و روايات ديگرى كه در اين باره از منابع شيعه و سنى مى گويد ممكن است واقعا صداى ابليس باشد. همچنانكه در جنگ احد فرياد برآورد: كه محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
كشته شد و ممكن است فرياد ابليس ، اما بوسيله دستياران و اعوانش ، يعنى شياطين تبليغات چى جهانى باشد، كه با پيشنهاد آنان براى روياروئى با موج جهانى اسلام كه نداى آسمانى ، آنرا ايجاد مى كند، از طريق ندايى مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.
اما نبردى كه نداى آسمانى ، دعوت به آتش بس آن مى كند، بعيد نيست همان جنگ جهانى باشد كه قبلا درباره آن سخن گفته شد و گفتيم كه ممكن است آن جنگ ، جنگى هسته اى نباشد بلكه به شكل جنگ هاى متعدد و مطابق با آنچه كه روايات آن را در سال ظهور كه جنگ هاى فراوانى رخ مى دهد، باشد.
چنانكه بايد توجه داشت كه بين روايات مربوط به زمان وقوع نداى آسمانى ، اندك تفاوتى وجود دارد، چون برخى از آن روايات چنانكه ملاحظه كرديد، آنرا در ماه رمضان و بعضى ديگر چنانكه در بحار ج ٥٢ ص ٧٨٩، آنرا در ماه رجب ذكر مى نمايد، دسته اى ديگر از روايات ، مانند آنچه در نسخه خطى ابن حماد ص ٩٢ آمده است ، آن را در موسم حج و در ص ٩٣ همان نسخه آن را در ماه محرم بعد از كشته شدن نفس زكيه ذكر مى كن
د. و از بعضى روايات استفاده مى شود كه نداى آسمانى ، نداهاى متعدد مى باشد حتى بخشى از روايات بر اين امر صراحت دارد به گونه ايكه يكى از دانشمندان ، نداهاى وارد شده در منابع شيعه را تا هشت مورد بررسى كرده است و در منابع اهل سنت نيز نزديك به همين رقم ديده مى شود، اما آنچه بهتر به نظر مى رسد اين است كه ، آن تنها يك نداى آسمانى است كه در ماه رمضان شنيده مى شود و تعدد آن ناشى از اختلاف روايات ، در تعيين زمان آن مى باشد، و الله العالم.
پس از اين دو نشانه ، يعنى ، خروج سفيانى در ماه رجب و نداى آسمان در ماه رمضان ، تا زمان ظهور حضرت مهدىعليهالسلام
در ماه محرم ، نزديك شش ماه باقى است منابع روائى اهل سنت ، شمارى از اقدامات امامعليهالسلام
را در اين برهه بيان مى كند كند كه مى توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مكه مكرمه و ديدار وى با كسانيكه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پى آن حضرت مى باشند، خلاصه نمود كه از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامى كشورهاى مختلف هستند كه بدون قرار قبلى ، امام را در مكه ملاقات مى كنند و هر يك در شهر خود از سيصد و سيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوى حضرت مى باشند تا از جانب خود و پيروانشان ، با آن بزرگوار بيعت مى نمايند به اين طمع كه امامعليهالسلام
آنان را بپذيرد و آنها از ياران وى كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
وعده فرموده است ، محسوب شوند، و بزودى بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه ، اين شش ماه را مرحله ظهور غير علنى بعد از غيبت كبرى ، قلمداد مى كنند و مراد از روايت اميرمؤ منانعليهالسلام
كه : ظاهر شدن او اندكى ابهام آميز است تا اينكه نام و يادش همه جا را فرا گرفته ، آنگاه ظهور مى كند اين است كه در آغاز، امامعليهالسلام
به تدريج ظهور مى كند و آنگاه مسئله ظهور براى مردم روشن و آشكار مى گردد و احتمال دارد ظهور تدريجى حضرت ، بدين جهت باشد كه امر ظهور و پذيرش مردم به معرض آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.
در مورد اين مقطع ، علاوه بر خبر قبل ، تعدادى روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از حيث سند صحيح شمرده مى شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدىعليهالسلام
به نماينده خود، على بن محمد سمرى رضوان الله عليه است كه فرمود:
بزودى از پيروان من كسانى مى آيند كه ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد كه هر كس پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ، ادعاى مشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
ظاهرا منظور از مدعى مشاهده امامعليهالسلام
قبل از وقوع اين دو حادثه كسى است كه ادعاى نمايندگى صاحب الاءمرعليهالسلام
را داشته باشد نه صرف شرفيابى و به حضور ايشان رسيدن ، بدون ادعاى نمايندگى و يا بدون سخن گفتن درباره آن روايات زيادى از سوى عده اى از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امامعليهالسلام
رسيده است و شايد همين ، سبب تعبير نمودن به جمله نفى مشاهده باشد نه نفى رؤ يت.
نوشته مبارك امامعليهالسلام
دلالت دارد بر اينكه غيبت كبرى با خروج سفيانى و صيحه آسمانى پايان مى پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغرى بوده و مقدمه ظهور مى باشد، يعنى امامعليهالسلام
در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاى اطلاعاتى آن پنهان است ولى در اين مدت با ياران خود تماس حاصل مى نمايد و شمارى از ايشان شرفياب حضور وى مى شوند و حضرت نمايندگانى را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مى نمايد.
از روايات بعدى اينگونه به نظر مى رسد كه امامعليهالسلام
پس از خروج سفيانى ، ظاهر مى شود سپس تا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم ، پنهان مى گردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدينعليهالسلام
آمده است كه حضرت فرمود:
وقتى سفيانى خروج كند، حضرت مهدىعليهالسلام
نهان مى گردد و پس از آن دوباره ظاهر مى شود
به عقيده ما، اين روايت ، تفسيرى جز آنكه امامعليهالسلام
بعد از خروج سفيانى در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مى گردد، ندارد و روايت مشخص نمى كند كه آيا ظهور پيش از نداى آسمانى ، در ماه رمضان است و يا بعد از آن ؟
از امام صادقعليهالسلام
روايت شده است كه فرمود:
قائم قيام نمى كند مگر آنكه دوازده نفر، همگى اتفاق بر يك سخن كنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تكذيب مى كنند
به نظر مى رسد كه آنان مردانى راستگو باشند، به دليل اينكه امامعليهالسلام
اتفاق نظر آنها را مبنى بر ديار حضرت مهدىعليهالسلام
بيان مى كند و از تكذيب مردم نسبت به آنها تعجب ميكند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت ، در همان دوره اى صورت مى گيرد كه امامعليهالسلام
در نهان بسر برده و ظاهر مى شود تا تدريجا مساءله ظهور آشكار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مى كند.
بنابراين ، حضرت مهدیعليهالسلام
در اين برهه نقش تقربيا كامل رهبرى خود را ايفا نموده و با رهنمودهاى خويش در آن موقعيت حساس حكومت هاى زمينه ساز يمنى و ايرانى را رهبرى مى نمايد و در كليه سرزمين هاى مسلمانان ، با ياران خود كه اولياء خدايند، ارتباط برقرار مى كند.
و اينك براى اينكه اقدامات امامعليهالسلام
در دوره ظهور كوتاه مدت ، تصور كنيم بطور مختصر اعمال وى را در دوره غيبت ، يادآور مى شويم پاره اى از روايات آورده اند كه امامعليهالسلام
در مدينه منوره مسكن مى گزيند و با سى تن ملاقات مى كند. از امام صادقعليهالسلام
روايت شده است كه فرمود:
صاحب اين امر را غيبتى است و ناگزير در آن غيبت ، عزلتى مى باشد، بهترين منزلگاه وى مدينه است و در كنار سى تن از يارانش بسر مى برد و با وجود آنان ، اضطراب و نگرانى نيست
همچنين بخش ديگرى از روايات ، دلالت دارد كه آن حضرت در كنار خضرعليهالسلام
بسر مى برد، در اين زمينه امام رضاعليهالسلام
مى فرمايد:
خضرعليهالسلام
از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و نمى ميرد تا در صوراسرافيل دميده شود، البته او نزد ما مى آيد و به ما سلام مى دهد ما صداى او را مى شنويم ولى شخص او را نمى بينيم هر جا كه نام او برده مى شود بايد بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسك آن را بجا مى آورد و در عرفات وقوف مى كند و دعاى مؤ منان را آمين مى گويد: و خداوند تنهايى قائم ما را بوسيله آن حضرت به انس و الفت ، و وحدت وى را در كنار او به پيوستگى بدل مى سازد.
از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر مى رسد كه آن سى تن ياران مهدىعليهالسلام
پيوسته عوض مى شوند يعنى هرگاه يكى از ايشان وفات كند فرد ديگرى جانشين وى مى گردد، گرچه احتمال دارد، خداوند متعال عمر برخى از آنها را مانند حضرت خضر و امامعليهالسلام
طولانى گرداند. و شايد منظور از اءبدال كه در دعاى نيمه ماه رجب از امام صادقعليهالسلام
وارد شده است ، هم ايشان باشند، آنجا كه بعد از درود بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و خاندانش مى فرمايد:
خداوندا بر مؤ منان شايسته ابدال و بزرگان و روزه داران و عبادت كنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست
به احتمال قوى اين سى تن و يا بيشتر، كه از اولياء خدايند، در اقداماتى كه حضرت مهدىعليهالسلام
در غيبت خود انجام مى دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است كه امامعليهالسلام
دست به فعاليت وسيعى زده و در سرزمين هاى مختلف ، تحرك نشان مى دهد، او وارد كوخ ها و كاخ ها شده و به بازارها قدم مى گذارد و هر سال در مراسم حج حاضر مى گردد. و راز غيبت آن حضرت ، كشف نمى شود مگر پس از ظهور وى ، همانگونه كه فلسفه و راز اقدامات خضرعليهالسلام
كشف نشد مگر بعد از آنكه موسىعليهالسلام
را بدان آگاه ساخت.
عبدالله بن فضل مى گويد: از امام صادقعليهالسلام
شنيدم كه مى فرمود:
براى صاحب اين امر، ناگزير غيبتى است كه اهل باطل را به شك مى اندازد، پرسيدم : فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزى كه ما مجاز به كشف آن براى شما نيستيم ، پرسيدم : راز غيبت امامعليهالسلام
چيست ؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون فلسفه غيبت حجتهاى گذشته الهى است و راز غيبت وى آشكار نمى شود مگر پس از ظهور آن حضرت ، چنانكه راز اقدامات خضرعليهالسلام
يعنى شكستن كشتى و كشتن پسر و ساختن ديوار، براى موسىعليهالسلام
روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يكديگر. اى پسر فضل اين موضوع يكى از دستورات الهى و سرى از اسرار خدا و غيبى از غيبهاى اوست و هرگاه خداوند را حكيم دانستيم ، بايد تمام افعال او را حكيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد.
از محمد بن عثمان عمرى رضوان الله عليه منقول است كه گفت:
سوگند به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مى يابد و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد اما مردم در عين اينكه وى را مى بينند نمى شناسند
و از امام صادق روايت شده است كه فرمود:
چگونه انكار مى كند امت من ، اين را كه خداوند متعال در مورد حجت خود، عملى را انجام دهد، همانگونه كه درباره يوسف انجام داد؟ به اينكه در بازارهايشان راه برود و روى فرش هايشان قدم بگذارد و در عين حال او را نشناسند تا آنكه خداوند اجازه دهد كه خود را به آنان معرفى نمايد آن چنان كه به يوسفعليهالسلام
اجازه داد، وقتى كه گفت : آيا مى دانيد چه بر سر يوسف و برادرش آورديد و شما ناآگاه بوديد، برادران گفتند: تو حتما يوسف هستى ؟! گفت : آرى من يوسفم و اين هم برادرم مى باشد
بر اساس اين روايات و امثال آن ، حالت امامعليهالسلام
در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت يوسفعليهالسلام
و نوع رفتار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضرعليهالسلام
است كه قرآن ، بخشى از شگفتيهاى آن را براى ما روشن مى سازد. حتى از اين روايات چنين استفاده مى شود كه آن دو بزرگوار خضر و مهدىعليهالسلام
با هم زندگى كرده و با يكديگر همكارى دارند.
البته بهتر است بگوييم كه ، بسيارى از اقدامات آن حضرت ، بدست ياران برجسته و شاگردانش انجام مى پذيرد. كسانى كه زمين و مسافت ها در زير پايشان در نورديده مى شود و خداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاى حضرت مهدىعليهالسلام
رهنمون مى سازد، بلكه در زمينه كرامات آنها مانند راه رفتن روى آب و در نورديده شدن زمين زير پاى آنان و غير آن ، روايات و داستانهاى معتبرى ، حتى درباره كسانى كه از اولياء و بندگان شايسته خداوند، مقامى كمتر را دارا بوده اند، نقل شده است.
آرى ، خداى سبحان همواره امور و پديده هاى اين جهان را از بزرگ و كوچك آن ، مطابق حكمت و راز آن جارى مى سازد... اما او حاكم بر اين اسباب و حكمت هاست و هرگونه و به هر صورت و بدست هركس از فرشتگان و بندگانش كه اراده فرمايد، اقدام مى كند... بسيارى از پديده ها و امور كه به نظر ما مى رسد از راههاى طبيعى بوجود آمده و يا مى آيد، اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد كه دست غيب الهى در آن نقش داشته است ، مثلا وقتى كه ماءمورين فرمانرواى ستمگر، تصميم گرفتند جلو كشتى اى را كه خضرعليهالسلام
در آن رخنه و شكاف ايجاد كرده بود. بگيرند، چون آن را معيوب ديدند، به حال خود رها ساختند و توجه نداشتند كه در آن دست غيبى دخالت داشته است ، همچنين هنگامى كه پدر و مادر آن پسر كه عمر خود را با ايمان به خدا سپرى كرده و به تكاليف الهى خويش عمل نمودند، نمى دانستند كه اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به كفر و طغيان مى كشاند... و زمانيكه آن دو كودك يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ يافته و استخراج كردند، معلوم نبود كه اگر خضرعليهالسلام
ديوار را نمى ساخت آن گنج و جاى آن آشكار مى گشت...
وقتى اين سه حادثه را كه از خضرعليهالسلام
در مدتى كوتاه همراه موسىعليهالسلام
سرزده است ، خداوند در كتاب خود روشن مى نمايد ما بايد بسيارى از آنگونه اعمال و رفتار او را در روزگار پربار و عمر طولانى وى در ذهن خود ترسيم نمائيم در روايت ، از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است كه فرمود:
خداوند برادرم موسىعليهالسلام
را رحمت كند كه بر آن شخص دانا خضر تعجيل نمود. كه اگر صبر پيشه مى كرد شگفتيهايى را از او مشاهده مى نمود كه هرگز نديده بود.
بنابراين ما مى توانيم كارهاى حضرت مهدىعليهالسلام
را در دوره غيبت تصور نماييم در حاليكه امام مهدىعليهالسلام
بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضرعليهالسلام
برتر و بالاتر است ، زيرا بر حسب روايت ، وى يكى از هفت نفرى است كه از اهل بهشت و از برگزيدگان اولين و آخرين بشمار مى رود، از پيامبر عظيم الشاءن اسلام نقل شده است كه فرمود:
ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب و سروران اهل بهشتيم : من ، و حمزه ، و على ، و جعفر، و حسن و حسين ، و مهدى
خدا آگاه است كه حضرت مهدىعليهالسلام
و وزير او خضر و ياران شايسته وى و شاگردان آنها كه اولياء خدا هستند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و كوچك آن ، چه مى كنند... و طبيعى است كه راز غيبت ، و كارهاى آنان تا هنگام ظهورشان آشكار نشود. و اطلاعات ما نسبت به كارهايى كه آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و مى دهند در حد كم و يا در بخش كوچكى از آن كارهاست و گاهى امكان دارد يكى از ما در زندگى خود مرهون عمل و يا بسيارى از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حركت تاريخ و حوادث بزرگ آن.
بايد توجه داشت كه اين نوع عقيده به غيب الهى و عمل امام مهدىعليهالسلام
و خضرعليهالسلام
و مؤ منان برجسته و شايسته ، با عقايد و نظريات اهل تصوف در مورد قطب و افراد پرهيزكار، تفاوت دارد. گرچه در برخى جهات به آن شباهت داشته باشد حتى بعضى از آنان سعى مى كنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدىعليهالسلام
و يارانش منطبق نمايند، در گفته كفعمى در حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده قطب آمده است كه:
گفته اند: زمين از قطب و چهار نفر اوتاد بزرگان و چهل پرهيزكار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته ، خالى نمى ماند و قطب ، همان مهدىعليهالسلام
است و اوتاد بزرگان از چهار نفر كمتر نيست ، زيرا در دنيا همچون خيمه و مهدى به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاى آن خيمه مى باشند و گاهى اوتاد بيش از چهار نفر و پرهيزكاران بيش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن مى باشند و ظاهرا خضر و الياسعليهالسلام
نيز از اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مى باشند.
اما صفات اوتاد بزرگان ، آنان يك لحظه از خدا غفلت نمى ورزند و از مال دنيا مگر به اندازه لازم و ضرورى جمع نمى كنند و لغزشهاى بشرى از آنها سر نمى زند، عصمت در آنها شرط نيست اما در قطب شرط است.
اما ابدال پرهيزكاران مرتبه ايشان كمتر از اوتاد بزرگان است و گاهى از آنها غفلت سر مى زند و با ذكر و ياد خدا آن را جبران مى كنند و عمدا از آنها گناهى صادر نمى شود.
اما صالحان و شايستگان كه آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر ميزند ولى با استغفار و پشيمانى آنرا تلافى مى كنند، خداوند مى فرمايد:
كسانى كه تقوا پيشه كرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالى به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائى و بصيرت پيدا كنند
آنگاه راوى مى گويد هرگاه يكى از آنها، مرتبه اى از مراتب ياد شده را از دست بدهد فرد ديگرى از مرتبه پايين تر جانشين وى مى گردد و اگر فردى از صالحان از دست برود، شخصى از ساير مردم جايگزين او مى شود.
و آنچه را كه درباره الياس پيامبرعليهالسلام
بيان كرده اين است كه او از جمله زندگان است و از كسانى كه خداوند بسبب حكمتى كه خود مى داند عمرشان را طولانى نموده است ، و بر طبق نظر عده اى از مفسران كه در تفسير آياتى راجع به وى اظهار كرده اند و تعدادى از روايات كه درباره او از اهل بيتعليهمالسلام
رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند عمر او را همچون خضر طولانى نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با هم حضور پيدا مى كنند.
____________________