عصر ظهور

عصر ظهور0%

عصر ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عصر ظهور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی کورانی
گروه: مشاهدات: 40523
دانلود: 3933

توضیحات:

عصر ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 40523 / دانلود: 3933
اندازه اندازه اندازه
عصر ظهور

عصر ظهور

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اما توجيه برخى از راحت طلبها نسبت به اين عبارت كه تبليغى است براى حفظ جان خطرات و عدم حضور در ميدان شهادت همچنين عدم شركت ايرانيان در نهضت و نبردهاى آنها.. تفسيرى است كاملا اشتباه زيرا امام باقرعليه‌السلام از خودش خبر داده و در آن بيان داشته كه نهضت آنان نزديك ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام است و علاقه شديد آن حضرت به اينكه از جمله ياران امامعليه‌السلام باشد، نيز بيان شده است ، چگونه مى توان تصور كرد كه مراد امام اين است كه مردم را با ترساندن از كشته شدن به يارى نكردن كسانى كه خود، به نهضت آنان بشارت داده و آنها را ستايش نموده است به اينكه كشته هايشان شهيد هستند، فرا خواند...! به ويژه با ملاحظه اينكه وجوب يارى آنان بر هر فرد مسلمان ، در عبارت هاى مختلف آن روايت آمده است ، بلكه با وجود شك در منظور امامعليه‌السلام و صرف احتمال اينكه مقصود، خود حضرت بوده اند نه ديگران ، باز هم تفسير اين گونه افراد راحت طلب بى پايه است زيرا مجرد احتمال اينكه مسئله مخصوص خود ايشان است ، باعث مى شود كه ديگران نتوانند براى خودشان به آن تمسك كنند.

از لطيفه هايى كه من در حاشيه روايت درفش هاى مشرق زمين و گفته پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود: بايد به يارى آنان بشتابد هر چند به خزيدن و راه رفتن روى يخ شنيده ام داستانى است كه يكى از علماى بزرگ تونس شيخ محمد صالح نيفر كه در فصل زمستان و يخ بندان مسافرتى به ايران داشت روزى بيرون هتل پايش سر خورد و روى يخ به زمين خورد، يكى از دوستانش كه همراه وى بود گفت : خواستم ايشان را بلند كنم به من گفت : اين كار را انجام نده صبر كن مى خواهم خودم بلند شوم سپس با كمك دستهايش با كندى از جا بلند شد و سر پا ايستاد، بعد گفت : هر وقت ما اين روايت را درباره حضرت مهدىعليه‌السلام و يارانش مى خوانديم به اين جمله پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بايد بيارى آنان بشتابد مى رسيديم ، از خود مى پرسيديم كه حضرت مهدىعليه‌السلام از مكه ظهور مى كند و در آنجا برف و يخ وجود ندارد كه پيامبر با اين تعبير ما را امر فرموده است ، اما هم اكنون معناى گفته پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دانستم ، از اين رو سعى كردم كه برف و يخ را با دست خود لمس نموده و خودم بلند شوم ، از همين شخص جليل القدر شنيدم كه پيرامون روايات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاشيه هايى نوشته كه حاكى از تقواى او و تصديق پيامبر عظيم الشاءن اسلام و تواضع در برابر خبرهاى غيبى آن حضرت است كه به وقوع پيوسته است.

روايت : پرچمهاى خراسان تا قدس

آنان كه با خون ، ره به ديو و دد گرفتند

درس شهادت از قم و مشهد گرفتند

آغوش بگشادند هر تير بلا را

تا متصل سازند طوس و كربلا را

اين روايت را عده اى از علماء و اهل سنت ، مانند ترمذى در سنن خود ج ٣ ص ٣٦٢ و احمدبن حنبل در مسندش و ابن كثير در كتاب نهايه خود و بيهقى در كتاب خود بنام دلائل و غير آنان ...نقل كرده اند و حضرمى در كتاب خود بر رد ابن خلدون ، آنرا صحيح دانسته تصديق كرده كه روايت موثقه است عين عبارت حديث اين است:

درفش هايى سياه از خراسان خروج مى كند كه هيچ چيز قادر به برگرداندن آنها نيست تا اينكه در ايلياء به اهتزاز درآيند

شبيه اين روايت در منابع شيعه مانند كتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص ‍ ٤٣ و ٥٨ روايت شده است و احتمال دارد كه اين روايت جزئى از روايت قبلى باشد.

و معناى آن روشن است ، زيرا حاكى از تحرك نظامى و پيشروى نيروها از ايران به سوى قدس است كه بيت ايل و ايلياء نيز ناميده مى شود، صاحب مجمع البحرين گفته است كه ايل به كسر الف و سكون ياء، به زبان عبرى و يا سريانى ، نامى از اسماء خداوند بزرگ است و در اصطلاح عرب ، كلمات جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، به معناى عبدالله و يتم الله بنده خدا و مانند اينها مى باشد. و ايل هم به معناى بيت القدس است و گفته شده بيت ايل به معناى خانه خدا مى باشد چون كلمه ايل به لغت عبرانى يعنى خدا و در شرح قاموس گفته است كه كلمه ايليا با كسره ، با مد و غير مد ممدود و مقصور و در هر دو با تشديد خوانده مى شود... كه نام شهر بيت القدس است

محدثان تصريح كرده اند كه مراد از اين درفش هاى وعده داده شده ، پرچم هاى عباسيان نيست ، ابن كثير در نهايه خود حاشيه اى را بر اين روايت نقل كرده كه اين درفش ها آنهائى نيست كه بوسيله ابومسلم خراسانى برافراشته و حكومت بنى اميه را برانداخت ، بلكه مراد درفش هاى سياه ديگرى است كه براى همراهى حضرت مهدىعليه‌السلام مى آيد

بلكه برخى از رواياتى كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده ، بين درفش هاى عباسيان كه مسير و هدف آنها دمشق بوده و بين پرچمهاى ياران حضرت مهدىعليه‌السلام كه هدف آنها قدس است ، فرق گذاشته است از آن جمله روايتى است كه ابن حماد آن را از محمدبن حنفيه و سعيد بن مسيب نقل كرده كه گفت : پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود؟ درفش هايى از بنى عباس از ناحيه مشرق خروج مى كند و زمانى كه اراده خداوند تعلق گيرد توقف مى كند.. آنگاه درفش هاى سياه كوچكى در پى آنان از ناحيه مشرق خروج مى كند و با مردى از نسل ابوسفيان و لشكريانش مبارزه مى كند كه علاقه مندان اطاعت و فرمانبردارى از حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشند

بنى عباس سعى كردند كه روايات مربوط به درفش هاى سياه را به سود خود در نهضتشان بر ضد بنى اميه معنا كنند و به مردم بقبولانند كه جنبش آنان و حكومت و درفش هاى بر افراشته آنان همان چيزى است كه در روايات منقوله از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن بشارت داده شده است و به اينكه حضرت مهدىعليه‌السلام از خاندان آنهاست از همين رو ابو جعفر منصور عباسى پسرش ‍ را مهدى نام گذاشت و سعى نمود كه قضات و راويان گواهى دهند كه اوصاف حضرت مهدى كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است بر پسرش منطبق است ...تا آخر.

سرگذشت عباسيان در ادعاى مهدويت و پرچم و لباسهاى سياه انتخاب نمودن آنها در كتب تاريخ ضبط شده است اين كار در اوائل ، مقدارى به سود آنها تمام شد، اما بسرعت اين ماسك فريبنده و حيله گرى توسط دانشمندان و راويان حديث و امامانعليه‌السلام كشف شد و آنگاه حقيقت مطلب روشن گرديد. چه اينكه هيچيك از آنان داراى صفات حضرت مهدىعليه‌السلام نبودند و آنچه را كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وعده فرموده بود بدست وى تحقق يافت.

بلكه به گفته برخى روايات ، آخرين خلفاى عباسى معترف بودند كه مسئله ادعاى مهدويت پدران آنها از ريشه و اساس جعلى و دروغ بوده است.

ظاهرا قضيه ادعاى مهدويت شباهت زيادى به حركتى كه در اواخر قرن اول هجرى اتفاق افتاد، دارد كه مسلمانان زير سلطه بنى اميه سختى هاى زيادى را متحمل شدند كه عملا مظلوميت اهل بيتعليهم‌السلام را لمس نمودند به همين جهت نقل رواياتى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبنى بر مظلوميت اهل بيت او و بشارت به وجود حضرت مهدىعليه‌السلام در بين آنان متداول گشت كه همين زمينه مناسبى براى ادعاى مهدويت نمودن عده زيادى از بنى هاشم و غير آنها نيز، مانند موسى بن طلحة بن عبيدالله ، گرديد و ظاهرا عبدالله بن حسن مثنى از زبردست ترين افرادى بود كه براى فرزند خود محمد ادعاى مهدويت نمود، وى براى فرزندش از زمان طفوليت و تولد او، برنامه ريزى دقيق نمود و نام وى را محمد گذاشت ، چرا كه حضرت مهدىعليه‌السلام هم نام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و سپس او را تحت تربيت و مراقبت ويژه قرار داد و او را از چشم مردم پنهان نگه مى داشت و با اشاعه افسانه ها پيرامون فرزندش او را همان مهدى موعود معرفى كرد در كتاب مقاتل الطالبيين ص ٢٣٩ آورده است كه:

عبدالله حسن مثنى را از كودكى از انظار مردم پنهان مى نمودند. وى مردم را براى تبليغ و معرفى خود به جاهاى ديگر مى فرستاد و به اسم مهدى ناميده مى شد

و در ص ٢٤٤ گفته است : مردم عوام او را محمد مى گفتند كه بعدا به مهدى شهرت يافت

بلكه عباسيان نيز قبل از اينكه بر ضد هم پيمانان حسنى خود بشورند همين ادعا را ترويج مى كردند و در ص ٢٣٩ از عمير بن فضل خثعمى روايت شده است كه گفت:

روزى ابو جعفر منصور را ديدم ، وقتى كه محمدبن عبدالله بن حسن مثنى از منزل پدرش همينكه خارج مى شود غلام سياه وى با اسبش ‍ دم در ايستاده بود ابوجعفر انتظار محمد را مى كشيد همينكه او خارج شد ابوجعفر بلند شد و ايستاد و رداى او را گرفت تا سوار شد، سپس لباس او را روى زين اسب مرتب نمود و محمد از آنجا بيرون رفت من در حاليكه وى را مى شناختم و محمد را نمى شناختم از او سئوال كردم : اين شخص كى بود؟ كه اين همه وى را اكرام كردى و ركابش را گرفته و لباس او را مرتب نمودى بمن گفت آيا او را نمى شناسى ؟ گفتم نه ، گفت اين شخص محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن ، مهدى ما اهل بيت است

به احتمال قوى ادعاى مهدويت را عباسيان ، از هم پيمانان و شركاء حسنى خود در شورش عليه بنى اميه آموختند كه در اينجا محل بحث آن نيست.

بهر حال نزد راويان و مطلعين بر تاريخ ، شكى نيست كه درفش هاى سياه كه در اين روايت و غير آن وعده داده شده است ، پرچمهاى مهيا كنندگان مقدمات ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشد. هر چند قائل به صحت رواياتى كه پرچمهاى بنى عباس را عنوان كرده است بشويم چون توجه داشتيد كه روايات ، بين دو گروه پرچمداران را فرق گذاشت و واقعيت امر نيز چنين است كه ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام از بين عباسيان و غير آنان نيست و از طرفى اشاره نموديم كه مسير و هدف درفش هاى عباسيان دمشق و مسير پرچمداران و ياران حضرت مهدىعليه‌السلام قدس شريف مى باشد.

گرچه روايت ، ماجراى درفش هاى سياه را مختصر آورده است اما در عين حال بشارت رسيدن به هدف را، هر چند كه ناگواريها و دشواريها در راه رسيدن آنها به قدس باشد، داده است.

زمان اين واقعه در روايت ذكر نشده است اما برخى از روايات ديگر مى گويد: رهبرى اين درفش ها بعهده صالح بن شعيب موعود است از محمد بن حنفيه نقل شده كه فرمود:

درفش هاى سياهى از بنى عباس خروج مى كند، سپس ‍ پرچمهاى مشابه ديگرى حاملان آنها كلاه هاى سياه و لباسهاى سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان مردى است بنام صالح از قبيله بنى تميم ، طرفداران سفيانى را شكست مى دهد. تا اينكه در بيت المقدس فرود آمده و زمينه ظهور مهدىعليه‌السلام را مهيا مى نمايد

از اين روايت استفاده مى شود كه مراد از اين حركت به طرف قدس ، هجوم و حمله حضرت مهدىعليه‌السلام براى آزادى فلسطين و قدس است ، اما مانعى ندارد كه اين پرچمها قبل از صالح بن شعيب بطرف قدس حركت نمايند چنانكه در پيشامدهاى سرزمين شام بيان كرديم كه نيروهاى ايرانى جلوتر از سفيانى در شام وجود دارند.

روايت طالقان پيرامون اين روايت ، حديثى از منابع اهل سنت ، از حضرت علىعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود:

خوش بحال طالقان ، خداوند متعال داراى گنج هايى در آنجاست كه نه از طلاست و نه از نقره اما در آن خطه مردانى وجود دارند كه خدا را آنطور كه شايسته معرفت است شناخته اند و آنان ، ياران مهدى در آخرالزمان مى باشند١ و در روايتى : مبارك باد مبارك باد بر طالقان٢ همين روايت با لفظ ديگرى در منابع شيعه نيز موجود است ، چنانكه در بحار از كتاب سرور اهل ايمان نوشته على بن عبدالحميد بسند خود از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده است كه فرمود:

خداى متعال را گنج هايى است در طالقان كه نه طلاست و نه نقره و درفشى كه از آغاز تا كنون باز نشده و به اهتزاز در نيامده است ، اين خطه داراى مردانى است كه قلب هاى آنها مانند پاره هاى آهن محكم و نستوه مى باشد نسبت به ذات مقدس خداوند ترديدى در آن قلبها ايجاد نمى شود، شديدتر از آتش اند اگر بر كوه حمله ور شوند آن را از جاى بر مى كنند با بدست داشتن پرچم ، آهنگ هر ديارى كه نمايند آن را ويران و منهدم مى سازند بر اسب هايشان همچون عقاب سوارند، بعنوان تيمن و تبرك زين مركب امامعليه‌السلام را بوسه زده و با دست لمس مى نمايند، آن بزرگوار را پروانه وار در وسط گرفته و بهنگام خطر، آن وجود مقدس را با جان خود حفظ مى كنند. شبها را با مناجات سپرى مى كنند و روز سواران كارزارند. آنان زاهدان شب و شيران روزند. در اطاعت از امام و رهبرشان مطيع تر از كنيزكان نسبت به مولاى خويش اند، درخشندگى آنها مانند چراغهاى پرنور است ، مثل اينكه قلبهايشان چراغى از ايمان است از بيم خدا مى هراسند، شهادت طلب اند و آرزوى كشته شدن در راه خدا را دارند شعار آنان ، خونخواهى سالار شهيدان حسينعليه‌السلام است ، هنگاميكه به پيش مى تازند رعب و وحشت آنان به مسافت يك ماه راه رفتن بسرعت در قلبهاى دشمنان جايگزين مى شود، گروه گروه بسوى حضرت روانه مى شوند، بواسطه اين رادمردان ، خداوند امام بر حق مهدىعليه‌السلام را پيروز مى گرداند٣ بنظر من مراد از طالقان در اين روايات منطقه اى است در رشته كوههاى البرز در صد كيلومترى شمال غرب تهران و منطقه اى است كه از تعدادى روستا تشكيل شده و به نام طالقان مشهور است ، والا در آنجا شهرى بزرگ وجود ندارد. قابل ذكر است كه در منطقه طالقان ويژگيهاى زيادى از صفا و صميميت و تقوى و علاقه به قرآن و آموختن آن به ديگران وجود دارد كه بگونه اى سنتى از قديم رائج بوده است كه حتى عده اى از مردم شمال ايران و استفاده از آنها، به روستاهاى طالقان مى آيند.

اما بعد از بررسى روايات مربوط به طالقان ، آنچه بنظر من بهتر مى رسد اين است كه مراد از اهل طالقان٤

، اهل ايران است نه خصوص منطقه جغرافيائى طالقان ، اما اينكه امامانعليهم‌السلام اهل طالقان را بنام منطقه آنان ناميده اند از جنبه ويژگيهاى جغرافيائى و خصوصيات اخلاقى و دينى اهالى آن سامان است.

روايات مربوط به طالقان ، از مجموعه اى از ياران حضرت مهدىعليه‌السلام سخن مى گويد، اما تعداد آنها را مشخص ننموده است بنابراين آيا اين مجموعه ، جمعيت انبوه ياران و لشكريان وى هستند و يا فقط ياران خاص آن بزرگوارند..؟

آنچه از روايت ذكر شده در منابع اهل سنت استفاده مى شود اين است كه آنان اصحاب و ياران خاص آن حضرتند زيرا در روايت ، نوع آنان مشخص ‍ شده است ، اما در روايت بحار علاوه بر بيان چگونگى و كيفيت ، سخن از كميت و لشكر و درفش هاى فاتح و پيروز بميان آمده است.

چه اينكه روايات مربوط طالقان تكيه بر معرفى ايرانيان در كنار حضرت مهدىعليه‌السلام و شركت آنان در نهضت آن حضرت بعد از ظهور ايشان دارد، اما بر نقش آنان در زمينه سازى ظهور آن حضرت قبل از ظهور، دلالت ندارد.

اما صفات برجسته اى را براى اين اولياء خدا و ياران حضرت و گواهى و شهادت هاى والايى از امامانعليهم‌السلام در حق آنان را در بر دارند... به اينكه آنها عارفان الهى و اهل بصيرت و يقين و داراى شجاعت بى نظير در ميدان نبردند. شهادت در راه خدا را دوست دارند و از او مى خواهند كه آنها را به آن فوز بزرگ نائل كند، آنان دوستداران واقعى سيدالشهداء حضرت أبا عبد الله الحسينعليه‌السلام هستند و شعارشان خونخواهى آن بزرگوار و بثمر رساندن هدف انقلاب بزرگ آن حضرت است و اينكه اعتقاد آنان نسبت به حضرت مهدىعليه‌السلام عميق و علاقه آنان به آن حضرت فوق العاده زياد است ، ايرانيان داراى چنين صفاتى هستند و همين اوصاف ايجاد موجى از عشق و علاقه در بين جوانان آنها نموده است.

آيا روايات مربوط به مهياگران ، بر آغاز دوران ظهور دلالت دارد؟ اگر كسى با دقت ، روايات وارده پيرامون نقش ايرانيان در زمان ظهور را مورد بررسى قرار دهد، به دو نتيجه روشن مى رسد:

اول اينكه : بطور يقين از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام مدح و ستايش درباره ايرانيان وارد شده است و هر چند در تطبيق رواياتى كه به بيان نقش ‍ تاريخى ايرانيان در حمل پرچم اسلام و خدمات علوم و تمدن آن پرداخته است با معيارهاى ملى گرائى يا نژادپرستى و يا شيعه و سنى خود به تحليل و تحقيق بپردازيم محال است كه بتوانيم در نقش مشخص شده آنان در روايات مستفيضه ، نسبت به مهيا نمودن مقدمات حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام مناقشه كنيم اين روايات به روشنى خبر مى دهد كه ظهور جهانى و وعده داده شده براى اسلام ، در آياتى مانند( ليظهره على الدين كله ) در آخر الزمان ، از دو ناحيه بسوى قدس تحقق مى يابد. يكى بسيج عمومى و نظامى از منطقه ايران كه داراى جمعيتى انبوه و داراى ولايت و دوستى اهل بيتعليهم‌السلام مى باشند و جنبش دوم كه از مكه مكرمه و حجاز آغاز مى شود و بدين سان هر دو حركت عظيم در سرزمين عراق بيكديگر پيوسته و به رهبرى امام مهدىعليه‌السلام به سوى قدس پيش مى روند.

نتيجه دوم : اينكه ما هم اكنون در زمان ظهورى كه روايات آن را توصيف كرده اند وارد شده ايم و مرحله اول آن ، نهضت ايرانيان كه مقدمه ظهور آن حضرت است توسط آن مرد از قم امام خمينى آغاز شده است و اين انقلاب هدف خود را كه آزادى قدس و نبرد با اسرائيل است به جهانيان اعلام نموده است و اينك درگير مشكلات و دشواريهايى است كه دشمنان بر سر راهش ايجاد نموده اند.. و استمرار اين انقلاب الهى تنها در انتظار آن دو آزاد مرد بعنوان رهبران خود مى باشد: يعنى يكى سيد خراسانى ، و ديگرى فرمانده كل نيروهاى وى كه جوانى گندم گون از اهل رى بوده و نام شريف او در روايات ، شعيب بن صالح و در برخى

ديگر از روايات صالح بن شعيب آمده است كه سيد خراسانى او را بعنوان اولين فرمانده نيروهاى ايرانى منصوب مى نمايد و سپس حضرت مهدىعليه‌السلام ايشان را بعنوان فرماندهى كل قواى خويش مفتخر مى فرمايد.

البته اين نكته كه با آغاز حركت انقلاب اسلامى در ايران ، زمان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام نيز شروع شده است بحثى است ريشه دار و قابل بررسى ، بهمين جهت مجددا مرورى اجمالى بر بيان دلائل آن از روايات قبلى و غير آنها، مى نمائيم..

گاهى گفته مى شود: كه آرى ظهور مبارك حضرت مهدىعليه‌السلام مسلم و قطعى است و اعتقاد به آن از اصول مذهب شيعه است و چنين عقيده اى نزد شيعه و سنى از وعده هاى خداوند عزوجل است كه بر زبان پيامبر راستگو و امينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليهم‌السلام جارى شده است چنانكه از جمله قضاياى مسلم و حتمى كه در منابع حديث شيعه و سنى از آن ياد شده ، اين است كه زمينه سازان ظهور و حكومت آن حضرت ، ايرانيان مى باشند.. اما اين ويژگى ايرانيان كه در روايات به آن تصريح شده و قطعى مى باشد با ظاهر شدن آن دو مرد بزرگوار بنام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى وى شعيب بن صالح ، آغاز مى گردد كه هنگام ظاهر شدن آن دو، در منابع حديث شيعه ، همزمان با خروج سفيانى و يمنى و طبق منابع اهل سنت ، فاصله بين ظاهر شدن آن دو يار امام و تسليم و تقديم درفش اسلام بدست تواناى حضرت مهدىعليه‌السلام هفتاد و دو ماه يعنى شش سال مى باشد.

____________________

يار صفحه:

١الحاوى سيوطى ج ٢ ص ٨٢ و كنزالعمال ج ٧ ص ٢٦٢.

٢ينابيع المودة قندوزى ص ٤٤٩.

٣بحار ج ٥٢ ص ٣٠٧.

٤در استان خراسان نيز منطقه اى بنام طالقان وجود داشته كه در حال حاضر اثرى از آن نيست

اما اينكه ، انقلاب اسلامى فعلى ايران به رهبرى امام خمينى از جمله حوادث مقدماتى وعده داده شده بود و متصل به ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام و يا بطور نسبى نزديك ظهور آن حضرت و يا قريب به ظاهر شدن ، سيد خراسانى و شعيب بن صالح باشد.. اءمرى است احتمالى و گمانى كه ما دوستدار و آرزومند تحقق آن هستيم اما از رواياتى كه پيرامون اين انقلاب وارد شده و يا تفسير و تاءويل به آن شده است چيزى جز ظن و گمان استفاده نمى شود. بنابراين ، احتمال اينكه فاصله بين اين انقلاب و بين ظهور آن بزرگوار ده ها و يا صدها قرن باشد بقوت خود باقى است.

اين خلاصه مطالبى بود كه بواسطه آن اشكال بر حكم به شروع و آغاز زمان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام شده بود.

و اين مطلب قابل توجه است كه مراد ما از زمان ظهور حضرت ، مدت ده و يا بيست و يا سالهاى محدود نيست بلكه مقصود اين است كه حوادث و پيشامدهايى كه در روايات به آن تصريح شده كه آنها از مقدمات ظهور حضرت و متصل به آن هستند، در حقيقت آغاز شده است بويژه ، دو واقعه از بين آنها:

اول : فتنه انگيزيهاى غرب و شرق كه همه مسلمانها را در برگيرد و فتنه ديگرى كه در روايات به نام فتنه فلسطين آمده كه زائيده شرارت و فتنه انگيزى ابرقدرتهاست.

دوم : برپائى نظام اسلامى در ايران.

بنابراين مراد از زمان ظهور، همان معناى متعارف گفتار ما يعنى عصر و زمان شكست اسرائيل و يا عصر انقلابها و يا زمان تجلى اسلام است ، كه از آن بعنوان قرن ظهور و يا نسل معاصر ظهور نيز، مى توان نام برد، زيرا روايتى كه از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است آن حضرت فاصله بين انقلاب ايرانيان و ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام را به اندازه عمر معمولى يك انسان بشمار آورده است آنجا كه فرمود:

اگر آن زمان را درك كنم خويشتن را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى دارم

رواياتى كه دال بر آغاز زمان ظهور باشد بسيار است ، مجموعه اين روايات كه به نحو تواتر اجمالى وارد شده است ، در يك بررسى دقيق مى تواند در تطبيق بر عصر فعلى ما و پيشامدهايى كه اتفاق مى افتد، باعث اطمينان گردد. بلكه مى توان ادعا كرد برخى از اين روايات به تنهائى در حصول اطمينان به آغاز شدن زمان ظهور حضرت ، كافى است.

روايات فتنه اخيرى را كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن خبر داده است كه بزودى بر امت آن آشكار مى گردد به چه چيز غير از فتنه كر و كور غربى كه فتنه فلسطينى نيز زاييده آن است مى توان تفسير و توجيه نمود؟ فتنه اى كه در روايت تصريح به شام شده است:

زمانيكه فتنه فلسطين بوجود آمد، در سرزمين شام نيز مانند بر هم خوردن آب در مشك بوجود مى آيد١ اين فتنه به شكل مخصوصى به سرزمين شام راه پيدا مى كند، يعنى بر منطقه اى كه احاطه بر فلسطين دارد به گونه اى كه اهالى آنجا مانند شدت تكان خوردن آب در مشك به حركت مى آيند

..

با بررسى دقيق در روايات فتنه اخيرى كه به نحو تواتر اجمالى نقل شده و همچنين فتنه فلسطين و شامات كه معلول اين فتنه است و با توجه به تاريخ امت اسلامى و وضع موجود آن از اين روايات استفاده مى شود كه مراد از فتنه در روايت ، فتنه و آشوبگرى قدرتهاى شرق و غرب امروز است كه روايات دلالت بر استمرار و ادامه آن تا ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام دارد. و نمونه رواياتى كه ما در فصل مربوط به فتنه شرق و غرب ذكر كرديم ، يكى از ده ها روايت در اين زمينه است و از عجيب ترين روايات در اينها اين است كه فتنه فلسطين با نام و نشان در روايت وارد شده است!.

و چگونه تحليل و تفسير نمائيم روايات مربوط به ظاهر شدن سيد خراسانى و شعيب بن صالح را، كه به روشنى از آنها استفاده مى شود كه اين دو مرد بزرگ ، بعد از بر پا شدن حكومت اسلامى در ايران و وارد شدن آن در جنگى طولانى با دشمن ، در اين كشور ظاهر مى شود و با به دست گرفتن منصب هاى حكومتى ، خود شخصا رهبرى و فرماندهى لشكريان خويش را به عهده داشته و در جنگ سرنوشت سازى در منطقه فلسطين ، كه مقدمه حكومت حضرت مهدىعليه‌السلام را فراهم مى نمايد، درگير مى شوند، حالا ايا اين دو بزرگوار كه ظاهر مى شوند لشكريان و يا ملت خود را مستقيما و بدون مقدمه رهبرى مى نمايند و از صفر شروع مى كنند؟ هرگز. بلكه چنين ظهورى كه در روايات به تصريح شده است لازمه اش وجود زمينه مناسب و آمادگى كامل در مردم ايران نه تنها از جنبه مذهبى و اعتقادى بلكه جو سياسى مناسب ، در جهان و خاورميانه است كه اين خود آغازى است براى ايجاد نبرد بين ايرانيان طرفدار حضرت و دشمنانشان ، از اين روست كه در روايات آمده است زمانيكه ايرانيان احساس نمايند نبردشان با دشمن به طول انجاميده سراغ سيد خراسانى رفته و او را سرپرست امور خود مى گردانند گر چه وى نخست نمى پذيرد، اما زمانى كه زمام امور بدست او قرار گرفت يار ديگرش شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى خويش ‍ برمى گزيند.

و روايتى را كه از امام باقرعليه‌السلام در منابع شيعه وارد شده و منطبق بر انقلاب اسلامى ايران است چگونه تفسير نمائيم آنجا كه فرمود:

گوئيا مى بينم گروهى را كه از مشرق زمين خروج كرده و طالب حق مى باشند اما آنها را اجابت نمى كنند مجددا برخواسته هايشان تاءكيد دارند، اما مخالفان نمى پذيرند. وقتى چنين وضعى را مشاهده مى كنند شمشيرها را بدوش كشيده و در مقابل دشمن مى ايستند، اينجاست كه پاسخ مثبت مى گيرند اما اين بار خودشان نمى پذيرند تا اينكه همگى قيام مى كنند.. و درفش هدايت را جز به دست تواناى صاحب شما حضرت مهدىعليه‌السلام به كسى ديگر نمى سپارند كشته هاى آنان شهيد محسوب مى شوند اما من اگر آن زمان را درك مى كردم ، خويشتن را براى يارى صاحب اين امر نگاه مى داشتم

چنانكه تفسير آن در روايت مربوط به اهل مشرق و درفش هاى سياه گذشت و همچنين در روايتى ديگر كه گذشت آمده بود:

پس مبارزه مى كنند و پيروز مى گردند و به آنچه مى طلبند دست مى يابند اما خودشان نمى پذيرند

اين روايت ، تا زمانيكه بر نهضت فعلى ايرانيان تطبيق مى كند. چگونه آن را توجيه كنيم به اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان از نهضتى آينده نسبت به ايرانيان خبر داده اند و از انطباق بر نهضت موجود و آنچه پيش ‍ مى آيد چشم پوشى كنيم ! و آيا اين را بر همين نهضت و بر نهضت ديگر آنان كه مثلا داراى همين ويژگيها و شرائط سياسى ، بعد از قرنهاست تطبيق كنيم ! و آيا چنين تفسيرى را عقل سليم مى پذيرد؟.

و رواياتى را كه درباره قم و موقعيت جهانى آن شهر، از زبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامانعليه‌السلام نقل شده است ، چگونه به تاءويل ببريم رواياتى كه دلالت دارد اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام و متصل به ظهور آن بزرگوار خواهد بود... همچنين بيانگر ظاهر شدن مردى موعود از آن شهر. و ياران با وفايش است كه نه از جنگ مى هراسند و نه خسته مى شوند.. و ما امروز وضع موجود اين شهر را مى بينيم كه تا ديروز با وجود حوزه علميه در آن شهرى ضعيف بود و تاءثير معنوى اين شهر محدود در حيطه جهان تشيع و متدينين شيعه بوده است.

و اينك نام آن شهر و قيامش و روش و اسلوب آن و معرفى نمودن اسلام ، گوش جهانيان را پر مى كند! برنامه ريزى ها و خط و مشى آن در قلوب مسلمانها و جوامع اسلامى سرايت كرده و رسوخ مى نمايد و علم و دانش از اين شهر به ساير مسلمانان جهان مى رسد.

بنابراين تا زمانيكه روايات وارده در موقعيت و عظمت قم و انقلاب و نهضت آن و مرد وعده داده شده و برخاسته از اين شهر، بر انقلابى كه از قم آغاز شد و بر رهبرى آن ، امام خمينى و طرفداران وى انطباق داشته باشد آيا معقول است كه آن را به موقعيتى جهانى كه پس از ده ها سال و قرن براى قم بوجود آيد و مردى از آنجا ظهور مى كند كه طرفداران و ياران وى و يا حكومت و انقلابش داراى اين صفات هستند.. تفسير كنيم و از آنچه كه موجود است صرف نظر كنيم ؟

!

اگر چنين مطلبى درباره مرد وعده داده شده از قم صحيح باشد، چگونه در روايات مربوط به موقعيت جهانى وعده داده شده شهر قم مى تواند صحيح باشد؟ و چه مى توان كرد با دو روايتى كه دال بر وجود اين موقعيت ، نزديك ظهور حضرت و ادامه آن تا ظهور ايشان است آنجا كه آمده : و آن موقعيت نزديك ظهور قائم ماست ، خداوند قم و اهل آن را قائم مقام حضرت حجتعليه‌السلام قرار مى دهد و آن در زمان غيبت قائم ما تا ظهورش خواهد بود كه قبلا از بحار ج ٦٠ ص ٢١٣ نقل شد.

حقيقت مطلب اين است كه بحث و مناقشه پيرامون دلالت برخى از روايات بر آنچه كه در قم و ايران اتفاق افتاده است و سعى در برگرداندن الفاظ واضح و روشن از ظاهر خودش و به طور كلى شك دلالت اين روايات و انطباق آنها بر حوادث گذشته و حال ، چيزى جز پيشداورى و حالت ضعف عقيده در تصديق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت طاهرينعليه‌السلام نمى باشد. بلكه اگر منصفانه حكم كنيم بايد بگوئيم كه اگر از كلمات معصومينعليه‌السلام كه به طور تواتر اجمالى در روايات آمده اطمينان و يقين به معنا حاصل نشود مسلما خالى از حالت شك و ترديد و جدل نخواهد بود.. از خداوند متعال مى خواهيم كه ما و همه مسلمانان را از چنين حالتى حفظ فرمايد.