فصل چهاردهم :امام يگانه روزگار است
در مورد امتيازات انسان وقتى مطالعه مى شود افكار و انديشه هاى متعدّدى به چشم مى خورد عدّه اى امتياز را در بخش روح وى مورد تعريف و شناسائى قرار داده اند و گروهى در بُعد مادّى و دنيوى ، و برخى به مجموعه آنها التفات نموده است به هر حال موضوع بحث امتيازات انسان است وقتى كه نوع بشر به متن زندگى وارد مى شود كلمه [انسان ، بشر، آدم ناس ...] بر همه صدق داردليكن تشخيص آنها از يك ديگر، اسباب و لوازمى را لازم دارد يعنى بوسيله يك صفت از صفات انسانى ، كه در كسى شكل گرفته است او را از ديگران ممتاز قرار مى دهد واتصّاف آدمى به صفات امتياز دهنده زمانى صورت مى گيرد كه او به چنين حركتى دست زده باشد يعنى خود را براى متّصف شدن به يك صفت ممتاز آماده كند.
مثال : اگر عالم را كه يكى از صفات امتياز بخش است بر كسى قرار داده او را در شعاع آن مورد توجه قرار دهند كه فلان كس عالم است در اين صورت ، فراهم كردن مقدّمات علم بر اين فرد قبل از اتصّاف ضرورت دارد زيرا صفت حكايت از حقيقى دارد كه در وجود موصوف شكل گرفته است و اين برداشت از صفات در تمامى زمينه ها زندگى انسان ، مطرح است حتى در حيوانات هم متصّف كردن سگ به وفا يا روباه به حيله و نيرنگ حاكى از واقعيات است
چون با گفتن (عالم ) هيچ وقت كسى عالِم نمى شود يا فلانى سخى يا شجاع و غيرتمند است نمى توان به آن يقين پيدا كرد در هر صورت معنى صفات در هر موردى ، آدرس و نشانى است كه شنونده ويا بيننده را بسوى آن هدايت مى كند مگر اينكه خدا و يا رسولشصلىاللهعليهوآلهوسلم
كسى را توصيف كنند كه يقين آور است
در جامعه انسانى ازطرق متعددّى مزيّت ها مشخّص مى شود و هر كس با دارا بودن صفت و يا صفاتى ، خودش را نشان مى دهد و در اين معنى فرق بين صفات مذموم و يا ممدوح وجود ندارد چون در ابتداء كار هر دو از آنها حكايت كننده گى است با گفتن ظالم ، بركسى ذلّت وكمبودهاى روحى او مشخّص مى گردد و با گفتن عادل ، بر كسى ، كمالات روحى و عزّت وافتخارات وى هويدا مى شود مخفى نماند كه اتصّاف دو حالت دارد:
١ - مطابق با معيارهاى دينى ٢ - براى بدست آوردن خواستهاى خويش اتصاف گاهى مطابق با الگو و معيارهاى دينى صورت مى گيرد يعنى كمترين تخلّف از مسير حق صورت نمى گيرد وموجوديت يا بود ونبود هرچيز به ميان مى آيد و به تعبير ديگر: خزينه و دفينه هاى وى با متّصف كردن ظاهر مى شود مثلا پروردگار عالم جلّت عظمته رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را توصيف مى كند و مى فرمايد:
(
اِنَّك لَعَلى خُلْقٍ عَظيمٌ
)
.
تو اى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
چقدر اخلاق زيبا وحوصله بيشترى دارى
اتّصاف نبى اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
به خُلق عظيم از ناحيه خداى حكيم نشان دهنده يك واقعيت عظيم و اسرار نهان است كه بوسيله صفت ، نشانى آن مشخصّ مى گردد.
يا اينكه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در باره حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايد:
(الحق مَعَ عَلىٍ وَ عَلّى مَعَ الحق )
حق با على ، و على باحق است
اين اتصاف نشان دهنده واقعيّت حضرت اميرعليهالسلام
است كه تمام وجودش نشان حق ، بلكه او خود حق است
٢ - اتصافى كه فقط جنبه ظاهرى دارد.
وقتى كه مسئله نفع شخصى در برنامه هاى زندگى انسان پا درميانى كند الگو و معيارهاى مناسب با آن را انتخاب مى كند وتمامى سخنانش در هر زمينه اى كه باشد بر آن محور دور مى زندو اگر كسى را توصيف كند باز همين ملاك را مدّنظر قرار مى دهد در اين صورت وصف ايشان ديگرى را از نفع طلبى خودش حكايت مى كند و موصوف او صاحب هيچ مزيّتى نمى باشد و تنها هدف يك شكارچى چيره دست واقع شده است
وظيفه مادر مقابل توصيفات
عمده ترين مسئوليّت آدمى بر اين است كه در هنگام توصيف فراتر از حق سخن نگويد زيرا هر لحظه حوادث ناگوارى با اين گونه حرفها در روح و روان شنوندگان و توصيف شونده ايجاد مى شود و موقعيّت هاى زندگى انسانى به اعمال واخلاق ضد ارزش ، در مى آورد در نتيجه مفهوم تعريف ويا توصيف انسان و يا هرچيز ديگر بيك عمل خلاف وتقلّبى تبديل مى شود و جامعه به روزگار هلاكت واضمحلال سقوط مى كند براى اجتماع بشرى در شناسائى اشخاص و ياموجودات ديگر، صفاتى لازم است تا بوسيله آنها حقائق هرچيز روشن شود.
اگر به جاهل ، عالم وبه دَنى و پست ، فاضل ، و به ظالم ، عادل ، و به فاسق عارف گفته شود چگونه مى توان به اسرار و حقائق اشخاص از راه توصيف مطلع شد اگر چنين متد و روشى در محيط يا جامعه اى رشد پيدا نمايد وافكار عمومى براى كسب علم و دانش به اطراف جُهّال و فضل و آگاهى به سمت افراد پَست و و... روى آورند چه اميد براى نجات چنين جوامعى وجود دارد؟
هدف نهائى از تعريف وتوصيف آگاه كردن و شناساندن است اگر درمقام تعريف هر چيزى ملاك و معيار درستى وجود نداشته باشد يعنى گفتار مردم ، هميشه در جهت سود و نفع خودشان دور بزند براى تشخيص حقائق چه نوع ابزارى وجود دارد مثلا وقتى يك فرد سودجو آهن يا فلزّى را بنام طلا مى فروشد و با تبديل صورت آن به طلا، آن را در مقام توصيف يا تعريف ، بنام واقعى معرّفى مى كند در اين صورت خريدار با وسيله اى بنام مَحَكَ آن را مى سَنجد وسپس ارزيابى مى كند.
براى شناسائى انسانها در صورتى كه معيار، سود جوئى ونفع شخصى باشد چه وسيله اى وجود دارد تا بتوان بوسيله آن افراد واقعى را از غير واقعى تشخيص داد مثلا اميرالمؤ منين بودن يك از صفات عاليه است وحكايت از كمالات روحى و معنوى شخص دارد در تاريخ اسلام اين لقب يا صفت از ناحيه رسولخداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به حضرت علىعليهالسلام
داده شد و دستور داد كه ايشان را درهنگام سلام گفتن به اميرالمؤ منين ياد كنيد.
قال رسول اللّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
: سلِّمُوا على علّىٍ بِاءمْرَةِ المؤ منين
در ازمنه بعد امارت مؤ منين به افراد مثل يزيد معاويه متوكل منصور يا به تمام خلفاء ظلم و جور گفته شد همان گونه كه در تاريخ آمده است در اينجا لازم است به اين دو نقل و يا اتصاف توجه شود تا حقيقت براى ديگران معلوم گردد آن دو حالتى كه در هنگام تعريف و يا توصيف چيزى مورد استفاده انسان واقع مى شود در اينجا قابل استفاده است زيرا سخن پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
معصوم و وحى الهى است ليكن خودحضرت علىعليهالسلام
را با اين صفت يا لقب ، بايد مدّنظر قرار داد تا ارتباط عناوين روشن شود شخصيّتى كه دوست و دشمن در مقابل ايمان ، علم وكمالات او خضوع و خشوع مى كنند و اولين نفر از گروه مردان است كه به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
ايمان آورده در حاليكه ازعمر شريفش شش سال گذشته بود.
و اين طرف بحث امارت ويا امير مؤ منان بودن اگر مورد دّقت قرار گيرد يك مطلب ساختگى نيست و با انتساب يااتّصاف كسى ، بدست وى نمى رسد بلكه آن كسى كه در اين مرحله حجاب هاى را كنار زده و براى خالق خويش يقين وايمانى پيدا كرده است كه در هنگام نماز و عبادت چنان عاشقانه بر خورد مى كند كه تمام حواسّ ظاهرى خود را در شعاع همان عشق و محبت استخدام مى نمايد تا جاى كه از پاى مباركش تيرى كه درموقع جنگ اصابت كرده بود در حال سجده بيرون مى كشند.
و در عبارت ديگر: كسى كه طعم و مزه ايمان را كشيده و با تمام وجودش مؤ من است مى تواند امارت مؤ منين را به عهده بگيرد در غير اين صورت اتّصاف و انتساب اميرالمؤ منين به افرادى مانند يزيد هارون متوكل جز نفع شخصى ، و شكار آنها براى استخدام به هواهاى نفسانى خود، معيار ديگرى ندارد.
در اين صورت معيار و الگو براى شناسائى افراد، هدف و نيّت گوينده است چرا او به چه جهت در مقام تعريف وتوصيف فلانى بر آمده است آيا با توصيف كردن فردى به عدالت ، حقيقى را روشن مى كند يا در جهت زياد كردن سود و نفع خودش دست به چنين كارى زده است ؟
دومين ملاك يا الگو، واقعيت شخص است كه درمقام عمل تا چه حد با اين وصف تطبيق مى كند؟
در مورد امام معصومعليهالسلام
هر تعريف و يا توصيفى كه شده است مطابق با واقع است زيرا وجودشان مصداق تمامى كمالات روحى واخلاقى است يعنى در هر مورد از صفات عاليه و حميده بحث شود و يا كسى را به آن متصّف نمايند كاملترين آن در امام است وبه همين سبب امام يگانه روزگار است چون در عصر وزمان خودش اعلم وافضل واكمل ازهمه مردم بوده است واگر به تاريخ وسيره معصومينعليهمالسلام
نگاه كنيم اين حقيقت مانند خورشيد براى همگان روشن مى شود كه هيچ احدى درهرزمينه اى كه باشد نمى تواند خودش را با امام معصومعليهالسلام
برابر كند و در اين زمينه حضرت امام رضاعليهالسلام
مى فرمايد:
الامام واحدُ دَهرْه ، لاُيدانيهِ اَحَد ولا يُعادِلُه عالمٌ و لايُوجَدُ لَهُ بَدلٌ و لاَلُه مَثَل ، وَ لا نَظيرٌ، مخْصُوصٌ بالفَضْلِ كُلُّه مِن غَير طَلَبٍ مِنْهُ و لااكتسابٍ بَلْ اِختصاصٌ مِنَ المُفَضِّل الوَهّاب فَمَنْ ذا يَبْلُغ مَعْرِفَة الامام اَوْكنه وصفه
امام يگانه روزگار است هيچ كسى به پايه او نيست در برابر اودانشمند و عالمى نيست براى او عوض ومثل و مانندونظيرى وجودندارد وتمام فضائل و مناقب مخصوص اوست كه بدون طلب واكتساب او، از ناحيه حضرت وهّاب [خداى متعال ] به او اختصاص يافته است چه كسى مى تواند امام را بشناسد و يا به ريشه و كنه اوصافش پى ببرد؟
س : حديث شريف چه مى گويد؟
ج : حديث معصوم براى شناساندن امام معصومعليهالسلام
از مسيرهاى كاملاً دقيق و روشن افكار انسان را هدايت مى كند واين خود يكى از مهمترين متدوروش هدايت وبيدار كردن وجدانهاست چون شنونده و يا سؤ ال كننده را بطور دقيق تحت نظر قرار مى دهد وبا قلب سليم او چنان نزديك مى شود كه در هنگام پاسخ گفتن يك جواب بيشتر نيست
يگانه عالم يا وحيد دهر بودن يك مطلب سهل و ساده نيست كه براى هر كس قابل تصوّر باشديعنى هر كس را نمى توان بر يك چنين موضوعى كانديد كرد چون فردى كه بتواند تمام فضائل ومناقب را اعم از جسمى و روحى در خود جمع كند واز تمامى مخلوقات وهم نوعانش پيشرو باشد كمياب است زيرا هركسى در يك بخش مى تواند صاحب فضائل بوده وخود را از ديگران جلوتر قرار دهد مثلاً، فردى د رعلم پزشكى يا رياضى فيزيك يا در معارف و علوم انسانى و... مى تواند خود را بيك مرحله خيلى والائى نائل كند ليكن نمى تواند با اينكه يك پزشك حاذق است يك مهندس يا حقوقدان و يا معمار وو... نيز بشود زيرا توان استعداد وى قادر نيست مجموعه علوم را در خودجمع كند بلكه در يك رشته هم نمى تواند به تمام شاخ و برگ هاى آن تخصص و آگاهى هاى لازم را فرا گيرد.
اما آن انسان كيست كه در هر رشته اى استاد و متخصّص و بر تمام جزئيات هر علم واقف است با اينكه يك مفسّر كامل است و در فضاى روحانى و معنوى قرآن غواصّ زبر دست مى باشد از عمق آن اقيانوس بى كران الهى گوهرهاى گرانقيمت را در اختيار بشر قرار مى دهد با اين حال در تمام علوم اعم از پزشكى رياضى فيزيك وشيمى جغرافى معارف انسان شناسى گياه شناسى ، تصرّف در قوانين طبيعت ، بزبان كوه و دشت وصحرا ودرختان وحيوانات و ساير مخلوقات الهى ، شفاى بيمار زنده كردن مرده ، نفوذ بر قلبها و و... متخصص است اگر ما بخواهيم كسى را بر تمام كمالات مصداق قرار دهيم كه در هر زمينه اى بتواند به سؤ الات پاسخ دهد مطمئناً وحيد دهر ويگانه عالم اوست واو امام معصوم است زيرا جز او كسى راچنين شايستگى وجود ندارد.
[فضائل و كمالات علىعليهالسلام
در كتب عامّه و خاصّه