و در مقابل آن شيخ عبدالله بن زيد محمود رئيس دادگاه هاى شرع دولت قطر است كه به تقليد پاره اى از نويسندگان قرن چهاردهم كه هيچگونه شناخت و تخصصى درباره روايت نبوى و صحيح و سقيم آن نداشتند، دست به انتشار جزوه اى بنام لا مهدى ينتظر بعد الرسول خير البشر زد و در آن با تكيه به شبهه هاى عقلى ، تمام رواياتى را كه درباره مهدىعليهالسلام
آمده تكذيب كرد و همان حرف هايى را زد كه آنها گفته بودند باينكه اين روايات خرافه است و من مصلحت ديدم كه اين چند سطر را نگاشته و خطاها و خيال بافى هاى نويسنده اين جزوه را برملا سازم و توضيح دهم كه عقيده به ظهور مهدىعليهالسلام
در آخرالزمان بر اساس روايات صحيحه بوده و علماى اهل سنت و روايت در گذشته و حال به استثناى اندكى بر آن اتفاق نظر دارند.
بجاست كه در اينجا اشاره كنم كه من سابقا پژوهشى تحت عنوان عقيده اهل السنه و الاءثر فى المهدى المنتظر نگاشتم و در مجله الجمامعة الاسلامية شماره ٣ سال اول ، ذى قعده ١٣٨٨ در مدينه منوره چاپ و منتشر گرديد كه اين مقاله مشتمل بر ده قسمت بدين ترتيب است:
١اسامى صحابه اى كه روايات مربوط به حضرت مهدىعليهالسلام
را از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روايت كرده اند.
٢اسامى پيشوايان اهل سنت كه روايات و اءخبار وارده درباره آن حضرت را در كتاب هاى خود آورده اند.
٣دانشمندانى كه درباره حضرت مهدىعليهالسلام
تاءليف جداگانه اى دارند.
٤دانشمندانى كه حكم به تواتر مربوط به حضرت نموده اند و نقل كلام آنان.
٥بيان برخى از رواياتى كه درباره مهدىعليهالسلام
در صحيح بخارى و مسلم آمده است.
٦بيان پاره اى از رواياتى كه درباره حضرت مهدىعليهالسلام
در غير دو كتاب ياد شده آمده است همراه با ذكر سندهاى بعضى از آنها.
٧بعضى از دانشمندانى كه به روايات مربوط به آن حضرت اعتراض كرده اند.
٨كسانى كه روايات مربوط به آن حضرت را انكار و يا در آن ترديد نموده اند همراه با بيان مختصرى از گفته آنان.
٩بيان مطالبى كه تصور مى شود با روايت مربوط به مهدىعليهالسلام
تعارض دارد و پاسخ آنها.
١٠پايان گفتار ما درباره اينكه اعتقاد به ظهور حضرت مهدىعليهالسلام
در آخر زمان ناشى از ايمان به غيب است و اعتقاد اهل سنت به مهدىعليهالسلام
ارتباطى به عقيده شيعه ندارد.
در حقيقت نقد و بررسى ابن صديق مغربى در پاسخ ابن خلدون و دو نقد ياد شده از شيخ عباد، از غنى ترين پژوهش هاى روائى و اعتقادى اهل سنت درباره مهدى منتظرعليهالسلام
است.
من مايل بودم بعضى از قسمت هاى آن را نقل كنم هر چند آوردن آراء دانشمندان ديگر، از كتاب الامام المهدى عند اهل السنه سودمندتر است اين كتاب اخيرا از سوى كتابخانه اميرالمؤ منينعليهالسلام
در اصفهان چاپ و منتشر گرديده است و حاوى فصل هايى از كتب احاديث و رساله هاى جداگانه و پژوهشهايى پيرامون مهدىعليهالسلام
بوده ، كه به قلم بيش از پنجاه تن از دانشمندان و پيشوايان اهل سنت مى باشد و كتابخانه ياد شده وعده داده است ساير منابع خطى را در مجلدى ديگر منتشر سازد.
ابن قيم جوزى ايشان در كتاب خود بنام المنار المنيف فى الصحيح والضعيف پس از نقل تعدادى از روايات مربوط به مهدى منتظرعليهالسلام
مى گويد:
اين روايات بر چهارگونه است : صحيح ، حسن١، غريب٢، موضوع٣، و مردم در مورد مهدىعليهالسلام
داراى چهار ديدگاه متفاوت مى باشند: نخستين ديدگاه : اينكه عيسى بن مريم در حقيقت همان مهدى است و طرفداران اين گفته به روايت محمد بن خالد جندى لا مهدى الاعيسى كه قبلا گذشت استدلال كرده اند و ما چگونگى آن را بيان كرده و گفتيم درست نيست و اگر درست باشد دليلى بر اين امر نخواهد بود زيرا عيسىعليهالسلام
بزرگترين مهدى بين پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تا قيامت است
. ديدگاه دوم : اينكه مهدى همان مهدى خليفه عباسى است كه به خلافت رسيد و حكومتش منقرض شد، پيروان اين گفته به روايت احمد در مسند استناد مى كنند.
وقتى درفش هاى سياه را مشاهده كرديد از سوى خراسان روى آوردند به سوى آنها بشتابيد اگر چه با خزيدن روى برف باشد زيرا مهدى خليفه خدا در ميان آنهاست
...
و در سنن ابن ماجه از عبدالله بن مسعود نقل شده كه گفت:
زمانى ما نزد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بوديم كه جوانانى از بنى هاشم وارد شدند، همينكه پيامبر آنها را ديدند اشك از چشمانشان جارى و رنگ شان دگرگون شد عرض كردم : ما پيوسته حالتى را در سيماى شما مى بينيم كه آنرا دوست نداريم ! فرمود: خداوند براى ما اهل بيت آخرت را بر دنيا برگزيده است و البته بزودى گرفتار بلا و مصيبت و آوارگى خواهند شد تا آنكه قومى از مشرق بيايد در حاليكه درفش هاى سياه با خود دارند حق را مطالبه كنند و به آنها داده نشود، آنگاه به نبرد و مبارزه بپردازند تا پيروز شوند در اين وقت خواسته آنان را عملى كنند ولى آنها نمى پذيرند تا آنكه درفش را بدست مردى از خاندان من بسپارند و او زمين را پر از عدل و داد كند. آنگونه كه قبلا از ظلم و ستم پر شده بود پس هر كسى آن زمان را دريابد بايد به نزد ايشان بشتابد گر چه با خزيدن روى برف باشد.
...
اين مورد و مورد قبلى اگر صحيح باشد. در آن دليلى وجود ندارد بر اينكه مهدى خليفه عباسى همان مهدى است كه در آخر زمان ظهور مى كند بكله مى توان گفت وى به آن نام سزاوارتر از مهدى عباسى بود.
...
اما مهدىعليهالسلام
همواره در جهت خير و هدايت بوده و نقطه مقابل مانند دجال كه پيوسته در جهت شر و گمراهى است و همانگونه كه قبل از دجال بزرگ كه داراى كارهاى خارق العاده است دجالهاى دروغين ظاهر مى شوند همينطور پيش از مهدى موعودعليهالسلام
نيز مهدى هاى هدايتگر و صالح ظاهر مى شوند.
ديدگاه سوم : اينكه وى مردى از خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و از فرزندان حسن بن على در آخر زمان است وقتى كه زمين آكنده از ظلم و جور شده باشد ظهور مى كند و آن را سرشار از عدل و داد مى گرداند و بيشتر روايات بر اين قول دلالت دارد و اينكه آن بزرگوار از فرزندان حسن خواهد بود خود سرى لطيف است زيرا حسنعليهالسلام
كه براى خدا دست از خلافت برداشت خداوند از فرزندان وى كسى را به حق ، خليفه مى گرداند كه زمين را از عدالت مالامال سازد و اين است سنت خداوند كه در ميان بندگانش هر كس به خاطر او چيزى را ترك كند خداوند به او يا فرزندانش بهتر از آن را عطا مى فرمايد...
.. تا آخر.
ابن حجر هيثمى وى در كتاب خود الصواعق المحرقه گويد:
مقاتل بن سليمان و مفسران پيرو او گفته اند كه آيه شصت و يكم فرموده خدا سبحان و انه لعلم للساعه درباره حضرت مهدىعليهالسلام
نازل گرديده است و رواياتى كه بصراحت وى را از خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى داند خواهد آمد در اين صورت آيه شريفه دلالت بر بركت در ذريه فاطمه و على دارد و خداوند از آن دو، فرزندان پاك و و شايسته اى بر آورد و نسل آن دو را كليدهاى حكمت و معادن رحمت قرار مى دهد و سر آن اين است كه پيامبر ذريه خود را از شر شيطان رانده شده در پناه خداوند قرار داد و براى على نيز چنين دعايى نمود كه شرح تمام آن از سياق روايات مربوط به او استفاده مى شود
بنظر من ممكن است بين تفسير آيه شريفه به مهدى و عيسىعليهالسلام
را بتوان جمع كرد، زيرا عيسىعليهالسلام
در زمان حضرت مهدىعليهالسلام
فرود مى آيد و با او همكارى مى نمايد و نشانه هاى حق و قيامت توسط هر دو آشكار مى شود.
ابن حجر پس از آنكه مجموعه اى از روايات مربوط به حضرت مهدىعليهالسلام
را در حاشيه روايت لامهدى الاعيسى بن مريم مى آورد مى گويد:
پس بنابراين تفسير، اينكه نيست مهدى بجز عيسى ، مسلما بر اساس ثابت بودن آن است وگرنه حاكم گفته است : من آن را بعنوان تعجب آوردم نه براى استدلال به آن و بيهقى مى گويد: تنها محمد بن خالد آن را نقل كرده است و حاكم گويد كه : وى مجهول است و در سند آن روايت اختلاف وجود دارد و نسائى بصراحت او را مجهول و ناشناخته دانسته است و ديگر حافظان روايت بطور قطع اظهار كرده اند كه روايات قبل از آن يعنى روايتى كه صراحتا دلالت دارد بر اينكه مهدى از فرزندان فاطمه است از حيث سند صحيح تر مى باشد
و سپس مجموعه اى ديگر از روايات مربوط به مهدىعليهالسلام
را بيان مى كند.
ابوفداء ابن كثير او در نهايه مى گويد:
فصلى است در ذكر مهدى كه در آخر زمان ظهور مى كند او يكى از جانشينان راستين پيامبر و پيشوايان هدايت شده مى باشد كه احاديث نبوى درباره او سخن مى گويد و بيان مى دارد كه وى در آخر زمان خواهد بود
...
و بدنبال اين روايت كه درفش هاى سياهى از خراسان خروج مى نمايند و هيچ چيز مانع بازگشت آنها نمى شود تا اينكه در ايلياء نصب گردند مى گويد:
اين پرچم ها آنهايى نيستند كه ابومسلم خراسانى آنها را بحركت درآورد و بوسيله آن دولت بنى اميه را در سال ١٣٢ ه منقرض گرداند، بلكه درفش هاى ديگرى است كه ياران مهدى مى آورند و او، محمد بن عبدالله علوى فاطمى حسنى مى باشد كه خداوند وى را در يك شب شايستگى مى بخشد يعنى توبه او را پذيرفته و او را موفق مى كند و به او الهام نموده و به راه راست هدايت كند در حاليكه قبلا اينگونه نبوده است و گروهى از مردم مشرق زمين او را پشتيبانى و يارى مى كنند و حكومت او را بر پا داشته و اركان دولت وى را استوار مى سازند كه پرچم هاى آنان نيز سياه است و آن نشانه اى كه داراى وقار مى باشد. زيرا درفش پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
سياه بود و عقاب ناميده مى شد.
...
بهر حال اينكه ، آن مهدى كه حضورش در آخرالزمان وعده داده شده طبق برخى از روايات ، اصل ظهور و خروج وى از ناحيه مشرق بوده و در كنار خانه خدا با او بيعت مى كنند و من فقط، تنها درباره مهدىعليهالسلام
بخشى جداگانه آوردم ولله الحمد.
جلال الدين سيوطى او در كتاب الحاوى للفتاوى مى گويد: ابن جرير در تفسير خود به نقل از سدى درباره اين آيه : و من اظلم ممن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه وسعى فى جرابها آورده است كه : آنان روميان هستند كه در خراب كردن بيت المقدس از بخت النصر پشتيبانى كردند و درباره اين آيه :(
أُولَـٰئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلَّا خَائِفِينَ لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ
)
گفت : در روى زمين در آن روز رومى اى نيست كه داخل آن شود مگر آنكه بيمناك است از اينكه گردنش را بزنند و يا اينكه از پرداخت جزيه هراسان است و در مورد اين آيه :(
لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ
)
گفت اما خوارى و ذلت در اين جهان اين است كه وقتى مهدىعليهالسلام
قيام نمايد و قسطنطنيه آزاد گردد آنها را از دم شمشير بگذراند و اين است خوارى و ذلت
و در حاشيه بر اين روايت لا مهدى الا عيسى بن مريم مى گويد: قرطبى در تذكره گفته است : سند اين روايت ضعيف است در حاليكه احاديث نبوى در صراحت داشتن درباره خروج مهدى و اين كه او از عترت و خاندان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و از فرزندان فاطمه مى باشد ثابت بوده و از اين روايت صحيح تر است بنابراين حكم كردن به آن باطل است.
ابوالحسن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم سحرى مى گويد: اخبار درباره آمدن مهدى متواتر است و از جهت كثرت راويان آن از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در حد استفاضه است كه بيان مى دارد مهدى از اهل بيت است و هفت سال حكمرانى خواهد نمود و زمين را پر از عدل و داد مى كند و عيسى همزمان با او خروج نموده و در كشتن دجال در دروازه لد در سرزمين فلسطين وى را يارى مى كند و او بر اين امت ، امامت مى كند و عيسى پشت سر او در تمام مدت فرمانروائى وى نماز مى گزارد
ابن ابى الحديد معتزلى وى در شرح نهج البلاغه در بيان اين سخن امامعليهالسلام
كه مى فرمايد: و بنا يختم لابكم
مى گويد:
اين گفته اشاره به مهدى است كه در آخر زمان ظهور مى كند و بيشتر محدثان بر آنند كه وى از فرزندان فاطمه مى باشد و پيروان معتزله اين نظر را انكار نمى كنند بلكه در كتاب هاى خود به بيان آن تصريح كرده و اساتيد و بزرگانشان به اين امر اعتراف نموده اند.
با اين تفاوت كه به اعتقاد ما او هنوز آفريده نشده و آفريده خواهد شد. و اربابان حديث نيز به اين عقيده گرايش دارند
و در شرح اين سخن امامعليهالسلام
كه فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها و در پى آن اين آيه را تلاوت نمود:(
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
)
مى گويد:
اماميه بر اين عقيده اند كه آن وعده راجع به امام غايب است كه در آخر زمان بر زمين حكمرانى خواهد كرد. و هم كيشان ما معتزله مى گويند: مسلما اين وعده مربوط به امامى است كه بر زمين فرمانروائى كرده و بر ممالك استيلا مى يابد ولى لازم نيست او حتما وجود داشته باشد... و فرقه زيديه مى گويد: بى ترديد كسى كه بر زمين حكمرانى مى كند شخصى فاطمى است و جماعتى از فاطمى ها كه بر مذهب زيديه هستند از او پيروى مى كنند، هر چند اكنون كسى از آنان وجود ندارد
و در شرح اين گفته حضرت پدرم فداى فرزند بهترين كنيزان مى گويد:
اما اماميه بر اين باورند كه امام دوازدهمين آنان فرزند كنيزى است بنام نرجس ولى معتزله مى گويند او فاطمى است و در زمان آينده از كنيزى ولادت خواهد يافت و اكنون متولد نشده است و زمين را همانگونه كه از ستم انباشته شده ، از عدل و داد مملو خواهد كرد و از ستمكاران انتقام مى گيرد و با سخت ترين مجازات آنان را كيفر مى دهد
اما اگر مثلا در عصر ما تولد يابد، كنيز كجا خواهد بود و فرزند كنيز و فرزند بهترين كنيزان چگونه ممكن خواهد بود؟ ابن ابى الحديد مى گويد:
اينكه امامعليهالسلام
فرمود: پنهان از مردم بسر مى برد اشاره به شخص ياد شده است و اين گفته در مذهب شيعه سودى براى آنان ندارد هر چند تصور كرده باشند كه امام نظر آنها را بيان كرده است زيرا جايز است خداوند اين امام را در آخر زمان بيآفريند و مدتى ميان مردم پنهانى بسر ببرد و داراى مبلغانى باشد كه اءمر و دعوت او را اجرا كنند و پس از آن اختفاء، ظهور نمايد و بر كشورها فرمانروائى و بر دولت ها استيلا يابد و مالك زمين گردد
علامه مناوى صاحب فيض القدير ايشان در شرح روايت مهدى مردى از فرزندان من است و چهره اش چون ستاره اى درخشان است در مطامح مى گويد:
آورده اند كه او در ميان اين امت خليفه اى است كه ابوبكر بر او فضيلت ندارد و... و روايات مربوط به مهدى فراوان و مشهور است كه آنها را چند تن بصورت جداگانه گردآورى نموده اند.
سمهودى مى گويد:
از اءخبارى كه درباره او ثبت گرديده بدست مى آيد كه وى از فرزندان فاطمه مى باشد و در سنن ابوداود آمده كه او از فرزندان حسن مى باشد و راز آن اين است كه حسن خلافت را براى خدا و ترحم بر مردم رها كرد و قائم از فرزندان وى ، بهنگام نياز مبرم مردم و آكنده بودن زمين از ستم ، به خلافت مى رسد. و اين سنت خداوند در بين بندگانش مى باشد كه هر كس به خاطر او از چيزى دست برداشت خداوند بهتر از آن را به او و يا فرزندانش عطا مى فرمايد
و پس از توجه دادن به مطلب مى گويد:
روايات مربوط به مهدى با حديث لا مهدى الا عيسى بن مريم هيچگونه تعارضى ندارد زيرا مراد از آن ، چنانكه قرطبى آورده است يعنى مهدى اى كامل و بر كنار از گناه غير از عيسى نيست رويانى در مسند خود از حذيفه نقل كرده كه ابن جوزى بن ابراهيم صورى گفته است : در كتاب ميزان به نقل از ابن جلاب گفته كه وى روايت باطل و مجهولى را درباره مهدى از رواد نقل كرده است سپس اين روايت را ادامه داد و گفت اين روايت باطل است ١٤ علامه خيرالدين آلوسى
_____________________
يار صفحه: