ترجمه کامل الزیارات

ترجمه کامل الزیارات14%

ترجمه کامل الزیارات نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ترجمه کامل الزیارات
  • شروع
  • قبلی
  • 52 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24160 / دانلود: 4104
اندازه اندازه اندازه
ترجمه کامل الزیارات

ترجمه کامل الزیارات

نویسنده:
فارسی

فهرست مطالب

باب شصت و دوم زيارت امام حسين عليه‌السلام گناهان را محو مى كند ۳

باب شصت و سوم (زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام معادل يك عمره مى باشد) ۱۲

باب شصت و چهارم زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام معادل يك حج مى باشد ۱۹

باب شصت و پنجم در بيان اينكه زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام معائل يك حج و يك عمره مى باشند ۲۶

باب شصت و ششم زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام معادل چند حج مى باشد ۳۹

باب شصت و هفتم زيارت حضرت امام حسين معادل با آزاد كردن بندگان مى باشد ۵۰

باب شصت و هشتم زوار حضرت امام حسين عليه‌السلام شفاعت ديگران را مى كنند ۵۳

باب شصت و نهم زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام غم و اندوه را بر طرف كرده و به واسطه اش حوائج بر آورده مى شود ۵۸

باب هفتادم ثواب زيارت امام حسين عليه‌السلام در روز عرفه ۶۶

باب هفتاد و يكم ثواب كسى كه در روز عاشورأ امام حسين عليه‌السلام را زيارت كند ۷۸

باب هفتاد و دوم ثواب زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام در نيمه شعبان ۹۵

باب هفتاد و سوم ثواب كسى كه حضرت امام حسين عليه‌السلام را در رجب زيارت كند ۱۰۳

باب هفتاد و چهارم ثواب كسى كه حضرت امام حسين عليه‌السلام را در غير روز عيد و عرفه زيارت كند ۱۰۵

باب هفتاد و پنجم ثواب كسى كه در فرات غسل كرده و به زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام برود ۱۰۹

باب هفتاد و ششم جواز ترك غسل براى زيارت امام حسين عليه‌السلام ۱۱۶

باب هفتاد و هفتم در بيان اينكه زائرين حضرت امام حسين عليه‌السلام كه به حق آن حضرت عارف هستند ۱۲۲

باب هفتاد و هشتم درباره كسانى كه زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام را ترك مى كنند ۱۳۱

باب هفتاد و هشتم درباره كسانى كه زيارت حضرت امام حسين عليه‌السلام را ترك مى كنند ۱۳۲

باب هفتاد ونهم در نقل زيارات وارده براى حضرت حسين بن على عليه‌السلام ۱۳۷

باب هشتادم كيفيت خواندن نماز نزد قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام ۲۴۳

باب هشتاد و يكم قصر شدن نماز واجب و رخصت در خواندن نماز مستحبى در حائر و تمام مشاهد مشرفه ۲۴۸

باب هشتاد و يكم قصر شدن نماز واجب و رخصت در خواندن نماز مستحبى در حائر و تمام مشاهد مشرفه ۲۵۰

باب هشتاد و دوم تمام خواندن نماز كنار قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام و تمام مشاهد مشرفه ۲۵۶

باب هشتاد و سوم نماز فريضه در حرم امام حسين عليه‌السلام معادل حج و نماز نافلة معادل عمره محسوب مى شود ۲۶۴

باب هشتاد و چهارم وداع با قبر حضرت حسين بن على صلوات الله عليهما ۲۶۹

باب هشتاد و پنجم زيارت قبر حضرت عباس بن على عليه‌السلام ۲۷۶

باب هشتاد و ششم وداع با قبر حضرت عباس بن على عليه‌السلام ۲۸۰

باب هشتاد و هفتم وداع با قبور شهدأ عليه‌السلام ۲۸۲

باب هشتاد و هشتم فضيلت كربلأ و زيارت امام حسين عليه‌السلام ۲۸۴

باب هشتاد ونهم فضيلت زائر حسينى عليه‌السلام و حرمت آن ۳۱۴

باب نود حائر حسينى عليه‌السلام از مواضعى است كه دعأ در آن محبوب خدا مى باشد ۳۱۸

باب نود و يكم شفأ بودن تربت قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام و مقدار مستحب بودن آن ۳۲۳

باب نود ودوم تربت قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام شفأ و امان مى باشند ۳۳۶

باب نود و سوم مكان و كيفيت اخذ تربت قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام ۳۴۰

باب نود و چهارم آنچه شخص هنگام تناول نمودن تربت مى گويد ۳۵۴

باب نود و پنجم حرمت خوردن تمام تربت ها مگر تربت قبر امام حسين عليه‌السلام زيرا شفأ هر دردى مى باشد ۳۵۷

باب نود و ششم كيفيت زيارت نمودن كسى كه منزل و وطنش از قبر حضرت سيد الشهدأ دور مى باشد ۳۶۰

باب نود و هفتم مكروه بودن جفأ نسبت به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه‌السلام ۳۷۰

باب نود و هشتم كمترين مدتى كه در آن حضرت امام حسين عليه‌السلام را مى بايد زيارت كرد و حد اكثرى كه زيارت آن جناب را غنى و فقير مى توانند تاخير بياندازند ۳۸۰

باب نود و نهم ثواب زيارت قبر حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر و محمد بن على الجواد عليه‌السلام در بغداد ۳۹۴

باب صدم در بيان زيارت نامه حضرت ابى الحسن موسى بن جعفر و ابى جعفر حضرت محمد بن على الجواد عليه‌السلام ۴۰۲

باب صد و يكم ثواب زيارت حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه‌السلام در طوس ۴۰۷

باب صد و دوم زيارت قبر حضرت ابى الحسن الرضا عليه‌السلام ۴۱۹

باب صدو سوم زيارت حضرت ابى الحسن على بن محمد الهادى و حضرت ابى محمد الحسن بن على العسكرى ۴۳۰

باب صد و چهارم زيارت نامه جميع ائمه عليه‌السلام زيارت جامعه ۴۳۴

باب صد و پنجم فضيلت زيارت مومنين وكيفيت آن ۴۴۳

باب صد وششم فضيلت زيارت حضرت فاطمه دختر موسى بن جعفر صلوات الله عليه در شهر قم ۴۵۷

باب صدو هفتم فضيلت زيارت قبر حضرت عبد العظيم بن عبد العظيم بن عبد الله الحسنى در رى ۴۵۸

باب صد و هشتم زيارت نادره ۴۶۰

ترجمه كامل الزيارات

نام مولف: ابى القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه القمى

نام مترجم: سيد محمد جواد ذهنى تهرانى

الباب الثانى و الستون ان زيارة الحسينعليه‌السلام تحط الذنوب

متن:

حدثنى محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد الحسن الصفار، عن الحسن بن موسى الخشاب عن بعض رجاله عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال: ان زائر الحسين جعل ذنوبه جسرا باب داره ثم يعبرها، كما يخلف احدكم الجسر و راه اذا عبره.

باب شصت و دوم زيارت امام حسينعليه‌السلام گناهان را محو مى كند

ترجمه:

(حديث اول )

محمد بن الحسن بن الوليد، از محمد بن الحسن الصفار، از حسن بن موسى الخشاب، از برخى رجالش، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام ، حضرت فرمودند:

زائر حسينعليه‌السلام گناهانش را پلى بر درب خانه اش قرار داده كه از آن عبور ميكند همانطورى كه يكى از شما وقتى از پل عبور نموديد آنرا عقب سر مى گذاريد.

يعنى زيارت سيد الشهدأ سلام الله عيه سبب مى شود كه گناهان محو و زائل گردند.

متن:

حدثنى محمد بن جعفر الرزاز عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن بشير الدهان، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال: ان الرجل يخرج الى قبر الحسينعليه‌السلام فله اذا خرج من اهله بكل خطوة مغفرة من ذنوبى، ثم لم يزل يقدس بكل خطوة حتى ياتيه، فاذا اتاه ناجاه الله عزوجل فقال: عبدى سلنى اعطك، ادعنى اجبك، اطلب منى اعطك، سلنى حاجتك اقضيها لك، قال: و قال ابو عبد اللهعليه‌السلام و حتى على الله يعطى ما بذل.

ترجمه:

(حديث دوم )

محمد بن جعفر رزاز، از محمد بن الحسين بن الخطاب، از محمد بن اسماعيل، از صالح بن عقبة، از بشير دهان، از ابى عبد اللهعليه‌السلام ، حضرت درباره كسى كه به زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام مى رود فرمودند:

وى هنگامى كه از اهلش جدا مى شود به هر قدمى كه بر مى دارد گناهانش آمرزيده مى شود و سپس پيوسته به هر قدمى تقديس و تنزيه شده تا به قبر مطهر مى رسد وقتى به آنجا رسيد خداوند متعال او را خوانده و مى فرمايد:

بنده من از من سوال كن تا به تو اعطأ كنم، من را بخوان تا اجابتت نمايم، از من طلب نما تا به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا بر آورده نمايم.

راوى گفت:

امامعليه‌السلام فرمودند:

و حق است بر خدا كه آنچه بذل نموده را اعطأ فرمايد.

متن:

و عنه بهذا الاسناد، عن صالح بن عقبة، عن الحارث بن المغيرة، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال: ان الله ملائكة موكلين بقبر الحسينعليه‌السلام فاذا هم الرجل بزيارته اعطاهم ذبوبه، فاذا خطا محوها، ثم اذا خطا ضاعفوا حسانته، فما تزال حسناته تضاعف حتى توجب له الجنة، ثم اكتفوه و قد سوه، و ينادون ملائكة السمأ ان قدسوا زوار حبيب حبيب الله، فاذا اغتسلوا ناداهم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : يا وفد الله ابشروا بمرافقتى فى الجنة، ثم ناداهم اميرالمومنينعليه‌السلام : انا ضامن لقضأ حوائجكم ودفع البلأ عنكم فى الدنيا و الاخرة، ثم اكتتفوهم عن ايمانهم و عن شمائلهم حتى ينصرفوا الى اهاليهم.

ترجمه:

(حديث سوم )

و از محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، از صالح بن عقبه، از حارث بن مغيره، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام حضرت فرمودند:

خداوند متعال فرشتگانى دارد كه موكل قبر مطهر حضرت حسين بن علىعليه‌السلام مى باشند، هنگامى كه شخص قصد زيارت آن حضرت را مى نمايد خداوند گناهان او را به اين فرشتگان اعطأ نموده و در اختيار آنها مى گذارد وقتى وى قدم گذارد فرشتگان گناهان را محو مى كنند سپس وقتى قدم بعدى را برداشت حسنات او را مضاعف مى نمايند و پيوسته حسنات او را مضاعف كرده تا جائى كه بهشت را براى وى واجب مى گردانند سپس اطرافش را گرفته و تقديس و تنزيهش مى نمايند و سپس فرشتگان آسمان را ندأ مى دهند كه زوار حبيب حبيب خدا را تقديس و تنزيه نمائيد و وقتى زوار غسل زيارت نمودند حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايشان را ندأ داده و مى فرمايد: اى مسافرين خدا بشارت باد شما را كه با من در بهشت همراه خواهيد بود.

سپس اميرالمومنينعليه‌السلام ايشان را ندأ داده و مى فرمايد:

من ضامنم كه حوائج شما را بر آورده و در دنيا و آخرت بلأ و محنت را از شما دور نمايم.

پس از آن فرشتگان دور ايشان حلقه زده و از راست و چپ آنان را در بر گرفته تا به اهل و خويشاوندان خود بازگردند.

متن:

حدثنى ابى رحمه الله عن سعد بن عبد الله، عن ابى عبد الله الجامورانى الرازى، عن الحسن بن على بن ابى حمزة، عن الحسن بن محمد بن عبد الكريم، عن المفضل بن عمر، عن جابر الجعفى قال: قال ابو عبد اللهعليه‌السلام فى حديث طويل فاذا انقلبت من عند قبر الحسينعليه‌السلام ناداك مناد لو سمعت مقالته لاقمت عمرك عند قبر الحسينعليه‌السلام و هو يقول: طوبى لك ايها العبد؛ قد غنمت و سلمت، قد غفر لك ما سلف فاستانف العمل و ذكر الحديث بطوله.

ترجمه:

(حديث چهارم )

پدرم رحمة اله عليه، از سعد بن عبد الله، از ابى عبد الله الجامورانى رازى، از حسن بن على بن ابى حمزه، از حسن بن محمد بن عبد الكريم، از مفضل بن عمر، از جابر جعفى، وى مى گويد:

حضرت ابو عبد اللهعليه‌السلام در ضمن حديث طولانى فرمود:

هنگامى كه از نزد قبر مطهر حضرت ابا عبد الله الحسينعليه‌السلام برگشتى منادى تو را مى خواند كه اگر صدا و گفتارش را مى شنيدى تمام عمر خود را حاضر بودى نزد قبر مطهر صرف و طى نمائى.

منادى مى گويد:اى بنده خوشا به حال تو، همانا غنيم بردى و سالم برگشتى، تمام گناهان گذشته ات پاك گرديد پس از ابتدا عمل نما....

متن:

حدثنى ابوالعباس الزاز قال: حدثنا محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، عن محمد بن اسماعيل، عن الخيبرى، عن الحسين بن محمد القمى قال: قال: ابوالحسن موسىعليه‌السلام : ادنى ما يثاب به زائر الحسينعليه‌السلام بشاطى ء الفرات اذا عرف حقه و حرمته و ولايته ان يغفر ما تقدم من ذنبه ما تاخر.

ترجمه:

(حديث پنجم )

ابوالعباس رزاز مى گويد:

محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، از محمد بن اسماعيل، از خيبرى، از حسين ابن محمد القمى، وى مى گويد: حضرت ابوالحسن موسىعليه‌السلام فرمودند:

كمترين ثواب و اجر به كسى كه حضرت امام حسينعليه‌السلام را در كنار فرات زيارت مى كند مشروط به اينكه حق و حرمت و ولايت آن جناب را بشناسد مى دهند اين است كه گناها گذشته و آينده اش را مى آمرزد.

متن:

حدثنى ابى رحمه الله عن الحسين بن الحسن بن ابان، عن محمد ابن اورمة، عن زكريا المومن ابى عبد الله، عن عبد الله بن يحيى الكاهلى، عن ابى عبد اللهعليه‌السلام قال: من اراد ان يكون فى كرامة الله يوم القيامة و فى شفاعة محمد صلوات الله عليه و على آله فليكن للحسين زائرا ينال من الله افضل الكرامة و حسن الثواب، و لا يساله عن ذنب عمله فى حيأ الدنيا و لو كانت ذنوبه عدد رمل عالج و جبال تهامة و زبد البحر، ان الحسين (بن على )عليهما‌السلام قتل مظلوما مضطهدا نفسه، عطشانا هو و اهل بيته و اصحابه.

ترجمه:

(حديث ششم )

پدرم رحمة الله عليه، از حسين بن الحسن بن ابان، از محمد بن اورمه، از زكريا المومن ابى عبد الله، از عبد اله بن يحيى الكاهلى، از حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام ، حضرت فرمودند:

كسى كه مى خواهد روز قيامت در كرامت خداوند متعال باشد و شفاعت حضرت محمد صلوات الله عليه و آله شاملش گردد پس بايد حسينعليه‌السلام را زيارت كند چه آنكه بالاترين كرامت حقتعالى به وى رسيده و ثواب و اجر نيك به او داده مى شود و از گناهانى كه در زندگانى دنيا مرتكب شده وى را مورد سوال و باز خواست قرار نمى دهند اگر چه گناهانش به تعداد ريگ هاى بيابان و به بزرگى كوه هاى تهامه و به مقدار روى درياها باشد، حسين بن على سلام الله عليهما در حالى كشته شد كه:

اولا: مظلوم بود.

ثانيا: نفس و جسمش مقهور و مورد ستم قرار گرفته بود.

ثالثا: خود و اهل بيت و اصحابش تشنه بودند.

متن:

حدثنى ابى رحمه الله عن سعد بن عبد الله عن احمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن خالد البرقى، عن القاسم بن يحيى بن الحسن بن راشد، عن جده الحسن بن راشد، عن ابى ابراهيمعليه‌السلام قال: من خرج من بيته يريد زيارة قبر ابى عبد الله الحسين بن علىعليهما‌السلام و كل الله به ملكا فوضع اصبعه فى قفاه فلم يزل يكتب ما يخرج من فيه حتى يرد الحائر، فاذا خرج من باب الحائر وضع كفه وسط ظهره، ثم قال له: اما ما مضى فقد غفر لك فاستانف العمل.

و بهذا الاسناد، عن الحسن بن راشد، عن ابراهيم بن ابى البلاد باسناده مثله.

ترجمه:

(حديث هفتم )

پدرم رحمة الله عليه، از سعد بن عبد الله، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد ابن خالد برقى، از قاسم بن يحيى بن الحسن بن راشد، از جدش حسن بن راشد، از حضرت ابى ابراهيمعليه‌السلام ، ان حضرت فرمودند:

كسى كه از خانه اش خارج شده و قصدش زيارت قبر مطهر حضرت ابا عبد الله الحسين بن على سلام الله عليهما باشد خداوند متعال فرشته اى را بر او مى گمارد پس آن فرشته انگشتش را در پشت او قرار داده و پيوسته آن چه از دهان اين شخص خارج شود مى نويسد تا به حائر وارد گردد و وقتى از درب حائر خارج شد كف دستش را وسط پشتش نهاده سپس به او مى گويد:

آنچه گذشت تمام مورد غفران و آمرزش واقع شد اينك از ابتدأ به عمل بپرداز و با همين اسناد، از حسن بن راشد، از ابراهيم بن ابى البلاد به اسنادش حديثى مثل همين حديث را نقل نموده.

متن:

حدثنى محمد بن عبد الله بن جعفر الحميرى، عن ابيه، عن على بن محمد بن سالم، عن محمد بن خالد، عن عبد الله بن حماد الانصارى، عن عبد الله بن عبد الرحمن الاصم، عن عبد الله بن مسكان قال: شهدت ابا عبد اللهعليه‌السلام و قد اتاه قوم من اهل الخراسان فسالوه عن اتيان قبر الحسينعليه‌السلام و ما فيه من الفضل، قال: حدثنى ابى، عن جدى انه كان يقول: من زاره يريد به وجه الله اخرجه الله من ذنوبه كمولود ولدته امه، و شيعته الملائكة فى مسيره فر فرغت على راسه قد صفوا باجنحتهم عليه حتى يرجع الى اهله و سالت الملائكة فى مسيره فرفرفت على راسه قد صفوا باجنحتهم عليه حتى يرجع الى اهله و سالت الملائكة المغفرة له من ربه، و غشيته الرحمة من اعنان السمأ، و نادته الملائكة: طبت مطاب من ندت و حفظ فى اهله.

ترجمه:

(حديث هشتم )

محمد بن عبد الله بن جعفر حميرى، از پدرش، از على بن محمد بن سالم، از محمد بن خالد، از عبد الله بن حماد انصارى، از عبد الله بن عبد الرحمن اصم، از عبد الله بن مسكان، وى مى گويد:

حضور مبارك حضرت ابا عبد اللهعليه‌السلام رسيدم در حالى كه گروهى از اهل خراسان خدمت آن جناب مشرف شده بودند، ايشان از آن جناب راجع به زيارت قبر حضرت حسين بن علىعليه‌السلام و ثوابى كه در آن است سوال نمودند؟

حضرت فرمودند:

پدرم از جدم نقل كردند كه مى فرمودند:

كسيكه آن حضرت را صرفا براى خدا و به قصد قربت زيارت كند خداوند متعال از گناهانش رهايش نموده و او را همچون نوزادى كه مادر زائيده قرار مى دهد و در طول سفرش فرشتگان مشايعتش كرده و بالاى سرش بال هاى خود را گشوده و با اين حال او را همراهى كرده تا به اهلش باز گردد و نيز فرشتگان از خداوند مى خواهند كه او را بيامرزد و از اطراف و اكناف آسمان رحمت واسعه الهى او را فراگرفته و فرشتگان ندأ كرده و به وى مى گويند:

پاك هستى و آن كس كه زيارتش نمودى نيز پاك و مطهر است و پيوسته وى را بين اهل و خويشانش حفظش مى نمايند.

الباب الثالث و الستون ان زيارة الحسينعليه‌السلام تعدل عمرة

متن:

حدثنى ابى و على بن الحسين؛ و محمد بن يعقوب رحمهم الله جميعا، عن على بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن احمد بن محمد بن ابى نصر (قال: سال بعض اصحابنا ابا الحسين الرضاعليه‌السلام اتى قبر الحسينعليه‌السلام قال: تعدل عمرة ).

باب شصت و سوم (زيارت حضرت امام حسينعليه‌السلام معادل يك عمره مى باشد)

ترجمه:

(حديث اول )

پدرم و على بن الحسين و محمد بن يعقوب رحمة اله عليهم جملگى، از على بن ابراهيم بن هاشم، از پدرش، از احمد بن محمد بن ابى نصر نقل كرده اند كه وى گفت:

برخى از اصحاب ما، از حضرت ابا الحسن الرضاعليه‌السلام سوال كرد و پرسيد:

كسى كه به زيارت قبر حضرت امام حسينعليه‌السلام برود ثوابش چه مقدار است؟

حضرت فرمودند:

ثوابش معادل ثواب يك عمره مى باشد.

متن:

و حدثنى محمد بن جعفر، عن محمد بن الحسين، عن الحسن بن على ابن ابى عثمان، عن اسماعيل عباد، عن الحسن بن على، عن ابى سعيد المدائنى قال: دخلت على ابى عبد اللهعليه‌السلام فقلت جعلت فداك آتى قبر الحسين؟ قال: نعم با ابا سعيد ائت قبر ابن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطيب الطيبين و اطهر الطاهرين و ابر الابرار، افذا زرته كتب لك اثنتان و عشرون عمرة.

ترجمه:

(حديث دوم )

محمد بن جعفر، از محمد الحسين، از حسن بن على بن ابى عثمان، از اسماعيل ابن عباد، از حسن بن على، از ابى سعيد مدائنى وى گفت:

بر حضرت ابى عبد اللهعليه‌السلام داخل شدم و عرض كردم: فدايت شوم: آيا به زيارت قبر حضرت حسينعليه‌السلام بروم؟

حضرت فرمودند:

بلى، اى ابا سعد به زيارت قبر پسر رسول خدا كه پاكيزه ترين پاكان و نيكوكارترين نيكوكاران است برو و بدان هر گاه او را زيارت كردى ثواب بيست و دو عمره برايت نوشته مى شود.

متن:

و عنه، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن سنان قال: سمعت الرضاعليه‌السلام يقول: زيارة قبر الحسينعليه‌السلام تعدل عمرة مبرورة متقبلة.

ترجمه:

(حديث سوم )

و از محمد بن جعفر، از محمد بن الحسين، از محمد بن سنان، وى گفت: از حضرت امام رضاعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمودند:

زيارت قبر حضرت امام حسينعليه‌السلام معادل يك عمره مقبول مى باشد.

متن:

حدثنى ابى رحمه الله و محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن احمد؛ و عبد الله ابنى محمد بن عيسى، عن موسى بن القاسم، عن الحسن ابن الجهم قال: قلت: لابى الحسنعليه‌السلام : ما تقول فى زيارة قبر الحسينعليه‌السلام ؟ فقال لى: ما تقول انت فيه؟ فقلت: بعضنا يقول حجة، و بعضنا يقول: عمرة فقال: هو عمرة مقبولة.

ترجمه:

(حديث چهارم )

پدرم رحمة الله عليه و محمد بن الحسن، از سعد بن عبد الله، از احمد و عبد الله پسران محمد بن عيسى، از موسى بن قاسم، از حسن بن الجهم، وى گفت:

محضر مبارك حضرت ابى الحسنعليه‌السلام عرض كردم: چه مى فرمائيد درباره زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام ؟

حضرت فرمودند:

تو درباره آن چه مى گوئى؟

عرض كردم: بعضى از ما معتقدم كه ثواب آن به مقدار ثواب يك حج بوده و برخى ديگر مى گويند ثوابش به اندازه ثواب يك عمره مى باشد.

حضرت فرمودند:

ثوابش به مقدار عمره مقبول مى باشد.

متن:

وحدثنى محمدبن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن احمد ابن محمد بن عيسى، عن محمد بن على قال: حدثنا ابراهيم بن يحيى القطان، عن ابيه ابى البلاد قال: سالت ابا الحسن الرضاعليه‌السلام عن زيارة قبر الحسينعليه‌السلام ، فقال: ما تقولون انتم؟ قلت: نقول: حجة و عمرة، قال: تعدل عمرة مبرورة.

ترجمه:

(حديث پنجم )

محمد بن الحسن، از محمد بن الحسن الصفار، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن على، وى مى گويد: ابراهيم بن يحيى قطان از پدرش ابى البلاد براى. حديث گفت و اظهار نمود:

از حضرت ابا الحسن الرضاعليه‌السلام راجع به زيارت قبر مطهر حضرت حسين بن علىعليه‌السلام پرسيدم؟

حضرت فرمودند:

شما درباره ان چه مى گوئيد؟

عرض كردم: ما مى گوييم: ثواب آن معادل ثواب حج و عمره است.

حضرت فرمودند:

ثواب آن معادل عمره مقبول مى باشد.

متن:

حدثنى على بن الحسين، عن سعد بن عبد الله، عن احمد بن محمد بن عيسى، عن على بن احمد بن اشيم، عن صفوان بن يحيى قال: سالت الرضاعليه‌السلام عن زيارة قبر الحسينعليه‌السلام اى شى ء فيه من الفضل؟ قال: تعدل عمرة.

ترجمه:

(حديث ششم )

على بن الحسين، از سعد بن عبد الله، از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن احمد بن اشيم، از صفوان بن يحيى، وى مى گويد:

از حضرت رضاعليه‌السلام راجع به زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام پرسيده و عرضه داشتم: چه ثوابى در آن مى باشد؟

حضرت فرمودند:

ثواب آن معادل يك عمره مى باشد.

متن:

حدثنى ابى رحمه الله و محمد بن عبد الله جميعا، عن عبد الله بن جعفر الحميرى، عن ابراهيم بن مهزيار، عن اخيه على بن مهزيار، عن محمد بن: سنان: قال: سمعت ابا الحسنعليه‌السلام يقول: ان زيارة قبر الحسينعليه‌السلام تعدل عمرة مبرورة متقبلة.

ترجمه:

(حديث هفتم )

پدرم رحمة الله عليه و محمد بن عبد الله جميعا، از عبد الله بن جعفر حميرى، از ابراهيم بن مهزيار، از برادرش على بن مهزيار، از محمد بن سنان وى گفت:

از حضرت ابا الحسنعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود:

زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام معادل عمره قبول شده مى باشد.

متن:

حدثنى محمد بن جعفر، عن محمد بن الحسين، عن صفوان بن يحيى، عن ابى الحسنعليه‌السلام : قال: سالته عن زيارة قبر الحسينعليه‌السلام اى شى ء فيه من الفضل؟ قال: تعدل عمرة.

ترجمه:

(حديث هشتم )

محمد بن جعفر، از محمد بن الحسين، از صفوان بن يحيى، از حضرت ابى الحسنعليه‌السلام ، وى گفت:

راجع به زيارت قبر مطهر حضرت امام حسينعليه‌السلام از آن جناب سوال كرده و پرسيدم:

ثواب آن چه مقدار مى باشد؟

حضرت فرمودند:

ثواب آن معادل يك عمره مى باشد.

متن:

حدثنى جماعة اصحابنا، عن احمد بن ادريس؛ و محمد بن يحيى العطار، عن العمركى بن على عن بعض اصحابه عن بعضهمعليه‌السلام قال: ارع عمر تعدل حجة، و زيارة قبر الحسينعليه‌السلام تعدل عمرة.

ترجمه:

(حديث نهم )

جماعتى از اصحاب ما، از احمد بن ادريس و محمد بن يحيى عطار، از عمركى ابن على، از برخى اصحابش، از بعضى از ائمهعليه‌السلام كه فرمودند:

چهار تا عمره معادل يك حج است و زيارت قبر مطهر حضرت امام حسين معادل يك عمره مى باشد.

متن:

و بهذا الاسناد، عن العمركى البوفكى عمن حدثه عن محمد بن الفضيض، عن ابن رئاب قل: سالت ابا عبد اللهعليه‌السلام عن زيارة قبر الحسينعليه‌السلام ، قال: عم تعدل عمرة، و لا ينبغى ان يتخلف عنه اكثر من اربع سنين.

ترجمه:

(حديث دهم )

و با همين اسناد، از عمركى بوفكى، از كسى كه برايش حديث گفته، از محمد بن فيض، از ابن رئاب، وى گفت از حضرت ابا عبد اللهعليه‌السلام راجع به زيارت قبر مطهر امام حسينعليه‌السلام پرسيدم؟

حضرت فرمودند:

بلى، زيارت آن جناب معادل يك عمره است و شايسته و سزاوار نيست كه بيشتر از چهار سال از آن تخلف شود.

الباب الرابع و الستون ان زيارة قبر الحسينعليه‌السلام تعدل حجة

متن:

حدثنى الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى، عن ابيه، عن الحسن بن محبوب، عن جميل بن دراج، عن فضيل بن يسار، عن ابى جعفرعليه‌السلام قال: زيارة قبر الحسينعليه‌السلام ، و زيارة قبر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و زيارة قبور الشهدأ تعدل حجه مبرورة مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

ب: غسل و تجهيز رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

کسانى که پيکر پاک و مقدّس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دادند و در مراسم خاکسپارى آن حضرت نيز شرکت داشتند عبارت بودند از: على بن ابى طالبعليه‌السلام ، عبّاس عموى پيامبر، فضل بن عبّاس، صالح (آزاد کرده پيامبر). بدين ترتيب، اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جنازه آن حضرت را در ميان افراد خانواده او رها کردند و تنها همين چند نفر عهده دار تجهيز پيکر رسول خدا شدند٤٩ .

بنا به روايتى ديگر، علىعليه‌السلام همراه با فضل و قُثَم، فرزندان عباس و شُقْران (آزاد کرده پيامبر) و بنا به قولى اسامه بن زيد، تمام مراسم تجهيز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر عهده داشتند٥٠ و ابوبکر و عمر در اين مراسم حضور نداشتند٥١ .

در اين وقت، عبّاس عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت علىعليه‌السلام گفت: "يا ابنَ أخى هَلُمَّ لاِ بايعَک فَلا يختَلِفُ عَليک اِثنان. "٥٢ اى پسر برادر، بيا تا با تو بيعت کنم، که پس از آن، کسى با تو مخالفت نخواهد کرد.

علىعليه‌السلام فرمود: "لَنا بجهازِ رَسُولِ الله شُغلٌ. "٥٣ اکنون کار ما تجهيز پيکر پيامبر است.

در آن حال، انصار در سقيفه بنى ساعده، براى تعيين رهبرى از انصار گرد آمدند٥٤ . اين خبر به گروهى از مهاجران: ابوبکر و عمر و ابوعبيده و همراهانشان رسيد. اينان با سرعت به انصار در سقيفه ملحق شدند٥٥ .

بدين سان، نيز خويشاوندان پيامبر، کسى پيرامون پيکر آن حضرت باقى نماند. وآنان عبارت بودند از: على بن ابى طالبعليه‌السلام ، عباس بن عبدالمطّلب (عموى پيامبر)، فضل بن عباس (پسر عموى پيامبر)، قُثَم بن عبّاس (پسر عموى پيامبر)، اسامه بن زيد (آزاد کرده پيامبر)، صالح (آزاده کرده پيامبر) و أَوس بن خَوْلى (از انصار). و تنها همين افراد بودند که غسل و دفن پيکر پيامبر را بر عهده گرفتند٥٦ .

اقامه نماز بر جنازه پيامبر بر همه مسلمانان حاضر در مدينه واجب عينى بود، يعنى بر يک يک مسلمانان واجب بود. نماز بخوانند٥٧ بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ومانند نماز بر جنازه ديگران نبود و امام جماعت لازم نداشت؛ چنان که امام علىعليه‌السلام مى فرمود: امام همه، خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. لذا؛ مسلمانان پنج نفر، شش نفر مى آمدند و حضرت اميرعليه‌السلام ذکر نماز را بلند مى خواند آنها تکرار مى کردند. در ابتدا مردان نماز گزاردند و بعد زنان مسلمان و سپس فرزندانى که به بلوغ نرسيده بودند. اين کار از روز دوشنبه شروع و در عصر سه شنبه تمام شد. پيکر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب چهارشنبه٥٨ ، در حضور چند نفر، در همان اتاقى که وفات يافته بود، دفن شد.٥٩ نيز نزديکان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسى در به خاک سپردن پيکر آن حضرت شرکت نداشت و هنگامى طايفه بنى غُنْم صداى بيل ها را شنيدند که در خانه هاى خود آرميده بودند.٦٠ عايشه مى گويد: "ما از به خاک سپردن پيکر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر نداشتيم تا آن گاه که در دل شب چهارشنبه صداى بيل ها به گوشمان رسيد٦١ "

ي: وصيت پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام

پيش از بيان وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام ، به منظور فهم بهتر آن، مناسب است که مقدّمه اى ذکر کنيم. خداوند در سوره آل عمران، آيه ١٤٤ مى فرمايد:

( وَما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَانْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى اَعقابِکمْ وَ مِنْ ينَقلِبْ عَلَى عَقَبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ الله شَيئا و سَييْزِى الله الشّاکرينَ )

(محّمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط فرستاده خداست که پيش از او پيامبرانى ديگر آمده و رفته اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما رو به عقب و به گذشته جاهلى خود باز مى گرديد؟ و هر کس به گذشته جاهلى خود باز گردد، خداى را هرگز زيان نمى رساند، خداوند سپاسگزاران را پاداش نيک خواهد داد)

همان گونه که پيشتر گفتيم، شريعت اسلام با دو نوع وحى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شد:

الف) وحى قرآنى، که عبارت است از متن همين قرآن که از زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا به حال سالم مانده و به دست ما رسيده است و همه الفاظ آن از خداست و در آن اصول شريعت اسلام، يعنى توحيدِ خالق و توحيد پروردگار قانون گذار و معاد و حشر و حساب و ثواب و عقاب و ارسالِ رُسُل و وجوب طاعت از آنها از آدم تا خاتم، و نيز کليت احکام و آداب اسلامى، همچون نماز و حيّ و جهاد و روزه و زکات و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و نهى از غيبت و، ذکر شده است.

ب) وحى بيانى، که وحيى بوده که همراهِ همان وحى قرآنى نازل مى شده است و در واقع تبيين و تفسير آن را بر عهده داشته است. مثلاً در روز غدير خم، همزمان با نزول آيه( يا اَيهَا الرَّسُولُ بَلّغْ ما اُنزلُ اَلَيک مِن ربّک وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلَْ فَما بَلَّغْتَ رسالَتَه ) مائده / ٦٧ اين وحى بيانى آمده است که:( يا ايها الرسولُ بَلّغِ ما اُنزلَ اِليک فى عَلي .) پس "في عَلي"٦٢ وحى بيانى بوده است که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را با حديث خود بيان مى فرموده و بنابراين "فى علي" نيز وحى خدا بوده است. پيامبر از خود چيزى بيان نمى فرمود، چنان که بارى تعالى در اين باره مى فرمايد:( ما ينطِقُ عَنِ الْهَوى اِن هُوَ اِلاَّ وَحْي يوحي ) نيم/ ٤ و محکمتر از آن مى فرمايد:( ولَو تَقَوَّلَ عَلَينْا بَعضَ الأَقاويلِ * لاَ خَذْنا مِنهُ بِالَيمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنهُ الوَتينَ * فَما مِنکمْ مِن أَحَدٍ عَنهُ حايِزينَ ) (الحاقّه/ ٤٤). يعنى اگر پيامبر از خودش چيزى بگويد و به ما نسبت دهد، مانعش خواهيم شد و رگ قلبش را خواهيم بُريد و کسى از شما هم نمى تواند از مجازات او جلوگيرى کند.

بدين سان، وحى قرآنى همان متن قرآن است که همه الفاظش از خداست و يک سوره آن را، ولو به کوچکى سوره کوثر باشد، کسى نمى تواند بياورد (بقره / ٢٣ - ٢٤) و لذا معيزه باقى پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که خداوند خود عهده دار حفظ آن است:( اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذٌکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) (الحير/ ٩). ولى وحى بيانى، معنايش از خداست، لکن بيانش با لفظ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و در آن شرطِ تحدّى و اعجاز نشده و هدف از آن تبيين معناى آيات قرآنى توسط پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؛ چنان که خداوند فرمود:

( وَ اَنَزَلْنا اِليک اَلذِّکرَ لِتُبَين للِنّاس ما نُزِّلَ اِلَيهِمْ ) (النحل / ٤٤).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر آيه اى از قرآن را، که از طريق وحى دريافت مى کرد، به هر کس که تبليغ مى فرمود، بيانى را هم که از جانب خداوند به او وحى شده بود براى وى مى گفت و بدين ترتيب تبليغ را کامل مى فرمود.

عبداللّه بن مسعود، صحابى بزرگ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مى گويد: "هفتاد سوره از دهان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا گرفتم. " مثلاً وقتى آيه نازل مى شد که:( والشَّيره الملعونَه ) (اسراء/ ٦٠) پيامبر به او مى فرمود که مقصود از شيره ملعونه، بنى اميه است٦٣ .

در مسند احمد حنبل، از قول صحابه پيامبر، روايت شده که: "اَنَّهُم کانُوا يقْتَرِؤُونَ مِنْ رَسولِ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَشَرَ آياتٍ، فَلا يأخُذونَ فى العَشرِ الاُخْرى حَتّى يعلَمُوا ما فى هذِهِ مِنَ العِلمِ و العَملِ. "٦٤ يعنى صحابه پيامبر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرآن را دَه آيه دَه آيه فرا مى گرفتند و به دَه آيه جديد آغاز نمى کردند مگر که آنچه از حيث معارف و احکام که در دَه آيه گذشته بود فرا مى گرفتند. مثلاً اگر از داستان پيامبران گذشته ذکرى شده بود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داستان آنان را بيان مى فرمود، يا اگر آيه اى مربوط به قيامت بود، اين را که روز قيامت چگونه است بيان مى فرمود. يا اگر درباره احکامى مانند وضو و نماز و تيمُمّ بود، نحوه دقيق عمل به آن احکام را تعليم مى فرمود. پس، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ آيه قرآنى را تبليغ نفرموده مگر که وحيى بيانى را هم با آن بيان فرموده و همراه آن به امّت ابلاغ فرموده است. مثلاً در تعليم آيه:( اِنَّما يريدُ الله لِيذْهِبَ عَنْکم الرّيْسَ اَهلَ اَلبَيتِ وَ يطََّهِرَکمْ تَطهيراً ) (احزاب/ ٣٣)، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: اهل بيتِ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على و فاطمه و حسن و حسين هستند٦٥ . همچنين در تبليغ آيه( اِنْ تَتُوبا اِلَى اللهِ فَقَد صَغتْ قُلوبُکما ) (تحريم / ٤) بيان مى فرمود که آن دو زوجه پيامبر، امّ المؤمنين حفصه و امّ المؤمنين عايشه اند.٦٦ در تعليم اين قسم آيات، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعليم معنى مى فرمود با تعليم عمل وچنان بوده است که آن گاه که مثلاً آيه کريمه( اَقِمِ الصّلوه لِدُلُوک الشَّمِس ) (اِسراء / ٧٨) نازل شد، کيفيت نمازهاى پنج گانه و اذکار آنها را تعليم مى فرمود و در آن آيه که مى فرمايد( فَاغْسِلُواوُيُوهَکم وَ اَيدِيکم ) (مائده / ٦) به طور عملى تعليم مى داد که نحوه وضو گرفتن چگونه است و با چه آبى بايد باشد.

در تمام اين موارد، آنچه که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به صحابه تعليم مى فرمود، هر يک از صحابه که نويسنده بود، آيه قرآن را با تفسيرى که از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بود مى نوشت. بنابراين، همه نويسندگان صحابه، همه قرآن را نوشته بودند با تفسير هر آيه اى که خود از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بودند، البتّه در قرآن هاى تک تک نويسندگان صحابه، تفسير همه آيات نوشته نبود، ولى آن قرآنى که در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود اين چنين بود، يعنى متن کامل قرآن با تفسير کامل همه آيات همراه بود. توضيح اين که، آنچه از قرآن و تفسير آن نازل مى شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر يک از صحابه را که نوشتن آموخته بود و نزديک وى بود مى طلبيد و به او دستور مى داد که آيه قرآن و بيان آن را که وحى شده بود، بر هر چه در دسترس بود بنويسد بر روى کاغذ يا تخته يا استخوان يا شانه گوسفند و امثال آن؛ و آن نوشته ها را پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه خود داشت.

به هنگام وفات، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام وصيت کرد: پس از تجهيز من، ردا بر دوش مکن و از منزل خارج مشو تا اين قرآن را جمع آورى کنى علىعليه‌السلام آيات قرآن را، که با تفسير آن بر پوست و تخته و کاغذ و غيره نوشته شده بود٦٧ سوراخ مى کرد و نخ از بين آنها مى گذراند و اين گونه آيات و تفسير هر سوره اى را جمع آورى فرمود. اين کار از چهارشنبه (فرداى دفن پيامبر) آغاز شد و در روز جمعه تمام شد.

آن حضرت، آن قرآن را با مولى و آزاد کرده خود، قنبر، به مسجد آورد. مسلمانان براى نماز جمعه در مسجد پيامبر گرد آمده بودند. آن حضرت به ايشان فرمود: اين قرآن موجود در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که براى شما آورده ام. دستگاه خلافت آنها گفتند: ما به اين قرآن حاجت نداريم ما. خود قرآن داريم! حضرت فرمود: اين قرآن را ديگر نمى بينيد٦٨ .

آن قرآن، با تفسير تمام آيات، پس از آن حضرت، در دست يازده فرزند او دست به دست منتقل شده و اکنون در نزد حضرت مهدى (عج) است که به هنگام ظهور خويش آن را ظاهر مى کند. واين قرآنى که ما اکنون در دست داريم،٦٩ همان قرآن زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ولى بدون تفسير، يعنى تنها وحى قرآنى است و از وحى بيانى خالى است٧٠ .

امّا چرا قرآنى را که اميرالمؤمنينعليه‌السلام جمع کرده بود و، علاوه بر متن آيات، تفسير همه آنها را هم به همان گونه که بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى شده بود در بر داشت قبول نکردند؟ دليل اين مطلب آن است که در وحى بيانى، که بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و با کلمات آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ به عنوان حديث ايشان در بيان قرآن، تلقّى مى شد، مطالبى وجود داشت که مخالفِ سياستِ دستگاه خلافت بود و مانع حکومت ايشان مى شد. مثلاً، چنان که گذشت، ذيل آيه( وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ) (اسراء/ ٦٠) بر آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى شده بود که ايشان بنى اميه مى باشند؛ و اين تفسير در بعضى مصاحف ضبط شده بود. با وجود چنين روايتى، ديگر عثمان، معاويه، يزيد، وليد و امثالهم نمى توانستند حاکم شوند. يا در ذيل آياتِ پر تهديد سوره تحريم آمده بود که مقصود از آن دو زن، عايشه وحفصه اند. يا در ذيل آيه( ياأَيهَا الّذينَ آمَنوا لاتَرفَعوُا أصْوَاتَکم فَوقَ صَوْتِ النَّبى ) (الحجرات/٢) آمده بود که در شأن ابوبکر و عمر نازل شده است. يا آن گاه که آيات ابتداى سوره توبه (١٠-١) نازل شد٧١، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن آيات را به ابوبکر و عمر داد تا به مکه ببرند و در موسم حج به مشرکان ابلاغ کنند. وحى غير قرآنى نازل شد که اين ابلاغ را بايد يا خود انجام دهى يا آن کس که از توست. پس، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على بن ابى طالبعليه‌السلام را فرستاد تا آن آيات را از ابوبکر و عمر گرفت و خود علىعليه‌السلام به مکه برد و در موسم حج به مشرکان ابلاغ فرمود٧٢. يا آياتى که در شآن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتش نازل شد، مانند آيه تطهير( إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْکمُ الرِّيْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَکمْ تَطْهِيرا ً) (احزاب/ ٣٣)

خداوند فقط مى خواهد پليدى وگناه را زا شما اهل بيت دور کند وکاملاً شما را پاک سازد

آيه مباهله( فَمَنْ حَايَّک فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا يَاءَک مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَيْعَلْ لَعْنَه اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ ) (آل عمران/ ٦١)

هر گاه بعد از علم ودانشى که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز)کسانى با تو به محاجه وستيز برخيزند، به آنها بگو: "بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم؛ ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم "

وآيه در داستان واقعه غدير( يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُک مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ ) (مائده/ ٦٧)

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان؛ واگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطر احتمالى) مردم نگاه مى دارد؛ وخداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نمى کند

وپس از وقوع غدير( الْيوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِينَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيکمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکمْ الْإِسْلَامَ دِيناً )

(مائده/٣)،

دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ واسلام را بعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم

ولايت( إِنَّمَا وَلِيکمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاه وَيؤْتُونَ الزَّکاه وَهُمْ رَاکعُون )

(مائده/ ٥٥)

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست وپيامبر او وآنها که ايمان آورده اند؛همانها که نماز را بر پا مى دارند، ودر حال رکوع، زکات مى دهند.

آيه نجوى( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَايَيتُمْ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يدَي نَيْوَاکمْ صَدَقَه ذَلِک خَيرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَيِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) (مجادله / ١٢)

اى کسانى که ايمان آورده ايد! هنگامى که مى خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد (وسخنان در گوشى بگويد)، قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد؛ اين براى شما بهتر وپاکيزه تر است. واگر تواناى نداشته باشيد، خداوند آمرزنده ومهربان است

وبسيارى آيات ديگر. لذا، نه تنها قرآن امير المؤمنين را نپذيرفتند٧٣، بلکه کوشيدند تا قرآن را مجرّد از وحى بيانى بنويسند٧٤ و از بيان و نشر و کتابتِ حديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع شدند و به کتمان و جعل و تحريف آن پرداختند٧٥

پس از بيان مقدمه گذشته اکنون نامزدهاى خلافت را در روز سقيفه معرفى مى نمائيم.

د: نامزدهاى خلافت پس از وفات پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز سقيفه

.٧٦ الف) على بن ابى طالبعليه‌السلام ، که از جانب خدا براى رهبرى اين امّت تعيين شده و پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين امر را به مسلمانان ابلاغ فرموده بود.

ب) سَعد بن عُبادهَ، که نامزد قبيله خزرج بود ونه همه انصار.

ي) ابوبکر، که نامزد جماعتى از مهاجران (قريش) بود، نه همه آنان.

هـ: شعارهاى سقيفه

الف) شعارهاى انصار:

١ - انصار اسلام را يارى کردند٧٧ .

٢ - انصار در راه پيامبر شمشير زدند٧٨ .

٣ - شهر مدينه، شهر انصار است٧٩.

ب) شعارهاى مهاجران (قريش)٨٠

١ - پيامبر از قبيله قريش است.

٢ - عرب نمى پذيرد که حاکم ايشان از قبيله اى ديگر باشد و جانشین پيامبر بايد از قريش باشد.

پس از بيان آنچه گذشت مى توانيم داستان کودتاى سقيفه را درک کنيم

و: کودتاى سقيفه و بيعت ابوبکر پس از در گذشت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

، انصار در سقيفه بَنَى ساعِدَه گرد آمدند. خزرجى ها مى خواستند سعد بن عباده را جانشین پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کنند. آنان، نه اين که جانشین و وصّى پيامبر را نمى شناختند و اين کار را ندانسته انجام مى دادند؛٨١ خير! مى دانستند؛ کار آنان از روى تعصّب قبيله اى انجام شد.

در اين حال گروهى از مهاجران نيز که خبر اجتماع ايشان را در سقيفه شنيدند به آنها پيوستند. همه ايشان جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در ميان چند تن از خاندانش رها کردند٨٢ و آمدند بر سر جانشینی حضرتش جنگ و جدال کردند.

اَوْسى ها موافق سعد بن عباده نبودند. در بين خزرجى ها نيز بشير بن سعد، که يکى از بزرگان خزرج بود، در امر رياست با سعد حسد ورزى مى کرد و موافق او نبود٨٣ .

ز: سقيفه به روايت خليفه دوّم

در صحيح بخارى، از عمر داستان سقيفه را چنين روايت کرده است:

وقتى که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت، خبر به ما رسيد، که انصار در سقيفهّ بنى ساعده اجتماع کرده اند. من هم به ابوبکر پيشنهاد کردم که بيا تا ما هم به برادران انصار خود به پيونديم. و ما خود را به سقيفه رسانديم. على و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند هنگامى که به سقيفه رسيديم متوجه شديم که طايفه انصار مردى را که در گليمى پيچيده بودند و مى گفتند سعَد بن عُباده است و تب دارد، با خود به آنجا آورده بودند. ما در کنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و، پس از حمد و سپاس خدا، گفت: "نَحْنُ اَنْصارُ اللّه" ما ياران خداييم و نيروى رزمنده و به هم فشرده اسلام؛ شما گروه مهاجران، مردمى به شماره اى اندک هستيد و.

من (عمر) خواستم در پاسخ او چيزى بگويم که ابوبکر آستينم را کشيد و گفت: خونسرد باش. پس خودش از جاى برخاست و به سخن پرداخت. به خدا قسم که او در سخن خويش هيچ نکته اى را که من مى خواستم بر زبان بياورم فرو گذار نکرد؛ يا همان را گفت، يا بهتر از آن را به زبان آورد. او گفت: اى گروه انصار، آنچه را از خوبى و امتيازات خود برشمرديد، بى گمان، اهل و برازنده آن هستيد. اما خلافت و فرمانروايى، تنها در خور قبليه قريش است، زيرا که آنها از لحاظ شرافت و حَسَب و نَسَب مشهورند و در ميان قبايل عرب ممتاز. اين است که من، به شما، يکى از دو تن را پيشنهاد مى کنم تا هر يک را که بخواهيد به خلافت انتخاب و با او بيعت کنيد. اين بگفت و دست من و ابوعبيده را گرفت و به آنان معرفى مى کرد. تنها اين سخن آخر او بود که از آن خوشم نيامد. در اين هنگام، يکى از انصار برخاست و گفت: "أَنا يُذَيلُها الُمحَکک وَ عُذيقْهَا المُرَحَّب" يعنى من به منزله آن چوبى هستم که شتران پشت خود را با آن مى خارانند و درختى که به زير سايه اش پناه مى بردند٨٤. شما مهاجران براى خود فرمانروايى برگزينيد و ما هم براى خود زمامدارى انتخاب مى کنيم.

در پى اين سخن، بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگى و اختلاف به شدّت ظاهر گرديد من از اين موقعيت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم که دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنم. او هم دستش را پيش آورد و من با او بيعت کردم. پس از اين که از کار بيعت با ابوبکر فراغت يافتم، به سوى سعد بن عباده هجوم برديم. اگر کسى، بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردى به خلافت بيعت کند، نه از او پيروى کنيد و نه از بيعت گيرنده؛ که هر دو مستحقّ کشته شدن اند٨٥ .

ب: غسل و تجهيز رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

کسانى که پيکر پاک و مقدّس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل دادند و در مراسم خاکسپارى آن حضرت نيز شرکت داشتند عبارت بودند از: على بن ابى طالبعليه‌السلام ، عبّاس عموى پيامبر، فضل بن عبّاس، صالح (آزاد کرده پيامبر). بدين ترتيب، اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جنازه آن حضرت را در ميان افراد خانواده او رها کردند و تنها همين چند نفر عهده دار تجهيز پيکر رسول خدا شدند٤٩ .

بنا به روايتى ديگر، علىعليه‌السلام همراه با فضل و قُثَم، فرزندان عباس و شُقْران (آزاد کرده پيامبر) و بنا به قولى اسامه بن زيد، تمام مراسم تجهيز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بر عهده داشتند٥٠ و ابوبکر و عمر در اين مراسم حضور نداشتند٥١ .

در اين وقت، عبّاس عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت علىعليه‌السلام گفت: "يا ابنَ أخى هَلُمَّ لاِ بايعَک فَلا يختَلِفُ عَليک اِثنان. "٥٢ اى پسر برادر، بيا تا با تو بيعت کنم، که پس از آن، کسى با تو مخالفت نخواهد کرد.

علىعليه‌السلام فرمود: "لَنا بجهازِ رَسُولِ الله شُغلٌ. "٥٣ اکنون کار ما تجهيز پيکر پيامبر است.

در آن حال، انصار در سقيفه بنى ساعده، براى تعيين رهبرى از انصار گرد آمدند٥٤ . اين خبر به گروهى از مهاجران: ابوبکر و عمر و ابوعبيده و همراهانشان رسيد. اينان با سرعت به انصار در سقيفه ملحق شدند٥٥ .

بدين سان، نيز خويشاوندان پيامبر، کسى پيرامون پيکر آن حضرت باقى نماند. وآنان عبارت بودند از: على بن ابى طالبعليه‌السلام ، عباس بن عبدالمطّلب (عموى پيامبر)، فضل بن عباس (پسر عموى پيامبر)، قُثَم بن عبّاس (پسر عموى پيامبر)، اسامه بن زيد (آزاد کرده پيامبر)، صالح (آزاده کرده پيامبر) و أَوس بن خَوْلى (از انصار). و تنها همين افراد بودند که غسل و دفن پيکر پيامبر را بر عهده گرفتند٥٦ .

اقامه نماز بر جنازه پيامبر بر همه مسلمانان حاضر در مدينه واجب عينى بود، يعنى بر يک يک مسلمانان واجب بود. نماز بخوانند٥٧ بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ومانند نماز بر جنازه ديگران نبود و امام جماعت لازم نداشت؛ چنان که امام علىعليه‌السلام مى فرمود: امام همه، خود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. لذا؛ مسلمانان پنج نفر، شش نفر مى آمدند و حضرت اميرعليه‌السلام ذکر نماز را بلند مى خواند آنها تکرار مى کردند. در ابتدا مردان نماز گزاردند و بعد زنان مسلمان و سپس فرزندانى که به بلوغ نرسيده بودند. اين کار از روز دوشنبه شروع و در عصر سه شنبه تمام شد. پيکر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در شب چهارشنبه٥٨ ، در حضور چند نفر، در همان اتاقى که وفات يافته بود، دفن شد.٥٩ نيز نزديکان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسى در به خاک سپردن پيکر آن حضرت شرکت نداشت و هنگامى طايفه بنى غُنْم صداى بيل ها را شنيدند که در خانه هاى خود آرميده بودند.٦٠ عايشه مى گويد: "ما از به خاک سپردن پيکر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر نداشتيم تا آن گاه که در دل شب چهارشنبه صداى بيل ها به گوشمان رسيد٦١ "

ي: وصيت پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على عليه‌السلام

پيش از بيان وصيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام ، به منظور فهم بهتر آن، مناسب است که مقدّمه اى ذکر کنيم. خداوند در سوره آل عمران، آيه ١٤٤ مى فرمايد:

( وَما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَانْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى اَعقابِکمْ وَ مِنْ ينَقلِبْ عَلَى عَقَبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ الله شَيئا و سَييْزِى الله الشّاکرينَ )

(محّمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقط فرستاده خداست که پيش از او پيامبرانى ديگر آمده و رفته اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما رو به عقب و به گذشته جاهلى خود باز مى گرديد؟ و هر کس به گذشته جاهلى خود باز گردد، خداى را هرگز زيان نمى رساند، خداوند سپاسگزاران را پاداش نيک خواهد داد)

همان گونه که پيشتر گفتيم، شريعت اسلام با دو نوع وحى بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل مى شد:

الف) وحى قرآنى، که عبارت است از متن همين قرآن که از زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا به حال سالم مانده و به دست ما رسيده است و همه الفاظ آن از خداست و در آن اصول شريعت اسلام، يعنى توحيدِ خالق و توحيد پروردگار قانون گذار و معاد و حشر و حساب و ثواب و عقاب و ارسالِ رُسُل و وجوب طاعت از آنها از آدم تا خاتم، و نيز کليت احکام و آداب اسلامى، همچون نماز و حيّ و جهاد و روزه و زکات و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و نهى از غيبت و، ذکر شده است.

ب) وحى بيانى، که وحيى بوده که همراهِ همان وحى قرآنى نازل مى شده است و در واقع تبيين و تفسير آن را بر عهده داشته است. مثلاً در روز غدير خم، همزمان با نزول آيه( يا اَيهَا الرَّسُولُ بَلّغْ ما اُنزلُ اَلَيک مِن ربّک وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلَْ فَما بَلَّغْتَ رسالَتَه ) مائده / ٦٧ اين وحى بيانى آمده است که:( يا ايها الرسولُ بَلّغِ ما اُنزلَ اِليک فى عَلي .) پس "في عَلي"٦٢ وحى بيانى بوده است که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را با حديث خود بيان مى فرموده و بنابراين "فى علي" نيز وحى خدا بوده است. پيامبر از خود چيزى بيان نمى فرمود، چنان که بارى تعالى در اين باره مى فرمايد:( ما ينطِقُ عَنِ الْهَوى اِن هُوَ اِلاَّ وَحْي يوحي ) نيم/ ٤ و محکمتر از آن مى فرمايد:( ولَو تَقَوَّلَ عَلَينْا بَعضَ الأَقاويلِ * لاَ خَذْنا مِنهُ بِالَيمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنهُ الوَتينَ * فَما مِنکمْ مِن أَحَدٍ عَنهُ حايِزينَ ) (الحاقّه/ ٤٤). يعنى اگر پيامبر از خودش چيزى بگويد و به ما نسبت دهد، مانعش خواهيم شد و رگ قلبش را خواهيم بُريد و کسى از شما هم نمى تواند از مجازات او جلوگيرى کند.

بدين سان، وحى قرآنى همان متن قرآن است که همه الفاظش از خداست و يک سوره آن را، ولو به کوچکى سوره کوثر باشد، کسى نمى تواند بياورد (بقره / ٢٣ - ٢٤) و لذا معيزه باقى پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که خداوند خود عهده دار حفظ آن است:( اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذٌکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ ) (الحير/ ٩). ولى وحى بيانى، معنايش از خداست، لکن بيانش با لفظ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و در آن شرطِ تحدّى و اعجاز نشده و هدف از آن تبيين معناى آيات قرآنى توسط پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؛ چنان که خداوند فرمود:

( وَ اَنَزَلْنا اِليک اَلذِّکرَ لِتُبَين للِنّاس ما نُزِّلَ اِلَيهِمْ ) (النحل / ٤٤).

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر آيه اى از قرآن را، که از طريق وحى دريافت مى کرد، به هر کس که تبليغ مى فرمود، بيانى را هم که از جانب خداوند به او وحى شده بود براى وى مى گفت و بدين ترتيب تبليغ را کامل مى فرمود.

عبداللّه بن مسعود، صحابى بزرگ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مى گويد: "هفتاد سوره از دهان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا گرفتم. " مثلاً وقتى آيه نازل مى شد که:( والشَّيره الملعونَه ) (اسراء/ ٦٠) پيامبر به او مى فرمود که مقصود از شيره ملعونه، بنى اميه است٦٣ .

در مسند احمد حنبل، از قول صحابه پيامبر، روايت شده که: "اَنَّهُم کانُوا يقْتَرِؤُونَ مِنْ رَسولِ اللهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَشَرَ آياتٍ، فَلا يأخُذونَ فى العَشرِ الاُخْرى حَتّى يعلَمُوا ما فى هذِهِ مِنَ العِلمِ و العَملِ. "٦٤ يعنى صحابه پيامبر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرآن را دَه آيه دَه آيه فرا مى گرفتند و به دَه آيه جديد آغاز نمى کردند مگر که آنچه از حيث معارف و احکام که در دَه آيه گذشته بود فرا مى گرفتند. مثلاً اگر از داستان پيامبران گذشته ذکرى شده بود، حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داستان آنان را بيان مى فرمود، يا اگر آيه اى مربوط به قيامت بود، اين را که روز قيامت چگونه است بيان مى فرمود. يا اگر درباره احکامى مانند وضو و نماز و تيمُمّ بود، نحوه دقيق عمل به آن احکام را تعليم مى فرمود. پس، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ آيه قرآنى را تبليغ نفرموده مگر که وحيى بيانى را هم با آن بيان فرموده و همراه آن به امّت ابلاغ فرموده است. مثلاً در تعليم آيه:( اِنَّما يريدُ الله لِيذْهِبَ عَنْکم الرّيْسَ اَهلَ اَلبَيتِ وَ يطََّهِرَکمْ تَطهيراً ) (احزاب/ ٣٣)، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: اهل بيتِ محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على و فاطمه و حسن و حسين هستند٦٥ . همچنين در تبليغ آيه( اِنْ تَتُوبا اِلَى اللهِ فَقَد صَغتْ قُلوبُکما ) (تحريم / ٤) بيان مى فرمود که آن دو زوجه پيامبر، امّ المؤمنين حفصه و امّ المؤمنين عايشه اند.٦٦ در تعليم اين قسم آيات، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تعليم معنى مى فرمود با تعليم عمل وچنان بوده است که آن گاه که مثلاً آيه کريمه( اَقِمِ الصّلوه لِدُلُوک الشَّمِس ) (اِسراء / ٧٨) نازل شد، کيفيت نمازهاى پنج گانه و اذکار آنها را تعليم مى فرمود و در آن آيه که مى فرمايد( فَاغْسِلُواوُيُوهَکم وَ اَيدِيکم ) (مائده / ٦) به طور عملى تعليم مى داد که نحوه وضو گرفتن چگونه است و با چه آبى بايد باشد.

در تمام اين موارد، آنچه که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به صحابه تعليم مى فرمود، هر يک از صحابه که نويسنده بود، آيه قرآن را با تفسيرى که از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بود مى نوشت. بنابراين، همه نويسندگان صحابه، همه قرآن را نوشته بودند با تفسير هر آيه اى که خود از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بودند، البتّه در قرآن هاى تک تک نويسندگان صحابه، تفسير همه آيات نوشته نبود، ولى آن قرآنى که در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود اين چنين بود، يعنى متن کامل قرآن با تفسير کامل همه آيات همراه بود. توضيح اين که، آنچه از قرآن و تفسير آن نازل مى شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر يک از صحابه را که نوشتن آموخته بود و نزديک وى بود مى طلبيد و به او دستور مى داد که آيه قرآن و بيان آن را که وحى شده بود، بر هر چه در دسترس بود بنويسد بر روى کاغذ يا تخته يا استخوان يا شانه گوسفند و امثال آن؛ و آن نوشته ها را پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه خود داشت.

به هنگام وفات، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام وصيت کرد: پس از تجهيز من، ردا بر دوش مکن و از منزل خارج مشو تا اين قرآن را جمع آورى کنى علىعليه‌السلام آيات قرآن را، که با تفسير آن بر پوست و تخته و کاغذ و غيره نوشته شده بود٦٧ سوراخ مى کرد و نخ از بين آنها مى گذراند و اين گونه آيات و تفسير هر سوره اى را جمع آورى فرمود. اين کار از چهارشنبه (فرداى دفن پيامبر) آغاز شد و در روز جمعه تمام شد.

آن حضرت، آن قرآن را با مولى و آزاد کرده خود، قنبر، به مسجد آورد. مسلمانان براى نماز جمعه در مسجد پيامبر گرد آمده بودند. آن حضرت به ايشان فرمود: اين قرآن موجود در خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است که براى شما آورده ام. دستگاه خلافت آنها گفتند: ما به اين قرآن حاجت نداريم ما. خود قرآن داريم! حضرت فرمود: اين قرآن را ديگر نمى بينيد٦٨ .

آن قرآن، با تفسير تمام آيات، پس از آن حضرت، در دست يازده فرزند او دست به دست منتقل شده و اکنون در نزد حضرت مهدى (عج) است که به هنگام ظهور خويش آن را ظاهر مى کند. واين قرآنى که ما اکنون در دست داريم،٦٩ همان قرآن زمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است ولى بدون تفسير، يعنى تنها وحى قرآنى است و از وحى بيانى خالى است٧٠ .

امّا چرا قرآنى را که اميرالمؤمنينعليه‌السلام جمع کرده بود و، علاوه بر متن آيات، تفسير همه آنها را هم به همان گونه که بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى شده بود در بر داشت قبول نکردند؟ دليل اين مطلب آن است که در وحى بيانى، که بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده و با کلمات آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ به عنوان حديث ايشان در بيان قرآن، تلقّى مى شد، مطالبى وجود داشت که مخالفِ سياستِ دستگاه خلافت بود و مانع حکومت ايشان مى شد. مثلاً، چنان که گذشت، ذيل آيه( وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ) (اسراء/ ٦٠) بر آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى شده بود که ايشان بنى اميه مى باشند؛ و اين تفسير در بعضى مصاحف ضبط شده بود. با وجود چنين روايتى، ديگر عثمان، معاويه، يزيد، وليد و امثالهم نمى توانستند حاکم شوند. يا در ذيل آياتِ پر تهديد سوره تحريم آمده بود که مقصود از آن دو زن، عايشه وحفصه اند. يا در ذيل آيه( ياأَيهَا الّذينَ آمَنوا لاتَرفَعوُا أصْوَاتَکم فَوقَ صَوْتِ النَّبى ) (الحجرات/٢) آمده بود که در شأن ابوبکر و عمر نازل شده است. يا آن گاه که آيات ابتداى سوره توبه (١٠-١) نازل شد٧١، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن آيات را به ابوبکر و عمر داد تا به مکه ببرند و در موسم حج به مشرکان ابلاغ کنند. وحى غير قرآنى نازل شد که اين ابلاغ را بايد يا خود انجام دهى يا آن کس که از توست. پس، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، على بن ابى طالبعليه‌السلام را فرستاد تا آن آيات را از ابوبکر و عمر گرفت و خود علىعليه‌السلام به مکه برد و در موسم حج به مشرکان ابلاغ فرمود٧٢. يا آياتى که در شآن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بيتش نازل شد، مانند آيه تطهير( إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْکمُ الرِّيْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَکمْ تَطْهِيرا ً) (احزاب/ ٣٣)

خداوند فقط مى خواهد پليدى وگناه را زا شما اهل بيت دور کند وکاملاً شما را پاک سازد

آيه مباهله( فَمَنْ حَايَّک فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا يَاءَک مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَيْعَلْ لَعْنَه اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ ) (آل عمران/ ٦١)

هر گاه بعد از علم ودانشى که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز)کسانى با تو به محاجه وستيز برخيزند، به آنها بگو: "بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم؛ ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم "

وآيه در داستان واقعه غدير( يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُک مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ ) (مائده/ ٦٧)

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان؛ واگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطر احتمالى) مردم نگاه مى دارد؛ وخداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نمى کند

وپس از وقوع غدير( الْيوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِينَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيکمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکمْ الْإِسْلَامَ دِيناً )

(مائده/٣)،

دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ واسلام را بعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم

ولايت( إِنَّمَا وَلِيکمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاه وَيؤْتُونَ الزَّکاه وَهُمْ رَاکعُون )

(مائده/ ٥٥)

سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست وپيامبر او وآنها که ايمان آورده اند؛همانها که نماز را بر پا مى دارند، ودر حال رکوع، زکات مى دهند.

آيه نجوى( يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَايَيتُمْ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يدَي نَيْوَاکمْ صَدَقَه ذَلِک خَيرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَيِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ) (مجادله / ١٢)

اى کسانى که ايمان آورده ايد! هنگامى که مى خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد (وسخنان در گوشى بگويد)، قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد؛ اين براى شما بهتر وپاکيزه تر است. واگر تواناى نداشته باشيد، خداوند آمرزنده ومهربان است

وبسيارى آيات ديگر. لذا، نه تنها قرآن امير المؤمنين را نپذيرفتند٧٣، بلکه کوشيدند تا قرآن را مجرّد از وحى بيانى بنويسند٧٤ و از بيان و نشر و کتابتِ حديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع شدند و به کتمان و جعل و تحريف آن پرداختند٧٥

پس از بيان مقدمه گذشته اکنون نامزدهاى خلافت را در روز سقيفه معرفى مى نمائيم.

د: نامزدهاى خلافت پس از وفات پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز سقيفه

.٧٦ الف) على بن ابى طالبعليه‌السلام ، که از جانب خدا براى رهبرى اين امّت تعيين شده و پيامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين امر را به مسلمانان ابلاغ فرموده بود.

ب) سَعد بن عُبادهَ، که نامزد قبيله خزرج بود ونه همه انصار.

ي) ابوبکر، که نامزد جماعتى از مهاجران (قريش) بود، نه همه آنان.

هـ: شعارهاى سقيفه

الف) شعارهاى انصار:

١ - انصار اسلام را يارى کردند٧٧ .

٢ - انصار در راه پيامبر شمشير زدند٧٨ .

٣ - شهر مدينه، شهر انصار است٧٩.

ب) شعارهاى مهاجران (قريش)٨٠

١ - پيامبر از قبيله قريش است.

٢ - عرب نمى پذيرد که حاکم ايشان از قبيله اى ديگر باشد و جانشین پيامبر بايد از قريش باشد.

پس از بيان آنچه گذشت مى توانيم داستان کودتاى سقيفه را درک کنيم

و: کودتاى سقيفه و بيعت ابوبکر پس از در گذشت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

، انصار در سقيفه بَنَى ساعِدَه گرد آمدند. خزرجى ها مى خواستند سعد بن عباده را جانشین پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کنند. آنان، نه اين که جانشین و وصّى پيامبر را نمى شناختند و اين کار را ندانسته انجام مى دادند؛٨١ خير! مى دانستند؛ کار آنان از روى تعصّب قبيله اى انجام شد.

در اين حال گروهى از مهاجران نيز که خبر اجتماع ايشان را در سقيفه شنيدند به آنها پيوستند. همه ايشان جنازه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در ميان چند تن از خاندانش رها کردند٨٢ و آمدند بر سر جانشینی حضرتش جنگ و جدال کردند.

اَوْسى ها موافق سعد بن عباده نبودند. در بين خزرجى ها نيز بشير بن سعد، که يکى از بزرگان خزرج بود، در امر رياست با سعد حسد ورزى مى کرد و موافق او نبود٨٣ .

ز: سقيفه به روايت خليفه دوّم

در صحيح بخارى، از عمر داستان سقيفه را چنين روايت کرده است:

وقتى که پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفت، خبر به ما رسيد، که انصار در سقيفهّ بنى ساعده اجتماع کرده اند. من هم به ابوبکر پيشنهاد کردم که بيا تا ما هم به برادران انصار خود به پيونديم. و ما خود را به سقيفه رسانديم. على و زبير و همراهان ايشان با ما نبودند هنگامى که به سقيفه رسيديم متوجه شديم که طايفه انصار مردى را که در گليمى پيچيده بودند و مى گفتند سعَد بن عُباده است و تب دارد، با خود به آنجا آورده بودند. ما در کنار ايشان نشستيم و سخنران آنها برخاست و، پس از حمد و سپاس خدا، گفت: "نَحْنُ اَنْصارُ اللّه" ما ياران خداييم و نيروى رزمنده و به هم فشرده اسلام؛ شما گروه مهاجران، مردمى به شماره اى اندک هستيد و.

من (عمر) خواستم در پاسخ او چيزى بگويم که ابوبکر آستينم را کشيد و گفت: خونسرد باش. پس خودش از جاى برخاست و به سخن پرداخت. به خدا قسم که او در سخن خويش هيچ نکته اى را که من مى خواستم بر زبان بياورم فرو گذار نکرد؛ يا همان را گفت، يا بهتر از آن را به زبان آورد. او گفت: اى گروه انصار، آنچه را از خوبى و امتيازات خود برشمرديد، بى گمان، اهل و برازنده آن هستيد. اما خلافت و فرمانروايى، تنها در خور قبليه قريش است، زيرا که آنها از لحاظ شرافت و حَسَب و نَسَب مشهورند و در ميان قبايل عرب ممتاز. اين است که من، به شما، يکى از دو تن را پيشنهاد مى کنم تا هر يک را که بخواهيد به خلافت انتخاب و با او بيعت کنيد. اين بگفت و دست من و ابوعبيده را گرفت و به آنان معرفى مى کرد. تنها اين سخن آخر او بود که از آن خوشم نيامد. در اين هنگام، يکى از انصار برخاست و گفت: "أَنا يُذَيلُها الُمحَکک وَ عُذيقْهَا المُرَحَّب" يعنى من به منزله آن چوبى هستم که شتران پشت خود را با آن مى خارانند و درختى که به زير سايه اش پناه مى بردند٨٤. شما مهاجران براى خود فرمانروايى برگزينيد و ما هم براى خود زمامدارى انتخاب مى کنيم.

در پى اين سخن، بگو مگو و سر و صدا از هر طرف برخاست و چند دستگى و اختلاف به شدّت ظاهر گرديد من از اين موقعيت استفاده کردم و به ابوبکر گفتم که دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنم. او هم دستش را پيش آورد و من با او بيعت کردم. پس از اين که از کار بيعت با ابوبکر فراغت يافتم، به سوى سعد بن عباده هجوم برديم. اگر کسى، بدون کسب نظر و مشورت با مسلمانان، با مردى به خلافت بيعت کند، نه از او پيروى کنيد و نه از بيعت گيرنده؛ که هر دو مستحقّ کشته شدن اند٨٥ .


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21