كيفيت هفتم
نصرت و يارى حضرت قائمعليهالسلام
با دعا در تعجيل فرج
سعى و اهتمام در دعا نمودن در تعجيل فرج آنحضرت صلوات الله عليه است، و بيان آن بر وجه اجمال چنين است كه:
چون بر حسب برخى از احاديث و اخبار قطعيّه بلكه به مقتضاى ضرورت مذهب حقّ ثابت و معلوم است كه احقاق جميع حقوق الهيّهجلّ شأنه و حقوق جميع انبياء و اوصياء و اولياء از اوّلين و آخرين، چه نسبت به نفوس طيّبه و پاك آنها، و چه نسبت به حرمت آنها، يا اهل و اولاد آنها، يا مال آنها، و نيز ظهور جميع آثار دين و معالم حقّ موقوف به ظهور موفور السّرور حضرت بقية اللهعليهالسلام
است آن را خداوند در قرآن وعده فرموده:
(
هُوَ الّذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
)
.
و فرمود:(
وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَيَسْتَخْلفَنَّهُمْ في الأرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الّذي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَنى لايُشْرِكُونَ بى شَيْئاً
)
.
و فرمود:(
وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فى الأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ
)
و همچنين به مقتضاى بسيارى از اخبار و فقرات شريفه ادعيه و زيارات ; امر ظهور آنحضرت صلوات الله عليه و اصل وقوع آن ; يك وعده الهى است كه تخلّف پذير نيست، و لكن تأخير و تعجيل وقوع آن از امور بدائيّه است.
و همچنين بر حسب برخى از اخبار ثابت شده است كه دعاى مؤمنين هرگاه با آدابش واقع شود، تأثير و مدخليّت تامّه در تعجيل آن دارد، پس بايد همّ مؤمن در امر ظهور آنحضرتعليهالسلام
كامل تر باشد، و انتظارش بيشتر باشد، و به سبب طولانى شدن آن و مخفى بودن آثار دين و خذلان مؤمنين محزون تر باشد، كه اين حالات از جمله آداب اين دعا است.
پس با اين حال به قصد احقاق حقوق الهى و حقوق اولياء و ائمّه معصومينعليهمالسلام
و ظهور آثار دين مبين و خذلان كفّار و مشركين تعجيل فرج و ظهور آنحضرت صلوات الله عليه دعا نمايد.
بنابراين ; دعاء او در اين حال در تعجيل فرج ; مدخليّت و سببيّت تامّه پيدا مى كند، و اين مدخليّت پيدا كردن به دو عنوان است:
عنوان اوّل ; به ملاحظه آنچه در قصد و نيّت اوست از آرزوى قلبى بر وقوع فرج ; و همّ آن را در دل داشتن، چنانچه شرح بيان اين عنوان در كيفيّت هشتم مى آيد.
عنوان دوّم ; به ملاحظه تأثيرى كه در اين نحو دعاى بنده حاصل مى شود، بر حسب وعده الهى در استجابت آن در باب تعجيل شدن فرج، چنانچه اين هم بزودى بيان مى شود ان شاء الله تعالى.
و البته چنانچه در هر امرى اگر فعل كسى در وقوع آن مدخليّت و سببيّت پيدا كند، از اعوان و انصار صاحب آن امر محسوب مى شود، پس در امر فرج اهلبيت اطهارعليهمالسلام
چنين است كه افتتاحش به وجود حضرت صاحب الامر صلوات الله عليه مى باشد، هر گاه كسى به عنوان مزبور مدخليّت و سببيّت پيدا نمايد، پس او در واقع داخل در زمره اعوان و انصار ايشان است و به فضل جزيل آنها فائز مى شود.
پس در اينجا بيان دو امر به صورت اختصار براى ياد آورى اهل عبرت لازم و مهمّ است:
اوّل: در بيان برخى از رواياتى كه وارد شده است در آنكه ظهور آثار حقّ موقوف است به ظهور امر آنحضرت صلوات الله عليه.
دوّم: در بيان اخبارى كه وارد شده در آنكه براى تعجيل ظهور ; دعا اثر كامل دارد.
احاديث وارده در اينكه ظهور آثار حقّ ; بستگى به ظهور دارد امّا امر اوّل: گفتيم كه اخبار در اين مقوله بسيار زياد نقل شده و لكن در اينجا جهت تيمّن و تبرّك به ذكر ده حديث اكتفا مى شود.
حديث اوّل: در كتاب كافى روايت كرده: بإلاسناد عن أبي جعفرعليهالسلام
قال: قال رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
: « من اولادي اثنى عشر نقيباً نجيباً محدثّون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ يملأها عدلا كما ملئت جوراً »
.
يعنى: حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: دوازده نفر از اولادهاى من نقباء و نجبايند، و ملائكه با آنها به اخبار غيبى تكلّم مى كنند و به الهامات الهيّه الهام كرده مى شوند، آخر آنها كسى است كه قيام به امر حقّ خواهد نمود، و زمين را از عدل پر مى كنند چنانچه از جور پر شده باشد.
حديث دوّم: باز در آن كتاب روايت كرده: بالاسناد عن ابي عبداللهعليهالسلام
في ضمن كلامه قال: فإنّ الحسين لمّا قتل عجّت السماوات و الأرض و من عليها و الملائكة، فقالوا: يا ربّنا! ائذن لنا في هلاك الخلق حتّى نجدهم عن جديد الأرض بما استحلّوا حرمك و قتلوا صفوتك، فأوحى الله إليهم يا ملائكتي و يا سماواتي و يا أرضي اسكنوا، ثمّ كشف لهم حجاباً من الحُجب فإذا خلفهم محمّد و اثنى عشر وصيّاًعليهمالسلام
و أخذ بيد فلان القائم من بينهم، فقال: يا ملائكتي و سماواتي و أرضي بهذا انتصر لهذا، قالها ثلاث مرّات »
.
يعنى: حضرت صادقعليهالسلام
فرمود: بدرستيكه چون حسين صلوات الله عليه شهيد شد، آسمانها و زمينها و هر كس كه در آنها بود به ناله در آمدند، پس عرض كردند: اى پروردگار ما ! ما را در هلاك نمودن اين خلق اذن فرما، تا آنكه آنها را از اطراف زمين از بين ببريم، به سبب آنكه حرمت تو را ضايع كردند و برگزيده تو را كشتند.
پس خداوند بسوى آنها وحى فرمود كه: اى ملائكه من و اى آسمان و زمين من ! آرام باشيد، پس پرده اى از حجابها را براى آنها كشف فرمود، در اين حال از عقب آن حجابها وجود مبارك محمّد و دوازده نفر اوصياء او صلوات الله عليهم اجمعين آشكار شد، و اشاره فرمود به يكى از آنها كه مابين آنها ايستاده بود، پس فرمود: اى ملائكه من ! و اى آسمانها و زمين من ! با اين قائم و ايستاده ; براى اين مظلوم انتقام مى گيرم، و اين فرمايش را تا سه مرتبه تكرار فرمود.
حديث سوّم: شيخ صدوق (قدس سره) در « كمال الدين» روايت كرده كه: بالإسناد عن مفضّل عن الصادقعليهالسلام
، عن أبيه، عن آبائهعليهمالسلام
، عن أميرالمؤمنينعليهالسلام
قال:
(قال رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
: لمّا اسري بي إلى السماء إلى أن قال: فقال الله عزّوجلّ: ارفع رأسك فلمّا رفعت رأسي و إذاً بأنوار عليٍّ و فاطمة و الحسن و الحسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفربن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و الحسن بن علىّ و "م ح م د" ابن الحسن القائم كأنّه كوكب درىّ.
قلت: يا ربّ و من هولاء ؟
قال: الائمّة، و هذا القائم يحلّل حلالي و يحرّم حرامي و به انتقم من أعدائي و هو راحة لأوليائي و هو الّذي يشفي قلوب شيعتك من الظالمين و الجاحدين و الكافرين، فيخرج اللات و العزّى طريين فيحرقهما، ففتنة الناس يومئذ بهما أشدّ من فتنة العجل السامري )
.
يعنى: حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: چون مرا بسوى آسمان بردند، پس بعد از وحى هاى چند خداوند عزّوجلّ فرمود: سر خود را بلند نما، چون بلند نمودم در اين حال ; انوار علىّ و فاطمه و حسن و حسين و علىّ بن الحسين و محمّد بن علىّ و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علىّ بن موسى و محمّد بن علىّ و علىّ بن محمّد و حسن بن علىّ و «م ح م د» بن حسن نمايان شد، آنكه ايستاده بود يعنى آخرين آنها در ما بين آنها همچون ستاره درخشان بود.
عرض كردم: پرودگارا ! اينها چه كسانيند ؟
فرمود: اينها امامانند، و اينكه ايستاده حلال مرا حلال ; و حرام مرا حرام خواهد كرد، و به او از دشمنان خود انتقام خواهم كشيد، و او سبب راحتى اولياء من مى باشد. و او است آنكسى كه به سبب او دلهاى شيعيان تو از شرّ ظالمين و جاحدين و كافرين شفا مى يابد، پس لات و عزى را در حالتيكه بدن آنها تازه باشد بيرون مى آورد، پس او آنها را مى سوزاند، و هر آينه امتحان شدن مردم به سبب آنها در اين روز شديدتر از امتحان به امر گوساله سامرى است.
حديث چهارم: نيز در « كافى» روايت كرده از حضرت امام محمّد تقى صلوات الله عليه كه فرمود: حضرت امير المؤمنينعليهالسلام
به مسجد الحرام تشريف فرما شدند، و با ايشان بودند حضرت امام حسنعليهالسلام
در حالتيكه تكيه فرموده بودند به سلمانرضياللهعنه
، پس نشستند و در اين حال مردى با هيئت و لباس نيكو وارد شد، پس به اميرالمؤمنينعليهالسلام
سلام كرد، و ايشان جواب سلام دادند، بعد سه مسئله سئوال كرد.
حضرت امام محمّدتقىعليهالسلام
بعد از بيان آن مسائل و جواب آنها را از فرمايش حضرت مجتبىعليهالسلام
بر حسب محوّل فرمودن حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام
بيان جوابها را به ايشان فرمود:
پس آن مرد گفت: شهادت مى دهم به كلمه توحيد، و هميشه شهادت به آن مى دهم، و شهادت مى دهم به آنكه وجود مبارك محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
رسول الله مى باشند، و هميشه شهادت به آن مى دهم، و شهادت مى دهم به آنكه شما اشاره به اميرالمؤمنينعليهالسلام
كرد وصىّ او هستيد و قيام به حجّت او مى فرمائيد، و هميشه شهادت به آن مى دهم، و شهادت مى دهم به آنكه تو اشاره به حضرت امام حسنعليهالسلام
كرد وصىّ او مى باشى، و قيام به حجّت او مى فرمائى، و شهادت مى دهم به آنكه بعد از او حسين بن على صلوات الله عليه وصىّ برادرش مى باشد و قيام به حجّت او مى فرمايد.
و شهادت مى دهم به آنكه بعد از ايشان علىّ بن الحسينعليهالسلام
قيام به امر حسينعليهالسلام
مى نمايد، و شهادت مى دهم به آنكه محمّد بن علىعليهالسلام
قائم بامر علىّ بن الحسينعليهالسلام
مى باشد، و شهادت مى دهم براى جعفر بن محمّدعليهالسلام
كه او قائم به امر محمّد است.
و شهادت مى دهم براى موسى بن جعفرعليهالسلام
كه او قائم به امر جعفر بن محمّدعليهماالسلام
است، و شهادت مى دهم براى علىّ بن موسىعليهالسلام
كه او قائم به امر موسى بن جعفرعليهماالسلام
است، و شهادت مى دهم براى محمّد بن علىّعليهماالسلام
كه او قائم به امر علىّ بن موسىعليهماالسلام
است، و شهادت مى دهم براى علىّ بن محمّدعليهالسلام
كه او قائم به امر محمّد بن علىّعليهماالسلام
است، و شهادت مى دهم براى حسن بن علىّعليهالسلام
كه او قائم به امر على بن محمّدعليهماالسلام
است.
و شهادت مى دهم براى مردى از اولاد حسين صلوات الله عليه كه تا زمانى كه امر او ظاهر شود ; با كنيه نام برده نمى شود، زمين را از عدل پر نمايد چنانچه از جور پر شده باشد، و سلام و رحمت و بركات الهى بر تو باد، يا اميرالمؤمنين.
پس آن مرد برخاست و رفت، پس اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: يا ابا محمّد در عقب او برويد ببينيد به كدام طرف مى رود ؟
پس امام حسنعليهالسلام
بيرون رفتند و بعد فرمود: طولى نكشيد مگر آنكه پاى خود را بيرون مسجد گذاردم ديگر نديدم به كدام سو رفت، پس نزد اميرالمؤمنينعليهالسلام
برگشتم و ايشان را به اين امر خبر دادم.
پس آنحضرت فرمود: آيا او را مى شناسيد ؟
گفتم: خدا و رسول اوصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اميرالمؤمنينعليهالسلام
دانا ترند.
فرمود: او خضرعليهالسلام
مى باشد
.
حديث پنجم: در « كمال الدين» از احمد بن اسحاق قمى روايت شده كه گفت: خدمت حضرت امام حسن عسكرىعليهالسلام
رفتم و مى خواستم كه درباره خلف و حجّت بعد از ايشان سئوال كنم، بعد از ذكر فرمايشاتى از ايشان مى گويد پس ايشان برخاستند و به عجله داخل خانه شدند، و در حالتى كه بر سر شانه ايشان پسرى كه صورت او چون ماه شب چهارده بود به سنّ سه سالگى بيرون آمدند.
پس فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر كرامت تو نزد خداوند و حجّتهاى او نبود، براى تو اين فرزند خود را ظاهر نمى كردم، همانا او هم اسم و هم كنيه رسول اللهصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى باشد، و آن كسى است كه زمين را از عدل و قسط پر مى نمايد، چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد.
اى احمدبن اسحاق ! مَثَل او در اين امت مَثَل خضرعليهالسلام
و مَثَل ذى القرنين است، به خدا قسم غائب شود غيبتى كه در آن كسى از هلاكت و فتنه ها نجات نيابد، مگر كسيكه خداوند او را بر اقرار و اعتراف به امامت او ثابت گردانيده باشد، و او را بر دعا در تعجيل فرج موفّق فرموده باشد.
پس عرض كردم: اى مولاى من ! آيا از براى امر ايشان علامتى هست كه بواسطه آن اطمينان خاطر براى من حاصل شود ؟
پس آن پسر صلوات الله عليه به لسان عربى فصيح فرمود:
منم بقيّة الله در زمين او، و منم انتقام گيرنده از دشمنان او، و اى احمد بن اسحاق ! علامتى را بعد از مشاهده نمودن حقّ به چشم خود طلب نكن
.
حديث ششم: نيز در «كمال الدين» از جابر انصارىرضياللهعنه
از حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
در ذيل آيه مباركه(
اَطيعُوا الله وَاَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الأمرِ مِنْكُم
)
روايت شده كه بعد از ذكر اسماء مباركه اوصياء و اولى الامر بعد از خودشان تا امام حسن عسكرىعليهالسلام
فرمود:
پس از آن حجّت الله در زمين ; و بقيّه او مابين بندگان او ; فرزند حسن بن علىعليهمالسلام
اولى الامر است، او است آن كسى كه خداوند بر دو دست او مشارق و مغارب زمين را فتح مى نمايد، او است آن كسى كه از شيعيان و اولياء خود غائب مى شود، چنان غيبتى كه ثابت نماند بر قول به امامت او در آن غيبت مگر كسى را كه خداوند قلب او را از براى ايمان امتحان فرموده باشد.
جابر گويد: پس عرض كردم: يا رسول الله ! آيا از براى شيعيان ايشانعليهالسلام
به وجود مبارك او در حال غيبتشان انتفاعى هست ؟
فرمود: آرى به حقّ آن خداونديكه مرا به نبوت مبعوث فرمود بدرستيكه آنها در حال غيبت او به نور او استضائه مى كنند و هدايت مى يابند يعنى به علومى كه ازاو ظاهر شود، و علومى كه بواسطه او باقى بماند، و بوسيله موالات با او از فيوضات و بركات الهيه مثل انتفاع بردن مردم بواسطه شمس زمانى كه پشت ابر مخفى باشد و منتفع مى شوند
.
حديث هفتم: به مقتضاى اخبار متعدد در تفسير اين آيه شريفه(
وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلَفَنَّهُمْ في الأرضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُيمَكِنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لِيُبْدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَنى لايُشْرِكُونَ بى شَيْئا
)
; اين آيه مباركه در حقّ وجود مبارك حضرت مهدىعليهالسلام
نازل شده، و اين سه كرامت الهى : استخلاف در ارض، و تمكين در آن، و ارتفاع خوف، درباره شيعيان و اولياء ; در عهد ظهور ايشان است.
و در بعضى از روايات مذكور است كه راوى خدمت حضرت صادقعليهالسلام
عرض كرد: كسانى گمان مى كنند اين آيه در حقّ فلان و فلان و فلان و علىعليهالسلام
نازل شده.
حضرت فرمود: خدا دلهاى آنها را هدايت نكند، كجا متمكّن شد دينى و ميان مردم منتشر شد كه خداوند و رسولش آن را بپسندند ; و رفتن خوف از دلها و مرتفع شدن شكّ از سينه ها ; درعهد يكى از آن خلفاء و در عهد علىعليهالسلام
بود، با حال ارتداد مسلمين و فتنه هائى كه برانگيخته مى شد در عهد آنها و جنگهائى كه ما بين كفّار و آنها واقع مى شد
.
پس بعد از آنكه در اين وعده الهيه تأمل شود كه آن از براى عامّه مؤمنين صالحين است كه اشرف و افضل از همه آنها ائمّه اثنى عشر طيّبين و طاهرينعليهمالسلام
مى باشند به آنكه مرتبه بزرگوارى و رياست و حكمرانى در روى زمين به وجه حقّ براى آنها پسنديده است، به طورى كه هيچ خوفى از دشمنان براى آنها نباشد، و به سبب ايشان هيچ شركى در زمين نباشد.
و بعد از آن ; ملاحظه شود كه همه ائمّه طاهرينعليهمالسلام
و شيعيان صالحين آنها از دنيا رفتند و و براى آنها چنين نشد، و تا كنون چنين امرى براى وجود آخرين آنها و شيعيان در عهد ايشان واقع نشده است.
پس مقتضاى صدق وعده الهيه در چنين امر عظيم آن است كه بعد از اين البته واقع خواهد شد، و بنابراين مطلب ; اين آيه شريفه حجّت قطعيّه و شاهد صدق است از براى صدق همه اخبارى كه وارد است كه ظهور و فرج براى حضرت صاحب الأمرعليهالسلام
با شيعيان ايشان واقع خواهد شد، و بعد از آن هم رجعت تمامى ائمّه معصومين و شيعيان صالحين كاملين آنها به حيات جسمانى دنيوى وقوع مى يابد، و خلافت الهيّه و دولت حقّه و فرج كلّى براى آنها الى يوم النشور و قيام القيامت مدام بر قرار است.
حديث هشتم: آنچه در « نجم الثاقب» از « تفسير عياشى» از حضرت كاظمعليهالسلام
در بيان اين آيه شريفه روايت شده(
وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ في الَّسمواتِ وَ الأرضِ طَوعاً وَ كَرهاً
)
كه فرمود: اين آيه در حقّ قائمعليهالسلام
نازل شده، هنگامى كه يهود ونصارى و صائبين و زنادقه و كفار را در مشرق و مغرب آن بيرون آورد، و اسلام را بر آنها عرضه مى كند، پس هركه با رغبت اسلام آورد، او را به نماز و روزه و زكات و آنچه مسلم را به آن امر كنند و از خداوند بر او واجب است امر فرمايد و هر كه اسلام نياورد ; گردنش را بزند، تا آن كه در مشرق ها و مغرب ها احدى نماند مگر موحد باشد
.
حديث نهم: روايتى است در ذيل اين آيه مباركه(
وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَليِِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ في الْقَتْلِ إنَّهُ كانَ مَنْصُوراً
)
در « كامل الزيارات» از حضرت صادقعليهالسلام
، و در تفسير« فرات» از حضرت امام محمّد باقرعليهالسلام
كه:
مراد از « منصور» حضرت قائمعليهالسلام
مى باشد، كه ولىّ دم آن مظلومند، و در هنگام ظهور از قاتلين ايشان خون خواهى مى كنند، و از جانب خداوند مورد نصرت و يارى قرار مى گيرد، يعنى: به اسباب خاصّه الهيّه از باطنى و ظاهرى كه در آن وقت براى ايشان است از قوّت و قدرت و از لشكريان ملائكه و جن و انس و غيره ها يارى مى شوند
و در كتاب « نور الانوار» روايت فرموده كه: آنحضرتعليهالسلام
بعد از كشتار بسيارى از كفّار و اشرار و دشمنان، به بالاى منبر مى روند و يك بند از نعلين حضرت سيّدالشهداء صلوات الله عليه را بيرون مى آورند، و مى فرمايد: اگر همه دشمنان را بكشم مقابل خون اين بند نعلين نخواهد شد.
و در روايت است كه مى فرمايد: اگر همه اهل عالم را بكشم در عوض اين بند نعلين نمى شود.
حديث دهم: قسمتى از فقرات خطبه غديريّه است كه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود:
(معاشر النّاس ألا و إنّى منذر و علىّ هاد، معاشر النّاس إنّى نبىّ و علىّ وصىّ، ألا أنّ خاتم الائمّة منّا القائم المهدىّ، ألا إنّه الظاهر على الدّين، ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها، ألا انّه قاتل كلّ قبيلة من أهل الشّرك، ألا إنّه المدرك بكلّ ثار لأولياء الله عزّوجلّ، ألا إنّه النّاصر لدين الله)
.
يعنى حضرت رسول فرمودندصلىاللهعليهوآلهوسلم
: اى گروه مردمان! آگاه باشيد ; همانا من انذار كننده ام و على هدايت كننده است
اى گروه مردمان! آگاه باشيد ; بدرستيكه من نبيّم و على وصىّ من است.
آگاه باشيد ; همانا خاتم ائمّه از ما قائم مهدى خواهد بود.
آگاه باشيد ; همانا او در امر دين بر ديگران غالب است و درآن سلطنت دارد.
آگاه باشيد ; همانا او گشاينده و فتح كننده شهرها و خراب كننده آنها است.
آگاه باشيد ; همانا او كشنده تمام قبائل اهل شرك است.
آگاه باشيد ; همانا او خون خواه همه خونهاى اولياء الهى است.
آگاه باشيد ; همانا او يارى كننده دين خدا است.