عصر ظهور

عصر ظهور6%

عصر ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

عصر ظهور
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44728 / دانلود: 4761
اندازه اندازه اندازه
عصر ظهور

عصر ظهور

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

فرهنگ و گرايش سياسى سفيانى

روايات ، نشانگر اين معناست كه سفيانى فرهنگ و آموزش غربى دارد و چه بسا در همانجا نشو و نما كرده باشد. در كتاب غيبت طوسى از بشر بن غالب بصورت مرسل روايت شده است كه گفت:

سفيانى در حاليكه رهبرى گروهى را بعهده دارد مانند شخص ‍ نصرانى صليب برگردن دارد و از سرزمين روميان روى مى آورد.١٣ در روايت كلمه منتصر آمده اما در اصل بايد متنصر باشد، چنانكه در بحار ج ٥٢ ص ٢١٧ آمده است ، يعنى ، مسلمان مسيحى شده و جمله از سرزمين روميان مى آيد يعنى كسى كه از سرزمين روم غرب به شام مى آيد و آنگاه دست به جنبش و قيام مى زند. و نيز نشانگر اين است كه او رهبرى سياسى غربى ها و يهوديان را بر عهده دارد و با حضرت مهدىعليه‌السلام كه دشمن روم يعنى غربيهاست به نبرد مى پردازد و با تركان يا هواداران تركها كه بنظر ما روسها هستند وارد جنگ مى شود. و سفيانى پايتخت خود را در حوادث زمان ظهور و در پيشاپيش لشكركشى حضرت مهدىعليه‌السلام از دمشق به رمله فلسطين منتقل مى سازد همانجائى كه طبق روايت ، شورشيان رومى در آنجا فرود مى آيند.

بلكه به طوريكه پيداست ، بعنوان خط مقدم دفاعى بنفع يهوديان و رومى ها وارد پيكار با حضرت مهدىعليه‌السلام مى شود و روايات ، بطوريكه خواهيد دانست درباره شكست او كه به شكست يهوديان منتهى خواهد شد سخن مى گويد.

همچنين دليل ديگر برگرايش وى به غربى ها اين است كه پس از شكست و كشته شدن او باقيمانده نيروهايش به سوى غرب مى گريزند، آنگاه ياران امام مهدىعليه‌السلام آنها را بازگردانده و بقتل مى رسانند.

از ابن خليل ازدى ، روايت شده است كه گفت : از ابوجعفر امام باقرعليه‌السلام شنيدم كه درباره اين آيه شريفه وقتى آنان خشم و عذاب ما را احساس كنند از آن ديار مى گريزند فرار نكنيد و باز گرديد به سوى آنچه اسراف مى كرديد و خانه هايتان شايد از شما سئوال شود. فرمود:

وقتى قائم قيام كند و سپاهى بسوى بنى اميه به شام گسيل دارد آنان به سوى روم غرب بگريزند روميان به آنها گويند ما شما را در سرزمين خود راه ندهيم مگر اينكه به آئين مسيحيت درآئيد، آنگاه صليب به گردن خود آويزند و روميان آنان را به سرزمين خود راه دهند وقتى ياران قائمعليه‌السلام به قصد نبرد با روميان ، روياروى آنان فرود آيند، روميان از آنها درخواست امان و صلح كنند اما ياران قائم مى گويند: امان نمى دهيم تا آنكه افرادى را كه از ما نزد شماست به ما برگردانيد سپس روميان آنها را به ياران قائمعليه‌السلام باز مى گردانند و اين است معنى فرموده خداوند: فرار نكنيد و بازگرديد به سوى آنچه اسراف مى كرديد و خانه هايتان شايد مورد سئوال واقع شويد سپس فرمود: او از آنها درباره گنجها سئوال مى كند. در حاليكه او بهتر از هر كس از آنها آگاه است آنها مى گويند واى برما كه سخت ستمكار بوديم پيوسته اين گفتار: حسرت آميز برزبانشان بود تا آن كه ما همه را طعمه شمشير مرگ و هلاكت ساختيم١٤ و معنى اين جمله كه هنگاميكه ياران قائم روياروى آنان قرار مى گيرند، آنها امان مى طلبند اين است كه ياران حضرت ، انبوه نيروهاى خود را در مقابل روميان گسيل داشته و آنان را تهديد مى كنند و مراد از بنى اميه در اين روايت ياران سفيانى است كه در ديگر روايات نيز بدان تصريح شده است بنظر مى رسد كه آنها مشاوران و فرماندهان سپاه اويند كه داراى موقعيت سياسى عمده اى مى باشند از اين رو ماجراى آنان تا بدانجا كشيده مى شود كه ، حضرت مهدىعليه‌السلام و يارانش روميان را، در صورت تسليم نكردن اين افراد، تهديد به كارزار مى نمايند.

تلاش سفيانى براى مذهبى جلوه دادن جنبش خود

با توجه به گسترش آئين اسلام و عظمت يافتن آن تا ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام و با توجه به اينكه جنبش سفيانى در برابر ياوران درفش هاى سياه و گسترش اسلام ، در حقيقت يك طرح غربى يهودى است ، پژوهشگرى كه روايات مربوط به سفيانى را بررسى نمايد، دليلها و نشانه هاى تلاش وى را براين معنى مى يابد از جمله آن خبرها عبارتى است كه در نسخه خطى ابن حماد ص ٧٥ آمده است كه سفيانى در: اثر عبادت بسيار زردرنگ بنظر مى رسد از اين عبارت چنين برمى آيد كه او خود را به ظاهر متدين نشان مى دهد و البته اين حالت طبق روايت ديگرى تنها در آغاز امر او ديده مى شود.

گاهى به جمع بين حالت تدين و نصرانى بودن او در حاليكه صليب به گردن دارد و از سرزمين غرب مى آيد، اشكال مى شود، ولى ما آنچه را كه از حالتهاى سياستمداران مزدور غرب سراغ داريم اشكال را برطرف مى سازد، حتى برخى از آنها به گونه اى با مسيحيان زندگى مى كنند كه نمى توان بين آنها فرق گذارد، آنچنان به آنان نزديك مى گردند كه صليب زرين به ساعت و يا به گردن خود مى آويزند و به هنگام انجام مراسم در كليساهاى آنها حضور مى يابند.. تا اينكه او را به جهت تظاهر به نماز و ديانت ، فرمانرواى مسلمانان گردانند تا مسلمانان را با اين ترفند كه وى از خود آنهاست فريب دهد، بلكه عبارت روايت قبل كه اهل فضل و دانش ‍ را مى كشد و نابود مى سازد و براى نيل به مقاصد خود، از آنها يارى مى خواهد و هر كس سر باز زند او را به قتل مى رساند١٥ حاكى از اين است كه وى به شدت خواستار اين است كه به جنبش و حكومت خود رنگ اسلامى و شرعى بدهد.

از اين رو علماء را بر آن امر وارد مى سازد و شايد كلمه آنان را نابود مى سازد بجاى كلمه آنان را مى آزمايد اشتباه ذكر شده باشد.

كينه سفيانى نسبت به اهل بيت و شيعيان

كينه توزى ، از بارزترين ويژگيهاى سفيانى است كه روايات مربوط به او از آن ياد مى كند بلكه از آن روايات چنين برمى آيد كه نقش سياسى او ايجاد فتنه مذهبى در ميان مسلمانان و تحريك تسنن عليه شيعيان تحت شعار يارى اهل سنت است در حاليكه وى هوادار زمامداران كفر پيشه غربى و يهوديان و مزدور آنهاست ، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

ما و اولاد ابوسفيان دو خاندان هستيم كه بخاطر خدا با يكديگر دشمنى داريم ما گفتيم خداوند راست گفت و آنها گفتند خداوند دروغ گفت ابوسفيان به جنگ پيامبر برخاست و معاويه فرزند ابوسفيان به جنگ على بن ابى طالب رفت و يزيد پسر معاويه به نبرد با حسين بن علىعليه‌السلام پرداخت و سفيانى به مصاف حضرت قائمعليه‌السلام برمى خيزد.١٦ همچنين از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود:

گويا من سفيانى يا رفيق او را مى بينم كه در زمينهاى سرسبز شما در كوفه اقامت گزيده و منادى اوندا مى دهد، هر كس سر يك تن از شيعيان على را بياورد هزار درهم پاداش اوست ، در اين هنگام همسايه بر همسايه حمله برده و مى گويد اين شخص از آنهاست ، گردن او را مى زند و هزار درهم جايزه مى گيرد، آگاه باشيد كه در آن روز، فرمانروائى شما بدست حرامزادگان خواهد بود و گويا هم اينك شخص نقابدار را مى بينم پرسيدم : شخص نقابدار كيست ؟ فرمود: مردى است از شما كه به خواسته شما سخن مى گويد، نقاب مى پوشد، شما را گرد آورده و مى شناسد اما شما او را نمى شناسيد و مردان شما را يكايك با عيب جوئى بدنام مى كند، آگاه باشيد كه او جز زنازاده اى نيست١٧ البته ما در لبنان ، نمونه هايى از اين نقابدارها را كه از مزدوران يهود و فالانژها و ديگران هستند ديده ايم كه باهم به مناطق تحت نفوذ مسلمانان وارد شده و در حاليكه چهره هاى سياه خود را زير ماسكهاى سياه رنگ يا رنگهاى ديگر مخفى ساخته اند مؤ منان را شناسائى و به همدستان خود معرفى مى كنند و آنها مسلمانان انقلابى را محاصره و دستگير و زندانى مى كنند و يا به قتل مى رسانند و سفيانى از دست آموزان اين دشمنان است و نقابداران وى از نوع نقابداران اين گروه هستند.

روايت ديگرى نيز وجود دارد كه مى گويد:

سواران سفيانى به جستجوى اهل خراسان مى آيند و شيعيان آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در كوفه مى كشند، آنگاه اهل خراسان در جستجوى حضرت مهدىعليه‌السلام بيرون مى آيند.

و ما سياست سفيانى را در سرزمين شام ، با شيعيان در روايت مربوط به آغاز جنبش وى از وادى يابس دره خشك بيان خواهيم كرد.

_____________________

يار صفحه:

١نسخه خطى ابن حماد ص ٧٥.

٢بحار ج ٥٣ ص ١٨٢.

٣تعريف متواتر اجمالى گذشت

٤تواتر لفظى در احكام شرع فراوان است مانند نماز واجب ، شماره ركعتهاى آن ، روزه و حج و مانند آن

٥بحار ج ٥٢ ص ٢٠٥.

٦بحار ٥٢ ص ٢١٣.

٧نسخه خطى ابن حماد ص ٧٥.

٨بحار ج ٥٢ ص ٢٠٨.

٩نسخه خطى ابن حماد ص ٧٦.

١٠نسخه خطى ابن حماد ص ٨٠.

١١نسخه خطى ابن حماد ص ٨٤.

١٢بحار ج ٥٢ ص ٣٥٤.

١٣غيبت طوسى ص ٢٧٨.

١٤بحار ج ٥٢ ص ٣٧٧.

١٥نسخه خطى ابن حماد ص ٧٦.

١٦بحار ج ٥٢ ص ١٩٠.

١٧بحار ج ٥٢ ص ٢١٥.

درفش سرخ سفيانى

برخى از روايات اين مطلب را ياد نموده است ، مانند روايتى كه در بحار از اميرمؤ منانعليه‌السلام ضمن روايتى طولانى نقل شده است:

و آن را نشانه ها و علامتهايى است و خروج سفيانى با درفش ‍ سرخ همراه است و فرمانده آن مردى از قبيله بنى كلب است١ اين پرچم سرخ رمز برترى جوئى و سياست خون آشامى وى مى باشد.

آيا سفيانى يكى است يا چند تن بى ترديد سفيانى وعده داده شده كه روايات موجود در منابع شيعه و سنى بر آن دارد، يك نفر است اما در برخى از روايات همچون نسخه خطى ابن حماد و غير آن سخن از دو سفيانى به ميان آمده است ، سفيانى اول و سفيانى دوم و گاهى از بعضى روايات استفاده مى شود كه آنها سه تن هستند. اما آنكه مورد نكوهش قرار گرفته و دست به شرارت و كارهاى آنچنانى مى زند، همان سفيانى دوم است ، زيرا سفيانى اول پس از استيلا بر سرزمين شام و جنگ قرقيسيا، در جنگ عراق در برابر سپاه ايرانيان و ياران درفش هاى سياه شكست مى خورد و در اثر زخمى كه بر او وارد مى شود در راه بازگشت به شام به هلاكت مى رسد و سفيانى دوم را جانشين خود قرار مى دهد تا ماءموريت مهم او را ادامه دهد.

چنانچه اين روايات صحيح باشد، سفيانى اول ، فرمانرواى نابكارى است كه زمينه ساز سفيانى اصلى وعده داده شده است ، همچنان كه يمنى و خراسانى ها ياران درفش هاى سياه زمينه ساز نهضت حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشند. ابن حماد گويد وليد گفت:

سفيانى روى مى آورد و به جنگ بنى هاشم و هركس از ياوران درفش هاى سه گانه و غير آنان كه با او بستيزد، مى پردازد و بر همه آنها چيره مى شود. آنگاه روانه كوفه مى شود و بنى هاشم بسوى عراق مهاجرت مى كنند، سپس سفيانى در بازگشت از كوفه در نزديكى شام به هلاكت مى رسد و مرد ديگرى از فرزندان ابوسفيان را جانشين خود مى سازد كه غلبه با اوست و بر مردم چيره مى شود.. و سفيانى مورد نظر، همين است٢ شبيه اين روايت را در متعدد بودن سفيانى ، در صفحات ٦٠ و ٧٤ و غير آن روايت كرده است.

آغاز جنبش سفيانى و مراحل آن

شرايط و اوضاع ترسيم شده در روايات ، جنبش سفيانى را بسيار خشن و سريع توصيف مى كند يا به تعبير سياسى امروز جنبشى دراماتيك و خونين مى باشد زيرا اوضاع جهانى و كشمكش بين ابرقدرتها به اندازه اى وخيم مى شود كه منجر به نبرد مى گردد. و وضع سرزمين شام كه فتنه فلسطين آن را بر هم مى زند همچون بهم خوردن آب در مشك و از ضعف و ناتوانى و تجزيه شدن ، گرفتار رنج و افسردگى است و مهمتر از آن ، از نظر غربى ها و يهوديان رسيدن نيروهاى اسلام و قواى ايرانيان به مرزهاى فلسطين و دروازه هاى قدس مى باشد، سپس نفوذ روسها در سرزمين شام و جهان اسلام افزايش مى يابد. از اين رو آنها اقدام به انتخاب زمامدارى مقتدر مى نمايند. تا بتواند منطقه پيرامون اسرائيل را براى سلطه اسرائيل كاملا زير فرمان آورد و از اين جاست كه او نقش مهم خود را كه تنها خط دفاع عربى از اسرائيل و غرب است اجرا مى كند، بلكه آنها دست او را در جنگ عراق و اشغال آن جهت جلوگيرى از خطر ايرانيان و ياران درفش هاى سياه باز مى گذارند. همچنانكه دست سفيانى را دريارى رساندن به حكومت ضعيف حجاز و براى درهم شكستن جنبش اساسى و نوينى كه نمى تواند نهضت امام مهدىعليه‌السلام در مكه مكرمه بشمار آيد باز مى گذارند.

جنبه هايى را كه روايات ، آشكارا يا به اشاره ياد مى كند، به فهميدن سرعت و شدتى كه از ويژگيهاى جنبش سفيانى مى باشد و روايات درباره آنها سخن مى گويد، كمك مى كند. از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

سفيانى از نشانه هاى حتمى ظهور است و خروج او از آغاز تا انجام پانزده ماه بطول مى انجامد، وى شش ماه كارزار مى كند، همينكه بر پنج شهر دست يافت نه ماه فرمانروائى مى كند بى آنكه روزى برآن افزوده شود٣ آن پنج شهر عبارتند از: دمشق ، اردن ، حمص ، حلب و قنسرين كه مراكز فرمانروائى منطقه ، سوريه ، اردن و لبنان مى باشد. و روايات بر بودن اردن در آنها تصريح مى كند، اما لبنان كه جزئى از سرزمين شام و تابع پنج شهر بحساب مى آيد، بعيد نيست كه در قلمرو حكومت سفيانى قرار گيرد. ولى برخى از روايات ، گروههايى را از فرمانروائى سفيانى جدا مى كنند كه عبارتند از: بپاى دارندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج با او حفظ مى كند كه بيان خواهد شد و مردم لبنان از آن دسته مى باشند.

روايات زمان جنبش وى را معين مى كند و وقوع آن را در ماه رجب مى داند، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

از نشانه هاى حتمى ظهور خروج سفيانى در ماه رجب است٤ و اين امر، يعنى خروج سفيانى شش ماه قبل از ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام خواهد بود، زيرا حضرت در شب دهم يا روز دهم محرم همان سال در مكه ظهور مى كند و تسلط سفيانى بر منطقه شام كه عبارت است از لشكركشى به عراق و سپس به حجاز، به تصور پيروزى بر ياران امام مهدىعليه‌السلام و نهضت آن حضرت مى باشد قبل از ظهور آن بزرگوار انجام مى پذيرد. بنابراين جنبش سفيانى در سه مرحله انجام مى شود، نخست : مرحله تثبيت سلطه وى در شش ماهه اول مرحله دوم : هجوم و پيكار او در عراق و حجاز، مرحله سوم : بازگشت وى از توسعه طلبى در عراق و حجاز و دفاع در برابر تحرك سپاه حضرت مهدىعليه‌السلام ، جهت حفظ متصرفات باقيمانده اش از سرزمين شام و اسرائيل و قدس.

قابل دقت است كه ، روايات مربوط به سفيانى جنگ هاى شش ماهه اول وى را به اختصار ترسيم مى كند و اين درگيريها ابتدا جنگ هاى داخلى او با اءصهب و اءبقع و سپس با نيروهاى اسلامى و غيراسلامى مخالف خود است تا اينكه استيلاى او برسرزمين شام كامل مى گردد.

ولى با توجه به جنبش او، طبيعى است كه اين شش ماه ، سراسر پر از عمليات هاى متراكم نظامى خواهد بود وى بگونه اى سلطه خود را تحكيم مى بخشد كه بتواند نيروهاى زيادى را براى نبردهاى گسترده در نه ماه آينده تجهيز و گردآورى نمايد. و ممكن است سفيانى در كنار جنگهاى شش ماهه اول خود، علاوه بر اءبقع و اءصهب با فرمانروايان اردن و لبنان و ديگر نيروهاى مخالف درگيرى داشته باشد.

روايتى ، به شدت جنگ هاى سفيانى با ابقع و اصهب اشاره مى كند و همين جنگ ها موجب نابودى شام مى گردد. از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

از نشانه هاى ظهور، فرو رفتن يك آبادى به نام جابيه از روستاهاى شام و فرود آمدن تركان در جزيره و روميها در رمله است ، درگيريهاى زيادى در اين هنگام در سراسر زمين رخ مى دهد تا اينكه شام ويران مى گردد و در روايتى آمده است ، نخستين سرزمينى كه ويران مى شود شام است و علت ويران شدن آن اجتماع سه درفش نيرو در آنجاست ، نيروهاى اصهب ، لشكر ابقع و لشكر سفيانى٥ اما خرابى دمشق با توجه به سخن اميرمؤ منانعليه‌السلام كه فرمود: دمشق را قطعا تخريب خواهم كرد... اين عمل را مردى از خاندان من انجام مى دهد ظاهرا همان ويرانى اى است كه در نبرد بزرگ آزادسازى قدس كه توسط امام مهدىعليه‌السلام با سفيانى ، يهوديان و رومى ها اتفاق مى افتد.

اما سفيانى در نه ماهه پايانى حكومت خود، دست به نبردهاى بزرگى مى زند كه مهمترين آنها با تركان روسها؟ و هواداران آنها در قرقيسيا است ، سپس نبردهاى او در عراق با ايرانيان زمينه سازان ظهور، و يمنى كه طبق برخى از روايات با آنان مى باشد.

و ممكن است سفيانى در مدينه منوره داراى نيروهايى باشد كه در كنار نيروهاى حكومت حجاز، در برابر نبردى كه احتمالا توسط حضرت مهدىعليه‌السلام براى آزادى مدينه انجام مى پذيرد وارد پيكار شوند.

سفيانى پس از شكست در عراق و حجاز به شام و فلسطين باز مى گردد تا در بزرگترين كارزار حضرت مهدىعليه‌السلام يعنى نبرد بزرگ فتح قدس به مصاف بپردازد.

از وادى يابس دره خشك تا دمشق

در اينكه سفيانى جنبش خود را از خارج دمشق از منطقه حوران يا درعا در مرز سوريه اردن آغاز مى كند، روايات تقريبا هم داستانند، البته روايات ، منطقه خروج وى را وادى يابس و اءسود دره خشك و سياه مى نامند.

از امير مؤ منانعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

پسر هند جگرخوار از وادى يابس دره خشك خروج مى كند و او مردى است چهارشانه ، با چهره اى ترسناك و سرى بزرگ كه در چهره اش اثر آبله پيداست به قيافه اش كه بنگرى ، يك چشم بنظر مى رسد، نامش عثمان و نام پدرش عنسبه عيينه و از فرزندان ابوسفيان است تا اينكه به سرزمينى قرار و معين آرام و داراى آبى گوارا مى رسد، آنگاه بر منبر آن جا قرار مى گيرد.٦ البته زمين ذات قرار معين داراى آرامش و آبى گوارا كه در قرآن آمده است به دمشق تفسير شده است.

در نسخه خطى ابن حماد از محمد بن جعفر بن على نقل شده است كه گفت:

سفيانى از فرزندان خالد پسر يزيد پسر ابوسفيان ، مردى است با سرى درشت و چهره اى آبله گون ، در چشمش نقطه اى سفيد پيداست او از ناحيه اى از شهر دمشق كه وادى يابس دره خشك ناميده مى شود با هفت نفر كه يكى از آنها درفشى پيچيده با خود دارد، خروج مى كند.٧ و در همين نسخه آمده است كه آغاز حركت سفيانى از قريه اى در غرب شام به نام اءندرا همراه ٧ نفر مى باشد و در از ارطاة بن منذر آمده است كه گفت : مردى بدسيما و ملعون از مندرون در شرق بيسان در حاليكه برشترى سرخ سوار و تاجى برسر نهاده است ، خروج مى كند.

ابن حماد، روايات متعددى از تابعين آورده است كه آنها را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا اهل بيتعليه‌السلام نسبت نداده اند، اين روايات درباره سفيانى و آغاز جنبش او مطالبى بيان كرده كه به افسانه بيشتر شباهت دارد... مثل اينكه

او در عالم خواب ديده مى شود به او مى گويند برخيز و قيام كن وى سه چوب نى در دست دارد به هر كس كه آنها رابزند مرگ او حتمى است٨ ولى صرف نظر از روايات مبالغه آميز و بيانگر امور غير عادى ، روايات ديگرى هست كه از جنبش سريع و شديد سفيانى حكايت دارد و شدت يورش وى نزد راويان شيعه امرى شناخته شده است ، بطوريكه يكى از راويان ، درباره اينكه شيعيان هنگام خروج سفيانى چه بايد بكنند، از امام صادقعليه‌السلام سؤ ال مى كند.

از حسين بن ابى العلاء حضرمى چنين روايت شده است كه گفت:

از ابوعبدالله امام صادقعليه‌السلام پرسيدم : وقتى سفيانى خروج كند ما شيعيان چه بكنيم ؟ حضرت فرمود: مردان چهره خود را از او بپوشانند و به زن و فرزندان آسيبى نمى رسد و چون برپنج شهر، يعنى شهرهاى شام مسلط شد، شما به سوى صاحب خود حضرت مهدىعليه‌السلام كوچ كنيد.٩ بنظر مى رسد كه سرسخت ترين سفيانى ابقع و هوادارانش مى باشند كه مراد از بنى مروان در روايت ابن حماد نيز همين ها مى باشند آنجا كه مى گويد:

او برمروانى چيره شده و او را بقتل مى رساند سپس بنى مروان را سه ماه كشتار مى كند، آنگاه روى به اهل مشرق ايرانيان مى آورد تا اين كه وارد كوفه مى شود١٠ برخى روايات ، نشانگر اين معنى است كه شيعيان منطقه شام هنگام خروج سفيانى ، از دشمنان عمده وى شمرده نمى شوند، بلكه طرفداران اءبقع و اءصهب هستند كه دشمنان شيعه و سفيانى هر دو محسوب مى شوند، از امام باقرعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

سفيانى ، براى انتقام گرفتن از دشمنانتان به نفع شما كافى است و او براى شما از نشانه هاست با آنكه ، آن فاسق اگر خروج مى كرد شما يكى دو ماه بعد از خروج او مى مانديد و از ناحيه او به شما ضررى نمى رسيد تا آنكه جمعيت زيادى را قبل از شما بقتل برساند. بعضى از ياران از آن حضرت پرسيدند: در آن وقت وظيفه ما نسبت به زن و فرزندمان چيست ؟ امام فرمود: مردان شما خود را از او بپوشانند زيرا كه هراس و شرارت او البته برشيعيان ماست ، اما زنان ان شاالله به آنها ضررى نمى رسد. پرسيدند: مردان كجا بروند و از او به كجا بگريزند؟ امام فرمود: هر كس ‍ مى خواهد از شر آنها بگريزد به مدينه يا مكه و يا شهر ديگر برود.. ولى شما بايد به مكه روى آوريد كه آنجا محل اجتماع شماست و اين فتنه نه ماه به مدت باردارى زن طول مى كشد و بخواست خدا بيش از آن نخواهد شد.١١ اين روايت حاكى از اين است كه هجوم سفيانى برشيعيان ، در شام ، در ماه رمضان پس از خروج وى خواهد بود. همچنين روايات يادآور مى شوند كه سلطه او بر منطقه قدرتمندانه و مطلق است بگونه اى كه برتمام مشكلات داخلى پيروز مى گردد.

مردم شام از او اطاعت مى كنند. بجز دسته هايى از پويندگان حق كه خداوند آنها را از شرّ خروج همراه وى حفظ مى كند١٢ برخى از راويان ، از اين روايت اينگونه مى فهمند كه شيعيان لبنان و سرزمين شام در قلمرو حكومت سفيانى قرار نمى گيرند و از او اطاعت نخواهند كرد. البته اين امر امكان پذير است و كمترين دليل بر آن ، جدا شدن گروههايى از اهل شام از گردن نهادن به فرمان اوست چه اينكه جمعيت هاى آگاه ، از شيعيان و غير شيعيان كه از مصونيت الهى برخوردارند از مشاركت در جنبش سفيانى و عمليات نظامى وى در عراق و حجاز سرپيچى مى كنند. و بعيد نيست كه آنها داراى وضع سياسى ويژه اى باشند كه با ديگر هموطنان عادى در دولت سفيانى متفاوت باشد و آنها را تا اين اندازه مستقل ساخته باشد نظير لبنان كنونى نسبت به سوريه.

به هر حال ، وقتى سفيانى از استيلاى خود بر منطقه آسوده خاطر مى شود، عمليات مهم برون مرزى خود را آغاز مى كند، از جمله سپاه بزرگ خود را جهت رويارويى با ايرانيان زمينه ساز، آماده مى كند.

سفيانى تلاش و كوشش خود را صرفا متوجه عراق مى كند و سپاه وى وارد قرقيسيا مى شود و در آنجا به كارزار مى پردازد.١٣

نبرد بزرگ قرقيسيا

در روايات مربوط به سفيانى ، جنگ قرقيسيا كه در مرزهاى سوريه عراق تركيه بوقوع مى پيوندد حادثه اى خارج از روال طبيعى جنبش سفيانى و حوادث زمان ظهور بنظر مى رسد.. از اين رو هدف اصلى سفيانى از جنگ عراق سلطه يافتن برآن كشور و ايجاد مقاومت در برابر نيروهاى ايرانى و زمينه سازان ظهور حضرت ، كه از مسير عراق به سوى سوريه و قدس پيش ‍ مى روند خواهد بود. ولى در راه عراق در اثر حادثه عجيبى جنگ قرقيسيا رخ مى دهد و آن حادثه پيدا شدن گنجى در مجراى فرات و يا نزديك مجراى رود فرات است بطوريكه عده اى از مردم براى دست يافتن به آن ، دست به تلاش مى زنند و آتش جنگ بين آنها شعله ور مى شود و بيش از صدهزارتن از آنها كشته مى شوند و هيچيك به پيروزى قطعى نمى رسند و به آن گنج دست نمى يابند. بلكه همگى از آن منصرف شده و به مسائل ديگر مشغول مى شوند.

منطقه قرقيسيا بطورى كه در معجم البلدان آمده ، شهر كوچكى است در نزديكى مدخل نهر خابور در رود فرات و امروز خرابه هاى آن نزديك شهر ديرزور سوريه قرار دارد و نزديك مرزهاى سوريه عراق است و به مرزهاى تركيه سوريه نيز نسبتا نزديك مى باشد.

با وجود پيچيدگى و ابهام برخى از جوانب نبرد قرقيسيا، همچون انگيزه ايجاد آن و طرفهاى درگير آن غير از سفيانى و پايان آن روايات ، وقوع آن را به صراحت و قاطعيت بيان مى كند و با اوصاف بزرگى آن را وصف مى نمايد. مانند روايت ذيل كه از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:

همانا خداوند، در قرقيسيا سفره پر از طعامى دارد كه سروش ‍ آسمانى از آن خبر مى دهد و ندا مى كند اى پرندگان آسمان و اى درندگان زمين بشتابيد براى سير شدن از گوشت تن ستمگران١٤ اينكه صحنه نبرد قرقيسيا به خوان و سفره الهى توصيف شده از اين جهت است كه درگيرى ستمگران با هم و ضعيف كردن نيروهاى يكديگر از تقديرات خداوند متعال است كه به شكست آنها بدست حضرت مهدىعليه‌السلام كمك مى كند. از اين رو سفيانى بعد از اين جنگ وارد عراق مى شود در حاليكه بخشى از نيروهاى خود را از دست داده است ، ايرانيان زمينه ساز، او را شكست مى دهند.. آنگاه حضرت مهدىعليه‌السلام با تركان كه پس از شكست سفيانيان در نبرد قرقيسيا طرف درگير در آن كار زار بوده اند. وارد نبرد مى شود.

___________________

يار صفحه:

١بحار ج ٥٢ ص ٢٧٣.

٢نسخه خطى ابن حماد ص ٧٨.

٣بحار ج ٥٢ ص ٢٤٨.

٤بحار ج ٥٢ ص ٢٤٩.

٥ارشاد مفيد ص ٣٥٩.

٦بحار ج ٥٢ ص ٢٠٥.

٧ ١

_ ١

و٢ نسخه خطى ابن حماد ص ٧٥

.

٨بحار ج ٥٢ و ٢٧٢.

٩بحار ج ٥٢ ص ٢٧٢.

١٠نسخه خطى ابن حماد ص ٧٧.

١١بحار ج ٥٢ ص ١٤١.

١٢بحار ج ٥٢ ص ٢٥٢.

١٣بحار ج ٥٢ ص ٢٣٧.

١٤بحار ج ٥٢ ص ٢٤٦.

چنانكه روايت اشاره مى كند، عرضه نبرد، بيابان خشك و بى آب و گياه است و آنها اجساد كشتگان خود را دفن نمى كنند و يا قادر به دفن آنها نيستند، از اين رو پرندگان آسمان و درندگان زمينى از گوشت لاشه هاى آنها شكم خود را سير مى كنند و اينكه سربازان كشته شده نيز ستمگرند زيرا كه آنها سربازان جباران و ستم پيشگان مى باشند. يا اينكه در ميان آنها شمار زيادى از افسران و فرماندهان ستمكار از دو طرف وجود دارد.

از امام باقرعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

سپس سفيانى با ابقع روبرو مى شود و با يكديگر كارزار مى كنند، سفيانى او و همراهانش و اءصهب را به قتل مى رساند. آنگاه هيچ تصميمى جز حمله به عراق ندارد سپاه خود را به قرقيسيا رسانده و در آنجا وارد نبرد مى شود، در اين درگيرى صدهزار ستمگر كشته مى شود... و سفيانى لشكرى به تعداد هفتاد هزار نفر را به سوى كوفه گسيل مى دارد.١ برخى روايات ، تعداد كشتگان را يكصد و شصت هزار و بعضى بيش از آن ياد مى كنند، چه بسا صد هزار تن از ستمگران باشند همانگونه كه اين روايت مى گويد و بقيه از سربازان عادى و مزدوران و ساير مردم محروم باشند.

اما گنج مورد نزاع ، رواياتى چند در اين باره آمده است كه روشن ترين آنها در نسخه خطى ابن حماد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود:

رود فرات ، از كوهى از طلا و نقره پرده برمى دارد و آن را آشكار مى سازد بر سر آن جنگ و درگيرى بوجود مى آيد بگونه ايكه از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند. پس هرگاه شما آن را درك كرديد به آن نزديك نشويد.٢ و نيز در همين نسخه آمده است:

فتنه چهارم هيجده سال بطول مى انجامد، سپس در آن هنگام كه بايد پايان مى پذيرد و تحقيقا نهر فرات از كوهى از طلا پرده برمى دارد و مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند و از هر نه تن هفت تن كشته مى شوند.

مراد از فتنه چهارم در اين روايت ، اگر سلطه و استيلاى غرب و ديگر ملتها برمسلمانان باشد، چنانكه روايات به آن تصريح مى كند، آن فتنه طولانى خواهد بود. و اينك حدود يك قرن بر آن مى گذرد. و اگر منظور فتنه داخلى سرزمين شام باشد كه ناشى از فتنه چهارم ، يعنى فتنه فلسطين است ، كه در اين جهت ممكن است جنگ داخلى لبنان ، آغاز اين هيجده سال باشد.

و احتمال دارد آن گنج ياد شده ، معادن طلا و نقره اى باشد كه در آنجا كشف خواهد شد و مورد اختلاف بين سه دولت و حاميان آنها واقع مى گردد، يا اينكه آن گنج ، نفت و يا معادن ديگر باشد.. من شنيده ام منطقه قرقيسيا از لحاظ نفت و ديگر معادن حتى اورانيوم غنى مى باشد و عمليات حفارى و تحقيقات در آن ، در حال اجراء بوده و از نتايج مثبتى برخوردار است منزه است خدايى كه مقدار و مالكيت هر چيز در دست اوست.

اما طرف مقابل سفيانى در اين نبرد: از نظر اكثر روايات تركان هستند. ولى منظور از تركان در اينجا چيست ؟ آنچه به نظر مى رسد و به طبيعت امور نزديك تر است اينكه آنها سپاهيان ترك زبان هستند، چرا كه درگيرى و نزاع بر سر دارائى اى است كه نزديك مرزهاى سوريه و تركيه وجود دارد اما طرف سوم كه در عراق است درگير اوضاع داخلى خود و وجود دو دستگى در آن مى باشد، دسته اى طرفداران يمنى ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور حضرت گروهى هواداران سفيانى مى باشند. اما قرينه هاى زيادى وجود دارد كه اين احتمال كه مراد از تركان در اينجا روسها باشد را تاءييد مى كند. بويژه رواياتى كه خاطرنشان مى سازد آنها قبل از خروج سفيانى ، در جزيره ربيعه يا ديار بكر نزديك قرقيسيا فرود مى آيند. و رواياتى كه مى گويد سفيانى با تركان به نبرد مى پردازد و سپس بدست حضرت مهدىعليه‌السلام ريشه كن مى شوند و نخستين لشكرى را كه آن حضرت براى جنگ با تركان گسيل مى دارد آنها را شكست مى دهند و ظاهرا منظور از جزيره كه در روايات متعدد ياد شده است و نيروهاى ترك زبان قبل از سفيانى در آنجا فرود مى آيند، همان منطقه اى است كه به اين اسم ناميده شده و با توجه به مطلق بودن و اضافه نشدن آن به اسم ديگر، جزيرة العرب و مانند آن نيست ، چنانكه مراد از فرود آمدن نيروهاى رومى در رمله چنانكه از روايات استفاده مى شود، همان رمله فلسطين است.

آرى از روايات گذشته مربوط به گنج و اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مسلمانان را از شركت در نزاع برسر آن گنج نهى فرمود و از عبارت مردم براى رسيدن به آن به جان يكديگر مى افتند استفاده مى شود كه طرفهاى درگير برسر گنج ، مسلمانان مى باشند ولى اين مطلب مانع از آن نيست كه دولت تركيه طرف درگير نباشد و تركان روسى و يا هواداران تركان ، آن دولت را يارى نكنند، چنانكه اين تعبير درباره آنان ، در روايات فرو آمدن نيروهاى آنان در جزيره وارد شده است اما روميان و مغربى ها كه در برخى از روايات آمده است ، از طرفهاى درگير در جنگ قرقيسيا هستند اما آن نشانه ها اندك و ضعيف است و ممكن است ورود آنان براى كمك به سفيانى يا ديگران باشد.

اما نيروهاى اصلى و دشمنان سفيانى و هواداران و ياوران حضرت مهدىعليه‌السلام ، يمنى ها و ايرانيان هستند كه در نبرد قرقيسيا دخالت نمى كنند چرا كه آن جنگ ميان دشمنان آنها برقرار است ولى انگيزه مهمتر با توجه به ظواهر روايات ، اشتغال آنان به حوادث ظهور در حجاز و تلاش ‍ براى ارتباط و ايجاد وحدت نيروها با نيروى امام مهدىعليه‌السلام است كه آغاز نهضت ظهور آن حضرت در مكه مى باشد. البته ممكن است علت آن ، شعله ور شدن جنگ جهانى باشد كه احتمال بيشتر مى دهيم بخشى از آن در اين مرحله بوقوع بپيوندد. كه در اين باره سخن خواهيم گفت.

ابن حماد از علىعليه‌السلام روايت مى كند كه حضرت فرمود:

وقتى سواران سفيانى به سوى كوفه بحركت درآيند او گروهى را در پى اهل خراسان مى فرستد در حاليكه اهل خراسان به طلب حضرت مهدىعليه‌السلام بيرون مى آيند.٣

دومين نتيجه : اين است كه ، قومى را كه خداوند بار اول بر ضد آنان بر مى انگيزد، به آسانى بر آنان چيره مى گردند، و به جستجوى خانه به خانه مى پردازند، آن گاه داخل مسجد اقصى شده و نيروهاى نظامى آنان را متلاشى مى كنند آنگاه خداوند بار دوم آنها را مى فرستد و بر خلاف غلبه يهوديان بر آنها و زيادى ياران و هوادارانشان ، ضربات شديدترى را در سه نوبت بر آنها وارد مى سازند، كه در اولين نوبت ، چهره هاى پليد آنان را آشكار و آنها را رسوا ساخته و چنانكه نخستين بار وارد مسجد اقصى شدند، فاتحانه وارد مسجد مى گردند. و سپس خوى تكبر و برترى جوئى آنان بر ملتها را، پايمال مى كنند.

سؤ ال اساسى كه مفسران مطرح مى كنند اين است كه آيا اين دو نوع فساد كه يكى همراه با برترى طلبى است پايان يافته و يا آن دو كيفر وعده داده شده بر آنان واقع شده است يا خير؟

برخى از مفسران بر اين عقيده اند كه هر دو مورد، انجام شده بدين ترتيب كه كيفر فتنه و فساد نخستين بنوخذ نصر بخت النصر و مجازات دومين مرحله فساد و تباهى به دست تيتوس رومى انجام پذيرفته است و بعضى ديگر معتقدند كه هنوز آن دو كيفر رخ نداده است.

اما نظريه درست اين است كه : اولين كيفر در برابر نخستين فساد، در صدر اسلام بدست مسلمانان انجام پذيرفته ، و آنگاه كه مسلمانان از اسلام فاصله گرفته و دور شدند خداوند يهوديان را بر آنان چيره ساخت ، و در اين مرحله نيز براى دومين بار، يهوديان در زمين ايجاد فساد و طغيان نمودند و هرگاه كه مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمان كيفر دوم فرا رسيده و به دست مسلمانان انجام خواهد شد. و بر اساس همين تفسير از امامانعليهم‌السلام رواياتى رسيده ، از جمله آنكه ، آن قومى را كه خداوند در مرحله دوم عليه يهوديان برمى انگيزد، حضرت مهدىعليه‌السلام و ياران وى اند كه اهل قم مى باشند و هم آنان كه خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت قائمعليه‌السلام برمى انگيزد، در تفسير عياشى از امام باقرعليه‌السلام روايت شده كه حضرت بعد از آن كه آيه شريفه( فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا ) را قرائت نمود، فرمود:

مراد از اين آيه حضرت قائمعليه‌السلام و ياران اوست كه نيرومند و داراى صلابت مى باشند.

و نيز در تفسير نور الثقلين ، از كتاب روضه كافى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه آن حضرت در تفسير آيه شريفه فوق فرمود:

خداوند قبل از خروج حضرت قائم ، قومى را برانگيزد كه دشمنى از دشمنان آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رها ننموده ، مگر اينكه او را به هلاكت مى رسانند.

و در كتاب بحارالانوار، از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه وقتى اين آيه را قرائت فرمود، عرض كرديم فدايت گرديم آنها چه كسانى هستند؟ امام سه بار فرمود: آنان به خدا سوگند اهل قم ، آنان بخدا سوگند اهل قم ، آنان بخدا سوگند اهل قم مى باشند.١ اين سه روايت از نظر مراد و مقصود يكسان و هماهنگ بوده و هيچ گونه اختلافى بين آنها وجود ندارد ، زيرا اهل قم يعنى اهل ايران ، همان ياران حضرت مهدىعليه‌السلام هستند كه خداوند آنان را براى زمينه سازى ظهور آن بزرگوار بر مى انگيزد و به طورى كه روايات دلالت دارد ، به هنگام ظهور تعدادى از اصحاب خاص ايشان در بين آنها وجود دارند علاوه بر اينكه مقاومت يهوديان در مقابل اين مردم و مسلمانان هواداران آنان در چند نوبت انجام مى گيرد ، تا آنكه حضرت مهدىعليه‌السلام ظهور كند كه نابودى نهائى يهوديان را به رهبرى وى و بدست با كفايت او ، ارواحنا فداه خواهد بود.

و از مطالبى كه دلالت دارد بر اينكه ، دومين كيفر وعده داده شده يهوديان بدست مسلمانان انجام خواهد گرفت ، اين است كه آن قومى را كه خداوند وعده فرمود ، دوبار عليه يهوديان برمى انگيزد، يك امت بوده و صفاتى كه براى آنان ياد شده و ويژگيهاى جنگ آنان با يهوديان جز بر مسلمانان تطبيق نمى كند. زيرا پادشاهان مصر و بابل و يونان و ايران و روم و ديگران كه بر يهوديان تسلط يافتند با صفت عبادالنا بندگان ما سازگار نيستند وآنگهى طبق بيان آيات بعد از كيفر اول حادثه اى پيش نيامده كه يهوديان بر آنان چيره گردند، در حالى كه پس از مجازات اول يهوديان ، بدست ما در صدر اسلام ، آنان بر ما غلبه پيدا نمودند، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان يارى داد، به گونه اى كه افزايش هواداران آنها در جهان بيش از طرفداران مسلمانان گشته و با پشتيبانى ابر قدرتها عليه ما قيام نمودند .و هم آنان هستند كه در زمين فساد نموده ، و بر ما و ملتهاى محروم ،برترى طلبى وفخر مى كنند و اين مجاهدان و كفرستيزان اسلام هستند كه ضربات خود را بر پيكر و چهره كريه آنها وارد مى سازند.

نيز آنچه بر اين معنى دلالت دارد و با بررسى تاريخ يهوديان بعد از حضرت موسىعليه‌السلام روشن مى گردد، اين است كه فساد در زمان گذشته ، و حال يهود تحقق يافته ، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است و همين غلبه آنهاست كه در پى آن دومين كيفر وعده داده شده فرا رسيده و آنها را نابود مى سازد.

و اين مطلب براى كسانى كه مختصرى تاريخ يهوديان را، كه به زودى از آن ياد خواهيم نمود، مورد مطالعه قرار دهند، اءمرى روشن است.

وعده خداوند نسبت به تسلط و چيرگى بر يهوديان

خداوند متعال در قران كريم ميفرمايد:

پروردگار تو اعلام مى دارد ،كسانى را بر يهوديان چيره خواهد كرد كه تا روز قيامت ،آنان را مجازات و شكنجه خواهند نمود و خداست كه زود مجازات نموده و هم اوست آمرزگار و بخشنده ، و از جمله مجازات خداوند اين است كه آنان را پراكنده و گروه گروه در زمين قرار داده بعضى از آنان نيكوكار و برخى نابكارند و آنان را با خوبى و بدى آزمايش كرديم ، شايد توبه نموده و به راه حق و هدايت باز گردند.٢ معنى اين دو آيه شريفه اين است كه : خداوند اعلان و مقدر فرموده كه بزودى كسى را بر يهوديان مسلط مى گرداند كه تا روز رستاخيز آنان را مجازات و شكنجه دهد، او خداى بسرعت مجازات نموده و هم اوست آمرزنده مهربان ، از جمله مجازاتهاى خداوند درباره يهوديان اين است كه آنها را در روى زمين پراكنده و دسته دسته مى گرداند، گروهى از آنان نيكوكار و گروهى بدكارند و آنها را به وسيله خوبى و بدى آزمايش مى كند شايد توبه نموده و هدايت گردند.

ما اجراى اين وعده الهى را در كيفر يهوديان ، در تمام دورانهاى تاريخى آنان به استثناى دوران حكومت پيامبرانى چون موسى و يوشع و داود و سليمانعليهم‌السلام مشاهده مى كنيم و خداوند اقوام و ملتهاى مختلفى را بر آنها مسلط گردانيد كه آنان را شكنجه و مجازاتى دردناك نمودند.

گاهى عنوان مى شود: آرى ، پادشاهان مصر و بابل و يونان و فارس و روم و ديگران بودند كه بر يهوديان تسلط يافته و آنان را مجازات سختى چشاندند اما مسلمانان چنان رفتارى با آنها ننموده ، بلكه تنها بر نيروهاى نظامى آنها پيروز گشتند و سپس زندگى در سايه دولت اسلامى را از آنان پذيرفتند، كه با برخوردارى از آزادى و حقوق خود در قوانين اسلامى ، جزيه بپردازند.

اما پاسخ : اينكه آنها را بدترين عذاب چشانيدند، به اين معنى نيست كه پيوسته آنها را كشته و يا آواره و زندانى نمودند، آن چنانكه بيشتر حكومتهايى كه پيش از اسلام بر آنان تسلط يافتند، اين گونه عمل كردند، بلكه به اين معنى است كه آنها از لحاظ نظامى ، سياسى ، تسليم آن حكومتى گرديدند كه خداوند بر آنان مسلط ساخت اگر چه مسلمانان در آزار و كيفر يهوديان ، از ديگران ملايم تر بودند، اما مصداق تسلط بر يهوديان ، و كيفر نمودن آنان مى باشند.

و گاهى نيز گفته مى شود: بلى تاريخ يهوديان تطبيق اين وعده خدا را بر آنها گواهى مى دهد ولى در عصر حاضر كه يك و يا حداقل نيم قرن برآنها سپرى گفته ، كسى كه آنان را مجازات و كيفر دهد بر آنان مسلط نشده ، بلكه آنان بيش از نيم قرن است يعنى از سال ١٩٣٦ م بدترين شكنجه ها را در فلسطين و ديگر مناطق به مسلمانان روا مى دارند! اين قضيه را چگونه مى توان تحليل نمود؟

پاسخ اين است كه : اين دوره از تاريخ زندگى يهوديان جدا به حساب مى آيد، زيرا اين همان دوره بازگشت قدرت آنهاست كه خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است ؛ سپس پيروزى شما را بر كسانى كه آنان را عليه شما برانگيختم برگردانده و به شما اموال و فرزندانى را عطا كرده ، و شما را از يارانى بيش از تعداد آنان برخوردار نموديم تا با همكارى شما بر ضد آنها بستيزند. بنابراين ، اين دوره خارج از وعده كلى تسلط بر آنهاست تا اينكه وقت كيفر و مجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد.

در اين زمينه روايات زيادى از امامانعليهم‌السلام رسيده كه اين وعده الهى نيز بدست مسلمانان انجام مى پذيرد، در همين خصوص صاحب مجمع البيان ، در تفسير آيه ياد شده ، اتفاق نظر مفسران را بر اين معنى بيان كرده و فرموده مراد از آن نزد تمام مفسرين ، امت پيامبر اسلام حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد، و همين معنى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده ، و على بن ابراهيم قمى ، در تفسير خود آن را از ابى الجارود، از امام باقرعليه‌السلام نقل نموده است.

وعده خداوند در فرونشاندن آتش جنگ يهوديان برگرفته از كتاب : عصر ظهور

خداى متعال در قرآن مجيد مى فرمايد:

يهوديان گفتند دست خدا بسته است ، دست آنان بسته باد، و به سبب اين گفته از رحمت خداى دور شدند. بلكه دستهاى خدا گشوده است و هر گونه بخواهد انفاق مى كند

.... آنچه كه از ناحيه پروردگار بر تو فرود آمده ، بر سركشى و كفر آنان مى افزايد و ميان آنان تا روز رستخيز، كينه و دشمنى انداختيم ، و هر وقت آتش جنگى را برافروختند، خداوند آن را خاموش گردانيد، آنان سعى در ايجاد فساد در زمين دارند و خداوند فساد كنندگان را دوست نمى دارد.٣ اين وعده خداست ، به فرو نشاندن آتش جنگ هايى كه يهوديان برمى افروزند، خواه مستقيما خود آنان خوى جنگ افروزى داشته ، و يا اينكه ديگران را به اين عمل تحريك كنند و اين وعده الهى بدون استثناء خواهد بود، زيرا با لفظ كلما اوقدوا يعنى هر وقت آتش افروزى نماينده آمده است.

تاريخ گذشته و حال آنان گواهى مى دهد كه آنها همواره در پى آتش افروزى بسيارى از آشوب و جنگها بوده اند، اما خداوند متعال وعده خود را نسبت به مسلمانان و بشريت با عنايت خويش تحقق بخشيده ، و مكر و حيله يهود را باطل و نقشه هايشان را خنثى كرده و آتش جنگ آنان را فرونشانده است و شايد بزرگترين آتش جنگ و آشوبى كه آنان عليه مسلمانها و جهانيان برافروخته اند، همين نبرد فعلى باشد كه جهت دامن زدن به آن ، شرق و غرب را تحريك نموده ، و خودشان در فلسطين مستقيما، و در اكثر كشورهاى جهان بطور غيرمستقيم طرف درگير مى باشند، و چيزى نمانده كه وعده خداوند با فرونشاندن اين جنگ تحقق يابد و از آيه شريفه ياد شده چنين استفاده مى شود كه دشمنى و درگيريهاى داخلى آنها، خود يكى از راه هاى لطف خداوند، براى فرونشاندن آتش جنگ آنها خواهد بود، به دليل ذكر جمله اطفاء النار بعد از طرح دشمنى و درگيريهاى داخلى در آيه شريفه ، گوئيا كه خاموش نمودن آتش افروزى آنان ، فرع بر ايجاد كينه در بين آنها مى باشد.

و ما ميان آنان تا روز قيامت دشمنى و كينه توزى افكنديم و هرگاه آتش جنگى را برافروزند، خداوند آن را فرو مى نشاند.

اين شمه اى از تاريخ آنان بود، و ما به تفسير آيه هايى كه وعده هاى سه گانه خدا درباره يهوديان را در بردارد، با اندكى شرح در كتاب الممهدون للمهدى زمينه سازان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام پرداخته ايم.

امام برخى از روايات مربوط به نقش يهوديان در زمان ظهور، مربوط به گرد آمدن آنها در فلسطين قبل از جنگ نابود كننده آنها است كه تفسيرى براى اين آيه شريفه است:

و بعد از او به بنى اسرائيل گفتيم زمين را ساكن شويد و زمانى كه روز قيامت فرا رسيد شما را آميخته با يكديگر مى آوريم٤ يعنى شما را از هر ناحيه اى و يا همگى شما را گرد آورديم ، چنانكه در تفسير نورالثقلين آمده است و از اين حديث شريف درباره آمدن آنان و كارزارشان در عكا استفاده مى شود، از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرمود:

آيا شنيده ايد نام شهرى را كه بخشى از آن درون درياست ؟ عرض كردند آرى ، فرمود: قيامت به پا نمى شود مگر آنكه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به شهر يورش مى برند.٥ و از امير مؤمنانعليه‌السلام است كه فرمود:

در مصر منبرى را بنا نموده و دمشق را قطعا تخريب خواهم كرد و يهوديان را از شهرهاى عربى بيرون مى رانم و با همين چوب اعراب را خواهم راند، راوى اين حديث عبايه اسدى گويد: پرسيدم اى اميرمؤ منان ، شما به گونه اى خبر مى دهيد كه به يقين پس از مردن زنده خواهيد شد؟ فرمود:اى عبايه ، به روشى غير روش ما صحبت كردى مردى از تبار من يعنى حضرت مهدىعليه‌السلام اين كارها را انجام مى دهد٦ .

اين روايت دلالت دارد، كه يهوديان در بسيارى از شهرهاى عرب تسلط و يا حضور مؤ ثر دارند و ما پيرامون نبرد حضرت مهدىعليه‌السلام با سفيانى و يهوديان ، در بيان حوادث سرزمين شام ، و حوادث حركت ظهور، سخن خواهيم گفت.

و از جمله روايات ، حديث كشف معبد توسط آنهاست ، و جمله كشف هيكل معبد در شمار نشانه هاى ظهور آمده ، كه ظاهرا معبد حضرت سليمانعليه‌السلام كشف خواهد شد، از اميرمؤمنانعليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:

ظهور آن حضرت نشانه ها و علاماتى دارد: نخست محاصره كوفه با كمين كردن و پرتاب سنگ ، و ايجاد شكاف و رخنه در زواياى كوچه هاى كوفه ، تعطيل مساجد به مدت چهل شب ، كشف معبد و به اهتزاز در آمدن پرچمهائى گرداگرد مسجد بزرگ مسجد الحرام كشنده و كشته شده هر دو در آتش اند.٧ ولى احتمال دارد كه كشف معبد از ناحيه زمينه سازان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام اندكى قبل از ظهور وى ، صورت پذيرد، زيرا روايت خاطرنشان نمى كند كه چه كسى آن را كشف مى نمايد همچنانكه ممكن است آن معبد، آثارى تاريخى و غير از معبد حضرت سليمان و يا در محل ديگرى غير از قدس ‍ باشد، چون عبارت و جمله كشف معبد بطور مطلق ياد شده است.

بخش هاى اول اين روايت نشان گر حالت جنگ در كوفه است كه در روايات ، از آن به عراق ياد شده ، اما در اين جا به معنى همان شهر كوفه و محاصره و سنگ باران آن و ايجاد موانع دفاعى در گوشه و زواياى خيابانهاى آن شهر مى باشد، اما پرچم هاى گوناگون در اطراف مسجدالحرام ، اشاره به درگيرى و كشمكش قبيله ها با حكومت مركزى حجاز است كه اندكى پيش از ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام پديد خواهد آمد و در اين زمينه روايات فروانى وارد شده است.

دسته ديگرى از احاديث ، رواياتى است كه افرادى را كه خداوند بعد از فساد آفرينى و برترى طلبى يهوديان برآنان مسلط مى گرداند، مشخص و معين مى كند، كه پاره اى از آنها در تفسير آيات قرآن مجيد گذشت ، و برخى ديگر درباره ايران و شخصيتهاى ايرانى در زمان ظهور است ، مانند روايت درفش هاى سياه كه به طور تواتر اجمالى وارد شده و غير آن.

درفش هايى سياه ، از خراسان خارج مى شود كه هيچ چيز قادر بر باز گرداندن آنها نيست ، تا آنكه سرانجام در قدس برافراشته مى شود.

و روايات مربوط به بيرون آوردن تورات اصلى از غار انطاكيه و كوهى در شام و در فلسطين و درياچه طبريه ، توسط حضرت مهدىعليه‌السلام و استدلال آن حضرت بر يهوديان ، بوسيله تورات نيز از جمله همين روايات است.

از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت شده كه فرمود:

تورات و انجيل را از سرزمينى كه انطاكيه ناميده مى شود بيرون مى آورد.٨ و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمودند:

صندوق مقدس را از غارى در انطاكيه و بخش هاى تورات را از كوهى در شام بيرون آورده و به وسيله آن كتاب با يهوديان به استدلال مى پردازد و سرانجام بسيارى از آنها اسلام مى آورند.٩ هم چنين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

صندوق مقدس از درياچه طبريه به دست وى آشكار مى شود و آن را آورده و در پيشگاه او در بيت المقدس قرار مى دهند و چون يهوديان آن را مشاهده مى نمايند، به جز اندكى بقيه آنان ايمان مى آورند.١٠ و تابوت سكينه، صندوق مقدس همان است كه در فرموده خداى متعال آمده است:

پيامبرشان گفت : دليل و نشانه بر پادشاهى او اين است كه تابوتى به سوى شما مى آيد، كه در آن سكينه و آرامشى از ناحيه پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را كه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته اند، و آن تابوت بوسيله فرشتگان حمل مى شود، به راستى در آن معجزه و دليل براى شماست چنانكه مؤ من باشيد.١١

__________________

يار صفحة:

١بحار ج ٦٠ ص ٢١٦.

٢اعراف ١٦٧١٦٨.

٣مائده / ٦٤

٤اسراء/ ١٠٤.

٥مستدرك ج ٤ ص ٤٧٦.

٦بحار ج ٥٣ ص ٦٠.

٧بحار ج ٥٢ ص ٢٧٣.

٨بحار ج ٥١ ص ٢٥.

٩منتخب الاءثر ص ٣٠٩.

١٠الملاحم و الفتن ص ٥٧.

١١بقره / ٢٤٨.

در تفسير آيه فوق آمده است كه اين صندوق مقدس كه در آن ميراث پيامبرانعليهم‌السلام وجود دارد، دليل و نشانه اى است براى بنى اسرائيل مبنى بر اينكه چه كسى شايستگى فرمانروائى را دارد، از اين رو فرشتگان آن را آورده و از ميان جمعيت بنى اسرائيل عبور داده و آنگاه در پيش روى طالوتعليه‌السلام قرار مى دهند، سپس طالوتعليه‌السلام آن را به داوود و او به سليمان و او به وصى خود آصف بن برخيا تسليم مى كند، و بنى اسرائيل بعد از وصى حضرت سليمان به علت اينكه از او فرمان بردارى ننموده و ديگرى را اطاعت مى كنند آن صندوق را از دست مى دهند.

و مراد از جمله فيسلم كثير منهم بسيارى از آنان ايمان مى آوردند و يا اسلمت الا قليلا منهم به جز اندكى از آنان بقيه ايمان آوردند ممكن است كسانى باشند كه صندوق مقدس را مى بينند و يا كسانى كه حضرت مهدىعليه‌السلام بوسيله تورات با آنان استدلال مى نمايد و يا افرادى كه آن حضرت آنان را پس از آزاد سازى فلسطين و شكست آنان در آن جا باقى مى گذارد.

در روايتى ديگر آمده كه تعداد سى هزار نفر يهودى به وى ايمان مى آورند كه اين رقم نسبت به كل جمعيت آنان اندك است.

ديگر روايات مربوط به نبردهاى زمينه سازان ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام با يهود و راجع به بيرون راندن آنان توسط آن حضرت از جزيره العرب است ، مانند روايتى كه گذشت ، و اين عمل امكان پذير نيست مگر با پيروزى بر آنها و بيرون راندن آنان از فلسطين ، همچنين روايات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدىعليه‌السلام است كه طرف درگير در اين نبرد مستقيما سفيانى و پشتيبانان يهودى وى و روميان هستند و خط درگيرى در اين جنگ از انطاكيه تا عكا، يعنى در طول ساحل سوريه لبنان فلسطين كشيده شده و سپس به طبرستان و دمشق و قدس ادامه مى يابد. شكست بزرگ و وعده داده شده آنان در آنجا تحقق مى يابد بگونه اى كه سنگ و درخت بر مى آورد كه اى مسلمانان ! اين شخص كه در پناه من است يهودى مى باشد او را هلاك نما و اين مطلب در حوادث حركت ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام ارواحنا فداه خواهد آمد.

در زمره احاديث گذشته ، روايات نبرد مرج عكا است كه جزئى از جنگ بزرگ پيشين است ، اما احتمال بيشتر اين است كه آن ، جزئى از دومين نبرد حضرت مهدىعليه‌السلام با غربيها و پشتيبانان يهودى آنهاست ، كه پس از گذشت دو سه سال از آزادى فلسطين و شكست يهوديان و غربى ها به وقوع مى پيوندد. به گفته روايات ، حضرت مهدىعليه‌السلام پس از آن ، پيمان صلح و عدم تجاوزى را به مدت ٧ سال با روميان منعقد مى سازد.

به نظر مى رسد حضرت عيسىعليه‌السلام ميانجى و واسطه آن پيمان نامه باشد، اما آنان پس از دو سال پيمان شكنى نموده ، و با هشتاد لشكر كه هر يك متشكل از ١٢ هزار تن مى باشد، به كارزار بر مى خيزند و اين بزرگترين نبردى خواهد بود كه تعداد بسيارى از دشمنان خدا در آن كشته خواهند شد.

تا جائى كه اين نبرد را به حماسه بزرگ و سفره مرج عكا توصيف مى كنند، يعنى سفره اى كه درندگان زمين و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده مى كنند.

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

شهر رم را با تكبير ٧٠ هزار مسلمان مى گشايد در حالى كه شاهد حماسه بزرگ و خوان گسترده خدا در مرج عكا خواهند بود كه ستم و ستم گران را نابود خواهند كرد.١ از جمله روايتها، احاديث مربوط به موقعيت نظامى شهر عكا در زمان حضرت مهدىعليه‌السلام است كه آن حضرت آنجا را پايگاه دريائى براى فتح اروپا قرار خواهد داد.

در روايات آمده است كه:

آن حضرت تعداد چهار صد كشتى را در ساحل عكا تدارك ديده و با ياران خويش به سرزمين روميان روى آورده و آنجا را فتح مى نمايد.٢ و به زودى در ضمن بيان پيشامدهاى نهضت ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام ، پيرامون آن سخن خواهيم گفت.

خلاصه تاريخ يهوديان

اين مختصر، وضع سياست كلى يهوديان را از دوران حضرت موسىعليه‌السلام تا زمان پيامبر گرامى ما حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شامل مى شود و ما آن را بر اساس كتاب قاموس كتاب مقدس از انتشارات جامعه كليساهاى خاور نزديك و كتاب تاريخ يهود از كتب آنان تاءليف مرحوم محمد عزت در وزه ، آورده ايم.

تاريخ يهوديان در اين مدت به ده دوره تقسيم مى شود:

١دوره حضرت موسى و يوشععليها‌السلام ١٢٧٠ ق .م ١١٣٠ ق .م

٢دوره داوران ١١٣٠ ق .م ١٠٢٥ ق .م

٣دوره حضرت داود و سليمانعليها‌السلام ١٠٢٥ ق .م ٩٣١ ق .م

٤دوره تجزيه و كشمكش هاى داخلى ٩٣١ ق .م ٨٥٩ ق .م

٥دوران تسلط آشوريان ٨٥٩ ق .م ٦١١ ق .م

٦دوران سلطه بابليها ٥٩٧ ق .م ٥٣٩ ق .م

٧دوران سلطه ايرانيان ٥٣٩ ق .م ٣٣١ ق .م

٨دوران سلطه يونانيها ٣٣١ ق .م ٦٤ ق .م

٩دوران تسلط روميان ٦٤ ق .م ٦٣٨ م.

١٠ دوران تسلط اسلام ٦٣٨ م ١٩٢٥ م.

دوران حضرت موسى و يوشععليها‌السلام

موسىعليه‌السلام پيامبر خدا، يك صد و بيست سال زندگى كرد، قريب به سى سال از اوان عمر شريف خود را در كاخ فرعون مصر، و نزديك به ده سال نزد شعيب پيامبرعليه‌السلام در قادش برنيع واقع در انتهاى سينا از سمت فلسطين نزديك دره عربه سپرى كرد.

تورات موجود، در كتاب خروج باب ١٢:٣٧ و كتاب عدد، باب ٣٣:٣٦ تعداد اسرائيليانى را كه همراه موسىعليه‌السلام خارج شدند، به جز فرزندانشان ششصد هزار پياده از مردان ، ياد مى كند.

برخى از پژوهشگران غربى تعداد آنان را شش هزار نفر تخمين مى زنند.

و مورخين ، احتمال بيشتر مى دهند كه خارج شدن از مصر در اوائل قرن سيزدهم قبل از ميلاد، يعنى حدود ١٢٣٠ ق .م در زمان فرعون منفتاح رخ داده است.

حضرت موسىعليه‌السلام در كوه نزديك قادش در گذشت و وصى او يوشع ين نونعليه‌السلام وى را در آنجا دفن كرد و قبرش را پنهان ساخت ، موسىعليه‌السلام انواع اذيت و آزار را از بنى اسرائيل در زمان حيات و پس از مرگش تحمل نمود. تورات آنها، درباره او و هارونعليهما‌السلام مى گويد: خدا، موسى را گفت : در اين كوه بمير همان گونه كه برادرت هارون در كوه هور جان داد. چون شما دو تن به من خيانت ورزيديد، چونكه مرا در محل آب سرزمين قادش در زمين سينا تقديس ‍ نكرديد. پس به راستى تو زمين را از مقابل آن مى نگرى اما تو بدآنجا، به سرزمينى كه من به بنى اسرائيل اعطاء كرده ام داخل نمى شوى٣ و مى گويد: يوشع بن نون به آنجا وارد خواهد شد.٤ رهبرى بنى اسرائيل را پس از موسىعليه‌السلام وصى او يوشع پيامبر بر عهده گرفته و آنها را به كرانه غربى رود اردن كوچ داد و از شهر اريحا آغاز نمود، كه به اضافه آن شهر ٣١ مملكت كوچك را كه هر يك از آنها عبارت از شهر يا شهركى بوده داراى روستاهاى كشاورزى فتح نمود كه ساكنين آنجا بت پرستان كنعانى بوده اند.

آن گاه ، آن منطقه را ميان فرزندان يعقوب كه نسبت به يكديگر حسادت مى ورزيدند. تقسيم نمود و باب هاى ١٥ تا ١٩ از كتاب يوشع ، شهرها و شهركهاى منطقه را كه طبق برآورد خود ٢١٦ پارچه مى باشد، نام مى برد.

يوشععليه‌السلام قريب سال ١١٣٠ ق .م نزديك يك صد و ده سالگى بدرود حيات گفت.

روى كار آمدن داوران ، دوره پريشانى و سلطه فرمانروايان محلى بر آنان

رهبرى اسرائيليان پس از يوشععليه‌السلام به داوران منتقل شد و پانزده تن از آنان به فرمانروائى رسيدند، دوران اينان داراى دو ويژگى است كه مى توانيم آن دو را پيوسته با بنى اسرائيل مشاهده نمائيم.

يكى انحراف آنان از خط پيامبرانعليهم‌السلام و ديگرى مسلط گردانيدن خداوند كسانى را كه عذاب دردناكى را به آنان بچشانند، كه در قرآن از آن ياد شده است.

كتاب داوران در باب سوم و پنجم از انحراف بنى اسرائيل بعد از يوشععليه‌السلام چنين سخن به ميان آورده است : در ميان كنعانيان و حيثى ها و اموريها و فرزيها و حيوى ها و يبوسيان ، ساكن شده و دختران آنان را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدايان آنها را پرستيدند.

و در باب ٣:٨ مى گويد: نخستين كسى كه بر آنها سلطه يافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود در آوردرشتعام فرمانرواى آرام النهرين بود.

آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اريحا استيلاء يافتند٥ سپس يابين فرمانرواى كنعان به مدت ١٠ سال در حاصور بر آنان تسلط يافت٦ بعد از آن بنى عمون و فلسطينيان ١٨ سال آنان را به بردگى خود در آوردند.٧ و پس از آن فلسطينى ها آنها را كيفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند.٨ و فرمانروائى داوران پس از يوشععليه‌السلام تا زمان صموئيل پيامبرعليه‌السلام ادامه يافت ، همان پيامبرى كه خداوند متعال در قرآن وى را چنين ياد نموده است:

آيا نديدى آن گروه بنى اسرائيل را كه پس از وفات موسى از پيامبر خود درخواست كردند كه فرمانروائى براى ما برانگيز تا بسركردگى او در راه خدا جهاد كنيم پيامبرشان گفت : آيا اگر جهاد بر شما فرض ‍ شود نافرمانى مى كنيد؟ گفتند: چگونه مى شود كه ما در راه خدا مبارزه نكنيم در حالى كه ما و فرزندانمان را از ديارمان بيرون رانده اند. پس چون جهاد بر آنان مقرر گرديد بجز اندكى همه روى گردانيدند و خداوند از كردار ظالمان آگاه است٩ تاريخ نويسان اين دوره را حدود يك قرن از ١١٣٠ ق .م تا دوران طالوت و داودعليه‌السلام ١٠٢٥ ق .م مى دانند، در حالى كه از كتاب داوران در تورات مدت اين زمان بيش از اين استفاده مى شود.

دوره داود و سليمانعليها‌السلام

دوران طالوت شاول را بخشى از دوران داود و سليمانعليه‌السلام قرار داديم ، زيرا او گرچه پيامبر نبود اما فرمانروائى بود در خط انبياء، مورخين مدت فرمانروائى وى را پانزده سال از سال ١٠٢٥ تا ١٠١٠ قبل از ميلاد ذكر نموده اند. و پس از او داود و سليمانعليه‌السلام از سال ١٠١٠ ق .م تا ٩٣١ ق .م يعنى سال وفات حضرت سليمان فرمانروائى كردند.

به طورى كه ملاحظه مى شود مؤ لفان تورات موجود نسبت به موسى و داود و سليمانعليهم‌السلام ستم و افتراء بسيار روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى ، سياسى و عقيدتى بر آنان بسته اند.

و بيشتر تاريخ نويسان غربى مسيحى ، نه تنها از آنان پيروى نموده بلكه مطالبى را برگفته هاى آنان افزوده اند. آنگاه طرفداران فرهنگ غرب كه نام مسلمانى بر خود نهاده اند نيز از اين دسته تبعيت نموده اند. درود و سلام خدا بر تمام پيام آوران او و ما به پيشگاه خداوند از كسانى كه نسبت به آن بزرگواران كفر ورزيده و بهتان مى زنند بيزارى مى جوئيم.

داودعليه‌السلام اسرائيليان را از ورطه بت پرستى و از سلطه بت پرستان نجات بخشيد و نفوذ دولت الهى وى به مناطق مجاور كشيده شد و با ملتهايى كه تحت فرمانروائى او در آمده بودند با حسن سلوك رفتار نمود، بگونه اى كه خداوند متعال در كتاب خود و از زبان پيامبرش حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصف نموده ، داودعليه‌السلام خواست در محل عبادت جدش ‍ حضرت ابراهيمعليه‌السلام در قدس بر بالاى كوه مريا مسجدى بنا كند اما آنجا خرمنگاه يكى از ساكنان قدس از يبوسها به نام ارونا بود كه داودعليه‌السلام آن قطعه زمين را به پنجاه شاقل نقره از آن مرد خريد و طبق گفته تورات موجود: در آنجا مسجدى ساخته و در آن اقامه نماز كرد و در قسمتى از آن براى خداوند قربانى مى كردند.١٠ حضرت سليمان وارث سلطنت و فرمانروائى پدر بزرگوارش داودعليه‌السلام گرديد و دولت او به همان پايه رسيد كه خداوند در قرآن و سنت رسول خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ياد نموده است كه وى مسجد پدرش داود و جد اعلاى خود ابراهيم را بنائى نو و با شكوه ساخته و به نام معبد سليمانعليه‌السلام معروف گشت!

دوره فرمانروايى حضرت سليمانعليه‌السلام دروه اى استثنائى در تاريخ انبياءعليهم‌السلام است كه خداوند نمونه اى از امكانات شگفت آور و متنوع را در آن آشكار ساخت ، كه اگر ملتها موجوديت سياسى خويش را به رهبرى پيامبران خدا و جانشينان آنان به پا نموده و آن امكانات را در سركشى و طغيان عليه برخى از خودشان بكار نمى گرفتند، خداوند اين نعمتها را به آنان نيز ارزانى مى داشت ، خداوند در قرآن مى فرمايد:

اگر خداوند روزى را براى مردم فراوان قرار داده بود، آنها در زمين ستم مى نمودند، اما خداوند به مقدارى كه خواهد، فرو مى فرستد، و او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست١١ حضرت سليمانعليه‌السلام در حالى كه بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرين تسليم نمود، كه مورخين وفات وى را به سال ٩٣١ ق .م ياد آور شده اند.

به مجرد وفات آن حضرت انحراف در بنى اسرائيل و تجزيه در دولت آنها پايدار گشت و خداوند كسى را بر آنان مسلط ساخت كه آنان را عذابى دردناك بچشاند.

تورات فعلى بعد از آنكه در كتاب اول فرمانروايان ، بر سليمانعليه‌السلام افتراء مى بندد كه او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت ، مى گويد: و به سليمان گفت : علت اين كار نزد توست و تو پيمان و واجبات مرا كه به تو سفارش نمودم پاس نداشتى من نيز كشور را از دست تو گرفته و جزء جزء مى گردانم١٢


5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30