نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها0%

نقش امامت در زندگی انسانها نویسنده:
گروه: اصول دین

نقش امامت در زندگی انسانها

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيّد حميد فتاحى
گروه: مشاهدات: 17565
دانلود: 3106

توضیحات:

نقش امامت در زندگی انسانها
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17565 / دانلود: 3106
اندازه اندازه اندازه
نقش امامت در زندگی انسانها

نقش امامت در زندگی انسانها

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

امام همچون خورشيد است

از آنجائى كه بشر به حواسّ پنجگانه مسلّح است وبوسيله آنها از مسائل موجود در اطراف خويش ، باخبر مى شود نمى تواند در بالاتر از آن مطالعه كرده و از حواسّ ديگرى بنام (حسّ ششم )(١٢٦) كه در وجودش آفريده شده است استفاده كند و لذا در شعاع حواسّ پنجگانه خود كه با كاربرد محدود، مى تواند اطلاعاتى را در اختيار انسان قرار دهد حركت مى كند واز مسائل جهان هستى و عوامل خوشبختى و سعادت چندان آگاهى در دست ندارد و با اين ابزار براى خود فرمولهاى زندگى تهيّه كرده و خود را براى خودش در تمام زمينه هاى زندگى بعنوان تكيه گاه معرّفى مى كند.

با اين معنى : هيچ موجودى غير از خود انسان در زندگى او نقشى ندارد تمامى خير و بركتها و امكانات زندگى اعم از كوه و دشت و بيابان هاى سر سبز و درختان سايه دار و ميوه دهنده و دفع حوادث تلخ وناگوار آفات آسمان و زمين از زندگى وى به چه جهت بوده و چرا اين همه نعمت در خدمت اُويند مورد توجه او قرار نمى گيرد؟ و از خود سئوال نمى كند باعث اين همه نعمت و خير و بركت چيست ؟ اگر از حواس پنج گانه سئوال شود خواهند گفت كه هر مزدى در مقابل خدمات است كه بشر انجام مى دهد ليكن اين همه مزد و پاداش براى او در برابر كدام خدمت ارزنده اوست ؟

اگر بخواهيم در اين زمينه وارد بحث شويم بايد حقيقت وجود امام را كه مانند خورشيد ضامن بقاء زندگى موجودات است بپذيريم زيرا وجود اين همه نعمت در اختيار بشر دليل مى خواهد و علّت تمامى خير وبركت ها و دفع بلاهاى ناگوار از صحنه زندگى در كره زمين وجود مقدس (امام معصوم است ).

همانطورى كه وجود خورشيد در رشد وهدايت نباتات وگياهان و موجودات ديگر نقش كليدى دارد كه اگر لحظه ى نقاب بر چهره اندازد هيچ موجودى نمى تواند صاحب حيات و زندگى باشد به عبارت ديگر: حيات و زندگى وابسته به وجود خورشيد است وهر موجودى در حيات خويش بدان نيازمند است وجود امام معصومعليه‌السلام در صحنه گيتى مانند وجود آفتاب است كه دوام و بقاى جهان هستى عموما و موجودات كره زمين خصوصا به بركت وجود اوست چه اگر كره زمين از وجود امام معصومعليه‌السلام خالى بماند ديگر اميدى براى زندگى موجودات نخواهد بود بلكه كره زمين ساكنانى را به كام خود مى كشد و آنها را براى هميشه به نيستى تبديل مى كند همانطورى كه وجود آفتاب علّت بقاء و حيات موجودات است وجود امام معصومعليه‌السلام هم علت بقاء جهان هستى و موجودات عالم است و در اين زمينه با احاديثى آشنا شويم :

١ - عن محمد بن الفُضِل عن ابى الحسن الرّضاعليه‌السلام (قالَ قُلتُ لَهُ يَكُونُ الاَرضَ بِلا امامٍ فيها قالَ لا اِذا لَساخَتْ بِاَهْلِها).(١٢٧)

محمد بن فُضيل از امام رضاعليه‌السلام سئوال كرد آيا ممكن است زمين بدون امام معصوم باشد؟ فرمود: نه ، در آن صورت زمين ساكنانش را به كام خويش مى كشد، و هشت حديث در همين آدرس با اين مضمون وجود دارد.

٢ - قال قلت لابى عبداللّهعليه‌السلام (اءَتَبْقَى الاَرْضُ بِغَير امامٍ؟ قالَ: لَوبَقيتِ الاَرْضُ بِغَيرِ امامٍ لَساخَتْ)).(١٢٨)

ترجمه : راوى از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيد آيا كره زمين بدون امام معصوم مى تواند باقى بماند؟ فرمود: هرگاه زمين بدون امام باشد نابود خواهد شد.

و در اين مضمون سيزده حديث در همين باب از اصول كافى وجود دارد و در حديث ديگر آمده است اگر تنها دو نفر در كره زمين باشد مطمئنا يكى از آن دو نفر امام معصوم خواهد بود چون بقاءكره زمين به بركت وجود امام معصومعليه‌السلام وابسته است )(١٢٩)

خورشيد در اطاعت امامعليه‌السلام است

وقتى كه بطور مختصر به فوائد مهمّ و پرورشى خورشيد آگاه شديم چه اگر لحظه اى پرده بر رخسار كشد تمام فعل و انفعالات از كار مانده و هيچ موجودى قادر به رشد و حركت نخواهد بود همين آفتابى كه منبع تمامى بركات و خيرات است در مالكيت مطلق امامعليه‌السلام است يعنى امام معصوم مى تواند با ولايت تكوينى خود، كه خالق سبحان در اختيارش ‍ قرار داده است خورشيد يا هر ستاره و سيّاره اى را مورد امر ونهى قرار دهد و اين منبع حيات بخش مانند يك بنده دست و پا بسته ، تسليم دستورات اوست

و برطبق روايات عامه و خاصّه در دو مورد خورشيد با دعاى حضرت علىعليه‌السلام و بخاطر او از محل غروبش به جايگاه ظهر برگشت حال به شرح آن بپردازيم تا مشخص شود مقام امام معصومعليه‌السلام نشان دهنده ولايت و قدرت الهى است كه تمامى موجودات و مخلوقات اعم از زمين وآسمان تحت فرمان او هستند با اينكه جوّ مسموم ، بعد از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افكار مردم را از مقام و منزلت امامت به يك سطح ساده تنزل داده كه حضرت علىعليه‌السلام مى فرمود: الدَّهْرُ اَنْزَلنى حتّى يُقالَ على و معاويه(١٣٠) روزگار مرا چنان پائين آورد كه در زبان ها گفته مى شود على و معاويه يعنى مرا در رديف معاويه قرار مى دادند.

اما وقتى كه به مقام آن بزرگوار در پيشگاه خدا ورسولش توجه مى شود به تمام ارزش و عظمت و كمال و معرفت و پاسدار قوانين و اجراء كننده فرامين الهى را مصداق است

خورشيد از علىعليه‌السلام اطاعت مى كند

اسماء بنت عميس مى گويد رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اهل بيت نماز ظهر را اقامه كرد سپس حضرت علىعليه‌السلام را بدنبال كارى فرستاد وايشان وقتى برگشتند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز عصر را تمام كرده بود وآن حضرت سر مبارك بر زانوى علىعليه‌السلام نهاد و بخواب رفت حضرت اميرعليه‌السلام هيچ تكانى نخورد تا اينكه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيدار شد وخورشيد غروب كرده بود و چون حضرت علىعليه‌السلام نماز عصر خويش را اقامه نكرده بود در اين حال رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرضه داشت

اللهمّ انَّ عَبْدَكَ عليّا احتبسَ بِنَفْسِهِ عَلى نَبِيِّكَ فَرَدّ عَلَيه الشَمس قالت اَسماءِ : فَطلعت عليه الشّمسِ حَتّى على الجِبالِ و على الا رض وقام عَلىُّ فتوَضَّاء و صَلَّى العَصْر ثُمَّ غابَتِ الشّمس .(١٣١)

الهى بنده تو على بخاطر پيامبرت سكوت كرد و موجبات استراحت او را فراهم نمود [و نسبت به نماز عصر نتوانست قيام كند] پس بخاطر او آفتاب را برگردان [تا او بتواند بموقع نماز عصرش را بجاى آورد] اَسماء گويد: در اين هنگام آفتاب طلوع كرد وكوهها وزمين را روشن ساخت و حضرت علىعليه‌السلام وضو گرفت ونماز عصرش را بجا آورد و بعداز آن دوباره آفتاب غروب كرد.

و حادثه دوم ردّ شمس در زمان خود آن حضرت اتفاق افتاد.

حضرت باقرعليه‌السلام از پدرش و او از امام حسينعليه‌السلام نقل مى كند وقتى كه پدرم از جنگ نهروان بر مى گشت از منطقه بابل گُذر مى كردند كه با وقت نماز ظهر و عصر مصادف شد وگروهى از لشكر توانستند نماز را با امام اقامه كنند ولى تعدادى نتوانستند از اين فيض الهى بهره مند شوند امّا وقتى كه به منطقه بابل رسيدند خورشيد غروب كرده بود از عدم درك فيض نماز به امامت آن عزيز خدا ناراحت بوديم و غروب آفتاب هم به ناراحتى ما مى افزود در اين حال حضرت فرمود: مقدارى آب برايم بياوريد و سپس وضو ساخت و فرمود: يا جويريه آماده شويد براى اقامه نماز عصر، عرض ‍ كردم : چگونه نماز عصر را اقامه كنيم در حالى كه خورشيد غروب كرده است حضرت فرمود بلند شو براى نماز.

مى گويد من درحال ذكر اقامه نماز بودم كه لبهاى مباركش حركت كرد بدون تاءخير خورشيد طلوع كرد وما در پشت سرش ‍ نماز خوانديم و بعد از اقامه نماز، دو باره آفتاب غروب نمود وستارگان در آسمان مشاهده شدند و روبمن كرد و فرمود: براى نماز مغرب آماده شو اى كسى كه يقينش ضعيف است.(١٣٢) [ياضَعيفَ اليَقين ] و در كتب روائى موضوع برگشت آفتاب به دعاى حضرت علىعليه‌السلام با صراحت كامل نقل شده است و هيچ ترديدى در آن وجود ندارد ليكن براى كسانى كه از خاندان نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاصله گرفته و در چنگال حواس پنجگانه خود مسائل روزگار را مى سنجند پذيرفتن و درك اين موضوع ، مشكل است زيرا در تصوّر وى آفتاب با آن قدرت انرژى و نور در يك مدار ويژه اى بحركت خويش ادامه مى دهد وبا كمترين بى نظمى او منظومه شمسى را دچار مشكل مى سازد.

اما اگر در سر سفره معنويت آل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار بگيرد بينش كاملترى به جهان هستى و موجودات آن پيدا مى كند مبنى براينكه خورشيد با خانواده خودش و يا ساير كهكشانهائى كه با اين امكانات وسيع علم و صنعت از آمار و اسرار موجود شان خبرى درست در اختيار نيست همگى در تحت قدرت خالق يكتا بوده و هر لحظه مى تواند در كميّت وكيفيّت آنها تصرّف كند امامت يك عهد و يا مقام و مسئوليّت الهى است كه در اختيار خاندان معصوم پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وخود ايشان قرار گرفته است

به عبارت ديگر: ولايت خداوندى بر تمام مخلوقات جهان هستى با اذن پروردگار متعال در چهارده معصومعليه‌السلام يعنى حضرت محمّد وعلى وفاطمه و يازده فرزندان معصومشان (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) تبلور يافت و در اين صورت آفتاب عالمتاب مانند ذرّه اى كه در تصرف كامل انسان است در اختيار ائمه هُدىعليه‌السلام مى باشد و كسى كه آفتاب را از هنگام غروبش بوقت عصر بر مى گرداند قادر است از بى نظمى آنها هم جلوگيرى كند در هر حال نقص در بينش ماست كه حقيقت امام را همچون آفتاب نمى توانيم بينيم

حضرت امام رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

الامامُ كالشّمْسِ الطّالِعَة اَلْمُجلِلَّة بِنُورِها لِلعالم وَ هىَ بِالاُفُقِ بحَيثُ لا تَنالها الاَيْدى(١٣٣) والابصار.

امام مانند خورشيد فروزان است كه به نورش عالم روشن است و او در يك گوشه از جهان قرار گرفته كه ديدگان قادر به ديدنش نيستند دست و قدرت بشر هم بوى نخواهد رسيد [و نمى تواند آن را درك كند]

وقتى كه حيات ورشد و سلامتى موجودات بوجود خورشيد وابسته است وبانور وحرارتش تمامى جنبدگان را پرورش ‍ مى دهد اگر انسان يا نبات يا هر موجود زنده اى ديگر در يك محيط بسته و بدون نفوذ نور آفتاب زندگى كند به يك سرى كمبودهاى جسمانى مبتلا مى شود در نتيجه پژمرده گى در قيافه اش هويدا مى شود.

امام در نور ولايت و امامت خود، تمامى موجودات خصوصا انسان را رشد مى دهد و براى زندگى سالم آنها، ميكروبهاى خطرناك را از مسير هدايت آنها دفع مى كند و در حديث شريف كِساء خالق عالم مى فرمايد:

... وَعَزّتى وجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبنيَّةً و لا اَرْضَا مَدْحِيَّةً وَ لا قَمَرا مُنيرا و لا شَمْسا مُضيئةًوَ لا فَلَكا يَدُورُ وَ لا بَحْرا يَجْرى وَ لا فُلْكا يَسْرى اِلاّ لاَِجْلِكُمْ وَ مُحَبَّتِكم(١٣٤)

بعزّت و جلال خودم قسم ، اين آسمان موجود و زمين كشيده شده وماه نورانى و خورشيد روشنى دهنده وفلك حركت كننده و درياى روان و كشتى سيّار را نيافريده ام مگر براى بخاطر شما و دوستى شما پيامبر واهل بيت (صلوات اللّه عليهم ).

بنابراين جهان هستى تحت قدرت و ولايت اَسْماء حُسنى خداوند تبارك وتعالى يعنى حضرت محمّد بن عبدالله وصديق طاهرهعليها‌السلام و حضرت علىعليه‌السلام ويازده فرزندان معصومش (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) مى باشد.

وجود پر بركت امامعليه‌السلام در عمق وجود بشر دانه هاى ايمان را پرورش مى دهد و از ميان خروارها خواسته هاى قلبى و غرائز نفسانى برنامه هاى رشد و هدايت و تكامل وى را فراهم مى سازد از آنجائى كه انسان خود را در قالب محيط زمان ومكان و عالم مادّه مى بيند و اسباب توفيق خود را در رسيدن به كمالات وارزشهاى زندگى از همين راه انتظار مى كشد و در مورد ماوراء مادّه و جهان غيب و نقش آن در موفقيتهاى بشر، هيچ مطالعه اى ندارد و در باره خداى سبحان و عدالت وقدرت او اطلاعاتى دارد ليكن علم وآگاهى وى به باور و قبول قلبى مبدّل نمى شود و در آنجا هم به جهت مادّى مى انديشد.

غافل از اينكه جهان مادّى و تمامى موجودات آن ، از عالم غيب هدايت مى شوند و اساسى ترين اميدها در روح و روان بشر از آن عالم ريشه مى گيرد.

خورشيد تمامى موجودات را پرورش مى دهد و از مادّه حيات بخش خود به آنها مى دهد دانه اى كه در زير خروارها خاك دفن شده به بركت آفتاب جان مى گيرد و از زير خاك سر بر افراشته و به كمال خويش ادامه مى دهد ليكن دانه را وظيفه ايست و آن اينكه تمامى اين كمالات را كه در خود مى بيند از بركات خورشيد بداند با اينكه اعتراف دانه به اين واقعيت هيچ تاءثيرى در بركت نور خورشيد ندارد ولى قبول آن به امتيازهايش مى افزايد.

وجود امامعليه‌السلام با نورانيّت معنوى جهان هستى را در زير پوشش خود قرار داده است و وجود اين همه امكانات و نعمت ها در مسير رشد و هدايت و تكامل بشر به آن آفتاب رحمت الهى وابسته است دوست و دشمن در زير سايه رحمتش زندگى مى كنند و در يك مقام و منزلت بلندى قرار گرفته است كه برهمه عالم اشراف دارد و آنها را زيرنظر گرفته است هركسى در هرگوشه اى از جهان نمى تواند خود را از ديد ظريف و دقيق آن خاندان عصمت و طهارتعليهم‌السلام مخفى كند بلكه به اعماق قلبها نفوذ داشته و از نيّت ها خبر مى دهند.

وانسان نمى تواند آن مقام و مسئوليّت الهى را كه در اختيار امامان معصومعليه‌السلام قرار گرفته است درك كند همانطورى كه ديدن آفتاب در ظرفيّت چشمان بشر نمى باشد و او نمى تواند بطور مستقيم به خورشيد تماشا كند نور ولايت و امامت هم از ظرفيّت و توان درك انسان بالاتر است و او نمى تواند به يك عمل كوچك امامعليه‌السلام بنگرد وآن را تفسير نمايد بلكه به مجرد ديدن ويا شنيدن آن دچار عجز مى شود و حضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

(وَ هُوَبالا فُقِ حَيْثُ لا تَنالُه الاَبْصار وَلا الاَيْدى ).(١٣٥)

امام در يك جايگاه مخصوصى قرار گرفته كه

چشمان بشر قادر بدركش نيستند و دست قدرتشان هم نمى تواند بدان راه پيدا كند.

فصل هشتم :امام چراغ نور افكن خداست

در شب تاريك و ظلمانى ، مطالعات انسان مِتر جديدى را بكار مى گيرد واجسام نورى را مى تواند درك كند يعنى آن اجسامى كه داراى شعاع نورى هستند قابل شناسائى و تشخيص مى باشند در اين صورت ديدگان بشر از اطراف خود دست كشيد وبه بالاى سر خود نگاه مى كند ستاره گانى را در قيافه هاى كوچك ويا بزرگ با چشمك هاى نورى ، مى بيند بعد به يك نور بزرگى در اواسط هرماه قمرى برخورد مى كند كه در مقابل حسّ بينائى وى بايك حجم بزرگ و شعاع نور زياد قرار گرفته است و اين كره ماه است كه از همسايگان كره خاكى و از خانواده منظومه شمسى بشمار مى رود.

ماه ضمن اينكه فضاى خود را روشنائى مى دهد به همسايگان نزديكش دست بخشش دارد و در برابر آنها احساس ‍ مسئوليت مى كند و شب هنگام كه زنجيرهاى تاريكى شب كره زمين را به اسارت مى كشد بفرياد او مى رسد وآنچه در توان دارد در حق همسايه مضايقه نمى كند واين يك درس آموز بزرگى است حال به ماه كه از آيات و نشانه هاى الهى است توجه كنيم پروردگار عالم چه اسرارى را در آن آفريده است چون بعداز خورشيد دوّمين ستاره يا سيّاره اى كه در ميان اجرام كيهانى موقعيت خاصى داشته وافكار بشر را مجذوب خود ساخته است كره ماه است

كره ماه يا همسايه ديوار به ديوار زمين

در تمام ايام سى روز وقتى كه به آسمان نگاه مى كنيم قيافه هاى متفاوتى از كره ماه در هر شب آشكار مى شود و در وسط سى روز قرص و دايره كامل آن هويدا مى شود كه در اصطلاح حديث به آن شب (ليلة البدر) گويند نور ماه هر چند در همين شب /٠٠٠/٤٦٠ مرتبه كمتر از نور آفتاب است ولى در عين حال چراغى است كه شبها سطح زمين را با نور ملايم و كمرنگ خود روشن مى كند واز زمانهاى قديم در خدمت همگان بوده است

با اينكه نيروى برق در حال حاضر از شدّت احتياج بشر به اين چراغ فروزان الهى تا حدودى كاسته است اما اكثر روستائيان و دريانوردان و جهانگردان از نور آن كاملا استفاده مى كنند.

آيا نور موجود در كره ماه اكتسابى است

ماه نور خود را از خورشيد مى گيرد مانند آئينه ايست كه در مقابل آفتاب قرار گرفته است آئينه نورى از خود ندارد ليكن قابليّت دريافت نور را دارد و با هر اشعه اى كه تماس بگيرد فورا در فضاى ديگر آن را پخش مى كند و اين درس ‍ بزرگى است براى جهان بشريت ، كه دنبال احتكار نباشند وهر فيضى را كه دريافت نمودند در اختيار ديگران قرار بدهند.

و در قرآن مجيد خداى متعال به خورشيد و ماه قسم مى خورد و به چگونگى نورانيت آنها اشاره مى كند ومى فرمايد:

( والشَّمسُ وضُحيها والقَمَر اذا تَليها... ) .(١٣٦)

قسم به خورشيد و روشنائى آن و قسم به ماه وقتى كه به دنبال آفتاب طلوع مى كند، مفسرين گفته اند كه اشاره به ماه در موقع بدر كامل يعنى شب چهارده است زيرا ماه در آن شب مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مى دارد.

دو كلمه هميشه در آيات قرآن و روايات آمده است

١ - نور.

٢ - ضياء گاهى آفتاب به كلمه نور وگاهى به ضياء متصّف است و در آفتاب هم از كلمه نور استفاده مى شود.

و در حديث است كه مراد از خورشيد نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مراد از ماه حضرت علىعليه‌السلام است و اين دو بزرگوار اسرار جهان هستى مى باشند و تشبيه كردن آفتاب و ماه و يا ستارگان درخشان ، به ايشان ، از جهت اين است كه مردم اعم از با سواد و بيسواد به فوائد و منافع و آثار پر بار ماه و خورشيد، هرچند اجمالا آگاهى دارند و مى دانند اگر خورشيد نقاب بر سركشد هيچ موجود زنده اى نمى تواند به حيات خويش ادامه دهد نقش وجودى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و حضرت على و يازده فرزندان معصومش (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) در حيات و رُشد و تكامل مخلوقات الهى خصوصا انسان ، همانند خورشيد و ماه است

امام اختر راهنما

در يك شب ظلمانى اگر كسى بخواهد در مسيرى حركت كند نياز قطعى بوجود چراغ هاى پر قدرت و نور افكن ها قوى دارد چون حسّ بينائى انسان در شعاع نور مى تواند او را هدايت كند در غير اين صورت چشم را معنائى نخواهد بود زيرا چشم مانند دوربينى است كه در كنار شعاع نور قادر به عكس بردارى است

وقتى كه خورشيد از فضاى كره زمين غروب كرد تاريكى شب از راه مى رسد موجودات تمامى كار وكوششها و فعاليتها را تعطيل كرده و در لانه و آشيانه خود به استراحت مشغول مى شوند اما وقتى كه ماه در جايگاه خورشيد قرار مى گيرد با نور خود به رفع مشكلات موجودات قيام مى كند و آنها را در برنامه هاى شبانه يارى مى كند.

حضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

الامام البَدْرِ المُنير:(١٣٧) امام مانند ماه شب چهاردهم است [كه با غروب آفتاب هويدا مى شود. ]

والسِّراج الزّاهر وَ النُّورُ السّاطع وَ النَّجمُ الهادى فى غياهِبَ الدُّجى(١٣٨)

امام چراغ فروزان ، و نور طلوع كننده ، و اختر راهنما در اعماق تيرگى هاست

والدليل عَلى الهُدى والمُنْجى مِنَالرَدّى(١٣٩)

امام راهنماى هدايت و نجات دهنده از هلاكت وبدبختى است

نور ماه وستارگان ونور افكن ها در ظلمت شب مشكلات موجودات خصوصا انسان را حل مى كنند و فراز و نشيب هاى مسير زندگى را نشان داده تا وى را از گرفتار شدن به بدبختيها نجات دهند.

وجود مقدس امامعليه‌السلام مانند آفتاب و ستارگان راهنماست كه در تاريكى ابرهاى غليظ جهالت و نادانى ، افكار و انديشه جامعه انسانى را از گزند حوادث كبر و غرور و شرك نجات مى دهد.

امام مانند نور افكن پرقدرت در يك فضاى خيلى وسيع ، قرآن مجيد را زير نظر گرفته واز دست بُرد ظالمان و هوا پرستان نجات مى دهد.

امام همان نور هدايت كننده الهى است كه در مدت چندين قرن با وجود اين همه اوضاع خطرناك و سردمداران كفر و نفاق وشرك بر عليه قوانين آسمانى توانست سُنّت رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با عظمت تمام نگهدارى كرده واز نفوذ شياطين انس و جنّ براى تحريف واز بين بردن آن ، جلوگيرى كند.

امام احياء كننده ارزشهاى معنوى است و با آموزشها و پرورشهاى ظاهرى وباطنى خويش زمينه هاى خير و سعادت و خوشبختى جامعه انسانى را فراهم مى كند.

بررسى مختصر از اوضاع بيست وپنج ساله

در يك نگاه به جوّ خطرناك ، و تاريكى زمان ، بعد از رحلت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين نكات در مورد امام ، تحقّق پيدا مى كند براى اينكه وضع مسلمين دريك شرائطى بود كه ديگر براى نابودى اسلام جز مسلمانها دشمن ديگرى مطرح نبود تمامى هوا پرستان و يادگاران دوران جاهلى كه درظاهر لباس مسلمانى پوشيده ولى در باطن به همان عقيده و افكار وحشى گرى وابسته بودند و اسلام را وسيله اى براى تحققّ خواستها و اميال نفسانى خود انتخاب كرده بودند واين حقيقت دركتب تاريخ و روائى از عامّه و خاصّه آمده است ما به چند نمونه از اوضاع خطرناك آن زمان اشاره مى كنيم تا روشن شود كه بعداز پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر امامت نبود هيچ اثرى از آئين الهى در دست نمى ماند واينكه خداى متعال مى فرمايد ما حافظ قرآن و شريعت هستيم يعنى بوسيله امام در هر عصر وزمان قوانين الهى و سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسدارى مى شود.

ابوبكر كانديد خلافت

عمر بن خطاب بيعت ابوبكر را بعد از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين تعريف مى كند.

كانَتْ بيعة ابى بكر فَلْتَة وَ قَى الله المسلميّن شَرَّها فَمنْ عاد مثَلها فَاقْتُلُوه .(١٤٠)

بيعت ابوبكر يك كار نسنجيده وجنايت بار بود خداوند جامعه اسلامى را از شرّآن نگهدارد بعد از اين هركسى به چنين عملى دست بزند او را بكشيد.

فَلتة : آن عملى را گويند كه هيچ طرق معقولى در آن بكار گرفته نشده وقتى كه عمر بن خطاب چنين تعريفى از بيعت ابوبكر دارد و براى تكرارش حكم قتل صادر مى كند نشان مى دهد كه در بيست و سه سال خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آسمان جهان اسلام بانور ولايت چنان روشن بود كه هيچ احدى احساس ظلمت نمى كرد ولى به مجرد رحلت ايشان ، دود غليظ هواى نفس روز روشن را به شب تبديل كرد.

اعمال ابوبكر ظلم و گناه و تجاوز وى را نشان مى دهد و براى ديگران زمينه هاى ظلم و گناه وانحراف را فراهم مى كند.

دائما مى گفت كه من در اين مقام خلافت شك دارم كه آيا براى من سزاوار بود بدين كار دست بزنم يانه ؟(١٤١) و درجائى ديگر آمده است مى گفت :

اَقيلُونى فَلَسْتُ بِخيرَكُمْ وَ عَلّىٌ فيكُمْ.(١٤٢)

مرا واگذاريد كه من بهترين شما مردم مسلمان نيستم جائى كه علىعليه‌السلام درميان شماست

٢ - حضرت فاطمهعليها‌السلام را از ارث پدرى وحق واقعى خودش محروم كرد فدك يك مكان بزرگ با زمين هاى زراعى درحال حيات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دخترش خانم فاطمهعليها‌السلام بادستور خداوند واگذار شد ولى ابوبكر از اولين روز خلافت پايه و اساس ظلم وتجاوز را بنيان نهاد (و در هنگام مرگش مى گفت اى كاش به چنين عملى در حق فاطمهعليها‌السلام دست نمى زدم(١٤٣)

٣ - شهادت اولياء خدا و يگانه شخصيت اسلام بعد از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نپذيرفت وگفت يا على نمى توانم گواهى تو را در حق فاطمهعليها‌السلام قبول كنم در حالى كه حضرت على وفاطمه (سلام اللّه عليهما) معصوم و عزيزان درگاه خدايند كه خداوند به خشم وغضب فاطمهعليها‌السلام ناراحت مى شود.

قال رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اِنَّ اللّه يغضب لغضبكِ و يَرْضى يرضاكِ.(١٤٤)

و آيه تطهير بيان كننده عصمت اهل بيتعليه‌السلام است

٤ - دستور داد خانه علىعليه‌السلام را آتش زدند كه عمر بن خطاب مى گفت يا بايد با ابوبكر بيعت كنيد و يا بخانه اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آتش زده وهمگان را درآن مى سوزانم(١٤٥)

٥ - جنايتكارانى را مانند خالد بن وليد كه مسلمانى را بدون علت بقتل رساند و در همان شب با زن وى زنا كرد مورد عفو و تشويق قرار داد.

و اما عمر بن خطاب

١ - در حين وفات پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او توهين وجسارت كرد وقتى كه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود كاغذ و قلم و دوات برايم آماده كنيد تا براى شما مطلبى را يادداشت كنم كه بعد از من دچار اختلاف نشويد در اين حال عمر برخواست و از آوردن قلم و دوات و كاغذ مانع شدوگفت : (انّ الرَّجُلَ لَيَهجرُ) اين مرد [پيامبر] هذيان يا سخن لغو مى گويد.(١٤٦)

٢ - بيعت ابوبكر را براى همه مردم واجب ولازم قرار داد وهمگان را مجبور كرد تا باوى بيعت نمايند و آتش زدن خانه حضرت علىعليه‌السلام و با دسته تازيانه به سينه وشكم فاطمهعليها‌السلام زد كه منجر به سقط جنين شد وو... نشان دهنده اوج تحميل واجبار وظلم او بود.(١٤٧)

٣ - فوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انكار كرد و سپس با تذكر ابوبكر پذيرفت و از اين مطلب چه هدفى داشت تا باين روز مشخص نشده است.(١٤٨)

٤ - بيت المال را هر طور دلش مى خواست مصرف مى كرد براى عائشه و دخترش حَفصة در هر سال ده هزار درهم مى داد ليكن براى اهل بيتعليه‌السلام خمس را تحريم نمود.

براى خودش هشتاد هزار درهم ازبيت المال بر مى داشت ولى حق قطعى و مُسلَّم حضرت فاطمهعليها‌السلام را تصرّف كرد.(١٤٩)

٥ - مغيرة بن شعبه را كه زنا كرده و با ادلّه شرعى بهاثبات رسيده بود مورد عفو قرار داد.(١٥٠)

٦ - با حكم خدا ازدواج موقت مخالفت كرد وآن را تحريم نمود.(١٥١)

٧ - بدعتهائى كه وارد دين مبين اسلام كرد يكى دوتا نيست به آدرس داده شده مراجعه شود.(١٥٢)

و اما عثمان بن عفّان

١ - هر نوع فسق و فجور را در جامعه رواج داد واشخاصى مانند وليد بن عقبه شرابخوار و دروغگو را بر طبق آيات ١٨،از سوره سجده و ٦، حجرات كه مسلم بود به پست و رياستى منصوب كرد. و او در حال مستى اقامه نماز مى كرد و مى گفت اى مردم ، اگر شما علاقمند هستيد من حالم خوب است به تعداد ركعات نمازهاى يوميّه اضافه كنيم.(١٥٣)

٢ - سعيد بن عاص را دركوفه مسئوليّت داد و او به فسادهاى ناگوار دست مى زد كه مناسب گفتن نيست.(١٥٤)

٣ - عبدالله بن سعد را والى مصر نمود مردم هر اندازه به عثمان از فساد وى شكايت مى كردند او بطور مخفى وى را تشويق مى كرد.(١٥٥)

٤ - حكم بن العاصى كه از ناحيه رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخاطر اعمال زشت وكفر آميزش از مدينه تبعيد شده بود توسط وى به مدينه بازگشت بدون آنكه به اعمالش توبيخى كرده باشد.(١٥٦)

٥ - به خويشان خود بذل وبخششهائى هنگفتى مى كرد:

١ - به دخترانش چهار صد دينار ٢ – به مروان صد هزار دينار ٣ - به حكم بن العاص صدقات را كه به سيصد هزار دينار بالغ بود بخشيد و و...(١٥٧)

٦ - صحابه مورد احترام رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به ضرب و زندان و تبعيد محكوم كرد مانند، عبدالله بن مسعود عمار ياسر، ابوذر غفارى ، وو... با اينكه صداقت و ايمان و جهاد و فداكاريها آنها از ناحيه خدا و رسولشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد احترام و پذيرش قرار گرفته بود.(١٥٨)

٧ - در چندين موارد از افراد فاسق مجازات وحدود الهى را تعطيل كرد.(١٥٩)

٨ - شريعت الهى را مورد استهزاء قرار داد.(١٦٠)

اما معاوية ابى سفيان

١ - تحريف حديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قتل عمار ياسررحمه‌الله .(١٦١)

٢ - در تمامى سخنرانيها فحش وپرخاش برحضرت علىعليه‌السلام را لازم و واجب قرار داد با اينكه آيات فراوان و احاديث زيادى از رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق اميرالمؤ منينعليه‌السلام بود مبنى براينكه ايشان ، نفس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خليفه و حجت خدا، و معيار شناخت مؤ من از منافق هستند.(١٦٢)

٣ - حضرت امام حسن مجتبى را مسموم كرد وفرزندش يزيد (ملعون ) حضرت امام حسينعليه‌السلام را شهيد و حرمهاى رسولخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اسير و در شهرها براى تماشاى مردم واظهار قدرت خود مى گردانيد.(١٦٣)

٤ - در حدود چهل هزار نفر از مهاجر وانصار و فرزندانشان را بقتل رساند.(١٦٤)

٥ – و گروه زيادى از صحابه را در راه رسيدن خود به آرزوهاى نفسانى خويش از راه اعطاء مال و ثروت و مقام وتهديد استخدام مى كرد تا بتواند با ايجاد جَوّنا سالم نورانيت آفتاب را در زير ابر غليظ نادانى وجهالت خود قرار دهد.

معاويه دريك سفر حج بعداز تسلّط كامل بر مردم وقتى كه به مدينه وارد شد دستور داد تا در كوچه وبازار با صداى بلند بگويند از عهد و امان معاويه بيرون است كسى كه در مناقب على وفضيلت اهل بيتعليهم‌السلام حديثى روايت كند لعن ونفرين را براى آنها به خطباء بصورت منشور قرار داد وقتى كه به شام برگشت به تشييد قواعد پادشاهى خويش وتمهيد تباهى شيعه اميرالمؤ منينعليه‌السلام پرداخت و در نسخه واحده در تمام بلاد به جانب حكّام وعمّال منتشر كرد كه نام دوستان على و مُحبّين او را از ديوان عطايا محو كنند وايشان را به قتل برسانند وهركس را به دوستى آن حضرت متهم سازند اگر چه استوار نباشد به همان تهمت او را بكشند وسر از تنش جدا كنند وبا انتشار اين پيام در تمام شهرها عمّال وى دست به جنايات بزرگى مى زدند و هيچ كس جراءت نداشت كه از حضرت علىعليه‌السلام حديثى نقل كند واين برنامه ها ادامه پيدا كرد تا جائى كه گروهى از قُرّاء رياكار وفقهاء دنيا پرست احاديث زيادى در فضيلت بنى اميّه جعل كردند وحضرت على واهل بيتعليه‌السلام او را هدف بهتان و تهمت ساختند و در اثر اعمال ورفتارشان اشخاص چاپلوس ‍ ودين فروش ومنحرف به صحنه آمده و تمامى ارزشهاى دينى را به باد استهزاء گرفتند(١٦٥)