مقدّمه
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و أهل بيته الراشدين المهديّين و المطهّرين المعصومين.
حكمت طلب نصرت و يارى خداوند از بندگان
نظر بر اينكه خداوند جلّ شأنه در كلام مجيدش(
اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقْدامَكُمْ
)
شرط كمك و يارى به بندگان خود را براى ثبات قدم در راه حق و صراط مستقيم در دنيا و آخرت اين قرار داده كه آنها هم او را يارى نمايند، و حضرت احديّت جلّ شأنه اگر چه واجب الوجود و غنىّ بالذات است و محتاج به يارى غير نيست، و لكن مهمترين حكمت اين درخواست از بندگان دو جهت است:
جهت اوّل:آنكه در مقام بندگى و دوستى نسبت به ذات مقدّس الهى امتحان شوند، پس اگر بندگى و دوستى آنها حقيقت و واقعيت داشته باشد ; بايد در كمك و يارى به او در هر عنوان و مقامى كه امر فرموده ; سعى و كوشش تمام داشته باشند.
جهت دوّم:آنكه بر حسب آنچه كه گفتيم: خداوند متعال از فيض ديگران غنى و بى نياز است، بنابراين ; در انتساب و اختصاص بنده براى قابليّت و استحقاق عنايات الهى هيچ راهى به ساحت قدس اونيست ; مگر بواسطه چنگ زدن و تمسّك به چيزى كه عنوان و مورد يارى او جلّ شأنه باشد، تا قابليت و لياقت پيدا نموده و مورد عنايت و فضل و مرحمت كامل و مخصوص او شود.
كه اين عنوان و مورد يارى ; چيزيست كه آن را در كتاب خود از طريق وحى بيان نموده و راهنما و هادى بسوى آن ; وجود مبارك و مقدّس حبيب خود حضرت سيّد المرسلين و خاتم النبيّين محمّد بن عبداللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
قرار داده است، و ائمّه راشدين و اهل بيت معصومين ايشان را ; امين بر حفظ و حراست آن قرار داده است.
پس در هر زمان مصداق و عنوانِ نصرت و يارى به حضرت احديّت جلّ شأنه ; آن وجود مبارك مطهر است كه ولىّ خدا در امر دين و شريعت حضرت سيّدالمرسلينصلىاللهعليهوآلهوسلم
است.
و چون در اين زمان ; بر حسب ضرورت مذهب حقّ ; و به مقتضاى براهين قطعى عقلى و اخبار متواتره نقلى ; ولايت كليّه الهيّه و خلافت و وصايت نبويّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
به وجود مبارك حضرت خاتم الأوصياء المرضيّين، و بقيّة الله من الأوّلين و الآخرين من الأنبياء و المرسلين، و حجّة الله على الخلائق أجمعين، و نور الله في السّماوات و الأرضين، أمين وحيه في الكتاب المبين، كهف الأمان للإنس و الجانّ، صاحب العصر و الزمان، حجّت بن الحسن بن علىّ بن محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن أبي طالب، سلام من الرحمان نحو جنابهم، فإنّ سلامى لايليق ببالهم. اختصاص دارد، بنابراين ; اگر كسى بخواهد مورد نصرت و يارى حضرت احديت جلّ شأنه قرار گيرد بايد سعى در يارى و كمك به وجود مقدّس آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
نمايد، تا به اين وسيله براى كمك و يارى از جانب حضرت احديت جلّ شأنه قابل و لايق شود، و بوسيله كمك و يارى خداوند در راه حقّ و صراط مستقيم ثابت بماند، چرا كه قرآن مى فرمايد:(
قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ اَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُربى
)
، كه مودّت با ذوى القربى را اجر و مزد رسالت حضرت خاتم الانبياءصلىاللهعليهوآلهوسلم
قرار داده است.
بنابراين ; بنده مؤمن بايد دو امر را ملاحظه نموده و در هرحالى واقعاً نسبت به آندو، معرفت و شناخت داشته و متذكّر باشد. امر اوّل:جلالت و عظمت شأن و رسالت نبويّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه چنين وجود مباركى كه اشرف و اكمل همه ممكنات بوده و هر كمال كه ممكن الوجود بتواند به اعلا درجه آن متّصف شود و در آن درجه كمال ; مَظهَر حضرت واجب الوجود شود، در آن وجود مقدّسصلىاللهعليهوآلهوسلم
ظاهر گرديد، و به همين سبب از همه موجودات به درگاه قرب الهى جلّ شأنه محبوبتر بودند.
پس تشريف فرما شدن ايشان از آن مقام رفيع كه اشرف بقعه هاى عرش باشد به اين عالم دنيا ; در زمانى كه به خاطر ظهور جهل و ضلالت و شقاوت و آثار آنها بدترين زمانها بوده ; واضح است كه انس و حشر و نشر با اهل آن منتها درجه ابتلا و محنت است، علاوه بر دردهاى جسمى و روحى ديگر و انواع و اقسام ظلمها و اذيّتهائى كه اشرار و كفّار نسبت به وجود مقدّسشصلىاللهعليهوآلهوسلم
روا داشتند.
پس بنده مؤمن بعد از اينكه تصوّر مى كند كه چنين وجود مباركى از جانب ذات مقدّس حضرت احديت جلّ شأنه به اين عالم تشريف فرما شده، و چنين ابتلاء و محنت بزرگى را تحمّل كردند، و غرضى نداشته جز هدايت و راهنمائى بندگان به آنچه خير و نفع آنها است، و خواسته است كه اين بر وجه كمال و دوام در همه مصالح زندگى دنيوى و اُخروى آنها باشد، و مزد و پاداش اين رسالت عظمى را جز محبّت در حقّ ذوى القرباى خود طلب نفرموده.
بايد بنگرد كه چگونه سزاوار است در اداى اين حقّ مهمّ كه دوستى با اهل بيت معصومينعليهمالسلام
و ذرارى منسوب به ايشان است اهتمام نمايد ؟
امر دوّم:هرگاه مولا و اربابى نسبت به بنده خود و يا پدرى نسبت به فرزند خود نعمتهائى از باب لطف عنايت نمايد كه مورد غبطه ديگران واقع شود، آن بنده و يا آن فرزند نه تنها آن نعمتها را در راه معصيت و نافرمانى مولاى خود صرف نمى كند بلكه سعى خود رابه كار خواهد بست تا به گونه اى از آن بهره برداى نمايد كه رضايت و خشنودى مولا درآن باشد، اگر چه صراحتا چيزى ازاو نخواسته باشد.
پس بنابراين ; بنده مؤمن و با بصيرت بايد تفكر كند كه انواع و اقسام مراحم و الطاف جليله و كامله و دائمه از جانب ولىّ و منعم حقيقى او حضرت احديّت جلّ شأنه، به يمن آن وجود مقدّس پيامبر و اهل بيت معصومينشعليهمالسلام
فراهم شده است كه بزرگترين آنها نعمت وجود است، و سرچشمه همه فيوضات ديگر است، واگر وجود مبارك او و اهلبيتشعليهمالسلام
نبود ; اين نعمت وجود از براى احدى نبود.
و بعد از نعمت وجود ; كليّه نعمتها و فيوضات دنيوى است كه در هر لحظه نوعى از آن شامل حال همگان است. و مزيد اين نوع از لطف در حقّ مؤمن آن است كه به او از اين نعمتهاى دنيوى آن مقدار عطا مى شود كه صلاح حال او باشد، و امّا نعمتهائى كه باعث فساد مؤمن شود يعنى مانع رسيدنِ او به نعمتهاى اُخروى مى شود از او منع مى شود.
و بعد از همه اين نعمتها ; كلّيه اسبابى كه براى سعادت و هدايت بنده مؤمن فراهم شده است، تا بوسيله آن قابليّت پيداكند و درجات عاليه رضوان الهى جلّ شأنه را تحصيل نمايد ; وبه درجات رفيعه بهشت راه پيدا كند، و همه اين نِعَم به بركت و يمن وجود مبارك حضرت رسول و اهلبيت طاهرينشعليهمالسلام
بوده، هم از نظر ظاهرى و هم از نظر باطنى، هم براى اوّلين و هم براى آخرين.
علاوه بر اين ; بنده مؤمن بايد متوجّه شود كه به جهت انتساب به دين مبين آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
; و بوسيله تمسّك جستن به ولايت و متابعت او و اهلبيتشعليهمالسلام
چه درجه رفيعى از عزّت در درگاه الهى جلّ شأنه پيدا مى كند؟! و چه مقام منيعى در نظر انبياء عظامعليهمالسلام
دارد؟! كه از بس خداوند فضل و مقام آنها را براى ايشان در كتبشان بيان فرمود، و منزلت و مكانشان را به آنها نشان داده، كه همچون ابراهيم خليل آرزومند شده كه از شيعيان آنها شود
و چون موساى كليمىعليهالسلام
از خداوند متعال تمنّا و مسئلت نموده كه از امّت ايشان باشد، و آرزوى ديدار ايشان را كرده است
.
و امّت انبياءگذشته بعداز توسّل به وجود مبارك پيامبر واهلبيت اطهارشعليهمالسلام
خداوند عالم را به حقّ اصحاب و امّت ايشان قسم مى دادند، چنانچه اين مطلب و امثال آن صريحاً در آيات و روايات زيادى وارد شده است
.
و اينان چه مقام بلند و قدر و منزلت نيكوئى در نظر ملائكه دارند كه آنها از روى اشتياق در حال خواب ايشان ; نظر به ارواحشان مى كنند كه چون ستارگان درخشانند، و در حقّ آنها دعا مى كنند ؟ و همه اين عزّتها و مقامات رفيع و والا بواسطه انتساب حقيقى آنان به وجود نبوى و اهلبيت اطهارشانعليهمالسلام
است.
پس بعد از ملاحظه تمام اين مراحم و الطاف جليله و جميله الهيّه كه به يمن وجود مبارك آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
است، بنده مؤمن عاقل تصوّر نمايد كه هر گاه بتواند به همين اسباب و وسائل دنيوى و اُخروى به هر كيفيّتى كه امكان دارد با جان و مال و عزّت و اهل خود ; و در هر مورد و عنوانى كه بداند و بفهمد موجب رضا و خشنودى حضرت احديّت جلّ شأنه و نيز موجب خشنودى آن وجود مبارك و مقدّسصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى شود بايد در كسب آن كمال سعى و اهتمام را داشته باشد، چه رسد به آنكه از او بر وجه تصريح طلب نمايند، خصوصاً در چنين امرى كه مودّت به ذوى القرباى آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
باشد.
و روشن است كه در اين زمان از بقيّه ذوى القرباى در تمام اين عالم دنيا كسى جز وجود مبارك حضرت بقيّة الله فى الأرضينعليهالسلام
نيست كه و جود مباركش در حسن جمال و كمال الهى و تماميّت اخلاق و محاسن مانند وجود مقدّس نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
و مظهر كامل او است، و مظلوميّت آنحضرت هم در نهايت اضطرار مى باشد.
پس بنابراين ; هر قدر معرفت و شناخت مؤمن نسبت به جلالت مقام رسالت نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيشتر باشد ; درجه واقعى محبّت و اخلاص او ثابت تر و محكم تر است، و هرچه محبّت او با آنحضرت بيشتر باشد ; سعى او در اداء حقّ عظيم آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
; با مودّت و محبّت به ذوى القرباى ايشان يعنى حضرت ولىّ الله فى الأرضينعليهالسلام
كاملتر خواهد بود.
و بعد از تمام اين جهات مزبوره، لازم به ذكر است كه به مقتضاى دليل عقلى و نقلى بر هر انسانى لازم است كه در مقابل احسان و نعمت ; شكر و سپاسگذارى كند، و ترك شكر بى نهايت قبيح و مذموم مى باشد، و در فضل آن همين بس كه مى فرمايد:(
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاََزيدَنَّكُمْ
)
كه انسان هر قدر در مقام شكر به گونه اى كه سزاوار شأن بخشاينده نعمت است و در مقدور شخص نعمت داده شده باشد كاملتر شود آثار بركات و فيوضات آن نعمت از نظر ظاهرى و باطنى پايدارتر و كاملتر خواهد گرديد.
و بعد از اينكه جلالت شأن اين نعمت عظماى الهى يعنى وجود مقدّس نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه از بزرگترين نعمتهاى خداوند متعال است زيرا كه منشاء و وسيله همه نِعَم ظاهرى و باطنى و دنيوى و اُخروى او مى باشد واضح شد ; پس واجب ترين و مهمّ ترين چيز براى بندگان ; اداء شكر آن نعمت بزرگ الهى است، البته به وجهى كه خداوند متعال معيّن و مقرّر فرموده ; و آن مودّت نسبت به ذوى القرباى آنحضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
است.
بديهى است كه هر امرى كه وسيله و سبب اثرى باشد ; و آن امر هم داراى مراتب باشد، پس بر حسب تكميل مراتب ; اثر آن كاملتر خواهد شد.
بنابراين ; بنده مؤمن در مقام نصرت الهى جلّ شأنه ; هرقدر نصرت و ياريش نسبت به وجود مبارك حضرت بقيّة اللهعليهالسلام
كاملتر باشد ; اثرش كه نصرت خداوند است در حقّ او كاملتر خواهد شد.
و همچنين هر قدر در مقام تعظيم و تجليل حضرت خاتم النبيّينصلىاللهعليهوآلهوسلم
و حقّ عظيم ايشان، و نيز اداى شكر الهى در باره نعمت ظاهرى وجود مبارك ايشان، مودّت مؤمن نسبت به ذوى القرباى ايشان شديدتر باشد، پس اثر نور هدايت نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
هم كه بوسيله وجود مبارك حضرت بقيّة اللهعليهالسلام
است كه بايد نسبت به اين بنده افاضه شود كاملتر و ظاهرتر خواهد شد.
غرض از تحرير اين رساله
بديهى است كه اداى فرض نصرت الهى بر وجه مزبور و نيز اداى حقّ رسالت نبوى به عنوان مسطور مهمتر و بزرگتر از آن است كه مثل اين بنده ضعيف حقير بتواند بر آن وجهى كه سزاوار باشد از عهده آن بر آيد.
امّا به مقتضاى كلام الهى:(
لايُكَلِّفُ الله نَفْساً اِلاّ وُسْعَها
)
، و همچنين به مضمون شريف:« ما لا يدرك كلّه لايترك كلّه »
و به فرموده اميرالمؤمنينعليهالسلام
در ( نهج البلاغه):
(فليس أحد و إن اشتدّ على رضا الله حرصه، و طال في العمل اجتهاده ببالغ حقيقة ما الله أهله من الطاعة له، و لكن من واجب حقوق الله على العباد النصيحة بمبلغ جهدهم، و التعاون على إقامة الحقّ بينهم)
.
پس بنابراين ; لازم و مهم است هر كس بر حسب امكانات خود در حالى كه اقرار و اعتراف به قصور و تقصير خود دارد در اداء آن حقّ سعى و كوشش لازم را بنمايد، و هر چند سعى و كوشش او بزرگ جلوه كند، ولى بايد بداند كه در كنار حقّ عظيم الهى جلّ شأنه ; و حقّ جليل نبوىصلىاللهعليهوآلهوسلم
; بسى حقير و اندك است.
و از بزرگترين نوع نصرت ايشان ; احياء و ابقاء امر آنها و تحبيب قلوب دوستان، و دعوت و هدايت آنان بسوى امر اهل بيتعليهمالسلام
است و اين عنوان با نوشتن و تأليف فرمايشات آنها ; خصوصاً آنچه مربوط به فضائل و مناقب و شئونات و خصائص آنها است ; حاصل مى شود.
و به همين جهت بوسيله الهام الهى جلّ شأنه و توفيق و يارى او در خاطر قاصر اين عبد ضعيف محمّد باقر الشريف « فقيه ايمانى » غفر له الله اللطيف ; چنين آمد كه در اين چند ورقه كيفياتى كه به آنها عنوان نصرت و مودّت مزبوره تحقّق پيدا مى كند ذكرشود ان شاء الله تعالى واز جهت تيمّن اين رساله شريفه را « لواء انتصار فى كيفية نصرة الانصار لحجة الله الغائب عن الابصار» ناميدم.
و اينك با يارى خداوند متعال شروع در مقصود مى كنيم، و مقصود در ضمن دو باب
بيان مى شود:
باب اوّل:در بيان كيفيّت حصول نصرت الهى كه بنده مؤمن بايد در امر دين نسبت به وجود مبارك حضرت صاحب الأمرعليهالسلام
نصرت و يارى نمايد.