پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
براى بصيرت بيشتر به مطالب كتاب، و براى اينكه چراغ بدست، وارد موضوعات كتاب شويم و آن را با توجه بيشتر بخوانيم، لازم است در اين مقدمه به امور ذيل توجه فرمائيد:
۱ - بسيج هزاران پيامبر براى راهنمائى بشر
از آنجا كه بشر نه فرشته است كه محكوم به اطاعت و عبادت باشد و نه حيوان است كه محكوم غرائز حيوانى باشد، بلكه داراى گوهرهاى گرانمايه ى عقل و درك و اختيار است، و به اصطلاح نيمى فرشته و نيمى حيوان محكوم به غرائز نفسانى، طبعاً در دو راهى قرار گرفته، كه اگر به راه راست برود، به راه فرشتگان خدا رفته و اگر به راه كج برود، به راه حيوانات رفته، در صورت اول از فرشتگان بالاتر است، زيرا با داشتن غرائز نفسانى جهاد اكبر و مبارزه با اين غرائز كرده و به راه آنها رفته است، و در صورت دوم از حيوانات پست تر است
زيرا با داشتن چراغ پرفروغ عقل (كه در حيوانات نيست) به راه حيوانات رفته است، و از راهنمائيهاى عقل (كه حجت باطن است) غافل مانده است.
بر اين اساس علاوه بر عقل (حجت باطن) نياز به حجتهاى ظاهر (پيامبران و امامان معصوم) دارد كه اين دو حجت، قلب او را قوى و اراده او را خلل ناپذير كنند تا در برابر شيطان و وسوسه هاى او ايستادگى نمايد.
بفرموده ى علىعليهالسلام
به شريح قاضى (كه خانه ى ۸۰ دينارى خريده بود) قباله خانه اى برايت بنويسم كه چهار حد دارد، يك سوى آن بلاها است، سوى ديگرش حوادث تلخ روزگار است، سوى سومش هوا و هوس است، و سوى چهارمش اغوا و گمراه كردن شيطان، و در اين خانه از همين سو (اغواى شيطان) گشوده مى شود.
با توجه به سخن عميق علىعليهالسلام
مى بينيم هوا و هوس و اغواى شيطان در دو طرف انسان قرار گرفته اند، اينك بشر بايد براستى جهاد اكبر (كه در روايات به عنوان مبارزه با نفس تعبير شده) نمايد، و از راهنمائيهاى عقل و پيامبران و امامان كمك بگيرد، تا راه تكامل در تمام ابعادش را كه هدف از آفرينش او است، بدون دست انداز بپيمايد.
بر همين اساس خداوند هزاران پيامبر، و اوصياء آنها را براى رهبرى بشر در طول تاريخ فرستاد.
معروف در روايات اين است كه: خداوند ۱۲۴ هزار پيامبر براى راهنمايى بشر فرستاده است، و در بعضى از روايات تعداد پيامبران، هشت هزار نفر ذكر شده است كه چهار هزار نفرشان از بنى اسرائيل و بقيه از ديگران بوده اند.
و از ابوذر غفارى نقل شده كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: خداوند ۱۲۴ هزار پيامبر كه ۳۱۳ نفر از آنها رسول (داراى مكتب و حكومت مستقل) و بقيه پيامبر بودند
.
بعضى از اين پيامبران داراى كتاب نيز بوده اند مانند زبور داود، صحف ابراهيم، تورات موسى، انجيل عيسى، و قرآن محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
...
و در قرآن آيه ۷۸ سوره ى مؤمن مى خوانيم: اى پيامبر اسلام ما به يقين قبل از تو پيامبرانى فرستاديم كه سرگذشت بعضى از آنها را براى تو بازگو كرديم، و سرگذشت بعضى را بازگو نكرديم و هيچ پيامبرى نبود كه آيه و معجزه اى بدون اذن خدا بياورد، و هنگامى كه فرمان خدا آمده براستى و حق، حكم شد، (در نتيجه) باطل گويان و باطل گرايان زيانكار شدند
.
طبق اين آيه، داستان بعضى از پيامبران براى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
ذكر شده است و در قرآن غير از پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
نام ۲۵ پيامبر آمده است مانند:
۱- آدم ۲- ادريس ۳- نوح ۴- ابراهيم ۵- لوط ۶- هود ۷- صالح ۸- اسماعيل ۹- اسحاق ۱۰- يعقوب ۱۱- يوسف ۱۲- شعيب ۱۳- موسى ۱۴- طالوت ۱۵- داوود ۱۶- سليمان ۱۷- زكريا ۱۸- يحيى ۱۹- يونس ۲۰- ايوب ۲۱- عزيز (ياارميا) ۲۲- ذوالكفل ۲۳- يسع ۲۴- الياس ۲۵- عيسى
.
امام موسى بن جعفرعليهالسلام
به هشام بن حكم فرمود:
ان الله على الناس حجتين حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبياء و الائمةعليهمالسلام
و اما الباطنة فالعقول.
براى خدا بر مردم دو حجت است: ۱- حجت آشكار ۲- حجت پنهان، اما حجت آشكار همان رسولان و پيامبران و امامانعليهمالسلام
هستند و اما حجت پنهان، عقلها است
.
نتيجه اينكه اگر بشر در دو راهى قرار دارد خداوند با حجتهاى ظاهر و حجت باطن او را راهنمائى كرده و هرگونه راه بهانه و عذر را به روى او بسته است و به اصطلاح اتمام حجت نموده است.
۲- هدف از فرستادن پيامبران و امامان
ما وقتى كه قرآن و روايات را بررسى مى كنيم مى بينيم هدف از بسيج پيامبران، و فرستادن كتابهاى آسمانى از طرف خدا، در يك كلمه براى تكامل انسانها در همه ى ابعادش (كه هدف از آفرينش آنها است) مى باشد، نهايت اينكه اين هدف در پنج موضوع زير بيان شده (و به عبارت ديگر تكامل در تمام ابعادش در پرتو اين پنج موضوع بدست مى آيد).
الف: هدف پيامبران و امامان، بالا بردن سطح معلومات و انديشه هاى بشر و دانش و بينش آنها بوده است، چنانكه در روايتى امام موسى بن جعفرعليهالسلام
به هشام بن حكم فرمود:
يا هشام ما بعث الله انبيائه و رسله عباده الا ليعقلوا عن الله، فاحسنهم استجابه احسنهم معرفة و اعلمهم بامر الله احسنهم عقلاً.
اى هشام! خداوند پيامبران و رسولانش را بسوى بندگانش نفرستاد جز براى اينكه آنها درباره ى خدا (و عظمت قدرت خدا) بينديشند، نيكوترين آنها در استجابت فرمان خدا آنانند كه عقل و فكرشان نيكوتر است
.
ب: هدف پيامبران (و سپس اوصياء آنها) آزاد كردن مردم از چنگال طاغوتيان و خرافات و بت پرستى و هرگونه شرك و آلودگى و استعمار و استثمار، بوده است، چنانچه در قرآن آيه ۱۵۷ سوره اعراف مى خوانيم:
الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوباً عندهم فى التوراة و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهيهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم
...
آنها (رحمت شدگان) كسانى هستند كه از فرستاده ى خدا پيامبر امى (درس نخوانده) پيروى مى كنند، كسى كه صفاتش را در تورات و انجيل كه نزدشان است مى يابند، آنها را امر به معروف و نهى از منكر مى كند، پاكيزه ها را براى آنها حلال مى شمرد، ناپاكيها را تحريم مى كند، و بارهاى سنگين و زنجيرهائى كه بر آنها بود (مانند تحت سيطره ى ظالمان بودن، غرق در خرافات و بت پرستى بودن را) از آنها بر مى دارد.
قرآن در داستان موسىعليهالسلام
، آزادى صحيح را در شمار نعمتهاى بزرگى كه بر بنى اسرائيل ارزانى داشته آورده و در آيه ۴۹ سوره ى بقره مى فرمايد:
و اذ نجيناكم من آل فرعون يسومونكم سوء العذاب يذبحون ابنائكم و يستحيون نسائكم و فى ذلكم بلاء من ربكم عظيم
.
به خاطر بياور زمان (موسى) را كه شما (بنى اسرائيل) را از چنگال فرعونيان، آزاد ساختيم، كه همواره شما را شكنجه مى دادند، پسران شما را مى كشتند، و زنهاى شما را (براى كنيزى) نگه مى داشتند، و در اين، آزمايش سختى از طرف پروردگار براى شما بود.
ج: هدف پيامبران از پاكسازى و نوسازى (انقلاب اسلامى) در همه ى زمينه ها بود، در اين مورد به اين آيه توجه كنيد:
هو الذى بعث فى الاميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين
.
او خدائى است كه در ميان درس نخواندگان، رسولى از خودشان برانگيخت كه كتاب و حكمت (استدلالهاى قوى) را بر آنها مى خواند و آنها را پاك مى سازد و آموزش كتاب و حكمت مى دهد، كه قبلاً در گمراهى آشكار بودند
.
آيه ۱۵۷ سوره اعراف كه ذكر شد، نيز دليل اين مطلب است.
بر اساس اين آيه هدف از فرستادن پيامبران، تزكيه و تعليم (پاكسازى و نوسازى) ذكر شده است.
و در آيه اول سوره ى ابراهيم خداوند به پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
خطاب كرده مى فرمايد:
كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور
: قرآن را بر تو فرو فرستاد (تا در پرتو آن) مردم را از تاريكيها بسوى نور بيرون آورى.
و به همين مضمون در آيه ۵ سوره ابراهيم در مورد ارسال حضرت موسىعليهالسلام
نيز خاطر نشان شده است.
اين نور همان نور پاكى و هدايت و تكامل ابعاد است.
د: هدف پيامبران، اجراى عدالت و قسط و راهنمائى مردم براى بوجود آوردن اقتصاد سالم در توليد و توزيع كه يكى از شاخه هاى عدالت اجتماعى است بوده است
چنانچه در آيه ۲۵ سوره ى حديد مى خوانيم:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس
.
ما رسولان را با دلائل روشن فرستاديم، و به آنها كتاب و ميزان (معيار سنجش) داديم، تا مردم به عدالت و قسط، قيام نمايند، و آهن (شمشير مجازات) را فرستاديم كه در آن عذاب شديد (براى مجرمان و ظالمان و بازدارندگان از عدالت) و سعادت و منافع براى جامعه است.
ه: هدف پيامبران تكميل نفوس و بالا بردن سطح اخلاق بوده است چنانكه پيامبر اسلام در آن حديث معروف مى فرمايد:
بعثت لاتمم مكارم الاخلاق: من به پيامبرى مبعوث شدم تا اخلاق انسانها را تكميل كنم.
به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه هدف از بسيج هزاران پيامبر، و دهها كتاب آسمانى از طرف خدا به سوى بشر، تفكر، و آزادى صحيح، و پاكسازى و نوسازى، و عدالت و قسط و تكميل اخلاق و نفوس بوده است، كه در پرتو اين موضوعات، تكامل واقعى بدست مى آيد.
۳ - اسوه و الگو قرار دادن پيامبران
خداوند در قرآن، داستانهاى پيامبران را براى سرگرمى و وقت گذرانى انسانها، ذكر نكرده، بلكه هدف از اين داستانها، عبرت و درسهاى آموزنده در ابعاد سياسى، اجتماعى و فرهنگى و... است.
هدف اين است كه آنها اسوه و الگو و سرمشق جامعه باشند، چنانچه در مورد ابراهيمعليهالسلام
در آيه ۴ سوره ى ممتحنه مى خوانيم: قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه: براى شما همواره لازم است كه زندگى ابراهيم و همراهان و ايمان آورندگان به او (همچون لوط و...) را الگوى خود قرار دهيد.
و در آيه ى ۲۱ سوره ى احزاب در مورد پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى خوانيم: لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة: حتماً لازم است زندگى پيامبر اسلام را همواره الگوى خود قرار دهيد.
قرآن با ذكر فرازهائى از زندگى ابراهيم و نوح و موسى و يوسف و لوط و پيامبر اسلام و...، كه سياست را با عبادت در آميخته بودند، و به عنوان جانشينان خدا در روى زمين و حاكمان بر حق، تشكيل حكومت دادند يا بعضى درصدد تشكيل حكومت بودند، و در اين راه مبارزه ها كردند و شهداى بسيار دادند اينها همه براى اعلاى كلمه توحيد، كفرزدائى و طاغوت براندازى و دورى از هرگونه استعمار و استثمار بود، تا ما نيز همان راه را بپيمائيم و به تكامل و سعادت واقعى خود نائل گرديم.
و موضوع امامت و رهبرى ابراهيم، كه آخرين سير تكاملى او بود، درس بسيار بزرگى براى امت مسلمان است، كه همواره به دنبال رهبر صحيح باشند و در پرتو او، به اجراى احكام خدا بپردازند و اين از پايه هاى اصلى تكامل است، تا آنجا اهميت دارد كه حضرت آدم، با جمعيت اندكى كه از فرزندان و نوادگان اطرافش را گرفته بودند، به عنوان خليفة الله لقب گرفت
تا به فرمان خدا كم كم به تشكيل حكومت توحيدى دست زند و در پرتو آن، انسانها را به سوى خوشبختى حقيقى دعوت كند، با توجه به اينكه صفت خليفه، در نخستين وهله جانشينى از حكومت الهى در زمين را تداعى مى كند اكنون چه بهتر در اين كتاب از دو نفر استاد و شاگرد، ابراهيم و لوط، دو دلاور مرد و نستوه و خستگى ناپذير تاريخ سخن بگوئيم.
نخست از ابراهيم خليل خدا، قهرمان توحيد و همه ى فضائل، بنيانگذار مراسم حج، پيشتاز خداپرستى و انسانيت و ( در يك كلمه) بنده خالص خداى بزرگ!
آرى بخش اول اين كتاب (كه قسمت بيشتر اين كتاب را تشكيل مى دهد) از ابراهيم سخن مى گويد، از شخصى سخن مى گويد: كه سراسر زندگى اش جهاد و مبارزه بود، مبارزه با بت پرستها، مبارزه با طاغوتها، مبارزه با حوادث تلخ روزگار در زندانها و در تبعيدگاهها و...
از شخصى سخن مى گويد: كه برپا دارنده شعائر توحيدى، و بنيانگذار حج و مراسم حج، و اعلام كننده به همه ى مردم جهان تا آخر دنيا كه در صورت امكان در حج شركت كنند، و تنديسهاى شيطان را سنگباران نمايند، و گلوى هوا و هوس را در قربانگاه عشق ذبح كنند، و عاشقى دلداده براى خدا باشند.
از شخصى سخن مى گويد: كه براى اجراى فرمان خدا، كارد تيز را بر گلوى جوان بسيار عزيزش اسماعيل گذاشت، و از اينكه كارد نبريد، عصبانى شد و كارد را به زمين كوبيد از اينكه چرا فرمان خدا به تأخير مى افتد؟!
از شخصى سخن مى گويد كه خداوند در قرآن در ۲۵ سوره ۶۹ بار از او سخن به ميان آورده است.
از شخصى سخن مى گويد: كه سياست را با عبادت درآميخته بود، و هميشه در صحنه، حضور داشت و مى خواست خداپرستى از مرزها بگذرد، لذا به زادگاهش بابل (عراق) قناعت نكرد، به شام و شامات و سپس حجاز رفت و آمد مى كرد و در هر جا از توحيد و دورى از شرك سخن مى گفت.
از شخصى سخن مى گويد: كه آنچنان نام نيكش افتخار آفرين بود كه يهود او را از آن خود مى دانستند، مسيحيان او را از آن خود، تا اينكه خدا در قرآن آيه ۶۸ سوره آل عمران فرمود:
ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا و الله ولى المؤمنين
نزديكترين و شايسته ترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند (و راه او را كه راه توحيد است مى پيمايند) مانند پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ايمان آورندگان به او، و خداوند ولى و سرپرست مؤمنان است.
يعنى معيارهاى برترى، پيوند مكتبى با ابراهيم است و اين پيوند در پيامبر اسلام و مسلمانان وجود دارد.
بالاخره اين كتاب از شخصى سخن مى گويد كه بفرموده ى امام باقرعليهالسلام
: ابراهيمعليهالسلام
روزى بامداد برخاست و در ريش خود يك دانه موى سفيدى ديد گفت: الحمد لله الذى بلغنى هذا المبلغ و لم اعص الله طرفة عين سپاس خداوندى را كه مرا به اين سن وسال رسانيد در حالى كه به اندازه ى يك چشم بهم زدن گناه نكردم.
اين كتاب از شخصى سخن مى گويد: كه خداوند در قرآن، چندين بار مى فرمايد او از مشركان نبود
و در هيچ بعدى شرك نداشت.
و در يك كلمه اين كتاب از شخصى سخن مى گويد كه خداوند در قرآن او و پيروانش را اسوه و الگوى همه قرار داده (چنانچه كه خاطرنشان شد).
اين كتاب داستان و ماجراى حقيقى دو نفر از پيامبران است، و با توجه به اينكه، همه كس، از فيلسوف و محقق و دانشمند گرفته تا دانش آموز، مى تواند استفاده كند و يك كتاب همگانى است، به زبان مردم نوشته شده تا نوجوانان و دانش آموزان نيز بهره مند گردند.
اميد آنكه همه ما در هر كجا كه هستيم، در صف ابراهيميان در برابر نمروديان باشيم، و ابراهيم گونه در صحنه حضور يابيم و تا پايان عمر، در اين صف، استوار بمانيم، چنانچه حضرت لوط اين خط را پيمود.
ابراهيم آنچنان بزرگ بود و آوازه ى شخصيتى عظيم در ميان تمام قبائل داشت، كه همگان حتى بت پرستان خود را به او منتسب مى كردند، و خود را پيرو آئين او مى دانستند.
تكرار قرآن بر اينكه او از مشركان نبود، يك جهتش اين است كه انتساب آنها را به ابراهيمعليهالسلام
نفى و رد كند.
آرى ابراهيمعليهالسلام
در آئين خالص توحيدى بود كه خداوند در قرآن اعلام مى كند:
قل صدق الله فاتبعوا ملة ابراهيم حنيفاً و ما كان من المشركين
بگو خدا راست گفته بنابراين از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود.
حضرت لوط دست پرورده و شاگرد ممتاز ابراهيم بود، او كه به مقام پيامبرى رسيد نيز در همين راه حركت مى كرد و براساس برنامه ى ابراهيم گام بر مى داشت.
باز تكرار مى كنيم: سرگذشت پر شور ابراهيم خليل الله بى شك از سازنده ترين و حركت آفرين ترين سرگذشتها براى همگان از پير و جوان و ميانسال و نوجوان است و مى تواند عاليترين زندگى واقعى را بياموزد.
سرگذشتى كه سراسر، عبرت و پند و درس در ابعاد گوناگون زندگى است، و يك داستان واقعى و در عين حال شيرين است.
اين داستان را در بيست فصل ترتيب داديم، تا هر فصلى كلاس درسى باشد، و كلاس به كلاس به پيش رويم، با توجه به اينكه هر چه پيش مى رويم، داستان، اوج مى گيرد و به قسمتهاى حساس و تكان دهنده مى رسد، و اشتياق انسان را بر خواندن، و هماهنگ شدن با مفاهيم آن بر مى انگيزد.
اين كتاب در دو بخش تنظيم گرديد:
بخش اول اين كتاب در مورد حضرت ابراهيمعليهالسلام
است كه در بيست فصل تنظيم شده، و در هر فصل آن فرازى از زندگى پرماجرا و سازنده ى ابراهيم، سخن به ميان آمده و سپس در موارد بسيار به نكات و درسهاى آن اشاره شده است.
از آنجا كه حضرت لوط (يكى از پيامبران خدا) شاگرد و دست پرورده و پسر برادر يا پير خاله ابراهيم بود، و در فراز و نشيبها يار مخلص و شاگرد صديق و باوفا و نستوه براى ابراهيم بود و چنانچه شرح خواهيم داد جزء اولين ايمان آورندگان به ابراهيم بود و در قرآن به عنوان اسوه و الگو ياد شده
و چنانكه قرائن نشان مى دهد، در بيشتر حوادث زندگى ابراهيمعليهالسلام
همراه ابراهيمعليهالسلام
بوده، و مى توان گفت حضرت لوط چون برادر يا فرزندى وفادار و لايق براى ابراهيم خليل بود، و خود نيز پيامبر خدا است كه مى توان او را پيامبر مظلوم تاريخ لقب گذاشت.
بخش دوم اين كتاب به زندگى اين پيامبر - (لوط) از آغاز تا وقتى كه با قوم آلوده اش روبرو شد و سرانجام عذاب قومش، در ضمن شش فصل تنظيم گرديد. پيامبرى كه خداوند در قرآن ۲۷ بار نام او را برده و در آيه ۱۳۳ صافات او را از رسولان دانسته است.
اميد آنكه: زندگى پرشور و سازنده ى اين دلاور مردان و اين راست قامتان جاودانه ى تاريخ، شور و نشاطى در ما ايجاد كرده و بر سطح فكر و عمل و روحيه ى توحيدى ما بيفزايد.
ضمناً بايد توجه داشت كه پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
در ميان پيامبران در سطحى قرار دارد كه بالاترين مقام نسبت به تمام پيامبران است، علاوه بر اينكه پيرو آئين حنيف ابراهيم بود، در احكام و مسائل آنرا تكميل كرد، و دينى آورد كه تا روز قيامت، شايستگى هماهنگى با تكامل بشر داشته باشد، و در اين مورد امام صادقعليهالسلام
فرمود: ان الله تبارك و تعالى اعطى محمداً شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى - الى ان قال - و ارسله كافة لابيض و الاسود و الجن و الانس.
خداوند بزرگ، به محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
، شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى را عطا كرد - تا اينكه فرمود او را رسول بر همه از سفيد و سياه و جن و انس قرار داد.
چنانكه در قرآن در موارد متعدد به جهانى و جاودانى بودن آئين محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
اشاره شده است.
و چنانكه در داستان به آتش افكندن ابراهيمعليهالسلام
خواهيم گفت، آن حضرت در آن لحظه، محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و آلش را در خانه خدا واسطه قرار داد.
بنابراين اكنون بزرگترين و آخرين و كاملترين الگو را دارد و آن پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
است.
اميد آنكه همه ى ما مسلمانان راستين باشيم.
قم - محمد محمدى اشتهاردى
۶/۸/۱۳۶۳
سوم صفرالمظفر زاد روز امام باقرعليهالسلام