عصر ظهور

عصر ظهور6%

عصر ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عصر ظهور
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44734 / دانلود: 4762
اندازه اندازه اندازه
عصر ظهور

عصر ظهور

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

ايرانيان و نقش آنان در دوران ظهورمقدمه:

قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ايران ، كشور ايران در تصوّر غربيها پايگاهى حياتى ، آنهم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى آمد و از ديدگاه مسلمانها كشورى اسلامى و اصيل به شمار مى رفت كه شاه سرسپرده غرب و هم پيمان اسرائيل بر آن حكومت مى كرد و براى خودش ‍ خدمتى به اربابانش ، كشورش را دربست در اختيار و خدمت آنان قرار داده بود.

علاوه بر آنچه كه در تصوير ديگران بود، در ذهن يك فرد شيعه مانند من ، كشورى بود كه در آن مرقد مطهر امام رضاعليه‌السلام و حوزه علميه قم وجود داشت و كشورى داراى تاريخى اصيل و ريشه دار در تشيع و علماء و انديشمندان شيعه و تاءليفات گرانبها، زمانيكه به روايات وارده در خصوص ‍ مدح و ستايش ايرانيان برمى خوريم و آنها را بررسى مى كنيم به يكديگر مى گوئيم : اين روايات مانند روايتهايى است كه مدح و ستايش و يا مذمّت اهل يمن ، و يا بنى خزاعه را مى نمايد. از اين رو هر روايتى كه مدح و ستايش ‍ و يا مذمّت گروهها و قبيله ها و بعضى كشورها را دربردارد، نمى تواند بدون اشكال باشد. گرچه اين روايات صحيح و درست مى باشند، اما مربوط به تاريخ گذشته و احوال مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اوليه آن است.

اين طرز فكر رائج بين ما بود كه ، امت اسلامى در حالتى جاهلانه و فرمانبردار سلطه كفر جهانى و نوكران اوست ، در بين ملتها هيچيك بر ديگرى برترى ندارد، و چه بسا همين ايرانيان مورد بحث ، بدتر از ساير ملتها بوده اند، بدليل اينكه آنان طرفداران تمدنى كفرآميز و برترى جوئى هاى ملى و نژادى بوده اند كه سرسپردگانى چون شاه و اربابان غربى اش براى ايجاد چنين تز و طرز فكرى و تربيت مردم ايران ، بر همين روش پافشارى مى كردند.

...

تا اينكه پيروزى انقلاب اسلامى در ايران ، مسلمانان را در سطح جهان غافلگير كرد و قلبهاى غمگين آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود كه در قرن هاى گذشته بى سابقه بود، بلكه بالاتر، آنان تصور چنين پيروزى را نداشتند. اين سرور و خوشحالى همه كشورها و ملتهاى مسلمان را در برگرفت ، از جمله مظاهر خوشحالى مردم ، اين بود كه همه جا صحبت از فضل و برترى ايرانيان و طرفداران سلمان فارسى بود، به طور مثال ، يكى از صدها عنوانى كه غرب و شرق جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تيتر مجله تونسى شناخت بود كه در آن آمده بود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايرانيان را جهت رهبرى امت اسلامى برمى گزيند اين نوشته ها، خاطرات ما را درباره ايرانيان تجديد كرد و دريافتيم رواياتى كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آنان وارد شده است تنها مربوط به تاريخ گذشته آنها نبوده ، بلكه ارتباط به آينده نيز دارد

...

ما با مراجعه به منابع حديث و تفسير و بررسى روايات مربوط به ايرانيان ، به اين نتيجه رسيديم كه اين روايات و اءخبار بيش از آنكه مربوط به گذشته باشد، مربوط به آينده است و جالب اينكه اينگونه روايات در منابع حديث اهل سنت بيشتر از شيعه وجود دارد.

چه مى توان كرد، زمانيكه در روايات مربوط به حضرت مهدىعليه‌السلام و زمينه سازى حكومت آن بزرگوار، ايرانيان و يمنى ها داراى سهم بسزائى بوده و كسانى هستند كه به مقام ايجاد زمينه مناسب براى ظهور آن حضرت و شركت در نهضت وى نائل مى شوند.. و همچنين افراد شايسته اى از مصر و مؤ منانى حقيقى از شام و گروههايى از عراق نيز اين فيض بهره مند مى شوند و همينطور ساير دوستداران آن حضرت كه در گوشه و كنار جهان اسلام پراكنده هستند، از اين موهبت برخوردار مى شوند، بلكه آنان از ياران ويژه و وزراء و مشاورين آن حضرت ارواحنافداه مى باشند.

ما اينك ، رواياتى را كه پيرامون ايرانيان به طور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده ، و سپس به نقش آن در زمان ظهور مى پردازيم.

آيات و اخبار در ستايش ايرانيان

رواياتى كه درباره ايرانيان و پيرامون آياتى كه تفسير به ايرانيان شده وارد شده است ، تحت اين نه عنوان آمده است : الف طرفداران سلمان فارسى ب اهل مشرق زمين ج اهل خراسان د ياران درفش هاى سياه ه فارسيان و سرخ رويان ز فرزندان سرخ رويان ح اهل قم ط اهل طالقان البته خواهيد ديد كه كه غالبا مراد از اين عناوين يكى است ، اخبار ديگرى نيز وجود دارد كه با عبارت ديگرى از آنان ياد كرده است.

در تفسير قول خداى سبحان :( وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم )

خداى عزوجل فرمود:

اينك شما كسانى هستيد كه فرا خوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق كنيد، برخى از شما در انفاق بخل مى ورزد و كسى كه بخل كند به خويش بخل مى كند و خداوند بى نياز است و شما نيازمنديد و اگر روگردان شويد خداوند گروهى را غير از شما جايگزينتان مى نمايد و آنان مثل شما نيستند١٢ صاحب كشاف نقل كرده كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره كلمه قوم كه در آيه شريفه آمده است سئوال شد. سلمان فارسى نزديك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود آن حضرت با دست مبارك خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:

به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست ، اگر ايمان به كهكشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى يابند١٣ به نقل صاحب مجمع البيان از امام باقرعليه‌السلام روايت شده كه فرمود:

اى اعراب ، اگر روى برگردانيد، خداوند گروه ديگرى را جايگزين شما مى گرداند، يعنى ايرانيان

___________________

يار صفحه:

١غيبت طوسى ص ٢٨٠.

٢منطقه اى است در ٣٥ كيلومترى دمشق كه مدفن صحابى جليل القدر حضرت علىعليه‌السلام حجر بن عدى مى باشد.

٣يعنى بطرق گوناگون از عده اى از صحابه نقل شده كه علم به صدور آن از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاصل مى شود.

٤ارشاد مفيد ص ٤٠٥ و غيبت طوسى ص ٢٧٧.

٥كمال الدين صدوق صى ٤٣٤.

٦بحار ج ٥٢ ص ٢٢٩.

٧بحار ج ٥٢ ص ٢٣٥.

٨بحار ج ٥٢ ص ١١٣.

٩منطقه اى است نزديك كوفه

١٠بحار ج ٥٣ ص ٨٢ و ٨٤.

١١بحار ج ٥٢ ص ٢٠٧.

١٢سوره محمد آيه ٣٨.

١٣كشاف ج ٤ ص ٣٣١.

و صاحب الميزان آورده كه ذرّالمنثور، روايتى را عبدالرزاق و عبدبن حميد و ترمذى و ابن جرير و ابن ابى حاتم و طبرانى در كتاب اءوسط و و بيهقى در كتاب دلائل از ابوهريره نقل كرده است كه وى گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين آيه را( هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِوَاللَّـهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُم ) قرائت فرمود، عرض كردند: يا رسول اللّه ! اينها چه كسانى هستند كه اگر ما روى گردان شويم جايگزين ما مى شوند؟ پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست مبارك به شانه سلمان فارس زد و سپس فرمود:

او و طرفداران او، بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از فارس ايرانيان به آن دست مى يابند١ مانند اين روايت به طرق ديگرى از ابوهريره و همچنين از ابن مردويه از جابربن عبداللّه نقل شده است.

در اين روايت دو معنا كه همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد كه عبارتند از: اينكه ايرانيان فرس خط و جناح دومى بعد از اعراب ، براى به دوش ‍ كشيدن پرچم اسلام مى باشند. بدليل اينكه ، آنان به ايمان درست مى يابند هر چند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.

چنانكه در همين روايت سه مطلب قابل بحث است:

اولا: اينكه خداوند متعال اعراب را تهديد به جايگزينى فرس ايرانيان نموده است ، آيا مخصوص زمان نزول آيه در زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و يا اينكه مربوط به همه نسلهاست ، بگونه اى كه داراى اين معنى باشد: اگر شما اعراب روى گردان از اسلام شويد در هر نسلى كه باشد فرس را جايگزين شما مى گرداند؟

ظاهر معنى اين است كه به حكم قاعده مورد، مخصص نمى باشد اين نكته در همه نسلهاى بعدى نيز استمرار دارد و آيات مباركه قرآن در هر طبقه و نسلى ، نقش خورشيد و ماه را دارند يعنى در نورافشانى يكسان اند چه اينكه اين مطلب در روايات آمده و مفسران نيز بر آن اتفاق نظر دارند.

ثانيا: حديث شريف مى گويد مردانى از فارس به ايمان دست خواهند يافت نه همه آنان ، بديهى است كه اين خود، ستايشى است نسبت به افراد نابغه اى از بين آنها نه جميع آنها

اما ظاهر آيه شريف و روايت اين است كه هر دو، به طور عام ستايش از فرس مى نمايند، چون در ميان آنان كسانى هستند كه به درجه دستيابى به ايمان و يا علم مى رسند. بويژه با ملاحظه اينكه صحبت از گروهى است كه بعد از اعراب حامل آئين اسلام هستند. بنابراين مدح و ستايشى كه براى آنان به شمار آمده بدين جهت است كه آنها زمينه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود مى باشند و از آنان اطاعت و پيروى مى كنند.

ثالثا: آيا تاكنون روى گردانى اعراب از اسلام و جايگزين شدن فرس بجاى آنان صورت گرفته است يا خبر؟

جواب : بر اهل دانش و علم ، پوشيده نيست كه مسلمانان امروز، اعم از عرب و غيرعرب از اسلام واقعى اعراض نموده روى گردان شده اند. بدين ترتيب متاءسفانه فعل شرط، در آيه شريفه ان تتولوا اگر روى گردان شويد تحقق يافته و تنها جواب شرط، يعنى جايگزين شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است ، در اين زمينه هم با دقتى منصفانه مى توان گفت كه وعده الهى ، در آستانه تحقق است.

بلكه ، روايت بعدى كه در تفسير نورالثقلين آمده است دلالت دارد كه اين جايگزينى ، در زمان بنى اميه حاصل شده است ، چون زمانى كه عربها متوجه مراكز و مناصب و مال اندوزى شدند، فرس ايرانيان به كسب علوم اسلامى روى آورده و از آنان سبقت گرفتند از امام صادقعليه‌السلام منقول است كه فرمود: قد واللّه ابدل خيرا منهم ، الموالى سوگند بخدا كه بهتر از آن را جايگزين فرمود، يعنى عجم را گر چه تعبير به موالى در آن روز شامل غير فرس ايرانيان يعنى تركان و رومى ها كه اسلام آورده بودند نيز مى شده است اما آنچه مسلم است فرس به عنوان مراكز ثقل ، اكثريت آنان را تشكيل مى داده اند. بويژه با توجه به شناخت امام صادقعليه‌السلام نسبت به تفسيرى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آيه شريفه درباره فرس فرموده است.

در تفسير گفته خداى سبحان : و آخرين منهم لما يلحقوابهم خداى عزوجلّ فرمود:

اوست آنكه برانگيخت در بين درس نخوانده ها رسولى را از خودشان كه آيات خدا را بر آنان مى خواند و آنان را پاك مى سازد و كتاب و حكمت شان مى آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشكارى بودند و افراد ديگرى از ايشان كه به آنان نپيوسته اند و اوست خداى عزيز و حكيم٢ مسلم ، در صحيح خود از ابوهريره روايت كرده كه گفت : ما حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم كه سوره مباركه جمعه نازل شد و حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسيد به آيه( وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) مردى از او سؤ ال كرد، يا رسول اللّه : اينان چه كسانى هستند كه هنوز به ما نپيوسته اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهريره گفت : سلمان فارسى نيز در بين ما بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست مباركشان را بر سلمان نهاد و فرمود: بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ايمان بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از اينها طرفداران سلمان به آن دست خواهند يافت

در تفسير على بن ابراهيم ، ذيل آيه( وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ) آمده است كه:

و افراد ديگرى كه به آنها نپيوسته اند يعنى كسانى كه بعد از آنان اسلام آورده اند. و صاحب مجمع البيان آورده آنان همه افراد بعد از اصحاب هستند تا روز قيامت ، سپس گفته است كه آنان عجم ها و كسانى كه به لغت عربى حرف نمى زنند مى باشند چون پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى هر كسى كه وى را مشاهده كرده و كسانى كه بعدا مى آيند، اعم از عرب و عجم برانگيخته و مبعوث شده است به نقل از سعيد بن جبير و نيز از امام باقرعليه‌السلام .

مطلق بودن كلمه و آخرين منهم اقتضا دارد كه شامل همه طبقات و نسلهاى بعدى از زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عرب و غيرعرب مى شود، اما با مقايسه كلمه امّييّن و آخرين بهتر است كه بگوئيم مراد از امّييّن اعراب و از آخرين افرادى از غيرعرب كه اسلام مى آورند باشد، چنانكه بعضى روايات اهل بيتعليهم‌السلام گوياى اين مطلب است و صاحب كشاف نيز همين مبنا را پذيرفته است.

بنابراين ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه آيه شريفه را به فرس تفسير نموده است ، در حقيقت منطبق بر مصداق مهمى براى كلمه آخرين و يا مهم ترين مصداق ، از بين مصاديق آن مى باشد، گرچه صرف تطبيق ، باعث فضل و برترى بيشتر نمى گردد، اما چون پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را ستوده به اينكه آنان به ايمان و علم و يا اسلام هر چند دور و مشكل باشند نائل خواهند شد و از طرفى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در تفسير هر دو آيه عمدا، عين گفته خود را تكرار مى كنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى ، دليل روشنى بر اين مدعى است.

در تفسير كلام خداى بزرگ : بعثنا عليكم عبادا لنا اولى بأس شديد به بنى اسرائيل اعلام نموديم در كتاب ، تورات كه دو بار در زمين فساد و سركشى بزرگى خواهيد كرد، پس چون وعده يكى از آنها فساد برسد. بندگانى از خود را كه داراى قوت و نيرومندى شگرفى هستند به طرف شما مى فرستيم تا در همه جا جستجو كنند و اين وعده اى انجام شده است ، سپس پيروزى را مجددا براى شما برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان يارى كنيم و شما را از آنان دشمنانتان بيشتر و قوى تر گردانيديم اگر نيكى نموديد، براى خودتان و اگر بدى نموديد گريبانگير خودتان مى شود و زمانيكه ديگر وعده آن فساد آيد رويهاى شما را بد جلوه دهند تا اينكه داخل مسجد شوند همانگونه كه نخستين مرتبه وارد شوند و تا اينكه نابود و تباه كنند آنچه را كه بر آن غلبه يافتند تباه كردنى٣ در تفسير نورالثقلين از روضه كافى پيرامون تفسير آيه شريفه( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا ) از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود:

آنان كسانى هستند كه خداوند تبارك و تعالى قبل از ظهور قائمعليه‌السلام آنها را برنمى انگيزد و آنان دشمنى از آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را فرا نمى خوانند مگر اينكه او را به قتل مى رسانند

و عياشى در تفسير خود از امام باقر عليه‌السلام روايت كرده كه حضرت آيه شريفه

( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا)

را قرائت مى كردند، سپس فرمودند: او قائمعليه‌السلام و ياران اويند كه داراى قوت و نيروى زياد مى باشند.

و در بحارالانوار از امام صادقعليه‌السلام منقول است كه : حضرت آيه شريفه فوق را قرائت كردند... عرض كرديم فدايت شويم اينها چه كسانى هستند؟ سپس حضرت ٣ مرتبه فرمودند: بخدا سوگند آنان اهل قم هستند، به خدا سوگند آنان اهل قم هستند، بخدا قسم آنان اهل قم هستند٤ اما رواياتى كه از طريق شيعه و سنى در ستايش ايرانيان و نقش آنان در بدوش كشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده ، بسيار است ، از آن جمله:

روايت مربوط به مبارزه با اعراب ، براى بازگشت به اسلام

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه نقل كرده است كه:

روزى اشعث بن قيس نزد امير مؤ منانعليه‌السلام آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديكى حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار كرده و گفت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان ايرانيان كه اطراف شما را گرفته و نزديك شما نشسته اند بر ما چيره شده اند. در اين لحظه كه حضرت كاملا سكوت فرموده و سرش را بزير افكنده و با پاى خود آرام به منبر مى كوبيد يعنى اشعث چه گفتى ناگهان صعصعة بن صوحان كه يكى از ياران باوفاى حضرت بود گفت : ما را با اشعث چكار! امروز اميرمؤ منانعليه‌السلام درباره اعراب مطلبى را مى فرمايد كه هميشه بر سر زبانها خواهد ماند و فراموش نمى گردد، سپس حضرت پس از درنگى اندك ، سر را بالا گرفته و فرمود: كداميك از اين شكم پرستان بى شخصيت مرا معذور مى دارد و حكم به انصاف مى كند، كه برخى از آنها مانند الاغ در رختخواب خود مى غلطد و ديگران را از پند آموختن محروم مى سازد! آيا مرا اءمر مى كنى آنان ايرانيان را طرد كنم ، هرگز طرد نخواهم كرد. چون در اين صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و بندگانش را آفريد حتما شما را براى برگشت مجدد به آئين تان سركوب مى كنند همانگونه كه شما آنان ايرانيان را در آغاز، براى پذيرش آن آئين سركوب نموديد٥ اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ كنده و از سران منافقين و از جمله كسانى بوده كه در قتل اميرمؤ منانعليه‌السلام شركت داشت و دختر او جعده نيز همسر امام مجتبىعليه‌السلام بود كه آن حضرت را به وسيله زهر مسموم نمود و پسرش ‍ محمد بن اشعث از جمله افرادى بوده كه در به شهادت رساندن سيدالشهداء حضرت حسين بن علىعليه‌السلام سهيم بوده است.

به گفته روايت ، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب مسلمانهاست ننشست ، بلكه صف ها را شكافت و گردنهاى نمازگزاران را اين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينكه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهى از ايرانيان را ديد كه اطراف منبر امير مؤ منانعليه‌السلام گرد آمده اند. اشعث با قطع كردن خطبه و سخنرانى حضرت ، با صداى بلند، آن بزرگوار را مخاطب ساخت : اى اميرمؤ منان اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند، البته سرّ اينكه تعبير به سرخ رويان كرده اين است كه عرب رنگ سبز را اگر زياد باشد سياه مى گويند به همين جهت در اثر سرسبزى و بسيارى نخل خرما در عراق ، آن كشور را ارض سواد يعنى سرزمين سياه مى نامند. از اين رو از سفيد نيز تعبير به سرخ مى كنند. بدين جهت عجم ايرانيان را چون سفيد پوست هستند، سرخ رويان و يا فرزندان سرخ رويان مى گويند.

اما اينكه اميرمؤ منانعليه‌السلام مكرر با پاى مباركش به منبر زد، با اين كار به اشعث مى فرمود: چه مى گويى ؟ و بعد از آن ، امامعليه‌السلام سكوت فرمود و به فكر جواب وى برآمد.

اما صعصعة بن صوحان عبدى كه از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درك كرد كه منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست كه از ارزشهاى دنيوى است و بايد ويژه اعراب و امثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاى جديد و سفيد پوست ايرانيان اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوار نزديك تر باشند. وانگهى صعصعة عارف به آن موازين اسلامى بود كه امير مؤ منانعليه‌السلام به آنها ملتزم است با توجه به اين شناخت صعصعة مى دانست كه جواب امامعليه‌السلام به اشعث كوبنده خواهد بود. از اين رو صعصعه با جمله ما را با اشعث چكار او را سرزنش كرد كه چنين نعره عشيره اى و نژادپرستى را ضد ايرانيان سرداد. كه امامعليه‌السلام را وادار كرد، به نفع آنان ايرانيان و بر ضد عرب سخنرانى كند، سپس امامعليه‌السلام پس از سكوتى طولانى سرش را بالا گرفت اما نه اينكه به اشعث نگاه كند و جوابش را بدهد بلكه از او روى گردانيده و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد كه : چه كسى مرا معذور مى دارد؟ چه كسى به انصاف حكم مى كند درباره من ، از اين افراد بى شخصيت كه يكى از آنان كه نه داراى انديشه است و نه هدف بلكه انسانى كودن و پرخواب و شهوتران با لوليدن در رختخواب از ناز و نعمت پرخورى و شكم بارگى مانند حيوان ، به بى شخصيتى و كسل بودن و تنبلى خود اكتفاء ننموده ، بلكه ديگران را نيز از آموختن معارف دين محروم كند. و آنان را مورد طعنه قرار مى دهد زيرا آنان ايرانيان قلب هايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواى خود و منبر وى گرد مى آيند.

اى اشعث آيا مرا امر مى كنى كه آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى مرفه از طرفداران حضرت نوحعليه‌السلام چنين درخواستى را از او نمودند و بدو چنين گفتند: افرادى كه اطراف تو را گرفته از تو پيروى مى كنند جز اراذل و اوباش و بى انديشه ها نيستند ، بلكه اى اشعث پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبر خدا حضرت نوحعليه‌السلام به افراد پست و بى شخصيت قوم خودش مى باشد كه فرمود: من آنان را طرد نخواهم كرد چون در اين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.

سپس مولاى متقيانعليه‌السلام با سوگندهايى كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آينده كسانى كه اطراف منبر او حلقه زده بودند و طرفدارانش ، گفتار خود را به پايان برد مانند فقره اى از خطبه گذشته كه فرمود: سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات زنده را آفريد، البته او شما اعراب را براى اينكه به آئين اسلام برگرديد سركوب مى كند آنگونه كه شما در اوائل ، آنان ايرانيان مى زديد تا داخل در دين اسلام شوند اين مطلب دلالت دارد كه وعده الهى بزودى در بين اعراب محقق مى شود و آنان را از دين روبر مى گردانند و خداوند فرس ايرانيان را جايگزين آنها مى نمايد كه مانند آنان عرب زبان نيستند... و دلالت دارد كه پيروزى اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مى يابد و مقدمه براى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام است.

روايت : شيران بى قرار

اين روايت را احمد بن حنبل از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده كه آن حضرت فرمود:

نزديك است كه خداوند متعال ، اطراف شما را از عجم پر نمايد، آنان چون شيرانى هستند كه اهل فرار نيستند طرفهاى درگير و دشمنان شما را مى كشند و از غنيمت هاى شما استفاده نمى كنند.٦ اين روايت را نيز ابونعيم در كتاب خودش به چند طريق از حذيفه و سمرة بن جندب و عبدالله بن عمر نقل كرده است ، الا اينكه او بجاى عبارت از غنائم شما استفاده نمى كنند استفاده مى كنند آورده است٧ .

روايت : گوسفندان سياه و سفيد اين روايت را نيز حافظ ابونعيم در كتاب خود به چند طريق از ابوهريره و از مردى از صحابه و از نعمان بن بشير و مطعم بن جبير و ابوبكر و ابويعلى حذيفه يمانى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده است كه عبارت حديث ، از حذيفه مى باشد:

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: امشب خواب ديدم گوسفندانى سياه پشت سرم در حركتند، سپس گوسفندان سفيدى به آنها پيوستند، بطوريكه ديگر گوسفندان سياه را نديدم ، ابوبكر گفت : اين گوسفندان سياه اعراب هستند كه از شما پيروى مى كنند و گوسفندان سفيد عجم هستند كه از شما پيروى مى كنند و آنقدر تعداد آنان زياد مى شود كه عربها در بين آنها ديده نشده و بشمار نمى آيند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: درست است فرشته وحى هم چنين تعبير كرده است٨ در روايت ابونعيم عبارات گوناگونى است كه تعبير ابوبكر در آنها نيست و در برخى از آن روايات آمده است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خواب ديد كه گوسفندان سياهى را آب مى دهد كه گوسفندان سفيد بسيارى نيز بطرف ايشان روى آوردند...تا آخر.

روايت :ايرانيان ،طرفداران اهلبيت حافظ ابونعيم اين روايت را در كتاب ياد شده از ابن عباس نقل كرده و گفته است : نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صحبت از فارس به ميان آمد، حضرت فرمود: فارس ايرانيان طرفداران و دوستداران ما اهل بيت هستند٩ روايت : عجم ، مورد اعتماد پيامبر

اين روايت را نيز ابونعيم در كتاب خويش از ابوهريره روايت كرده كه گفت:

نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن از موالى و عجم ها به ميان آمد، حضرت فرمود: سوگند بخدا من بيش از شما و يا بيشتر از بعضى از شما به آنها اعتماد دارم١٠

____________________

يار صفحه:

١الميزان ج ١٨ ص ٢٥٠.

٢جمعه ٢ ٣.

٣اسراء ٤ ٧.

٤بحار ج ٦٠ ص ٢١٦.

٥شرح نهج البلاغه ج ٢٠ ص ٢٨٤.

٦مسند احمد ج ٥ ص ١١.

٧ذكر اصبهان ، حافظ ابو نعيم ص ١٣.

٨ذكر اصبهان ،حافظ ابونعيم ص ٨-١٠.

٩ذكر اصبهان ص ١١.

١٠ذكر اصبهان ص ١٢.

قريب به همين مضمون را ترمذى در كتاب خود آورده١ ، البته لفظ عجم ها در اينجا اعم از عجم ايرانى است و شامل غير عرب از عجم مانند تركان و غير آنها نيز مى شود.

روايت : آيا مردم ، كسانى جز فارسيان و روميان اند؟ ابونعيم در كتاب خود، اين روايت را از ابوهريره نقل كرده كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

امت من آنچه را امتهاى گذشته و نسل هاى قبل از آنان گرفته اند وجب به وجب و متر به متر خواهند گرفت گفته شد: يا رسول الله همانگونه كه فارس و روم انجام دادند؟ حضرت فرمود: مردم كدامند غير از فارس ها و روميان٢ اين روايت ، به حقيقتى از تاريخ تمدن اشاره دارد و آن اينكه فارس عجم و روميان يعنى غربى ها مركز ثقل تمدن بشريت را در تاريخ تشكيل مى دهند و ما در زمان خود شاهديم كه هيچ ملتى مانند فارس ايرانيان بر سر تمدن ، طرف درگير، با غربيها نيست.

دوران تجزيه و نزاع و كشمكش داخلى

كار آنها بدآنجا رسيد كه عليه يكديگر، از نيروهاى بت پرست باقى مانده پيرامون خود و از فراعنه مصر و آشور و بابل كمك خواستند.

يهوديان پس از در گذشت حضرت سليمانعليه‌السلام در شكيم نابلس گرد آمده و اكثريت آنها با يربعام بن نباط كه از دشمنان حضرت سليمان در زمان حياتش بود و از دست آن حضرت به آغوش فرعون مصر گريخت ، بيعت نموده و با بازگشت وى يهوديان به او خوش آمد گفته و او در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائيل تاءسيس كرد و پايخت آن را شكيم يا سامره قرار داد. و تعداد اندكى از آنان با رحبعام پسر حضرت سليمان بيعت نموده و پايتخت خود را قدس قرار دادند و اين دولت به نام يهودا معروف گرديد.

اما آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان كه خداوند او را در قرآن با اين جملهعنده علم من الكتاب نزد او دانشى از كتاب بود وصف نموده ، از بنى اسرائيل جز نسبت دروغ به وى دادن چيز ديگرى بهره نبرد.

تورات مى گويد:

كفر و بت پرستى در ميان پيروان يربعام امر آشكارى بود و او دو گوساله از طلا ساخته يكى از آنها را در قدس و ديگرى را در دان قرار داد و در كنار هر يك قربانگاهى قرار داد و به آنها گفت : اين خدايان شماست كه از مصر شما را به سوى شكيم روانه ساخت ، بنابراين در پيشگاه آنها قربانى كنيد و به طرف اورشليم نرويد، و ملت خواسته او را پذيرفت١٣ در كنار پرستش گوساله ، يربعام آنان را به پرستش ديگر خدايانى از جمله عشتروت خداى صيدونيها و كموش خداى موآبى ها و مكلوم خداى عمونى ها، فرمان داد١٤ .

________________

يار صفحه:

١بشاره الاسلام ، ص ٢٩٧.

٢الزام الناصب ص ٢٢٤.

٣كتاب دوم ، باب ٣٣: ٥٠ ٥٣.

٤كتاب دوم ، باب ١: ٣٨.

٥داوران ، باب ٣:١٣.

٦داوران ، باب ٤:٢.

٧دوران ، باب ١:٨.

٨داوران ، باب ١٣:١.

٩بقره ٢٤٦.

١٠كتاب صموئيل ، اصحاح ٢٤:٢٤ و سفر اول اخبار، اصحاح ٢١:٢٢: ٢٨.

١١شورى / ٢٧.

١٢سفر اول فرمانروايان اصحاح ١١: ١ ١٣.

١٣كتاب فرمانروايان باب ١٢:٢٦ ٣٣.

١٤كتاب اخبار فرمانروايان باب ١٢:٣١ و كتاب دوم فرمانروايان باب ١١:١٣ ١٥ و باب ١٣:٩.

طبق گفته كتاب خبرهاى فرمانروايان نخستين ، بعد از سه سال كشور يهودا به همين سرنوشت گرفتار شده و به پرستش بتان پرداختند١ .

شيشق فرعون مصر اين فرصت را غنيمت شمرده و در سال ٩٢٦ ق م به منظور پشتيبانى از يربعام و پايان دادن به دولت يهودا، رحبعام پسر حضرت سليمان و طرف داران وى ، طى هجومى قدس را اشغال نمود و خزينه هاى خانه خدا و مقر فرمانروا و حتى سپرهاى زرينى را كه حضرت سليمانعليه‌السلام ساخته بود با خود برد.٢ بنظر مى رسد شرائط فرعون مصر او را يارى نكرد تا سلطه مستمر خود يا هم پيمانش يربعام را تحميل كند.

بنابراين پس از عقب نشينى شيشق اين كشور كوچك اندكى از موجوديت خود را باز يافت و اين نبردها با يربعام همچنان ادامه داشت ، چنانكه آرامى ها از ضعف دو دولت استفاده نموده و با هجوم به كشور يهودا پس از به اسارت در آوردن سران آنها، آنان را به سوى پايتخت خود دمشق آورده و براى آنان جزيه مقرر داشتند، و اين ماجرا در زمان فرمانروايى آرامى بن هود سال ٨٧٩ ٨٤٣ ق .م انجام پذيرفت٣ .

آنگاه در زمان پادشاهى آخاب بن عومرى در سالهاى ٨٧٤ ق .م - ٨٥٣ ق .م جزيه و حمايت را بر كشور يربعام مقرر نمودند.

همچنين تورات ، نبرد فلسطينيها با اعراب در نار كوشسيين با كشور يهودا را در زمان فرمانروائى يهورام يادآور مى شود كه ، آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استيلاء يافته و زنان و فرزندان وى را به اسارت در آورند٤ .

و نيز مى گويد: لشكر آرامى در بيت المقدس به نبرد پرداخته و تمام سران آنجا را هلاك كرد و تمام گنجينه ها را بر گرفته و به حزائيل پادشاه آرامى ها تقديم نمود٥ .

هم چنين يوآش فرمانرواى اسرائيل بر كشور يهودا يورش آورده و حصار شهر را ويران ساخت و تمام زر و سيم و ظروف موجود در خانه خدا و خزينه هاى سلطان را به يغما برد٦ .

اين حالت كشمكش ميان آنان و تسلط كشورهاى مجاور بر آنان تا زمان اشغال گرى آشوريان ، ادامه داشت.

دوره استيلاى آشوريان

سلطه آشوريها بر يهوديان ، با هجوم شلمنصر سوم فرمانرواى آشوريان از سالهاى ٨٥٩ ق .م تا ٨٢٤ ق .م به كشور آرامى ها و قلمرو اسرائيل آغاز گرديد به گونه اى كه تمام منطقه ، تحت فرمان او و فرمانروايان آشورى پس از وى در آمد.و به نظر مى رسد كه كشور يهودا، برعكس كشور اسرائيل تحت فرمان و اطاعت آشوريان بود.

زيرا به نقل تورات : فرمانرواى آنجا، آحازبن يوثام ، از فرمانرواى آشور تغلث فلاسر خواست كه او دست به حمله اى عيله كشور اسرائيل و آرامى ها بزند و او در خواست اخير وى را پذيرفته و در سال ٧٣٢ ق .م اقدام به حمله نمود. و جانشين او شلمنصر پنجم نيز كار او را دنبال كرد، اما در حين محاصره شكيم نابلس پايتخت آنجا، در گذشت و جانشين وى سرجون دوم اشغال سامره را به پايان برد و بر آن تسلط يافت و اين مملكت را بطور كامل از بين برد و از حمله عليه اسرائيل نقشه راندن كه وطن كه با يهوديان به اجرا درآورند، آشوريان را يارى داد و تغلث فلاسر يهوديان را به عنوان اسارت به سرزمين خود برد و آشوريها را جايگزين آنها نمود٧ .

پس از او سلطان فقح به اتمام آن نقشه پرداخت و نيمى از نواده هاى منسى و غير او را به اسارت گرفت٨ .

و سرجون دوم ، نزديك به سى هزار تن را به سوى حران و كرانه خابور و ميديا جلاى وطن داد، و آرامى ها را جايگزين آنان نمود٩ .

در دوران فرمانروائى حزقيا كه ظاهرا مى كوشيد با مصريان ارتباط بر قرار نمايد، كشور يهود از اطاعت آشوريها خارج گرديد، كه سنجاريب فرمانرواى آشور بر وى خشمگين شد و قريب سال ٧٠١ ق .م براى به اطاعت در آوردن كشور يهودا، و با آخرين هجوم آشوريائى منطقه را تحت فرمان خويش در آورده و قدس را متصرف گشت ، و حزقيا تمام نقره هاى موجود در خانه خدا و خزينه هاى قصر فرمانروا را به وى تسليم كرد.١٠ تورات فعلى علاوه بر سلاطين آشور كه گذشت ، از اسرحدون ، و آشوربانيبال آخرين فرمانرواى آنها ياد كرده و مى گويد: اين دو، اقوامى را از آشور كوچانده و در سامره اسكان دادند١١ .

دوران تسلط بابليان

نينوا پايتخت آشوريان ، در سال ٦١٢ ق م بدست مادها و بابليان كلدانيها سقوط كرد و آنجا را بين خود تقسيم نمودند، عراق و سرزمين شام و فلسطين سهم بابليان و مشهورترين فرمانرواى آنان ، بخت النصر گرديد، كه وى براى به اطاعت در آوردن سرزمين شام و فلسطين دوبار نخست سال ٥٩٧ و سپس به سال ٥٨٦ ق .م دست به حمله زد، در نخستين هجوم قدس ‍ را محاصره و فتح كرده و خزينه هاى قصر فرمانروا را از آن خود نمود، و شمار زيادى از يهوديان از جمله سلطان يهو يا كين و مدافعان او را به اسارت در آورد، و صدقيا عموى يهو ياكين را بر بقيه يهوديان برگماشت و اسيران را در منطقه نيبور نزديك رود خابور در بابل اسكان داد.

و حمله دوم ،در اثر كشمكش نفوذ ،ميان بخت النصر و فرعون مصر خوفرا به وجود آمد به طورى كه فرعون به تحريك فرمانروايان شام و فلسطين ، از جمله صدقيا فرمانرواى قدس پرداخته و وى راعليه بابليان ، با خود هم پيمان ساخت كه آنان نيز پذيرفته و او حمله خود را متوجه منطقه كرد، اما بخت النصر با سرعت دست به هجومى ديگر زد كه منجر به شكست مصريان و تصرف تمام منطقه گرديد، و با ويران نمودن معبد آن را به آتش ‍ كشيده و خزينه هاى آن را به غارت بردند، و با خانه هاى بزرگان يهودى نيز چنين كرده و قريب به ٥٠ هزار تن از آنان را به اسارت گرفتند، فرزندان صدقيا را پيش روى وى سر بريده و سپس چشمهايش را از حدقه بيرون آوردند و او را در بند كشيده همراه با اسيران بردند، و بدين گونه كشور يهودا را منقرض ساخت١٢ .

دوران استيلاى ايرانيان

كورش فرمانرواى ايران سرزمين بابل را اشغال كرد و در سال ٥٣٩ ق .م حكومت آن جا را منقرض ساخت و با حمله به سرزمين شام و فلسطين آنجا را فتح نمود و به اسراى بخت النصر و يهوديانى كه در بابل بسر مى بردند اجازه بازگشت به قدس را داد و گنجهاى معبد سليمان را به ايشان برگردانيد و اجازه داد كه معبد را بازسازى نموده و زربابل را بعنوان فرمانروا برآنان برگزيد١٣ .

فرمانرواى يهودى دست نشانده كورش ساختن معبد را آغاز نمود، اما مردم مجاور از اين عمل به هراس افتاده و به كمبوجيه جانشين كورش شكايت بردند. وى دستور جلوگيرى از ساختن معبد را صادر كرد، آنگاه داراى اول ، به آنان اجازه ساختن داد و آنها ساختمان معبد را به سال ٥١٥ ق .م به اتمام رساندند١٤ .

استيلاى ايرانيها بر يهوديان از سال ٥٣٩ ق .م تا ٣٣١ ادامه يافت و در اين مدت كورش و كمبوجيه و داريوش اول دارا و خشايارشا و اردشير معاصر عزيز پيامبرعليه‌السلام فرمانروائى كرده و پس از آنان تعدادى از سلاطين ايرانى از جمله داريوش دوم و اردشير دوم و سوم فرمانروائى نمودند، داريوش سوم آخرين فرمانرواى ايرانى بود كه بدست اسكندر مقدونى از پاى در آمد. در تورات فعلى پيرامون بيشتر اين فرمانروايان سخن به ميان آمده است.

دوران استيلاى يونانى ها

اسكندر مقدونى به مصر و سرزمين شام و فلسطين لشكركشى كرد و آن مناطق را فتح نمود و هواداران ايرانى و قدرتهاى محلى را كه رودر روى وى ايستاده بودند در هم شكست و وارد قدس گرديد و آنجا را كاملا تحت فرمان خود در آورد، آنگاه اسكندر به فرمانروائى داريوش سوم و سپاه او در نبرد سختى كه در اردبيل شمال عراق رخ داد پايان بخشيد و با ادامه پيشروى خود، ايران و مناطق ديگر را به اشغال و تصرف خويش در آورد. و بدين گونه يهوديان به سال ٣٣١ ق .م زير سلطه يونان در آمدند.

بعد از درگذشت اسكندر، كشمكش و درگيرى ميان فرماندهان ارتش وى بر سر امپراطورى بزرگ او روى داد، و پس از نزاعى كه بيست سال به طول انجاميد، بطالسه منسوب به بطلميوس در مصر بر اكثر بخش هاى حكومت ، استيلا يافتند و سلوكيها منسوب به سلوكوس در سوريه بر قسمتهاى ديگر مسلط گرديدند.

و بدينسان ، قدس در سال ٣١٢ ق .م زير سلطه بطلميوسيان در آمد، اما انتيوكوس ، سلوكى سوم ، در سال ١٩٨ ق .م قدس را از تصرف آنان خارج نمود، سپس بطالسه بار ديگر بر قدس غلبه كردند و تا فتح روم ، سال ٦٤ ق .م در آنجا باقى ماندند.

تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلميوس اول و دوم تا آخر ياد كرده است و مى گويد: نخستين فرد از آنان روز شنبه داخل اورشليم گرديد و شمارى از يهوديان را دستگير كرد و به مصر گسيل داشت١٥ .

همچنين پنج تن از سلوكيها را به نام انتيوكوس اول و دوم تا آخر، ياد نموده است و مى گويد كه : چهارمين آنها به سال ١٧٥ تا ١٦٣ ق .م ، به قدس ‍ لشكركشى كرد و تمام اشياء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد نموده و آنچه داشت به يغما برد و خانه ها و ديوارهاى آن را ويران كرد و زنان و كودكان را به اسارت در آورد و مجسمه معبود خود زفس زئوس را در معبد نصب نمود و يهوديان را به پرستش آن فرا خواند، كه بسيارى از آنها دعوت او را پذيرفتند.. در حاليكه در اثر جنبش ‍ يهوديان مكابى ، در سال ١٦٨ ق .م ، برخى از آنان به برخى از آنان به مخفى گاهها و غارها پناهنده شدند١٦ .

انقلابى را كه يهوديان به آن افتخار مى كنند، شباهت زيادى به جنگ گروهها و دسته هايى دارد كه معتقدين به آئين يهود، عليه يونانيان بت پرست بر پا كردند و در زمانهاى مختلف پيروزيهاى محدودى را بدست آوردند و اين تا سلطه روميان همچنان ادامه يافت.

دوره استيلاى روميان

بومبى ، فرمانرواى روم در سال ٦٤ ق .م با اشغال سوريه ، آن را به امپراطورى روم ملحق ساخت و در سال دوم ، قدس را به تصرف خويش در آورد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوريه قرار داد، در انجيل متى آمده است كه : در سال ٣٩ ق .م قيصر روم ، اگوست هيروديس ادومى را به عنوان فرمانرواى يهوديان برگزيد و او بنائى نو وسيع و زيبا را بر معبد بنياد كرد و به سال ٤ ق .م در گذشت١٧ .

چنانكه انجيل ها آورده اند: پسر وى هيروديس دوم ، كسى است كه از سال ٤ ق .م تا سال ٣٩ ق .م ، فرمانروائى كرد و حضرت مسيحعليه‌السلام در زمان او ديده به جهان گشود و هم او بود كه يحيى بن زكرياعليهما‌السلام را به قتل رساند و سر وى را بر طبقى زرين ، نزد سالومه يكى از عناصر بد كاره بنى اسرائيل هديه فرستاد١٨ .

انجيل ها و تاريخ نويسان ، از آشفتگى ها و آشوب هايى كه در عهد نرون به سالهاى ٥٤ م ٦٨ م در قدس و فلسطين به وقوع پيوست و ماجراهايى كه ميان يهوديان و رومى ها و ميان خود يهوديها اتفاق افتاد ياد مى كنند، كه فسبسيان قيصر روم فرزند خود تيطس را به عنوان فرمانرواى منطقه ، در سال ٧٠ م منصوب كرد وى به قدس يورش برد و يهوديان در آنجا متحصن گشتند تا آنكه آذوقه آنان تمام شده ضعيف گرديدند، تيتوس ديوار شهر را خراب كرد و آن را به اشتغال خويش در آورد و با كشتن هزاران يهودى ، خانه هاى آنها را ويران ساخت و معبد را در هم كوبيد و به آتش كشيد و به گونه اى آن را از بين برد كه مردم جاى آن را نيافتند و زندگان باقى مانده را به روم سوق داد.

مسعودى در كتاب خود التنبيه و الاشراف مى گويد: شمار كشتگان در اين حمله از يهوديان و مسيحيان به سه هزار يعنى سه ميليون تن رسيد كه ظاهرا اين رقم مبالغه آميز است پس از اين حوادث ، روميان با يهوديها شدت عمل بيشترى نشان دادند كه اوج آن هنگامى بود كه كنستانتين و قيصرهاى بعد از وى ، آئين خود را بر پايه اعتقاد به مسيحيت نهاده و يهوديان را تحت آزار شكنجه قرار دادند، از اين رو يهوديان نسبت به جنگ خسرو پرويز كه در سال ٦٢٠ م ، در زمان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با مردم سرزمين شام و فلسطين پيش ‍ آمد و از پيروزى او بر روميان خوشحال بودند، همچنانكه يهوديان حجاز نيز نسبت به اين نبرد شادمانى مى نمودند و پيروزى آنها را به مسلمانان آرزو مى كردند، كه اين آيه هاى شريفه نازل گشت:

الف ، لام ، ميم سوگند به اين حروف روم مغلوب گرديد. در نزديك ترين سرزمين و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند، در اندك سالى ، از پيش و در آينده امر از آن خداست و آنروز ايمان آورندگان شاد مى گردند به يارى خدا، و او هر كسى را كه بخواهد يارى مى كند و اوست غالب و مهربان١٩ به گفته مورخان ، يهوديان ، شمار زيادى از اسيران مسيحى را كه بالغ بر ٩٠ هزار تن مى شد از ايرانيان ، هنگام پيروزى آنان بر روميان خريدارى كرده و آنها را سر بريدند.

پس از چندين سال كه هراكليوس بر ايرانيان پيروز گشت ، يهوديان را مجازات نموده و هر كه را از آنان در قدس باقى مانده بود بيرون راند و اين شهر نزد نصارى بر يهوديان تحريم گشت ، از اين رو با خليفه عمربن خطاب شرط كردند كه هيچ يهودى در آن اقامت نكند و او به خواسته آنان پاسخ مثبت داد و اين مطلب را براى آنان در عهدنامه صلح نوشت٢٠ و اين امر در سال ٦٣٨ م ، يعنى سال ١٧ هجرى بود، كه قدس و فلسطين جزء دولت اسلامى محسوب گرديد و تا سال ١٣٤٣ ه ق ، ١٩٢٥ م ، يعنى تاريخ سقوط خلافت عثمانى بدست غربيان ادامه داشت.

اين مختصر از تاريخ يهوديان ، امور متعددى را بر ما روشن مى سازد كه جلمه تفسير آيات مقدس سوره اسراء و غير آن ، پيرامون يهوديان و نتيجه تفسير آن و مقصود از گفتار خداى سبحان كه فرمود: شما دوبار در زمين فساد مى كنيد. يعنى يك بار پيش از بعثت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ديگر بار، بعد از آن و اين تنها تقسيم بندى مناسب ، درباره تبهكارى زياد آنهاست كه تاريخ يهود، مملو از آن مى باشد.

و مراد از اين فرموده خداوند كه : بندگانى از ناحيه خود را كه پر صلابت هستند عليه شما برانگيزيم مسلمانان مى باشند، چه اينكه خداوند در صدر اسلام ما را بر آنان مسلط ساخت و پيشينيان ما درون خانه هاى آنها به جستجو پرداخته و سپس وارد مسجد اقصى شدند و هنگامى كه ما از اسلام فاصله گرفتيم ، خداوند قدرت يهود را عليه ما به آنها باز گرداند و آنان را بوسيله اموال و فرزندان يارى رساند و از حيث جمعيت آنها را در جهان بيش از ما قرا داد، آنگاه بار دوم در نهضت زمينه ساز حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام و حركت ظهور آن بزرگوار، خداوند، ما مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت و ما در تاريخ ، غير از مسلمانان قومى را نمى بينيم كه خداوند آنها را بر يهود چيره ساخته و سپس قدرت يهود را عليه آنها باز گردانده باشد.

اما برترى طلبى وعده داده شده يهويان بر ملتها و ساير مردم ، تنها يك بار است ، دو بار نخواهد بود و اين حسن برترى جوئى همزمان با تبهكارى دوم و يا نتيجه آن است و ما اين برترى طلبى را در هيچ دوره اى از تاريخ يهوديان به جز بعد از جنگ جهانى دوم نمى بينيم.

امروز يهوديان در مرحله دوم تبهكارى و برترى جوئى بزرگى بسر مى برند و ما در آغاز سلطه الهى خويش بر آنان و مرحله رسوا شدن چهره كريه آنان هستيم تا زمانى كه خداوند فتح و پيروزى عنايت كرده و ما قبل از ظهور امام مهدىعليه‌السلام و يا همراه آن حضرت وارد مسجد اقصى گرديم ، آن چنان كه نخستين بار نياكان ما داخل آن شدند و شيوه خود بزرگى آنها را در جهان درهم كوبيده و براندازيم.

اما اين سخن خداوند كه فرمود: اگر باز گرديد و توبه كنيد باز مى گرديم و ما جهنم را براى كافران زندان قرار داديم دلالت دارد بر اينكه بسيارى از يهوديان بعد از نابودى اسرائيل در جهان باقى مى مانند و كسانى كه اسلام نمى آورند به دست حضرت مهدىعليه‌السلام از سرزمين هاى عربى رانده مى شوند و بنا به گفته روايات آنها دوباره دست به تبهكارى مى زنند و اين امر هنگام حركت دجال يك چشم خواهد بود، كه حضرت مهدىعليه‌السلام و مسلمانان به زندگى آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى كسانى كه از آنها كشته مى شوند زندان قرار مى دهد و مسلمانان ، با بازداشت و زندانى نمودن باقيمانده آنان از حركت و تبهكارى آنها جلوگيرى مى كنند.

اعراب و نقش آنان در دوران ظهور

روايات بسيارى درباره اعراب و اوضاع و احوال آنها و فرمانروايانشان در زمان ظهور و نهضت ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام آمده است از جمله روايات مربوط به حكومت زمينه ساز آن حضرت در يمن كه بطور عموم ، روايات در مدح و ستايش آن وارد شده است و ما انشاء الله جداگانه آنها را يارى خواهيم كرد.

________________

يار صفحه:

١كتاب اول اخبار فرمانروايان باب ١٤:٢١ ٢٤ و كتاب دوم باب ١١:١٣ ١٧ و باب ١٢.

٢كتاب اخبار فرمانروايان باب ١٤:٢٥ ٢٦.

٣كتاب دوم فرمانروايان ، باب ١٣:٣ ١٣.

٤كتاب دوم فرمانروايان ، باب ٢١:١٦ ١٧.

٥كتاب دوم فرمانروايان ، باب ٢٤:٣ و باب ١٢ ١٧ ١٨.

٦كتاب دوم فرمانروايان باب ١٤:١١ ١٤ و باب ٢٥:٢١٢٤.

٧كتاب دوم اخبار فرمانروايان ، باب ١٥:٢٩.

٨اخبار روزها، باب ٥:٢٩.

٩كتاب دوم فرمانروايان ، باب ١٧:٥ و ٦ و ١٨.

١٠كتاب اخبار فرمانروايان ، باب ١٨:١٣ ١٥.

١١كتاب عزرا، باب ٤:١٠.

١٢كتاب دوم فرمانروايان ، باب ٢٤: ١٧ ٢٠ و ٢٥ و كتاب دوم اخبار، باب ٣٦: ١١ ٢١ و كتاب ارميا،باب ٣٩: ١ ٤.

١٣كتاب عزرا، باب ٦:٣ ٧ و باب ١:٧ ١١.

١٤كتاب عزرا، باب ٦:١ ١٥.

١٥كتاب دانيال ، باب ١١:٥.

١٦كتاب مكابيان ، باب ١:٤١٥٣.

١٧انجيل متى ، ص ٢.

١٨انجيل مرقس ، ٦:١٦ ٢٨.

١٩روم : ١ ٥.

٢٠تاريخ طبرى : ج ٣، ص ١٠٥.

و از آن جمله ، روايات جنبش مصريان است كه از آن روايات ، مدح و تعريف آنان استفاده مى شود، بويژه رواياتى كه مى گويد، برخى از ياران امام مهدىعليه‌السلام و معاونان برگزيده آن حضرت از مصر مى باشند و نيز روايات ديگرى كه دلالت دارد مصر بعنوان منبر حضرت مهدىعليه‌السلام يعنى پايگاه انديشه و تبليغات جهان اسلام خواهد بود و رواياتى كه مربوط به ورود حضرت به مصر و ايراد سخن برفراز منبر آن مى باشد از اين رو ممكن است جنبش مصريان در شمار حركتهاى زمينه ساز ظهور وى و شركت در نهضت ظهور آن حضرت بحساب آيد، كه ذكر آن جداگانه خواهد آمد.

همچنين روايات مربوط به گروههاى موجود در عراق و مؤ منان حقيقى آنجا مى باشد كه ذكر آنان در زمره ياران حضرت مهدىعليه‌السلام خواهد آمد.

و از جمله آن احاديث ، روايات مربوط به مغربى هاست كه از ايفاى نقش ‍ متعدد نيروهاى ارتش مغرب در مصر و سوريه و اردن و عراق سخن مى گويد، نكوهش اين نيروها از اين دسته روايات استفاده مى شود و به احتمال قوى اين نيروها از سوى دشمنان اسلام ، بر ضد زمينه سازان حضرت مهدىعليه‌السلام و ضد جنبش اسلامى در سرزمين هاى عربى به كار گرفته مى شوند، كه شباهت به نيروهاى ميانجى گر بين المللى و يا نيروهاى دفاع از عربيت است كه بزودى آن را بيان خواهيم كرد.

هم چنين در منابع شيعه و اهل سنت ، رواياتى در نكوهش فرمانروايان عرب به نحو كلى آمده است كه از آن جمله اين روايت مستفيض١ است:

واى بر اعراب و يا بر طاغيان عرب از شرى كه بزودى گريبان گير آنان خواد شد.

از اميرمؤمنانعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

به خدا سوگند، مثل اينكه او را بين ركن و مقام مى بينم كه مردم با او و با كتابى نوين بيعت مى كنند، در حالى كه اين امر بر عرب سخت و دشوار است ، واى بر سركشان عرب از شرى كه بزودى دامنگير آنان خواهد شد.٢ و در مستدرك حاكم چنين است : واى بر اعراب از شرى كه بزودى به آنها مى رسد.٣ مراد از كتاب نوين : قرآن است كه متروك مى گردد و حضرت مهدىعليه‌السلام از نو آن را بر مى انگيزد و حيات تازه مى بخشد. از امام صادقعليه‌السلام نيز نقل شده كه فرمود:

چون قائم قيام نمايد، مردم را از نو به اسلام دعوت مى كند و آنان را به امرى كه متروك مانده است و عموم مردم از آن جدا شده و به گمراهى رفته اند راهنمائى مى كند و او از اين جهت مهدى ناميده شده است كه مردم را بسوى امرى گم شده هدايت مى كند. و قائم خوانده شده است چرا كه قيام به حق مى كند.٤ و علت اينكه اسلام بر فرمانروايان و بسيارى از مردم سخت و ناگوار مى باشد، اين است كه آنها به دورى و جدائى از آن عادت كرده اند، از اين رو بازگشت به قرآن و اسلام راستين و بيعت با حضرت مهدىعليه‌السلام و عمل به احكام اسلام براى آنان سخت و دشوار است.

ممكن است منظور از كتاب جديد و نوين ، همين قرآن با نظم و ترتيب جديد سوره هاو آياتش باشد. و در روايت آمده است كه نسخه قرآن ياد شده با اشياء بازمانده از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ساير پيامبران الهىعليهم‌السلام نزد حضرت مهدىعليه‌السلام محفوظ مى باشد و آن قرآن هيچ گونه اختلاف با قرآنى كه در دسترس ماست ندارد، حتى بدون زيادتى و كاستى يك حرف.

تنها تفاوت آن در ترتيب سوره ها و آيات است كه با املاء رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خط علىعليه‌السلام است. مانعى ندارد كه قرآن به لحاظ هر دو معنى ترتيب سوره ها و آيات - اجراى دستورات قرآن كه فراموش شده جديد باشد.

از عبدالله بن ابى يعفور نقل شده كه گفت از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود:

واى بر گردنكشان عرب از شرى كه نزديك است آنها را فراگيرد گفتم فدايت شوم : چه تعدادى از عرب با حضرت قائم خواهند بود؟

فرمود: تعدادى اندك ، گفتم : به خدا سوگند كسانى كه اين امر را توصيف مى كنند از آنان بسيارند، فرمود: البته مردم بايد امتحان شوند و از يكديگر جدا شده و غربال شوند و افراد زيادى از غربال امتحان خارج مى گردند.٥ و از آن جمله ، رواياتى است پيرامون اختلافات ميان اعراب در زمان ظهور كه منجر به نبرد ميان برخى از آنان مى شود. از امام باقرعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

حضرت قائم قيام نمى كند مگر در حالى كه ترسى شديد و فتنه و بلائى بر مردم فرارسد و قبل از آن گرفتار طاعون مى شوند، آنگاه شمشير برنده ميان اعراب حاكم مى شود و اختلاف ميان مردم و پراكندگى در دين و دگرگونى در حال آنان بوجود مى آيد و به گونه اى كه هر كسى در اثر مشاهده درنده خوئى كه در ميان برخى از مردم نسبت به بعض ديگر وجود دارد، صبح و شام آرزوى مرگ مى كند.٦ و مانند اين ، رواياتى است كه به فاصله گرفتن اعراب از عقايد و ارزشهاى خود و ابراز راءى نمودن هر صاحب انديشه اى نسبت به انديشه خود و دعوت كردن ديگران به سوى آن ، مربوط مى شود.

و نيز از زمره همين روايات ، احاديث مربوط به اختلاف ميان عرب و عجم يعنى ايرانيان ، يا بين فرمانروايان ايران و عرب است كه اين درگيرى تا ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام همچنان ادامه مى يابد

وقتى ما، روايات مربوط به حركت زمينه سازان ، ياران درفش هاى سياه و روى آوردن نيروهاى آنها به سوى قدس و نيز حركت خصمانه سفيانى را كه مى خواهد راه بر آنها ببندد ملاحظه كنيم ، نتيجه مى گيريم كه در ميان فرمانروايان و حكام عرب ، جو عمومى بر ضد ياران درفش هاى سياه خواهد بود، مگر جنبش يمنى كه زمينه ساز حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام است و غير از حركت هاى اسلامى كه يارى رسان زمينه سازان ظهور آن حضرت و ياران خود وى مى باشند.

دسته اى ديگر از احاديث ، روايات نبرد حضرت مهدىعليه‌السلام با اعراب و نيز رواياتى پيرامون كارزار آن حضرت است با اندك باقيمانده هاى رژيم حجاز، بعد از آزاد سازى مكه مكرمه كه در نبردى شديد پس از آزادى مدينه منوره و چه بسا هنگام آزاد سازى آن انجام مى گيرد...و سپس نبردهاى متعدد آن حضرت با سفيانى در عراق و جنگ بزرگ امامعليه‌السلام با سفيانى در فلسطين مى باشد. و در برخى از آن روايات آمده است كه آن حضرت با خوارج مخالف خود در عراق مبارزه مى كند و خون هفتاد قبيله را مباح مى شمارد گفتگو پيرامون اين جريانات در حوادث عراق و سرزمين شام خواهد آمد از اين رو از امام صاقعليه‌السلام رسيده است:

وقتى كه قائم ظهور نمايد، ميان او و اعراب و قريش چيزى جز شمشير حاكم نخواهد بود.٧ و از جمله روايات ، احاديث مربوط به فرو رفتن زمين و زمين لرزه ها در جزيرة العرب و در شام و در بغداد و بابل و بصره و پديدار شدن آتش در حجاز يا در شرق حجاز است كه سه يا هفت روز ادامه دارد و از جمله نشانه هاى ظهور بحساب مى آيند.

سرزمين شام و جنبش سفيانى

شام و سرزمين شام و شامات ، در منابع تاريخ اسلام و حديث شامل منطقه سوريه فعلى و لبنان كه بيابان شام و كوهستان لبنان نيز ناميده مى شود و هم چنين شامل اردن و چه بسا فلسطين نيز مى گردد هر چند غالبا به تمام اين منطقه سرزمين شام و فلسطين اطلاق مى شود.. و شام همان موقع نام دمشق پايتخت سرزمين شام بود.

روايات مربوط به سرزمين شام و حوادث شخصيت هاى آن در زمان ظهور فراوان است و محور اساسى آن روايات جنبش سفيانى است كه بر سرزمين شام استيلاء يافته و آن را بطور يكپارچه تحت فرمان خود در مى آورد، لشكريان سفيانى ، نزديك ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام و نهضت ظهور وى نقش بسزايى دارند، بگونه اى كه سفيانى پس از تصفيه دشمنان خود در شام ، دست به نبرد با تركان روسها در كارزار بزرگ قرقيسيا مى زند. و آنگاه در عراق درگير نبردهايى با ايرانيان زمينه ساز حكومت حضرت مى شود، چنانكه وى در حجاز نيز نقش داشته و مى كوشد به منظور از بين بردن قيام حضرت مهدىعليه‌السلام نيروهاى خود را به يارى فرمانروائى حجاز در آورد اما معجزه وعده داده شده فرو رفتن در زمين نزديك مكه به وقوع ى پيوندد.

به طور كلى بزرگترين جنگ هاى سفيانى ، نبرد بزرگ فتح فلسطين و جنگ با حضرت مهدىعليه‌السلام است و يهوديان و رومى ها در اين نبرد، سفيانى را پشتيبانى مى كنند و غائله با شكست و كشته شدن سفيانى و پيروزى حضرت مهدى ارواحنا فداه و آزادى فلسطين توسط آن حضرت و ورودش ‍ به قدس پايان مى پذيرد... و ما اين حوادث رابا شرحى اندك ياد مى كنيم.

حوادث شام پيش از خروج سفيانى

استخراج نوارى از حوادث جنبش سفيانى از آغاز تا پايان شكست او در نبرد آزادى قدس از احاديث مربوط به ظهور، كار نسبتا آسانى است بر عكس ، جدا نمودن حوادثى كه قبل از سفيانى است كار دشوارى مى باشد، زيرا احاديث آن ، غالبا به اختصار بيان شده و در روايات تقديم و تاءخيرى در ترتيب حوادث بكار رفته است اما نتيجه همه آنها بدين ترتيب است:

١پديد آمدن فتنه اى فراگير همه مسلمانان و استيلاى روم و ترك يعنى غربيها و روسها برآنان.

٢بوجود آمدن فتنه ويژه اى در سرزمين شام كه باعث اختلافات و ضعف و تنگناهاى مالى در ميان آنان مى گردد.

٣كشمكش و درگيرى بين دو گروه اصلى قدرتمند، در شام.

٤پديدار شدن زلزله در دمشق كه بر اثر آن سمت غربى مسجد آن شهر و برخى نواحى آن ويران مى شود.

٥ورود نيروهاى ايرانى و غربى به سرزمين شام.

٦درگيرى سه تن از سران ، بر سر قدرت در سرزمين شام : ابقع و اصهب و سفيانى ، و چيره شدن سفيانى بر آن دو نفر و استيلاى وى بر سوريه و اردن و يكپارچگى منطقه در تحت فرمان او.

همچنين روايات ، حوادث ديگرى را پيش از حركت سفيانى بيان مى كند كه قبلا گذشت و يا در فصلهاى ويژه آن خواهد آمد، مانند درگيرى روم و ترك يعنى غربيها و روسها و روى آورى نيروهاى آنها به سوى منطقه و خروج انقلابگر مصرى در مصر و ورود نيروهاى غربى به مصر و شورش ‍ شيصبانى در عراق و غير آن.

اما ظاهر شدن يمنى موعود، در روايت آمده كه او همزمان با خروج سفيانى يا نزديك به ظاهر خواهد شد، اما ياران درفش هاى سياه كه ايرانيان مى باشند نخستين زمينه سازان بشمار مى روند، كه مدتى قبل از حركت سفيانى ظاهر مى شوند و نيروهاى آنان پيش از حركت وى در سرزمين شام حضور مى يابند چنانكه خواهد آمد، رهبر آنها سيد خراسانى و فرمانده نيروهايشان شعيب بن صالح كه هر دو وعده داده شده اند مى باشند ظاهر مى گردند و برخى روايات مى گويد ظاهر شدن آن دو، نزديك خروج سفيانى است و بعضى مى گويند ظاهر شدن آن دو بيش از پنج سال قبل از سفيانى خواهد بود كه بخواست خدا در جاى خود خواهد آمد.


6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30