نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 17570
دانلود: 3106

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17570 / دانلود: 3106
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل سيزدهم :امام ، معصوم است

حقيقتى كه براى موجودات ذی شعور خصوصا انسان مطرح است مسئله اعتماد و اطمينان است چون روح و روان يا دل و جان با اين واژه رابطه نزديك دارد و اساس زندگى هم بدان وابسته است

مثلا اگر حيوانى به انسان يا مكانى اطمينان نداشته باشد هيچ وقت به آن سو توجه نمى كند و در هنگام مشاهده فرار مى كند گروهى از پرنده گان ياحيوانات وحشى با عدّه اى از مردم چنان الفت پيدا كرده اند كه آنها را از خودشان مى دانند زنبور عسل سرزده وارد كند و نمى شود بلكه با حسّ شامّه قوى كه دارد از ميان چند هزار كندو، وارد جايگاه امن و مورد اعتماد مى شود.

اين نكات نشان دهنده اين است كه موجودات ذى شعور ودرك يا حسّ كننده مانند اسب سگ مورچه زنبور عسل كبوتر طوطى گربه هميشه در دل جايگاه مورد اعتمادى را جستجو مى كنند اگر انسانى بتواند خود را براى ،آنها مورد اطمينان قلمداد كند به آن گرايش پيدا مى كنند.

اما انسان كه از تمامى موجودات ديگر الهى مجهّز به عقل وشعور كافى است با شدّت و سرعت تمام نيازمندى خود را به اعتماد و اطمينان ابراز مى كند وهميشه در جستجويش مى باشد وقتى كه برايش دوست ويا استاد و همسايه و كارگر و پزشك و عالم و كار فرما و مدير و... پيدا كرد با تمام وجودش بدان عشق مى ورزد و هر سخن يا اسرارى كه دارد بوى مى گويد.

مثال : پدرى صاحب چند فرزند است واز نظر عواطف پدرى تفاوتى در ميان آنها وجود ندارد ليكن براى پدر در اين صورت مسئله اعتماد ضرورت دارد تا بدين وسيله سفارشات خويش را به او بسپارد ازميان فرزندانش به هركدام اعتماد داشته باشد مسئوليتها را بوى واگذار مى كند چون قلب آدمى با هيچ كس آرام نمى گيرد مگر فردى كه مورد اطمينانش باشد.

در بعضى مورد انسان ، كارگرى را بر فرزندان وخويشان با سواد و پر قدرت خويش ترجيح مى دهد و كليد مسئوليتها را به وى مى سپارد چون به وى اعتماد پيدا كرده است

اهالى روستا چند هزار گوسفند را براى چريدن بدست يك فرد چوپان مى سپارند.

در هر حال ، آنكه دل آدمى را بخود جلب مى كند و از نزديك ترين خويشان وى محبوبترش مى كند مسئله اعتماد و اطمينان است

س : اعتماد و يا اطمينان يعنى چه

ج : معناى اين دو كلمه به آرام گرفتن دل آدمى برگشت دارند چون اعتماد و يا اطمينان يك امر يا فعل قلبى است وقتى كه فردى در هر زمينه اى از خيانت و جنايت و تجاوز به حقوق ديگران فاصله مى گيرد و در برابر اعمالش ‍ احساس مسئوليّت مى كند براى ديگران مورد اعتماد خواهد بود البته لازم بذكر است كه قلب آدمى بعد از مطالعات و ملاحظات واختيارات فراوان مى تواند اعتماد كند پس بنابراين كسى كه خواسته هاى آدمى را بدون خيانت و با احساس ‍ مسئوليت انجام مى دهد براى وى مورد اطمينان است

و دركلام اللّه المجيد آمده است :

( اَلا بِذكر اللّهِ تَطْمَئنُّ القُلُوب ) (٢٠٠) (آگاه شويد كه با ياد خدا دلها اطمينان پيدا مى كند) براى اينكه تمام خواسته هاى آدمى در پيشگاه الهى بدست مى آيد و از تمامى وابستگى هاى دنيوى در همان حال كه بياد خداست دست بر مى دارد و لذا آرامش ‍ پيدا مى كند.

تحقق اطمينان در قلب آدمى با هر وسيله كه باشد مورد توجه هركس است و آن وسيله انسان باشد يا موجود ديگر، براى وى قداستى خاصّى پيدا مى كند چون به تمام نگرانى ها و اضطراب هايش پايان مى دهد.

اگر تحقق اطمينان ويا اعتماد توسّط انسانى صورت گيرد در متن اجتماع از مزيّت خاصىّ برخوردار خواهد شد و در طول تاريخ افرادى بودند كه موجبات آرامش خاطر ديگران را فراهم مى نمودند.

س : انسان چگونه و در چه شرائطى مى تواند مورد اعتماد قلوب ديگران واقع شود؟

ج : آنچه دراين زمينه مهمّ است اين است كه انسان با عطاء مال و بخش وسايل زندگى نمى تواند به اين مقام دست يابد بلكه اساسى ترين راه براى جلب قلوب ديگران ، ايجاد يقين كامل در اندرون است و هر مقدار حكومت ايمان در روح و روان يا جسم و جان آدمى گسترده گى پيدا كند به همان اندازه در قلب ها رخنه كرده و اطمينان خاطرشان را فراهم مى سازد و اين از مهمترين آثار ايمان و عمل شايسته است و خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد:

( اِنَّ الَذِّينَ امَنُوا و عَمِلوا الصّالحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّا ) .(٢٠١)

كسانى كه ايمان آورده و اعمال شايسته از خود نشان داده اند خداى رحمن محبت آنها را در دلها مى افكند.

و در حقيقت اثر موجود متوجّه دو فعل و يا دو حركت است يكى حركت قلبى است و ديگرى حركت و يا فعل اعضاء ظاهرى

مسئله ايمان يك فعل قلبى است و افعال قلبى بر افعال اعضاء ظاهرى مقدم است چون شايستگى عمل از حركت قلب مايه مى گيرد و در قرآن مجيد متجاوز از پنجاه آيه كلمه (ايمان ) جلوتر از عمل صالح آمده است واين نشان مى دهد كه شايستگى هر عملى به نيت يا فعل قلبى مربوط مى شود و صلاحيت خويش را از او مگيرد چون ظهور عمل نمى تواند اثر اعتمادى در دلها ايجاد كند و مويّد اين ادّعا آيه ديگر است كه مى فرمايد:

( مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَكَرٍ اَوْ اُنْثى وَ هُو مؤ مِنٌ فَلَنُحيّينَّهُ حَياةً طَيِّبَةً ) (٢٠٢)

هر كس مرد يا زن عمل شايسته اى را انجام دهد در حالى كه مؤ من باشد بنابراين او را در يك زندگى پاك و تواءم با آرامش ‍ قرار مى دهيم

در نتيجه معلوم شد كه ايمان يك فعل قلبى است و شايستگى اعمال بدان وابسته است و اثراتى كه با خود دارد زياد است كه يكى از آنها ايجاد اطمينان واعتماد در دلهاى ديگران است

و در مورد كلمه [وَدّ] اگر خوب دقّت شود فعل وانفعالات قلبى را معنى مى دهد و درمورد شاءن نزول آيه از علماء عامّه و خاصه آمده است كه مصداق بارز و كامل آن حضرت علىعليه‌السلام است

علامّه زمخشرى در كشّاف ، سبط ابن الجوزى (تذكره ) و گنجى شافعى و قرطبى در تفسير مشهورش ، محب الدين طبرى (ذخائر العقبى ) نيشابورى در تفسير معروف خود، سيوطى ، در (در المنثور) و هيثمى در صواعق المحرقة آلوسى در روح المعانى از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل كرده اند كه اين آيه در حق حضرت اميرعليه‌السلام نازل شده است در كتاب ((صواع ) از محمد بن حنفيه در تفسير اين آيه چنين نقل مى كند:( لا يَبْقى مؤ مِنٌ الاّ وَ فى قَلْبِهِ وَدُّ لِعَلي وَ لاَِهْلِبَيْتهِ ) (٢٠٣) هيچ فرد با ايمان پيدا نمى شود مگر اينكه در قلبش ، محبّت به علىعليه‌السلام و خاندان اوست

بطور كامل مشخّص شد ايجاد اعتماد در دلها نياز قطعى به تبعيّت و پيروى از دستورات خداوندى دارد زيرا بدين وسيله نيروهاى بالقوّه در فضاى درون به فعليّت مى رسند و از همين راه با قلوب و دلها ارتباط حاصل مى كند و حقيقت خويش را به آنها گزارش مى دهد كه به احدى جز خدا وابستگى ندارد.

س : وابستگى به خالق متعال چه آثارى بدنبال دارد؟

ج : اساس زندگى آدمى را همين وابستگى تشكيل مى دهد زيرا وى به اندازه آئين نامه و دستورات آن ، برنامه هاى خود را شروع مى كند و دريك كلام معناى عقيده و يا اعتقاد همان وابستگى است زيرا كلمه عِقْد به معناى بندكردن وگره زدن است هر انسانى به عقيده اش بند مى شود و در چهارچوبش حركت مى كند.

مثال : موجود زنده اى را بوسيله ريسمان به ميخى بسته اند واين حيوان زنده به اندازه طول ، ريسمان مى تواند در اطراف ميخ بگردش و چرخش خويش ادامه دهد و از گياهان موجود استفاده كند.

انسان به عقيده اش بند، است وبه اندازه دستوراتش حركت خويش را تنظيم مى كند.

اگر ايمان به پروردگار عالم اساس اعتقاد كسى را تشكيل دهد در شعاع آن وظائف وتكاليفى پيدا مى كند و هميشه خود را به رعايت آن موظّف مى داند و از اعمال و رفتارى كه با تكاليف اعتقاديش مخالفت دارد فاصله مى گيرد و خود را در هر شرائط از آلوده شدن به اعمالِ مخالف با دستورات دينى نگه مى دارد و آن را عصمت گويند.

س : عصمت يعنى چه و چگونه محققّ مى شود؟

ج : كلمه (عِصْمَتْ) از نظر لغت به معناى ، منع كردن و يا حفظ نمودن آمده است وقتى كه انسان خودش را از خطر و ضرر چيزى نگهدارد و حوادث ناگوارش را از دامن خويش بزدايد نسبت به آن مسئله عصمت يافته است

مثال : آبى در ظاهر تميز از كنار ساختمان بيمارستان جاريست وگروهى مى خواهند از آن استفاده كنند ليكن پزشكى كه در آن محيط مشغول كار است و از آلوده گى آب آگاه است از اين آب استفاده نمى كند و ديگران را از خوردن آن نهى مى نمايد پزشك نسبت به اين كارى كه انجام نمى دهد عصمت دارد.

عصمت همان طورى كه در لغت به معناى منع آمده است و در آيه شريفه هم به همين معنا آمده است( وَاللّهَ يعْصِمكُ مِنَ النّاسِ ) اى پيامبر خداوند تو را از خطر وضررهاى مردم منع مى كند.

و در اصطلاح ، تعاريف متعددى در ميان علماء براى عصمت نقل شده است

١ - گروهى از عدليّه مى گويند: بِاَنَّ العِصْمَةَ لُطْفً مِنْ اللّهِ تعالى اَلْمانِعُ لِلمُكَلِّف مِنْ ترْك الواجِباتِ و فِعْل المُحرَّمات يَفْعَلُه اللّه تَعالى به غَير سالبٍ للقُدْرةِ.(٢٠٤)

حاصلش اين است كه عصمت لطفى است از جانب خداى تعالى ، مكلَّف را از ترك واجبات الهى وانجام محرّمات منع مى كند اين لطف در وجود مكلف فعل الهى است ليكن مشروط براينكه اختيار و قدرت وى را در انجام اعمالش سلب نمى كند.

براى اينكه مكلّف اگر از قدرت و اراده اى برخوردار نباشد وانجام فرائض و ترك محرّمات را با اراده خداوندى انجام دهد وكمترين قدرتى برخلاف آن نداشته باشد هيچ مدح و ذمّى به اعمال وى مترتّب نخواهد شد.

بلكه اين لطف موجب آگاهى و بصيرت مى شود تا مكلف را از دواعى معاصى منصرف نمايد نه اينكه معنى لطف سلب قدرت از او است

٢ - اشاعره گويند: اَلْعِصْمَة اَنْ لا يَخْلُقَ اللّه فى المعْصُوم ذَنْبا.(٢٠٥)

و اين تعريف مبتنى بر قاعده اشاعره ، كه گويند افعال بندگان را خدا خلق مى كند وآنها هيچ اختيارى از خود ندارند و در اعتقاد گروه ديگر: اينكه عصمت در معاصى كبيره مطرح است واز گناهان صغيره هيچ نوع عصمتى وجود ندارد.

٣ - المعروف عند الحكماء انّ العِصْمَة مَلَكةً تَمْنَعُ الفجُورَ ناشِيَةٌ مِنَ العِلْمِ بِمَثالِب المَعاصِى وَ مناقِب الطّاعاتِ، وَ تتاكَّدُ فى الاَنْبِياء بِتَتَابِعِ الوَحْى اِليهَم بالاوامر الدّاعِيَةُ اِلى ما يَنْبَغى ، و النَّواهِى الزّاجِرَةُ عَمّا لاَيْنَبغى(٢٠٦)

حاصل معنى اين است آنكه در نزد علماء و فلاسفه [حكماء] مطرح است عصمت ملكه ايست كه شخص را از انجام جميع معاصى منع مى كند و اين نيرو از علم و آگاهى به كثافت و آلودگى و قبايح گناه و به فضائل و مصالح طاعات ناشى مى شود واين معنى در وجود انبياء از قدرت و تاكيد زيادى برخوردار است چون پى در پى بودن وحى الهى در اوامر، كه دعوت كنند به مصالح و نيكى هاست و درنواهى ، كه منع كننده است آنها را از معاصى و قبائح باز مى دارد.

مجموعه گفتار عدليه و حكماء

آنچه از ظهور اين دو عقيده بر ميايد عصمت به صورت علم و عمد شامل مى شود يعنى مكلف عالما و عامدا دنبال چنين كارهاى نمى رود ليكن بصورت سهو و نسيان اين تعاريف شمول ندارد چون در مقام معصوم وقتى كه تعريف مى شود اينكه او در تمام موارد اعم از حالت سهو و عمد و نسيان دنبال خطاء و گناه و معاصى حتى در فكر و تصوّرش نخواهد بود و اين تعاريف با عقيده اماميّه مطابقت ندارد چون امامان در همه احوال معصومند و بعد از حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرتبه عصمت ائمه هُدى اَشدَّ و آله از مرتبه ساير انبياء مرسلين و ملائكه مُقرَّبين است چه اگر [ترك اولى ] به انبياء گذشته نسبت داده شود ليكن نسبت به آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين نسبتى هم داده نمى شود.

٣ - عقيده اماميّه در مورد عصمت

اَنَّ العِصْمَة قُوَّةً رَبّانِيَة المانِعَةُ مِنْ جَميعِ الزَّلَلَ و الخَطاءِ عَمْدا او سَهْوا مَع القُدْرَةِ عَليها.(٢٠٧)

عصمت نيرو و قوّه ربّانى است از تمام لغزشها وخطاها در صورت عمد يا سهو با داشتن قدرت مكلف بر انجام آنها، منع مى كند.

حضرت صادقعليه‌السلام در تعريف عصمت و يا معصوم مى فرمايد:

المعصوم هُوَ الممتَنِعَ بِاللّهِ مِنْ جَميعِ مَحارِمِ اللّه و قال اللّه تبارك و تعالى و مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِىَ الى صِراطٍ مُستَقيم(٢٠٨)

معصوم آن كسى است كه بوسيله قدرت الهى از جميع محارم خدا منع شود و خداى متعال مى فرمايد: هركس بخدا تَمسّك جويد به راه مستقيم هدايت شده است

وامام على بن الحسينعليه‌السلام مى فرمايد:

الامام مِنّا لا يَكُونُ اِلاّ مَعصُومَا و لَيْسَتِ العِصْمَةُ فى ظاهِر الخِلْقَةِ فَيَعرِف بِها لذلك فَلِذلِك لا يَكُون اِلاّ مَنْصُوصَا فقيلَ لَهُ: يابن رسول اللّهِ فَما مَعنَى المَعصُوم ؟

فَقالَ: هو المُعْتَصِم بِحَبْلِ اللّهِ وَحَبْل اللّه هو القُران لا يفترقان الى يوم القِيمةِ...(٢٠٩)

امام از خاندان ما [اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ] بايد معصوم باشد و عصمت در ظاهر وجود كسى نيست كه تشخيص داده شود و به همين جهت بايد امام مَنْصُوص باشد [توسط خداى متعال برگزيده شود چون اوبه عصمت كه يك نيروى معنوى است آگاهى دارد] كسى عرضه داشت اى فرزند رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معنى معصوم يعنى چه ؟ فرمود: او كسى است كه به ريسمان الهى تمسّك نموده و ريسمان خداى متعال قرآن است قرآن و امام معصوم تا روز قيامت از هم جدا نمى شوند امام بسوى قرآن هدايت مى كند و قرآن بسوى امام هدايت مى نمايد واين معنى قول خداست كه فرمود:( انَّ هَذا القُرانَ يَهْدى لِلَّتى هِىَ اَقْوَمُ ) .(٢١٠)

(اين قرآن مردم را به آئينى كه مستقيم ترين و پا برجاترين آئين هاست هدايت مى كند.)

كلمه [اَقْوم ] نشان دهنده يك واقعيّت است و آن اينكه : آئين و يا هدايتى كه بتوسط قرآن و امام معصوم صورت مى گيرد مستقيم ترين و پا برجاترين و صافترين طرق و آئين است

ويژه گيهاى عصمت

تعريف و شناختن يا شناساندن چيزى كه در ظرف حواسّ آدمى نيست و او از اين راه نمى تواند بدان دست يابد چون يك امر مشكلى است با درنظر گرفتن اين معنى ، كه تعداد زيادى از واقعيّات درميان انسانها مطرح است ليكن از چگونگى آن ، حواسّ پنجگانه بشر بيگانه است مثلا محبّت ، عاطفه ، دشمنى و كينه يا عداوت يكسرى واقعيّاتى هستند و هركس در دوران زندگيش آنها را قبول دارد ولى از تشكّل و موجوديّت عينى آنها دست خالى است

عصمت يك نيروى معنوى است همانطورى كه قبلا تعريف گرديد ليكن عمده ترين مشكل اين است كه اين نيروى بازدارنده چگونه صورت مى گيرد؟ آيا در اثر ممارست و تمرين هاى زياد، يك قدرت باز دارنده در وجود آدمى شكل مى گيرد و او را از گناه و معصيت درحال سهو و نسيان و عمد نگه مى دارد؟ و يا اينكه عصمت يك نيروى معنوى است كه از ظاهر و باطن آدمى را زير نظر مى گيرد و با قدرت خويش او را از ارتكاب به معصيت در تمام حالاتش باز مى دارد؟ در هر صورت راهپيمائى در اين مسير باريك و لغزنده كه در تحققّ و فهم و درك معناى عصمت واقع است براى آدمى به تنهائى نا ممكن است زيرا فراتر از حواس و درك اوست اما به استناد قرائن و شواهد قطعى ، معصوم بودن براى انسان مشخّص ‍ مى شود.

معصوم هر آن موجوديست كه در چهار چوب رضا و خوشنودى خدا واقع شود با اينكه در اذهان عمومى و خصوصى معصوم بودن به صرف معصيت نكردن صدق مى كند ليكن اين معنا با آن عهد و مقصودى كه خدا در آياتش براى امام مدّنظر گرفته فاصله دارد و اگر معناى معصوم را صرفا به عدم عصيان برگردانيم و بگوئيم پيشوايان معصوم يعنى كسانى كه گناه نمى كنند و در تمامى حالات اعم از سهو و نسيان و عمد دنبال معاصى نيستند در اين صورت دايره دلالتش را خيلى تنگ نموده ايم چون چنين حالات در افراد عادّى هم ، بر اثر كثرت ممارست و تمرين مى تواند شكل بگيرد ليكن واجد شرائط مقام امامت و ولايت نيستند در فرهنگ قرآن واژه عصمت ، براى پيشوايان معصوم ، ثمره دوام وابستگى بخدا است يعنى در اثر عبادت و بنده گى كامل ، و يا واقع شدن در يك عرفان و عين اليقين ، تمام لحظات دوران زندگى را بياد خدا بوده اند واين يادآورى و توسل و تمسك در هر لحظه ، نيروى عصمت را در وجودشان مى گستراند خداى سبحان در اين زمينه مى فرمايد:( فَاَذْكُرُونى اَذْكُرْكمْ ) (٢١١) پس مرا ياد كنيد من هم شما را ياد مى كنم در آيه ديگر آمده است :( يا اَيُّها الذِّينَ اَمنُوا ان تَنْصُرواللّه يَنْصُركمْ و يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ... ) (٢١٢) اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر به يارى و نصرت خدا قيام كنيد خداوند شما را نصرت و يارى مى كند و قدمهاى تان را ثابت نگه داشته و از لغزشها حفظ مى كند.

ياد خدا و توجه به او و بنده واقعى شدن ، آدمى را در شعاع عنايات والطاف الهى قرار مى دهد و درتمام مراحل زندگى وى را يارى نموده و از لغزشهاى موجود نگهدارى مى كند واين معنى عصمت است كه از نصرت و يارى خداوند،كه همان رعايت اوامر و دستوراتش مى باشد ريشه مى گيرد ثبات قدم ، و نگه داشتن از لغزشها در مقابل توجه بخدا و مراعات كردن رضا و خوشنوديش ، قرار داده شده است

اگر عصمت را تنها به گناه نكردن معنى كنيم مبنى بر اينكه كسى كه درحال سهو و عمد معصيت نكند معصوم است در اين صورت چه مقام و منزلتى بر آن مترتب خواهد بود زيرا ممكن است بوسيله دارو و يا تمرينهاى خاصى در وجود انسان موقعيتى بوجود آيد كه به گناه ميل نكند در اين صورت به او معصوم گفتن چه ارزشى خواهد داشت ؟

آنچه در لسان احاديث در باره عصمت آمده است معنائى از كمال و توجه مطلق به خالق هستى را نشان مى دهد نه اينكه گناه نكردن تنها مفهوم عصمت را روشن مى كند براى اينكه گناه ومعصيت در اثر فقر مادّى و معنوى ، شكل مى گيرد وبشر در اثر چنين كمبودها ميل به گناه مى كند وقتى كه اين نوع نيازمندى كه عامل اصلى لغزشهاى انسان است از روح و روان وى زدوده شود ديگر زمينه اى براى معصيت در وجودش نخواهد بود و در اين حال عصمت مفهوم پيدا مى كند امامان معصومعليه‌السلام از چنين كمبودها ونيازمنديها مبّرى هستند و در يك سطح خيلى عالى فراتر از فكر بشرى قرار گرفته اند.

هشام و تفسير عصمت سودمندترين مطلبى از هشام بن حكم شنيده ام اين بود روزى از وى خواستم تا عصمت را كه از صفات امامعليه‌السلام است برايم معنى كند.

از او سئوال كردم : آيا امام معصوم است ؟

گفت : ارى

پرسيد: عصمت چگونه قابل تعريف است و با چه وسيله شناخته مى شود؟

گفت :

انَّ جميع الذّنوب ، لها اَرْبَعَةُ اَوْجُه ، لا خامِسَ لَها: الحِرْصُ و الحَسَدُ و الغَضَبُ والشَّهْوَةُ فهذه مَنْفِيَّةٌ عنه :(٢١٣)

تمامى گناهان به چهار عامل وابستگى دارند و عامل پنجمى وجود ندارد وآن چهار عامل عبارتند: ١ - حرص ٢ - حسد ٣ - غضب ٤ - شهوت

و در امام اين عوامل وجود ندارد. [نه اينكه خداوند در آفرينش امام ، زمينه اين عوامل چهارگانه را نيافريده است بلكه در اثر وابستگى بخدا و دوام ياد او، كمبودهائى كه ، آدمى را بسوى اين عوامل سوق مى دهد در آنها وجود ندارد.]

هشام به ترتيب توضيح مى دهد و انگيزه نبودن عوامل مذكور را در امام روشن مى سازد:

١ - وَ لا يَجُوز اَنْ يُكُونَ حَريصَا عَلى هذهِ الدُّنيا وَهِىَ تَحت خاتَمْهِ لاَِنَّهُ خازِنُ المُسلمينَ فَعَلى ماذا يَحْرُصُ؟(٢١٤)

سزاوار نيست كه امام به اين دنيا حريص شود براى اينكه تمام دنيا و امكاناتش در زير انگشتر اوست و اوخزينه مسلمانان است پس براى چه چيزى مى خواهد حريص شود؟

٢ - وَ لا يَجُوزُ اَنْ يَكُونَ حَسُودَا لاَِنَّ الاِنْسانَ اِنَّما يَحْسُد مَنْ هُوَ فَوْقَه اَحَدٌ، فَكَيفَ يَحْسدُ مَنْ هُوَ دُوُنَه(٢١٥)

سزاوار نيست كه امام حسود باشد براى اينكه انسان هميشه حسادت را زمانى بكار مى گيرد كه بالاتر از او كسى باشد اما به كسى كه در هر جهت از او پائين تر است چگونه حسادت مى كند؟ [مقام امام درميان خلائق بالاترين مقام است كه تمامى موجودات اعم از انسان و جنّ و كوه دشت و حيوانات و درختان و منظومه شمسى و هر موجودى كه خلق شده است در اطاعت اوهستند.]

٣ - وَ لا يَجوزَ اَنْ يَغْضِبَ لِشَى ء مِنْ اُمُورِ الدُّنيا اِلاّ اَنْ يَكُونَ غَضَبُه لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ...(٢١٦)

سزاوار نيست كه امام به چيزى از امورات و مسائل دنيوى خشم و غضب نشان دهد مگر اينكه خشمش بخاطر خداى عزوّجل باشد زيرا خداوند اقامه و اجراى حدود و قوانين را بر او واجب نموده و در جلب رضاى پروردگار به هيچ ملامتى اعتناء نمى كند راءفت و محبّت دينش را در سطحى قرار نمى دهد كه از اقامه حدود خداى عزوّجل بازماند.

٤ - وَ لا يَجُوزُ اَنْ يَتَّبعَ الشَّهَوات ويُؤ ثر الدُّنيا عَلَى الاخِرَةِ...(٢١٧)

و سزاوار نيست كه امام به شهوات وغرائز نفسانى تمايل نشان داده و زندگى دنيوى را بر آخرت و لذّتهايش ترجيح دهد چون خداى عزوّجل آخرت را به او مورد علاقه قرار داده است همانطورى كه دنيا را براى ما مورد توجه قرار داده است او [امام ] در مورد آخرت مى انديشد همانطورى كه ما در باره دنيا فكر مى كنيم آيا شما ديده ايد كسى چهره زيبائى را بر چهره زشت وقبيح از دست دهد؟ يا غذاى تميز و گوارائى را با طعام تلخ عوض كند؟ يا لباس نرم و زيبائى را به لباس زبر و خشن ازدست دهد؟ و يا نعمت دائم و جاودانه را براى دنيائى كه فانى و نابود شدنى است ترك كند؟

امامعليه‌السلام دراثر وابستگى بخداوند متعال وتمسّك به او، عوامل معاصى را از روح و روانش زدوده است و خود را چنان ساخته كه اشتغال اعمال مباح دنيوى را براى خودش در برابر خداوند گناه تلقّى كرده واستغفار مى كند اگر مقدارى به ادعيه موجود از امامان معصومعليهم‌السلام مانند دعاى كه به نام (كميل ) معروف است توجه شود حضرت اميرعليه‌السلام با يك خضوع و خشوع خاصّى ، استغفار مى كند اين نوع گناه و يا استغفار از تصوّرات عادّى فراتر است كه آدمى بعد از طىّ مراحلى معرفت وبندگى آنها را درك خواهد كرد مبنى براينكه : اين استغفار از يك كمال و معرفت حكايت دارد چون هدف و مقصودى كه در عمق وجودشان مورد توجه است خداست و براى از دست دادن بهشت و يا ترس از جهنم استغفار نمى كند و در سخنان گهربار شان اين نكته متبلور است كه مى فرمايد:

اِلهى ما عَبَدتُّكَ خَوْفَا مِنْ نارِكَ وَ لا طَمَعا فى جَنَتِّكَ بَلْ وَجْدتُكَ اَهْلا للِعبادَة فَعَبدتُّكَ.(٢١٨)

اى خداى من ، تو را بخاطر ترس از آتش جهنم و طمع به بهشت برين تو، ستايش نمى كنم بلكه تو را اهل و سزاوار عبادت يافتم و لذا بنده گى تو را نمودم

درك اين معنا از عرفان حضرت اميرعليه‌السلام نشان مى دهد بهشت كه يك جايگاه خيلى عالى و تسكين دهنده ناراحتى ها و رسيدن به تمام لذتهاست براى امامان معصومعليهم‌السلام مورد توجه نبوده است زيرا بهشت آنها همان ارتباط باذات اقدس تعالى است

حضرت امام رضاعليه‌السلام در باره امام مى فرمايد:

الامام مُطَهرّ مِنَ الذُّنُوب ، مُبَّرِء مِنَ العُيُوبِ مَخْصُوصُ بِالعِلْمِ، مُوسُومٌ بِالحِلْمِ، نِظامُ الدّين ، و عِزُّ المُسْلِمينَ، و غَيْظُ المُنافِقينَ و بوار الكافرِين(٢١٩)

امام از تمام گناهان پاك و از عيبها مُبرّى ، به علم و معرفت مخصوص شده است و به حلم ، نام و نشان يافته ، امام نظام دين ، عزّت مسلمانان ، خشم منافقين و نابودى كافران است

ريشه هاى عصيان

در يك نگاه عميق به ريشه و عوامل عصيان و تخلّف روشن مى شود كه اساس و يا عمده ترين عللِ، معاصى بشر، كمبودهاست وآن بر دو بخش است :

١ - اقتصادى ويا مادّى ٢ - فرهنگى يا معنوى

اين كمبودها بوسيله امكانات مناسبى كه خالق متعال در اختيار بشر قرار داده است جبران مى شود كره زمين با تمام امكاناتش مخصوص انسان است كه خداوند مى فرمايد:( خَلَقَ لَكُمْ ما فىِ الاَرْضِ جَميعا ) .(٢٢٠)

هرچه در زمين وجود دارد همه براى شما [انسان ] آفريده شده است و هر انسانى با حول و قوّة الهى بكار و كوشش و فعاليّت ها دست بزند مى تواند كمبودهاى مالى خود را تاءمين كند.

و در زمينه فرهنگى و يا معنوى ، آئين آسمانى به وسيله پيامبران و امامان معصومعليهم‌السلام در اختيار همگان مى باشد كه به تمامى جوانب انسان وزندگيش توجّه دارد و فرمولهاى سالم را بدون هيچ مشكلى ، براى رشد وكمال او آموزش مى دهد.

و هر انسانى كه زندگى را از وابستگى بخدا شروع كند و خود را در شعاع نور ايمان رشد دهد بطور كامل ، كمبودهاى روحى و مالى خويش را جبران خواهد كرد در نتيجه از گناه و عيب و نقص نجات پيدا مى كند.

امام بوسيله كمال بنده گى و تسليم در برابر خداى متعال از نيروى عصمت الهى برخوردار است و آنچه براى خودش از خدا مى خواهد افزودن به همان مقام بنده گى است وبه همين جهت تنظيم كننده امورات و برنامه هاى دينى و عزّت و افتخار جامعه اسلامى مى باشد و در يك كلام : حقيقت توحيد را ازهر جهت اعم از: عدل ، رحمت ، مهر و محبت ، قدرت و ولايت ، نفوذ بر ضماير و خبر از غيب ، و... به مَعْرَضِ نمايش مى گذارد افراد منافق و كافر را ناراحت و نابود كننده مى باشد.

ودر زيارت جامعه آمده است :

عَصَمَكُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ... و طَهَّركُم مِنَ الدَّنَسِ و اَذْهَبْ عَنْكُمُالرِّجسَ وطَهَّرَكُمْ تَطْهيرا...(٢٢١)

خداوند شما [امامان ] را از لغزش نگه داشت واز نجاست و زشتى اعمال خلاف پاك كرد و رجْس و ناپاكى را از شما دور، و شما را در تمام زمينه ها پاك و تميز قرار داد.

دوام واستمرار وابستگى بخداى متعال با خود بركاتى دارد و پاكى از رجس گناه و عصيان ومبرّا بودن از عيوب از همين كانال مايه مى گيرد وقتى آيات قرآنى واحاديث شريف در مورد پاكى وطهارت ويا عصمت امامان معصومعليهم‌السلام مطالبى بيان مى كند گروهى بدون توجّه والتفات به حقيقت عنايات الهى در مورد انسان خصوصا اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسير انحراف و اشتباه واقع شده اند ولى لازم است در هر زمينه اى آيات الهى واحاديث معصومينعليه‌السلام را دركنار هم قرار داده تا به كمك يك ديگر، معناى درست بدست آيد.

در قرآن عامل اصلى براى نزول رحمت خدا و باز شدن بركات آسمان و زمين بروى انسان تقوا وپرهيزكارى معرّفى شده است هر انسان يا هر جامعه اى اگر بوسيله پرهيز از گناه و عصيان ، برنامه هاى زندگيش را آغاز كند خداوند بركات آسمان وزمين را بر او نازل مى كند به يك آيه در اين مورد توجه كنيم

( لَوْ اَنَّ اهل القُرى امَنُوا واتَّقوا لَفتحنا عليهم بَركاتٍ مِنَ السَّماء والاَرض ) .(٢٢٢)

اگر اهل شهر و روستا ايمان آورده و تقوا پيشه كنند بر آنها بركات آسمان و زمين را مى گشائيم

بنابراين نزول بركات و وصول عنايات الهى براى انسان اعم از فردى ويا اجتماعى ، منوط به ايمان وتقواست و هر مقدار اين دو عامل مهم شكل پيدا كنند توفيق آدمى را در جذب رحمت و عنايت خداوندى ، بيشتر خواهد كرد و در باره امامان معصومعليهم‌السلام وقتى كه مسئله طهارت و پاكى آنها بخداى متعال نسبت داده مى شود سلب اراده واختيار را معنا نمى دهد كه خدا آنها را در مسير بنده گى طورى آفريده است كه به گناه و عصيان ميل ندارند بلكه اين عنايت وتاءييد از ناحيه ذات اقدس تعالى نشانگر يك ايمان قوى وتقواى درونى و بيرونى ائمهعليه‌السلام است و چون در تمسّك وتوجّه وتوسّل وبنده گى خداى سبحان به درجات نهائى قدم نهاده اند و در احساس خودشان لذّتى شيرين تر و لذيذتر وعاشقانه تر از لذّت بنده گى خدا ندارند و لذا به يك نيروى معنوى بنام عصمت مزين شده اند وقتى كه لذّت ياد خداى سبحان از تمام لذّت ها مطلوب تر است بلكه جز آن لذّتى براى آنها وجود ندارد اشتغال به چنين لذّت ، بركات و ثمرات خود را به تمام موارد زندگى منتقل مى كند.

ياد خدا وسخن گفتن با او و توجّه به رضا و خوشنوديش ، آدمى را از نجاست و آلوده گى و پليدى گناه و معصيت باز مى دارد و اين معنى آيات واحاديثى است كه خداى را پاك كننده رجس گناه از امامان معصومعليه‌السلام معرّفى مى كند.