شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد 15%

شیوه های یاری قائم آل محمد نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

شیوه های یاری قائم آل محمد
  • شروع
  • قبلی
  • 64 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18838 / دانلود: 2913
اندازه اندازه اندازه
شیوه های یاری قائم آل محمد

شیوه های یاری قائم آل محمد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

كيفيّت دوّم

سعى و اهتمام در ارشاد و هدايت جاهلين است

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با ارشاد جاهلين

اعم از آنكه جهالتشان ;جهالت كفر و شرك باشد يا جهالت ضلالت يا جهالت در احكام دين، يا جهالت در امر فسق و فجور باشد.

هدايت چند قسم است.

اوّل آنكه به گفتار باشد ; مثل تعليم آنچه رفع جهالت شود، يا ترغيب و تحريص نمودن جاهل را بر وجهى كه در مقام رفع جهل خود بر آيد، به گونه اى كه علاقه مند شود كه در مجالس علم نزد علماء حاضر شود.

دوّم آنكه با فعل و كردار باشد، مثل آنكه فعل و حال انسان در كمالات و حسن اخلاق و مواظبت به آداب بطورى باشد كه موجب رغبت و تأليف قلوب جاهلين شود.

و اين قسم بهترين وسيله در خصوص هدايت و ارشاد است، چنانچه در امر تقوا بيان شد.

سوّم آنكه به مال باشد ; مثل آنكه مال خود را بخاطر تأليف قلوب مردم انفاق كند، به گونه اى كه به اين وسيله در روى آوردن بسوى امر حقّ رغبت نمايند، و ترك كفر يا شرك يا ضلال يا فسق نمايند، يا آنكه در امر زندگى آنها كمك كند تا آنها بر تحصيل احكام و امر دين اقدام نمايند، يا آنكه مجلسى را از جهت مذاكره علم منعقد نمايد ; و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود از اطعام و نحو آن خصوص نسبت به عوام و جاهلين و مستضعفين مهيّا نمايد.

و تأييد و تأكيد بر حُسن اين نوع ترغيب ; آن است كه خداوند متعال سهمى از زكات(١) را در مورد تأليف قلوب از اهل كفّار از اهل كتاب و غير از آنها يا مطلق ضعفاء و لو از مسلمين مقرّر فرموده، براى آنكه آنها بسوى اسلام يا به جهاد رغبت پيدا كنند، كه اين مطلب مفصّلا در كتب فقهى بيان شده است.

و همچنين در روايات نقل شده است كه:

وقتى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواستند اقرباء خود را بسوى دين مبين خود دعوت فرمايند، به حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: طعامى مهيّا فرمايند، و بعد از اطعام حاضرين ; دعوت خود را اظهار فرمودند، و در حديث است كه تا سه روز اين عمل را تكرار فرمودند(٢) .

يك وسيله كاملِ ديگر از وسائل ارشاد و هدايت ; تحرير و تأليف و تصنيف احاديث و اخبار و مطالب علمى و دلائل و برهانهاى حقّه است، و اين كيفيّت نصرت ; يعنى هدايت و ارشاد جاهلين اگر چه بر حسب تعميمى كه در اقسام آن ذكر شد، معلوم شد كه اقدام بر آن از براى همه بندگان، هر كدام به قسمى از اقسام آن بر وجه مقدور و ميسور امكان دارد.

بنابراين ; همه بندگان بايد كمال اهتمام را داشته ; در بعضى موارد به عنوان وجوب و در برخى ديگر به عنوان استحباب ; به هر قسم و به هر وجهى كه مقدور و ممكن شود سعى در هدايت جاهلين بنمايند.

و هرگاه انسان به اين عمل موفّق شود ; به محبوبترين عبادات پيش خداوند دست يافته، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسيده است، و هم مراد واقعى از احياء نفس است كه فضل جليل آن در اين آيه مباركه است( وَ مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً ) (٣) يعنى: و هر كس نفسى را احياء نمايد، پس چنان است كه تمام مردم را احياء نموده باشد.

و از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام در بيان آن از « كافى » روايت شده كه تأويل اعظم آيه ; آن است كه: هر كس نفسى را از ضلالت و گمراهى بسوى هدايت راهنمائى كند(٤) .

و در اخبار فضائل مهمّ و زيادى نقل شده است(٥) .

و لكن عمده در انجام اين نوع نصرت، و درجه كامله آن نسبت به علماء كاملين است كه بر حسب اين فرمايش كريمه:

( وَ ادْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَن ) (٦)

و به اين روش استوار; هركدام از طوائف جاهلين را به مقتضاى حال ; به يكى از وجوه سه گانه هدايت و ارشاد فرمايند.

وجه اوّل: كه به طريق حكمت باشد، يعنى با بيان دقايق و حقايق و اسرار خفيّه در آيات الهيّه كه در ارض و سما و جميع آفاق و در جميع مصنوعات اوست، بر وجهى كه آن حكمتها و اسرار و دقايق بوسيله حسن بيان روشن و آشكار در عقول و افهام گردد، كه به سبب آن به وجه يقين به امر آفريدگار اذعان نمايند، و آيات او را تسليم نمايند، و همچنين سائر معالم دين آنچه تعلّق دارد به تقديرات، ونيز احكام حضرت ربّ العالمين را بيان نمايند.

و تأثير اين قسم دعوت مخصوص اهل كمال و عرفان است، و در مورد آنها در صورتيكه رد و انكارى نداشته باشند ; مفيد و مؤثّر مى شود، و اين انكار از خودخواهى و استكبار حاصل مى شود و از اعظم رشته هاى حبّ دنيا است كه مجموع آنها هفت رشته است، چنانچه در « كافى » روايت فرموده است(٧) .

وجه دوّم: به طريق موعظه حسنه است، يعنى در مقام تبشير و بشارت ; فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نيكوىِ دنيوى و اُخروىِ حسنات و اعمال نيك را بيان نمايد، و در مقام تنذير ; مفاسد و مهالك و خطرات عظيم و شديد دنيوى و اُخروىِ گناهان و مناهى الهى را بيان كند، و در هركدام به نرمى كلام و حسن و زيبائى بيان ; و به ذكر مثالهاى واضح و اخبار و سرگذشت امّت هاى گذشته، بطورى كه موجب رغبت نفوس و واقع شدن كلام در قلوب باشد، رفتار نمايد.

و تأثير اين قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طيّبه و قلوب سليمه از مؤمنين است، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلين آنها.

وجه سوّم: به طريق مجادله به وجه احسن است، يعنى با بيان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعى كه انكار آن ممكن و جايز نباشد مگر از كسى كه مجادل و معاند باشد، كه در اين حال نتيجه بيان و برهان از براى چنين كسانى اتمام حجّت خواهد بود، و موجب خوارى آنها و عدم ظفر آنها بر مستضعفين از مؤمنين مى شود، و با وساوس فريب دهنده آنها ; ضعفاء جاهلين گمراه نمى گردند.

و اين قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است، و لكن عمده امرى كه در اين جهت شناخت و تذكّر آن لازم و مهم است ; اين است كه: مهمّترين وسيله در نفوذ كلام و تأثير قول هدايت كننده در قلوب و نفوس اخلاقِ نيكوى ظاهرى و باطنى در هدايت كننده است، و ديگر حُسن نيّت و خلوص است به آنكه غرض او همان نصرت امامعليه‌السلام در امر دين الهى و امر حقّ باشد.

چرا كه اين نوع نصرت ; يعنى تعليم عباد و هدايت آنها به وجه مزبور، نصرت كامله ايست كه افضل از تمام اقسام و كيفيّات نصرتها نسبت به آنحضرتعليه‌السلام است، و اين نوعى نصرت است به وجود مبارك ايشان، چه آنكه امر هدايت و ارشاد عباد امرى است الهى، كه از طرف رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وجود مبارك حضرت ولى عصر صلواة الله عليه موكول شده است.

پس هركس در جهت انجام اين امر به يكى از وجوه سه گانه اقدام نمايد چه از نظر مالى و چه از نظر گفتارى و چه از نظر عملى و كردارى ; و با توفيق الهى وسيله هدايت گروهى بشود ; در واقع حضرت ولىّ اللهعليه‌السلام را در امر دين الهى نصرت كرده است، و به اين عمل ; نصرت الهى محقق شده است، و مصداق( اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ ) واقع مى شود، به طوريكه در مقدمه كتاب ذكر كرديم.

و في نهج البلاغة، قال أميرالمؤمنينعليه‌السلام فيما كتب للأشتر النخعيرضي‌الله‌عنه في ضمن ما أوصى به: « أمره بتقوى الله، وإيثار طاعته، و اتّباع ما أمر به في كتابه من فرائضه و سننه الّتي لايسعد أحد إلاّ باتّباعها، و لايشقي أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ينصر الله سبحانه بقلبه ويده ولسانه، فإنّه جلّ اسمه قدتكفّل بنصر من نصره، و إعزاز من أعزّه »(٨) .

و همچنين اين نوع نصرت و يارى آنحضرتعليه‌السلام نسبت به متعلّقان و رعايا و دوستان ايشان است، كه آنها را از هلاكت و عذاب دنيوى و اُخروى خلاص مى كند، و به فيوضات دنيوى و اُخروى فائز مى نمايد، و احاديث و اخبار هم در فضل اين نوع ناصرين يعنى علماء هدايتگر بسيار است(٩) ، و آنها بعد از انبياء و اوصياء افضل از عامّه طوائف مؤمنين.

و از آن جمله روايت شده در «تفسير حضرت امام حسنعليه‌السلام » كه حضرت امام محمّد تقى صلواة الله عليه فرمود:

عالمى كه پرستارى كند يتيمان آل محمّدعليهم‌السلام را، آن كسانيكه از امام خود دور افتاده اند، و حيران مانده اند، و در دست شياطين اسير شده اند، و به دست دشمنان ما گرفتارند، پس آنها را از حيرت نجات دهد، و وسوسه هاى شياطين را از آنها دور كند، و دشمنان آنها را به دليل و برهانى كه از ائمّه آنها رسيده ذليل و مغلوب نمايد ; فضيلت اين نوع از علماء بر عابدها بيشتر از فضيلت آسمان و عرش و كرسى و حجابها بر زمين است، و مانند فضيلت ماه شب چهارده بر كوچك ترين ستاره هاى آسمان است(١٠) .

همچنين در همين روايت است كه حضرت امام محمّدتقىعليه‌السلام فرمود:

اگر نباشد به بركت علمائى كه در زمان غائب بودن حضرت قائمعليه‌السلام مردم را بسوى آنحضرت دعوت مى كنند، و با دلائل محكم شبهات ملحدين را دفع مى نمايند، و عوام ضعيف را از دام شيطان و دشمنان دين نجات مى دهند، هر آينه تمام مردم گمراه شوند، و از دين برمى گردند، لكن اين نوع از علماء دلهاى ضعفاى شيعيان را نگاه مى دارد، همانطور كه صاحب كشتى سُكّان كشتى را نگاه مى دارد، و اين طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر كسى افضل و بهترند(١١) .

روايت ديگرى در « اصول كافى » نقل شده در ضمن روايتى از حضرت صادقعليه‌السلام از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه فرمود:

فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقى ستارگان ، و بدرستيكه علماء وارثان انبياء مى باشند، و همانا انبياء دينار و درهمى را ارث نگذارند، و لكن علم را ارث گذارند، پس هر كس آن را اخذ نمايد ; حظّ و بهره كامل برده است(١٢) .

و عن تفسير العسكريعليه‌السلام أيضا: و قال اميرالمؤمنينعليه‌السلام :

« من كان من شيعتنا عالماً بشريعتنا، فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلم جهلهم الى نور العلم الّذي حبوناه ; جاء به يوم القيامة و على رأسه تاج من نور يضيئ لأهل تلك العرصات و حلّة لايقوم لأقلّ سلك منها الدنيا بحذافيرها.

ثم ينادي مناد: يا عباد الله ! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّدعليهم‌السلام ، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبّث بنوره ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات الى نيرة الجنان، فيخرج كلّ من كان في الدنيا علمه خيراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهة »(١٣) .

كيفيّت سوّم

سعى و اهتمام در تحصيل علوم و معارف دينى از اصول و فروع دين، و نيز اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگيرى علوم و رفع جهل از خود مى باشد.

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با تحصيل علوم و معارف دينى و اينك چگونگى نصرت بودن اين كيفيّت را در چند جهت بيان مى كنيم:

جهت اول: آنكه خود انسان هم از جمله كسانى است كه هدايت او راجع به امامعليه‌السلام مى باشد، پس همان طور كه در هدايت ديگران نصرت حاصل مى شود به بيانى كه گذشت همچنين تحصيل نمودن وسائل هدايت خود و سعى در آن نيز ; نصرت محسوب مى شود، چنانچه در امر تقوا هم اين خصوصيت ذكر شد.

جهت دوّم: آنكه علم مثل چراغ است كه هرگاه روشن شود حتماً از آن روشنائى حاصل مى شود، پس بنده هم بعد از آنكه واقعاً داراى مقام و مرتبه اى از علم نافع شد، پس قهراً از علم او نور حاصل و افاضه مى شود، و جاهلين از او هدايت مى يابند.

پس با اين ملاحظه ; تعلّم و يادگيرى به منزله مقدّمه نصرت و يارى مى شود، مثل آنكه انسان هرگاه خود را براى جهاد با اعداء مهيّا نمايد، به آنكه تحصيل اسلحه نمايد، و تعلّم كيفيّت مجادله و مقاتله را براى جهاد با اعداء نمايد، مانند اسب دوانى و تيراندازى پس با اين آمادگى در مقدّمات ; نصرت در جهاد فى سبيل الله مى شود، و به اين مقدار شخص داخل در زمره انصار شده، و فائز به فضيلت آنها مى شود.

پس همچنين است در علوم كه از براى هدايت كردن مهيّا مى شود، و اين هدايت از افضل كيفيّات نصرت و يارى امامعليه‌السلام است، و اگر چه تعلّم به اين دو عنوان فى نفسه بر حسب اين بيان مزبور عنوان نصرت مى شود، ولى اين خصوصيت در آن مؤكّد مى شود هر گاه نصرت امامعليه‌السلام را در هنگام اشتغال به يادگيرى قصد كند، يعنى متذكّر اين جهت باشد، و اين علاوه بر فوائد و فضائل ديگر است كه از جهت حصول آنها اقدام به يادگيرى علم مى كند، پس نصرت امامعليه‌السلام را هم يكى از آن دواعى قرار دهد، و افضل از جميع فوائد ديگر بداند.

جهت سوّم: آن جهتى است كه در عنوان دوازدهم از عناوين نصرت بودن تقوا ذكر شد(١٤) .

جهت چهارم: آن جهتى است كه در فصل سوّم از همين باب ان شاء الله خواهد آمد.

________________________

يار صفحه:

(١)اشاره به آيه مباركه زكات در سوره توبه آيه ٦٠ مى باشد.

(٢)بحارالانوار ج١٨ ص١٨١ حديث١١.

(٣)سوره مائده آيه ٣٢.

(٤)كافى ج ٤ ص ٢١٠ حديث ٢

(٥)براى اطلاع بيشتر از احاديثى كه در اين مورد نقل شده به كتاب شريف كافى ج ٢ ص ٢١٠ باب « في احياء المؤمن » مراجعه شود.

(٦)سوره نحل آيه ١٢٥.

(٧)كافى ج ٢ ص ٣١٦ حديث ٨.

(٨)حضرت در اين نامه مالك را امر مى كنند به تقوا و ترس از خدا، و برگزيدن فرمان او، و پيروى از كتاب خود كه در آن واجبات و مستحباتى را امر فرموده كه كسى خوشبخت نمى شود مگر به پيروى از آنها، و بدبخت نمى شود مگر با انكار و ضايع كردن آنها، و اينكه خداوند متعال را با قلب و دست و زبانش يارى كند، چراكه خداوند متكفّل و ضامن شده كه يارى كننده خود را يارى نمايد، و كسى كه ارجمند و عزيز داند او را عزّت بخشد. ( نهج البلاغه فيض ص٩٩١ نامه٥٣ ).

(٩)رجوع شود به تفسيرامام حسن عسكرى (عليه‌السلام ) ص٣٣٩ ٣٤٥.

(١٠)تفسيرامام حسنعليه‌السلام ص٣٤٤ حديث٢٢٤.

(١١)تفسير امام حسنعليه‌السلام ص٣٤٤ حديث٢٢٥.

(١٢)كافى ج١ ص٣٤ ضمن حديث١.

(١٣)ترجمه: حضرت علىعليه‌السلام فرمودند: هركس از شيعيان ما عالم به احكام شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعيان ما را از تاريكى جهل به نور علمى كه بخشيده ايم راهنمائى كند، روز قيامت مى آيد در حاليكه بر سر او تاجى نورانى است و بر همه اهل محشر نور افشانى مى كند، و بر تن او لباسى قيمتى است كه قيمت يك رشته از نخ آن به دنيا و پيرايه هايش مى ارزد.سپس منادى ندا مى كند كه: اى بندگان خدا! اين دانشمندى از بعضى شاگردان آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، آگاه باشيد ; هركسى را در دنيا از حيرت جهل و نادانى بيرون آورده ; به نور او چنگ زند تا او را از حيرت تاريكى محشر به نور بهشت برساند، پس تمام كسانيكه در دنيا از او خيرى را آموخته بودند، يا از قلبشان قفل جهل و نادانى را بازكرده، يا شبهه اى را از آنها حلّ كرده باشد ; خارج مى شوند. (تفسيرامام حسن عسكرىعليه‌السلام ص ٣٣٩ حديث ٢١٥).

(١٤)به ص ٣٣ مراجعه شود.

كيفيّت چهارم

امربه معروف و نهى از منكر است، و اين نوع ; نصرت و يارى كاملى نسبت به وجود مبارك ايشان است، بواسطه آنكه هرگاه امر به معروف و نهى از منكر با شرايط مقررّه آن واقع شود ; آثار زيادى چه از نظر ظاهرى و چه از نظر باطنى از آن ظاهر مى شود.

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با امر به معروف و نهى از منكر امّا آثار ظاهرى اين است كه: با امر به معروف و نهى از منكرآن كسى كه اهل معصيت و گناه است يا بطور كلّى آن گناه را ترك مى كند و يا كمتر انجام مى دهد، يا موجب كمى جرأت او مى شود ; خصوصاً براى گناه در آشكارا، و همچنين بوسيله امر به معروف كسانى كه تارك واجبات و معروفات بوده اند ; آنها را بجا مى آورند.

و فايده ديگر آنكه: ديگران مندفع مى شوند، يعنى ديگر جرأت بر اقدام به گناهان و ترك واجبات را پيدا نمى كنند.

و اين دو جهت موجب ثبات احكام و اقامه فرائض و اعلام دين مى شود، و وسيله نشر و ظهور آنها مابين بندگان مى گردد، زيرا هرگاه بنا شد عدّه اى آنها را انجام داده و بر آنها مواظبت داشته باشند ; عده ديگر هم قهراً تأسّى و تبعيّت مى كنند، و عدّه اى هم متذكّر مى شوند.

و امّا آثار باطنى: آنكه موجب نزول بركات و فيوضات الهى مى شود، و سبب دفع و رفع بليّات و نقمات مى گردد.

و در اين آثار ظاهرى و باطنى كيفيّاتى از نصرت حاصل مى شود كه ذيلا بيان مى كنيم:

امّا نسبت به آثار ظاهرى اين است كه همه آنچه ذكر شد از اقامه فرائض و استحكام آن و امثال آنها امورى است كه راجع به وجود مبارك امامعليه‌السلام است، پس هركس موفّق در جهتى از آن جهات گردد ; البته ايشان را نصرت و يارى نموده است.

امّا نسبت به آثار باطنى، چونكه بركات و فيوضات الهى به يمن وجود مبارك امامعليه‌السلام مى باشد، پس هركس وسيله شد در رفع موانع آن و سبب ظهور آنها شد ; آنحضرتعليه‌السلام را در ظهور آثار وجود مبارك ايشان نصرت و يارى كرده است، و اين يارى در جهت عزّ و شرف ايشان مى باشد، و نيز نصرت ايشان است نسبت به وابستگان و شيعيان كه منتفع به آن بركات مى شوند.

و امّا در دفع نقمات و بلياّت ; پس آنحضرت را در دفع ضرر دنيوى از دوستان ايشان يارى كرده است ; و نيز در دفع ضرر اُخروى كه به جهت ترك معاصى و انجام فرائض از عذاب آخرت نجات مى يابند و مبتلا به آنها نمى شوند.

كيفيّت پنجم

مرابطه است، و در اين آيه مباركه به آن امر فرموده:( اِصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا ) (١) .

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با مرابطه

در « كافى » روايت شده از حضرت صادقعليه‌السلام كه در بيان اين آيه فرمود:

(اِصبِرُوا عَلى الفَرائضِ و صابروا على المصائب و رابطوا على الائمّةعليهم‌السلام )(٢) .

يعنى: بر سختى انجام واجبات صبر كنيد، و يكديگر را در صبر بر مصائب امر كنيد ; و تسليت دهيد، و براى ائمّهعليهم‌السلام مرابطه نمائيد يعنى در مقام نصرت و موالات آنها باشيد.

اقسام مرابطه

مرابطه بر دو قسم است:

قسم اوّل: كه معهود است در احكام ظاهرى شرعى ; آن است كه جمعى از مسلمين و از اهل ايمان در سرحدّات و مرزهاى ممالك اسلامى آماده باشند براى دفع دشمنان ; كه داخل در بلاد مسلمين نشده و هجوم بر آنها نياورند.

و نصرت بودن اين كيفيّت واضح است، زيرا اين هم يعنى دفع شر اعداء دين و اهل آن و حفظ بيضه اسلام و مؤمنين از امورى است كه راجع به وجود مبارك امامعليه‌السلام ، پس سعى در آن به هر وجه و هر درجه اى از درجات آن ; نصرت و يارى آن حضرتعليه‌السلام است، هم نسبت به وجود مباركش كه رفع سختى و مشقّتى از ايشان نموده، و هم نسبت به عزّ و شرف ايشان، چرا كه در غلبه مشركين ; آثار ايشان از بين مى رود، و در غلبه اهل دين ; احياء امر و ظهور آثار و شئونات ايشان مى شود، و هم يارى ايشان است نسبت به متعلّقان و دوستان ايشان كه از شرّ دشمنان از نظر جان و مال و عرض و دين حفظ مى شوند.

قسم دوّم: از مرابطه اين است كه: مؤمنين در هر حال منتظر فرج ائمّه دين و هداة معصومينعليهم‌السلام باشند، و در تسليم و اطاعت امر آنها و صبر بر طول زمان ظهور و فرج، و در آنچه در حال استتار آنها و امر آنها است از ابتلائات ثابت قدم باشند، و در اين حال در حدّ امكان اسباب جهاد و اسلحه و لو يك تيرى باشد مهيّا نمايند، و قلباً عزم بر يارى ايشان در هنگام ظهور داشته باشند، و از نظر ظاهرى و جسمى هم در امر آنها ثابت قدم باشد.

و از شواهد بر اين قسم و بر كمال فضل آن، روايتى است كه در « روضه كافى » از ابوعبدالله جعفى نقل شده كه جعفى گويد:

حضرت امام محمّدباقرعليه‌السلام فرمود: مرابطه در نزد شما چند روز است ؟

گفتم: چهل روز.

فرمود: لكن مرابطه ما مرابطه ايست كه هميشه روزگار است، و هر كس مرابطه نمايد در راه ما يعنى براى يارى ما اسبى را مهيّا نمايد براى او به اندازه دو برابر وزن آن ثواب و پاداش است، مادامى كه آن را نگاه داشته، و هركس براى يارى ما سلاحى را يعنى اسباب جنگى را مهيّا كرده و نگاه دارد; براى او ثوابى به اندازه وزن آن است، مادامى كه نزد او هست.

آنگاه فرمود: از يك دفعه و دو دفعه و سه دفعه و چهار دفعه جزع نكنيد، بدرستيكه مَثَل ما و شما مانند پيامبرى است كه در بنى اسرائيل بود، پس خداوند جل شأنه به او وحى فرمود: كه قوم خود را به جهاد دعوت كن، زيرا كه تو را يارى مى كنم.

پس آنها را از هر كجا كه بودند جمع نموده، و به اتّفاق هم روى بسوى دشمن نهادند، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه دشمنان بر آنها غلبه كردند، و ايشان روى به هزيمت نهادند.

دفعه دوّم حقّ تعالى به آن پيامبر وحى فرمود كه: قوم خود را بسوى جهاد دعوت كن، بدرستيكه من شما را يارى مى كنم.

چون قوم خود را دعوت به جهاد نمود، گفتند: تو وعده نصرت به ما دادى و ما مغلوب شديم.

حقّ تعالى به آن پيغمبر وحى فرمود كه: اگر جهاد نكنيد مستوجب آتش خواهيد بود.

پس عرض كرد: خدايا جهاد با كفّار بهتر از آتش عذاب است.

پس قومش را به جهاد دعوت كرد، و سيصد و سيزده نفر از آنها به عدد اهل بدر دعوت او را اجابت نمودند، پس آن پيامبر با آن سيصد و سيزده نفر رو بسوى دشمن نهادند، هنوز شمشير و نيزه بكار نبرده بودند كه حقّ تعالى آنها را نصرت و يارى فرمود و فتح نمودند، و بر دشمنان غالب شدند(٣) .

و نيز در « بحار» از « غيبت نعمانى» روايت شده كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمود:

(هر يك از شما براى ظهور قائمعليه‌السلام آلت حربى مهيّا كنيد، اگر چه يك تير باشد، اميد است همين كه اين نيّت را داشته باشد، حقّ تعالى او را از اصحاب و ياوران او قرار دهد)(٤) .

افعال انسان در مقام ترتّب ثواب و اجر بنابر آنچه در معناى مرابطه ذكر و نيز از حديث امام محمّد باقرعليه‌السلام و احاديث ديگر استفاده مى شود، ظاهر مى گردد كه تقوا و آنچه بعد از آن ذكر كرديم يعنى كيفيات سه گانه همه از قسم دوّم مرابطه محسوب مى شوند ; به اين بيان كه: افعال صادره از انسان در مقام ترتّب اجر و ثواب بر آنها، بر چهار قسم است:

قسم اوّل: افعالى است كه فى نفسها جنبه عبادى ندارند، يعنى در جمله عبادات متعارفه معيّنه در شرع محسوب نمى شوند، پس اجر و ثوابى هم بر آنها مترتّب نمى شود، مگر در حالتى كه در آنها قصد عبادت بشود، و به يك عنوان از عناوين عبادت او را در آورند.

و اين قسم مثل كليّه اُمور مباح مانند خوردن و آشاميدن و خواب و رفت و آمد و معاشرت و امثال آنها هر گاه در مقام مقدّمه امر مستحبى يا واجبى واقع شوند در آنها قصد عبادت كند ; اجر و ثواب بر آن مترتّب شده ; و از عبادات محسوب مى شود، مثل آنكه چيزى را بخورد يا بياشامد، يا مباحى را انجام دهد از جهت خواهش يا سرور مؤمنى; كه در اين حال استحباب پيدا مى نمايد، و فضل و اجرهاى بزرگ و مهمّ بر آن مترتب مى شود، يا آنكه مقدارى كه به حدّ ضرورت است از اكل و شرب و نوم يا معاملات را از جهت رفع ضرورت از جهت مقدّمه عمل به فرائض و تكاليف الهيّه بجاى آورد، پس در اين حال عنوان وجوب پيدا مى كند.

بلى ; بعضى از اين امور مباحه در بعضى از مقامات فضل و شرافت تبعى پيدا مى كند، و اجر و ثواب بر آن مترتّب مى شود، بدون آنكه در آن قصد عبادت كند، چون خواب عالم كه عبادت است، و اين قهراً از جهت شرافت علم او است، و چون خوابيدن شخص روزه دار كه از جهت شرافت صوم است، و چون خوابيدن در ماه مبارك رمضان كه از جهت شرافت آن ماه شريف است، و امثال آنها.

قسم دوّم: افعالى است كه صورت عبادت دارد، و لكن اگر در آنها قصد عبادت نكند ; عبادت نمى شود و اجر و ثوابى بر آن مترتّب نمى شود، و اين قسم مثل كليّه عبادات مانند روزه و نماز مى باشد كه هر گاه قصد قربت در آن نشود از عبادت بودن خارج مى شوند، اگر چه صورتاً عبادت است بر حسب آنچه در تفصيل نيّت در كتب فقهى بيان شده است.

قسم سوّم: افعالى است كه خصوصيّتى دارد كه فى نفسه محبوب الهى است، ولو آنكه قصد قربت در آن نشود، و با قصد قربت افضل و اكمل خواهد شد، چون احسان كردن كه آن فى نفسه امرى است محبوب و مطلوب از هر كه صادر شود ولو از كافر باشد جزاى خيرى مترتّب بر آن مى شود چه در دنيا و چه در آخرت ولو به تخفيف عذاب باشد.

پس دراين قسم هرگاه بنده مؤمن اقدام كند، و قصد قربت هم در آن بنمايد ; موجب كمال اجر و ثواب آن مى شود، و وسيله ارتفاع مقام او در درجات عاليه جنان مى شود.

قسم چهارم: افعالى است كه در عنوان و مصداق خارجى يك عمل است، و لكن به حسب نيّت و قصد اگر انسان مصداق اعمال متعدده قرار دهد ; پس اجر و ثواب كامل هر يك را دريابد.

مثل آنكه شخصى مؤمن باشد، سيّد باشد، عالم باشد، مضطرّ هم باشد، پس احسان به او در عنوان و مصداق خارجى يك عمل است، و لكن عنوان احسان به مؤمن، و احسان به ذريّه رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و احسان به عالم، و احسان به مضطرّ، و احسان به مظلوم، و اگر رحميّت هم باشد ; احسان به رحم است، و هرچه از اين عنوانها باشد ; هر كدام عمل و عبادتى مستقلّ است كه هر گاه انسان به هريك در هر مورد خاصّى اقدام كند; اجر كامل دارد، و لكن ممكن است در چنين موردى همه آن عناوين را قصد كند، و اجر هريك را كاملا دريابد.

و از اين قبيل كه تداخل افعال به حسب نيّت است در بعضى از واجبات و مستحبات جارى است كه در يك عمل به حسب نيّت; اعمال متعدّد محقّق مى شود، از آنجمله در امر غسل كه ممكن است به يك غسل نيّت اغسال متعدّده كرد چه واجب و چه مستحب و اثر همه حاصل شود، و يا در نماز كه ممكن و جائز است در يك نماز به حسب نيّت، دو نماز را به عمل آورد، بر حسب تفصيلى كه در كتب فقهى بيان شده است.

بنابراين ; آنچه در باب نصرت حضرت ولى عصرعليه‌السلام ذكر شد از اُمور پنج گانه و اُمور ديگرى كه ذكر خواهد شد از كيفيّات هفتگانه، پس هرگاه فى نفسه از اُمور مباحه باشد ; به واسطه همان كه قصد نمايد در آن حصول نصرت ولى عصرعليه‌السلام را در مقامى كه اميد حصول آن باشد، عمل او نصرت آنحضرت مى شود، و عنوان مرابطه پيدا مى كند، و بوسيله آن داخل در انصار ايشان و مرابطين در امر ايشان مى شود، و فضيلت نصرت و مرابطه با ايشان را در مى يابد، خصوصاً در حالى كه در خارج هم اثر نصرت بر آن مترتّب شود.

امّا هريك از امور مزبوره كه فى نفسه از جمله عبادات باشد، كه جنبه عبادى آن به غير عنوان نصرت باشد، به حسب مصداق خارجى آن، چون تقوا و همه فرائض الهى، يا از جمله عباداتى باشد كه عنوان نصرت هم قهراً بر آن مترتّب مى شود ولو بدون قصد آن چون هدايت جاهلين و امر به معروف و نهى از منكر پس در اين نوع هر گاه بنده بالخصوص قصد نصرت و يارى نمايد، اين موجب كمال درجه اجر و ثواب او به چندين برابر مى شود، علاوه بر آنكه اجر و ثواب كامل آن عناوين ديگر هم كه خود آن اعمال دارند ; در مى يابد، پس بواسطه همين قصد نصرت، جميع آن اُمور مسطوره عنوان مرابطه پيدا مى نمايند، و اجر كامل آن بر هريك از آنها مترتب مى شود.

و امّا اُمورى كه اصل عبادت بودن آنها در خارج به همان عنوان «نصرت امام»عليه‌السلام است چنانچه در فصل سوّم بيان خواهد شد ان شاء الله تعالى پس حكم آنها در جهت مرابطه بودن و ترتّب فضل مرابطه بر آنها ; واضح است.

كيفيّت ششم

تقيّه است، و اين امر در ضمن سه مطلب بيان مى شود: نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با تقيه

اوّل: دربيان آنكه چگونه تقيّه نصرت آنحضرت صلوات الله عليه است.

دوّم: در بيان احاديث و اخبارى كه در فضيلت تقيّه و شدّت تأكيد در آن و در شدّت ذمّ ترك آن ; وارد شده است.

سوّم: در اشاره اجمالى به موارد تقيّه و كيفيّت عمل به آن.

______________________

يار صفحه:

(١)سوره آل عمران آيه ٢٠٠.

(٢)كافى ج ٢ ص ٨١ حديث ٢.

(٣)روضه كافى: ص٣٨١ حديث٥٧٦.

(٤)غيبت نعمانى ص٣٢٠.

فصل اوّل: در بيان اخبار وارده در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه اطهار

بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمهعليهم‌السلام

اينك اخبار و رواياتى كه در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه أطهارعليهم‌السلام وارد شده ; نقل مى نمائيم:

١ في « البحار » عن المحاسن بالاسناد إلى النبيّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، أنّه قال لاِميرالمؤمنينعليه‌السلام : « إنّما مثلك مثل( قُلْ هُوَ الله اَحَد ) فإنّه من قرأها مرّة فكأنّما قرأ ثلث القران، و من قرأها مرّتين فكأنّما قرأ ثلثي القرآن، و من قرأها ثلاث مرّات فكأنّما قرأ القرآن، فكذلك من أحبّك بقلبه كان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه كان له مثل ثلثي ثواب أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه و يده كان له مثل ثواب أعمال العباد »(١) .

يعنى: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: « به تحقيق كه مَثَل شما مثَل سوره( قُلْ هُوَ الله اَحَد ) مى باشد، پس بدرستيكه شأن او چنين است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند، مثل آن است كه يك سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس دو مرتبه بخواند ; مانند آن است كه دو سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس آن را سه مرتبه بخواند، مانند آن است كه تمام قرآن را قرائت كرده باشد.

همچنين هركس شما را با قلب خود دوست بدارد از براى او مثل ثواب يك سوّم اعمال همه بندگان است، و هر كس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش يارى كند از براى او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است،و هركس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست يارى كند، از براى او مثل ثواب همه اعمال بندگان است.

٢ فيه أيضا، عن « تفسير الإمام العسكريعليه‌السلام »في ذكر جمل ما نقلعليه‌السلام عن الله تعالى:« كذلك أحبّ الخلق إليّ القوّامون بحقّي، و افضلهم لديّ، و أكرمهم عليّ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سيّد الورى، و أكرمهم و أفضلهم بعده عليّ أخ المصطفى المرتضى، ثمّ من بعده من القوّامين بالقسط من أئمّة الحقّ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم على حقّهم، و أحبّ الخلق إلىّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم، و إن لم يكن معونتهم »(٢) .

يعنى: خداوندجلّ شأنه فرموده: محبوبترين خلق نزد من كسانى هستند كه حقّ مرا بر پا داشته اند، و افضل و اكرم آنان نزد من ; محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه سيّد و آقاى خلائق است، و بعد از او افضل و اكرم آنها نزد من علىّعليه‌السلام برادر مصطفى ; مرتضى است، سپس بعد از او كسانى كه امام بر حقّ هستند، آنهائى كه بر پا دارنده قسط هستند، و افضل آنها بعد از ايشان كسانى هستند كه آنها را براى حقّشان يارى مى كنند، و محبوبترين خلق نزد من بعد از اين يارى كنندگان ; كسانى هستند كه آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مى دارند و هر چند يارى نكنند.

٣ فيه أيضاً عن « مجالس المفيد(قدس سره) »بالإسناد عن الحسن بن عليّعليهما‌السلام ، أنّه قال: « من أحبّنا بقلبه ونصرنا بيده ولسانه، هو معنا في الغرفة الّتي نحن فيها، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه، فهو دون ذلك بدرجة، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ بيدهولسانه، فهوفي الجنّة »(٣) .

يعنى: حضرت امام حسنعليه‌السلام فرمود: هر كس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش يارى كند، او در غرفه هاى بهشتى كه ما در آن ساكنيم با ما خواهد بود، و هر كس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش يارى كند، پس او در بهشت يك درجه پائين تر از مقام ما جاى دارد، و هركس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد، پس او در بهشت خواهد بود.

٤ و فيه أيضا عن « المحاسن »، بالإسناد عن علي بن الحسينعليهما‌السلام ، قال: « قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : في الجنّة ثلاث درجات، و في النّار ثلاث دركات، فأعلى درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و يده، و في الدرجة الثانية من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه، و في الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه، و في أسفل الدرك من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه و يده، و في الدرك الثانية من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه، و في الدرك الثالثة من أبغضنا بقلبه »(٤) .

يعنى: حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت نموده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: « در بهشت سه درجه و در جهنّم سه دركه است، پس اعلى درجات بهشت مخصوص كسانى است كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود يارى كنند، و در درجه دوّم كسانيند كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان يارى كنند، و در درجه سوّم كسانيند كه مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.

و در اسفل درك آتش كسانيند كه مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود يارى كنند، و در درك دوّم از آتش كسانيند كه دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود يارى كنند، و در درك سوّم كسانييند كه ما را با قلب خود دشمن بدارند.

٥ و في « لئالي »، قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : إنّي شافع يوم القيامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنيا: رجل نصر ذرّيتي، و رجل بذل ماله لذريّتي عند المضيق، و رجل أحبّ لذريّتي باللسان، و رجل سعى لذريّتي إذا اطّردوا أو شرّدوا »(٥) .

يعنى: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همانا من در روزقيامت از براى چهارنفر شفاعت خواهم كرد ; گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنيا بيايند:

يكى مردى كه ذريّه مرايارى نمايد.

ديگرى مردى كه مالش را به ذريّه من در حال تنگدستى آنها بذل نمايد.

ديگرى مردى كه با ذريّه من با زبان و قلب خود دوستى نمايد.

و چهارم شخصى كه در حوائج ذريّه من در حالتى كه ممنوع باشند از حقّشان، و از وطن و مسكنشان دور شده باشند سعى نمايد.

٦ و في « الخصائص الحسينيّهعليه‌السلام » في ضمن الحديث عن النبيّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، في ذكر ورود طوائف أُمّته عليه مع راياتهم، قال:

(ثمّ ترد علىّ راية تلمع وجوههم نوراً، فأقول لهم: من أنتم ؟ فيقولون:

نحن أهل كلمة التوحيد و التقوى من أُمّة محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و نحن بقيّة أهل الحقّ، حملنا كتاب ربّنا و أحللنا حلاله، و حرّمنا حرامه، و أحبّنا ذرّية نبيّناصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و نصرناهم من كلّ ما نصرنا به أنفسنا، و قاتلنا معهم من ناواهم.

فأقول لهم: أبشروا ; فأنا نبيّكم محمّد، و لقد كنتم في الدنيا كما قلتم، ثمّ أسقيهم من حوضي، فيصدرون مرويّين مستبشرين، ثمّ يدخلون الجنّة خالدين فيها أبد الآبدين »(٦) .

يعنى: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در روز قيامت جمعى كه صورتهاى آنها از نور مى درخشد بر من وارد مى شوند، پس به آنها مى گويم: كيستيد شما ها ؟

مى گويند: مائيم اهل كلمه توحيد و تقوا از امّت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و مائيم بقيّّه از اهل حقّ كه كتاب پروردگار خود را حمل نموديم، و حلال آن را حلال دانستيم، و حرام آن را حرام دانستيم، و ذريّه پيامبر خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دوست داشتيم، و آنان را به آنچه خود رابه آن يارى مى كرديم ; يارى نموديم، و با كسانى كه با آنها دشمنى مى كردند جنگ كرديم.

پس من به آنها مى گويم: مژده باد شما را ; منم نبىّ شما محمّد، و به تحقيق شما در دنيا چنان بوديد كه گفتيد، و آنها را از حوض خود آب مى دهم، پس بر مى گردند در حالتى كه سيراب و خشنود باشند، سپس داخل بهشت مى شوند در حالتى كه هميشه در آن باشند.

٧ و في « البحار » عن علم الهدى سيّد المرتضىرضي‌الله‌عنه ، في ضمن كلامه قال: قال الشيخ أدام الله عزّه : « و هشام بن حكم من أكبر أصحاب أبي عبد اللهعليه‌السلام ، و بعد أبي الحسن موسىعليه‌السلام ، و كان يكنّى أبا محمّد و أبا حكم، و كان مولى بني شيبان، وكان مقيماً بالكوفة، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبي عبدالله جعفربن محمّدعليه‌السلام أنّه دخل بمنى، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً، و في مجلسه شيوخ الشيعة، كحمران بن أعين، و قيس بن الماصر، و يونس بن يعقوب، و أبي جعفر الأحول و غيرهم، فرفعه على جماعتهم و ليس فيهم إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، فلمّا رأي أبو عبداللهعليه‌السلام أنّ ذلك الفعل كبر على أصحابه، قال: « هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده »(٧) .

٨ و في « الكافي » عن يونس بن يعقوب، في ضمن الحديث في واقعة رجل شامى جاء عند أبي عبداللهعليه‌السلام ، لمناظرة أصحابة إلى أن قال: قالعليه‌السلام : اخرج إلى الباب فانتظر من ترى من المتكلّمين فأدخله، قال: فأدخلت حمران بن أعين، و كان يحسن الكلام، و أدخلت الأحول، و كان يحسن الكلام، و أدخلت قيس بن الماصر، و كان عندي أحسنهم كلاماً، و كان قد تعلّم الكلام من علي بن الحسينعليهما‌السلام ، فلمّا استقرّبنا المجلس، و كان أبوعبداللهعليه‌السلام قبل الحجّ يستقرّ أيّاماً في جبل في طرف الحرم في فازة له مضروبة، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعير يخب، فقال: هشام و ربّ الكعبة، قال: فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقيل، كان شديد المحبّة له،

قال: فورد هشام بن الحكم، و هو أوّل ما اختطت لحيته، و ليس فينا إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، قال: فوسّع له أبو عبداللهعليه‌السلام ، و قال: « ناصرنا بقلبه و لسانه و بيده »(٨) .

خلاصه محل شاهد ما در اين دو روايت آنست كه وقتى هشام بن حكم خدمت حضرت صادقعليه‌السلام شرفياب شد، حضرت از او تجليل فرموده و كنار خودشان جاى دادند، با آنكه او تازه خط عارضش روئيده بود، و در سنّ جوانى بود،و او را بر همه اصحاب كه در محضرش حاضر بودند در حالتى كه تمام از اجلاء شيوخ بودند مقدم داشت، پس جهت اين تجليل را چنين بيان فرمود: او ناصر و يارى كننده ما با قلب و زبان و دستش است.

٩ و في « نهج البلاغه » في ضمن كلامه الشريف: « نحن شجرة النبوّة، و محبط الرسالة، و مختلف الملائكة، و معادن العلم و ينابيع الحكمة، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرحمة، و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السطوة »(٩) .

يعنى: مائيم شجره طيّبه كه ثمره نبوّت از آن هويدا گشته، و مائيم محل فرود آمدن رسالات الهى، و مقام رفت و آمد ملائكه، و مائيم معدنهاى علم و چشمه هاى حكمت، يارى كننده ما و دوست ما هميشه در معرض رحمت الهى است، و دشمن ما و كسى كه بغض ما را در دل دارد هميشه در معرض عذاب شديد الهى است.

١٠ و في « المشاهد » عن أبي عبد الله الحسينعليه‌السلام ، أنّه قال في كربلا لأصحابه:

« و من نصرنا بنفسه، فيكون في الدرجات العالية من الجنان، فقد أخبرني جدّيصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنّ ولدي الحسين يقتل بطفّ كربلا غريباً وحيداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائمعليه‌السلام ، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا يوم القيامة »(١٠) .

يعنى: حضرت ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام در كربلا به اصحاب خود فرمود: هركس ما را به جان خود يارى نمايد، مقام او در درجات بالاى بهشت مى باشد، پس به تحقيق كه مرا جدّ بزرگوارمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر دادند كه: فرزندم حسينعليه‌السلام در زمين پر كرب يعنى كربلا شهيد مى شود، در حاليكه بى يار و ياور و تنها و تشنه باشد، پس هر كس او را يارى كند، پس به تحقيق كه مرا و فرزند او قائمعليه‌السلام را يارى كرده است.

١١ و در « عين الحيات » مرحوم مجلسى روايتى به سند معتبر از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه حضرت فرمود:

(براى بهشت هشت در است، از يك در پيغمبران و صدّيقان داخل مى شوند، و از در ديگر شهداء و صالحان، و از پنج در (ديگر) شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند، و من بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم و مى گويم:

خداوندا ! شيعيان و دوستان مرا و هر كس مرا يارى كرده است و به امامت من در دنيا اعتقاد داشته ; به سلامت بگذران.

در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى در رسد كه: دعاى تو را مستجاب كرديم ; و تو را شفاعت داديم در حقّ شيعيانت.

پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه مرا يارى كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند با گفتار يا با كردارشان ; هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را شفاعت كنند، و از درِ هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند، يعنى آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند، و در دل ايشان به قدر ذرّه اى از بغض ما اهلبيت نباشد(١١) .

و امّا اخبار ديگر غير از اين اخبارى كه بيان كرديم خصوصاً آنچه در فضل كيفيّات و عنوانهائى كه مصداق نصرت به آن حاصل مى شود مانند انشاء مراثى و مدايح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غير آن ان شاء الله تعالى در فصل دوّم اشاره خواهدشد.

فصل دوّم: دربيان كيفيّات نصرت و يارى حضرت ولىّ اللهعليه‌السلام در امر دين

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با صفت تقوا

نصرت و يارى حضرت ولى اللهعليه‌السلام در امر دين ; به عناوينى چند حاصل مى شود، كه در اينجا به دوازده كيفيّت از مهمترين و لازم ترين آنها بر وجه اختصار اشاره مى كنيم:

فصل اوّل: در بيان اخبار وارده در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه اطهار

بيان روايات وارده در فضيلت يارى ائّمهعليهم‌السلام

اينك اخبار و رواياتى كه در اهميّت و فضيلت نصرت و يارى ائمّه أطهارعليهم‌السلام وارد شده ; نقل مى نمائيم:

١ في « البحار » عن المحاسن بالاسناد إلى النبيّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، أنّه قال لاِميرالمؤمنينعليه‌السلام : « إنّما مثلك مثل( قُلْ هُوَ الله اَحَد ) فإنّه من قرأها مرّة فكأنّما قرأ ثلث القران، و من قرأها مرّتين فكأنّما قرأ ثلثي القرآن، و من قرأها ثلاث مرّات فكأنّما قرأ القرآن، فكذلك من أحبّك بقلبه كان له مثل ثواب ثلث أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه كان له مثل ثلثي ثواب أعمال العباد، و من أحبّك بقلبه و نصرك بلسانه و يده كان له مثل ثواب أعمال العباد »(١) .

يعنى: رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: « به تحقيق كه مَثَل شما مثَل سوره( قُلْ هُوَ الله اَحَد ) مى باشد، پس بدرستيكه شأن او چنين است كه هر كس يك مرتبه آن را بخواند، مثل آن است كه يك سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس دو مرتبه بخواند ; مانند آن است كه دو سوّم قرآن را قرائت كرده است، و هر كس آن را سه مرتبه بخواند، مانند آن است كه تمام قرآن را قرائت كرده باشد.

همچنين هركس شما را با قلب خود دوست بدارد از براى او مثل ثواب يك سوّم اعمال همه بندگان است، و هر كس شمارا به قلب خود دوست داشته و به زبانش يارى كند از براى او مثل ثواب دو سوّم اعمال بندگان است،و هركس شمارا به قلبش دوست داشته و به زبان و دست يارى كند، از براى او مثل ثواب همه اعمال بندگان است.

٢ فيه أيضا، عن « تفسير الإمام العسكريعليه‌السلام »في ذكر جمل ما نقلعليه‌السلام عن الله تعالى:« كذلك أحبّ الخلق إليّ القوّامون بحقّي، و افضلهم لديّ، و أكرمهم عليّ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سيّد الورى، و أكرمهم و أفضلهم بعده عليّ أخ المصطفى المرتضى، ثمّ من بعده من القوّامين بالقسط من أئمّة الحقّ، و أفضلهم بعدهم من أعانهم على حقّهم، و أحبّ الخلق إلىّ بعدهم من أحبّهم و أبغض أعدائهم، و إن لم يكن معونتهم »(٢) .

يعنى: خداوندجلّ شأنه فرموده: محبوبترين خلق نزد من كسانى هستند كه حقّ مرا بر پا داشته اند، و افضل و اكرم آنان نزد من ; محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه سيّد و آقاى خلائق است، و بعد از او افضل و اكرم آنها نزد من علىّعليه‌السلام برادر مصطفى ; مرتضى است، سپس بعد از او كسانى كه امام بر حقّ هستند، آنهائى كه بر پا دارنده قسط هستند، و افضل آنها بعد از ايشان كسانى هستند كه آنها را براى حقّشان يارى مى كنند، و محبوبترين خلق نزد من بعد از اين يارى كنندگان ; كسانى هستند كه آنها را دوست دارند و دشمنان آنها را دشمن مى دارند و هر چند يارى نكنند.

٣ فيه أيضاً عن « مجالس المفيد(قدس سره) »بالإسناد عن الحسن بن عليّعليهما‌السلام ، أنّه قال: « من أحبّنا بقلبه ونصرنا بيده ولسانه، هو معنا في الغرفة الّتي نحن فيها، ومن أحبّنا بقلبه و نصرنابلسانه، فهو دون ذلك بدرجة، ومن أحبّنا بقلبه وكفّ بيدهولسانه، فهوفي الجنّة »(٣) .

يعنى: حضرت امام حسنعليه‌السلام فرمود: هر كس ما را با قلب خودش دوست داشته و با دست و زبانش يارى كند، او در غرفه هاى بهشتى كه ما در آن ساكنيم با ما خواهد بود، و هر كس مارا با قلب خود دوست داشته و با زبانش يارى كند، پس او در بهشت يك درجه پائين تر از مقام ما جاى دارد، و هركس مارا با قلب خود دوست داشته و دست و زبانش را از ظلم بر ما باز دارد، پس او در بهشت خواهد بود.

٤ و فيه أيضا عن « المحاسن »، بالإسناد عن علي بن الحسينعليهما‌السلام ، قال: « قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : في الجنّة ثلاث درجات، و في النّار ثلاث دركات، فأعلى درجات الجنان لمن أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه و يده، و في الدرجة الثانية من أحبّنا بقلبه و نصرنا بلسانه، و في الدرجة الثالثة من أحبّنا بقلبه، و في أسفل الدرك من النار من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه و يده، و في الدرك الثانية من أبغضنا بقلبه و أعان علينا بلسانه، و في الدرك الثالثة من أبغضنا بقلبه »(٤) .

يعنى: حضرت امام زين العابدينعليه‌السلام از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت نموده كه حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: « در بهشت سه درجه و در جهنّم سه دركه است، پس اعلى درجات بهشت مخصوص كسانى است كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبان و دست خود يارى كنند، و در درجه دوّم كسانيند كه ما را با قلب خود دوست داشته و با زبانشان يارى كنند، و در درجه سوّم كسانيند كه مارا فقط با قلب خود دوست داشته باشد.

و در اسفل درك آتش كسانيند كه مارا با قلب دشمن داشته و در ظلم بر ما با زبان و دست خود يارى كنند، و در درك دوّم از آتش كسانيند كه دشمن دارند ما را با قلب خود و در ظلم بر ما با زبان خود يارى كنند، و در درك سوّم كسانييند كه ما را با قلب خود دشمن بدارند.

٥ و في « لئالي »، قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : إنّي شافع يوم القيامة لأربعة و لو جآؤوا بذنوب أهل الدنيا: رجل نصر ذرّيتي، و رجل بذل ماله لذريّتي عند المضيق، و رجل أحبّ لذريّتي باللسان، و رجل سعى لذريّتي إذا اطّردوا أو شرّدوا »(٥) .

يعنى: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: همانا من در روزقيامت از براى چهارنفر شفاعت خواهم كرد ; گرچه آنان در آن روز با گناهان همه اهل دنيا بيايند:

يكى مردى كه ذريّه مرايارى نمايد.

ديگرى مردى كه مالش را به ذريّه من در حال تنگدستى آنها بذل نمايد.

ديگرى مردى كه با ذريّه من با زبان و قلب خود دوستى نمايد.

و چهارم شخصى كه در حوائج ذريّه من در حالتى كه ممنوع باشند از حقّشان، و از وطن و مسكنشان دور شده باشند سعى نمايد.

٦ و في « الخصائص الحسينيّهعليه‌السلام » في ضمن الحديث عن النبيّصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، في ذكر ورود طوائف أُمّته عليه مع راياتهم، قال:

(ثمّ ترد علىّ راية تلمع وجوههم نوراً، فأقول لهم: من أنتم ؟ فيقولون:

نحن أهل كلمة التوحيد و التقوى من أُمّة محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و نحن بقيّة أهل الحقّ، حملنا كتاب ربّنا و أحللنا حلاله، و حرّمنا حرامه، و أحبّنا ذرّية نبيّناصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و نصرناهم من كلّ ما نصرنا به أنفسنا، و قاتلنا معهم من ناواهم.

فأقول لهم: أبشروا ; فأنا نبيّكم محمّد، و لقد كنتم في الدنيا كما قلتم، ثمّ أسقيهم من حوضي، فيصدرون مرويّين مستبشرين، ثمّ يدخلون الجنّة خالدين فيها أبد الآبدين »(٦) .

يعنى: حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در روز قيامت جمعى كه صورتهاى آنها از نور مى درخشد بر من وارد مى شوند، پس به آنها مى گويم: كيستيد شما ها ؟

مى گويند: مائيم اهل كلمه توحيد و تقوا از امّت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و مائيم بقيّّه از اهل حقّ كه كتاب پروردگار خود را حمل نموديم، و حلال آن را حلال دانستيم، و حرام آن را حرام دانستيم، و ذريّه پيامبر خودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را دوست داشتيم، و آنان را به آنچه خود رابه آن يارى مى كرديم ; يارى نموديم، و با كسانى كه با آنها دشمنى مى كردند جنگ كرديم.

پس من به آنها مى گويم: مژده باد شما را ; منم نبىّ شما محمّد، و به تحقيق شما در دنيا چنان بوديد كه گفتيد، و آنها را از حوض خود آب مى دهم، پس بر مى گردند در حالتى كه سيراب و خشنود باشند، سپس داخل بهشت مى شوند در حالتى كه هميشه در آن باشند.

٧ و في « البحار » عن علم الهدى سيّد المرتضىرضي‌الله‌عنه ، في ضمن كلامه قال: قال الشيخ أدام الله عزّه : « و هشام بن حكم من أكبر أصحاب أبي عبد اللهعليه‌السلام ، و بعد أبي الحسن موسىعليه‌السلام ، و كان يكنّى أبا محمّد و أبا حكم، و كان مولى بني شيبان، وكان مقيماً بالكوفة، و بلغ من مرتبته و علوّه عند أبي عبدالله جعفربن محمّدعليه‌السلام أنّه دخل بمنى، و هو غلام أوّل ما اختطّ عارضاً، و في مجلسه شيوخ الشيعة، كحمران بن أعين، و قيس بن الماصر، و يونس بن يعقوب، و أبي جعفر الأحول و غيرهم، فرفعه على جماعتهم و ليس فيهم إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، فلمّا رأي أبو عبداللهعليه‌السلام أنّ ذلك الفعل كبر على أصحابه، قال: « هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و يده »(٧) .

٨ و في « الكافي » عن يونس بن يعقوب، في ضمن الحديث في واقعة رجل شامى جاء عند أبي عبداللهعليه‌السلام ، لمناظرة أصحابة إلى أن قال: قالعليه‌السلام : اخرج إلى الباب فانتظر من ترى من المتكلّمين فأدخله، قال: فأدخلت حمران بن أعين، و كان يحسن الكلام، و أدخلت الأحول، و كان يحسن الكلام، و أدخلت قيس بن الماصر، و كان عندي أحسنهم كلاماً، و كان قد تعلّم الكلام من علي بن الحسينعليهما‌السلام ، فلمّا استقرّبنا المجلس، و كان أبوعبداللهعليه‌السلام قبل الحجّ يستقرّ أيّاماً في جبل في طرف الحرم في فازة له مضروبة، فاخرج رأسه من فازته فإذا هو ببعير يخب، فقال: هشام و ربّ الكعبة، قال: فظننا أنّ هشاماً رجل من ولد عقيل، كان شديد المحبّة له،

قال: فورد هشام بن الحكم، و هو أوّل ما اختطت لحيته، و ليس فينا إلاّ من هو أكبر سنّاً منه، قال: فوسّع له أبو عبداللهعليه‌السلام ، و قال: « ناصرنا بقلبه و لسانه و بيده »(٨) .

خلاصه محل شاهد ما در اين دو روايت آنست كه وقتى هشام بن حكم خدمت حضرت صادقعليه‌السلام شرفياب شد، حضرت از او تجليل فرموده و كنار خودشان جاى دادند، با آنكه او تازه خط عارضش روئيده بود، و در سنّ جوانى بود،و او را بر همه اصحاب كه در محضرش حاضر بودند در حالتى كه تمام از اجلاء شيوخ بودند مقدم داشت، پس جهت اين تجليل را چنين بيان فرمود: او ناصر و يارى كننده ما با قلب و زبان و دستش است.

٩ و في « نهج البلاغه » في ضمن كلامه الشريف: « نحن شجرة النبوّة، و محبط الرسالة، و مختلف الملائكة، و معادن العلم و ينابيع الحكمة، ناصرنا و محبّنا ينتظر الرحمة، و عدوّنا و مبغضنا ينتظر السطوة »(٩) .

يعنى: مائيم شجره طيّبه كه ثمره نبوّت از آن هويدا گشته، و مائيم محل فرود آمدن رسالات الهى، و مقام رفت و آمد ملائكه، و مائيم معدنهاى علم و چشمه هاى حكمت، يارى كننده ما و دوست ما هميشه در معرض رحمت الهى است، و دشمن ما و كسى كه بغض ما را در دل دارد هميشه در معرض عذاب شديد الهى است.

١٠ و في « المشاهد » عن أبي عبد الله الحسينعليه‌السلام ، أنّه قال في كربلا لأصحابه:

« و من نصرنا بنفسه، فيكون في الدرجات العالية من الجنان، فقد أخبرني جدّيصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم أنّ ولدي الحسين يقتل بطفّ كربلا غريباً وحيداً عطشاناً، فمن نصره فقد نصرني و نصر ولده القائمعليه‌السلام ، و من نصرنا بلسانه فإنّه في حزبنا يوم القيامة »(١٠) .

يعنى: حضرت ابى عبدالله الحسينعليه‌السلام در كربلا به اصحاب خود فرمود: هركس ما را به جان خود يارى نمايد، مقام او در درجات بالاى بهشت مى باشد، پس به تحقيق كه مرا جدّ بزرگوارمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر دادند كه: فرزندم حسينعليه‌السلام در زمين پر كرب يعنى كربلا شهيد مى شود، در حاليكه بى يار و ياور و تنها و تشنه باشد، پس هر كس او را يارى كند، پس به تحقيق كه مرا و فرزند او قائمعليه‌السلام را يارى كرده است.

١١ و در « عين الحيات » مرحوم مجلسى روايتى به سند معتبر از اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده كه حضرت فرمود:

(براى بهشت هشت در است، از يك در پيغمبران و صدّيقان داخل مى شوند، و از در ديگر شهداء و صالحان، و از پنج در (ديگر) شيعيان و دوستان ما داخل مى شوند، و من بر صراط مى ايستم و دعا مى كنم و مى گويم:

خداوندا ! شيعيان و دوستان مرا و هر كس مرا يارى كرده است و به امامت من در دنيا اعتقاد داشته ; به سلامت بگذران.

در آن حال ندا از منتهاى عرش الهى در رسد كه: دعاى تو را مستجاب كرديم ; و تو را شفاعت داديم در حقّ شيعيانت.

پس هر يك از شيعيان و دوستان من و آنان كه مرا يارى كرده اند و با دشمنان من جهاد كرده اند با گفتار يا با كردارشان ; هفتاد هزار كس از همسايگان و خويشان و دوستان خود را شفاعت كنند، و از درِ هشتم ساير مسلمانان داخل مى شوند، يعنى آن جماعتى كه اقرار به شهادتين داشته باشند، و در دل ايشان به قدر ذرّه اى از بغض ما اهلبيت نباشد(١١) .

و امّا اخبار ديگر غير از اين اخبارى كه بيان كرديم خصوصاً آنچه در فضل كيفيّات و عنوانهائى كه مصداق نصرت به آن حاصل مى شود مانند انشاء مراثى و مدايح چه بصورت نثر و چه به صورت نظم و غير آن ان شاء الله تعالى در فصل دوّم اشاره خواهدشد.

فصل دوّم: دربيان كيفيّات نصرت و يارى حضرت ولىّ اللهعليه‌السلام در امر دين

نصرت و يارى حضرت قائمعليه‌السلام با صفت تقوا

نصرت و يارى حضرت ولى اللهعليه‌السلام در امر دين ; به عناوينى چند حاصل مى شود، كه در اينجا به دوازده كيفيّت از مهمترين و لازم ترين آنها بر وجه اختصار اشاره مى كنيم:


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20