آزمايش و اخلاص در امامت و وعظ
براى شناخت نيت خالص در امامت جماعت بايد خود را بيازمايد.
مثلا:
(الف خود و ميل خود را به امامت ملاحظه كرده و بنگرد كه آيا بخاطر دوستى مقام و عزت امامت به آن راغب است يا بخاطر امر خدا و خوشنودى او. اگر ديد در صورتى كه ماءمومين او كم يا كسانى كه از امامت او اطلاع دارند، كم مى باشند ميل او هم به امامت كمتر است ؛ يا ببيند رغبت او به امامت اعيان و اشراف و پادشاهان بيش از رغبت او به امامت ديگران است ، بايد بداند قصدش يا خالص براى جاه و مقام است يا مخلوط با آن و اگر نفس و شيطانش ميل او را آراسته و به او بگويند: ميل تو به زيادى ماءمومين بخاطر زيادى ثواب و از جهت ترويج دين و بزرگداشت شعائر خداوند است ، نبايد با اين وسوسه فريب بخورد؛ مگر زمانى كه صدق قصد خود را در بدست آوردن ثواب بيشتر، بررسى نمايد.
(ب يا اين كه فرض كن ، اگر امامت يك يا دو نفر را كه به جهات مختلفى به رضايت خداوند نزديكتر و پاداش آن ، از امامت انبوهى از مردم بيشتر است را داشته باشى ، آيا رغبت و ميل تو در اين صورت به اين جماعت كم ، بيشتر از جماعت زياد است ، يا نه شناخت صدق نيت در ترويج دين و بزرگداشت شعائر از اين راه نيز ميسر است كه فرض كنى اين مطلب ، با امامت شخص ديگرى بيش از امامت تو تحقق پيدا مى كند- بخصوص زمانى كه تو نيز به او اقتدا كرده اى - و ببينى آيا رغبت تو به ترويج و بزرگداشت در اين صورت ، با زمانى كه تو امام جماعت بودى ، تفاوت دارد يا نه
و اگر نفس و شيطان باز وسوسه كند كه ميل تو، به ترويج با امامت خودت به اين جهت است كه مى خواهى سعادت اين عبادت نصيب تو شود، نه ديگران زيرا عابدين در اين عبادت با هم مسابقه مى دهند، باز هم تا موقعى كه صدق نيت را آزمايش ننموده اى از صدق اين نيت مطمئن نشو. و امتحان اين نيت هم به اين ترتيب است كه فرض كنى ، اگر به ديگرى اقتدا كنى و اين ترويج و بزرگداشت تحقق پيدا كند، آيا رغبت تو به ( اقتدا نمودن ) بيش از ( امامت ) خواهد بود يا خير؟
امر صدق و اخلاص باريكتر از مو و بر بسيارى از عاملين مدتهاى طولانى پوشيده مانده و با اتفاق رويدادى ارشاد شده اند.
از بعضى از علماى بزرگتر نقل شده است كه سى سال در صف اول نماز جماعت حاضر مى شد، بعد از سى سال بخاطر مانعى نتوانست به صف اول برسد و در صف دوم ايستاد و گويا از اين كه او را در صف دوم مى ديدند، خجالت مى كشيد اين جا بود كه فهميد مواظبت او بر صف اول همراه با ريا بوده است بهمين جهت تمام نمازهاى اين مدت را قضا كرد.
برادرم ! به اين عالم مجاهد بنگر و در مقام والاى او در تلاش و كوشش تاءمل كن كه چگونه در اين مدت طولانى هميشه در نماز جماعت در صف اول حاضر بود و عهده دار امامت جماعت نشد و آنگاه بخاطر اين شبهه نماز سى سال را قضا كرد. و از اين مطلب به عظمت كار و اهتمام زياد گذشتگان در اخلاص و تلاش پى ببر.
وعظ نيز مانند امامت است علاوه بر اين كه وعظ نيز خود آفات بسيار دقيقى دارد و اكثر آن از آفات زبان بشمار مى آيد. آفاتى كه بزرگان نتوانسته اند از آن دورى كنند و به همين جهت سكوت را اختيار كرده و آن را مطلقا بهتر از سخن دانسته اند؛ با اين كه سخن قطعا بهتر از آن است زيرا تمامى خيرات با سخن گفتن بوجود آمده ، و با كلام است كه خير در ميان مردم جارى مى گردد.
آداب وعظ و آفات زبان
مجاهد بايد تمام مراتب صدق و اخلاص را كه در مورد امامت گفتيم رعايت نموده ، و علاوه بر آن مواظب آفت سخنان نيز باشد كه مبادا دروغى بر خدا بسته يا آنچه كه نمى داند بگويد يا خود ستايى كرده يا كلامى بگويد كه در ضمن آن فضيلتى را براى خود ثابت كند يا مردم را در نادانى بيندازد يا فتنه انگيزى نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و ساير ضررهايى كه ممكن است به مسلمين برسد، بشود؛ يا عقيده اى انحرافى در مردم بوجود آورد - گرچه با اين شكل باشد كه مثلا شبهات شيطان و جواب آن را بيان كند و شنوندگان از درك جواب عاجز بوده و به اين ترتيب گمراه و كافر شوند - يا در ترسانيدن يا اميدوار كردن آنقدر زياده روى كند كه شنوندگان ماءيوس يا مغرور شوند؛ يا چيزى بگويد كه شنونده غلو و زياده روى كند؛ يا او را نسبت به ائمه و پيامبران بدعقيده نمايد؛ يا بى احترامى ، بخصوص به خواص ، نموده و در مورد گذشتگان بدگويى كرده و به پيامبران و اوصيا و علما تهمت بزند؛ يا با سخت گيرى به بندگان و گفتن چيزهايى كه مردم نمى توانند انجام دهند، آنان را متنفر و موجب بيزارى مردم از خير و شرع ، عبادات ، علوم ، پيامبران و خداى متعال گردد؛ يا با نقل كارهاى فاسقها و اشرار شر بپا كند؛ يا بعضى از چاره هاى شرعى ناپسند را به مردم ياد داده يا در منبر بى پرده سخن بگويد؛ بخصوص در جايى كه زنان او را ديده و صداى او را مى شنوند؛ يا سخنان زشتى بر زبان رانده يا كارهاى قبيحى را انجام دهد. زيرا از بعضى از واعظين نقل شده است كه چگونگى استبراء را بطور عملى و از روى لباس ، بر منبر آموزش مى دادند؛ و از بعضى از آنان نقل شده است كه با فحشهاى زشتى به افراد گناهكار دشنام مى دادند. تمام اين موارد از آفات وعظ است كه البته آفات زياد ديگرى نيز غير از آنچه گفتيم دارد.
واعظ بايد بعد از رعايت تمام موارد فوق (تكميل مراتب اخلاص و صدق در اخلاص ) به اين آيه نيز عمل كند: ( آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد در حالى كه خودتان را فراموش كرده ايد. ) او بايد اول خود را موعظه نموده و خود را به آن بيارايد، آنگاه با نرمى و مدارا و حكمت ، مردم را موعظه نمايد.
اگر شنوندگان معمولى بودند، بيش از آنكه آنان را اميدوار نمايد، آنان را ترسانيده و انذار دهد و اگر در ميان آنان كسى باشد كه اين مطلب براى او ضرر دارد، بايد از حضور او در جلسه وعظ جلوگيرى نموده يا حال او را در نظر بگيرد. از ذكرياعليهالسلام
نقل شده است كه وقتى يحيىعليهالسلام
در مجلس وعظ او حاضر مى شد، از آتش ، عذاب و انذار نمى گفت برعكس ، گاهى شنوندگان غرق در گناهان بوده و بيان روايات اميدوارى به خدا و كرم و بردبارى زيادش ضرر داشته و باعث نابودى آنان مى گردد.
خلاصه واعظ بايد مانند پدرى دانا كه در تربيت فرزندان خود در پى اصلاح آنان است نه زيان رساندن به آنان مصالح و منافع آنان را در نظر گرفته و به حال آنان مفيد باشد. و نيز وعظى مؤ ثر و مفيد است كه همراه با كار و عمل باشد نه سخن تنها، و گاهى تفاوت عمل واعظ با سخنش باعث جراءت شنونده بر گناهان و بى اعتقاد شدن او به علما و حتى به پيامبران مى گردد؛ بگونه اى كه او را از دين خارج مى كند. حتى نبايد ثوابهاى زيادى را كه در بعضى از روايات براى عمل كوچكى آمده كه قبول آن براى عقل سخت مى باشد را بگويد؛ مگر اين كه همراه با آن قدرت خدا را بيان و علت اين مقدار ثواب را براى اين عمل بگويد تا كسى آن را انكار نمايد؛ و بدين ترتيب وعظ او باعث انكار روايات يا انكار اصل ثواب و عقاب نشود؛ بخصوص در زمان ما كه كفار شك و شبهه هاى زيادى ايجاد، و ايرادهاى زيادى از مسلمين عوام مى گيرند، تا آنان را از دين خارج نمايند.
نمى گوييم اصلا اين مطالب را بيان نكنند. بلكه منظور اين است كه به همراه ذكر اين گونه موارد، مطالبى بگويند كه عقل براحتى بتواند آن را بپذيرد. مثلا اگر نقل كند كه خداوند متعال به كسى كه دو ركعت نماز بگذارد، در مقابل هر حرفى از قرائتش ، قصرى از مرواريد و زبرجد به او مى دهد، همراه با گفتن اين ثواب ، براى اين كه آن را بعيد نشمارند بگويد: به عالم خيال بنگريد كه آن را بدون عمل و درخواستى به هر انسانى داده اند و انسان مى تواند با آن در يك ساعت هزار شهر از مرواريد را در خيال خود بوجود آورد. و خداوند متعال همانگونه كه توانايى دارد عالم خيال را ايجاد كند همينطور مى تواند آنچه را كه در عالم خيال است به واقعيات خارجى تبديل نمايد. همانگونه كه در روايات درباره بهشتيان آمده است كه آنها هر چه را كه بخواهند مى توانند بوجود بياورند. و اين نيست مگر بخاطر نيروى وجود و توانائيشان بر تبديل شكلها به واقعيات خارجى و هيچ بعيد نيست كه خداوند در عالمهاى آخرت چنين قدرتى به بندگان مؤ منش بدهد، و در همين دنيا نيز خداوند به بعضى از بندگانش چنين قدرتى را عنايت كرده است ؛ چنانچه مى بينيم كه بعضى از پيامبران و اوليا چنين قدرتى داشته اند. امام رضاعليهالسلام
تصوير شير را به شير واقعى تبديل نموده و به او دستور داد كه آن شخص پليد را بخورد. و اين نمونه اى است و نيز خداوند به هم صحبت خود موسىعليهالسلام
توانايى داد تا عصا را به مار تبديل نمايد؛ و به روح خود عيسىعليهالسلام
توانايى داد كه مردگان را زنده كند؛ و به محبوب خود، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
توانايى داد كه ماه را دو نيم و مردگان را زنده نمايد و سنگريزه را به سخن آورد و مريضان را شفا دهد و در طبيعت دخل و تصرف نمايد. بلكه همان قدرتى كه در حال حاضر دارى و مى توانى در خواب يا عالم خيال تصويرهاى بزرگ و بسيارى را ايجاد كنى ، اگر اين تصاوير باقى مانده و بعضى از موانع خارجى نيز كه در مقابل اوست از بين برود، دقيقا مانند عالم واقعيات خارجى خواهد بود. و اگر آنچه را كه در خواب مى بينى ، هميشگى ، و آنچه را كه در بيدارى مى بينى ، گاهى اوقات باشد، مطلب براى تو برعكس مى شد و مى گفتى : آنچه را در خواب مى بينم ، واقعيات خارجى و آنچه را در بيدارى مى بينم ، چيزهاى خيالى مى باشند. بنابراين از جهت توانايى و از جهت كرم خداى متعال بعد از اينكه فهميديم خداى متعال براحتى مى تواند اين كار را انجام بدهد، اين ثوابها هيچ بعدى ندارد. علاوه بر اين كه مى بينيم چگونه با لطف و كرم خود با كفار رفتار كرده و با وجود كفر و انكار طولانى و دشمنى آنان ، آنها را از بخششهاى خود بهره مند و نعمتهايى به آنان عطا كرده است كه واقعا غير قابل شمارش است و وقتى با آنان اينگونه رفتار مى كند، با كسانى كه او را شناخته و به او ايمان آورده و از او فرمانبردارى كرده اند، چگونه رفتار مى كند.
وقتى واعظ همراه با بيان ثوابها، عقلهاى آن را بعيد ندانسته و وعظ او براى دين آنان ضررى نخواهد داشت واعظ بايد شنوندگان خود را بيمارانى كه مبتلا به امراض معنوى مختلفى مى باشد دانسته ، خود را طبيب معالج ، و سخنان و موعظه هاى خود را داروها و معجونهايى بداند كه مى خواهد آنان را با آن معالجه كند. بنابراين لازم است طبيب در معالجه بيمارها - بخصوص وقتى كه بيماريهاى آنان متفاوت و معالجه آن مشكل باشد - بطور كامل احتياط كرده و مواظب باشد. به همين جهت بايد بيش از طبيب جسم و تن دقت نمايد. زيرا روح مهتر و بالاتر از جسم است به همين جهت نابودى آن جاويد و خطر آن بزرگ است
و براى موفقيت در اين مطلب مى تواند خود و اعمالش را در روز و شب به نگهبانان معصومشعليهمالسلام
. با در نظر گرفتن اين كه اين روز يا شب در پناه كداميك از آنانعليهمالسلام
است تسليم نمايد. و قبل از وعظ براى اين مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و در آغاز وعظ از ( بسم الله الرحمن الرحيم ) يارى خواسته و بعد از حمد و ثناى الهى مختصرى دعا نموده و از شيطان و نفس پناه جويد. آنگاه وعظ خود را آغاز و جلو اشتباهات خود را بگيرد. اگر اين كارها را انجام داده و در تسليم امور خود به خداوند و اوليايش راست بگويد قطعا خداوند او را حفظ مى نمايد، سخن و وعظ او را مفيد و مؤ ثر نموده و آن را نور و حكمت مى گرداند.
و بايد همت او محكم نمودن عقيده آنان در بزرگداشت امور دين بوده و دوستى خداوند متعال و پيامبران و اوليا را در دلهاى آنان قرار دهد و از نعمتهاى خداوند متعال و بزرگى او و سختى خشم و شدت عذابش خيلى بگويد. آداب و رفتار شايسته ، با خداوند متعال و پيامبران و دوستانش را به شنوندگان آموزش داده و آنان را ترغيب به بى اعتنايى به شكوفه ها، زيبايى و آرايش دنيا نموده و آنان را از آن پرهيز دهد. از حالات مراقبين و ترس آنان و عبادات و مراقبتهايشان و اشتياق آنان به ديدار خداوند و لطف زياد و كرامتهاى فراوان و بخششهاى بزرگ خداوند به آنان بسيار بگويد. در خلال سخنانش ، با نرمى و مدارا و بيانى ساده و به روش پيامبران ، به حقيقت عقايد حقه اشاره ، و با بيانى لطيف و الفاظ معروف دينى كه اهلش با آن ماءنوس هستند، اين حقايق را به اذهان نزديك نمايد.