ترجمه المراقبات

ترجمه المراقبات0%

ترجمه المراقبات نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ترجمه المراقبات

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: ایه الله میرزا جواد ملکی تبریزی
گروه: مشاهدات: 27143
دانلود: 8642

توضیحات:

ترجمه المراقبات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 124 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27143 / دانلود: 8642
اندازه اندازه اندازه
ترجمه المراقبات

ترجمه المراقبات

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

رويداد مباهله

هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مكه را فتح كرد و عرب تحت فرمان او در آمد نمايندگان را نامه هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كرد. ( عقبه بن غزوان ) ، ( عبدالله بن ابى اميه ) ، ( هدير بن عبدالله ) ، ( حبيب بن سنان ) نمايندگان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند كه به ( نجران ) اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند، و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند.

در نامه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده بود: ( بگو: اى اهل كتاب ! بياييد از سخن حقى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم ، كه به جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيده ، چيزى را شريك او قرار نداده ، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم )

پس از رسيدن پيام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از ( مذحج ) ، ( عك ) ، ( حمير ) ، ( انمار ) و خويشان و همسايگان آنها از قبايل ( سباء ) - كه همگى بجهت سرنوشت مشترك خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند.

اسقف بزرگ آنان كه انسان موحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى كرد. وقتى ديد مى خواهند به مدينه رفته و با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تاءمل و تاءنى دعوت كرد. ( كرز بن سبره حارثى ) - كه در آن زمان سرپرست قبيله ( بنى حارث بن كعب ) و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ ، ( سيد ) و ( عاقب ) كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. و باين ترتيب گفتگوى آنان به طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب ( جامعه ) را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است در اين جا بود كه ( سيد ) و ( عاقب ) مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند.

( سيد ) و ( عاقب ) بهمراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان ( بنى حارث بن كعب ) براى ديدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، براى اينكه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخرفروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركبهاى خود پياده شده ، خود را آرايش كرده ، لباسهاى معمولى خود را از تن در آورده ، لباسهاى ابريشمى و بهترين لباسهاى خود را بپوشند؛ خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شدند، وقت نماز آنان بود. بطرف مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نگذاشت

تا سه روز نه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سؤ الى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديده بودند، داشته باشند. پس از سه روز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را به اسلام دعوت نمود. گفتند: اباالقاسم ! تمام نشانيهايى كه در كتابهاى آسمانى درباره پيامبر بعد از عيسىعليه‌السلام گفته شده ، در تو يافتيم مگر يك علامت كه بزرگ ترين آنهاست حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چه نشانه اى ؟ گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى دانى و مى پندارى او بنده خداست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش ‍ فرستاده شده و بنده اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او به دست خودش نمى باشد. آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى توانند كارهايى را كه او انجام مى داده انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده و كورها را بينا نكرده و پيسيها را شفا نداده است ؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى گفت ؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيحعليه‌السلام خيلى غلو كردند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برادرم ، عيسى همانگونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده ، كور و پيس را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى گفت : ولى تمام اينها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت او داراى گوشت ، خون ، مو، استخوان ، عصب ، و آميخته اى از اعضاى بدن بود. غذا مى خورد، تشنه مى شد و سفره مى گستراند. پروردگارش يگانه حقى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد.

گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد.

فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است ، او بدون پدر و مادر بوجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت تر يا آسانتر از كار ديگرى نيست و هر وقت خدا بخواهد چيزى را به وجود آورد، فقط به آن مى گويد بوجود بيا، او نيز به وجود مى آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: ( خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاك آفريد آنگاه به او فرمود: به وجود بيا، او نيز به وجود آمد. )

سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى خواهى اقرار نمى كنيم بنابراين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى دهيم و باين ترتيب حق به زودى آشكار مى گردد. در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل فرمود: ( اگر بعد از اينكه آگاه شدى ، كسى در مورد او (عيسى ) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده ، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم ) پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواند. سپس فرمود: خداوند به من دستور داده كه اگر بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم آنان گفتند: فردا با تو مباهله مى كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از پيش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برخاستند.

هنگامى كه به منزلگاه خود در ( حره ) رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت : مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با اصحاب باسوادش ، يا افراد متواضع ، بى چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندك است ؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبر با آنان به مباهله مى آيند - مبادا با آنان مباهله كنيد. هنگام مباهله حتما اينها را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم ، گفتم ، ديگر خود دانيد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درختها انداختند. هنگامى كه سيد و عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود كه عبارت بودند از: صبغة المحسن ، عبدالمنعم ، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران ( بنى حارث ) با بهترين شكل و شمايل ، براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند.

اهل مدينه يعنى مهاجرين ، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشانها و پرچمهاى خود با شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره گر حوادث باشند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صبحگاهان ، در اطاق خود درنگ نمود تا مدتى از روز گذشت آنگاه بيرون آمده ، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين در جلوى او و فاطمهعليها‌السلام پشت سر او حركت مى كردند، به طرف آنان آمده ، در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستاد. در اينجا نيز دست على در دست او، حسن و حسين در جلو او و فاطمه - درود خدا بر آنان - پشت سر او قرار داشت آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله اى كه خواسته بودند، فرا خواند.

آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم ! با چه كسى با ما مباهله مى كنى ؟ حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: با بهترين مردم روى زمين و گرامى ترين آنان نزد خداى عزوجل ، با اينان - و به علىعليه‌السلام و فاطمه ، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد اشاره كرد - گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده و نه جمعيت زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى بينيم با اينان مى خواهى با ما مباهله كنى ؟ فرمود: بله ، به كسى كه مرا به حق برانگيخت سوگند، دستور دارم با اينان با شما مباهله كنم در اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند.

وقتى همراهان آنان ، قيافه رنگ پريده آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است ؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود؛ به آنان گفت : واى بر شما! اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در جامعه بود به ياد آوريد. بخدا سوگند شما به خوبى مى دانيد كه او راستگوست مدت زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوك و ميمون نمى گذرد. سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند.

راوى مى گويد: اسقف برادر دانشمندى به نام ( منذر بن علقمه ) داشت و آنان او را با اين عنوان مى شناختند. وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده اند، دست ( سيد ) و ( عاقب ) را گرفته و گفت : مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به آنان كرده و گفت : پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى كند، هيچگاه به قوم خود دروغ نمى گويد. من از روى خيرخواهى مى گويم به خودتان كمك كنيد و خود را نجات دهيد و الا خود و ديگران را نابود مى كنيد. گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى گفت : به خوبى مى دانيد كه هيچ قومى با پيامبر مباهله ننموده ، مگر اينكه نابود شده است محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن او را داده اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. پرسيدند: چه چيزى ؟ گفت : بنگريد كه نزديك است ستاره ثريا بر زمين فرو آيد، درختان سر خم كرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمين گذاشته و بالهاى خود را بر روى زمين پهن نموده و شكم آنها خالى شده است و نشانه هاى ديگر نزديك شدن عذاب را در روى زمين ببينيد. به لرزش كوهها و دودى كه پخش شده و ابرهاى پراكنده در وسط تابستان و گرماى شديد بنگريد. به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه دستش ‍ را بلند كرده و با چهار نفر از اهل بيتش كه با او بوده و منتظر پاسخ شما هستند بنگريد. و بدانيد كه اگر دهان گشوده و كلمه اى براى مباهله بگوييد نمى توانيد از نابودى خود جلوگيرى كرده و هيچگاه نزد خانواده و اموال خود باز نمى گرديم با شنيدن اين سخنان در فكر فرو رفته و ديدند درست مى گويد. و يقين كردند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم واقعا از جانب خداوند فرستاده شده است اينجا بود كه متزلزل شده و فهميدند كه در صورت مباهله ، حتما گرفتار عذاب خواهند شد.

وقتى منذر ديد كه آنان واقعا احساس خطر كرده اند، گفت : اگر تسليم او شويد هم اكنون و هم در آينده سالم مى مانيد. و اگر اين عزت و شرافت خود را در ميان قومتان مى خواهيد، به شما حسادت نمى ورزم ولى اين شما بوديد كه از نجران به اينجا آمديد؛ به محمد پيشنهاد مباهله داده و آن را تنها راه تشخيص حق دانستيد. محمد نيز به سرعت به درخواست شما پاسخ مثبت داد. و پيامبران هنگامى كه اراده كارى كنند تا انجام آن از پاى نمى نشينند. برادرانم ! بهتر است از ترس علامتهايى كه مى بينيد از مباهله خوددارى كنيد و با شتاب با محمد مصالحه نموده و او را از خود راضى كنيد. ما اكنون در شرايطى به سر مى بريم كه قوم يونس اندكى پيش از نزول عذاب در آن بسر مى بردند.

گفتند: بنمايندگى از جانب ما نزد محمد رفته و ببين از ما چه مى خواهد. از او بخواه كه نزديك ترين افراد به او يعنى پسر عمويش بنمايندگى از او با ما مصالحه كند. در اين كار تاءخير نكن تا هر چه زودتر از نتيجه كار آگاه شويم

( منذر ) بطرف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفته و گفت : سلام بر تو، رسول خدا! گواهى مى دهم كه خدايى ، جز خدايى كه تو را برانگيخته وجود نداشته و شما و عيسى هر دو بنده خداى عزوجل و فرستاده او هستيد. و بدين ترتيب اسلام آورده و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت كه براى چه كارى آمده است رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز براى مصالحه با آنان علىعليه‌السلام را فرستاد. علىعليه‌السلام عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو رسول خدا! بر چه چيزى با آنان مصالحه نمايم ؟ حضرت فرمودند: راى تو راى من است هر طور كه مى خواهى مصالحه كن

اميرالمؤ منينعليه‌السلام بطرف آن دو رفته و ساليانه هزار لباس و هزار دينار بعنوان ماليات براى آنان تعيين كرد كه قسمتى از آن را در محرم و قسمت ديگرى را در رجب بدهند. آنگاه آن دو را در حالى كه سرافكنده و شرمسار بودند نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برده و او را از مالياتى كه بر آنان بسته بود آگاه نمود. آنان نيز ماليات و سرافكندگى را پذيرفتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اين را از شما قبول مى كنم ولى بدانيد كه اگر با من در زير آن عبا مباهله مى كرديد، خداوند در بيابان شما را دچار آتش سوزانى مى نمود كه دامنه آن در كمتر از يك چشم بهم زدن به پشت سريهاى شما رسيده و همه را آتش ‍ مى زد.

هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با اهل بيتش باز گشته و به مسجد رفت ، جبرئيل نازل شد و گفت : محمد! خداى عزوجل به تو سلام رسانيده و به تو مى فرمايد: وقتى بنده من موسى ، با دشمن خود، قارون مباهله نمود، قارون ، خانواده ، دارايى و يارانش در زمين فرو رفتند. بعزت و جلالم سوگند ياد مى نمايم كه اگر تو با افراد خانواده ات كه در زير آن عبا بودند، مباهله مى كردى ، همه زمينيان و آفريدگان نابود مى شدند، آسمان ريز ريز شده كوهها سنگريزه شده و زمين هيچگاه آرام نمى گرفت ، مگر اينكه آن را بخواهد.

آنگاه پيامبر به سجده افتاده و صورتش را بر زمين گذاشت سپس ‍ برخاسته ، دستهايش را بلند كرد، بگونه اى كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، و سه بار گفت ، نعمت دهنده را سپاسگزارم پرسيدند، چرا سجده نموده و خوشحال شديد؟ پاسخ فرمود: بخاطر سپاسگزارى به درگاه خداوند و اينكه اين كرامت را به اهل بيت من ارزانى داشت آنگاه آنچه را جبرئيل گفته بود، براى آنان نقل كرد.

شگفتا كه بسيارى از بزرگان علماى سنى گفته اند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با على ، فاطمه ، حسن و حسينعليهم‌السلام مباهله كرد. خداوند نيز اين آيه را بر او نازل كرد ( بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما و نفسهاى ما و شما را گرد آورده و آنگاه مباهله نماييم ) با در نظر گرفتن اين آيه و كسانى كه به همراه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مباهله نمودند، مى فهميم خداوند متعال علىعليه‌السلام را در اين آيه نفس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانسته است ولى با اين وجود ديگران را بر على مقدم مى نمايد كه به خدا سوگند! ستمى بزرگ و كارى بسيار نابخردانه است

از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده اند ( مسلم ) است او در كتاب ( صحيح ) خود روايت كرده است كه پيامبر با على ، فاطمه ، حسن و حسين مباهله نمود. و نيز ( ثعلبى ) ، ( مقاتل ) ، ( كلبى ) ، ( ابن مردويه ) ، ( عبدالله بن عباس ) ، ( حسن بصرى ) ، ( شعبى ) ، ( سدّى ) ، ( زمخشرى ) و ديگران نيز آن را روايت كرده اند.

زمخشرى در زيل اين روايت ، از عايشه نقل مى كند: ( رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه عباى مويين سياهى بتن داشت ، حسن پيش او آمده ، او را با آن عبا پوشش داد و سپس به ترتيب حسين ، فاطمه ، على پيش او آمده آنان را در عبا وارد كرد. آنگاه فرمود: و خداوند مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كرده و شما را كاملا پاك نمايد ) زمخشرى سپس مى گويد: ( اگر كسى بپرسد كه پيامبر براى اين مباهله كرد كه روشن شود دروغگو كيست ؛ او يا دشمنانش و اين مطلب فقط به او و دشمنانش مربوط است ، پس همراه آوردن زن و فرزند براى چه بود؟ در پاسخ بايد گفت : همراه نمودن زن و فرزند اطمينان به خود و يقين به راستگويى خود را بيشتر نشان مى دهد. زيرا اگر اطمينان و يقين او نبود عزيزان و پاره هاى جگرش را در اين ميدان نمى آورد... و دليلى قويتر از اين براى اثبات فضيلت اصحاب كساعليهم‌السلام وجود ندارد. و علاوه اين دليل بر صحت نبوت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد. )

مراقب بايد احترام اين روز را درك و جايگاه مهم آن را در اسلام و ايمان بشناسد. اين روز از دو جهت شريف است كه هر دو جهت نظير يكديگر هستند: اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت ولايت كه با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ايمان استوار مى شود. و از همين جاست كه يكى از علماى اهل سنت با تاءمل در آيه مباهله و اينكه خداوند در اين آيه على را نفس ‍ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوانده و او را با پيامبر يكى دانسته است مذهب حق را تشخيص داده و شيعه مى گردد.

بنابراين انسان منصف بايد بجهت اينكه اين روز، روز ثبوت اسلام و ايمان است به شرف و كرامت آن معتقد شود. اين كرامت را مانند كرامت ايمان به خدا، رسول ، حجتها، نشانه ها، كتابها و تمامى رسولان آن دانسته و بالاتر، اين روز را برابر تمام نعمتهاى دنيا و آخرت بداند. سپس ‍ بينديشد كه چگونه خداوند اين اسباب را براى هدايت او ايجاد و با عزت اسلام او را عزيز گردانيده ، و بدين طريق او را مورد لطف خود قرار داده است و اينكه اگر خداوند با دلايل عقلى او را به اسلام دعوت مى كرد ولى چنين وقايعى دلايل عقلى را تاءييد نمى كرد، ممكن بود دشمن او را به شك و شبهه گرفتار ساخته و او را از دين و ايمان خارج كند؛ و او را به كفر و عذاب هميشگى و جاويدان مبتلا كند. و نيز اگر اين حادثه كه كفار را با پذيرش ماليات و خوارى ، خوار نمود، بوقوع نمى پيوست آنان عزت و توانايى خود را حفظ كرده و با اسلام و مسلمين درگير مى شدند. كه نتيجه آن چيزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شايد عده اى ضعيف النفس بر اثر اين سختى ها و مشكلات از دين خارج مى شدند. ولى خداوند با اين حادثه و آشكار ساختن شرف و كرامت دوستان خود تمامى اين سختى ها و خطرات بزرگ را تبديل به آسايش دائمى نمود. اين نعمت آنقدر بزرگ است كه كسى توان اندازه گيرى و سپاسگزارى آن را ندارد.

با توجه به اين مطالب لازم است بمقدار ارزش اين نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و در صورتى كه نتوان آنچنان كه حق آن است شكر آن را بجاى آورد، بايد باندازه توان براى سپاسگزارى آن تلاش ‍ كرد.

همچنين بحكم عقل واجب است نعمت وجود اين بزرگواران را درك كرده و با تمام توان به ستايش و ثناى آنان مشغول شده و بر آنان درود فرستيم و اينگونه حساب كنيم كه اگر حادثه اى براى كسى اتفاق مى افتاد كه نتيجه آن هلاكت و عذاب جاويد بود يا جنگى پيش مى آمد كه جان و ناموسش در خطر قرار مى گرفت ولى بزرگى با واسطه گرى عده اى از كارگزاران خود از اين مطلب آگاه شده و او را از اين شرايط نكبت بار نجات مى داد، و او را عزيز گردانيده و در آسايش قرار مى داد، چگونه و با چه زبانى از اين بزرگوار و واسطه هاى او تشكر مى كرد؟ و چگونه خود را در گرو منت او و كارگزاران او مى ديد؟ و آيا بعد از اين نعمت مخالفت با دستورات او و اطاعت از دشمن او را در حضور او كارى زشت نمى ديد! و اكنون چگونه به خود اجازه مى دهد كه با پروردگار و مالك وجودش ‍ مخالفت نمايد. كسى كه آفريننده و بوجود آورنده اوست و تمام نعمتهايى را كه در اختيار دارد از جانب او مى باشد. و آيا واسطه درگاه خداوند، علت وجود تو و ساير نعمتهايى كه در اختيار دارى ، نمى باشد!

و در يك كلام ، اگر انسان در رفتار خود بر طبق عقل خود عمل نمايد، عقل به كوچكترين مخالفتى با پروردگارش راضى نمى شود. و تنها در صورتى مى تواند به هر كارى دست بزند كه عقل خود را كنار گذاشته باشد.

برادرم ! اگر درباره مقام ، موقعيت و شرف اين روزها از اين جهت كه نعمت مباهله در آن تحقق يافته و با مباهله ، دلايل نبوت و ولايت آشكار گرديده است ، تاءمل نموده و درباره آنچه كه درباره نعمت نبوت و ولايت گفتيم انديشه نمايى ، اين روز را بزرگ يافته ، با تمام توان براى اداى حق آن تلاش خواهى كرد؛ انجام عباداتى كه در اين روز وارد شده براى تو راحت و آسان شده ، با اشتياق آن اعمال را انجام بده و فقط به خاطر سپاسگزارى از نعمت دهنده بزرگ ، آن اعمال را انجام خواهى داد و در عين حال خود را از كسانى خواهى دانست كه در انجام اعمال اين روز كوتاهى كرده يا ناتوان هستند. و بدين ترتيب فريب اعمال خود را نخورده و از كرامت پروردگار بهره مند مى گردى

اعمال روز مباهله

از اعمال اين روز مى توان به اعمالى كه سيد (قدس‌سره ) در اين روز، در ( اقبال ) ، از ( محمد بن على بن ابى قرة ) از ( محمد بن على قمى ) روايت كرده است و زيارت در آن اشاره نمود او مى گويد: بنابر صحيح ترين روايات مباهله روز بيست و چهارم مى باشد و مى گويد كسى كه بخواهد اين اعمال را انجام بدهد بايد اين روز را به خاطر شكر گزارى روزه گرفته ، تميزترين لباسهاى خود را پوشيده ، عطر استعمال كند؛ غسل كرده ، در منزل خود آرامش و وقار داشته ، بعد از غسل و پوشيدن لباسها از منزل خارج شده ، به مزار يكى از اولياى خدا يا مكان خلوت يا كوه بلندى رفته و كارهايى را كه مردم هنگام رفتن به سر مزار اولياى خدا، انجام مى دهند، انجام بدهد. وقتى به آنجا رسيد جايى كه مى خواهد در آنجا حق را ادا نموده و با شفاعت آنان خواسته خود را از خداوند بخواهد بايد مدتى صلوات فرستاده ، آنگاه نماز خوانده و بعد از نماز هفتاد بار از خداوند آمرزش بخواهد (مثلا هفتاد بار بگويد: ( استغفر الله ) ) آنگاه برخاسته دستهايش را بلند كرده ، بين زمين و آسمان را نگريسته و بگويد: - در اينجا، سيد، دعايى كه مشتمل بر ستايش خدا بجهت معرفى مفصل ولايت با آيه مباهله است را آورده است - و بعد از نقل آن دعا مى گويد: هنگام خواندن هر دعا بايد دو ركعت نماز خوانده و تا نيم روز يا تا اذان ظهر و بنابر عقيده بعضى تا زردى آفتاب در آنجا بماند.

سيد مى گويد: يكى از دعاهاى روز مباهله دعاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد كه ما آن را از ( شيخ محمد بن ابى قرة ) از ( سليمان ديلمى ) از ( حسين بن خالد ) از امام صادقعليه‌السلام نقل كرده ايم امام صادقعليه‌السلام مى فرمايند: امام باقرعليه‌السلام فرمودند: اگر بگويم اسم اعظم خداوند در اين دعا مى باشد، راست گفته ام و اگر مردم مى دانستند اين دعا چه اثرى در اجابت دعا دارد با تمام توان براى آموختن آن تلاش مى كردند. من نيز براى برآورده شدن حاجتم آن را خوانده و به نتيجه مى رسم و اين همان دعاى مباهله است كه اين آيه در شاءن آن نازل شد: ( بگو: بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما، نفسهاى ما و شما را گرد آورده آنگاه مباهله نموده و... ) اين دعا را جبرئيلعليه‌السلام براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده و گفت : با وصى ، دو نوه و دخترت با آنها مباهله كن و اين دعا را بخوان و نيز از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود: ( در دعا كردن خيلى تلاش كنيد زيرا گنجينه هاى علمى كه نزد خداست از هر چيزى برتر است دعا را واسطه خود قرار داده و آن را از كسانى كه شايستگى آن را ندارند - مانند كم خردان و منافقين - پنهان داريد. اين دعا با اين عبارت شروع مى شود: ( اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاها... )

اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معادن علم خداى متعال هستند همانگونه كه در زيارت جامعه به آن تصريح شده است و نيز آنان ( اسماء الله الحسنى ) ؛ ( بهترين نامهاى خدا ) مى باشند چنانچه روايات نيز همان را مى گويد. بنابراين بعيد نيست كه مراد از ابهى بهاء الله و اجل جلال الله و اجمل جمال الله ...؛ ( زيباترين و ظريفترين زيبايى خدا، بزرگترين جلال خدا و زيباترين زيبايى خدا... ) نيز آنان باشند. براى نزديك نمودن اين معانى به ذهن دلايل عقلى و نقلى وجود دارد كه اينجا جاى ذكر آن نيست ، بخصوص ‍ بعد از دستور حضرتعليه‌السلام به پنهان نمودن اين مطلب

همچنين از دعاهاى اين روز مى توان دعاى گرانقدرى را كه به اميرالمؤ منينعليه‌السلام منسوب است نام برد. متن اين دعا بهترين گواه بر درستى اين نسبت است زيرا در آن دعا، اشارات فراوانى به معناى نامهاى خداوند و آثار آن شده كه اين كار از كسى جز آنان يا كسانى كه از آنان آموخته باشند، بر نمى آيد.

اعطاى انگشترى به فقير در حال ركوع

اين روز از جهت ديگرى نيز ممتاز بوده و كرامت دارد، در اين روز اميرالمؤ منينعليه‌السلام انگشترى خود را در حال ركوع به فقير بخشيد. خداوند نيز او را در كتاب خود، به عنوان ولى مؤ منين معرفى نموده و صفات نيكى را براى او برشمرد: ( اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين باز گردد، بزودى خداوند گروهى را كه آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند، نسبت به مؤ منين سرافكنده و فروتن و نسبت به كفار سرافراز و مقتدرند، به يارى دين بر مى انگيزد. آنان در راه دين جهاد كرده و از سرزنش كسى باكى ندارند. اين است فضل خدا بهر كه خواهد، عطا مى كند. خداوند داراى رحمت گسترده و بى نهايت بوده و از احوال كسانى كه استحقاق آن را دارند آگاه است ولى امر شما تنها خدا، رسول و مؤ منانى هستند كه نماز بپا داشته و در حال ركوع به فقيران زكات مى دهند. )

يكى از اهل سنت روايت كرده است : هنگامى كه مسلمانان در جنگ خيبر فرار كردند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ( فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست داشته ، خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، تاخت و تاز فراوانى در جنگ داشته و هيچگاه فرار نمى كند و تا زمانى كه خداوند او را پيروز نكند، باز نمى گردد. آنگاه پرچم را به على داد. )

نيز روايت كرده است : ( پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به درگاه خداوند عرضه داشت : خدايا محبوبترين آفريدگانت را بفرست تا اين پرنده را با او بخورم در پى آن مولاى ما علىعليه‌السلام آمده و با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول خوردن آن شدند. )

آياتى را كه ذكر كرديم ، آياتى است كه در اين روزها نازل شده و در آن به فضايل اميرالمؤ منينعليه‌السلام تصريح شده است اين آيات از محكمات قرآن بوده و براى همگان قابل فهم است كه اهل سنت نيز در تفسير اين آيات آن را تصديق كرده اند. ولى آياتى كه در اين مورد در قرآن هست و فقط خواص آن را مى فهمند چندين برابر اين آيات بوده و نزديك به ثلث قرآن است براى شناخت اين آيات مى توان به رواياتى كه شيعه از اهل بيت رسالت كه شريكان قرآن هستند و نيز كتابهاى دانشمندان شيعه مانند كتاب فضل بن شاذانرحمه‌الله مراجعه نمود.

انسان بايد اين روز را هم مانند ساير روزهاى شريف به پايان برساند و علاوه بر توسل به نگهبانان روز بايد به كسانى كه در مباهله شركت داشتند نيز توسل جسته و به حق بزرگ آنان اعتراف و نعمت وجود، هدايت ، نيكى ، احسان و فضل بزرگ آنان را سپاسگزارى كرده و با بهترين زبان و گريه و زارى از آنان بخواهد كه منت خود را بر او تمام كرده و نعمتهاى خود را با واسطه شدن در درگاه خداى متعال كامل نمايد. تا كارهاى او با پذيرش ، رضايت و نزديكى به خدا و قرار دادن او در گروه دوستان خدا و شيعيان مقرب و دوستان قديمى آنان - درود خدا بر آنان باد - پايان پذيرد.

مراقب مى تواند در مناجات با آنان بگويد: ( سروران من ! شما به ما آموختيد كه بزرگواران نعمتهاى خود و بخشندگان ، بخشش خود را كامل مى نمايند. و اكنون شما جانشينان خدا در ميان آفريدگانش و مظهر كرم و رحمت او مى باشيد. پس نعمتها و بخششهاى خود را بر ما كامل نماييد؛ گرچه عدل شما ما را شايسته آن نمى داند. ولى باز هم شما فرموديد كه خداوند قبل از اين كه شايستگى نعمت در كسى باشد آن را به او عنايت مى فرمايد. و اكنون مظهر اين اخلاق چه كسى غير از شماست ؟ به ديدار شما آمده و اميدوار به احسان و فضل شما هستيم .ما را از فضل خود محروم ننموده ، از در خود نرانده ، و از بخشش خود نااميد نكنيد. گرچه اعمال و دلهاى ما با ادب ديدار و آثار اميد سازگار نبوده و ما ديداركنندگان و اميدوارانى دروغين هستيم كه فقط ظاهر ديداركنندگان و اميدواران را داريم مى گويند: عده اى اسنادى دروغين و جعلى ساخته و براى گرفتن كمك به عده اى از بزرگواران دنيا مراجعه نمودند. آنان پس از ديدن اسناد متوجه ساختگى بودن آن شدند. ولى با اين وجود كمك كرده و آنان را رد نكردند. خداوند به وسيله شما بزرگوارى را به آنان عنايت فرمود. بزرگوارى شما سرچشمه بزرگوارى آنان بوده و با كرم آنان قابل مقايسه نيست پس بياييد و بخاطر بزرگوارى خود، ما را از بخشش خود محروم نكنيد. اگر اعمال و كارهاى ما ادعاى دوستى شما را تصديق نكرده و صفات دوستداران خود را در ما نمى يابيد، بخاطر دشمنى دشمنانتان با ما، ما را در سايه رحمت خود قرار دهيد زيرا از ديرباز بخاطر ولايت شما مورد دشمنى آنان قرار گرفته و بجهت انتساب به شما مورد آزار قرار گرفته ايم

سروران من ! اگر شيطان در كمينم نشسته و تمام توان خود را براى ماءيوس ‍ نمودن من از عنايات شما صرف نمايد، با كمك گرفتن از خداوند در مقابل او ايستاده ، با راهنماييهاى شما او را رد كرده و از شما نااميد نمى شوم زيرا شما واسطه ميان مردم و خداوند بوده و كسى كه بخواهد به خدا برسد، بايد از هدايتهاى شما استفاده نمايد. و من نيز جز شما كسى را ندارم

و شماييد راه بزرگ ، صراط مستقيم ، شهيدان سراى فنا، شفيعان سراى بقا، رحمت رسيده و شفاعت پذيرفته شده كسى كه بسوى شما بيايد نجات يافته و كسى كه رو به شما نياورد هلاك مى شوند. كسانى كه ولايت شما را داشته باشند رستگار شده و كسى كه با شما دشمنى كند، نابود مى گردد. كسى كه به هدايتهاى شما عمل نمايد خوشبخت شده و كسى كه به شما پناه آورد، ايمن مى گردد. و كسى كه با شما پيوند داشته باشد راهنمايى مى شود.

بكورى چشم شيطان ، شما را دوست داشته و شيرينى اين دوستى را در قلب و نور آن را در عقل ، روح و جانم احساس مى كنم ولايت شما با گوشت ، استخوان ، مغز، مو، پوست ، و اعصاب و تمام وجود من آميخته شده و مى گويم :

گر بشكافند سراپاى من جز تو نيابند در اعضاى من از خداوند انتظار دارم دوستى شما را در قلبم افزون نموده ، مرا شيعه نزديك شما و از دوستان قديمى شما بگرداند. در بهترين جاهاى بهشت و در نشستگاه صدق ، و نزد خود جاى دهد. )

وقتى ما مقام سروران خود را در نزد خدا فهميده و نعمت وجود و لطف فراوان آنان را نسبت به خود دريافتيم ، يقين مى كنيم اعمالى كه در اين روز و هر روز ديگر انجام مى دهيم از بركات وجود، نورهاى هدايت و دعاهاى پذيرفته شده آنان بوده و تمام اشكالات و نقصهايى كه در اعمال ما به چشم مى خورد ناشى از كوتاهى ما در بهره مندى از عنايات آنان است بنابراين بايد تمام عبادتى را كه در اين روز و پيش از آن انجام داده ايم را تسليم آنان نموده و از خداوند بخواهيم به آنان اجازه شفاعت ، اصلاح مفاسد و برطرف نمودن نقصهاى عبادات ما را داده ، آن عبادتها را تبديل به اعمال نيك و قابل پذيرش نموده و به خداوند عرضه نمايند.

بيست و پنجم ماه

اين روز نيز يكى از مواسم گرانقدر براى مواليان ائمه دين است ، خداوند در اين روز سوره ( هل اتى ) را در حق آنان فرو فرستاده و از صدقه آنان تشكر كرد؛ هديه آنان را پذيرفته ، در كتاب خود شرح حال آنان را داده و آنان را مورد مدح و ثنا قرار داد.

اين رويداد - همانگونه كه در روايات فراوان و معتبر آمده است - چنين آغاز مى گردد كه حسنين (عليهما السلام ) بيمار مى شوند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آنان عيادت مى كنند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤ منين مى گويد: اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذر كنى زيرا در صورت بر آورده نشدن حاجت وفاى به نذر لازم نيست علىعليه‌السلام گفت : اگر فرزندانم از اين بيمارى شفا پيدا كنند بخاطر تشكر از خداى عزوجل سه روز، روزه مى گيرم فاطمهعليها‌السلام و فضه كنيز آنان نيز چنين گفتند. وقتى فرزندان او شفا يافتند. چون چيزى نداشتند، علىعليه‌السلام نزد ( شمعون خيبرى ) رفته و سه صاع جو قرض گرفت - در بعضى از روايات آمده كه علىعليه‌السلام نزد همسايه يهودى خود بنام ( شمعون ) كه به پشم رشتن و بافتن اشتغال داشت ، رفته و به او گفت : آيا به اندازه يك سبو، پشم مى دهى كه فاطمه ، دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل سه صاع جو آن را بريسد؟ گفت : آرى آنگاه پشم و جو را به او داد. او نيز آن را پيش فاطمه آورده و جريان را براى او نقل كرد. فاطمهعليه‌السلام نيز قبول كرد كه آن عمل را انجام دهد.-

فاطمهعليها‌السلام يك صاع جو را آسياب نموده و با آن پنج عدد نان تهيه كرد؛ هر نفر يك عدد. علىعليه‌السلام نماز مغرب را همراه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گزارده و به منزل آمد. غذا را جلوى او گذاشتند. ناگهان فقيرى آمده و گفت سلام بر شما! اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من فقيرى از فقراى شيعه هستم به من غذا دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشتى به شما بدهد. علىعليه‌السلام صداى او را شنيد. دستور داد غذا را به او بدهند. آنها نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند.

روز دوم فاطمهعليها‌السلام يك صاع ديگر را آرد كرده و نان پخت ، علىعليه‌السلام با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز مغرب را گزارده و به منزل آمد. همين كه غذا را جلوى او نهادند، يتيمى به در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما! اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! يتيمى از فرزندان مهاجرين هستم پدر و مادرم در روز ( عقبه ) شهيد شده اند. غذايم دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشت به شما بدهد. علىعليه‌السلام اين سخنان را شنيده و دستور داد تا غذا را به او بدهند. آنان نيز اطاعت كرده و فقط با آب افطار كردند.

فاطمهعليها‌السلام در روز سوم ، سومين صاع جو را آرد كرده و نان پخت علىعليه‌السلام با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز خوانده به منزل بازگشته و غذا را جلوى او گذاشتند. در اين هنگام اسيرى در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما، اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ما را اسير كرده و بدون غذا نگه مى داريد! علىعليه‌السلام شنيده و دستور داد غذا را به او بدهند. آنان نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند. و در اين سه شبانه روز غير از آب چيزى نخوردند.

در روز چهارم و در حالى كه آنان نذر خود را ادا كرده بودند، علىعليه‌السلام با دست راست خود حسنعليه‌السلام و با دست چپ حسينعليه‌السلام را گرفته و در حالى كه از شدت گرسنگى مانند جوجه هاى پرندگان مى لرزيدند، نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتند. هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنان را ديد، فرمود: اباالحسن ! چقدر سختى كشيده ايد! آنگاه با هم بطرف منزل فاطمهعليها‌السلام حركت كردند. وقتى به آنجا رسيدند، فاطمهعليها‌السلام را در جايگاه عبادت خود يافتند؛ در حالى كه از شدت گرسنگى شكمش ‍ چسبيده و چشمانش بگودى نشسته بود. هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ديد، فرمود: پناه بر خدا اهل بيت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از گرسنگى مى ميرند! در پى آن جبرييل بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرود آمد و گفت : محمد! خداوند بخاطر اهل بيتت به تو تبريك گويد. فرمود: چرا؟ جبرئيل ! در اين جا جبرئيل اين آيات را بر زبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جارى ساخت : هل اتى على الانسان حين من الدهر... لا نريد منكم جزاء و لا شكورا.

( ثعلبى ) روايت كرده است كه ( در اين روز غذايى از آسمان فرود آمد كه تا هفت روز از آن مى خوردند. ) عده اى از بزرگان اهل سنت نزول اين سوره در مورد اميرالمؤ منين و خانواده او (عليهم‌السلام ) را روايت نموده اند. شيعيان بايد براى سپاسگزارى از خداى متعال با تمام توان در اين روز به عبادت بپردازند. زيرا خداوند در اين روز با اين فضايل بزرگ و نزول اين آيات گرانقدر اهل بيت را گرامى داشت و آنان را بگونه اى به ما معرفى نمود كه جاى هيچ شك و شبهه اى باقى نمانده و بدين وسيله دين ما را كامل و نعمتهاى خود را بر تمام كرد. خداى را شكر آنگونه كه خود مى پسندد.

شكرگزارى به درگاه خداوند در اين روز و مانند آن با روزه ، نماز شكر و سجده هاى آن است ولى مهم ؛ شناختن قدر نعمت است آنگونه كه بايد. و اين مطلب با انديشه و دانش تحقق مى يابد. و آنگاه كه نعمت را شناخت آن را بزرگ مى داند. و از راههاى بزرگ دانستن نعمت عبادت كردن است

روز بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم

روايت شده است : ( در هر كدام از روزهاى بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم يكى از دشمنان اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نابود شده است ) كسى كه ايمان كامل به ولايت آنان ، كه از جانب خدا مى باشد، دارد، باندازه محبت و ارادتى كه به آنان دارد از نابودى دشمنانشان مسرور و بخاطر آن سپاسگزار خداوند خواهد بود.

روز آخر ذى حجه

در اين روز دو ركعت نماز روايت شده است كه اهل مراقبت آن را مهم مى شمارند. در هر ركعت يك بار ( فاتحه الكتاب ) ، ده بار ( قل هو الله احد ) و ده بار ( آية الكرسى ) خوانده و پس از نماز اين دعا را مى خوانيم : اللهم ما علمت فى هذه السنة من عمل نهيتنى عنه و لم ترضه و نسيته و لم تنسه ، و دعوتنى الى التوبة بعد اجترائى عليك ، اللهم فانى استغفرك منه فاغفر لى ، و ما علمت من عمل يقربنى اليك فاقبله منى ، و لا تقطع رجايى منك يا كريم اين دعا با اندكى اختلاف و بگونه اى ديگر نيز روايت شده است

سفارش به انجام اين عمل در اين روز خود گواه خوبى بر صحت روايت است زيرا در روايات ديگرى نيز داريم كه بطور عموم سفارش به جبران اعمال يك روز يا يك ماه در آخر آن ، مى نمايد. و چه بهتر كه در پايان سال اعمال يك ساله را جبران نماييم بنابراين با توجه به مناسبت اين نماز و دعا با آخر سال ، مى توان بخوبى صحت و اعتبار اين روايت را فهميد. روايت شده است : ( كسى كه اين نماز را گزارده و اين دعا را بخواند، شيطان مى گويد: واى بر او تمام زحمات يكساله مرا به باد داد و سال گذشته نيز به خير او گواهى مى دهد. )

اى كسى كه به خدا و دين او ايمان دارى ! از پروردگار خود و اولياى او بخاطر اين معارف بگونه اى تشكر كن كه بخاطر هيچ نعمت دنيايى اينطور تشكر نكرده باشى و با خود بينديش كه اگر در اين سال با حوادثى روبرو مى شدى كه احتمال هلاكت يا اسارت و قتل تو وجود داشت ولى دوستى مهربان عمل آسان و چند كلمه اى را به تو مى آموخت و مى گفت : اگر اين عمل را انجام داده و اين كلمات را بگويى ، تمام بلاهايى را كه ممكن است به آنها دچار شوى ، از تو دور كرده و تمام اموالت را كه از بين رفته به تو برگردانده ، بهترين زندگى را برايت فراهم كرده ، دارايى و سلطنت و آسايش جاويد و بالاتر از اينها، زندگى شيرين و جاويدان به تو خواهد داد، عملى كه اين دوست به تو پيشنهاد كرد، چه ارزشى داشت و به اين دوست چقدر علاقه پيدا مى كردى آيا اين عمل را بر كيميا ترجيح نداده ، و آيا اين دوست را باندازه كسى كه به تو كيميا بدهد، بزرگ نمى دانستى ؟

با ترازوى عقل خود عمل آسانى را كه امامت به تو آموخته و اثرش را براى تو گفته است ، بسنج و ببين آيا مى توانى در كيميا اين اثر را بيابى مهمترين كار كيميا ثروت بخشيدن و آسان نمودن كارهايى است كه با پول مى توان انجام داد. و در بيماريها و بلايا كه از پول كارى ساخته نيست كيميا هم ارزش ندارد.

اين فرصت را غنميت شمرده و از پروردگار و پيامبر و امامت بمقدار اين نعمت و منت بزرگ سپاسگزارى نما. آنان تو را به راههاى نجات ، رسيدن به كاملترين سعادتها و بالاترين درجات راهنمايى نموده اند. و عطا و بخشش ، تشكرى مناسب و شايسته خود مى طلبد. ولى آيا كسى مى تواند سپاسگزار حتى كوچكترين نعمت خداى متعال باشد؛ گر چه عبادت جن و انس را انجام داده باشد. بنابراين همراه با شرمسارى بخاطر ناتوانيها و كوتاهيهاى خود، از هيچ سعى و تلاشى دريغ نكرده و بدان تلاش و كوشش تو نيز نعمتى از نعمتهاى اوست

با وجود اين كه به اصل اين لطفها و بخششهاى بزرگ ايمان داريم ولى با بى اهميتى و بسادگى از كنار اين اعمال مى گذريم اين بى اعتنايى از چند چيز سرچشمه مى گيرد كه تعدادى از آنها عبارت است از:

(الف عدم اطمينان به پاكى عمل از آفات مختلف كه باعث مى شود انسان بخاطر اين آفتها عمل را انجام ندهد.

(ب گاهى بعلت اينكه ممكن است بعد از انجام عمل دچار آفتى شود آن را انجام نمى دهيم آفاتى از قبيل يادآورى و عجب به آن يا انجام گناهانى كه عمل را از بين مى برد. همان چيزى كه در اين آيه آمده است : ( به سوى كارهاى ايشان رفته و همه را مانند گردى ، پراكنده و نابود مى سازيم )

(ج گاهى بعلت اينكه ممكن است گناهى انجام داده باشيم كه خداوند به ما گفته باشد: ( هر كارى مى خواهى انجام بده كه بعد از اين تو را نمى آمرزم ) عمل را انجام نمى دهيم

(د گاهى هم بعلت اينكه يك عمل جانشينى دارد كه پاداش آن با آن عمل يكسان يا بيش از آن است ، و بجهت فراوانى اين عمال آنها را انجام نمى دهيم چه خداى بزرگى كه بخاطر فراوانى نعمتهايش ، نعمتهاى او را كه اهميت مى دادند.

(ه‍) گاهى نيز ممكن است بگوييم : شايد از كسانى باشيم كه تقدير ما بد عاقبتى بوده ، و بى ايمان از دنيا خواهيم رفت و در نتيجه اعمال خير ما بى ارزش مى گردد. و باين ترتيب عمل خير را ترك كنيم

اين احتمالات وجود دارد، و اگر منافع بزرگى در كار باشد، گرچه احتمال نرسيدن به آن نيز وجود داشته باشد، عاقلان براى رسيدن به آن تمام سعى خود را بكار گرفته و بگونه اى براى بدست آوردن اين منافع احتمالى تلاش مى كنند كه در مورد منافع اندك قطعى چنين نمى كنند.

بهمين جهت است كه مى بينيم آنان بخاطر نعمتهاى احتمالى و نسيه آخرت به زيباييهاى نقد دنياى حاضر رغبتى نداشته و آخرت محتمل را بر دنياى مقطوع ترجيح مى دهند. نعمتهاى پست دنيايى براى آنان بى ارزش بوده ، آن را پست تر از خاك دانسته و سعادتهاى آخرت ، بخصوص نزديكى و ديدار خدا را با ارزشتر از همه چيزهاى پرارزش ‍ مى دانند. آفريدگار در وجود آنان بزرگ و غير آن كوچك شده است و اگر عمرهايى كه خداوند براى آنان مقرر كرده است نبود از شوق ديدار خدا و ثوابهاى او روحهاى آنان حتى باندازه يك چشم بهم زدن نيز، در كالبدشان آرام نمى گرفت از خداوند بحق دوستان پاكش مى خواهيم ، معرفت آنان را نصيب ما نموده و ما را موفق به ادامه راه آنان و پيروى از آنان نمايد.

خاتمه

مراعات اخلاص و حفظ عمل از آفات

اگر بنده بتواند اعمال و مراقباتى را كه به آن اشاره شد، آنگونه كه بايد انجام داده و آن را از آفات حفظ نمايد، كه خوشا بحال او - ولى حتى عارفان كامل نيز در اينجا ممكن است اشتباه نمايند. بنابراين مراقب نبايد فريب بخورد - و اگر نتوانست آن را انجام بدهد يا در رعايت شرايط آن ناتوان بود، بايد اولا براى گناهان خود آمرزش بخواهد و در مرحله بعد بفهمد كدام گناه توفيق او را سلب نموده ، تا با توبه و جبران ، آثار آن را از بين برده و هميشه مراقب باشد كه آن گناه را مرتكب نشود تا در آينده نيز موفق باشد. همچنين بايد بخاطر گذشته خود اندوهگين بوده و اگر اعمال گذشته او قابل قضا مى باشد قضاى آن را بجا آورده و اگر قابل قضا نيست با عمل ديگرى غير قضا آن را جبران نموده و به هر حال خود را زيانكار ببيند. زيرا عمل خيرى را كه از دست داده گرچه با انجام عوض آن جبران مى شود ولى مى توانست هم عملى را كه از دست داده و هم عملى را كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، هر دو را انجام بدهد. بنابراين بهر حال ضرر كرده است مگر اينكه اندوه و افسوس از دست رفته ها باعث محو آثار بى توفيقى شده و نور توفيق به وجود آيد. و گاهى نيز نور پشيمانى بيش از نور توفيق خواهد بود. زيرا گذشت خداوند زياد بوده و گاهى علاوه بر عفو كوتاهيها، آن را تبديل به سعى و تلاش نموده و به عملى كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، بيش از عملى كه اگر انجام مى داد، پاداش مى دهد.

مطالبى كه در ابتدا گفتيم ، فرضى بوده و كسى كه براى بدست آوردن اخلاص سعى و تلاش مى نمايد در بيشتر اوقات يا هميشه مطمئن نمى شود كه به نتيجه رسيده است بنابراين بايد تمام توان خود را بكار گرفته و با جديتى هر چند بيشتر به عمل بپردازد، تا در پرتو اعمال خود بفهمد كه بدون يارى خدا و كمك گرفتن از او نمى تواند به اخلاص دست يابد. زيرا مخلص همانگونه كه از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است : ( كسى است كه براى به دست آوردن چيزى كه ارزش علم ، عمل ، عامل و نتيجه عمل همگى بدان وابسته هستند، جان خويش را فدا كرده و خون خود را مى دهد. و دسترسى به آن كار سختى است كه بنده ، جز با توفيق مخصوص خداى متعال نمى تواند به آن دست يابد. )

و وقتى بنده تمام توان خود را بكار گرفت و فهميد كه نمى تواند به مراد خود برسد، در اينجاست كه ناچار مى شود از ته دل از خداى متعال يارى جسته و به در كرم او پناه ببرد. و در پى آن رحمت بى انتهاى الهى بر او مى وزد - زيرا او كريم بوده و گراميداشت بندگان ناچار خود را كه به درگاه او و براى دريافت رضايت او آمده اند، دوست دارد. آنگاه او را قبول كرده ، از او راضى شده و او را بنده مخلص خود مى گرداند. زيرا اخلاص ‍ در پى پذيرش و رضايت او بوجود آمده و قبل از قبول و رضايت او، اخلاص تحقق نمى يابد.

بنابراين بنده بايد تمام توان و سعى خود را در جهت شناخت آفات عمل و خالص كردن آن بكار گرفته تا ناتوانى و درماندگى خود را درك كند. سپس تسليم خداوند شده و خلوص را از او بخواهد. و در صورتى كه اينگونه عمل كرده و اين مطلب را بخدا بسپارد خداوند بدون هيچ بخل و خيانتى آنچه را به او واگذار كرده براى او انجام مى دهد.

لازم به تذكر است ، گاهى شيطان با اين عنوان كه انسان به شناخت عجز و اضطرار رسيده و امور خود را تسليم خدا نموده است ، او را فريب داده و در عين حال كه او را از مجاهدت باز مى دارد، به او وانمود مى كند كه به مقامات عالى عجز، اضطرار و تسليم رسيده است براى رهايى از اين فريب ، بايد عجز، اضطرار و تسليم را بخوبى شناخته و با استفاده از علوم الهى و ملاكها و دلايل قطعى خود را بيازمايد. و تنها راه تشخيص شناخت عجز خود از ادعاى آن و معناى آن از ظاهرش اين است كه هنگام عمل خود را نسبت به همه چيز ناتوان ديده و در تمام وجود جز قدرت خدا قدرت ديگرى نبيند. و زمانى كه بنده به اين شناخت رسيد، جز خدا مضر و نافعى را نديده و در پى آن جز براى امر خدا و با نيروى او تلاش نكرده ، حركت نمى كند و آرام نمى نشيند.

از لوازم اين صفت اين است كه براى سلطان چاپلوسى نكرده و از كسى جز خدا نمى ترسد؛ از كسى بخاطر عطاى او تشكر نكرده و او را بخاطر محروم نمودن او سرزنش نمى كند؛ از خداوند بخاطر عطاى او سپاسگزارى نموده و هنگامى كه خداوند او را محروم كند، خود را سرزنش مى كند. و اگر بهمراه رسيدن به اين مطالب خود را محتاج نعمتهاى خداوند ديده و خود را بى نياز از آن نبيند، به اضطرار مى رسد. و اگر با رسيدن به اين امور عنايت ، قدرت و بخشش او را درك كند، تسليم و توكل در او شكل مى گيرد.

ولى كسى كه اين صفات را نداشته ، تاءثير را در اسباب و وسايل ببيند، و براى بدست آوردن آنها بدون امر خدا، تلاش كرده و حتى با دستورات او نيز مخالفت مى كند، به وعده ها و ضمانت هاى خداوند در مورد رزق ، اجابت دعا و اين كه خداوند تمام امور متوكلين را سامان مى بخشد، اطمينان نداشته و هنگام پرداخت مالى كه واجب يا مستحب است از فقر مى ترسد، مردم را بخاطر اين كه چيزى به او نداده اند، سرزنش كرده ، و براى ثروتمندان و سلاطين چاپلوسى مى كند، هنگام كسب و كار از شبهات و حرام خوددارى نكرده ، در بدست آوردن مال حريص بوده و بر طبق دين كه ميانه روى در آن را مى خواهد، عمل نمى كند، در چنين شخصى كه از سعى و تلاش دست برداشته است ، تسليم امور به خداوند وجود نداشته و موفقيتى نخواهد داشت و اگر ادعاى تسليم هم داشته باشد، اين ادعا بيش از پيش توفيق را از او سلب مى نمايد.

پس به اين نتيجه مى رسيم كه عاقل بايد تمام توان خود را، بخصوص براى رسيدن به اخلاص بكار گرفته و در اين مورد از توانايى خود ماءيوس بوده و اميدوار به فضل و عنايت خدا باشد تا مورد رحمت او قرار گرفته و با قبول ، رضايت و خالص نمودن او، او را گرامى بدارد. و در هر صورت ، خواه به تسليم رسيده باشد يا نه نبايد از مجاهدت و تلاش دست بردارد.

در تمام عوالم ماهيت هر چيزى اثرى داشته و شكل ظاهرى آن اثر ديگر. هيچگاه شكل ظاهرى چيزى اثر خود آن را ندارد. و گاهى اثر شكل ظاهرى متضاد با اثر خود آن بوده و اثرى معكوس دارد. بعنوان مثال : ادعاى مسلمانى ، شكل ظاهرى مسلمان بودن و باطن مسلمانى اعتقاد به اسلام بوده و اثر آن نجات از جهنم و ورود به بهشت است اكنون اگر كسى بدون اعتقاد به اسلام بگويد: مسلمان هستم ، نه تنها وارد بهشت نمى شود بلكه براى هميشه در پايينترين طبقات جهنم جاى خواهد گرفت

تمام امور دنيا و آخرت همينگونه است بهمين جهت ، كسى فقط شكل ظاهرى فرمانبردارى فرزندان يا خدمتكاران را نمى خواهد و اگر با او اينگونه رفتار كنند، اين رفتار را مسخره كردن خود دانسته و بخاطر نافرمانى آنان را تنبيه مى كند. مثلا اگر بخواهى تو را شخص بزرگى بدانند و او با زبان بگويد: تو بزرگترين بزرگان هستى ، ولى ببينى كارهاى او مخالف اين سخن بوده و به آن اعتقادى ندارد، اين سخن را از او نپذيرفته و مى گويى : مرا كوچك و مسخره كرد. و تو كه از آنان نمى پذيرى كه اينگونه تو را بزرگ بدارند و سخن آنان را اهانت به خود مى دانى ، خداوند هم نبايد لفظ تكبير را كه در دل و يا كارهايت با معناى آن مخالفت مى كنى از تو بپذيرد.

اين سخن امام صادقعليه‌السلام در ( مصباح الشريعه ) را شنيده اى كه فرمود: ( خداوند اگر ببيند كه بنده با زبان تكبير مى گويد ولى در دل به آن عقيده ندارد، به او مى گويد: اى دروغگو! مرا فريب مى دهى ) و در روايت ديگرى آمده است : ( هنگامى كه بنده اى در نماز خود تكبير گفته (خدا را بزرگ شمارد) و خدا را ستايش كند، خداوند مى گويد: فرشتگانم ! ببينيد كه چگونه دستش را بلند كرده ، مرا ستايش نموده و بزرگ داشت من نيز شما را گواه مى گيرم كه بزودى او را بزرگ داشته او را در سراى كرامت خود پاك مى نمايم )

برادرم ! به اين مقام بلند تكبير واقعى كه انسان را به شگفتى انداخته و بالاتر از آرزوى اوست ، بنگر. و ببين كه اگر همين تكبير، تبديل به تكبير ظاهرى شده و مخالف تكبير واقعى باشد، چگونه منجر به طرد و عذاب مى گردد! اين مطلب مخصوص به تكبير نبوده و تمام ذكرها و كارها همينطور است و شكل ظاهرى هيچكدام ، بدون حقيقت آنها پذيرفته نمى گردد.

در روايات بسيارى آمده است : ( هرگاه كسى نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفت : ايمان آوردم يا ادعاى يكى از درجات دينى را داشت ، به او مى فرمود: هر چيزى ماهيتى دارد. ماهيت ادعاى تو چيست ؟ ) و براى اثبات سخنان ما همين بس كه در قرآن آمده است : ( هنگامى كه منافقين نزد تو آمده و بگويند: تو رسول خدا هستى خداوند نيز مى داند كه تو رسول او هستى ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقين دروغ مى گويند. )

خلاصه اين كه بنده بايد تمام جديت و همت خود را براى اصلاح عمل و پاك نمودن آن از آفات و هوى و هوس بكار گيرد. و اگر بتواند يك بار با دل ، عمل ، روح ، باطن و تمام اعضاى خود بگويد: ( لا اله الا الله ) بهتر از اين است كه در تمام عمر شبها را به عبادت ايستاده ، روزها را روزه گرفته و هميشه در حال ذكر باشد ولى عمل او از آنچه گفتيم ، خالص ‍ نباشد.

به عمل ابليس بنگر كه هزاران سال با فرشتگان خداى را پرستش كرد ولى براى او سودى نداشته و او را از عذاب نجات نداد و عاقبت از رحمت خدا دور شد. ولى حضرت آدمعليه‌السلام با چند كلمه اى كه براى توبه گفت ، توبه او قبول شده و خداوند او را برگزيد. در روايات هم آمده است : ( رياكار را در روز قيامت با چهار نام صدا مى زنند: اى دروغگو! اى بدكار! اى حيله گر! اى رياكار! )

از مهمترين نتايجى كه بعد از تلاش براى خالص نمودن عمل از آفات بدست مى آيد، تواضع قلبى است زيرا انسان بعد از اين تلاش مى فهمد كه اعمال گذشته او تباه بوده و بگونه اى پيش خود خوار مى شود كه خود و عملش متنفر مى گردد. بر خود گريسته و خود را بخاطر كارهايش طلبكار خدا نمى يابد. هر اندازه بيشتر سعى كند عمل صحيحى را انجام دهد، بيشتر به ناتوانى خود پى برده و براى جبران اين ناتوانى ، درهاى فضل ، كرم و بخشش او را كوبيده و مى فهمد كه خود و هواى نفسش بدترين دشمنان او بوده و خود را سرزنش مى كند. و اين بهترين خوارى و ذلت باطنى و سرزنش براى او بهتر از هفتاد سال عبادت خواهد بود، چنانچه روايت شده است : ( عابدى هفتاد سال روزها را روزه داشته و شبها به عبادت پرداخت آنگاه از خداوند حاجتى خواست ولى بر آورده نشد. خود را ملامت كرده و گفت : حاجت كسانى كه پيش از تو دعا كردند روا شد اگر خيرى در تو بود حاجتت روا مى گرديد. در اينجا بود كه خداوند فرشته اى را براى او فرستاد و گفت : فرزند آدم ! مدتى كه مشغول ملالت نمودن خود بودى ، بهتر از عبادتهايى بود كه انجام دادى ) آرى ! خداوند نزد دلشكستگان است همانگونه در روايات نيز آمده است

رعايت ظاهر و باطن ايمان ، اخلاق ، عبادات و...

چيزى كه براى همگان قابل رؤ يت مى باشد اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاى آخرت و حتى در ايمان و اخلاق خود به شكل ظاهرى آن چسبيده ، ولى در امور دنيايى علاوه بر انجام دادن شكل ظاهرى ، براى بدست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادى بخرج مى دهند. مثلا بيشتر مردم فقط شكل نماز را بوجود آورده و براى تكميل ظاهر آن كوشش كرده ولى در پى بدست آوردن روح آن نيستند. و مهمترين چيزى كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را بسوى دنيا كشيده و باعث حاكميت هواى نفس بر انسان مى شود همين مطلب است

هر كدام از كارها و ذكرهاى نماز كه از اجزاء يا شرائط نماز هستند، از طهارت و تكبير گرفته تا سلام دادن و خواندن تعقيبات نماز، همگى داراى شكل و روح مى باشند. ولى مردم شكل ظاهرى نماز را ياد گرفته و براى درست كردن تقليد و آموختن نماز خيلى تلاش كرده و در اين موارد احتياط مى كنند. و حتى درباره ميزان معلومات و تقواى مراجع تقليد تحقيق كرده و در اين باره با يكديگر بحث مى كنند. بخاطر فهميدن مطالب رساله هاى عمليه دقت كرده و درباره عبارتهاى آن با يكديگر بحث مى كنند. درباره پاك بودن آب و پاك كردن اعضاى بدن زياده روى كرده ، و براى رساندن آب به اعضاى وضو باندازه اى تلاش مى كنند كه شرع از آنان نخواسته و حتى با صراحت آن را نهى كرده است و همينطور در مورد پاك كردن مكان و لباس نماز. و هنگام خواندن قرآن در نماز و گفتن ذكر باندازه اى در اداى حروف از مخارج آن دقت كرده و زياده روى مى كنند كه در نهايت آن را غلط مى خوانند. ولى گويا اصلا دستور ندارند كه اعضاى بدن خود را از گناهان و دل را از اخلاق رذيله ، نفاق ، دوستى غير خدا و بياد غير خدا بودن پاك نمايند كه به اين امور نمى پردازند.

و همينطور در بوجود آوردن ماهيت كارها و ذكرهاى نماز سهل انگارى مى كنند. تا جايى كه حتى گاهى علماى بزرگى نيز پيدا مى شوند كه منظور از بعضى از كارهاى نماز را نمى دانند. با اين كه فلسفه بلند كردن دست در هنگام تكبير، ايستادن در نماز، ركوع ، سجده ، كشيدن گردن در ركوع ، برداشتن سر از سجده ، خواندن تشهد و سلام دادن در روايات آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است نيز آمده است كه هر كدام از آنها حقيقت و معنايى دارد كه اگر اين اعمال بقصد آنها نباشد، گويا اصلا انجام نشده است

تكبير، قرائت ، تسبيح ، ثناگفتن ، گواهى به توحيد و رسالت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلام دادن نيز هر كدام حقايقى دارند. و اگر كسى اين مطالب را بهمراه حقايق آن نگويد، تكبيرگو، قارى ، تسبيحگر و ثناگو نخواهد بود. اين مطلب را در كتاب ( اسرار الصلاة ) شرح داده و روايات آن را آورده ايم

ولى مردم در امور دنيوى چنين نبوده و تمام تلاش خود را براى بدست آوردن چيزهاى حقيقى بكار مى گيرند. مثلا كسى كه حلوا مى دهد. نمى تواند با شكل يا كلمه حلوا خود را راضى كند. و اگر يكى از اجزاى آن بحد كافى در آن نباشد، نام حلوا را از روى آن برداشته و مى گويد: اين حلوا نيست و همينطور در ساير چيزها و امور دنيا مثلا اگر فرزند در بيشتر اوقات بصورت واقعى نسبت به پدر خود متواضع باشد ولى گاهى اوقات نشان بدهد كه متواضع است و در واقع اينگونه نباشد و پدر اين مطلب را بفهمد، مى گويد: نسبت به من متواضع نبوده و مرا مسخره كرده است يا اگر كسى از معمارى بخواهد براى او ساختمانى بسازد، و او ساختمان را همانگونه كه خواسته است ولى بدون شالوده بسازد، و صاحب ساختمان بفهمد كه ساختمان بعد از چند ماه فرو مى ريزد، مزد او را نداده و به او مى گويد: آنچه را كه خواسته بودم نساخته اى بنابراين نه تنها مزدى طلبكار نيستى بلكه بايد قيمت مصالح ساختمانى را كه در آن بكار برده اى بدهى و تاكنون كسى را نديده ام كه در امور دنيايى به شكل و ظاهر اكتفا كند. و اگر همه مردم چنين نباشند، بيشتر مردم در اغلب امور آخرت فقط شكل ظاهر را بوجود آورده و انتظار دارند كه شكل و ظاهر اثر روح را داشته باشد كه به آن نمى رسند.

يكى از امور آخرت كارهايى است كه ما براى نزديك شدن به خدا انجام مى دهيم ، حتى همين كتاب كه عمرى را براى تاءليف آن صرف كرده ام ، شكل ظاهرى آن در حد خود كامل است ولى آيا شكل ظاهر فايده معناى آن را دارد؟ معنا و روح تاءليف مانند اين كتابها اين است كه قصد مؤ لف نزديك شدن به خداى متعال و بدست آوردن رضايت او بوده و مطالب و دانشهاى الهى را در آن بنويسد كه خواننده از آن استفاده كرده و به آن عمل كند. و اگر انگيزه نويسنده ، نوشتن علومى باشد كه براى مسلمين سودمند باشد، مى كوشد سودمندترين مطالب را براى آنان بنويسد، و براى او مهم نخواهد بود كه ديگران چه خواهند گفت و نيز شيوايى عبارت براى او اهميتى نداشته ، و از رهگذر اين كار در پى اظهار برترى خود نخواهد بود. حتى نظم و ترتيب خوب هم ، براى او اهميتى نداشته و تنها در پى اظهار برترى خود نخواهد بود. حتى نظم و ترتيب خوب هم ، براى او اهميتى نداشته و تنها در پى نوشتن مطالب مفيدى خواهد بود كه در دلها تاءثير گذاشته و مورد رضايت آفريدگار باشد.

و در يك كلام ، ما در امور دينى و آخرتى خود گرفتار سهل انگارى شده و خود را با شكلهاى بدون حقيقت راضى نموده و در انجام اين امور كوتاهى مى كنيم

البته بايد در نظر داشت ، ما كه مى گوييم بايد ماهيات و معانى را بوجود آورده و از اكتفا به ظاهر پرهيز كرد، منظور اين نيست كه بايد به شكل ظاهر بى اعتنا باشيم بلكه بايد هم جلوه ظاهرى را ايجاد نموده و هم معنى و باطن را، همانگونه كه خداوند از ما خواسته و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام مى داد. زيرا شكل و ظاهر نيز بسيار مهم است و اگر كسى مانند صوفيها، اصلا جلوه خارجى و شكل ظاهرى را رعايت نكند، خود و ديگران را گمراه نموده و با اين عمل از دين خارج مى شود. آنان ادعا مى كنند كه در پى حقايق بوده و به شكل ظاهر كارى ندارند. ولى مى بينيم كه حقايق را نيز بوجود نمى آورند. و كسى كه شكل ظاهر را ترك كند، حتما روح و ماهيت را نيز ترك خواهد كرد. و ضرر اين كار از هر چيزى براى اسلام بيشتر است زيرا بقاى دين با حفظ شكل و ظاهر آن است و اين نه بدان جهت است كه اسلام از شكل ظاهرى و معناى باطنى تشكيل شده و كسى كه يكى از اين دو را ترك كند اسلام را ترك كرده است كه گرچه اين مطلب درستى است و كسى در آن شكى ندارد، بلكه بدين علت است كه مراقب از ظواهر و حفظ آن موجب پيروى بيشتر مردم از دين مى شود - زيرا معانى دين امور باطنى است كه معمولا براى مردم آشكار نمى گردد تا از آن پيروى نمايند. تنها چيزى كه مردم مى بينند شكل و ظاهرى معانى دين است و علت اينكه سفارش بيشترى به روح و معانى دين مى نماييم اين است كه نزد شارع روح و معانى مهمتر از شكل و ظاهر آن است بنابراين بهمان مقدار كه به شكل و ظاهر اهميت مى دهيم بايد به روح و معنا نيز اهميت دهيم بايد در ظاهر كار بيشتر به شكل و ظاهر آن توجه داشته و در باطن به روح و معنى

مناجات با خدا

سرور ما اسوه اهل علم و عمل ، طاووس اهل مراقبت و آموزگار آنان و مروج اين علم و عمل كننده به آن ، در كتاب اقبال ، اصول مراقبات اعمال را به بهترين شكل نوشته است كه در نوع خود بى نظير مى باشد. از اين كتاب بر مى آيد كه او در تاءليف آن نيز چون ساير طاعات نيتى جز بدست آوردن رضايت الهى نداشته است در آخر كتاب خود دعا و مناجاتى دارد كه در آن مى گويد: خدايا! بخاطر دستور تو اين كار را انجام داده و در اين كار با يارى تو همه سعى خود را براى اخلاص در آن بكار گرفتم

ولى كسى كه هيچ خيرى در وجودش نبوده و به تمام بديها آلوده است علم و عملى نداشته و معلوم نيست حتى در يك عبادت و باندازه يك نفس كشيدن هم اخلاص داشته باشد، چگونه با پروردگار خود مناجات نموده و كتابش را به آفريدگار و مالك خود عرضه نمايد. آيا با روى سياه و گناه آلود يا با زبانى كه ذكر مالك مهربان خود را فراموش نموده است ! و چه بگويد اگر معلوم نباشد در نيت خود صادق و مخلص بوده يا خلاف آن ثابت شود! آيا جراءت دروغ گفتن به پروردگارى كه از باطن او اطلاع دارد را خواهد داشت ! يا راست گفته و با جراءت مى گويد: مولاى من ! قصد من از انجام عمل كسى غير از تو بود. يا مى گويد: سرور من ! هم به قصد تو و هم به قصد بندگانت اين كار را انجام دادم آيا نمى ترسد كه به او بگويند: اى بنده پست ! چرا اين همه بر پروردگار كريم خود دلير بوده و در مقابل مولاى بردبار خود جراءت دارى آيا از روى سياه و زبان دروغ خود خجالت نمى كشى كه با روى درخشان پروردگار راستگويت روبرو شوى ! آيا از خشم او نمى ترسى كه شرك و كفرت را براى او به هديه مى برى ! كسى كه به شرك تو هيچ نيازى ندارد. چه حالى خواهى داشت اگر بگويد:

( چرا بندگانم را در نظر داشتى ولى به من بى اعتنا بودى ؟ آيا كسى كوچكتر از من پيدا نكردى ؟ با چه خيالى به آنان توجه ولى به من بى اعتنايى كردى آيا در من خيرى نمى ديدى كه به آنان اميد بستى ! در حالى كه تمام خيرات بدست من است آيا دلهاى آنان بدست من نبود! آيا در طول زندگى و عمر خود لطف و كرم مرا نسبت به خود نديدى ؟ چرا نعمتهايى را كه در اين مدت به تو ارزانى داشتم ، در نظر نياوردى ؟ آيا وجود، زندگى ، روح ، عقل ، دل و تمام اعضاى بدن و تمام چيزهايى را كه در اختيار دارى از نعمتهاى من نيستند. آيا نمى دانى ، بندگانم را كه بر من مقدم كرده اى نمى توانند نفع و ضررى به تو برسانند. و حتى نفع و ضرر، زندگى و مرگ و بر انگيختن خود آنها نيز دست خودشان نيست آيا به تو عقل ندادم تا حق را از باطل و ايمان را از كفر تشخيص بدهى و سپس تو را به ايمان و علوم شرعى و نكته هاى ريز علم مراقب راهنمايى نكردم تا شيوه رفتار بندگان را با من بدانى و آنگاه تو را موفق به نوشتن و نشر آنها ننمودم آيا با ايجاد زمينه ها و مقدمات نامحدود آن بر تو منتى ندارم آيا اين همه منتهاى بزرگ و نعمتهاى فراوان و گرانقدر كافى نبود تا مرا بندگى نموده و فقط مرا خدا بدانى و چرا با اين همه نعمتهايى كه در اختيار تو قرار دادم خود را در حضور من ندانسته رعايت آگاهى من نسبت به خود را ننموده و سفارشهاى مرا ناديده گرفتى ؟ تا آنگاه كه دشمنت تو را از من و از سعادت و خير و رسيدن به كرامتهاى من جدا نمود. و تو را تا بدانجا پيش برد كه در كارهايت به رضايت بندگان و كنيزانم مى انديشى در حالى كه با شناختى كه به تو داده بودم مى فهميدى كه آنان وجودى از خود نداشته و زندگى ، قدرت و همه هستى و دارائيشان را من به آنان عنايت كرده ام و هر چه وجود دارد، همگى دارايى من و وجود موجودات به اراده من بستگى داشته و من قيم آنها هستم ؛ تمام خيرات بدست من بوده و كسى جز من نمى تواند ضررى بزند يا نفعى برساند. آيا بعد از ايمان ، كافر شده و بعد از يقين و كشف واقع ، شك كردى ! )

آه ! آه ! افسوس ! چه رسواييى ! چه بايد بكنم ؟ و چگونه اين سرزنش را جواب دهم ؟ آيا در مقام چاره جويى بر آيم ؟ بهتر است از پروردگار بخواهم تا مرا به آنچه كه بيشتر مورد رضايت اوست راهنمايى نمايد. آنگاه بگويم : ( بسم الله الرحمن الرحيم سرور من ! خداى من ! بنده اى بودم كه با عنايت خود مرا از نيستى ، به وجود آورده و با بخششهاى خود بزرگ داشته و نعمتهاى فراوان را كه غير قابل شمارش هستند به من ارزانى داشتى مولاى من ! تويى كه ما را از نعمتها و احسانهاى خود بهره مند ساختى بخشش نموده ، و منت دارى تويى كه بى نياز نموده و دارايى دادى تويى كه پناه داده و كارها را اصلاح كردى تويى كه راهنمايى نمودى و ما را از خطا باز داشتى تويى كه عيبها را پوشاندى تويى كه آمرزيدى و گناهان را بخشيدى تويى كه تسلط و غلبه دادى تويى كه عزيز ساختى تويى كه يارى و مساعدت نمودى تويى كه راهنمايى نموده و يارى دادى تويى كه شفا و عافيت دادى تويى كه بزرگ داشتى و هميشه منزه ، پاك و بلند مرتبه اى

و منم كه خطا كردم منم كه غفلت نمودم منم كه گناه كردم منم كه نافرمانى نمودم منم كه مخالفت كردم منم كه نادانى نمودم منم كه كور گشتم منم كه اشتباه نمودم منم كه بديها كردم منم كه وعده دادم منم كه خلاف كردم منم كه پيمان شكستم

خداى من ! منم كه دستور دادى و سر پيچيدم ؛ نهى كردى و انجام دادم و اكنون عذر ندارم كه معذرت خواسته و توانى ندارم كه كارى انجام دهم مولاى من ! چگونه با تو روبرو شوم ! با روى سياه گناهكارم ! يا با گوش ‍ گناهكارم يا با زبانم كه از فرمان تو سرپيچيده يا با دست بدكارم ! يا با پايم كه با آن از دايره دستورات خارج شدم ! آيا تمام اينها نعمتهاى تو نيست ! و من با تمام اينها از تو سرپيچى ننمودم !

واى بر من ! كه اگر زمين گناهان مرا مى دانست ، مرا در خود فرو برده و مى بلعيد. واى بر من ! كه اگر كوهها گناهان مرا مى دانستند بر من فرو مى ريختند. واى بر من ! كه اگر درياها مى دانستند مرا غرق مى كردند. واى بر من ! اگر مجازاتم فقط در آخرت باشد! واى بر من و بدا بحال من ! اگر در روز قيامت دستانم با زنجير به گردنم بسته شود. واى بر من و واى بر تيره روزيم اگر آتش بدنم را بسوزاند! چه بدبختى و سيه روزى اگر در مقابل مردم كمرم بشكند! واى واى اگر روز قيامت رو سياه شوم ! واى بر من و واى اگر بخواهند اعمال بدم را حساب كرده و در مقابل آن مجازاتم نمايند و من مجبور به تحمل رنج عذاب اعمال باشم ! واى واى ! كاش ‍ آنچه از آن مى ترسم بسرم مى آمد ولى مورد خشم خداوند قرار نمى گرفتم واى بر من كه بخاطر گناهان بزرگم در روز ديدار با خدا رسوا هستم واى از اين بى حيايى !

ولى چه خداى مهربانى ! آنگونه عيوبم را مى پوشاند كه گويا هنگامى كه من سرپيچيش مى كنم او از من خجالت مى كشد. و بگونه اى خوبيهايم را آشكار و بديهايم را پنهان مى كند كه گويا هميشه در فرمانبردارى او بوده ام با به خشم آوردن او بندگانش را راضى كردم ولى او مرا به آنان واگذار ننموده و با رحمت گسترده خود امورم را اصلاح نمود. گناه كردم ولى او آنها را پوشانده ، و بر كسانى كه باين جهت مرا سرزنش نمودند خشم گرفت گناهانم را از ديده پدر و مادرم دور داشت تا مرا طرد نكنند و از ديده خويشان و برادران دور داشت تا مرا ملامت نكنند و از ديده ماءمورين دولت دور داشت تا مرا مجازات نكنند. و اگر آنها از اين جرايم آگاه مى شدند، با من چه مى كردند!

مولاى من ، پروردگار من ! اگر مى دانستم كه بعد از مرگ مرا زنده نمى كنى ، بخاطر شرم از روبرو شدن با تو و فرار از رسوايى روز قيامت در جمع نيكان ، خود را مى كشتم

اى سرور و مولاى من ! اگر تحمل انتقام و عذاب تو را داشتم هيچگاه نمى خواستم مرا عفو نمايى باندازه اى از خود خشمگين هستم كه به عذاب تو رضايت مى دادم كه چرا از فرمان تو سرپيچيدم ، حضور تو را ناديده گرفتم تو به من روى آوردى ولى من به تو پشت كردم

مولاى من ! آنقدر درباره حالات خود انديشيدم كه دچار تحير شده ، عقلم فرو مانده و راهى براى اصلاح خود نيافتم خواستم مخلص باشم ولى خواسته هاى نفسانى بر من غلبه كرده و دشمنم مرا فريفت ؛ تا جايى كه هر گاه اراده نزديك شدن به رضايت تو را داشتم او مرا از رضايت تو دور كرد. چاره اى جز اين ندارم مگر اين كه تو مرا از خطاها نگهدارى و به اين نتيجه رسيده ام كه جز با يارى تو نمى توانم از گناهى چشم پوشيده يا از تو فرمانبردارى نمايم بهمين جهت محتاج رحمت تو بوده و اكنون خوار، بيمار و با اعتراف به گناهان و زشتيها و بدى و پستى خود در مقابل تو ايستاده ام و يقين دارم كه كسى جز تو نمى تواند مرا از مهلكه اى كه خود را در آن انداخته ام نجات داده و براى رسيدن به كرامتت كسى را جز تو نمى يابم

امروز رسواى اعمال زشت خود بوده و خوار هستم سزاوار عذاب دردناك و مجازات شديد تو بوده و حتى سزاوارم كه مرا از خود رانده و دور نمايى ، مگر اينكه باز هم عنايت و رحمت تو شامل حال من شده و به گذشت زياد تو دست يابم ، ناپاكى خطاها را از من زدوده و با گذشت خود مرا از پليدى گناهان پاك و با كرامت خود گناهان مرا بچند برابر نيكى تبديل ، و با فضل خود مرا به درجات بلندى برسانى و اگر فضل تو بگويد من سزاوار فضل نيستم و تو نيز اين سزاوارى را به من عنايت نفرمايى چگونه اين سزاوارى را بدست آورم ! گرچه گناه روى مرا نزد تو سياه و مانع رسيدن رحمتت به من شده است ولى با روى درخشنده اوليايت به تو روى نموده و به آنان متوسل مى شوم ، تا مرا بخاطر پستى و گناهم مجازات نكرده و اميد مرا از بخشش و كرم خود قطع ننمايى و بخاطر محمد و على و آل پاك آنان - درود بر تمامى آنان باد - مرا بپذيرى همانگونه كه بخاطر موسى و هارون ساحران فرعون را پذيرفتى زيرا تو آنان را وسيله هاى جلب رحمت خود قرار دادى پس مرا بخاطر آنان و عمل آلوده ام را بخاطر پاكى عمل آنان و گناهم را بخاطر فرمانبردارى آنان ، بيحالى مرا بخاطر جديت آنان بپذير و بد اخلاقى مرا بخاطر خوش ‍ اخلاقى آنان و غفلت مرا بخاطر ذكر آنان و پستى مرا بخاطر بزرگوارى آنان قبول فرما. مرا به آنان ملحق نموده و از شيعيان نزديك و دوستان قديمى آنان گردان ، همانگونه كه با شناخت و ولايت آنان بر من منت گذاشتى

بخاطر فضل ديرين خود كه ولايت آنان را به من عنايت نموده و مرا منسوب به آنان نمودى ولايت آنان را همچنان برايم نگهداشته و روز قيامت مرا در ميان آنان و در حالى كه از آنان هستم برانگيز و مرا همسايه آنان بگردان اين كتاب را با قبول نيكوى خود از من پذيرفته و در روز قيامت آن را در دست راست من و سكونت هميشگى در بهشت را در دست چپم قرار ده زيرا اگر چه نيتم را در آن خالص نكردم ولى با دست بندگان مخلصت آن را به پيشگاه مقدس و درگاه بزرگواريت عرضه داشته ام پس عمل تقلبيم را بخاطر خلوص آنان بپذير.

سرورم ! اگر ذره اى اخلاص براى من نوشته اى ، اين مقدار كم را افزون نموده و بدين وسيله ناخالصيهاى هواى نفس را در اعمالم از بين ببر كه شريف ، معمولا چنين مى كند، بخصوص كه اين اعمال با دست بهترين مردم ، گراميترين آفريدگان و محبوبترين دوستانت - درود تو بر آنان باد - به پيشگاهت عرضه شده است زيرا روشنايى آنان تاريكى مرا از بين برده و حكمت تو اقتضا مى كند كه شخص بدكار را بخاطر فرد نيكوكار، و عصيانگرى را بخاطر فرمانبردارى و ناخالصى را بخاطر خالصى بپذيرى پس كتابم را از من پذيرفته و درخواست واسطه شدن آنان براى پذيرش ‍ مرا از من قبول نموده و پس از قبول ، در عوض اين كتاب ، رضايت خود را قبل از ديدارت نصيبم ساز. آنگاه ديدارت را. ديدارت را. ديدارت را.

خداى من ! مولاى من ! رضاى تو پاكيزه از اين است كه علتى داشته باشد تا من علت آن باشم و تو بى نياز از من و كتابم مى باشى كتابم را براى برادران مؤ منم سودمند نموده و آن را از اسباب آمرزش و وسيله هاى رضا و علت توفيق من و برادران و خواهران مؤ منم گردانيده و آن را در رديف كتابهايى كه دوستانت فقط بخاطر رضاى تو نوشته اند، قرار ده ، زيرا هيچكدام از اين خواسته ها براى تو بزرگ نبوده و عطاى تو از دارائيت نمى كاهد.

مولاى من ! خداى من ! سرور من ! از ترس مجازات و بزرگيت نمى توانم اين كتاب را جزو كارهاى نيكم به حساب آورم بهمين جهت آن را از گناهانم بحساب مى آورم ولى از گذشت فراوان تو دور نمى دانم كه آن را تبديل به نيكيها نموده و در روز قيامت آن را بدست راستم دهى تا شاد شده و آن را بوسيده ، به سينه ام چسبانيده ، با آن ماءنوس شده و بگويم : خداوند اين را قبول نموده است

خداى را سپاس كه با فضل و گذشت زياد خود به ما اميد بخشيد. و اگر چنين نبود از نااميدى و ترس از مجازات نابود مى شديم

ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار جهانيان مى باشد.

درود و سلام خداوند بر محمد و آل پاك او باد.

خداوندا! ظاهر ما را با رحمت خود، باطن ما را با شناخت خود، دلهاى ما را با محبت خود، روحهاى ما را با مشاهده خود و پنهان ما را با اتصال به خود روشن فرما. بر محمد و آل او درود فرستاده و بخاطر آنان آمرزش ‍ بى عذاب ، بهشت بى حساب ، گذشت بى سرزنش و ديدار بى مانعى را نصيب ما فرما.

پايان