نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 17563
دانلود: 3105

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17563 / دانلود: 3105
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده: سيّد حميد فتاحى

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.

مقدّمه

موضوع : امامت

در يك نگاه به جهان هستى حقائقى را پيدا مى كنيم از جمله آنها نظم خاصى است كه تمام عالم هستى را در برگرفته است و هر مخلوقى در جايگاه و قرارگاه خودش بر طبق نظام آفرينش به حركت خويش ادامه مى دهد و از ابتداى خلقت بر همان نظم استوار بوده و خلائق و موجودات از منافع لازم آن بر خوردار مى باشند اين همه بركت در كائنات مديون نظمى است كه ناظم و خالق يكتا در آنها قرار داده است و اساسا فلسفه آفرينش از همين نظم معنى مى گيرد كه مهمترين دليل بر وجود خالق و ناظم است

در آسمان نيلگون وجود خورشيد را مى بينيم كه سحرگاهان با آرامى و محبت موجودات زنده را بيدار مى كند و با حرارت و نورى كه مناسب زمان صبح و انتهاى استراحت شبانه مخلوقات است خود را نشان مى دهد و در تربيت و پرورش آنها كمترين خيانت و بى توجهى بخود راه نمى دهد و برطبق نظام هستى به وظائف محوّله عمل مى كند بتدريج كار آفتاب از كره زمين به پايان مى رسد و كم كم ستارگان با چشمك هاى شيرين خود جلب توجه مى كنند و هركدام براى خود يك عالَم و روزگارى دارند بعد نوبت به ماه مى رسد و او هم در مدار خويش بكار خود ادامه مى دهد و باجزر و مدّ درياها آبيارى هاى لازم را انجام مى دهد.

وقتى كه نظم موجود را در منظومه شمسى و يا در كُلّ جهان هستى مى بينيم به ناظم و خالق عالِم و مدير و حكيم ، ايمان پيدا مى كنيم خداى متعال كه براى آفتاب و ماه و ستارگان و ساير مخلوقات نظمى قرار داده تا آنها در سايه همان نظم زمينه هاى سالم زندگى را فراهم سازند آيا براى پيشرفت و كمال موجودى بنام (انسان ) كه با قدرت عقل و انتخاب مُزيّن ساخته نظمى قرار نداده است ؟ آيا مى توان در افعال خداى سبحان چنين تصورى را بخود راه داد كه او بر تمام جهان هستى از بزرگترين كهكشانها گرفته تا اندرون (اَتُمْ) نظم وقانونى معين كرده ليكن شيوه زندگى بشر را در رسيدن به كمال و معرفت بى نظم قرار داده و به عبارتى بخود آنها تفويض نموده است ؟ چگونه براى جمادات و نباتات حتى به سيستم رشد جسمانى انسان توجه شده و آنها را در يك مدار منظم قرار داده است تا جائيكه اگر در فعل و انفعالات وجود آدمى مشكل يا مانعى پيدا شود فورا به مركز وجود كه [قلب انسان است ] مراجعه مى كند و با سرعت تمام به حل مشكل اقدام مى شود و اين حقيقتى است كه همگان با زبان حال و قال بدان اعتراف دارند كه در سيستم خون رسانى يا سوخت و ساز بدن نظم فوق العاده اى وجود دارد حتى اگر سيستم گيرنده يا دوربين بدن [چشم و گوش ] از درك چيزى عاجز شوند فورا به [(١) قلب كه مركز ادراكات وجود است ] رجوع مى كنند و مشكل بر طرف مى شود.

مناظره شنيدنى

مردى بنام [عمرو بن عبيد] روزها با شاگردانش در مسجد بصره مى نشست و در باره [امامت ] بحث و گفتگو مى كرد و هدفش اين بود كه عقيده شيعه را در مورد امامت تخطئه كند.

يكى از شاگردان حضرت امام صادقعليه‌السلام [بنام هُشام بن حكم ] بعد از شنيدن محتوى جلسه وارد مسجد شد و در نزديك عمرو بن عبيد قرار گرفت به او گفت : اى مرد دانشمند من شخص غريبى هستم اجازه مى دهى از شما سئوال كنم ؟

گفت آرى : گفتم آيا شما چشم داريد؟ گفت اى فرزند چيزى را كه مى بينى چرا سئوال مى كنى اين چه سئوالى است ؟

گفت سئوالات من از اين قبيل است لطفا با حوصله جواب دهيد.

عمرو گفت : سئوال كن هر چند سئوالات تو احمقانه است

گفت آيا شما چشم داريد؟ گفت آرى

س چه كارى با آن انجام مى دهى ؟

ج رنگها و اشخاص را مى بينم

س آيا بينى دارى ؟

ج آرى

س با آن چه مى كنيد؟

ج بويها را بوسيله آن استشمام مى كنم

س آيا دهان داريد؟

ج آرى

س با آن چه مى كنيد؟

ج طعم خوردنى ها و آشاميدنيها را مى چَشم

س زبان داريد؟

ج آرى

س با آن چه مى كنيد؟

ج سخن مى گويم

س گوش داريد؟

ج آرى

س با آن چكار مى كنيد؟

ج صداها را مى شنوم در آخر سئوال كرد:

س آيا قلب داريد؟

ج آرى

س با آن چكارى انجام مى دهيد؟

ج آنچه بر اعضايم مى گذرد تشخيص مى دهم

س آيا اعضاء وقتى سالم هستند چه نيازى به قلب دارند؟

گفت : اى فرزند، هرگاه اعضاء در باره چيزى از وظائف بدن ترديد كند مثلا يكى از قواى پنجگانه انسان : قوّه بينائى يا بويائى و در انجام وظائف خود ترديد كند به مركز كشور بدن [يعنى قلب ] رجوع مى كند و به فرمان قلب گردن مى نهد و در كار خود يقين پيدا نموده ترديدش برطرف مى شود.

س بنابراين قلب براى اداره امور بدن انسان لازم است وگرنه اين اعضاء نمى توانند درست انجام وظيفه كنند اين طور نيست ؟!

گفت : آرى چنين است

س : اى مرد دانشمند خداوند عالم بدن كوچك تو را به حال خود نگذاشته بلكه براى انجام وظيفه اعضاء و اداره امور آن ، پيشوائى قرار داده كه نظم وجود را با برطرف كردن اشكالات و ترديدهاى اعضاء حفظ كند ولى چگونه بندگانش را به حال خود مى گذارد كه هميشه بدون نظم در حيرت و شك و اختلافات بسر برند وبراى آنها الگو و معيار و پيشوائى تعيين ننموده است تا در مقام شك وانحراف از مدار زندگى بدان رجوع كنند؟!

در اين هنگام [عمرو بن عبيد] سر به زير انداخت و بعد از سكوت عميقى سر برداشت و پرسيد: تو هشام نيستى ؟! گفت : نه ، گفت با او نشست و برخاست نكرده اى ؟ گفت نه

پرسيد: تو اهل كجائى ؟

ج از مردم كوفه هستم

گفت : پس قطعا تو همان هشام هستى ، اين را گفت مرا طلبيد و در آغوش گرفت و نزد خود نشانيد تا موقعى كه نشسته بودم ديگر سخنى نگفت(٢)

و اگر مقام و جايگاه [امامت ] درست معنى شود مركز نظم و اداره امور زندگى جامعه انسانى مى باشد و نظام اُمَّت بر آن وابسته است و براى درك همين معنى به سخنان معصومينعليهم‌السلام مراجعه مى كنيم :

١ - قال علىعليه‌السلام : و الاِمامَةَ نِظاما للا مة و الطّاعة تَعْظيما للاِمامَةِ.(٣)

ترجمه : خداى سبحان امامت را جهت آرامش ونظم مردم و طاعت و پيروى او را براى بزرگ شمردن مقام امامت ، قرار داده است

٢ - در خطبه شقيقيه مى فرمايد: (اَنَّ مَحَلىّ منها مَحَلّ القُطْبِ مِنَ الرَّحى )(٤)

ترجمه : همانا مقام و منزلت من در امور خلافت ، بمشابه ميله آهنين آسياب براى درست و منظم چرخاندن سنگ هاى آن مى باشد.

حضرت اميرعليه‌السلام با يك مثال ساده و روشن همگان را به موقعيّت والا ى امامت در تنظيم امورات زندگى مردم ، آشنا مى كند همانطور كه سنگ هاى آسياب در تبديل كردن گندم به آرد، به يك نظم مخصوص نيازمند هستند و اگر كوچكترين بى نظمى در گردش و چرخش آنها ايجاد شود نمى توانند آرد سالمى تحويل دهند و آن نظمى كه اين همه فوائد به دنبال دارد از همان ميله قوى و محكمى كه در وسط آنها واقع شده است سر چشمه مى گيرد.

نظم امورات جامعه انسانى به پيشوايان معصومعليهم‌السلام وابسته است و از اولين روز خلقت نوع بشر، اين واقعيّت خودش را نشان داده كه جامعه انسانى را الگو و معيار ونظم دهنده بايد باشد و اين يك مقام و منصب الهى است كه پروردگار عالم آن را در وجود اشخاص لايق و سزاوار قرار داده است و اين حقيقت در بينش توحيدى ، ضرورت و لازمه زندگى را مصداق است اولين فردى كه بر كره خاكى قدم نهاده به عنوان پيامبر الهى معرّفى شد و مقام امامت همان مقام انبياء است و به عبارت ديگر امامت و نبوت همان منصب الهى است و هيچ تفاوتى از هم ندارند مگر از جهت وظائف و كيفيت اجراء از يك ديگر جدا مى شوند.

يعنى نگهدارنده قوانين آسمانى در روى زمين امامت است و بوسيله آنها تمامى دستورات الهى در ميان انسانها پياده مى شود.

نتيجه مقدّمه : در جهان هستى نظام واحدى وجود دارد كه حقيقت بينش توحيدى را معنى مى كند و به بركت همين نظم ، تمامى مخلوقات اعم از خورشيد و ماه و ستارگان و جمادات و نباتات و و... در مدار خاصّى كه خالق يكتا براى آنها قرار داده است به حركت خويش ادامه داده و فوائد لازم را در اختيار نيازمندان قرار مى دهند وقتى كه نظم در ميان خلائق ، زمينه هاى رشد و كمال را بوجود مى آورد انسانى كه گُل سر سَبد مخلوقات الهى است با كدام نظم و در چه مدارى بايد حركت كند تا بهترين ترقيات و كمالات را در خود پديد آورد؟

خداى متعال پيشوايان معصوم را در منصب رسالت و نبوّت و امامت براى ايجاد نظم و رساندن جامعه انسانى به مقام تعالى و كمال مبعوث فرموده است و اجمالا با جايگاه امامت در فرهنگ اسلامى آشنا شديم ودر قرآن مقام [امامت ] بعنوان عهد و مسئوليت الهى معنى شده است وقتى كه خداى متعال به حضرت ابراهيمعليه‌السلام بالاترين مقام و منصب را عنايت كرد چنين فرمود:

( قالَ انّى جاعِلْكَ للنّاس اِماما قالَ و مِن ذُريَّتى قال لاَيَنالُ عَهْدى الظّالميّن ) .(٥)

(خداوند) باو فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ابراهيم گفت از دودمان من [نيز امامانى قرار بده .] خداوند فرمود پيمان من [مقام امامت ] به ستمكاران نمى رسد [تنها از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند]

فرق نبوت و رسالت و امامت

مقام نبوت

همانطور كه در بيان احاديث آمده است نبوت يعنى دريافت وحى از خداوند و ابلاغ بديگران

بنابراين نبى كسى است كه وحى بر او نازل مى شود و آن چه را بوسيله وحى دريافت مى دارد چنانچه از او بخواهند در اختيار آنها قرار مى دهد.

٢ - مقام رسالت

يعنى مقام تبليغ و نشر احكام خداوند، و تربيت نفوس از طريق تعليم است بنابراين رسول كسى است كه در حوزه ماءموريت خود با تلاش و كوشش برخيزد و از هر وسيله اى براى دعوت مردم بسوى خداوند و ابلاغ دعوت او استفاده كند.

٣ - مقام امامت

يعنى رهبر و پيشوائى و زمامدارى خلق و در واقع امام كسى است : كه با تشكيل يك حكومت الهى و بدست آوردن قدرتهاى لازم سعى مى كند احكام خداوند عملا اجرا و پياده گردد.

به عبارت ديگر: وظيفه امام ايصال به مطلوب است ولى مقام رسول ارائه طريق مى باشد ناگفته پيداست كه بسيارى از پيامبران خدا مانند پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر سه مقام را دارا بودند و مقام امامت در مفهوم خودش ‍ عبارت است از: تحقق بخشيدن به برنامه هاى دينى اعم از حكومت به معنى وسيع و اجراى حدود و احكام خدا، و هم چنين تربيت وپرورش نفوس در جهت ((ظاهر)) و ((باطن )) و اين مقام از دو مقام مذكور [رسالت و نبوت ] بالاتر است

زيرا مقام نبوت و رسالت تنها خبردادن از ناحيه خدا و ابلاغ فرمان او و بشارتها و انذار است اما در مورد [امامت ] همه اينها وجود دارد به اضافه اجراى احكام و تربيت نفوس از نظر ظاهر و باطن مى باشد.

بنابراين مقام امامت بالاترين و عاليترين منصب الهى است كه بعد از يك سلسله شايستگى ها اعطاء مى گردد و حضرت ابراهيمعليه‌السلام بعد از يك سلسله شايستگى ها كه در برابر امتحانات الهى از خود نشان داد و مقام يقين خويش را نسبت به خالق متعال به حد مطلوب رساند اين منصب الهى باو اعطاء گرديد.

اولين شخصيتى كه بعد از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شايستگى مقام امامت را پيدا كرد حضرت علىعليه‌السلام بود و احاديث زيادى وجود دارد مبنى براينكه آن بزرگوار بعد از رسول خدا حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تمامى پيامبران پيشين افضل و اعلم است و حتى ايمان به ولايت او از اهداف بعثت انبياء بشمار مى رود.

در تفسير آيه :( وَ اساءل من اَرْسلنا من قبلك من رسلنا... ) (٦) ابونعيم الحافظ از بزرگان اهل سُنّت از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كند كه فرمود: وقتى كه به معراج رفتم خداى متعال روح تمامى انبياء را در اطراف من جمع نمود و خطاب بمن كرد كه از آنها سئوال كن براى چه هدفى آنها را مبعوث كرده ام و من ازآنها پرسيدم و همگى گفتند:

((على شهاده اَن لا اله الاّ الله و الاقرار بنبوَّتك والولاية لعلى بن ابيطالبّ))(٧)

براى شهادت و گواهى بريگانگى خدا و اقرار به نبوت تو و به داشتن اعتقاد بولايت على بن ابيطالب مبعوث شده ايم مقام ((امامت )) داراى مراتبى است همانطور كه نورداراى درجات مختلفى است و مى دانيم از نظر اثرات تربيتى مثلا نور ماه بانور خورشيد در تربيت گياهان قابل مقايسه نيست چه مانعى دارد كه مرحله امامت در وجود حضرت علىعليه‌السلام كاملتر از مراحلى باشد كه در پيامبران پيشين بوده است و همين امر سبب برترى مقام او گردد.

اتفاقا اصل تكامل نيز همين اقتضاء را دارد كه هميشه كسانيكه بعد مى آيند از آنان كه در گذشته بوده اند كاملتر باشند.

و در اين زمينه روايات زيادى از عامه و خاصه وارد شده كه بعدا اشاره خواهد شد اصلى ترين موضوع در مقدمه نظم بود و خدائى كه درميان مخلوقات خود نظم را برپا ساخته چگونه انسان را بدون نظم به سرخود واگذارد و موجودى بنام انسان را كه باعقل و شعور مزّين ساخته قطعا براى امورات او، اعم از مادّى و معنوى نظم خاصّى را معين فرموده و اين حقيقت در لسان حديث و آيات قرآن بطور واضح بيان شده است و در خطبه شريف حضرت فاطمهعليها‌السلام كه بعد از وفات رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ميان جمع كثيرى ايراد گرديد چنين آمده است :( وطاعَتَنا نظاما لِلملّةِ، و اِمامتَنا اَمانا مِنَ الفُرِقة .) (٨)

(خداى متعال ، اطاعت ما را باعث نظام ملت اسلام ، و امامت مارا امان از تفرقه و پراكندگى ، قرار داده است ).

اطاعت و پيروى از خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يعنى چهارده معصومعليهم‌السلام يگانه راه براى ايجاد نظم ويك پارچه گى در ميان جامعه اسلامى از ناحيه خداى سبحان معيّن شده است كمترين بى اعتنائى به مقام شامخ امامت ، به معناى انحراف و تخلف از نظام توحيدى مى باشد و بدنبال خود ضرر و زيانهاى جبران ناپذيرى دارد زيرا منصب امامت بيان كننده حقيقت ولايت خدا است و هيچ تفاوتى در ميان ولايت خدا و ولايت يا اطاعت امامان معصومعليه‌السلام وجود ندارد چون در اينجا دو ولايت كه در عرض هم باشند وجود ندارد بلكه همان ولايت خداست كه در وجود اشخاص لايق و شايسته اى كه تنها پروردگار عالم مى تواند آنها را تشخيص دهد قرار گرفته و حتى حديث شريف ثقلين كه از زبان مبارك رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان شده است همين واقعيت را توضيح مى دهد باين معنى كه اهل بيتعليه‌السلام و قرآن يك واقعيّت هستند قرآن مصداق قول و كلام خدا است لكن اهل بيتعليه‌السلام مصداق عملى آيات خدا مى باشند و ازهم جدا شدنى نيستند نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

(انّى تارك فيكم الثقَّلينَ كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى لَنْ يَفْتَرقا حتى يَردا عَلىَّ الحوض ).(٩)

من درميان شما دو امانت سنگين گذاشتم كتاب خدا (قرآن ) و عترت واهل بيتم [حضرت على و فاطمه بايازده امام معصوم (صلوات عليهم اجمعين )] كه از هم جدا نمى شوند تا در قيامت برمن وارد شوند.

گروهى كه در باره امامت دعا وى غير معقول و غير منطقى به راه انداخته و اين مقام رفيع و منصب الهى را در اختيار كسانى كه كوچكترين آگاهى از توحيد و اسرار آن ندارند قرار مى دهند سخت در اشتباه هستند براى اينكه انسان قبل از هر چيز، بايد توان وقدرت درك خويش را محاسبه كند چون به اندازه آن مى تواند در كارها پيشروى داشته باشد مقام امامتى كه در تصّور بشر نمى گنجد و او را كمترين توان براى دركش نيست چگونه و در چه شرائطى مى تواند خود و يا ديگران را كانديداى اين مسند الهى و يا مقام الهى معرّفى نمايد در اينجا به سخنان گُهربار حضرت امام رضاعليه‌السلام در تعريف مقام امامت مى پردازيم تا درك اين منصب الهى و تشخيص دادن شايستگان آن براى همگان روشن شود اميد است ، همواره با توفيق الهى و توجّهات ائمه هدىعليهم‌السلام اين مهمّ را تحويل علاقمندان داده تا از بركت اين خاندان عصمت و طهارتعليه‌السلام مستفيض شويم انشاءالله

سيد حميد فتاحى اول ذى الحجه ١٤١٤

مصادف با ٢٤/٢/١٣٧٣

فصل اوّل : امامت و امام از ديدگاه امام على بن موسى الرّضاعليه‌السلام

يادآورى : مطلبى كه به حول و قدرت خداى سبحان آغاز مى كنم عبارت است از فرمايشات حضرت ثامن الحجج امام رضاعليه‌السلام در باره اوصاف امام وتعريف منصب امامت مى باشد آن بزرگوار هنگامى كه وارد شهر مَرْو شد مردم در مسجد جامع آن شهر اجتماع كرده بودند و در مورد امامت بحث مى نمودند و چون توان مردم از درك آن محدود و خيلى ناچيز است باهم به اختلاف و مشاجره پرداختند شخصى بنام عبدالعزيز بن مسلم خدمت امام رضاعليه‌السلام رسيد و جريان را نقل كرد حضرت بعد از تَبسّم و لبخند مطالب ارزشمندى در اين مورد بيان فرمود كه بتدريج مطرح نموده و به شرح آن پرداخت خواهيم كرد.

و اين مطلب در كتابهاى روائى مانند: تحف العقول و اصول كافى ج ١/١٩٨ معانى الاخبار ص ٩٦ و عيون اخبار الرّضاعليه‌السلام ج ١ ص ٢١٦ و امالى صدوقرحمه‌الله مجلس ص ٩٧ و اكمال الصدوقرحمه‌الله ص ٦٧٥ آمده است و ما متناسب با نقل كتاب شريف تحف العقول به بيان مطلب پرداخته ايم و علاقمندان مى توانند به منابع مذكور مراجعه نمايند.

قال الرّضاعليه‌السلام : ياعبدالعزيز جهل القوم و خدعوا عن اديانهم ، اِنَّ اللّه عزوجل لم يقبض نَبيّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتى اكمَلَ لَهُ الدّين ، و انزل عليه القرآن فيه تبيان كُل شى ء و بيَّنَ فيه الحلال و الحرام و الحدود و الاحكام و جميع ما يحتاج اليه النّاس جملا.

فقال : (عزوجّل ما فرطنا فى الكتاب من شيى )(١٠)

ترجمه : حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمود: اى عبدالعزيز، مردم جاهلند و در دينشان فريب خورده اند خداى عزوجّل قبل از مرگ پيامبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دينش را كامل نمود و قرآن را بر او نازل كرد و در آن همه چيز را بيان نموده است و تمامى دستورات اعم از حلال و حرام ، حدود و احكام و همه احتياجات مردم درآن بيان شده است تا جائيكه فرمود: ما در قرآن از هيچ چيز فرو گذار نكرديم(١١)

و در حجة الوداع كه مصادف با اواخر عمر شريف پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود آيه شريفه :( اَليَوم اَكْملتُ لَكُم دينَكَم و اَتْمَمَتُ عَليكُمْ نِعْمَتى و رَضيتُ لَكُم الاسلامَ دينا ) (١٢) نازل فرمود.

((امروز [روز غديرخم ] دين را به شما كامل كردم و نعمت خويش را بر شما تكميل و تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئين هميشگى شما پذيرفتم )).

شاءن نزول آيه و روز اكمال دين

مطابق آراء و عقائد مفسّران و مورّخان در اواخر عمر شريف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه از مراسم حج بر مى گشتند در محيطى بنام [غدير خُمّ] دستور دادند تمامى مسلمانانى كه با او از سفر حج مى آمدند توقف كنند و آن محل براى مسافران جايگاه استراحت نبود كه در بين راه در آنجا توقف كنند و علت توقف تاكيد شديد خداى متعال بود مبنى بر اينكه بايد در اين مكان على بن ابيطالبعليه‌السلام را به جانشينى خود منصوب نموده و مقام امامت وى را براى مردم بيان نمائى و چون اكثر حُجاج از شهرهاى متعددى بودند و هر كس بعد از طى مسافتى از هم جدا شده و به وطن خود خواهند رفت لذا دستور الهى رسيد بايد مقام ولايت و امامت آن حضرت براى تمامى مسلمانان ابلاغ شود وكسى را عُذرى در اين مورد باقى نماند و با آياتى :( يا اَيُّها الرَّسُولُ بَلّغْ ما اُنْزِلَ اليكَ مِنْ رَبِّك وَ اِنْ لَمْ تَفْعل فَما بَلَّغْتَ رَسالَتَه وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَالنّاس ) .(١٣)

اى پيامبر، آنچه از پروردگار تو برايت نازل شده است بر مردم ابلاغ كن و اگر اينكار را انجام ندهى رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از [خطرات و توطئه هاى ] مردم حفظ خواهد كرد.

مردم از حركت باز ايستاده و به دور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجتماع كردند و حضرت دستور داد يك جايگاهى از پالان شتران به شكل منبر درست كردند و رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بالاى آن قرار گرفت وحضرت علىعليه‌السلام را بر بالاى منبر طلبيد و در سمت راست خود قرار داد و خطبه مفصّلى مبنى برحمد وثناى الهى و مواعظ بليغ بيان فرمود و مردم را از خبر وفاتش آگاه كرد كه اى مسلمانان : من ازميان شما خواهم رفت ودارفانى را وداع مى كنم ليكن براى سعادت و خوشبختى خودتان از قرآن و عترت جدا نشويد زيرا اين دو از هم جدا نمى شوند دست حضرت اميرعليه‌السلام را گرفت و فرمود: مَنْ كُنْتُ مولاه فهذا عَلىُّ مولاه(١٤)

به هركسى كه من مولا و رهبر هستم بعد از من على ابن ابى ٠طالبعليه‌السلام مولا و رهبر اوست خدايا دوستدار كسانى باش كه اورا دوست داشته باشند ودشمن دار كسانى را كه با او دشمنى و عداوت كنند.

و مرحوم حاج شيخ محمد حسين عزوى نخ جوانى معروف به كمپانىرحمه‌الله مطلب را به نظم آورده

بهر كه مولا منم على است مولاى او

نسخه اسماء منم على است طغراى او

سرّمعمّا منم على مجلاى او

محيط انشاء منم على مدار ومدير

طور تجلّى منم سينه سينا على است

سرّ اَنَاالله منم آيت كبرى على است

دُرّه بيضا منم لؤ لؤ لالا على است

شافع عقبى منم على مشار و مشير

رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خيمه نشست و دستور داد در خيمه جداگانه اى حضرت علىعليه‌السلام باشد تا مسلمانان همگى با او بيعت كنند ودسته دسته يا گروه گروه مى رفتند وآن بزرگوار را تهنيت گفته و بيعت مى كردند و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور فرمود: كه بعد از اين وقتى خواستيد به ايشان سلام دهيد با لقب [يا اميرالمؤ منين ] سلام كنيد.(١٥)

عمر بن خطّاب ازهمه پيش قدم شد وبا جملات [بَخٍّ بَخٍّ لك يا على اَصبَحتَ مولاىَ وَ مَوْلا كُلّ مؤ منٍ و مُؤ منةٍ] و قيل لعمر انّكَ تصنع بِعَلّىٍ شَيئا لا تصنعه باحدِ فى الصحابة ؟ قال : انه مُولاى(١٦)

يعنى : بَهْ بَهْ از براى تو ياعلى و گوارا باد تو را، كه براى من وتمامى مؤ منان اعم از زن و مرد مولا و رهبر شدى ، كسى به عمر گفت تو در مقابل حضرت علىعليه‌السلام اعمالى انجام مى دهى كه به هيچ يك از صحابه چنين احترامى نكرده اى در جواب گفت : او رهبر و پيشواى من است

بعد از اتمام مراسم آيه اكمال نازل شد و معنى آن تاييد كامل داستان غدير است كه پروردگار عالم با تعابير زيبا و دلنشين مى فرمايد:

( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ) (١٧)

كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: الله اكبر الله اكبر على اكمال الدين واتمام النعمة و رضى الرّب برسالتى والولاية لعلى من بعدى : خداوند بزرگ است همان خدائى كه آئين خود را كامل و نعمت خود را برما تمام كرد و از نبوت ورسالت من و ولايت علىعليه‌السلام پس از من راضى وخوشنود گشت