نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 17569
دانلود: 3106

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17569 / دانلود: 3106
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شرط قبولى اعمال چيست ؟

اعمالى كه انسان انجام مى دهد در چه شرائطى مى تواند موجب پاداش از ناحيه خداى سبحان باشد آيا نفس عمل بدنبال خود يقينا و جز ما اثرى دارد يا اينكه تاءثير آن به يك شرط ديگرى منوط است ؟ هرگاه عملى در ظاهر بصورت مطلوب انجام داده شود ليكن شرط مهمّى كه در پذيرفته شدن آن لازم است و بايد مورد توجّه قرار گيرد نداشته باشد آيا قبول نخواهد شد؟ مثلامسلمانى در بهترين شرائط فرائض خود را بجا مى آورد و هميشه خود را مقيد كرده تا درزمان مناسب ، عبادات ، خويش را انجام دهد اگر كسى در بهترين مكان و زمان با طمائينه هاى كافى ، نماز يا هر عمل واجبى را انجام دهد در چنين صورت قبولى آن به چه شرطى نيازمند است ؟

و سئوال ديگر: اين شرط در خود عمل بايد رعايت شود يا در شخص عامل

بعبارت ديگر: اين نقصى كه متوجه اعمال است و از قبول شدن آنها مانع مى شود آيا در خود عمل است يا در فردى كه اين را بجا مى آورد؟ در هر صورت لازم است به اين نكته بطور دقيق و روشن رسيدگى كرده تا حق مطلب اداء شود.

جواب : قبولى اعمال انسان در پيشگاه خداى سبحان يك كار ظريف ودقيق است ونمى توان به خود عبادت واعمال خير تكيه كرد مبنى براينكه من تمامى اعمال عبادى خويش را بجا آورده ام وبايد مورد پذيريش قرار بگيرد وهيچ شكى در قبول شدن آن ندارد چنين برداشت از نفس اعمال در پذيرفته شدن آنها دليل درستى نمى تواند داشته باشد بجهت اينكه او مى تواند مدعى انجام فرائض الهى باشد و بگويد من نماز خود را ترك نكرده ام ولى نمى داند اعمال ديگرى از او چه در ظاهر و يا در باطن كه مانع قبولى نمازش مى باشد از او صادر شده است اگر در مقام قضاوت مقدارى با انصاف حركت كنيم به هيچ عنوان نمى توان نفس عمل را بطور يقين مقبول درگاه خدا معرّفى كرد حضرت سجّادعليه‌السلام مى فرمايد: و لا تُقاصَّنى بِما اجْتَرَحْتُ، ولا تُناقِشْنى بِما اكْتَسَبْتُ ولا تُبْرز مَكْتُومى ، ولا تَكْشِفْ مَستُورى ، وَ لا تَحْمِلْ عَلى ميزانِ الانْصافِ عَمَلى(٩٢)

ترجمه : اى خدا، مرا در مقابل [گناهانم ] مورد مجازات قرار مده [خير و عنايت خود را بوسيله اعمال زشتم از من باز مدار] به آنچه انجام داده ام مناقشه وخرده گيرى مكن [اگر به خرده و ريزهاى اعمالم رسيدگى كنى ديگر مرا نجاتى نخواهد بود.]

راز و اسرارم را آشكار نكن ، و آنچه از اعمال و رفتار و سوء نيّت كه پنهانش كرده ام هويدا مفرما، [اعمالى درقلب و باطن است يا اعمالى كه بوسيله اعضاء و جوارح در ظاهر عملى شده ليكن پرده كشى يا كتمان نموده و هيچ احدى از آنها مطلّع نمى باشد مگر خداى متعال .]

و با انصاف خويش به اعمال من رسيدگى مفرما [مراد از ميزان ابزار سنجش اعمال بشر است ] اگر با عدل وانصاف به اعمال بشر رسيدگى شود هيچ عملى از او نمى تواند نمره قبولى را داشته باشد چونكه درمقام انصاف از كوچكترين عمل آدمى محاكمه شروع مى شود اما تنها راه نجات انسان اين است كه به فضل و رحمت الهى تكيه كند و نگويد اعمال من قادر است در هر شرائط بداد من برسد چونكه قابليّت اعمال از قابليّت انسان ريشه مى گيرد جز پيشوايان معصومعليه‌السلام چه كسى مى تواند مدعى قابليّت بندگى خدا بكند با اين وصف انبياء و امامان معصومعليهم‌السلام هم در موارد زيادى از عجز و ناتوانى خود بحث كرده اند باين معنى تنها كمال مطلق خداى سبحان است وهر انسانى هر چند معصوم هم باشد باز مخلوق است و به رحمت و فضل بى پايان الهى نيازمند مى باشد.

وقتى كه قبولى و پذيرفته شدن عمل ، اساسى ترين خواسته انسان است و هر كسى با پذيرفته شدن يك عمل كوچكش به فوائد ونتائج گرانبهائى دست پيدا مى كند در اين حال براى هر انسانى فراهم كردن زمينه هاى قبولى از فراهم كردن زمينه هاى عمل ضرورى تر است يعنى ابتداء بايد به چگونگى قبول اعمال توجه كرد و سپس به اقدامات عملى دست زد چه اگر عمل انسان هر چند بزرگ باشد مورد پذيرش الهى واقع نشود چه ارزشى دارد؟

فرمولهائى كه در قبولى اعمال از ناحيه خداى سبحان در قالب آيات وروايات به ما رسيده بايد با تمام دقّت مورد استفاده قرار گيرد قبولى عمل دست خود بشر نيست و اين خداست كه اعمال بندگانش را مورد پذيرش قرار مى دهد يعنى نقشه ساختمان از ناحيه خدا بدست انسان مى رسد و او بايد مطابق آن نقشه دست بكار شود تا بتواند در نواقصات اعمالش ‍ مشمول فضل و رحمت الهى واقع گردد.

مثال : اگر صاحب كار نقشه اى را در اختيار كسى قرار دهد كه مطابق آن برايش ساختمانى بناكند اين فرد مسئوليّت دارد كارهايش را مطابق نقشه اى تحويل كه گرفته انجام دهد تا بتواند در آخر كارش مزد واجرت بدست آورد در چنين موردى چون ساختمان موجود طبق نقشه صاحب كار پى ريزى شده اگر در مواردى عيب واشكالاتى هم داشته باشد مشمول عفو و گذشت وى خواهد بود.

اعمال بشر اگر مطابق نقشه و طرحهائى كه خداوند توسط پيامبران به آنها عنايت فرموده واقع شود در جايگاه قبولى قرار مى گيرد اگر چه انسان نمى تواند با نهايت دقت مطابق نقشه الهى برنامه هاى تكليفى خود را پياده كند اگر پى ريزى اعمالش بطور كامل مطابق نقشه خدا بوده و در مواردى با عيب ونواقصات مواجه است ، در اين صورت رحمت وفضل الهى شامل وى مى شود و كمبودهايش را جبران مى كند.

بنابراين نفس عمل هيچ دخالتى در قبولى ندارد مگر اينكه شرط لازم و قطعى آن از ابتداى كار مورد توجه واقع شود و عمل مطابق با آن نقشه وطرح شروع شده باشد. مطلب ديگر: اينكه نفس عمل به تنهائى معناى پيدا نمى كند مگر اينكه عامل با معرفت و توجه خويش به ارزشهاى معنوى صفائى پيدا كند تا تمامى حركاتش جلوه مطلوبى داشته باشند و هدف از دستورات دينى ساخته شدن انسان مطابق نقشه الهى است واين انجام دهنده است كه قابليت خود را به يك سطح خيلى عالى مى رساند تا هميشه توجه اش به نقشه هاى الهى بوده و از آن تخلف نكند.

_____________________

پاورقى ها:

٥٢) منتهى الامال ج ١/٢٢٠.

٥٣) منتهى الامال ج ١/٢٢٠.

٥٤) منتهى الامال ج ١/٢٢١.

٥٥) تحف العقول ص ٥١٨.

٥٦) نجم /١٢.

٥٧) شورى /٥٢.

٥٨) نساء /٨٠.

٥٩) الاختصاص للمفيد /١٩٥.

نجوى يعنى زير گوشى سخن گفتن

٦٠) الاختصاص للمفيدرحمه‌الله /١٩٦.

٦١) نهج البلاغه خطبه قاصعة /٣٠١.

٦٢) منهاج البراعة شرح همان خطبه وبحار الانوار ج ٢٤/١٢٦ و ٢٦/٦٦.

٦٣) نهج البلاغه خطبه ١٩٢/٣٠١.

٦٤) الاختصاص للمفيد /١٩٦.

٦٥) حيوة القلوب ج ٣/٤٣.

٦٦) تحف العقول /٥١٥.

٦٧) در گذشته بدان اشاره شد.

٦٨) آل عمران /١٩.

٦٩) نهج البلاغه كلمات قصار /١٣٥.

٧٠) تحف العقول /٥١٥.

٧١) اصول كافى ج ١/٣٧٦.

٧٢) وسائل الشيعه ج ١٨/٤٤.

٧٣) سوره والعصر.

٧٤) تفسير لاهيجى ج ٤/٨٥٩.

٧٥) فلك /٢.

٧٦) آل عمران /٣١.

٧٧) نساء /٨٠.

٧٨) آل عمران /٣٢.

٧٩) اثنى عشرية /١٥٦.

٨٠) بقره /١٢٤.

٨١) بحار /٧٠/١٤٣.

٨٢) بقره ٢٣.

٨٣) انفال /٤١.

٨٤) بقره /١٨٦.

٨٥) حجر /٤٢.

٨٦) انبياء /١٠٥.

٨٧) فجر /٢٦.

٨٨) الذاريات /٥٦.

٨٩) فاطره /١٥.

٩٠) نهج البلاغه خطبه /١٩٣.

٩١) دعاى ٩٨/١٨٣.

٩٢) دعاى /٤١ صحيفه سجادية

نقشه خداوند براى قبولى اعمال

وقتى كه در اين زمينه با آيات واحاديث آشنا مى شويم مى بينيم يك حقيقت مانند آفتاب در ميان احكام الهى مى درخشد وآن امامت است اگر ساختمال دينى انسان مطابق نقشه الهى شروع شود وبا ايمان ومعرفت به مقام امامت پى ريزى گردد مى تواند اعمال خود را در جايگاه قبولى قرار دهد چون امامت اساس و ريشه اسلام است و هر عملى بوسيله امامت مورد قبول واقع مى شود براى اينكه از الگوهاى لازم استفاده كنيم لازم است ابتداء با بيان وحى مطالب را روشن سازيم

١ - قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : (والَّذِى نَفْسَ مُحمَّد بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ عبدا جاء يَوْمَ القِيامَةِ بِعَمَلِ سَبْعينَ نَبِيَّا، ماقَبِل اللّهُذلك منه حَتّى يَلْقاهُ بِولايَتى وَوِلايَة اَهل بَيتى )(٩٣)

ترجمه : قسم به آن كسى كه جان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اختيار و قدرت اوست هرگاه بنده اى در روز قيامت به اندازه هفتاد نفر از انبياءعملى داشته باشد مورد قبول خداى متعال نخواهد بود مگر اينكه خدا را بوسيله ولايت من واهل بيتم ملاقات كند.

يعنى ملاك قبولى عمل انسان ولايت پيامبر واهل بيت اوست اگر كسى به اندازه هفتاد نفر از پيامبران الهى اعمالى داشته باشد ليكن به امامت اعتقادى نداشته باشد چنين عملى مورد قبول خداى سبحان واقع نخواهد شد.

٢ - قال الرّضاعليه‌السلام : ((بالامامِ تمام الصَّلوة والزَّكاة وَ الصِّيام والحَجِّ وَ الجهاد و تُوفير الفيئى و الصَّدقات وامضاء الحدود والاحكام ومنع الثُّغُور والاطراف ))(٩٤)

امام مُتمم و مُكمِّل نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد، مايه زيادى خير و احسان ، و صدقات ، و اجراى حدود و احكام و استحكام مرزها و سر حدّات است

اگر اعمال انسان مانند نماز روزه و حج و جهاد و و... بدون امامت باشند يعنى آن كسى كه اينها را انجام مى دهد به امامت حضرت امير و يازده فرزند معصومش [صلوات الله عليهم اجمعين ] معتقد نباشد مورد قبول حضرت حق جلّت عظمته واقع نخواهد شد براى اينكه اين گونه اعمال با نقشه الهى مطابقت ندارد چونكه طرحى كه از ناحيه خداى ذوالجلاج مدنظر قرار گرفته اين است كه تمامى اعمال با پى ريزى امامت بايد شروع شود در غير اين صورت هيچ عملى مورد قبول واقع نخواهد شد.

٣ - قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : (اَلْزِمُوا مَودَّتنا اَهلَالبيت فَاِنُّه مَنْ لَقى اللّه عَزوّجل وَ هُويَودُّنا دَخَل الجنَّةَ بِشَفاعَتِنا، وَ الذّى نَفْسى بِيَدِه لا يَنْفَعُ عَبْدَا عَمَله الاّ بِمُعْرِفَةِ حَقّنا).(٩٥)

به مودت و دوستى ما اهل بيت پايبند باشيد براى اينكه هركس خداى عزوّجل را ملاقات كند در حالى كه قلبش به مودّت ودوستى ما مزيّن است بوسيله شفاعت ما وارد بهشت مى شود قسم به آن كسى كه جانم در قدرت اوست هيچ بنده اى نمى تواند از عمل خويش فايده اى ببرد مگر بوسيله معرفت به حق ما.

از اين چند حديث شريف روشن شد كه نقشه ساختمان شخصيّت انسان بايد بر پى ريزى امامت استوار شود و هر اعتقادى كه بر اين مبنا نباشد و در كنار تمامى اعمال خوب و نيكش ايمان ومعرفت به مقام امامت معصومعليه‌السلام كه همان مقام الهى است نداشته باشدهيچ پاداشى را بدست نخواهد آورد بجهت اينكه برنامه هايش با نقشه خداوندى از ريشه مخالفت دارد چنانكه در مباحث قبلى بيان گرديد مبنى براينكه عمل صالح و نيك ، صلاحيّت و نيكى خود را از ايمان شخص مى گيرد اگر انجام دهنده را دركنار عمل صالحش ، ايمانى نباشد هيچ ارزشى چه دنيوى و يا اُخروى از آن اعمال بدست نخواهد آورد و بعبارت بديگر:

چنين اعمال را نمى شود به عمل صالح تعريف نمود زيرا اساس آن كه ايمان شخص است و بدان صلاحيت مى دهد خراب ومتزلزل است در آيات الهى باين حقيقت اشاره شده كه مى فرمايد:

( من عَمِلَ صالحا مِن ذَكِرَاو اُنثِى وَ هُو مُؤ من فَلَنُحييَّنَهُ حَياةً طيّبةً و لَنَجزيَنّهُمْ اَجْرَهُمْ باَحْسِن ماكانُوا يَعْمَلُونَ ) (٩٦)

ترجمه : هركس مرد يا زن اگر عمل نيكى را انجام دهد در حالى كه مؤ من است به او حيات و زندگى پاكيزه مى بخشيم وپاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند خواهيم داد.

آيه شريفه مضمون احاديث را بطور كامل تاييد مى كند و آن اينكه هر نقشه وطرحى مقبول الهى نخواهد بود بلكه تنها راهى كه بشر را به نتائج وفوائد بزرگ از اعمال كوچكش مى رساند اين است كه مطابق دستورات الهى حركت كند زيرا خداوند به عمل بشر نيازمند نيست وثانيا عمل بشر هر اندازه صالح هم باشد باز هم ناقص است براى رسيدن به نتيجه وجبران كمبودها ورفع عيوب بايد مطابق نقشه الهى برنامه را شروع كرد.

نقشه خداى سبحان درقبولى اعمال بندگانش داشتن ايمان ومعرفت به محمّد و آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است واين اختران تابناك آسمان ولايت كه به چهارده معصوم شهرت دارند رحمت موصولة ومخزن كرامت الهى هستند و علت وجود جهان هستى و اسرار نظام ملكوتى مى باشند و هر عملى زمانى نيك و صالح است كه انسان را چنين معرفتى به حقوق اهل بيت عصمتعليه‌السلام حاصل شود و اگر به آخر آيه شريفه دقت شود دو اثر پر بار ايمان را مشخص مى كند

١ - زندگى پاك

اگر نقشه زندگى انسان با ايمان بولايت اهل بيتعليه‌السلام آغاز شود آرامش روحى را در او بوجود مى آورد بجهت اينكه چنين ايمان به او بينش توحيدى مى دهد وجهان هستى را كه در قدرت خداست برايش توضيح مى دهد وبراى رسيدن بخواستهايش راههاى گناه ومعصيت را كه عامل اصلى نگرانى واضطرابهاى بشر مى باشد بر روى او مى بندد و از راه توسل وتوكّل مشكلات زندگى را برايش حل مى كند و اگر معرفت وايمان به مقام امامت به روح وروان انسان وارد مى شود تمامى راههاى خطرناك را مانند حسد توهين كبر خودپسندى غيبت ظلم و و... از جلو چشم اوكنار مى زند وقتى كه بشر از اينگونه اعمال خلاص شود حيات طيبه را درك خواهد كرد.

٢ - فزونى پاداش

بشر هر اندازه هم دقيق باشد در برابر خداى متعال اعمالش بى نقص وعيب نخواهد بود ليكن چون با ايمان بخدا دست بكار شده تمامى عيوب ونواقصاتش مورد شفاعت قرار مى گيرد در اين آيه هم فزونى پاداش به كيفيت عمل مربوط مى شود اگر اعمال انسان مطابق نقشه الهى يعنى ايمان ومعرفت بخدا و اولياء او شروع شود اجر و پاداش فراوانى بوى از سوى خداوند خواهد رسيد چون امامت وسيله هاى الهى است وبشر براى رسيدن به خواسته هاى قلبى خود وسيله اى لازم دارد وبايد خود را با همان وسيله اى كه خدا معيّن فرموده آشنا كند تا بتواند به مقام قرب الهى نائل شود.

در قرآن مجيد كلمه [وسيله ] دوبار آمده است :

( ١ - يا اَيّها الّذين اَمَنوُا اتقُواللّهَ وابتَغُوا اِليهَ الوَسَيلَة وجاهِدُوا فى سبيله لعلّكم تُفْلِحُون ) (٩٧)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد و وسيله اى براى تَقّرب بخدا انتخاب نمائيد و در راه اوجهاد كنيد اميد است كه رستگار شويد.

و آيه ديگر در سوره اسراء /٥٧ است مى فرمايد:( يبتَغون الى رَبِّهم الوَسيلَةَ... ) آنها كسانى هستند كه خودشان وسيله اى براى تقرب بخدا مى طلبند.

كلمه ((وسيلة )) به چيزى كه باعث تقرب بديگرى از روى علاقه ورغبت باشد گفته مى شود واين كلمه درآيه شريفه معناى خيلى وسيعى دارد كه مهم تّرين معناى آن درحضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيت اوعليه‌السلام مصداق پيدا مى كند چون در لسان حديث ودعا، اين بزرگواران بعنوان وسيله رحمت الهى ياد شده اند وقتى كه بشر تشنه تقرّب است ومى خواهد خود را در دنيا وآخرت به رحمت و فضل الهى نزديك سازد بايد به محمد وآل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسّل كند.

خداى متعال با صراحت امامت را به عنوان وسيله تقرّب و كمال بشر معرّفى مى كند والتفات باين حقيقت را بصورت يك امر واجب ولازم براى هر انسان در پذيرفته شدن اعمالش مورد توجه قرار مى دهد.

گروهى از دانشمندان وقتى كه با اين احاديث مواجه مى شوند به توجيهات نامتناسب دست مى زنند كه باظهور احاديث هيچ الفتى ندارد وقتى كه در كلام الهى صراحت وجود دارد مبنى اينكه بدون امامت هيچ عملى مورد قبول ذات اقدس تعالى نخواهد شد واين شرط اصلى براى پذيرفته شدن اعمال بندگان است چگونه با توجيهات نسنجيده مى توان اين گروه از احاديث وادعيه را كنار گذاشت ؟

ممكن است گروهى در عدم اطلاع اشخاص از اين شرط، وارد چنين توجيهات بشوند كه اغلب مردم از اين شرط به عللى غافل بوده ليكن بتمامى دستورات الهى مقيّد هستند در اين صورت احاديث ولايت به اينگونه اعمال خط بطلان مى كشد آيا در عدل الهى چنين قضاوتى متصّور است ؟

در اين زمينه به اختصار مى توان گفت كه هر انسانى در كنار تكليفش بايد با معرفت حركت كند ومنقولات يا جوسازيها و و... نبايد سدّ درك حقائق باشد اگر وجود چنين موانع پذيرفته شود عنوان [استضعاف ] به ميان مى آيد كه اين قبيل افراد نتوانسته اند به آن شرط اصلى خداى تبارك وتعالى آگاه شوند در اين زمينه هم روايات زيادى است كه خداوند مستضعفان را در روز قيامت امتحان خواهد كرد تا نسبت به اين حقيقت ابراز عقيده كنند علامّه مجلسىرحمه‌الله در بحار الانوار ج /٦٩ ص ١٥٧ بابى در اين مورد آورده است كه وضعيت افراد مستضعف وتكاليف آنها را بيان مى كند.

امامت شرط قبولى اعمال است

مهم ترين مسئله اين است كه حق مطلب پذيرفته شود وآن اينكه : امامت شرط قبولى اعمال است ليكن عدم آگاهى واستضعاف و و... هيچ صدمه اى به تحقق آن شرط نمى زند چون عملى صورت گرفته ولى مطلوب درگاه الهى نيست همانطور كه در حديث شريف ثقلين رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: من دو امانت سنگين درميان شما گذاشتم : كتاب خدا وعترت و اهل بيت من واين دو از هم جدا نمى شوند و اگر شما امت اسلامى از اين دو امانت الهى تبعيت كنيد( لَنْ تَضَّلوا ابدا )

(در دوران عمرتان اصلا گمراه نخواهيد شد) در غير اين صورت گمراهى و ضلالت است

وقتى كه اعمال بشر بدون امامت باشد به معنى اين است كه او در گمراهى وضلالت بوده و عمل انسان گمراه بدرد نمى خورد.

وآنچه درلسان ادعيه آمده خود مويّد اين واقعيت است كه مى فرمايد:

١( وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ و فيكُمْ وَاِلَيْكُمْ ) .(٩٨) حق با شما اهل بيت وامامان معصومعليه‌السلام است هم مبدءاش وهم مرجعش ‍ بسوى شماست

٢( و بموالاتِكُمْ تُقْبَل الطّاعَةُ المُفْتَرَضَةُ و لكم المَودَّةُ الواجِبَةُ... ) ..(٩٩)

ترجمه : بوسيله دوستى وپيروى شما [امامان معصومعليه‌السلام ] عبادات واجب الهى مورد قبول واقع مى شود و برانسانها واجب است كه از صميم قلب به شما مودّت ومحبت داشته باشند.

اگر در اطراف اين شرط مقدارى مطالعه شود نقش امامت در ساختن يك شخصيت اسلامى مشخص خواهد شد مبنى براينكه اطاعت از امام و عصيان و نافرمانى در تمام شئونات زندگى به اطاعت و عصيان الهى بر مى گردد آن عبادتى كه بدون معرفت به امامعليه‌السلام صورت بگيرد مفهوم طاعت را ندارد و در اين زمينه احاديث زيادى وارد شده است و هم چنين در ادعيه نيز آمده است كه مى فرمايد:

مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللّه و مَنْ عَصاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللّهَ و مَنْ اَحبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللّهَ...(١٠٠)

ترجمه : هركس از شما [امامان معصومعليه‌السلام ] اطاعت و پيروى كند خدا را اطاعت نموده و هركس به شما عصيان ورزد خدا را نافرمانى كرده و هركس به شما محبت وعلاقه نشان دهد بخدا علاقه ومحبت نشان داده است

فصل پنجم : امام يگانه پاسدار دين خداست

قوانين و دستورات الهى وقتى كه درجهت تربيت وپرورش نوع بشر واقع است در اين حال عمده ترين مسئله انسان تشخيص دادن حدّ و مرز حلال وحرام الهى است زيرا رعايت نكردن مرز قوانين ، به معناى نابود كردن مفاهيم وارزش هاى زندگى است اگر انسان طالب ارزشهاى معنوى است بايد در رسيدن به اين علاقه ، مقدارى حدود و حريم قوانين الهى را بشناسد براى اينكه تربيت و پرورش يافتن يك انسان از شناختن حدّومرز حلال وحرام الهى مايه مى گيرد.

اگر درمحيط زندگى معناى تربيت وپرورش مطرح شود كانديداى اين طرح انسان است با اينكه دراين زمينه روى حيوانات هم كار كرده اند و بعداز زحمت هاى طاقت فرسا، موفّق شده اند حيواناتى را با حدّومرزها آشنا كنند ليكن مهمّ اين است كه انسان مرز حلال وحرام را درست تشخيص دهد و بعد از آن ، به پرورش و تربيتهاى لازمى كه ، وى را به عدم تجاوز از حريم قانون الهى مقيّد مى سازد مجهّز و مسلّح شود.

در اين حال بايد به چند مورد اهميّت داده شود.

١ - چگونه و توسط چه كسى انسان مى تواند حدود و مرز حلال و حرام الهى را بشناسد؟

٢ - مربيّان امور تربيت و پرورشى نوع بشر چه ويژه گی هائى بايد داشته باشند؟

در پاسخ به سئوال يا موضوع اوّل بايد گفت :

زمينه اطلاعات انسان از شناختن حريم قوانين الهى خيلى ضعيف است و او نمى تواند به استناد افكار وانديشه خود صاحب موفقيتهاى در اين زمينه بشود كه بتواند حلال و حرام الهى را درست بشناسد بلكه با در دست داشتن يك تخصّص فوق العاده ، كه با لسان وحى ارتباط نزديك داشته باشد مى تواند در اين مورد كار كند اگر در ذهن گروهى تنها وجود كتاب هاى آسمانى مانند قرآن مى تواند اين مشكل را حل كند سخت در اشتباه هستند براى اينكه :

قرآن اين كلام الهى هر چند از حروف الفباى موجود در دست بشر تشكيل يافته است ليكن غواصّى در آن اقيانوس عظيم الهى كار هركس نيست بلكه افرادى كه با آن عالم معجون شده وخود از اسرار عظيم توحيدى هستند و در يك كلام منبع فيّاض آن بحركبير مى باشند قادرند حريم حلال و حرام الهى را مشخص كنند.(١٠١) قرآن ماننديك دستگاه خيلى پيچيده وظريفى است كه در تمام زمينه ها مى تواند اطلاعات لازم را دراختيار بشر قرار دهد ليكن روشن كردن و دريافت اطلاعات ازآن ، به خبر ويّت نياز دارد آن كسى كه مى تواند تمامى معلومات را قبل از روشن كردن دستگاه مو به مو، توضيح دهد و از شكافتن آيات ، مغز شيرين ولذيذ و لطيف آن را در اختيار جامعه انسانى قرار دهد بايد دست بكار شود در غير اين صورت تمامى فعاليّت ها با دستگاه موجود آدمى را در پرتگاه سقوط قرار مى دهد و به نابودى و هلاكت بشر كشانده مى شود به هرحال قرآن قيمّ مى خواهد وبا تواتر احاديث واجماع اصحاب فرقه ناجيه امامية ثابت گرديده كه امامت قيمّ قرآن است

از بعثت تا امامت

در يك نگاه منصفانه و دقيق به تاريخ اسلام ، اسرار وحقائقى را پيدا مى كنيم كه هر شنونده را مبهوت و حيران مى كند وقتى كه احاديث و آيات الهى به عظمت امامت اشاره مى كنند وآن را اساس اسلام ومكمّل ومتممّ تمامى عبادات معرّفى كرده و قبولى اعمال بندگان خدا هم به آن وابسته است در يك مطالعه دقيق به تاريخ بعثت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا دوران امامت ،اين حقيقت عظمت خويش را ثابت مى كند.

تاريخ اسلام از ابتداى بعثت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حركت خود را شروع كرد و درمدت بيست و سه سال تحوّل عظيمى در جامعه آن زمان توسط پيام آور اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تحقق پيدا كرده و تمامى معيارهاى غلط و ضد انسانى را برچيد و معيارهاى دينى را در احياء ارزشهاى انسانى ، براى مردم تعليم داد براى اينكه طبق نقل مورّخان قبل از ورود پيام اسلام به سرزمين عربستان ، آن محيط به برنامه هاى عجيبى و خلاف شؤ ن اجتماعى و يا فردى انسانى گرفتار بود تاجائى كه زنده بگور كردن فرزندان دختر، خريد و فروش زن ، بصورت يك كالا، و جنگ و جدال ، و كشت و كشتار عمده ترين حوادث آن زمان بود با اينكه گروهى از مورخان يا تحليل گران تمدن و ترقياتى براى اعراب ثبت كرده اند و نويسنده كتاب [تمدن اسلام و عرب ] از بررسى هاى خود، در باره اوضاع عرب جاهلى ، نتيجه گرفته است كه اعراب قرنها صاحب تمدّن بودند وو...(١٠٢)

اعراب قبل از اسلام واشتباه متشرقين

اين گونه مؤ لّفان در بررسيهاى خودشان مبناى درستى ندارد تا بتوانند حرف حق را مورد توجّه قرار دهند و هميشه اطلاعات خود را از كتابهاى بى اعتبارى مانند: تاريخ طبرى يا مقدمّه بر تاريخ ابن خلدون و و... استفاده مى كنند كه از كانال وحى فاصله هاى دارند و زمينه هاى توجيهى بر ظالمان عصر و روزگار فراهم مى كنند در هر صورت اگر [گوستاولبون ] در كتاب خويش به اين مسائل ومشابهه آن اشاره مى كند در حقيقت مطالبى را ترجمه كرده است كه واقعيات نداشته و با كلام الهى مخالفت داردقرآن مجيد به وضع نابسامان آن روزگار اشاره مى كند و مى فرمايد:

( و كنتُمْ عَلى شفاحُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَاَنْقذَكُمْ مِنها ) .(١٠٣)

ترجمه : اى جمعيت عرب شما قبل از گرويدن به اسلام برلب پرتگاه آتش بوديد، سپس بوسيله اسلام نجات پيدا كرديد.

برنامه هاى دوران جاهليّت در ميان اعراب قابل پوشش نيست كه بتوان آن را مخفى كرد واگر تمدّنى هم درميان اعراب مطرح بشود به زمان هاى خيلى بعيد بايد نسبت داد چون كلام الهى قبل از اسلام را براى قوم عرب يك دوران نابودى واضملال معرّفى مى كند و در فرمايشات مولاى متقيان حضرت علىعليه‌السلام مطالب فراوانى در اين زمينه آمده است كه مى فرمايد:

انّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نذيرا للعَالمينَ و اَمِينا على التَّنْزِيِلِ و اءَنْتُمْ مَعْشَر الْعَرَبِ عَلى شَرِّ دينٍ، و فى شَرِّ دارٍ مُنِيخُونَ بَينَ حِجارةٍ خُشْنٍ وَ حَيّاتٍ صُمٍّ...(١٠٤)

خداوند حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بيم دهنده جهانيان ،و امين وحى و كتاب خود، مبعوث كرد و شما گروه عرب در بدترين عقيده وآئين ودر بدترين جا ومكانها به سر مى برديد، در ميان سنگ لاخها، ومارهاى كر [كه از هيچ صدائى نمى رميدند] اقامت داشتيد آب هاى لجن و متَّعِفنّ را مى آشاميديد و غذاهاى خشن [كه در شاءن انسان نبود] مى خورديد و در ريختن خون يك ديگر، و قطع ارتباط از قوم و خويشان ، همواره فعّال بوديد و بت ها در ميان شما مطرح بود كه آنها را ستايش مى كرديد واز گناهان اجتناب نمى كرديد.

و در نهج البلاغه كه مجموعه از فرمايشات حضرت اميرعليه‌السلام است به اين نكات اشاره زيادى شده است ازجمله : خطبه /٣٣ ص ٧٧ وخطبه /٨٩ ص ١٢١ و درخطبه /٩٥ ص ١٤٠: بَعثَهُوالنَّاسُ ضُلاّلً فى حَيْرَةٍ...

خداوند او را [پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ] مبعوث كرد درحاليكه مردم دريك گمراهى و سرگردانى وسيعى قرار گرفته بودند.

در خطبه /١٩١ ص ٢٨٣: والنّاس يضربُون فى غمْرَةٍ ويَمُوجُونَ فى حَيْرةٍ.

مردم در گودال هلاكت و درميان سرگردانى غوطه ور بودند.

در خطبه /١٩٤ ص ٣٠٨ و ٢١٣ ص ٣٣٠ باين موضع اشاره شده است

در اينجا به استناد قرآن و فرمايشات حضرت علىعليه‌السلام چهره دنياى عرب بطور كامل مشخّص گرديده كه يك دوران كاملا جاهلى وحشی گرى و دور از روش هاى انسانى بوده و در كيفيت ناگوارى زندگى مى كردند.

اشخاصى كه در اين زمينه اظهار نظر نموده وكتابهاى قطور با تحليل هاى نادرست را منتشر ساخته بطور كامل از واقعيّات موجود فاصله گرفته اند وحق مطلب همان است كه قرآن ومولاى متقيان علىعليه‌السلام بدان اشاره فرموده اند.

رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصلاح جامعه

در چنين عصر و زمانى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معيارهاى الهى را براى تربيت و پرورش نوع بشر به مدّت بيست وسه سال ، در اختيار آنها قرار داد و در اين زمينه ازهيچ كوششى دريغ نكرد و در برابر تمامى مشكلات موجود صبر وتحمّل نمود تا اينكه توانست آئين اسلام را بطور كامل براى مردم تحويل دهد عمده ترين معيارى كه تمامى برنامه هاى غلط و ضد انسانى را از ميان آنها بر چيد تقوا وپرهيزكارى بود و در اين زمينه آيه شريفه مى فرمايد:

( يا اَيُّها النّاسُ اِنّا خَلَقْناكُمْ من ذَكَرٍ وَ اُنْثى و جَعَلْناكُمْ شُعُوبا و قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقيكُمْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبير ) .(١٠٥)

اى مردم ما شما را از يك مرد وزن آفريديم و بصورت قبيله ها و شعبه ها قرار داديم تا آنكه يك ديگر را از اين راه بشناسيد و عزيزترين شما در پيشگاه الهى پرهيزكارترين شماست وخدا بر همه چيز عالم و خبير است

معيار الهى در امتياز انسان

در نزد خداى متعال هيچ مزيّتى درميان انسانها وجود ندارد يعنى از راه قبيله و طايفه يا رنگ پوست يا بوسيله زبان اعم از عرب و عجم و... نمى شود از ديگران امتيازى پيدا كرد بلكه امتياز به تقواست هركسى خود را در شعاع تقواى الهى قرار دهد واز گناه ومعصيت پرهيز داشته باشد عزيزترين فرد جامعه است

در مدت بيست و سه سال رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين معيار را مورد توجه قرار داد و همگان را به آن آشنا ساخت تاجائيكه نزديك ترين فرد از خويشان خود را باهمين معيار سنجش مى كرد و مى فرمود تقرب و امتياز با تقواى انسانهاست اگر فردى گمنام در ميان ما قرار گيرد بوسيله پرهيز كارش عزيز است

حضرت سجّادعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:(١٠٦) و اقْصَى الاَدْيَنَنَ عَلى حُجُودِهِمَ و قَرَّب الاَقْصَيْنَ عَلى اِستجابِتَهِمْ لَك .(از نزديك ترين اقوامش فاصله گرفت چون انكار حق مى كردند و دورترين افراد را مورد تقرب قرار داد چون بدستورات تو [خداى متعال ] اطاعت داشتند). ملاك تقرّب وامتياز پرهيز كارى و اطاعت انسان از خدا است وتحت همين عنوان صلاحيّت ها و امتيازات مورد ارزيابى قرار مى گرفت و غير از عنوان تقوا هيچ عنوانى ، اعم از عرب وعجم و و... و حتّى سنّ هم مورد ملاك ، ارزش قرار نمى گرفت كه باوجود افراد كهن سال ، افراد جوان را به مسئوليّت يا فرمانده بر مى گزيدند مانند داستان اُسامه كه يك جوان بيست ساله بود برهمه صحابه امارت پيدا كرد واز زبان رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به متخلّفين ، لَعن اللّه من تَخَلّف عن جيش الا سامة(١٠٧) .(خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اُسامة عقب بماند و در آن شركت نكند)..

يا در باره حضرت سلمانرحمه‌الله مى فرمود: .(السّلمانُمِنّا اَهلَالبيت )..(١٠٨)

سلمان در اثر رعايت تقواى الهى به كمالاتى نائل شده كه با اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اسرار شده است واز گروه آنان به شمار مى رود.

نظر بر اينكه سلمان يك فرد عجم بود ليكن تمامى فاصله ها را كنار زد و از صميم دل به آئين اسلام مقيّد شد.

اين چند نمونه نشان مى دهد معيارهاى واقعى در دوران بيست و سه سال خدمت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چقدر دقيق وظريف پياده مى شد و احدى نمى توانست بر خلاف آن رفتار كند يا مدعى حقّى باشد اما وقتى كه آفتاب نبوّت از صحنه گيتى فاصله گرفت و رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت فرمودند صحنه عوض شد وبازيكنان اين دور از زمان ، حركت جديدى را در مخالفت با برنامه هاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنام اسلام شروع كردند وتمامى معيارها عوض شد وارزش ها به ضد ارزش مبدّل گرديد و تمامى اعمال ورفتار وسفارشات براى از بين بردن آئين مقدّس اسلام ، متوجه بود:

بعد از آنكه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت فرمود خدمات بيست وسه ساله آن بزرگوار كه حاوى الگو ومعيارهاى واقعى ، در جهت تربيت سالم انسان ها بود كنار گذاشته شد وفصل جديدى بنام اسلام گشوده شد و نزديك به بيست وپنج سال ادامه پيدا كرد آنچه خيلى اهميت دارد تطبيق ومقايسه بين اين دو حركت است