود دارد كه از مشاهده آن تعجّب عميقى به مطالعه كنندگان جهان خلقت دست مى دهد.
از جمله اينكه حشرات گوناگونى اين وظيفه حياتى را بدون اينكه توجّه به كار خود داشته باشند انجام مى دهند، يعنى در اثر رنگ و بوى مطبوع، و مادّه قندى مخصوصى كه در بن گلها جاى دارد به طرف آنها حركت كرده، و روى آنها نشسته، و دانه هاى گرده را با پاى پشم آلود خود از اين نقطه به آن نقطه حمل مى كنند، اين عمل مخصوصاً در گلهائى كه ميله هاى نر و مادّه آنها از هم جداست و روى دو پايه قرار دارد بسيار شايان اهميّت است. همانطور كه گفتيم وقتى دانه هاى گرده روى كلاله قرار گرفت، شروع به رشد و نمّو مى كند، هسته بزرگتر كه همان هسته روينده است همراه آن نمّو كرده و به طرف تخمدان سرازير مى شود، و در نزديكى آن بكلّى از بين رفته و نابود مى گردد، ولى هسته كوچكتر كه از زاينده است، از ميان اين لوله باريك عبور كرده وارد تخمدان مى شود، و با تخمكها تركيب شده، عمل لقاح و زفاف در آن محيط مخفى و تاريك صورت مى گيرد، نطفه گل بسته و تخم اصلى آن بوجود مى آيد.
هوا و آب و انسان، واسطه ها و دلاّل هاى ديگرى هستند كه زمينه لقاح و زفاف نباتات و گياهان را فراهم مى كنند.
در عرصه گاه حيات نباتات، همانند وضع جمادات قوانين و شرايط تركيب، توالد و تناسل و زفاف به اراده حضرت حق، بدون پيش آمدن اختلاف و بى مهرى، و نزاع و طلاق، كار خود را دنبال مى كنند، و از اين طريق سفره روزى موجودات زنده بخصوص انسان را غرق در انواع ثمرات، حبوبات و ميوه جات مى نمايند.!!

نظام ازدواج و توالد و تناسل در حيوانات
ميل حيوان نر به ماده، و ماده به نر، و رابطه عاشقانه اى كه بين اين دو موجود زنده، براى لذت بردن از زندگى و توالد و تناسل، و بقاء نسل وجود دارد، از شگفتى هاى غيرقابل توصيف است. اراده و شعور و توجّه حيوانات به اين مسئله حياتى، و نظم و انضباطى كه در امر ازدواج و همزيستى بين آنان است، هر دقّت كننده اى را در دريائى از تعجب و شگفتى شناور مى كند. تعاونى كه بين ماده و نر جهت لانه سازى، ساختمان كاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مكان و وقت و زمان، و از همه مهمتر عمل لقاح، و توجه به وضع جوجه، و تأمين مواد براى او، و تعليم امور لازمه به فرزند، و نگهدارى او از حوادث و خطرات، و ساير برنامه هائى كه بر عرصه گاه حيات حيوانات حاكم است، و در حقيقت تجلى اراده حضرت حق است، بايد از عجايب مسئله هستى شمرده شود. دنياى پر از اسرار تخم گذاران و پستانداران در برنامه آميزش و لقاح، و توجه به حفظ تخم ها، و يا حفظ جنين و نوزادان، آدمى را در پرده اى از حيرت و بهت مى اندازد.
شرايط و قوانين ازدواج و توالد و تناسل در حيوانات شرايطى مناسب، و قوانينى خدائى و الهى است. ما مِنْ دآبَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراط مُسْتَقيم. [٦]
زمام اختيار هر جنبنده اى به دست مشيّت اوست، بدون شك هدايت پروردگارم به راه راست است. هيچ حيوانى به غير جنس مخالف خود كه نرينه اى از نوع خود اوست در عين اين كه كپسولى از شهوت جنسى است، ميل نمى كند. حيوان نر، شهوت خود را آلوده به ناپاكى و خلاف كارى نمى نمايد، و از راه مستقيم الهى منحرف نمى شود. در زمينه غريزه جنسى براى حيوانات آلودگى و انحراف نيست. نطفه حيوان نر براى ماده مربوط به خود اوست و در اين مسير توجهى به غير ندارد. در آنها چشم چرانى، و تعقيب غير، و تجاوز به ماده اى كه در زوجيت نر ديگر است وجود ندارد.
در اين زمينه بين تخم گذاران و پستانداران تفاوتى نيست راستى * آفرينش همه تنبيه خداوند دل است
دل ندارد كه نـدارد به خداونـد اقرار * دل ندارد كه نـدارد به خداونـد اقرار
دل ندارد كه نـدارد به خداونـد اقرار داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگى بخصوص توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان، حيوانات آبى داستانى شگفت آور، و براى اهل دقت موجب اعجاب فراوان است.
شكل زندگى حيوانات همراه با شرايط و قوانينى كه بر آنان حاكم است كلاس درس، و زمينه عبرتى است براى انسانهائى كه از فضاى هدايت حق دور افتاده، و از معنويت و نورانيت جدا زندگى مى كنند.
حيوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و ماه و خورشيد، و آسمان و زمين، و همچون نباتات و گياهانند.!!

انسان و ازدواج
ازدواج و تركيب و توليد، و توالد و تناسل، در عرصه گاه حيات جماد و نبات و حيوان، بر اساس قوانين تكوين و جهت گيرى صحيح غرائز صورت مى گيرد، ولى انجام اين مسئله حياتى و برنامه عالى طبيعى بايد بر مبناى مقررات و نظامات شرعيه، و قوانين الهيه كه در قرآن مجيد، و گفته هاى ملكوتى انبياء و امامان آمده، جامه عمل بپوشد. مايه هاى اوليه اين حقيقت به صورت غريزه، ميل، دوستى، عشق، و مهربانى در مرد و زن به اراده حكيمانه حضرت حق قرار داده شده: وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِقوْم يَتَفَكَّرُونَ. [٧]
و از آيات خداوندى است كه براى شما از جنس خودتان جفتى بيافريد، كه در كنار او آرامش يابيد، و ميان شما عشق و محبّت و مهربانى قرار داد، كه در اين حقيقت نشانه هائى از خداست براى مردمى كه در گردونه انديشه و فكر نسبت به حقايق بسر مى برند! وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَديراً. [٨]
و اوست خداوندى كه بشر را از آب آفريد، و ميان آنان خويشى و پيوند ازدواج قرار داد، و خداى تو بر هر چيزى قدرت دارد. انتخاب همسر در فرهنگ پاك اسلام بخودى خود مستحب و كارى بسيار پسنديده، و برنامه اى نيكوست، ولى در صورتى كه مجرد ماندن و عزب زندگى كردن، دامن پاك زندگى را به گناه و معصيت، و فحشا و منكرات آلوده نكند، در غير اين صورت ازدواج و تشكيل زندگى ضرورى و مسئله اى واجب، و تكليفى قطعى است. اينجاست كه بايد دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آينده آن بخصوص در برنامه ماديّت و خرج و مخارج بيمى بخود راه نداد، كه ترس از آينده نسبت به گذران امور زندگى برنامه اى شيطانى، و مولود ضعف نفس، و عدم اتكاء و اعتماد به كارگردان بساط هستى است. اينك دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و ضمانت وجود مقدسش را براى تأمين مخارج زندگى در آيه اى از سوره مباركه نور، ملاحظه كنيد.
وَ اَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا فُقَرآءَ يُغْنِهِمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَ الله واسِعٌ عَليمٌ. [٩]
دختران و جوانان مجرد و غلامها و كنيزهاى شايسته خود را همسر دهيد، و زمينه نكاح آنان را فراهم آوريد، چنانچه فقير و تهيدست باشند، خداوند از فضل بى نهايت خود بى نيازشان كند و خداوند واسع و عليم است.
انكحوا از نظر قواعد ادبى امر است و اين امر و دستور متوجه فرد فرد جامعه، و كليّه مردان و زنان است.
از آيه شريفه در جهتى وجوب ازدواج براى آنان كه نياز به ازدواج دارند، و جز از اين طريق پاكى و سلامت آنان تأمين نمى شود، استفاده مى گردد، و در جهتى ديگر لزوم اقدام خانواده ها بخصوص پدران و مادران، و آنان كه توان مالى در اين زمينه دارند، براى تشكيل زندگى جهت پسران و دختران استفاده مى شود. در تحقق برنامه نكاح سخت گيرى نكنيد ميل مرد به زن، و ميل زن به مرد، بخصوص به هنگام شكوفائى غنچه غرائز، و گُل شهوت، و شدّت و قدرت و قوّت آن بوقت نياز به ازدواج، امرى طبيعى، انسانى، و حياتى است، و براى كسى قابل انكار نيست. آرزوها و آمال و خواسته هاى بحق نسبت به آينده و در ابتداى تشكيل زندگى و پيمان زناشوئى در وجود جوانان اعم از پسر و دختر واقعياتى است كه براى هركس بخصوص پدران و مادرانى كه داراى پسر و دختر آماده براى ازدواج هستند بمانند آفتاب وسط روز امرى روشن و حقيقتى واضح است.
از همه مهمتر بهترين و برترين و محكم ترين و عاليترين روش و برنامه جهت پيشگيرى از گناه، و حفظ جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منكرات، ازدواج پسران و دختران به وقت نياز و زمان مناسب آن است، و اين واقعيتى است كه انكارش جز از مردم احمق و افراد نادان و مرد و زن بى شعور توقّع نمى رود. بر اين اساس در مرحله اول بر پدران و مادران و اقوام و خويشان و هر كس كه در مسئله ازدواج پسر و دختر خانواده سهيم است، واجب است كه نسبت به مقدمات اين خواسته الهى آسان گيرى كنند، و با دست خود به ساده ترين روش، و به آسان ترين شيوه زمينه ازدواج را فراهم آورند، و در مرحله بعد بر دختر و پسرى كه قصد ازدواج با يكديگر را دارند ضرورى است كه از توقّعات بيجا نسبت به يكديگر، و ايجاد شرايط سخت، بپرهيزند، تا اميال و غرائز و شهوات و خواسته ها به آسانى در راه طبيعى خود قرار گيرند، و بناى زندگى سعادتمندانه اى پى ريزى شود، و ساختمان خير دنيا و آخرت برپاگردد. بدون شك طبق آيات قرآن و روايات و اخبار، آنان كه در امور خود بخصوص در امر زندگى و مخصوصاً در مسئله ازدواج دختران و پسران خود آسان گيرى مى كنند، خداوند مهربان در دنيا و آخرت على الخصوص در امر حساب و كتاب و ميزان در صحراى محشر به آنان آسان خواهد گرفت، و آنان كه مرد و زنى سخت خو، و سخت گير، و به قول معروف مو را در همه زمينه ها از ماست مى كشند، و باعث مى شوند، دختران و پسران در سيطره فشار غرائز و شهوات به امراض عصبى و روانى و تندخوئى دچار شوند، و دامن پاك آن چهره هاى معصوم به گناه و معصيت آلوده شود، و آمال و آرزوهايشان بر باد رود، در دنيا و آخرت بخصوص در عرصه محشر دچار سوء حساب و غضب و خشم حق خواهند شد، و به آتش عذاب خدا خواهند سوخت!! دقت بسيار زياد در مسئله نكاح و ازدواج انسان را ناخودآگاه دچار سختگيرى مى كند، در نظام طبيعت ازدواج دو زوج بسيار بسيار ساده انجام مى گيرد، اگر در عرصه گاه حيات موجودات امر ازدواج امرى سخت و دشوار بود، بدون ترديد اين نظام احسن به صورتى كه الان هست وجود خارجى نداشت. پدران و مادران، پسران و دختران در مقدمات اين برنامه الهى و انسانى، در تعيين مهر و صداق، در تنظيم شرايط، در برپاكردن جشن نامزدى، و مجلس عقد و عروسى، و در اجراى عادات و رسوم محلى سخت گيرى نكنيد، و خارج از طاقت و قدرت دو خانواده، برنامه اى را پيشنهاد ندهيد، تا امر ازدواج به آسانى صورت بگيرد، و خداوند مهربان هم در دنيا و آخرت امور شما را سهل و آسان نمايد. بيائيد روش اهل تقوا را پيشه خود كنيد، و از آن منابع خير و بركت درس بگيريد، و زندگى را بر اساس اوصاف آن اولياء حق برپا كنيد، كه نيكبختى و سعادت، و تأمين خير دنيا و آخرت، و تخقق دهنده شرافت و كرامت، در سايه هماهنگى با آن عاشقان جمال ازل و ابد است.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) اهل تقوا را چنين معرفى مى كند: أَنْفُسُهُمْ عَفيفَةٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفيفَةٌ وَ خَيْراتُهُمْ مَأْمُولَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ. [١٠]
وجودشان در گردونه خوددارى از هر آلودگى است، نيازهايشان بسيار سبك، و هر خيرى از آنان توقع مى رود، و همگان از شّر آنان ايمنند. در هر صورت آنان كه دست اندركار ازدواجند، بايد از توقعات بيجا، تحميل امور خارج از طاقت، پيروى هوا و هوس، افتادن در بند عادات و رسوم غلط، چشم هم چشمى نسبت به ديگران، و سخت گيرى در تمام امور نكاح بپرهيزند، و بناى ازدواج را از ابتدا بر پايه تقوا، خير و صلاح، سهولت و آسان گيرى و محض جلب خوشنودى حضرت حق قراد دهند.
و چون امر ازدواج صورت گرفت بر مرد است كه با همسرى كه قبلا به عنوان ازدواج او را ديده و پسنديده و با او پيمان زناشوئى بسته به زندگى با او ادامه دهد و ضامن بقاى مودّت و رحمت الهى كه بين آن دو برقرار شده باشد، و بر زن است كه با شوهر خود كه او را قبل از عقد به عنوان نكاح ملاقات شرعى كرده و وى را پذيرفته از در سازش و آسان زندگى كردن برآيد، و حقوق او را درتمام زمينه ها رعايت كند.
حفظ شئون در گرو مهريه زياد، مجالس پرخرج، كثرت مهمان، و پياده كردن رسم و رسوم بيجا و غير موافق با منطق، و سختگيرى در شرايط نيست، حفظ شئون به انتخاب هم كفو، رعايت برنامه هاى ساده و سهل، مراعات اخلاق اسلامى از حانب دو خانواده، و رعايت حقوق الهى و انسانى از جانب زن و شوهر نسبت به يكديگر، و تداوم دادن به مهر و محبت، و عشق و رأفت از جانب مرد و زن براى بقاء زوجيت، و دور ماندن زندگى از جنجال و آشوب و عوامل بيماريهاى عصبى و روانى است.
زندگى زن و شوهرى چون اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا سلام الله عليهما براى هر مرد و زن مسلمان بهترين درس زندگى است. فاطمه(عليها السلام) باعث آرامش افراد خانواده، بخصوص همسر بزرگوار خود، برقرار كننده زمينه هاى زندگى در خانه، و على(عليه السلام) نمونه اعلاى همسردارى، و پدرى مهربان و مربّى براى فرزندان، و معاونى دلسوز در امور خانه و خانواده بود.
او در برنامه هاى عادى خانه از نظافت، خمير كردن آرد، كمك به بچه دارى، اِبا و امتناعى نداشت. او نمى گذاشت به همسرش در انجام امور خانه سخت بگذرد، و تمام امور زندگى انجامش با فاطمه(عليها السلام) باشد. بر زن و شوهر واجب است حقوق يكديگر را رعايت كنند، و در تمام شئون زندگى يار و مددكار هم باشند، و تصور نكنند ظلم و ستم فقط به اعمال امثال فرعون و نمرود و طاغيان تاريخ گفته مى شود، بلكه هر عملى كه بناحق باعث رنجش خاطر ديگرى شود ظلم است، و خداوند ظلم و ظالم را دوست ندارد، و از هر گونه تجاوزى گرچه اندك از هر كسى كه باشد بيزار است. در گفتارهاى بعد و سخنان آينده به تدريج به تمام مسائل مربوط به نظام خانواده در اسلام به خواست خدا اشاره خواهد شد، در اين قسمت از سخن به پاره اى از روايات مهم به نقل از كتابهاى بااعتبار حديث، در رابطه با ارزش و اهميت ازدواج، منافع نكاح، و موقعيت تشكيل زندگى و موقف آن در فرهنگ پاك الهى قناعت مى كنم، و شما را به دقّت در اين احاديث دعوت مى نمايم، باشد كه از اين رهگذر به استحكام مسائل الهى واقف شويد، و براى شما معلوم شود كه برنامه هاى زيبا و حكيمانه آئين اسلام را هيچ فرهنگى ندارد.
ارزش و اهميت ازدواج از نظر روايات عَنِ النَّبِيِّ(صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ: يُفْتَحُ أَبْوابُ السَّماءِ فى أَرْبَعَةِ مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فى وَجْهِ الْوالِدِ وَ عِنْدَ فَتْحِ بابِ الْكَعْبَةِ وَ عِنْدَ النِّكاحِ [١١]
از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه فرمود: در چهار موقع عنايت و رحمت حق متوجه انسان مى شود: به وقت باريدن باران، به هنگام نظر كردن فرزند به صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان كه در خانه كعبه باز مى شود، و آن وقت كه عقد و پيمان ازدواج بسته شده، و دو نفر با يكديگر جهت زندگى جديد، وارد عرصه نكاح مى شوند. قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم): تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الاَْيِّمَ فَمِنْ حَظِّ امْرِء مُسْلِم إِنْفاقُ قيمَةِ أَيِّمِهِ وَ ما مِنْ شَىْء أَحَبَّ إِلَى اللّهِ مِنْ بَيْت يُعْمَرُ فِى الاِْسلامِ بِالنِّكاحِ. [١٢]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ازدواج كنيد، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهيد، نشانه نيك بختى مسلمان اين است كه مخارج شوهر كردن زنى را به عهده بگيرد. چيزى نزد حضرت حق محبوبتر از خانه اى كه در اسلام به سبب نكاح آباد شود نيست. قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم):
زَوِّجُوا أَياماكُمْ فَإِنَّ اللّهَ يُحْسِنُ لَهُمْ فى أَخْلاقِهِمْ وَ يُوسِعُ لَهُمْ فى أَرْزاقِهِمْ وَ يَزيدُهُمْ فى مُرُوّاتِهِمْ. [١٣]

نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مردان مجرد و عزب خود را زن دهيد، تا حضرت حق اخلاقشان را نيكو، و روزيشان را فراخ و گشاده، و جوانمرديشان رازياد كند.
قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم): النِّكاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَيسَ مِنّى. [١٤]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ازدواج روش من است، هر كس از راه و روش من روى بگرداند از من نيست. قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم): مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ، فَلْيَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصْفِ الْباقي. [١٥]
رسول حق(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هر كس ازدواج كند، نيمى از دينش را بازيافته نسبت به نيم ديگر تقواى الهى را رعايت كند. عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ(عليه السلام) قالَ: جاءَ رَجُلٌ إِلى أَبى فَقالَ لَهُ: هَلْ لَكَ مِنْ زَوْجَة قالَ: لا فَقالَ أَبي:
ما أُحِبَّ أَنَّ لِىَ الدُّنْيا وَ ما فيها وَ أَنّى بِتُّ لَيْلَةً وَلَيْسَتْ لِىَ زَوْجَةٌ. [١٦]
حضرت صادق(عليه السلام) مى فرمايد:
مردى نزد پدرم حضرت باقر آمد، فرمود همسر دارى؟ عرضه داشت ندارم، پدرم به او گفت دوست ندارم دنيا و آنچه در آن است از من باشد و يك شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود: الرَّكْعَتانِ يُصَلّيهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ أَفْضَلُ مِنْ رَجُل أَعْزْبَ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ يَصُومُ نَهارَهُ. دو ركعت نمازى كه مرد همسردار مى خواند، بهتر است از قيام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در روز!! آنگاه پدرم هفت دينار به آن مرد داد و فرمود با اين پول وسائل ازدواجت را فراهم كن، كه رسول حق(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: إِتَّخِذُوا الاَْهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَكُمْ. همسر انتخاب كنيد كه باعث وسعت رزق است. قالَ رَسُولُ اللِّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم):يامَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ مِنْكُمُ الْباهَ فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ. [١٧]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: جوانها هر كدام از شما را قدرت است ازدواج كند، تا ديدگانتان كمتر زنان را دنبال كند، و دامنتان پاك بماند. وَقالَ(صلى الله عليه وآله وسلم) ما مِنْ بِناء فِي الاِْسْلامِ أَحَبِّ إِلى اللِّهِ مِنَ التَزْويجِ. [١٨]
و آن حضرت فرمود: هيچ بنائى در اسلام نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نيست. وَ قالَ(صلى الله عليه وآله وسلم) مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أُعْطِيَ نِصفَ السَّعادَةِ. [١٩]
و نيز رسول خدا فرمود: هر كس ازدواج كند نيمى از سعادت را به دست آورده. قالَ النِّبِىُ(صلى الله عليه وآله وسلم): ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ في حَداثَةِ سِنِّهِ إِلاّ عَجَّ الشَّيْطانُ يا وَيْلَهُ يا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنّي ثُلُثَىْ دينِهِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ الْعَبْدُ فِي الثُّلُثِ الْباقي. [٢٠]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هر كس كه در اوائل جوانى ازدواج كند، شيطان فرياد زند: فرياد از او، فرياد از او، دو سوّم دينش را از دستبرد من نگاه داشت، پس بايد عبد خدا در نگهدارى يك سوم ديگرش، جانب تقوا را رعايت كند.
راستى در ازدواج چه ارزشهاى والائى قرار دارد و چه منافع بزرگى نصيب مرد و زن مى نمايد و اسلام براى ازدواج چه عظمت و اهميتى قائل شده.!!
اى كاش خانواده ها راه را براى تسهيل اين امر مهم الهى و انسانى باز مى كردند و دست از سخت گيرى و زمينه سازى براى تحقق شرايط طاقت فرسا برمى داشتند و در حّد شئون خود به انجام اين مراسم اقدام مى كردند و در اين مسئله طريق قناعت به آنچه كه حاضر بود و از دست مى آمد مى پيمودند، تا دختران و پسران به اميال طبيعى خود برسند، و آرزوهايشان برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان كه نعمت هاى حق است تبديل به كفران نعمت نگردد، و دامن پاك آنان به گناه و معصيت آلوده نشود. حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و شهوات، گسترده شدن فساد و آلودگى، چشم چرانى و هوس گناه، خودارضائى و زنا، تجاوز به ناموس غير، سستى در تحصيل و تنبلى در عبادت، ظهور بيماريهاى عصبى و روانى، و بلاهاى ديگر ريشه در كجا دارد؟ در درجه اوّل سئوالات بالا را بايد از پدران و مادران سختگير، و اسيران در چنگال رسوم و عادات غلط، و گرفتاران چشم همچشمى، و در درجه بعد از خود پسران و دختران، آن پسران و دخترانى كه از عرصه گاه تقوا دورند، و در مرحله سوّم بايد از آنانى كه قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را براى جوانان دارند، ولى از انفاق مال در راه خدا بخل مىورزند پاسخ خواست، كه هر پاسخ منطقى و عقلى و قابل قبول در اين دنيا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه عدل الهى در روز قيامت، خواهند داشت.!! (و لبـاس التـقـوى ذلـك خيـر ) اعراف / ٢٦

تقواى الهى در خانواده و جامعه
حقيقت تقوا مصدر لغوى، و ريشه اين كلمه معنوى، كه زيباترين و اصيل ترين مفهوم را دارد وقى است. وقى به معناى خودنگهدارى، و پرواپيشگى، و حفظ تمام موجوديت خويش در برابر محرّمات و نواهى الهيه است. وقى در حقيقت، روحيه و قدرت و قوّت و توانى است كه از طريق تمرين ترك گناه، و رياضت و ضبط نفس در برابر معصيت و لذائذ حرام بدست مى آيد. قدم برداشتن براى تحصيل تقوا، و كسب روحيه خوددارى از گناه بهترين قدم، و در ميان اعمال از پسنديده ترين اعمال است. تحصيل تقوا عبادت است، عبادتى كه به امر حضرت ربّ صورت مى گيرد، و از جمله برنامه هائى است كه بدون ترديد خشنودى حضرت حق را به دنبال خواهد داشت.
فلسفه انجام عبادات بدنى و مالى و اخلاقى، تحقق تقوا در عرصه گاه حيات انسانى است.
عبادت و حركت و عملى كه بوجودآورنده تقوا نباشد، عبادت نيست. تقوا اساس كرامت، ريشه شرافت، و خميرمايه سعادت، و كليد خير دنيا و آخرت است.
يك جامعه مركب از هزاران خانواده، و يك خانواده مركب از يك زن و شوهر و تعدادى فرزند است.
در حقيقت مصالح بناى خانواده و جامعه افرادند، اگر فردفرد انسانها داراى روح تقواباشند، خانواده اى سالم، و جامعه اى برين خواهيم داشت، خانواده اى كه در محيط آن امنيت درونى و برونى حكمفرماست، و زمينه رشد و تكامل افراد آن به خاطر تقوا به بهترين صورت فراهم است، و در نتيجه جامعه اى خواهيم داشت كه كليّه افراد آن نسبت به يكديگر منبع خير، و همگان از شّر و ضرر يكديگر در امان خواهند بود. اهل تقوا محبوب حقّ، و مورد عنايت انبياء، ائمه و موجوداتى با منفعت و كرامتند.
اهل تقوا داراى سيرتى زيبا، و صورتى الهى و ملكوتى، و همراه با حسنات اخلاقى، و جداى از سيئات و زشتى ها و پليديها هستند. آبروى فرد و خانواده و جامعه به تقواى الهى است، و هيچ فرد و خانواده و جامعه اى نزد خداوند باارزش تر از اهل تقوا نيست.
زيانهائى كه زن و شوهر، و پدران و مادران و فرزندان و افراد جامعه از يكديگر مى بينند، نتيجه بى تقوائى آنهاست. وحشتى كه در خانه ها و در جامعه مردم از همديگر دارند، ميوه تلخ نبودن تقواست. خسارت هاى فراوانى كه در شئون زندگى مردم ديده مى شود، به خاطر نبود تقواست. براستى براى داشتن يك خانه سالم بر زنان و شوهران واجب الهى است، كه آراسته به تقوا باشند، و لازم و ضرورى است كه تقوا اين خواسته بامنفعت الهى را به فرزندان خود سرايت دهند، و از ابتداى كار زمينه تحقق تقوا را در فرزندان خود فراهم آورند.
چه نيكوست به منافع فراوان تقوا در آيات قرآن، و روايات توجه كنيد، آنگاه به ارزيابى برخيزيد و دورنماى اين واقعيت را بنگريد، كه اگر تمام دختران و پسران آراسته به تقوا باشند، و اينان با اين مايه و سرمايه ملكوتى به ازدواج اقدام كنند چه خانه اى و چه جامعه اى بوجود مى آيد؟! تقوا و مراتب با ارزش آن بيداران و بينايان، و آنان كه به تعبير قرآن اهل بصيرت هستند، و سفرهاى روحى و معنوى را طى كرده اند، براى تقوا سه مرتبه ذكر مى كنند. تقواى خاصّ الخاص، تقواى خاص، تقواى عام حضرت صادق(عليه السلام) در روايت بسيار مهمى اين سه مرتبه را بدينگونه توضيح مى دهند:
مرتبه اول تقواى باالله فى الله است و آن عبارت از ترك حلال است چه رسد به ترك شبهه و اين تقواى خاصّ الخاص است.
مرتبه دوم تقواى من الله است و آن عبارت از خوددارى از تمام شبهات است چه رسد به حرام و اين تقواى خاص است.
مرتبه سوم تقواى برخاسته از خوف، به خاطر عذاب جهنم و عقاب اليم خداوند است و آن عبارت از ترك تمام گناهان و محرمات است و اين تقواى عام است. [٢١]
البته منظور از ترك حلال در گفتار امام صادق(عليه السلام) به اين معناست، كه صاحبان اين گونه تقوا بسيارى از امورى كه حلال است، به دنبالش نمى روند، زيرا به آنها احساس نياز نمى كنند، و در حلالى هم كه به آن نيازمندند كمال قناعت را رعايت مى كنند. قدرت بر قناعت براى همگان ميسّر است، و اگر كسى ادعا كند براى من قوّت بر قناعت نيست، از او پذيرفته نمى شود. قناعت به حلال، و محدود گرفتن امور مادى زندگى، و پرهيز از داشتن خانه هاى آنچنانى، و مركب هاى گران قيمت، و لباس هاى فوق العاده، و انداختن سفره هاى رنگين، كارى است اخلاقى، و برنامه اى است پسنديده، و زمينه اى است براى تحقق تقواى الهى در تمام شئون زندگى. حاجى سبزوارى و قناعت به سال ١٣٦٢ سفرى جهت تبليغ به شهر سبزوار داشتم، در آنجا از خاندان حكيم بزرگ و عارف عاليقدر حاج ملا هادى سبزوارى جويا شدم، گفتند نبيره اى از وى در اين شهر است، كه از علم و دانش، و حكمت و فلسفه و تفسير قرآن مجيد بهره مند است، و در مسجدى كه امامت آن را به عهده دارد دوبار تمام قرآن كريم را براى مردم تفسير نموده.
به ديدارش شتافتم، وضع اخلاق و برخورد و زندگى وى، دورنمائى از حيات پاك حاجى را نشان مى داد، از احوالات جدّ بزرگوارش جويا شدم، مسائل اعجاب انگيزى را از حالات و برنامه هاى او برايم توضيح داد، از جمله فرمود، با آنكه حاجى مورد توجه تمام بزرگان كشور و رجال سياسى و علمى بود، و از مناطق مختلف، حتى از دورترين مكانها، جهت استفاده علمى به محضرش مى شتافتند، ولى از نظر خانه و زندگى و خوراك و لباس در قلّه قناعت بود!! گاهى لباسى كه تهيه مى كرد تا نزديك ده سال همراه با رعايت بهداشت و پاكيزگى از آن استفاده مى كرد، و از وصله زدن به پارگى آن لباس عار نداشت، كه اين برنامه روش انبياء و اولياء الهى بود!! تجمل گرائى و اسراف تجمل گرائى و اسراف، از نظر حق، كارى شيطانى، و امرى ناپسند، و برنامه اى مطابق با هواى نفس، و شهوات حيوانى است. چه مانعى دارد، كه انسان در تمام زمينه هاى زندگى حدود الهى و بخصوص قناعت را رعايت كند، كه قناعت سبب راحت، و مايه آزادگى، و دواى اضطراب و دلهره و ناامنى باطن است.
نياز بدن به خانه اى درخور شأن، و وسيله و مركبى معمولى، و لباس و خوراكى به اندازه برطرف مى شود. در بناى زندگى بايد از چشم همچشمى پرهيز داشت، و به خرج معمولى خو گرفت، و از برج و مخارج اضافى، و تحصيل آنچه به عنوان تجمل و مُد مطرح است دورى جست. غرب را در قيافه و شكل زندگى اسوه و الگو و سرمشق قرار ندهيم، آنان دچار خطاها و اشتباهات زيادى هستند، صنعت و تكنيك عامل اين معنا در ذهن ما نشود، كه هر چه گفتند و نوشتند، و مى گويند و مى نويسند صحيح است، و آنچه را از قيافه و شكل زندگى دارند مطابق با واقع است.
آنچه در آئين اسلام مهم است، بهداشت روان و تن، و شهر و ديار و محلّه و منطقه است، آنچه در اين فرهنگ مورد توجه است از امور مادى و معنوى و اخلاق و ايمان فردى و اجتماعى، همان است كه به مصلحت دنيا و آخرت انسان است. اسراف و تجمل گرائى، و افتادن در خرج هاى سنگين، و آرايش شكل و قيافه ظاهر زندگى بدور از قناعت و اقتصاد، حتى در مسئله مسجدسازى كه محل عبادت مسلمانان است مورد مذمّت اين فرهنگ پاك و مدرسه انسان ساز است.
مساجد و خانه ها بايد از نظر باطن در حدّ اعلاى معنويت و از نظر ظاهر، ساده و بى پيرايه باشد، كه دلها به هوا و هوس دچار نشوند، و روى ارواح از حضرت حق فاصله نگيرد. لباس ساده تهيه كنيد ولى آداب پوشيدن را رعايت نمائيد، خوراك در حدّ نياز فراهم آوريد، ولى آداب خوردن را مراعات كنيد، مركب سوارى در حدود شأن خود تحصيل كنيد ولى ادب رانندگى را از نظر دور نداريد، خانه براى زندگى بدست آوريد، ولى خانه اى كه روح شما را به اسارت نبرد، كه اين همه محصول تقوا و پرهيزكارى و توجه به حضرت حق است.
اين زندگى يهوديان و مسيحيان است كه از نظر خانه و اثاث آن، و مركب سوارى، و لباس و پوشاك، و خوراك و تجمّلات در گردونه اسراف است. كليساها و كنيسه هاى مسيحيت و يهوديت آراسته به زر و زيور، و آلات و ادوات و مجسّمه ها و عتيقه جات، و تابلوها و مبل هائى است كه مليونها دلار قيمت آن است. زندگى خاخام ها و كشيشان و حتى پاپ رهبر مسيحيان در حّدى از اسراف و تبذير است كه موجب حيرت و شگفتى است، اگر كلاه مخصوص و لباس پاپ را بفروشند، مليونها نفر را از گرسنگى نجات مى دهند. اندوختن ثروت، رباخوارى، دزدى هاى كلان آن هم در روز روشن و هزاران برنامه رسواى ديگر كار دشمنان خداست، دوستان حق بايد با خواسته هاى حّق بسازند، و از افتادن در اسراف و تبذير خود را حفظ كنند. مولّد و حافظ تمام اين واقعيات تقوا است، خانه آراسته به تقوا، و زن و شوهر تقوادار، داراى گنج الهى و سرمايه عرشى هستند، و زندگى آنان آميخته به خوشى و طراوت و صفا و صميميت، و راحت و امنيت، و درستى و سلامت، و انصاف و كرامت و شرافت و حقيقت است.
خانه و معبد، بايد به صورتى باشد، كه انسان در آن احساس آرامش و امنيت كند، و براى او سكوى پرواز به سوى معشوق باشد. خلاصه بناى زندگى را با رعايت تقوا و قناعت، و توجه به خدا و قيامت، به صورتى مى توان بنا كرد، كه وسيله اى براى آبادى آخرت، و جلب خوشنودى حق باشد.
امروز هم به شرط تقوا و قناعت، مى توان با درآمد اندك زندگى كرد، البته اگر در طول برنامه مشكلى خودنمائى كند و مؤمن نتواند با درآمد مختصر خود به جنگ آن مشكل برود، بر مؤمنين و اهل خدا لازم است بدون فوت وقت به يارى برادر مؤمن خود اقدام كنند، و او را از رنج و زحمت و سختى و دردمندى برهانند.
يكديگر را به تقوا دعوت كنيد با توجّه به اينكه تمام مردان و زنان طاقت و تحمل تقوا را در دو مرتبه اعلايش، يعنى تقواى خاصّ الخاص، و تقواى خاص ندارند، بايد از دعوت عموم مرد و زن به اين دو مرحله از تقوا خوددارى كرد، زيرا اين دو مرتبه از تقوا در شأن انبياء و امامان و اولياء خاص خداست.
ولى آراسته شدن تمام زنان و مردان به تقواى عام، يعنى ترك محرمات اخلاقى و شهوانى و مالى امكان دارد. بنابراين بر عموم مردم است كه يكديگر را با زبانى نرم، و اخلاقى خوش به تقوا دعوت كنند، و همديگر را به ترك انواع محرمات تشويق نمايند، تا تقوا پرده ملكوتى و بساط عرشى خود را در پهن دشت حيات بگستراند، و همگان بخصوص خانواده و جامعه از منافع آن بهره مند شوند.
آراسته شدن به تقوا بر عموم مردم در همه شئون، بخصوص بر زن و شوهر، و سرايت دادن آن به فرزندان واجب الهى است. اهل حق و حقيقت مى گويند: كودك امانت الهى است، و قلب و روح و نفس و باطن وى جوهر و تابلو و مايه پاكى است كه از هر نقش و صورتى خالى است.
اين تابلوى بى نقش و نگار قابليت پذيرش هر نقش و صورتى را دارد، اگر وى را در خانه به انواع گفتار و عمل و اخلاق خير عادت دهند،و راه تعليم حقايق را به روى او بگشايند، كودك به سعادت دنيا و آخرت مى رسد، و پدر و مادر كه باعث رسيدن او به چنين واقعيتى شده اند در ثواب او شريكند، و در اين معنا معلمان كودك و آنان كه عامل ادب او هستند سهيمند. اما اگر پدر و مادر بر اثر آلودگى و بى تقوائى، نقوش شيطانى را بر صفحه قلب و جان و نفس كودك نقّاشى كنند، و طفل در كنار آنان به پليدى و رذائل اخلاقى گرفتار شود، و همچون حيوانات، تنها و تنها اهل شكم و شهوت بارآيد، و به ميدان شقاوت و هلاكت بنشيند، وزر و وبال او بدون ترديد بر عهده آن پدر و مادر، يا آن معلم و مربى اوست. قُوآ اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً. [٢٢]
چنانكه پدر و مادر از درافتادن كودك به آتش تنور يا منقل، يا شعله گاز مواظبت مى كنند، و از نزديك شدن وى به خطر جلوگيرى مى نمايند، به طريق اولى بايد از گرفتارشدن كودك خود به آتش قهر حق در قيامت، كه محصول بى تقوائى و بد عملى، و سوء خلق، و نبودن ايمان و عمل صالح است جلوگيرى كنند، و راه عملى حفظ كودك از عذاب فردا، در مرحله اول تقوا داشتن پدر و مادر، و در مرحله بعد، سرايت دادن تقوا به كودك است. پدر و مادر در جهت رشد طفل خود بايد مبلغّى وزين و معلّمى كريم، و دو فرد دلسوز، و دو دعوت كننده به خير باشند. آنان بايد وجود خود را به تقوا و ايمان و عمل صالح آراسته كنند، سپس به تأديب و تهذيب كودك، و تعليم محاسن اخلاق به او، و حفظ وى از رفيق بد، و معلّم زشت خو بكوشند.
آنان بايد سعى كنند، زينت و زيور خارج از حدّ، و تجمل و اسراف، و ثروت و مال محبوب قلب كودك نگردد، تا فردا تبديل به موجودى مسرف، طمع كار، حريص، و غارت گر، و هوس ران و خودسر نشود، كه اگر ساختمان جامعه از مصالحى پوك، و به تعبير ديگر از افرادى بى تقوا ساخته شود، آن ساختمان بر سر خود آن جامعه خراب مى شود، و زندگى در آن جامعه براى همگان طاقت فرسا مى گردد. اگر تمام خانه ها اساسش تقوا باشد، اگر زن و شوهر آراسته به پرهيزكارى باشند، اگر تقواى پدر و مادر به كودك سرايت داده شود، جامعه از داشتن زندان، و مأمور فراوان، دادگاه و دادگسترى بدين صورت گسترده بى نياز خواهد شد، و با چنين وضعى دوش دولت و ملت از مخارج بسيار سنگين مالى كه بايد در راه رفاه مردم خرج شود، نه در راه جلوگيرى از دزدان و مفسدان و غارتگران، سبك مى گردد. نشانه هاى اهل تقوا بزرگان دين نشانه هاى اهل تقوا را با استفاده از آيات قرآن و روايات در مسائل زير مى دانند:
تحصيل علوم شرعيّه به اندازه اى كه مكلّف براى اعمال و اخلاق و معاملات و روابطش با خانواده و جامعه نياز دارد. حفظ سلامت بدن از طريق رعايت بهداشت و عمل به آداب خوردن و آشاميدن.
اتصال به هوش و فراست در امور زندگى، امين بودن در تمام جوانب حيات.
حفظ عفت نفس، راستگوئى در كلام، آراسته بودن به حسنات اخلاقى، پيراسته بودن از رذائل، پاك بودن از ريا و دوروئى، بيزارى از موادّ اضافى دنيا در زندگى، مبرّا بودن از مكر و عذر و خيانت، اقدام به گراميداشت اهل فضل و دانش، روى آوردن به وظائف شرعيه اعمّ از واجبات و نوافل، دست زدن به دامن عالم ربّانى كه انسان را با دين خدا، و حلال و حرام آشنا مى سازد، و جز رشد و كمال آدمى را توقع ندارد، كه روى آوردن به غير عالم ربانّى شقاوت و هلاكت است. امام صادق(عليه السلام) در ضمن سفارش به اين حقيقت، يعنى پيروى از عالم ربانى مى فرمايد:
إِنَّ آيَةَ الْكَذّابِ أَنْ يُخْبِرَكَ بِخَبَرِ السَّماءِ و الاَْرْضِ، فإِذا سُئِلَ عَنْ شَىْء مِنْ مَسائِلِ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ شَىْءٌ. [٢٣]
نشانه آن كه دروغگوئيش فراوان است، اين است كه تو را از مسائل آسمان و زمين خبر دهد، ولى به وقت پرسش از حلال و حرام حق چيزى براى جواب نزد او نيست. و نيز از نشانه هاى اهل تقوا صبر در برابر حوادث، رعايت آداب و سنن اسلامى در همه امور، و ملازمت ذكر، و مداومت فكر، همراه با اخلاص نيّت، و صفاى باطن و مراقبت نفس است، تا با پيمودن اين راه به علم اليقين و از علم اليقين به عين اليقين و سپس به حق اليقين برسند. زن و شوهر با تقوا مرد باتقوا، براى تأمين مخارج خانه، جز به كسب حلال روى نمى آورد، و به غير از مال حلال مالى قبول نمى كند، او با تحصيل حلال الهى مقيّد به رعايت حقوق تمام افرادى است كه از طريق كسب و تجارت با او سروكار دارند، و به عبارت ديگر از وجود او در بيرون از خانه به بندگان خدا ضرر و زيان نمى رسد، او به خاطر تقواى الهى دور حرام نمى گردد، و گنج عفت نفس و قناعت را از دست نمى دهد.
مرد باتقوا چون از كسب و كار فارغ شود، و به خانه بازآيد، تمام كوفتگى و خستگى خود را كنار درب خانه مى ريزد، و با نشاط و شادى و خوشدلى و خوشحالى وارد خانه مى شود، به همسرش لبخند محبت مى زند، و زحمات روزانه او را نسبت به نظافت خانه، و پخت و پز، و نگهدارى فرزندان خسته نباشيد مى گويد، و وى را ارج مى نهد، و با او و بچه ها با مهربانى و محبت برخورد مى كند، و هر يك را درخور شأنش احترام مى نمايد.
مرد باتقوا گاهى حلال و حرام، و معروف و منكر، و حسنات و سيئات را به اهل بيتش گوشزد مى كند، و نمى گذارد آنان در مسئله دين و ديندارى دچار غفلت شوند. مرد باتقوا، همه عمر و وقت خود را صرف بيرون نمى كند، و خنده و نشاط خود را تنها براى دوستان نمى برد، و در مسجد رفتن و شركت در جلسات مذهبى راه افراط نمى پيمايد. مرد باتقوا به اين نكته توجه دارد، كه اسلام رعايت اعتدال و اقتصاد را در تمام امور حتى در عبادات سفارش فرموده، و از كم گذاشتن از حق زن و فرزند به بهانه رفت و آمد با دوستان، يا شركت در مجالس نهى فرموده است.
در اينجا بايد بر اساس فرمان اسلام، عزيزان خود را كه كارگردانان مساجد و هيئات هستند، سفارش كنم، كه زمان جلسات را در مساجد و هيئات كوتاه كنيد، به يك نماز جماعت و ساعتى بيان احكام و معارف و دقايقى ذكر مصائب اهل بيت قناعت كنيد، اين برنامه روش رسول حق و ائمه بزگوار بوده، و آنان با وقت اندك، و قناعت در بيان مردان و زنان بزرگى تربيت كردند.
زياده روى در عبادات، بخصوص در مستحّبات، و طول دادن جلسات، نشاط مستمع را از بين مى برد، و بتدريج در روان او نسبت به برنامه هاى مذهبى ايجاد نفرت مى كند، و اين برنامه جز خسارت براى مساجد و هيئات، و ضرر و زيان براى مردم، بخصوص آنان كه از ظرفيّت بالائى برخوردار نيستند، چيزى به دنبال ندارد. در هر صورت مرد باتقوا، در همه شئون زندگى آداب لازم را رعايت مى نمايد، و از اين راه به استحكام بناى خانواده، و جلب محبت زن و فرزند كمك مى نمايد.
زن باتقوا، عفت و عصمت و پاكدامنى خود را حفظ مى كند، با شور و شوق به كارِ خانه مى رسد، زمينه رفع خستگى شوهر را كه محصول كار بيرون است فراهم مى نمايد، از فرزندان خود به نحو شايسته نگهدارى مى كند، با شوهر و فرزندان بر اساس اخلاق اسلامى رفتار مى كند، از عبادتش غفلت نمىورزد، خانه را كانون عشق و صفا، مهر و محبت، و شور و شوق مى نمايد. زن باتقوا از همسرش با تكيه بر اصول الهى اطاعت مى كند، به خواسته هاى بحق او پاسخ مثبت مى دهد، از عصبانيت و خشم و كبر مى پرهيزد، با اقوام شوهرش با مهر و محبت و اخلاق اسلامى روبرو مى شود، بوقت آمدن شوهر از عرصه كار و كسب تا درب خانه به استقبال مى رود، و به وقت خروج شوهر وى را بدرقه مى كند، و از وى مى خواهد جز حلال خدا به خانه نياور، كه ما به حلال خداوند گرچه اندك باشد قناعت مى كنيم، و زير بار حرام نمى رويم، مبادا به بهانه داشتن زن و فرزند، و خرج و مخارج از محدوده مقررات الهى تجاوز كنى، و زندگى را به حرام آلوده نمائى.
زن باتقوا از چشم همچشمى پرهيز دارد، و شوهرش را به خاطر همرنگ شدن با زندگى اقوام خود، يا اقوام شوهرش در تنگنا قرار نمى دهد و او را خجالت زده نمى كند. چنين زن و شوهرى مقبول حق، و منبع خير، و نمونه بارز انسان الهى هستند، و در سايه آن دو همان خانه اى بوجود آيد كه خدا مى خواهد، و در فضاى آن خانه فرزندانى تربيت مى شوند كه حق، طلب مى كند، در هر صورت زن و شوهر در تمام امور زنگى بر اساس معارف الهى و قواعد اسلامى و قوانين فقهى بايد همچون اولياء الهى هواى يكديگر را داشته باشند.
كاسب نمونه پدر مادرم مى گفت، آن زمانى كه سفر از شهرى به شهرى با چهارپايان صورت مى گرفت، با دوستان از اطراف اصفهان از منطقه خوانسار به سوى زيارت حضرت رضا(عليه السلام) حركت كرديم. من در جمع دوستان مأمور خريد لوازم مورد نياز بودم، در شهر دامغان اول صبح وارد مغازه اى شدم، جنسى مى خواستم، مرا به دورن مغازه دعوت كرد، به عنوان اين كه زائرم شروع به پذيرائى كرد، شخصى براى خريد به او مراجعه كرد، قصد خريد مفصّل داشت، به او گفت لطفاً از مغازه روبروى من اين جنس را تهيه كنيد، مشترى رفت، به او گفتم شما كه اين جنس را بيش از درخواست مشترى داشتيد، چرا با او معامله نكرديد، به من گفت اول صبح چهره صاحب مغازه آن طرف خيابان را غمناك ديدم، سبب را از او پرسيدم، پاسخ داد بدهكارم و امروز روز اداى دين است، ولى از ديروز تا به امروز به اندازه اى كه بتوانم اداى دين كنم خريد و فروش نداشته ام، غصه و رنج او را نمى بايست تحمل كنم، مشترى خود را به سوى او فرستادم، تا از درد و رنج بدهكارى خلاص شود، چرا كه مؤمن بايد هواى برادر مؤمن را داشته باشد، آرى همه بايد در همه امور هواى همديگر را داشته باشيم، بخصوص شوهر بايد هواى همسر را داشته باشد، و زن هواى همسر را، تا خانه و كاشانه بر اساس آداب الهى و انسانى برپا شود، و محصول آن خانه فرزندان باكرامت و رشيدى گردند.
برادران عزير خانه را بخصوص به وقت نماز صبح با قرائت قرآن معطّر كنيد، كه صداى ملكوتى شما در هنگام خواندن قرآن، گوش دل، و سمع قلب زن و فرزندانتان را نوازش دهد، و آنان را با عبادت و قرآن بيش از پيش آشنا كند، و از آنان منبع خير و تقوا و كرامت پديد آورد. (يـريـد اللّـه ان يخـفّف عنكــم ) نساء / ٢٨ ٣ اهداف والاى ازدواج در اسلام خانه پاك پاك و پاكيزه ماندن يك جوان چه پسر و چه دختر، چه مرد و چه زن، در صورتى كه ازدواج نكنند، از فساد و افساد، امر غير ممكن به نظر مى رسد. در چند مليون مرد و زن، يافتن جوانى پاك، و انسانى باعفت و خوددار از گناه، بشرطى كه ازدواج نكرده باشند، مسئله اى مشكل به نظر مى آيد. اگر جوانى را در پاكى و پاكيزگى ظاهر و باطن يافتيم، در حالى كه ازدواج نكرده باشد، بايد بگوئيم او از اولياء الهى است.
خوددارى از گناه، و مصون ماندن از آلودگى، و در امان رفتن از عصيان و طغيان، در صورت عدم ازدواج كارى است يوسفى. خانه اى كه مرد و زن آن بدون صورت گرفتن ازدواج در آن زندگى مى كنند، خالى از فساد نيست.
مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى كه غرائز و شهوات آنان زنده است، و فشار غريزه و شهوت بر آنان سنگين است، جداى از فساد هر چند اندك، و بريده از مشكلات گوناگون روحى و خانوادگى و اجتماعى نيستند. ازدواج، اين حقيقت الهى و طبيعى، آسان كننده پاره اى از مشكلات و عاملى براى تداوم پاكى جوانان، و حفظ عفت و تقواى آنان است.
بناى يك خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش قرين مى شود، كه مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و رعايت حقوق يكديگر در آن زندگى كنند. خانه مسلمان در هر سرزمينى كه هست بايد پرتوى از وحى، و جلوه اى از ياد خدا، و محصولى از رفعت و بلندى و عظمت، و ميوه اى از تسبيح حق در شب و روز باشد. فى بُيُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ، يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ. [٢٤]
در خانه هائى كه خداوند اذن داده، كه بزرگ داشته شوند، و نام او در آنها ياد شود، و او را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاكى ستايند. چنين خانه اى با چنان اوصافى خانه مؤمنى است، كه طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و به امر الهى مسئله ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.
آرى قرآن مجيد به ازدواج امر مى كند، تا مشكلات مرد و زن با تحقّق اين سنت تخفيف يابد، و دامن هر دو كه دامن رحمت و تربيت است از آسودگى و فساد سالم بماند، و مرد و زن با تشكيل زندگى، و همسوئى با يكديگر خانه را محل ذكر خدا، و تسبيح حضرت حق كنند.
اهداف والاى ازدواج در اسلام در جوّ چنين خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و فرزندانشان ميوه و ثمره فضيلت، و اعمال و رفتار و اخلاق و كردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و روش انبياء گرام حق است.
زن مؤمنه هنگامى كه با مرد مؤمن ازدواج مى كند، و هر دوى آنها خود را موظّف به رعايت مسائل الهى مى دانند، به عنوان دو يار مددكار، دو رفيق شفيق، دو دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ايمان، و دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود مشكلات حفظ مى كنند، و چون مشكلى پيش آيد، به آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمايند، و با اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد برمى خيزند بدترين مردم تنهائى و تنها زيستن، عزلت و كناره گيرى از يار گرفتن موجب بسيارى از مشكلات، و باعث افسردگى و دل مردگى، و علت هيجانات روحى و عصبى، و مورث انواع بيماريهاى روانى و بدنى است. تنهائى انسان را در دريائى از خيالات، اوهام، افكار غيرمنطقى، و بيماريهاى اخلاقى و روانى فرو مى برد، و امواجى از مشكلات گوناگون را براى انسان به ارمغان مى آورد.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم): أَكْثَرُ أَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ. [٢٥]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اكثر اهل آتش در قيامت آنانى هستند كه از ازدواج و تشكيل خانواده امتناع كردند.
و نيز آن حضرت فرمود: شِرارُ مَوْتاكُمُ الْعُزّابُ. [٢٦]
بدترين اموات شما عزبها هستند.
و در روايتى فرمود: رُذالُ مَوْتاكُمُ الْعُزّابُ. [٢٧]
فرومايه ترين مردگان شما عزب ها هستند. و در سخنى حكيمانه بيان فرمود:
شِرارُكُمْ عُزّابُكُمْ وَ الْعُزّابُ إِخْوانُ الشَّياطينِ. [٢٨]
شريرترين شما عزبهايند، و عزبها برادران شيطانند. و در كلامى عرشى و بيانى ملكوتى فرمود: خِيارُ أُمَّتِىَ الْمُتَأَهِّلُونَ وَ شِرارُ أُمَّتِىَ الْعُزّابُ. [٢٩]
بهترين امّت من زن داران و بدترين آنان عزبها هستند. و نيز آن حضرت فرمود: لَوْ خَرَجَ الْعُزّابُ مِنْ مَوْتاكُمْ إِلِى الدُّنْيا لَتَزَوَّجُوا. [٣٠]
اگر آنان كه عزب مردند به دنيا برگردند، حتماً ازدواج خواهند كرد. و در حديثى فرمود: خداوند مردى كه از زن گرفتن خوددارى كند لعنت نموده. [٣١]
تعبير رسول باكرامت اسلام از آنان كه از ازدواج امتناع مى كنند به اهل آتش، فرومايگان، برادران شيطان، اشرار، و لعنت شدگان، به خاطر اين است كه روى گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد، و شيطنت، و گناه و معصيت، خواهند افتاد، و براى جامعه و خانواده ايجاد مزاحمت نموده، و باعث مشكلات فراوانى در تمام زواياى زندگى خواهند شد. با توجه به آيات و روايات، و تجربه حيات، ازدواج انسان را كرامت و شرافت مى دهد، از علل استحقاق عذاب الهى مى رهاند، از پستى و فرومايگى حفظ مى كند، از افتادن در بند شيطان مصون مى دارد، و از اينكه آدمى منبع شرّ و فساد شود، و مورد لعنت حق قرار گيرد در امان مى دارد، و اين همه موجب راحتى و استراحت، آرامش و امنيت، پاكى و تقوا، و آسان شدن موارد زندگى و سبك شدن بار حيات مى گردد، به همين خاطر در قرآن مجيد بدينگونه به علّت تشريع ازدواج اشاره فرمود: يُريدُ الله اَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ. [٣٢]
خداوند اراده فرموده برنامه زندگى را براى شما سهل و آسان نمايد. شكوفائى استعداد دختر و پسر هنگامى كه بر اساس فطرت و طبيعت، و به پيروى از دستور حق و روش انبياء الهى ازدواج كردند، و از پرتگاه عذاب الهى، و شرارت باطن، و بند خطرناك شيطان، و دچار شدن به لعنت خدا، كه همه و همه از اوصاف مرد و زن عزب است نجات پيدا كردند، و در سايه ازدواج به آرامش فكرى، و امنيت باطنى دست يافتند، و بر مشكلات ناشى از عزب بودن فائق آمدند، و از درد سر تنها زيستن شفا گرفتند، و به محيطى الهى و ملكوتى رسـيدند، و زمينه تفكر صـحيح و آينده نگرى براى آنان فراهم شد، و طغيان شهوات و غرائز فرو نشست، بدون ترديد راه براى شكوفائى استعدادهاى نهفته در باطن باز مى شود، و بر درخت زندگى محصولات و ثمرات و نتائج عالى مى نشيند. بسيارى از رجال دانش، و مردان بزرگ، و دانشـمندان و علماى اسلامى را، صفحات تاريخ نشان مى دهد كه پس از ازدواج راه صد ساله را يك شبه طى كردند، و در سايه ازدواج كه موجب آرامش و امنيّت خاطر آنان گرديد به مقامات بلند و بزرگى از علم و دانش رسيدند، و در علم و تقوا، وپاكى و كرامت و خدمت و عبادت زبانزد خاص و عام شدند.
در كتاب زندگانى آيت اللّه بروجردى در مى خوانيم:
در سال ١٣١٤ كه بيست و دو بهار عمر را پشت سر مى گذاشت، پدرش نامه اى به وى نوشت، و او را به بروجرد احضار كرد، او گمان مى كرد پدرش مى خواهد او را براى ادامه تحصيل به نجف اشرف كه بزرگترين حوزه علميه شيعه بود بفرستد، ولى پس از ورود و ديدار پدر و بستگان، مشاهده مى كند كه به عكس انتظار وى، مقدمات ازدواج و تأهلش را فراهم كرده اند. از اين پيش آمد اندوهگين مى شود، و چون پدرش متوجه مى گردد و علت اندوه و تأثّر او را مى پرسد مى گويد: من با خاطر آسوده و جديت بسيار سرگرم كسب علم بودم، ولى اكنون بيم آن دارم كه تأهل ميان من و مقصودم حائل گردد، و مرا از تعقيب مقصود و نيل به هدف باز دارد. پدر به وى مى گويد:
فرزند اين را بدان كه اگر به دستور پدرت رفتار كنى اميد است كه خداوند به تو توفيق دهد تا بتوانى به ترقّيات مهمّى كه در نظر دارى نائل شوى، احتمال اين را هم بده كه اگر ترتيب اثر به اين آرزوى پدر ندهى، با همه جديّتى كه در تحصيل دارى بجائى نرسى!! گفته پدر تأثير بسزائى در وى مى بخشد و او را از هر گونه ترديد بيرون مى آورد و سرانجام پس از ازدواج و اندكى توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال ديگر به تحصيل و تدريس علوم فنون مختلفه اهتمام مىورزد. همسر وفادار و هم كفو او در اصفهان آنچنان وسائل راحت و آرامش و امنيت آن مرد بزرگ را فراهم مى آورد، و به عنوان يارى مهربان، معاونى شفيق، خدمتگزارى متين، دلسوزى مهربان، زمينه انواع ترقيات شوهر گرانمايه اش را تحقق مى دهد، كه در آن پنج سالى كه در اصفهان با آن زن باكرامت مى زيست از علوم و فنون متداول بهره ها گرفت، و چنان با نشاط و پشتكار مشغول تحصيل بوده كه بعضى شبها تا سپيده دم سرگرم مطالعه بوده است، بطورى كه خود آن بزرگ مرد بارها مى فرمود، در مواقع بيكارى به حفظ قرآن مجيد همت مى گماشت و در نتيجه توانست در عرض مدتى كه در اصفهان بود از اوّل تا آخر سوره برائت راحفظ كند، و تا آخر عمر نيز آن را از حفظ داشت و پيوسته به حفظ و قرائت و مداومت آن اهتمام مىورزيد! مرحوم علامه طباطبائى صاحب تفسير قّيم الميزان، قسمتى از كمالات و ترقيات علمى و معنوى خود را مرهون همسر باكرامت خويش مى دانستند. آرى ازدواج علت آرامش و امنيت، و زمينه تحقّق كمالات، و شكوفائى استعدادهاست. كوشش براى خانه و خانواده عبادت است ازدواج و همسردارى و توجه به امور فرزندان علاوه بر آثار مثبت دنيائى، ثمرات عجيب معنوى براى انسان دارد. كار و كوشش مادى در جهت تأمين زن و فرزند، در فرهنگ پاك اسلام عبادتى بزرگ و مساوى با جهاد در راه خدا شمرده شده، تا جائى كه از معصوم روايت شده:
وَالْكادُّ عَلى عِيالِهِ مِنْ حِلّ كَالْمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ. [٣٣]
آنكه براى تأمين خانواده اش زحمت مى كشد، تا از حلال خدا نفقه آنان را فراهم كند، مانند مجاهد در راه خداست. از آنجا كه رعايت حق زن و فرزند، و توجه به امور معنوى آنان و رعايت حق شوهر از جانب زن، و حق فرزند از طرف مادر كارى دشوار و سنگين است، و در حقيقت اجراى دستور حضرت حق است، همانند كوشش براى تأمين امور مادى آنان عبادت، و موجب اجر و ثواب اخروى است. پرورش نسل صالح، و تحويل دادن فرزندان شايسته و نيكوكار، امرى مهم و باعث جلب رضايت حضرت حق است.
خانه و اهل خانه را از فساد و افساد دور داشتن، و فراهم كردن زمينه رشد و تربيت و تكامل زن و فرزند از اهمّ امور، و از بهترين نوع عبادت و بندگى خداست. امام چهارم(عليه السلام) در گفتار حكيمانه اى فرموده اند، هر كس نسبت به زن و فرزند سفره مادى و معنوى را كامل و تمام بيندازد، به خوشنودى حق از ديگران نزديكتر است. [٣٤]
در هر صورت جامعه ميوه و ثمره خانه است، و وكيل و وزير و رئيس جمهور و كارگزاران يك ملت ريشه در خانه و خانواده دارند، و منبع اصلى تربيت و شكل گيرى آنان خانه و كارگردانان خانه هستند، خانه به مَثَل به مانند يك زمين است، اگر زمين جداى از حق و حقيقت باشد كويرى نمك زار است كه سنبل و گل نخواهد داد، و اگر زمين متصل به حق و حقيقت باشد، توقع سنبل و گل از آن توقعى معقول و منطقى است.
سعادت و شقاوت انسان در درجه اول از پدر و مادر به انسان منتقل مى شود، اگر پدر و مادر در تحقق سعادت فرزند بكوشند دست به عبادتى بزرگ زده و از منافع ابدى ازدواج بهره گرفته اند، و اگر عامل شقاوت شوند از شجره طيّبه ازدواج منفعت نبرده بلكه با دست خود سفره خسارت خويش را پهن كرده اند. به همين خاطر در روايات عالى اسلامى از رسول حق نقل شده:
الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ أُمِّهِ، وَالسَّعيدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ أُمِّهِ. [٣٥]
ريشه شقاوت هركس شقى است در سرزمين وجود مادر، و سعادت سعيد از باطن مادر است. و به قول شاعر بزرگ كليم كاشانى: از كوزه همان برون تراود كه در اوست تا در كوزه وجود فرزند، پدر و مادر چه ريخته باشند و مغز و اعصاب و مشاعر و قلب فرزند را با چه مسائلى شكل داده، و به سوى چه برنامه هائى سوق داده باشند. در مسئله ازدواج والاترين هدف را منظور داشته باشيد هدف انسان از ازدواج بايد هدفى معنوى و مقدس و پاك باشد، ازدواج بايد براى اطاعت از دستور حق، و پيروى از روش انبياء، و براى تأمين سعادت همسر، و تربيت الهى و ملكوتى فرزندان صورت بگيرد. زن و مرد در مسئله ازدواج بايد خود را آماده ورود در يك عبادت بزرگ كنند. زن و مرد بايد در ازدواج خوشنودى حق را منظور نظر بدارند، و بدانند كه هر دوى آنان از طريق صلب و رحم امانتدار حضرت حقند. بايد بدانند كه فرزند آنان كه امانت حق است در مّدتى كوتاه مهمان صلب پدر، و بين شش تا نه ماه مهمان رحم مادر است، و در اين دو مدت با گيرندگى دقيقى كه حضرت حق به وى عنايت فرموده از تمام وجود پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختيار به خود منتقل مى نمايد. نقل مى كنند رسول حق به زنان باردار اجازه مى دادند گاهى به تماشاى جبهه حق عليه باطل بيايند، تا مناظر زيباى جهاد و شمشير زدن در راه حق ر اببينند، و به شعارهاى الهى و ملكوتى رزمندگان گوش جان بسپارند، تا از طريق ديده و شنيده خود فرزند در رحم را تغذيه كنند، براى اينكه طفل، در رحم مادر موجودى ورزيده شود، و شجاع و باهمت و همراه با آواى ملكوتى رشد كند.
مگر نشنيده ايد قبل از تكّون وجود فاطمه در صلب رسول حق، از جانب خداوند به پيامبر دستور چهل روز روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاى بهشتى تناول فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل شد!! واسطه بين شما و ازدواج چشم نباشد، دلال ازدواج شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسيدن به مال و ثروت و مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد، رسيدن به چهره زيبا و ظاهر فريبنده هدف اين برنامه نباشد، كه اين امور تاكنون نشان داده عاقبت خوشى نداشته، و ثمره و ميوه آن اندك بوده است.
بيائيد خدا و معنويت و عبادت، و كوشش براى رعايت حق همسر، و تربيت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاى حق را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهيد، تا ثمره اين ازدواج منافع ابدى و دائمى باشد. لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع اين اهداف والا و آسمانى قرار دهيد، تا لذت و تمتع كامل گردد و از همان لذت و شهوت هم اجر اخروى نصيب خود كنيد.
ازدواج اگر الهى باشد راه به طلاق پيدا نمى كند، پيوند الهى و ملكوتى دائمى و هميشگى است. آنكه براى خدا ازدواج مى كند، حق همسر را با تمام وجود رعايت مى نمايد، و كمترين آزارى از ناحيه او به همسر وارد نمى شود.
حفظ آبروى همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب شرعى است، و تحقير زن از جانب شوهر و شوهر از جانب زن حرام الهى است.
مردان و زنان مسلمان بايد ازدواج اميرالمؤمنين و حضرت زهرا(عليهما السلام) را اسوه و سرمشق خود قرار دهند، آن ازدواج والائى كه براى خدا صورت گرفت، و اهداف الهى و عرشى در آن منظور شد، و ثمره آن فرزندانى پاك، الهى، و ملكوتى شد. روايات شيعه آيات زير را به اين ازدواج پاك تأويل كرده اند: مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ، يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ. دو دريا را به هم درآميخت و ميان آن دو دريا فاصله اى است كه تجاوز به حدود يكديگر نمى كنند، از آن دو دريا لؤلؤ و مرجان بيرون مى آيد. منظور از دو دريا، وجود اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا است، كه دو درياى معرفت، بينش، حلم، صبر، ايمان و بصيرت اند، و مقصود از برزخ و فاصله رسول باكرامت اسلام، و معناى لؤلؤ و مرجان حضرت حسن و حسين(عليهما السلام) است. [٣٦]
نظام خانواده بايد يك نظام صد در صد اسلامى و الهى باشد، تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوى خود جلب و جذب كند.
اگر در ازدواج از سنن ناپسند، و عادات غيرالهى، و شرايط شيطانى و خلاصه از فرهنگ جاهلى فرهنگى كه ميراندن آن را رسول خدا در يك فرمان قاطع دستور داده: اَمِتْ أَمْرَ الْجاهِلِيِّةِ إِلاّ ما سَنَّهُ الاِْسْلامُ. [٣٧]
پرهيز نشود، زشتى ها چهره نشان مى دهند، وميوه اين درخت آلوده تلخ خواهدشد.
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[١] -ابراهيم/٣٩.
[٢] -مريم/٥ ـ ٦.
[٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٥.
[٤] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٧.
[٥] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٦.
[٦] -بحار، ج ١٠٣، ص ٧.
[٧] -نحل/٧٢.
[٨] -بحار، ج ٢١، ص ٣٥٥.
[٩] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٧ ـ ٣٥٨.
[١٠] -همان مدرك.
[١١] -همان مدرك.
[١٢] -همان مدرك.
[١٣] -بحار، ج ٤٢، ص ٢٨٤.
[١٤] -تغابن/١٥.
[١٥] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٣.
[١٦] -همان مدرك.
[١٧] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٤.
[١٨] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٧.
[١٩] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٥.
[٢٠] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦١.
[٢١] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٦٠.
[٢٢] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٧٣.
[٢٣] -كافى، ج ٦، ص ٤٧.
[٢٤] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٧٦.
[٢٥] -مزمل/١٧.
[٢٦] -شورى/٤٩ ـ ٥٠.
[٢٧] -كهف/٤٦.
[٢٨] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦١، چاپ آل البيت.
[٢٩] -همان مدرك.
[٣٠] -همان مدرك.
[٣١] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٢.
[٣٢] -همان مدرك.
[٣٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٥.
[٣٤] -كهف/٨١.
[٣٥] -كافى، ج ٦، ص ٦ ـ وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٤.
[٣٦] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٥ ـ ٣٦٦.
[٣٧] -همان مدرك.
۱
موقعيت زن در تاريخ بشر و اسلام
نظام خانواده در مغرب زمين
نظام خانواده در اروپا و آمريكا نظامى غلط است، بى پايه و بدون محتواست. تقليد از نظام خانوادگى مغرب زمين تقليدى نابجا، و هموار كردن راه حيات براى افتادن در چاه بدبختى است. آنان از ازدواج هدفـى مقدس و پاك ندارند، واسطه ازدواج زن و مرد آنجـا فقـط و فقط شهوت و ارضاء غريزه است، آنجا زن و مرد شايسته و صالح بسيار كم است، به همين خاطر فساد و افساد از سر و روى اروپا و آمريكا مانند باران بهاران مى ريزد. مردان در مغرب زمين به طور اكثر، و زنان بطور اغلب پس از گذراندن دوران فساد، و رفاقت هاى نامشروع با يكديگر ازدواج مى كنند، و ثمره خود را پس از ولادت به شيرخوارگاه سپرده، و سپس بدون اينكه مهر پدرى و محبت مادرى را چشيده باشد، و منبعى از عواطف و احساسات پاك گشته او را تحويل مى گيرند، و سر هر سفره فسادى مى نشانند، آنگاه وى را به مدرسه مى سپارند تا آهنگى از تربيت ظاهر را طى كند، و به اصطلاحاتى چند آشنا گردد، آنگاه در سن هيجده سالگى وى را از خود مى رانند و به اميد محيط و جامعه رهايش مى نمايند! آنان اگر اخلاق به فرزندان خانه و مدرسه بياموزند، اخلاق ژنتلمنى است، اخلاق اقتصادى و جلب مادّيت است، به ريشه هاى باطن و حقايق درون توجه ندارند، و از تربيت انسان قابل قبول عاجزند. مگر نمى بينيد وقتى تشكيل جامعه و دولت مى دهند، جامعه منبع فساد و دولت منبع استعمار و استثمار مستضعفان روى زمين است. جناياتى كه فارغ التحصيلان خانه و مدرسه و دانشگاه هاى مغرب زمين كرده اند تا قيامت قابل جبران نيست. اگر اوقاتى باوقار و آرام و متين باشند، و خود را مؤدب و آراسته نشان دهند، به خاطر اين است كه طعمه نيافته، و لقمه چرب و لذيذ نديده اند، داستان آنان شبيه به اين داستان است كه مردى به دوستش گفت گربه اى را به مبادى آداب آراسته ام، و آن حيوان را تربيت كرده تا جائى كه بر سر سفره اى كه انواع غذاها قرار دارد شمعى به دست او مى دهم تا مهمانان در پرتو آن شمع از آن سفره بهره مند شوند، رفيقش گفت به اين ويژگى و به اين آراستگى گربه نمى توان اطمينان كرد، مرا دعوت كن تا بر سر آن سفره اين مسئله را به تو ثابت كنم، از وى دعوت كرد، گربه را بر سر سفره ديد كه چشم طمع و پاى حمله از غذاهاى سفره بريده، و شمعى براى روشنائى اطاق و ديد مهمانان به سفره بدست دارد، در گرمى اوضاع موشى را از جيب خود درآورد و به وسط سفره گذاشت، موش مى خواست فرار كند، گربه شمع رابه يك طرف انداخت و همچون شير ژيان به وسط سفره پريد، نظام سفره را براى گرفتن موش به هم زد، و اوقات خوش صاحبخانه و مهمانان را تلخ نمود!
آرى تربيت اروپا و مغرب زمين تربيت گربه اى است، تا غذاى خاص خود را به خيال خود نبيند، آرام و مؤدب هستند، چون چشمشان به طلا و نفت و ساير معادن ملل ضعيف بيفتد، براى بلعيدن حق ديگران، چراغ تربيت را به زمين انداخته و همچون حيوان درنده اى، به تمام حيثيات مادى و معنوى ملل ضعيف حمله مى كنند، و براى امور مادى از ميان جوى خون بى گناهان عبور مى كنند. كثرت فساد و افساد، غلبه شهوات حرام، اخلاق زشت، قتل و غارت، فحشا و منكرات، در ملل مغرب زمين محصول خرابى نظام خانه و خانواده است. اگر بيوت اروپا و آمريكا بيوت بارفعت، و بيوت غرق ذكر حق، و بيوت تسبيح حضرت معبود بود، محصولات آن بيوت انسانهائى والا و باكرامت و رشيد و باعاطفه و متخلّق به اخلاق حق بود، ولى چون بيوت مغرب زمين از حق و حقيقت دور است، ثمرات آن تلخ و بدبو و بدمزه است، و چنين نظام از هم پاشيده اى قابل سرمشق قرار دادن نيست، كسانى كه از آنان پيروى مى كنند بدتر از آنان خواهند شد. ( قـال الصـادق (عليه السلام) :
اكثـر الخيـر فـى النّسـاءِ ) وسائل الشيعه ، ج ١٤ ، ص ١١

موقعيت زن در تاريخ بشر و اسلام
انحراف فكرى انسان گمراه نسبت به زن اقوام و مللى كه بر اثر كبر و نخوت از تعاليم حق، كه به وسيله كتب آسمانى، و زبان پاك انبياء تبليغ مى شد جدا مى زيستند، در تمام امور جهان و انسان دچار انحراف فكرى شدند، و نسبت به هستى و مخلوقات آن بطور اغلب، در قضاوت خود به تاريكى ره سپردند، و مسائلى دور از حقيقت، و مطالبى خلاف واقعيت گفتند، و بر اساس همان برداشتهاى غلط و قضاوت هاى ظالمانه زندگى كردند، و از اين طريق ظلم سنگينى بر خود و ديگران روا داشتند، و صفحات تاريخ حيات را به زشتى و پليدى نقّاشى كردند. از جمله قضاوت هاى آنان نسبت به زن بود، كه قضاوتى دور از حقيقت، و امرى خلاف اخلاق و انسانيت، و برنامه اى ضد حق و واقعيت بود.
من در مطالعاتم در كتبى كه در اين زمينه نوشته شده چه كتب غربى و چه كتابهاى تأليف شده در شرق به اين نتيجه رسيدم، كه اقوام و ملل جداى از حق و بريده از وحى، و فرورفته در هواى نفس و غرق افكار غلط چه در غرب و چه در شرق، نسبت به زن ده گونه قضاوت ظالمانه و دور از منطق عقل و زبان انسانيت داشتند.
١ ـ موجودى است صد در صد ضعيف و ناتوان: بر اين اساس بايد نسبت به مرد در تمام جهات، بى چون و چرا تابع و فرمانبردار و محكوم باشد، و حق مداخله در هيچ كارى را حتى در چهارچوب خانه شخصى ندارد.
٢ ـ موجودى است داراى روح شيطانى: بر اين ملاك يا صد در صد خارج از حدود انسانيت است، يا اگر بهائى به او داده شود چيزى بين انسان و حيوان است، روى اين حساب فاقد ارزش مى باشد، و قابل احترام نيست، و براى وى هيچ گونه شخصيتى نمى توان تصوّر كرد.
٣ ـ براى او مالكيت و اختيار دارى نسبت به اشياء و عناصرى كه قابل ملكيت است وجود ندارد، اگر مرد صلاح بداند مى تواند مالك شود، آن هم نه هر چه را بخواهد.
٤ ـ از جانب ارث گذارندگان هيچ گونه ارثى نمى برد، بلكه خود او از عناصر ارث است كه پس از مرگ پدر يا شوهر به ديگران ارث مى رسد!!
٥ ـ عبادت و بندگى و ورود در حوزه معنويت حق او نيست، چون عباداتش فاقد ارزش است، و اجر و مزدى براى عبادت ندارد زيرااز نظر عقلى بسيار ضعيف و موجودى بوالهوس است.
٦ ـ از نظر حقوقى و قضائى لياقت انتساب به پدر و پسر خود را ندارد، تنها چيزى كه رابط بين آنهاست خون است، فقط مى توان او را نسبت به پدر و پسرش هم خون خواند، نه فرزند پدر و مادر فرزند!
٧ ـ چون شوهر كرد فرزندان وى نوه پدر او نيستند، بيگانگى بين پدر زن و فرزندان زن حكومت قطعى دارد، نسبت از جانب اولاد ذكور است.
٨ ـ بين او و مرد در مسئله مرگ تفاوت كلّى وجود دارد، مرد پس از مردن باقى، و زن پس از پايان عمر فانى است.
٩ ـ در تصرف عنوان شيئيت است، روى اين حساب مرد هرگونه تصرّفى در مال و ثروتش دارد، همان تصرف را نسبت به زن دارد، مى تواند او را قرض بدهد، به اجاره واگذار كند، ببخشد، بفروشد، اخراج كند و نهايتاً به قتل برساند.
١٠ ـ كالاى شهوت است تنها براى لذت برى مرد آفريده شده، و مرد هم در لذت برى و بهره گيرى از او قانونى نمى شناسد، در اين قسمت دهم اروپا و آمريكاى جداى از نبوت انبيا آنچنان نسبت به زن راه افراط پيموده، كه حدى براى آن نيست، زن در قسمت عمده اى از مغرب زمين كالاى سينما، تلويزيون، ويدئو، ماهواره و انواع مجلات براى جلب و جذب مشترى بيشتر، و درآمد مالى سنگين تر براى مؤسّسات حيوانى و شهوانى است!! پاسخ اسلام به انحرافات فكرى انسان گمراه نسبت به زن اسلام آئين و دين الهى است، اسلام فرهنگ فطرت و آهنگى هماهنگ با تمام شئون انسان و انسانيت است، نظام مسائل و قوانين در اسلام از جانب خداوند بزرگى است كه بناى ساختمان انسان را بنا نهاده، او كه مى داند انسان چيست و كيست و داراى چه ظاهر و باطنى است، بر اساس كيان و حيثيّت و موجوديت او قانون وضع كرده، و وى را به حقايقى كه بايد برسد هدايت نموده است.
اسلام در پاسخ ياوه هاى دهگانه اى كه در طول تاريخ حيات نسبت به زن گفته شده، و آنها را در افكار و انديشه ملل رسوخ داده و به عنوان فرهنگ درآورده بود چنين مى گويد:
١ ـ خلقت زن و كيفيت وجود او همانند مرد است و صد در صد مصداق حقايق و واقعياتى است، كه حضرت حق از خلقت او هدف داشته، و با تمام وجود محقق به حقيقت انسانيت است و خلاصه با تمام حيثيت انسان است انسانى كه: لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْويم. [٣٨]
به حقيقت كه انسان را در نيكوترين سيرت و صورت آفريديم.
صُنْعَ الله الَّذى اَتْقَنَ كُلَّ شَيْئ اِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ. [٣٩]
صنع خداست، خدائى كه هر چيزى را در كمال اتقان و استحكام ساخته كه او به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. اَلَّذى اَحْسَنَ كُلَّ شَيْئ خَلَقَهُ. [٤٠]
خدائى كه هر چيزى را به نيكوترين وجه آفريد.
٢ ـ براى زن روح الهى و انسانى محض قرار داده شده، همان روحى كه از جانب حق در او دميده شد و او را به خاطر اين روح امتيازى خاص بخشيد و وى را منبع ظهور كمالات قرار داد، روحى كه با روح مرد تفاوت ندارد، هويتى كه با هويت مرد يكسان است، گوهرى كه با گوهر ذاتى مرد يكى است. يا اَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْس واحِدَة وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً. [٤١]
اى مردم از پروردگارتان پرواكنيد كه همه شمارا از يك انسان آفريد،و همسر او را از جنس او خلق كرد،و از آن دو نفر مردانو زنان فراوانى در روى زمين منتشركرد. وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها. [٤٢]
از نشانه هاى قدرت خداوند اين است كه همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسيله آنها آرامش يابيد. در تفسير عياشى از حضرت باقر(عليه السلام) روايت شده كه خداوند حوا را از باقى مانده خاك آدم آفريد. نوع اين آيات نشان مى دهد كه در خلقت زن از نظر ظاهر و باطن كمى و كاستى وجود ندارد، و روح او همان روحى است كه از جانب حق در او دميده شده و بالقوه موجودى كامل، احسن، و اتقن است كه مى تواند از استعداد و فطرت و روح و عقل خود، در سايه هدايت حق كمك گرفته به عاليترين مقامات معنوى برسد، و مى تواند از همه واقعيات و حقايق چشم پوشى كند و به اسفل سافلين وارد شود.
٣ ـ او داراى حق مالكيت است، و محصول زحمات او در زمينه هاى كارهاى پسنديده و مشروع حق خود اوست، و مسئله مالكيت او و تصرفاتش در آنچه ملك اوست بدون كم و كاست همانند مرد است. وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّ ما سَعى. [٤٣]
و براى آدمى جز آنچه به سعى خود انجام داده نخواهد بود. آرى انسان مالك سعى و كوشش و عمل و حركت خود است، و اين واقعيتى است كه حضرت حق در دنيا و آخرت به هر انسانى چه زن و چه مرد واگذار كرده است. لا يَحِلُّ لَكُمْ اَنْ تَأْخُذُوا مِمّا اتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً. [٤٤]
و براى شما مردان حلال نيست كه چيزى از مهريه آنان را كه به آنها پرداخت كرده ايد بگيريد. امام صادق(عليه السلام) در روايتى مى فرمايند: السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ : مانِعُ الزَّكاةِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ وَ كَذالِكَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ يَنْوِ قَضاءَهُ. [٤٥]
دزدان سه نفرند: آنكه از پرداخت زكات بخل ورزد، آنكه خوردن مهريه همسر خود را حلال دانسته و به او نپردازد، و كسى كه از مردم وام بگيرد و قصد پرداخت آن را نداشته باشد. وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ اَزْواجاً وَصِيَّةً لاَِزْواجِهِمْ مَتاعاً اِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ اِخْراج. [٤٦]
مردانى كه بميرند و زنانشان زنده مانند، بايد وصيت كنند كه آنها را تا يك سال نفقه دهند، و از خانه شوهر بيرون نكنند. و غير از مهريه و وصيت به مخارج زن پس از مرگ شوهر، در زمان بعد از طلاق سفارش او را به مردان فرموده اعلام مى كند: وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقينَ. [٤٧]
و براى همه زنان طلاق داده شده هديه مناسبى است كه از جانب شوهر پرداخت مى گردد ، اين حقى است بر عهده مردان پرهيزكار.
٤ ـ زن از پدر و مادر و از شوهر و از فرزندان خود ارث مى برد: كُتِبَ عَلَيْكُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الاَْقْرَبَينَ بِالْمَعْرُوفِ. [٤٨]
برشما نوشته شده، هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، وصيت براى پدر و مادر و نزديكان بطور شايسته كند، اين حقى است بر پرهيزكاران. لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الاَْقْرَبُونَ، وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا تَرَكَ الْوالِدانِ وَ الاَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ كَثُرَ نَصيباً مَفْرُوضاً. [٤٩]
اين آيه شريفه در صدد مبارزه با عادات و رسوم غلطى است كه زنان و كودكان را از حق مسلم خود محروم مى ساخت، و اين رسم ظالمانه مربوط به اعراب بود، و آيه شريفه خط بطلان بر اين رسم خائنانه كشيد و فرمود: مردان سهمـى از اموالى كه پدر و مادر و نزديكان بجاى مى گذارند دارند، و براى زنان نيز از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان مى گذارند سهمى هست، خواه آن مال كم باشد يا بسيار، اين سهمى معين شده و واجب الاداء است.
٥ ـ عبادت زن در پيشگاه حق همانند عبادت مرد، داراى ارزش و قيمت است، و بهشت و اجر و مزد حق، و ثواب بر بندگى اختصاص به مردان ندارد، عنايت و رحمت خداوند بهره ابدى عباد اوست چه مرد و چه زن. در قرآن مجيد مى خوانيم: مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَر اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ. [٥٠]
كسى كه عمل شايسته بجا آورد از مرد يا زن، در حالى كه مؤمن است به او زندگى پاكيزه مى دهيم، و پاداش قيامتى آنان را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند خواهيم داد. از صريح آيه شريفه استفاده مى شود كه تنها معيار در ميزان حق ايمان و عمل صالح انسان است كه ميوه ايمان اوست، قيد و شرط ديگرى براى كسب حيات طيبه و اجر آخرتى در كار نيست نه از نظر مرد بودن و زن بودن و نه از نظر سن و سال و نه از نظر نژاد و قبيله و جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه ظاهرى.
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: أَفْضَلُ نِساءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ خَديجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِد، وَ فاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِيَةُ بِنْتُ مُزاحِم. [٥١]
برترين زنان بهشت چهار زن هستند:
خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم.
زن اگر اهل عبادت و بندگى حق و ايمان و معرفت باشد البته داراى حيات طيّبه و اجر عظيم نزد خدا خواهد شد، و اگر مانند مردان فاسق به بى دينى و فساد گرايش پيدا كند اهل عذاب ابد خواهد شد. همسر نوح و لوط به خاطر اينكه آئين الهى را نپذيرفتند، و بر انكار خود اصرار ورزيدند به فرموده قرآن اهل عذاب و خلود در جهنم هستند.
ضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوح وَ امْرَأَتَ لُوط كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتا هُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلينَ. [٥٢]
خداوند براى اهل كفر زن نوح و زن لوط را مثل زد، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان شايسته ما بودند، ولى به آن دو پيامبر خيانت ورزيدند و رابطه آنها با اين دو پيامبر سودى به حالشان در برابر عذاب خدا نداشت، و به آنها گفته شد وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مى شوند.
سوره مريم در قرآن مجيد، و سوره دهر و آيات مربوط به همسر مؤمنه فرعون همه و همه نشان دهنده اين معناست كه زن در مسئله عبادت از موقعيت والائى برخوردار است، و در قيامت از اجر عظيم و ثواب فوق العاده اى بهره مند است، و اين همه مشت محكمى بر دهان ياوه گويان تاريخ است كه گفتند و مى گويند كه عبادت زن را جايگاهى در نزد خدا و اديان نيست.
٦ ـ زن فرزند پدر و مادر خويش و مادرِ فرزندان خود است، و احدى را نمى رسد كه وى را از اين انتساب خلع كند، كه خلع اين نسبت امرى ظالمانه و كارى خائنانه است. قرآن مجيد دختر را همانند پسر اولاد واقعى پدر و مادر مى داند و وى را چون شوهر كرد و اولاد دار شد مادر اولاد مى داند. در قرآن از اينكه اعراب فرزند دختر خود را زنده به گور مى كردند، خشم خود را نسبت به اين جنايت اعلام فرموده و از آن عمل قبيح در رابطه با اينكه به فرزند خود ظلم مى كنيد نهى اكيد فرمود: وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاق. [٥٣]
فرزند دختر خود را از ترس تنگى معيشت به قتل نرسانيد. ملاحظه مى كنيد در صريح آيه شريفه از دختر به عنوان فرزند ياد مى كند، يا در آيه مربوط به ارث مى فرمايد:
يُوصيكُمُ اللهُ فى اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَيَيْنِ. [٥٤]
سفارش خدا به شما نسبت به اولادتان اين است كه در مسئله ارث براى پسر دو برابر دختر سهم قرار دهيد. در صريح آيه شريفه از دختر تعبير به اولاد فرموده است، و اين رويّه قاطعى عليه ياوه سرايان تاريخ است.
اما مادر فرزندان خود هستند در قرآن مجيد مى فرمايد: وَ الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ. [٥٥]
مادران فرزندان خود را تا دو سال كامل شير بدهند. در رابطه با داستان موسى در قرآن مجيد فرموده: وَ اَوْحَيْنا اِلى اُمِّ مُوسى... [٥٦]
و ما به مادر موسى وحى كرديم. رسول خدا درباره حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى. [٥٧]
فاطمه پاره تن من است. و در روايت ديگر فرمود: أَوْلادُنا أَكْبادُنا. [٥٨]
فرزندان ما چه دختر چه پسر جگرهاى ما هستند.
٧ ـ اولادهاى او بدون ترديد نوه پدر او هستند، توجه بسيار شديد رسول خدا به حسن و حسين به عنوان دو نوه عزيزش، خط بطلانى است بر ياوه گوئى جاهلان تاريخ كه مى گفتند فرزندان متولد شده از زن نوه پدر آن زن نيستند. فقه اسلامى مى گويد تمام كسانى كه مادرشان سيده است پيوند قطعى با پيامبر دارند، و حتى مرجع بزرگ شيعه سيد مرتضى فتوا داشت كه مى توان به كسانى كه از طريق مادر وابسته به رسول حقند خمس داد.
٨ ـ زن با مرگ فانى نمى شود، بلكه همانند مرد داراى بقا و حيات ابدى و در صورت بندگى حق مخلد در بهشت، و در صورت دورى از عبادت مخلّد در عذاب است، بيش از هزار آيه قرآن در رابطه با قيامت اين معنا را صريحاً نشان مى دهد.
٩ ـ شيئ نيست، بلكه به صريح آيات كتاب حق موجوديست عاقل، بااراده و در گوهر خلقت و مايه طبيعت با مرد يكى است، و از تمام خصوصيات و امتيازات انسانى و الهى برخوردار است.
١٠ ـ كالاى شهوت نيست، بلكه شريك مرد، و عامل بقاء نوع، و تشكيل دهنده نيمى از زندگى است، و ازدواج با او در صورت نيت پاك عبادت، و برخورد صحيح و سالم با او موجب توشه آخرت و سلامت حيات اخروى انسان است. در قرآن مجيد فرمود: نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِكُمْ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنينَ. [٥٩]
با تعبير لطيف و پر معناى حرث كشتزار مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى مجسم كند، كه زن يك وسيله اطفاء شهوت نيست بلكه زمينه پاك و وسيله پاكيزه اى براى حفظ حيات نوع بشر است. اين سخن در مقابل آنهائى كه نسبت به جنس زن همچون يك بازيچه و وسيله هوسبازى مى نگريستند و مى نگرند هشدارى جدّى محسوب مى شود. و قدموا لانفسكم :
با آميزش با زن براى آخرت خود توشه بفرستيد، اشاره به اين حقيقت است كه هدف نهائى از آميزش جنسى تنها لذت و كامجوئى نيست، مردم مؤمن بايد از اين موضوع براى ايجاد پرورش فرزندان شايسته استفاده كنند، و اين خدمت مقدس را به عنوان يك ذخيره معنوى براى فرداى خود از پيش بفرستند، و به اين ترتيب قرآن هشدار مى دهد كه در انتخاب همسر اصولى را رعايت كنيد كه نتيجه آن پرورش فرزندان صالح، و تهيه اين ذخيره بزرگ اجتماعى و انسانى باشد. چون مطلب مورد بحث در ابتداى آيه كه عبارت از آميزش جنسى مى باشد بسيار مهم است، و سر و كار با پرجاذبه ترين غرايز انسان دارد كه همان غريزه جنسى است با جمله و اتقوا اللّه انسان را به دقت در امر آميزش جنسى و توجه به دستورات حق دعوت فرموده، سپس در پايان آيه توجه مى دهد كه در روز قيامت به ملاقات حق و نتايج اعمال خود خواهند شتافت و در قسمت اخير آيه به افراد باايمان كه در برابر اين دستورات كه به سود زندگى مادى و معنوى آنهاست تسليم هستند بشارت داده مى فرمايد و بشر المؤمنين . [٦٠]
در روايت بسيار مهمى از حضرت صادق(عليه السلام) ارزش و عظمت اين كانون محبت را بدينگونه نشان مى دهد: وقتى حوا آفريده شد آدم به حضرت حق عرضه داشت: خداوندا اين آفرينش زيبا چيست كه قرب و نگاه به او مرا از تنهائى نجات مى دهد، و برايم ايجاد انس و الفت مى كند، خطاب رسيد اى آدم اين كنيز من است، دوست دارى با تو باشد، انيس تو گردد، با تو هم سخن شود، و تابع خواسته هاى به حق تو باشد؟ عرضه داشت آرى. خطاب رسيد بنابراين تا زنده اى به خاطر اين يارى كه براى تو قرار داده ام مرا سپاس و شكر كن!! [٦١]
آرى وجود زن صالحه، و همسر باوفا، نعمت حق است، و تا پايان عمر بر اين نعمت ارزنده حمد و سپاس لازم است. امام ششم مى فرمايد: أَكْثَرُ الْخَيْرِ فِى النِّساءِ. [٦٢]
بيشترين خير در زنان است. روايت عجيبى است، كه منبع اكثر خير را زن دانسته، آرى ازدواج با زن حفظ نصف دين، و رعايت حقوق او عبادت، و محبت به او طاعت حق، و پيدا كردن فرزند صالح از او توشه آخرت، و خدمت به او موجب رضايت حق، و به تعبير رسول خدا درباره زنانى كه مادرند: بهشت زير پاى مادران است، و اين همه است آن اكثر خيرى كه امام صادق(عليه السلام) فرموده است. من به جوانان عزيزى كه قصد ازدواج دارند، يا ازدواج كرده اند، و به مردان مؤمن هشدار مى دهم كه اين واقعيات الهيه را نسبت به زن توجه كنند، و از تعطيل حقوق آنان جداً بپرهيزند، و بدانند كه زندگى خود را با چه گوهر پربهائى ارزش داده اند، و به دختران جوان كه قصد ازدواج دارند، يا ازدواج كرده اند، و به زنان بزرگوار سفارش مى كنم كه با توجه به اين مطالب قدر خود را بدانند و بر نعمت زن بودن، خداوند مهربان را شكر و سپاس آرند، و به حقيقت براى مردان خود بر اساس هدايت قرآن و فرمايشات رسول اسلام و ائمه بزرگوار همسر لايق و شايسته اى باشند، و در مسئله زن بودن و شوهردارى و مادر بودن از عواطف و احساسات پاك خود بهره بگيرند، و دستورات الهى را در تمام جوانب حيات خود مراعات نمايند، تا خانه و خانواده اى سالم و فرزندانى شايسته و پاك، و داراى زندگى غرق امنيت و خوشى داشته باشيد، و از اين طريق رضا و خوشنودى حق را جلب كرده، و با اعمال و رفتار و اخلاق و حركات خود به زندگى صفا و صميميت و شيرينى و نور و حلاوت و زيبائى ببخشيد. باز هم نظرى به تاريخ نسبت به حيات و موقعيت زن ددمنشى مردم جاهلى تاريخ نسبت به جنس زن فوق العاده شگفت آور است. آنان كه جداى از منطق حق و نور وحى مى زيستند، زن را همچون ابزار و وسيله براى زندگى بوالهوسانه مرد مى شناختند، و وى را عامل تهيه انواع لذت ها براى مرد مى دانستند. خواندن و نوشتن را براى او خطرناك مى دانستند، و از خانه بيرون رفتن را براى امور طبيعى زندگى و ديد و بازديد ارحام مجاز نمى دانستند. مكان زندگى او را منحصر به چهار ديوار خانه قلمداد مى كردند، و وى را در مقابل مرد كه موجودى فعال ما يشاء مى پنداشتند بى اختيار مى دانستند. در مناطق مسيحى نشين كه صد و هشتاد درجه از آئين الهى مسيحيت انحراف داشتند، مى گفتند:
زن را بايد مانند دهان سگ دهن بند زد، و مردّد بودند كه روح زن آيا روح بشرى يا روح حيوانى است!! در آفريقا زن حكم كالا و ثروت داشت و براى او ارزشى بيش از گاو و گوسپند نمى دانستند، هر كس زن بيشترى در اختيار داشت ثروتمندتر شناخته مى شد، خريد و فروش زن و بكار گرفتن وى براى شخم زمين امرى معمولى و عادى بود. در كلده و بابل، زنان را مانند ساير كالاها مى فروختند، و هر سال بازارى براى اين كار داشتند تا دختران به سنّ ازدواج خود را بفروشند. در هندوستان دختر را از سن پنج سالگى شوهر مى دادند، و براى آنها حقى قائل نبودند، حيات زن را طفيل مرد مى دانستند، و چون شوهرش مى مرد او را با شوهر مى سوزاندند، و هيچ موجودى را پست تر از زن شوهر مرده نمى دانستند. امروز همچنانكه در روزنامه ها مى نويسند، بسيارى از هندوها از ترس فراهم نشدن جهيزيه، دختران خود را در كودكى نابود مى كنند!! در چين و تبّت زنان جز در كار چهار ديوار خانه حقى نداشتند، و براى كاستن قدرت راه رفتن زن، پس از تولد او پايش را در قالب آهنى مى بستند و پس از رسيدن به سن پانزده سالگى آن قالب را از پايش جدا مى كردند! در يونان كه مركز علم و دانش و فلسفه و حكمت بود، زائيدن دختر به وسيله زن جرم بود و تا دو بار دختر زائيدن در دادگاه محاكمه و محكوم به پرداخت جريمه و بار سوم محكوم به اعدام مى شد. در عربستان چنانكه قرآن مجيد مى فرمايد: زنده به گور كردن دختران امرى عادى و ساده مى نمود: و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشّر به اَيمسكه على هون ام يدسُّه فى التُّراب الاسآء ما يحكمون. [٦٣]
چون يكى از آنان را به فرزندى كه دختر بود مژده مى آمد از شدت غم و اندوه رخسارش سياه و سخت و ناراحت مى شد و به خاطر اين خبرى كه به خيال خودش زشت بود روى از قوم مى گرداند و فرار رابر قرار ترجيح مى داد، و به فكر مى افتاد كه آن دختر را با خفت و خوارى نگاه دارد، يا زنده به خاك گور اندازد، بدانيد حكم آن بى خردان نسبت به دختر بد بود، و قضاوتشان زشت. اين مسائل گوشه اى از جناياتى است كه مردم بى خبر و بى خرد نسبت به جنس زن روا مى داشتند، مفصل اين مسائل در كتب مربوط به حيات زن ثبت است، مى توانيد به آن منابع مراجعه كنيد. نظر آئين مقدس الهى را هم در ده مسئله اى كه در سطور قبل نسبت به زن اظهار شده دقت كرديد، با توجه به تعابير قرآن و روايات از جنس زن تحت عناوين: ام: ريشه و منبع و سرچشمه هر چيز ـ مادر. [٦٤]
حرث: موجب بقاء نوع. [٦٥]
لباس: پوشش حيات. [٦٦]
تسكين: علت آرامش. [٦٧]
ريحانه: شاخه گل و ظريف. [٦٨]
نعمت: عنايت حقّ. [٦٩]
بايد مردان و جوانان چه آنان كه ازدواج كرده اند چه آنان كه قصد ازدواج دارند توجه بيشترى به موقعيت معنوى و آثار وجودى اين خلقت زيبا و پرمنفعت حق داشته باشند و بدانند انبياء خدا و امامان و اولياء و عالمان و عارفان و حكيمان، و نويسندگان و فقهاى بزرگ، و صالحان از عباد خدا از دامن پاك اينان قدم به دايره هستى گذاشتند، اينان منبع اين همه خير و بركت در حيات بشر بودند.
بر پدران و مادران عزير است كه نسبت به ظهور كمالات در وجود دخترشان بيش از پيش دقت كنند، و نسبت به تربيت الهى و انسانى آنان تا سر حد فداكارى بكوشند، و بر شوهران است كه حقوق آنان را با كمال وقار و ادب رعايت كنند، تا دامن آنان در خانه پدران و مادران و در سايه رعايت حقوق توسط شوهران، آماده تربيت نسل صالح گردد، و از اين طريق جامعه بشرى به بهترين صورت تغذيه معنوى شود. مگر يك دختر مسيحى مسلك پس از اسارت در جنگ و آمدن به خانه حضرت هادى(عليه السلام)، و قرار گرفتن در سايه تربيت الهى به وسيله امام دهم و حضرت حكيمه خاتون دامن پاك و والايش آماده براى بوجود آمدن امام دوازدهم، گستراننده عدل جهانى نشد؟ زن چنين چشمه اى از كمالات و حقايق بالقوه است، كه با تابش نور هدايت وحى و معلم خير به فعليت رسيده و منشأ آثار جاويد و منابع ابدى خواهد شد. تحقير زن، حمله به شخصيت او، محدود نمودن وى خازج از دستورات حكيمانه دين، زجر دادن به او، و ممنوع كردنش از ديدن پدر و مادر و اقوام، با تلخى و ترشروئى با او زندگى كردن، خسته از كار روزانه و درگيريهاى بيرون به وقت خانه رفتن با او روبرو شدن، پاسخ ندادن به غرائز او بخصوص غريزه جنسى وى، همه و همه از نظر دين امرى ناپسند، و كارى زشت و ظلمى فاحش است.
اگر مى خواهيد بناى زندگى بر پايه عشق و محبت استوار باشد، شخصيت زن را رعايت كنيد، به او اعلام دوستى و محبت نمائيد، از وى دلجوئى داشته باشيد، در كار و برنامه خانه به او كمك دهيد، از آزار وى بپرهيزيد، و بعضى از برنامه هاى او را كه محصول كار روزانه و خستگى و محدوديت وجودى اوست با تمام وجود گذشت كنيد، تا شيرينى زندگى را بچشيد، و با اين روش خداوند مهربان را در حدّ عالى عبادت كرده باشيد. او ريشه و سرچشمه خير و كشتزار انسانيت، و پوشش شما در زندگى، و مايه آرامش، و گل لطيف و ظريف گلستان هستى، و نعمت حق در كنار شماست. رسول باكرامت اسلام محبت به زن را در عرض علاقه به بوى خوش و نماز قرار داده اند: حُبِّبَ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا النِّساءُ وَ الطّيبُ وَ قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ. [٧٠]
محبوب من از دنيا زن، بوى خوش، و نور چشم من در نماز است. اگر انسان با رعايت حقوق زن و احترام به شخصيت او، از او فرزند صالح و شايسته اى پيدا كند، عملش حتى پس از مرگ قطع نمى شود، از آثار پاكى و صالح بودن فرزندش بعد از مرگ بهره خواهد برد. رسول خدا مى فرمايد: اِذا ماتَ الاِْنْسانُ إِنْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلاّ مِنْ ثَلاث: مِنْ صَدَقَة جارِيَة، أَوْ عِلْم يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَد صالِح يَدْعُو لَهُ. [٧١]
چون انسان بميرد، عملش قطع مى شود مگر از سه چيز: از كار خيرى كه دوام دارد، از دانشى كه ديگران از او سود ببرند، از فرزند شايسته اى كه براى وى دعا كند. پس پدران و مادران قدر دختر را بدانيد، و مردان از همسران پاك و شايسته خود قدردانى نمائيد، كه دختر دارى و زن دارى منبع خيرى براى دنيا و آخرت انسان است. ( لا تكـن عبـد غيـرك و قـد جعلك اللّه حـراً ) بحار ، ج ٧٧ ، ص ٢١٤

استقلال مرد و زن در اسلام
استقلال و حريت انسان آفرينش انسان بر پايه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حيات، و اختيار در انتخاب است. احدى حق ندارد كسى را به بردگى و بندگى و رقّيت خود درآورد، و وى را براى خواسته هاى خود به اسارت بگيرد. سلب آزادى و حريت، و استقلال و اختيار از هر انسانى گناه كبيره و خيانت عظيم و جنايت بزرگ است. آزادى و اختيار و استقلال و حريت با خمير وجود انسان آميخته است، و سرشت و طبيعت آدمى با اين حقيقت آفريده شده، آزادى و استقلال از بزرگترين نعمت هاى حق بر وجود انسان، و عاليترين منبع براى رشد و كمال و رسيدن به مقامات عاليه ظاهرى و باطنى است. فضاى آزادى عاليترين فضا، و حال و هواى اختيار و حريت زيباترين حال و هوا براى انسان است. از موارد بسيار مهم ظلم ستيزى اسلام، در همين جهت است. اسلام با كسى كه بناى استعمار و استثمار دارد و مى خواهد انسانهاى آزاد آفريده شده را در مدار بندگى و بردگى خود قرار دهد جنگى تمام عيار دارد، و دستورات اكيد اسلام در مسئله جهاد، براى شكستن شاخ ستم و ستمكاران است، آنان كه به آزادى و استقلال هجوم دارند. تمام خسارت هائى كه در طول تاريخ حيات به ميدان حيات وارد شده، نتيجه سلب آزاديها، و هجوم به حريت و استقلال انسانهاست. حرف زور شنيدن و زير بار زور رفتن، و قبول ستم، و آزادى و حريت خود را فروختن از اعظم گناهان، و موجب دور شدن از رحمت حق، و به خطر افتادن منافع مادى و معنويست.
آزادى و حريت و بناى انتخاب و اراده اى كه حضرت حق براى رشد و كمال، و شكوفائى استعداد به انسان عنايت فرموده حفظش واجب، و به هنگام هجوم خطر بايد از آن گرچه به قيمت از دست دادن جان باشد جانبدارى كرد. حكايتى عجيب در حريّت در تاريخ آمده يزيد يا عامل او در راه سفر حج وارد مدينه شد، به دنبال شخصى از قريش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگيت نسبت به من اقرار كن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ريشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نيستى، و پدرت در جاهليت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دين و ايمان خودت از من برتر نيستى، و در خوبى فضيلتى بر من ندارى، با اين همه خصوصيتى كه در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار كنم؟! ستم گر به او گفت اگر به اين مسئله اقرار نكنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد كشتن من بزرگتر از كشتن حضرت حسين(عليه السلام) نيست، چون برخورد به اينجا رسيد فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حريت و آزادى و اراده و اختيار به فيض باعظمت شهادت رسيد. [٧٢]
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: أَيُّهَا النّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لا أَمَةً وَ إِنَّ النّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرارٌ. [٧٣]
اى مردم، آدميزاد برده و كنيز به دنيا نيامد، به حقيقت كه تمام مردان و زنان آزادند. و نيز آن حضرت فرمود: لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً. [٧٤]
برده كس مباش، در صورتى كه خداوند ترا آزاد آفريده. بايد توجه داشت كه منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قيد بردگى و عيوديت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است. انسان وقتى به دنيا مى آيد پاك و پاكيزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غير، و داراى كرامت نفس، و شرافت وجود، و در يك كلمه آزاد از رذائل و پليديها، و داراى اراده و اختيار است. هدايت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبياء و امامت امامان و قرآن مجيد، و آگاهان و بينايان، براى بكار گيرى اين آزادى و اراده و اختيار، او را دنبال مى كند، تا در سايه اين همه لطف و عنايت پروردگار از آزادى خود استفاده كند، و به انتخاب امور احسن برخيزد، و از اين راه به سعادت دنيا و آخرت برسد. انسان اگر توجه به اين معنا نكند، و از هدايت حق روگردان شود، بدون شك گوهر آزادى و اراده و اختيار را در برابر فرعون منشان، و طواغيت زمان و آز و حرص و كبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنيا و بنده ديگران و عبد شهوات و غرائز، و اسير حرص و طمع خواهد شد، و از نمد كرامت و سعادت، و خير دنيا و آخرت كلاهى نخواهد برد. آنان كه به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى كنند، و مطيع و فرمانبر هر كسى مى شوند و نام اين بى قيدى و بى بند و بارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذليل و موجودى بيچاره اند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: مَنْ تَرَكَ الشَّهَواتِ كانَ حُرّاً.
آنكه خواسته هاى نامشروع را رها كند آزاد است. و نيز فرموده: الدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ إِبْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَها. دنيا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنكه خود را به شهوات و ماديات و آلودگيها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاكت و نابودى قرار داد، و آنكه خود را از اين همه خريد، پس وجودش را از هر شرى در دنيا و هر عذابى در آخرت آزاد كرد. امام صادق(عليه السلام) فرمود: خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ خَصْلَةٌ مِنْها فَلَيْسَ فيهِ كَثيرُ مُسْتَمْتَع: أَوَّلُها الْوَفاءُ، وَ الثّانِيَةُ التَّدْبيرُ، وَ الثّالِثَةُ الْحَياءُ، وَ الرّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَةُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّيَّةُ. [٧٥]
پنج خصلت است، كسى كه يك خصلت از آن را دارا نباشد در او چيز زيادى نيست كه بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت انديشى، و سوم آن حيا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن كه همه اين خصلت ها را در انسان جمع مى كند حريّت و آزادى است. على(عليه السلام) فرمود: لا يَسْتَرِقَّنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً. [٧٦]
طمع ترا به بردگى نگيرد، در صورتى كه خداوند ترا آزاد آفريده. و نيز آن جناب فرمود: مِنْ تَوْفيقِ الْحُرِّ إِكْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ. [٧٧]
كسب مال از طريق حلال از توفيق الهى انسان آزاد است. مسئله اى مهم با توجه به حقيقت و معناى آزادى، و ارزش اراده و اختيار، واينكه انسان وقتى در سايه هدايت حق از آزادى و حريت، و اراده و اختيار بهره گرفت، به مقامات عالى و درجات كافى، و واقعيات غير قابل تصور مى رسد، سعى كنيم حريت خود را در تمام طول عمر، و در كنار تمام حوادث و بلاها حفظ كرده، كه نگاهداشتن حريت موجب رسيدن به خوشنودى و رضايت پروردگار است. مى دانيد كه اتم مركب از دو هسته مركزى و يك تا چند الكترون است. الكترونها با نظمى خاص، و با سرعتى معين به اراده حضرت حق بر محور هسته مركزى خود در حالى كه جذب آن هستند مى گردند، تا وقتى كه اين گردش و سرعت در سايه آن نظام خاص و از بركت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائى كه هست، و عهده دار هر برنامه اى كه مى باشد جز سوددهى و پخش منفعت برنامه اى ندارد، ولى زمانى كه اين جذب و انجذاب برداشته شود، و الكترونها از نظم خاص خود درآيند، و بين آنها و هسته مركزى جدائى افتد كارى غير از تخريب و فساد و ايجاد ضرر و زيان نخواهند داشت.
انسان همانند يك اتم است، هسته مركزى وجود او فطرت و توحيد و خداخواهى و خداجوئى است، و قِوام وجودش به اين است كه تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته هاى پروردگار در حركت باشد، و هرگز در حركات و سكناتش از عشق به حق، فرمانبرى از خداوند جدا نباشد، كه جدائى از حق، و بيرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست، و بريدن از خدامحورى، مساوى با توليد فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است. قرآن مجيد مى فرمايد: فامّا الّذين كفروا فاعذّبهم عذاباً شديداً فى الدّنيا و الاخرة و ما لهم من ناصرين. [٧٨]
و اما آنان كه كافر به حق شدند، و بين خود و خدا حجاب قرار دادند، از معرفت و محبت به پروردگار بريدند، و از خدامحورى درآمدند، و نسبت به حق به غفلتى سنگين دچار شدند، و به اين خاطر منبع فساد و افساد گشتند، و اسير طاغوت و برده شهوات، و غلام سيئات اخلاقى شدند، در اين جهان و آن جهان به عذابى شديد گرفتار مى كنم، و براى نجات آنان از عذاب امروز و فردا يارى نيست. از جمله عوامل كنترل كننده انسان از قسمتى از مفاسد برنامه بسيار مهم ازدواج است.
انسان وقتى از شايستگى لازم يعنى ايمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خويش برخوردار باشد، و همسرى شايسته هم كفو خودش نصيب او شود، تا حدودى ظاهر و باطنش كنترل مى شود، و آزادى و حريّتش حفظ مى گردد، و از بردگى نسبت به شهوات حرام، و برنامه هاى آلوده، و دوستان ناباب در امان مى رود. چه بسيار مردانى كه به توسط ايمان و اخلاق و كرامت خود، همسران خويش را به مقامات الهيه و كرامات انسانيه رساندند، و چه بسا زنانى كه در سايه بيدارى خود و بينائى و بصيرت خويش مردان خود را به درجات والاى انسانى، و مقامات بزرگ ملكوتى نشاندند.
همسرى شايسته و باكرامت در سال شصتم هجرت زهير بن قين بجلىّ با تنى چند از كسانش به سفر حج رفت، و مناسك را بجا آورد، كاروان كوچكى بود كه كاروان سالار زهير بود، كه از خانه خويش به سوى خانه خدا رفته بودند، و از خانه خدا به سوى خانه خويش باز مى گشتند. زهير نيز چنين مى پنداشت كه به سوى خانه اش باز مى گردد، ولى سرنوشت چنين نبود، زهير از خانه خدا به سوى خدا مى رفت ولى خود از اين حقيقت آگاه نبود. كاروان كوچك زهير، هنگام بازگشت از حج ميل نداشت با كاروان بزرگ حسين(عليه السلام) هم منزل گردد!! و اين رودخانه شيرين و گوارا كه از كوهستان مكه سرازير شده بود به دريا متصل شود. اگر كاروان حسينى در منزلى فرود مى آمد، كاروان زهيرى از آنجا مى گذشت و در منزل بالاتر فرود مى آمد، و اگر حسين از منزلى مى گذشت زهير در آنجا فرود مى آمد وبه آسايش مى پرداخت و با تمام قدرت مى كوشيد كه با حسين روبرو نشود و چهره به چهره نگردد چرا؟ موقعيت اجتماعى زهير ايجاب مى كرد كه چنين كند، چونكه از ياران على و آل على بشمار نمى رفت، و با اين خاندان سر و كارى نداشت، وى از هواخواهان عثمان بود و از نزديكان حكومت يزيدى و از ياران دستگاه حاكمه به شمار مى رفت. از طرفى حسين را خوب مى شناخت، و براى خاندان على احترامى بسزا قائل بود و نمى خواست در قتل پسر على سهمى داشته باشد، او مى خواست بى طرف بماند، دوستى خود را با امويان حفظ كند، و با حسين ستيزه ننمايد، چهره به چهره شدن با حسين خلاف اين روش بود، گزارش به يزيد داده مى شد كه زهير با حسين ملاقات كرده، اگر حسين از وى كمك بخواهد چه كند، به حسين كمك كند از دوستان و همگامان خود بريده، اگر كمك نكند نافرمانى حسين روا نيست. پسر على است، پسر فاطمه است، بزرگوار است، تنها يادگار پيغمبر اسلام است، چگونه مى شود فرمان او را اطاعت نكرد، جواب خدا را چه بدهد، با آتش دوزخ چه كند؟! بى طرفى بهترين راه است، پس بايستى كاروان زهيرى در جائى فرود آيد كه احتمال روبرو شدن با حسين در آنجا نباشد، زهير چيزى را مى خواست و سرنوشت چيز ديگر. بيابان خشك و گرم عربستان منزل هاى دور و دراز دارد، كاروانيان را مجبور مى سازد كه در منزلى فرود آيند، بخواهند يا نخواهند، و كاروان زهير مجبور شد در سرزمينى فرود آيد، و با كاروان حسين هم منزل گردد، سرزمينى كه از عثمانى علوى آفريد، و از يزيدى حسينى ساخت!! خيمه هاى زهيريان در جائى زده شده بود، و سراپرده هاى حسينيان در كنارى افراشته گرديده بود. حسين مى دانست كه زهير دلير است، جوانمرد است، سرشناس است، سخنور است، توانا است، دانا است، پس حيف است كه با اين همه شايستگى از انسانها دور باشد، و در زير پوشش جانورانى چون بنى اميه قرار گيرد، و آزاده اى از آزادى برخوردار نشود، و شايسته نيست گوهرى گرانبها در ويرانه اى جاى داشته باشد، و بشرى شايسته افراشته نگردد. در اين منزل نيز زهير احتياط را از دست نداد، به قدر توانائى كوشيد كه از حسين دور باشد و به وى نزديك نشود، حسين بر ضد حكومت قيام كرده و زهير از ياران حكومت است، حكومتِ وقت از ياران خود انتظار دارد، با دشمنانش دشمنى كنند، و سركشان را بكوبند، و نزديك شدن به آنها بزرگترين جرم حساب مى شود. زهير در خيمه اش نشسته بود، و بستگانش به غذا خوردن مشغول بودند كه ناگاه قامت رعناى فرستاده حسين پيدا شد و سلام كرد و گفت: زهير ابو عبدالله حسين بن على ترا مى خواهد!!
زهير از آنچه مى ترسيد با آن روبرو گرديد، از وحشت نتوانست سخنى بر زبان بياورد، راه انديشيدن بر وى بسته شده بود، چنين وضعى را پيش بينى نكرده بود، متحير شد چه كند، پيام حسين را ناديده انگارد، و از فرمان وى سرپيچى كند، يا به يزيد پشت كرده به سوى حسين برود، هر دو كار خلاف بى طرفى است كه هدف او بوده، اكنون جائى است كه نقشه بى طرفى قابل اجرا نيست. سكوتى عميق حاضران را فراگرفت، لقمه ها از دهان افتاد، غذا فراموش شد، سخن فراموش شد، قاصد حسين ايستاده وضع را مى نگرد، و در حيرت فرو رفته از خود مى پرسد اين سكوت چيست چرا زهير نمى آيد و چرا نمى گويد نمى آيم؟ فشارى كه از طرف حسين در كار نيست، زهير كه در پاسخ گفتن آزاد است. دقيقه اى چند بدين منوال گذشت و زهير نتوانست تصميم بگيرد لا بگويد يا نعم، آرى يا نه. روزنه اى از نور بايد تا زهير را از تاريكى تحيّر و دودلى نجات بخشد و تصميم بگيرد. حساس ترين ساعت عمر زهير بود، ساعتى كه بر سر دوراهى مرگ و زندگى قرار گرفته بود، زهير از قدرت حكومت خبر داشت ياران حسين را هم شناخته بود، مى دانست كه حسين كشته خواهد شد، و هركس با حسين باشد كشته مى شود، مى دانست كه حرم حسين به اسارت خواهد رفت، و مى دانست كه حسين وى را براى چه مى خواهد، مى دانست كه راه حسين راه بهشت است و راه يزيد راه دوزخ، آن سعادت است و اين شقاوت. ناگهان برقى زد و بانوئى سكوت را شكست، و قدرت تصميم گرفتن را به زهير بازگردانيد، اين بانو بجز دلهم همسر زهير كسى نبود. دلهم گفت: زهير پسر رسول خدا، ترا مى خواهد و تو نمى روى؟! سبحان الله!! برو ببين چه مى گويد، سخنش را بشنو و بازگرد وه كه زن خوب چه چيز خوبى است.
زهير بزودى از جاى برخاست و به سوى حسين روان گرديد. ديرى نپائيد كه بازگشت، لبخندى بر لبانش نقش بسته بود، غم از چهره اش زدوده شده بود، گونه هايش شاداب گرديده بود، ظلمت رفته بود و نور بازآمده بود، بى طرفى رفته بود و يك طرفى برگشته بود. كس ندانست كه در آن مدت كوتاه حسين با زهير چه گفت و زهير چه شنيد. زهير كه بخرگاه خود رسيد گفت: خيمه مرا ببريد و در كنار خيمه حسين بزنيد. رودى به دريا پيوست، و زهير يزيدى حسينى گرديد، از تنگناى ظلم بيرون شد، و در فراخناى عدل قرار گرفت، عثمانى رفت و علوى بازآمد، وه كه سعادت چگونه به سراغ آدم مى آيد.
زهير ياران را مخاطب قرار داده گفت: هر كس از من پيروى مى كند با من خواهد بود وگرنه ساعت وداع است. سلمان بجلى پسر عموى زهير به زهير پيوست، و حسينى گرديد و روز شهادت پس از آنكه نماز ظهر را با حسين خواند شهيد شد، زهير از دنيا و مافيها چشم پوشيد و به حسين پيوست و با حسين بود و با حسين جان داد، هم اكنون در آن جهان نيز با حسين است. زهير با همسر عزيز خود وداع كرده گفت: بايستى نزد خويشانت بروى تا از جانب من به تو آسيبى نرسد و مال و منال زن را به وى پس داد و زن را با پسر عمويش به قبيله اش روان كرد. دلهم بگريست و با شوهر عاليقدر خود وداع كرد گفت: خدا يار و ياورت باشد و براى تو خير بخواهد، درين دم آخر يك خواهش از تو دارم روز قيامت هنگامى كه به حضور رسول خدا جدّ حسين شرفياب شدى مرا ياد كن و از ياد مبر. [٧٩]
آرى، حريت و آزادى و حسن انتخاب و اراده زهير به وسيله امويان به غارت رفته بود ولى همسر شايسته او موجب برگشت آنها به زهير شد، و زهير در سايه آزاد شدن از بندگى طاغوت به آغوش سعادت ابدى رفت!! بنابراين اگر گفته شود ازدواج ضامن حريت و اختيار، يا موجب بازگرداندن آزادى و آزادگى به انسان است مطلبى به گزاف گفته نشده. با ازدواج روح خدائى را در خود حفظ كنيم، و مقام خلافت از جانب حق را از دستبرد شهوات و مفاسد در امان بداريم، و بر رشد ايمان و عمل صالح خود بيفزائيم، و نصف دين خود را دريافته و نصف ديگر آن را با تقوا و پرهيز از محرمات از آسيب نگاه داريم. مرد در فضاى ازدواج سهيم در شكوفائى كمالات زن، و زن شريك رشد مقامات مرد است.
زن موجودى فرزانه و لايق و قابل است، تا جائى كه بزرگان فرموده اند موجب ظهور حقايق در وجود مرد است، و مرد موجودى شريف و اصيل و باكرامت است، تا جائى كه در حق او گفته اند، باعث رسيدن زن به درجات عاليه است.
على(عليه السلام) مى فرمايد اولين زنى كه از زنان جهان قدمش به بهشت مى رسد خديجه است، و اين معنا دليل بر روح الهى زن، و مقام خلافت وى از حق، و داشتن مايه هاى عالى و سرمايه هاى انسانى و اخلاقى و ايمانى است.
آرى زن آزاد از هوا و هوس و آزاد از اسارت طاغوت، و آزاد از شهوات و تمايلات حرام، و همچنين مرد آزاد، دو گوهر پرارزش و دو حقيقت والا در اين پهنه باعظمت آفرينش و خلقت است. امام حسين(عليه السلام) حريت و آزادى حرّ بن يزيد را به مادر باكرامت آن شهيد نسبت مى دهد، و اميرالمؤمنين عظمت مالك اشتر را جلوه دامن پاك و الهى مادر او مى داند. مرد در خانه بايد اسوه و سرمشق خوبيها براى زن، و زن براى مرد باشد، و هر دو اسوه حسنه و سرمشق نيكو براى فرزندان خود.

استقلال مرد و زن در ازدواج
پدران و مادران بايد توجه داشته باشند كه حق انتخاب همسر همراه با شرايط مهمى كه اسلام عزيز فرموده با خود فرزند است. پدر و مادر حق ندارند در مسئله ازدواج دخترى را كه فرزندشان نمى پسندد به او تحميل كنند، و او را به زور وادار به ازدواج با او كنند. همچنين پدر و مادر حق ندارند كسى را كه دختر نمى پسندد، وى را به زور وادار به ازدواج با او كنند، آنان در انتخاب همسر از جانب حق داراى حريت و استقلال اند. در روايت بسيار مهمى درباره انتخاب در ازدواج آمده:
قالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنّى أُريدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ إِمْرَأَةً وَ إِنَّ أَبَوَىَّ أَرادا غَيْرَها، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتى هَوَيْتَ وَ دَعِ الَّتى هَوى أَبَواكَ. [٨٠]
ابن ابى يعفور مى گويد به حضرت صادق عرضه داشتم، من براى ازدواج زنى را انتخاب كرده ام و پدر و مادرم ديگرى را، تكليف من چيست؟ فرمود: آن را كه خودت دوست دارى اختيار كن، و آن را كه پدر و مادر پسنديده اند رها كن. در رساله عمليه مراجع بزرگ شيعه در باب ازدواج مى خوانيم: اگر همسر مناسبى براى دختر پيدا شود و بخواهد با او كه شرعاً و عرفاً هم كفو او مى باشد ازدواج كند و پدر و جدّ پدرى مانع مى شوند و سختگيرى مى كنند در اين صورت اجازه آنان لازم نيست. [٨١]
بنابراين پسرى كه دخترى را هم كفو خود مى داند، و دخترى كه پسرى را هم كفو خود مى شناسد رضايت و عدم رضايت پدر و مادر شرط نيست، و مى تواند با اجازه اسلام و رضايت حق ازدواج كنند. بر پدران و مادران است كه هوا و هوس، و خواسته هاى صنفى و قبيله اى خود را در ازدواج پسران و دختران خود اعمال نكنند، كه زورگوئى در اسلام حرام و قبول زور هم حرام است. * دو رويه زير نيش مار خفتن تن روغن زده با زحمت و زور ميان لرز و تب با جسم مجروح به كوه بيستون بى رهنمائى به نزد من هزاران بار بهتر كه يك جو زير بار زور رفتن [٨٢]
* دو پشته روى نيش مور رفتن ميان لانه زنبور رفتن زمستان زير آب شور رفتن شبانه با دو چشم كور رفتن كه يك جو زير بار زور رفتن مرد و زن در انتخاب كار مشروع نيز آزاد و مستقل هستند، و محصول كار آنان از خود آنان است و مالكيت آنان بر درآمد خود يك مالكيت مشروع است، و زن حقى به اموال مرد جز با اجازه مرد، و مرد حّقى به اموال زن جز با اجازه زن ندارد، توجه داشته باشيم كه استقلال مرد و زن بايد در تمام جوانب حيات محفوظ بماند. (على نساء العالمين ) آل عمران / ٤٢
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٣٨] -همان مدرك.
[٣٩] -وسائل، ج ٢٠، ص ٣٦٧.
[٤٠] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩١.
[٤١] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٨.
[٤٢] -بحار، ج ١٠٤، ص ٦٩.
[٤٣] -بحار، ج ٦٠، ص ٣٨١.
[٤٤] -كافى، ج ٦، ص ٤٨ ـ مكارم الاخلاق، ص ٢٢٠ ـ وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٢.
[٤٥] -ازدواج در اسلام، ص ١٣٦.
[٤٦] -همان مدرك.
[٤٧] -نوح/٢٦، ٢٧.
[٤٨] -وسائل، ج ٢٠، ص ٣٥.
[٤٩] -بحار، ج ٨، ص ٣٤.
[٥٠] -مريم/٢٨.
[٥١] -فاطر/٣٧.
[٥٢] -توبه/١٠٥.
[٥٣] -صف/٨.
[٥٤] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٢٣٢.
[٥٥] -نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، ج ١٨، ص ٢٥٠.
[٥٦] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٠.
[٥٧] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٠.
[٥٨] -همان مدرك.
[٥٩] -همان مدرك.
[٦٠] -همان مدرك.
[٦١] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٨.
[٦٢] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢١.
[٦٣] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٢٢٢.
[٦٤] -همان مدرك.
[٦٥] -همان مدرك.
[٦٦] -بحار، ج ٧٤، ص ٧٠ ـ ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٣.
[٦٧] -فروع كافى، ج ٦، ص ٤٩.
[٦٨] -وسائل، ج ١٥، ص ٢٠٣.
[٦٩] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٧٠٥ ـ ٧٠٧.
[٧٠] -همان مدرك.
[٧١] -همان مدرك.
[٧٢] -همان مدرك.
[٧٣] -همان مدرك.
[٧٤] -نور/٥١ ـ ٥٢.
[٧٥] -اسراء/٢٣ ـ ٢٤.
[٧٦] -آل عمران/٩٢.
[٧٧] -لقمان/١٤ ـ ١٥.
[٧٨] -ضحى/٦.
[٧٩] -كافى، ج ٢، ص ١٥٨.
[٨٠] -كافى، ج ٢، ص ١٥٩.
[٨١] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٩١.
[٨٢] -همان مدرك، ص ٤٩٠.
۲
مقام زن در منطق وحى
مقام زن در منطق وحى
آئين پاك حق دين مقدس اسلام با اديان و مكتب ها در تمام زمينه ها فرق هاى اصولى و بنيادى دارد. تشيع كه اسلام تفسير شده اهل بيت پيامبر، و جانشينان بر حق رسول اكرم، و بيان شده امامان معصوم است در نگرش و ديد خود نسبت به توحيد، قيامت، ملائكه، نبوت، امامت، قرآن، فرد، خانواده، جامعه، امور مادى، امور معنوى، مسائل اخلاقى و عملى، زن، مرد، اولاد، كسب و كار، تربيت، سياست، حكومت، و... با تمام مدرسه ها و فرهنگها و آئين هاى موجود فرق دارد. اسلام در اين ناحيه آنچه را مى گويد عين حقيقت، و ميزان و مطابق مصاديق واقعى در دنياى ظاهر و باطن، و خلاصه برابر با واقعيات و حقايقى است كه در علم حق و در بستر جهان هستى است.
بيان مفسران حقيقت در آئين اسلام محصول دانش پاك و بينش خدائى آنان، و برگرفته از عمق آيات قرآن مجيد است.
شروع مسائل اين دين از قرآن مجيد، و ابتداى قرآن كريم با وصف رحمانيت و رحيميت و ربوبيت وجود مقدس حق است، و تفسير اين حقايق شروعش از قلب الهى و ملكوتى رسول اسلام و تداومش با بيانات امامان معصوم از على بى ابيطالب تا امام دوازدهم است. رحمان از اسماء مختص حضرت حق، و در غير خداوند بكار نمى رود، اما رحيم وصفى است كه بر غير حق هم اطلاق مى گردد. هر دو صفت ريشه اش رحمت، و ترجمه اش نسبت به وجود مبارك حق بخشنده و بخشايشگر است.
گروهى از توضيح دهندگان آيات قرآن گفته اند:
رحمن اشاره به رحمت عام حق نسبت به تمام بندگان از خوب و بد است، و رحيم اشاره به رحمت خاص حق كه مخصوص بندگان صالح و مطيع است.
جلوه وصف رحمانيت در دنيا، و تجلى وصف رحيميت در آخرت است.
اما در خود قرآن مجيد در رابطه با اين تفاوت چيزى ديده نمى شود، در قرآن كريم آمده: و رحمتى وسعت كل شيى. [٨٣]
و رحمت من همه چيز را فرا گرفته. تجلّى اين صفت در آفرينش موجودات، و روزى آنان، و نجاتشان از حوادث قابل ملاحظه است.
استغاثه به درگاه او با كمك گيرى از اين دو وصف، موجب حالتى عرفانى، روحيه اى خاص، و نشاطى مخصوص است، كه عكس العمل آن توجه و عنايت حق به عبد است.
در آثار اسلامى آمده كه حضرت حق فرمود: حيا مى كنم بنده ام مرا به رحمانيت و رحيميت بخواند، و من خواسته او را اجابت نكنم. خلقت خلق و روزى ايشان جلوه رحمانيت، و هدايت و توفيقشان، ثمره رحيميت است. در قرآن مجيد خود را به نحو ديگر به رحمت ستوده: خير الراحمين، ارحم الراحمين، ذوالرحمه. براى نزديك كردن حقيقت به ذهن، رسول خدا اين واقعيت را بدين صورت در خور فهم مردم بيان كرده، ورنه عدد و درجه را در آنجا راه نيست.
خداوند را صد رحمت است، كه از آن يكى را در هفت آسمان و زمين پخش كرد، به آن يك درجه بر تمام خلق آنچه مناسب آنان است مى بخشايد، و خلق هم با مايه گرفتن از آن بر يكديگر مهر ورزيده ترحم مى آورند. و نود و نه درجه آن را نزد خود نگاه داشته، تا روز قيامت بپا شود، آن يك درجه پخش شده در دنيا را به نود و نه درجه بيفزايد و بر مؤمنان و مطيعان پخش نمايد!!
ربّ به معناى مالك است كه مالكيت او بر تمام موحودات هستى و همه عالمين حقيقى و قابل سلب نيست، مالكى كه تدبير و رشد و پرورش موجودات به دست قدرت اوست. چون پيوند مالكيت و تدبير او با تمام ذرّات هستى حقيقى و ابدى و دائمى و ذاتى است، معنا ندارد كه انسان در برابر ربوبيت او ربّى انتخاب كند، و مالكى اتخاذ نمايد، و تدبيرى و مدبّرى و قانونى جز قانون او قبول كند. تجلّى توحيد واقعى در تمام شئون حيات و زندگى به اين است كه انسان با تمام وجودش در سايه مالكيت و تدبير او باقى بماند، و هر مالك و مدعى مالكيت، و هر فرهنگ و مدرسه اى كه به ستم و بر ضد حق مى خواهد، تدبير حيات آدمى را به دست بگيرد نفى كند، و كلمه طيبه لا اله الا الله در تمام زواياى حيات معنائى غير از اين ندارد.
آرى تمام نياز ظاهر و باطن آدمى را رحمت حق، و نور ربوبيت او برطرف مى كند، و سعادت دنيا و آخرت آدمى را لطف و عنايت و رأفت و مرحمت، و تدبير او تضمين مى نمايد.
توسل انبياء الهى به ربوبيت و رحمت حق پيامبران خدا كه ربّ و مالكى، و مدبّر و مريدى و رحمت و لطفى جز رحمت و ربوبيت حق نشناختند، و خود را در تمام لحظات مملوك آن مالك و مربوب آن رب، و عبد آن معبود نگاه داشته و با ارباب متفرقه، و مدعيان تدبيرهاى بيجا با تمام وجود مبارزه كردند، و بعضى از آنان در اين صحنه پيكار جان باختند، تا مالكيت و فرهنگ و رحمت حق را براى ابد با خود داشته باشند، در تمام حوادث و گرفتاريها يا به و قت نيازمنديها و حاجات متوسل به ربوبيت و رحمت حق مى شدند.
آدم(عليه السلام) عرضه داشت: رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ. [٨٤]
اى مالك و مربى ما، بر خويشتن ستم روا داشتيم، چنانچه ما را سرافراز به غفران و رحمت خود ننمائى، هر آينه از زيانكاران خواهيم بود. نوح در دعايش براى نجات خود و مؤمنان و ريشه كن شدن ستمگران گفت: ربِّ لا تذر على الارض من الكفرين دياراً. [٨٥]
اى مالك و مدبر من از اين ناسپاسان بر روى زمين ديّارى باقى مگذار.
ابراهيم(عليه السلام) در دعايش مى گفت: ربَّنا انّى اسكنت من ذرِّيَّتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرَّم ربَّنا ليقيموا الصَّلوة. [٨٦]
اى مالك و مربى ما، من ذرّيه خود را در وادى بى كشت و زرع نزد بيت الحرام تو مسكن دادم، اى رب و مدبر من تا نماز را بپاى دارند. موسى(عليه السلام) به وقت درماندگى در كنار دروازه شهر مدين به مناجات حق برخاست و عرضه داشت:
ربِّ انّى لما أنزلت إلىِّ من خير فقيرٌ. [٨٧]
اى مالك و مدبر من به چيزى كه تو بر من فرو فرستى از رزق و روزى محتاجم. حضرت يوسف عرضه داشت:
رب قد اتيتنى من الملك و علَّمتنى من تأويل الأحاديث فاطر السَّموات و الارض انت وليّى فى الدُّنيا و الاخرة توفَّنى مسلماً و الحقنى بالصّالحين. [٨٨]
اى مالك و مربى من، به حقيقت كه تو مرا سلطنت دادى، و دانش تعبير خواب آموختى، توئى آفريننده زمين و آسمان، توئى ولىّ من در دنيا و آخرت، مرا به حال تسليم بميران، و به بندگان شايسته ات ملحق فرما. زكريا عرضه داشت: ربِّ لا تذرنى فرداً و أنت خير الوارثين. [٨٩]
اى مالك و مدبر من، مرا يكه و تنها وا مگذار كه تو بهترين وارثانى. به رسول باكرامتش تعليم داده كه در دعا و مناجاتش بگويد: ربِّ اغفر و ارحم و انت خير الرّاحمين. [٩٠]
اى مالك و مربى من، غفران و رحمتت را نصيبم كن، كه تو بهترين رحم كنندگانى. از قول اولياء و عاشقانش نقل مى كند كه در شب تاريك در حال قيام و قعود و انديشه در خلقت و آفرينش مى گويند: ربَّنا ما خلقت هذا باطلا. [٩١]
اى مالك و مربى و مدبر ما، اين آسمانها و زمين را باطل و بيهوده نيافريده اى.
در دعاهاى وارده از امامان معصوم بخصوص دعاى كميل، ابوحمزه، عرفه، و مناجات پانزده گانه حضرت سجاد كلمه مبارك رب خيلى تكرار شده، توسل انبياء به اين مقام، و تكرار اين حقيقت در دعا، نمايشگر عظمت اين مسئله و تجلى آن در شئون و زواياى حيات انسان است، دعاكنندگان تنها در دعا متوسل به اين مقام نبودند، بلكه ربوبيت حق در فضاى زندگى آنان، در عقايد و اعمال و اخلاقشان تجلى علمى و عملى داشت.
مقام باعظمت عبادت و بندگى حق انسان چه مرد و چه زن داراى هويّتى واحد، و جوهرى همسان هستند، و در پيمودن راه كمال و ظهور آثار انسانيت و رسيدن به درجات و مقامات معنويه هيچ فرقى با هم ندارند، اگر با ميل باطنى و كشش فطرى، و كمك گيرى از عقل و نبوت و امامت و معلمان دلسوز، و مربيان واجد شرايط به قبول ربوبيت حق تن دهند، و مالكيت و تدبير و هدايت حضرت حق را در تمام جهات زندگى بپذيرند، از افتادن در لجنزار بندگى طاغوت و هواى نفس، و دچار شدن به فرهنگ ها و مدرسه هاى شيطانى در امان مى مانند، و از بركت مملوك بودن نسبت به مالك واقعى، به مقامات عاليه ملكوتيه و عرشيه خواهند رسيد. مرد و زن در خلقت ظاهرى و باطنى خود تجلّى رحمانيت و رحيميت و ربوبيت حضرت حقند، اين واقعيتى است كه از صريح آيات الهى استفاده مى شود، و جاى انكار و ايراد، و شك و ترديد ندارد.
زن انسان است، زن داراى استعداد و قواى معنويست، زن در منطق وحى هويت و جوهرى يكسان با مرد دارد.
زن رحمت الهى است، زن جلوه ربوبيت حق است، تحقير او، حمله به او، پايمال كردن حقوق او، سرپيچى از حفظ برنامه هاى به حق او، ضعيف شمردن او در دايره انسانيت، بى مورد طلاق دادن او، فرق گذاشتن بين او و پسر، همه و همه آثار شوم مدعيان مالكيت بر بشر، و فرعون هاى تاريخ، و فرهنگ هاى سلطه گر و ستم پيشه و ظالم و بيدادگر است. در ايتاليا وقتى مرد خانه دختردار مى شد از خوشحالى در پوست نمى گنجيد، زيرا شيئى به اشيائش اضافه شده بود و پس از سيزده يا چهارده سال او را به بازار برده و مى فروخت و قيمتش را صرف مخارج روزانه زندگى مى كرد! گاهى كه در ايتاليا از دست زن خشمگين مى شدند او را در ديگ جوشانى از روغن زيتون مى انداختند تا نابود شود.
از او به عنوان خدمتكار، كلفت، كنيز، كالاى شهوت استفاده مى كردند، و هنوز هم در فرهنگ بشرى از بسيارى از حقوق حقّه اش محروم است. ولى در آئين حق و در منطق وحى، زن موجودى والا، منبعى از مايه هاى معنوى، جهانى از استعدادها، و نيروئى الهى است. زن اگر قدر خود را بشناسد، و موقعيت انسانى خويش را حفظ كند، و از تعاليم عاليه اسلام براى رشد و تربيت خود بهره بگيرد در حّد توان خويش، مريمى پاك، و خديجه اى باكرامت و زينبى شايسته، و مقامى در خور حريم حضرت حق خواهد شد، وگرنه مانند مردانى كه راه ناسپاسى سپردند، و به نعمتهاى حق كافر شدند، و سر از هدايت پروردگار پيچيدند دچار خزى دنيا و آخرت و لعنت ابد حق خواهند شد.

زن در منطق وحى
در تفسير باعظمت مجمع البيان آمده: [٩٢] زمانى كه اسماء بنت عميس همراه شوهر بزرگوارش جعفر بى ابيطالب از مهاجرت حبشه كه هجرتى الهى و محض حفظ دين بود بازگشت، به ديدار زنان پيامبر آمد و به آنان گفت:آيا در قرآن در رابطه با ما زنان چيزى هست؟ گفتند: نه! به محضر رسول الهى شتافت و عرضه داشت يا رسول الله زنان در نااميدى و خسارتند، پيامبر فرمود از چه نظر؟ عرضه داشت چنانكه از مردان ذكر خير شده از زنان نشده، خداوند مهربان اين آيه را نازل فرمود:
ان المسلمين و المسلمات و المؤمنين و المؤمنات، و القانتين و القانتات، و الصادقين و الصادقات، و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين فروجهم و الحافظات و الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات اعد الله لهم مغفرة و اجراً عظيماً. [٩٣]
در صريح اين آيه شريفه هست كه زنان نيز مانند مردان مى توانند به ده مقام عالى و ملكوتى و معنوى برسند، و از اين طريق مغفرت حق و اجر عظيم كسب كنند، مقامات عبارت است از:
١ـ مقام اسلام ٢ـ مقام ايمان ٣ـ مقام طاعت و فرمانبردارى ٤ـ مقام صدق ٥ـ مقام صبر و پايدارى در برابر تمام حوادث ٦ـ مقام فروتنى و خوف از عظمت و عقاب حق ٧ـ مقام كرم و جود كه ثمره آن صدقه است ٨ـ مقام روزه و صوم ٩ـ مقام ضبط نفس و مالكيت بر شهوات ١٠ـمقام ياد و ذكر حق.
اسماء بنت يزيد انصارى خدمت رسول حق رسيد، در حالى كه حضرت در جمع صحابه بودند، عرضه داشت پدر و مادرم فدايت من از جانب زنان بسوى تو آمده ام، آگاه باش جانم به قربانت هيچ زنى در شرق و غرب نيست جز اين كه عقيده و رأيش با من يكى است، خداوند ترا به سوى مردان و زنان مبعوث به رسالت كرد، ما به تو و به حضرت حق ايمان آورديم، اما جنس زنان بسيار مقيد و در حصار خانه محبوس و داراى كمبودند، در طريق ارضاى شهوات مرد خود تسليم اند، و مدت زمانى حامله به اولاد، ولى شما مردان به نماز جمعه و جماعت، و عيادت بيماران، و تشييع جنازه، و زيارت حج به طور مكرر، و از همه مهم تر جهاد فى سبيل الله بر زنان برترى داريد، مرد براى حج و عمره يا پاسدارى از مرز مى رود، ما زنان حافظ اموال، و خياط لباسها، و مربى فرزندان مردان خوديم، ما در چه اجر و مزد و بهره و منفعتى با مردان شريك هستيم؟ رسول خدا رو به ياران كرد، فرمود:
گفتارى نيكوتر از گفتار اين زن در مسائل دينش شنيده ايد؟ گفتند گمان نمى برديم زنى به چنين واقعياتى رسيده باشد، حضرت رو به جانب وى كرد و فرمود: برو و تمام زنان ديگر را خبر كن نيكو شوهردارى، و طلب خوشنودى و رضايت همسر، و موافقت با شوهر در امور زندگى صحيح، برابر تمام آن بهره هائى است كه از آن همه اعمال نصيب مردان مى شود!! زن از مجلس پيامبر بيرون آمد در حالى كه از شدت شادى تهليل و تكبير حق بر زبان داشت. [٩٤]
امام هشتم از پدرانش از رسول خدا روايت مى كند: مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَاللّهِ كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَكِ، وَ لَيْسَ شَىْءٌ أَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ مُؤْمِن تائِب أَوْ مُؤْمِنَة تائِبَة. انسان مؤمن در پيشگاه حق همچون ملك مقرب است، و قطعاً مؤمن نزد حق بزرگتر از ملك است، چيزى به سوى حق محبوبتر از مؤمن توبه كننده و زن مؤمنه تائبه نيست.

عقل و شهوت ملاك سعادت و شقاوت
آن نيروئى كه موجب درك حقايق، و پذيرش واقعيات، و طراح سعادت و سلامت، و مدبّر امور مثبته در حيات انسان مى باشد عقل است. در روايات اهل بيت به نقل اصول كافى در باب عقل، از اين گوهر باارزش تعبير به پيامبر باطن شده! شهوت به طور طبيعى نعمت حق و موجب لذت برى از حيات مادى، و باعث حركت و كار و كوشش و فعاليت انسان در جهت زندگى دنيائى و گاهى آخرتى است.
شهوت اگر مقيد به نور عقل، و دنباله رو براى اين چراغ پرفروغ معنوى باشد، فضاى زندگى فضائى سالم، و عرصه گاه حيات سفره رحمت حق، و وجود آدمى مصداق انسانيت، و ارزشش از ارزش ملائكه برتر!! عقل اگر در زندان شهوت اسير شود، و از پخش نور خود ممنوع و محروم گردد، كارگردان حيات آدمى شهوت بى قيد و شرط، وخواسته هاى بى محاسبه شود، و چشم باطن و ظاهر از پى شهوت، جز امور مادى نبيند، و ملاك حيات انسان شكم و غريزه جنسى گردد، آثار انسانيّت محو، و آدمى بدتر از حيوانات و بهائم شود. عبداللّه بن سنان مى گويد از حضرت صادق(عليه السلام) پرسيدم: ملائكه بالاترند يا بنى آدم؟ حضرت پاسخ داد اميرالمؤمنين فرمود:
إِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَكَّبَ فِى الْمَلائِكَةِ عَقْلا بِلا شَهْوَة، وَ رَكَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْل، وَ رَكَّبَ فى بَنى آدَمَ كِلْتَيْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ. [٩٥]
خداوند عز و جل در ملائكه عقل بدون شهوت قرار داد، و در چهارپايان شهوت بدون عقل گذاشت، و در بنى آدم عقل و شهوت مقرّر داشت، پس كسى كه عقلش بر شهوتش غالب آيد بهتر از ملائكه، و هر آنكس شهوتش بر عقلش غلبه كند بدتر از حيوانات است. اين حقيقت اگر در جنس زن همانند مرد تجلى كند بدون ترديد ارزش و قيمت و كرامتش بيش از ملائكه خواهد شد، و اگر اين موجود از عقل دورانديش، و پيامبر باطن، و نور درون چشم بپوشد، و همت خود را زر و زيور، و عشوه و ناز و آرايش و شهوت، و جلوه و خودنمائى در برابر ديگران، و بيگانه از خدا زيستن قرار دهد همچون مردان فاسد و كافر و ناسپاس از حيوانات بدتر است.

حديثى عجيب از شب معراج در رابطه با زنان
حضرت عبدالعظيم حسنى كه از اعاظم علماى طايفه حقه، و از رجال بزرگ شيعه، و از راويان معتبر اسلامى است، و به فرموده حضرت هادى(عليه السلام) ثواب زيارتش همانند ثواب زيارت حضرت حسين(عليه السلام) است، از حضرت جواد، و حضرت جواد از پدران معصومش از اميرالمؤمنين نقل مى كند كه حضرت فرمود من و فاطمه زهرا نزد پيامبر رفتيم، او را در گريه شديد ديديم، عرضه داشتم پدر و مادرم به فدايت سبب گريه شما چيست؟ فرمود، شبى كه مرا به معراج بردند زنانى از زنان امتم را در عذاب شديد ديدم، از ديدن عذاب شديد آنان به گريه افتادم. زنى را ديدم كه وى را با موى جلوى سر به ديوار جهنم آويخته بودند، و مغزش از شدت عذاب مى جوشيد. زنى را ديدم كه با زبانش به ديوار جهنم وصل بود، و از داغ ترين و بدترين ماده جهنم در دهان و حلقش مى ريختند. زنى را ديدم كه او را با سينه اش به ديوار جهنم چسبانده بودند. زنى را ديدم كه با دو پايش در جهنم آويزان بود. زنى را ديدم كه گوشت بدن خودش را مى خورد و آتش از زير گوشتهايش بيرون مى زد.
زنى را ديدم كه دست و پايش را بسته بودند، و تعداد زيادى مار و عقرب به او حمله كرده، اما چون دست و پايش آزاد نبود نمى توانست فرار كند و هيچگونه قدرتى براى دفاع از خود نداشت. زنى را ديدم كه كور و كر و لال بود، او را در يك تابوت پر از آتش گذاشته بودند، و از تمام بدنش گوشت و پوست همانند آدم گرفتار جذام تكه تكه مى ريخت. زنى را ديدم كه صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مى كردند هرچه در شكم دارد با پنجه هايش بيرون آورده بخورد. زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن خر، و دچار يك ميليون رشته عذاب بود. زنى را ديدم صورتش همانند سگ، آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مى شد، ملائكه عذاب، سر و بدنش را با ابزار جهنم مى كوبيدند. حضرت زهرا(عليها السلام) عرضه داشت محبوب من، ونور چشمم به من خبر بده عمل و روش آنان در دنيا چه بوده كه بايد دچار چنين عذابهاى شديد و سختى شوند. حضرت فرمود: آن زنى كه به موى سر به ديوار جهنم بسته بود زنى است كه موى جلوى سر خود را از نامحرم حفظ نمى كرد.
زنى كه با زبان به ديوار جهنم وصل بود زنى است كه شوهرش از نيش زبان او امان نداشت. زنى كه به دو طرف سينه اش به ديوار جهنم چسبانده شده بود، زنى است كه در مسئله جنسى از شوهر خود تمكين نمى كرد، و او را براى ارضاء اين غريزه طبيعى راه نمى داد. زنى كه با دو پايش در جهنم آويزان بود، زنى است كه بدون اجازه شوهرش هر كجا مى خواست مى رفت. زنى كه گوشت بدن خودش را مى خورد و آتش از زير گوشتها بيرون مى زد، زنى است كه براى غير شوهر آرايش مى كرد، و آرايش خود را در معرض ديد مردان نامحرم قرار مى داد. زنى كه دست و پايش را بسته، و در معرض حمله مار و عقرب بود، زنى است كه نماز را سبك مى شمرد، و از نجاست و جنابت و حيض تطهيير و غسل نمى كرد. زنى كه كر و كور و لال بود زنى است كه با غير شوهر همبستر شده بود و اولاد آورده، ولى فرزند را به گردن شوهر خود انداخته بود. زنى كه با قيچى آتشين گوشت او را مى بريدند، زنى است كه خود را در اختيار مردان بيگانه مى گذاشت.
زنى كه صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مى كردند هر چه در شكم دارد بخورد زنى است كه واسطه فحشا و منكرات بود، و زنان را براى شهوترانى در اختيار مردان مى گذاشت. زنى كه سرش سر خوك و بدنش بدن خر و دچار يك ميليون رشته عذاب بود، زنى است كه دو به هم زنى مى كرده و در دروغگوئى و كذب غرق بوده. زنى كه همانند سگ بود و آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مى شد زنى بود خواننده مجالس عيش و عشرت و آلوده به بيمارى حسادت! [٩٦]
در هر صورت زن بنا بر منطق وحى مى تواند به اعلا درجات و مقامات معنويه برسد و مريم گونه شود، و در صورت بى توجهى به آئين حق و شخصيت انسانى خود راه به اسفل دركات برده و از بهائم پست تر مى گردد، دو مرحله اى كه براى تمام مردان مقرر است. ( يـريد اللّه بكـم اليسر و لا يريد بكـم العسر ) بقره / ١٨٥

مشكلات و موانع راه ازدواج
سختگيرى در مسئله ازدواج نياز پسر و دختر به ازدواج نيازى طبيعى، و احتياجى ذاتى است، خوددارى طولانى از هجوم غريزه شهوت براى پسر و دختر امرى مشكل به نظر مى رسد. گاهى طول زمان موجب فساد و افساد، و تباه شدن نيازمند به ازدواج شده است.
گاهى سركشى غرائز باعث افتادن افراد در منجلاب گناه و معصيت شده است. گاهى جلوگيرى از ازدواج براى پسران و دختران درد سر آفريده، و آنان را به امراض مختلفى دچار كرده است. گاهى ولع به ازدواج و از طرفى موانع راه آن عشق و عاشقى به بار آورده، و دامن هاى پاك را آلوده نموده، و جوانانى كه سرمايه يك مملكت هستند تا خودكشى پيش برده. بعضى از پدران و مادران فرزندان در سن ازدواج را اگر پيشنهاد ازدواج كنند بچه مى دانند، و اعلام نياز آنان را به تشكيل زندگى حاصل بى حيائى و پرروئى به حساب مى آورند، و در اين زمينه به فرزندان خود هجوم برده، آنان را سرزنش و تحقير مى كنند، و به صورتى با آنان برخورد مى نمايند كه آنان سرخورده مى شوند، و اگر از ايمان قوى برخوردار نباشند، خود را مجبور به حركت در كژ راهه مى بينند. بعضى از پدران و مادران به خانواده عروس يا داماد، مسائلى را پيشنهاد مى نمايند كه تحقق دادن آن براى طرف مقابلشان بسيار سخت يا غيرممكن است، و آنچنان در پيشنهادهاى خود پافشارى مى كنند كه زمان ازدواج دختر و پسر مى گذرد، و گلهاى باغ انسانيت پرپر مى شود. گاهى پسرى به خواستگارى دخترى مى رود، ولى با تلخى و بداخلاقى خانواده عروس روبرو مى شود و از ازدواج با دختر پشيمان مى گردد، در اين صورت دختر خانه نشين مى شود و به او لطمه وارد مى گردد، و از سنّ ازدواج مى گذرد، و چنين مسئله اى هم ممكن است از خانواده پسر رخ بنمايد.
گاهى دختران و پسران بر اثر محدود بودن در تصميم، و دچار بودن به فضاى پدر شاهى يا مادر شاهى تن به ازدواج نمى دهند، و از اين طريق دچار خسارت مى گردند. و گاهى خود دختر و پسر به خاطر پيشنهادهاى سنگين به طرف مقابل مانع تحقق ازدواج مى شوند. اسلام عزيز اين سختگيريها را خلاف انصاف و مروّت، و جداى از اخلاق انسانيت، و امرى غيرخدائى و غيرشرعى مى داند. اسلام به سختگيران هشدار مى دهد، كه عواقب اين برنامه در دنيا و آخرت دامن شما را خواهد گرفت. اسلام مى گويد خداوند مهربان با آنان كه در همه امور آسان مى گيرند آسان مى گيرد، و با آنان كه سختگير هستند سخت خواهد گرفت.
سختگيرى در اين مسئله، جنگيدن با غرائز و شهوات و آمال و آرزوهاى طبيعى و انسانى دختران و پسران است، و بر حضرت حق است كه با سختگيران به سختى برخورد كند، و آنان را از لطف و محبت خود محروم سازد. حماد بن عثمان مى گويد، مردى خدمت حضرت صادق(عليه السلام) از شخصى شكايت كرد، زمانى نگذشت كه شكايت شده از راه رسيد، امام ششم فرمود: شكايت فلانى از تو براى چيست؟ عرضه داشت به من بدهكار است و من ايستاده ام تا دينار آخر آن را از او بگيرم، حضرت صورت نِشستن خود را عوض كرد و به خشم آمد و فرمود:
تصور كردى تا دينار آخر را از او بگيرى بد نمى شود، گفتار حق را در قرآن مجيد نخوانده اى؟ يَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ. [٩٧]
مى ترسند بدى حساب را. خيال كردى سوء حساب به معناى ظلم و جور از جانب حق به عبد است! نه به خدا قسم.
ما خافُوا اِلاَّ الاِْسْتِقْصاءَ.
نمى ترسند مگر تا آخرين ذره عمل را به حساب كشيدن.
بدان اى مرد: فَمَنِ اسْتَقْصى فَقَدْ اَساءَ. آنكه در حساب اينگونه سخت گيرى كند كار بدى انجام داده است. پدران و مادران، پسران و دختران از سخت گيرى، بخصوص در امر ازدواج بترسيد، و از اين امر غيرانسانى بپرهيزيد، راه ازدواج را هموار كنيد، و شرايط آن را آسان بگيريد، و با شوهر دادن دختر با شرايطى سهل و آسان، و زن دادن به پسر با برنامه اى معمولى از گسترش بستر فساد، و سفره گناه جلوگيرى كنيد.
وجود خود را ميزان بين خود و ديگران قرار بدهيد پدران و مادران بايد به اين معنا توجه كنند، كه روزى خود آنان جوان بودند، و در آتش اشتياق زن گرفتن، و شوهر كردن مى سوختند. آرزو داشتند هر چه زودتر پدر و مادرشان وسيله ازدواج آنان را فراهم كنند، و بدون سختگيرى و تحميل شرايط سخت سفره ازدواج آنان را در فضائى باصفا و چهارچوبى غرق عشق و محبت پهن نمايند، و اگر ملاحظه مى كردند پدر يا مادرشان، نسبت به اين مسئله وارد برنامه هائى مى شدند، كه اين سنت پاك الهى را به تأخير مى انداخت، يا در راه آن ايجاد دست انداز مى كرد، يا وضع پدر و مادرشان مانع تراشى بوجود مى آورد، سخت آشفته مى شدند، و حالات درونى آنان به هم مى خورد، و نسبت به پدر و مادر خويش بدبين و در نهايت كينه دار مى شدند. امروز كه مى خواهند پسر زن بدهند و يا دختر به خانه بخت بفرستند خود را به جاى فرزند خود به حساب آورند، و آمال و آرزوى وى را، و طغيان آتش شهوت او را، و عشق آتشينش را به تشكيل زندگى جديد لحاظ كنند، باشد كه خود را به جاى او حساب كردن موجب دست برداشتن از سختگيرى شود، و زمينه زن گرفتن پسر يا شوهر كردن دختر به آسانى و سهولت فراهم آيد.
وجود مبارك اميرالمؤمنين(عليه السلام) در روايتى بسيار مهم به اين مسئله فوق العاده باارزش كه خود را ميزان بين خود و ديگران قرار بده بدين صورت اشاره فرموده:
اِجْعَلْ نَفْسَكَ ميزاناً فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، وَ أَحِبَّ لِغَيْرِكَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكِ، وَ اكْرَهْ لَهُ ماتَكْرَهُ لَها، لا تَظْلِمْ كَما لا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ كَما تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِكَ ما تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ ما تَرْضى لَهُمْ مِنْكَ. [٩٨]
وجود خود را براى توجه به واقعيات زندگى و درك بيشتر از مسائل انسانى ميزان بين خود و غير خود قرار بده، و دوست داشته باش براى ديگران آنچه را براى خود دوست دارى، و كراهت داشته باش براى غير خود، آنچه را براى خود كراهت دارى، به ديگران در هيچ زمينه اى ستم روا مدار، چنانكه دوست ندارى به تو ستم شود، و به همه مردم نيكى كن، چنانكه دوست دارى به تو نيكى كنند، براى خود قبيح بدان آنچه را از ديگران قبيح مى دانى، از مردم خوشنود باش، آنچه را كه از خود نسبت به آنان خوشنود هستى. حضرت مجتبى(عليه السلام) فرموده: صاحِبِ النّاسَ مِثْلَ ما تُحِبُّ أَنْ يُصاحِبُوكَ بِهِ. [٩٩]
با مردم به گونه اى زندگى كن، كه دوست دارى با تو زندگى كنند. اين است خواسته بر حق اسلام از تمام مردم، اين است دستورات ثمر بخش دين، اين است آن روشى كه زندگى را با ديگران آسان مى نمايد، و از هجوم گناه به دايره حيات جلوگيرى مى كند، و برنامه زندگى را از نور و صفا و عشق و وفا، و سلامت و صميميت، و سادگى و آسانى پر كرده و شيرين مى نمايد. پدران و مادران آنچه را در مسئله ازدواج در روزگار جوانى براى خود دوست داشتيد، و آن عبارت بود از اينكه با خانواده اى هم شأن خود ازدواج كنيد، در برنامه ازدواج، هر دو خانواده از شرايط سنگين و غير قابل تحمل بپرهيزند، هرچه زودتر زمينه ازدواج را فراهم آورند، از مخارج كمرشكن دورى كنند، از حرف و نقل زياد كناره گيرى نمايند، امروز همان را براى فرزند خود دوست داشته باشيد.
وسيله شدن براى ازدواج، در پيشگاه حق ثواب بسيار دارد، شما اى پدران و مادران زودتر از ديگران براى فرزندان خود وسيله ازدواج شويد، و اين راه را تا آخر با عشق و محبت و شيرينى و كرامت طى كنيد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
مَنْ عَمِلَ فى تَزْويجِ بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ حَتّى يَجْمَعَ اللّهُ بَيْنَهُما زَوَّجَهُ اللّهُ أَلْفَ اِمْرَأَة مِنَ الْحُورِ الْعينِ وَ كانَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة خَطاها أَوْ بِكُلِّ كَلِمَة تَكَلَّمَ بِها فى ذلِكَ عَمَلُ سَنَة. [١٠٠]
هر كس در فراهم آوردن زمينه ازدواج پسران و دختران اهل ايمان زحمت بكشد، تا خداوند مهربان آنها را به يكديگر برساند، مزدش هزار حوريه بهشتى است، و براى هر قدمى كه برداشته يا هر كلمه اى كه در اين زمينه گفته ثواب يك سال عبادت است.
آنان كه در امر ازدواج سختگيرى مى كنند، با اينكه مى توانند به آسانى و سادگى زمينه تحقق آن را فراهم كنند، خود را از چه ثواب عظيمى نزد حق محروم مى كنند؟! اينان جواب فرزندان خود را اگر دچار فساد شوند، يا ضربه فكرى و بدنى به آنان وارد شود، يا دچار اختلال روحى گردند، در دادگاه عدل الهى در صحنه وحشتناك محشر چه خواهند داد؟! موسى بن جعفر(عليه السلام) از طريق نامه اى از عمّه بزرگوار خود درخواست كردند، فلان مالى كه دارى براى كمك به مهريه عيال محمد بن جعفر بفرست، چون نامه را به آن زن باكرامت دادند، بدون فاصله به اين مسئله اقدام كرد، متن نامه چنين بود: خداوند را در قيامت سايه اى است كه از آن جز پيامبر، يا وصىّ پيامبر، يا كسى كه برده مؤمنى را آزاد كند، يا قرض مؤمنى را ادا نمايد، يا مؤمن بى زنى را زن دهد بهره مند نگردد. [١٠١]
اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: ... وَ أَعْظَمُ الْخَطايا إِقْتِطاعُ مالِ امْرِء مُسْلِم، وَ أَفْضَلُ الشَّفاعاتِ مَنْ تَشَفَّعَ بَيْنَ اثْنَيْنِ فى نِكاح حَتّى يَجْمَعَ اللّهُ شَمْلَهُما. [١٠٢]
و بزرگترين گناه تجاوز به مال مسلمان است، و برترين ميانجيگرى وساطت در امر ازدواج است. امام صادق(عليه السلام) فرمود:
مَنْ زَوَّجَ عَزَباً كانَ مِمَّنْ يَنْظُرُ اللّهُ اِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [١٠٣]
هر كس بى زنى را زن دهد، از آنانى است كه خداوند در روز قيامت به او به ديده لطف و رحمت نظر مى كند. و نيز آن حضرت فرمود: أَرْبَعَةٌ يَنْظُرُ اللّهُ اِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ: مَنْ أَقالَ نادِماً، أَوْ أَغاثَ لَهْفاناً، أَوْ أَعْتَقَ نَسَمَةً، أَوْ زَوَّجَ عَزَباً. [١٠٤]
خداوند به چهار نفر در قيامت نظر لطف مى اندازد، كاسبى كه جنس پس آورده را قبول كند، آنكه غمى را از دلى بزدايد، كسى كه بنده اى را آزاد كند، و آنكه انسان بى زنى را زن دهد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
هر كس قرار ازدواجى را بهم بزند، و زن و مردى را از هم جدا كند، در دنيا و آخرت دچار غضب و لعنت خدا شود، و بر حضرت حق است كه هزار سنگ آتشين بر سر او ببارد، و هر كس در جدائى بين مرد و زنى بكوشد ولى به ثمر نرسد، دنيا و آخرت دچار خشم و لعنت حق شود، و ديدار رحمت حق بر او حرام گردد. [١٠٥]
اى كاش تمام پدران و مادران از اين معانى خبر داشتند، تا با عمل به اين واقعيات از ثواب عظيم الهى بهره مند مى شدند، و اى كاش خبرداران از اين مسائل از تكبّر از عمل به اين دستورات پرهيز مى كردند، تا در قيامت دچار خشم و لعنت و عذاب ابد حق نشوند. كبر، صفتى ابليسى است امروز كه بلوغ زودرس رنجى بر رنج مردم افزوده، امروز كه هجوم فرهنگ بيگانگان دردى بر دردها اضافه كرده، امروز كه صدا و تصوير رسانه هاى كفر جهانى روح و فكر مردم بخصوص جوانان را اشغال كرده، امروز كه فيلم هاى مبتذل در تمام جهان بيداد مى كند، و اين همه برنامه ها حاصلى جز تحريك شهوات، و شعلهور كردن غرائز ندارد، بر پدران و مادران و اقوام و ثروتمندان و خلاصه دولت و ملت اسلامى، واجب شرعى، و لازم اخلاقى است، كه تمام توان خود را در آسان نمودن امر ازدواج جوانان، و حذف عادات و رسوم غلط، و در هم شكستن سنن غربى، و چشم پوشى از شرايط سنگين، بكار گيرند تا از اين راه ايمان و اخلاق و رفتار و كردار انسانى دختران جوان و پسران جوان تا حدّى محفوظ بماند، و اين گلهاى، باغ آدميت از پرپر شدن و افتادن در منجلاب گناه در مصونيت قرار بگيرند. نسبت به پياده شدن فرامين الهى و دستورات رسول اكرم، و امامان معصوم تكبّر نكنيد، متأسفانه بعضى از پدران و مادران چنانكه مشاهده شده در مجالس قرارداد ازدواج آنچنان ژستى بخود مى گيرند كه انگار شاه مقتدرى هستند، و فرزند آنان شاهزاده، و بايد در امر عقد و عروسى، همچون فرعون و فرعونيان عمل شود، پيشنهادهائى مى دهند، و خواسته هائى اظهار مى كنند كه خانواده مقابل بهت زده شده، و فرزندشان از ازدواج و تشكيل خانواده پشيمان مى شود، و به ناچار براى ارضاى غرائز خود دست به دوست يابى نامشروع زده، و خود را به انواع گناهان جنسى آلوده مى نمايد!! قرآن مجيد تكبر از حق را از مشخصه هاى ابليس شمرده آنجا كه مى فرمايد: فسجد الملائكة كلّهم اجمعون الاّ إبليس استكبر و كان من الكافرين [١٠٦]
پس فرشتگان به امر حق همه سجده كردند مگر ابليس كه گردنكشى و بزرگ منشى نمود و از كافران شد. قال فاهبط منها فما يكون لك أن تتكبَّر فيها فاخرج إنّك من الصّاغرين. [١٠٧]
حضرت حق به او فرمود: از اين جايگاه و مقام و مرتبه فرو شو، ترا نرسد كه در اين حريم پاك بزرگ منشى كنى، پس بيرون رو كه تو از خوار شدگانى. على(عليه السلام) فرمود: إِيّاكَ وَ الْكِبْرَ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ اَلاَْمُ الْعُيُوبِ وَ هُوَ حِلْيَةُ إِبْليسَ. [١٠٨]
بر تو باد از اينكه در امور حيات نسبت به حق و خلق دچار كبر شوى، به حقيقت كه تكبر از بزرگترين گناهان و پست ترين عيوب است، و كبر رنگ و رخساره و خصلت ابليس است. و نيز آن حضرت فرمود: اِحْذَرِ الْكِبْرَ فَإِنَّهُ رَأْسُ الطُّغْيانِ وَ مَعْصِيَةُ الرَّحْمنِ. [١٠٩]
از كبر بپرهيز كه اين صفت سر تجاوز و روگردانى از حضرت حق است. و نيز آن بزرگوار فرمود: أَقْبَحُ الْخُلُقِ التَّكَبُّرُ. [١١٠]
زشت ترين خوى تكبر است. رسول الهى فرمود: اِجْتَنِبُوا الْكِبْرَ فَإِنَّ الْعَبْدَ لا يَزالُ يَتَكَبَّرُ حَتّى يَقُولَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أُكْتُبُوا عَبْدى هذا فِى الْجَبّارينَ. [١١١]
از كبر اجتناب كنيد، هر آينه انسان در كبر ادامه زندگى مى دهد، تا جائى كه خداوند عز و جل مى فرمايد: اى نويسندگان عمل، نام بنده ام را جزء جبّاران عالم ثبت كنيد. و نيز آن حضرت به ابوذر فرمود: يا اَباذَر مَنْ ماتَ وَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّة مِنْ كِبْر لَمْ يَجِدْ رائِحَةَ الْجَنَّةِ إِلاّ أَنْ يَتُوبَ قَبْلَ ذلِكَ. [١١٢]
اى ابوذر هر كس بميرد و در قلبش به وزن ذرّه اى كبر باشد، بوى بهشت را نخواهد يافت، مگر اينكه قبل از مردن توبه كند و از لباس كبر و نخوت و بزرگ منشى درآيد. راستى موجودى كه از نطفه آفريده شده، و در حال حيات دنيوى، ضعيف و ناتوان، و در برابر حوادث بى قدرت و بى قوت است، و چرخى در اين عرصه گاه هستى به اراده او نمى چرخد، چه جاى آن دارد كه با حق و با خلق تكبر كند، و براى خود برترى بر ديگران قائل باشد؟ امام صادق(عليه السلام) از پدرانش روايت مى كند، بين سلمان و مردى دعوا درگرفت، آن مرد با حالتى خاص به سلمان گفت: تو كيستى كه من با تو رو در رو شوم؟ سلمان گفت: اوّلم و اول تو نطفه نجس بود، آخرم و آخر تو مردارى بدبو در خانه قبر است، چون قيامت شود، و ميزانها برپاگردد، هر كس عملش ثقيل و سنگين آيد كريم، و هر كس اعمالش بى قدر و قيمت و سبك جلوه كند پست است!! [١١٣]
علامه مجلسى در مسئله علاج اين بيمارى خطرناك مى فرمايد: راه درمان كبر، و كسب تواضع و فروتنى دو راه است: علمى و عملى: اما راه علمى به اين است كه خود و خداى خود را بشناسد، و همين شناخت در پاكسازى باطنش از كبر كافى است، زيرا وقتى خود را به حقيقت يافت و نسبت به وجودش عرفان حقيقى پيدا كرد مى فهمد كه از هر ذليلى ذليل تر، و از هر كمى به ذات و هويت كمتراست، و او را حقى جز تواضع و ذلت و خاكى بودن نيست، و چون خداى خود را از طريق آيات آفاق و انفس و دقت در قرآن مجيد شناخت مى فهمد كه عظمت و كبريائى و بزرگ منشى جز به حضرت او برازنده نيست. اما راه درمان عملى به اين است كه در تمام حركات و اعمالش و رفتارش نسبت به حضرت حق و عموم خلق فروتنى كند، بر اخلاق اهل تواضع مواظبت ورزد، صالحين را سرمشق خود قرار دهد، به احوال رسول باكرامت اسلام كه اشرف موجودات است دقت كند كه بر زمين مى نشست و غذا تناول مى فرمود، و مى گفت: عبدى همچون عباد ديگر غذا مى خورد! [١١٤]
با توجه به اين مطالب نسبت به فرزند خود چه دختر چه پسر در امر ازدواج تواضع كنيد، و تواضع به اين است كه فقط فرزند خود را كه در قله آمال و آرزوها و شهوات طبيعى است لحاظ كنيد نه حالات و اخلاق و عادات و رسوم خود را، و در شرايطى كه اعلام مى كنيد آسان بگيريد و توقعات خود را از طرف مقابل به حد ّاقل برسانيد، تا ازدواجى بابركت صورت بگيرد، و دوامش تضمين شود، و پسر و دختر هم پس از ازدواج بتوانند به راحتى در كنار يكديگر زندگى كنند. داستانى عجيب از آسان گرفتن در ازدواج مرحوم ملا محمد تقى مجلسى آن فقيه فرزانه و دانشمند كم نظير سه پسر دانشمند و چهار دختر فاضله داشت. دختر اول او آمنه بيگم است كه سرگذشت ازدواجش با همسر دانشمند و بزرگوارش ملا صالح مازندرانى شارح اصول كافى در دوازده جلد، سرگذشتى عجيب و شيرين، و واقعه اى عرشى و الهى و ملكوتى است: ملا محمد صالح مازندرانى كه از علماى نامى شيعه است، تاريخ زندگانى پرحادثه اى دارد.
اجمال آن بدين قرار است: پدر وى به نام ملاّ احمد مرد بسيار فقيرى بود، به طورى كه قادر نبود زندگى فرزندش را تأمين كند، از اين روى به وى گفت: چون من از تأمين مخارج تو عاجزم خودت به فكر تأمين زندگى خود باش. محمد صالح هم كه جوانى نورس بود به اصفهان آمد و در يكى از مدارس آن شهر به تحصيل پرداخت، مدرسه داراى موقوفه اى بود كه به هر محصّلى به ميزان رتبه علمى وى چيزى مى دادند، و چون محمد صالح تازه شروع به تحصيل كرده بود، سهمش ناچيز و براى تأمين زندگيش كافى نبود. او از اين جهت سخت در ناراحتى بسر مى برد، تا جائى كه شبها هنگام مطالعه از چراغ عمومى مدرسه كه در گوشه اى مى افروختند استفاده مى كرد! ولى او بالاخره با جدّيت و پشتكار و همّت عالى خود بر محروميت و ناكامى ها چيره گشت و به مقام عالى علمى رسيد، تا اينكه به مجلس درس علامه مجلسى ملاّ محمد تقى راه يافت، چيزى نگذشت كه مورد توجه خاص و عنايات مخصوص استاد علامه اش واقع شد و بر تمام شاگردان فائق آمد.
به طورى كه مؤلف مرآت الاحوال مى نويسد: در اين هنگام ملا صالح كه جوانى دانشمند بود، در انديشه ازدواج و انتخاب همسرى براى خود بود، علامه مجلسى نيز از اين مطلب اطلاع حاصل كرد، روزى بعد از درس به وى فرمود: اجازه مى دهى همسرى برايت انتخاب كنم؟ ملا صالح سر به زير انداخت و پس از لحظه اى موافقت خود را اعلام داشت. علامه مجلسى از جا برخاست و به درون خانه خود رفت، و دختر دانشمندش آمنه بيگم را كه همه علوم را به سر حد كمال آموخته بود نزد خود طلبيد و گفت: دخترم شوهرى برايت پيدا كرده ام كه در منتهاى فقر و نهايت فضل و صلاح و كمال است ولى اين امر موكول به اجازه توست. آن فاضله مقدسه با حجب و حياى مخصوصى گفت: پدر جان فقر عيب مردان نيست، و با اين بيان ميل باطنى خود را به اين وصلت ابراز داشت، پس در ساعتى سعد عقد را جارى ساختند و عروس را براى داماد مهيا نمودند. در شب عروسى داماد سعادتمند روى عروس بى مانند را گشود و پس از مشاهده جمال بى مثال وى و حمد قادر لايزال به گوشه اى رفت و مشغول مطالعه شد.
اتفاقاً مسئله بسيار مشكلى پيش آمده بود كه حل نمى گرديد، آمنه بيگم اين معنى را با فراست مخصوص به خود درك كرد، چون فردا داماد براى تدريس از خانه بيرون رفت آمنه بيگم مسئله را با شرح و بسط تمام نوشت و در جايش نهاد، شب بعد كه ملا صالح به نوشته آن بانوى فاضله نگريست، ديد كه عقده لاينحل به سر انگشت آن فاضله دانا حل گرديده است، از اين رو پيشانى بر خاك نهاد و سجده شكر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت گرديد، و بدين گونه مقدمه عروسى تا سه روز طول كشيد!! هنگامى كه علامه مجلسى مطلع گرديد به وى فرمود: اگر اين زن مناسب شأن و باب ميل تو نيست بگو تا ديگرى را برايت عقد كنم. ملا صالح گفت: نه از اين جهت نيست، بلكه فاصله گرفتن من به خاطر اداى شكر الهى است كه چنين نعمتى به من ارزانى فرموده است كه هر چه كوشش مى كنم نمى توانم شكر نعمت ادا نمايم. علامه مجلسى با شنيدن اين سخن فرمود: اقرار به عدم قدرت براى شكرگزارى خداوند، نهايت شكر بندگان است. [١١٥]
ملاحظه مى كنيد اوّلاً مجلسىِ باكرامت تمام وسائل تحصيل علوم عاليه را براى دختر خود فراهم آورد، تا او به قلّه اى از عظمت علمى رسيد، ثانياً آن دختر باكرامت را معدنى از عفت و عصمت و حيا و آزرم و مجسمه اى از اخلاق اسلامى و تواضع و قناعت بار آورد، ثالثاً در مسئله ازدواج آن دختر آسان ترين راه را انتخاب كرد و بدون چون و چرا وى را با هم كفوش از نظر ايمان و اخلاق و عمل به قيد زوجيت داد، رابعاً ملا صالح را به عنوان شوهر به او تحميل نكرد، و در اين داستان تكبر نورزيد، بلكه همانطور كه معارف الهيه انسان را هدايت كرده، انتخاب همسر را به اجازه دختر و رضايت وى واگذاشت، و از همه مهمتر بدون تكبّر پس از گذشت سه روز از ازدواج كه ملا صالح در مقام شكرگزارى بود و از اجراى زناشوئى خوددارى نموده بود به تصور اينكه آن مرد آن زن را نمى خواهد به او پيشنهاد كرد، اگر اين همسر لايق تو نيست بگو تا همسر ديگرى براى تو انتخاب كنم!! اين است اخلاق اولياء حق، و عاشقان حقيقت، و مردان صالح و شايسته، و دختران باعفت و ايمان، و خانواده هاى پاك و پاكيزه. اينگونه ازدواجها از بركات الهى موج مى زند، و رحمت و لطف حق در فضاى آن حاكم است. ملا صالح از آن بانوى عالمه داراى شش پسر دانشمند و فقيه و اديب و سخنور و دو دختر فاضله شد. يك دختر وى همسر ابوالمعالى كبير و مادر مير ابوطالب است كه اين پدر و پسر هر دو از علماى نامى بوده اند. سيد محمد بروجردى جد پنجم آيت اللّه العظمى بروجردى كه خود نيز نوه دخترى مجلسى اول بوده داماد اين مير ابوطالب است و از اينجا فرزندان وى به خاندان مجلسى مى پيوندند، دختر دوم وى همسر سيد عبدالكريم طباطبائى جد ششم آيت اللّه بروجردى و مادر سيد محمد طباطبائى است.
از امامان معصوم(عليهم السلام) روايت شده كه: خداوند هر چه مورد نياز بشر بوده به رسولش تعليم داده، از جمله روزى پيامبر بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى حق فرمود: اى مردم امين وحى از جانب رازدان آگاه بر من نازل شد و گفت: دوشيزگان همچون ميوه شاخسارانند، به محض رسيدن چون به دوران بلوغ رسند، طغيان غريزه آنان جز شوهر درمانى ندارد، اگر نه ممكن است فاسد و آلوده شوند، چه آنان نيز انسانند. [١١٦]
پدران و مادران بايد به اين معنا توجه دقيق داشته باشند، كه چون دختر به رشد لازم و صلاحيت شوهردارى، و تناسب سنى با مرد مورد نيازش رسيد، و از استعداد مزاجى لازم برخوردار شد زمينه ازدواج او را به سادگى و آسانى فراهم نمايند، تا به دستور حق عمل كرده، و از اين راه به كسب اجر عظيم و ثواب بى نهايت برسند. مسئله شيطانى چشم همچشمى از عادات زشت بعضى از افراد به قول معروف چشم همچشمى است، به اين معنا كه فرد يا خانواده وضعيت بالاى مادى اقوام يا همسايگان يا ديگران را ملاك قرار مى دهد، و به دست و پا مى افتد كه بهر صورت كه شده خود را همطراز آنان قرار دهد. دختر چشم به امور مادى دختران اقوام مى دوزد، و به آرزو مى افتد كه همسر آينده اش، و مجالس عقد و عروسيش همانند فلان دختر باشد، و به همين خاطر در عدم قبول مراجعه كنندگان مناسب حالش كه در آن سطح بالاى از ماديت و ثروت نيستند اصرار مىورزد، و آن قدر زمان را در عدم قبول ازدواج طولانى مى كند كه از سن مناسب ازدواج بگذرد، آن زمان است كه خود را مجبور مى بيند تن به ازدواج با فردى مسن، يا مردى زن مرده بدهد، يا بهتر مى بيند كه در خانه بماند تا به عمرش خاتمه داده شود، بر فرض اگر هم شوهر كند از نشاط جوانى، و شور روحى محروم است، نه براى او حوصله شوهردارى وجود دارد، و نه توان بچه دارى و تربيت اولاد، اين چشم همچشمى از موانع راه ازدواج، و صفتى شيطانى و عادتى زشت است. قرآن مجيد در سوره حجر آيه ٨٨ و سوره طه آيه ١٣١ از چشم دوختن به دنياى دنياداران، و ثروت ثروتمندان منع فرموده، و در روايات ائمه طاهرين آمده، آنان كه دائم ديده به دنياى ديگران دارند، و در آرزوى رسيدن به آنان هستند، وجودشان دچار حسرت فراوان و اندوه بى پايان است.
ازدواج بايد همراه با نيّت خالص، و براى خدا باشد، و هدف از آن بايد اجراى سنت پيامبر، و تحصيل اولاد صالح، و تشكيل زندگى پاك در سايه لطف و رحمت حق باشد. اگر ازدواج بر اين پايه ها قرار بگيرد بنائى استوار و محكم بپا خواهد شد، و بركات حضرت حق در فضاى اين ازدواج جلوه گر شده ثمرات معنوى به بار خواهد آمد. چون مقدمّات ازدواج فراهم شد اطرافيان بايد مواظبت كنند اين برنامه تحقق پيدا كند، و سعى نمايند از دخالت هاى نابجا در اين امر الهى پرهيز كنند، و از خود شيرينى، و قضاوت غير عادلانه، و بيان تفرقه انگيز، و سست كننده مسئله ازدواج جداً خوددارى كنند. مهريه هاى سنگين مسئله مهر در اسلام مسئله بسيار مهم، ظريف، دقيق و قابل توجه است، اسلام بر مهريه هاى سبك اصرار دارد، و از مهريه هاى سنگين متنفر است. از طرفى آنچه داراى ارزش و قيمت باشد چه مال و چه عمل مى تواند مهريه و صداق زن قرار بگيرد. باغ، مغازه، زمين، ساختمان، پول نقد، آموختن علم و امثال اينها مى تواند صداق زن باشد. روايات مهمى پس از آيات كتاب حق از رسول حق و امامان معصوم در معتبرترين كتابها وارد شده، به قسمتى از اين روايات توجه نمائيد، رواياتى كه پافشارى دارد مهر را سبك بگيريد، و از صداق سنگين بپرهيزيد، زيرا مهر سنگين باعث روگردانى جوانان از ازدواج و ماندن دختران در خانه هاست. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً. [١١٧]
برترين زنان امت من زنى است كه زيبائيش بيشتر و صداقش كمتر باشد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَتَكُونَ عَداوَةً. [١١٨]
مهرها را زياد نگيريد كه مايه دشمنى است. آرى وقتى جوانى به خواستگارى دخترى از اقوام، يا همسايگان، يا افراد ديگر مى رود و با صداق سنگين و غير قابل تحمل روبرو مى شود، و خود را در ازدواج ناكام و شكست خورده مى بيند، موجب كينه دار شدن نسبت به دختر و خانواده دختر مى شود، و از خود نااميد شده خداى ناكرده به فساد روى مى آورد، عمر را هدر مى دهد، و به جوانى و نشاطش خسارت غير قابل جبران وارد مى گردد. حضرت صادق(عليه السلام) فرمود:
مِنْ بَرَكَةِ الْمَرْأَةِ خِفَّةُ مُؤْنَتِها وَ تَيْسيرُ وِلادَتِها وَ مِنْ شُؤمِها شِدَّةُ مُؤْنَتِها وَ تَعْسيرُ وِلادَتِها. [١١٩]
كم خرجى و آسان زائى از بركت زن، و سنگينى مخارج و هزينه و دشوار زائى از شومى اوست رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَإِنَّما هِىَ سُقْيَا اللّهِ سُبْحانَهُ. [١٢٠]
مهرها را سنگين نگيريد، مهر و محبت را بايد خداوند مهربان فراهم آورد، پول و مال عشق و محبت نمى آورد.
رسول حق به زنى بنام حولا فرمود: يا حَوْلا وَ الَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِيّاً وَ رَسُولاً، ما مِنْ اِمْرَأَة ثَقَّلَتْ عَلى زَوْجِهَا الْمَهْرَ إِلاّ اَثْقَلَ اللّهُ عَلَيْها سَلاسِلَ مِنْ نار. [١٢١]
اى حولا به آن خدائى كه مرا بر حق به پيامبرى و رسالت مبعوث كرد، زنى نيست كه مهر سنگين بر عهده شوهرش بگذارد، مگر اينكه خداوند زنجيرهاى آتش بر گردن او گذارد!! مهر سنگين باعث فرار جوانان از ازدواج و افتادن آنان در معصيت و گناه است، و خواهنده مهر سنگين در انحراف جوانان سهيم و از اين جهت مستحق عذاب الهى است.
قرآن مهر واقعى ازدواج مى شود حضرت باقر(عليه السلام) فرمود: زنى خدمت رسول حق آمد و عرضه داشت مرا شوهر دهيد، حضرت فرمود: كداميك از شما حاضران او را به زنى قبول مى كند.
مردى برخاست و گفت: من، فرمود: بابت مهرش چه مى دهى؟ گفت: چيزى ندارم، فرمود: بدون صداق نمى شود، باز حضرت پيشنهاد خود را تكرار كرد و كسى غير از آن مرد پاسخ نگفت، تا مرتبه سوم به داوطلب فرمود: چيزى از قرآن مى دانى؟ عرضه داشت: آرى. فرمود:
اين زن را در برابر تعليم هر مقدار از قرآن كه مى دانى به همسرى تو درآوردم. حضرت رضا(عليه السلام) فرمود:
أَيُّما مُؤْمِن خَطَبَ اِلى اَخيهِ حُرْمَةً وَ بَذَلَ لَهُ خَمْسَمِأَةِ دِرْهَم فَلَمْ يُزَوِّجْهُ فَقَدْ عَقَّهُ وَ اسْتَحَقَّ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَلاّ يُزَوِّجَهُ حَوْراءَ. [١٢٢]
هرگاه مؤمنى از خانواده برادر مؤمنش خواستگارى كند و پانصد درهم جهت صداق بپردازد و او بر اثر كمى مهر نپذيرد بر او ستم كرده و سزاوار است خداوند او را از حور العين محروم كند. مى گويند ام سليم كه از زنان صدر اول اسلام بود و از خانواده اى اصيل و ريشه دار، مهر خود را مسلمان شدن جوانى كه به خواستگاريش آمده بود قرار داد، همان زنى كه شوهر خود را در مرگ فرزند تسليت داد و نگذاشت جزع و فزع كند و خداوند به جزاى آن صبر و مقاومت فرزندى به او عنايت كرد كه از دوستان و مواليان حضرت مولى الموحدين شد.
دختران باكرامت بايد متوجه باشند اگر هم كفوى به خواستگارى آنان آمد، و خانواده در مسئله ازدواج و بخصوص صداق و مهر سختگيرى كرد، با كمال ادب و وقار در برابر خانواده بايستد، و از طريق بيان معارف حقّه از سخت گيرى آنان جلوگيرى نمايند، كه كم توقعى از اخلاق انبيا و اولياء و صفتى فوق العاده ممتاز و عالى است.
رسول حق در ازدواج دختر بزرگوارش كه سيده زنان تمام جهان است با على(عليه السلام) مهر و صداق را مختصر و اندك قرار داد تا براى تمام امت سرمشق و اسوه باشد، چه زشت است كه خانواده ها در مسائل ازدواج بخصوص مسئله مهر از پيامبر عزيز خود پيروى نكنند. ( وانكـحوا الايامـى منكم و الصـالحين من عبـادكم ) نور / ٣٢
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٨٣] -بحار، ج ٧٤، ص ٥٩.
[٨٤] -بحار، ج ٣٨، ص ١٩٦.
[٨٥] -بحار، ج ٧٤، ص ٤٥.
[٨٦] -تحف العقول/٢٣٨.
[٨٧] -بحار، ج ٧٤، ص ٦١ ـ ٧٤.
[٨٨] -همان مدرك.
[٨٩] -همان مدرك.
[٩٠] -بحار، ج ٧٤، ص ٨٢.
[٩١] -بحار، ج ١٣، ص ٣٣٠.
[٩٢] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٩٠.
[٩٣] -منازل الآخره، محدث قمى.
[٩٤] -بحار، ج ٧٤، ص ٦.
[٩٥] -وسائل، ج ١٨، ص ٢٢٤.
[٩٦] -تغابن/١٤.
[٩٧] -شعرا/٢١٤.
[٩٨] -بقره/٨٣.
[٩٩] -بقره/١٧٧.
[١٠٠] -نساء/٨.
[١٠١] -انعام/١٥٢.
[١٠٢] -نحل/٩٠.
[١٠٣] -نور/٢٢.
[١٠٤] -نساء/١٣٥.
[١٠٥] -توبه/١١٣.
[١٠٦] -مجادله/٢٢.
[١٠٧] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٤٤.
[١٠٨] -همان مدرك، ص ٢٥٣.
[١٠٩] -نساء/١.
[١١٠] -رعد/٢١.
[١١١] -بقره/٢٧.
[١١٢] -رعد/٢٥.
[١١٣] -محمد/٢٢.
[١١٤] -بقره/٢٦٥.
[١١٥] -بقره/٢٧١.
[١١٦] -بقره/٢٧٤.
[١١٧] -بقره/١٧٧.
[١١٨] -سفينة البحار.
[١١٩] - بحار، ج ٧٤، ص ١٠٣.
[١٢٠] -بحار، ج ٧٤، ص ١٠٤.
[١٢١] -بحار، ج ٧٤، ص ١٠٣ ـ ١٠٥.
[١٢٢] -همان مدرك.
۳
شرايط الهى و اسلامى ازدواج
شرايط الهى و اسلامى ازدواج
دين و ديندارى آئين مقدس اسلام، نظامى است اعتقادى، اخلاقى، عملى. عقيده در اسلام عبارت است از پيوند قلب با حضرت حق، و ايمان به قيامت و ملائكه و انبياء و قرآن مجيد.
اخلاق در اسلام عبارت است از تواضع، خضوع، خشوع، ادب، صبر، حلم و بردبارى، حوصله و تحمل، شرح صدر، مهر و محبت، رأفت، عطوفت، نرم خوئى، صفا و صميميّت، مواسات و عدالت، كرم و جود. عمل در اسلام عبارت است از نماز و روزه و حج و زكات و خمس و امر به معروف و نهى از منكر و جهاد، تولا و تبرّا، احسان به پدر و مادر، و رعايت حقوق همه آنان كه با انسان سر و كار دارند. البته اين مسائل در جهات سه گانه همه مسائل اسلام نيست، بلكه نمونه هائى از اسلام كامل و دين جامع است، كه عهده دار سلامت دنيا و آخرت مردم در همه شئون زندگى است. دين در حقيقت، خورشيد زندگى و چراغ حيات، و رهنمون به سوى حق و آباد كننده دنيا و آخرت انسان است.
در خزانه خلقت حق گوهرى گرانبهاتر از دين وجود ندارد، دينى كه همه انبياء و امامان و اولياء حق مبلّغ آن بودند، دينى كه هر كس به آن آراسته شود به رنگ خدا درآمده و تمام درهاى سعادت را به روى خود باز كرده است، و هر كس از آن دورى گزيند تمام درهاى شقاوت را به روى خود گشوده است. به همان اندازه كه دين در پيشگاه حق ارزش دارد، ديندار ارزش دارد. آراسته به آئين حق والاترين انسان، بالاترين موجود، و برترين جنبنده جهان آفرينش است. انّ الذين امنوا و عملوا الصّالحات اولئك هم خير البريّة. [١٢٣]
آنان كه ايمان آورده اند، و آراسته به صالحات عمل شدند، به حقيقت كه بهترين مخلوقات جهان آفرينشند. صفات مؤمن در قرآن مجيد و روايات در حدى كه آراسته شدن به آنها، انسان را مؤمن قابل قبول مى نمايد بيان شده: خضوع در نماز، احتراز از سخن لغو و باطل، پرداخت زكات، حفظ اندام شهوت از حرام، رعايت امانت و عهد و پيمان، محافظت بر نماز. [١٢٤]
ره به تواضع سپردن در زمين، روبرو شدن با نادان همراه با سلامت نفس، شب را به روز آوردن با سجده و قيام، دعا براى نجات از عذاب، پرهيز از اسراف به وقت انفاق، و دورى از بخل، رعايت اعتدال و ميانه روى، پرهيز از شرك و قتل نفس و زنا، احتراز از شهادت ناحق و زور، گذشت از لغو به بزرگوارى و كرامت، به آيات خدا با بصيرت نظر كردن. دعا براى همسر و فرزندان، و اينكه سر خيل پاكان و اهل تقوا قرار بگيرند. [١٢٥]
اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى فرمايد: الْمُؤْمِنُ دَأْبُهُ زَهادَتُهُ، وَ هَمُّهُ دِيانَتُهُ، وَ عِزُّهُ قَناعَتُهُ، وَ جِدُّهُ لاِخِرَتِهِ، قَدْ كَثُرَتْ حَسَناتُهُ، وَ عَلَتْ دَرَجاتُهُ، وَ شارَفَ خَلاصُهُ وَ نَجاتُهُ. [١٢٦]
عادت و خوى مؤمن بى رغبتى او به امور مادى است، و همّتش ديندارى، و عزتش قناعت، و فعاليتش براى آخرت است. زياد شده خوبيهايش، و بالا رفته درجاتش، و نزديك شده به آزادى و نجاتش. و نيز آن حضرت فرمود: الْمؤْمِنُ دائِمُ الذِّكْرِ، كَثيرُ الْفِكْرِ، عَلَى النَّعْماءِ شاكِرٌ، وَ فِى الْبَلاءِ صابِرٌ. [١٢٧]
مؤمن بطور دائم و هميشگى متذكّر حقائق و بخصوص حضرت حق است، انديشه اش بسيار، و شاكر تمام نعمت هاى الهى و صابر در بلاء است. امام صادق(عليه السلام) فرمود: اَلْمُؤْمِنُ مَنْ طابَ مَكْسَبُهُ، وَ حَسُنَتْ خَليقَتُهُ، وَ صَحَّتْ سَريرَتُهُ، وَ اَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ، وَ اَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ كَلامِهِ. [١٢٨]
مؤمن كسى است كه آنچه كسب مى كند پاكيزه است، و طبيعتش نيكوست، و پنهانش صحيح است، اضافه مالش را انفاق مى كند، و از اضافه سخنش خوددارى مى نمايد. در رابطه با ارزش مؤمن در روايات آمده: از حضرت صادق(عليه السلام) نقل شده: اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ. [١٢٩]
احترام و حرمت مؤمن از كعبه عظيم تر است. امام پنجم(عليه السلام) فرمود: اِنَّ الْمُؤْمِنَ يُعْرَفُ فِى السَّماءِ كَما يَعْرِفُ الرَّجُلُ اَهْلَهُ وَ وَلَدَهُ وَ اِنَّهُ لاََكْرَمُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَلَك مُقَرَّب. [١٣٠]
مؤمن در آسمان معروف است، چنانكه مرد همسر و اولادش را مى شناسد، و هر آينه مؤمن در پيشگاه حق از ملك مقرب گرامى تر است. رسول حق فرمود: اِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ يَقُولُ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما خَلَقْتُ مِنْ خَلْقى خَلْقاً أَحَبَّ اِلَيَّ مِنْ عَبْديَ الْمُؤْمِنِ. [١٣١]
خداوند جل ثناءه مى فرمايد: به عزت و جلالم قسم آفريده اى را در آفريدگانم در نزد خود محبوب تر از مؤمن نيافريده ام. هم كفوى پس از اين مقدّمه كه در رابطه با دين و ديندارى مطرح شد، لازم است به اين معنا توجه شود كه از شرايط بسيار مهم ازدواج هم كفو بودن زوجين است.
كفو در لغت به معناى شبيه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّى بايد از نظر ظاهر و باطن بين دختر و پسر شباهت وجود داشته باشد. مهمترين مرحله شباهت، بايد در چهره ديندارى جلوه كند به اين معنا كه به فرهنگ پاك حق، مؤمن هم كفو مؤمنه، و دين دار شبيه و مانند ديندار است. به فرموده قرآن مجيد: وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبينَ. [١٣٢]
زنان پاك لايق مردان پاكند. كتاب حق مى فرمايد: فَانْكِحُوا ماطابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ. [١٣٣]
پس با زنان پاك ازدواج كنيد. اين پاكى در زنان و مردان در مرحله اول پاكى و پاكيزگى باطن است، كه عبارت از ايمان به خدا و قيامت و نبوت و قرآن و ملائكه و متخلّق بودن به اخلاق حق است. بنابراين مرد مسلمان و مؤمن حق ازدواج با زنان غير مسلمان و غير مؤمنه را ندارد، و اگر اين ازدواج انجام بگيرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شك زاده زنا هستند، و همچنين زن مؤمنه حق ندارد با انسان غير مؤمن ازدواج كند، زيرا از نظر شرعى اين ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند. مؤمن و مؤمنه هم كفو غير مؤمن و غير مؤمنه نيستند، كه اگر اين ازدواج باطل صورت بگيرد درى از عذاب قيامت بر روى هر دو باز شده!! قرآن مجيد از ازدواج انسان پاك يعنى انسان مؤمن با انسان ناپاك منع شديد فرموده: و لا تنكحوا المشركات حتّى يؤمنَّ و لأمة مؤمنة خير من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتّى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لو اعجبكم اولئك يدعون الى النّار و الله يدعوا الى الجَّنة و المغفرة باذنه و يبيِّن آياته للناس لعلَّهم يتذكَّرون. [١٣٤]
با زنان مشرك تا ايمان نياورده اند ازدواج نكنيد، كنيزان باايمان از زن آزاد مشركه بهتر است، اگرچه زيبائى يا ثروت او شما را به شگفتى اندازد. و زنان خود را به ازدواج مردان مشرك تا ايمان نياورده اند در نياوريد زيرا يك بنده باايمان از يك مرد مشرك بهتر است اگر چه موقعيت و زيبائى او شما را شگفت زده كند، مشركان دعوت به آتش مى كنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نمايد، و آيات خود را براى مردم بيان مى كند شايد اهل تفكر و انديشه شوند. بنابراين مواظب باشيد دختر باايمان خود را به جوانى كه اهل حق و حقيقت نيست، و در لجنزار انكار واقعيات دست و پا مى زند به زنى ندهيد، و براى جوان پاك و مؤمن خود، دخترى كه منكر اصول الهى است به همسرى انتخاب نكنيد كه شرط اول در صحت ازدواج ايمان پسر و دختر است تا دو نور و دو پاك و دو پاكيزه و دو مؤمن به هم برسند، و از به هم رسيدن آنان ثمرات شايسته و پاك كه همان فرزندان صالحند بوجود بيايند.
تصور نكنيد كه زيبائى و مال و موقعيّت در مردى كه ايمان ندارد، و در زنى كه آراسته به حقيقت نيست موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگى است. البته بر خانواده ها لازم است در مسئله هم كفو بودن، سختگيرى نكنند، وقتى پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامى، و از نظر قيافه و هيكل ظاهر نزديك به هم باشند، اين دو از نظر شرع مقدس هم كفو و شبيه و همانند يكديگرند، و در ازدواج آنان رحمت و بركت حق تجلّى خواهد كرد. در رابطه با مسئله كفو به روايات زير توجه كنيد: عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ(عليه السلام) أَنَّهُ قالَ : الْكُفْوُ اَنْ يَكُونَ عَفيفاً وَ عِنْدَهُ يَسارٌ. [١٣٥]
امام صادق(عليه السلام) فرمود: آنكه داراى عفت همه جانبه است و زندگى در كنار او از نظر نفقه سهل و آسان است كفو دختر عفيفه و آسان زندگى كن شماست. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دينَهُ وَ اَمانَتَهُ يَخْطُبُ اِلَيْكُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ. [١٣٦]
كسى كه از دختر شما خواستگارى كرد و شما نسبت به دين و امين بودن وى رضايت داشتيد، حتماً زمينه اين ازدواج را فراهم نمائيد، كه منع ازدواج كفو با كفو از جانب شما زمينه ساز فتنه در روى زمين و فساد بزرگ است. رسول خدا در روايت ديگر مى فرمايد: اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دينَهُ فَزَوِّجُوهُ و اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ. [١٣٧]
آنكس كه اخلاق و دينش مورد رضايت و پسند شما بود به او دختر بدهيد، چنانچه از تحقق اين ازدواج جلوگيرى كنيد موجب فتنه و فساد بزرگ در زمين شده ايد. آرى سخت گيرى در ازدواج، و ايجاد موانع، و تكيه بر عادات و رسومات غلط، و پيگيرى شرايط سخت، و طلب جمال و ثروت و مقام، از جانب خانواده ها براى پسران و دختران خود، علت ازدياد استمناء، لواط، زنا، فشارهاى عصبى، و بيماريهاى روانى در دختران و پسران است، و اين همه فتنه و فساد عواقب و توابعش در دنيا و آخرت گريبانگير آن پدران و مادران و اقوام و خانواده هائى است كه در مسئله ازدواج سخت گيرى مى كنند. رسول حق فرمود: اَنْكِحُوا الاَْكْفاءَ وَ انْكِحُوا مِنْهُمْ وَ اخْتارُوا لِنُطَفِكُمْ. [١٣٨]
زمينه ازدواج هم كفوها را فراهم كنيد، و با هم كفو ازدواج كنيد و آنان را براى بوجود آمدن فرزندان شايسته به عقد خود درآوريد. آرى ايمان و اخلاق و امانت و درستى در پسر و دختر مايه هم كفويست، و بر پدران و مادران و خانواده ها واجب اخلاقى است، هر چه زودتر و سريع تر و با آسان گيرى كامل و پرهيز از شرايط غير الهى و سنن غير اخلاقى زمينه عروسى دو هم كفو را فراهم آورند، تا رضا و خوشنودى و رحمت و لطف حق را نسبت به خود جلب كنند. حضرت باقر(عليه السلام) مى فرمايد: ما مِنْ رُزْءَة أَشَدَّ عَلى عَبْد اَنْ يَأْتِيَهُ اِبْنُ اَخيهِ فَيَقُولَ زَوِّجْنى فَيَقُولَ لا اَفْعَلُ أَنَا أَغْنى مِنْكَ. [١٣٩]
مصيبتى از اين شديدتر نيست كه جوان مؤمنى دختر برادر مؤمنش را خواستگارى كند، و پدر دختر جواب بدهد، من از اين ازدواج عذر مى خواهم زيرا تو از نظر مالى در رتبه من نيستى! در مسئله ازدواج عصبيّت قومى، شهرى، قبيله اى نبايد لحاظ شود، زيرا اينگونه تعصّبات در آئين الهى مردود شناخته شده و باطل اعلام شده است. فقر و غنا، اين شهر و آن شهر، اين قبيله و آن قبيله را ملاك ازدواج قرار ندهيد، مردان و زنان همه و همه دختران و پسران يك پدر و مادرند، و براى هيچ يك بر ديگرى، جز به تقوا و پرهيزكارى امتياز نيست. نظر حضرت سجاد(عليه السلام) نسبت به كفو امام پنجم حضرت باقر(عليه السلام) نقل مى كنند: پدر باكرامتم حضرت زين العابدين(عليه السلام)در يكى از مواقف حج به خانمى برخورد كه اخلاق نيكش آن حضرت را جذب كرد، سئوال كردند اين زن داراى همسر است؟ عرضه داشتند وى را شوهر نيست، پدرم بدون اين كه از حسب و نسب وى تحقيق كند از او خواستگارى كرد، و اين خواستگارى منجر به ازدواج با او شد. فردى از انصار از داستان آگاه شد، ازدواج به اين سادگى براى او بسيار سنگين و گران آمد، به نظر آورد ممكن است آن زن فردى بى اصل و نسب باشد، و علت سرزنش نسبت به امام چهارم شود. مدتى در مقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طايفه شيبان است، خدمت امام چهارم رسيد و جريان را با آن حضرت در ميان گذاشت كه خدا را شكر همسر شما از فاميلى معروف و محترم است، امام به او فرمودند من شما را خردمندتر از اين مى دانستم كه به اين امور پاى بند باشى، مگر نمى دانى خداوند عز و جل به بركت اسلام پستى ها را برداشت و نقصها را جبران فرمود، بزرگوارى و كرامت را جايگزين پستى و دنائت نمود، اينك مسلمان در هر موقعيتى باشد محترم است و او را پستى نيست، لئامت و خسّت از آنِ جاهليت است و بس. [١٤٠]
بنابراين هم قبيله بودن، همشهرى بودن، به اندازه هم ثروت داشتن، موجب هم كفوى نيست، بنا به حكم اسلام، عرب را بر عجم، سپيد را بر سياه، قرشى را بر غير قرشى امتيازى نيست، امتياز به تقواست و دو مرد و زن مسلمان با داشتن ايمان و تقوا و اخلاق و امانت و عفت و پاكى و طهارت و سلامت هم كفو يكديگرند گرچه يكى عرب و ديگرى عجم، يكى شهرى و ديگرى روستايى، يكى غنى و ديگرى فقير، يكى سپيد و ديگرى سياه، يكى قبيله دار و ديگرى بى قبيله باشد. على بن اسباط به حضرت جواد(عليه السلام) نوشت: من براى دخترانم كسى را كه در اخلاق و ايمان همانند خودم باشد نيافته ام تا آنان را شوهر دهم، حضرت در پاسخ نامه وى نوشت: آنچه را درباره دخترانت نوشته بودى يافتم، خداوند ترا مورد رحمت و لطفش قرار دهد، تا اين حدود دقت در كار دختر لازم نيست، پيامبر فرمود اگر خواستگارى آمد كه دين و اخلاقش مورد پسند بود قبولش كنيد ور نه فتنه و فساد بزرگ در زمين روى مى دهد. [١٤١]
امام صادق(عليه السلام) به مردى به نام ابراهيم فرمود: هيچ مؤمنى بهره اى و سودى خطرناك تر از ثروت نبرده، ضرر مال از زيان دو گرگ درنده كه به گله اى بى چوپان از سر و ته گله حمله كنند بيشتر است، اين گرگها با گوسپندان چه مى كنند، عرضه داشتم جز فساد كارى نمى كنند، فرمود: راست گفتى، كوچكترين زيان مال اين است كه مسلمانى خواستگارى دختر مسلمان بيايد و او به عذر نداشتن مال او را براند و از دادن دختر به او خوددارى كند. به چند طايفه دختر ندهيد در معارف الهى آمده فرزند امانت خدا و نعمت حق و احسان پروردگار به انسان است. حفظ امانت حق به اين است كه به تربيت دينى و اخلاقى او توجه شود، و به هنگام ازدواج براى او همسر پاك و پاكيزه اى انتخاب شود. دخترى كه به خانه شوهر مى رود تحت تأثير خانه و خانواده شوهر و خود شوهر قرار مى گيرد، و در هر صورت در آن محيط برنامه هائى به وسيله شوهر از او خواسته مى شود، بايد به آن خانه اى كه مى رود خانه اى الهى و خانواده اى مؤمن باشد، و همسرش از حسنات باطنى و ظاهرى در حدّ استعداد و طاقتش برخوردار باشد، به اين خاطر آئين الهى از شوهر دادن دختر به افرادى كه واجد شرايط الهى و اسلامى نيستند منع اكيد فرموده در روايتى از قول رسول حق آمده: اِنَّمَا النِّكاحُ رِقٌّ فَاِذا اَنْكَحَ اَحَدَكُمْ وَليدَةً فَقَدْ اَرَقَّها فَلْيَنْظُرْ اَحَدُكُمْ لِمَنْ يُرِقُّ كَريمَتَهُ. [١٤٢]
نكاح يك نوع بندگى و اطاعت است، فردى از شما وقتى دخترش را شوهر مى دهد، او را در مدار طاعت و بندگى شوهر درمى آورد، لازم است هر يك از شما دقت كند، كه دخترش را در اختيار چه كسى قرار مى دهد. شوهر دادن دختر به كسى كه پاى بند به دين و فرائض الهى و عقايد حقّه نيست و به تعبير كتاب خدا فاسق است جايز نيست. شوهر دادن دختر به مرد بداخلاق كه آلوده به كبر، فخر، حسادت، حرص، طمع، بخل و بدزبانى است، ممنوع است. شوهردادن دختر به مرد نادان و سفيه و كم عقل كه قدرت اداره زندگى را ندارد،و چيزى براى زن جز مشكلات بوجود نمى آورد كارى خلاف شرع و دور ازانسانيت است. شوهر دادن دختر به مرد شرابخوار و آن پليد و پستى كه از حرام الهى خوددارى نمى كند اكيداً ممنوع است. اكنون به روايت بسيار مهم اين قسمت توجه كنيد. قالَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم) : مَنْ زَوَّجَ كَريمَتَهُ مِنْ فاسِق نَزَلَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْم أَلْفُ لَعْنَة. [١٤٣]
كسى كه دختر عزيز و باكرامتش را به فرد بى دين شوهر دهد، روزى هزار بار لعنت بر او نازل مى شود. كَتَبَ حُسَيْنُ بْنُ بَشّار اِلَى الْكاظِمِ(عليه السلام) : اِنَّ لى قَرابَةً قَدْ خَطَبَ اِلَيَّ وَ فى خُلُقِهِ سُوءٌ قالَ : لا تُزَوِّجْهُ اِنْ كانَ سَيِّئَ الْخُلُقِ. [١٤٤]
حسين بن بشار به موسى بن جعفر(عليه السلام) نوشت : يكى از اقوام من از دخترم خواستگارى كرده، ولى اخلاق بدى دارد، حضرت جواب نوشتند : اگر دچار سيّئات اخلاقى است به او نده. امام صادق(عليه السلام) با استناد به آيه ٥ سوره نساء از دختر دادن به سفيه و نادان كه لياقت ندارد مال به او بدهند، و نمى توان به او در امور اجتماعى و فردى و مسئله امانات اعتماد كرد، منع اكيد فرمودند. [١٤٥]
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله عليه وآله وسلم) : مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ بَعْدَ ما حَرَّمَهَا اللّهُ عَلى لِسانى فَلَيْسَ بِأَهْل اَنْ يُزَوَّجَ اِذا خَطَبَ. [١٤٦]
هر كس شراب را بعد از اينكه من مأمور اعلام حرام بودنش از جانب خدا شدم بنوشد، هرگاه به خواستگارى دختر يك خانواده آمد، بدانيد كه شايستگى پاسخ شنيدن ندارد. امام هشتم حضرت رضا(عليه السلام) فرمود : وَ اِيّاكَ اَنْ تُزَوِّجَ شارِبَ الْخَمْرِ، فَاِنْ زَوَّجْتَهُ فَكَأَنَّما قَدَّمَتْ اِلَى الزِّنا. [١٤٧]
بترس از اين كه دختر به شرابخوار بدهى، كه اگر او را به چنين تبهكارى شوهر دهى گويا آن عفيفه كريمه را به زنا داده اى!! آرى آنكه پاى بند به واجبات الهى نيست، و از فسق و فجور پرهيز ندارد، و آنكه از حسنات اخلاقى برخوردار نيست، و آلوده به بداخلاقى است، و آنكس كه از عقل و فكر لازم بهره ندارد، و آن سست اراده اى كه از مشروبات حرام پرهيز ندارد، اهليت ندارد كه دخترى پاك و مؤمنه كه امانت حق است به او سپرده شود، كه نه تنها دختر ضايع مى گردد، بلكه فرزندانى كه آن دختر براى آن تبهكار مى آورد متأثر از آثار سوء وجودى آن شوهر خواهند شد، كه قبل از اينكه دانش بشر به اين حقيقت برسد امام ششم(عليه السلام) اين حقيقت را اعلام فرموده است : الْحَرامُ يَبينُ فِى الذُّرِّيَّةِ. [١٤٨]
آثار حرام در نسل آشكار مى گردد!! با اينگونه زنان ازدواج مكنيد همانطور كه اسلام اجازه شوهر دادن دختر را به چند طايفه از جمله فاسقان، سفيهان، بداخلاقان، مشروبخواران، نمى دهد، و حرمت و ارزش زن را با ممنوعيت ازدواج با اين چند طايفه حفظ مى كند، به همين نسبت به جوانان مؤمن و باكرامت اجازه ازدواج با زنانى كه واجد شرايط الهى و اسلامى نيستند نمى دهد. روايات بسيار مهمى در اين زمينه از مصادر وحى در معتبرترين كتب نقل شده، كه به پاره اى از آنها اشاره مى شود، رسول خدا فرمود: اِيّاكُمْ وَ تَزَوَّجَ الْحَمْقاءِ فَإِنَّ صُحَبَتَها ضَياعٌ وَ وَلَدَها ضِباعٌ. [١٤٩]
از ازدواج با زن كودن و دچار حماقت بپرهيزيد كه همنشينى با آنان تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمكار است. و نيز آن حضرت فرمود: اِيّاكُمْ وَ خَضْراءَ الدِّمَنِ قيلَ يا رَسُولَ اللّهِ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنِ. قالَ: اَلْمَرْأَةُ الْحَسْناءِ فى مَنْبَتِ السُّوءِ. [١٥٠]
از سبزه مزبله پرهيز كنيد، پرسيدند سبزه مزبله كدام است؟ فرمود: زن زيباروى كه در خانواده اى پست و بد و فرومايه بار آمده! رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: كانَ(صلى الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ فى دُعائِهِ: اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ وَلَد يَكُونُ عَلَيَّ رَبّاً، وَ مِنْ مال يَكُونَ عَلَيَّ ضَياعاً، وَ مِنْ زَوْجَة تُشيبُنى قَبْلَ أَوانِ مَشيبى وَ مِنْ خَليل ماكِر. [١٥١]
رسول حق در دعايش به پيشگاه حضرت حق عرضه مى داشت: خداوندا به تو پناه مى برم از فرزندى كه به جاى فرمانبرى از من فرمانگذار من باشد، و مالى كه بدون سود تباه گردد، و زنى كه مرا پيش از وقت بر اثر كودنى و حماقت و بدخلقى پير كند، و دوستى كه اهل مكر و حيله باشد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: شِرارُ نِسائِكُمْ العُقَرَةُ، الدَّنِسَةُ، اللَّجُوجَةُ، الْعاصِيَةُ، الذَّليلَةُ فى قَوْمِها، الْعَزيزَةُ فى نَفْسِها، الحَصانُ عَلى زَوْجِها، الهَلُوكُ عَلى غَيْرِهِ. [١٥٢]
بى خيرترين زنان شما: زنان عقيم و زنانى كه پاكيزگى را رعايت نمى كنند و لجباز و نافرمان و در ديد فاميل پست، و در نظر خود عزيز، و نسبت به شوهر سركش، و با ديگران رام و تسليم هستند. و آن جناب فرمود: الشُّؤْمُ فى ثَلاثَةِ أَشْياءَ فى الدّابَّةِ وَ الْمَرْأَةِ وَ الدّارِ فَأَمَّا الْمَرْأَةُ فَشُومُها غَلاءُ مَهْرِها وَ عُسْرُ وِلادَتِها وَ أَمَّا الدّابَّةُ فَشُومُها كَثْرَةُ عِلَلِها وَ سُوءُ خُلْقِها وَ أَمَّا الدّارُ فَشُومُها ضيقُها وَ خُبْثُ جيرانِها. [١٥٣]
نامباركى در سه چيز است: در مَركب، زن، و خانه. اما نامباركى زن بالا بودن كابين و نازايى اوست، و نامباركى مركب زيادى بيماريها بدخوبودن ( چموشى ) آن است و نامباركى خانه كوچكى و بدى همسايگان آن مى باشد. وَ قالَ(صلى الله عليه وآله وسلم) شَرُّ الاَْشْياءِ الْمَرْأَةُ السُّوءُ. [١٥٤]
بدترين چيزها زن بد است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: شَرُّ الزَّوْجاتِ مَنْ لا تُؤاتى. [١٥٥]
بدترين همسر آن زنى است كه ناموافق باشد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اَلا اُخْبِرُكُمْ بِشِرارِ نِسائِكُمْ؟ الذَّليلَةُ فى اَهْلِها، الْعَزيزَةُ مَعَ بَعْلِها، الْعَقيمُ الْحَقُودُ، الَّتى لا تَتَوَرَّعُ عَنْ قَبيح، الْمُتَبَرَّجَةُ اِذا غابَ عَنْها بَعْلُها، الْحَصانُ مَعَهُ اِذا حَضَرَ، لا تَسْمَعُ قَوْلَهُ، وَ لا تُطيعُ اَمْرَهُ، وَ اِذا خَلى بِها تَمَنَّعَتْ كَما تَمَنَّعَ الصَّعَبَةُ عِنْدَ رُكُوبِها، وَ لا تَقْبَلُ مِنْهُ عُذْراً، وَ لا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً. [١٥٦]
بدترين زنانتان را معرفى نكنم؟ آنكه در فاميلش پست و بى مقدار، و نسبت به شوهرش فخر فروش، نازا، كينه توز، از كار زشت روى نگرداند، و در غياب شوهر خود را زينت دهد، و در حضور وى بى پيرايه باشد، از شوهر اطاعت نكند، فرمانش را نپذيرد، در خلوت نسبت به خواسته شوهر تمكين نكند، عذر شوهر را نپذيرد، و از خطايش در نگذرد. (النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فليس منـى ) بحار ، ج ١٠٣ ، ص ٢٢٠

راه انتخاب همسر
ناقص از رحمت حق محروم است ، در يك روايت بسيار مهم از ناحيه رسول باكرامت اسلام آمده: النّاقِصُ مَلْعُونٌ. ناقص رانده شده از رحمت حق است. بدون ترديد، ناقص كسى نيست كه بدون چشم، يا دست و پا، يا نقص ديگر جسمى از مادر به دنيا آمده باشد، ناقص كسى است كه به كسب معرفت، و متخلّق شدن به اخلاق حسنه، و آراسته شدن به اعمال صالحه اقدام ننمايد، و جز از راه خورد و خواب و لذت و شهوت به خود نرسد. آرى انسان زمينه رسيدن به تمام كمالات و حقايق و واقعيّات را دارد، و بايد در اين زمينه بكوشد، و جنب و جوش از خود نشان دهد، و تا زنده است به رفع نقايص فكرى و روحى و باطنى خود برخيزد، و از توقف و سكون، و تعطيل حركت و خيزش بپرهيزد، كه اگر در مقام رفع نقص برنيايد، و چون آب راكد كه عاقبت بدبو و فاسد مى شود، معطل بماند ملعون و از رحمت حضرت محبوب رانده مى شود.
متأسفانه عده اى عمر خود را در سنين هفتاد و هشتاد مى گذرانند ولى هنوز از نظر عقلى و فكرى كودك يك ساله، و از نظر عمل و اخلاق همچون طفل پنج ساله اند. اينان در گذرگاه حيات، از مواهب معنوى حق همچون كتب آسمانى نبوت انبياء امامت امامان و عرفان عارفان واقعى و حكمت حكيمان الهى استفاده نكردند، و چون حيوانات به فربهى خود، و اضافه كردن طول و عرض و حجم بدن پرداختند، و نطفه چند گرمى وجود خود را با خورد و خوراك باد كرده، به وزن هشتاد، نود كيلو رسانده اند!! اينان مى توانستند نهال وجود خود را، تبديل به شجره طيبه كنند، و از خويشتن خويش منبعى از كمالات و حقايق بسازند، ولى به امور مادى محض مغرور شده جز به ساختن بدن حيوانى به كار ديگر مشغول نشدند، و همچون روز اول ناقص و ندار و فقير ماندند. كسب و تجارت مادى دارند، شاغل ميز و صندلى هستند، داراى مال و منال و زن و فرزند ولى ناقص اند. به علت ناقص ماندن، مضرّند، اهل هر نوع گناه و معصيت هستند، به حقوق ديگران تجاوز مى كنند، از ظلم و ستم پرهيز ندارند، با كمال بى شرمى از سفره گسترده نعمت حق بهره مى برند، ولى با دشمنان خدا يعنى شياطين جنّى و انسى در تمام زمينه ها همكارى مى نمايند. در روايت ديگرى از قول امام هفتم حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) مى خوانيم: مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ، وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الزِّيادَةَ فى نَفْسِهِ فَهُوَ فى نُقْصان، وَ مَنْ كانَ اِلَى النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ. [١٥٧]
آن كه دو روزش مساوى باشد، دچار غبن و خسارت شده، و كسى كه پايان دو روزش بدترين زمان آن دو روزش باشد ملعون است، و آن كسى كه در وجود خود اضافه اى از واقعيات و كمالات در گذر عمر نبيند ناقص است، و آن كه بسوى نقصان روى دارد، مرگ براى او از زندگى بهتر است!! روايتى نزديك به همين مضمون نيز از امام به حق ناطق، حضرت صادق(عليه السلام) در كتب پرقيمت شيعه نقل شده. [١٥٨]
در روايت ديگرى از رسول باكرامت اسلام مى خوانيم: اَلْكاسِبُ حَبيبُ اللّهِ. آنكه در مقام كسب است، حبيب خدا است. بدون شك بالاترين كسب و برترين تجارت، كسب فضائل، و حقايق، و اقدام براى به دست آوردن معارف، و كمالات و حسنات اخلاقى و انسانى است. چنين كاسبى همچون رسول خدا، محبوب خدا، و وجودى پرارزش، و موجودى وزين است. بيائيم از ناقص ماندن بپرهيزيم، از اينكه دو روز ما مساوى باشد، دورى بجوئيم، و از اين كه دست خود را از كسب كمالات كوتاه نگاه داريم بپرهيزيم، كه هركس در قيامت از امور معنوى و رشد عقلى، و كمالات اخلاقى و عملى كم داشته باشد ملعون و مطرود و مغبون و در ترازوى قيامت سبك وزن، و در نتيجه مستحق عذاب، و آنكه داراى وزن معنوى و به عبارت ديگر سنگينى ايمان و اخلاق و عمل باشد اهل فلاح و نجات و رستگارى و پيروزى است، در اين زمينه به دو آيه بسيار مهم از قرآن مجيد عنايت كنيد: وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [١٥٩]
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ. [١٦٠]
ترازو در روز قيامت حق است، آنان كه در آن ميزان، ايمان و عمل و اخلاقشان سنگين است اهل فلاح و رستگارى اند. و آنان كه در آن ميزان از نظر واقعيات سبك وزنند، وجودشان مبتلاى به خسارت است، چرا كه متجاوز از حدود خداوند بودند. راه كمال خداوند مهربان در قرآن مجيد براى پيمودن راه كمال، به همه انسانها به دست آوردن دو واقعيت را، با لحاظ كردن شرايط الهى و انسانى سفارش مى نمايد: پيمودن راه حيات مادى، پيمودن راه حيات معنوى، اين دو معنا در چهار آيه از سوره مباركه آل عمران بيان شده است: زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذّهب و الفضة و الخيل المسوّمة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدّنيا و الله عنده حسن المآب. قل اَؤنبّئكم بخير من ذلكم للّذين اتّقوا عند ربّهم جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهّرة و رضوان من الله و الله بصير بالعباد. الّذين يقولون ربّنا انّنا آمنّا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النّار. الصّابرين و الصّادقين و القانتين و المنفقين والمستغفرين بالاسحار. [١٦١]
زينت داده شد براى همه انسانها، دوست داشتن خواسته ها و اميال، كه عبارت است از ميل به زنان و فرزندان، و ثروت فراوان از طلا و نقره، و اسبهاى نشاندار، و چهارپايان و زراعت و كشاورزى، اين است آنچه موجب بهرهورى انسانها در چهارچوب حيات دنيائى است، و نزد خداوند بازگشتگاه نيكوست، كه عبارت است از جنّت لقاء و نعمت ابد و جاويد حق در بهشت عنبر سرشت. بگو اى رسول من، شما انسانها را به بهتر از اينها خبر دهم ؟ براى آنان كه در تمام برنامه هاى زندگى، از تشكيل خانواده و زن و فرزنددارى، و كسب مال و بدست آوردن احشام و زراعت، و رابطه بين خود و تمام مردم تقواى الهى پيشه كردند، و در انجام هر برنامه اى از دستورات حق پيروى نموده، و از هواى نفس و شهوات حرام و خواسته هاى شياطين خود را حفظ كردند و راه پرهيزكارى پيش گرفتند، بهشت هائى نزد پروردگارشان دارند كه نهرها از زير آن جارى است، و براى آنان ازواج پاك و رضوان الهى است، و خداوند آگاه به وضع بندگان است، آنان كه مى گويند :
پروردگارا ايمان آورديم، پس گناهان ما را مورد مغفرت قرار بده، و ما را از عذاب روز قيامت در پناهت نگهدار.
عباد خدا آنان هستند كه علاوه بر اين واقعيات، در تمام حوادث اهل صبر و استقامت، و صدق و راستى، و بندگى و عبادت، و انفاق و استغفار در وقت سحرند. فعل زيّن در آيه شريفه از نظر ادبى مجهول آمده، مجهول آورده شدن فعل، شايد براى نشان دادن ارزش و عظمت برنامه باشد، بدين جهت بايد گفت فاعل فعل حضرت حق است، اوست كه آن واقعيات را براى تمام انسانها آراسته، تا نسبت به ميل خود در برابر آنها شائق و راغب و عاشق و دلباخته باشند، و از طريق اين عشق و رغبت به تشكيل زندگى از طريق ازدواج و كسب مال و منال و تسخير كردن حيوانات، و آباد كردن زمين برخيزند، و از اين راه به بهرهورى از حيات مادى برسند، و از جهت ديگر آراسته به تقوا، ايمان، دعا، ترس از عذاب آخرت شده، و به كسب صبر و صدق و عبادت و انفاق و استغفار برخيزند، تا به بهشت حق و رضاى دوست و همسران پاكيزه آخرتى برسند.
در هر صورت بر اساس آيات كريمه قرآنيه، ظرافت خلقت زن، چهره زيباى وى، وقار و حياى ذاتى او، صداى لطيف و جاذب اين موجود، راه رسم طنّازى و عشوه گرى اين مخلوق فوق العاده، همه و همه از موجبات آراستگى و زينت اوست، كه باعث دلربائى، و دلبرى و جذب ميل و شهوت مرد، و علّت بسيار مهم علاقه او و عشق وى به انتخاب زن و تشكيل زندگى و فرزنددار شدن، و فعاليت و كوشش كسبى و تجارتى و زراعتى براى تأمين حيات مادى، و تداوم حيات خانه و خانواده است، و اين راهى است كه اگر توأم با تقوا و دورى از گناه و معصيت، و همراه با ايمان و مناجات و صبر و صدق و عبادت و انفاق و استغفار در سحر گردد، سعادت دنيا و آخرت، و خير مادى و معنوى تأمين مى شود، و انسان از امور لذت بخش دنيا، و منافع سرشار و ابدى آخرت و از همه مهمتر رضوان و رضايت حضرت محبوب براى ابد بهره مند مى گردد.

راه انتخاب همسر در اسلام
راه انتخاب همسر در اديان و مكاتبى كه رنگ و بوى وحى را از دست داده اند، يا از ابتدا از ويژگى آسمانى بودن محروم بودند، با راه انتخاب همسر در فضاى ملكوتى اسلام فرق مى كند.
اسلام به مرد مسلمان و انسان مؤمن اجازه انتخاب هر زنى را كه بخواهد نمى دهد، چنانكه به زن مسلمان و بانوى مؤمنه اجازه اختيار هر شوهرى كه بخواهد نمى دهد، چرا كه در انتخاب و اختيار همسر بايد خير دنيا و آخرت، و سعادت امروز و فرداى انسان ملاحظه شود، و پاك ماندن انسان از آلودگيها و پاكيزه ماندن زندگى از برنامه هاى شيطانى لحاظ گردد، زيرا در بناى ازدواج در اسلام فقط شهوت و تمتع و لذت بدنى و مادى منظور نيست، بلكه هدف اسلام از مسئله ازدواج حفظ دين زنان و مردان، و ساخته شدن خانه اى الهى، و بوجود آمدن فرزندانى شايسته، و تأمين رضايت حق است، به همين خاطر در چنين چهارچوبى اصل ازدواج، آئين همسردارى، عشقورزى به زن شرعى، تأمين نياز جنسى به هر اندازه اى كه مزاج مرد و زن اقتضا كند، رعايت حقوق، فرزنددار شدن، تربيت اولاد، و به عهده داشتن وظايف لازم، و كار و كوشش و كسب براى تأمين مسكن و لباس و تغذيه زن و بچه به عنوان عبادت خدا شناخته شده، و براى هر قدمى كه انسان در اين زمينه برمى دارد اجر عظيم و ثواب زياد منظور شده است. اينجاست كه معجزه اسلام در اصرار به مسئله كفويّت روشن مى شود، و انسان در برابر شرايط الهى ازدواج كه در اسلام مطرح است با تمام وجود به خضوع وادار مى شود، كه اگر آن شرايط الهى و معنوى لحاظ نشود، از سر و روى زندگى شرّ و فتنه برخواهد خاست، و فضاى خانه به فضائى پر از عذاب و رنج، و درد و محنت، و تأسف و غصّه تبديل خواهد شد، و كار به طلاق و جدائى يا تلخى هميشگى و يا اگر ظرفيتى در كار نباشد به جنون و ديوانگى و يا خودكشى يكى از طرفين منجرّ خواهد گشت.
از زنى كه به رشد عقل و فكر خود با كسب معرفت، و به كمال خود با كسب ايمان و اخلاق و تقوا كمك نكرده بايد پرهيز كنيد، و از ازدواج با چنين زنى خوددارى نمائيد، زنى كه در خانواده اى به دور از خداپرستى، و اخلاق و تقوا، و توحيد و عبادت بار آمده و براى مرد جز فتنه و فساد، و هلاكت و تباهى چيزى ندارد. روايت بسيار مهم و فوق العاده اى در اين زمينه از حضرت باقر (عليه السلام) بدين صورت نقل شده : مَرَّ رَسُولُ اللّهِ عَلى نِسْوَة فَوَقَفَ عَلَيْهِنَّ ثُمَّ قالَ: مَا رَأَيْتُ نَواقِصَ عُقُول وَ دين اَذْهَبَ بِعُقُولِ ذَوِى الاَْلْبابِ مِنْكُنَّ، اِنّى قَدْ رَأَيْتُ اَنَّكُنَّ اَكْثَرُ اَهْلِ النّارِ عَذاباً فَتَقَرَّبْنَ اِلَى اللّهِ مَا اسْتَطَعْنَ... [١٦٢]
رسول خدا به عده اى از زنان گذشت، ناگهان ايستاد و به آنان خطاب كرد، چون شما جمعيتى با نقصان عقل و دين نديدم كه عقل خردمندان را از دست آنان بگيرد، من چنين ديدم كه عذاب شما از تمام دوزخيان بيشتر است، من به شما سفارش اكيد مى كنم كه به حضرت حق، با تكميل ايمان و كسب معرفت، و آراسته شدن به حسنات تقرب جوئيد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اَغْلَبُ الاَْعْداءِ لِلْمُؤَمِنِ زَوْجَةُ السُّوءِ. [١٦٣]
كوبنده ترين دشمن مؤمن همسر بد است. در روايت ديگرى آمده :
اَوَّلُ ما عُصِيَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِسِتِّ خِصال: حُبُّ الدُّنْيا، وَ حُبُّ الرِّئاسَةِ، وَ حُبُّ النَّوْمِ، وَ حُبُّ النِّساءِ وَ حُبُّ الطَّعامِ، وَ حُبُّ الرّاحَةِ. [١٦٤]
نخستين مايه گناه، كه نسبت به آن عصيان و معصيت حق صورت گرفت شش چيز است : دنياپرستى، رياست پرستى، عشق به خواب، زن پرستى، شكم پرستى، راحت طلبى. بنابراين خود را در انتخاب همسر، به شرايطى كه اسلام اعلام فرموده، و اينجانب آن شرايط را از طريق روايات بيان خواهم كرد، مقيد نمائيد، و سعى كنيد زيبائى تنها، و عشق به زن گرفتن، و چشم دوختن به مال و ثروت زن، براى شما موجب انتخاب همسر نشود. رسول حق فرمود : زن را براى مال و جمالش انتخاب نكنيد، مالش موجب طغيان و جمالش مايه تباهى است، در ازدواج دين و ايمان زن را لحاظ كنيد. [١٦٥]
رسول خدا در روايتى فرمود : اِنْ كانَ الشُّؤْمُ فى شَيْء فَفِى النِّساءِ. [١٦٦]
اگر شومى در چيزى باشد، در زنان است. آرى زنى كه از معرفت و ايمان و اخلاق و خوشرفتارى، و وقار و كرامت برخوردار نباشد، شوم و موجب تباهى زندگى و هلاكت شوهر است. و نيز آن حضرت فرمود :
شَرُّ الاَْشْياءِ الْمَرْأَةُ السُّوءُ. [١٦٧]
بدترين اشياء زن بد است. داستانى حيرت آور در تفسير ابوالفتوح رازى آمده : جوانى در اوقات نماز بالاى مأذنه مسجد اذان مى گفت، يك روز در حال اذان گفتن به خانه هاى اطراف مسجد نظر انداخت، نظرى كه اسلام از بابت مصلحت انسان و حفظ وى از فتنه ها حرام كرده است .
ناگهان ديده اش در خانه اى به دخترى نيكو منظر و صاحب جمال افتاد، دل به او داد، پس از اذان در آن خانه را كوبيد، صاحب خانه در را باز كرد، جوان به او گفت اگر دختر به شوهر مى دهيد، من به او مايلم، صاحبخانه گفت ما آسورى مذهبيم، اگر مذهب ما را انتخاب كنى من از اينكه دخترم را به تو تزويج كنم منعى نمى بينم .
جوان كه دل به زيبائى و جمال دوخته بود، و از انتخاب هم كفو روى گردانده بود، و دلاّلِ خود را در ازدواج چشم و شهوت و جمال و زيبائى قرار داده بود، از پذيرش شرط پدر دختر استقبال كرد، از اسلام دست برداشت، به شرك روى آورد، به روز عقد دختر ازبالاى پله هاى خانه با سر به زمين آمد وبه هلاكت ابدى دچارشد! شرايط اسلامى و انسانى در انتخاب همسر
١ ـ لازم است خانواده هاى عزيز قبل از ازدواج دختر و پسر، زمينه ديدار آن دو را با هم فراهم نمايند، در اين زمينه خواندن عقد و ايجاد محرميّت لازم نيست، اين واقعيتى است كه اسلام آن را اجازه مى دهد، و فقه اسلامى آن را بى مانع مى داند، اين ديدار براى هر دو ضرورى است، تا با ديدن يكديگر كمالات و عيوب ظاهرى را بفهمند، و سپس در تصميم گيرى اقدام نمايند، علاوه راه ردّ و ايراد و اشكال تراشى را براى بعد از ازدواج ببندند، البته در اين ديدار بايد قصد و نيت ازدواج، و پسند و عدم پسند مطرح باشد، تا فضاى برنامه از معصيت حق پاك بماند، به رواياتى كه در اين زمينه وارد شده عنايت كنيد : قالَ النَّبِىُّ لِلْمُغيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ وَ قَدْ خَطَبَ إِمْرَأَةً لَوْ نَظَرْتَ اِلَيْها فَإِنَّهُ اَحْرى اَنْ يَدُومَ بَيْنَكُما. [١٦٨]
رسول حق به مغيرة بن شعبه كه با زنى ازدواج كرده بود فرمود : اگر قبلاً او را مى ديدى اميد توافق و سازش در بين شما بيشتر بود. محمد بن مسلم مى گويد از حضرت باقر (عليه السلام) پرسيدم : عَنِ الرَّجُلِ يُريدُ اَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ أَيَنْظُرُ اِلَيْها ؟ قالَ نَعَمْ اِنَّما يَشْتَريها بِاَغْلَى الثَّمَنِ. [١٦٩]
مردى كه مى خواهد ازدواج كند، حق دارد زن مورد نظر براى ازدواج را ببيند ؟ فرمود : آرى به گران ترين قيمت مى خرد، چرا حقّ ديدن نداشته باشد ؟ حسن سرى گويد : قُلْتُ لاَِبى عَبْدِاللّهِ الرَّجُلُ يُريدُ اَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ يَتَأَمَّلُها وَ يَنْظُرُ اِلى خَلْفِها وَ اِلى وَجْهِها ؟ قالَ نَعَمْ لا بَأْسَ اَنْ يَنْظُرَ الرَّجُلُ اِلَى الْمَرْأَةِ اِذا اَرادَ اَنْ يَتَزَوَّجَها يَنْظُرُ اِلى خَلْفِها وَ اِلى وَجْهِها. [١٧٠]
به حضرت صادق(عليه السلام) عرضه داشتم براى مرد جايز است پيش از ازدواج در وجود زن دقت كند، پشت سر و صورتش را ببيند ؟ فرمود : آرى مانعى ندارد كه زن مورد نظر را از پشت سر يا جلوى رو ببيند. و مردى به امام ششم گفت : اَيَنْظُرُ الرَّجُلُ اِلَى الْمَرْأَةِ يُريدُ تَزْويجَها فَيَنْظُرُ اِلى شَعْرِها وَ مَحاسِنِها قالَ لا بَأْسَ بِذلِكَ اِذا لَمْ يَكُنْ مُتَلَذِّذاً ـ وَ فى خَبَر : وَ تَقُومُ حَتّى يَنْظُرَ اِلَيْها ؟ قالَ نَعَمْ وَ تُرَقِّقُ لَهُ الثِّيابَ. [١٧١]
جائز است مرد موى سر و زيبائيهاى زنى را كه مى خواهد بگيرد، ببيند ؟ فرمود : اگر منظور آگاهى از خصوصيات اوست اشكال ندارد، در خبر ديگرى آمده كه از حضرت سئوال شد، جايز است زن بايستد تا مرد او را نظر كند، فرمود : آرى، بلكه پوشيدن لباس نازك هم در آن وقت مانعى ندارد. وَ قالَ (صلى الله عليه وآله وسلم) لِصَحابِىٍّ خَطَبَ إِمْرَأَةً : أُنْظُرْ اِلى وَجْهِها وَ كَفَّيْها. [١٧٢]
رسول خدا به مردى از صحابه كه زنى را خواستگارى كرده بود فرمود : صورت و دستهاى او را ببين. امثال اين روايات مى خواهد بگويد اگر كسى زنى را براى همسرى انتخاب كرد پس از بررسيهاى لازم در رابطه با خانواده و اخلاق و ايمان او، مانعى ندارد براى آگاهى از خصوصيات بدنى او نظير مو، قيافه، زيبائى، قد و قامت، اندام، وى را ببيند، مبادا نقص و عيبى در وجود او باشد، يا موردى در او ببيند كه باعث دلسردى، يا موجب تفرقه شود، نه اينكه حق دارد خانه به خانه برود، و ناموس اسلام را يك به يك از نظر بگذراند، و سراپاى همه را دقت نمايد تا اگر خواست يكى را از آن ميان انتخاب كند . [١٧٣]
٢ ـ چون زن را پسنديد، و مايل به ازدواج با او شد در عين زيبائى زن، و آراسته بودنش به جمال و كمال، و دلبرى و طنازى وى، نيت خود را در ازدواج با او براى خدا قرار دهد، و به عنوان عمل به دستور و فرمان حضرت حق و اجراى سنت انبياء الهى، بخصوص رسول باكرامت اسلام قدم بردارد.
در اين زمينه يعنى اقدام براى ازدواج به قصد قربت و به نيت جلب خوشنودى حق روايت بسيار مهمى از رسول خدا نقل شده :
مَنْ نَكَحَ لِلّهِ وَ أَنْكَحَ لِلّهِ اِسْتَحَقَّ وِلايَةَ اللّهِ. [١٧٤]
آنكه براى خدا ازدواج مى كند، و براى فراهم كردن وسيله ازدواج ديگران محض خدا قدم برمى دارد استحقاق قرار گرفتن در ولايت خدا را پيدا مى كند . آرى چنين انسانهاى بافضيلتى مشمول اين آيه شريفه مى گردند : الله ولىّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات الى النّور. [١٧٥]
خداوند سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند، آنان را از ظلمت جهل، ظلم، ضعف روحى، بداخلاقى، سستى در عمل به نورانيت فهم و بصيرت، عدالت، قوت قلب خوش خلقى و قدرت در عمل مى برد. خداوند داشتن زن و فرزند را دوست دارد، به همين خاطر در سن پيرى به زكريا، يحيى و به ابراهيم، اسماعيل را عنايت فرمود، و در آيه اى از كتابش به رسول مطهّرش فرمود :
و لقد ارسلنا رسلاً من قبلك و جعلنا لهم ازواجاً و ذريّة. [١٧٦]
و به تحقيق رسولانى براى هدايت مردم، پيش از تو فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندان قرار داديم.
٣ ـ عجله در ازدواج كار صحيحى نيست، در معارف اسلامى آمده كه : عجله كار شيطان است، انتخاب همسر بايد بادقت و وقت گذارى و مشورت، و شناخت لازم از او و خانواده اش صورت بگيرد، مبادا كه در اين زمينه خسارتى به طرفين وارد شود، و ضربه روحى و روانى ببار آيد. حضرت صادق (عليه السلام) در اين زمينه فرموده : اِنَّما الْمَرْأَةُ قِلادَةٌ فَانْظُرْ ما تَتَقَلَّدُ... [١٧٧]
همانا زن گردن بند است، دقت كن چه گردن بندى بر گردن زندگى و حيات خود مى افكنى.
٤ ـ در رواياتى كه از رسول حق و اهل بيت طاهرين آن حضرت در كتابهاى پرارزش شيعه آمده خصوصيات زنى كه لايق همسرى مرد مؤمن و جوان مسلمان است و با ظرافت و دقت كامل بيان شده : رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِذا اَرادَ اَحَدَكُمْ اَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ فَلْيَسْأَلْ عَنْ شَعْرِها كَما يَسْأَلُ عَنْ وَجْهِها فَاِنَّ الشَّعْرَ اَحَدُ الْجَمالَيْنِ. [١٧٨]
به هنگامى كه يكى از شما قصد ازدواج با زنى را داشت، ( در صورت پيش آمدن مانع از ديدن او ) از مويش تحقيق كند، چنانكه از رويش، چه مو هم يكى از مايه هاى زيبائيست.
٥ تا ١٣ ـ جابر بن عبد اللّه انصارى گويد :
با رسول خدا نشسته بوديم، سخن از زنان، و برترى بعضى از آنان بر بعض ديگر به ميان آمد، رسول الهى فرمود، من در اين زمينه با شما سخن بگويم ؟ عرضه داشتم آرى. فرمود : بهترين زنان شما زنى است كه فرزند آورد، مهربان باشد، از پاكدامنى نصيب داشته، نزد فاميل خود عزيز و محترم، و در برابر شوهر متواضع و فروتن باشد. براى شوهر زينت كند، و نسبت به ديگران باوقار و بى اعتنا ديده شود، سخن شوهر را بشنود، و از وى فرمان ببرد، در خلوت در اختيار او باشد، ولى مانند مردان مبتذل نباشد . [١٧٩]
١٤ تا ١٨ ـ اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : خَيْرُ نِسائِكُمْ اَلْخَمْسُ فَقيلَ مَا الْخَمْسُ قالَ : اَلْهَيِّنَةُ اللَّيِّنَةُ الْمُواتِيَةُ الَّتى اِذا غَضِبَ زَوْجُها لَمْ تَكْتَحِلْ بِغُمْض حَتّى يَرْضى، وَ الَّتى اِذا غابَ زَوْجُها حَفِظَتْهُ فى غَيْبَتِهِ فَتِلْكَ عامِلَةٌ مِنْ عُمّالِ اللّهِ لا تَخيبُ. [١٨٠]
بهترين زنان شما پنج گونه اند، گفته شد پنج گونه كدام است ؟ فرمود : آسان گير، نرم خو، بساز، چون شوهر به خشم آيد نيارامد تا خوشنودى او را فراهم آورد، در غياب شوهر حيثيت او را حفظ كند، اين زن از عمّال حق است و از لطف پروردگار نااميد نشود.
١٩ ـ حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : أَتى رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) يَسْتَأْمِرُهُ فِى النِّكاحِ فَقالَ : نَعَمْ اِنْكِحْ وَ عَلَيْكَ بِذَواتِ الدّينِ تَرِبَتْ يَداكَ وَ قالَ اِنَّما مَثَلُ الْمَرْأَةِ الصّالِحِةِ مَثَلُ الْغُرابِ الاَْعْصَمِ الَّذى لا يَكادُ يُقْدَرُ عَلَيْهِ قالَ : وَ مَا الْغُرابُ الاَْعْصَمُ ؟ قالَ اَلاَْبْيَضُ اِحْدى رِجْلَيْهِ. [١٨١]
مردى با رسول خدا در مسئله ازدواج مشورت كرد، حضرت فرمود : ازدواج كن، ولى با زن ديندار، خدايت خير دهد، زن شايسته مانند كلاغ اعصم است كه دسترسى به او آسان نيست، عرضه داشت كلاغ اعصم كدام است ؟ فرمود كلاغى كه يك پايش سپيد است.
٢٠ و ٢١ ـ ابراهيم كرخى گويد به حضرت صادق (عليه السلام) گفتم : همسرم از دنيا رفت ، زنى همدم و همساز بود، اينك به فكر ازدواج هستم، حضرت فرمود : أُنْظُرْ أَيْنَ تَضَعُ نَفْسَكَ وَ مَنْ تُشْرِكُهُ فى مالِكَ وَ تُطْلِعُهُ عَلى دينِكَ وَ سِرِّكَ وَ اَمانَتِكَ فَإِنْ كُنْتَ لابُدَّ فاعِلاً فَبِكْراً تُنْسَبُ اِلَى الْخَيْرِ وَ اِلى حُسْنِ الْخُلُقِ. [١٨٢]
كمال دقت را به خرج بده كه وجودت را كجا قرار مى دهى و چه كسى را شريك مال و آگاه بر دين و بر اسرار و امانت خود مى نمائى، اگر از ازدواج چاره اى ندارى، دوشيزه اى پيدا كن نيك رفتار و خوش اخلاق.
٢٢ ـ رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : إِنَّ مِنَ الَقِسَمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ اَنْ تَكُونَ لَهُ اِمْرَأَةٌ اِذا نَظَرَ اِلَيْها سَرَّتْهُ، وَ اِنْ غَابَ حَفِظَتْهُ، وَ اِنْ اَمَرَها أَطاعَتْهُ. [١٨٣]
از مقدرات الهى براى مرد مسلمان كه وضع او را اصلاح مى كند، زنى است كه چون شوهر بر وى نظر كند خرسند شود، در غياب او آبرويش را حفظ كند، و در حضور وى فرمانش را اطاعت نمايد.
٢٣ ـ رسول خدا (عليه السلام) فرمود : اَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً. [١٨٤]
برترين زنان امّتم زيباترين آنان و كم مهريه ترينشان هستند. ٢٤ ـ عَنْ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) أَنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) قالَ : أَخْبِرُونى أَىُّ شَيْء خَيْرٌ لِلنِّساءِ ؟ فَقالَتْ فاطِمَةُ (عليها السلام) أَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ فَأَعْجَبَ النَّبِيُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَ قالَ إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى. [١٨٥]
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: رسول خدا به مردم گفت: به من خبر دهيد چه چيزى براى زنان بهتر است ؟ فاطمه(عليها السلام) پاسخ داد مردان را نبينند، و مردان هم آنها را نبينند هرزه و بى بند و بار غير مقيد به مسائل شرعى و اخلاقى نباشد رسول حق از اين جواب شگفت زده شد و فرمود: فاطمه پاره تن من است!!
٢٥ و٢٦ ـ قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :خَيْرُ نِسائِكُمُ الَّتى اِنْ أُعْطِيَتْ شَكَرَتْ وَ اِنْ مُنِعَتْ رَضِيَتْ. [١٨٦]
امام صادق(عليه السلام)فرمود: بهترين زنان شما زنى است كه اگر مال دراختيارش گذاشتى سپاسگزارى كند، و اگر به مصلحتى از وى منع نمودى خوشنود و راضى باشد.
٢٧ تا ٣٠ ـ امام ششم(عليه السلام) فرمود: خَيْرُ نِسائِكُمُ الطَّيِّبَةُ الرّيحِ، الطَّيِّبَةُ الطَّبيخِ الَّتى اِذا أَنْفَقَتْ، أَنْفَقَتْ بِمَعْرُوف وَ اِذا أَمْسَكَتْ، أَمْسَكَتْ بِمَعْرُوف فَتِلْكَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللّهِ وَ عامِلُ اللّهِ لا يَخيبُ وَ لا يَنْدَمُ. [١٨٧]
بهترين زنان شما زنى است كه خوشبو و خوش پخت و پز باشد، بجا خرج كند، و بجا امساك نمايد، چنين زنى از كاركنان حق است، و عامل حق را نااميدى و پشيمانى نيست. ٣١ ـ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : أَعْظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أَيْسَرُهُنَّ مَؤُونَةً. [١٨٨]
پربركت ترين همسر، زنى است كه براى شوهر هزينه اش كمتر باشد.
٣٢ تا ٣٤ ـ اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : خَيارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذا كانَتِ الْمَرْأَةُ ذاتَ زَهْو لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَ اِذا كانَتْ بَخيلَةً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها وَ اِذا كانَتْ جَبانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَىْء يُعْرَضُ لَها. [١٨٩]
بهترين ويژگيهاى زن در فضاى زناشوئى و شوهردارى بدترين صفات مرد است: كبر، ترس، بخل، اگر زن متكبر باشد تسليم غيرشوهر نمى شود، اگر بخيل باشد مال خود و شوهر را حفظ مى كند، و اگر ترسو باشد از هر پيش آمدى بيمناك مى شود و در صدد حفظ خود بر مى آيد، و در نتيجه به دام ديگران نمى افتد.
٣٥ تا ٣٨ ـ رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : تَزَوَّجُوا الاَْبْكارَ فَإِنَّهُنَّ أَعْذَبُ أَفْواهاً، وَ اَرْتَقُ أَرْحاماً، وَ أَسْرَعُ تَعَلُّماً، وَ أَثْبَتُ لِلْمَوَدَّةِ. [١٩٠]
با دختران بكر و دست نخورده ازدواج كنيد كه دهانهاى گواراتر، و رحِم هاى جمع تر دارند، يادگيرى آنان سريع تر، و عشق و علاقه آنان به شوهر و زندگى پايدارتر است. ٣٩ و ٤٠ ـ امام صادق (عليه السلام) فرمود : خَيْرُ نِسائِكُمُ الَّتى اِذا خَلَتْ مَعَ زَوْجِها خَلَعَتْ لَهُ دِرْعَ الْحَياءِ وَ اِذا لَبِسَتْ لَبِسَتْ دِرْعَ الْحَياءِ. [١٩١]
بهترين زنان شما زنى است كه چون با شوهر خلوت كند و جامه از تن برگيرد پرده حيا را نسبت به شوهر خود به دور افكند همه گونه و به هر شكل در اختيار شوهر باشد و چون جامه بر تن پوشد، لباس حيا را نيز همراه آن بپوشد. اين است خصوصياتى كه بايد در زن مسلمان و دوشيزه مؤمنه باشد، و بر جوانان عزيز مؤمن و مسلمان فرض است كه به هنگام آماده شدن براى ازدواج از اين خصوصيات كه با حذف مكررات آن در روايات حدود چهل ويژگى است جستجو كنند، چنانچه در حد قابل قبول در دوشيزه اى يافتند او را براى همسرى خود و مادرى فرزندانشان انتخاب كنند، و بر اين معنى سعى داشته باشند كه در اين زمينه دچار سخت گيرى بيجا و وسواس در انتخاب نگردند، كه وسواس و دقت زياد كار را سخت و زمينه ازدواج را به بن بست دچار مى كند.
( والـذين يقولـون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّيّاتنا قرة اعين و اجعلنا للمتقين اماماً ) فرقان / ٧٤ ١٠ برنامه هاى اصيل اسلام در مسئله ازدواج گفتگو براى ازدواج در ميان مسلمانان و مردم مؤمن رسم بر اين است، كه پس از اتمام تحقيقات خانواده پسر و دختر، جهت امر ازدواج و مِهربران، و شرايط عقد و عروسى با هم به گفتگو مى نشينند. سعى خانواده ها بايد بر اين باشد، كه در مشورت و پاسخ سئوالات و پرسش هائى كه در رابطه دختر و پسر مى شود، آن سئوالات و پاسخ هائى كه در چهارچوب شرع مقدس و جهت عقلائى مورد قبول است، با تمام وجود از خود صداقت نشان دهند. سنّ واقعى دختر و پسر را بگويند، شغل پسر و دارائى وى و اخلاق و رفتار و روحيات، و طريقه معاشرت و معاشران وى را، و اينكه تحصيلات او در چه مرحله اى است به راستى و درستى بيان كنند، اگر عيب و نقصى در او هست خبر دهند، شايد آن عيب و نقص قابل اغماض باشد، و نيز خانواده دختر در پاسخ به سئوالات خانواده پسر صداقت و انصاف به خرج دهند، و از گفتن سخن راست و كلام صدق وحشت نكنند، كه بيان تمام مسائل لازم راه هرگونه اشكال و بن بست را در آينده مى بندد، و از پيش آمدن خسارت و تلخى و تفرقه، و به هم خوردن رابطه دو خانواده، و ايجاد بگو مگو جلوگيرى مى كند.
در اين زمينه مكر و حيله و خدعه و تزوير و تدليس و عيب پوشى، خلاف اخلاق و حرام شرعى، و معصيت بزرگ است، و دود اين آتش در درجه اول به چشم زن و شوهر، و در مرحله دوم به چشم دو خانواده مى رود. راستى و صداقت هر دو خانواده را از زيان و خسارت، و از به بار آمدن تلخى و محنت حفظ مى كند، و راه تصميم گيرى را براى هر دو طرف آسان نموده، و موجب فلاح و نجات و رستگارى است. تدليس و خدعه و مكر و حيله گاهى مجوّز بهم خوردن عقد، و ساقط شدن مهر، و فسخ نكاح بدون طلاق است، و اين گشايشى است كه اسلام به يكى از دو طرف كه در معرض خدعه و تدليس قرار گرفته اند داده است. قرآن مجيد و روايات مردم را از هر گونه خدعه و مكر و تدليس و فريب دادن منع مى كنند، و خدعه گر را مستحق عقاب الهى در دنيا و آخرت مى دانند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : لِيْسَ مِنّا مَنْ ماكَرَ مُسْلِماً. [١٩٢]
از ما نيست كسى كه با مسلمانى مكر كند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : الْمَكْرُ بِمَنْ ائْتَمَنَكَ كُفْرٌ. [١٩٣]
مكر به كسى كه تو را امين خود قرار داده كفر است. و نيز آن حضرت فرمود : مَنْ مَكَرَ حاقَ بِهِ مَكْرُهُ. [١٩٤]
كسى كه خدعه و حيله كند و نسبت به مردم مكر بورزد، زيان و ضرر مكرش خود او را خواهد گرفت. در خطبه ١٩٣ نهج البلاغه حضرت مولا در ويژگى اهل تقوا مى فرمايد : وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكْر وَ خَديعَة. نزديك شدن اهل تقوا به مردم با كمك مكر و حيله نيست. رسول حق(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: اَلْمَكْرُ وَ الْخَديعَةُ وَ الْخيانَةُ فِى النّارِ.
مكر و خدعه و خيانت در آتش جهنم است. و نيز آن حضرت فرمود : مَنْ كانَ مُسْلِماً فَلا يَمْكُرُ وَ لا يَخْدَعُ فَإِنّى سَمِعْتُ جَبْرَئيلَ يَقُولُ : اِنَّ الْمَكْرَ وَ الْخَديعَةَ فِى النّارِ.
كسى كه مسلمان است مكر و خدعه نمى كند، من از جبرئيل شنيدم مكر و خدعه در آتش است. مسائل مربوط به تدليس، و مخفى كردن عيوب مرد يا زن، و خدعه و حيله و خلاصه آنچه كه مرد يا زن را در ادامه زندگى، يا طلاق، يا رها كردن بدون طلاق، و مديون بودن مرد نسبت به مهر، يا ساقط شدن مهر و صداق آزاد مى گذارد در جلد صدم بحار چاپ مؤسسه وفاء بيروت به بعد و در رسائل عمليه مراجع بزرگ در بخش ازدواج به طور مفصل آمده است. وجوب پرداخت مِهر و صداق پس از گفتگوى صادقانه بين دو خانواده، يا عروس و داماد، بنا بر اصول شرعيه در مسئله صداق در حدّى كه افراط و تفريط در كار نباشد توافق نمايند. البته به هر مقدار كه در مهر و صداق آسان گيرى شود، و اندازه آن را در حد اعتدال قرار دهند بيشتر موجب خوشنودى حق است.
اولياى اسلام براى اينكه زمينه ازدواج دختران و پسران بهتر و راحت تر فراهم شود، سفارش اكيد نموده اند كه در مسئله مهر و صداق سخت گيرى نشود. خانواده ها تصور نكنند مهر سنگين باعث استحكام زندگى و تداوم آئين نكاح است، چه بسا دخترانى كه با مهر سنگين به خانه پدر برگشتند و به خاك ذلت نشستند، و آرامش روحى خود را از دست دادند.
در اين امور به رحمت و لطف و عنايت حضرت حق تكيه كنيد، و از آنچه باعث درد سر و تحقير و توهين در آينده براى يكى از دو طرف است بپرهيزيد. چون در مسئله مهر توافق حاصل شد، و به رضايت طرفين اصلى يعنى عروس و داماد اندازه آن معين گشت، به محض اجراى صيغه عقد نصف آن دين واجب بر عهده شوهر، و نصف ديگر پس از عروسى و زناشوئى و هم خوابگى بر عهده مرد به عنوان دين شرعى مستقر مى گردد، چنانچه همان وقت عقد پرداخت شود، ذمه شوهر آزاد، و زن به حق شرعى و قانونى خود رسيده. جوانان به اين معنى توجه داشته باشند، كه مهر و صداق پرداختش بر عهده آنان لازم، و امساك از رساندنش به صاحب حق حرام و گناه بزرگ است.
وجوب اداى مهر حقيقتى است كه در قرآن مجيد در سوره مباركه بقره آيات ٢٣٦ ـ ٢٣٧ و ٢٤١ و در سوره نساء آيه ٤ و سوره قصص آيات ٢٧ و ٢٨ و سوره احزاب آيه ٤٩ به آن تصريح شده، و كسى را نمى رسد كه در اين زمينه و در زمينه هاى ديگر كمترين ستمى به زن روا دارد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ ظَلَمَ اِمْرَأَةً مَهْرَها فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ زان يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ: عَبْدى زَوَّجْتُكَ أَمَتى عَلى عَهْدى فَلَمْ تُوفِ بِعَهْدى وَ ظَلَمْتَ أَمَتى فَيُؤْخَذُ مِنْ حَسَناتِهِ فَيُدْفَعُ اِلَيْها بِقَدْرِ حَقِّها، فَإِذا لَمْ تَبْقَ لَهُ حَسَنَةٌ أُمِرَ بِهِ اِلَى النّار بِنَكْثِهِ لِلْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُولاً. [١٩٥]
كسى كه مهر زن را ظالمانه نپردازد، نزد خداوند زناكار محسوب مى شود، روز قيامت حضرت حق به او خطاب مى كند، بنده من كنيزم را بر اساس پيمانى كه با تو بستم عقد و ازدواج به تو تزويج نمودم، به پيمان من وفا نكردى، و بر او ستم روا داشتى، سپس به اندازه حق زن از حسنات مرد برداشته در پرونده همسرش مى گذارند، و چون حسنه اى به اندازه پركردن حق زن نماند، به گناه پيمان شكنى به آتشش مى برند، عهد و پيمان مسئوليت دارد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : السُّراقُ ثَلاثَةٌ : مانِعُ الزَّكاةِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ كَذلكَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ يَنْوِ قَضاءَةُ. [١٩٦]
دزدان سه طايفه اند : آنان كه از پرداخت زكات بخل مىورزند، كسانى كه خوردن و به غارت بردن مهر زن را حلال مى دانند، و مردمى كه قرض مى گيرند و خيال اداى آن را ندارند. حضرت رضا (عليه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : إِنَّ اللّهَ تَعالى غافِرُ كُلِّ ذَنْب إِلاّ مَنْ جَحَدَ مَهْراً أَوِ اغْتَصَبَ أَجيراً أَجْرَهُ أَوْ باعَ رَجُلاً حُرّاً. [١٩٧]
خداوند متعال آمرزنده هر گناهى است مگر گناه انكار مهر زن، يا غصب دستمزد اجير، يا فروش انسان آزاد. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : أَقْذَرُ الذُّنُوبِ ثَلاثَةٌ : قَتْلُ الْبَهيمَةِ وَ حَبْسُ مَهْرِ الْمَرْأَةِ، وَ مَنْعُ الاَْجيرِ أَجْرَهُ. [١٩٨]
پليدترين گناه قتل نفس، خوددارى از پرداخت مهر، و نپرداختن اجرت مزدور است. از جانب اولياء اسلام به زنان باكرامت توصيه شده، اگر زمينه مناسبى در برنامه بخشيدن مهر به شوهر ببينند، از اين مرحله عالى اخلاقى كه نشان جود و كرم و سخاوت و بزرگوارى است چشم پوشى نكنند. در روايت بسيار مهمى از رسول خدا آمده : ما مِنْ اِمْرَأَة تَصَدَّقَتْ عَلى زَوْجِها بِمِهْرِها قَبْلَ أَنْ يَدْخُلَ بِها إِلاّ كَتَبَ اللّهُ لَها بِكُلِّ دينار عِتْقَ رَقَبَة قيلَ يا رَسُولَ اللّهِ فَكَيْفَ الْهِبَةُ بَعْدَ الدُّخُولِ ؟ قالَ : إِنَّما ذلِكَ مِنَ الْمَوَدَّةِ وَ الاُْلْفَةِ. [١٩٩]
زنى كه در زمان عقد، قبل از آنكه حق هم بسترى و زناشوئى انجام بگيرد، مهرش را به شوهر ببخشد، به هر دينارى ثواب يك بنده آزاد كردن در نامه عملش ثبت مى شود، گفته شد يا رسول اللّه اگر بعد از انجام عروسى اين بخشش انجام بگيرد چگونه است، فرمود هبه مهر پس از عروسى نتيجه محبت و انس است. جهاز عروس در ميان مردم مؤمن و مسلمان رسم است كه از باب پدرى و بزرگترى، و لطف و محبت، و عشق و علاقه، بزرگ خانواده، و ولىّ دختر، براى فرزند دلبند، و نور چشم عزيز خود، جهاز تهيه مى كند. در اين زمينه، بايد به خانواده عروس و داماد اين معنا را توجه داد، كه داماد عزيز و خانواده محترمش قناعت را كه اخلاق انبياء و اولياء و حقيقتى محبوب خداوند است از ياد نبرند، و آنچه را خانواده عروس به اندازه توان و قدرت خود به دنبال دختر فرستادند با چشم عنايت و محبت و با ديده قناعت بنگرند، تا خداى نخواسته، قدم سرزنش و تحقير، و سركوفت، و حمله به شخصيت افراد، در سرزمين زندگى وارد نگردد. و پدر محترم عروس در تهيه جهاز شأن انسانى، و موقعيت اجتماعى خود و خانواده طرف را لحاظ كند، و از طرفى از اسراف در اين مسئله بپرهيزد كه خداوند دشمن مردم مسرف است. نيازى نيست كه جهازى وسيع، و اشيائى گران قيمت، و اجناسى فوق العاده تهيه شود، و خرج جهاز خارج از حدود شرعى و عرفى صورت گيرد، و دين و بدهى كمرشكنى به خاطر تهيه جهاز به جاى ماند. در اين مسئله حتماً از چشم همچشمى، و نظر به جهاز اسرافى ديگران دوختن بپرهيزيد، و كارى نكنيد، كه جوانان توقعشان نسبت به جهاز سنگين زنده شود، و تنها سراغ دخترانى بروند كه پدرانشان از ثروت باد آورده بهره مندند، و براى سايرين در مسئله ازدواج درد سر و مشكلات لاينحل بوجود بيايد، كه اين همه خلاف انسانيت، و مورد نفرت حق و موجب عذاب و گرفتارى در روز قيامت است.
جهاز را از مال حلال، و ثروت پاك تهيه كنيد، كه عبادت واجب عروس و داماد در لباسها و فرشها و خانه تهيه شده صحيح و شرعى باشد. خود را به خاطر فرزندان و توقعات بيش از اندازه آنان به درد سر دچار نكنيد، و محض آنان راه عقاب و عذاب قيامت را به روى خود باز منمائيد. الگوى الهى و معنوى در جهاز عروس علامه مجلسى در احوالات حضرت زهرا (عليها السلام) در كتاب باارزش بحار از قول حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : اميرالمؤمنين از زندگى مادى جز يكى دو دست لباس، يك شتر، يك شمشير، و يك زره چيزى نداشت، درآمد روزانه او از كار كردن در باغ و زمين كشاورزى ديگران تأمين مى شد، چون براى خواستگارى سيده زنان آفرينش به محضر رسول حق آمد، حضرت به او فرمود برخيز و زره را بفروش، زره را فروختم، پولش را در دامان رسول حق ريختم نه من گفتم چه مقدار است، و نه آن حضرت اندازه اش را از من پرسيد. مشتى از پولها را به بلال مرحمت كرد و فرمود با آن براى دخترم عطر تهيه كن، و قسمتى را به ابوبكر داد و فرمود لباس و اثاث منزل آماده نما، به عمار و جمعى از اصحاب فرمود او را در خريد لباس و اثاث خانه كمك كنيد، آنچه خريده شد عبارت بود از :
١ ـ پيراهن : هفت درهم ٢ ـ چارقد : چهار درهم ٣ ـ چادر سياه خيبرى ٤ ـ يك تخت طناب پيچ ٥ ـ يك جفت تشك كه روكش آن كتان مصرى و داخل آن ليف خرما و پشم گوسپند بود. ٦ ـ چهار بالش كه روكشش چرم طائف و درونش پوشال بود. ٧ ـ يك پرده پشمين ٨ ـ يك حصير ٩ ـ آسياى دستى ١٠ ـ يك طشت مسى ١١ ـ يك مشك آب ١٢ ـ يك قدح ١٣ ـ يك دولچه آب ١٤ ـ يك آفتابه ١٥ ـ يك خم سبز رنگ جهت نگهدارى آب يا مواد خوراكى ١٦ ـ چند كوزه سفالين.
وقتى تمام اجناس را نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آوردند زير و رو كرد و فرمود : خداوند براى اهل بيت مبارك كند. [٢٠٠]
آن مرد خدا در نوشتارش نوشته : اين اجناس مختصر جهاز دخترى بود كه پدرش قدرت و محبوبيّتى مافوق تصور داشت، و يارانش به جاى زر و سيم، جان و سر نثارش مى كردند، ولى نه دامادش را دچار غصه قرض كرد، و نه بيت المال مسلمانان را كه بايد صرف مسكين و يتيم و مصالح عمومى شود، خرج خودنمائى و تجملات بيجا نمود، و نه سطح هزينه ازدواج را بالا برد، تا ديگران با الگو گرفتن از او در طول تاريخ دچار زحمت و رنج و محنت و غصه و اندوه شوند. از همه مهمتر، آنقدر صفا و صميميت و يكرنگى و پاكى در كار بود، كه وقتى خودش را از تهيه جهاز كه وظيفه اخلاقى او بود عاجز ديد، به داماد باكرامت پيشنهاد فروش زره داد، تا با قيمت آن جهاز و اثاث منزل تهيه كند، و اين عمل را به هيچ عنوان موجب سرافكندگى و آبروريزى خود ندانست، و داماد باكرامت هم آنقدر صفا و پاكى و سلامت و نورانيت داشت، كه كمترين سخنى تحت اين عنوان كه جهاز به عهده پدر دختر است به زبان نياورد، و خيال آن را هم بر دل پاك و الهى خود نگذراند.
نتيجه اين ازدواج يازده امام معصوم، و محصول اين شجره طيبه از آن زمان تا كنون هزاران فقيه، دانشمند، حكيم، شاعر، عارف، عاشق حق، مرجع تقليد و انسانهاى مؤمن است، ازدواجى كه از نظر بركت و بركات در تمام دوران هستى نمونه ندارد. دعا در آستانه عروسى مناجات با خدا، و دعا و تضرّع و زارى به پيشگاه حضرت او در تمام اوقات مطلوب، و به عنوان عبادت ارزيابى شده. از جمله اوقات دعا، و دست برداشتن به سوى حق پيش از انجام مراسم عروسى است. دعا در اين زمان به اجابت نزديك است، و زمينه تحقق آرزوهاى مشروع آماده است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : كسيكه قصد ازدواج دارد دو ركعت نماز بجاى آورد، و سوره حمد و يس را قرائت كند، و پس از پايان نماز به حمد و ثناى حق برخيزد و بگويد : أللّهُمَ ارْزُقْنى زَوْجَةً صالِحَةٌ، وَدُوداً، وَلُوداً، شَكُوراً، قَنُوعاً، غَيُوراً، اِنْ اَحْسَنْتُ شَكَرَتْ، وَإِنْ اَسَأْتُ غَفَرَتْ، وَاِنْ ذَكَرْتُ اللّهَ تَعالى اَعانَتْ، وَاِنْ نَسيتُ ذَكَرَتْ، وَاِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِها حَفِظَتْ، وَاِنْ دَخَلْتُ عَلَيْها سَرَّتْ، وَاِنْ اَمَرْتُها اَطاعَتْنى، وَاِنْ اَقْسَمْتُ عَلَيْها اَبَرَّتْ قَسَمى، وَاِنْ غَضَبْتُ عَلَيْها اَرْضَتْنى يا ذَالْجَلالِ وَ الاْكْرامِ هَبْ لى ذلِكَ فَإِنَّما أَسْأَلُكَ وَ لا اَجِدُ إِلاّ ما قَسَمْتَ لى، فَمَنْ فَعَلَ ذلِكَ اَعْطاهُ اللّهُ ما سَأَلَ.
خداوندا همسرى شايسته، با محبت، فرزندآور، سپاسگزار، قانع، باغيرت به من مرحمت فرما، چون به او نيكى كنم شكر كند، اگر در حقش به اشتباه و خطا بدى كنم گذشت نمايد، اگر تو را ياد كنم كمكم دهد، اگر فراموش كنم يادآورى نمايد، چون از نزدش بروم خودش و حيثيت مرا حفظ كند، به وقتى بر او وارد شوم خوشحال شود، امرش كنم از من فرمان ببرد، سوگندش دهم، به سوگندم پاى بندى كند، چون بر او خشم گيرم خوشنودم نمايد، اى صاحب جلال و كرم اين خواسته ها را به من ارزانى دار، من از تو خواستم، و نمى يابم جز آنچه را مقدر من نمائى، آنگاه اميرالمؤمنين فرمود، هر كس در آستانه ازدواج چنين قدمى بردارد با عنايت و لطف حق به خواسته هايش برسد. آداب و اوقات عروسى گروهى از خانواده ها تصور مى كنند، عقد و عروسى مجوزى براى انجام هر كارى است، كه اميال و شهوات آنان اقتضا مى كند.
در زمان عقد و عروسى فرزندان خود، بنابر درخواست آنان، يا دوستان دو زوج، يا اقوام دست به محرّمات الهى مى زنند، و به خيال خود خوشى و لذت بيشترى را براى مجلس فراهم مى نمايند. در حالى كه عقد و عروسى بايد توأم با وقار، و حفظ كرامت و شخصيت، و به دور از محرمات و گناهان، و عوامل تحريك شهوات باشد، تا موجبى براى جلب رحمت حق، و عاملى براى تحقق بركات الهى شود. موسى بن جعفر (عليه السلام) فرموده :
پرهيز از لذات و خوشيهاى غيرحرام به هيچ عنوان لازم نيست. البته به وقت عقد و عروسى بايد شاد بود، و عوامل و علل مشروع همچون خواندن با صداى نيكو، مزاح، انجام برنامه هاى خنده آور را از ياد نبرد. خواندن اشعار حكيمانه، سرودهاى بامفهوم و معنادار، شعارهاى شاد كننده، و انجام مراسمى كه معمولاً در عرف زنان مسلمان در اينگونه مجالس بوده هيچ مانع شرعى ندارد، بيدار ماندن هم طبيعى اين محافل است. رسول حقّ مى فرمايد : بيدارى تا دير وقت در سه برنامه بى اشكال است :
خواندن قرآن، طلب دانش، رساندن عروس به خانه شوهر. [٢٠١]
اسلام عروسى را به هنگام شب بهتر مى داند، چنانكه عروسى حضرت زهرا به شب برگزار شد. جابر انصارى مى گويد: چون رسول الهى فاطمه را براى على عقد فرمود، گروهى از كوته نظران به حضرت اعتراض آوردند، كه شما دخترت را به مهر اندك به على دادى، فرمود اين عقد به اراده من نبود، خداوند على را به زهرا تزويج فرمود. شب عروسى رسول حق استر سپيد و سياه خود را حاضر نمود، قطيفه اى روى آن انداخت و به فاطمه فرمود: سوار شو، به سلمان امر كرد، مهار شتر را بكش، و خود از پشت سر آن را مى راند، در ميان راه صداى فرود آمدن چيزى شنيد، نظر فرمود، ديد جبرئيل و ميكائيل هر كدام با هفتاد هزار فرشته از جايگاه رفيع خود فرود آمده اند، سبب آمدن آنان را پرسيد، پاسخ دادند، آمده ايم زهرا را تا خانه على بدرقه كنيم، سپس تبريك گفتند و صداى تكبير از فرشتگان بلند شد، و رسول الهى هم اللّه اكبر گفت، از اين جهت همراه عروس اللّه اكبر گفتن سنت شد. [٢٠٢]
آرى مراسم عروسى، و آداب شب شادى را بايد چنان تهيه كرد، كه باعث نزول فرشتگان و بركات حق شود. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : زُفُّوا عَرائِسَكُمْ لَيْلاً . . . [٢٠٣]
عروس را شب به خانه شوهر ببريد. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : مِنَ السُّنَّةِ التَّزْويجُ بِاللَّيْلِ لاَِنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ النِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَكَنٌ. [٢٠٤]
عروسى در شب روش رسول خدا است، چه اينكه خداوند شب را مايه آرامش قرار داده، و زن هم آرامش خاطر است. إِنَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَمَرَ بَناتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ نِساءَ الْمُهاجِرينَ وَ الاَْنْصارِ اَنْ يَمْضينَ فى صُحْبَةِ فاطِمَةَ وَ اَنْ يَفْرَحْنَ وَ يَرْجُزْنَ وَ يُكَبِّرْنَ وَ يَحْمَدْنَ وَ لا يَقُولَنَّ ما لا يَرْضَى اللّهُ. [٢٠٥]
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمان داد دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار شب عروسى حضرت زهرا(عليها السلام) دنبال آن دختر فرزانه حركت كنند، شادى نمايند، شعر بخوانند، اللّه اكبر و الحمد للّه گويند، و از چيزى كه خدا راضى نيست در گفتار خود بپرهيزند. غذا دادن به مهمانان كه زحمت كشيده و دعوت دو خانواده را پذيرفته اند از نظر اسلام مستحب است. رسول حق فرموده : لا وَليمَةَ اِلاّ فى خَمْس : فى عُرْس، اَوْ خُرْس، اَوْ عِذار، اَوْ وَكار، اَوْ رَكاز، فَالْعُرْسُ التَّزْويجُ، وَ الْخُرْسُ النِّفاسُ بِالْوَلَدِ، وَ الْعِذارُ الْخِتانُ، وَ الْوَكارُ الرَّجُلُ يَشْتَرِى الدّارَ، وَ الرَّكازُ الرَّجُلُ يَقْدَمُ مِنْ مَكَّةَ. [٢٠٦]
وليمه نيست جز در پنج برنامه : ازدواج، تولد فرزند، ختنه، خريد خانه، و بازگشت از مكه. روايت شده در شب عروسى حضرت زهرا پيامبر فرمود : يا على به احترام همسرت غذائى عالى تهيه كن، سپس اضافه فرمود و گفت : گوشت و نانش از ما، خرما و روغنش از شما، اميرالمؤمنين فرمايد : من خرما و روغن خريدم، و پيامبر آستين بالا زد خرما را در روغن خرد كرد و به هم زد تا به صورت حيس [٢٠٧]
در آمد، و قوچى فرستاد سر بريديم و نان زيادى پختند و فرمود : يا على هر كه را خواهى دعوت كن، من رفتم مسجد فرياد زدم دعوت وليمه فاطمه را بپذيريد. [٢٠٨]
رسول خدا در رابطه با دعوتى كه از انسان براى شركت در عروسى مى شود فرمود : اِذا دُعيتُمْ اِلَى الْعُرُساتِ فَاَبْطِئُوا فَإِنَّها تُذَكِّرُ الدُّنْيا، وَ اِذا دُعيتُمْ اِلَى الجَنائِزِ فَاَسْرَعُوا فَإِنَّها تُذَكِّرُ الاْخِرَةَ. چون به عروسى دعوت شديد عجله نكنيد كه عروسى يادآور دنيا و زندگى ظاهرى است، و زمانى كه به تشييع جنازه دعوت شديد بشتابيد كه يادآور آخرت است. خانواده ها بايد مجالس عقد و عروسى را به گونه اى ترتيب دهند، كه اولاً براى بچه ها و نوجوانان و جوانان بدآموزى و زمينه ترغيب و تشويق به گناه و معصيت نداشته باشد، و در ثانى مردم مؤمن و زنان مؤمنه اى كه دعوت شده اند، بتوانند با خيال راحت شركت كنند. مجلسى كه موافق شرايط اسلامى برپامى شود، وحدود الهى درآن حفظ مى گردد، كلاس درسى براى جوانان و محل نزول رحمت حق براى اهل آن مجلس است. آداب زفاف در زمينه زفاف و زناشوئى در قرآن مجيد و روايات آدابى بيان شده، كه رعايت آنها به سود زن و مرد و فرزندان آنهاست. به سفارشاتى كه در اين زمينه از رسول خدا و اهل بيت در معتبرترين كتابهاى حديث آمده توجه نمائيد :
عروس وقتى به خانه داماد آورده شد اخلاق اقتضا مى كند داماد كفش عروس را از پا درآورد، پاى عروس را بشويد، از در خانه تا جائى كه ممكن است آب پاشى كند، كه با اين برنامه هفتاد هزار رشته فقر از خانه قطع مى گردد، و هفتاد هزار رشته از بركت خانه را مى پوشاند، هفتاد فرشته رحمت بالاى سر عروس به پرواز درآيد كه بركت آن تمام زواياى خانه را مى گيرد، عروس از بيماريهائى چون جنون، جذام، برص تا زمانى كه در آن خانه باشد در امان مى ماند. در هفته اول عروسى، عروس از خوردن شير، سركه، گشنيز، سيب ترش خوددارى نمايد، زيرا اين چهار در رحم او اثر منفى گذاشته و ممكن است او را نازا كند. رسول خدا فرمود :
اگر زن در موقع خوردن سركه به ايام عادت بنشيند پاك شدنش را از عادت كُند مى نمايد، گشنيز زمان عادت را شدت مى دهد، و زائيدن را بر او سخت مى كند، سيب ترش عادت را به سرعت قطع مى كند، و ماندن خون در رحم توليد بيمارى مى نمايد. از آميزش در اول ماه و وسط و آخر ماه خوددارى شود، زناشوئى در بعد از ظهر انجام نگيرد.
سخن در آن وقت، و نظر دوختن كراهت شديد دارد، به وقت زفاف در فكر زن ديگر بودن براى روحيه و فرزندى كه بوجود مى آيد بسيار مضرّ است. لباس مختصر به تن داشتن براى مرد و زن به وقت زفاف به اخلاق و وقار نزديك تر است. ايستاده عمل كردن برنامه حيوانات، و موجب ناراحتى است. از برنامه زفاف در شب عيد فطر، و عيد قربان و زير درخت، و روبروى خورشيد، و بين اذان و اقامه، و شب پانزده شعبان و روى بام، و شب سفر پرهيز شود.
زفاف و عروسى در شب دوشنبه و ابتداى شب سه شنبه و شب پنج شنبه و روز پنج شنبه و شب جمعه و عصر جمعه داراى منافع مادى، و منافع بسيار مهم معنوى است. در اوقاتى كه از زفاف و زناشوئى منع شده، احتمال پديد آمدن زيان و ضرر براى فرزند از قبيل :
جنون، جذام، حماقت، چشم چپى، گنگى، كورى، بخل، زن صفتى، جدائى و تفرقه، عقيمى، شش انگشتى، چهارانگشتى، فقر، حرص بر تجاوز به جان مردم، كوردلى، بدصورتى، و كودنى، خواهد بود. و در زمانهائى كه به آن سفارش شده، واقعياتى براى فرزند از قبيل، حفظ قرآن، رضايت به قضاى حق، ايمان، ايمنى از عذاب، مهر و عاطفه، رقّت قلب، جود و سخاوت، پاك زبانى، علم و دانش، سلامت دين و دنيا، و رسيدن به مقام اولياء اللهى تحقق خواهد يافت. اين سلسله مسائل را نمى توان با ابزار مادى، و وسائل طبى تشخيص داد، حقايقى است كه رسول باكرامت اسلام به عنوان وصيت و سفارش خطاب به اميرالمؤمنين داشتند، و از آن حضرت خواستند اين سفارش مرا در زمينه مسئله زفاف و زناشوئى حفظ كن چنانكه من بعد از شنيدن از جبرئيل بر حفظ آن اقدام نمودم. [٢٠٩]
از در جا انجام شدن برنامه زناشوئى منع شده، زيرا در جا عمل كردن ستم نمودن به زن است، اين برنامه پس از مقدماتى كه از نظر روانى و جسمى براى زن يا مرد سودمند است بايد انجام بگيرد. رسول حق مى فرمايد : ثَلاثَةٌ مِنَ الْجَفاءِ : اَنْ يَصْحَبَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فَلا يَسأَلُهُ عَنْ اِسْمِهِ وَ كُنْيَتِهِ، اَوْ يُدْعَى الرَّجُلُ اِلى طَعام فَلا يُجيبُ اَوْ يُجيبُ فَلا يَأْكُلُ، وَ مُواقَعَةُ الرَّجُلِ اَهْلَهُ قَبْلَ الْمُلاعَبَةِ. [٢١٠]
سه برنامه از موارد ستم است : مردى با مردى همنشين شود، از اسم و كنيه اش نپرسد، انسان به مهمانى دعوت شود، اجابت ننمايد، يا اگر اجابت كرد از غذاى دعوت كننده نخورد، و بدون مقدمات عاطفى، و جسمى عمل زناشوئى انجام بگيرد. امام ششم فرمود : ثَلاثٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلينَ : اَلْعِطْرُ، وَ اِحْفاءُ الشَّعْرِ، وَ كَثْرَةُ الطَّرُوقَةِ. سه چيز از روش انبياء الهى است. استعمال بوى خوش، كوتاه كردن مو، و زياد پاسخ گفتن به نياز جنسى زن. [٢١١]
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : كناره گرفتن از زن، و محروم نمودن او از ارضاء غريزه جنسى موجب عذاب قبر است. [٢١٢]
زفاف در ايام عادت معصيت، و منع آن بيش از چهار ماه بدون عذر، يا بدون رضايت همسر حرام و موجب عقاب، و در حال جنابت مكروه است. على (عليه السلام) مى فرمايد از انجام عمل جنسى به طور درجا خوددارى كنيد، زيرا براى زن نيازهاى عاطفى و جسمى هست، او را در اين زمينه يارى دهيد، سپس اقدام به برنامه زناشوئى كنيد، هرگاه به طور ناگهانى چشم شما به زن نامحرم افتاد، و زيبائى او براى شما شگفت آور بود، بلافاصله نزد همسر خود برويد، زيرا خداوند همان را كه در آن نامحرم قرار داده، به همسر شما مرحمت فرموده، كه گذشت از ديده دوختن به زن نامحرم، و نزد همسر خود رفتن راه شيطان را براى تسخير قلب مى بندد. اگر همسر نداشتيد بدون فاصله دو ركعت نماز بخوانيد، و خداوند را زياد حمد كنيد، و بر پيامبر و آلش صلوات فرستيد، آنگاه ازفضل حضرت حق مدد بجوئيد، كه خداوند مهربان از باب رأفت خود، آنچه كه شما را بى نياز كند به شما حلال مى كند. [٢١٣]
ثواب پاسخ گوئى به نياز جنسى زن به اندازه اى است كه انسان را شگفت زده مى كند، در روايت بسيار مهمى آمده، رسول باكرامت اسلام به مردى فرمود : اَصْبَحْتَ صائِماً، قالَ، لا قالَ فَعُدْتَ مَريضَاً ؟ قالَ: لا قالَ فَاتَّبَعْتَ جَنازَةً ؟ قالَ لا قالَ فَاَطْعَمْتَ مِسْكيناً ؟ قالَ لا قالَ : فَارْجِعْ اِلى اَهْلِكَ فَاَصِبْهُمْ فَإِنَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْكَ صَدَقَةٌ. [٢١٤]
امروز را روزه اى ؟ گفت : نه، آيا مريضى را عيادت نموده اى ؟ گفت : نه، به تشييع جنازه اى رفته اى ؟ عرضه داشت نه، فرمود : از كار افتاده اى را طعام داده اى ؟ گفت : نه، فرمود : پس به خانه برگرد، و حق زناشوئى با همسرت را به انجام برسان كه اين برنامه از جانب تو براى او صدقه است!! از مجامعت در صورتى كه طفلى در آن مكان باشد بايد پرهيز كرد، زيرا از نظر روانى و اخلاقى براى كودك زيانبار است، و به فرموده امام ششم احتمال بوجود آمدن زمينه زنا براى او در آينده باشد. [٢١٥]
با شكم پر از اين عمل بايد پرهيز داشت، زيرا زيان جسمى دارد. [٢١٦]
از عمل زفاف، در زمانى كه طفل شيرخواره در گهواره است و مى بيند بپرهيزيد. [٢١٧] راستى اسلام از نظر مسائل اخلاقى و عاطفى و تربيتى، بخصوص در مسئله رعايت حق زنان، و اشراف به تمام زواياى حيات، و شئون زندگى چه مكتب با عظمت، و از نظر ديد و بصيرت نسبت به واقعيات فردى و خانوادگى و اجتماعى، و همه امور مادى و معنوى چه آئين شگفت آورى است، آرى بايد اينچنين باشد زيرا تجلّى وحى و دانش حق و بينش پيامبر و اهلبيت است نه برخاسته از فكر محدود زمينى.
( ان اللّه يحب التوابين و يحب المتطهرين ) بقره / ٢٢٢
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[١٢٣] -بحار، ج ٧٥، ص ١٨٥.
[١٢٤] -بحار، ج ٧٤، ص ١٣١.
[١٢٥] -بحار، ج ٧٣، ص ٣٦٩.
[١٢٦] -بحار، ج ٧٤، ص ٩٠.
[١٢٧] -بحار، ج ٧٤، ص ١٣٧.
[١٢٨] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٨٩.
[١٢٩] -همان مدرك.
[١٣٠] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٨٩.
[١٣١] -بحار، ج ٧٢، ص ٢٥.
[١٣٢] -بحار، ج ٧٢، ص ٢٥ ـ ٢٨.
[١٣٣] -همان مدرك.
[١٣٤] -همان مدرك.
[١٣٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٣٣.
[١٣٦] -بحار، ج ٧٢، ص ٥١ ـ ٥٢.
[١٣٧] -همان مدرك.
[١٣٨] -همان مدرك.
[١٣٩] -بحار، ج ٧٢، ص ٥٣ ـ ٥٤.
[١٤٠] -همان مدرك.
[١٤١] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٥.
[١٤٢] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٧.
[١٤٣] -همان مدرك.
[١٤٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٨.
[١٤٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٠
[١٤٦] -همان مدرك.
[١٤٧] -همان مدرك.
[١٤٨] -بحار، ج ٧٢، ص ٩١.
[١٤٩] -اسرا/٣٤.
[١٥٠] -مؤمنون/٨.
[١٥١] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٢.
[١٥٢] -همان مدرك.
[١٥٣] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٧.
[١٥٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٨
[١٥٥] -همان مدرك.
[١٥٦] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٨ ـ ٩٩.
[١٥٧] -همان مدرك
[١٥٨] -بحار، ج ٧٢، ص ١١٧.
[١٥٩] -بحار، ج ٧٢، ص ١١٨ ـ ١١٩.
[١٦٠] -همان مدرك.
[١٦١] -بحار، ج ٧٢، ص ١٣٦.
[١٦٢] -همان مدرك.
[١٦٣] -بحار، ج ٧٢، ص ١٣٧.
[١٦٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٤٥٨.
[١٦٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٤٥٩ ـ ٤٦٠.
[١٦٦] -همان مدرك.
[١٦٧] -شرح مثنوى، ص ١٤٢.
[١٦٨] -وسائل، ج ١٥، ص ٢٨٠.
[١٦٩] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٤٦.
[١٧٠] -وسائل، چاپ آل البيت، ج ٢٢، ص ٨.
[١٧١] -وسائل، ج ٢٢، ص ٧.
[١٧٢] -وسائل، ج ٢٢، ص ٧.
[١٧٣] -حجرات/١٢.
[١٧٤] -وسائل، ج ١٢، ص ١٥٢.
[١٧٥] -بحار، ج ٧٥، ص ٢٢٢.
[١٧٦] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٣٣٢ ـ ٣٣٣.
[١٧٧] -همان مدرك.
[١٧٨] -همان مدرك.
[١٧٩] -همان مدرك.
[١٨٠] -بحار، ج ٧٧، ص ٣٣٣.
[١٨١] -بحار، ج ٧٨، ص ١١٧.
[١٨٢] -بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٣.
[١٨٣] -ميزان الحكمه، ج ٧، ص ٣٥٢.
[١٨٤] -ميزان الحكمه، ج ٧، ص ٣٥٣.
[١٨٥] -وسائل، ج ١٢، ص ٢٨٨.
[١٨٦] -وسائل، ج ١٢، ص ٢٨٨.
[١٨٧] -نساء/٣٥.
[١٨٨] -بقره/٢٢٩.
[١٨٩] -بقره/٢٣١.
[١٩٠] -حشر/١٨.
[١٩١] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٤٩٤ ـ ٤٩٥.
[١٩٢] -همان مدرك.
[١٩٣] -همان مدرك.
[١٩٤] -نهج البلاغه، حكمت ٢٥٤.
[١٩٣] -ميزان الحكمه ١٦٦ ـ ١٦٧.
[١٩٤] -ميزان الحكمه ١٦٦ ـ ١٦٧.
[١٩٥] -بحار، چاپ مؤسسه وفاء بيروت، ج ١٠٠، ص ٣٤٩.
[١٩٦] -همان مدرك.
[١٩٧] -بحار، ج ١٠٠، ص ٣٥٠ ـ ٣٥١.
[١٩٨] -همان مدرك.
[١٩٩] -بحار، ج ١٠٠، ص ٣٥١.
[٢٠٠] -بحار، ج ٤٣، ص ١١١ ـ ١١٢.
[٢٠١] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٦٧.
[٢٠٢] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٦٦.
[٢٠٣] -ازدواج در اسلام/١١٢.
[٢٠٤] -ازدواج در اسلام/١١٢.
[٢٠٥] -ازدواج در اسلام/١١٤، مستدرك باب نكاح، فصل ٣١.
[٢٠٦] -ازدواج در اسلام/١١٤، مستدرك باب نكاح، فصل ٣١.
[٢٠٧] -خرما و روغن و كشك يا آرد مخلوط به هم.
[٢٠٨] -ازدواج در اسلام/٩١.
[٢٠٩] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٨٠ ــ علل الشرايع، ص ٥١٤ ـ ٥١٧ ــ امالى صدوق ص ٥٦٦ ـ ٥٧٠.
[٢١٠] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٨٥.
[٢١١] -همان مدرك.
[٢١٢] -علل الشرايع/٣٠٩.
[٢١٣] - بحار، ج ١٠٠، ص ٢٨٧.
[٢١٤] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٨٩.
[٢١٥] -همان مدرك/٢٩٠.
[٢١٦] -همان مدرك/٢٩٠.
[٢١٧] -همان مدرك/٢٩٥.
۴
بهداشت در نظام خانواده
بهداشت در نظام خانواده
ارزش نظافت و بهداشت در اسلام به هنگامى كه مقدمات ازدواج پايان گرفت، و زن و شوهر جوان با كمال عشق و علاقه، زندگى خود را شروع كردند، بايد به امورى كه در زندگى جنبه زيربنائى دارد توجه كنند، و نسبت به آن امور از بى تفاوتى و سستى و تنبلى و غفلت، جداً پرهيز نمايند.
از جمله آن امور مسئله بهداشت و نظافت در تمام شئون زندگى است. بدن، موى سر، دهان و دندان، لباس، فرش، وسائل زندگى، بخصوص وسائل آشپزخانه، و هر آنچه كه با زندگى روزمرّه در ارتباط است، بايد از نظر بهداشتى مورد توجه دقيق قرار بگيرد. عده اى از زوج هاى جوان در ابتداى زندگى از توجه به نظافت و بهداشت غافلند، و تنها به خورد و خوراك و بهره گيرى از لذات ظاهرى قناعت مى كنند، و از نظم و انضباط و پاكى و پاكيزگى در زندگى آنان خبرى نيست، اين بى خبرى را فطرت سليم، و عقل فعال، و آئين الهى تحت هيچ عنوانى نمى پذيرد، بلكه از آن هم نفرت شديد دارد، علاوه بر اين ممكن است اين بى تفاوتى و بى توجهى در طول زمان حاكم بر فضاى حيات شود، و خانه و اهل خانه را از نظر سلامت، نسبت به همه امور ظاهرى و باطنى تهديد نمايد، و بخصوص بر وضع فرزندان اثر نامطلوبى بگذارد، و آنان را تبديل به موجودى بى تفاوت، كودن، بيمار، ذليل، ضعيف و سربار جامعه كند، و وجودشان زمينه پذيرش رذالت و دنائت، و انواع مفاسد و معاصى گردد. خداوند مهربان در قرآن مجيد، نسبت به آنان كه طهارت ظاهر و باطن را رعايت مى كنند، و به بهداشت تن و روان توجه دارند، و عرصه گاه جسم و جان را از تمام آلودگيها پاك نگاه مى دارند، اعلام عشق و محبت نموده : اِنَّ الله يُحِبُّ التَّوّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ. [٢١٨]
همانا خداوند اهل توبه و انابه و پاكى و پاكيزگى را دوست دارد. مكتب اسلام و به عبارت ديگر مدرسه نبوت و امامت، و به تعبير ديگر آئين وحى كه در قرآن كريم و سخنان نبى اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) ، و اهلبيت آن حضرت يعنى امامان معصوم تجلّى دارد، و در توجه به پاكى و پاكيزگى و طهارت و بهداشت در تمام زمينه هاى زندگى، در ميان تمام مكتب ها بى نظير، و قوانين بهداشتى اين مدرسه آسمانى كه بيش از پنج هزار قانون است و قسمتى از آن در جلد اول و دوم كتاب وسائل الشيعه آمده، فوق تمام قوانين بهداشتى، و از نظر ظرافت و لطافت و ترغيب و تشويق به رعايت آنها، فوق العاده شگفت آور است. اسلام عزيز نزديك به پانزده عامل را به عنوان عامل طهارت و پاكيزگى، و وسيله پاك كننده معرفى كرده، كه چنين سياق و روشى در هيچ يك از مكاتب موجود در جهان ديده نمى شود. اسلام آلوده ماندن، و آلوده كردن، و فراهم آوردن زمينه آلودگى را در بسيارى از موارد حرام اعلام كرده، و مرتكب آن را بزهكار، و مستحقّ عذاب الهى در روز قيامت مى داند. آب جارى، آب چاه، آب چشمه، آب باران، آب راكدى كه هر يك از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نيم باشد، آب قليلى كه از بالا روى شيئى نجس بريزد و به اندازه پاك كردن شيئى نجس باشد، زمينى كه همراه با خاك است، نور مستقيم خورشيد، آتش، تغيير جنس آلوده به حالت ديگر، هر كدام در جاى خود و در محل تعيين شده از مطهرات هستند. رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) در چند روايت بسيار مهم به ارزش پاكيزگى و طهارت اشاره فرموده، كه به نظر هر صاحب نظرى از عجائب مسائل اسلامى است : اَلطَّهُورُ شَطْرُ الاْيمانِ. [٢١٩]
تميزى و پاكى، و ايجاد طهارت و پاكيزگى نصف ايمان است. چه اندازه عجيب است كه نصف ايمان تمام مسائل اخلاقى و عملى و نصف ديگر آن تميزى و توجه به پاكى و طهارت است!! أَوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ طَهُورُهُ. [٢٢٠]
اول چيزى كه در قيامت و دادگاه عدل حق، نسبت به آن از انسان حساب مى كشند تميزى و طهارت و پاكى اوست. رسول خدا در مسئله بهداشت دهان و دندان، موى سر و صورت، لباس و پوشاك، خانه و اثاث خانه، كوچه و خيابان، شهر و ديار و حتى نسبت به اموات بسيار بسيار حساس، و از تمام مردم جهان در رعايت بهداشت و پاكيزگى برتر بودند. دستور او به اينكه اموات را با آب سدر و آب كافور، و آب خالص بشويند، و مواضع سجده را كافور گذاشته و قبر را عميق تر حفر كنند، و در چيدن لحد و ريختن خاك نظم و انضباط را مراعات نمايند، تا با متلاشى شدن بدن ميّت در قبر، و تركيبش با خاك و كافور، تمام اصول بهداشت جهت شهر و ديار و زندگان رعايت گردد، از عجايب دستورات، و شگفتى هاى دانش وبينش آن انسان والا و برتر است. حدّ رعايت پاكى ظاهر و باطن در آن وجود مبارك به اندازه اى بالا بود، كه معصومى چون اميرالمؤمنين (عليه السلام) ،كه علم و بصيرت او تجلّى دانش و حكمت و علم حضرت حق بود، آن حضرت را به عنوان اطيب و اطهر معرفى كرد، و از تمام مردم جهان خواست، كه وجود مقدس او را در انواع پاكى ها و طهارت جسم و جان سرمشق و الگوى خود قرار دهند. فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ (صلى الله عليه وآله وسلم) فَإِنَّ فيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسّى . . . [٢٢١]
به پيامبرت كه نيكوترين و پاكيزه ترين موجود در تمام جهان هستى است، اقتدا كن، همانا در وجود مقدّس او در تمام شئون حيات، براى آنكس كه بخواهد به او اقتدا كند الگو و سرمشق هست. رسول خدا فرمود : إِنَّ اللّهَ طَيِّبٌ، يُحِبُّ الطَّيِّبَ، نَظيفٌ، يُحِبُّ النَّظافَةَ. [٢٢٢]
همانا خداوند نيكوست، نيكو را دوست دارد، پاكيزه است به پاكيزگى علاقه دارد. رفعت و بلندى، ارزش و مقام پاكى و پاكيزگى تا كجاست، كه سخن از آن در رابطه با حريم ذات حق است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : تَنَظَّفُوا بِالْماءِ مِنَ النَّتِنِ الرّيحِ الَّذى يُتَأَذّى بِهِ، تَعَهَّدُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ مِنْ عِبادِهِ الْقاذُورَةَ الَّذى يَتَأَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ اِلَيْهِ. [٢٢٣]
خود را از بوى بدى كه موجب آزار ديگران است با آب، پاك و پاكيزه كنيد، نسبت به وجود خود متعهد باشيد، خداوند به بنده اى كه داراى آلودگى است، و مردم از نشستن كنار او عار و ننگ دارند، خشم و كينه دارد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : طَهِّرُوا هذِهِ الاَْجْسادَ طَهَّرَكُمُ اللّهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ يَبيتُ طاهِراً إِلاّ باتَ مَعَهُ مَلَكٌ فى شِعارِهِ، وَ لا يَتَقَلَّبُ ساعَةً مِنَ اللَّيْلِ إِلاّ قالَ : اللّهُمَّ اغْفِرْ لِعَبْدِكَ فَإِنَّهُ باتَ طاهِراً. [٢٢٤]
اين بدن ها را پاك كنيد، خداوند شما را پاك گرداند، همانا بنده اى نيست كه شب را پاك و پاكيزه به صبح برساند، مگر ملكى او را در اين پاكى همراهى كند، و ساعتى از شب نگردد مگر اينكه آن ملك بگويد : خداوندا بنده ات را در معرض مغفرت قرار بده كه او شب را به پاكى به صبح آورد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : بِئْسَ الْعَبْدُ الْقاذُورَةُ. [٢٢٥]
بد انسانى است، انسان آلوده و كثيف. و نيز آن حضرت فرمود : هَلَكَ الْمُتَقَذِّرُونَ. [٢٢٦]
آلودگان و مردمان كثيف هلاك شدند. از جابر بن عبداللّه روايت شده : رسول خدا مردى را ديد ژوليده موى، به صورتى كه مويش به شكل بدى پراكنده بود، فرمود : هان آيا چيزى كه مويش را منظم كند و آرايش دهد نيافت ؟ و ديگرى را ديد با لباس چرك و كثيف، فرياد زد هان، آيا آبى نيافت كه لباس آلوده اش را بشويد ؟ [٢٢٧]
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : كَنْسُ الْبُيُوتِ يَنْفِى الْفَقْرَ. [٢٢٨]
جارو كردن خانه ها موجب زدودن فقر است. امام ششم (عليه السلام) فرمود : غَسْلُ الاِْناءِ وَ كَنْسُ الْفِناءِ مَجْلَبَةٌ لِلرِّزْقِ. [٢٢٩]
شستن ظرفها، و جارو كردن آستانه خانه، باعث جلب رزق است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : لا تُؤْوُوا التُّرابَ خَلْفَ الْبابِ فَإِنَّهُ مَأْوَى الشَّياطينِ. [٢٣٠]
خاكروبه منزل را پشت در خانه جمع نكنيد، همانا منزلگاه شياطين است. لغت شيطان از شطن گرفته شده، و اين لغت به معناى خبيث و پليد و موجود موذى و همراه با شرّ است. اين معجزه باعظمت و شگفت آور، محصول بينش رسول حق و اولياء الهى يعنى امامان معصوم شيعه است، كه چندين قرن قبل از وجود ميكروب، با استعمال لفظ شيطان يعنى موجود خبيث و پليد خبر داده اند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لا تُبَيِّتُوا الْقُمامَةَ فى بُيُوتِكُمْ، وَأَخْرِجُوها نَهاراً فَإِنَّها مَقْعَدُ الشَّيْطانِ. [٢٣١]
آنچه از سفره مى ماند، و قابل مصرف كردن و خوردن نيست، نگذاريد تا شب در خانه بماند، آن را در همان روز روشن از خانه خارج كنيد، همانا مانده هاى در سفره كه غيرقابل مصرف است، نشستن گاه شيطان است. و نيز آن حضرت فرمود : تَنَظَّفُوا بِكُلِّ مَا اسْتَطَعْتُمْ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى بَنَى الاِْسْلامَ عَلَى النَّظافَةِ، وَ لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاّ كُلُّ نَظيف. [٢٣٢]
به هر چه كه قدرت و توان داريد به نظافت و پاكيزه كردن برخيزيد، همانا خداوند اسلام را بر نظافت بنا كرده، و وارد بهشت نمى شود مگر هر پاك و پاكيزه. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : مِنْ أَخْلاقِ الاَْنْبِياءِ التَّنَظُّفُ. [٢٣٣]
پاكيزگى از خُلق و خوى انبياء الهى است. رسول حق به عايشه فرمود : اِغْسِلى هذَيْنِ الثَّوْبَيْنِ اَما عَلِمْتِ اَنَّ الثَّوْبَ يُسَبِّحُ، فَإِذا اتَّسَخَ اِنْقَطَعَ تَسْبيحُهُ. [٢٣٤]
اين دو جامه را بشوى، آيا نمى دانى لباس تسبيح گوى حق است، چون آلوده شود و چرك گردد، تسبيحش قطع مى شود!! با توجه به آيات قرآن در رابطه با عوامل پاك كننده، و پاكى و پاكيزگى، و عشق حضرت حق به نظافت و طهارت، و نيز با توجه به روايات بسيار مهم باب طهارت و نظافت، بر اهل خانه است، كه طهارت و پاكيزگى را در بدن و لباس خود، و اثاث منزل، و خود منزل و آستانه خانه، تا جائى كه در قدرت و توان آنان است رعايت كنند، و در اين زمينه مرد خانه بر اساس قاعده قرآنيه، كه تعاون بر نيكى و تقوا را وصيت و سفارش نموده، به همسرش در امر نظافت و پاكيزگى كمك كند، و بر زن خانه هم لازم اخلاقى است كه خانه و اثاث آن و لباس اهل خانه را پاك و پاكيزه نگهدارد، تا از اين راه شوهر خود را شاد، و موجب جلب خوشنودى حضرت حق شود، و سلامت اهل خانه تضمين گردد، و هيولاى درد و بيمارى، و رنج و ناراحتى با شكست مواجه گردد. زن خانه به اين معنا توجه داشته باشد، كه قدم برداشتن براى امور منزل، و تدبير خانه، و فراهم آوردن زمينه آرامش و راحت اهل خانه، عبادت است، و در پيشگاه حضرت حق بدون شك مزد و اجر دارد. بهداشت دهان و دندان مسئله بهداشت دهان و دندان امروزه از مسائل بسيار مهم، و قابل توجه است. اهل تخصص مى گويند، سلامت بسيارى از جوانب جسم، و شئون بدن، بخصوص دستگاه فوق العاده حساس گوارش بستگى به بهداشت دهان و دندان دارد. دندانى كه حضرت حق به انسان عنايت فرموده، نعمتى بس سنگين، و عاملى بس مهم در حفظ سلامت آدمى است.
جويدن به وسيله دندان انجام مى گيرد، و اگر عمل جويدن به نحو مطلوب انجام گيرد ضامن تداوم كار طبيعى دستگاه گوارش، و در نتيجه عاملى براى دوام سلامت انسان است. از جمله مواردى كه در ديگران ايجاد نفرت و اذيت مى كند بوى بد دهان است، و اين بوى بد كه گاهى از زنندگى خاصى برخوردار است محصول بى توجهى به بهداشت دهان و دندان، و نتيجه ماندن غذا در لابلاى دندان و زير لثه است. بيمارى پيوره كه از بيماريهاى خطرناك، و نابودكننده دندان و لثه، و ريشه بسيارى از بيماريها از جمله بيمارى قلب است، نتيجه سوء بى توجهى به سلامت دهان و دندان است. مردم اگر با مايه گذاردن اندكى از وقت، بعد از خوردن هر غذا، دهان خود را بشويند، و دندانهاى زيباى خويش را مسواك بزنند، و كمى آب نمك در دهان و كنار دندانها بگردانند، از طرفى به سلامت دهان و دندان و گلو كمك كرده، و از طرف ديگر از افتادن در مخارج سنگين براى بازگرداندن سلامتى به دندانها در صورت بى توجهى به آن در امان مى مانند، و ساليان بسيار بلكه تا لحظات آخر عمر در كمال آسايش، مى توانند از دندان خود استفاده كنند. با اين كه طلوع خورشيد اسلام از سرزمينى بى آب و علف بود، و در محيطى كه ظهور كرد، در ميان مردمش از سواد خواندن و نوشتن، حتى در حدّاقل آن خبرى نبود، ولى براى حفظ سلامت مردم، در جهت بهداشت همه جانبه، از جمله بهداشت دهان و دندان قوانين و دستوراتى ارائه كرد، كه نشان از عظمت اين مكتب، و اهميت اين مدرسه مى دهد، و ثابت مى كند كه مبلّغ اين آئين، براى هدايت و رشد مردم از جانب خداوند مهربان مبعوث بوده، و دوازده پيشواى معصوم اين مكتب امامان برگزيده حق بودند. به بخشى از دستورات پيشوايان دين، در زمينه بهداشت دهان و دندان توجه نمائيد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لَوْ لا اَنْ اَشُقَّ عَلى اُمَّتى لاََمَرْتُهُمْ بِالسِّواكِ مَعَ كُلِّ صَلاة. [٢٣٥]
اگر بر امّتم سختى و مشقت نداشت، هرآينه با هر نمازى آنان را امر به مسواك مى نمودم. امام ششم (عليه السلام) فرمود : مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِياءِ السِّواكُ. [٢٣٦]
مسواك زدن و رعايت بهداشت دندان از اخلاق انبياء الهى است. امام باقر (عليه السلام) فرمود : لَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِى السِّواكِ لاََباتُوهُ مَعَهُمْ فى لِحاف. [٢٣٧]
اگر مردم بدانند در مسواك چه منفعتى هست، هرآينه آن را از سر شب تا به صبح همراه خود به رختخواب مى بردند. به حضرت صادق (عليه السلام) گفته شد : اَتَرى هذَا الْخَلْقَ كُلَّهُ مِنَ النّاسِ ؟ فَقالَ : اَلْقِ مِنْهُمُ التّارِكَ لِلسِّواكِ. [٢٣٨]
آيا همه مردم انسانند ؟ حضرت فرمود : آنان كه با مسواك سر و كار ندارند رها كن. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : ما زالَ جَبْرَئيلُ يُوصينى بِالسِّواكِ حَتّى خِفْتُ أَنْ أَدْرَدَ. [٢٣٩]
بطور دائم جبرئيل مرا به مسواك سفارش كرد، تا جائى كه ترسيدم اگر مسواك نكنم از داشتن دندان محروم گردم. و در بيانى ديگر فرمود : ما زالَ جَبْرَئيلُ يُوصينى بِالسِّواكِ حَتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُ سَيَجْعَلُهُ فَريضَةً. [٢٤٠]
جبرئيل به نحو دائم مرا به مسواك سفارش كرد، تا جائى كه تصوّر كردم مى خواهد آن را واجب قرار دهد. امام صادق (عليه السلام) فرمود در مسواك زدن دوازده خصلت است : برنامه اى است دينى، پاك كننده دهان، روشنى بخش چشم، خوشنود كننده حق، سپيد كننده دندان، از بين برنده پوسيدگى، محكم كننده لثه، اشتها آورنده، برنده بلعم از دستگاه گوارش، زياد كننده قدرت حافظه، اضافه كننده خوبيها، و خوشحال كننده ملائكه. [٢٤١]
در رابطه با شكل مسواك زدن، كه امروزه اطبّاى حاذق و متخصص بيماريهاى دهان و دندان مى گويند، بايد از عرض دندان و به آرامى و چند دقيقه مسواك زده شود. از رسول حق روايت بسيار مهمى رسيده، كه با توجه به زمان بعثت بايد گفت از معجزات علمى نبى اكرم است : اِسْتاكُوا عَرْضاً وَ لا تَسْتاكُوا طُولاً. [٢٤٢]
مسواك را به عرض دندان بزنيد، از مسواك زدن به صورت طولى بپرهيزيد. رسول حق هر شب سه بار مسواك مى زدند : قبل از خواب، بعد از خواب به وقتى كه مى خواستند قرآن قرائت كنند، و قبل از اينكه براى نماز صبح به مسجد بروند، و چون جبرئيل گفته بود با چوب اراك مسواك مى فرمودند. [٢٤٣]
نظم و انضباط و بهداشت در خوراك دستگاه باعظمت گوارش، و دهان و دندان، و ميل به آب و نان و ساير نعمت هاى حق، از الطاف خداوند مهربان به انسان است.
در زمينه به دست آوردن مواد حلال، و شكل مصرف كردن آن، و برنامه هائى كه براى سلامت بدن، و در نهايت سلامت عقل و روان، و در نتيجه سلامت خانواده و جامعه صد در صد مؤثر است دستورات بسيار مهمى در قرآن كريم و روايات اسلامى آمده، كه به نظر مى رسد رعايت برخى از آن دستورات واجب شرعى، و برخى از آنها واجب اخلاقى، و قسمتى از آن دستورات مستحب مؤكّد است، سرپيچى از آن دستورات، كه در مدار واجب قرار گرفته حرام و موجب عذاب قيامت، و آنها كه مستحب مؤكّد است باعث زيان و خسارت، و ورشكستگى بدن، و آماده شدن جسم براى قبول بيماريهاست. از اهمّ دستورات واجب، كه در قرآن مجيد آمده، تهيه كردن مال و منال براى ادامه حيات، و تأمين مسكن و پوشاك و خوراك از طريق حلال است. يا ايّها الذين امنوا كلوا من طيّبات ما رزقناكم و اشكروا للّه ان كنتم ايّاه تعبدون. [٢٤٤]
اى اهل ايمان از پاكيزه هائى كه نصيب شما كرديم تناول كنيد و شكر خدا را بجاى آوريد، اگر او را عبادت مى كنيد. يا ايّها النّاس كلوا ممّا فى الارض حلالاً طيِّباً و لا تتّبعوا خطوات الشَّيطان انَّه لكم عدو مبين. [٢٤٥]
اى مردم، از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد، قدم جاى قدمهاى شيطان مگذاريد، همانا او دشمن آشكار شماست. كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انَّه لا يحب المسرفين. [٢٤٦]
بخوريد و بياشاميد، و از اسراف در خوردن و آشاميدن بپرهيزيد، همانا خداوند اهل اسراف را دوست ندارد. در اين دستورات مسئله پاكيزه بودن، حلال بودن، و دورى از اسراف مطرح است. تهيه كردن حلال، رعايت پاكيزه بودن غذا، واجب، و اسراف در مصرف حرام است. بى توجهى به حلال، خوردن مواد حرام و خبيث و نجس و غيرپاكيزه، افتادن در دايره اسراف، همه و همه خلاف حق، و ستم بر خويش و ديگران، و بدون ترديد موجب عذاب و عقاب الهى است. بر مرد خانه لازم است با تعاليم عاليه اسلام در اين زمينه آشنا شود، و آن را به خانه منتقل نمايد، تا محيط خانه و خانواده پاك بماند، و اهل آن خانه بتوانند طريق رشد و كمال را طى كنند، و براى خود و ديگران منابعى از خير و نيكى باشند. زيان پر خورى اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
كَثْرَةُ الاَْكْلِ وَ النَّوْمِ يُفْسِدانِ النَّفْسَ، وَ يَجْلِبانِ الْمَضَرَّةَ. [٢٤٧]
پرخورى، و زياده روى در خواب وجود انسان را فاسد مى كنند، و كشاننده ضرر و زيان به سوى آدمى هستند. و نيز فرمود : مَنْ كَثُرَ اَكْلُهُ قَلَّتْ صِحَّتُهُ، وَ ثَقُلَتْ عَلى نَفْسِهِ مُؤْنَتُهُ. [٢٤٨]
سلامت پرخور اندك، و مخارجش سنگين و طاقت فرساست. و فرمود : كَثْرَةُ الاَْكْلِ مِنَ الشَّرَهِ و الشَّرَهُ مِنَ الْعُيُوبِ. [٢٤٩]
پرخورى از ميل و اشتهاى غيرطبيعى است، و اينگونه اشتها از عيوب و نوعى بيمارى است. امام ششم (عليه السلام) فرمود : لَيْسَ شَيْئٌ اَضَرَّ لِقَلْبِ الْمُؤْمِنِ مِنْ كَثْرَةِ الاَْكْلِ، وَ هِىَ مُورِثَةٌ شَيْئَيْنِ. قَسْوَةَ الْقَلْبِ، وَ هَيَجانَ الشَّهْوَةِ. [٢٥٠]
چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست، پرخورى موجب دو چيز است : سنگدلى، هيجان شهوت. حضرت حق به بنى اسرائيل فرمود : لا تُكْثِرُوا الاَْكْلَ فَإِنَّهُ مَنْ اَكْثَرَ الاَْكْلَ اَكْثَرَ النَّوْمَ، وَ مَنْ اَكْثَرَ النَّوْمَ اَقَلَّ الصَّلاةَ، وَ مَنْ اَقَلَّ الصَّلاةَ كُتِبَ مِنَ الْغافِلينَ. [٢٥١]
پرخورى نكنيد، همانا هر كس پرخورى كند، پرخواب مى شود، و هر كس پرخواب شود، نمازش را كم مى كند، و هر كه نمازش را كم كند، از غافلين نوشته مى شود. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِيّاكُمْ وَ الْبِطْنَةَ، فَإِنَّها مَفْسَدَةٌ لِلْبَدَنِ وَ مَوْرِثَةٌ لِلسَّقَمِ، وَ مَكْسَلَةٌ عَنِ الْعِبادَةِ. [٢٥٢]
از پرخورى حذر كنيد، همانا فاسد كننده بدن، و مورث بيمارى، و موجب كسالت در عبادت است. و نيز فرمود : لَيْسَ شَىْءٌ اَبْغَضَ اِلَى اللّهِ مِنْ بَطْنِ مَلاْنَ. [٢٥٣]
چيزى نزد خداوند مبغوض تر از شكم پر نيست. موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود : لَوْ اَنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِى الطَّعْمِ لاَ عْتَدَلَتْ اَبْدانُهُمْ. [٢٥٤]
اگر تمام مردم ميانه روى در خوراك را رعايت كنند، بدنهاى آنان در چهارچوب اعتدال قرار مى گيرد. رسول حق در مسئله خورد و خوراك دستور عجيبى دارند، كه بايد گفت از عجايب دستورات آن حضرت، و ريشه علم طب است : كُلْ وَ اَنْتَ تَشْتَهى، وَ اَمْسِكْ وَ اَنْتَ تَشْتَهى. [٢٥٥]
زمانى كه ميل به غذا دارى غذا بخور، و در حالى كه هنوز ميل و اشتها دارى از خوردن دست بردار. غذا روى غذا قطعاً براى دستگاه گوارش زيانبار، و براى سلامت بدن تهديد جدّى است، به وقت گرسنگى كامل غذا خوردن، و به وقت سير نشدن كامل دست از غذا كشيدن عالى ترين عامل براى حفظ سلامت و نشاط بدن، و تداوم عمر، و چابك و چالاك بودن است. داستانى آموزنده مشهور است يكى از امراء بزرگ، طبيب حاذقى را به مدينه فرستاد، تا مردم را مجانى معالجه كند، مدتى در مدينه ماند، ولى بسيار كم به او مراجعه شد، يا مراجعه كننده نداشت، از اين مسئله شگفت زده شد، خدمت رسول خدا شكايت برد، حضرت فرمود وضع اين شهر همين است، زيرا من به مردم گفته ام، تا به طور كامل ميل به غذا نداريد نخوريد، و تا به طور كامل سير نشديد از غذا دست برداريد، عرضه داشت شما تمام قوانين طب و بهداشت را در همين يك دستور بيان كرده ايد، به اين خاطر مردم اين شهر به سادگى مريض نمى شوند! على (عليه السلام) دستور بسيار مهمى براى شروع غذا دارند، مى فرمايد : اِبْدَأُوا بِالْمِلْحِ فى اَوَّلِ طَعامِكُمْ، فَلَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِى الْمِلْحِ لاَخْتارُوهُ عَلَى التِّرْياقِ الْمُجَرَّبِ. [٢٥٦]
غذا را با چشيدن نمك شروع كنيد، اگر مردم منفعت اين كار را مى دانستند، آن را بر داروى تجربه شده اختيار مى كردند. رسول حق از خوردن غذاى داغ منع فرمودند، اعلام داشتند خداوند بركت را در غذائى كه حرارت و داغى آن نشسته قرار داده است، و نيز از فوت كردن به غذا براى نشاندن حرارتش نهى نموده. [٢٥٧]
از اينكه انسان غذا بخورد، و جاندارى در آنجا حضور داشته باشد، و انسان به او بى توجهى كند شديداً منع شده. نجيح مى گويد حضرت مجتبى (عليه السلام) را ديدم در حال غذا خوردن است و سگى پيش روى آن حضرت قرار دارد، يك لقمه خودشان مى خورند، و يك لقمه براى سگ قرار مى دهند، عرضه داشتم چرا اين حيوان را از كنار سفره خود نمى رانيد، فرمود بگذار، همانا از خداوند حيا مى كنم، كه صاحب جانى در حالت خوردن مرا بنگرد، و من نسبت به او بى تفاوت باشم! [٢٥٨]
آرى بايد خورد و بايد خوراند، كه خوردن لازمه بدن، و خوراندن، تجلى اخلاق و كرامت، و رفع مشكل نيازمندان، و موجب ثواب و مغفرت، و لطف و رحمت حق است. سخت گيرى در اين زمينه به اهل و عيال و به ارحام و به مردم عملى دور از انصاف و همرنگى با شيطان است.
حضرت مجتبى (عليه السلام) فرمود در غذا و غذاخورى دوازده خصلت است كه بر هر مسلمانى شناخت آن واجب است : شناخت نعمت و خالق نعمت، رضا به قضاى حق در امر روزى، گفتن بسم اللّه در ابتداى غذا، شكر نعمت پس از پايان غذا، وضو قبل از خوردن، نشستن به طرف دست چپ، خوردن با سه انگشت، ليسيدن انگشتان، خوردن از آنچه در سفره پهلوى انسان است، كوچك گرفتن لقمه، خوب جويدن، و كمتر نظر انداختن به آنان كه دور سفره نشسته اند. [٢٥٩]
حضرت رضا (عليه السلام) سفارش فرموده اند غذاى خود را در شب مختصر كنيد، زيرا به شايستگى و لاغرى شما كمك مى كند. [٢٦٠] رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : هر كس تسبيح و تمجيدش در پيشگاه حق زياد، و خوراك و نوشيدنى و خوابش كم باشد، مورد اشتياق ملائكه الهى است. [٢٦١]
و نيز فرمود : در لباس و خوراك و نوشيدنى انصاف را نسبت به بدن و شكم مراعات كنيد، همانا اين رعايت جزئى از نبوت است. [٢٦٢]
على (عليه السلام) فرمود : قِلَّةُ الْغِذاءِ كَرَمُ النَّفْسِ وَ اَدْوَمُ لِلصِّحَّةِ. [٢٦٣]
كم خورى بزرگوارى وجود، و براى سلامت بدن پردوام تر است. و نيز فرمود : اِذا اَرادَ اللّهُ سُبْحانَهُ صَلاحَ عَبْدِهِ، اَلْهَمَهُ قِلَّةَ الْكَلامِ وَ قِلَّةَ الطَّعامِ، وَ قِلَّةَ الْمَنامِ. [٢٦٤]
چون حضرت حق صلاح بنده اش را بخواهد، كم حرفى، و كم خورى، و كم خوابى را به او الهام مى نمايد. مسائل مهم ديگرى كه به طور جدى و قطعى بايد در درجه اوّل سرپرست خانه و سپس اهل خانه رعايت كنند، پرهيز از موادّ دودى از قبيل سيگار، قليان، و مواد مخدر است. مواد دودى به هر نوعش به نظر بعضى از فقهاى شيعه حرام شرعى است، زيرا به تدريج بنيان سلامت را تهديد، و گاهى منجر به مفاسد اخلاقى و اجتماعى مى شود. ديگر چيزى كه اسلام نسبت به آن نهى اكيد فرموده اشتراك در شانه، حوله، و مسواك و ساير وسائلى است كه معمولاً جنبه شخصى دارد. اميد است اين مسائل از جانب تمام خانواده ها و بخصوص سرپرستان خانواده، جهت حفظ سلامت جسم، و اخلاق و روان همه رعايت شود، كه رعايت اين دستورات چون دستورات دينى است عبادت، و سرپيچى از آن معصيت و موجب عتاب و عقاب حق است. ( قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) عليكم بحسن الخـلق فـان حسـن الخـلق فـى الجـنة لا مـحالة ، و اياكـم و سوء الخلق فان سوء الخلق فـى النـار لا مـحالة ) وسائل ، ج ١٦ ، ص ٢٩ ، چاپ آل البيت ١٢ اخلاق اسلامى در نظام خانواده ارزش اخلاق حسنه زن و شوهر به خاطر خود و سعادت فرزندانشان، لازم است يك سلسله مسائل اخلاقى را، كه قرآن مجيد و روايات بر آن تأكيد فراوان دارند رعايت نمايند. رعايت اخلاق حسنه، و خوددارى از زشتى هاى اخلاق كار طاقت فرسائى نيست. بكارگيرى واقعيات اخلاقى، و پرهيز از پليديهاى اخلاقى در مدتى اندك، رياضت قابل تحمّلى است، كه ره سپردن در اين راه الهى را بر انسان آسان، و پيوند زناشوئى را محكم، و محبت به يكديگر را استوارتر، و درسى عملى براى ديگران بخصوص فرزندان خانواده است. اجراى حقايق اخلاقى نسبت به يكديگر، فضائى از صفا و صميميت، پاكى و سلامت، راحت و امنيت، عشق و محبت بوجود مى آورد و زندگى را در تمام شئون، بر زن و شوهر از عسل شيرين تر مى كند. در رابطه با آراسته بودن به حسنات اخلاقى، و بكارگيرى آن، قرآن مجيد در آيات متعددى پيامبر بزرگوار را ستوده : فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظّاً غليظ القلب لا نفضّوا من حولك . . . [٢٦٥]
جلوه رحمت خداست كه بر مردم، نرمخو و مهربانى، اگر تندخوى و سخت دل بودى، مردم از حول محور وجود تو پراكنده مى شدند. و انَّك لعلى خلق عظيم. [٢٦٦]
و همانا تو آراسته به خلق عظيم و بزرگى هستى. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلُقِ. [٢٦٧]
اسلام اخلاق نيك است. حضرت مجتبى (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اَحْسَنَ الْحَسَنِ، اَلْخُلُقُ الْحَسَنُ. [٢٦٨]
خوبترين خوبيها، اخلاق نيك است. رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : حُسْنُ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَيْرِ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ. [٢٦٩]
اخلاق نيك خير دنيا و آخرت را به همراه دارد. على (عليه السلام) فرمود : حُسْنُ الْخُلُقِ رَأْسُ كُلِّ بِرٍّ. [٢٧٠]
اخلاق نيك سر همه خوبيهاست. امام ششم (عليه السلام) فرمود : لا عَيْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ. [٢٧١]
زندگى و عيشى گواراتر از اخلاق نيك نيست. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ بَلَّغَهُ اللّهُ دَرَجَةَ الصّائِمِ الْقائِمِ. [٢٧٢]
كسى كه اخلاقش نيكوست، خداوند او را به پايه روزه دار، و قائم به عبادت در تاريكى شب مى رساند. و نيز آن حضرت فرمود : اَوَّلَ مايُوضَعُ فى ميزانِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيامَةِ حُسْنُ خُلُقِهِ. [٢٧٣]
اول چيزى كه در قيامت در ترازوى عبد مى گذارند، اخلاق نيك اوست. و آن حضرت فرمود : اِنَّ اَحَبَّكُمْ اِلَىَّ وَ اَقْرَبَكُمْ مِنّى يَوْمَ الْقِيامَةِ مَجْلِساً اَحْسَنُكُمْ اَخْلاقاً وَ اَشَدُّكُمْ تَواضُعاً. [٢٧٤]
محبوبترين شما نزد من، و نزديكترينتان به من در قيامت، خوش خلق ترين شما، و آن كسى است كه داراى شديدترين تواضع باشد. رسول حق به اميرالمؤمنين فرمود : ترا به شبيه ترينتان به اخلاق خودم خبر دهم؟ عرضه داشت آرى ; فرمود : اَحْسَنُكُمْ خُلُقاً، اَعْظَمُكُمْ حِلْماً، وَ اَبَرُّكُمْ بِقَرابَتِهِ، وَ اَشَدُّكُمْ مِنْ نَفْسِهِ اِنْصافاً. [٢٧٥]
خوش خلق ترين شما، بردبارترين شما، نيكوكارترينتان به نزديكانش، و شديدترين شما در انصاف دهى به ديگران از جانب خودش. مكارم اخلاق و حسن خلق آنچنان باارزش و والاست كه رسول باكرامت اسلام آن را علّت بعثت خود اعلام فرموده : اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ. [٢٧٦]
اين است و جز اين نيست كه مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را كامل كنم. اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ حُسْنَ الاَْخْلاقِ. [٢٧٧]
مبعوث شدم تا حسن خلق را كامل نمايم. مكارم و حسنات اخلاقى شعاع صفات حق، و حالات انبياء و امامان معصوم (عليهم السلام) ، و موجب خير و بركت براى دارنده آن است. سيئآت اخلاقى، حالاتى ابليسى و شيطانى، و علت تلخى زندگى و به هم خوردن عيش و عشرت، و باعث ناامنى و تفرقه و جدائى و نفرت مردم از يكديگر و خرابى دنيا و آخرت است. من به آنچه رعايتش در خانه از جانب زن و شوهر لازم است، و موجب استحكام زندگى، و تداوم صفا و صميميت است در حدى كه لازم باشد اشاره مى كنم، و از حضرت حق مى خواهم كه همه ما را به حسنات اخلاقى آراسته، و از سيئات اخلاقى دور بدارد. محبت و اعلام آن اصل محبت و علاقه و عشق را، حضرت حق در قلب زن و شوهر نسبت به يكديگر قرار داد، و آن را از نشانه هاى وجود خود دانست، و اين حقيقت نمايشگر عظمت و بزرگى مسئله محبت زن و مرد، بخصوص عشق و علاقه مرد به زن است. و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودَّة و رحمة انَّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون. [٢٧٨]
از نشانه هاى وجود خداوند اين است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد، تا در كنار آنها بياسائيد، و بين زن و مرد دوستى و مهربانى برقرار كرد، در اين برنامه نشانه هائى براى مردم انديشمند است. اين محبت و عشق و علاقه در ابتداى ازدواج، و حتى قبل از عقد، شكوفا مى شود، و به نهايت مى رسد، بر مرد و زن است، كه اين نعمت باطنى، و اين حالت عالى قلبى كه موجب خوشى در زندگى و عيش و عشرت، و صفا و پاكى است، به توسط جانبدارى از هم، و گذشت و عفو، و خوش اخلاقى و تعاون، و توقع به اندازه از يكديگر، و حفظ شخصيت و شئون طرفين، و پرهيز از بگو و مگوهاى بى قدر و قيمت حفظ كنند، و از عللى كه باعث ضربه خوردن به عشق و محبت است بپرهيزند، كه حفظ بناى عشق عبادت، و خراب كردن خانه محبت بدون ترديد گناه و معصيت و موجب عقاب الهى در قيامت، و باعث عذاب در زندگى دنيائى است.
حضرت صادق (عليه السلام) براى كسى كه هنر جلب محبت ديگران را نسبت به خود دارد دعا كرده : رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ اِلى نَفْسِهِ . . . [٢٧٩]
خداوند رحمت كند انسانى كه دوستى مردم را به جانب خود جلب مى كند. تبديل محبّت وعشق وعلاقه به كينه ونفرت وبغض ودشمنى در صورتى كه ملاك عقلى و شرعى در كار نباشد، تبديل نعمت حق به ناسپاسى است، و حفظ محبت و اعمال و سرايت دادن آن به يكديگر سبب خوشحالى در دنياو آخرت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود : وَيْلٌ لِمَنْ يُبَدِّلُ نِعْمَةَ اللّهِ كُفْراً، طُوبى لِلْمُتَحابّينَ فِى اللّهِ. [٢٨٠]
واى بر كسى كه نعمت خدا را به ناسپاسى تبديل كند، و خوشبختى و نيكى باد بر آنان كه فى اللّه نسبت به يكديگر محبت مى كنند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : اَفْضَلُ النّاسِ مِنَّةً مَنْ بَدَأَ بِالْمَوَدَّةِ. [٢٨١]
برترين مردم از نظر احسان و نيكى، كسى است كه به دوستى و محبت نسبت به طرف خود پيشى گيرد. انسان دستور دارد به همه كسانى كه مستحق عشق و دوستى و محبت و علاقه اند محبت داشته باشد چه رسد به نزديك ترين افراد خودش كه همسر و فرزندان او هستند. در حديث قدسى آمده : اَلْخَلْقُ عِيالى فَاَحَبُّهُمْ اِلَيَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَاَسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ. [٢٨٢]
آفريده ها عيال من هستند، محبوبترين آنها نزد من، مهربانترين ايشان به آفريده من است، و آنكه در راه برطرف كردن نيازشان سعى و كوشش بيشترى دارد. بر اساس مطالب گذشته، محبت در قلب زن نسبت به مرد، و عشق در قلب مرد نسبت به زن از نشانه هاى وجود خدا، و از نعمت هاى خاص حضرت حق است، و بهترين علت براى برپائى عيش سالم و تداوم زندگى، و ظهور صفا و صميميت در صحنه حيات است، روى اين حساب حفظ و ازدياد آن لازم، و دورى از علل نابودى آن واجب است. امام صادق (عليه السلام) فرمود : مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِياءِ حُبُّ النِّساءِ. [٢٨٣]
محبت زنان از اخلاق انبياء خداوند است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : جُعِلَ قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ، وَ لَذَّتى فِى الدُّنْيَا النِّساءُ، وَ رَيْحانَتى اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ. [٢٨٤]
نور چشمم در نماز، و لذت و خوشيم در دنيا زنان، و گل خوشبويم حسن و حسين است. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : مردم لذّتى در دنيا و آخرت بيش از لذّت از زن نمى برند و اين است قول حق . زيّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنين . . . [٢٨٥]
سپس فرمود : اهل بهشت به چيزى از بهشت لذيذتر از نكاح لذت نمى برند نه از خوراكى و نه از آشاميدنى. [٢٨٦]v رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ اِنّى اُحِبُّكِ لا يَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً. [٢٨٧]
گفتار مرد به همسرش : همانا من ترا دوست دارم، هرگز از قلبش محو نمى گردد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اَلْعَبْدُ كُلَّما ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً اِزْدادَ فِى الاْيمانِ فَضْلاً. [٢٨٨]
هر چه محبت همسر در قلب شوهرش زيادتر شود، ايمانش زيادتر مى شود. البته بايد به اين حقيقت توجه كرد، كه عشق و محبت به زن جنبه افراط، به خود نگيرد، كه محبّت در حدّ افراط انسان را از پيمودن راه حق، و انجام عمل صالح، و خيرات و مبرّات باز مى دارد، بخصوص اگر زن از طريق عشق مرد به خودش بخواهد بر مرد حكومت كند، و خواسته هاى اضافى خود را بر مرد تحميل نمايد. علاقه و محبت به زن و به هر چيزى بايد تابع ايمان انسان به حضرت حق و روز قيامت باشد، و مانع حركت انسان به سوى كمالات، و انجام اعمال صالحه نشود. اگر محبت به زن بخواهد بسترى براى معصيت و گناه، و اسراف و تبذير، يا بخل و امساك، يا خوددارى از انجام فرائض حق گردد، بايد تعديل شود، كه اينگونه محبت، آميخته با حالت شيطانى، و بدور از رضا و خوشنودى حق است.
كم توقعى هر مرد و زنى از نظر جسمى و روحى داراى قوت و قدرتى مخصوص به خود است، درك اين قدرت و قوت، بستگى به مدتى معاشرت و برخورد طبيعى و اخلاقى دارد. زن و شوهر پس از مدتى اندك، يكديگر را تا اندازه اى درك مى كنند، و به موقف بدنى و موقعيت روحى همديگر آشنا مى شوند. زن و شوهر بايد به اين حقيقت الهيه توجه داشته باشند، كه حضرت حق، در مسئله بسيار مهم ارائه تكليف به انسان، دو واقعيت را منظور فرموده : آنچه را كه مقدور انسان نبوده، و از تحمل و طاقتش بيرون بوده به انسان تكليف ننموده، ثانياً تكـاليف و مسئوليت هاى شرعـى و اخلاقـى را با ملاحظه وسع، كه به فرموده محققين مرحله اى كمتر از دايره قدرت است بر دوش انسـان قرار داده. اين نيست مگر جلوه رحمت و لطف و عنايت او بر بندگان، و همه انسانها تا روز قيامت. در سوره بقره آيه ٢٣٣ و ٢٨٦ و انعام آيه ١٥٢ و اعراف آيه ٤٢ و مؤمنون آيه ٦٢ به اين حقيقت اشاره فرمود :
لاَ تُكَلِّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها. هيچ كس را تكليف جز به اندازه وسع نكنند. لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.
خداوند احدى را جز به اندازه سعه وجوديش تكليف ننمايد. روى اين حساب زن و شوهر، بايد در مسئله درخواستها و توقعاتشان از يكديگر، اين اخلاق كريمانه، و صفت رحيميه حضرت حق را سرمشق و الگوى خود قرار دهند. اوّلاً خارج از قدرت و طاقت چه در امور مادى، چه در امور معنوى از يكديگر چيزى نخواهند، كه تحميل خواسته، بيرون از حدّ قدرت، و درخواست كارى غير قابل تحمل ظلم است، و ظلم ظلمت روحى، و موجب عقاب الهى است. ثانياً قدرت و توان يكديگر را در خواسته ها ملاحظه ننمايند، بلكه توقعات، و خواسته هاى خود را به اندازه وسع و طاقت موجود قرار داده، و تكاليف طبيعى و روزمره را در حدى به يكديگر ارائه دهند، و از هم بخواهند، كه به شيرينى، و با شوق و اشتياق انجام بگيرد. اگر بتوانند، كه مى توانند از يكديگر كم توقع باشند، كه كم توقعى اخلاق حق، و خوى انبياء و امامان، و از ويژگيهاى اولياء الهى است. پُرتوقعى گاهى همان ارائه تكليف بيش از حد طاقت است، و بدون شك وقتى خواسته پرتوقع از طرف همسر تحقق پيدا نكند، موجب كدورت، و رنجش دل، و در نهايت كينه و نفرت، و در نتيجه تلخ شدن زندگى، و خرابى ساختمان صفا و صميميت، و عشق و محبت است. پُرتوقعى صفتى ناپسند، و محصول كبر و غرور، و يك بيمارى روحى و روانى، و برنامه اى خارج از محدوده انسانيت، و خصيصه اى زشت است. كم توقعى محصول وقار و ادب، و نتيجه معرفت و كرامت، و ميوه شيرين فروتنى و تواضع است. اگر بخواهيد زندگى شيرين تر از عسل گردد، و هيچ گاه اختلاف مورد توجهى پيش نيايد، و همسر شما دچار رنجش نگردد، و تحقير شخصيت نشود، و اين رنجش و تلخى به اطرافيان سرايت نكند، در تمام امور زندگى نسبت به يكديگر كم توقع باشيد، و بدانيد كم توقعى چون جلوه رحمت حق در زندگى است، موجب جلب خوشنودى و رضايت حق نسبت به شما مى شود. در هر صورتى زن و شوهر بايد نرمخو، باصفا، منبع عشق و محبت، و نسبت به يكديگر امور زندگى را آسان بگيرند، كه اين آسان گرفتن بابى از ابواب معروف است، و آنان كه اهل معروف، و پاك و پاكيزه از منكرات روحى و اخلاقى هستند، مورد توجه حق، و مستحق اجر و جزاى جميل از جانب پروردگارند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ الْمَعْرُوفُ وَ اَهْلُهُ وَ اَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ. [٢٨٩]
معروف و اهـلش اول وارد بهشت و اوّل وارد بر من در كـنار حـوض كوثـر هستند. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنَّ لِلْجَنَّةِ باباً يُقالُ لَهُ : اَلْمَعْرُوفُ، لا يَدْخُلُهُ إِلاّ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ، وَ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الدُّنْيا هُمْ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الاْخَرَةِ. [٢٩٠]
براى بهشت درى هست به نام معروف، از آن در جز اهل معروف وارد نمى شوند، و اهل معروف در دنيا، اهل معروف در آخرتند. رسول خدا فرمود : كُلُّ مَعْرُوف صَدَقَةٌ . . . [٢٩١]
هر معروفى صدقه است. قرآن مجيد مزد هر معروف و انجام هر حسنه اى را ده برابر اعلام نموده است : مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها. [٢٩٢]
كم توقعى نوعى معروف، حسنه اى از حسنات روحى، و صدقه اى از صدقات اسلامى، و داراى ده برابر مزد است، چرا زن و شوهر در اين تجارت پرسود شركت نكنند، و تا پايان عمر خود، از اين حقيقت الهيه بهره مند نگردند، كه ممنوع نمودن خويش از عنايت حق و رحمت دوست ظلمى سنگين و گناهى بزرگ و خسارتى غيرقابل جبران است. گذشت و عفو زن و شوهر ممكن است گاهى نسبت به يكديگر مرتكب خطا و اشتباه شوند، زن امكان دارد در مسئله خانه دارى، پخت و پز، توجه به فرزندان، رعايت حق شوهر دچار خطا گردد، مرد نيز ممكن است در رفتار و كردار، اخلاق و روش، كارگردانى نسبت به منزل، قضاوت در حق زن دچار اشتباه شود، اشتباه و خطائى كه از هر دو طرف قابل گذشت و اغماض و عفو است، كه جاى گذشت و عفو هم در همين مورد است، در مواردى كه زندگى مسير طبيعى خودش را طى مى كند، موردى براى عفو وجود ندارد، بر مرد لازم اخلاقى و شرعى است كه از همسر خود در موارد لازم گذشت كند، بر زن هم لازم اخلاقى و شرعى است كه از شوهر خود عفو كند، در اين زمينه كبر و سخت گيرى و خودپسندى و بى توجهى به شخصيت طرف، و روى گردانى از دستورات حق و انبيا و ائمه در مسئله گذشت و عفو امرى ناپسند، و در بعضى از موارد حرام و موجب عقاب الهى است. عفو و گذشت از موارد احسان، و آراسته به احسان به فرموده قرآن محبوب خدا است : و العافين عن النّاس و الله يحبّ المحسنين. [٢٩٣]
عفو وگذشت به اندازه اى مهم است كه قرآن مجيد اجر عفوكننده را بر خدا مى داند : فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه. [٢٩٤]
كسى كه گذشت كند و اصلاح نمايد، اجرش بر خداست. امام صادق (عليه السلام) فرمود : ثَلاثٌ مِنْ مَكارِمِ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ : تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَكَ، وَ تَحْلُمُ اِذا جُهِلَ عَلَيْكَ. [٢٩٥]
سه چيز از مكرمت هاى دنيا و آخرت است : گذشت از كسى كه بر تو ستم كرده، صله رحم با رحمى كه با تو بريده، بردبارى نسبت به آنكه در حق تو به نادانى رفتار كرده. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ اللّهَ عَفُوٌ يُحِبُّ الْعَفْوَ. [٢٩٦]
همانا خدا گذشت كننده است و گذشت را دوست دارد. و نيز فرمود : مَنْ اَقالَ مُسْلِماً عَثْرَتَهُ اَقالَ اللّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [٢٩٧]
كسـى كه از لغـزش مسـلمانى بگـذرد، خـداوند در قـيامت از لـغزش او خواهد گذشت. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنّا اَهْلُ بَيْت مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا. [٢٩٨]
ما اهل بيتى هستيم كه جوانمردى ما، گذشت از كسـى است كه بـر مـا سـتم روا داشته. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : تَجاوَزُوا عَنْ ذُنُوبِ النّاسِ يَدْفَعِ اللّهُ عَنْكُمْ بِذلِكَ عَذابَ النّارِ. [٢٩٩]
از خطاهاى مردم گذشت كنيد، خداوند به اين خاطر عـذاب جهنم را از شـما دفع مى كند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : قِلَّةُ الْعَفْوِ اَقْبَحُ الْعُيُوبِ، وَ التَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ. [٣٠٠]
كم گذشتى زشت ترين عيب، و عجله در انتقام از بزرگترين گناهان است. و آن حضرت فرمود : شَرُّ النّاسِ مَنْ لا يَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا يَسْتُرُ الْعَوْرَةَ. [٣٠١]
بدترين مردم كسى است كه از لغزش طرف خود گذشت نكند، و عيب را نپوشاند. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : عَفْواً مِنْ غَيْرِ عُقُوبَة، وَ لا تَعْنيف، وَ لا عَتَب. [٣٠٢]
عفو بايد بدون جريمه و خشونت و نكوهش و سرزنش انجام بگيرد. بر اساس آيات قرآن و روايات : عفو محبوب خدا، اجر عفوكننده بر خدا، از مكارم دنيا و آخرت، موجب نجات از جهنم، و همرنگى با اهل بيت، و كم گذشتى نشان بيمارى و عيب باطن، و شرارت نفس انسان است. چرا زن و مرد در زندگى خود، به هنگام پيش آمدن خطا از يكديگر گذشت نكنند، تا محبوب خدا شده، از اجر الهى بهره مند گشته، و منبع مكارم دنيا و آخرت شناخته شوند، و با امامان معصوم همرنگى نشان داده، و جزء آنان محسوب گردند، اين همه محصول يك تجارت الهى و معنوى است كه از دست دادنش عاقلانه نيست، و آراسته شدن به آن كارى سهل و آسان، و عملى ساده و بى زحمت است. مرد و زن اگر به وقت خطا عفو و گذشت را شيوه خود كنند، و اين حقيقت عرشى را مدتى كوتاه به تمرين بگذارند، در آنان قوّت مى گيرد، و پس از اندك زمانى به اين صفت ملكوتى آراسته مى شوند.
تغافل يا خود به فراموشى زدن از صفات بسيار پسنديده و والا و باارزش، كه آراسته به آن در ميان مردم بسيار كم است تغافل مى باشد.
ديدن خطا و تقصير، مشاهده عيب و نقص، و خود را به فراموشى زدن، به شكلى كه طرف مقابل يقين كند، انسان از مسئله به هيچ عنوان مطلع و آگاه نشد، از عاليترين حالات روحى و پرقيمت ترين صفات انسانى است. اين نهايت مكرمت و بزرگوارى و شخصيت است كه مرد از زن خود خطائى ببيند، و زن از شوهر خود اشتباهى ملاحظه كند، و خود را در كمال جوانمردى و آقائى و كرامت، عمداً به فراموشى بزند، و اين به فراموشى زدن را در تمام پيش آمدهاى آينده حفظ كند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ، وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ. [٣٠٣]
نيمى از وجود عاقل و خردمند تحمل و صبر و بردبارى، و نيم ديگرش خود به فراموشى زدن است. و فرمود : اَشْرَفُ اَخْلاقِ الْكَريمِ كَثْرَةُ تَغافُلِهِ عَمّا يَعْلَمُ. [٣٠٤]
شريفترين اخلاق انسان باكرامت، كثرت تغافل او از چيزى است كه مى داند. و نيز آن حضرت فرمود : لا عَقْلَ كَالتَّجاهُلِ، لا حِلْمَ كَالتَّغافُلِ. [٣٠٥]
تدبيرى مانند خود را به بيخبرى زدن، و حلمى همچون خود را به فراموشى زدن نيست. ذره بينى، ذره به حساب آوردن، توقع عصمت همه جانبه داشتن، بى گذشتى، به رخ كشيدن خطا، و به قول معروف متّه در خشخاش گذاشتن همه و همه خلاف اخلاق، و به قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) باعث ناگوارى زندگى است. [٣٠٦]
عفو و گذشت، و از آن بالاتر تغافل و خود را به فراموشى زدن، براى زن و شوهر امرى لازم و واجب است، و با اين گونه صفات پسنديده، و اخلاق حميده عيش و زندگى همراه با لذت و خوشى برقرار، و اعصاب در آرامش كامل، و جسم و جان در مصونيت همه جانبه در مقابل هجوم بسيارى از امراض و بيماريهاست.
عفو و گذشت و تجاهل و تغافل ميوه شيرين فروخوردن خشم و به فرموده قرآن مجيد كظم غيظ، و دورى از خشم و غضب و فرار از عصبانيت و از كوره در رفتن است. خشم و غضب و ممارات و لجبازى، و بگو و مگو كردن طولانى و بيجا، مورد نفرت حق، و نشانه اى از شعله هاى جهنم، و صفتى ناپسند، و خوئى ددمنشانه، و موجبى براى در هم ريختن بناى زندگى و در نهايت علّت طلاق و جدائى، و غرق شدن در منجلاب بسيارى از معاصى و گناهان، و آلوده شدن به هر شرّ و شرارت است.
در زشتى بگو مگو كردن، و لجبازى با يكديگر در روايت بسيار مهمى آمده : مردى به حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) با لحنى زننده گفت : بيا بنشين تا در مسئله دين با هم مناظره و مجادله كنيم، حضرت فرمود : اى مرد، من نسبت به دينم آگاهم، و هدايت حق براى من، مانند روز روشن و معلوم است، تو اگر در اين زمينه دچار جهلى برو و جهل خود را علاج كن. مالى وَ لِلْمُماراةِ. مرا چه نسبت با بگو مگو كردن و جدال و جار و جنجال، كه اين نيست مگر وسوسه شيطان [٣٠٧]
، براى انداختن انسان در گناه و معصيت!! بگو و مگو و جدال و دعواى لفظى اگر براى اثبات حق باشد، و از مصاديق جدال احسن، بدون ترديد مانعى ندارد، بلكه زمينه پيشرفت علم و دانش، و كشف حق و حقيقت است و امرى عقلى و علمى و شرعى است، ولى اگر از باب لجبازى، و كوبيدن يكديگر، و ضربه زدن به شخصيت، و به هم ريختن آرامش باشد، بدون شك حرام، و مرتكب آن عاصى و مستحق عقاب است. حضرت رضا (عليه السلام) به عبدالعظيم حسنى فرمود : دوستانم را از طرف من سلام برسان، و به آنان بگو، براى شيطان نسبت به وجود خود راهى قرار ندهيد، آنان را به راستى در گفتار، و اداء امانت، و رعايت سكوت، و ترك مجادله و بگو مگو در آنچه كه براى آنان سودى ندارد امر كن. [٣٠٨]
خشم و غضب روايات و معارف اسلامى، به دنبال آيات قرآن، همگان را از خشم و غضب، و عصبانيت و از كوره در رفتن برحذر مى دارند، و غضب را عاملى نابودكننده، نشانه سبك مغزى، علت هلاكت، و آتشى از سوى شيطان، و نوعى جنون و ديوانگى مى دانند، و آن را منشأ تمام شرور معرفى مى كنند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جملاتى حكيمانه به اين معانى اشاره دارند : اَلْغَضَبُ شَرٌّ اِنْ اَطْلَقْتَهُ دَمَّرَ. [٣٠٩]
خشم و عصبانيت شرّى است كه اگر آن را در وجودت آزاد بگذارى نابودت مى كند. اَلْغَضَبُ مَرْكَبُ الطَّيْشِ. [٣١٠]
خشم، مركب سبك مغزان است. اَلْغَضَبُ يُثيرُ كَوامِنَ الْحِقْدِ. [٣١١]
خشم و غضب آتش پنهانى هاى كينه را شعلهور مى سازد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلَّ شَرٍّ. [٣١٢]
خشم كليد هر زيانى است. آرى خشمگين دچار هر نوع اشتباه مى شود، به شخصيت طرف مقابل حمله مى كند، به اعصاب و قلبش فشار وارد مى آيد، چهره اش سرخ و خونين رنگ مى گردد، مى زند، خراب مى كند، آتش مى زند، طلاق مى دهد، ضربه وارد مى نمايد، خسارت به بار مى آورد و . . . رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : الْغَضَبُ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّيْطانِ. [٣١٣]
خشم آتشى از شيطان است. على (عليه السلام) فرمود : اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لاَِنَّ صاحِبَها يَنْدَمُ فَاِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكَمٌ. [٣١٤]
خشم و غضب نوعى از ديوانگى است، همانا دارنده اين حالت، پشيمان مى شود، اگر نادم نشد ديوانگى او قوى و محكم است. و آن حضرت فرمود : اَلْغَضَبُ يُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ يُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ. [٣١٥]
خشم فاسدكننده مغزها و دوركننده انسان از حق و درستى است. و در حمله شديدى به اين حالت شيطانى فرمود : لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يَمْلِكْ غَضَبَهُ. [٣١٦]
آنكس كه جلودار غضب و خشمش نباشد از ما نيست. و فرمود : مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَهُوَ فى حَيِّزِ الْبَهائِمِ. [٣١٧]
كسى كه خشم و شهوت بر او غلبه دارد در جرگه حيوانات است. حضرت باقر (عليه السلام) در رابطه با فروخوردن خشم، و خوددارى از عصبانيت فرمود: مَنْ كَظَمَ غَيْظاً وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلى اِمْضائِهِ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ اَمْناً وَ ايماناً يَوْمَ الْقِيامَةِ. [٣١٨]
كسى كه خشم خود را فرو خورد، در صورتى كه قدرت خرج كردن آن را دارد، خداوند در قيامت قلبش را از آرامش و ايمان پر مى كند. على (عليه السلام) فرمود : مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ. [٣١٩]
كسى كه غضب خود را نگاهدارد، خداوند عيب او را مى پوشاند. به حارث همدانى يار وفادارش نوشت : وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ، وَ تَجاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ، وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَكُنْ لَكَ الْعاقِبَةُ. [٣٢٠]
غيظ و غضب را فروخور، به وقت قدرت گذشت كن، به هنگام خشم بردبار باش، با داشتن تـوان و نـيرو بر خطاكار بپوشان، تا بـراى تو عاقبت بـخيرى ميّسر گردد. در روايات زيادى در كتاب شريف كافى، وسائل، بحار الانوار آمده كه مزد فروخوردن خشم نسبت به همگان، ايمن شدن از غضب حق در قيامت، و اتصال به رحمت حق در محشر است. از حضرت مسيح علت غضب را پرسيدند فرمود : اَلْكِبْرُ، وَ التَّجَبُّرُ، وَ مَحْقَرَةُ النّاسِ. علت و ريشه و شروع غضب از سه چيز است : كبر و خود بزرگ بينى، خودخواهى، بى ارزش دانستن مردم. در سفارشات رسول حق به اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده : لاَتَغْضَبْ، فَاِذا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ، وَ تَفَكَّرْ فى قُدْرَةِ الرَّبِّ عَلَى الْعِبادِ وَ حِلْمِهِ عَنْهُمْ، وَ اِذا قيلَ لَكَ اِتَّقِ اللّهَ فَانْبُذْ غَضَبَكَ وَ راجِعْ حِلْمَكَ.
غضب مكن، چون غضب كردى بنشين، و در قدرت و تسلط حق نسبت به بندگان و بردبارى آن وجود مقدس در برابر آنان فكر كن، و چون در حال غضب داشتنت به تو گفتند : از خدا پروا كن غضب را دور انداز، و به حلم و بردبارى و عادى شدن حال برگرد. فخر فروشى از زشتى هاى اخلاق فخرفروشى به ديگران است، فخر فروشى در فرهنگ اسلام به عنوان گناه و معصيت شناخته شده، و آلوده به اين حالت شيطانى مستوجب عقاب الهى است، مگر اينكه توبه كند و به ادب و وقار و خضوع و فروتنى بازگردد. زن و شوهرى كه نسبت به يكديگر تعهد شرعى و اخلاقى دارند، و با ديدن يكديگر قبل از ازدواج مورد پسند هم واقع شدند، و با وضعى كه از نظر خانواده و مال و جمال و قوم و قبيله هر يك داشتند و مورد قبول واقع شدند، و اكنون با يكديگر زندگى مى كنند، اگر موردى پيش آمد بايد از به رخ كشيدن خانواده، و حسب و نسب و مال و ثروت و جوانى و زيبائى و علم و دانش، نسبت به يكديگر سخت بپرهيزند، كه فخرفروشى ايجاد آزار روحى و سوز درون مى كند، و گاهى شرمندگى، و زمينه خشم و نفرت، و كينه و دشمنى و نشان دادن عكس العمل در طرف مقابل ببار مى آورد، و چه بسا كه به جنگ و دعوا، و كشمكش و نزاع و تفرقه و طلاق منجر شود، در اين صورت بار سنگين اين همه تبعات زشت فخرفروشى به گردن فخرفروش است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : لا حُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ. [٣٢١]
حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى به ديگران نيست. و در كلامى حكيمانه فرمود : ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ. [٣٢٢]
فخرفروشى را بگذار، و كبر را ترك كن، و بياد قبرت باش. آنقدر فخرفروشى زشت و ناباب است كه حضرت سجاد در دعاى نوزدهم صحيفه به پيشگاه حق عرضه مى دارد : وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ. از اينكه نسبت به ديگران به وضع خود افتخار كنم مرا حفظ كن. على (عليه السلام) فرمود : ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرَ، اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جيفَةٌ، لا يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لا يَدْفَعُ حَتْفَهُ. [٣٢٣]
فرزند آدم را به فخر فروشى چه، ابتداى او نطفه و پايانش مردارى بدبو است، روزى او در اختيار ديگرى است، و قدرت دفع مرگ خويش را ندارد. كتاب خدا در آيات متعددى متذكر اين معناست، كه حضرت حق مردم متكبر و فخرفروش را دوست ندارد. اِنَّ الله لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتال فَخُور. [٣٢٤]
در هر صورت زن و شوهر بايد نسبت به يكديگر از افتخار به خانواده، جمال، مال و منال، اندوخته و ثروت، علم و دانش، بپرهيزند كه همه اينها از بين رفتنى است، و اين اخلاق ابليسى مايه درد سر و زحمت و رنجش خاطر، و موجب از بين رفتن عشق و علاقه، و باعث دعوا و نزاع، و افتادن از نظر رحمت حضرت حق است. رفتار حركات زن و شوهر نسبت به يكديگر بايد محصول ادب و وقار، دوستى و رفاقت، تعاون و همكارى، عشق و علاقه، و تواضع و فروتنى باشد. كردار زن و شوهر نسبت به هم بايد بر اساس احترام متقابل، و ارج نهادن به شخصيت يكديگر باشد. مرد بايد بداند زن از نظر خلقت و آفرينش ظريف، لطيف، كانون مهر و عاطفه، و منبع عشق و علاقه و حيا و شرم است، در رفتار با او لازم است تمام اين خصوصيات را لحاظ كند. زن بايد بداند مرد از نظر خلقت موجودى است قوى، مقاوم، و داراى حالات و احوالاتى سنگين تر از زن، وخلاصه ساختمانى كه قوام زندگى متكى بهوجوداوست. الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم. [٣٢٥]
مردان قوام زندگى زنانند، به واسطه برترى، كه خدا بعضى را بر بعض ديگر مقرّر داشته و به خاطر آنكه از اموال و ثروت خود براى زندگى خانواده و گذران امور همسر و فرزندان خرج مى كنند. روى اين حساب همسران باكرامت، و زنان بزرگوار، بايد در رفتار خود نسبت به شوهران اين معانى را رعايت نمايند، كه تحقق اصل عالى توافق و همزيستى مسالمت آميز در سايه رعايت اين واقعيات از جانب دو طرف امكان پذير است. سعى كنيم عمل و كردار و رفتار هر يك نسبت به ديگرى مصداق حقيقى عمل صالح و كردار شايسته باشد، تا هم امور زندگى را بگذرانيم، و هم از اجر و ثواب اخروى به خاطر عمل صالح و جلب رضايت يكديگر بهره مند شويم. گفتار زن و شوهر سخن و كلامشان با يكديگر بايد آميخته به عشق و محبت و بيان عاطفه و احساس، و جلوه شعور و عقل، و وجدان و انصاف باشد. بايد در سخن گفتن با يكديگر از قول عدل [٣٢٦] ، قول حسن [٣٢٧] ، قول ليّن [٣٢٨] ، قول ميسور [٣٢٩] ، قول احسن [٣٣٠] ، استفاده نمايند. سخن وقتى رنگ خدائى داشته باشد، قضاوت وقتى صحيح باشد، كلام وقتى نرم و ساده و سهل باشد، گفتار وقتى ريشه در عدالت و انصاف داشته باشد، به زندگى، گرمى، استحكام، عشق و سلامت مى بخشد. سخن وقتى سخن حق باشد، و لحن آن لحنى گرم و همراه با عاطفه و محبت باشد، مزدش باز شدن چشم بصيرت، و شنيدن آواى حق است.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لَوْ لا تَكْثيرٌ فى كَلامِكُمْ وَ تَمْريجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ وَ لَرَأَيْتُمْ ما اَرى. [٣٣١]
اگر كثرت كلام شما نبود، و سرزمين قلب شما چراگاه شيطان قرار نمى گرفت هر آينه مى شنيديد آنچه را من مى شنوم، و مى ديديد آنچه را من مى بينم! از سخن زياد و كثرت كلام و اضافه گفتن، و بيان آنچه كه سود دنيائى و آخرتى ندارد بپرهيزيد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْكُهُ الْكَلامَ فيما لا يَعْنيهِ. [٣٣٢]
از نيكوئى اسلام مرد، ترك سخن در چيزى است كه براى او فايده ندارد. اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر مردى پرگو گذشت به او فرمود: اى مرد پرونده اى را بدست حافظان عمل از سخن اضافى پر مى كنى، كه آن پرونده به حق عرضه مى شود، سخن در امور فايده دار بگو، و از بيان آنچه سودمند نيست بپرهيز. ابوذر فرمود :
اِجْعَلِ الدُّنْيا كَلِمَتَيْنِ : كَلِمَةً فى طَلَبِ الْحَلالِ، وَ كَلِمَةً لِلاْخِرَةِ وَ الثّالِثَةُ تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ فَلا تَرِدْها. [٣٣٣]
دنيا را دو كلمه قرار بده، سخنى در طلب حلال در تمام زمينه ها، و سخنى در طلب آخرت، سخن سوم زيانبار و بى منفعت است، در آن وارد مشو. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : كُلُّ كَلامِ اِبْنِ آدَمَ عَلَيْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْرٌ بِمَعْرُوف اَوْ نَهْيٌ عَنْ مُنْكَر، اَوْ ذِكْرُ اللّهِ. [٣٣٤]
تمام سخن فرزند آدم به زيان اوست نه به سودش، مگر امر به معروف يا نهى از منكر، يا ذكر خدا.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطاؤُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ خَطاؤُهُ قَلَّ حَياؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَياؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ. [٣٣٥]
كسى كه سخن و كلامش زياد شود، خطا و اشتباهش فراوان مى شود، و آنكه خطايش زياد گردد، حيا و شرمش اندك مى گردد، و آنكه حياءاش اندك شود، پارسائى اش كم مى شود، و هر كه پارسائى اش و ورعش كم شود دلش مى ميرد، و آنكه دلش بميرد وارد آتش جهنم مى شود!!
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٢١٨] -بقره/٢٢٢.
[٢١٩] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٥٨.
[٢٢٠] -همان مدرك.
[٢٢١] -نهج البلاغه / خطبه ١٦٠.
[٢٢٢] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٩٢.
[٢٢٣] -همان مدرك.
[٢٢٤] -همان مدرك.
[٢٢٥] -همان مدرك.
[٢٢٦] -همان مدرك.
[٢٢٧] -همان مدرك.
[٢٢٨] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٩٣.
[٢٢٩] -همان مدرك.
[٢٣٠] -همان مدرك.
[٢٣١] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٩٥.
[٢٣٢] -همان مدرك.
[٢٣٣] -همان مدرك.
[٢٣٤] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٩٤.
[٢٣٥] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٥٩٦.
[٢٣٦] -بحار، ج ٧٦، ص ١٣١.
[٢٣٧] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٥٩٧.
[٢٣٨] -همان مدرك.
[٢٣٩] -همان مدرك.
[٢٤٠] -همان مدرك.
[٢٤١] -بحار، ج ٧٦، ص ١٢٩.
[٢٤٢] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٥٩٩.
[٢٤٣] -همان مدرك.
[٢٤٤] -بقره/١٧٢.
[٢٤٥] -بقره/١٦٨.
[٢٤٦] -اعراف/٣١.
[٢٤٧] -ميزان الحكمة، ج ١، ص ١١٧.
[٢٤٨] -همان مدرك.
[٢٤٩] -همان مدرك.
[٢٥٠] -ميزان الحكمة، ج ١، ص ١١٧ ـ ١١٨.
[٢٥١] -همان مدرك.
[٢٥٢] -همان مدرك.
[٢٥٣] -همان مدرك.
[٢٥٤] -وسائل، ج ١٦، ص ٤٠٦.
[٢٥٥] -ميزان الحكمة، ج ١، ص ١٢٣.
[٢٥٦] -وسائل، ج ١٦، ص ٥٢٠.
[٢٥٧] -وسائل، ج ١٦، ص ٥١٨.
[٢٥٨] -ميزان الحكمة، ج ١، ص ١٢٥.
[٢٥٩] -وسائل، ج ١٦، ص ٥٣٩.
[٢٦٠] -بحار، ج ٦٢، ص ٣٢٤.
[٢٦١] -ميزان الحكمة، ج ١، ص ١١٦.
[٢٦٢] -همان مدرك.
[٢٦٣] -همان مدرك.
[٢٦٤] -همان مدرك.
[٢٦٥] -آل عمران/١٥٩.
[٢٦٦] -قلم/٤.
[٢٦٧] -ميزان الحكمة، ج ٣، ص ١٣٧ ـ ١٣٨.
[٢٦٨] -همان مدرك.
[٢٦٩] -همان مدرك.
[٢٧٠] -همان مدرك.
[٢٧١] -بحار، ج ٧١، ص ٣٨٨ ـ ٣٨٩.
[٢٧٢] -همان مدرك.
[٢٧٣] -بحار، ج ٧١، ص ٣٨٥.
[٢٧٤] -همان مدرك.
[٢٧٥] -بحار، ج ٧٧، ص ٥٨.
[٢٧٦] -ميزان الحكمة، ج ٣، ص ١٤٩.
[٢٧٧] -همان مدرك.
[٢٧٨] -روم/٢١.
[٢٧٩] -ميزان الحكمة، ج ٢، ص ٢٠٥.
[٢٨٠] -وسائل چاپ آل البيت، ج ١٦، ص ١٧١.
[٢٨١] -ميزان الحكمة، ج ٢، ص ٢١٠.
[٢٨٢] -كافى، ج ٢، ص ١٩٩.
[٢٨٣] -وسائل، چاپ آل البيت، ج ٢٠، ص ٢٢ ـ ٢٣.
[٢٨٤] -همان مدرك.
[٢٨٥] -آل عمران/١٤.
[٢٨٦] -وسائل، ج ٢٠، ص ٢٣ ـ ٢٤.
[٢٨٧] -همان مدرك.
[٢٨٨] -همان مدرك.
[٢٨٩] -وسائل، ج ١٦، ص ٣٠٣ چاپ آل البيت.
[٢٩٠] -وسائل، ج ١٦، ص ٣٠٤ ـ ٣٠٥.
[٢٩١] -همان مدرك.
[٢٩٢] -انعام/١٦٠.
[٢٩٣] -آل عمران/١٣٤.
[٢٩٤] -شورى/٤٠.
[٢٩٥] -بحار، ج ٧١، ص ٤٠٠.
[٢٩٦] -ميزان الحكمة، ج ٦، ص ٣٦٧.
[٢٩٧] -همان مدرك.
[٢٩٨] -همان مدرك.
[٢٩٩] -ميزان الحكمة، ج ٦، ص ٣٦٨ ـ ٣٧٠.
[٣٠٠] -همان مدرك.
[٣٠١] -همان مدرك.
[٣٠٢] -همان مدرك.
[٣٠٣] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٦٨.
[٣٠٤] -همان مدرك.
[٣٠٥] -همان مدرك.
[٣٠٦] -همان مدرك.
[٣٠٧] -بحار، ج ٢، ص ١٣٥.
[٣٠٨] -بحار، ج ٧٤، ص ٢٣٠.
[٣٠٩] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٣١.
[٣١٠] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٣٠ ـ ٢٣١.
[٣١١] -همان مدرك.
[٣١٢] -همان مدرك.
[٣١٣] -همان مدرك.
[٣١٤] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٣٢ ـ ٢٣٣.
[٣١٥] -همان مدرك.
[٣١٦] -همان مدرك.
[٣١٧] -همان مدرك.
[٣١٨] -كافى، ج ٢، ص ١١٠.
[٣١٩] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٣٦.
[٣٢٠] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٢٣٦.
[٣٢١] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٤١٤.
[٣٢٢] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٤١٤.
[٣٢٣] -بحار، ج ٧٣، ص ٢٩٤.
[٣٢٤] -لقمان/١٨.
[٣٢٥] -نساء/٣٤.
[٣٢٦] -انعام/١٥٢.
[٣٢٧] -بقره/٨٣.
[٣٢٨] -طه/٤٤.
[٣٢٩] -اسرا/٢٨.
[٣٣٠] -فصلت/٣٣.
[٣٣١] -كنز العمال.
[٣٣٢] -ميزان الحكمة، ج ٨، ص ٤٣٤ ـ ٤٤٠.
[٣٣٣] -همان مدرك.
[٣٣٤] -همان مدرك.
[٣٣٥] -همان مدرك.
۵
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگويند
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگويند
از مايحتاج خانه و نياز يكديگر و فرزندان حرف بزنند، نسبت به هم اظهار علاقه و محبت كنند، يكديگر را به حق و صبر توصيه نمايند، اسرار يكديگر را حفظ كرده و حرف خانه را به خانه پدر و مادر و اقوام و دوستان نبرند، خانه را محل كلام حق، نماز، قرآن و پرهيز از دروغ، غيبت، و فحش و ناسزا، و تحقير يكديگر قرار دهند، كه از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود دروغ، غيبت، تهمت، ناسزا و فحش و تمسخر و تحقير، انسان را از رحمت خدا دور، و مستحق عقاب الهى مى كند. مرد از آوردن اهل گناه به خانه، و تشكيل مجالس خلاف حق در منزل بپرهيزد كه ابتدا زيان و ضررش به خود و زن و بچه اش باز مى گردد، آنگاه آخرت او و اهل بيت وى را به باد مى دهد.
زن از اسراف در امور حيات، و مخارج بيهوده، و خرج اضافى به بار آوردن كه گاهى محصول تلخ چشم همچشمى است بپرهيزد، كه هر دينار آن در قيامت حساب دارد. مرد و زن با روش و اخلاق و گفتار و كردار خود، وقار و ادب، و ديندارى، و سلامت نفس را عملاً به فرزندان و اطرافيان خود سرايت دهند، كه ثواب هدايت يك انسان گرچه فرزند خود آدم باشد بمانند هدايت تمام انسانهاى آفريده شده است.
(وليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّولايبدين زينتهنّ...) نور / ٣١ ١٣
حجاب و پاكدامنى زن منافع حجاب پوشش يا حجاب، به صورتى كه زيبائيها و زينت زن را بپوشاند و او را از چشم چرانى مردم هرزه و بى تربيت، و آلودگان به شهوت حيوانى، و حالات شيطانى حفظ كند دستورى قرآنى، و قانونى الهى، و تكليفى انسانى، و برنامه اى اخلاقى است. حجاب و پوشش اسلامى كه بهترين نوع آن چادر است، چادرى كه يادگار منبع عصمت و عفتى چون فاطمه زهرا (عليها السلام) است، هيچ مانعى در راه دانش طلبى و رشد و كمال زن ايجاد نمى كند، بلكه او را از بسيارى از خطرات، و دامهائى كه حيوان صفتان در راه زيبارويان، و دختران و زنان جوان قرار داده اند حفظ مى كند، و پاكدامنى و سلامت و عفت و حياى او را براى شوهرش يا اگر ازدواج نكرده، براى مرد آينده اش محفوظ مى گذارد.
گوهر گرانبها و زيبا و پرقيمتى چون زن وقتى در صندوق الهى حجاب قرار داشته باشد، از دستبرد دزدان، و غارتگران، و آلودگان به لجن معصيت و گناه در امان خواهد بود.
زيبارويان جوان، وقتى ديده نشوند، و چهره پاك و معصوم آنان در معرض ديدگان مردم قرار نگيرد، شعله هوسها و هواها، و آتش اميال و غرائز به سركشى و سوزاندن پاكى يك ملت، و خراب كردن بناى معنويت يك مملكت برنمى خيزد.
پسران جوان وقتى گوهر زيبائى و زينت، و طنّازى و عشوه گرى دختران و زنان را در كوچه و بازار، پارك و خيابان، معابر عمومى، فروشگاهها، بيمارستانها، ادارات، مراكز تجارتى نبينند، دچار چشم چرانى، هوس، دختربازى، تجاوز به ناموس مردم، كندى ذهن، در هم شكستن اعصاب، بلوغ زودرس، استمناء، لواط، زنا، افكار پريشان، غصه و نگرانى، بى ميلى به درس، عشق و عاشقى، بيمارى روانى، و در نهايت تعطيل شدن نيروى انسانى خود نمى شوند. بر اين اساس بايد گفت :
حجاب و پوشش براى جنس زن امرى واجب، و فريضه اى شديد، و بدون ترديد منكر آن با آگاهى به اينكه از ضروريات اسلام، و فرمان خدا در قرآن است كافر، و از گردونه اسلام خارج است. جوانى كه با اين خصوصيات منكر حجاب است، نمى تواند با دختر مسلمان ازدواج كند، زيرا اين ازدواج باطل، و عقدى كه بين آن دو خوانده مى شود بى اثر، و رابطه آن دو رابطه دو نامحرم و فرزندان آنها نامشروع، و عمل آنان زنا است. دخترى كه با اين خصوصيت منكر حجاب است، نمى تواند همسر جوانى مسلمان شود، زيرا همان احكام در حق او هم جارى است. حجاب حافظ وقار، شخصيت، كرامت، اصالت، و عظمت زن، و حافظ زيبائى و منافع او براى شوهر است.
زن در عين حجاب داشتن، مى تواند مدارج تحصيلى، و طريق كمالات و فضائل را بپيمايد، و اينكه حجاب مانعى براى او در راه رشد و ترقى است، وسوسه اى شيطانى، و القاء فكرى غلط از جانب استعمارگران غارتگر، و دزدان ناموس، و هرزه هاى كشورهاى غربى و شرقى است. گرمى خانواده ها، استحكام رابطه زن و شوهر، تداوم زندگى، آرامش قلوب مردان، ثبات دلبستگى و عشق و علاقه مرد به همسر قانونى و شرعى خود، برپائى خانه و خانواده، بر جائى اعتماد و اطمينان مرد به زن، همه و همه مرهون پوشش و حجاب زنان مملكت است، و اينكه مردان زيبائى چهره و زينت و زيور زنانى غير از زن خود را نبينند. مردان اگر به راحتى و به آسانى در تمام صحنه هاى اجتماعى دسترسى به زنان داشته باشند، ضمانتى براى اثبات محبت و دلبستگى آنان به همسرانشان نخواهد بود، و تحريك هوا و هوس و شهوات آنان را از زندگى خود دلسرد، و خود كلنگى براى خراب كردن كانون گرم خانواده خواهند شد.
زيان بى حجابى و بدحجابى و آزاد گذاشتن زن، و آزاد بودن زن به صورت غربى آن به شماره نمى آيد. تاكنون بى حجابى زن باعث گمراهى ميليونها مرد، و به گناه افتادن ديگران، و پيدا شدن هيولاى طلاق در خانواده ها، و پديد شدن عشق مرد به زن شوهردار، و روابط نامشروع، شده، و همانطور كه يهوديت و مسيحيت مى خواسته علت خروج بسيارى از مردان و زنان از عرصه گاه ملكوتى اسلام و ديندارى شده است.
پايه گذاران بى حجابى خود از اين مسئله به ستوه آمده، و عوارض آن را از پديده هاى شوم قرون اخير مى دانند. نظام خانواده در ايران نظامى قوى، مستحكم، بر اساس حيا و عفت، وقار و ادب، ايمان و تقوا، و نبود طلاق مگر به ندرت بود. از زمانى كه استعمار غرب به دست ولگردى دوره گرد، بيسوادى پليد، آلوده اى خائن، وطن فروشى كثيف به نام رضاخان پهلوى حجاب و پوشش قرآن را از بسيارى از زنان به غارت برد، وضع خانه و خانواده به صورت ديگر شد، آمار طلاق فزونى گرفت در حدى كه در اواخر حكومت آن خانواده نابكار در هر ماه بين شش تا هفت هزار درخواست طلاق به دادگاهها داده مى شد، مردان و جوانان زن ديده بى زن مى شدند، و زنان شوهر ديده بدون شوهر، و اين دو طايفه آزاد شده از تعهد زن دارى و شوهردارى به جامعه مى پيوستند، و سفره فساد و افساد را گسترده تر مى كردند. مرجع بزرگ، حكيم خبير مرحوم آيت اللّه شاه آبادى پس از مسئله كشف حجاب، بدون ترس از حكومت وقت، چنانكه مستمعين آن بزرگوار برايم نقل كردند، بارها در عرشه منبر و در مجالس عمومى و خصوصى فرياد زد :
رضاخان با به غارت بردن حجاب قرآن، و كشتن قيام كنندگان عليه بى حجابى، در مسجد گوهرشاد، و در كنار حرم ملايك پاسبان حضرت رضا (عليه السلام) كمر صد و بيست و چهار هزار پيامبر را شكست. آرى آن عارف عاشق، و هشيار بينا، كه در مسائل اسلامى و در فلسفه و حكمت مجتهدى توانا، و بصيرى كم نظير بود، كشف حجاب و بدحجابى را شكننده كمر فرستادگان خدا مى دانست!!
قطب در كتاب بسيار مفيد آيا ما مسلمان هستيم مى گويد بر اساس مداركى كه ديدم، يكى از پاپها از تمام كشيش ها و كاردينالها در واتيكان دعوت كرد، و از آنها خواست براى كشتن اسلام، و خاموش كردن چراغ دين، به صورتى كه براى واتيكان و مسيحيت خرج زيادن نداشته باشد نظر بدهند، كميسيونها براى اين منظور تشكيل شد، و نظرياتى از جانب صاحبنظران اظهار شد، از ميان تمام آراء و نظريات اين رأى مقبول همه كشيشان و كاردينالها و خود پاپ قرار گرفت، كه براى كشتن اسلام قوى ترين اسلحه و كم خرج ترين برنامه، بيرون آوردن دختران و زنان مسلمان از حجاب، و قرار گرفتن آنان در اختيار جوانان و مردان به صورت آزاد، در كوچه و بازار، وسائل عمومى، پاركها و سينما، ادارات و مراكز تجارى، تئاترها، و مراكز اجتماعى است ؟!
اين برنامه به دست خائنان، انجام گرفت، و هوا و هوس زنان و دختران كم ايمان يا بى ايمان به اين آتش دين سوز، و شعله خانمان برانداز كمك كرد، و وضع را در ممالك اسلامى و مملكت ايران به جائى رساند، كه نزديك بود دين خدا كه محصول زحمات انبيا و امامان و علما و دانشمندان است بميرد، و چراغ هدايت خاموش گردد، ولى دست حق از آستين مردى از سلاله انبياء و نتيجه امامان يعنى خمينى بت شكن در كشور ايران بيرون آمد و بر سينه نامحرم زد، و دين را از اسارت اشرار نجات و حجاب قرآن را به ناموس اسلام برگرداند. بر امت اسلام فرض و واجب است كه انقلاب آن انسان الهى را حفظ كنند، و از ارزشهاى آن نهضت عظيم الهى محافظت نمايند، و نگذارند دشمنان زخم خورده، اين چراغ روشن را كم نور، يا بى نور نموده ملت ايران را به وضع سابق برگردانند، تا بتوان با پايمردى و ثبات قدم فرهنگ انقلاب را صادر، و ساير ملت هاى بيرون رفته از مدار اسلام را به اسلام برگرداند.
با توجه به آنچه كه بيان شد، به ارزش گفتار آن متفكر شهيد، كه بارها در سخنرانيها فرياد زد :
حجاب مصونيت است نه محدوديّت پى مى بريم.
آرى حجاب براى زن و براى شوهر او، و خانواده اش، و جامعه، و بخصوص جوانان و آنان كه ازدواج نكرده اند، مصونيت از هزاران خطر، و انواع فساد و افساد، و مانع از هم پاشيده شدن كانون گرم خانواده هاست. محققين فرموده اند مسئله پوشش زن و حجاب او در چهارده آيه قرآن مطرح است، و برخى را عقيده بر اين است كه از نزديك بيست و پنج آيه اين معنا استفاده مى شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به حضرت مجتبى و در حقيقت خطاب به تمام مردم فرمودند : محرم نامحرمى را جداً مراعات كن، زيرا اين برنامه براى تو و همه زنان نامحرم مصونيت از افتادن در خيال گناه و خود گناه است، و اگر قدرت دارى كه زنان خانواده تو مردى غير تو را نشناسند، اين برنامه را انجام بده. [٣٣٦]
راوى مى گويد در يك روز بارانى با رسول خدا در بقيع نشسته بودم، زنى سواره بر الاغ از كنار ما گذشت، دست الاغ در گودالى فرو رفت و زن از مركب بزير افتاد، رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) رو برگرداند، عرضه داشتم خود را با شلوار پوشانده، حضرت سه بار براى اين گونه زنان طلب مغفرت كردند، و فرمودند اى مردم اينگونه پوشش برگيريد كه پوشاننده ترين لباس براى بدن است، و زنان خود را به وقت بيرون رفتن از خانه با چنين جامه اى بپوشانيد. [٣٣٧]
مقنعه، جلباب، عباء، عناوينى است كه در آيات و روايات براى پوشش زن بكار رفته. زن بايد خود را بنده حق بداند، و نمك حق را نسبت به خود رعايت كند، و رعايت نمك منعم و مالك حقيقى، و ربّ واقعى، به اين است كه از عظمت او حساب ببرد، و به قيامت و محاكمات او توجه داشته باشد، و با تمام وجود از فرمانهاى حضرتش كه در قرآن، و در زبان انبياء و امامان آمده پيروى كند تا خود و خانواده و جامعه اش از مضرّات بدحجابى و بى حجابى در امان بماند.
و امّا من خاف مقام ربَّه و نهى النَّفس عن الهوى فانَّ الجنَّة هى المأوى. [٣٣٨]
هر كس از مقام حضرت ربّ ترسيد، و خود را از هوا و تمايلات بى قيد و شرط نگاه داشت، همانا بهشت جاى اوست. متأسفانه عده اى از دختران و زنان اين زمان در چهار گوشه جهان، از مكتب بى بند و بارى پيروى مى كنند، و شهوات و تمايلات خود را آزاد نموده، و سفره اى از فساد و افساد پهن كرده اند كه در تاريخ گذشته سابقه نداشته، و با كمال اسف گروهى از دختران و زنان كشورهاى اسلامى و امّت رسول حق، از آنان تقليد مى كنند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در رابطه با اين زنان فرموده : يَظْهَرُ فى آخِرِ الزَّمانِ وَ اقْتِرابِ السّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الاَْزْمِنَةِ، نِسْوَةٌ كاشِفاتٌ عارِياتٌ، مُتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدّينِ خارِجاتٌ، فِى الْفِتَنِ داخِلاتٌ، مائِلاتٌ اِلَى الشَّهَواتِ، مُسْرِعاتٌ اِلَى اللَّذّاتِ، مُسْتَحِلاّتُ الْمُحَرَّماتِ، فى جَهَنَّمَ خالِداتٌ. [٣٣٩]
در آخر زمان، و نزديكى قيامت، كه بدترين زمانهاست، زنانى ظاهر مى شوند با اين خصوصيات : بى حجاب و برهنه از پوشش لازم، جلوه دهنده زينت و زيبائى در كوچه و بازار، خارج از دين، داخل در فتنه، راغب به شهوات، سرعت گيرنده به سوى لذات، حلال شـمرنده محرمات الهى، كه اين زنان با اين اوصاف در جهنم ابدى و دائمى هستند. واقعيتى بهت آور در روزنامه پرتيراژ كيهان، كه شماره آن را به ياد ندارم خواندم :
خانم جوانى، نمونه همانها كه در روايت اميرالمؤمنين آمده، بر اثر آزادى از سبك غربى، و به خاطر آمد و رفت دوستان شوهرش به خانه، و در معرض بودن وى با سر برهنه و بدن نيمه عريان، و رفت و آمد به مجالس مختلط از مرد و زن، با داشتن يك دختربچه سه ساله، دل به جوانى بست، و در آرزوى رسيدن به او برآمد، جوان غرق شهوت، و هرزه بى دين، كه زن جوان شوهردار بيشتر باعث تحريك او شده بود، به زن گفت اين كودك مانع برنامه ماست، بايد از ميان برداشته شود!!
نزديك به چهار ماه در رابطه با طفل معصوم بين عاشق و معشوقه از خدا بى خبر، و آن دو حيوان صفت درگيرى بود، بناچار مادرى كه كانون مهر و عاطفه، و منبع رحمت و رأفت آفريده شده، بر اثر شهوت، و ميل به آغوش ديگران هويت مادر بودن را فراموش كرد، و دخترك موطلائى و زيبا و بى گناه را به حمام خانه برد و او را با دست جهنمى خود خفه كرد، تا مزاحم شهوت و شهوترانى از ميان برداشته شود، و جوان نامحرم آلوده اى براى چند لحظه به كام دل برسد، و زن شوهردارى در كمال بى عفتى براى چند دقيقه به لذت جنسى دست يابد، و تا ابد دامن آلوده كند، و شوهر بيچاره را براى هميشه به داغى سوزنده، و مصيبتى جانكاه دچار نمايد.
اگر شوهر اين زن غيرت به خرج مى داد، و از اينكه زن جوان زيبايش آزاد در دسترس هر ديده اى قرار بگيرد، و همه بتوانند او را در زيبائى و زينت و عشوه گرى و طنازى ببينند مانع مى شد، طفلى بى گناه كشته نمى شد، داغى دائمى بر دل پدر قرار نمى گرفت، زن شوهردارى دامن عفتش براى هميشه لكه دار نمى گشت، جوانى بدين صورت به بدبختى و بيچارگى دچار نمى شد، و كانون گرم خانواده اى جوان و تازه ازدواج كرده از هم نمى پاشيد، آرى حجاب مصونيت است نه محدوديت. ديدگاه برجستگان غرب نسبت به اوضاع جامعه غربى بيزرائيلى از نخستوزيرهاى دولت انگليس، كشورى كه در صف اول فساد و افساد است در مقاله اى نوشت:
من در خطر ارتكاب بسى حركات جنون آميز هستم، ولى مى كوشم كه از يكى از آنها حتماً اجتناب كنم، و قدم در آن نگذارم، و آن ازدواج عشقى است، كه در كوچه و بازار، دخترى را ببينم و خوشم بيايد و بگويم اين زن ايده آل من است. نابخردان گوهرپاك و باقيمت آفرينش را، از حصار عفت و عصمت، و پوشش و حجاب، به عنوان آزادى بيرون كشيدند، و دست او را در هر برنامه اى كه شهوات اقتضا كند باز گذاشتند، سپس به عنوان فرار از ازدواج عشقى او را دور انداختند، زيرا مشاهده كردند، اين گوهر، قيمت و ارزش خود را از دست داده، و هر لحظه با كسى، و هر زمان در آغوش نامحرمى، و هر آن در برنامه اى خلاف عفت و ادب و مخالف وقار و انسانيت دست و پا مى زند.
خانم الزيمارى كه از شعرا و نويسندگان كشور سوئد است در مقاله مهمى در روزنامه اكسپرس درباره جامعه اروپا نوشته : مردها وفا و صميميت را نمى دانند، با حقه بازى زنان و دختران را به زانو درمى آورند! بايد به اين خانم گفت، از زمانى كه جنس زن را به لجن بى عفتى و فضاى بى بند و بارى، و بدحجابى و بى حجابى سوق داديد، و او را به عنوان آزادى، به اسارت شهوات و تمايلات بى قيد و شرط درآورديد، و مردان توانستند او را با بدنى نيمه عريان، و در طنازى و عشوه گرى در هر كجا كه خواستند سهل و آسان ببينند، وفا و صميميت نسبت به همسر خود و خانه و خانواده را از دست دادند، و تبديل به افرادى حقه باز و مكار و حيله گر و كلاهبردار شدند.
عوارض بدحجابى و بى حجابى، و آزادى زن در روابط با هر كه دلش بخواهد يكى دوتا نيست، و محصولات تلخ اين مسئله عددى كامپيوترى است. مردان با ديدن اين مناظره دست از همسران خود كشيدند، و به قول معروف از زير بار مخارج خانه كه مسئوليتى بر دوش آنان بود فرار كرده، و براى ارضاء خود روى به بازار آزاد آوردند، و جوانان بى زن، چون فرونشاندن شعله شهوت را ارزان ديدند، از تشكيل زندگى و ازدواج سر باز زده، دنبال چشم چرانى و صيد ناموس مملكت رفتند، بدينگونه نظام خانواده در غرب و در مقلدان شرقى آنان از هم پاشيد و اوضاعى شبيه اوضاع جنگل بوجود آمد. خانم الزيمارى در مقاله خود اضافه مى كند : هم اكنون در سراسر سوئد دوشيزگانى زيبا هستند، كه در آرزوى شوهرند، و بسيارى از آنها اجباراً با مردها دوست مى شوند.
آرى در انتظار شوهرند ولى شوهر پيدا نمى شود، چون جوانان به هر شكلى كه مايل باشند به جنس زن دسترسى دارند، و خود را نيازمند به ازدواج نمى بينند، و بسيارى از مردان زن دار هم از زن خود جدا شده، تا آزادانه بتوانند به تمايلات خود پاسخ دهند!! باز خانم الزيمارى مى نويسد : من به دختران توصيه مى كنم كه پيش از ازدواج با هيچ مردى ارتباط برقرار نكنند. چه درخواست مهمى از دختران دارد، درخواستى كه با وضع فعلى زن در جهان، و بى بند و بارى مرد در جامعه غربى عملى نيست، جهان اگر بخواهد به صلاح و سداد برسد، بايد مقررات شرعى و فطرى و انسانى اسلام را در رابطه با زن به اجرا بگذارد، و در رأس همه دستورات، زن را به حجاب و پوشش مناسب بازگرداند، و عفت و عصمت و وقار و حياء او را به او برگرداند، كه در غير اين صورت، راه درمانى براى اين همه مفاسد خانمانسوز وجود ندارد.
ستمى كه غرب به زن روا داشته، در تاريخ بشر نظير ندارد، نيت و اراده و همت زن را به سوى عشوه گرى و طنازى، و به بيراهه كشيدن مردان، و جلوه كردن در كوچه و بازار و فساد در شئون حيات، جهت داده. او را تبديل به كالاى شهوت نموده، و از وجود او براى توليد مال و ثروت، و ارضاء شهوات بهره بردارى مى كند.
على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرموده : اِنَّ الْبَهائِمُ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى غَيْرِها، وَ اِنَّ النِّساءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْفَسادُ فيها، اِنَّ الْمُؤْمِنينَ مُسْتَكينُونَ، اِنَّ الْمُؤْمِنينَ مُشْفِقوُنَ، اِنَّ الْمُؤْمِنينَ خائِفُونَ. [٣٤٠]
همت حيوانات شكم، و همت درندگان مخاصمه و دشمنى با غير، و همت زنان آرايش زندگى و فساد در دنياست. اين مردان و زنان باايمانند كه تسليم اوامر پروردگارند، و اهل رأفت و مهربانى، و خداترس هستند. برنامه اى از حضرت حسين (عليه السلام) نقل شده، حضرت حسين قبل از رفتن به ميدان به حضرت زينب فرمود، تمام زيورآلات زنان را جمع كن، چون من شهيد شدم و دشمن به جانب خيمه ها آمد، آنها را بسوى آنان بريز، اين دنياداران بى خبر، و ماديگرايان بدبخت وقتى مشغول جمع كردن آنها شدند، شما در محل امنى پناه بگيريد تا از ديد نامحرمان دور باشيد!! مى گويند به وقت حمله يزيد با چوب خيزران به لب و دندان حضرت حسين (عليه السلام)، كنيزى در دستگاه او حضرت زهرا(عليها السلام) را پريشان و غصه دار در خواب ديد، كه سخت از يزيد و عمل او شكايت مى كند، كنيزك از خواب پريد، و به خاطر ترس و وحشت و اضطراب و دستپاچگى بدون مقنعه و چادر، به مجلس يزيد آمد و فرياد برداشت، يزيد وقتى او را به اين حال ديد با عباى خود او را پوشاند و عربده زد، كه چرا با سر و صورت برهنه به مجلس نامحرمان درآمدى ؟! چقدر عجيب است كه يزيد بى دين، شرابخوار، سگ باز، ميمون باز طاقت سر برهنه بودن كنيز خود را نداشت، و با عباى خود او را پوشاند و از مجلس نامحرمان دور كرد، ولى عجيب تر از او مردانى هستند كه نسبت به ناموس خود غيرت نشان نمى دهند، و او را با روى باز و موى باز و در حال آرايش به همه جا مى فرستند و با خود به همه جا مى برند!! رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره غيرت فرمود : اِنَّ الْغَيْرَةَ مِنَ الاْيمانِ. [٣٤١]
غيرت از ايمان انسان به خدا و روز قيامت است. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اللّهَ غَيُورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيُور وَمِنْ غَيْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها. [٣٤٢]
همانا خداوند غيور است، و هر غيورى را دوست دارد، و از غيرت اوست كه زشتى هاى ظاهر و باطن را حرام كرده است. حجاب و نظر بازى از نظر قرآن بدحجابى و بى حجابى كارى بسيار زشت و مفاسدش فراوان است، حرمت بدحجابى و بى حجابى از غيرت خدا است، خوشا به حال انسانى كه به دنبال حق نسبت به ناموسش غيرت نشان دهد. از آنجائى كه مرد و زن از رفت و آمد در كوچه و بازار، و خانه اقوام و شركت در اجتماعات، و مدارس و دانشگاهها براى تحصيل علم، و سفرهاى زيارتى و سياحتى چاره اى ندارند، جهت حفظ سلامت فكرى و روانى و قلبى مرد و زن، يك دستور واجب در رابطه با زنان، و يك فرمان واجب در رابطه با هر دو در قرآن مجيد آمده. اما در رابطه با زنان :
يا ايّها النّبى قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهنّ من جلابيبهنَّ ذلك ادنى ان يعرفن فلا يؤذين و كان الله غفوراً رحيماً. [٣٤٣]
اى پيامبر، به زنان و دختران خود، و به تمام زنان اهل ايمان بگو خويشتن را به چادر بپوشانند، تا به پاكى و عفت شناخته شوند، و از تعرض چشم چرانان، و هوس رانان مصون مانده، آزار نبينند، خداوند در حق عبادش آمرزنده و مهربان است. اما در رابطه با مرد و زن :
قل للمؤمنين يغضّوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك أزكى لهم انّ الله خبير بما يصنعون. [٣٤٤]
و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهنّ و يحفظن فروجهنَّ. [٣٤٥]
اى رسول من مردم مؤمن را بگو، چشم از نگاه به نامحرمان بپوشند، و اندام شهوت را از حرام الهى حفظ كنند، كه اينگونه عمل كردن، براى آنان پاكيزه تر است، همانا خدا بر هر چه انجام دهيد آگاه است. و اى نبى من، به زنان باايمان بگو ديده از نگاه ناروا بپوشند، و اندام خود را از عمل زشت حفظ نمايند. امام صادق (عليه السلام) فرمود : عيسى به اصحابش گفت : اِيّاكُمْ وَالنَّظْرَةَ فَإِنَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ، وَ كَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً، طُوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَيْنِهِ. [٣٤٦]
بر حذر باشيد از نگاه آلوده، كه در زمين قلب ميل به حرام مى كارد، و براى نظرانداز فتنه ايجاد مى كند، خوشا به حال كسى كه ديده اش را در دل قرار داده، و ديده سر را براى امور لازم قرار داده. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : لَيْسَ فِى الْبَدَنِ شِىْءٌ أَقَلَّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ فَلا تُعْطُوها سُؤْلَها فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [٣٤٧]
چيزى در بدن كم شكرتر از چشم نيست، آن را از خواسته اش محروم كنيد، كه شما را از ياد خداى بزرگ بازمى دارد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لِكُلِّ عُضْو حَظٌّ مِنَ الزِّنا، فَالْعَيْنُ زِناهُ النَّظَرُ. [٣٤٨]
براى هر عضوى بهره اى از زنا هست، و زناى چشم، ديده دوختن به نامحرم است. هنگامى كه به فرموده قرآن دختر شعيب به پدرش در رابطه با موسى گفت : يا اَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ اِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمينُ. پدرم او را اجير كن، همانا از نظر قدرت و امانت بهترين كسى است كه اجير مى كنى. به او گفت : دخترم آرى اين جوانى پرقدرت است، قدرتش را از كنار زدن آن صخره بزرگ دانستى، امين بودنش را از كجا شناختى ؟ گفت : پدر، از پيش روى او به جانب خانه مى آمدم، به من گفت از دنبال من حركت كن، اگر راه را به خطا رفتم تذكّر بده، ما مردمى نيستيم كه از پشت سر، زنان را با ديده خود دنبال كنيم. [٣٤٩]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ مَلاََ عَيْنَهُ مِنْ حَرام مَلاََ اللّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّارِ اِلاّ اَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِعَ. [٣٥٠]
هر كس ديده اش را از حرام پر كند، خداوند در قيامت ديده اش را از آتش پر نمايد، مگر اينكه توبه كند، و از عمل خود برگردد. رسول الهى از حضرت حق نقل مى كند : اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سَهامِ اِبْليسَ، مَنْ تَرَكَها مِنْ مَخافَتى اَبْدَلْتُهُ ايماناً يَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ. [٣٥١]
نظر حرام، تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است، هر كس از ترس من ديده از نامحرمان بپوشد، به جاى آن ايمانى به او بدهم كه لذت آن ايمان را در قلب خود بيابد. محرمان زن از نظر قرآن مجيد كتاب خدا كه كتاب هدايت، و مايه سعادت، و سازنده شخصيت، و آورنده خير دنيا و آخرت براى مردم است، در يك آيه آنان را كه به زن محرم هستند معرفى مى كند، تا براى زنان روشن باشد در مقابل چه كسانى آزاد، و در برابر چه افرادى بايد زيبائى و زينت خود را بپوشانند. . . .
و لا يبدين زينتهنّ الاّ ما ظهر منها، و ليضربن بخمرهنّ على جيوبهنّ و لا يبدين زينتهنّ الاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ، او آباء بعولتهنّ، او ابنائهنّ، او ابناء بعولتهنّ او اخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى اخواتهنّ، او نسائهنّ او ما ملكت ايمانهنّ او التّابعين غير اولى الإربة من الرجال او الطفل الذين لم يظهروا على عورات النّساء، و لا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ و توبوا الى الله جـميعاً ايّه الـمؤمنون لعلّكم تفلحون. [٣٥٢]
و زينت و آرايش خود، جز آنچه قهراً ظاهر مى گردد، براى بيگانگان و نامحرمان آشكار نسازند، و بايد سينه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند، و زينت و جمال خود را آشكار و ظاهر ننمايند جز براى :
١ ـ شوهران ٢ ـ و پدران ٣ ـ و پدران شوهر ٤ ـ و پسران خود ٥ ـ و پسران شوهر ٦ ـ و بـرادران خـود ٧ ـ و پسـران بـرادر ٨ ـ و پسـران خـواهـر ٩ ـ و زنـان امت ١٠ ـ و كنيزان ملكى خود ١١ ـ و مردانى كه به زنان هيچ رغبتى ندارند ١٢ ـ و يا كودكى كه هنوز آگاهى بر مسائل زنان ندارد، از غير اينان احتراز لازم، و پوشش و حجاب واجب است، و در هنگام حركت آنگونه پاى بر زمين نزنند، كه زينت پنهان پايشان از جانب نامحرمان دانسته شود، اى اهل ايمان همه شما به درگاه حق توبه كنيد تا هماى فلاح و رستگارى و پيروزى را در آغوش بگيريد. زنان مسلمان، دختران امّت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر دنيا و آخرت خود، فرامين حكيمانه حق را گردن نهيد، و مردان باغيرت، و جوانان بزرگوار ناموس خود را از تعرّض هوس بازان، با پوشش اسلامى، و حجاب قرآنى حفظ نمائيد، بگذاريد همسرتان همسر شما باشد، نه اينكه همگان از جمال و زيبائى و زينت و بدن او لذت ببرند، كه اين خلاف غيرت، و جوانمردى و اخلاق و شرف، و وجدان و مروّت است.
( ما اصابك من حسنة فمن اللّه و ما اصابك من سيّئة فمن نفسك ) نساء / ٧٩ ١٤ امنيت در زندگى خوبيها و بديها انسان موجودى مركّب از عقل و قلب و نفس و جسم است.
براى هر يك از نواحى وجود انسان خوبيها و بديهائى وجود دارد، همه خوبيها از جانب حق، و تمام بديها سرچشمه اش خود انسان است. از جانب وجود مقدسى كه در قرآن مجيد به اوصافى چون رحيم، رحمن، رب، ودود، غفور، كريم، لطيف، رؤوف، بارى، مصوّر، قدوس، عزيز، ياد شده جز خير و خوبى و رحمت و بركت صادر نمى شود. جهل و حقد و حسد و كينه و كم ظرفيتى، و حرص و طمع، و سستى و تنبلى، غير از بدى و شرّ و خسارت و زيان محصولى ندارد. معرفت و دانش، بصيرت و بينش، حداقل به اندازه اى كه چرخ زندگى را بگرداند، و حيات باطنى و ظاهرى را غرق نور و روشنائى كند، و امور زن و فرزند را اداره نمايد، و ديدى صحيح نسبت به هستى و عالم وجود، به انسان بدهد، كسبش براى انسان از جهتى واجب عينى و از جهت ديگر واجب كفائى است. تحصيل مسائل اصولى مانند معرفت به حق، علم به قيامت، شناخت نبوت و ولايت، امرى ضرورى و واجب عينى است، كسب مسائل فقهى، و علوم مادى در حدّ نياز واجب كفائى است. علم ودانش،معرفت وبينش،لقمه لذيذ، وخيروخوبى پرقدرتى است كه حضرت حق همراه باتوفيق لازم براى رشد وكمال عقل وقوه درك انسان قرار داده است. عقل كه خودخيرى ازجانب حق است،وقتى با خير ديگركه توفيقومعرفت است رفاقت كند، دريائى ازنور در باطنوجود، بوجودمى آيد كه اين نورانيتوصفا، قسمتى از امنيت باطن را تأمين مى كند، واين امنيت بطور طبيعى از جانب انسان به زن و بچه سرايت مى نمايد، و آنها هم در جنب انسان از نعمت آرامش باطن برخوردار مى گردند، و در نتيجه فضاى زندگى به نور آرامش تا حدى منوّر مى گردد. دانش دين به اندازه اى كه واجب عينى است، و دانش فقه يعنى آگاهى به حلال و حرام، و دانش مادى به مقدارى كه لازم است، در درجه اوّل براى سرپرست خانواده، كه اداره امور زندگى به دست اوست ضرورى است، و در مرحله بعد در سايه مرد خانه كه تحقق قسمتى از زمـينه هاى لازم به عـهده اوست، براى زن و فرزند، تا در مملكت كوچك خانه ملّتى بامعرفت و بابينش و بابصيرت، و آگاه و بيدار در كنار هم زنـدگى كنند، و از شرّ جهل و زيان بى سوادى، و خسارت نفهمى در امان باشند. آرى معرفت به اندازه سعه وجوديش امنيت ايجاد مى كند، و جهل و بى سوادى زيان و خسارت. جهل و بى سوادى روايات بسيار مهم اهل بيت، جهل را مرگ معنوى، زيانبارتر از لقمه مضر در بدن براى زندگى،بيمارى و رنج،كشنده و لغزش آور، و به بارآورنده بدبختى ابدى، و فاسد كننده معاد، و ريشه فساد در تمام امور، و معدن شر، و دشمن خطرناك انسان، و علّت كفر وضلالت، ومانع قبول موعظه ونصيحت، وموجب افراط وتفريط مى دانند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد : اَلْجَهْلُ مَوْتٌ . . .، اَلْجَهْلُ داءٌ وَ عَياءٌ، اَلْجَهْلُ يُزِلُّ الْقَدَمَ، اَلْجَهْلُ يُفْسِدُ الْمَعادَ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ كُلَّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ. [٣٥٣]
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نشانه هاى جاهل را پرسيدند پاسخ داد : اِنْ صَحِبْتَهُ عَنّاكَ، وَ اِنِ اعْتَزَلْتَهُ شَتَمَكَ، وَ اِنْ اَعْطاكَ مَنَّ عَلَيْكَ، وَ اِنْ اَعْطَيْتَهُ كَفَّرَكَ، وَ اِنْ اَسْرَرْتَ اِلَيْهِ خانَكَ. [٣٥٤]
اگر با او معاشرت كنى ترا به رنج و زحمت اندازد، اگر از او كناره گيرى نمائى ترا سرزنش مى كند، اگر چيزى به تو ببخشد منت مى نهد، و اگر به او ببخشى ناسپاسى مى كند، و اگر اسرارت را نزد او بگذارى خيانت مىورزد!! خود به حساب برخيزيد كه اگر سرپرست خانواده دچار جهل باشد، و از مسائل معنوى و اصولى، و برنامه هاى مادى و ظاهرى خالى باشد، چه منبعى براى اضطراب و ناامنى، و آزار و اذيت، و رنج و عذاب، در خانه و بيرون خواهد بود ؟ مال و ثروت، خانه و زندگى، زن و فرزند، در كنار جاهل، با خطر و زيان، و خسارت و ناامنى روبرو هستند. اصرار اسلام به كسب معرفت، و تحصيل بينش و بصيرت در امور معنوى و مادى به اندازه اى كه لازم است، براى ايجاد امنيت در باطن و ظاهر است، و به خاطر اين كه زن و فرزند بى گناه انسان، در كنار انسان از آرامش برخوردار باشند، و از جانب انسان ضربه و ضررو خسارت و زيان نبينند، و به دنيا و آخرت آنان لطمه وارد نگردد و هيولاى شقاوت چنگ به گلوى آنان نيندازد. در آثار اسلامى آمده، مسيح با تمام وجود در حال فرار بود، آشنائى از او علّت فرار را پرسيد، فرمود از دست جاهل فرار مى كنم. آرى با تمام وجود از دست جهل و جاهل به پيروى از نبوت، و براى تأمين سعادت دنيا و آخرت بايد فرار كرد.
جاهل با داشتن كيميا فقير، و آگاه و عالم در كنار فقر ثروتمند است.
گر كيميا دهندت بى معرفت گدائى * ور معرفت دهندت بفروش كيميا ر * ور معرفت دهندت بفروش كيميا
ر ور معرفت دهندت بفروش كيميا ر علم و معرفت به فرموده قرآن مجيد دانايان، با نادانان در هيچ زمينه مساوى نيستند.
هل يستوى الّذين يعلمون، و الّذين لا يعلمون. [٣٥٥]
و به فرموده رسول اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) روزى كه بر من برسد، و دانش و علمى كه مرا به مقام قرب حق برساند به من اضافه نشود، در آن روز دميدن روز بر من مبارك نيست. اِذا اَتى عَلَىَّ يَوْمٌ لا اَزْدادُ فيهِ عِلْماً يُقَرِّبُنى اِلَى اللّهِ تَعالى فَلا بُورِكَ لى فى طُلُوعِ الشَّمْسِ ذلِكَ الْيَوْمَ. [٣٥٦]
و نيز آن حضرت فرمود : قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْت خَرِب، فَتَعَلَّمُوا وَ عَلِّمُوا وَ تَفَقَّهُوا وَ لا تَمُوتُوا جُهّالاً فَإِنَّ اللّهَ لا يُعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ. [٣٥٧]
قلبى كه چيزى از حكمت در آن نيست چون خانه اى خراب است، ياد بگيريد، و ياد بدهيد، و بفهميد، جاهل از دنيا نرويد، همانا خداوند در قيامت جاهل را معذور نمى داند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در كتاب باعظمت غررالحكم دانش و معرفت را بدين صورت وصف مى كند : علم پيروزى مى آورد، دانش سدّى در برابر آفات و حوادث است، معرفت بالاترين بى نيازى است، دانش چراغ عقل، دليلى نيكو، برترين هدايت، زيبائى آشكار، بهترين انيس، شريفترين حسب، گمشده مؤمن، راهبر حلم، بامنفعت ترين گنج، شريفترين حقيقت است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در يك جمله تمام واقعياتى كه در دنيا و آخرت محصول علم و معرفت است بيان فرموده : اَلْعِلْمُ رَأْسُ الْخَيْرِ كُلِّهِ. [٣٥٨]
دانش و بينش، بصيرت و معرفت سر تمام خوبيهاست. على (عليه السلام) ثروت مادى و معرفت را با هفت فرق اصولى مى شناساند. ١ ـ دانش و بينش ميراث انبياء و ثروت و مال ميراث فراعنه است، علم با انفاق كم نمى شود، مال با خرج شدن رو به نقصان مى رود، ثروت نياز به نگهبان دارد، معرفت از انسان نگهبانى مى كند، دانش همراه انسان به آخرت منتقل مى گردد، ثروت در دنيا بجا مى ماند، بدست آوردن مال براى همگان ميسّر است، دانش و معرفت و نورانيت و بصيرت مخصوص مردم مؤمن است، تمام مردم در امر دين محتاج صاحب علم و بى نياز از صاحب ثروتند، دانش عبور از صراط قيامت را تقويت، و ثروت جلوى انسان را براى حساب پس دادن مى گيرد. [٣٥٩]
كشتى خالى در ميان دريا با خطر موج گرفتگى، شكستن، گم شدن، سرنگون شدن روبروست، كشتى پر و سنگين موج شكن، راهرو، مطمئن و همراه با امنيت، و در مسير به مقصد رسيدن است.
كشتى خالى مثل انسان جاهل، و كشتى پر مثل انسان بينا و آگاه و بصير و بامعرفت است. باطنى كه به نور توحيد منوّر است، قلبى كه به حقيقت مطمئن است، دلى كه در گرو قيامت است، و مى داند آن روز، روز فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره، و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره. [٣٦٠]
است، انسانى كه خود را در دنيا مسافر مى داند، و آخرت را خانه ابدى براى حيات اخروى، آدمى كه تمام نعمت هاى حق را امانت به حساب مى آورد، و خود را نسبت به هر نعمتى موظّف و مسئول مى داند، انسانى كه زن و فرزند، خانه و تجارتخانه، ثروت و مال همه و همه را داده حق مى بيند و خلاصه رابطه اش با تمام برنامه ها از طريق معرفت است چگونه رفتار مى كند ؟ رفتارش عين حكمت، كردارش عين نورانيت، حركاتش محض حقيقت، و برخوردش با همه چيز بخصوص با زن و فرزند بر اساس صلاح و سداد و رأفت و رحمت، و اصالت و كرامت است، از چنين انسانى در خانه و خانواده و در خارج از خانه، دريا دريا امنيت و آرامش مى ريزد، و همه در كنار او مطمئن و راحت و باآرامش و همراه با اعتماد زندگى مى كنند، و اسلام مرد خانه، شوهر زن، و پدر فرزندان را اينگونه مى خواهد. قلب منبع حقايق در آثار اسلامى تعابير عجيبى از قلب شده :
حرم خدا [٣٦١] ، چشمه [٣٦٢] ، امام [٣٦٣] ، سلطان [٣٦٤] ،ظرف [٣٦٥] ، و اوصافى به قلب نسبت داده شده : سلامت، مرض، پاكى، خباثت، نرمى، درشتى، نورانيت، كورى، سرنگونى، اقبال، ادبار، حيات، مرگ، گشادگى، ختم، طبع، زيغ، قسوت، اين تعابير در قرآن مجيد و در كتبى همچون كافى، شافى، بحار، وسائل، مستدرك، تحف العقول، روضة الواعظين، محجة البيضاء، آمده است، و براى هر كدام از اين كلمات معنائى ذكر شده.
واقعاً قلب ظرف است و ظرفى عجيب، اگر در اين ظرف، ايمان به حق و قيامت، پاكى، نورانيت، حيات، خوف از عذاب، خشيت، اخلاص، رقّت، رأفت، رحمت، محبت، عشق جاى داده شود، صاحب آن از آرامش و اطمينان و امنيت برخوردار خواهد بود، و كلّ كسانى كه با او در ارتباطند در امنيت و سلامت و راحت خواهند بود، و اگر اين ظرف جايگاه طمع، بخل، حرص، حسد، كينه، نفاق، كفر، شرك، قساوت، بدگمانى، و امثال اين اوصاف شود، دارنده چنين قلبى موجودى خطرناك مضرّ، آلوده، پليد، ستمكار خواهد بود و احدى در كنار او امنيت نخواهد داشت.
بايد به جوانانى كه هنوز ازدواج نكرده اند گفت :
اگر قلب خود را آلوده به اين صفات زشت مى بينيد، در صدد اصلاح آن برآئيد، سپس ازدواج كنيد، تا دخترى كه با هزار آرزو از خانه و ديار خود و از آغوش پرمهر مادر و پدر خويش دست برمى دارد و به خانه شما مى آيد و پس از مدتى هم از شما بچه دار مى شود، تا آخر عمرش در كنار شما احساس امنيت و آرامش كند، و بتواند بخوبى به شوهردارى، و بچه دارى مشغول باشد، خانه ناامن، و انسان مخرب امنيت، جهنم و عذاب جهنم است، و واى بر مردى كه همسر و فرزندانش از دست او در امان نباشند، و دائم به تلخى و ناراحتى بگذرانند، و واى بر زنى كه شوهر و فرزندانش از دست او در زحمت و رنج باشند، و او بدون پرواى از حق محيط خانه را تبديل به محيط وحشت و اضطراب كند، و واى بر فرزندانى كه پدر و مادر از دست آنان راحت نيستند، و در كنار آنان امنيت ندارند.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) عقيده دارد، اگر انسان قلب را به حق متصل نكند، و آن راظرف ايمان و عشق و محبت به حق قرار ندهد، بلاهاى عجيبى به سر صاحبش مى آورد، در صورت دلگرمى به ذلت طمع دچار شود، و اگر به هيجان طمع آلوده گردد بر اثر هجوم حرص هلاك شود، و اگر به دلسردى گرايد، غصّه او را مى كشد، و اگر مورد غضب قرار بگيرد آتش غيظ شعلهور شود، و اگر به خوشنودى بنشيند، خودنگهدارى را فراموش مى نمايد، و اگر دچار ترس شود، عمرش به پرهيز هدر رود، و اگر در امنيت گشايشى يابد، غرور وجود او را به غارت برد، و اگر به مصيبتى دچار آيد، از خود بيخود شدن او را رسوا نمايد، و اگر مالى به دست آرد، غنا و دارائى او را به طغيان آلوده نمايد، و اگر فقر به او حمله كند، بلا و ناراحتى سرگرمش كند، و اگر گرسنگى به او فشار آورد، ضعف وى را زمين گير كند، و اگر در سيرى افراط كند، شكم پرستى راه نفس بر او ببندد، كه هر كمى براى چنين انسانى زيانبار و هر اضافه اى براى او فسادآور است. [٣٦٦]
كلام عجيبى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رابطه با سلامت و بيمارى قلب نقل شده : فِى الاِْنْسانِ مُضْغَةٌ اِذا هى سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ، فَاِذا سَقِمَتْ سَقِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ وَ هِىَ الْقَلْبُ. [٣٦٧]
در انسان پاره گوشتى است، كه اگر سالم و صحيح باشد، بقيه جسم سالم، و اگر بيمار باشد ساير اعضا و جوارح بيمار است و آن پاره گوشت جز قلب چيزى نيست. و نيز آن حضرت فرمود : اِنَّ لِلّهَ تَعالى فِى الاَْرْضِ اَوانِىَ اَلا وَ هِىَ الْقُلُوبُ، فَاَحَبُّها اِلَى اللّهِ اَرَقُّها وَ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها، اَرَقُّها لِلاِْخْوانِ، وَ اَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ، وَ اَصْلَبُها فى ذاتِ اللّهِ. [٣٦٨]
براى خداوند در زمين ظرفهائى است، بدانيد كه آن ظرفها قلوب است، محبوبترين آن قلوب، نرمترين و صافترين و محكم ترين آنهاست، نرمترين دل نسبت به برادران ايمانى، صافترين آنها از گناه، و محكم ترين قلب نسبت به حضرت حق. از اميرالمؤمنين (عليه السلام) كلام بسيار بسيار مهمى در رابطه با سلامت قلب روايت شده :
لا يَسْلَمُ لَكَ قَلْبُكَ حَتّى تُحِبَّ لِلْمُؤْمِنينَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِكَ. [٣٦٩]
قلبت براى تو سالم نمى شود، مگر براى مردم مؤمن دوست داشته باشى آنچه را براى خودت دوست دارى. چه راه عجيبى براى سلامت دل پيشنهاد شده، چه سخن نورانى و حكيمانه اى از سر حلقه اولياء و عاشقان نقل شده ؟! آرى انسان اگر براى ديگران آنچه را براى خود مى خواهد بخواهد، دل به تدريج از تمام رذائل و آلودگيها پاك مى شود، و تبديل به قلب سليم مى شود. در اين وقت عرصه گاه قلب از ايمان و عشق و رأفت و رحمت و كرامت و اخلاص موج مى زند، و همگان بخصوص زن و بچه در كنار انسان از خير دنيا و آخرت بهره مند مى شوند. جوانانى كه ازدواج نكرده اند اگر در قلب خود عيب و نقص مى بينند، به اصلاح آن قيام كنند، ورنه پس از ازدواج زن و فرزند را دچار ستم مى كنند، و مردانى كه ازدواج كرده اند، اگر در فضاى دل خود تيرگى رذائل را مشاهده مى كنند، به علاج آن برخيزند، و گرنه زن و فرزند از آنان در امان نخواهند بود، و اين حقيقت را همه بدانند، كه عذاب برزخ دامنگير آن مردمى است كه زن و فرزندشان در جنب آنان به خاطر آلوده بودن به كژ خلقى و سوء عمل، در راحت و امنيت نبودند. عقل اگر با دانش تغذيه شود، و قلب اگر به اخلاق الهى متخلق گردد، نفس نورانى، و تمام حركات جسم عرشى و ملكوتى گشته، و آدمى تبديل به منبع خير و چشمه فضيلت، و مولّد امنيّت مى شود، در اين زمينه به آيه اى از كتاب حق قرآن مجيد دقت كنيد :
الّذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الأمن و هم مهتدون. [٣٧٠]
آنان كه ايمان آوردند، و ايمان خود را كه حقيقتى قلبى است به ستم نيالودند، براى آنان ايمنى است، و هم اينان بسر منزل سعادت هدايت شده اند. آرى چنانكه در اول بحث گفته شد، تمام خوبيها از خدا، و همه زشتى ها از خود انسان است. با روى آوردن به حق به وسيله انبياء، قرآن، امامان، عالمان ربانى، و بكارگيرى قواى ظاهرى و باطنى، مى توان تمام خوبيها را كسب، و زشتى ها را از صفحه وجود زدود.
چون خوبيها كسب شد، وظيفه انسان است خوبيها را تا جائى كه قدرت دارد به ديگران بخصوص به زن و فرزند منتقل كند، كه بى تفاوتى در اين زمينه گناهى بزرگ و موجب عقاب حق است. ائمه ما فرموده اند نه با زبان بلكه با اعمال خود براى ديگران سرمشق شويد، كه هرگاه هر كس زيبائيها و جمال باطن را در انسان ببيند، مشتاق كسب آن مى شود.
مرد خانه بايد براى همسر و فرزندانش حجت خدا باشد، مرد خانه بايد در خانه اسوه حسنه باشد، مرد خانه در خانه بايد الگوى زيبائيهاى معنوى و اخلاقى و عملى براى زن و فرزند باشد، و مرد خانه اينگونه نمى شود، مگر اينكه عقل و قلب و نفس و جسم را تا جائى كه قدرت دارد از علم و اخلاق و صافى و پاكى و تقوا و درستى و عمل صالح تغذيه كند، تا خانه اش و اهل او شعبه اى از خانه اهل بيت، و جلوه اى از اولياء حق شود. اينجاست كه ضرورت شركت در مجالس مفيد مذهبى، و رفت و آمد به مساجد، و همنشينى با فقيه در دين و عالم ربانى حسّ مى شود، كه دورى از اين واقعيات منشأ تشديد جهل، و ظهور بيماريهاى قلبى، و انحرافات نفسى و عملى است.
با جلوه وحى در قرآن، و آثار نبوت انبياء و امامت امامان در كتابهاى پرارزش و محكم، و با بودن اين همه مساجد و مجالس مذهبى، و در اختيار بودن عالمان ربانى براى پيمودن راه خدا و طريق سلامت، و رسيدن به كمالات و تحصيل خير دنيا و آخرت، براى احدى در پيشگاه خدا، در دنيا و برزخ و محشر عذر و حجّتى نخواهد بود. عذاب در عرصه گاه قيامت آتش فردا، افروخته شده جهل، و فساد قلب، و انحرافات عملى است. اين خداى مهربان نيست كه عذاب را اجباراً براى هر كس خواسته اراده كند، اين گناه و زشتى و رذائل اخلاقى است كه در آخرت به صورت عذاب و آتش ظهور مى كند، و وجود گناهكار را اسير خود مى نمايد.
اگر گناه و معصيت، و انكار و كفر، و عناد با حق نبود، از عذاب برزخ و قيامت هم خبرى نبود. در دعاى شريف كميل آمده : به طور قطع و يقين مى دانم اگر حكم تو به عذاب اهل انكار و خلود معاند و دشمن در جهنم نبود، تمام آتش را سرد و سلامت مى نمودى، و براى احدى در عذاب جا و مقام نبود، ولى قسم ياد كردى كه جهنم را از كافران، و ناسپاسان پر كنى. بنابراين مردم هستند كه با آلوده شدن به گناه و معصيت، براى خود عـذاب فراهم مى كنند، نه خداوندى كه رحمت و عفو و مغفرت و كرم است، و براى آراسته شدن بندگانش به حسنات كه نتيجه اش امنيت دنيا و آخرت است تمام وسائل لازم را فراهم آورده است. در هر صورت مرد و زن سعى كنند با كمك ايمان و اخلاق و عمل صالح و صفا و وفا، و راستى و درستى، و حلم و صبر، و حوصله و بردبارى امنيت قابل قبولى در زندگى دنيا براى خود و فرزندانشان، و ارحام و اطرافيانشان فراهم كنند، تا به سبب اين امنيت در روز قيامت هم از امنيت و آرامش برخوردار شوند، كه به فرموده رسول حق : الدُّنْيا مَزْرَعَةُ الاْخِرَةِ. دنيا كشتزار آخرت است. و به فرموده حضرت باقر (عليه السلام) وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقينَ. [٣٧١]
و هر آينه دنيا نيكو منزلى براى اهل تقوا است. اهل تقوا از تمام برنامه هاى دنيا توشه آخرت مى سازند، و با دنياى خود، آخرت خويش را آباد مى كنند، در دنيا خوش و در آخرت خوشتر هستند. عبد اللّه ابن يعفور كه از شخصيت هاى كم نظير اسلامى است مى گويد : به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشتم ما عاشق دنيا هستيم، حضرت فرمود با دنيا چه مى كنيد، گفتم از آن براى ازدواج، حج، خرجى زن و بچه، رسـيدگى به برادران مؤمن، و صدقه دادن استفاده مى كنيم، حضرت فرمود : اين از دنيا نيست، از آخرت است. ملاحظه كنيد اهل ايمان و تقوا، تجارت و كسب و زراعت و درآمد دارند، ازدواج مى كنند، خانه و زندگى را به نحو احسن اداره مى نمايند، به مردم رسيدگى مى كنند، به سفرهاى زيارتى مى روند، صدقه مى پردازند و خلاصه دنيا را در فضائى از سلامت و امنيت و ايمان و اخلاق خوش مى گذرانند، و به دنبال آن از آخرتى خوشتر و بهتر بهره مند مى شوند. اى كاش همه خانه ها داراى امنيت و سلامت بود، اى كاش ايمان و اخلاق و عمل صالح حاكم بر خانه ها بود، اى كاش تمام مرد و زن آراسته به حسنات و پيراسته از رذائل بودند، تا براى احدى مشكل پيش نمى آمد، و همگان در سايه يكديگر به سلامت و آرامش زندگى مى كردند، و از مواهب الهى با لذت و خوشى بهره مى بردند. امام ششم (عليه السلام) مؤمن واقعى را در روايتى مهم معرفى مى كند، كه در قسمتى از آن روايت فرموده : النّاسُ مِنْهُ راحَةٌ وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب. [٣٧٢]
تمام مردم از مؤمن راحت، و خود مؤمن بخاطر ايجاد اين امنيت و راحتى، در زحمت است. پدران و مادران صالح زن وشوهرى كه آراسته به حسنات وپيراسته از سيئات و رذائل هستند، نسبت به هم منبع آرامش وامنيت، وبراى فرزندان خود عامل رشد وكمال وآسايش و راحتند. هيچ گاه نسبت به نياز فرزندانشان، بى تفاوت نيستند، به وقت نياز به محبت، نياز به مخارج مادى، نياز به تحصيل و درس، نياز به رفت و آمد منطقى، نياز به گردش و تفريح، نياز به ازدواج، با كمال محبت و مهر و عاطفه، و وقار و ادب به پاسخ گوئى برمى خيزند، و اگر نسبت به برخى از نيازها امكان نداشته باشند، با اخلاق وحوصله و خوش خلقى و خوشروئى عزيزان خود را قانع مى كنند و فرزندان باوقار و باكرامت هم اين معنا را از خانواده قبول مى نمايند.
فرزندان باانديشه و درستكار، اگر احياناً از جانب پدر و مادر به علّت بى توجهى آنان، دعوت به خلاف شدند، با كمال ادب، و رعايت حرمت آنان، از قبول دعوت خوددارى مى كنند، و خود را در معرض خطا و اشتباه قرار نمى دهند، چنانچه مادرى در عهد رسول حق، از مسلمان بودن فرزندش ناراضى بود، و حتى اعتصاب غذا كرد، ولى وقتى شنيد خداوند به اسلام فرزندش راضى، و براى نارضايتى مادر ارزش قائل نيست، اعتصاب غذا را شكست، و نسبت به فرزند سكوت كرد. پدران و مادران در صورتى كه رسول خدا به جنين سقط شده شما توجه مى كند، تا جائى كه فرموده به جنين در كنار در بهشت گفته مى شود : داخل شو، مى گويد، نه تا پدر مادرم پيش از من داخل نشوند وارد نمى شوم [٣٧٣] ، چرا شما از فرزند برومند خود، اين نعمت و احسان حق به نحو شايسته، در جهات مادى و معنوى جانبدارى نكنيد ؟ اولاد دارى و توجه به او، و پاسخ به نيازهاى انسانى وى تجارتى است كه سود آن در دنيا و آخرت عظيم است.
قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) ( من تزوّج للّه و لصلة الرحم توّجه اللّه بتاج الملك ) وسائل چاپ آل البيت ، ج ٢٠ ، ص ٥١
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٣٣٦] -بحار، ج ٧٧، ص ٢١٤.
[٣٣٧] -ميزان الحكمة، ج ٢، ص ٢٥٩.
[٣٣٨] -نازعات/٤٠ ـ ٤١.
[٣٣٩] -وسائل، ج ١٤، ص ١٩.
[٣٤٠] -نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، ج ٩، باب ١٥٣، ص ١٦٠.
[٣٤١] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٣٥٧ ـ ٣٥٨.
[٣٤٢] -همان مدرك.
[٣٤٣] -احزاب/٥٩.
[٣٤٤] -نور/٣٠.
[٣٤٥] -نور/٣١.
[٣٤٦] -بحار، ج ٧٨، ص ٢٨٤.
[٣٤٧] -بحار، ج ١٠٤، ص ٣٦.
[٣٤٨] -بحار، ج ١٠٤، ص ٣٦.
[٣٤٩] -بحار، ج ١٣، ص ٣٢.
[٣٥٠] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٧٧.
[٣٥١] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٧٨.
[٣٥٢] -نور/٣١.
[٣٥٣] -ميزان الحكمة، ج ٢، ص ١٥٤.
[٣٥٤] -تحف العقول/٢٨.
[٣٥٥] -زمر/٩.
[٣٥٦] -ميزان الحكمة، ج ٦، ص ٤٤٩.
[٣٥٧] -همان مدرك.
[٣٥٨] -بحار، ج ٧٧، ص ١٧٥.
[٣٥٩] -بحار، ج ١، ص ١٨٥.
[٣٦٠] -زلزال/٧ ـ ٨.
[٣٦١] -بحار، ج ٧٠، ص ٢٥.
[٣٦٢] -ميزان الحكمة، ج ٨، ص ٢١٢.
[٣٦٣] -بحار، ج ٧٠، ص ٥٣.
[٣٦٤] -ميزان الحكمة، ج ٨، ص ٢١٦ ـ ٢١٨.
[٣٦٥] -همان مدرك.
[٣٦٦] -بحار، ج ٧٠، ص ٥٢.
[٣٦٧] -ميزان الحكمة، ج ٨، ص ٢١٦ ـ ٢١٨.
[٣٦٨] -همان مدرك.
[٣٦٩] -بحار، ج ٧٨، ص ٨.
[٣٧٠] -انعام/٨٢.
[٣٧١] -بحار، ج ٧٣، ص ١٠٧.
[٣٧٢] -بحار، ج ٧٨، ص ٣٧.
[٣٧٣] -وسائل، ج ٢٠، ص ١٤، چاپ آل البيت.
۶
جلوه هاى فضيلت در خانواده
جلوه هاى فضيلت در خانواده
خلوص نيت كلام حكيمانه و مهمى از رسول حق روايت شده كه هر كس براى خدا و محض صله رحم ازدواج كند، خداوند فرقش را به تاج ملائكه آراسته مى كند. ازدواج نتايج و محصولات مثبت و فراوانى دارد :
انس زن و شوهر به يكديگر، نجات از تنهائى، زياد شدن روزى، روشنى چشم دو خانواده، حفظ نصف دين، جلب خوشنودى حق، لذت و بهره جنسى، تجلى فرزند در عرصه گاه زندگى، پيدا كردن پشتوانه و . . .
اگر انسان نيت خود را در ازدواج براى خدا خالص كند، علاوه بر اين همه بهره و منفعت، به خاطر نيّتش دست به عبادتى بزرگ، و طاعتى عظيم زده، كه ارزش او را تا حدّ فرشته و ملك بالا مى برد، و تاجى همچون تاج ملكوتيان زيبنده فرقش مى گردد. چرا كارى نكنيم، كه نور قبول حق آن را منور كند، و ارزشى مافوق تمام ارزشها به آن بدهد ؟ بيائيم از ابتداى كار، بناى ازدواج، و ساختمان تشكيل زندگى را بر پايه اخلاص بنا كنيم. زن و مرد ما بيايند با تمام وجود به اين معنا توجه كنند، تا ظاهر و باطن زندگى به عنايت و رحمت و قبولى خداوند وصل شود.
در كتاب مواعظ العدديه از على (عليه السلام) روايت شده، كه هيچ عملى از اعمال انسان، به اندازه عمل قبول شده ارزش ندارد. اوج خلوص نيت در اين زمينه به داستانى بسيار شگفت آور از موسى بن عمران توجه كنيد :
زمانى كه به دعوت حضرت شعيب، پس از زحمتى كه براى آب دادن به گوسپندان او كشيده بود، وارد خانه آن پيامبر بزرگ شد، سفره شام پهن بود، شعيب فرمود اى جوان بنشين و شام تناول كن. موسى در پاسخ گفت به خدا پناه مى برم! شعيب گفت براى چه؟ مگر تو گرسنه نيستى گفت: چرا، اما مى ترسم اين شام در عوض آن زحمت من قرار بگيرد، ما اهل بيتى هستيم كه چيزى از عمل آخرت را، در مقابل پر بودن زمين از طلاى ناب عوض نمى كنيم!!
شعيب به او گفت اى جوان به خدا قسم چنين قصدى در من نيست، من نيت اين را ندارم كه لقمه سفره من در عوض زحمت تو قرار بگيرد، عادت من و پدرانم پذيرائى مهمان و اطعام طعام بود، پس از اين گفتگو، موسى كنار سفره نشست و غذا خورد. [١]
جلوه هاى فضيلت در خانواده جداً عجيب است، موسى مدتها بود از مصر بيرون آمده، و بيابان گردى مى كرد، در آن مدت غذاى مناسب نصيب او نشده بود، از گياه شيرين بيابان استفاده مى كرد، و وقتى وارد بر شعيب شد سفره او را سفره مهيا و مطلوبى ديد، در عين اينكه سخت گرسنه بود، از ترس اين كه مبادا به آن عمل كه محض خدا انجام داده بود لطمه بخورد از خوردن غذا خوددارى كرد، اما وقتى از جانب شعيب مطمئن شد، كه شعيب هم در پذيرائى از مهمان قصدش للّه و نيّتش خالص است بر سر سفره نشست! خلوص شعيب باعث شد كه اولوالعزم آينده هشت سال براى او چوپانى كند، و خلوص موسى باعث شد، كه شعيب پيامبر پدر زن موسى شود! خلوصى شگفت آور يكى از علماى بااخلاص و عاشق اهل بيت، كه سالها با او انس داشتم، و از اخلاق و رفتارش درسها گرفتم برايم نقل كرد، زمانى كه از تهران براى تحصيل علوم الهى وارد قم شدم، رياست حوزه با مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود. پس از مدتى به حاج شيخ معرفى شدم، كه در ذكر مصائب اهل بيت و شور و حال وصفى خاص دارم، از من خواست در مواقع معين براى وى متذكر مصائب اهل بيت شوم. كم كم به اين معنا شناخته شدم و افتخار مى كردم كه در صف ذاكران حضرت حسين (عليه السلام) هستم. روز پنج شنبه اى مرا به منزل يكى از علماى بزرگ كه در پائين شهر منزل داشت بردند، از من درخواست منبر شد، دقايقى در رابطه با چند جمله نهج البلاغه درباره مرگ صحبت كردم، صاحب خانه بسيار گريست، تا پايان مجلس هم گريه مى كرد، از من دعوت شد پنج شنبه ديگر هم به آنجا بروم، رفتم، به من گفتند سهل تر و عادى تر سخن بگو، زيرا اين مرد بزرگ وقتى بياد مطالب هفته پيش مى افتد به شدّت گريه مى كند، سپس داستانى از اخلاص او برايم گفتند كه بهت آور بود.
مجرّد زندگى مى كرد، اصرار ما براى ازدواج او فايده نداشت، پس از مدتى به قبول ازدواج تن داد، خانم جوانى كه ازدواج نكرده بود به او پيشنهاد شد، يك بار بنا بر اصول فقهى وى را ديد، ولى پاسخ او منفى بود، پس از مدتى شنيديم با بيوه اى سياه چهره، زشت و داراى سه فرزند ازدواج كرده است، غرق تعجب شديم، علت آن را خواستيم، فرمود باكره اول را ديدم، پسنديدم، هر چه كردم نيت خود را در اين ازدواج خالص كنم، و به خاطر خدا قدم بردارم ميسر نشد، از او گذشتم، اين خانم را ديدم، شوهر مرده بود، نان آور نداشت، سه يتيم براى او مانده بود، كسى حاضر به ازدواج با او نبود، در اينجا زمينه خلوص نيت يافتم، للّه ازدواج كردم، بهره واقعى آن در قيامت نصيبم مى شود!! اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : طُوبى لِمَن اَخْلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَحُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ اَخْذَهُ وَ تَرْكَهُ، وَ كَلامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَهُ. [٢]
خوشابه حال كسى كه عمل و علم و محبت و كينه، و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوت، و حركت و گفتارش را براى خدا خالص كند. و نيز فرمود : اَلاِْخْلاصُ اَشْرَفُ نِهايَة. [٣]
اخلاص شريفترين فرجام است. و فرمود : فِى الاِْخْلاصِ يَكُونُ الْخَلاصُ. [٤]
رهائى در اخلاص است. و فرمود : اَلاِْخْلاصُ مِلاكُ الْعِبادَةِ. [٥] اخلاص ملاك و قوام عبادت است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : طُوبى لِلْمُخْلِصينَ أُولئِكَ مَصابيحُ الْهُدى، تَنْجَلى عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَة ظَلْماءَ. [٦]
خوشا به حال مخلصين، آنان چراغ هاى هدايتند، هر فتنه و تاريكى از آنان زدوده مى شود. امام عسگرى (عليه السلام) در ارزش بسيار والاى اهل اخلاص فرمود : لَوْ جُعِلَتِ الدُّنْيا كُلُّها لُقْمَةً واحِدَةً وَلَقَّمْتُه مَنْ يَعْبُدُ اللّهَ خالِصاً لَرَأَيْتُ اَنّى مُقَصِّرٌ فى حَقِّهِ. [٧]
اگر تمام دنيا را يك لقمه كنم، و آن را به كسى كه به اخلاص، خدا را عبادت مى كند بخورانم، نظرم اين است كه در حقّش كوتاهى كرده ام. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَخْلِصُوا اَعْمالَكُمْ لِلّهِ فَاِنَّ اللّهَ لا يَقْبَلُ اِلاّ ما خُلِّصَ لَهُ. [٨]
تمام اعمال خود را براى خدا خالص كنيد، همانا خداوند جز آنچه براى او خالص قرار داده شده قبول نمى كند. على (عليه السلام)فرمود : ضاعَ مَنْ كانَ لَهُ مَقْصَدٌ غَيْرُ اللّهِ. [٩]
ضايع شد كسى كه مقصدى غير خدا دارد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : تَمامُ الاِْخْلاصِ اِجْتِنابُ الْمَحارِمِ. [١٠]
همه اخلاص، پرهيز از همه محرمات الهى است. اگر حاكميت هوا، و شهوات و غرائز، و چشم همچشمى، و دلبستگى خارج از حد به امور مادى، و غفلت در كار نباشد، گل اخلاص در هر عملى از گلستان باطن شكوفا مى شود، و بوى خوشش تمام فضاى زندگى را پر مى كند. وه كه چه نيكوست زندگى زن و مردى كه بناى ازدواج را بر پايه اخلاص گذاشتند، و در مسير زندگى هم در عين همه محدوديت ها خلوص را ادامه مى دهند. قل انّ صلاتى و نسكى و محياى و مماتى للّه ربّ العالمين. [١١]
اى رسول من اعلام كن، همانا نماز و همه حركات و زندگى و مرگ من خالص براى خدا است كه مالك همه جهانيان است. ريا و خودنمائى در واجبات موجب بطلان، و در امور مباحه علت كم شدن ارزش و قيمت عمل است. تقوا و عدالت زن و شوهر لازم است نسبت به يكديگر مسائل الهى و دستورات اسلامى را رعايت كنند، رعايت واقعيات امكان ندارد، جز با به كارگيرى تقوا و عدالت، يعنى پرهيز از سيئات و زشتى ها و بدخلقى و رفتار ناپسند، و عدالت يعنى دورى از افراط و تفريط در تمام برنامه ها. ستم به زن از جانب مرد، ستم به مرد از طرف زن به هر اندازه كه باشد، گرچه گروهى آن را قابل توجه ندانند قبيح است. زن از قدرت بدنى و گاهى از توان روحى بالائى برخوردار نيست، مرد بايد در برخورد خود با همسرش جهات آفرينشى او را لحاظ كند، چنانچه حضرت حق در پاره اى از تكاليف و مسئوليت ها، توان و قدرت زن را لحاظ فرموده، و او را معاف نموده است. جهات ضعف زن، بايد با برخوردهاى زيباى مرد جبران شود، او در حدى نيست كه مرد با وى بجنگد، و خانه را ميدان مبارزه و جار و جنجال با او قرار دهد.
در اين زمينه به دو روايت بسيار عالى عنايت كنيد :
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه اى به حضرت مجتبى مسائل مفصّل و مهمّى را متذكر شدند، از جمله درباره هويت خلقت زن نوشتند : فَاِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمانَة. [١٢]
همانا زن دسته گل خوشبو است، نه منبع قدرت و نيروى جسمى. امام صادق (عليه السلام) فرمود :
اَكْثَرُ اَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْمُسْتَضْعَفينَ النِّساءُ، عَلِمَ اللّهُ ضَعْفَهُنَّ فَرَحِمَهُنَّ. بيشترين اهل بهشت از گروه مستضعفين زنان هستند، حضرت حق آگاه به ضعف آنان بود، به اين خاطر در معرض رحمت قرارشان داد. بنابراين بر مرد است كه نسبت به او به پيروى از حضرت حق با رحمت و مدارا، و رأفت و محبت رفتار كند، و در برخورد خود با او حالات جسمى و روحى او را به عنوان اينكه دسته گل خوشبو است رعايت كند، و از افراط و تفريط و ستم در حق او به هر صورت كه باشد بپرهيزد، كه دستور حضرت حق، آفريننده زن، اين است كه در حق زنان تقواى الهى را مراعات كنيد، و از كنيز خدا [١٣]
در منزل خود به نحو شايسته در جهات مادى و معنوى پذيرائى كنيد. اما زن توجه داشته باشد كه مرد براى اداره امور خانه، بايد متحمّل كارهاى بسيار سخت، و حادثه هاى فراوان شود، او ناچار است براى راحت بودن زن و فرزند، و گذران امور آنها، در صدد تهيه مسكن و پوشاك و خوراك مطلوب باشد، و اين امور تهيه نمى شود، مگر با سختى و زحمت و تن دادن به كار، و چشيدن رنج سفر و حضر، و برخورد با اين و آن، بنابراين وقتى به خانه مى آيد، زن بايد با برخورد كريمانه، و بكارگيرى اخلاق حسنه، و پذيرائى از او، و تمكين بى چون و چرا نسبت به خواسته طبيعى وى، به استقبال شريك زندگى بيايد، و فضاى خانه را با رفتار پسنديده، و جلب عواطف شوهر، و لبخند به او، و تشكر از زحمات بيرون او، معطّر نمايد. آرى تقوا و عدالت، اخلاق حسنه، كردار پسنديده، لبخند رضايت، تشكر از زحمت، حفظ آرامش، پذيرائى شايسته، همه و همه از فضائلى هستند كه در طول زندگى بايد از مشرق وجود مرد و زن نسبت به يكديگر طلوع كند، تا عرصه گاه حيات زن و شوهر از بركت اين واقعيات نور باران شود. حسن معاشرت زن با همسرش، و مرد با اهل بيتش، در روايات شيعه فصل بسيار مهمى است، كه شماره روايات آن اعجاب انگيز است چه رسد به متن و مفهوم آن سخنان عرشى و ملكوتى. ستم از جانب هيچيك به ديگرى گرچه به اندازه خردل باشد روا نيست، و ستمكار بايد بداند عقوبت سختى به انتظار اوست.
مرد مالك زن نيست، تا به هر برنامه اى كه بخواهد دست بزند، و زن نسبت به شوهر صد در صد آزاد نيست تا هر برنامه اى بخواهد پياده كند براى او بى مانع باشد. براى هر يك از زن و شوهر از جانب حضرت حق و رسول اسلام و امامان معصوم، وظايف و تكاليفى است، كه تنها در چهارچوب آن تكاليف حق برخورد با يكديگر را دارند، خارج از حدود الهى و وظائف انسانى و اخلاقى، هر برنامه ديگر ستم و ظلم است، و در دنيا و آخرت داراى عكس العمل مى باشد. در رابطه با ستم زن به شوهر و شوهر به زن كه كارى شيطانى و بدور از كرامت و فضيلت است روايت بسيار مهمى از رسول خدا رسيده، كه توجه به آن جداً واجب است.
مَنْ كانَ لَهُ اِمْرَأَةٌ تُؤْذيهِ لَمْ يَقْبَلِ اللهُ صَلاتَها وَ لاحَسَنَةً مِنْ عَمَلِها حَتّى تُعينَهُ وَ تُرْضِيَهُ وَ اِنْ صامَتِ الدَّهْرَ، وَ قامَتْ، وَ اَعْتَقَتِ الرِّقابَ وَ اَنْفَقَتِ الاَْمْوالَ فى سَبيلِ اللهِ وَ كانَتْ اَوَّلَ مَنْ تَرِدُ النّارَ ثُمَّ قالَ رَسوُلُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَ عَلَى الرَّجُلِ مِثْلُ ذلِكَ الْوِزْرِ وَ الْعَذابِ اِذا كانَ لَها مُؤْذِياً ظالِماً . . . [١٤]
آن كس كه زن آزاردهنده اى دارد، نماز و حسنه اى از حسنات آن زن قبول حق نمى شود، مگر يار و مددكار شوهر شود و رضايت او را جلب كند، آن زن آزاردهنده بايد بداند در صورت ادامه آزار اول كسى است كه وارد جهنم مى شود، گرچه تمام روزگار را به عبادت شب سپرى كند، و بنده در راه خدا آزاد نمايد، و مال و ثروت در راه خدا انفاق كند، سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
چنين عذاب و وزر و وبالى هم براى مرد هست اگر همسرش را اذيت كند، و به او ستم روا بدارد، چنين مردى اگر عمر روزگار روزه باشد، و شبها را به عبادت صبح كند، و در راه حق بنده آزاد نمايد، و اموالش را فى سبيل الله انفاق كند، اول كسى است كه از گروه عاصيان و ستمكاران وارد آتش مى شود! چنين زن و مردى بايد بدانند، كه حضرت حق در قرآن مجيد نسبت به ستمكار اعلام نفرت نموده، و او را از دايره محبت و عشقش طرد كرده : وَاللهُ لا يُحِبُّ الظّالِمينَ. [١٥]
خداوند ستمكاران را دوست ندارد. زن و مرد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه ستم تنها ستم بدنى و آزار جسمى نيست نگاه غضب آلود، كم محلى، بدخلقى، گفتن سخن زشت، درشت گوئى، فحش، تحقير، عدم تمكين، همه و همه از مصاديق ظلم و ستم است. زنى كه به مرد خود ستم مى كند، مردى كه همسرش را مورد ستم قرار مى دهد، مسلمان واقعى نيست. و از دايره هدايت خارج، و در لجنزار گمراهى غرق است. بَلِ الظّالِمُونَ فى ضَلال مُبين. [١٦]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ الْعَبْدِ سَبْعُ عِقاب، اَهْوَنُها الْمَوْتُ قالَ اَنَسٌ يا رسوُلَ اللهِ فَما اَصْعَبُها ؟ قالَ : الْوُقوُفُ بَيْنَ يَدَىِ اللهِ عزَّ وَ جَلَّ اِذا تَعَلَّقَ الْمَظْلُومُونَ بِالظّالمينَ. [١٧]
بين بهشت و عبد هفت گردنه وجود دارد، آسانترينش مرگ است، انس به حضرت گفت :
سخت ترين آن كدام است ؟ فرمود : ايستادن در پيشگاه خدا، زمانى كه مظلومان گريبان ستمكار را بگيرند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : بِئْسَ الزّادُ اِلَى الْمَعادِ، اَلْعُدْوانُ عَلىَ الْعِبادِ. توشه بدى به سوى معاد است، ستم بر بندگان. الظُّلْمُ يُزِلُّ الْقَدَمَ، وَ يَسْلُبُ النِّعَمَ، وَ يُهْلِكُ الاُْمَمَ. [١٨]
ستم قدم را مى لغزاند، نعمت را سلب مى كند، ملت ها را هلاك مى نمايد. مولا فرمود : به خدا قسم اگر هفت اقليم را به من بدهند، تا خدا را با گرفتن پوست جوى از مورچه معصيت كنم، قبول نخواهم كرد، و اين ستم را بر آن حيوان روا نخواهم داشت، رسول خدا از خوردن آنچه مورچه با دهان و دست و پايش حمل مى كند نهى فرمود. [١٩]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِتَّقُوا الظُّلْمَ فَاِنَّهُ ظُلُماتُ يَوْمِ القِيامَةِ. [٢٠]
از ستم بپرهيزيد، همانا ستم تاريكيهاى روز قيامت است. مردى به رسول حق گفت دوست دارم روز قيامت در روشنائى و نور محشور شوم فرمود : به احدى ستم مكن، قيامت در نور محشور شو. امام ششم (عليه السلام) فرمود : كُلُّ ظُلْم اِلْحادٌ وَ ضَرْبُ الْخادِمِ فى غَيْرِ ذَنْب مِنْ ذلِكَ الاِْلْحادِ. [٢١]
هر ستمى كفر است، و زدن خدمتكار بى گناه از اين كفر است. چهره هاى بافضيلت مردان مؤمن و زنان مؤمنه را ويژگيها و خصوصياتى است كه آثار عملى آن خصوصيات، در زندگى آنان جلوه مى كند، و باعث شيرينى زندگى، و لذت بردن از حيات، و موجب پيدا شدن نسلى پاك و علت آبادى آخرت آنان است. و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يقيمون الصّلوة و يؤتون الزّكوة و يطيعون الله و رسوله اولئك سيرحمهم الله انّ الله عزيز حكيم. [٢٢]
مردان و زنان باايمان دوستدار يكديگرند، امر به معروف مى كنند، و از كار زشت باز مى دارند، اقامه نماز مى نمايند، و زكات پرداخت مى كنند و حكم خدا و رسول را اطاعت مى كنند، اينان را خداوند مشمول رحمت خود نمايد، همانا خداوند عزيز و حكيم است.
من فكر مى كنم از مجموعه آيات قرآن در رابطه با اهل ايمان، همين يك آيه براى شناخت باطن و ظاهر آنان كافى است. چنين مردان و زنانى وقتى با يكديگر زندگى مشترك تشكيل دهند، زندگى آنان مجوعه اى از نور، صفا، پاكى، خير و بركت، صدق و راستى خواهد بود، مرد در اين زندگى مرد ايده آل و زن در اين زندگى زن ايده آل، و حيات آنان حيات طيبه، و دنيا و آخرتشان آباد است. مرحوم مجلسى مى فرمايد : بودند مردانى كه وقتى براى كسب و كار مى خواستند از منزل خارج شوند، زن و بچه آنان مى گفتند : اِيّاكَ وَ كَسْبَ الْحَرامِ. از اينكه وارد كسب حرام شويد، بپرهيزيد، پوشاك و خوراك و نفقه ما را بهانه قرار ندهيد، تا مجوّزى براى تحصيل حرام شود.
فَاِنّا نَصْبِرُ عَلَى الْجُوعِ وَ الضُّرِّ و لا نَصْبِرُ عَلَى النّارِ.
ما بر گرسنگى و سختى طاقت مى آوريم، ولى بر عذاب قيامت صبر و طاقت نداريم. راستى چه فضيلتى از اين بالاتر، صبر و استقامت بر مشكلات و سختى ها، به قيمت حفظ خود از عذاب روز قيامت! من خودم بزرگوارانى را ديده بودم، كه با لحن نرم، و كلامى ليّن هر چند وقت يك بار، زن و فرزند خود را از درخواست هاى بيش از طاقت اقتصادى خود منع مى كردند، و به آنان وعده مى دادند در زمان گشايش كار، به خواسته هاى آنان پاسخ دهند، و زن و فرزند آنان هم تسليم شده، و از آزار روحى مرد و در فشار گذاردن او خوددارى مى كردند، بر اين اساس يك زندگى آرام، الهى، نورانى و باصفا را مى گذراندند.
خديجه كبرى زنى بود، كه در ايام سختى و شدت با همسر باكرامتش ساخت، و با رنج و غصه او شريك بود، و آنچنان با حضرت زندگى كرد، كه پيامبر پس از مرگ او هر وقت از او ياد مى كرد برايش طلب رحمت مى نمود و اشك از ديده مى ريخت.
او در ابتداى ازدواج با رسول حق، تمام ثروت كلان و كم نظير آن روز خود را نثار قدم پيامبر كرد، و آن حضرت به تدريج آن ثروت را در راه حل مشكلات نيازمندان و حركت آئين حق خرج نمود، چيزى از آن اموال باقى نماند، خديجه در اواخر عمر همراه همسرش در خانه اى محقّر، كم اثاث، و در عين سختى و شدت زندگى كرد، تنها حرفى كه به شوهر باكرامتش در آن روزگار سخت زد، در لحظات پايان عمر بود، و آن اين بود كه با اشك ديده از حضرت پرسيد : آيا خداوند از من راضى است ؟ امين وحى نازل شد، عرضه داشت اى رسول اسلام خداوند فرمود سلام مرا به خديجه برسان و رضايت من را از او اعلام كن، خديجه فوق العاده خوشحال شد و به پيامبر عرضه داشت :
الآن زندگى و مرگ براى من بسيار شيرين است. وقتى فاطمه زهرا كه در آن وقت بيش از چهار سال نداشت، جاى خالى مادر را در خانه ديد، از پدر مهربان پرسيد :
مادرم كجاست ؟ رسول حق پاسخ داد با ملكوتيان همراه و همنشين است! آرى زن مؤمنه كه آثار ايمانش در اعمال و اخلاقش آشكار است، موجودى ملكوتى و عرشى، و منبع رضايت و خوشنودى حق، و چشمه فضائل و كمالات است. داستانى آموزنده پدر و مادر مادرم نزديك به هفتاد سال با يكديگر در كمال صفا و سلامت، و صدق و درستى، و ايمان و اخلاق زندگى كردند. در واجبات و مستحبات اصرار عاشقانه داشتند، از نماز شب و قرائت قرآن، و زيارت ائمه، و برگزارى مجالس مذهبى، و مهماندارى، و حل مشكلات مردم، و سركشى به اقوام، و نماز جماعت تا روزهاى پايانى عمر غافل نبودند، چنانكه پدر و مادر پدرم به همين صورت و شديدتر بيش از پنجاه سال در كنار يكديگر زيستند. اوائل محرّم در ايام عزادارى سيد مظلومان نزديك اذان ظهر مادر مادرم با توجه به واقعيات الهيه از دنيا رفت، در حالى كه پدر مادرم در سلامت و صحت بود.
پس از دفن مادر مادرم، فرزندان و اقوام در صدد نوشتن اعلاميه جهت ختم بودند، پدر مادرم به آنان گفت زحمت نوشتن اعلاميه و برگزارى ختم را به خود ندهيد، صبر كنيد من هم فردا شب پس از نماز عشا از دنيا مى روم براى هر دوى ما يكجا مجلس برگزار كنيد!!
همه نگران شدند، آنان را دلدارى داد، براى كسى قابل باور نبود، ولى فردا شب پس از سلام نماز، با حضرت حق راز و نياز كرد، عرضه داشت يا رب وعده دادى كه به فرياد نيازمند برسى و اكنون كه مسافر قيامتم نيازمندم، مرا كمك كن، سپس كلمه طيّبه را گفت و در كنار سجاده نماز از دنيا رفت.
هر دو را در يك قبر دفن كردند، شبى او را در عالم رؤيا زيارت كردم به او گفتم كجائيد پاسخ داد سه روز من و همسرم در محلى كه دفن شديم مستقر بوديم، پس از آن ما را به محضر حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) بردند، و الآن در فضاى ملكوتى برزخ زندگى خوشى داريم! واقعه اى عجيب در ايام كودكى و نوجوانى به دنبال حالات دينى پدرم، و برخوردهائى كه آن بزرگوار با اهل علم و مسجد و مجالس مذهبى داشت، عاشق عالم ربانى و مسجد و مجالس الهى شدم، رفت و آمدم به مراكز مذهبى، و نشست و برخاستم با عالم واجد شرايط، در دوران طاغوت كه كشور، و درصدى از مردم بخصوص جوانان غرق فساد بودند، براى من و شكل گيرى باطنم بسيار مؤثر بود، بر اساس همان مايه ها كه از خانواده و مسجد و عالم ربانى گرفتم در سنين ١٦ و ١٧ در سال ٤٢ با عشقى خالص به سوى حوزه علميه قم كشيده شدم، و طبعاً در حوزه علميه قم برخورد وسيعترى با علم و عالم پيدا كردم. در ايام تحصيل علوم اسلامى به ديدار اهل حال، و چهره هاى برجسته موفق شدم، به ياد ندارم داستان شگفتى كه مى خواهم نقل كنم از كدام عالم شنيدم، ولى داستانى جالب و آموزنده است، و نشانگر موقعيت فكرى و روحى زن، آنگاه كه خاك وجودش با باران ايمان و اخلاق حسنه و عمل صالح عجين شود. آن بزرگ مرد مى گفت : سازنده مسجد گوهرشاد، در كنار مرقد مطهر حضرت رضا (عليه السلام)، كه از بامنفعت ترين مساجد روى زمين است، و شبانه روز هزاران ركعت نماز، و هزاران بار زيارت در آن خوانده مى شود، و دهها مجلس درس جهت تعليم علوم اسلامى و تربيت عالم ربانى در آنجا برپا مى گردد ; زن باكرامت، باسواد، متديّنه، انديشمند و پاكدامنى بود. پيش از ساختن مسجد به معماران و دست اندركاران گفت اولاً از محل آوردن مصالح ساختمانى تا مسجد جهت حيواناتى كه بناست حمل مصالح كنند ظرف هاى آب و علف بگذاريد، مباد كه حيوانى در حال گرسنگى و تشنگى حمل بار كند، كه اين پسند خدا و وجدان نيست، صاحبان مراكب حقّ زدن حيوانات را ندارند، ساعات كار بايد معين باشد، امّا نسبت به بنا و كارگر، رأفت و محبت اعمال كنيد، مزد آنان را مطابق زحمتشان بدهيد، با زبانى نرم و ليّن به وقت نياز به تذكر، به آنان تذكر دهيد، دل كسى را مرنجانيد، خانه هاى اطراف را به قيمت بخريد، چراكه مى خواهيم خانه عبادت و مركز زيارت، و محل درس و بحث علوم الهى بسازيم، مباد كه ذره اى ستم به حيوان و انسانى برسد، كه به ارزش عمل و قيمت كار لطمه خواهد خورد!! اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه فرموده :
فَاِنَّكُمْ مَسْئُولوُنَ حَتّى عَنِ الْبِقاعِ وَ الْبَهائِمِ.
همانا همه شما در برابر قطعات زمين و چهارپايان مسئول هستيد. آن عالم مى گفت : اغلب اوقات گوهرشاد خانم به مسجد جهت سركشى و دستورات لازم مى آمد. روزى يكى از كارگران به طور ناگهان چهره او را ديد، دل بسته به او شد، جرأت اظهار نبود، موقعيت به نظرش خطرناك مى نمود، گوهرشاد خانم همسر شاهرخ ميرزا و عروس تيمور كوركانى بود، اين دلبستگى و علاقه جا نداشت، ولى كارگر ساده اين مسائل برايش مفهوم نبود. مريض شد، در گزارش كار روزانه مسجد از بيمارى آن كارگر كه در خانه اى خرابه با مادرش زندگى مى كرد آگاه شد، به عيادت او رفت، بيمار در بستر بيمارى با رنگ پريده و ضعف حال ناله مى كرد، پس از احوالپرسى و اصرار نسبت به علت بيمارى، بناچار مادر آن كارگر ساده كه ساده تر از فرزندش بود مسئله را فاش كرد، گوهرشاد خانم بدون اينكه خشمگين شود، و از موقعيت بالاى مملكتى خود استفاده نمايد از مادر كارگر جوان سخت گلايه كرد و سپس به او گفت من حاضرم پس از جدائى از همسرم با او ازدواج كنم، ولى بايد قبل از اين برنامه مهر و صداق مرا بپردازد، صداق و مهريه من اين است كه اين جوان چهل شبانه روز در محراب اين مسجد نيمه كاره خدا را عبادت كند.
* شنيدم رهروى در سرزمينى كه اى صوفى شراب آنگه شود صاف كه در شيشه بماند اربعينى * چنين گفت اين معما با قرينى كه در شيشه بماند اربعينى كه در شيشه بماند اربعينى جوان پذيرفت، چند روزى از پى هيجان عشق و دلبستگى عبادت كرد ولى پس از آن با عنايت حق و توجه حضرت رضا (عليه السلام) تغيير حال داد، واقعيتى كه گوهرشاد خانم به آن واقف بود. پس از چهل روز از حال او جويا شد، به فرستاده گوهرشاد خانم گفت :
اگر لذت ترك لذت بدانى***ديگر لذت نفس لذت نخوانى
مى توانيم فضاى خانه را با بهره گيرى از ايمان به خدا و توجه به قيامت، و به كارگيرى اخلاق حسنه و رفتار پسنديده جلوه گاه فضائل معنوى و آثار الهى و انسانى كنيم، و اين برنامه سختى نيست، كه توفيق خدا يار هر كس شود، طى راه هرچند براى ديگران از سخت ترين امور باشد براى او آسان خواهد بود.
( يا ايها النّاس كلوا ممّا فى الارض حلالا طيّب و لا تتبعوا خطوات الشيطان... ) بقره / ١٦٨ ١٦ اسلام ومسائل مادّى خانه و خانواده خير و شر ثروت نياز انسان به مال و ثروت، جهت اداره امور زندگى على الخصوص با مسئوليت سنگينى كه از جانب زن و فرزند بر عهده اوست نيازى صد در صد طبيعى است. ثروت و مال، كسب و تجارت، به خودى خود و بدون اتصال به انسان رنگى از خير و شر ندارد. به عنوان مثال، آهن از اموال است، خاصيت شكل گيرى دارد، انواع وسائل را از آن مى سازند، ولى تا در اختيار بشر نباشد ماده اى است بى خير و شر، وقتى در اختيار انسان مؤمن، باادب، باوقار، باكرامت قرار بگيرد خير است، و زمانى كه به دست فردى شرير، بى تربيت، غافل، هواپرست بيفتد شر است. آهن را وقتى ابن ملجم به دست بگيرد امام موحّدان، مولاى عاشقان، معلم عارفان را در شب قدر، كنار محراب مسجد از پا درمى آورد، و مصداق شقى ترين اشقيا مى شود، پس آهن در دست او به خاطر وضع باطنى او منبع شر و فساد و خسارت است، خسارتى كه قابل جبران نيست. آهن وقتى در اختيار اميرالمؤمنين (عليه السلام) قرار بگيرد، موجب بقاى دين و گسترش هدايت مى گردد، و ثواب يك بار بكارگيرى آن به فرموده رسول حق برتر از عبادت جن و انس مى شود :
ضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَيْنِ.
پول و مال التجاره براى مردم مؤدب به آداب الهى، و عاشقان حضرت حق، سكوى پرواز به سوى ملكوت، و وسيله رسيدن به قرب حق، و موجب صلوات و رحمت پروردگار، و علت جلب ثواب عظيم و بهره ابدى است.
آرى مؤمن كه متصف به جود و كرم، سخاوت و رأفت، و متخلق به اخلاق حق است مال برايش مال التجاره آخرت، و مركب حركت به سوى نعيم ابد حق، و مورث خير دنيا و آخرت است. مگر نه اينكه در سوره مباركه بقره، حضرت حق از مال باقيمانده انسان مؤمنى كه از دنيا رفته تعبير به خير بجا مانده مى كند ؟ [٢٣]
آرى جلوه ايمان مؤمن، و كرامت و سخاوت و رحمت و رأفت او، ثروت و مالش را به عنوان خير بجامانده قرار مى دهد، كه يك سوم آن مطابق وصيتش بايد در راه خير، و دو سوم ديگرش برابر با آيات قرآن در اختيار وارث اوست. در توضيح آيه شريفه : ربَّنا آتنا فِى الدُّنيا حَسنَةً وَ فِى الآخرةِ حَسنَةً. [٢٤]
حضرت صادق (عليه السلام) فرموده :

اسلام و مسائل مادى خانه و خانواده
رِضْوانُ اللهِ و الْجَنَّةُ فِى الاْخِرَةِ، وَ السَّعَةُ فِى الرِّزْقِ وَ الْمَعاشِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ فِى الدُّنْيا. [٢٥]
خير و خوبى آخرت رضاى حق و بهشت، خير و خوبى دنيا زيادى رزق و معاش و حسن خلق است. بر اين اساس پول و مال، ثروت و مِكنت كارگاه و كارخانه اى براى توليد رضاى حق و بهشت عنبرسرشت جهت مردم مؤمن است. چراكه مؤمن از طريق كسب مشروع، و رعايت مسائل فقهى، و گريز از معاملات حرام، و پابرجائى در معاملات حلال و خلاصه در سايه طاعت حق پول به دست مى آورد، و آن را در نفقه واجب زن و فرزند، پرداخت حقوق واجبه حق مانند خمس و زكات، كمك به سائل و محروم، دستگيرى از ضعيف و مظلوم، يارى به اقوام و آشنايان بكار مى برد. بكارگيرى مال به دست آمده از راه مشروع، دراين امور طبيعى وشرعى در حقيقت طاعت و عبادت، و به فرموده قرآن مجيد خير دنيا و آخرت است، و به همين سبب است كه در كتاب خدا از مال و ثروت تعبير به خير و حسنه شده، و كسب و خرجش براى مؤمن عبادت حق، و موجب اجر عظيم و ثواب بى نهايت است. نظر وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ثروتى كه به دست مردم بى دين، و اسير هواى نفس است شنيدنى است : اَلْمالُ مادَّةُ الشَّهَواتِ، اَلْمالُ نَهْبُ الْحَوادِثِ، اَلْمالُ يُقَوِّى الاْمالَ، اَلْمالُ سَلْوَةُ الْوارِثِ، اَلْمالُ يُكْرِمُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَ يَضَعَهُ فِى الاْخِرَةِ. [٢٦]
مال اصل شهوات، تاراج حوادث، تقويت كننده آرزوها، سرگرمى وارث است، مال در دنيا دارنده اش را رفعت مى دهد، و در آخرت او را پست مى نمايد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ الدّينارَ وَ الدِّرْهَمَ اَهْلَكا مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ وَ هُما مُهْلِكاكُمْ. [٢٧]
طلا و نقره، گذشتگان شما را هلاك كرد، و شما را هم هلاك مى كند. اِنَّ لِكُلِّ أُمَّة عِجْلاً وَ عِجْلُ هذِهِ الاُْمَّةِ الدّينارُ وَ الدِّرْهَمُ. [٢٨]
براى هر امتى گوساله اى است، و گوساله اين امت دينار و درهم است. آرى مردم ضعيف الايمان در كنار مال دچار شهوات حرام، هيجان آرزوها، خزى دنيا و آخرت، و به تعبير رسول اسلام گرفتار گوساله پرستى در قيافه مال پرستى مى شوند. حلال و حرام بدون ترديد آنچه كه محصول زحمت انسان، از طريق تجارت و كسب مشروع است، كسب و تجارتى كه حضرت حق دستور داده، و تفصيل آن را فقه اهل بيت بيان نموده حلال، و هر آنچه كه از راه غيرمشروع، بمانند رشوه، غصب، دزدى، زور، خدعه، حيله، غارت، و ربا به دست مى آيد حرام است. قدم برداشتن براى تحصيل حلال عبادت و موجب اجر و ثواب و حركت كردن براى تحصيل حرام، معصيت و باعث عذاب و نفرت خدا است .
اگر كسى از راه حلال سربپيچد، و در طريق حرام گام بردارد، و در برابر نصيحت ناصح بگويد چكنم خداوند براى من اينگونه مقرر كرده، قطعاً به حضرت حق و دستگاه خلقت تهمت زده، و سخنى صد در صد شيطانى به زبان جارى كرده و متوسل به دروغى شاخدار شده است. آيات زيادى در قرآن مجيد ناطق به اين معناست، كه حضرت حق روزى همگان را رزق حلال قرار داده و دعوت به كسب حلال و خوردن حلال فرموده، و براى احدى روزى حرام مقرر ننموده، كه منبع حرام انحراف فكرى و اخلاقى انسان و ضعف ايمان اوست. نسبت دادن حرام به حضرت حق نسبتى ناروا، و تهمتى بيجا، و گناهى بزرگ است كه عقاب و عذابش در قيامت سخت است. خلاف عدل و حكمت و رحمت و رأفت است كه روزى از جانب حق از منابع حرام اراده شود، ولى دستور اكيد او اين باشد كه از حلال طيّب بخوريد، مى دانيد كه اگر اينطور مى بود در اراده و دستور او تناقض بود، در حالى كه اينطور نيست، در حريم مقدس او تناقضى وجود ندارد، اين انسانهاى بى خبر هستند كه به حضرت او ناجوانمردانه و از پى حماقت و بى خبرى خود تهمت مى زنند. قرآن مى فرمايد : يا اَيُّهَا النّاسُ كُلُوا مِمّا فِى الاَْرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ. اِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ وَ اَنْ تَقُولُوا عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ. [٢٩]
اى مردم از آنچه در زمين حلال و پاكيزه است بخوريد، و قدم جاى قدمهاى شيطان مگذاريد، و دچار وسوسه هاى او نشويد، همانا او دشمن آشكار شماست. او به شما دستور به بدكارى و زشتى مى دهد، و وادارتان مى كند از روى جهل و نادانى سخنانى به خداوند نسبت دهيد. وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ . و به تحقيق فرزندان آدم را گرامى داشتيم، و راه به خشكى و دريا را براى آنان باز گذاشتيم، و از پاكيزه ها روزى آنان قرار داديم. امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : لَيْسَ مِنْ نَفْس اِلاّ وَ قَدْ فَرَضَ اللهُ لَها رِزْقَها حَلالاً يَأْتيها فى عافِيَة، وَ عَرَضَ لَها بِالْحَرامِ مِنْ وَجْه آخَرَ، فَاِنْ هِىَ تَناوَلَتْ مِنَ الْحَرامِ شَيئاً قاصَّها بِهِ مِنَ الْحَلالِ الَّذى فَرَضَ اللهُ لَها وَ عِنْدَ اللهِ سِواهُما فَضْلٌ كَبيرٌ. [٣٠]
انسانى نيست مگر اينكه خداوند روزى و رزق او را از حلال واجب كرده، اين روزى حلال در عين عافيت به او مى رسد، راه حرام ربطى به حق ندارد، مسير حرام مسيرى ديگر، و برنامه آن شيطانى است، انسان اگر چيزى از حـرام به دست آورد، به اندازه آن از رسيدن حلال به او جلوگيرى مى شود، منهاى حلال و حرام نزد حضرت حق فضل كبير براى انسان مقرر شده. خود را از حلال محروم مكنيد اميرالمؤمنين (عليه السلام) وارد مسجد شد، به مردى فرمود استر مرا نگه دار،آن مرد در نبود حضرت مولا دهنه استر را بازكرد و با خود برد، على (عليه السلام) درحال بيرون آمدن از مسجد دو درهم آماده فرمود تا به عنوان مزد زحمت به آن مرد بدهد، استر را بدون دهنه ديد، دو درهم را به خدمتكارش داد و فرمود دهنه اى براى اين مركب بخر، خدمتكار همان دهنه بند را از دزد به دو درهم خريد در حالى كه او را نمى شناخت، آنگاه به محضر على (عليه السلام) آمد، حضرت تا دهنه را ديد فرمود : اِنَّ الْعَبْدَ لَيَحْرِمُ نَفْسَهُ الرِّزْقَ الْحَلالَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ وَ لا يَزْدادُ عَلى ما قُدِّرَ لَهُ. [٣١]
عبد، خود را از رزق حلال به خاطر بى صبرى محروم مى كند، ولى از اندازه اى كه از جانب حق براى او مقدر شده چيزى بيشتر به او نمى رسد.
نفقه زن و فرزند را از حلال تهيه كنيد در حلال و حرام يك سلسله آثار ظاهرى و باطنى هست كه احدى را از ظهور آن آثار، چاره نيست. در طبيعت حلال رضاى حق، نورانيت، تأمين قدرت براى عبادت، نشاط روحى و روانى، صيقل قلب، و شفاى درد قرار داده شده، و حرام به طور كامل برعكس حلال است. از جمله مسائل بسيار مهم فقهى كه در قرآن مجيد و روايات اهل بيت بطور فوق العاده مطرح است وجوب نفقه زن و بچه مى باشد كه بر عهده مرد خانه است. تهيه مسكن، لباس، مركب، خوراك، در حدّ قدرت براى زن و فرزند، از واجبات الهيه و شرعيه اى است كه مرد مكلف به آن واجب است. در كنار اين وجوبى كه به عنوان يك تكليف الهى بر عهده سرپرست خانه است، وجوب ديگرى مى باشد، و آن وجوب طلب حلال براى مخارج زندگى است. سرپرست خانه از اين دو دستور حق بايد با تمام وجود قدردانى كند، زيرا در اين دو وجوب هم شكوفائى واقعيات اخلاقى وجود دارد، كه اين شكوفائى از راه توجه به امور زندگى زن و فرزند ميسّر است، و هم عبادت بسيار مهم و پرثوابى در برابر انسان است و آن، قدم برداشتن براى طلب روزى حلال است، كه نوعى از جهاد در راه خدا است! وقتى حلال و طيب به زن و بچه برسد، آثار مثبت و ملكوتى آن در وجود آنان ظهور مى كند، و از اين راه به امنيت و آسايش قلبى و روانى خانواده كمك به سزائى مى شود.
پيامبر اسلام و مسئله غذاى حلال در روايتى آمده : شخصى با ظرف شير خدمت رسول اكرم رسيد، عرضه داشت با اين شير افطار كنيد، فرمود اين شير از كيست ؟ گفت : زنى براى شما هديه فرستاده، فرمود با ظرف شير برگرد و از او بپرس اين شير را از كجا تهيه كرده اى ؟ آن شخص به خانه آن زن رفت و سئوال رسول خدا را مطرح كرد، زن پاسخ داد از گوسپند خودم، مرد به محضر پيامبر آمد و ماجرا را گفت، فرمود بازگرد و بپرس آن گوسپند ازكجا آمده؟ برگشتوپرسيد، زن گفت از زحمت كار وكوشش خودم، آن مرد اين معنا را به رسول حق خبر داد، حضرت فرمود : اكنون با اين شير افطار مى كنم.
فرداى آن روز صاحب ظرف شير به محضر حضرت آمد، عرضه داشت چه شد اين ظرف را شب گذشته چند بار برگردانديد ؟ فرمود : خداوند متعال به ما پيامبران دستور داده، غير حلال نخوريد!! كار رسول اسلام بايد عبرتى براى تمام مردم مسلمان باشد، به اين معنا كه در حلال و حرام دقت كافى به خرج بدهند، مبادا براى اين دو روزه زندگى زودگذر، با خود وزر و وبالى بردارند، كه سبك كردن دوش وجود از آن بسيار سخت يا غيرممكن باشد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
طَلَبُ الْحَلالِ فَريضَةٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة. [٣٢] جستجوى حلال فريضه اى بر هر مرد و زن مسلمان است. طَلَبُ الْحَلالِ واجِبٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم. [٣٣]
جستجوى حلال بر هر مسلمانى واجب است. طَلَبُ الْحَلالِ جِهادٌ. [٣٤] جستجو كردن از حلال نوعى جهاد است. مَنْ اَكَلَ مِنْ كَدِّ يَدِهِ حَلالاً فُتِحَ لَهُ اَبْوابُ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ مِنْ اَيِّها شاءَ. [٣٥]
آنكس كه با عرق جبين و زحمت دست خود حلال بخورد، درهاى بهشت به روى او باز مى شود از هر درى كه خواست وارد مى گردد. اَلْعِبادَةُ عَشَرَةُ اَجْزاء فى طَلَبِ الْحَلالِ. [٣٦]
عبادت ده جزء است، نُه قسمت آن در طلب حلال است. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : اِنَّ الَّذى يَطْلُبُ مِنْ فَضْل يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ اَعْظَمُ اَجْراً مِنَ الْمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللهِ.
[٣٧] همانا كسى كه از فضل خدا روزى مى جويد، تا به وسيله آن خانواده اش را تأمين كند، اجرش از رزمنده در راه خدا بزرگ تر است. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا اِسْتِعْفافاً عَنِ النّاسِ وَ سَعْياً عَلى اَهْلِهِ وَ تَعَطُّفاً عَلى جارَةِ لَقِيَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ. [٣٨]
كسى كه در طلب دنياست، به خاطر اينكه عفت نفسش را در برابر مردم حفظ كند، و خانواده اش راحت باشد و به همسايگانش مهربانى و رحـمت ورزد، خدا را در قيامت ملاقات مى كند، در حالى كه چهره اش مانند ماه شب چهارده است. امام ششم (عليه السلام) فرمود : لا خَيْرَ فى مَنْ لا يُحِبُّ جَمْعَ الْمالِ مِنْ حَلال فَيَكُفَّ بِهِ وَجْهَهُ وَ يَقْضِىَ بِهِ دَيْنَهُ. [٣٩]
خيرى نيست در كسى كه علاقه به جمع مال ندارد به خاطر اينكه آبرويش را حفظ كرده و قرضش را ادا كند. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ باتَ كالاًّ مِنْ طَلَبِ الحَلالِ باتَ مَغْفُوراً لَهُ. [٤٠]
كسى كه شب را از خستگى طلب حلال بخوابد، آمرزيده خوابيده. اِنَّ اللهَ يُحِبُّ اَنْ يَرى عَبْدَهُ تَعِباً فى طَلَبِ الحَلالِ. [٤١]
خداوند دوست دارد، بنده اش را در زحمت طلب حلال ببيند. در روايات آمده كمى و زيادى روزى فقط و فقط محض امتحان عبد براى به دست آوردن درجات از جانب خدا است. آنكه بر كمى و قلّت روزى صبر كند، و دست به حرام براى گشايش آلوده نكند، و آنكه بر رزق فراوان شكر كند از امتحان سربلند بيرون آمده. [٤٢]
مؤمن به وقت قلت رزق پست نمى شود، و به وقت وسعت رزق مست نمى كند، آنگاه كه كم است به كم حلال مى سازد، و آن وقت كه فراوان است، مى خورد و مى خوراند، و در اداى حقوق واجب مالى سرعت به خرج مى دهد. راه زياد شدن روزى عللى را براى زياد شدن روزى در قرآن مجيد و روايات مشاهده مى كنيم، كه اجراى آنها علاوه بر زياد كردن روزى موجب رشد اخلاقى و عاطفى مردم در خانواده و جامعه است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : فى سَعَةِ الاَْخْلاقِ كُنُوزُ الاَْرْزاقِ. [٤٣]
گنج هاى روزى در عرصه گاه گشاده خلقى است. اَلْعَسْرُ يُفْسِدُ الاَْخْلاقِ، التَّساهُلُ يُدِرُّ الاَْرْزاقِ. [٤٤] سختگيرى فاسد كننده اخلاق و آسان گرفتن جلب كننده روزيهاست. مُواساةُ الاَْخِ فِى اللهِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ. [٤٥]
هميارى و مساعدت با برادر ايمانى روزى را زياد مى كند. اِسْتِعْمالُ الاَْمانَةِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ. [٤٦]
امانت دارى رزق را اضافه مى نمايد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : مَنْ حَسُنَ بَرُّهُ اَهْلَ بَيْتِهِ زيدَ فى رِزْقِهِ. [٤٧]
كسى كه نيكى و نيكوكاريش با زن و فرزند مطلوب باشد، به رزقش اضافه مى شود. اِنَّ الْبِرَّ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ. [٤٨]
نيكى به روزى اضافه مى كند. حُسْنُ الْخُلُقِ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ. [٤٩]
اخلاق خوب روزى را اضافه مى كند. على (عليه السلام) فرمود : اِسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ. [٥٠]
با صدقه دادن روزى را به سوى خود سرازير كنيد. امام باقر (عليه السلام) فرمود : عَلَيْكَ بِالدُّعاءِ لاِِخْوانِكَ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَاِنَّهُ يُهيلُ الرِّزْقَ. [٥١]
پشت سر برادرانت دعا كن، همانا اين عمل روزى را براى تو مى ريزد. امام پنجم (عليه السلام) فرمود : اَلزَّكاةُ تَزيدُ فِى الرِّزْقِ. [٥٢]
زكات روزى را اضافه مى كند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زيدَ فى رِزْقِهِ. [٥٣]
كسى كه نيتش خوب باشد روزيش زياد مى شود. مال حرام رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : خداوند فرموده : مَنْ لَمْ يُبالِ مِنْ اَيِّ باب اكْتَسَبَ الدّينارَ وَ الدِّرْهَمَ لَمْ أُبالِ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنْ اَيِّ اَبْوابِ النّارِ اَدْخَلْتُهُ. [٥٤]
كسى كه در كسب مال پروا ندارد، از كجا مى آورد، من در قيامت پروا ندارم كه از كدام در او را وارد آتش كنم! مَنْ كَسَبَ مالاً مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ اَفْقَرَهُ اللهُ. كسى كه از غير حلال به كسب مال برخيزد، خداوند او را دچار فقر مى كند. مَنِ اكْتَسَبَ مالاً مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ كانَ زادُهُ اِلَى النّارِ. كسى كه از غير حلال كسب مال كند، آنان مال توشه او به سوى جهنم است. ثروتى كه زكات، خمس، حق سائل، حق محروم، و ديگر حقوق شرعى آن پرداخت نشده، حلال مخلوط به حرام است، و تصرف در آن جايز نيست، و خوراندن حرام يا حلال مخلوط به حرام به زن و بچه و ديگران خود معصيتى غير از معصيت به دست آوردن حرام، يا حبس حقوق واجبه است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : شَرُّ الاَْمْوالِ ما لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ حَقُّ اللهِ سُبْحانَهُ. [٥٥]
بدترين اموال آن مالى است كه حق خدا خمس ـ زكات از آن خارج نشده. امام باقر (عليه السلام) فرمود : خداوند روز قيامت مردمى را از قبورشان به محشر مى آورد، كه دستانشان به گردنشان بسته، به اندازه يك مورچه قدرت گرفتن چيزى را ندارند، ملائكه به شدت آنان را سرزنش مى كنند، و مى گويند : اينان مردمى هستند كه خداوند به آنها ثروت عطا كرد، ولى حق خدا را از مال خود به صاحبان حق ندادند. [٥٦]
امام مجتبى (عليه السلام) فرمود : از نشانه هاى جوانمردى اصلاح مال است . . . [٥٧]
برادران عزيز، اى كسانى كه امروز عهده دار مخارج مادى و تربيت روحى زن و فرزند هستيد، و اى كسانى كه فردا تشكيل زندگى مى دهيد، زن و فرزند از شما طلبكار حق واجب هستند، حقى كه در كتب فقهى به عنوان نفقه بحث شده، آنان مسئول كار و كسب و تجارت شما نيستند، و در قيامت در حاليكه از وضع شما خبر نداشتند، كسب حرام مرد خانه را به عهده نخواهند گرفت، جهنم كسب حرام مربوط به كاسب حرام است، كه بايد دچار دو عذاب شود، عذابى براى كسب حرام، و عذابى براى خوراندن حرام به ديگران، سخت مواظب درآمد خود باشيد، به حلال خدا قناعت كنيد، از حرام بپرهيزيد، حقوق واجبه مال را ادا كنيد، تا دنيا و آخرت شما آباد شود. تائب حبيب خدا است سفرى به مشهد مقدس داشتم، يك شب به وقت اذان با مردى برخورد كردم كه گوئى سالهاست مرا مى شناسد ، پس از چند دقيقه صحبت، از من خواست به محلى كه مستقر است بروم، با اين كه اولين بار بود او را مى ديدم دعوتش را پذيرفتم، معلوم شد گاهى از مستمعين سخنرانيهاى ايام محرم و صفر بوده، او مرا مى شناخته ولى من از هويت وى بى خبر بودم. چند دقيقه اى كه از مجلس غايب شد، از شخصى كه همراه او بود پرسيدم كيست، وقتى نامش را گفت او را شناختم، سالهاى جوانى و ميان سالى مردى بود قوى، پرقدرت، زورگو، در حدى كه زورگويان تهران و قلدران و پهلوانان از او حساب مى بردند.
در كار مشروب و قاچاق و باج گيرى از قمارخانه ها و مشروب فروشى ها بود، كسى در تهران ياراى مقابله با او را نداشت، ثروتى كلان از طريق حرام كسب كرده بود، نور الهى به قلبش تابيد، توفيق حق رفيق راهش شد، حملات وجدان و فطرت و عقل او را از صولت و سطوت انداخت، تمام املاك و اجناس خود را تبديل به پول نقد كرد و همه را در چمدانى جاى داد، و يك سر به قم به محضر آيت اللّه العظمى بروجردى رفت،مرجع بزرگ شيعه با چهره باز و لبى خندان پس از اطلاع از وضع وى به وسيله خادمش او را پذيرفت، به آن مرد خدا گفت آنچه در اين چمدان است حرام قطعى است، من طاقت حساب و كتاب قيامت را ندارم، اين بار سنگين را از دوشم بردار. آقا به او فرمود اگر قصد توبهواقعى دارى لباس از تن بيرون كن و تنها با يك پيراهن و زيرجامه به تهران برگرد. لباس از تن بيرون آورد، مرجع شيعه به شدت متأثر شد، توبه او را جدى يافت، لباسش را برگرداند، از مال خالص خود در آن زمان پنج هزار تومان به او مرحمت فرمود، و وى را به آينده اى روشن، پاك، بابركت نويد داد. از حرام با تمام وجود دست كشيد، با همان پول پاك به تهران برگشت، تمام بساط گذشته را پايان داد، با آن پول بابركت مشغول كسب حلال شد، وضعش به سامان آمد، سخت منقلب شده بود، زن و فرزند را در راه حق قرار داد، بنيانگذار يكى از جلسات پربار مذهبى شد، به سال هزار و سيصد و هفتاد و يك به پايان عمر رسيد، ساعت دوازده شب جمعه چند لحظه به آخر عمرش مانده بود، با چشمى گريان خطاب به حضرت سيد الشهداء كرد، كه قسمت عمده اى از عمرم را خرج دستگاه شما كردم، در اين لحظه حساس به اميد عنايت شمايم، زن و فرزندش گفتند يكباره به گوشه اى از اطاق خيره شد، سلامى عاشقانه به محضر حضرت حسين (عليه السلام) داد، و با لبخندى شيرين جان به جان آفرين تسليم كرد. آرى عزيزانم راه توبه براى همگان باز است، توبه شستشوى باطن، نورانيت دل، تصفيه اخلاق، پاكسازى ظواهر حيات و اصلاح مال از حرام است، چرا از اين تجارت پرسود بهره نگيريم، و چند روزه باقى مانده از عمر را از ظلمت به سوى نور حركت نكنيم، كه داشتن تمام ثروت دنيا به ماندن در فضاى معصيت نمى ارزد، توبه كنيم كه تائب حبيب خداست : اِنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوّابينَ . . . [٥٨]
همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد. رسول حق فرمود : لَيْسَ شَىْءٌ اَحَبَّ اِلَى اللهِ مِنْ مُؤْمِن تائِب اَوْ مُؤْمِنَة تائِبَة. [٥٩]
چيزى نزد خدا محبوبتر از مؤمن تائب و مؤمنه تائبه نيست! اَما وَ اللّهِ لِلّهِ اَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنَ الرَّجُلِ بِراحِلَتِهِ. [٦٠]
به خدا قسم هر آينه خداوند نسبت به توبه بنده اش خوشحال تر از انسانى است كه به زاد و توشه اش رسيده. لِلّهِ اَفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنَ الْعَقيمِ الْوالِدِ، وَ مِنَ الضّالِّ الْواجِدِ، وَ مِنَ الظَّمْآنِ الْوارِدِ. [٦١]
خداوند به توبه بنده اش از عقيمى كه پدر مى شود، از گم كرده اى كه گمشده اش را پيدا مى كند، از تشنه اى كه به آب مى رسد خوشحال تر است . التّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ. [٦٢]
توبه كننده از گناه همانند كسى است كه گناه مرتكب نشده. على (عليه السلام) مى فرمايد : اَلتَّوْبَةُ تُطَهِّرُ الْقُلُوبَ وَ تَغْسِلُ الذُّنُوبَ. [٦٣]
توبه پاك كننده دلها، و شستشو دهنده گناهان است. توبه واقعى داراى آثارى است كه رسول اسلام به آن آثار اشاره فرموده، چنانچه آن آثار ظهور كند بايد به تحقق توبه يقين كرد، ورنه دوباره بايد به نور توبه متوسل شد. اَلتّائِبُ اِذا لَمْ يَسْتَبِنَ اَثَرَ التَّوْبَةِ فَلَيْسَ بِتائِب: يُرْضِى الْخُصَماءَ، وَ يُعيدُ الصَّلاةَ، وَ يَتَواضَعُ بَيْنَ الْخَلْقِ، وَ يَتَّقى نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ، وَ يُهْزِلُ رَقَبَتَهُ بِصِيامِ النَّهارِ. [٦٤]
توبه كننده اگر اثر توبه را ظاهر نكند تائب نيست اثر توبه عبارت است از :جلب رضايت طلبكاران، خواندن نمازهاى ترك شده، تواضع و فروتنى در ميان مردم، حفظ نفس از شهوات، لاغر كردن بدن به روزه گرفتن. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : توبه مقام علّيين است، و آن مركّب از شش حقيقت است :
١ ـ پشيمانى از گذشته ٢ ـ اراده ترك گناه در آينده ٣ ـ برگرداندن حقوق مردم به مردم ٤ ـ بجاآوردن واجبات ضايع شده ٥ ـ آب كردن آنچه بر بدن در ايام گناه روئيده ٦ ـ چشاندن رنج عبادت و طاعت به جسم آنگاه گفتن استغفر الله. [٦٥]
( تعاونوا على البرّ و التقوى و لا تعاونو عـلى الاثـم و العـدوان و اتـقـوا اللّـه ) مائده / ٢ ١٧ اصول معنويت در خانواده ، نعمت هاى معنوى براى پاك بودن، و پاك ماندن، و پاك زيستن، از جانب حق نعمت هائى به انسان عنايت شده، كه جز حضرت حق احدى ارزش آن نعمت ها را نمى داند. قسمتى از اين نعمت ها عبارت است از عقل، قرآن، نبوت، امامت، عالم ربانى، و مجموعه آثارى كه از اين منابع به صورت يك سلسله مسائل اعتقادى، عملى و اخلاقى ظهور دارد.
لازم است جهت آگاهى عزيزان به مفهوم و معناى هر يك از اين واقعيات، در حد اختصار اشاره شود. عقل مراد از عقل نيروى ادراك است، ادراك حق و باطل در امور نظرى، و ادراك خير و شر و سود و زيان در امور عملى. اين نعمت بى نظير مجهز به حواس ظاهر است، كه به وسيله آنها ظواهر اشياء را مى فهمد، و مجهز به حواس باطن است، كه توسط آنها به امور معنوى و باطنى همچون اراده،دوستى،دشمنى،اميد،ترس،و امثال اينها آگاه مى شود، و هر يك را به مقتضاى حال و زمان بكار مى گيرد، براى عقل در امور نظرى قضاوت نظرى و علمى، و در امور عملى، حكم عملى است.
فعاليت نورانى عقل تا زمانى است كه در مملكت وجود انسان قدرت برتر باشد، و ساير قوا و نيروهاى انسان رعيت او باشند، اما اگر قدرتى در كشور وجود انسان مافوق عقل قرار بگيرد، عقل دچار ضعف و ازكارافتادگى مى شود، و انسان از جاده اعتدال منحرف، و دچار افراط و تفريط مى شود.
آنان كه در امور زندگى دچار افراط يا تفريط هستند، نتيجه غلبه شهوت و غضب و حرص و طمع آنان بر عقل است.
ميدان دادن به شهوات، آزاد گذاردن غرائز و اميال، نشست و برخاست با اهل بدعت و معصيت، بى توجهى به واقعيات، عواملى هستند كه عقل را دچار ضعف و سستى مى كنند، و اين نيروى عرشى و نور ملكوتى را از كار مى اندازند، با از كار افتادن عقل، تشخيص حق و باطل، و شناخت حقايق معنوى كارى مشكل يا غيرممكن مى شود، در اين صورت انسان مستحق خزى دنيا و عذاب آخرت مى گردد، گرچه با زد و بند و هزار حيله و مكر به خير مادى برسد، و از شرور ظاهرى در امان بماند. [٦٦]
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[١] -بحار، ج ١٣، ص ٢١.
[٢] -ميزان الحكمة، ج ٣، ص ٥٦ ـ ٥٨.
[٣] -همان مدرك.
[٤] -همان مدرك.
[٥] -همان مدرك.
[٦] -ميزان الحكمة، ج ٣، ص ٥٩ ـ ٦٢.
[٧] -همان مدرك.
[٨] -همان مدرك.
[٩] -همان مدرك.
[١٠] -ميزان الحكمة، ج ٣، ص ٦٣.
[١١] -انعام/١٦٢.
[١٢] -وسائل، ج ٢٠، ص ١٦٨.
[١٣] -اين تعبير لطيف درباره زن كه نشانگر عنايت و رحمت خاص خدا به اوست، در روايت بسيار مهمّى در جلد ٢٠ ١.htmوسائل، ص ١٣، چاپ آل البيت در رابطه با ازدواج آدم و حوا آمده.
[١٤] -وسائل، ج ٢٠، ص ١٦٣، چاپ آل البيت.
[١٥] -آل عمران/٥٧.
[١٦] -لقمان/١١.
[١٧] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٩٦.
[١٨] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٩٥ ـ ٥٩٦.
[١٩] -همان مدرك.
[٢٠] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٩٩ ـ ٦٠٠.
[٢١] -همان مدرك.
[٢٢] -توبه/٧١.
[٢٣] -بقره/١٨٠.
[٢٤] -بقره/٢٠١.
[٢٥] -بحار، ج ٧١، ص ٣٨٣.
[٢٦] -ميزان الحكمة، ج ٩، ص ٢٧٧ ـ ٢٧٨.
[٢٧] -همان مدرك.
[٢٨] -همان مدرك.
[٢٩] -بقره/١٦٨ ـ ١٦٩.
[٣٠] -بحار، ج ٥، ص ١٤٧.
[٣١] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ١٢٣.
[٣٢] -بحار، ج ١٠٣، ص ٧ ـ ٩ ; ميزان الحكمة، ج ٤، ص ١١٩.
[٣٣] -همان مدرك.
[٣٤] -همان مدرك.
[٣٥] -همان مدرك.
[٣٦] -همان مدرك.
[٣٧] -بحار، ج ٧٨، ص ٣٣٩.
[٣٨] -وسائل، ج ١٢، ص ١١.
[٣٩] -بحار، ج ١٠٣، ص ٧.
[٤٠] -بحار، ج ١٠٣، ص ٢.
[٤١] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ١١٩.
[٤٢] -نهج البلاغه، خطبه ٩١.
[٤٣] -بحار، ج ٧٧، ص ٣٨٩.
[٤٤] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ١١٧.
[٤٥] -بحار، ج ٧٤، ص ٣٩٥.
[٤٦] -بحار، ج ٧٥، ص ١٧٢.
[٤٧] -بحار، ج ٦٩، ص ٤٠٧.
[٤٨] -بحار، ج ٧٤، ص ٨١.
[٤٩] -بحار، ج ٧١، ص ٣٩٦.
[٥٠] -بحار، ج ٧٨، ص ٦٠.
[٥١] -بحار، ج ٧٦، ص ٦٠.
[٥٢] -بحار، ج ٦٦، ص ١٥.
[٥٣] -بحار، ج ١٠٣ ، ص ٢١.
[٥٤] -بحار، ج ١٠٣، ص ١١.
[٥٥] -ميزان الحكمة، ج ٩، ص ٣٠٨.
[٥٦] -بحار، ج ٧، ص ١٩٧.
[٥٧] -بحار، ج ١٠٣، ص ٦.
[٥٨] -بقره/٢٢٢.
[٥٩] -ميزان الحكمة، ج اول، ص ٥٤٠ ـ ٥٤١.
[٦٠] -همان مدرك.
[٦١] -همان مدرك.
[٦٢] -همان مدرك.
[٦٣] - همان مدرك.
[٦٤] -بحار، ج ٦، ص ٣٥ ـ ٣٦.
[٦٥] -همان مدرك.
[٦٦] -برگرفته اى مختصر از مقاله اى مفصل در الميزان، ج ٢، ص ٢٤٧ ـ ٢٥٠.
۷
اصول معنويت در خانواده
اصول معنويت در خانواده
كارگردانان جهنم به اهل جهنم مى گويند : براى شما پيامبرى كه شما را از وضع امروز بترساند نيامد ؟ مى گويند : چرا به تكذيب از او برخاستيم، و قوانين حق را منكر شديم، سپس به كارگردانان جهنم مى گويند : لو كنّا نسمع او نعقل ما كنّا فى اصحاب السَّعيرِ. [٦٧]
اگر در دنيا به نداى حق گوش مى كرديم، و دعوت رسول خدا را مى شنيديم، و در تمام امور زندگى خود تعقل مى كرديم، امروز از اصحاب جهنم نبوديم! تعقّل وقتى ممكن است، كه نيروى ديگرى در وجود انسان حرف اول را نزند، اگر حرف اول با شهوت و هواى نفس باشد عقل براى هدايت انسان قدرت و نيروئى ندارد. از حضرت صادق (عليه السلام) سئوال شد، عقل چيست ؟ فرمود : ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ. [٦٨]
چيزى است كه به وسيله آن خدا عبادت مى شود، و بهشت به دست مى آيد! گفتند آنكه در معاويه بود چيست ؟ فرمود : زيركى، شيطنت، چيزى شبيه به عقل نه عقل. چه نعمت عظيمى است، كه در سايه آن انسان بنده حقيقى حق، و كاسب بهشت مى شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : هِمَّةُ الْعَقْلِ تَرْكُ الذُّنُوبِ، وَ اِصْلاحُ الْعُيُوبِ. [٦٩]
اراده و همت عقل در وجود انسان ترك گناهان، و اصلاح عيوب ظاهر و باطن است. نورانيت اين نعمت به اندازه اى شديد و قوى است كه على(عليه السلام) فرمود : لَوْ لَمْ يَنْهَ اللهُ سُبْحانَهُ عَنْ مَحارِمِهِ لَوَجَبَ اَنْ يَجْتَنِبَهَا الْعاقِلُ. [٧٠]
اگر خداوند از محرمات نهى نفرموده بود، هرآينه واجب بود عاقل از تمام آنها اجتناب كند. عقيده حضرت بر اين است كه اين قوه معنوى از درك بسيار بالائى برخوردار است. در كتاب شريف غررالحكم در باب عقل از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت شده : اَلْعاقِلُ مَنْ غَلَبَ هَواهُ وَ لَمْ يَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنْياهُ، اَلْعاقِلُ مَنْ عَصى هَواهُ فى طاعَةِ رَبِّهِ، الْعاقِلُ مَنْ يَمْلِكُ نَفْسَهُ اِذا غَضِبَ وَ اِذا رَغِبَ وَ اِذا رَهِبَ، شيمَةُ الْعُقَلاءِ قِلَّةُ الشَّهْوَةِ وَ قِلَّةُ الْغَفْلَةِ. [٧١]
عاقل كسى است كه بر هواى نفسش غالب باشد، و آخرتش را به دنيايش نفروشد، عاقل براى طاعت رب نسبت به هواى نفس عاصى است، عاقل به وقت خشم، رغبت، و ترس مالك خويش است، اخلاق عاقلان شهوت اندك، و كمى غفلت است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّما يُدْرِكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ. [٧٢]
تمام خير به وسيله عقل به دست مى آيد، و آنكه عقل ندارد، دين ندارد. در روايات بسيار مهم آمده، ثواب و عقاب انسان در قيامت منوط به عقل اوست، زيرا عقل ملاك مسئوليت و تكليف و وظيفه است، [٧٣]
و اين انسان است كه بايد در تشخيص حق و باطل و خير و شر و روى آوردن به واقعيات از عقل استفاده كند، تعطيل عقل گناهى بزرگ و نابخشودنى است. بر سرپرست خانواده لازم است جهت بهره گيرى از عقل، كه چراغ حق، رسول الهى در باطن، مايه درك حق و باطل و خير و شر مى باشد، به حفظ آن از هجوم طوفان شهوات، آمال، غرائز، مفاسد بكوشد، و نگذارد عقل خود و خانواده اش اسير هواى نفس و شهوات خارج از حد شود، كه از كارافتادن عقل، انسان را از رتبه آدميت ساقط، و به ميدان حيوانيت مى برد. در اين زمينه از رفت و آمد اهل فساد و بدعت در خانه و خانواده جلوگيرى كنيد، و از رفتن به خانه اهل فساد نيز خوددارى نمائيد. معاشرت و رفت و آمد و مهمانى نمودن و مهمانى رفتن را با اصول عالى اسلامى هماهنگ كنيد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : حواريّون به حضرت عيسى گفتند با چه انسانى معاشرت كنيم و نشست و برخاست نمائيم ؟ فرمود : مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللهَ رُؤْيَتُهُ، وَيَزيدُ فى عِلْمِـكُمْ مَنْطِقُهُ، وَ يُرْغَبُكُمْ فِى الاْخِرَةِ عَمَلُهُ. [٧٤]
كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد، و گفتارش به دانش شما بيفزايد، و عملش شما را به آخرت راغب كند. امام چهارم (عليه السلام) فرمود : مُجالَسَةُ الصّالِحينَ داعِيِةٌ اِلِى الصَّلاحِ. [٧٥]
نشستن با بندگان صالح حق كشاننده انسان به سوى صلاح است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نشستن در خدمت عالم واجد شرايط شما را از پنج برنامه به پنج برنامه مى رساند : از شك به يقين، ريا به اخلاص، شوق بيجا به ترس، كبر به فروتنى، غش به خيرخواهى. [٧٦]
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : لا يَأْمَنُ مَجالِسُ الاَْشْرارِ غَوائِلَ الْبَلاءِ. [٧٧]
جلسات اشرار و بدكاران از آشوب و حوادث ناگوار بلاها درامان نيست. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِيّاكُمْ وَ مُجالَسَةَ الْمَوْتى، قيلَ يا رَسُولَ اللّهِ مَنِ الْمَوْتى ؟ قالَ كُلُّ غَنِيٍّ اَطْغاهُ غِناهُ. [٧٨]
از نشستن با اموات خوددارى كنيد، عرضه داشتند كيانند ؟ فرمود : هر ثروتمندى كه ثروتش او را به طغيان كشيده. على (عليه السلام) فرمود : جانِبُوا الاَْشْرارَ وَ جالِسُوا الاَْخْيارَ. [٧٩]
از بدان بپرهيزيد، و با نيكان معاشرت كنيد. اگر حاكميت عقل را مى خواهيد، خود و زن و فرزند را از برخورد با اشرار، و رفت و آمد با اهل فساد، و غلبه شهوات حفظ نمائيد. امروز از جمله شرورى كه دامنگير تمام مردم جهان است، فيلم هاى ويدئوئى و كانالهاى ماهواره اى است، كه نشستن در كنار اين دو منبع فساد، عقل را فاسد و خصوصيات اخلاقى را خراب، و بناى انسانيت را ويران مى كند. قـرآن قرآن كتاب الهى، نور هدايت، شفاى سينه از دردهاى اخلاقى، راهنما بسوى زندگى برتر، ذكر حق، مفسّر حقايـق، نظم دهنده امـور، منبع پند و عبرت، مولّد آگاهى و بصيرت، علاج كوردلى، صراط مستقيم، ميزان تشخيص حق و باطل، مبيّن مسائل عالى اخلاقى، نشان دهنده حيات نيكان و پاكان، و حجت حضرت حق در دنيا و آخرت است. مرد و زن در برابر اين نعمت بى نظير الهى مسئول و مكلّفند، تكليف آنان ياد گرفتن قرآن و عمل به آيات آن در تمام شئون حيات است. بى تفاوتى نسبت به كتاب خدا گناهى بس بزرگ، و معصيتى بس عظيم است. قرآن نامه حق بسوى عبد است، كه پاسخ اين نامه به وسيله عبد واجب است، و پاسخ آن از جهت قلب، آراسته شدن به عقايد حقه، و از جهت نفس متّصف شدن به حقايق اخلاقى، و از جهت جسم قرار گرفتن در گردونه عمل صالح است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : در هجوم فتنه ها كه همچون شب تاريك به شما حملهور مى شود، به قرآن پناه ببريد، و صولت هجوم فتنه را با عمل به قرآن در هم شكنيد و مگذاريد فضاى زندگى با حكومت فتنه تيره و تار شود. قرآن شفيعى است كه شفاعتش در پيشگاه حق قبول، و شكايت كننده اى است كه شكايتش پذيرفته است. آنكه قرآن را راهبر خود قرار دهد، از بركت قرآن به بهشت مى رسد، و هر كه نسبت به كتاب خدا بى تفاوت باشد، مسيرش به طرف جهنم است، قرآن دليل و راهنماى بسوى بهترين راه است. [٨٠]
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : اَفْضَلُ الذِّكْرِ الْقُرْآنُ بِهِ تُشْرَحُ الصُّدُورُ، وَ تَسْتَنيرُ السَّرائِرُ. [٨١]
برترين ذكر قرآن است، با قرآن شرح صدر و نورانيت باطن حاصل مى گردد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الْحَقَّ مِنَ الْقُرْآنِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَنَ. [٨٢]
كسى كه حق را از قرآن نشناخت، از فتنه كناره نگرفت. على (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اَحْسَنَ الْقَصَصِ وَ اَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ وَ اَنْفَعَ التَّذَكُّرِ كِتابُ اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ. [٨٣]
همانا نيكوترين داستانها، و بليغ ترين موعظه، و سودمندترين تذكر كتاب خداى بزرگ و عزيز است. اِنَّ فيهِ شِفاءً مِنْ اَكْبَرِ الدّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفاقُ، وَ الْغَيُّ وَ الضَّلالُ. [٨٤]
همانا در قرآن مجيد درمان از بزرگترين دردهاست، و آن كفر و نفاق و گمراهى ضلالت است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلْقُرْآنُ غَنِىًّ لا غِنى دُونَهُ، وَ لا فَقْرَ بَعْدَهُ. [٨٥]
قرآن ثروتى است كه غير آن ثروتى نيست، و پس از آن فقرى نمى باشد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : يَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ لا يَمُوتَ حَتّى يَتَعَلَّمَ الْقُرْآنَ اَوْ يَكُونَ فى تَعَلُّمِهِ. [٨٦]
سزاوار است مؤمن نميرد، تا قرآن را بياموزد، يا در حال آموزش آن باشد.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : خِيارُكُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآنَ وَ عَلَّمَهُ.
بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و آموزش دهد. با توجه به اين روايات بسيار مهم، مسئوليت سنگين سرپرست خانه روشن تر مى شود. سرپرست خانه لازم است قرآن را فرا بگيرد، و زمينه فراگيرى زن و فرزند را نيز فراهم كند، آنگاه همه با هم به كتاب خدا عمل كنند، تا عرصه گاه خانه از آلودگى ها پاك، و به حسنات و نيكى ها آراسته شود، و در نتيجه خانه و خانواده نمونه اى از بهشت آخرت گردد.
خانه اى كه از ظلم و عدوان پاك، و از برّ و تقوا بهره مند، و فضايش از آسايش و امنيت، و صدق و راستى، و درستى و امانت معطّر است. خانه اى كه اهلش اهل قرآنند، از بركت قرآن رشد عقلى و فكرى پيدا مى كنند، كه عقل هماهنگ با قرآن مجيد عقل ملكوتى، و مايه عرشى و آخرتى است، و سودش عبادت حق، و تحصيل بهشت جاودانى است. نبوت انبيا هادى انسان به سوى صراط مستقيم، دعوت كننده به جانب توحيد، بيان كننده واقعيات ظاهرى و باطنى هستند. انبياء دعوت كننده به عبادت حق، و برحذر دارنده مردم از عبادت طاغوتند.
انبياء راه سالم زيستن، آراسته شدن به معروف، پيراسته شدن از منكر را به انسان نشان مى دهند.
دعوت انبياء دعوت به حق، و نتيجه اجابت دعوت آنان زنده شدن به حيات معنويست. على(عليه السلام) در ارتباط با رسالت نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلَى عِبادَتِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى طاعَتِهِ. [٨٧]
براى اينكه بندگان خدا را از پرستش بتها به عبادت حق سوق دهند، و از ذلت طاعت شيطان به عزت طاعت حق برسانند. رسول حق براى تلاوت آيات حق جهت رشد مردم، و تزكيه نفوس از آلودگيها، و تعليم قرآن و حكمت مبعوث به رسالت شد. رسول حق براى خارج كردن مردم از ظلمات، و وارد نمودن آنان به منطقه نور قيام كرد. او براى امر به معروف و نهى از منكر، و حلال كردن طيبات، و حرام نمودن خبائث و برداشتن بار سنگين فرهنگهاى تحميلى از دوش مردم، و باز كردن زنجيرهاى شيطانى كه بر گردن زندگى بسته شده بود به ميدان آمد. آنانكه به او ايمان آوردند، و حرمت و عزتش را نگاه داشتند، و به يارى او برخاستند، و از قرآنش متابعت نمودند، اهل فلاح و رستگارى اند. [٨٨]
آمدند تا حجت حق بر مردم تمام باشد، و فرداى قيامت اهل ضلالت نگويند اگر پيامبر داشتيم به شقاوت و گمراهى دچار نمى شديم. خداوند مهربان كردار، گفتار، و اخلاق انبياء رابراى تمام مردم حجت قرار داد، و از آنان به عنوان اسوه و سرمشق و الگو ياد فرمود. نيكوكارى، سخاوت، صبر بر حوادث، قيام به حق مؤمن، پاكيزگى، شادى چهره، دوست داشتن زنان، برپاكردن نماز، و استفاده از عطر از اخلاق انبياى الهى است.
انبياء مردم را به تقوا، پاكى، امانت، صدق، شجاعت، وفا، درستى، رشد، رأفت، رحمت، مهربانى، نيكوكارى دعوت كردند، و آنان را از هر عمل زشت و اخلاق بد برحذر داشتند. انبياء در قيامت ميزان اعمالند، وضع مردم با وضع آنان سنجيده مى شود، اگر در حد لازم بين آنان و انبياء هماهنگى باشد اهل نجات ورنه مستحق عذابند.
امامت حضرت حق براى اتمام نعمت و اكمال دين، اميرالمؤمنين(عليه السلام) ويازده امام بعد از او را انتخاب، تا مردم پس از پيامبر با توسل به قرآن، و اهل بيت، در صراط مستقيم ثابت بمانند، و تا ابد روى گمراهى را نبينند. امامان بزرگوار در عين اينكه در زمان حيات خود، دچار اشرار، و دولت هاى طاغى بودند، ولى لحظه اى از بيان حق، امر به معروف و نهى از منكر، و نيايش هائى كه مبيّن تمام معارف الهى براى تربيت مردم بود باز نايستادند، و حجت خدا را با عمل و تقرير و گفتار و شهادت خود بر مردم تمام كردند. امامان هم چون انبياء در روز قيامت ترازوى سنجش حقند، اگر حيات مردم با آنان موافق درآيد اهل نجات ورنه محكوم به عذاب الهى هستند.
عالمان دين فقهاء و متخصصان معارف الهيه و آشنايان به قرآن مجيد و روايات نيز پس از انبياء و امامان حجت خدا بر مردمند، و بر مردم پيروى از آنان لازم، كه اقتداى به عالم واجد شرايط اقتداى به امام و پيامبر، و موجب نجات و رستگارى است. سرپرست خانواده بايد به اين معنا توجه داشته باشد، كه ساعتى را براى شناساندن قرآن و نبوت و امامت و ولايت فقيه اختصاص دهد و خود يا يك متخصص اين مسائل، زن و فرزندش را با اين حقايق آشنا كند، كه توسل نظرى و عملى به كتاب خدا و نبوت انبياء، و امامت امامان، و ولايت عالمان واجد شرايط، موجب خير دنيا و آخرت و طلوع حيات طيبه است. دورى از عقل و جدائى از قرآن، و غفلت از نبوت و امامت و بى خبر ماندن از عالم ربانى زيانبار و هلاك آور، و موجب خزى دنيا و آخرت است.
زن و فرزند در اين زمينه بايد سرپرست خانه را كمك كنند، و از برنامه پاك و سودمند وى قدردانى نمايند، و در حد مطلوب با حقايق الهى آشنا شوند، كه معناى تعاون بر نيكى و تقوا غير از اين نيست. در صورتى كه سرپرست خانه نسبت به اين واقعيات سست باشد، بر زن و فرزند است كه او را ترغيبوتشويق نمايند، و به زمينه سازى براى تحقق اين حقايق وادارش كنند،واگرمخالفت كرد،با حفظ ادب و وقار از وى اطاعت نكنند وخود دنبال شناخت قرآن و پيامبر و امام معصوم و عالم ربانى بروند، تا از پى اين ارادت سعادت ببرند.
سرپرست خانه فضاى خانه را از قرائت قرآن، دعا، مناجات، حال، ذكر خدا و بخصوص نماز معطّر نمايد، تا دين و دنيا به هم درآميزند و عاقبتى محمود و خوش براى اهل خانه ايجاد شود. نماز خواندن نماز صحيح و با حال تنها وظيفه سرپرست خانه نيست، بلكه از نظر قرآن، خداوند مسئوليت سرايت نماز را به زن و بچه به عهده او گذاشته، و بر اوست كه با لحنى ملايم زن و فرزند را به ميدان نماز وارد نمايد، و آنان را به اين بهترين عمل تشويق كند. و أمر اهلك بالصَّلوة و اصطبر عليها لا نسئلك رزقاً نحن نرزقك و العاقبة للتَّقوى. [٨٩]
اهل بيت خود را به نماز امر كن، و خود نيز بر اين عبادت صبر و استقامت داشته باش، ما از تو روزى كسى را نمى طلبيم، بلكه روزى دهنده ايم، و عاقبت محمود و پايان نيك از آن اهل تقواست. در قرآن مى خوانيم كه از ويژگيهاى اسماعيل دعوت زن و فرزند به نماز بود : و كان يأمر اهله بالصَّلوة . . . [٩٠]
و نيز در قرآن مجيد مى خوانيم كه حضرت ابراهيم اقامه نماز را براى خود و نسلش تا قيامت از خداوند درخواست كرد. ربِّ اجعلنى مقيم الصَّلوة و من ذرِّيَّتى. [٩١]
رسول حق در روايات متعددى از نماز به عنوان نور چشم ياد فرموده است. [٩٢] امام ششم(عليه السلام) فرمود : . . .ما مِنْ شَىْء بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ يَعْدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ. [٩٣]
چيزى را بعد از معرفت نمى دانم كه با نماز برابرى كند. على (عليه السلام) فرمود : اُوصيكُمْ بِالصَّلاةِ وَ حِفْظِها فَاِنَّها خَيْرُ الْعَمَلِ وَ هِىَ عَمُودُ دينِكُمْ. [٩٤]
شما را به نماز سفارش مى كنم كه بهترين عمل و ستون دين شماست. قرآن مجيد نماز را بازدارنده انسان از زشتى هاى ظاهر و باطن مى داند : انَّ الصَّلوة تَنْهى عن الفحشاء و المنكَر. [٩٥]
چرا زن و بچه را به نماز نخوانيم، و زمينه مناسبى براى اقامه نماز جهت آنان برقرار نكنيم تا فضاى خانه از فحشا و منكرات پاك باشد، و خود و آنان با خيال راحت زندگى كنيم. حضرت باقر(عليه السلام) مى فرمايد : اِنَّ اَوَّلَ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ ماسِواها.
اول برنامه اى كه در قيامت نسبت به آن انسان را به محاسبه مى كشند نماز است، اگر قبول شود بقيه اعمال هم قبول مى شود. ضايع كردن نماز، و سبك شمردن آن، و ترك اين عبادت بزرگ باعث محروميت از شفاعت پيامبر، و ورشكستگى در قيامت، و مطرود شدن از رحمت حق، و ممنوع شدن از دخول در بهشت است. [٩٦]
از نماز خود و زن و فرزندمان غافل نشويم، كه قيامت دچار شكايت زن و فرزند در پيشگاه حق نگرديم، بدين گونه كه به حضرت حق عرضه بدارند اگر دعوت به نماز شده بوديم اجابت مى كرديم، نبود نماز در پرونده ما در مرحله اول تقصير شوهر و پدر ماست و در مرحله بعد خود ما مقصّريم. خداوندا چون بى توجهى او ما را نسبت به نماز غافل كرد، انتقام ما را از او بگير، و وى را به لعنت خود دچار كن، و عذابش را دو برابر عذاب ما قرار بده!! كودكان عكس برداران عجيبى هستند، آنان تمام رفتار و كردار و اخلاق و حالات و حركات بزرگترها را تقليد مى كنند، اگر نماز بخوانيد، روزه بگيريد، قرآن تلاوت كنيد، خوشرو باشيد، محبت كنيد، وقار و ادب نشان بدهيد، همه و همه را تقليد و پس از مدّتى قدم اين حقايق در سرزمين وجود آنان ثابت مى شود.
در روايت بسيار مهمى آمده : عيسى(عليه السلام) به قبرى گذشت كه صاحبش عذاب مى شد، سال بعد به همان قبر گذشت مشاهده كرد صاحبش از عذاب نجات يافته، سبب آن را از حضرت حق پرسيد، به او وحى شد، فرزند صالحى پيدا كرد كه راهى را اصلاح و يتيمى را پناه داد، به خاطر عمل فرزندش او را آمرزيديم. [٩٧]
عزيزان تربيت اولاد صالح و فرزندى كه اهل عبادت و كار خير باشد نه تنها بهره دنيائى بلكه سود برزخى و قيامتى دارد، سعى كنيد از اين تجارت بامنفعت غافل نمانيد.
( يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا... ) تحريم / ٦ ١٨ مسئوليت عظيم سرپرست خانواده خود و اهل بيت خود را از آتش قيامت حفظ كنيد در يك آيه در سوره مباركه تحريم مسئوليت بسيار سنگينى را متوجه سرپرست خانواده مى كند، كه در عين سنگينى داراى منابع دنيائى و آخرتى است. اگر تمام مردم بخصوص آنان كه عهده دار مسئوليت زن و فرزند هستند به اين آيه شريفه توجه مى كردند،درصدعمده اى ازمشكلات خانواده ها حل مى شد، وبى نظمى واضطراب وناامنى از محيط خانه رخت مى بست، ونابسامانيها به سامان مى رسيد. يا ايّها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم ناراً وقودها النّاس و الحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون. [٩٨]
اى كسانى كه ايمان آورده ايد خود و خانواده خود را از آتش دوزخ نگاه داريد، آتشى كه آتش افروزش انسان و سنگ است، بر آن آتش ملائكه خشن و نيرومند و پرقدرت مأمورند، امر و دستور خدا را نافرمانى نكنند، آنچه به آنان حكم شود انجام دهند. آرى، اين مسئوليت عظيم بر عهده سرپرست خانواده است، كه اهل بيت خود را با سوق دادن به توحيد، ايمان به قيامت، ترساندن از عذاب الهى، آراستن به تقوا، مؤدب نمودن آنان به آداب و اخلاق اسلامى، ايجاد زمينه رشد و كمال، و تربيت و تعليم، از عذاب روز قيامت حفظ كند.
اينكه آيه شريفه مى فرمايد آتش افروز آن آتش انسان است، مسئله بسيار بسيار ظريف و مهمى است.
از آيات قرآن مجيد به صراحت استفاده مى شود، كه عذاب روز قيامت مادّه و ريشه اش گناه و معصيت است، در حقيقت ماهيت جرم و جريمه يكى است. بر خلاف جرم و جريمه در دنيا كه اختلاف ذاتى و ماهيتى دارند، اگر كسى خلاف دستورات راهنمائى و رانندگى جرمى مرتكب شود مثلاً از دست چپ خيابان براند، يا به خيابانى ورود ممنوع وارد شود، چند هزار تومان او را جريمه مى كنند، در اينجا جرم، عملى انسانى، ولى جريمه برنامه اى مالى است، بين عمل و مال اختلاف ماهيت وجود دارد، ولى در نظام هستى ماهيت جرم و جريمه يكى است به اين معنا كه جريمه قيامتى متخلّف همان تخلف است كه به صورت آتش از وجود خود او زبانه مى كشد.
هر گناهى چه عملى چه اخلاقى، چه رابطى، چه مادى، چه معنوى وقتى از انسان صادر شود به اين معناست كه انسان قبول آتش كرده، ولى ظهور اين آتش و سوزندگى آن مربوط به روز قيامت است. بسيارى از مردم عمرى است مرتكب انواع گناهان مى شوند، عضو سالم از گناه براى خود باقى نگذاشته اند، اينان در حقيقت آتش فراوانى در وجود خود انبار كرده اند، كه روز كنار رفتن پرده ها و حجابها اين آتش به صورت آتش مادى ظهور مى كند، و صاحبش را براى ابد اسير خود مى كند. در اين زمينه به دو آيه از قرآن مجيد توجه كنيد. انَّ الَّذين يكتمون ما انزل الله من الكتاب و يشترون به ثمناً قليلاً اولئكَ ما يأكلون فى بطونهم الاَّ النّار و لا يكلِّمهم الله يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذاب اليم. [٩٩]
آنانى كه آياتى از كتاب نازل شده را كتمان كردند، تا نور هدايت به مردم نرسد، و آن را به بهاى اندك فروختند، تا شكمى سير كنند، بدانند كه اين خوراك آنان نيست مگر آتش، خداوند در قيامت با آنان سخن نگويد، و از پليدى پاكشان ننمايد، و براى آنان عذاب دردناك است. انَّ الَّذين يأكلون اموال اليتامى ظلماً انَّما يأكلون فى بطونهم ناراً و سيصلون سعيراً. [١٠٠]
آنان كه اموال يتيمان را به زور و ستم مى خورند، در حقيقت آتش مى خورند، به زودى آتش جهنم آنان را خواهد گرفت. در هر دو آيه خوردن حرام را خوردن آتش دانست، گرچه امروز بصورت لقمه لذيذ است ولى فردا حقيقت ذاتى خود را به صورت آتش آشكار نشان مى دهد. اين گفتار وجود مقدسى است كه هستى و آفرينش و جن و ملك و عرش و فرش و مرد و زن جلوه اراده او هستند. اوست كه گناه و معصيت را آتش مى بيند، گرچه ما آن را عملى لذت بخش و لقمه اى لذيذ مى نگريم، او خوردن آتش را در همان زمان انجام معصيت مشاهده مى كند، گرچه ما آن را نبينيم، او براى اين آتش سوزندگى عجيبى مى بيند، گرچه ما اين سوزندگى را حس نكنيم.
فرداى قيامت است، كه از ديده مردم به خاطر ديدن نامحرم، از گوش مردم به خاطر شنيدن حرام، از زبان مردم به خاطر غيبت و تهمت و فحش و باطل گوئى، از شكم مردم به خاطر خوردن حرام، از شهوت مردم به خاطر زنا، لواط، استمناء از دست مردم به خاطر ظلم و ستم، تقلب و حيله، امضاى ناحق، نوشتار گمراه كننده، و از قدم مردم به خاطر رفتن در مجالس حرام آتش شعله مى كشد، و صاحب اين اعضا و جوارح بدكار دچار درد و رنج و ناراحتى مى گردد، و نجاتى براى او نيست. اى سرپرست خانواده ها، خانواده خود وخود را از چنان آتشى كه محصول گناه و معصيت است حفظ كنيد، وتقواى الهى را درتمام زمينه هاى زندگى مراعات نمائيد، خود و اهل بيت خود را براى چند روزه دنيا و لذات تمام شدنى، و ثروت از دست رفتنى دچار عذاب ابد الهى كه آتش افروزش وجود خود انسان است ننمائيد. از جمله از مواد آتش زا سنگ است، ذغال سنگ را همه مى شناسيد، مادّه سخت و محكمى است، حرارتش زياد و زمان سوختنش طولانى است. در دل زمين ميليونها سال است ذغال سنگ و مواد مذاب و آتشين در كار است، فشار اين مواد مذاب گاهى به صورتى است كه از قله كوههاى آتش فشان ظاهر مى شود، و هرچه را در راه خود مى بيند مى سوزاند و نابود مى كند، آتش اين مواد تمام شدنى نيست، بلكه به فرموده قرآن مجيد در آينده نسبت به همه جاى زمين فراگير است، تا جائى كه تمام درياها شعلهور گردند :
و اذا البحار سجِّرت. [١٠١]
اين حقيقتى است كه دانشمندان امروز هم پيش بينى كرده اند، كه در آينده زمين تبديل به يك گلوله آتشين مى شود. يوم تبدِّل الأرض غير الأرضِ. [١٠٢]
روزى كه زمين غير از اين زمين شود. با توجه به وضع درون زمين كه دريائى شگفت آور از مواد مذاب و آتش زا است، و با توجه به آينده زمين كه گلوله اى آتشين است، به قبول رواياتى كه مى گويند جهنم و طبقاتش در همين زمين است تن مى دهيم. آتش آن روز، آتش افروزش انسان و سنگ است، انسان مواد آتش زايش گناه و زميـن ماده آتش زايش سنگ است، سنگهاى درون و برون زمين كه حجم و وزنش كم نيست علاوه بر آن دائمى و هميشگى است و ابدى شدن اين سنگ آتش زا به اراده حضرت اوست، چنانكه ابدى شدن انسان در جهان آينده به اراده وجود مبارك اوست.
بنابر اين واقعيات، سرپرست خانه و خانواده به اين نداى ملكوتى و آسمانى بيش از پيش گوش جان بسپارد كه : يا ايُّها الَّذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم ناراً. [١٠٣]
دست و پنجه نرم كردن با سرپرست هاى آتش قيامت كه ملائكه غلاظ و شداد هستند كار احدى نيست، اهل جهنم ضعيف و ذليل و محكوم و راه فرارى براى آنان وجود ندارد. مردم سبك وزن و ذليل و پست، جايگاه قيامتى آنها هم پست است، جهنم، جهنمى كه روى همين زمين است، جهنمى كه آتش افروزش انسان و سنگ است، جهنمى كه كارگردانانش خشن و سخت گيرند، جهنمى كه عذابش فراگير، سنگين، سوزنده و دائمى است، و اهلش نه مرگ دارند نه حيات مطلوب. ثمَّ لا يموت فيها و لا يحيى. [١٠٤]
در آن جايگاه نه بميرد، و نه زنده برخوردار از زندگى باشد.
بهشت عنبر سرشت سرپرست خانواده وقتى به حفظ خود و خانواده اش از آتش جهنم اقدام كرد، يعنى آنان را از گناهان بدنى، مالى، اخلاقى بازداشت و به واجبات و انجام برنامه هاى خير تشويق نمود، راه خود و خانواده اش به بهشت هموار مى گردد، بهشتى كه در سدرة المنتهى است و عرض آن همانند عرض تمام آسمانها و زمين است. عند سدرة المنتهى، عندها جنَّة المأوى. [١٠٥]
معلوم مى شود سدرة المنتهى جهانى وسيع است، در حدى كه بهشت الهى، كه هم عرض همه آسمانها و زمين است در آن جاى دارد!! قرآن به همه دستور مى دهد با آراسته شدن به ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه به سوى بهشت بشتابند : سارعوا الى مغفرة من ربّكم و جنَّة عرضها السموات و الارض اعدَّت للمتَّقين. [١٠٦]
فو ربِّك لنسئلنَّهم اجمعين عمّا كانوا يعملون. [١١٣]
قسم به پروردگارت هرآينه از همه انسانها از آنچه كه انجام دادند مؤاخذه خواهم كرد. وقفوهم انّهم مسئولونَ. [١١٤]
تمام انسانها را در موقف حساب نگاهداريد كه در آنچه انجام دادند مسئولند. انّ السَّمع و البصر و الفؤاد كلُّ اولئك كان عنه مسئولاً. [١١٥]
همانا چشم و گوش و دل نسبت به برنامه هائى كه داشتند مسئول هستند. من نامه هاى زيادى در ايام تبليغ در ماه رمضان و محرم و صفر در اغلب مناطق ايران از نوعروسان و جوانان تازه ازدواج كرده به دستم رسيده، و در حل اختلاف بسيارى از خانواده ها شركت داشته ام، درصد بالائى از تقصيرات مربوط به بزرگترها و اطرافيان بوده، علت اختلاف به طـور اغلب توقعات بيجاى پدر شوهر و بخصوص مادر شوهر، يا ذره بينى پدر و مادر عروس نسبت به داماد، يا به فرموده حضرت صادق (عليه السلام) منشأ برخوردها و درگيرى هاى خلاف اخلاق و خلاف دين متأسفانه حسد بوده است، البته بعضى از نوعروس ها هم در ايجاد پاره اى از درگيرى ها بى تقصير نبوده اند، كه به خاطر سنّ كم آنها، و عدم تجربه شان قابل گذشت بوده، كه بزرگترها گذشت نمى كردند، و در نتيجه آتش اختلاف شعلهور مى شده، و كمبودهاى اخلاقى و دينى هم به شعلهورتر شدنش بيش از پيش كمك مى كرده تا جائى كه گاهى زندگى دو جوان از گل تازه تر، به هم مى پاشيد، و آرزوها بر باد مى رفت. مى دانيد كه هر انسانى چه مرد و چه زن فطرتاً طالب استقلال، و عاشق آزادى خداداده است، سلب اين آزادى و استقلال از نظر اسلام به وسيله هر كس، يا نسبت به هر انسانى باشد گناهى بزرگ و معصيتى زشت است.
طرح توجه به زن حامله، و حفظ امنيت او، در اين بحث به معناى اين نيست، كه در دوران غيرباردارى، بى توجهى به او، يا بدخلقى با وى بى مانع است، به خاطر ارتباط با بحث نظام خانواده از نظر اسلام است، و حساسيت موقعيت زن باردار، وگرنه در هر زمان و در هر شرطى از شرايط رعايت آزادى و استقلال انسانها از طرف همگان لازم و واجب است. اگر براى خانواده ها واقعاً امكان هست، و در مضيقه و سختى قرار نمى گيرند، از ابتدا سعى كنند، زندگى عروس و داماد را مستقل و جدا قرار دهند، و با آنان برخوردى بدون توقع، و برخوردى همراه با گذشت و خلاصه برخوردى اسلامى، انسانى و عاطفى داشته باشند.
پدر ومادر دو طرف با آنان به عنوان ديدن فرزند واقوام به عنوان صله رحم رفت و آمد كنند،و آنان را در خانه خود با آغوش باز بپذيرند،و در اين رفت و آمدها از غيبت و تهمت و دخالت و چون و چرا، و دلسردكردن عروس يا داماد از يكديگر بپرهيزند، كه اينگونه امور از خوى حيوانيت بدتر و شباهت به يك نوع درندگى دارد! و اگر امكان تهيه مكان مستقل براى هيچ يك از دو خانواده، جهت عروس و داماد نيست، قسمتى از منزل خود را در اختيار آنان قرار دهند، و سعى داشته باشند زندگى شيرين آن هم در بهترين وقت، كه عشق آن دو نفر نسبت به هم موج مى زند، به كامشان تلخ نشود. عروس در خانواده داماد، امانت الهى است، كه با هزاران آرزو و با دل خوشى دست از زندگى قبل شسته و به زندگى جديد قدم گذاشته، و داماد در خانواده عروس نعمت حق است، كه بايد از اين نعمت همچون فرزندان خودشان رعايت نمايند، كه اينگونه رعايت ها بنا بر آيات قرآن مجيد و روايات عبادت است، و اجر عبادت رضاى حق و بهشت جاويد قيامت است. پدر و مادر داماد، و همچنين پدر و مادر عروس، در ايام عروسى خودشان يا از دست اطرافيان و نزديكان خير و كرامت ديده و در جنب آنان زندگى را در ابتداى كار و در بهار جوانى شيرين تر از عسل گذراندند، يا برعكس در آن موقعيتى كه عروس و داماد بايد شيرين ترين روزگار را مى گذراندند، از دست پدر شوهر و مادر شوهر و خواهر شوهر، و از دست پدر و مادر عروس تلخى ها ديدند، و رنج فراوان كشيدند، در هر صورت امروز كه خود عروس دار و داماددار شده اند، خود را جاى آن دو جوان بگذارند، و حساب كنند كه حفظ امنيت و آرامش آن دو، و پرهيز از دخالت هاى بيجا در زندگى آن نوگلان تازه به هم رسيده چگونه صفا و صميميت و عشق و علاقه و دلبستگى را در فضاى زندگى آنان حفظ مى كند، و زمينه مى دهد كه ايام را به كام بگذرانند، و از مواهب الهى با شادى و خوشى بهره ببرند، و بالعكس دخالتهاى بيجا، و بگومگوها، و رو ترش كردنها، و توقعات خارج از حدود، و بدخلقى ها، چگونه كام آنان را تلخ، و از زندگى دلسرد، و گاهى باعث به هم خوردن آرامش و امنيت، و ايجاد كينه بين دو خانواده، و در نتيجه آتش گرفتن بساط زندگى دو جوان بى گناه است.
يادم مى آيد كه در اصول شريف كافى اين روايت بسيار عالى را ديدم، كه وقتى حضرت آدم لحظات اول زندگى را در زمين شروع كرد، امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد اولين سخنى كه در همان اولين لحظات حيات او، حضرت حق به عنوان نصيحت، و مايه و سرمايه براى يك زندگى پاك به وى فرمود اين بود.
آنچه را براى خود مى خواهى براى ديگران هم بخواه، و آنچه را براى خود نمى پسندى براى ديگران هم مپسند. آرى پدران و مادران داماد، پدران و مادران عروس، اطرافيان و بستگان عروس و داماد، آنچه را در زندگى براى خود مى پسنديد، براى آن دو نفر هم بپسنديد، و هر چه را براى خود نمى خواهيد براى عروس و داماد هم نخواهيد، كه اين اصل اگر از طرف همه مردم، نسبت به همگان رعايت شود، مشكلى پيش نمى آيد، و مشكل پيش آمده هم به آسانى حل و فصل مى شود. اكنون به دو آيه از قرآن مجيد در رابطه با ايام باردارى زن عنايت كنيد : و وصَّينا الانسان بوالديه حملته أمّه وهناً على وهن. [١١٦]
ما سفارش پدر و مادر را به انسان نموديم، خصوصاً مادر كه به او حامله شد و در آن مدت حاملگى دچار ناتوانى روى ناتوانى بود. و وصَّينا الانسان بوالديه احساناً، حملته أمُّه كرهاً و وضعته كرهاً. [١١٧]
و انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش كرديم، مادرش نه ماه بار حمل را با رنج و زحمت تحمل كرد، و با درد و مشقت هم او را به زمين گذاشت. به نظر شما در اين دوران سخت، دوران ضعف روى ضعف، دوران رنج و مشقّت، و اضطراب و دلهره نبايد از زن باردار حرمت نگاه داشت، و تمام مسائل لازم را در حق او رعايت كرد، رعايت حال او در درجه اول از نظر شرعى و عرفى و اخلاقى بر عهده شوهر و در مرحله بعد بر عهده تمام اطرافيان اوست، تا سلامت مادر و طفل در رحم از نظر جسمى و روانى حفظ شود.
وظايف دوران باردارى در اين كه دوران حمل براى هر زنى ناراحت كننده و كسالت آور است شكّى نيست، مادرانى كه رنج اين دوران را چشيده اند و ناراحتى آن را ديده اند، اگر به خاطر عشق فرزند نبود، از حامله شدن دوباره مى گريختند، چه در اين دوران دستگاههاى مختلف بدن زن به فعاليت عجيبى مى افتد. بعضى از غدد مترشحه داخلى، ترشحات فراوان تر دارند، و سوخت و ساز بدن بيشتر و سريعتر مى شود، ولى اغلب به علت بى ميلى هاى ظاهرى يا تهوع هاى بيجا، زن باردار نمى تواند غذا بخورد و خود را سالم نگهدارد. عده اى از خانم ها نيز براى حفظ سلامت خود و جلوگيرى از چاقى و يا بزرگ شدن جنين در شكمشان رژيم هاى مخصوص و سخت مى گيرند و سعى مى كنند در اين دوران، خود را از اغلب غذاهاى لازم محروم سازند تا حتى الامكان وزنشان زياد نشود، و يا نوزاد خيلى رشد نكند، كه پوست شكم آنها خراب شود، و چين بخورد، يا موقع حمل ناراحتى ها را دو چندان سازد، غافل از اينكه زن حامله بايد در نظر بگيرد كه از ابتداى حاملگى ديگر يك نفر نيست، بلكه دو نفر است، و در تمام دوران حمل لازم است رژيمى داشته باشد، كه سلامتى خود و فرزندش را تأمين كند، نه اين كه از خودش پس از خاتمه حاملگى رگ و پوستى مانده باشد، و نوزادش نيز به علت بى غذائى ضعيف و ناتوان به دنيا آيد. براى اين كه دوران حمل به راحتى بگذرد، و زن باردار نه زياد چاق شود كه بيمار گردد، و نه آنقدر لاغر بماند كه نتواند بار حمل و رشد كودك را تحمل كند، بايد ميزان غذاى روزانه او را با دستور صحيح تعيين كرد، و كالرى مورد نياز يوميه را با كمال دقت به او رساند.
در زنان حامله به علت ازدياد ترشحات غدد مترشحه داخلى سوخت و ساز بدن سريعتر مى شود، لذا خودبخود اغذيه مصرفى بهتر و زودتر جذب مى گردند، و بنابراين اگر وجود جنين نبود، زن فوراً چاق مى شد، ولى ازدياد فعاليت فقط به علت وجود جنين است، و بنابراين براى رشد سريع اوست، و در صورت كسر تغذيه بدن مادر، مجبور است از ذخائر سابق كه در كبد و مغز استخوان و ساير نقاط بدن مادر مانده استفاده كند و كسرى خود را جبران نمايد. كودك در رحم براى تشكيلات مختلف وجود خود احتياج به موادّ آهكى و آهنى دارد، و برابر يك مثل مشهور، عقيده دارند كه نوزاد خود را از آهن و كلسيم مى سازد.
آهن براى ساختمان خون نوزاد مورد نياز است و بدون آن هموگلوبين كه هسته اوليه گلبولهاى خون است ساخته نخواهد شد، و نوزاد مجبور است از آهن ذخيره مادر مصرف كند، لذا مادر به تدريج كم خون مى شود، و بدون ترديد نوزاد نيز پس از ولادت كم خون خواهد بود. براى اينكه مادر، خوب بتواند آهن مورد نياز خود و نوزادش را تأمين كند، بايد روزانه مقدار لازم حبوبات مثل لوبيا، باقلا، عدس، و يا ساير اغذيه آهن دار مثل جگر سياه، گوشت، و بالاخره ميوه هاى آهن دار مثل سيب، انگور، خرما و امثال آنها را مصرف كند. مواد آهكى اولين سنگ بناى ساختمان بدن نوزاد هستند، چه نوزاد براى تشكيلات استخوانى خود در دوران زندگى داخل رحم، لااقل به ٤٠ ـ ٥٠ گرم مواد آهكى نيازمند است و مادر بايد اين مقدار كلسيم را به تدريج همراه غذاى روزانه بخورد، تا به مصرف استخوان بندى جنين برسد، و در غير اين صورت جنينى كه براى تشكيلات خود احتياج به مواد آهكى دارد سعى مى كند، از كلسيم موجود در بدن مادر استفاده كند، لذا مادر به تدريج استخوانهايش سست مى شود، دندانهايش كرم خورده مى گردد، موهاى سرش مى ريزد، و روز به روز به طرف ضعف و ناتوانى مى رود. مواد آهكى را به صورت لبنيات و اقسام مختلف آن مثل شير، پنير، و ماست، و سرشير و يا حبوبات مثل گندم و جو يا ميوه ها مانند گلابى و سيب و امثال اينها مى توان به مادر خورانيد و از اين راه به تغذيه جنين و رشد او كمك كرد. [١١٨]
اسلام عزيز جهت حفظ سلامت مادر در دوران باردارى، و رشد جنين از جهت جسم و عقل، و زيبا ازكاردرآمدن كودك در رحم دستورات خاص ديگرى در تغذيه مادر، و تغذيه طفل پس از ولادت دارد، كه آنها را در كتب مربوطه مطالعه كنيد. نوع لباس، رنگ لباس، كفش، رفت و آمد مادر، رفت و آمد افراد محرم و نامحرم در خانه در ايام باردارى زن، و آنچه كه بايد در آن دقت شود، مسائلى است كه فرهنگ پاك حق نسبت به آن راهنمائى دارد. مادر در ايام حمل، اگر از ذكر خدا، شركت در مجالس الهى، خواندن قرآن، توجه به واجبات، حفظ آرامش غفلت نورزد، در روان و مغز كودك، و رشد روحى و معنوى او اثر بسزائى دارد. خودِ باردارى در آئين الهى نوعى عبادت، و ثوابى عظيم بر آن مترتب است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : بَلى اِذا حَمَلَتِ الْمَرْأَةُ كانَتْ بِمَنْزِلَةِ الصّائِمِ الْقائِمِ الْمُجاهِدِ بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ فى سَبيلِ اللّهِ . . . [١١٩]
آرى وقتى زن حامله مى شود، به منزله انسان روزه دار، شب بيدار براى عبادت، و مجاهد به جان و مال و در راه خدا است. البته زن و مرد با رضايت يكديگر مى توانند خود را از بچه دار شدن معاف كنند، ولى با اين كار تجارت بسيار پرسودى را از دست خواهند داد، و در مسئله بچه دار شدن هم نبايد بى قيد و شرط زيست، بلكه لازم است توان و تحمل روحى و بدنى، و حوصله و استقامت خود را نسبت به تربيت اولاد و توجه به او، و به عهده گرفتن مخارجش ملاحظه كرد، مبادا تعداد اولاد به اندازه اى شود، كه پدر و مادر از عهده رعايت آنها برنيايند، و خداى ناخواسته افرادى بار آيند، كه مردم از دست آنان بر پدر و مادرشان نفرين كنند. وضع حمل لحظات ولادت طفل گرچه براى مادر در درجه اول و سپس پدر، و در مرحله بعد براى اطرافيان بسيار شيرين است، ولى از سخت ترين لحظات عمر زن به حساب مى آيد، چه آنكه درد شديد، و رنج سنگين، و مشقت فوق العاده اى را بايد براى به زمين گذاردن طفل تحمل كند. اين تحمل براى او عبادتى بزرگ و اجر و ثوابش به فرموده معصومين بسيار سنگين است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
فَاِذا وَضَعَتْ كانَ لَها مِنَ الاَْجْرِ ما لا تَدْرى ما هُوَ لِعِظَمِهِ. [١٢٠]
زمانى كه حمل خود را به دنيا آورد، براى او اجرى است، كه عظمت و بزرگيش قابل درك نيست! امام صادق (عليه السلام) فرمود :
اَلنُّفَساءُ تُبْعَثُ مِنْ قَبْرِها بِغَيْرِ حِساب لاَِنَّها ماتَتْ فى غَمِّ نِفاسِها. زنى كه به وقت وضع حمل از دنيا برود، براى او در قيامت هيچ حسابى نيست، زيرا در غم به دنيا آوردن فرزند از دنيا رفته! رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : به محض فارغ شدن زن به او خرما بدهيد، كه خداوند به مريم كبرى به وقت وضع حمل دستور داد خرما بخورد، هفت عدد خرما از خرماى مدينه اگر نبود از خرماى شهرهاى خودتان كه خداوند فرموده : به عزت و جلال و عظمت و رفعتم، اگر زن روز زائيدن طفل خرما بخورد در صورتى كه فرزندش پسر باشد، بردبار و در صورتى كه دختر باشد نيز بردبار خواهد شد. [١٢١]
مسئله زايمان، اطاق زايمان، قابله، افرادى كه در آن وقت جمع هستند، به شدت مورد توجه اسلام قرار گرفته، تا بهداشت تن و روان مادر و نوزاد به طور كامل رعايت شود. لباس نوزاد زمانى كه حضرت مجتبى(عليه السلام) به دنيا آمد رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) به دست اندركاران امور خانه فرمود او را در لباس سپيد بپوشانند، بر اثر بى توجهى، كودك را در لباس زرد پوشاندند و به دست پيامبر بزرگوار دادند، حضرت او را گرفت و بوسيد، و زبان در دهانش گذاشت، و لب او را مكيد، سپس فرمود، به شما نگفتم او را در لباس سپيد بپوشانيد ؟ آنگاه لباس سپيد خواست، و عزيزش را با آن پوشاند، و لباس زرد را به كنارى انداخت، سپس به گوش راستش اذان، و به گوش چپش اقامه گفت و او را حسن ناميد، و همين برنامه ها را در ولادت حضرت حسين (عليه السلام) بكار گرفت. [١٢٢]
اولين غذاى نوزاد كلينى بزرگوار، صاحب كتاب شريف كافى در روايتى نقل مى كند : حَنِّكُوا اَوْلادَكُمْ بِماءِ الْفُراتِ وَ بِتُرْبَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ، فَاِنْ لَمْ يَكُنْ، فَبِماءِ السَّماءِ. [١٢٣]
كام كودك خود را به آب فرات و تربت قبر حسين (عليه السلام) برداريد، اگر نبود، با آب آسمان كامش را برداريد. اذان و اقامه مى گويند اولين عضوى كه از نوزاد كار خود را شروع مى كند گوش اوست، قرآن براى گوش جايگاه ويژه اى قائل شده. گوش در همان لحظات اول ولادت مى شنود، و مغز شنيده را مى گيرد و در خود حفظ مى كند. صدا در مشاعر طفل اثر مى گذارد، خانه بايد از صداى ناباب و حرام، و آلوده پاك باشد، وگرنه كودك را از نظر فكرى و روانى آلوده مى كند. شيوه رسول خدا و امامان معصوم اذان گفتن و اقامه در لحظات اول تولد، در گوش راست و چپ نوزاد بود. آواى توحيد، نبوت، امامت، و زمزمه شتاب به سوى فلاح، و نماز بايد گوش كودك را نوازش بدهد، تا زندگى و حيات را با اين واقعيات شروع، و با آنها ختم كند، مسلمان به دنيا وارد گردد، و مسلمان از دنيا برود. نگوئيد يك روزه است، نمى فهمد، نمى بيند، شعورش نمى رسد، و قدرت گيرندگى ندارد، كه همه اينها را به صورتى نو، فعال، قوى، پرقدرت دارا مى باشد. از استاد محيط طباطبائى كه خدايش رحمت نمايد، شنيدم :
دخترى بيست و سه ساله، اهل امريكا، دچار بيمارى مغزى شد، او را عمل كردند، اوائل بهوش آمدن زمزمهوار سرودى مذهبى ولى با لهجه فرانسوى از او شنيده شد، پدر و مادر او غرق تعجب شدند، طبيب علت تعجب را پرسيد، گفتند دختر ما يك كلمه فرانسه بلد نيست، كتاب به زبان فرانسه ندارد، دوست فرانسوى در زندگى او نيست، كه ناگهان مادر آن دختر معمّا را حل كرد. دخترم سه ماهه بود، تعدادى از فراريان فرانسوى جنگ دوم جهانى به امريكا آمدند، در ميان آنان خانمى بود داراى شغل پرستارى، و متعصب در آئين كليسا، در همسايگى ما منزل گرفت، گاهى به خانه ما مى آمد، كودك را به آغوش مى كشيد، و براى آرام كردن او از گريه برايش زمزمه مى كرد، معلوم بود آنچه را زمزمه مى كند، رنگ مذهبى دارد، از آن روز، نقش اين سرود در مغز بچه ماند، در ٢٣ سالگى به وقت بهوش آمدن نقش سرود از مغز به زبان آمد، و بدون اختيار بر زبان جارى شد! پس اذان و اقامه در لحظات اول تولد، و تلقين در دقائق اول مرگ بى اثر نيست، كه گوش اولين عضوى است كه بكار مى افتد، و آخرين عضوى است كه از كار مى افتد! به هنگام ولادت كودك اين آداب را رعايت كنيد معصوم (عليه السلام) به نقل صاحب مكارم الاخلاق فرمود : هفت خصلت به وقت ولادت كودك سنت است :
مقدم ترين آنها نامگذارى است، تراشيدن سر، صدقه دادن به وزن موى تراشيده شده، عقيقه، آغشته كردن سر كودك به زعفران، پاك نمودن او به ختنه، خوراندن عقيقه به همسايگان. [١٢٤]
امام صادق (عليه السلام) عقيقه كردن را مستحب بسيار مؤكّد دانسته، تا جائى كه نسبت به آن لفظ واجب را استعمال كرده است. اَلْعَقيقَةُ واجِبَةٌ. [١٢٥]
از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) در رابطه با ختنه سئوال شد، فرمودند : ختنه در روز هفتم ولادت كودك از سنت است. [١٢٦] شير مادر شير دادن مادر به طفل به مدت دو سال مسئله اى است كه در كتاب خدا قرآن مجيد مطرح است. وَ الوالداتُ يُرضِعنَ اولادهنَّ حَولينِ كاملينِ . . . [١٢٧]
وَ فصاله فى عامَينِ. [١٢٨]
آرى، روزى كودك در سينه مادر است، و مادر به خاطر جهات شخصى، يا خيالات خام، يا حفظ بعضى از امور جسمى حق ندارد طفل را از روزى خدا داده محروم كند، و او را به شير خشك، و به شير حيوان و امورى از اين قبيل حواله دهد. بايد دانست بهترين عامل براى وادار كردن پستان به ترشح شير مكيدن طفل است، و هيچ داروئى بهتر از مكيدن طفل نمى تواند پستان را به ترشح وادارد. از شروع مكيدن ترشح شير كم كم منظم مى شود، و حالت عمومى مادر رو به بهبود مى رود.
شيرى كه از پستان زن ترشح مى شود شامل ٦/١ گرم درصد مواد آلبومينوئيدى، ٤% مواد چربى و ٨/٣ گرم درصد قند و اندكى املاح و ويتامين است، كه اين تركيب در هيچ ماده اى در جهان يافت نمى شود، تنها سينه مادر است كه به اراده حق توان ساختن چنين غذائى را براى مهمان تازهوارد دارد! تركيب شير حيوانات اندكى با اين تركيب فرق دارد، بدين معنى در حيواناتى كه رشدشان سريعتر است مانند گوساله مقدار، آلبومينوئيد شيرشان بيشتر است و بالعكس.
در ماههاى مختلف شيردادن تركيبات شير زن هميشه در تغيير است، به قسمى كه قند و چربى آن روز به روز رو به نقصان است و اما مواد آلبومينوئيدى آن رو به ترقّى است. مكيدن طفل علاوه بر اينكه او را سير مى كند و وسيله ادامه حياتش مى شود، سبب ازدياد ترشح و به كار انداختن غدد پستان نيز مى گردد. تعداد دفعات شير دادن در پانزده روز اول تولد هفت مرتبه در روز است كه از ساعت ٦ صبح شروع و به فاصله سه ساعت يك دفعه تا ١٢ شب ادامه مى يابد و طفل در پانزده روز اول زندگى از ساعت ١٢ شب تا ٦ صبح را بايد استراحت كند، پس از پانزده روز لازم است تعداد دفعات شير دادن را به شش مرتبه در روز تقليل داد، يعنى ساعت ٩ شب بچه را از شير گرفت و وادار به خواب كرد، تا هم مادر استراحت كند و هم دستگاه گوارش كودك بتواند خود را براى گوارش بعدى آماده كند.
مادر در هر دفعه شير خوردن طفل بايد دقت كند كودك خود را خوب سير كند، و اين امر با اندكى حوصله و صبر قابل اجرا است، پس از سير شدن طفل، او را به پهلوى راست بخواباند و به دنبال كار روزمره خود برود. كودكى كه پس از هر بار شير خوردن به راحتى مى خوابد و بى تابى نمى كند، و به خصوص با آزمايش وزن ٢٥ تا ٣٠ گرم بر وزنش افزوده مى شود، كودك سالمى است و از داشتن چنين فرزندى بايد كاملاً خوشحال بود. [١٢٩]
رسول خدا با كثرت كار، توجهى مخصوص به وضع شير فرزندان داشت، به خانه فاطمه زهرا (عليها السلام) مى آمد، انگشت سبابه به دهان حسين (عليه السلام) مى گذاشت، با مكيدن او اشتهاى او را امتحان مى كرد تا اگر اشتهاى صادق است مادر به او شير بدهد، اگركاذب است محض گريه و ناآرامى براى ساكت كردن طفل به او شير ندهد، زيراشير روى شير بيمارى تخمه مى آورد،و دستگاه گوارش كودك را تنبل،و در نتيجه در تمام وجود طفل اثر منفى مى گذارد، و او را خمود، سست و ضعيف بار مى آورد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لَيْسَ لِلصَّبِىِّ لَبَنٌ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ. [١٣٠]
براى كودك شيرى بهتر از شير مادر نيست. اين جمله قرنهاقبل، از رسول گرامى اسلام صادرشده،حقيقتى است كه دانشمندان بزرگ تازه به آن پى برده اند، درتحقيقات دانشمندان غرب، غربى كه اكثر خانواده هايش كودك خودرابه شيرخوارگاه مى سپارند، تاباشير مصنوعى بزرگ شود آمده:كه شيرى و غذائى براى كودك بهتر و سودمندتر از شير مادر نيست. اگر مادر شير نداشته باشد، كه كم اتفاق مى افتد، روايات تأكيد فراوان دارند، در انتخاب دايه كمال دقت را به خرج دهيد، كه شير در جسم و جان و فكر كودك، فوق العاده مؤثر است. در روايات آمده كه از انتخاب دايه بدكاره، روانى، احمق، كم ديد، يهوديه، نصرانيه، مجوسيه، مشروبخوار بپرهيزيد، كه وضع اينان از طريق شير به كودك منتقل مى شود. [١٣١]
امانكته بسيار مهم درمسئله شيردادن ثواب آن است كه انسان راشگفت زده مى كند. رسول حق در پاسخ سخن امّ سلمه كه گفت مردان تمام خير را مى برند، زنان بيچاره چه كنند ؟ فرمود : ايام حاملگى ثوابش ثواب روزه و عبادت شبانه، و جهاد با مال و جان در راه خدا است، زائيدن به اندازه اى بهره الهى دارد كه احدى را قدرت آگاهى بر آن نيست اما شير دادن : به هر مرتبه كه طفل سينه مادر را مى مكد، معادل ثواب آزاد كردن يك برده از اولاد حضرت اسماعيل در نامه عمل زن شيرده نوشته مى شود، و چون از شير دادن فارغ شود فرشته اى كريم بر پهلوى زن مى زند و مى گويد : عملت را از سر بگير، كه آمرزيده شده اى!! [١٣٢]
مادران لازم است به نكته اى كه در شيردادن، امام صادق (عليه السلام) به آن توجه داده اند عنايت كنند، حضرت به زنى به نام ام اسحاق فرمودند : لا تُرْضِعيهِ مِنْ ثَدْي واحِد وَ اَرْضِعيهِ مِنْ كِلَيْهِما يَكُونُ اَحَدُهُما طَعاماً وَ الاْخَرُ شَراب
اً. از يك پستان شير مده، از هر دو پستان كودك را تغذيه كن، كه يكى براى او غذا و ديگرى به منزله نوشيدنى است! نامگذارى گروهى تصور مى كنند نامگذارى امرى عادى و معمولى است، و به هر نامى كه بخواهند مانعى ندارد كودك را نامگذارى كنند، ولى اينطور نيست، نامگذارى امرى بسيار مهم، و داراى اثر در مشاعر كودك، و آينده اوست، به همين خاطر باب مفصّلى در روايات اختصاص به اين معنا پيدا كرده. امام هفتم (عليه السلام) فرمود : اَوَّلُ ما يَبِرُّ الرَّجُلُ وَلَدَهُ اَنْ يُسَمِّيَهُ بِاِسْم حَسَن، فَلْيُحْسِنْ اَحَدُكُمْ اِسْمَ وَلَدِهِ. [١٣٣]
اول نيكى مرد نسبت به فرزندش اين است كه او را به نام نيك نامگذارى كند، بر هر كدام از شما لازم است براى فرزندش نام نيك انتخاب كند. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نامهاى خود را نيـكو انتخاب كنيد، كه روز قيامت به همان نامها خوانده مى شويد. [١٣٤]
راوى مى گويد خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيدم كنار گهواره موسى بن جعفر بود، نشستم تا حضرت از برخوردش با كودك فارغ شد، مرا خواست، به حضرت سلام كردم، جواب داد، سپس سر من فرياد كشيد و فرمود : الآن برو و نامى كه براى فرزندت ديروز انتخاب كردى عوض كن. همانا اسمى است كه حضرت حق آن را دشمن دارد، واقعيتى بود، براى من دخترى متولد شده بود كه نامش را حميرا گذارده بودم، به دستور حضرت برگشتم و نام او را تغيير دادم. [١٣٥]
حضرت صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت مى كند : اِنَّ رَسُولَ اللّهِ كانَ يُغَيِّرُ الاَْسْماءَ الْقَبيحَةَ فِى الرِّجالِ وَ الْبُلْدانِ. [١٣٦]
همانا رسول خدا اسماء زشت انسانها و شهرها را تغيير مى دادند. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : اَصْدَقُ الاَْسْماءِ ما سُمِّىَ بِالعُبُودِيَّةِ وَ اَفْضَلُها اَسْماءُ الاَْنْبِياءِ. [١٣٧]
صادق ترين نامها، نامهائى است كه بوى بندگى حق دارد، و برترين نامها براى فرزندان شما نام انبياء است. موسى بن جعفر (عليهما السلام) فرمود : لا يَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتاً فيهِ اَسْمُ مُحَمَّد اَوْ اَحْمَدَ اَوْ عَلِىٍّ اَوِ الحَسَنِ اَوِ الحُسَيْنِ اَوْ جَعْفَر اَوْ طالِب اَوْ عَبْدِاللّهِ اَوْ فاطِمَةَ مِنَ النِّساءِ. [١٣٨]
در خانه اى كه نام پسران، محمد يا احمد يا على يا حسن و حسين و جعفر و طالب و عبداللّه و نام دختران فاطمه باشد، فقر داخل نمى گردد. اگر نامى غير از نام انبياء يا امامان يا مادران انبياء و ائمه به روى فرزندان شماست، براى جلب رضاى حق و خوشنودى انبياء و امامان عوض كنيد، مبادا كه در قيامت فرزندان شما به خاطر نامهاى زشتى كه يادآور زشتى هاى قهرمانان گناه و آلودگى است دارند، از شما شكايت كنند.
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٦٧] -ملك/١٠.
[٦٨] -بحار، ج ١، ص ١٣١.
[٦٩] -ميزان الحكمة، ج ٦، ص ٤١٩.
[٧٠] -همان مدرك.
[٧١] -غرر الحكم، باب عقل.
[٧٢] -بحار، ج ٧٧، ص ١٥٨.
[٧٣] -كافى، ج ١، ص ٢٦.
[٧٤] -بحار، ج ٧٧، ص ١٤٧.
[٧٥] -بحار، ج ٧٨، ص ١٤١.
[٧٦] -بحار، ج ٧٤، ص ١٨٩.
[٧٧] -ميزان الحكمة، ج ٢، ص ٦٣.
[٧٨] -همان مدرك.
[٧٩] -همان مدرك.
[٨٠] -بحار، ج ٩٢، ص ١٧.
[٨١] -ميزان الحكمة، ج ٨، ص ٦٧ ـ ٦٩.
[٨٢] -همان مدرك.
[٨٣] -همان مدرك.
[٨٤] -نهج البلاغه، خطبه ١٧٦.
[٨٥] -بحار، ج ٩٢، ص ١٩.
[٨٦] -همان مدرك، ص ١٨٩.
[٨٧] -نهج البلاغه، خطبه ١٤٧.
[٨٨] -خلاصه اى از آيات نبوت در قرآن مجيد.
[٨٩] -طه/١٣٢.
[٩٠] -مريم/٥٥.
[٩١] -ابراهيم/٤٠.
[٩٢] -بحار، ج ٧٧، ص ٧٧.
[٩٣] -بحار، ج ٦٩، ص ٤٠٦.
[٩٤] -بحار، ج ٨٢، ص ٢٠٩.
[٩٥] -عنكبوت/٤٥.
[٩٦] -مدّثر/٤٣ ـ بحار، ج ٨٣، ص ٩ ـ ١٩.
[٩٧] -وسائل، چاپ آل البيت، ج ١٦، ص ٣٣٨.
[٩٨] -تحريم/٦.
[٩٩] -بقره/١٧٤.
[١٠٠] -نساء/١٠.
[١٠١] -تكوير/٦.
[١٠٢] -ابراهيم/٤٨.
[١٠٣] -تحريم/ ٦.
[١٠٤] -اعلى/١٣.
[١٠٥] -نجم/ ١٤ ـ ١٥.
[١٠٦] -آل عمران/١٣٣.
[١٠٧] -بحار، ج ٢١، ص ٣٦١.
[١٠٨] -نساء/١٩.
[١٠٩] -بقره/٢٢٨.
[١١٠] -احزاب/٥٠.
[١١١] -وسائل، ج ٢٠، ص ١٨٠، چاپ آل البيت.
[١١٢] -بحار، ج ١٠٣، ص ٢٤٩.
[١١٣] - حجر/٩٢ ـ ٩٣.
[١١٤] -صافات/٢٤.
[١١٥] -اسرا/٣٦.
[١١٦] -لقمان/١٤.
[١١٧] -احقاف/١٥.
[١١٨] -راهنماى مادر/٦.
[١١٩] -بحار، ج ١٠١، ص ١٠٦.
[١٢٠] -بحار، ج ١٠١، ص ١٠٦ ـ ١٠٧.
[١٢١] -بحار، ج ١٠١، ص ١١٦.
[١٢٢] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٠٩.
[١٢٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٠٧.
[١٢٤] -وسائل، ج ٢١، ص ٤١١ ـ ٤١٣.
[١٢٥] -همان مدرك.
[١٢٦] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٣٩.
[١٢٧] -بقره/٢٣٣.
[١٢٨] -لقمان/١٤.
[١٢٩] -راهنماى مادر/٣٠.
[١٣٠] -بحار، ج ١٠٣، ص ٣٢٣.
[١٣١] -بحار، ج ١٠٣، باب رضاع; وسائل، ج ١٥، باب رضاع.
[١٣٢] -وسائل آل البيت، ج ٢١، ص ٤٥١.
[١٣٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٨٩.
[١٣٤] -همان مدرك.
[١٣٥] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٨٩.
[١٣٦] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٩٠ ـ ٣٩١.
[١٣٧] -همان مدرك.
[١٣٨] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٩٦.
۸
جايگاه و ارزش فرزند
جايگاه و ارزش فرزند
اولاد چه دختر و چه پسر از بزرگترين و بامنفعت ترين نعمت هائى است كه حضرت حق به بندگان مؤمنش عنايت مى كند.
ابراهيم (عليه السلام)، فرزند نداشت، از اين بابت اندوهگين بود، خداوند مهربان به عبد شايسته اش در ايام كهولت اسماعيل و اسحاق را مرحمت كرد. اسحاق ريشه انبياء الهى تا زمان مسيح، و اسماعيل ريشه خاتم انبياء و امامان معصوم و هزاران حكيم و عارف و فقيه است. فرزند نعمت فوق العاده اى است، منبع خير است، منبع كرامت و سود دنيا و آخرت براى انسان است، البته انسانى كه مؤمن به حق است، و به خاطر ايمانش فرزندان خود را مؤمن و صالح و شايسته تربيت مى كند. ابراهيم به خاطر فرزنددار شدن به حمد كامل حق برخاست، كه فرزنددار شدن به راستى اقتضاى حمد مى كند، حمدى كه با زبان و قلب و اعضاء و جوارح تحقق پيدا كند. اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الْكِبَرِ اِسْمعيلَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبّى لَسَميعُ الدُّعاءِ. [١]
خداى را سپاس كه در زمان پيرى به من اسماعيل و اسحاق را بخشيد، همانا پروردگار من شنواى دعاى بندگان است.
از آيـه شريفه استفاده مى شود، كه آنقـدر فرزند جايگاه مهمى در زنـدگى دارد، كه ابراهـيم به وقت پيرى از حضرت حق درخواست فرزند كرد، و دعـايش مستجاب شد. زكريا به هنگام پيرى در محراب عبادت از حضرت حق درخواست فرزند كرد : فهب لى مِن لدنك وليّاً يرثنى و يرث من آل يعقوبَ. [٢]
مرا از جانب خود جانشينى صالح عطا فرما كه از من و آل يعقوب ارث ببرد. اسحاق بن عمار از امام ششم (عليه السلام) روايت مى كند : شخصى گفت در داشتن فرزند بى رغبت بودم، تا توفيق وقوف در عرفات نصيبم شد، در كنارم نوجوانى را ديدم دعا مى كرد و اشك مى ريخت و مى گفت : يا رَبِّ والِدَيَّ والِدَيَّ فَرَغَّبَنى فِى الْوَلَدِ حينَ سَمِعْتُ ذلِكَ. [٣]
خداوندا پدر و مادرم، پدر و مادرم، با شنيدن دعاى او نسبت به پدر و مادرش شوق پيدا كردن فرزند در من پديد آمد. پدران و مادران از دنيا رفته، از عبادت و مناجات، و كار خير فرزندانشان در صورتى كه اهل ايمان بودند بهره كامل مى برند. فرزند دارى در اسلام از رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده : خَمْسَةٌ فى قُبُورِهِمْ وَ ثَوابُهُمْ يَجْرى اِلى ديوانِهِمْ : مَنْ غَرَسَ نَخْلاً ، وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً ، وَ مَنْ بَنى لِلّهِ مَسْجِداً ، وَ مَنْ كَتَبَ مُصْحَفاً ، وَ مَنْ خَلَّفَ اِبْناً صالِحاً. [٤]
پنج نفر از دنيا رفته اند، ولى پرونده آنان بسته نشده، دائم به آنان ثواب مى رسد : كسى كه درختى كاشته، چاه آبى براى بهره بردارى مردم حفر كرده، مسجدى ساخته، قرآنى نوشته، فرزند شايسته اى از او به جا مانده. امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : وقتى يوسف برادر مادرى خود را ديد، به او گفت چگونه بعد از من زمينه ازدواجت را فراهم كردى ؟ گفت : پدرم يعقوب مرا امر كرد و گفت : اِنْ اِسْتَطَعْتَ اَنْ يَكُونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُثْقِلُ الاَْرْضَ بِالتَّسْبيحِ فَافْعَلْ. [٥]
اگر بتوانى فرزندانى بياورى كه زمين حق را به تسبيح و ثناى خود نسبت به پروردگار سنگين كنند، اين كار را انجام بده. حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود : مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ اَنْ يَكُونَ مَتْجَرُهُ فى بِلادِهِ، وَ يَكُونَ خُلَطاؤُهُ صالِحينَ، وَ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ يَسْتَعينُ بِهِ. [٦]
خوشبختى مرد مسلمان در سه چيز است : محل تجارت و كسبش در شهر خودش باشد، كه پس از پايان روز نزد زن و فرزند خود برود، و دوستانش شايسته و صالح باشند، و فرزندانى داشته باشد كه از كمك آنان سود جويد. چقدر نعمت وجود فرزند باارزش است كه در قرآن مجيد آمده : و الله جعل لكم من انفسكم ازواجاً و جعل لكم من ازواجكم بنين و حفدة و رزقكم من الطّيِّبات. [٧]
خداوند از گوهر وجود شما همسرانتان را قرارداد، و از همسرانتان فرزندان و نوه و داماد نصيب شما نمود، و روزى شما را از پاكيزه ها قرار داد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : فرزندان مسلمانان در قيامت شفاعت مى كنند، شفاعت آنان پذيرفته است، چون به دوازده سالگى برسند، حسنات آنان ثبت مى شود، و چون به تكليف برسند، گناه بر آنان نوشته مى شود. [٨]
امام هفتم (عليه السلام) فرمود : سَعِدَ اِمْرُؤٌ لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرى خَلَفاً مِنْ نَفْسِهِ. [٩]
خوشبخت شد مردى كه نمرد تا فرزندى از خود ديد. سود فرزند داشتن تا كجاست كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَّبِىَّ اَنَّهُ كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ. [١٠]
بيمارى فرزند كفاره گناهان پدر و مادر اوست. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَيْحانَةٌ مِنَ اللّهِ قَسَمَها بَيْنَ عِبادِهِ . . . [١١]
فرزند شايسته دسته گلى خوشبو از جانب خدا است كه بين بندگانش قسمت كرده. و فرمود : اَلْوَلَدُ الصّالِحُ رَيْحانَةٌ مِنْ رَياحينِ الْجَنَّةِ. [١٢]
فرزند شايسته دسته گلى خوشبو از گلهاى بهشت است. در روايت آمده : رسول خدا بر منبر مسجد مدينه در حال موعظه بود، حسن و حسين (عليهما السلام) وارد مسجد شدند، پيراهن قرمز رنگ به تن داشتند در حال آمدن به زمين خوردند، پيامبر به سرعت از منبر به زير آمد و هر دو را به آغوش گرفت، [١٣]
سپس اين آيه را تلاوت فرمود : انَّما اموالكم و اولادكم فتنة و الله عنده اجر عظيم. [١٤]
مال و اولاد شما از جانب خداوند آزمايش است، نزد حق براى شما در اين آزمايش اجر بزرگ است. در تهران قناتى حفر شد كه حفركننده آن مردى بود به نام حاج عليرضا، بيش از صد سال است كه مردم يكى از مناطق تهران از آن آب استفاده مى كنند، يكى از علماى بزرگ مى فرمود، شخصى او را به خواب ديد در باغى بزرگ كنار نهرى عظيم، به او گفت اين باغ يكى از باغهاى بهشت است و اين نهر هم نهر بهشتى، اين هر دو به مزد آن قنات به من عطا شده، ولى اى كاش برايم فرزندى بود كه يك بار لا اله الا اللّه مى گفت و مى مرد، كه بهره اى عظيم از اقرار او به توحيد نصيب من مى شد. عشق به اولاد امام ششم (عليه السلام) از رسول خدا روايت مى كند : اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ. [١٥]
فرزندانتان را دوست بداريد، و به آنان رحمت آوريد. بعضى از مردم علاقه چندانى به كودكان خود نشان نمى دهند، يا اگر علاقه دارند اظهار نمى كنند، و در رفتار با آنان خشن و تند، و سخت گيرند، اينان بدانند كه با اين روش، كه روشى غيرانسانى و اسلامى است خود را از رحمت حق محروم مى كنند. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اللّهَ لَيَرْحَمُ الْعَبْدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ. [١٦]
همانا خداوند به بنده اش محض شدت عشقش به فرزندانشان رحم مى كند. امام هفتم (عليه السلام) فرمود : . . .اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ يَغْضِبُ لِشَيْء كَغَضَبِهِ لِلنِّساءِ وَ الصِّبْيانِ. [١٧]
خداوند بزرگ، به چيزى مانند خشمش به نفع زنان و كودكان خشم نمى گيرد. خشم حق محصول بىوفائى و بدرفتارى مردان نسبت به خانواده است. امام ششم (عليه السلام) فرمود : موسى در كوه طور به حضرت حق عرضه داشت : اَيُّ الاَْعْمالِ اَفْضَلُ عِنْدَكَ قالَ حُبُّ الاَْطْفالِ. [١٨]
خداوندا چه عملى در نزد تو برترين عمل است ؟ خداوند فرمود : دوست داشتن اطفال. بوسيدن فرزندان فتال نيشابورى كه از دانشمندان بزرگ شيعه است در كتاب باارزش روضة الواعظين از معصوم روايت مى كند : اَكْثِرُوا مِنْ قُبْلَةِ اَوْلادِكُمْ فَاِنَّ لَكُمْ بِكُلِّ قُبْلَة دَرَجَةً فِى الْجَنَّةِ مَسيرَةَ خَمْسِمِأَةِ عام. [١٩]
فرزندان خود را زياد ببوسيد، كه به هر بوسيدنى درجه اى در بهشت نصيب شما مى شود، درجه اى كه طول مسير آن پانصد سال راه است. مردى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت : تاكنون فرزندم را نبوسيده ام. حضرت فرمود : همانا كه اين مرد اهل آتش جهنم است. در اين زمينه فرقى بين دختر و پسر نيست، دختر و پسر عنايت خدا، و هر دو فرزند انسانند، آنان كه دختردار مى شوند، و به اين خاطر چهره درهم مى كشند، روحيه اى همانند روحيه اعراب زمان جاهليت دارند، و وجودشان آلوده به حماقت است. به خواست حق در بحث آينده به مسئله دختردارى اشاره خواهم كرد، تا معلوم شود كه جايگاه و ارزش دختردارى در اسلام چه جايگاه رفيع و بلندى است. سفارش ديگرى نسبت به فرزندان از معصومين رسيده كه رعايتش از نظر اخلاقى بسيار مهم است : يُفَرَّقُ بَيْنَ الصِّبْيانِ وَ النِّساءِ فِى الْمَضاجِعِ اِذا بَلَغُوا عَشْرَ سِنينَ. [٢٠]
جايگاه خواب دختر و پسر را به سن ده سالگى از هم جدا كنيد. رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) سفارش بسيارمهمى در اين زمينه دارند كه قابل توجه است : اَلصَّبِىُّ وَ الصَّبِىُّ، وَ الصَّبِىُّ وَ الصَّبِيَّةُ، وَ الصَّبِيَّةُ وَ الصَّبِيَّةُ يُفَرَّقُ بَيْنَهُمْ فِى الْمَضاجِعِ لِعَشْرِ سِنينَ. [٢١]
محل خواب پسر و پسر، پسر و دختر، دختر و دختر را به هنگام ده سالگى از هم جدا كنيد. آرى در يك رختخواب مصلحت نيست دو كودك پسر، يك پسر و يك دختر و دو دختر بخوابند، كه دين تيزبين اسلام اين برنامه را نمى پسندد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : دَعْ اِبْنَكَ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ، وَ اَلْزِمْهُ نَفْسَكَ سَبْعَ سِنينَ فَاِنْ أَفْلَحَ وَ اِلاّ فَاِنَّهُ لا خَيْرَ فيهِ. [٢٢]
تا هفت سال كودكت را براى بازى آزاد بگذار، و هفت سال بعد با تمام وجود از او مواظبت كن، اگر به قبول ديندارى و تربيت تن داد، تن داده، ورنه خيرى در او نيست.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : عَلِّمُوا اَوْلادَكُمُ السِّباحَةَ وَ الرِّمايَةَ. [٢٣]
به فرزندانتان شنا و تيراندازى ياد بدهيد. و نيز آن حضرت فرمود : اَكْرِمُوا اَوْلادَكُمْ وَ اَحْسِنُوا آدابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ. [٢٤]
با گرامى داشتن فرزندانتان، و به نيكى كشاندن رفتارشان خود را در معرض مغفرت خداوند قرار دهيد. مالك دنيار مى گويد : فردى بى قيد و بند بودم، از اسلام خبرى نداشتم، سه بار ازدواج كردم، به خاطر نازائى زنانم آنان را طلاق دادم، از همسر بعدى فرزندى پسر پيدا كردم، در شش سالگى او را به مكتب بردم، عصر كه به خانه برگشت او را به حالت بيمارى ديدم، معلوم شد اولين مطلبى كه معلم به او تعليم داده اين آيه بوده : يَوماً يجعل الولدان شيباً. [٢٥]
قيامت كودكان را پير مى كند. بيمارى او علاج نشد، از دنيا رفت، ملازم قبر او شدم، شبى در عالم خواب ديدم يكه و تنها در بيابانى مخوف قرار دارم هيولائى عجيب و غريب به من حمله كرد، پا به فرار گذاشتم، به ديوارى رسيدم، خواستم از ديوار بالا رفته به پشت ديوار بروم تا خود را از دست آن هيولا نجات دهم، ناگهان تعدادى بچه را در حال بازى ديدم، سراغ فرزندم را گرفتم، او را صدا زدند، به او گفتم عزيزم در كجائى ؟ گفت بعد از مردن مرا به كلاس قرآن برده اند، تا با يادگرفتن قرآن مستحق ورود به بهشت و رحمت حق شوم، به او گفتم اين هيولا چيست مرا دنبال كرده ؟ گفت پدر اين ظهور اعمال و اخلاق زشت خود توست، از ترس بيدار شدم، تمام زشتى ها را كنار گذاشتم، به توبه و انابه موفق شدم و در راه حق قدم گذاشتم. ( قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم) : نعم الولد البنات ، ملطفات ،مجهزات ، مؤنسات ، مباركات ، مفليات ) فروع كافى ، ج ٦ ، ص ٥

ارزش دختر دارى در اسلام
اراده حق در عطا كردن فرزند وجود مقدس حق، فعّال ما يشاء، مالك آسمانها و زمين، عليم و قدير، حكيم و عادل، و رحمان و رحيم است. تصميم و اراده او نسبت به بندگان عين لطف، و محض محبت، و جلوه عشق و رحمت، و تجلى كرامت و حسن انتخاب است. او هرچه را براى بنده اش بخواهد به مصلحت دنيا و آخرت عبد است، و عبد نسبت به حكمت و عدالت و رحمت و اراده او بايد تسليم باشد، كه اين حالت تسليم بالاترين عبادت باطن، و از اخلاق انبياء و اولياء، و نشانه عشق و معرفت عاشقان و عارفان به حضرت اوست.
آن را كه عقيم قرار داده، به كسى كه دختر مى دهد، به آنكه پسر عنايت مى فرمايد، در دامن مادرى كه دوقلوئى از پسر و دختر مى گذارد، همه و همه عين رحمت و لطف، و جوشش عشق او به بندگان است. للّه ملك السّموات و الارض، يَخلق ما يشاء، يهبُ لمن يشاء اِناثاً، و يهب لمن يشاء الذُّكور، او يُزوِّجهم ذُكراناً و اناثاً، و يجعل من يشاء عقيماً اِنَّه عليمٌ قديرٌ. [٢٦]
پادشاهى و ملك آسمانها و زمين تنها و تنها براى خدا است، هرچه بخواهد مى آفريند، به هركه بخواهد دختر، و به هركه بخواهد پسر مى بخشد، يا در يك رحم دو فرزند يكى پسر و يكى دختر قرار مى دهد، و هركه را بخواهد عقيم و نازا مى گذارد، همانا خداوند دانا و تواناست. بر اساس اين آيه شريفه فرزند دختر، جلوه سلطنت و پادشاهى، تجلى اراده او در آفرينش، و نور دانائى و توانائى او نسبت به انسان است. دانش و قدرت، فعل و اراده، حكومت و مالكيت او اقتضا كرده كه پدر و مادرى داراى دختر شوند.
چهره درهم كشيدن نسبت به تولد دختر، چهره درهم كشيدن نسبت به الوهيت، مالكيت، خلقت، انتخاب و دانائى و توانائى حضرت اوست، كه گناهى بزرگ، و حالتى احمقانه، و برنامه اى بدور از منطق و حكمت است. طفل اگر بميرد، به فرموده امام صادق (عليه السلام)، در جهان برزخ به ابراهيم و ساره سپرده مى شود، تا در دامن آنان تربيت شود، و براى آخرت پدر و مادر ذخيره گردد.
شهيد در مسكن الفؤاد نقل مى كند كه امام ششم (عليه السلام) فرمود صبر بر مرگِ طفل و دورى از جزع و فزع ثوابش بيشتر از آن است كه طفل زنده مى ماند و در ركاب حضرت قائم ( عج ) در حال جهاد در راه خدا شهيد مى شد. حضرت حسين (عليه السلام) شش ماهه شهيد خود را به خيمه برگرداند، و در آغوش خواهرش زينب نهاد، و خود روى خاك نشست و عرضه داشت الهى اين شهيد شش ماهه را ذخيره روز آخرت من قرار بده. جائى كه طفل مرده به اين اندازه براى انسان قيمت داشته باشد كودك بجا مانده و بزرگ شده، در حالى كه تربيت و وقـار و ادب و ايمانش، نتيجه زحمات سنگين پدر و مادر است براى انسان چه اندازه قيمت دارد ؟ دختر يا پسر هيچ فرقى نمى كند، منظور اولاد انسان است. به فرموده قرآن مجيد در سوره انفال آيه ٢٨ :
فرزندان انسان براى انسان آزمايش حقند، اگر انسان در برابر اين آزمايش و ابتلا سرفراز بيرون آيد، به اين معـنا كه بوجود او خوشنود و راضى باشد، در تعليم و تربيت دينى او بكوشد، وسائل ازدواجش را در حدّ قدرت فراهم كند، احترام او را پاس بدارد، در بزرگداشت وجود او و حق او اقدام نمايد، به اجرى عظيم، و ثوابى فوق العاده رسيده. مگر قرآن مجيد نفرموده : المالُ و البنونَ زينة الحَيوةِ الدُّنيا و الباقياتُ الصّالحاتُ خير عند ربِّكَ ثواباً و خيرٌ املاً. [٢٧]
مال و فرزندان زيب و زينت زندگى دنيايند، حركات شايسته اى كه دوام و بقا دارد، نزد خداوندت بسى بهتر و عاقبت آن نيكوتر است. كسى كه براى تربيت فرزند خود زحمت مى كشد، و او را آشناى با حق و با انبياء و با ولايت و با قرآن بار مى آورد، باقيات صالحاتى است كه در بين تمام برنامه هايش نظير ندارد، و همين است كه نزد خداوند بهتر و عاقبتش براى انسان نيكوتر است.
مگر مريم كبرى، خديجه بزرگوار، آسيه باكرامت، فاطمه زهرا (عليها السلام) و زينب كبرى براى پدران خود بهترين باقيات صالحات نيستند ؟ چرا كسى از دختردار شدن كسل شود؟ مگر فرزندى كه در رحم مادر قرار دارد به اراده كسى جز خدا دختر مى شود، دختر شدن فرزند در رحم عين لطف و رحمت حق و عنايت و مرحمت اوست، بايد تسليم اراده و لطف او بود، و بر نعمت وجود دختر تا پايان عمر با تمام وجود به شكر و سپاس برخاست. به اين واقعيت حتماً توجه كنيد :
رسول حق داراى چند پسر به نام قاسم، طيّب، طاهر، و ابراهيم شد، گرچه هيچ كدام زنده نماندند، ولى به خاطر پسردار شدن، از جانب خداوند تبريك و تهنيت به او داده نشد، و آيه اى هم در قرآن مجيد به اين سبب نازل نشد، ولى وقتى دخترى چون فاطمه در رحم پاك خديجه تكوّن پيدا كرد، سوره كوثر نازل شد، و بشارت خير كثير، و نيكى دائم به او داده شد!! روايات بسيار مهم باب دختر دارى مستحب است انسان، در صورتى كه از دختر داشتن محروم است، دست نياز به جانب حق بردارد، و براى دختردار شدن با حال اخلاص به درگاه حق دعا كند و بنالد. ابراهيم خليل آن پيامبر بزرگ با داشتن فرزندى چون اسماعيل و اسحاق به درگاه حق جهت دختردار شدن ناليد. امام صادق (عليه السلام) دعاى او را بدين صورت نقل مى كند : اِنَّ اِبْراهيمَ سَأَلَ رَبَّهُ اَنْ يَرْزُقَهُ اِبْنَةً تَبْكيهِ وَ تَنْدُبُهُ بَعْدَ مَوْتِهِ. [٢٨]
از حضرت حق درخواست دختر كرد تا حداقل پس از مرگش گريه كننده و ناله كننده و خلاصه مجلس گرم كن و يادآور داشته باشد. هدفى كه در اين روايت بازگو شده خيلى مهم نيست، آنچه مهم است اصل مطلب است كه پيغمبرى اولوالعزم از داشتن دختر محروم بود، براى رسيدن به اين نعمت دعا كرد. اينكه انسان پدر دختر باشد افتخار دارد، چراكه رسول باكرامت اسلام پدر دختر بود، اين همرنگى با رسول خدا در زندگى، كه با عنايت شدن دختر به انسان تحقق پيدا مى كند واقعاً افتخار دارد، امام صادق (عليه السلام) فرمود : كانَ رَسُولُ اللّهِ اَبا بَنات. [٢٩]
پيامبر بزرگوار خدا پدر دختران بود. اگر كسى دختر نداشت ولى داراى خواهر بود، باز هم درى از رحمت حق بر وى باز شده، امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : مَنْ عالَ ثَلاثَ بَنات اَوْ ثَلاثَ اَخَوات وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ. [٣٠]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : نِعْمَ الْوَلَدُ اَلْبَناتُ، مُلْطِفاتٌ، مُجَهِّزاتٌ مُؤْنِساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلِّياتٌ. [٣١]
دختران چه خوبند، مهربان و نرمخو، مددكار و آماده به كار، انيس انسان، بابركت، و علاقه مند به پاكيزگى. امام ششم (عليه السلام) فرمود : مَنْ عالَ اِبْنَتَيْنِ، اَوْ أُخْتَيْنِ، اَوْ عَمَّتَيْنِ اَوْ خالَتَيْنِ حَجَبَتاهُ مِنَ النّارِ. [٣٢]
كسى كه دو دختر، يا دو خواهر، يا دو عمه، يا دو خاله را سرپرستى كند، سرپرستى آن دو او را از آتش جهنم حفظ مى كند. مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : چه شده عرضه داشت : خير است، فرمود : بگو چه اتفاقى افتاده. گفت : از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود : زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گياه خوشبوئى است كه آن را مى بوئى، سپس رو به اصحاب كرد و فرمود : كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد تربيت و حفظ او، تهيه جهازيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماد دارى و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد. [٣٣]
چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده. مردى در زمان امام صادق (عليه السلام) دختردار شد، خدمت امام رسيد، حضرت او را ناراحت و خشمگين ديد به او فرمود فكر كن خداوند به تو وحى مى كرد من براى تو انتخاب كنم كه خداى تو هستم، يا تو با بودن من انتخاب مى كنى ؟ چه جواب مى دادى عرض كرد مى گفتم اى خداى من تو براى من انتخاب كن، حضرت فرمود : هم اكنون خداوند مهربان دختر براى تو انتخاب فرموده، اى مرد در داستان موسى و خضر آمده كه وقتى خضر به مصلحت آن خانواده به دستور خدا كودك را كشت، به موسى گفت : فَاردنا انْ يبْدلهما ربَّهما خيراً منه زكوةً و اقرب رُحماً. [٣٤]
خواستم تا به جاى او خداوند فرزندى بهتر و متوجه تر به رعايت رحم به او بدهد. حضرت حق به جاى آن كودكى كه بدست خضر كشته شد، و موسى معترض شد و خضر به او گفت خدا بهتر از آن را به پدر و مادرش مى دهد، دخترى عنايت فرمود كه هفتاد پيغمبر از نسل او بوجود آمد!! [٣٥]
امام صادق (عليه السلام) فرمود : اَلْبَناتُ حَسَناتٌ وَ الْبَنُونَ نِعْمَةٌ، وَ الْحَسَناتُ يُثابُ عَلَيْها وَ النِّعْمَةُ يُسْأَلُ عَنْها. [٣٦]
دختران حسناتند، پسران نعمت حقند، بر حسنات بهره مى دهند، و از نعمت بازپرسى مى كنند. شب معراج به رسولش فرمود : . . .قُلْ لاِباءِ الْبَناتِ : لا تَضيقَنَّ صُدُورُكُمْ عَلى بَناتِكُمْ فَاِنّى كَما خَلَقْتُهُنَّ اَرْزُقُهُنَّ. [٣٧]
به دخترداران بگو، بر دختر داشتن بى حوصلگى نكنيد، همانگونه كه آنها را آفريدم، روزى هم مى دهم. امام صادق (عليه السلام) فرمود : كسى كه مرگ دخترش را بخواهد، قيامت بر خدا وارد مى شود، در حالى كه او را جزء عاصيان به حساب مى آورند. [٣٨]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّكُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل يُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَيْنَهُ وَ بَيْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ. [٣٩]
خداوند به دختر مهربانتر از پسر است، كسى كه باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قيامت او را خوشحال مى كند. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) نهايتاً درباره ارزش دختر داشتن فرمود : خَيْرُ اَوْلادِكُمْ اَلْبَناتُ. [٤٠]
بهترين فرزندان شما دختران هستند. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : هر كس سه دختر يا سه خواهر را سرپرستى كند بهشت بر او واجب است، عرضه داشتند دو نفر را اگر سرپرستى كند ؟ فرمود : باز هم، گفتند اگر يك دختر يا يك خواهر را فرمود : باز هم. [٤١]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ دَخَلَ السُّوقَ فَاشْتَرى تُحْفَةً فَحَمَلَها اِلى عِيالِهِ كانَ كَحامِلِ صَدَقَة اِلى قَوْم مَحاويجَ وَلْيَبْدَأُوا بِالاِْناثِ قَبْلَ الذُّكُورِ فَاِنَّ مَنْ فَرَّحَ اِبْنَتَهُ فَكَأَنَّما اَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ اِسْماعيلَ. [٤٢]
واقعاً روايت عجيبى است، فرهنگى در تمام تاريخ بشر بدين صورت از دختردارى جانبدارى نكرده، بلكه بعكس، وضع دختران و زنان در جنب اقوام و ملل وضع خوبى نبوده، اين زحمات بى شائبه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) بود، كه انقلاب معنوى عظيمى در مسئله حيات دختران و زنان و زن دارى و دختردارى ايجاد كرد، در هر صورت معناى روايت بدين مضمون است : كسى كه به بازار رود، و چيزى بخرد و آن را به خانه براى زن و فرزند ببرد، مانند كسى است كه بار مستمندان را به دوش كشيده، او در خانه دختران را در گرفتن تحفه مقدم بدارد، همانا كسى كه دخترش را خوشحال كند به مانند اين است كه برده اى از اولاد اسماعيل در راه خدا آزاد كرده!! مسئله عجيب تر اين كه رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : فرزندانتان را به خاطر گريه و ناله اى كه به جهت كودكى دارند كتك نزنيد زيرا گريه طفل معنادار است. گريه آنها در چهار ماه اول شهادت به توحيد، و در چهار ماه دوم صلوات و درود بر پيامبر و آل، و چهار ماه سوّم دعا براى پدر و مادر است. [٤٣]
بنابراين شهادت دهنده به وحدانيت حق، و درود فرستنده به نبى و آل و دعا كننده به پدر و مادر را نزن، نه اينكه مستحق كتك نيست، بلكه به خاطر گريه معنادارش، واجب است با تمام وجود از او رعايت كنى، و لطف و محبت خود را از او دريغ ننمائى. به اين روايت بسيار مهم عنايت كنيد : سكونى كه از ياران امام صادق (عليه السلام) است مى گويد در حال غم و غصه و حزن و اندوه وارد بر امام ششم (عليه السلام) شدم، فرمود :
سكونى سبب غصه تو چيست ؟ عرض كردم دختردارشدم،فرمودبارش رازمين مى كشد، رزقش راخدامى دهد، زمان زندگيش با تو فرق مى كند، و رزق خودش را مى خورد، به خدا قسم غصه و رنج از من برطرف شد،سپس حضرت ازمن پرسيد: چه نامى براو نهاده اى؟گفتم:
فاطمه حضرت صدازد: آه آه آه. آنگاه دست بر پيشانى گذاشت و آه كشيدن را ادامه داد، سپس فرمود: اكنون كه نام او را فاطمه گذاشته اى، به او ناسزا مگو، لعنتش مكن، او را كتك نزن. [٤٤]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ كانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ يَنْبِذْها وَ لَمْ يُهِنْها وَ لَمْ يُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَيْها اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ. [٤٥]
آنكه داراى دختر است، او را از خود نراند، اهانتش نكند، پسران را بر او مقدم ندارد، خداوند وى را وارد بهشت مى كند. و فرمود : مَنْ كانَتْ لَهُ اِبْنَةٌ واحِدَةٌ كانَتْ خَيْراً لَهُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة وَ اَلْفِ غَزْوَة وَ اَلْفِ بَدَنَة وَ اَلْفِ ضِيافَة. [٤٦]
كسى كه يك دختر دارد اجر او از هزار حج، و هزار جهاد، و هزار قربانى و هزار مهمانى بيشتر است!! ( قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) : الجنة تحت الاقدام الامهات ) ميزان الحكمة ، ج ١٠ ، ص ٧١٢

نقش مادر در تربيت فرزند
فرزند يا حاصل وجود مادر كلمه امّ كه در قرآن و روايات به طور فراوان ذكر شده، به معناى ريشه و سرچشمه است، و به خاطر اين كه كودك حداقل شش ماه و حداكثر نه ماه در رحم زن است، و با تمام قوا جسم و روح خود را از مايه هاى وجود زن مى گيرد، و به طور دائم از كارگاه جسم و اعصاب و جان زن تغذيه مى كند، از وجود او نسبت به كودك تعبير به امّ شده است.
در حقيقت مادر اصل، ريشه و سرچشمه وجود كودك است، و كودك انعكاسى از واقعيات جسمى و روحى مادر، و ميوه اى از آن شجره مباركه است. مدت اقامت نطفه در صلب پدر، بسيار اندك، ولى در رحم مادر نزديك به دويست و هفتاد روز مهمان است. روى اين حساب تمام يا اغلب گيرندگى و اثرپذيرى او از مادر است، و به همين علت حسابى كه اسلام براى مادر باز كرده براى غير او باز نكرده است.
آثار وجودى مادر از جسم و روان، در وجود كودك ظهور مى كند، و طفل در اكثر اطوار و برنامه هاى حياتش خودآگاه، يا ناخودآگاه بر طينت مادر مى طند. دختر قبل از اينكه ازدواج كند بايد توجه داشته باشد، يا به او توجه بدهند كه مادر فرداست، و مادر فردا بايد از امروز در غذا، رفت و آمد، معاشرت، برخورد، تربيت، ادب و ايمان دقت كند، تا موجد و مولّد نسلى پاك، سالم، باارزش و مؤدب به آداب باشد. اين جمله زيبا را كه از امپراطور فرانسه ناپلئون نقل مى كنند در كتابى در رابطه با زن ديدم. از او پرسيدند كدام مملكت در نزد تو ارزشش از همه ممالك بالاتر است ؟ گفت كشورى كه تعداد مادرانشان بيشتر باشد! حيثيت مادربودن بايد براى زن ثابت و پابرجا بماند، و گرنه نسل خوبى بوجود نخواهد آمد.
مادر در فرهنگ اسلام بايد مادربودن خود را براى تربيت و رشد فرزندان حفظ كند. مادر بايد براى فرزندان مادرى كند، تا فرزندان از نظر فكرى و عاطفى كمبود پيدا نكنند. زن اگر خصوصيات مادرى را از دست بدهد، و خود را در عرصه گاه آزادى به معناى غربى بيندازد، و با هركس و ناكسى بگويد و بخندد و بنشيند، و رفت و آمد كند، به خود و به شوهر و به فرزند، به خاطر لذائذ جسمى و مادى بى اعتنا باشد، مادر نيست، درنده اى است كه به جان خانواده افتاده، و گرگ خطرناكى است كه شرف و كرامت و عفت و پاكى خانواده را به باد خواهد داد.
مادر براى تحويل دادن فرزندى وزين، مؤدب، پاك، باصلابت، خردمند، بايد داراى وجودى پاك، و فكرى سالم، و اخلاقى انسانى باشد. اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتُ نُوراً فِى الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ.
قطعه اى از زيارت وارث است، خطاب به سرور شهيدان :
همانا در اصلاب شامخه و ارحام مطهره نور بودى، نورى كه از مقامى شامخ، و جايگاهى پاك طلوع كرد، و جهانى را به نور علم و عدل و حكمت و رهبرى صحيح روشن و پس از شهادت، آخرت را روشن تر نمود. در همان زيارت وجود مقدس او را به عنوان خديجه كبرى و فاطمه زهرا (عليها السلام)مى خوانيم. السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ خَديجَةَ الْكُبْرى.
اينكه رسول اسلام به جوانانى كه قصد ازدواج دارند سفارش مى كند دختر از خانواده اى اصيل، متين، و ديندار بگيريد، به خاطر اين است كه جلوى فساد نسل گرفته شود. دخترى كه اصالت خانوادگى از دست داده، جلف و سبك، بى ادب و بى تربيت، بىوقار و بى نظم، و از همه بدتر شهوت ران و بى حجاب و بدحجاب، و هر ساعت با يك دوست پسر بسر مى برد، قابليت ازدواج ندارد، او هدف حق را از آفرينش و خلقتش زير پا گذاشته، شئون زن بودن و مادربودن را از كف داده، لياقت بوجود آوردن فرزند صالح و شايسته را ندارد، كه رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى درباره اينان فرموده : اگر آنها در آخر زمان مار و عقرب بزايند بهتر از اين است كه فرزند بزايند، چرا كه در كارگاه فكر و روح و روان خود به خاطر لذت طلبى ايجاد اخلال كرده، و اين كارگاه مختل از ساختن انسان سالم عاجز است. اين معنا را از زبان نوح پيغمبر بشنويد : و قال نوح ربِّ لا تذر على الأَرض من الكافرينَ ديّاراً انَّك ان تذرهم يضلُّوا عبادك و لا يلدوا الاّ فاجراً كفّاراً. [٤٧]
خداوندا از اين ناسپاسان و اين مرد و زنى كه دست از عناد و لجبازى برنمى دارند، احدى را در روى زمين باقى مگذار. همانا اگر از اين ملت كسى را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مى كنند، و از اينان فرزندى جز بدكار و ناسپاس بوجود نمى آيد. اگر در ميان قوم نوح مادر فراوان بود، اگر زن باايمان و سپاسگزار، و پاك و باادب زياد بود، نمى فرمود از اينان جز فاجر كافر بوجود نمى آيد. آرى اگر دختر و زن بفرموده رسول حق خضراء دمن [٤٨]
باشد، يعنى گياه روئيده شده روى مزبله، از اين گياه نمى توان توقع بوجود آمدن ميوه شيرين و محصول الهى و انسانى داشت. مادر نبايد در هر مجلسى گرچه مربوط به اقوام باشد شركت كند، زيرا پاره اى از مجالس مجلس معصيت است و در روحيه مادر اثر مى گذارد و چه بسا كه هويت مادربودن را از او بگيرد. مادر نبايد به هر شكلى كه ميل و طبعش اقتضا مى كند از مواد خوراكى استفاده كند، چه بسا كه غذا از منبع حلالى تهيه نشده، و از نظر آثار براى او و فرزندش زيان داشته باشد. مادر مسائل مربوط به طهارت و نجاست را رعايت كند، و بر فرائض و واجبات و مسائل اخلاقى اصرار داشته باشد، تا كارگاه وجودش منبع نور و سبب طلوع نور شود.
چنانكه از امامان معصوم ما رسيده : حضرت زهرا (عليها السلام) را اسوه خود قرار داده بودند، و از تمام شئون فكرى و روحى و اخلاقى و ايمانى آن بزرگوار پيروى مى كردند. فاطمه (عليها السلام) در تمام هستى مادرى نمونه و نمونه اعلاى مادرى است، زنان ما و دختران ما بايد آن حضرت را اسوه و الگوى زندگى خود قرار دهند، كه مادر ريشه و سرچشمه و اصل وجود فرزند است. مادرانى كه اخلاق اسلامى را رعايت مى كنند، مادرانى كه از وقار و سنگينى و ادب بوخوردارند، مادرانى كه كانون مهر و محبت و عاطفه و عشقند، فرزندان آنها تا وقتى در رحم هستند از اين خصوصيات مايه مى گيرند، و پس از بدنيا آمدن با نگاهى كه دائم به مادر دارند، و گوشى كه تا مدتى وقف صداى مادر است از مادر بدون ترديد شكل مى گيرند.
حضرت حسين (عليه السلام) وقتى سر حرّ بن يزيد را به دامن گرفت، حريت و آزادى او را از هوا و هوس و حاكميت بنى اميه به مادرش نسبت داد : اَنْتَ حُرٌّ كَما سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً. تو آزادى، و اين آزادى را از مادر نشانه دارى. وقتى عمر سعد اصرار بر بيعت كردن حضرت حسين با يزيديان ورزيد، امام عدم بيعت خود و يارانش را به مادران پاكيزه و پاك دامن نسبت داد.
حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ. ميوه باغ پاكى عبد اللّه مبارك انسانى حكيم، فرزانه، دانشمند و عارف بود، در ايام جوانى جهت باغدارى و باغبانى به استخدام يك باغدار درآمد. صاحب باغ در فصل انار تعدادى مهمان به باغ آورد، فرياد زد مبارك انار بياور، مبارك سبدى انار آورد، انارها ترش بود، صاحب باغ گفت انار شيرين بياور، آورد باز هم ترش بود، گفت مبارك مگر نگفتم انار شيرين بياور، در اين مدت شش ماهى كه در اين باغى خبر ندارى انار شيرين از كدامين درخت است ؟! گفت : نه خبر ندارم. گفت : چرا ؟ جواب داد : روزى كه با هم قراداد بستيم قرار باغبانى بستيم نه باغ خورى، من از وضع ميوه هاى اين باغ در جهت شيرينى و ترشى خبر ندارم!! آرى نطفه پاك، رحم پاك، مادر پاك، تربيت پاك حافظ مال مى سازد نه مال مردم خور، باغبان بوجود مى آورد نه باغ خور. مادر علت بدبختى من شد نوشته اند جوانى محكوم به اعدام شد، از او خواستند اگر وصيت دارد بنويسد، گفت : وصيت ندارم، ولى بسيار مايلم در اين لحظات آخر عمر مادرم را ببينم. مادرش را آوردند، هنگام وداع مادر زبان و لب مادر را چنان گاز گرفت كه مادر از شدت درد ضعف كرد، به او حمله كردند كه ستمگر ظالم اين چه كارى بود كردى ؟ گفت : ستمگر ظالم اين مادر است، اين دار اعدام من برپاشده مادر است، آن روزى كه كودك بودم از همسايه يك عدد تخم مرغ دزديدم مرا تشويق كرد تا شتردزد شدم، و سپس قاتل از آب درآمدم! آرى بهشت زير پاى مـادر، و دلال و واسـطه عـذاب قـيامت هـم تا اندازه اى مادر است.
على (عليه السلام) پس از حضرت زهرا (عليها السلام) به برادرش عقيل كه آگاه به انساب عرب بود فرمود :
اُنْظُرْ اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْهَا الْفُحُولَةُ الْعَرَبُ. براى من زنى انتخاب كن كه از مادران شجاع عرب به دنيا آمده باشد. عقيل پس از مدتى به حضرت عرضه داشت :
تَزَوَّجْ فاطِمَةَ الْكـِلابِيَّةَ، لَيْسَ فِى الْعَرَبِ اَشْجَعُ مِنْ آبائِها. با فاطمه كلابيه ازدواج كن، كه در عرب شجاع تر از پدران او نيست. حضرت او را به همسرى انتخاب كرد. نتيجه آن ازدواج چهار پسر رشيد، شجاع، باصلابت، مؤمن چون قمر بنى هاشم و برادرانش شد. اميرالمؤمنين پس از شهادت مالك اشتر بر فراز منبر مسجد كوفه فرمود :
مادران را نمى يابم كه فرزندى همانند مالك بياورند، مالك چه مالكى ؟ اگر كوه بود كوهى استوار، اگر سنگ سنگى باصلابت، مالك براى من همانند من براى پيامبر بود! نور عبادت گاهى كمرنگ مى شود جوانى به مادر مراجعه كرد، به او گفت مادر گاهى از اوقات حال عبادتم ضعيف مى شود، پاره اى از اوقات حسّ مى كنم رشته تاريكى بر نورانيت باطنم مى دود، حرام خور نيستم، با بدان معاشرت ندارم، از عوامل كسالت در عبادت پرهيز مى كنم، در تحقيق و جستجو نسبت به اين مسئله به اين نتيجه رسيدم كه از شما سئوال كنم، احتمالاً عامل اين كسالت و تاريكى از شما به من منتقل شده، حقيقت را به من بگو، تا من به علاج داستان برخيزم. مادر گفت :
پسرم، زمانى كه به تو حامله بودم پدرت در سفر بود، زمان فراوانى زردالو رسيده بود،من از خانه بيرون نمى رفتم، زمينه خريدن زردالو برايم نبود، براى پهن كردن رخت به بام رفتم، چشمم به زردالوى زيادى افتاد كه همسايه براى خشك كردن پهن كرده بود، به اندازه چشيدن، اندكى از يكى از آن زردالوها را خوردم، و بعد پشيمان شدم، ولى روى رضايت گرفتن نداشتم، جوان گفت مادر علت مسئله پيدا شد، اجازه مى خواهم در خانه همسايه بروم، و اين مسئله را با او حل كنم، تا از اين پس بدون حمله شيطان بتوانم خدا را عبادت كنم! ازدواجى نورانى در ايام نوجوانى از يكى از علما در مسجد جامع شهر شنيدم، پدر مرجع بزرگ و انسان كم نمونه مقدس اردبيلى وقتى براى خواستگارى دختر يكى از همشهريانش رفت، پدر دختر گفت دختر من كور، كر، و عليل دست و لنگ است، با اين شرايط اگر مى خواهى با او ازدواج كن، جوان گفت من با چنين عنصرى چگونه زندگى كنم، پدر دختر گفت فرزندم منظور از كورى او اين است كه چشم ديدن نامحرم ندارد، و منظور از كرى اين كه گوش شنيدن صداى نامحرم ندارد، و مقصودم از عليلى دست اين كه دست او نامحرمى را لمس نكرده، و مقصودم از لنگى پا، اين كه قدم به مجلس حرام نگذاشته، با چنين دخترى ازدواج كرد، و نتيجه اين ازدواج چنان انسان والا و بزرگى شد. مادر شيخ شوشترى شيخ جعفر شوشترى از نظر علم و عمل به مقامات عاليه رسيد، نفوذ او در مردم به وقت نصيحت نفوذى عجيب بود. ازمادرش پرسيدند به داشتن چنين فرزندى دلخوشى گفت:نه، گفتند: چرا؟گفت: من براى يك بار در مدت دو سال او را بدون وضو و طهارت شير ندادم و در آغوش نگرفتم، آرزويم اين بود حضرت امام جعفر صادق شود، ولى جعفر شوشترى شد!! جلوه طهارت ظاهر و باطن در تربيت براى تبليغ به مدت ده شب در شهر بروجرد رفته بودم، دوست داشتم به توسط قديمى هاى شهر از احوالات مرجع بزرگ حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى مطلع شوم.
پيرمردى نودساله برايم تعريف كرد، تمام كوشش مادر آن حضرت اين بود كه او را به وقت شير خوردن با وضو و طهارت شير بدهد.
شبى سرد نياز به غسل داشت، امكان بيرون آمدن از خانه نبود، با توكل و توسل با آب سرد غسل كرد، آنگاه پستان به دهان بچه گذاشت، توجه معنوى مادر، و زحمات مخلصانه پدر، كسى را به دنياى اسلام تحويل داد، كه باعث تحولات عظيمى از نظر علمى و عملى و اخلاقى در حوزه هاى علميه شيعه شد. دختران جوان خود را همراه با شرايط الهى و اسلامى و انسانى آماده مادر شدن كنيد، مادران بزرگوار هويت مادر بودن خود را حفظ كنيد، كه تربيت و بارآمدن چنان فرزندانى خدا مى داند براى دنيا و آخرت شما چه اندازه سودمند است. از جمله كسانى كه در قيامت حق شفاعت دارند مؤمن و عالم ربانى و شهيد است، در جهت شفاعت براى اين سه نفر تعدادى معين نشده، آنان اجازه دارند هركس مستحق شفاعت است، از او شفاعت كنند، بدون ترديد اولين كسى كه از شفاعت اين سه انسان والا بهره مند مى شود مادر است.
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : ثَلاثَةٌ يَشْفَعُونَ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُشَفَّعُونَ : اَلاَْنْبِياءُ، ثُمَّ الْعُلَماءُ، ثُمَّ الشُّهَداء. [٤٩]
سه نفر نزد خدا شفاعت مى كنند، و شفاعت آنان مورد قبول واقع مى شود : انبياء، سپس عالمان، آنگاه شهيدان.
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ فى مِثْلِ رَبيعَةَ وَ مُضَرَ، وَ اِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ حَتّى لِخادِمِهِ . . .
همانا مؤمن بمانند جمعيت دو قبيله ربيعه و مضر شفاعت مى كند، مؤمن حتى براى خدمتگذارش در پيشگاه حضرت حق شفاعت مى نمايد. دختران و مادران چرا آنچنان نباشيد، كه فرداى قيامت بتوانيد از شفاعت فرزندان عالم، شهيد و مؤمن خود استفاده كنيد، حيف نيست هويت مادرى را براى چند روزه زندگى مادى از دست بدهيد، و به دست خود بناى باطن فرزندان خود را كه امانت حق در دست شمايند، خراب كنيد، و آنان را همرنگ شياطين غربى و شرقى بار آوريد! ( يا اخـت هـرون مـا كـان ابـوك امـرأ سـوء ) سوره مريم / ٢٨

نقش پدر در رشد فرزند
به چهار واقعيت توجه كنيد از آيات سوره مباركه آل عمران، آيات ٣٣ تا ٣٧ و آيه ٢٨ سوره مباركه مريم استفاده مى شود، كه رشد و كمال انسان بستگى به ارتباط او با چهار واقعيت دارد. پدر باايمان، مادر مؤمنه، معلّم پاك و دلسوز، غذاى حلال.
يهوديان وقتى مسيح را در دامن مريم ديدند، مريمى كه دختر او بود، و شوهر نداشت، با تعجب به او گفتند : يا اخت هارون ما كان ابوك امرأ سوءِ و ما كانت امُّك بغيّاً. [٥٠]
اى خواهر هارون تو را نه پدرى ناصالح، و نه مادرى بدكار بود! آنان خبر از حقيقت مسئله نداشتند، كه مسيح كلمه خدا است كه بر مريم پاك و باكرامت القا شده بود، تصور مى كردند در اين برنامه خلاف شرعى واقع شده با شناختى كه از پدر مريم داشتند كه مردى مؤمن، باوقار، مؤدب به آداب حق، بزرگوار وباكرامت است، و مادر اوكه زنى پاكدامن، مؤمنه، باعفت و عصمت، گمان اين معنى نمى رفت كه با چنان پدرى، و آن مادر بزرگوارى، فرزند او دست به آلودگى بزند، اين مسئله براى مردم ثابت بود، كه فرزند انعكاسى از روحيات و خلقيات و حقايق وجودى پدر و مادر است، تا وقتى به وسيله سخن گفتن مسيح در گهواره، روشن شد، كه از آن پدر، و مادر، بايد چنين فرزند شايسته اى با اين مقامات عاليه، كه مادر پيامبر اولوالعزم شود بوجود بيايد. ملاحظه كرديد توقع پاكى را از مريم در درجه نخست به خاطر پاكى پدر او داشتند، به همين جهت به او گفتند : ما كانَ اَبُوكِ امْرَأَ سُوء. پدرت مرد ناصالحى نبود، تا عمل خلاف صلاح و سداد از تو صادر شود. مسئله مادر هم كه از ويژگى خاصى برخوردار است مورد نظر آنان بود، به همين علت به او گفتند : وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً. مادرت را مى شناسيم، زنى است باعفت، اصيل، تربيت شده، با وجود بستگى تو به آن مادر، توقع خطا از تو نمى رفت. من در بحث گذشته به تفصيل درباره مادر و وظايف او مطالبى را عرضه كردم، در اين قسمت نيازى به توضيح بيشتر نمى بينم، و در مباحث گذشته راجع به حلال و حرام و رزق طيّب و طاهر، مسائلى را متذكر شدم، مسئله تأثير وجود معلم و اطوار و اخلاق او در فرزندان مردم هم از نظر كسى پوشيده نيست. آنچه در اين گفتار توضيح بيشتر لازم دارد، تأثير وضع پدر در اخلاق و اعمال و تربيت فرزند است.
پدر در درجه اول بايد به تربيت دينى، و اخلاق و دانش اندوزى فرزند توجه كند، و در مرحله ديگر با همسرش آنچنان زندگى كند، كه شيرينى حيات را در كام فرزندان تلخ نكند، و در جهت ديگر با تمام وجود مواظب باشد، كه لقمه اى از حرام سر سفره اهل بيت و فرزندانش نبرد. در روايات اهل بيت آمده چند طايفه بى حساب وارد عذاب مى شوند، يكى از آنها پدرانى هستند كه به تربيت دينى و اخلاقى فرزندانشان توجه نداشتند. خداوند متعال تمام انسانها را براى رسيدن به مقام خلافت از خدا، هدايت، دانش، بصيرت و نهايتاً ورود به بهشت خلق فرموده. اين خود مردم هستند كه با دست خود زمينه عذاب خود را فراهم مى كنند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) گريه مى كند پس از اينكه در معركه جمل، جنگ به نفع اميرالمؤمنين تمام شد، و آتش برنامه سرد گشت، حضرت به ميان كشتگان دشمن آمد، و با ديدن آنان زار زار گريست! كارى كه از هيچ نظامى پيروزى در تاريخ بشر سابقه ندارد، علت گريه حضرت را پرسيدند، فرمود : اينان كه اسلام را پذيرفتند، اهل نماز و روزه و عبادت بودند، بايد به بهشت مى رفتند، دلم از اين مى سوزد، كه بر خلاف حق به جنگ با امام معصوم برخاستند، و به پيروى از هواى نفس، خود را دچار عذاب ابد كردند. اهل عذاب گرفتاران در عذاب پنج بار از حضرت حق تقاضاى نجات مى كنند،ولى هر پنج مرتبه به آنان جواب ردّ مى دهند، و براى بار پنجم دهان آنان را از سخن گفتن تا ابد مى بندند. يكى از موارد پنج گانه در اين آيه شريفه آمده : و هم يَصطرخون فيها، ربَّنا اخرجنا نعملْ صالحاً غير الَّذى كنّا نعملُ او لم نعمِّركمْ ما يتذكّر فيه من تذكَّر و جاءكم النَّذير فذوقوا فما للظّالمين من نصير. [٥١]
و ايشان در دل عذاب فرياد برمى دارند، خداوندا ما را نجات بده، عمل شايسته و صالح انجام دهيم، غير آنچه در گذشته انجام داديم، پاسخ مى شنوند آيا به شما عمر نداديم، و در آن زمانى كه در دنيا بوديد براى شما ترساننده قرار نداديم، انبياء خود را براى هدايت شما مبعوث نكرديم، پس اين عذاب را كه حق شماست بچشيد، كه براى ستمكاران ياورى نيست. پدران از مهم ترين اعمال توجه بر تربيت و رشد و كمال فرزند است، پدران نسبت به اولاد خود بى تفاوت نباشيد، خانه را براى آنان پاك نگاه داريد، غذاى حلال براى آنان ببريد، حق همسر خود را رعايت كنيد، تا عمل شما و اخلاق نيك شما و طريقه كسب حلال شما به فرزندانتان سرايت كند، و آنان هم روزى مانند شما براى فرزندانشان پدر مطلوب شوند.
پدران تمام اعمال و برنامه هاى شما در معرض ديد خدا و پيامبر و ائمه بزرگوار است : فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤمنونَ. [٥٢]
دقيق زندگى كنيد، رفتار و گفتار و كردار خود را مواظب باشيد، كه همه حركات شما در اهل خانه اثر مى گذارد. رسول خدا، پدران را به موقعيت خطيرى كه دارند توجه داده، امامان بزرگوار به پدران سفارشات زيادى كرده اند، پدر در خانه همچون امير مملكت كه مسئول همه جامعه است مسئول زن و فرزند است، فرداى قيامت پدر در معرض مؤاخذه حق است. فرزندان خود را آراسته به نيت پاك كنيد، آنان را به كار خير ترغيب نمائيد، عشق به علم و دانش و عالم و دانشمند را در قلب آنان ظهور دهيد، آنان را با خود به مجالس الهى ببريد، به تكليف نرسيده مسائل واجب را به آنها تعليم دهيد، با آنان رفيق باشيد و با نرمخوئى و كرامت و اخلاق خوش رفتار كنيد.
پيامبر و اميرالمؤمنين براى تمام پدران بهترين اسوه و سرمشق هستند. احوالات و زندگى اين دو بزرگوار را مطالعه كنيد، سپس در زندگى خود برنامه هاى آن دو معصوم را سرايت دهيد، بگذاريد فرزندانتان در انتخاب الگو و اسوه به جاى انتخاب چهره هاى مبتذل خارجى و داخلى، رسول حق و مولاى عارفان و عابدان و پرهيزكاران و مؤمنان را انتخاب كنند، زمينه سازى كنيد كه خانه و اهل آن بوى نبوّت و ولايت بگيرند، تا خير دنيا و آخرت شما تأمين شود. نكته اى عجيب از زندگى شهيد حاج شيخ فضل اللّه نورى آن مرد بزرگ و مجاهد فى سبيل اللّه، و مرجع تقليد، و دلسوز ملّت، از دامن مادرى پاك و صلب پدرى باكرامت قدم به عرصه هستى گذاشت، پدر و مادر در تربيت او سخت كوشيدند، پدر با تمام وجود خود را وقف رشد و كمال و تربيت فرزند كرد، چون فرزندش را در سايه كرامت پدريش عاشق علم و عمل ديد او را به نجف فرستاد، اساتيد بزرگى ديد، از تالى تلو معصوم، حضرت شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى، و حاج ميرزا حسين نورى بهره هاى فراوان گرفت، با كوله بارى از دانش و فضيلت، و علم و عمل، و اخلاق و تقوا به تهران برگشت، در رأس علماى بزرگ قرار گرفت، جرقّه مبارزه با ظلم و زور و ستم را در سايه مشروطه مشروعه او زد، انقلاب به ثمر رسيد، ولى خودباختگان آلوده در رگ و پى حكومت نفوذ كردند، انقلاب مشروطه را بسوى رنگ گيرى از لندن سوق دادند، از ميان همه علما او نسبت به اين واقعيت تلخ تيزبين تر بود، فرياد كشيد، هجرت كرد، اعلاميه داد، ولى به جائى نرسيد، گرفتار شد، محكوم به اعدام شد، اعدامش به علت اين بود كه مشروطه مشروعه و مجلس شوراى اسلامى، مجلسى متّكى به قرآن و روايات و نهج البلاغه و فقه شيعه مى خواست، نيّتش خالص بود، خواسته اش خدائى بود، سوزدل داشت، بينائى و بصيرت داشت و اين همه را از پدر و معلمان آموخته بود و ثبات آن را از دامن مادر گرفته بود، و تمام را با نورى كه از لقمه حلال به دست مى آيد به هم آميخته بود. پاى چوبه دار روز ١٣ رجب روز ولادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به خاطر خواسته هاى مشروعش به دست فراماسيونها اعدام شد.
آنان تصور كردند با اعدام او نيتش را هم اعدام كردند، آنان از اين آيه شريفه غافل بودند : يريدون لِيُطفئوا نور الله بافواههم و الله متمّ نوره و لو كره الكافرون. [٥٣] مى خواهند نور خدا را با فوت دهن هايشان خاموش كنند، خدا متمّم نور خود است گرچه مشركان از بودن آن نور كراهت داشته باشند.
حدود هشتاد سال از اعدام او گذشت، روز سيزدهم رجب ساعت ده صبح نزديك ميدان توپخانه محل اعدام آن مرد الهى ثمره انقلاب ملت شهيدداده ايران با افتتاح مجلس شوراى اسلامى در سايه پيام خمينى كبير خود را نشان داد، و نيت شهيد بزرگ شيخ فضل اللّه نورى به كرسى نشست، من آن روز جزء مدعوين آن مجلس بودم، برايم اعجابى نداشت زيرا خداوند يار و ياور مؤمن، و تحقق دهنده نيّت پاك اوست گرچه او را اعدام و به شهادت برسانند، به حقيقت كه خوشا به حال پدر آن شهيد باكرامت، كه فرداى قيامت با داشتن چنين فرزندى از چه آبروى سنگينى در محضر حق و محضر انبياء و امامان برخوردار است. جوانان بيدار باشيد جوانان عزيز، فرزندان اسلام، وابستگان به رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) سفارش مهمى به شما دارم، و آن اين است كه قبل از ازدواج شرايط يك پدر خوب و مطلوب را در خود تحقق دهيد، زمان ازدواج دير است، از هم اكنون به فكر تصفيه خود از رذائل اخلاقى، و تصفيه عمل خود و معاشران خود، و رفت و آمد خود، بخصوص غذاى خود باشيد، چراكه در نطفه شما ماده اى است بنام ژن كه تمام خصوصيات شما را به نسل شما منتقل مى كند، اين معنا تنها ثمره تحقيق علما و دانشمندان غرب نيست كه بعضى از شما به آن اهميت ندهيد، و بگوئيد ممكن است اين نظريه در آينده باطل شود، يك مسئله طبيعى و ذاتى است، كه اسلام عزيز از همان هنگام طلوع به آن توجه داشته، در اين زمينه به روايتى بسيار مهم عنايت كنيد :
جوانى سراسيمه و مضطرب به محضر پيامبر آمد، عرضه داشت من و همسرم دو سپيد پوست هستيم، به همسرم اطمينان كامل دارم، ولى فرزندى كه براى ما متولد شده سياه چهره است، براى من معماست! رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ الْعِرْقَ دَسّاسٌ. معادل لغوى عرق همان ژن، و لغت دساس به معناى انتقال دهنده است. جوان را با اين جمله از اضطراب و بدگمانى نجات داد، آرى صفات و خصوصيات پدران به فرموده رسول خدا، كه امروز هم با ابزار و وسائل علمى ثابت شده به فرزندان منتقل مى شود.
بنابراين قبل از ازدواج سعى كنيد آن خصوصياتى كه اسلام از يك پدر مى خواهد در شما تحقق پيدا كند، مباد كه بدون توجه به واقعيات و فقط به قصد لذت و زندگى مادى ازدواج كنيد، و فرزندان شما براى شما و براى جامعه محصول خوبى نباشند.
رسول حق و امامان بزرگوار از انتساب به ابراهيم بت شكن خوشحال بودند، آثار وجودى آن مرد بزرگ به ذريّه و نسل پاكش منتقل شد. ما در زيارت وارث كه زيارتى صحيح و محكم است حضرت حسين را وارث آدم، نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى خوانيم، اين ارثى كه به حضرت رسيده مال و ثروت كه نيست، حالات معنوى، علوم الهى، و اخلاق حسنه، و كرامت و فضيلت و شرافت است، چرا ما پدران از اين همه سرمايه معنوى بهره مند نباشيم، تا فرزندانمان بهره مند شوند ؟ پدران گمراه و وظيفه فرزندان ممكن است در خانواده اى، پدر خانواده از قبول تربيت دينى روى برتافته باشد، و از اجراى دستورات حق شانه خالى كند، به واقعيات علاقه نشان ندهد، و حوصله قبول حقايق الهى را نداشته باشد، فرزندان به عقل رسيده در درجه اول موظف هستند با زبانى نرم، و اخلاقى خوش آنان را به حقيقت دعوت كنند، و وى را از خزى دنيا و عذاب آخرت برهانند، اگر قبول نكرد خود را در جنب او حفظ كنند، و دامن پاك حيات را به آلودگى او آلوده نكنند.
در اين زمينه جوان پاك و مؤمن و مجاهد و عاشقى چون مصعب بن عمير را كه در جـنگ احد در سنين جوانى در ركـاب رسول حق شهيد شد الگو و اسوه خود قرار دهند. پدر و مادر مصعب مشرك بودند، مصعب شديداً مورد علاقه آنها بود، او از پى فطرت و عقل به پيامبر ايمان آورد، و به دستور رسول الهى قبل از اينكه مسئله هجرت پيامبر پيش بيايد براى تبليغ دين بنابر درخواست مردم مدينه به آن شهر رفت، زمينه دين دار شدن بسيارى از مردم را او فراهم كرد، مدينه براى هجرت پيامبر و گسترش اسلام با زحمات او آماده شد، نبى اكرم به مدينه آمد، روزى مصعب را با پيراهنى از پوست دبّاغى نشده گوسپند ديدند رو به اصحاب كردند و به مصعب اشاره نمودند و فرمودند :
اُنْظُرُوا اِلى رَجُل قَدْ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَقَدْ رَأَيْتُهُ وَ هُوَ بَيْنَ اَبَوَيْهِ، يُغَذِّيانِهِ بِاَطْيَبِ الاَْطْعِمَةِ وَ اَلْيَنِ اللِّباسِ فَدَعاهُ حُبُّ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلى ما تَرَوْنَ. [٥٤]
به مردى نظر كنيد كه خداوند دلش را روشن كرده، من او را در كنار پدر و مادرش در مكه ديدم، كه بهترين غذا و نرم ترين لباس را برايش آماده مى كردند، ولى عشق خدا و رسول خدا او را به اين شكل زندگى كه مى بينيد كشيد. جوانانى كه پدران شما جداى از معنويت زندگى مى كنند، و نمى خواهند شما اهل معنى، متدين به دين، متخلق به اخلاق باشيد، همه همت آنان اين است كه يا در علوم مادى به جائى برسيد يا در به چنگ آوردن مال دنيا، با آنان برخورد نيك داشته باشيد، جنگ و دعوا نكنيد، كه درگيرى با آنان خلاف خدا و رسول خدا است، فقط از آنان رنگ نگيريد، و خدا و پيامبر و امامان و قيامت را، در كنار دعوت باطل و پوچ آنان از دست ندهيد، در اين زمينه جوانى پاك، مؤمن، عابد، مجاهد، بزرگوارى چون محمّد بن ابوبكر را ملاك خود قرار دهيد، و همچون او كه با عشق على و عمل به قرآن و سنت پيامبر زيست و عاقبت هم جان شيرين در راه حق و استقرار دين الهى در باخت با عشق خدا و انبياء و امامان زندگى كنيد، و اعمال و رفتار و اخلاق خود را هماهنگ با مسائل الهى نمائيد. پدرى بافضيلت خاله زاده مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى مؤسّس حوزه باعظمت قم، در منطقه مهرجرد، به هنگامى كه دو سه شب براى تبليغ رفته بودم تعريف كرد :
پدر شيخ پانزده سال بچه دار نشد، غصه مى خورد، شغل او هم قصابى بود، و آن شغل آنچنان نبود كه سرگرمش كند، همسر باكرامتش به او گفت احتمالاً عيب بچه دار نشدن در من باشد، من رنج تو را تحمل نمى كنم، و غصه تو را در قيامت قدرت جواب دادن ندارم، از نظر من ازدواج مجدد براى فرزنددار شدن هيچ مانعى ندارد، بلكه خودم دنبال همسرى مناسب براى تو مى روم پس از مدتى زن جوان شوهر مرده اى را در چند فرسخى محل پيدا كرد، و به شوهر خود پيشنهاد ازدواج با او را داد.
ازدواج صورت گرفت، شب عروسى، عروس و داماد را طبق مراسم قديم دست به دست دادند، دختر بچه سه ساله عروس خانم كه از شوهر سابقش مانده بود، از مادر جدا نمى شد، خاله دختر او را بغل زد كه ببرد، صداى ناله بچه يتيم بلند شد، آن مرد باكرامت تكان خورد، به آن خانم گفت تحمل ناله يتيم را ندارم، علاوه بر اين بودن من با تو و بچه دار شدنت از من امكان لطمه زدن به اين يتيم را دارد، من از خير اين ازدواج گذشتم، مهر زن را پرداخت و شبانه به مهرجرد برگشت، همان شب در كنار همسر اولش قرار گرفت و نطفه حاج شيخ عبدالكريم به مزد آن كرامت و گذشت بسته شد، فرزندى بوجود آمد كه پايه گذار حوزه علميّه قم شد، معلم نزديك به هزار عالم واجد شرايط شد، مراجع بعد از خود را تربيت كرد، از تربيت شدگان او خمينى كبير بود، كه انقلاب اسلامى ايران از دَم او صورت گرفت و شرق و غرب را تحت تأثير قرار داد، و اسلام را از نابود شدن حفظ كرد، و مى رود كه جهان را زير سيطره بابركت اسلام ببرد، خمينى بزرگ محصول حاج شيخ و حاج شيخ محصول قصّابى بافضيلت و موجودى الهى و نورانى و مردى مخلص بود، اين پدر بافضيلت در قيامت از كنار فرزندش و شاگردان فرزندش و انقلاب اسلامى ايران چه بهره اى خواهد برد، فقط و فقط خدا مى داند و بس.
پدرانى نابكار، فرزندانى صالح حجاج بن يوسف ثقفى چهره اى پست، پليد، خائن، ستمگر، قاتل و موجودى نابكار بود، ذريّه او مورد قبول نبودند، ولى از نسل او در زمان مرجعيت سيد مرتضى انسانى والا و بافضيلت، شاعرى شايسته، حكيمى باكرامت، عاشقى وارسته، محبّ اهلبيت، مداح امامان معصوم (عليهم السلام) خصوصاً اميرالمؤمنين و حضرت سيد الشهداء بنام ابوعبداللّه كاتب بوجود آمد. او بريده از صفات و حالات پدران گذشته اش بود، او از نور عقل و فطرت استفاده كرد، حق را پذيرفت، به رنگ حق در آمد، مورد توجه اهل بيت شده به صورتى كه بنا بر نقل رياض العلماء ميرزا عبداللّه افندى، به علتى سيد مرتضى به او تندى كرد، سيد شب رسول خدا و ائمّه بزرگوار را خواب ديد، سلام كرد، پيامبر با او به سردى برخورد فرمود، عرضه داشت مرا چه تقصير است، فرمود با شيعه و شاعر ما برخورد نامناسبى داشتى، از او عذرخواهى كن، با دميدن آفتاب روز سيد بزرگوار با پاى پياده به در منزل ابوعبداللّه كاتب آمد، از او عذرخواهى و دلجوئى نمود.
جوانان بزرگوار اين قدرت را حضرت حق به شما مرحمت فرموده كه استقلال خود را حفظ كنيد، و از آلودگان و ناپاكان گرچه پدر شما باشد رنگ نگيريد، پس رنگ نگيريد، و در صراط مستقيم حق بمانيد، يا وارد شويد و استقامت كنيد.
پدرى باكرامت صدر المتأهلين شيرازى فيلسوف بى نظير و حكيم انديشمند، و عارف وارسته، كه انقلابى عظيم در فلسفه بوجود آورد، و در اين زمينه علمى ترين كتابها را نوشت، فرزند ثروتمندى معروف در شهر شيراز بود، پدرش در شغل عتيقه فروشى، و خريد و فروش لؤلؤ و مرجان و شغل دولتى مقامى بس ارجمند داشت.
علاقه شديدى قلب او را تسخير كرده بود، كه فرزندش همپاى خودش در شغل خريد و فروش لؤلؤ و مرجان وارد شود، مدتى نزد پدر بود، مدتى هم در بوشهر جهت ادامه شغل پدر مقيم شد، چندى هم در بصره بسر برد، پس از يكى دو سال به شيراز برگشت، به پدر خود همراه با احترامى خـاص پيشنهاد ترك شغل، و حضور در حوزه علميه شيراز را داد، پدر باكرامت به فرزندش گفت آنچه را به مصلحت خود مى دانى در پذيرفتنش حاضرم، به مدرسه آمد، ثروت و تجارتخانه را رها كرد، از خانه و لذت مادى و خوشى چشم پوشيد، چيزى نگذشت كه در سايه گذشت و محبت پدر در سنين جوانى دانشمندى بنام شد، در حوزه شيراز فردى را نيافت كه وى را از نظر علمى تغذيه كند، از پدر اجازه سفر به اصفهان گرفت، بلافاصله مورد قبول واقع شد، به اصفهان آمد، به درس شيخ بهائى، ميرداماد، و ميرفندرسك رفت و پس از مدتى صدرالمتأهلين شد.
آرى، اخلاق پدر، نرمخوئى سرپرست خانواده، و فهم و بينش او، وى را از شاگردى در مغازه عتيقه فروشى، به استادى فلاسفه و حكما رساند. راستى يك پدر باكرامت، يك پدر بابصيرت، يك پدر دلسوز و آگاه، چه محصولى شيرين تحويل جهان بشريت، و علم و دانش مى دهد ؟! حرام خورى على اكبر تربيت نمى كند در ايام كودكيم پيرمردى بزرگوار، باتقوا، منظم، در محل ما زندگى مى كرد، در بازار تهران واسطه بود، تجار به خاطر تديّن و ادب و سلامت او عجيب به خريد و فروشش اعتماد داشتند، سه وقت به نماز جماعت مى آمد، جاذبه عجيبى براى جذب بچه ها به مسجد داشت، من از جمله كودكانى بودم كه به عشق او حتى به نماز جماعت صبح مى رفتم، داستانهاى عجيبى از دوران هشتاد ساله عمرش براى ما تعريف مى كرد كه عجيب آموزنده و بيداركننده بود، مى گفت جوانى مؤمن و نورانى در منطقه ناصر خسرو، همراه با پدر و مادرش زندگى مى كرد، پدرش مسائل شرعى را رعايت نمى كرد، او كه با اهل علم و مجالس مذهبى سر و كار داشت از وضع پدرش رنج مى برد، نصيحت هاى دلسوزانه اش در پدر اثر نمى كرد، به حالت قهر به شهر رى كنار مرقد حضرت عبدالعظيم رفت، سالى را در آنجا دست فروشى كرد، و براى مردم بازار مسائل شرعيه گفت، سحر عاشورا جهت ديدن پدر و مادر به تهران آمد، پدر و مادرش جهت عزادارى به تكيه دولت رفته بودند، خود او هم روانه آن محل شد، از قضا شمر تعزيه مريض شده بود، و به معركه حاضر نشد، رئيس تعزيه خوانها آن جوان را ديد، چون با او سابقه آشنائى داشت، او را دعوت به انجام مراسم كرد، پذيرفت، لباس پوشيد، وارد ميدان شد با مهارت بازى كرد، پدرش در ميان جمعيت او را شناخت از اين كه در نقش شمر درآمده بود ناراحت شد، پس از پايان مجلس همگى به خانه آمدند، پدر از پسر سئوال كرد غذا خوردى ؟ پاسخ داد نه، گفت در پستوى خانه خمره شيره، و ظرف ماست هست، بياور و بخور، وقتى به سر خمره شيره آمد موشى را در آن مرده يافت، ماست خالى آورد، مشغول خوردن شد، پدر گفت چرا شيره نياوردى ؟ جواب داد موش مرده اى در آن يافتم، نجس بود، خوردن نجس حرام، با لحنى تند به پسر گفت : هنوز دست از اين مقدّس بازى برنداشته اى ؟ پس از چند لحظه سكوت گفت :
پسرم، اكنون كه پس از يك سال بازگشته اى چرا شمر شدى، و در نقش على اكبر قرار نگرفتى؟ پسر با لحنى زيبا و جالب گفت : پدر شيره اى كه موش مرده در آن افتاده، توقع نداشته باش هر كه از آن بخورد نطفه اش تبديل به على اكبر شود، نتيجه غذاى حرام شمر است!! جوانان سعى كنيد پدر واجد شرايط شويد، تا فرزندان شما صالح و شايسته شوند، پدران اگر در شما عيبى هست، كه آن عيب باعث خرابى ساختمان باطنى فرزند شما مى شود، به رفع آن عيب برخيزيد، كه قيامت براى همه انسانها روز عجيبى است. ( قال علىّ (عليه السلام) : حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ، و يحسن ادبه ، و يعلّمه القرآن . ) نهج البلاغه حكمت / ٣٩٩
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[١] -ابراهيم/٣٩.
[٢] -مريم/٥ ـ ٦.
[٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٥.
[٤] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٧.
[٥] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٦.
[٦] -بحار، ج ١٠٣، ص ٧.
[٧] -نحل/٧٢.
[٨] -بحار، ج ٢١، ص ٣٥٥.
[٩] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٥٧ ـ ٣٥٨.
[١٠] -همان مدرك.
[١١] -همان مدرك.
[١٢] -همان مدرك.
[١٣] -بحار، ج ٤٢، ص ٢٨٤.
[١٤] -تغابن/١٥.
[١٥] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٣.
[١٦] -همان مدرك.
[١٧] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٤.
[١٨] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٧.
[١٩] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٥.
[٢٠] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦١.
[٢١] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٦٠.
[٢٢] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٧٣.
[٢٣] -كافى، ج ٦، ص ٤٧.
[٢٤] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٧٦.
[٢٥] -مزمل/١٧.
[٢٦] -شورى/٤٩ ـ ٥٠
. [٢٧] -كهف/٤٦.
[٢٨] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦١، چاپ آل البيت.
[٢٩] -همان مدرك.
[٣٠] -همان مدرك.
[٣١] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٢.
[٣٢] -همان مدرك.
[٣٣] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٥.
[٣٤] -كهف/٨١.
[٣٥] -كافى، ج ٦، ص ٦ ـ وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٤.
[٣٦] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٥ ـ ٣٦٦.
[٣٧] -همان مدرك.
[٣٨] -همان مدرك.
[٣٩] -وسائل، ج ٢٠، ص ٣٦٧.
[٤٠] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩١.
[٤١] -وسائل، ج ٢١، ص ٣٦٨.
[٤٢] -بحار، ج ١٠٤، ص ٦٩.
[٤٣] -بحار، ج ٦٠، ص ٣٨١.
[٤٤] -كافى، ج ٦، ص ٤٨ ـ مكارم الاخلاق، ص ٢٢٠ ـ وسائل، ج ٢١، ص ٤٨٢.
[٤٥] -ازدواج در اسلام، ص ١٣٦.
[٤٦] -همان مدرك.
[٤٧] -نوح/٢٦، ٢٧.
[٤٨] -وسائل، ج ٢٠، ص ٣٥.
[٤٩] -بحار، ج ٨، ص ٣٤.
[٥٠] -مريم/٢٨.
[٥١] -فاطر/٣٧.
[٥٢] -توبه/١٠٥.
[٥٣] -صف/٨.
[٥٤] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٢٣٢.
۹
حقوق فرزند بر پدر و مادر
حقوق فرزند بر پدر و مادر
راهى بسوى خير در ابتداى كلام اشاره به قطعه اى پربار، حكيمانه، ملكوتى، كه از مشرق قلب عرشى اميرالمؤمنين (عليه السلام)، جهت راهنمائى انسان به سوى خير طلوع كرده، لازم است. آن حضرت در جواب كسى كه پرسيد خير چيست ؟ فرمود : لَيْسَ الْخَيْرَ اَنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ، وَ لكِنَّ الْخَيْرَ اَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ، وَ اَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ وَ اَنْ تُباهِىَ النّاسَ بِعِبادَةِ رَبِّكَ فَاِنْ اَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللّهَ وَاِنْ اَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللّهَ وَ لا خَيْرَ فِى الدُّنْيا اِلاّ لِرَجُلَيْنِ، رَجُلٌ اَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدارَكُها بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٌ يُسارِعُ فِى الْخَيْراتِ وَ لا يَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوى وَ كَيْفَ يَقِلُّ ما يَتَقَبَّلُ. [٥٥]
خير در اين نيست كه ثروت و فرزندانت زياد شوند، خير در زياد شدن علم و حلم و بردبارى توست، و اينكه به بندگى و عبادات پروردگارت مباهات كنى، اگر رفتار و كردار و اخلاقت خوب بود، خدا را بر اين خوبى سپاس كن، و اگر بد كردى از حضرت او طلب مغفرت نمائى، در اين دنيا خير نيست مگر براى دو نفر :
كسى كه مرتكب گناهانى شده و آن را با توبه تدارك كرده، و كسى كه به سوى تمام خوبيها سرعت كرده، عملى كه همراه با تقواست كم و اندك نيست، چگونه كم و اندك باشد عملى كه پذيرفته شده ؟ در اين فرازهاى عرشى به سه حقيقت اشاره شده :
دانش، بردبارى، بكارگيرى هر دو كه عبادت حق است، و در پايان به اين معنى توجه داده شده كه علم و حلم و بكارگيرى آن بايد همراه با پرهيز از گناه، و خوددارى از معصيت باشد، تا به قبولى حضرت حق برسد. علمى كه صاحبش تقوا ندارد، حلمى كه همراه با پرهيز از گناه نيست، عبادتى كه تقوا در آن نقشى ندارد، كارگاه توليد ضرر و خسارت، و آب ميان غربال است. آنان كه در اين دنيا به جائى رسيدند از طريق دانش و بصيرت، عبادت و توبه، تقوا و پرهيز رسيدند. بى خبران و بى خردان، كم ظرفيت ها و بى حوصله ها، بردگان هوا و هوس، غرق شده هاى در لجنزار معصيت، فراريان از خير و برّ و نيكوكارى، مردمى عاطل و باطل، و منابعى از ضرر و خسارت هستند.
در هر صورت در رابطه با حقوق فرزند بر پدر و مادر، از اين جملات نورانى و ملكوتى چنين استفاده مى شود كه پدر و مادر در مرحله اوّل بايد به وظائف و مسئوليت هاى خود نسبت به فرزندان از نظر اسلام بصيرت و آشنائى پيدا كنند، و در درجه بعد براى اجراى آن حوصله و بردبارى به خرج دهند، و بكارگيرى آن دستورات كه عبادتى بزرگ است، به آن عبادت در باطن خود مباهات داشته و خوشحال باشند، و حضرت حق را در توفيق توجه به فرزندانشان، و رعايت حقوق آنان سپاس گويند، و اگر در اين زمينه تقصيرى از آنان سرزده، از پيشگاه مولا طلب مغفرت نمايند، و در تمام جوانب مسئله تقوا را رعايت كنند، كه زحمات آنان بر باد نرود. توجه به حقوقى كه فرزند بر عهده انسان دارد، و زحمت كشيدن براى اداى آن حقوق، بدون ترديد عبادتى بزرگ، و خيرى عظيم است، كه ثمره آن در دنيا و آخرت نصيب خود انسان مى شود. حقوق فرزندان بر پدر و مادر رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : حَقُّ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ اَنْ يُعَلِّمَهُ الْكِتابَةَ، وَ السِّباحَةَ، وَ الرِّمايَةَ، وَ اَنْ لا يَرْزُقَهُ اِلاّ طَيِّباً. [٥٦]
بر پدر لازم است به فرزندش نوشتن، شنا و تيراندازى تعليم دهد، و جز روزى پاك و حلال به او ندهد. البته در بعضى از ايـن امور دخالـت مستقيم و مبـاشرت لازم نيست، همين كه پـدر فرزندش را به مدرسه بفرستد، و به مراكز پاكى كه شـنا و تيرانـدازى ياد مى دهند حق او را رعايت كرده، در زمينه غذاى پاك و حلال وظيفه سنگين است، نسبت به اين وظيفه به هر نحو ممكن بايد دقت شود، كه در دنيا و آخرت مشكلى پيش نيايد. چه اندازه عالى بود، اگر در كنار تمام مدارس، باشگاه ورزشى، و مسجد وجود داشت، تا فرزندان مملكت، پس از درس، براى تعليم گيرى شنا و تيراندازى به باشگاه، و سپس براى يادگيرى مسائل شرعى و عبادت به مسجد مى رفتند، تا به موازات رشد فكرى و بدنى به رشد روحى و تربيتى هم مى رسيدند.
كتابت يا به معناى اعم سواد، و شنا و تيراندازى، و حلال خورى چهار منبع قدرت و نيرو براى فرزندان كشور است، كه با مجهز شدن آنان به اين قواى عالى، از بسيارى از خطرات درامان مى مانند. دنبال كردن اين امور وقت جوانان و كودكان را پر مى كند، و در تعديل نيروهاى باطنى آنان، و بخصوص شهوات و غرائزشان بسيار مؤثر است. شيخ بهائى در كتاب مخلاة در رابطه با مال حلال از بزرگى بنام حسن، كه ندانستم منظورش كدام حسن است نقل مى كند، اگر گِرده نان حلالى به دستم آيد، آن را خشك مى كنم، سپس مى كوبم، و به صورت گرد نرمى درمى آورم.
آنگاه آن را در جائى حفظ مى كنم، تا اگر مريضى كه مرضش صعب العلاج است به من مراجعه كند، ذره اى از آن حلال خالص را به او بدهم، تا از بيمارى با خوردن آن مادّه حلال برخيزد! آثار حلال و حرام يكى از علماى بزرگ و خدمتگزار به دين و به مردم برايم نقل كرد، در ايامى كه در قم خدمت حضرت امام خمينى ره تحصيل مى كردم در دهه عاشورا جهت تبليغ به بخش ها و شهرها مى رفتم.
نزديك دهه عاشورا خدمت آن مرد بزرگ رسيدم، عرضه داشتم امسال به محل جديدى دعوت دارم مرا دعا كنيد و اجازه رفتن مرحمت نمائيد، امام مرا دعا كردند، و در زمينه برخورد با مردم و تبليغ دين نصيحت فرمودند. به محلى كه بايد مى رفتم رفتم، در ابتداى ورودم به آن منطقه كه دو سه هزار نفر بيشتر جمعيت نداشت مردى كشاورز، بيل بدوش، با چهره اى نورانى به من برخورد، پرسيد براى تبليغ آمده اى گفتم : آرى، گفت :
در اينجا فقط از حلال و حرام خدا بگو، زيرا مردم اين منطقه نيازشان به اينگونه مسائل بيش از مسائل ديگر است، اكثر اينان حلال و حرام را رعايت نمى كنند، سپس به من گفت در اين ده شبانه روز جز خانه من جائى نرو، من با كمال دقت حلال و حرام الهى را مواظبت مى كنم، خوردن غذاى من قلب تو را نورانى تر كرده، و سخنرانيت به خوبى اداره مى شود. به خانه او رفتم، همانطور بود كه از او شنيدم، عادى و راحت و بدون لكنت زبان و با القاء مطالبى عالى منبر مى رفتم. او صبح زود به صحرا مى رفت، و وقت نماز مغرب به مسجد مى آمد، و پس از سخنرانى با هم به خانه باز مى گشتيم. يك روز بى خبر از او با اصرار شخصى به مهمانى رفتم، شب آن روز به وقت سخنرانى احساس سنگينى و محدوديت در مطلب و بيان كردم، گرچه مستمعين متوجه نبودند، ولى من در بيان مطالب بجان كندن افتاده بودم، دهاتى مهماندار دو سه بار از ميان جمعيت با حالت خشمگين به من نظر كرد، در نگاه او اين معنا را مى خواندم كه به من اعتراض داشت، پس از پايان مجلس به خانه برگشتيم، با لحنى تند به من گفت كارد به شكم خورده امروز از خانه من جاى ديگر رفتى، من از وضع سخنرانى تو اين معنا را فهميدم، تا اينجائى حق رفتن جاى ديگر ندارى، و تا پايان عمر هم در غذاى خود، و رفت و آمدت به خانه مردم دقت كن، كه حلال نورانيت مى آورد، و حرام تاريكى ايجاد مى نمايد. يك بار ديگر به سخن عرشى و ملكوتى رسول خدا در زمينه نان و آداب بردن به خانه دقت كنيد. وَ اَنْ لا يَرْزُقَهُ اِلاّ طَيِّباً.
جز روزى پاك و حلال براى فرزندان به خانه نبرد. شيخ زاهد عالم بزرگوارى در تهران به نام آشيخ محمد حسين زاهد داشتيم، كه مفهوم زهد در او عملاً جلوه گر بود. بسيارى از جوانان را جذب مسجد و جلسات مذهبى كرد، و آنان را به تربيت دينى آراست. مى گفت جائى دعوت شدم، بايد نمى رفتم، ناخودآگاه رفتم، فقط يك عدد بستنى با اكراه خوردم، شب براى نماز و عبادت برخاستم، در راه وضو و تطهير از پله ها افتادم و پيشانيم به شدت شكست، همسرم پيشانى شكسته ام را مرهم گذاشت و بست، از شدت درد نتوانستم به عبادت ادامه دهم، سر به بالين گذاشتم، خوابم برد، در عالم خواب اين جمله را شنيدم آشيخ تو را به بستنى چكار ؟ بيدار شدم و سر شكستن خود را به جريمه آن جرم ديدم! رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : حَقُّ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ اَنْ يُحْسِنَ اِسْمَهُ، وَ يُزَوِّجَهُ اِذا اَدْرَكَ، وَ يُعَلِّمَهُ الْكِتابَةَ. [٥٧]
حق فرزند بر پدر اين است كه براى او نام نيكو انتخاب كند، و اگر زمانش رسيده زمينه ازدواج او را فراهم نمايد، و به او نوشتن ياد دهد. مردى از رسول خدا پرسيد : حق فرزندم بر من چيست ؟ فرمود : حَسِّنْ اِسْمَهُ وَ اَدِّبْهُ، وَ تَضَعُهُ مَوْضِعاً حَسَناً. [٥٨]
نامش را نيكو انتخاب كن، بخوبى او را ادب نما، و وى را در جايگاهى نيكو بگذار. و نيز آن حضرت فرمود : مَنْ بَلَغَ وَلَدُهُ النِّكاحَ وَ عِنْدَهُ ما يُنْكِحُهُ فَلَمْ يُنْكِحْهُ ثُمَّ اَحْدَثَ حَدَثاً فَالاِْثْمُ عَلَيْهِ. [٥٩]
كسى كه فرزندش آماده ازدواج است، و پدر قدرت بر فراهم آوردن برنامه ازدواج را براى فرزند دارد، ولى اقدام نكند، اگر گناه و معصيتى براى فرزندش پيش آمد به عهده پدر است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوالِدِ اَنْ يُحْسِنَ اِسْـمَهُ، وَ يُحْسِنَ اَدَبَـهُ، وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ. [٦٠]
حق فرزند بر پدر سه چيز است : انتخاب نام نيكو، تربيت خوب، و تعليم قرآن. مردى از انصار به حضرت صادق (عليه السلام) گفت : مَنْ اَبِرُّ ؟ قالَ والِدَيْكَ، قالَ قَدْ مَضَيا، قالَ بِرّْ وَلَدَكَ. [٦١]
در حق چه كسى خوبى كنم ؟ فرمود : پدر و مادرت، عرضه داشت از دنيا رفته اند، فرمود : در حق فرزندانت. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَدِّبُوا اَوْلادَكُمْ عَلى ثَلاثِ خِصال : حُبِّ نَبِيِّكُمْ، وَ حُبِّ اَهْلِ بَيْتِهِ، وَ قِراءَةِ الْقُرْآنِ. [٦٢]
فرزندان خود را به سه خصلت بيارائيد، عشق به پيغمبرتان، عشق به اهل بيت، و قرائت قرآن. شناساندن رسول خدا و اهل بيت طاهرين او به فرزندان وظيفه پدران است، كودك از زمان كودكى بايد رسول حق و امامان معصوم را بشناسد، و به آنان علاقه مند شود، تا در كنار شناخت آنان و عشق به آن بزرگواران رشد كند، و در تمام شئون زندگى همرنگوهمراه آنان گردد، وجزآنان الگو واسوه وسرمشق پيدانكند كه بهترين خير براى انسان عشق به رسول حق و امامان، و اقتداى به آن اولياء الهى است. خاطره اى شيرين اولين بارى كه براى تبليغ به تبريز دعوت شدم، با دعوت كننده شرط كردم، در محله اى فقيرنشين، و در خانه اى معمولى، برايم تهيه جا ببيند، پذيرفتند، وقتى به تبريز رفتم به وعده عمل شده بود، خانه اى معمولى در محله اى متوسط، خانه دو طبقه داشت در طبقه اى خانواده اش زندگى مى كردند، و طبقه ديگر جنبه حسينيه داشت، صاحب خانه كسبى عادى و درآمدى معمولى داشت، اهل عبادت و نماز شب بود، انسان عجيبى به نظر مى رسيد، به من گفت علّت آمدنت را به اين خانه مى دانى ؟ گفتم خودم در تهران با دوستان دعوت كننده اين وضع را شرط كردم، گفت نه ارتباطى به شما ندارد، من روز عرفه در مشهد در دعاى عرفه شما شركت داشتم، پس از پايان دعا در غروب آفتاب به حرم حضرت رضا(عليه السلام) رفتم و با گريه و ناله به حضرت عرضه داشتم، اين شخص اگر بنا شد روزى به تبريز بيايد به خانه من بيايد، اين برنامه تنظيم شده حضرت رضا(عليه السلام) است! و شما به دعوت امام هشتم به خانه من آمده ايد، اين خانه و من و زن و بچه ام متعلق به اهل بيت هستيم، و خدمتگزار خدمتگزاران به اهل بيت، سپس مطلب عجيبى از پدرش نقل كرد،گفت: پدرم در تمام عمر اهل نماز شب و عبادت بود، مرا هم از سن سيزده يا چهارده سالگى با محبت و لطف بيدار مى كرد مى گفت : پسرم همه مردم خوابند، وقت بسيار مناسبى است، بيا با هم گوشه اى گرفته و ساعتى براى مظلوميت حضرت سيد الشهداء گريه كنيم، ما حسينى بوده و حسينى بار آمده ايم، و دست از حسين برنمى داريم، تا در قيامت در خدمت او قرار بگيريم!
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : اَلْغُلامُ يَلْعَبُ سَبْعَ سِنينَ، وَ يَتَعَلَّمُ الْكِتابَ سَبْعَ سِنينَ، وَ يَتَعَلَّمُ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ سَبْعَ سِنينَ. [٦٣]
كودك در خانه پدر و مادر هفت سال بازى كند، هفت سال ديگر قرآن بياموزد، هفت سال ديگر زمينه يادگيرى حلال و حرام برايش فراهم شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : مُرُوا اَوْلادَكُمْ بِطَلَبِ الْعِلْمِ. [٦٤]
از فرزندان خود بخواهيد به دنبال علم و دانش بروند. و نيز فرمود : عَلِّمُوا اَوْلادَكُمُ الصَّلاةَ وَ خُذُوهُمْ بِها اِذا بَلَغُوا الْحُلُمَ. [٦٥]
به فرزندانتان نماز بياموزيد، و به هنگام رسيدنشان به تكليف مسئله نماز را جدّى بگيريد. در سه روايت بسيار مهم از رسول خدا روايت شده، همانطور كه فرزندان بر اثر آزار كردن به پدر و مادر، عاق پدر و مادر مى شوند، پدران و مادران هم در صورت عدم رعايت حقوق فرزندان عاق فرزندان مى گردند، و همانگونه كه رعايت حقوق پدران و مادران بر فرزند واجب است، رعايت حقوق فرزندان بر پدران و مادران لازم و واجب است. [٦٦]
پدران و مادران توجه كنند رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللّهُ لَهُ حَسَنَةً، وَ مَنْ فَرَّحَهُ فَرَّحَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ، وَ مَنْ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ دُعِيَ بِالاَْبَوَيْنِ فَيَكْسِيانِ حُلَّتَيْنِ يُضيئُ مِنْ نُورِهِما وُجُوهُ اَهْلِ الْجَنَّةِ. [٦٧]
كسى كه فرزندش را ببوسد، حسنه اى براى او ثبت مى شود، و هر كه اولادش را خوشحال كند، خداوند او را قيامت خوشحال مى كند، و هر كس به فرزندش قرآن تعليم دهد، پدر و مادرش را در قيامت مى خوانند، و به آنان دو لباس مى پوشانند كه از نور آن دو چهره، اهل بهشت روشن مى گردد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ كانَ عِنْدَهُ صَبِىٌّ فَلْيَتَصابَّ لَهُ. [٦٨]
آنكه بچه كوچك دارد، با او بازى بچه گانه داشته باشد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ كانَتْ لَهُ اِبْنَةٌ فَاَدَّبَها، وَ اَحْسَنَ اَدَبَها، وَ عَلَّمَها فَاَحْسَنَ تَعْليمَها فَاَوْسَعَ عَلَيْها مِنْ نِعَمِ اللّهِ الَّتى اَسْبَغَ عَلَيْهِ، كانَتْ لَهُ مِنْعَةً وَ سِتْراً مِنَ النّارِ. [٦٩]
كسى كه دختر دارد، او را به نيكى مؤدب به آداب نمايد، و به نيكى باسوادش كند، و از نعمتى كه خدا به او داده، بر دختر بريزد و نسبت به او گشايش دهد، براى خود مانع و حجابى از آتش دوزخ فراهم آورده. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) در رابطه با فرزندان اين سفارشات را دارند : تقواى الهى را مراعات كنيد، و مابين فرزندانتان به عدالت رفتار نمائيد. [٧٠]
در تحفه و هبه بين فرزندانتان فرق نگذاريد، چنانكه دوست داريد بين شما در نيكى و رأفت عدالت به خرج دهند. [٧١] خداوند دوست دارد بين فرزندان حتّى در بوسيدن عدالت را مراعات كنيد. [٧٢]
رسول خدا مردى را با دو فرزندش ديد، يكى را مى بوسيد و به ديگرى توجه نداشت، فرمود : چرا بين آن دو در بوسيدن مراعات ندارى ; اگر بنا باشد هر دو را ببوس. [٧٣]
( وقضى ربّك الاّ تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً ) اسراء / ٢٣

حقوق پدر و مادر بر فـرزنـدان
وظيفه اى سنگين اداى حقوق پدر و مادر به اندازه اى سنگين، ظريف و دقيق، و نيازمند به تحمل و طاقت بالا و فوق العاده اى است، كه جز از مؤمن واقعى به حق و قيامت ساخته نيست. كدام مؤمن، مؤمنى كه اوصاف و خصوصيات او در قرآن مجيد بيان شده : انَّما كان قول المؤمنين اذا دُعوا الى الله و رسوله ليَحكُم بينهم ان يقولوا سمعنا و اطعنا و اولئك هم المفلحونَ. و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتَّقْه فاولئك هم الفائزونَ. [٧٤]
سخن و گفتار مردم مؤمن غير از اين نيست كه وقتى به سوى خدا و رسول خدا دعوت شوند، تا بين آنان حكم كند از دل و جان بگويند، مى شنويم و اطاعت مى كنيم، اينان رستگاران واقعى هستند.
هر كس فرمان خدا و رسولش را اطاعت كند و خداترس و اهل تقواى الهى باشد، به فوز واقعى رسيده. اكنون حكم حضرت حق را نسبت به پدر و مادر در سوره مباركه اسرا ملاحظه كنيد : و قضى ربّك الاّ تعبدوا الاّ ايّاه، و بالوالدين احساناً اِمّا يبلغنَّ عندك الكِبر احدهما، او كلاهما، فلا تقل لهما افٍّ، و لا تنهرهما و قل لهما قولاً كريماً، و اخفض لهما جناح الذُّلِّ من الرَّحمةِ و قل ربِّ ارحمهما كما ربَّيانى صَغيراً. [٧٥]
تفسير و توضيح و معناى واقعى اين آيه شريفه كه حق پدر و مادر را به دنبال حق خدا قرار داده، و اين ترتيب دليل بر عظمت مسئله است، در كتاب بسيار پرقيمت كافى جلد دوم روايت اول از قول امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)روايت شده. كتاب شريف كافى به خاطر مؤلف بزرگوارش مرحوم كلينى ( ره ) كه در عصر غيبت صغرى مى زيسته، و به خاطر محتويات و رواياتش، كه از راويان نزديك به عصر معصوم گرفته شده، و به خاطر ترتيب و نظمش، و به جهت توجهى كه از روز تأليف تاكنون به آن شده، و محض اينكه از مصادر و منابع بسيار مهم اصول دين و فقه اهل بيت است، از اعتبار ويژه اى برخوردار است، كه كتب ديگر از چنين اعتبارى برخوردار نيستند.
من فكر نمى كنم بعد از تفسير اين آيه، آن هم از قول حضرت صادق (عليه السلام)، در كتابى چون كافى نسبت به حقوق پدر و مادر عذرى براى كسى باقى بماند. راوى مى گويد از حضرت صادق معناى آيه را پرسيدم حضرت فرمود :
احسان به پدر و مادر يعنى بخوبى و به شيرينى و با حالى خوش و با صبر و حوصله با آنان نشست و برخاست كنى، با كسالت و چهره درهم با آنان روبرو نشوى، و هرچه نياز دارند گرچه مستغنى باشند، بدون اينكه وادار شوند از تو بخواهند براى آنان فراهم آورى، و هر وقت به ديدنشان مى روى با دست پر بروى. مگر خداوند نفرموده : لن تنالوا البرَّ حتّى تنفقوا ممّا تحِبُّون. [٧٦]
به نيكى نمى رسيد مگر از آنچه دوست داريد در راه خدا انفاق كنيد. و اما گفتار حضرت حق كه فرمود : اگر يكى از آنها يا هر دوى آنها پير بودند، در صورتى كه به خاطر پيرى و ضعف و كم حوصلگى تو را ناراحت و دلتنگ كردند به آنان اف نگوئى، و اگر ترا زدند صدايت را بلند نكن با آنان با سخن كريمانه، قول بزرگوارانه روبرو شو، و اگر باز بروى تو دست بلند كردند، به آنان بگو خداوند هر دوى شما را مورد مغفرت قرار دهد، و اين گونه سخن نيست مگر قول كريم. سپس مى فرمايد نهايت تواضع و فروتنى را نسبت به آنان رعايت كن، و جز به رحمت و رأفت به آنان نظر مينداز، و صدا و دست بالاى صدا و دست آنان بلند مكن، و جلوتر از آنان منشين و بر ايشان مقدّم مشو. به آنان دعا كن و بگو خدايا اين دو نفر را مورد رحمت قرار بده، چنانكه در كودكى مرا پرورش دادند تا به اينجا رسيدم. در آيه ديگر مى فرمايد : اَن اشكر لى و لوالديك الىَّ المصير، و ان جاهداك على ان تشرك بى ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما فى الدّنيا معروفاً و اتَّبع سبيل من اناب الىَّ ثمَّ الىَّ مرجعكم فانبِّئكم بما كنتم تعملون. [٧٧]
مرا نسبت به تمام نعمت هايم شكر كن، و سپس از پدر و مادرت در مقابل زحمات طاقت فرسائى كه براى تو كشيدند تشكر نما، بازگشت همه در قيامت به من است، آنجا نسبت به تمام وظائفى كه داشتيد مؤاخذه خواهيد شد.
اگر از تو دعوت به شرك كنند، چيزى كه آن را حق نمى دانى، از آنان اطاعت مكن، ولى با آنان در عين اينكه مشركند معاشرتى نيكو داشته باش، و از راه آنكه رجوع و انابه اش به من است پيروى كن، كه بازگشت همه شما پس از مرگ به من است، و من همه شما را به آنچه انجام داده ايد آگاه مى كنم.
نكته اى عجيب چون موسى مبعوث به رسالت شد، دستور گرفت كه در برخورد با فرعون با زبان نرم و ليّن با او سخن بگويد، سبب پرسيد، پاسخ شنيد، او پانزده سال زحمت تو را كشيد، و از ايام شيرخوارگى تا جوانى براى بزرگ كردن تو متحمّل رنج و مشقت شد، بنابراين نسبت به تو بوى حق پدرى مى دهد، و تو نبايد با او بلند بلند صحبت كنى، و با خشونت با او روبرو شوى. مسئله اى ظريف در تفسير منهج در توضيح آيه شريفه الم يجدك يتيماً فآوى. [٧٨]
آورده كه خداوند متعال به رسولش فرمود من قبل از ولادت تو پدرت را از دنيا بردم، و در ايام كودكى تو مادرت را به آخرت منتقل كردم، زيرا اگر زنده مى ماندند، تحمل بار نبوت و بار اداى حقوق پدر و مادر براى تو كمر شكن بود. روايات باب حقوق پدر و مادر راوى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد : أَيُّ الاَْعْمالِ اَفْضَلُ ؟ قالَ الصَّلاةُ لِوَقْتِها، وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ، وَ الْجِهادُ فى سَبيلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. [٧٩]
چه عملى در ميان اعمال از برترين هاست ؟ فرمود : نماز در وقت خودش، نيكى به پدر و مادر، جهاد در راه خدا. امام صادق (عليه السلام) فرمود : ما يَمْنَعُ الرَّجُلَ مِنْكُمْ اَنْ يَبِرَّ والِدِيْهِ حَيَّيْنِ وَ مَيِّتَيْنِ. چه مانعى در راه شماست، كه به پدر و مادر نيكى كنيد، زنده باشند يا مرده. از حضرت پرسيد براى پدر و مادر از دنيا رفته چه كنيم ؟ يُصَلِّىَ عَنْهُما وَ يَتَصَدَّقَ عَنْهُما وَ يَحُجَّ عَنْهُما، وَ يَصُومَ عَنْهُما. [٨٠]
از جانب آنها نماز خوانده شود، صدقه بدهند، حج بجا بياورند، و روزه بگيرند. اسلام آوردن زكريا بن ابراهيم و خدمت او به پدر و مادر زكريا مى گويد مسيحى بودم و در مسيحيت متعصب، مسلمان شدم، و خوشحال بودم، به مكه رفتم، خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيدم فرموداگرپرسشى دارى،بپرس.
عرض كردم : خانواده ام مسيحى هستند، تنها مسلمان آن خانواده منم، مادرم كور شده، من به ناچار با آنان زندگى مى كنم، زيرا پدر و مادرم جز من كسى را ندارند، دوست دارند با آنها هم غذا شوم و از ظرف آنان آب بخورم، فرمودند پدر و مادرت گوشت خوك مى خورند گفتم نه، با خوك تماسى دارند ؟ گفتم :نه. فرمود : از آن خانه بيرون نرو.
از پدر و مادرت جدا مشو، به مادرت خدمت كن، كارهايش را انجام بده، او را به حمام و دستشوئى ببر، لباسهايش را عوض كن، لقمه به دهانش بگذار! وقتى به كوفه برگشتم تمام دستورات حضرت را نسبت به مادر عمل كردم، به من گفت حقيقت را به من بگو آيا مسلمان شده اى ؟ گفتم : آرى و اين همه خدمت و محبت به دستور امام زمانم فرزند رسول اللّه حضرت صادق(عليه السلام) است، مادرم گفت: او خود پيامبر است. گفتم: نه او امام ششم و زاده رسول حق است، گفت: نه، اين كارهائى كه در حق من انجام مى دهى دستور انبياء خداست، در هر صورت من كورم، در عين كورى مى فهمم كه دين تو از دين من بهتر است، من را هم به دين خودت راهنمائى كن، مادرم را به عرصه گاه مسلمانى آوردم. نماز ظهرش را با من خواند، وقت مغرب به من گفت باز نماز بخوان تا با تو بخوانم، زيرا من از برنامه ظهر لذت بردم، نماز مغرب را با من خواند و پس از نماز از دنيا رفت، يادم آمد كه حضرت فرمود اگر مادرت از دنيا برود خودت دفنش كن، شيعيان را اول صبح خبر كردم، گفتند به كشيش بگو، گفتم مسلمان شده بود، به من كمك كردند تا كارهايش انجام گرفت. [٨١]
جابر جعفى مى گويد: در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم، مردى عرضه داشت پدر و مادرم از اهل سنت اند و بسيار متعصب، با آنها چگونه رفتار كنم؟ امام فرمود: با شيعيان واقعى ما چگونه برخورد مى كنى؟ عرض كرد: با عشق و محبت، و با اقدام به حلّ مشكلات آنان، فرمود : با پدر و مادرت به همين صورت رفتار كن. [٨٢]
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : جوانى در زمان زنده بودن پدر و مادرش به آنان زياد خدمت مى كند، پس از مرگ در وصيت پدر و مادر اين جمله را مى بيند، فرزندم مقدارى مديون هستيم، از عهده پرداختش برنيامديم،تو از جانب ما اين دين را اداكن، پسر مى گويد: به من هيچ ربطى ندارد، مى خواستند خودشان در زمان حيات بدهى خود را اداكنند، او از حضرت حق حتى براى آنان طلب مغفرت هم نمى كند، خداوند دستور مى دهد وى را از جمله عاق شده ها ثبت كنند! و فرزندى در حيات پدر و مادر عاق است ولى پس از مرگ آنها دينشان را ادا مى كند، و براى آنان طلب مغفرت مى نمايد، جزء نيكوكاران به پدر و مادر ثبت مى شود. [٨٣]
در كتاب امالى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند موسى (عليه السلام) در سايه عرش چهره اى زيبا ديد عرضه داشت : مَنْ هذَا الَّذى قَدْ اَظَلَّهُ عَرْشُكَ. اينكه عرش سايه بر سرش انداخته كيست ؟ خطاب رسيد شخصى است كه به پدر و مادرش زياد نيكى كرده، و پرونده اش از نمّامى و دو به هم زنى پاك بوده است. امام ششم (عليه السلام) مى فرمايد : اگر مى خواهيد مرگ بر شما آسان شود، به اقوامتان سر بزنيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، كه به ملك الموت خطاب مى رسد به او سخت نگير، و نيز فقر را از شما تا آخر عمر دور مى كند. مردى در كنار كعبه به ابوذر گفت : به چهره على زياد نگاه مى كنى، جواب داد كنار پيامبر بودم، بين من و حضرت فاصله نبود، خطاب به من فرمودند : اَلنَّظَرُ اِلى عَلِىِّ بْنِ اَبيطالِب عِـبادَةٌ، وَ النَّـظَرُ اِلَـى الْـوالِـدَيْنِ بِـرَأْفَة وَ رَحْمَة عِبادَةٌ. [٨٤]
نگاه به چهره على و نظر به رأفت و رحمت به پدر و مادر عبادت است. على (عليه السلام) فرمود : سخن پدر و مادر را در تمام برنامه ها بپذير، مگر در معصيت خدا. امام هفتم (عليه السلام) فرمود : مردى به رسول خدا عرضه داشت حق پدر را برايم بگو. حضرت فرمود : لا يُسَمّيهِ بِاسْمِهِ وَ لا يَمْشى بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ لا يَجْلِسُ قَبْلَهُ، وَ لا يَسْتَسِبُّ لَهُ. [٨٥]
او را بنام نخواند، جلوتر از او راه نرود، قبل از او ننشيند، و عامل فحش به او نگردد. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : بر عهده فرزندان نسبت به پدر و مادر سه چيز واجب است : از آنان در همه حال تشكر كنند، در غير معصيت خدا امر و نهى آنان را بپذيرند، و در پنهان و آشكار خيرخواه آنان باشند. [٨٦]
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : به عاق گفته مى شود : اِعْمَلْ ما شِئْتَ فَاِنّى لا اَغْفِرُ لَكَ. [٨٧]
هر چه مى خواهى بكن، كه من تو را نمى بخشم. و نيز آن جناب فرمود : اِثْنانِ يُعَجِّلُهُمَا اللّهُ فِى الدُّنْيا، اَلْبَغْيُ وَ عُقُوقُ الْوالِدَيْنِ. [٨٨]
نسبت به عقوبت دو چيز در دنيا عجله مى شود : زنا و عاق پدر و مادر بودن. و نيز آن حضرت فرمود : مَنْ اَحْزَنَ والِدَيْهِ فَقَدْ عَقَّهُما. [٨٩]
كسى كه پدر و مادر را غصه دار كند، عاق آنها شده. امام ششم (عليه السلام) فرمود : تند نظر كردن به پدر و مادر از عوامل عاقّى است. مردى به حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت : ما مِنْ عَمَل قَبيح اِلاّ قَدْ عَمِلْتُهُ فَهَلْ لى مِنْ تَوْبَة ؟ كار زشتى نيست مگر آنكه من انجام داده ام، براى من راه توبه باز هست ؟ فرمود: پدر و مادرت زنده هستند؟ گفت: مادرم از دنيا رفته ولى پدرم زنده است، حضرت فرمود اگر مى خواهى تمام گناهانت بخشيده شود برو به پدرت نيكى كن، آن مرد وقتى از مسجد بيرون رفت، حضرت فرمود : لَوْ كانَتْ أُمُّهُ. اگر مادرش زنده بود با نيكى به او به مغفرت خدا نزديك تر بود. [٩٠]
موسى سه بار از خداوند طلب سفارش كرد خطاب رسيد تو را دوباره به مادر سفارش مى كنم و يك بار به پدر. [٩١]
حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : در سه چيز براى كسى آزادى نيست : اداء امانت به خوب و بد، وفاء به عهد به خوب و بد، نيكى به پدر و مادر به خوب و بد. [٩٢]
شيخ انصارى و مادر شيخ اعظم، فقيه بزرگ، خاتم مجتهدان مادرش را تا نزديك حمّام به دوش مى گرفت و او را به زن حمامى سپرده، مى ايستاد، تا بعد از پايان كار او را به خانه برگرداند. هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بيرون مى رفت. پس از مرگ مادر به شدت مى گريست فرمود گريه ام براى اين است كه از نعمت بسيار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شيخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدريس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متديّنه هاى روزگار بود. عاق مادر جوانى در حال مرگ بود، رسول خدا به عيادتش آمد، شهادتين را به او تلقين فرمود، جوان رو برگرداند، و از گفتن خوددارى كرد، رسول حق فرمود مادر دارد عرضه داشتند آرى، مادر را خواست فرمود از فرزندت ناراضى هستى؟ گفت آرى، فرمود راضى شو زيرا زبانش از گفتن شهادتين بسته شده، عرضه داشت دلم را سوزانده، از او ناراحتم، فرمود به خاطر من راضى شو، محض رسول خدا از او اعلام رضايت كرد، حضرت فرمود : به وحدانيت حق و رسالت من شهادت بده، شهادت داد، فرمود چرا بار اول نگفتى عرض كرد هيولاى وحشتناكى به من حمله مى كرد من از گفتن باز مى ماندم، اكنون آن هيولا از من دور مى شود كه من توانستم سهل و آسان شهادتين بگويم. [٩٣]
امام سجاد (عليه السلام) فرمود : نسبت به مادر اين معانى را توجه داشته باش : تو را نه ماه يا كمتر چون بار سنگينى حمل كرد، كه احدى نسبت به احدى آن را تحمل نمى كند، از ثمره قلبش خرج تو كرد، كه كسى براى كسى انجام نمى دهد، با تمام وجودش تو را حفظ كرد، تو را سير كرد و به گرسنگى خود توجه نكرد، تو را سيراب كرد، و تشنگى خود را لحاظ ننمود، تو را پوشاند، خود را به حساب نياورد، گرما خورد ولى تو را از آن حفظ كرد، به خاطر تو از خواب شيرين چشم پوشيد، از سرما و گرما تو را محافظت نمود، تا فرزندى چون تو را داشته باشد، تو طاقت سپاس از او را در برابر اين همه زحمات جز به توفيق خداوند مهربان ندارى. [٩٤]
حكم نامى مى گويد به امام ششم(عليه السلام) عرضه داشتم، پدرم خانه اى به من بخشيد، فعلاً قصد برگشتن به آن را دارد، فرمود : پدرت كار بدى كرده، اگر با تو به دعوا برخاست، تو صدايت را در برابر او بلند نكن، اگر او داد و بيداد كرد، تو با او آهسته صحبت كن. [٩٥]
( ... ما انفقتم من خير فللوالدين و الاقربين ... ) بقره / ٢١٥

وظيفه زن و شوهر نسبت به بستگان يكديگر
اقوام و بستگان براى زن و شوهر بستگان و اقوامى است، كه هيچ يك از زن و شوهر آنجا كه شرع مطهّر مانعى نمى بيند، حق چشم پوشى از آنان را ندارند، و هيچ كدام هم حق ندارد ديگرى را از ديدار آنان و حقوقى كه دارند منع كنند. براى هر يك پدر و مادر، خواهر و برادر، عمو و دائى، عمه و خاله، خواهرزاده و برادرزاده، عموزاده و دائى زاده، عمه زاده و خاله زاده، پدربزرگ و مادربزرگ و عده اى ديگر از بستگان حسبى و نسبى هست. ديدار آنان عبادت، و زيارت آنها حسنه، و رفت و آمد با آنان كارى بسيار عالى، و حل مشكلات آنان داراى اجرى عظيم است.
زن نبايد نسبت به اقوام شوهرش حساسيت نشان بدهد، و از پذيرفتن آنان در خانه شوهر مانع شود، يا زمان آمدن آنان روى برتابد و اوقات تلخى كند، يا بدتر از همـه شوهر را از رفت و آمـد با آنان يـا كـمـك بـه حـل مشكـلاتشان مـنع نـمايد و بالعكس. خانه ملك شوهر است، و ثروت و مال اختيارش از جانب حضرت حق به عهده شوهر است، و اطاعت از شوهر بر زن واجب شرعى و آزار شوهر حرام قطعى است، و كنترل كردن شوهر از رفت و آمد با پدر و مادرش، و با خواهر و برادرش و ساير اقوامش، صد در صد خلاف اخلاق، و خلاف فطرت و روحيات انسانى است، و مانع شدن شوهر از زن براى رفت و آمد با پدر و مادرش و اقوام و بستگانش عملى خلاف محبت و عاطفه انسانى است. اگر زن و فرزند مانع از اجراى خير، نيكى، عبادت، رفت و آمد با اقوام و كمك به آنها باشند به فرموده قرآن اين زن و فرزند دشمن انسانند، نه دشمنى كه در قلبش كينه موج بزند، بلكه دشمنى كه مى خواهد انسان روى سعادت و نيك بختى را در دنيا و آخرت نبيند، مرد در امور خير، در حل مشكلات مردم، در رفت و آمد با بستگان، در دعوت آنان به خانه، در كمك به پدر و مادر و خواهر و برادر، نبايد تسليم خواسته غلط زن يا فرزند شود.
البته زنان مؤمنه، زنانى كه ايمان به قيامت دارند، زنانى كه احساس مسئوليت داند، زنانى كه به آبادى قيامت خود علاقه دارند، زنانى كه مى دانند رعايت حق شوهر واجب شرعى است، زنانى كه مؤدّب به آداب الهى هستند با شوهران خود در تمام امور خانه و امور اخلاقى، و در انجام كار خير توافق صد در صد دارند، بلكه اگر ببينند، شوهر در اين زمينه سستى مى كند او را تشويق و ترغيب به خوبى و رفت و آمد با بستگان، و كمك به آنان مى كنند. اما زنانى كه بر خلاف خواسته حق در حركتند، يا فرزندانى كه خلاف شرع مطهر درخواست هائى دارند، قرآن مجيد آنان را دشمن مرد قلمداد كرده و در اين زمينه دستوراتى به مرد مى دهد كه آن دستورات فقط و فقط جنبه عاطفى و اخلاقى و انسانى دارد. يا ايُّها الَّذينَ آمنوا اِنَّ من ازواجِكم و اولادِكم عدوّاً لكم فاحذروهم، وَ انْ تَعفوا و تصفحوا، و تغفروا فَانَّ الله غفور رحيمٌ. [٩٦]
اى اهل ايمان بعضى از زنان و فرزندان شما، كه مى خواهند شما را از اطاعت و عبادت و جهاد و كار خير بازدارند دشمن شما هستند، از آنان حذر كنيد، به منع آنان توجه ننمائيد، مطيع آنان نباشيد، در برابر اينگونه زن و فرزند سه وظيفه داريد : آنان را از اين اخلاق و كردارشان عفو كنيد، و بر آنان بپوشانيد، و از آنان بگذريد، كه همانا خداوند غفور و رحيم است. با چنين زن و فرزندى درگيرى مصلحت نيست، به هم زدن صلاح نيست، جار و جنجال لازم نيست، خشم و خشمگينى نمى خواهد، آنان در اصرار بر خواسته خود باشند، و شما هم در راه اطاعت از حق و خرج كردن مال در راه خدا، و جهاد و كوشش در راه حق، و انجام كار خير در هر زمينه اى ثابت قدم باشيد. در اين زمينه بعضى از زنان واقعاً سختگير هستند، اينان خود محروم از رحمت حقند، و مى كوشند كه ديگرى را هم از رحمت حضرت حق محروم كنند! بعضى ازمردان هم دراين زمينه نسبت به همسران خود سختگيرند،سختگيريهاى بى جا و بى مورد، كه حاصلى جز محروميت از عنايت و لطف حق ندارد.
چه علتى دارد كه بعضى از زنان در مقابل شوهران ايستادگى شديدى مى كنند كه اقوام شوهر به خانه شوهر نيايند، و شوهر هم بديدار آنان نرود، يا شوهر كمك مالى به بستگان خود ننمايد، ولى بايد تمام بستگان زن به آن خانه كه ملك شوهر و در تصرف اوست، و رفت و آمد ديگران بايد با اجازه او باشد، رفت و آمد كنند و به هر شكلى كه زن مايل است ريخت و پاش كنند. ماهـها و سالـها مى گذرد ، شوهر در حسرت آمدن پدر و مادر ، و خواهر و برادر به خانه اش مى سوزد، ولى در همان ماهها و سالها تمام اقوام زن به آن خانه رفت و آمد دارند.
اين ظلم به شوهر و به اقوام شوهر نيست ؟ اين ظلم همان حالت خطرناك روانى نيست، كه هركس گرفتارش باشد، ملعون و از رحمت خدا دور، و عاقبت خوشى در قيامت براى او نخواهد بود. و اين چه اخلاقى است كه بعضى از مردان از رفت و آمد زن به خانه پدر و مادرش و خواهر و برادرش منع مى كنند، و او را هم چون اسيرى ذليل در بند خود دارند، اخلاقى كه قطعاً شيطانى، و مورد نفرت حضرت حق، و باعث ممنوعيت انسان از رحمت الهى است. قرآن مجيد نزديك به بيست و سه بار از اقوام و بستگان انسان منهاى آيات مربوط به صله رحم نام برده، و نسبت به آنان سفارشات مهمى نموده. انسان مؤمن با توجه به اينكه مأمور است از روش رسول خدا در تمام جهات پيروى كند، و آن حضرت را اسوه خود قرار دهد، يك وظيفه اش هدايت اقوام و انذار آنان است، اگر نياز به هدايت و انذار داشته باشند، كه انسان تا لحظه آخر عمر اين نياز را دارد. وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَْقْرَبينَ. [٩٧]
چه عمل خداپسندانه اى است كه انسان گاهى اقوام خود و همسرش را در خانه اش جمع كند، و آنان را اگر قدرت و تخصّص دارد، نصيحت نمايد، و با حلال و حرام آشنا كند، و از عواقب عمل زشت و اخلاق ناپسند بترساند، و آنان را با مسائل فقهى و شرعى آشنا نمايد. هدايت افراد به حقايق الهيه كارى همانند كار انبياء و امامان، و از نظر ثواب برنامه اى شگفت آور است. مى گويند علامه مجلسى شبهاى جمعه اين برنامه را براى زن و فرزند و بستگانش داشت، و آن را بر خود لازم مى دانست، چرا كه انفاق علمى هم مانند انفاق مالى كارى پسنديده و مورد عنايت خداوند است. در قرآن مجيد احسان و نيكى به بستگان را در طول عبادت خدا و احسان به پدر و مادر قرار داده، و با اين برنامه خواسته عظمت پيوند داشتن با اقوام را بيان كند : . . .لا تعبدون الاَّ الله و بالوالدين احساناً و ذِى القُربى . . . [٩٨]
جز خدا را عبادت نكنيد، و به پدر و مادر و خويشان خود احسان نمائيد. مال دوستى و علاقه به ثروت فطرى انسان است، اگر عشق به مال نبود، كسى دنبال كار و كوشش و هنر و صنعت و تجارت و زراعت نمى رفت. مالى كه از طريق زحمت به دست مى آيد معشوق انسان مى شود.
قرآن مجيد از مؤمن مى خواهد براى حل مشكل بستگان و اقوام، و به جريان افتادن زندگى آنان از اين معشوق خود دست بردارد، و در عين محبت به مال و ثروت آن را در راه زندگى اقوام و بستگان خود قرار بدهد، كه از علائم صادقان و مؤمنان پرداخت مال به اقوام و بستگان است. . . .و اتى الْمال على حبِّه ذَوى الْقربى . . . [٩٩]
اقوام و بستگان چه نسبى و چه حسبى، به اندازه اى موقف و موضعشان در زندگى و رابطه با انسان مهم است كه جزء ارث بران بعد از مرگ انسانند، در اين زمينه به آيه اى از كتاب خدا كه سند تمام حقايق است عنايت كنيد : وَ اذا حضر القسمة اولوا القربى . . . [١٠٠]
چون در تقسيم ماترك ميت بستگان و خويشان حاضر شوند. رعايت شأن اقوام، و حيثيت آنان از نظر كتاب خدا تا حدّى است كه كتاب خدا دستور مى دهد در سخن گفتن خود نسبت به اقوام عدالت را مراعات نمائيد. وَ اذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذا قربى. [١٠١]
و هرگاه سخنى گوئيد عدالت را گرچه درباره اقوام و بستگان باشد رعايت كنيد. تحقير آنان، سبك ياد كردن از آنان، سبك شمردن آنان سبك حرف زدن با آنان خلاف شرع، و عملى دور از اخلاق و كرامت است. خداوند مهربان همه را به عدالت و احسان و بذل و عطا امر مى كند، و به خصوص در اين زمينه از اقوام و بستگان اسم مى برد : انَّ الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى . . . [١٠٢]
كوتاهى در بخشش و انفاق نسبت به آنان كه استحقاق دارند، مخصوصاً اقوام و بستگان، به وسيله كسى كه از ثروت و مال بهره مند است پسنديده خدا نيست، و از نظر شرع مطهر و عقل و منطق و اخلاق و فطرت مردود است. و لا يأتل اولوا الفضل منكم و السَّعة ان يؤتوا اولى القربى . . . [١٠٣]
نبايد صاحبان نعمت و ثروت از بخشش و انفاق در راه خدا به اقوام و بستگان و . . . به وقت عدالت و شهادت در دادگاه دستور اكيد است كه عدالت كنيد و شهادت به حق دهيد، و از كتمان شهادت بپرهيزيد، گرچه به ضرر شما و پدر و مادر و بستگان باشد. . . .كونوا قوّامين بالقسط شهداء للّه و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين . [١٠٤]
و دستور است تا بستگان و اقوام در عرصه شركند، و از حضرت حق جدا، و از دين خدا روگردان، براى آنان طلب مغفرت نكنيد. ما كان للنَّبىِّ و الَّذين آمنوا ان يستغفروا للمشركين و لو كانوا اولى قربى. [١٠٥]
و دستور است اگر پدران و فرزندان، و برادران و اقوام دشمن خدا و رسول الهى هستند با آنان دوستى نكنيد. [١٠٦]
گذشته از اين دو مورد، يعنى ممنوعيت طلب مغفرت براى اقوام مشرك و دوستى با آنان، اقوام و بستگان با انسان پيكر واحد و هم خون هستند، و زن و شوهر حق منع يكديگر را از ديدار آنان، يا رفت و آمد به خانه خود ندارند، و بخصوص زن نمى تواند شوهر خود را از اين فيض عظمى و خير كبير كه معادل با عبادت حق است بازدارد. سفارش من به زن و شوهر اين است كه بر اساس ٢٣ آيه قرآن نسبت به اقوام خود و اقوام يكديگر احترام را رعايت، و با آنان رفت و آمد كنند، و از ايشان به منزل خود دعوت نمايند، و با مال و ثروت خويش اگر دارند، به حكم قرآن مجيد در صورت نياز به كمك آنها بشتابند. زن در اين زمينه مواظب باشد شوهر خود را نگران نكند، كه خشم و غضب شوهر و نارضايتى او بر اساس روايات خشم خدا و نارضايتى حضرت حق است، و زنى كه شوهر از او راضى نباشد هيچ عمل واجب و مستحبى از او قبول نمى شود. [١٠٧]
امام صادق (عليه السلام) فرمود : مَلْعُونَةٌ مَلْعُونَةٌ اِمْرَأَةٌ تُوْذى زَوْجَها وَ تَغُمُّهُ . . . [١٠٨]
ملعون است، ملعون است زنى كه شوهر را اذيت كند، و او را غمناك نمايد.
قسمتى از آزار شوهران و غصه آنان در رابطه با مسئله اقوام و بستگان، بخصوص بستگان شوهر است، كه زن بدون علّت منطقى و شرعى در برابر شوهر ايستادگى مى كند، و از اين طريق خود را از رحمت حضرت محبوب دور مى نمايد.
( الذين يصلون ما امر اللّه به ان يوصل ... ) رعد / ٢١

-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[٥٥] -نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحديد، ج ١٨، ص ٢٥٠.
[٥٦] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٠.
[٥٧] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٠.
[٥٨] -همان مدرك.
[٥٩] -همان مدرك.
[٦٠] -همان مدرك.
[٦١] -بحار، ج ١٠٤، ص ٩٨.
[٦٢] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢١.
[٦٣] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٢٢٢.
[٦٤] -همان مدرك.
[٦٥] -همان مدرك.
[٦٦] -بحار، ج ٧٤، ص ٧٠ ـ ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٧٢٣.
[٦٧] -فروع كافى، ج ٦، ص ٤٩.
[٦٨] -وسائل، ج ١٥، ص ٢٠٣.
[٦٩] -ميزان الحكمة، ج ١٠، ص ٧٠٥ ـ ٧٠٧.
[٧٠] -همان مدرك.
[٧١] -همان مدرك.
[٧٢] -همان مدرك.
[٧٣] -همان مدرك.
[٧٤] -نور/٥١ ـ ٥٢.
[٧٥] -اسراء/٢٣ ـ ٢٤.
[٧٦] -آل عمران/٩٢.
[٧٧] -لقمان/١٤ ـ ١٥.
[٧٨] -ضحى/٦.
[٧٩] -كافى، ج ٢، ص ١٥٨.
[٨٠] -كافى، ج ٢، ص ١٥٩.
[٨١] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٩١.
[٨٢] -همان مدرك، ص ٤٩٠.
[٨٣] -بحار، ج ٧٤، ص ٥٩.
[٨٤] -بحار، ج ٣٨، ص ١٩٦.
[٨٥] -بحار، ج ٧٤، ص ٤٥.
[٨٦] -تحف العقول/٢٣٨.
[٨٧] -بحار، ج ٧٤، ص ٦١ ـ ٧٤.
[٨٨] -همان مدرك.
[٨٩] -همان مدرك.
[٩٠] -بحار، ج ٧٤، ص ٨٢.
[٩١] -بحار، ج ١٣، ص ٣٣٠.
[٩٢] -وسائل، ج ٢١، ص ٤٩٠.
[٩٣] -منازل الآخره، محدث قمى.
[٩٤] -بحار، ج ٧٤، ص ٦.
[٩٥] -وسائل، ج ١٨، ص ٢٢٤.
[٩٦] -تغابن/١٤.
[٩٧] -شعرا/٢١٤.
[٩٨] -بقره/٨٣.
[٩٩] -بقره/١٧٧.
[١٠٠] -نساء/٨.
[١٠١] -انعام/١٥٢.
[١٠٢] -نحل/٩٠.
[١٠٣] -نور/٢٢.
[١٠٤] -نساء/١٣٥.
[١٠٥] -توبه/١١٣.
[١٠٦] -مجادله/٢٢.
[١٠٧] -بحار، ج ١٠٠، ص ٢٤٤.
[١٠٨] -همان مدرك، ص ٢٥٣.
۱۰
صـلـه رحـم موجبات سعادت و شقاوت خانواده
از كارهاى بسيار نيك، و اعمال پسنديده كه حضرت حق و انبياء و امامان نسبت به آن اصرار ورزيده اند صله رحم است.
علامه خبير، محدث كبير، فيلسوف بزرگ، عارف عاشق ملامحسن فيض كه عمرى را با قرآن مجيد و روايات بسر برد، صله رحم را به زيارت ارحام، و رفع كمبودهاى مادى، حل مشكلات اقتصادى، كمك به كار و كسب، و ازدواج پسران و دختران آنان معنا فرموده، اگر در آيات قرآن مجيد و روايات دقت شود، از مسئله صله رحم همين معانى استفاده مى شود.
روش انبياء، و اخـلاق امامان شيعه در صله رحم انجام همين واقـعيات عـالى بوده است. قرآن مجيد به صله رحم سفارش مى كند، و آن را عمل صاحبان خرد مى داند، و قطع با رحم را به عنوان فسق و قاطع را فاسق مى شمارد. در سوره مباركه نساء حكم مى كند تقواى الهى را نسبت به خداوند و ارحام مراعات كنيد، خيلى عجيب است كه ارحام را پس از خود ذكر فرموده است :
و اتَّقوا الله الَّذى تساءلونَ به الارحامَ. [١٠٩]
رعايت تقواى الهى نسبت به ارحام رعايت آبرو و هويت آنها و شتافتن به ديدارشان، و رفع نواقص زندگى آنهاست.
در سوره مباركه رعد مسائلى را به عنوان خصوصيات صاحبان خرد بيان مى كند و سود قيامتى آن را پيشواز ملائكه از آنان در محشر، و سلام فرشتگان به ايشان، و عاقبت بخيرى مى داند، از جمله آن مسائل صله رحم است. و الَّذين يصلون ما امر الله به ان يوصل . . . [١١٠]
در سوره بقره در رابطه با قطع رحم مى فرمايد : . . .و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يُفسدون فى الأرض اولئك هم الخاسرون. [١١١]
و رشته اى كه آنان را به پيوند آن امر كرده صله رحم مى گسلند، و در زمين فساد مى كنند، اينان در حقيقت زيانكارانند. آرى، قطع رحم زيانكارى است، و زيان و خسارت آن هم كم نيست. در سوره رعد درباره قطع رحم آيه اى كمرشكن قرار دارد : . . .و يقطعون ما امر الله به ان يوصل و يُفسدون فى الأرض اولئك لهم اللَّعنةُ و لهم سوء الدّار. [١١٢]
و آنان كه قطع مى كنند آنچه را خدا به پيوند آن دستور داده، و فساد در زمين مى نمايند بر اينان است لعنت و براى آنان است دوزخ. در سوره محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : فهل عسيتم اِن تولَّيتم اَن تُفسدوا فى الأرض و تقطِّعوا ارحامكم. [١١٣]
شما اگر از فرمان حق روى بگردانيد و فساد در زمين كنيد، و به قطع رحم برخيزيد باز هم اميد نجات داريد ؟ راستى صله رحم چه اندازه اهميت دارد، كه انجامش موجب استقبال فرشتگان از انسان در قيامت، و سلام آنها، و عاقبت بخيرى و قطعش باعث لعنت، و سوء عاقبت، و ممنوعيت از نجات است. رفع كمبود اقتصادى ارحام با پرداخت مال به آنان همراه با حفظ آبرو و هويت و كرامتشان بهره اى عظيم دارد. و مثل الَّذين ينفقون اموالهمُ ابتغاء مرضات الله و تثبيتاً من انفسهم كمثل جنَّة برَبوة اصابها وابل فآتت اكلها ضعفين فان لم يصبها وابل فطلٌّ و الله بما تعملون بصيرٌ. [١١٤]
و مثل آنان كه مال خود را در راه به دست آوردن رضاى حق انفاق مى كنند، و با كمال اطمينان، دل به لطف حق شاد دارند، مانند بوستانى است كه در جاى بلندى باشد، و بارانهاى زيادى به موقع بر آن ببارد، و حاصلى دو برابر دهد، و اگر باران بسيار نيايد، اندك اندك بارد تا به ثمر رسد، خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است. ان تبدوا الصَّدقات فنِعمّا هى و ان تخفوها و تؤتوها الفقراء فهو خير لكم و يُكفِّر عنكم من سيِّئاتكم و الله بما تعملون خبيرٌ. [١١٥]
اگر به اهل استحقاق آشكارا صدقات خود را بپردازيد كارى نيكوست، و اگر در پنهانى به نيازمندان آبرومند برسانيد براى شما بهتر است، خداوند به پاداش آن كار پنهان گناهان شما را بپوشاند، و خدا بر اعمال شما آگاه است.
الَّذين ينفقون اموالهم باللَّيل و النَّهار سرّاً و علانيةً فلهم اجرهم عِند ربِّهم و لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنونَ. [١١٦]
آنان كه اموال خود را شب و روز، پنهان و آشكار انفاق مى كنند، نزد خداوند داراى اجر هستند، و براى ايشان خوف و غصه نيست. طرحى جامع و زيبا بيائيم تمام اقوام ثروتمند و فقير خود را چه حسبى و چه نسبى شناسائى كنيم، از ثروتمندان اقوام دعوت كنيم، آيات و روايات صله رحم را براى آنان بخوانيم و توضيح دهيم، سپس از آنان بخواهيم هر يك به فراخور ثروت و مالش هر ماه يا ابتداى هر سال وجه قابل توجهى بدهد، آن وجه نزد يكى از آبروداران و معتبران خانواده با دو امضاء در بانكى پس انداز شود، چون مشكلى براى رحم فقيرى پيش آمد، اگر جا دارد بلاعوض وگرنه به صورت قرض الحسنه با حفظ آبروى او در اختيارش گذاشته شود، تا اگر بخواهد خانه بخرد، بخرد، اگر بخواهد كمبود اثاث خانه جبران كند، جبران كند، اگر بخواهد جهيزيه تهيه نمايد، تهيه نمايد، اگر بخواهد پسر زن بدهد، زن بدهد. اين كارى است آسان، خداپسند، مشكل گشا، و غصه برانداز، كه ثواب آن در سه آيه گذشته به صورت مجمل اشاره شد. سعى كنيم اين طرح را براى همگان بازگوكنيم، همه را تشويق به پياده شدن اين طرح كنيم،كه اگر در تمام مملكت اين طرح اجرا شود، بارى سنگين از دوش دولت، و اهل خيربرداشته مى شود،وثواب عظيمى نصيب اهل ثروت ازطريق كمك به اقوام مى گردد. قرآن مجيد در آيات انفاق، رسيدگى به اقوام و ارحام را بر ديگران مقدم نموده، و سپس از يتيم و مسكين و فقير و مانده از راه، و ورشكسته نام برده به عنوان نمونه به اين آيه شريفه عنايت كنيد : و آتى المال على حبِّه ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السَّبيل و السائلين و فى الرِّقابِ. [١١٧]
قطعه اى عجيب صدوق به سند معتبر از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : يونس در شكم ماهى در مناجات و انابه و ناله بود، صداى او را به روح قارون كه دچار خسف يعنى زمين گرفتگى شده بود، و به عذاب حق مبتلا بود رساندند، پرسيد صداى كيست فرشته موكل بر عذاب گفت صداى پيامبرى از بنى اسرائيل است، اجازه خواست با او چند كلمه صحبت كند، به او اجازه دادند، از حال هارون و موسى پرسيد، يونس پاسخ داد من در زمانى غير زمان آنها هستم ولى هر دوى آنان از دنيا رفته اند، قارون گريه كرد، خداوند خطاب فرمود : به خاطر اين رقّتى كه نسبت به اقوامش نشان داد، در عذابش تخفيف بدهيد!! [١١٨]
روايات صله رحم رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : صِلْ رَحِمَـكَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء وَ اَفْـضَلُ ما يُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ كَفُّ الاَْذى عَنْها. [١١٩]
صله رحم كن، اگر چه به شربتى از آب باشد، و برترين مرحله صله رحم خوددارى از آزار اوست. ارحام از كم محلى، تحقير شدن، تهمت خوردن و تكبر آزار روحى مى بينند و خوددارى از آزار آنان از افضل مراحل صله رحم است. و نيز فرمود : صِلُوا اَرْحامَكُمْ فِى الدُّنْيا وَ لَوْ بِسَلام. [١٢٠]
در دنيا صله رحم كنيد گرچه به يك سلام باشد. از رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده : سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَكَ. [١٢١]
براى صله رحم يك سال راه برو. و نيز آن حضرت در روايت بسيار مهمى فرمودند : جامعه حاضر زمان خودم و غير زمان خودم، و آنان كه در صلب پدران و رحم مادران هستند و تا قيامت وصيت مى كنم صله رحم نمايند، اگرچه رنج يك سال سفر داشته باشد، همانا صله رحم از دين است! [١٢٢]
بحار الانوار جلد ٧٤ تا ١٢٦ در روايات بسيار مهمى سود صله رحم را بيان مى كند، از جمله آن روايات، چند روايتى است كه نقل مى كنم. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : صِلَةُ الاَْرْحامِ تُزَكِّى الاَْعْمالَ، وَ تُنْمى الاَْمْوالَ، وَ تَدْفَعُ الْبَلْوى، وَ تُنْسِئُ مِنَ الاَْجَلِ. صله ارحام اعمال را پاكيزه، اموال را زياد، بلا را دفع، و مرگ را به تأخير مى اندازد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَيُهَوِّنانِ الْحِسابَ وَ يَعْصِمانِ مِنَ الذُّنُوبِ، فَصِلُوا اَرَحامَكُمْ، وَ بِرُّوا بِاِخْوانِكُمْ، وَلَوْ بِحُسْنِ السَّلامِ وَ رَدِّ الْجَوابِ.
صله ارحام و نيكوكارى، حساب انسان را در قيامت آسان مى كنند، و آدمى را از گناه حفظ مى نمايند، پس صله رحم كنيد، و به برادران نيكى نمائيد، گرچه به خوب سلام كردن و خوب جواب دادن باشد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
صِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِى الْعُمْرِ وَ تَنْفِى الْفَقْرَ. صله رحم به عمر اضافه مى كند، و فقر را از بين مى برد. صِلَةُ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ، وَ تَزيدُ فِى الاَْعْمارِ، وَ اِنْ كانَ اَهْلُها غَيْرَ اَخْيار. صله رحم شهر را آباد، و عمر را زياد مى كند، گرچه صله كنندگان از خوبان نباشند.
مَنْ مَشى اِلى ذى قَرابَة بِنَفْسِهِ وَ مالِهِ لِيَصِلَ رَحِمَهُ اَعْطاهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَجْرَ مِأَةِ شَهيد. كسى كه با جان و مال به سوى نزديكش برود يا صله رحم انجام دهد، خداوند اجر صد شهيد به او عنايت مى كند.
وَ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَة اَرْبَعُونَ اَلْفَ حَسَنَة وَ يُمْحى عَنْهُ اَرْبَعُونَ اَلْفَ سَيِّئَة، وَ يُرْفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجاتِ مِثْلُ ذلِكَ وَ كَأَنَّما عَبَدَ اللّهِ مِأَةَ سَنَة صابِراً مُحْتَسِباً. براى او به هر قدمى كه به سوى صله رحم برمى دارد، چهل هزار حسنه، و محو چهل هزار سيّئه، و ترفيع چهل هزار مقام است، و گوئى خدا را صد سال با صبر و خلوص عبادت كرده است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
اِنَّ فِى الْجَنَّةِ دَرَجَةً لا يَبْلُغُها اِلاّ اِمامٌ عادِلٌ اَوْ ذُو رَحِم وَصُولٌ اَوْ ذُو عِيال صَبُورٌ.
در بهشت درجه اى است كه جز رهبر عادل، و آنكه زياد صله رحم مى كند، و كسى كه در زن و بچه دارى صبور است به آن نمى رسد. به ابوذر فرمود صله رحم كن گرچه از ديدن تو خشمگين شوند، اگر ترا نپذيرفتند دوباره برو، بالاخره در هدفت پيروز مى شوى، اگر او از حكم حق سرپيچى كرد تو سرپيچى نكن. مردى به محضر رسول حق عرضه داشت اقوامى دارم كه مسئله صله رحم را در حق آنان رعايت مى كنم ولى مرا آزار مى دهند، مى خواهم آنان را ترك كنم، حضرت فرمود :
در اين صورت خداوند جمع شما را ترك مى كند. عرضه داشت تكليفم چيست ؟ فرمود : آنكه ترا محروم كرد به او عطا كن، آنكه با تو بريد تو با او صله رحم را مراعات كن، آنكه به تو بدى كرد تو از او عفو كن، خداوند ترا بالا دست آنان قرار مى دهد. روايات قطع رحم ابوبصير مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) در رابطه با كسى كه مى خواهد با بستگانش كه جزء مخالفان شما هستند قطع رابطه كند سئوال كردم چه وظيفه اى دارد ؟ فرمود : اين كار سزاوار نيست. [١٢٣]
جهم بن حميد گويد به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم. يَكُـونُ لِيَ الْقَرابَـةُ عَـلى غَـيْرِ اَمْـرى اَلَـهُمْ عَـلَيَّ حَـقٌّ ؟ قـالَ نَـعَمْ حَقُّ الرَّحِمِ لا يَقْطَعُهُ شَىْءٌ وَ اِذا كانُوا عَلى اَمْرِكَ كانَ لَهُمْ حَقّانِ. حَقُّ الرَّحِمِ وَ حَقُّ الاِْسْلامِ. [١٢٤]
براى من نزديكى هست كه بر غير دين من است. آيا بر من حقى دارند، فرمود : حق رحم را چيزى قطع نمى كند، اگر همدين تو بود دو حق داشت : حق رحم و حق اسلام. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : در كتاب رسول خدا يافتيم : اِذا قَطَعُوا الاَْرْحامَ جُعِلَتِ الاَْمْوالُ فى اَيْدِى الاَْشْرارِ. [١٢٥]
وقتى مردم قطع رحم كردند، اموال در دست اشرار قرار مى گيرد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : ثَلاثَةٌ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ : مُدْمِنُ خَمْر، وَ مُؤْمِنُ سِحْر، وَ قاطِعُ رَحِم. [١٢٦]
سه گروه به بهشت وارد نمى شوند : دائم الخمر، مؤمن به جادوگرى، و قطع كننده با اقوام. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : از گناهانى كه فنا را زود مى آورد و اجل را نزديك مى كند به خدا پناه مى برم. فَقالَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ اَوَ يَكُونُ ذُنُوبٌ تُعَجِّلُ الْفَناءَ ؟ فَقالَ : نَعَمْ وَيْلَكَ قَطيعَةُ الرَّحِمِ. [١٢٧]
راوى گفت يا اميرالمؤمنين آيا گناهانى هست كه اجل را نزديك كند. فرمود : واى بر تو قطع رحم. و نيز حضرت فرمود : اَقْبَحُ الْمَعاصى قَطيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْعُقُوقُ. [١٢٨]
زشت ترين گناهان قطع رحم و عاق پدر و مادر شدن است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ الرَّحْمَةَ لا تَنْزِلُ عَلى قَوْم فيهِمْ قاطِعُ رَحِم. [١٢٩]
رحمت حق بر ملّتى كه قاطع رحم در آنان است فرود نمى آيد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ الْمَلائِكَةَ لا تَنْزِلُ عَلى قَوْم فيهِمْ قاطِعُ رَحِم. [١٣٠]
فرشتگان بر جمعيتى كه در ميان آنان قاطع رحم است نازل نمى شوند. فرزند متوكل به حضرت هادى(عليه السلام) عرضه داشت پدرم واجب القتل است اجازه مى فرمائيد او را به قتل برسانم، حضرت فرمودند چون فرزند او هستى تو اين كار را نكن، زيرا اگر او را به قتل برسانى بيش از شش ماه در دنيا نخواهى ماند!
( فاتّقوا اللّه مااستطعتم واسمعوا واطيعوا وانفقوا خير لانفسكم ومن يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون ) تغابن / ١٦

صـلـه رحـم موجبات سعادت و شقاوت خانواده
سعادت و شقاوت محصول اعمال و اخلاق و عقايد انسان است، عقايد حقه، اخلاق حسنه، اعمال صالحه موجب بوجود آمدن سعادت، و اعتقادات خلاف حقيقت، و سيئات اخلاقى، و اعمال زشت باعث شقاوت است.
سعادت به معناى خوشبختى در دنيا و آخرت، و شقاوت به معناى بدبختى و تيره روزى در دنيا و آخرت است. رضاى حق و بهشت ابد ثمره سعادت، و دشمنى حق و عذاب دردناك هميشگى ميوه تلخ شقاوت است. اين دو حقيقت، يعنى سعادت و شقاوت را واجب است خانواده هاى عزيز مسلمان و مؤمن به آن توجه داشته باشند. زن و شوهر از ابتداى ازدواج بايد به جذب عوامل سعادت و دفع علل شقاوت با كمك يكديگر، اقدام كنند، تا خانه و محيط آن براى هر دو فضائى سالم، و براى فرزندانشان محيطى پاك باشد. خانواده از ابتداى زندگى بايد با ايمان، و انجام عمل صالح و آراستگى به اخلاق، زمينه جذب رضاى حق و استحقاق ورود به بهشت الهى را فراهم كنند.
بحث سعادت و شقاوت در قرآن مجيد و روايات، و علل هر دو برنامه به طور مفصل ذكر شده، و به تمام مردم هشدار داده شده، كه خود را از سعادت محروم، و دچار شقاوت ننمايند. من به تناسب سخن در نظام خانواده و اينكه اهل خانه در زندگى با يكديگر واجب است اصولى را مراعات كنند، و از مسائلى بپرهيزند، كه سعادت آنها در گرو آنان است به دو مرحله حسنات و سيّئات اخلاقى اشاره مى كنم، كه بيشتر مورد نياز خانواده هاست، و بحث ايمان و عمل را ارجاع به كتب مفصل مى دهم. خانواده ها بخصوص خانواده هاى ايران اسلامى از نظر ايمان به خدا و قيامت، و قبول نبوت و ولايت، و انجام واجبات مثل نماز و روزه و حج و حقوق مالى و پرهيز از محرماتى چون خوردن حرام، و انجام شهواتى كه خلاف انسانيت است، و مراعات محرم نامحرمى در حدّ قابل قبول هستند، بيشتر ضعف خانواده ها در عدم رعايت مسائل اخلاقى، و دورى از سيئات نفسى است، كه تا جائى كه لازم است به توضيح اين دو مرحله قناعت مى كنم.
انصاف انصاف به معناى دادگرى، عدالت، خدمت به ديگران، و آنچه را براى خود خواستن براى همه خواستن، و هر چه را بر خود نخواستن براى ديگران نخواستن است. اين واقعيت بايد بر زن و شوهر و از جانب زن و شوهر بر فرزندان، و از جانب فرزندان بر پدر و مادر حاكم باشد. هركس از نظر اسلام موظف و مكلف است به ديگران انصاف دهد، و جانب مردم را در هر برنامه اى به خوبى رعايت نمايد.
امام صادق (عليه السلام) از رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت فرموده : اَعْدَلُ النّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنّاسِ ما يَرْضى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ ما يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ. [١٣١]
عادل ترين مردم كسى است كه آنچه را براى خود خوب مى خواهد براى ديگران هم بخواهد، و هرچه را براى خود كراهت دارد، براى ديگران هم داشته باشد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَنْ واسَى الْفَقيرَ، وَ اَنْصَفَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذلِكَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً. [١٣٢]
كسى كه با فقير هميارى و مساعدت كند، و از جانب خود به همگان انصاف دهد، او مؤمن واقعى است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود :
سه چيز از حقايق ايمان است : الاِْنْفاقُ مِنَ الاِْقْـتارِ، وَ اِنْصافُ النّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَ بَذْلُ الْعِلْمِ لِلْمُتَعَلِّمِ. [١٣٣]
انفاق به وقت نادارى، انصاف دادن به تمام مردم از جانب خود، و بخشيدن علم به نيازمند علم. مردى به رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت : عملى به من ياد بده كه دسترسى به بهشت را بر من آسان كند، حضرت فرمود : لا تَغْضَبْ، وَ لا تَسْأَلِ النّاسَ شَيْئاً، وَ ارْضِ لِلنّاسِ ما تَرْضى لِنَفْسِكَ. [١٣٤]
غضب مكن، دست پيش مردم دراز منما، و آنچه براى خود مى خواهى براى مردم هم بخواه. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : اَلا اِنَّهُ مَنْ يُنْصِفُ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ يَزِدْهُ اللّهُ اِلاّ عِزّاً. [١٣٥]
آگاه باشيد، كسى كه از جانب خود به تمام مردم انصاف دهد خداوند جز عزّت و بزرگى به او اضافه نمى كند.
چقدر عالى و شيرين است زندگى خانواده اى كه شوهر نسبت به همسر و زن نسبت به شوهر، و پدر و مادر نسبت به فرزند، و فرزند نسبت به پدر و مادر انصاف را رعايت كنند، و هركدام در هربرنامه اى، آنچه را براى خود مى خواهند براى ديگران بخواهند، و هرچه را براى خود نمى پسندند براى طرف خود هم نپسندند. اينطور نباشد، كه استراحت و راحت فقط براى مرد و فرزندان خانه، و تمام زحمات و مشقات بدوش زن باشد، اينگونه نباشد كه زن و شوهرى جان بكنند و بچه ها بخورند و بخوابند و طلبكار هم باشند، همه نسبت به هم اهل انصاف و دادگرى و عدالت و خدمت بوده، و در تمام كارهاى خانه به هم كمك كنند تا بخشى از سعادت آنان تأمين شود، و از هجوم شقاوت در امان بمانند.
مدارا و نرمخوئى بكارگيرى رفق و نرمخوئى، و سازش و ساختن با هم، و با اخلاق گرم و نرم با يكديگر زندگى كردن علاوه بر اين كه دستور اكيد اسلام است، نوعى عبادت و داراى ثواب و بهره فوق العاده است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلرِّفْقُ يُمْنٌ، وَ الْخُرْقُ شُؤْمٌ. [١٣٦]
مدارا و رفق، بركت و ميمنت، و ناسازگارى و كار بى قاعده و عمل ناشايست شومى و بديُمنى است.
و نيز فرمود : اَلا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ تَحْرُمُ عَلَيْهِ النّارُ غَداً ؟ قالُوا : بَلى يا رَسُولَ اللّهِ قالَ : اَلْهَيِّنُ الْقَريبُ اللَّيِّنُ السَّهْلُ. [١٣٧]
شما را خبر دهم به كسى كه آتش فرداى قيامت بر او حرام است ؟ گفتند : آرى، فرمود : آنكه داراى آسانگيرى است، در زندگى و شئون آن به انسان نزديك، و نرمخو و آسان است. موسى به حضرت حق عرضه داشت : اِلهى ما جَزاءُ مَنْ كَفَّ اَذاهُ عَنِ النّاسِ وَ بَذَلَ مَعْرُوفَهُ لَهُمْ ؟ قالَ : يا مُوسى تُناديهِ النّارُ يَوْمَ الْقِيامَةِ : لا سَبيلَ لى عَلَيْكَ. [١٣٨]
خداوندا جزاى كسى كه مردم آزارى ندارد، و به همه خوبى مى كند چيست ؟ خطاب رسيد موسى، آتش در قيامت به او مى گويد : راهى به جانب من ندارى. از رسول حق پرسيدند، برترين برنامه اسلام براى انسان كدام است ؟ فرمود : مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ يَدِهِ وَ لِسانِهِ. [١٣٩]
تمام مسلمانان از دست و زبان او سالم و در امان باشند. رسول الهى (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : ما مِنْ عَمَل أَحَبَّ اِلَى اللّهِ تَعالى وَ رَسُولِهِ مِنَ الاْيمانِ بِاللّهِ وَ الرِّفْقِ بِعِبادِهِ، وَ ما مِنْ عَمَل اَبْغَضَ اِلَى اللّهِ تَعالى مِنَ الاِْشْراكِ بِاللّهِ تَعالى وَ الْعُنْفِ عَلى عِبادِهِ. [١٤٠]
عملى نزد خداوند و رسولش مححبوبتر از ايمان و نرمخوئى و رفق به بندگان نيست، و عملى در پيشگاه حق و رسولش، مبغوض تر از شرك و خشن رفتار كردن با عباد خدا نيست. وظيفه الهى مرد نسبت به زن، زن نسبت به شوهر، و زن و شوهر نسبت به فرزندان، و فرزندان نسبت به پدر و مادر و همه نسبت به همگان رفق و مدارا و نرمى و محبت و وقار و آسانگيرى است. نصيحت نصيحت و خيرخواهى داراى بهره دنيائى و آخرتى و قبول نصيحت از ناصح موجب نورانيت قلب، و بيدارى و بينائى است.
هر كسى در حدّ توان و قدرتش لازم است ديگرى را نصيحت كند و نسبت به او خيرخواه باشد، و مستمع نصيحت هم ضرورى است پند و نصيحت را بشنود و آن را بكار بندد.
در نصيحت نمودن حيا و شرم و كم روئى را بايد كنار گذاشت، زيرا جاى حيا اينـجا نيست، و در قبول نصيحت هم بايد كبر و غرور را بدور انداخت، كه حياى مانع نصيحت بفرموده رسول حق حياى احمقانه، و كبر مانع قبول نصيحت و اخلاقى شيطانى است. مرد خانه لازم است گاهى نسبت به زن و فرزند خود خيرخواهى كند و آنان را نصيحت نمايد، و به تكاليف و وظايفشان آشنا سازد، گاهى لازم مى آيد زن شوهر را نصيحت كند، و گاهى واجب مى شود فرزندان نسبت به پدر و مادر خيرخواهى نمايند، و بر هر يك لازم و ضرورى است كه نصيحت طرف مقابل را گوش كند و از تكبر و غرور در اين زمينه بپرهيزد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : مَنْ رَأى اَخاهُ عَلى اَمْر يَكْرَهُهُ فَلَمْ يَرُدَّهُ عَنْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ خانَهُ . . . [١٤١]
كسى كه برادرش را در برنامه اى زيانبار ببيند و قدرت دفع آن را داشته باشد، ولى براى حفظ او از خطر اقدام نكند، و به او هشدار ندهد بدون ترديد به برادر مؤمن خود خيانت ورزيده. ادب وزين بودن، موقر بودن، تربيت داشتن، در برخوردها مراعات كردن افراد، اندازه خود را در همه جا و نزد همه كس نگاه داشتن، سخن بجا گفتن، احترام مردم را نگاه داشتن و امثال اين امور از مراتب ادب است. مرد بايد نسبت به همسرش و زن نسبت به شوهر، و هر دو نسبت به فرزندان، و فرزندان نسبت به پدر و مادر مؤدب باشند.
ادب ارزش انسان را بالامى برد، شخصيت و عزت آدمى را حفظ مى كند،محبوبيت را افزايش مى دهد، ياران را زيادترمى كند، فرد را در خانواده وبيرون چهره مى نمايد، علاوه بر همه اين امور، ادب موجب جذب رحمت و رعايتش نوعى عبادت است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : لا حَسَبَ اَبْلَغُ مِنَ الاَْدَبِ. [١٤٢]
حسبى رساتر از ادب نيست. و در كلامى حكيمانه فرمود : . . . وَ كَفى بِكَ اَدَباً لِنَفْسِكَ تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ. [١٤٣]
در ادب وجودت همين بس، كه آنچه را نسبت به غير كراهت دارى، از آن خوددارى كنى. و در سخن ديگرى فرمود : حُسْنُ الاَْدَبِ يَنُوبُ عَنِ الْحَسَبِ. [١٤٤]
خوبى ادب به جاى حسب است، آن را كه سرمايه ادب هست عاليترين حسب هست، و آنكه ادب ندارد ريشه حسب ندارد. حفظ خانواده از اتهام رفتار و كردار، برخورد و معاشرت، آمد و رفت با ديگران از نظر اسلام بايد به گونه اى باشد، كه خانواده يا فردى از آن در معرض تهمت قرار نگيرد. تهمت، بناى آبروى خانواده را ويران، و باعث زحمت و دردسر، و تلخى زندگى مى شود.
ممكن است انسان با برنامه اى، يا كارى، يا شخصى روبرو شود، كه از نظر خودش هيچ مانعى نداشته باشد، ولى ديگران كه از واقعيت داستان خبر ندارند، و نگاهدار زبان خود از قضاوت بيجا نيستند، به تدريج برنامه را با معناى ديگر در بين اهل محل و مردم رواج دهند، و آنگاه نظر مردم بخصوص همسايگان به انسان نظرى ديگر شود، و به هويت و حيثيت خانواده لطمه جبران ناپذيرى بخورد، و آينده افراد خانواده را با خسارت و زيان روبرو كند، فرض كنيد بخواهد وارد يك برنامه اقتصادى، يا معاشرتى، يا رابطى گردد، و يا براى پسرش از محل دختر بگيرد، يا دختر شوهر دهد، ولى آن تهمت، كه بيجا هم بوده، اما خود انسان با بى توجهى به برخورد خود باعث و موجبش گرديده، مانع آن حركات مثبت گردد. امام صادق (عليه السلام) فرمود : پدرم به من هشدار داد : يا بُنَىَّ مَنْ يَصْحَبْ صاحِبَ السُّوءِ لا يَسْلَمْ، وَ مَنْ يَدْخُلْ مَداخِلَ السُّوءِ يُتَّهَمْ، وَ مَنْ لا يَمْلِكْ لِسانَهُ يَنْدَمْ. [١٤٥]
پسرم، كسى كه با رفيق بد بنشيند سالم نمى ماند، و آنكه وارد موارد بد شود تهمت مى خورد، و هركس زبانش را حفظ نكند پشيمان مى شود. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : اَوْلَى النّاسِ بِالتُّهْمَةِ مَنْ جالَسَ اَهْلَ التُّهْمَةِ. [١٤٦]
شايسته ترين مردم به تهمت، كسى است كه با اهل تهمت معاشرت مى كند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : مَنْ وَقَّفَ نَفْسَهُ مَوْقِفَ التُّهْمَةِ فَلا يَلُومَنَّ مَنْ اَساءَ الظَّنَّ بِهِ. [١٤٧]
كسى كه خود را در جايگاه تهمت قرار مى دهد سوء ظن دار به خود را ملامت نكند. امام صادق (عليه السلام) در روايتى عجيب فرمود : اِتَّقُوا مَواضِعَ الرَّيْبِ، وَ لا يَقِفَنَّ اَحَدُكُمْ مَعَ أُمِّهِ فِى الطَّريقِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ كُلُّ اَحَد يَعْرِفُها. [١٤٨]
از مراكزى كه مردم نسبت به شما شك مى كنند بپرهيزيد، و كسى از شما در راه رفت و آمد مردم با مادرش نايستد، زيرا همه نمى دانند خانمى كه با او ايستاده اى مادر شماست! آرى ممكن است جاهل به حقيقت در بين مردم محل پخش كند كه فلانى با زنى غريبه بگو و بخند داشت، و معلوم است كه آدم درستى نيست، بايد مردم نسبت به او توجه داشته باشند، مبادا كه از ناحيه وى به ناموس ديگران ضربه اى وارد شود!! مرد خانه، زن خانه، و فرزندان خانواده، جداً واجب است از مواضع تهمت بپرهيزند، و خود را در معرض ريخته شدن آبرو قرار ندهند، كه اسلام نسبت به اين مسئله سخت گير است. وفاى به عهد وفاى به عهد از نظر احكام فقهى و شرعى واجب، و شكستن پيمان حرام است.
عقد بين زن و مرد تعهدى الهى است، كه زن و شوهر بايد براى حفظ آن تعهد و وفاى به آن توجه داشته باشند، قولى كه شوهر به زن مى دهد، و زن به شوهر مى دهد، و زن و شوهر به خانواده هر يك مى دهند، و پدر و مادر به فرزند مى دهد، در صورتى كه مانع شرعى نداشته باشد يك نوع تعهد است، و وفاى به آن واجب، و روگردانى از آن حرام قطعى است. قرآن مى فرمايد : و اوفوا بالعهد انَّ العهدَ كان مسئُولاً. [١٤٩]
و به پيمان و عهد خود وفاكنيد، كه در قيامت نسبت به عهد مؤاخذه خواهيد شد. امانتدارى، و وفاى به عهد از نشانه هاى حتمى و قطعى مؤمن است : و الَّذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون. [١٥٠]
امام سجاد (عليه السلام) تمام شرايع و دستورات دين را در سه چيز مى داند : قَوْلُ الْحَقِّ، وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ. [١٥١]
گفتار حق، حكم به عدالت، وفاى به عهد. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : در سه چيز احدى را در دنيا و آخرت عذر نيست : اَداءُ الاَْمانَةِ اِلَى الْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفاجِرِ، وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ بَرَّيْنِ كانا اَوْ فاجِرَيْنِ. [١٥٢]
اداء امانت به خوب و بد، وفاء به عهد به مؤمن و فاجر، نيكى به پدر و مادر چه خوب باشند و چه بد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لا دينَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ. آنكس به عهدش احترام نمى گذارد، و پيمانش را وفا نمى كند، دين ندارد. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود : اِنّا اَهْلُ بَيْت نَرى ما وَعَدْنا عَلَيْنا دَيْناً كَما صَنَعَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم). [١٥٣]
ما اهل بيتى هستيم كه وعده خود را به منزله دين و بدهى مى دانيم چنانكه رسول خدا وعده را دين و بدهى مى دانست. مشورت خانه نبايد مركز استبداد به رأى باشد، تنها يك نفر حكم براند، و هرچه به فكرش رسيد، يا دلش خواست، آن را به خانواده تحميل كند.
مشورت فوائد زيادى دارد، اگر مرد و زن در امور خانه با هم مشورت كنند و با فرزندان عقل رس خود هم مشورت نمايند، يا گاهى از بزرگترها كه تجربه بيشترى دارند، و سرد و گرم روزگار را چشيده اند نظرخواهى نمايند به صلاح زندگى و گاهى بسود دنيا و آخرت آنان است. در مسئله مشورت اصرار داشته باشيد، خود محور نباشيد، به نظر ديگران بى محلى ننمائيد، نظر ديگرى را ردّ نكنيد، خود را اعلم از ديگران مدانيد، زمينه مشورت را براى تمام اهل خانه فراهم كنيد، كه مشورت عاملى كمك دهنده و گاهى نجات دهنده از خطرات سنگين است.
قرآن مجيد در سوره آل عمران آيه ١٥٩ و سوره شورى آيه ٣٦ ـ ٣٨ به مسئله مشورت كردن توجه فوق العاده اى نموده.
مشورت كردن، در حقيقت پيروى از قرآن، راهگشاى مشكلات، و سدّى در برابر خطرات است. حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : شاوِرْ فى اَمْرِكَ الَّذينَ يَخْشَوْنَ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. [١٥٤]
در برنامه زندگى با خداترسان مشورت كن. و نيز فرمود : سه چيز كمر شكن است : رَجُلٌ اِسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ، وَ نَسِىَ ذُنُوبَهُ، وَ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ. [١٥٥]
آنكه عملش را زياد ببيند، و گناهش را فراموش كند، و خودرأى باشد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : خاطَرَ بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَغْنى بِرَأْيِهِ. [١٥٦]
خودرأى خود را به خطر گرفتار كرد. آنكه با او مشورت مى شود، بايد در پاسخ مشورت حق را رعايت كند، و مشورت كننده را به بهترين راه لازم هدايت نمايد، خيانت در مشورت گناهى بسيار بزرگ است. على (عليه السلام) فرمود : مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمينَ فى مَشْوَرَة فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْهُ. [١٥٧]
كسى كه با مسلمانان در مشورت خيانت بورزد، به حقيقت كه از او بيزارم. تواضع تواضع حالتى اخلاقى، انسانى، و اسلامى است، تواضع و فروتنى ميوه شيرين خودشناسى، و عرفان به موقعيت خويش است. انسانى كه خود را بنده خدا مى داند، و تمام نعمت هائى كه از آن بهره مند است از خدا مى داند، و همه را بهتر از خود به حساب مى آورد، و خلق را بندگان حق مى شمارد، و به حقيقت براى خود در اين پهن دشت هستى چيزى قائل نيست، غرق در فروتنى و تواضع است. مردى كه زن را بنده خدا مى داند، فرزندانش را مملوك حق مى بيند، خود را خادم آنان به حساب مى آورد، زن و بچه را امانت حق در دست خود مى نگرد، غيرفروتنى و تواضع نسبت به آنان ندارد.
زن وقتى غرور و كبر نداشته باشد، در مقابل شوهر حسب و نسبت و موقعيت خانوادگى خود را به حساب نياورد، علم و دانشش را چيزى نبيند، مدرك را موجب سرافرازى حقيقى ننگرد، البته نسبت به شوهر و اهل خانه فروتن و متواضع است.
فرزندان عاقل نسبت به پدر و مادر غير كُرنش و فروتنى، و خضوع و تواضع برنامه اى ندارند. تواضع عزت و شرف، و بزرگى و كرامت مى دهد، تواضع سربلندى و سرفرازى مى آورد، تواضع خانه را گرم و با حال و با صفا نگه مى دارد، تواضع جلب محبت مى كند، پيوند خانوادگى را محكم مى كند.
متكبّر بايد بداند احدى، حتى زن و بچه خريدار تكبر نيستند، و روح آنان كبر را دفع و متكبر را از چشم آنان مى اندازد. حضرت عسگرى (عليه السلام) فرمود : . . . وَ مَنْ تَواضَعَ فِى الدُّنْيا لاِِخْوانِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ مِنَ الصِّدّيقينَ وَ مِنْ شيعَةِ عَلِيِّ بْنِ اَبيطالِب (عليه السلام) حَقّاً. [١٥٨]
كسى كه در دنيا نسبت به برادران ايمانى خود متواضع باشد، در نزد حق از صدّيقين، و به حقيقت از شيعيان على بن ابيطالب (عليه السلام) است. امام صادق (عليه السلام) از پدرانش روايت مى كند : اِنَّ مِنَ التَّواضُعِ اَنْ يَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ، وَ اَنْ يُسَلِّمَ عَلى مَنْ يَلْقى، وَ اَنْ يَتْرُكَ الْمِراءَ وَ اِنْ كانَ مُحِقّاً، وَ لا يُحِبَّ اَنْ يُحْمَدَ عَلَى التَّقْوى. [١٥٩]
از تواضع، نشستن در جلسه عمومى يا خانوادگى است در جائى كه جا باشد، و سلام كردن به هركسى است كه با او ملاقات كند، و ترك جدال و بگو و مگو است گرچه حق با انسان باشد، و اينكه انسان دوست نداشته باشد بر پاكى و تقوا در بين مردم ستايش شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) به وقت مرگ فرمود : عَلَيْكَ بِالتَّواضُعِ فَاِنَّهُ مِنْ اَعْظَمِ الْعِبادَةِ. [١٦٠]
بر تو باد به فروتنى و تواضع، همانا اين برنامه از بزرگترين عبادت است. رحمت آوردن به كوچكتر و احترام به بزرگتر دستور اسلام به تمام مرد و زن نسبت به كوچكتر و بزرگتر اين است، كه كوچك را رحمت آوريد و به بزرگتر احترام بگذاريد. خانه بايد محل اجراى دستورات حق و انبياء و ائمه باشد، تا روى سعادت دنيا و آخرت را ببيند. خشم به كوچك تر، داد و فرياد كردن به كوچكتر، كم محلى به او، محبت ننمودن به وى، نبوسيدن او، وفا نكردن به قولى كه به او داده شده، همه و همه معصيت و گناه است.
بى احترامى به بزرگتر، به خشم نظر كردن به او، گوش ندادن به خواسته وى، اظهار ملامت و خستگى از او نيز گناه و معصيت است. ما باعث به دنيا آمدن كوچكترها شده ايم، و بر ماست كه تا سر و سامان بگيرند از آنها با محبت و رحمت پذيرائى كنيم، و ما محصول بزرگ ترها هستيم، پس بر ما حق عظيمى دارند و احترام به آنان واجب و لازم است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) به وقت از دنيا رفتن فرمود : وَارْحَمْ مِنْ اَهْلِكَ الصَّغيرَ، وَ وَقِّرْ مِنْهُمُ الْكَبيرَ. [١٦١]
كوچك خانواده را مورد لطف و رحمت قرار بده، و بزرگ خاندان را احترام بگذار. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : بَجِّلُوا الْمَشايِخَ، فَاِنَّ مِنْ اِجْلالِ اللّهِ تَبْجيلَ الْمَشايِخِ. [١٦٢]
بزرگترها را بزرگ بشماريد، كه بزرگ شمردن خدا به بزرگ شمردن بزرگترهاست. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يَرْحَمْ صَغيرَنا، وَ لَمْ يُوَقِّرْ كَبيرَنا. [١٦٣]
از ما نيست كسى كه به صغير ما رحم نكند، و به بزرگ ما احترام نگذارد. مهماندارى بعضى از خانواده ها در قبول مهمان و مهماندارى سرسختى نشان مى دهند، بايد گفت اين سرسختى يا نشانه بى حالى و سستى و تنبلى، و يا علامت بخل است.
مهماندارى از اخلاق انبياء و ائمه، و از نشانه هاى اولياء الهى و مردان راه حق است. بخل يا سستى و تنبلى به هر شكل كه باشد قبيح است، مرد خانواده يا زن خانه، يا فرزندان بايد از مهمان با گشاده روئى استقبال كنند، زيرا عمل به اخلاق اولياء، و موجب خوشنودى حق، و گشايش در كار، و علت تحقق رحمت و لطف خداوند، و دفع بلا و خطر از اهل خانه است. مسئله مهماندارى به اندازه اى مهم است كه در معارف اسلامى آمده روزى مهمان با خود اوست، و صاحبخانه مهمان مهمانان خود است. تشويق به اين مسئله بسيار ممدوح، و موجب تقويت اخلاق، و جلوگيرى از اين برنامه خداپسندانه خلاف اخلاق انسانى است. امام ششم (عليه السلام) فرمود : اَلْمَكارِمُ عَشْرٌ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تَكُونَ فيكَ فَلْتَكُنْ اَحَدُها اِقْراءُ الضَّيْفِ. [١٦٤]
اصول بزرگوارى ده خصلت است، اگر بتوانى آنها را در خود جمع كنى اقدام كن، يكى از آنها پذيرائى از مهمان است. امام صادق (عليه السلام) درباره ورود و خروج مهمان مى فرمايند : . . . اِنَّهُمْ اِذا دَخَلُوا مَنْزِلَكَ دَخَلُوا بِمَغْفِرَتِكَ وَ مَغْفِرَةِ عِيالِكَ، وَاِذا خَرَجُوا مِنْ مَنْزِلِكَ خَرَجُوا بِذُنُوبِكَ وَ ذُنُوبِ عِيالِكَ. [١٦٥]
همانا وقتى مهمان وارد منزل تو مى شود براى تو و اهل بيت تو مغفرت خدا را مى آورد، و هرگاه خارج مى شود، گناهان تو و عيال تو را از بين مى برد! امام باقر (عليه السلام) فرمود : شِبْعُ اَرْبَع مِنَ الْمُسْلِمينَ يَعْدِلُ عِتْقَ رَقَبَة مِنْ وُلْدِ اِسْماعيلَ. [١٦٦]
سير كردن چهار مسلمان معادل آزاد كردن يك بنده از اولاد اسماعيل است. بنابراين انصاف، مدارا و نرمى، خيرخواهى، ادب، احتراز از مواضع تهمت، وفاى به عهد، مشورت، تواضع، رحمت به كوچك و احترام به بزرگ تر، مهماندارى، از اصول بزرگوارى، و موجب تأمين سعادت دنيا و آخرت است.
علل بدبختى و تيره روزى قهر كردن و از يكديگر جدا شدن و رو برگرداندن، تهمت زدن و افتراء بستن به پاك دامن، مشاجره لفظى، جستجو از عيوب يكديگر، غيبت، نمّامى، و دو به هم زنى، مكر و حيله و غش، استهزاء ديگران، اسراف، كبر، حسد، بخل، اطاعت از ديگران در امورى كه معصيت خدا است، تحميل شدن بر ديگران، دشمنى و كينه، كه هر كدام در قرآن مجيد آياتى، و در روايات بابى مستقل دارند، بايد از دامن خانواده ها دور باشد، و خانه و خانواده از آنها پاك بماند، چرا كه هر كدام از آنها گناه و برخى از آن گناهان، گناه كبيره و موجب عذاب حتمى در قيامت، و هر يك تيشه اى به ريشه درخت خانواده، و علّتى براى حصول شقاوت و تيره بختى است.
مفصل اين مسائل را بعد از قرآن در كتابهائى چون كافى شريف، جلد دوم، وسائل جلد يازدهم، شافى فيض، محجة البيضاء، جامع السعادات نراقى، و ساير كتب اخلاقى و روائى ملاحظه كنيد، بيانش از حوصله جلسه بيرون، و نيازمند به وقت فراوان و جلسات متعددى است.
( ... وما من شىء ابغض الى اللّه عزوجل من الطلاق ) وسائل ، ج ٢٢ ، ص ٧

طلاق و ارث
زشتى طلاق
طلاق خودبخود مسئله خوبى نيست، طلاق برنامه اى است زشت، ناروا، و مورد نفرت حق و انبياء و امامان، مگر اينكه انجامش به خاطر علّت شرعى، و مورد قبول عرف اهل شرع باشد. طلاق بر اساس هوا و هوس مرد يا زن، عملى خلاف حق، و خلاف انسانيت، و بازى با احكام شرع، و دست اندازى به شخصيت يكى از دو طرف يا هر دو طرف است.
من ابتدا به روايات بسيار مهم باب طلاق اشاره مى كنم، سپس به بررسى آيات قرآن كريم و شرايط مسئله طلاق از نظر قرآن مى پردازم. حاجى سبزوارى آن حكيم بزرگ در كتاب شرح مثنوى از معصوم روايت مى كند :
ما خَلَقَ اللّهُ شَيْئاً عَلى وَجْهِ الاَْرْضِ اَحَبَّ مِنَ الْعَتاقِ، وَ لا خَلَقَ شَيْئاً عَلى وَجْهِ الاَْرْضِ اَبْغَضُ مِنَ الطَّلاقِ. [١٦٧]
خداوند چيزى در روى زمين محبوبتر از آزاد كردن برده، و مبغوض تر از طلاق و جدائى نيافريده. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : ما اَحَلَّ اللّهُ شَيْئاً اَبْغَضَ اِلَيْهِ مِنَ الطَّلاقِ. [١٦٨]
در حلال هاى خدا چيزى مبغوض تر از طلاق نيست. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ وَ لاَ الذَّوّاقاتِ. [١٦٩]
خداوند متعال مردانى كه زن را بازيچه خود، و زنانى كه مرد را بازيچه خود قرار دهند، و دم به ساعت دنبال طلاق باشند دوست ندارد. حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ كُلَّ مِطْلاق ذَوّاق. [١٧٠]
همانا خداوند متعال دشمن هر طلاق دهنده اى است، كه با تعدد طلاق زن را بازيچه يا مرد را بازيچه خود قرار داده. امام صادق (عليه السلام) فرمود : اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْبَيْتَ الَّذى فيهِ الْعُرْسُ، وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذى فيهِ الطَّلاقُ. [١٧١]
خداوند خانه اى كه در آن عروسى است دوست دارد، و دشمن خانه اى است كه در آن طلاق صورت مى گيرد. رسول خدا به مردى فرمود : همسرت چه كرد، گفت : او را طلاق دادم، فرمود بدون علت، بدون اينكه در او بدى و زشتى باشد ؟ عرضه داشت آرى بى علت! آن مرد ازدواج كرد، رسول خدا او را ديد، فرمود زن گرفتى ؟ عرضه داشت آرى، فرمود اكنون همسرت چه مى كند ؟ گفت او راطلاق دادم. فرمود بدون بودن زشتى عرضه داشت آرى. آن مرد دوباره ازدواج كرد، رسول حق به او گذشت فرمود زن گرفتى گفت آرى. فرمود اكنون چه مى كند عرض كرد او را طلاق دادم، فرمود بدون اينكه در او زشتى باشد گفت آرى. حضرت فرمود : اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ ـ اَوْ يَلْعَنُ ـ كُلَّ ذَوّاق مِنَ الرِّجالِ وَ كُلَّ ذَوّاقَة مِنَ النِّساءِ. [١٧٢]
خداوند عز وجل دشمن دارد يا لعنت مى كند هر مردى كه زن را بازيچه خود قرار دهد، و هر زنى كه مرد را بازيچه دست خود كند، طلاق فراوان دادن به وسيله مرد، يا طلاق فراوان گرفتن به توسط زن، به بازى گرفتن انسان و انسانيت است. مقدمات طلاق چنانچه علّتى در زندگى از جانب مرد ديده شود كه ادامه زندگى زن با او صلاح نباشد، يا موجبى در زن باشد كه براى مرد ادامه زندگى سخت و مشكل باشد، اگر رفع آن علت ممكن نباشد و مورد و زمينه براى طلاق مهيا باشد، طلاق امرى شرعى و بى مانع است. در اين مورد بايد زن و شوهر، و خانواده طرفين از تشديد مسئله بپرهيزند، و از هرگونه سخن ناروائى نسبت به مرد يا زن، يا خانواده هر يك از آن دو نفر خوددارى كنند.
اختلاف مرد با همسرش اگر علت شرعى داشته باشد موجب اين نگردد، كه ديگران با خود آن دو نفر دچار گناهان زبان از قبيل غيبت و تهمت و تحقير و سرزنش و استهزاء گردند، كه اينگونه گناهان باعث ازدياد شعله كينه زن و مرد و خانواده هاى آنان نسبت به يكديگر، و باعث عذاب انسان در روز قيامت است.
متأسفانه با پپش آمدن زمينه طلاق، در غيبت و تهمت و كينه توزى در خانواده ها باز مى شود، و تعداد زيادى از افراد خانواده، دچار اين گناهان سنگين و شقاوت بار مى گردند. زن يك وقت زن زندگى نيست، و تحمل او براى مرد بسيار مشكل، يا مرد مردى است كه در ضمن عقد شرايطى را با زن امضاء كرده، كه در صورت عملى نشدن آن شرايط زن حق طلاق داشته باشد و بالعكس، در اين وقت فقط بايد با آرامى و آرامش، و بدون آلوده شدن به معصيت طلاق صورت بگيرد، نه اينكه منجر به جار و جنجال و دعوا، و كشيده شدن پاى دو خانواده به معركه و تحقق همه گونه معصيت حق، و آبروريزى براى دو خانواده آبرودار شود.
من ناچارم به دو گناه از گناهان بزرگى كه در ابتداى طلاق دامنگير دو خانواده مى شود اشاره كنم، باشد كه با توجه به واقعيات الهى از گناه و معصيت پرهيز شود. غيبت قرآن مجيد مى فرمايد : لا يغتب بعضكم بعضاً اَيحبُّ احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً فكرهتموه. [١٧٣]
پشت سر يكديگر بدگوئى مكنيد، آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟ بى گمان آن را ناخوش و ناپسند مى داريد. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلْغيبَةُ اَسْرَعُ فى دينِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الاْكِلَةِ فى جَوْفِهِ. [١٧٤]
كار غيبت در ويران كردن دين مسلمان، سريع تر از هضم لقمه در شكم اوست. و فرمود : اِيّاكُمْ وَ الْغيبَةَ فَاِنَّ الْغيبَةَ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا. [١٧٥]
بر شما باد به غيبت، همانا غيبت از زنا شديدتر است. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : مَرَرْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بى عَلى قَوْم يَخْمِشُونَ وُجُوهَهُمْ بِاَظافيرِهِمْ فَقُلْتُ يا جَبْرَئيلُ مَنْ هؤُلاءِ قالَ هؤُلاءِ الَّذينَ يَغْتابُونَ النّاسَ. [١٧٦]
شب معراج به قومى گذشتم كه با ناخنهاى خود صورتشان را مى كندند، از جبرئيل پرسيدم اينان كيستند، گفت كسانى كه از مردم غيبت مى كردند. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْغيبَةَ كَما حَرَّمَ الْمالَ وَ الدَّمَ. [١٧٧]
خداوند غيبت مسلمان را حرام كرده، چنانكه ضرر به مال و خونش را حرام فرموده. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : اَلْغيبَةُ آيَةُ الْمُنافِقِ. [١٧٨]
غيبت نشانه انسان منافق است. و فرمود : مِنْ اَقْبَحِ اللُّؤْمِ غيبَةُ الاَْخْيارِ. [١٧٩]
از زشت ترين پستى ها، غيبت خوبان است. امام هفتم (عليه السلام) فرمود : مَلْعُونٌ مَنِ اغْتابَ اَخاهُ. [١٨٠]
از رحمت خدا دور است كسى كه از برادر ايمانى خود غيبت كند. حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) به مردى كه در حال غيبت بود، فرمود : يا هذا كُفَّ عَنِ الْغيبَةِ فَاِنَّها اِدامُ كِلابِ النّارِ. [١٨١] اى مرد خود را از غيبت حفظ كن، همانا غيبت غذاى سگان جهنم است! آرى، هواپرست، بدعت گذار، سلطان و رهبر ستمگر، بدكارى كه بدكارى او علنى است غيبت ندارد. [١٨٢]
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره گناه شنيدن غيبت فرمود : السّامِعُ لِلْغيبَةِ كَالْمُغْتابِ. [١٨٣]
شنونده غيبت مانند غيبت كننده است. درباره ردّ غيبت و نشنيدن آن، و حفظ آبروى برادر مسلمان و خواهر دينى در روايتى از رسول خدا آمده : مَنْ ذَبَّ عَنْ عِرْضِ اَخيهِ بِالْغيبَةِ كانَ حَقّاً عَلَى اللّهِ اَنْ يُعْتِقَهُ مِنَ النّارِ. [١٨٤]
كسى كه از آبروى برادر مسلمانش با جلوگيرى از غيبتِ غيبت كننده دفاع كند، بر خداوند است كه او را از آتش جهنم آزاد كند. بنابراين در مسئله طلاق آنچه كه بايد مطرح باشد فقط طلاق است، سخن گفتن خارج از حق و انصاف، و عدالت و كرامت، جز گناه و براى ديگران به جهنم رفتن چيزى نيست. تهمت و افترا گاهى براى توجيه طلاق، شوهر زن دست به تهمت عليه همسرش مى زند، و دامن پاك او را در ميان جمع لكه دار مى نمايد، و گاهى زن عليه همسرش خود را آلوده به تهمت مى كند، و گاهى خانواده مرد به زن و خانواده اش، و خانواده زن به مرد و خانواده اش تهمت مى زند، كارى كه در زشتى و پليدى نطير ندارد، و عذابش در قيامت بسيار سخت است. امام صادق (عليه السلام) از حكيم نقل مى كند : اَلْبُهْتانُ عَلَى الْبَرىءِ اَثْقَلُ مِنَ الْجِبالِ الرّاسِياتِ. [١٨٥]
تهمت به پاكدامن از كوههاى سر به فلك كشيده سنگين تر است. حضرت رضا (عليه السلام) از پدرانش از رسول حق روايت مى كند : مَنْ بَهَتَ مُؤْمِناً اَوْ مُؤْمِنَةً اَوْ قالَ فيهِ ما لَيْسَ فيهِ اَقامَهُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى تَلٍّ مِنْ نار حَتّى يَخْرُجَ مِمّا قالَ فيهِ. [١٨٦]
كسى كه به مرد يا زن باايمانى تهمت بزند، يا چيزى نسبت به او بگويد كه در او نيست، خداوند در قيامت او را بر تلى از آتش مى گذارد، تا آنچه در حق پاكدامن گفته ثابت كند. درسى آموزنده به مردى گفتند چرا مى خواهى همسرت را طلاق بدهى ؟ گفت : غيبت همسرم حرام است، پس از واقع شدن طلاق، آن زن شوهر كرد، از شوهر اول پرسيدند چرا همسرت را طلاق دادى، گفت غيبت زن ديگران حرام است. مسئله طلاق از نظر قرآن اگر زن و مرد بتوانند بدون دخالت دادن ديگران مشكل خود را حل كنند، و علّت يا علل جدائى را از ميانه بردارند چه بهتر، اگر نتوانند، يك نفر انسان باوقار و باحوصله و تيزبين و متدين از جانب خانواده مرد، و يك نفر از جانب خاندان زن جلسه اى تشكيل دهند، باشد كه كار به طلاق نرسد : و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكماً من اهله، و حكماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفِّق الله بينهما انَّ الله كان عليماً خبيراً. [١٨٧]
چنانچه بيم آن داريد كه نزاع و خلاف سخت بين زن و شوهر پديد آيد، از طرف خانواده مرد و خانواده زن داورى انتخاب كنند، اگر نيت اصلاح در كار باشد، تا خداوند آن دو را بر اصلاح موفق فرمايد، كه خدا بر همه دانا و از همه چيز آگاه است. الطَّلاق مرَّتان فامساك بمعروف او تسريح باحسان، و لا يحلُّ لكم ان تأخذوا ممّا آتيتموهنَّ شيئاً الاّ ان يخافا اَلاّ يقيما حدود الله فان خفتم الاّ يقيما حدود الله فلا جناح عليهما فيما افتدت به تلك حدود الله فلا تعتدوها و من يتعدّ حدود الله فاولئك هم الظّالمونَ. [١٨٨]
طلاق آن طلاقى كه شوهر در عدّه آن بدون عقد مى تواند همسرش را به خانه برگرداند، و دوباره با صلح و صفا زندگى را از سر بگيرند، و فرزندان را سر و سامان دهند دوبار است. زن را در ايام طـلاق بايد همسرش نيكو نگاه دارد، يا به نيكى رها نمايد. براى شما مردان حلال نيست آنچه را به زن داده ايد باز ستـانيد، مگر آنكه هر دو بترسند كه نتوانند مرزها و احكام الهى برپا دارند، به سبب ناسازگارى زن و شوهر پس اگر ترسيدند كه حدود خدا را برپا ندارند، گناهى بر آن دو نيست در آنچه زن عوض طلاق مهر خود را ببخشد اينها حدود خدا است، از آنها فراتر مرويد، و هر كه از مرزهاى خدا فراتر رود از ستمكاران است. و اذا طلَّقتم النِّساء فبلغن اجلهنَّ فامسكوهنَّ بمعروف او سرِّحوهنَّ بمعروف و لا تمسكوهنَّ ضراراً لِتعتدوا و من يفعل ذلك فقد ظـلم نفسه و لا تتَّخذوا آيات الله هزواً و اذكروا نعمت الله عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحـكمة يعظكـم به و اتَّقوا الله و اعلموا انَّ الله بكلِّ شئ عليمٌ. [١٨٩]
چون زنان را طلاق داديد و به پايان عده خود رسيدند، يا به نيكوئى نگاهشان داريد، يا به نيكوئى رهايشان سازيد، و براى ضربه زدن و زيان رساندن نگاهشان مداريد تا ستم كرده باشيد، و هر كه چنين كند بر خود ستم كرده، و آيات خدا را به شوخى و ريشخند مگيريد، و نعمتى را كه خداوند به شما ارزانى داشته و آنچه از كتاب و حكمت بر شما فرو فرستاده كه شما را بدان پند مى دهد به ياد آريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند به همه چيز آگاه است.
ملاحظه كنيد در كنار مسئله طلاق، انسان را متوجه نعمت ها، قرآن، حكمت و علم بى نهايت خودش مى نمايد، تا در اين مسئله انصاف و عدل در تمام جوانبش با تمام وجود رعايت شود. مسلّم است اگر خانواده ها پاى بند به ايمان به خدا و قيامت، و آراسته به اخلاق حسنه، و عمل صالح باشند، چيزى به عنوان طلاق در جمع آنان مطرح نخواهد شد، و زن و شوهر با صلح و صفا و مسالمت تا آخر عمر كنار يكديگر زندگى كرده، و فرزندان آنها هم از آن زندگى پرصلح و صفا و محبت بهره خواهند برد. پژمردگى، سستى، تنبلى، اعتياد، ترك تحصيل، و فاسد شدن بسيارى از فرزندان امت اسلام، ريشه در اختلاف پدر و مادر آنان و در نتيجه در طلاق آن دو نفر دارد. مرد ظلم و ستم نكند، حقوق زن را رعايت نمايد، به تعهدات خود پاى بند باشد، در زن و بچه دارى قواعد انسانى و اسلامى را بكار بگيرد، و زن در شوهردارى و خانه دارى و فرزنددارى آنچنان كه بايد باشد، تا برنامه اى به نام طلاق كه مبغوض خدا، و هيولائى درنده، و آتشى به بنيان خانواده است پيش نيايد، كه مقصر در طلاق در قيامت به مؤاخذه سخت دچار خواهد شد.
كارى كنيم كه آمار طلاق به حدّ اقل برسد، دست از چشم چرانى و گناه، ظلم و ستم بر يكديگر برداريم تا چيزى به نام طلاق نداشته باشيم. بر دادگسترى كشور است كه دفترچه اى مختصر در رابطه با مسائل عالى اخلاقى، و منفوربودن طلاق و جدائى تهيه كند، و به مراجعه كنندگان جهت طلاق بدهد، تا پس از مطالعه مراجعه كنند، باشد كه مراجعه نكنند، و زندگى سامانى جديد بگيرد، و زن شوهر چشيده، و مرد زن چشيده وارد معركه اجتماع نشوند، تا ضعيف الايمان هاى آنان به فساد كمك كنند و به گمراهان و آلودگان بيفزايند. پايان زندگى جادّه پرجوش و خروش زندگى، معركه حيات، عرصه گاه حركت و فعاليت و آمال و آرزو و پايانش مرگ، و انتقال انسان به جهان باعظمت آخرت، براى روبرو شدن با محصولات زندگى و ثمره عقايد و اعمال و اخلاق است. قرآن مجيد از مرد و زن مى خواهد، تا زنده اند به عاقبت و آخر كار و دنياى آخرت بينديشند، و توجه كنند براى آن ناحيه چه زاد و توشه اى فراهم كرده اند ؟ و لْتنظُر نفسٌ ما قدَّمت لغد. [١٩٠]
و بايد هر انسانى توجه دقيق كند كه براى فردايش چه فرستاده ؟ پيش از پايان زندگى مسئله اى كه بسيار بسيار مهم است، انتخاب وصيت شرعى جهت ثلث مال كه از رحمت و لطف او متعلق به خود انسان بعد از مرگ است، و بر وصىّ مؤمن و زرنگ و كارى است، كه ثلث را از مال جدا كند و به مصرفى كه در وصيت نامه قيد شده برساند. وصيت برنامه اى است كه تمام انبياء و اولياء و ائمه به آن توجه داشتند، و احدى از آنان نبود كه بدون وصيت از دنيا برود. وصيت دستور كتاب خدا در آيه ١٨٠ سوره مباركه بقره، و فرمان رسول حق به امت و امر امامان معصوم به شيعيان است. كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خيراً الوصيَّة. رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اَلْوَصِيَّةِ حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسْلِم. [١٩١]
وصيت براى بعد از مرگ سزاوار هر مسلمانى است. و نيز فرمود : مايَنْبَغى لاِمْرِىء مُسْلِم اَنْ يَبيتَ لَيْلَةً اِلاّ وَ وَصِيَّتُهُ تَحْتَ رَأْسِهِ. [١٩٢]
براى مسلمان سزاوار نيست يك شب بخوابد مگر اينكه وصيتش زير سرش باشد. و فرمود : مَنْ ماتَ عَلى وَصِيَّة ماتَ عَلى سَبيل وَ سُـنَّة وَ مـاتَ عَـلى تُقًى وَ شَهادَة، وَ ماتَ مَغْفُوراً لَهُ. [١٩٣]
هركس با به جا گذاشتن وصيت بميرد، بر طريق حق و سنت رسول از دنيا رفته، و مرگش بر تقوا و شهادت و مغفرت حق است. چه بهتر كه در اين زمان عجيب و غريب، كه كمتر به وصيت عمل مى شود، و قوانين دست و پاگير وصى را خسته مى كند، و ورثه را از پاى درمى آورد، خود انسان وصىّ خودش باشد، و به آنچه كه مى خواهد بعد از مرگش عمل شود خود عمل كند. هم اكنون كه زنده است اگر داراى مال و ثروت است، در راه خير، امثال تهيه زمينه ازدواج براى پسران و دختران، پرداخت مخارج ايتام، ساختن مدرسه، مسجد، راه، ساختمان براى مردم مستضعف اقدام نمايد و پس از مرگ بهره اش را دريافت كند.
حضرت على (عليه السلام) اين معنا را به انسان سفارش فرموده : يَابْنَ آدَمَ كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فى مالِكَ وَ اعْمَلْ فيهِ ما تُؤْثِرُ اَنْ يُعْمَلَ فيهِ مِنْ بَعْدِكَ. [١٩٤]
فرزند آدم خود وصى خود در مال و ثروتت باش، و آنچنانكه براى بعد از مردنت جهت اموالت برنامه انتخاب مى كنى، امروز آن را انجام بده.
برگ عيشى به گور خويش فرست***كس نيارد ز پس تو پيش فرست
در هر صورت مالى كه براى بعد از خود مى گذاريد سعى كنيد حلال باشد، چون حرام به ارث نمى رسد، و بيش از ثلث آن را براى مخارج بعد از مرگ خود وصيت نكنيد چون نافذ نيست، و وصيت خود را در تقسيم دو ثلث ديگر برابر آيات قرآن مجيد قرار دهيد كه ظلمى به ورثه صورت نگيرد.
بر وصى و ورثه واجب است بر اساس وصيت نامه اى كه طبق قرآن مجيد تنظيم شده عمل كنند، كه اجراى آن عبادت و داراى ثواب عظيم براى ميت و براى اجرا كنندگان است. بر ورثه واجب است قبل از تقسيم ارث حساب بدهى هاى كسبى، و خمسى، و نيز مهر و صداق زن، وطلب اشخاص، يا اگر حج بر ذمه ميت بوده پول حج را بپردازند، كه ثروتى كه در آن حقوق خدا و مردم وجود دارد بهره گيرى ورثه از آن حرام و موجب عقاب حق است.
در تقسيم ارث، سهم زن ميت و پدر و مادر و دختر و پسر، برابر كتاب خدا رعايت شود، كه اگر جز اين عمل شود، تعدّى از حدود خدا و موجب عذاب و عقاب است.
در برنامه تقسيم ارث به رساله هاى عمليه، يا به عالمى متخصص در فقه مراجعه كنيد تا مسئله برابر قانون حق انجام گيرد، و روح ميت از عمل شما شاد شود. باقيماندگان به اين معنا توجه كنند كه ميت در زمان حياتش با جان و دل، و شب و روز براى اداره امور شما زحمت كشيد، و هر مشقت و رنجى را تحمل كرد، و چه بسا در اين مسير به برخى از گناهان مالى دچار شد، او را فراموش نكنيد، براى او نماز بخوانيد، روزه بگيريد، صدقه بدهيد، ردّ مظالم بپردازيد، كار خير انجام دهيد، خلاصه به هر شكل ممكن براى آمرزش و شادى روح او بخصوص در شبهاى جمعه و ماه رمضان و رجب و شعبان از او ياد كنيد، تا پس از مرگ شما فرزندانتان از شما ياد كنند، و گاهگاهى كنار قبر آنان برويد كه حضرت حق به روح آنان اجازه انس با شما را مى دهد، و سبب مى شود كه آنان در عالم برزخ به شما دعا كنند.
يكى از دوستانم مى گفت دوستى دارم كه به وقت برخورد با مشكل، بدون فاصله از تهران به قم مى رود، و ساعتى كنار قبر پدر و مادرش مى نشيند، براى آنان فاتحه مى خواند، دعا مى كند، صدقه مى پردازد، و از آنان درخواست مى نمايد، برايش دعا كنند و سپس به تهران برمى گردد، در حالى كه تجربه كرده دعاى پدر و مادر به دنبال اوست و تا غروب آفتاب گره از كارش گشوده مى شود. اين صحيح نيست، كه پدرى يا مادرى از شيره جان خود جهت زندگى فرزندان و خوشبختى آنان مايه بگذارند، و پس از مرگ از آنان يادى نشود و براى آمرزش آنان كارى صورت نگيرد.
پايان
-------------------------------------------------
پاورقى ها :
[١٠٩] -نساء/١.
[١١٠] -رعد/٢١.
[١١١] -بقره/٢٧.
[١١٢] -رعد/٢٥.
[١١٣] -محمد/٢٢.
[١١٤] -بقره/٢٦٥.
[١١٥] -بقره/٢٧١.
[١١٦] -بقره/٢٧٤.
[١١٧] -بقره/١٧٧.
[١١٨] -سفينة البحار.
[١١٩] - بحار، ج ٧٤، ص ١٠٣.
[١٢٠] -بحار، ج ٧٤، ص ١٠٤.
[١٢١] -بحار، ج ٧٤، ص ١٠٣ ـ ١٠٥.
[١٢٢] -همان مدرك.
[١٢٣] -بحار، ج ٧٥، ص ١٨٥.
[١٢٤] -بحار، ج ٧٤، ص ١٣١.
[١٢٥] -بحار، ج ٧٣، ص ٣٦٩.
[١٢٦] -بحار، ج ٧٤، ص ٩٠.
[١٢٧] -بحار، ج ٧٤، ص ١٣٧.
[١٢٨] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٨٩.
[١٢٩] -همان مدرك.
[١٣٠] -ميزان الحكمة، ج ٤، ص ٨٩.
[١٣١] -بحار، ج ٧٢، ص ٢٥.
[١٣٢] -بحار، ج ٧٢، ص ٢٥ ـ ٢٨.
[١٣٣] -همان مدرك.
[١٣٤] -همان مدرك.
[١٣٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٣٣.
[١٣٦] -بحار، ج ٧٢، ص ٥١ ـ ٥٢.
[١٣٧] -همان مدرك.
[١٣٨] -همان مدرك.
[١٣٩] -بحار، ج ٧٢، ص ٥٣ ـ ٥٤.
[١٤٠] -همان مدرك.
[١٤١] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٥.
[١٤٢] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٧.
[١٤٣] -همان مدرك.
[١٤٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٦٨.
[١٤٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٠
[١٤٦] -همان مدرك.
[١٤٧] -همان مدرك.
[١٤٨] -بحار، ج ٧٢، ص ٩١.
[١٤٩] -اسرا/٣٤.
[١٥٠] -مؤمنون/٨.
[١٥١] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٢.
[١٥٢] -همان مدرك.
[١٥٣] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٧.
[١٥٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٨
[١٥٥] -همان مدرك.
[١٥٦] -بحار، ج ٧٢، ص ٩٨ ـ ٩٩.
[١٥٧] -همان مدرك
[١٥٨] -بحار، ج ٧٢، ص ١١٧.
[١٥٩] -بحار، ج ٧٢، ص ١١٨ ـ ١١٩.
[١٦٠] -همان مدرك.
[١٦١] -بحار، ج ٧٢، ص ١٣٦.
[١٦٢] -همان مدرك.
[١٦٣] -بحار، ج ٧٢، ص ١٣٧.
[١٦٤] -بحار، ج ٧٢، ص ٤٥٨.
[١٦٥] -بحار، ج ٧٢، ص ٤٥٩ ـ ٤٦٠.
[١٦٦] -همان مدرك.
[١٦٧] -شرح مثنوى، ص ١٤٢.
[١٦٨] -وسائل، ج ١٥، ص ٢٨٠.
[١٦٩] -ميزان الحكمة، ج ٥، ص ٥٤٦.
[١٧٠] -وسائل، چاپ آل البيت، ج ٢٢، ص ٨.
[١٧١] -وسائل، ج ٢٢، ص ٧.
[١٧٢] -وسائل، ج ٢٢، ص ٧.
[١٧٣] -حجرات/١٢.
[١٧٤] -وسائل، ج ١٢، ص ١٥٢.
[١٧٥] -بحار، ج ٧٥، ص ٢٢٢.
[١٧٦] -ميزان الحكمة، ج ٧، ص ٣٣٢ ـ ٣٣٣.
[١٧٧] -همان مدرك.
[١٧٨] -همان مدرك.
[١٧٩] -همان مدرك.
[١٨٠] -بحار، ج ٧٧، ص ٣٣٣.
[١٨١] -بحار، ج ٧٨، ص ١١٧.
[١٨٢] -بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٣.
[١٨٣] -ميزان الحكمه، ج ٧، ص ٣٥٢.
[١٨٤] -ميزان الحكمه، ج ٧، ص ٣٥٣.
[١٨٥] -وسائل، ج ١٢، ص ٢٨٨.
[١٨٦] -وسائل، ج ١٢، ص ٢٨٨.
[١٨٧] -نساء/٣٥.
[١٨٨] -بقره/٢٢٩.
[١٨٩] -بقره/٢٣١.
[١٩٠] -حشر/١٨.
[١٩١] -ميزان الحكمه، ج ١٠، ص ٤٩٤ ـ ٤٩٥.
[١٩٢] -همان مدرك.
[١٩٣] -همان مدرك.
[١٩٤] -نهج البلاغه، حكمت ٢٥٤.
۱۱