ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)0%

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل) نویسنده:
گروه: ادعیه و زیارات

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید بن طاووس
گروه: مشاهدات: 45407
دانلود: 7307

توضیحات:

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 190 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45407 / دانلود: 7307
اندازه اندازه اندازه
ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

ادب حضور (ترجمه فلاح السائل)

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فصل بيست و دوّم: محاسبه و اصلاح نامه‏ى عمل و ادعيه‏ى هنگام غروب آفتاب‏

لزوم محاسبه و توبه از گناهان‏ در روايت آمده كه حضرت ابى الحسن ماضى امام كاظم -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - فرمود: هركس در هر روز، خود را محاسبه ننمايد، از ما نيست، پس اگر كار نيكى انجام داده باشد از خداوند طلب مى‏كند كه آن را افزايش دهد، و اگر كار بدى كرده باشد، از خداوند طلب آمرزش نموده و توبه مى‏كند.

و نيز در حديث است كه حسن بن علىّ(عليهما‌السلام) فرمود رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمودند: بنده، مؤمن نمى‏شود، تا اينكه سخت‏تر از حساب كشى‏اى كه شريك از شريك خود، و مولى از برده‏اش مى‏كشد، از نَفْس خود حساب بكشد...

بر اين پايه، مى‏گويم: اگر در هر روز هنگام نزديك غروب آفتاب در حالى باشى كه از هر چه كه مقتضى استحقاق عقوبت يا سرزنش يا نكوهش است سالم و ايمن باشى، بنده‏ى نيكبختى هستى. هر چند اين مقام براى غير معصوم بعيد است، زيرا مولايمان اميرالمؤمنين -(عليه‌السلام) - وقتى در نهج البلاغه دنيا را توصيف مى‏فرمايد، و ذكر مى‏كند كه پيامبر اكرم -صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - آن را دشمن مى‏داشت، و حقير و كوچك مى‏شمرد، و همچنين خداوند - جلّ جلاله - آن را براى اوليا و ويژگان و دوستانش دشمن و بد مى‏داند، آن بزرگوار(عليه‌السلام) مى‏فرمايد: اگر جز اين خصلت در ما نبود كه هرچه را كه خداوند دشمن مى‏دارد دوست مى‏داريم، و هرچه را كه خداوند كوچك و بى‏ارزش مى‏داند بزرگش مى‏شماريم، بى‏گمان همين براى دشمنى و ستيز با خداوند و بيرون آمدن از تحت فرمانش كافى بود.٢٥٢

اينك چگونه است حال ما كه چيزهاى ديگرى را بر اين مصائب و گرفتاريها افزوده‏ايم، به گونه‏اى كه توكّلمان بر حول و قوّه و نيرو خود و بر اموال و آرزهايى دست نايافتنى از آرامشمان به خداوند - جلّ جلاله - كه مالك همه‏ى بخششهاست، قوى‏تر است، و نيز اطمينان قلبى‏مان به نويدهاى بندگان از اطمينانمان به نويد خداوندى كه پادشاه آخرت است قوى‏تر، و بيم و هراسمان از وعده‏ى كيفر مردمان از وعده‏ى عذاب خداوندى كه پادشاه شبها و روزهاست بر ما سخت‏تر است، و مقصودمان از دوستى يكديگر شيرين‏تر و قوى‏تر از دوستى مان با خداوند يا دوستى خداوند - جلّ جلاله - با ما است، و نزديكى به يكديگر براى ما مهمّ تر از نزديكى جستن به درگاه خداوند - جلّ جلاله - يا قُرب او به ما است، و روى آوردن و توجّه‏مان به يكديگر از اقبال و توجّه بر خداوند - جلّ جلاله - يا طلب توجّه او بر ما كاملتر است، و مدح همديگر در نفوسمان مؤثّرتر از مدح و ستايش او - جلّ جلاله - يا طلب مدح و ثناى او ما را مى‏باشد، و نكوهش همديگر در نزدمان سخت‏تر از سرزنش خداوند - جلّ جلاله - ما را، يا نكوهش برخى از دشمنان او - جلّ جلاله - او را مى‏باشد، زيرا ما گاهى با برخى از كافرانى كه خدا را نكوهش مى‏كنند مصاحبت مى‏كنيم، و اُنسمان به مصاحبت با كسى كه در حقّ ما اعمال نيكى را انجام مى‏دهد بيشتر از مصاحبت با كسى است كه در حقّ خداوند - جلّ جلاله - چنين مى‏كند، و اُنسمان به يكديگر از اُنس به جلال و حضور خدا بر ما كاملتر است. و نيكوكارى‏مان به يكديگر در دلمان از احسان خداوندى كه از اندك شكر نعمت او ناتوانيم بزرگتر است، و درخواست حوايج ديگران از ما و انجام دادن آنها براى بندگان براى ما آسانتر از بجا آوردن واجبات يا مستحبّات يا پيروى از خواسته‏ى خداست. و به ديگر بيماريهاى عقلى كه مضمون اين كتاب مجال آن را ندارد، قبلا هستيم، در حالى كه كتاب خداوند - جلّ جلاله - نسبت به پيروان اين آيين مبين اسلام چنين مطالبى را نمى‏پسندد، و مى‏فرمايد:

وَ لايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ .٢٥٣

- [بگو: اى اهل كتاب...] و اينكه ما يكديگر را به عنوان پروردگارانِ غير خدا نگيريم.

همچنين در روايت آمده كه مولايمان علىّ(عليه‌السلام) فرمود: امّا بعد، براستى كه خداوند - تبارك و تعالى - حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به حق برانگيخت، تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خويش، و از وفاى به پيمانهاى بندگان به عمل به پيمانهاى خود، و از اطاعت بندگان به طاعت و عبادت خود، و از ولايت [يعنى دوستى و يا سرپرستى‏] بندگانش به ولايت خويش بيرون آورد.

و نيز در بعضى از احاديث ديدم كه: خداوند - جلّ جلاله - به بعضى از پيامبران و خواصّ درگاهش از ظلم و ستم بندگان نسبت به مقام مقدّسش گله و شكوه مى‏نمايد.

براستى اگر گله و شكوه از بيان و گفتار خداوند صادر نشده باشد، زبان حال او چگونه شكايت ننمايد؟ در حالى كه ما به اعمال زشتى كه شرح داديم متّصف هستيم. و نادانى بندگان و بردگان به آنجا رسيده كه خداوند - جلّ جلاله - به تنهايى آنان را آفريد، و هيچ كس در آفرينش و تقدير امور آنان شريك او نبود، آنگاه هم او - جلّ جلاله - به منظور آگاهانيدن آنان نسبت به يگانگى‏اش - جلّ جلاله - در پديد آوردن و تدبيرشان فرمود:

نَحْنُ خَلَقْناكُمْ، فَلَوْلا تُصَدِّقُونَ، أَفَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ، أَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ؟!٢٥٤

- ما شما را آفريديم، پس چرا باور نداريد؟ پس آيا نديديد كه شما منى بوديد، آيا شما آن را [به صورت انسان‏] خلق مى‏كنيد، يا اينكه آفريده‏ى ماييم؟!

و نيز او - جلّ جلاله - فرمود:

ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، وَلا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ .٢٥٥

- آنان را بر آفرينش آسمانها و زمين و يا بر آفرينش خودشان آگاه نگردانيدم.

و پيش از آفرينش آنان، زمينها را براى آنان آماده، و آسمان را سقف محفوظ قرار داد، و ستونى براى آن قرار نداد، و كوهها را به عنوان ميخهاى محافظ زمين قرار داد، و جويها را در آن روان ساخت، و درختان را براى آنان نشاند، و شب و روز برايشان در پى هم آورد، و مسكن و خانه و ديگر چيزهايى را كه در طول زندگى‏شان بدان نيازمند هستند كاملاً براى آنان مهيّا نمود.

وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاتُحْصُوها، إِنَّ الاِْنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ.٢٥٦

- و اگر بخواهيد نعمت خدا را به شماره درآوريد، نمى‏توانيد، براستى كه انسان بسيار ستمكار و ناسپاس است.

سپس آنان را با نرمى و آرامش و اكرام تربيت نمود، و بعد از بلوغ به نيكويى و احترام با ايشان معامله نمود و او - جلّ جلاله - فرمود:

وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنى آدَمَ، وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ .٢٥٧

- و براستى كه پسران [و فرزندان‏] آدم[(عليه‌السلام)] را گرامى داشتيم، و آنها را در خشكى و دريا حمل نموديم.

وهنگامى‏كه سوء عبوديّت نمودند، با گذشت و چشم پوشى با آنان معامله نمود.

ولى آنان نه حقّ آفرينش خدا را شناختند، و نه به حقوق پرورش او اعتراف نمودند، و نه حقوق مصاحبتِ نيكوى او را مراعات كردند، و نه از ستر و پوشش و بردبارى او حيا كردند، و نه حقّ پادشاهى و سرورى او را به خاطر مقام بزرگش بجا آوردند، و نه به خاطر اقبال و توجّه او، و يا به جهت بخشش و نويدها، و يا به جهت تهديد و وعده‏ى عذابش براى انجام حقّ بندگى‏اش بپا خاسته‏اند. و كار به آنجا رسيد كه مانند آزادگان در خويش تصرّف مى‏نمائيد، لذا بر چهره‏ها و حركتها و سكناتشان اثر حضور در محضر مولايشان را - كه همواره آنان را مى‏بيند - مشاهده نمى‏نمايى تا خاكسارى بندگى و شكست و انكسار بر آنان نمايان باشد. و اين از سخت‏ترين خطرهاست.

سپس تا وقت معيّن دار دنيا را به آنان عاريه و امانت داد، و با دستور دادن و فرستادن پيامبر و كتاب آسمانى آنان را آگاهانيد كه آن را از ايشان خواهد گرفت و به ديگران خواهد داد، ولى آنان مانند مالكان در آن تصرّف نمودند. و هنگامى كه پيكش، يعنى فرشته مرگ به دستور او به سوى آنان مى‏آمد، مانند ستيزه جويان و ناخوشايندان از آن بيرون مى‏آيند.

و اموالى را به آنان عاريه و امانت داد، تا در راه خشنودى‏اش از آن بهره برگيرند، ولى آنان مانند كسى كه دستِ ديگرى بالاى دستش نيست و هيچ مولايى هم او را نمى‏بيند تصرّف مى‏كنند، و آن را عليهِ او به ملك خويش درمى‏آورند، تا اينكه سوء ادبشان در پيشگاه خداوند به آنجا رسيده كه وقتى كتابى براى آنان فرستاد، و حضرت محمّد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را به عنوان پيامبر برانگيخت، و آن بزرگوار از آنان اموالى - كم و يا زياد - را خواست تا آن را در آبادانى آخرتشان صرف كنند، از صرف كردن آن اموال بدشان آمد، به گونه‏اى كه گويى آن را به ديگرى مى‏دهند، و گويا كه آنان مالك آن هستند و خداوند - جلّ جلاله - از آنان به عاريه چيزى مى‏طلبد. و اين از جمله هلاكتهاى عظيم و بزرگ است.

و نيز سوء بندگى، آنان را به آنجا رسانيد كه خود را شريك مالك زندگانى و مرگشان قرار دادند، و با اراده‏ها و ناخوشاينديهايشان، با خواستهاى و ناخوشاينديهاى او - جلّ جلاله - ستيزه جويى نموده، و سرانجام سوء بندگى‏شان به آنجا رسيد كه مولايشان را از مقام الهيّت بركنار شمرده، و از تدبير و كارسازى او جز آنچه كه با هوا و هوسشان [يا: خشنودى‏شان‏] موافق باشد، ناخشنود شدند، به گونه‏اى كه گويا مى‏خواهند تدبير دنيا و آخرت به سود آنان و به دستشان باشد.

نتيجه اينكه: هركس اين راه را بيپمايد، يا حالش اندكى كمتر از آن و مشابه آن باشد، رويش در نزد كسى كه بر اسرار او آگاهى دارد سياه، و نامه‏ى عملش در نزد خدا و فرشتگان نگاهبان بر او در شبانه روز، سياه خواهد بود.

در روايتى آمده كه مولايمان علىّ(عليه‌السلام) فرمود: هيچ ايمان همراه با يقين شبيه‏تر به شكّ و ترديد، براى انسان نديدم كه هر روز افرادى را در قبرها به وديعه مى‏گذارد و تشييع مى‏كند، ولى باز به سوى فريب دنيا بازمى‏گردد، و از ميال ميل نفسانى و گناهان خود دست برنمى‏دارد.

بنابراين، اگر فرزند بيچاره‏ى آدم هيچ گناهى نداشت كه وارسى شود، و هيچ حسابى نداشت كه به واسطه‏ى آن مورد بازخواست قرار گيرد، جز مرگ - كه امور گرد آمده‏ى او را پراكنده، و جمع او را جدا مى‏سازد، و فرزندانش را يتيم مى‏نمايد - بى‏گمان شايسته بود كه با تحمّل سخت‏ترين رنج و دشوارى و آزردگى از آن بيم داشته و بپرهيزد. و حال آنكه ما چنان از مرگ غفلت داريم كه گويى هرگز بر ما فرود نخواهد آمد، و مانند مردمانى كه به ماندگارى در دنيا يقين دارند، به دنيا و شهوات آن آسوده‏ايم، و همانند عدّه‏اى كه نه اميد به حساب دارند و نه بيم از عذاب، از معاصى و گناهان غفلت داريم.

و اين حال ماست كه حضرت با اين اشاره و عبارت روشن، بر اساس ضرب المثل عربى كه إِيّاكَ أَعْنى، وَ اسْمَعى يا جارَةُ:

(مقصودم تو هستى، ولى تو بشنو اى زن همسايه.)

بدان اشاره نموده است.

از آنجا كه حضرت ائمّه(عليهم‌السلام) از فرجام حال ما آگاهى دارند، و جريان و امور بندگان به ايشان واگذار شده است، لذا به هرچه كه خداوند - جلّ جلاله - و رسولش آنان را مطلّع ساخته، اشاره كرده‏اند تا آغاز نامه‏ى عمل بندگان و خاتمه‏ى عمل آنان خير باشد، و اعمال ما بين آن دو آمرزيده گردد:

١ - از آن جمله در حديث است كه امام باقر(عليه‌السلام) به نقل از پدر بزرگوارش امام زين العابدين(عليه‌السلام) فرمود: فرشته‏اى بر بنده گمارده شده كه نامه‏ى عمل او را مى‏نويسد، پس اوّل و آخر آن را با عمل نيك پُر كنيد، تا اعمال ميان آن دو براى شما آمرزيده شود.

٢ - به خطّ همچنين در روايتى آمده كه امام صادق(عليه‌السلام) به نقل از پدر بزرگوارش فرمود: هيچ روز بر فرزند آدم نمى‏گذارد مگر اينكه آن روز مى‏گويد: اى فرزند آدم، من روز نو و جديد هستم، و بر ضرر تو شهادت خواهم داد، پس در من عمل خير انجام ده، تا در روز قيامت به نفع تو شهادت دهم، براستى كه هرگز و هيچگاه مرا نخواهى ديد.

٣ - در روايت آمده كه حضرت جعفر بن محمّد به نقل از پدر بزرگوارش(عليهما‌السلام) فرمود: براستى كه وقتى شب فرا مى‏رسد، با صدايى بلند كه همه‏ى خلايق جز جنّ و انس مى‏شنوند، ندا مى‏كند كه: اى فرزند آدم، براستى كه من آفريده‏اى نو هستم، و بر تمام امورى كه در من واقع مى‏شود شهادت خواهم داد، پس از من بهره برگير، كه اگر آفتاب طلوع كند، ديگر هيچگاه به دنيا بازگشت نمى‏كنم، و هيچ كس نمى‏تواند در من كار نيكى انجام داده و يا از كار بد و گناهى توبه نمايد؛ و هنگامى كه شب سپرى مى‏شود و پشت مى‏كند، روز نيز به اين همين صورت سخن مى‏گويد.

لذا مى‏گويم: وقتى اواخرِ روز اين بنده‏ى پرلغزش فرا رسيد، و او سوء بندگى و اصرار بر گناهان كه ذكر نموديم داشت، لازم است كه با قلب خويش به سوى دَرِ رحمت پروردگارش روى آورده، و جناياتى را كه در طول روز در باطن و ظاهر انجام داده به ياد بياورد، و مانند بنده‏ى ذليل در پيشگاه خداوند مالك و توانا و قاهر از آن توبه نمايد.

در مرحله‏ى بعد، اگر آنچه را كه در روز انجام داده به يادش نيآمد، اين نشانه‏ى كم اعتنايى او نسبت به خداوندى است كه بر اسرار آگاهى و اشراف دارد، به هرحال در اين صورت اجمالاً از تمام گناهان باطنى و ظاهرى و اوّلين و آخرين آنها توبه مى‏نمايد.

در مرحله‏ى سوّم، اگر نَفْسَش با اخلاص باطن و صدق نيّت را بر توبه از گناهان، با ظاهرش موافق نديد، بايد بيم آن را داشته باشد كه خداوند از او قصاص نموده و به واسطه نابودى و تباهى و ويرانى دنيا نابود شود، و با اين حالت در پيشگاه خداوند - جلّ جلاله - بايستد، و از او درخواست عفو نمايد، زيرا گاهى مولى با اينكه بنده‏اش ناخشنود است، او را عفو مى‏نمايد.

و بالاخره نه اگر باطنش صدق نيّت داشت و نه حالت توبه جنايتكاران با وجود اصرار بر گناه و نيز بسان گناهكاران سركش و نافرمان اراده‏ى كامل در اخلاصِ طلب عفو با حالت ذلّت و خاكسارى نداشت، بايد مانند كسى كه خود را تسليم مولايش نموده و گردنش را دراز كرده، خويشتن را نسبت به جنايتى كه نموده در جايگاه قصاص قرار دهد، و با حالت كسى كه در برابر خداوندگار اعظم بزرگوار تسليم و ذليل است با رعايت آداب اهل مناجات با خداوند كه ما پيش از توصيف نموديم،٢٥٨ او را بخواند.

ناگفته نماند كه: اگر همنشين با اهل غفلت بودى، مبادا كه به جاى اشتغال به مولايت كه مالك سعادتمندى تو در دنيا و دين است، به آنان مشغول گردى.

كيفيّت محاسبه و مناجات با پروردگار بايد هنگام حساب كشيدن از خود، عقل و دلت نسبت به خداوند - جلّ جلاله - كه از غيب و نهان آگاه است، و براى دو فرشته نگاهبان [اعمال ]حضور و توجّه داشته باشد، و همانند حساب كشيدن مولى از برده‏اش و يا صاحب كالاى از كارگرى كه براى او كار مى‏كند و يا بسان حساب كشيدن شريك از شريك خود كه بر تمام امورى كه براى او رُخ داده اطّلاع دارد، از خود محاسبه نما، و آگاه و متذكّر باش كه انكار كردن و خود را به غفلت زدن براى تو سودمند نيست، بلكه مقتضاى آن خشم و غضب خداوندى است كه براى او محاسبه مى‏كنى، و كاملاً از اعمال تو آگاه است.

سپس با عقل خويش متذكّر باش كه اعضا و جوارحت، در مقام شكايت از تو به واسطه بكار گرفتن آنها در غير آنچه براى آن آفريده شده‏اند، شكايتهايى به درگاه خداوند متعال دارند، و همچنين از تو نسبت به تمام كسانى كه به اداى حقّ آنها مكلّف بودى و انجام ندادى شكايت و گله گذارى مى‏كنند. پس حال كه اعضا و جوارح با تو از دَرِ عَدْل درآمدند، تو نيز همراه با آنها به اين صورت از خود و آنها به درگاه خداوند متعال گله گذارى كن و عرضه بدار و همه را از باب فَضْل بر خدا عرضه كن، پس بگو:

خداوندا، من جهت محاسبه در محضر تو آماده شده‏ام، ولى نه قدرتى براى حضور در پيشگاهت براى حساب كشى تو دارم، و نه جرأتى بر آشكار شدن اعمال بدم، لذا من به ياد حضرت تو هستم، به جهت امتثال امر و تعظيم قدرتت بر اين كار اقدام نمودم، و نخست چيزى كه مى‏گويم اين است كه: من عملى ندارم كه مورد پسند درگاه تو باشد؛ زيرا مى‏بينم كه نشاط نَفْس من براى خواسته‏هاى فراوان خود و كسانى كه در نزد من ارجمند هستند، از نشاطم براى طاعت و عبادتت بيشتر است، و مى‏بينم كه بيشتر خواسته‏هايى كه بدان نشاط پيدا مى‏كنم همه و يا بيشتر سودش براى ديگرى است، و من با سرگرم شدن به آنها مقدارى از عمر خويش را تلف نموده و به بيهوده صرف نمودم، در حالى كه قدرت آن را داشتم كه در آن مدّت براى تو عمل و به سود خود عمل كنم؛ بنابراين، در معامله‏ى با تو بدْ تدبيرى داشتم، و هيچ عمل مورد پسند در برابر جلال و عظمت و نعمتت براى من باقى نمانده است.

اى آقاى من، همچنين تاب تحمّل عقاب و توبيخ و عدم احسان يا خوار نمودنت را ندارم و دستم از آن تُهى است، و تو خود فرموده‏اى كه‏

وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ، فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسَرَةٍ .٢٥٩

- و اگر بدهكار تنگدست باشد، تا زمان توانگرى او انتظار بكشيد.

و اين تنگدستىِ مرا اميدِ توانگرى نيست، و بزرگوارى و بردبارى و عفو تو زيبنده‏ى پذيرش عُذرِ پوزشْ خواهان است. چگونه در زندان خشم يا عذاب تو محبوس باشم، در حالى كه خود طلبكار و شاهد تنگدستى‏ام مى‏باشى؟! و با عقلم كه به نور خويش بر من ارزانى داشته‏اى، دريافته‏ام كه وقتى بنده از مولاى خود به سوى او بگريزد، يا در پيشگاهش تسليم شود، يا از خشم او به عفو و گذشتش پناه ببرد، يا به خاطر غضب آقايش، بر خود خشمگين گردد، و با واسطه قرار دادن كسانى كه در نزد او ارجمند هستند به او توسّل جويد، يا از دَرِى وارد شود كه آقايش كسانى را كه از آن در به محضرش وارد مى‏شوند مورد مرحمت خويش قرار مى‏دهد، مسلّماً شايسته‏ى كاميابى و دست يافتن به رحمت يا عفو يا خشنودى مولايش مى‏گردد.

و من نيز به خاطر مهالكى كه بر من احاطه نموده، همه‏ى اين راهها را به سوى حلم و بردبارى‏ات پيموده‏ام، و از درى داخل شده‏ام كه قوم حضرت ادريس و قوم حضرت يونس(عليهما‌السلام) از آن وارد شدند و آنان را مورد مرحمت خويش قرار داده، و به واسطه‏ى خشم پيامبرت بر آنها، بر عذاب آنان اصرار ننمودى. و از درى وارد شده‏ام كه ابليس با علم به اصرار ورزى پيوسته‏اش بر نافرمانى‏ات از تو مهلت خواست، و تو خواسته‏اش را اجابت نمودى. و بر دَرى ايستاده‏ام كه هدايت و عنايت خويش را از آن بر ساحران و افسونگران فرعون آغاز نمودى، تا اينكه از دوستان تو گرديدند با وجود اينكه از دشمنان تو بودند، و بر همان در ايستاده‏ام كه هدايت و عنايتت را بر امّتهاى پيامبران پيشين كه پيوسته بر پرستش بُتها روى آورده و مستحقّ نابودى بودند، آغاز فرمودى، پس از روى خشم و غضب پيامبر را به سوى آنان گسيل داشتى كه ايشان را راهنمايى كرد، تا اينكه عدّه‏ى بسيارى از آنان از اولياء و عزيزان درگاهت گرديد. و بر دَرِ رحمت رسولت حضرت محمّد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ايستاده‏ام، و به وسيله‏ى رحمت او يارى مى‏جويم و اميدوارم كه گناهانم بيشتر از اُمّت حضرت موسى(عليه‌السلام) نباشد، آنان كه گوساله پرست بودند، و گفتند:

إِذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا ٢٦٠

- تو همراه پروردگارت برويد و با او بجنگيد.

و گفتند:

أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً.٢٦١

- خدا را آشكارا به ما نشان بده.

ولى با وجود اين همه گناه، حضرت موسى(عليه‌السلام) از آنان شفاعت نمود، به حدّى كه در تورات ديدم كه وى به تو جلّ جلالُك - عرض كرد: اگر شفاعت مرا درباره‏ى آنان نمى‏پذيرى، نام مرا از رسالت و پيامبرى محو فرما. و تو اى خدا، - شفاعت او را پذيرفتى و با اينكه مرده بودند زندشان گردانيدى، و آنان را بسانى كسانى كه معصيت تو را مى‏نمايند توصيف نمودى، پس ما به واسطه‏ى تو به رسولت حضرت محمّد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) متوجّه مى‏شويم تا شفاعت ما را به تو بپذيرد و شفاعتش را درباره‏ى ما ردّ نفرمايى.

و با اين همه واسطه، به اندازه‏ى جنايات و گناهانم، و به اندازه‏اى كه به خاطر نافرمانى‏ها و گناهانم حرمتت را دريدم (هر چند نيست به آن جاهل بودم)، و حُرمت رسولت و شريعتت و حرمت ويژگان درگاهت و حرمت قرآنت را شكستم و به مقام بزرگت اهانت نموده و كوچك شمرم، به سوى تو توبه مى‏كنم.

پس اگر توبه‏ام را بپذيرى كه چه خوب، وگرنه پس از من درگذر، كه گاهى مولى با اينكه از برده‏اش ناخشنود است او را عفو مى‏كند، يا حدّاقل بر من خشم مگير، زيرا كسى كه بر عذاب و عقوبت كردن قادر نباشد يا وقتى كه جانى از او سرپيچى كند، خشمگين مى‏گردد، و تو قادرى و من تسليم تو، اى آقاى من.

تو آگاهى كه شيطان، دشمن من و توست، و اگر با تسلّط دادن او بر من، مرا مؤاخذه نمايى، او به من و به جناب تو شماتت مى‏نمايد. و اگر از عذاب كردن من ناگزيرى، تقاضا دارم كه عذاب من تنها از سوى تو باشد، نه به دست دشمن تو و من.

و از آنجا كه نسبت به من نيكى مى‏كنى و گناهانم را مى‏پوشانى، دريافتم كه نَفْس من نسبتى با تو دارد و بر درگاه تو درآويخته است، و ديده و شنيده‏ام كه پادشاهان از كسانى كه به آنان وابسته شده و نسبتى داشته باشند، درمى‏گذرند، و عقل گواهى مى‏دهد كه عفو و گذشت از صفتهاى كمال است، و تو به داشتن صفتهاى كمال زيبنده‏ترى، پس اگر واسطه‏ها و درخواستهاى من در نزد تو كوچك و بى اهميّت است، پس در دفترى كه در آن - آرزو شوندگان نسبت به آرزو كنندگان، و درخواست شوندگان نسبت به درخواست كنندگان، و نيكوكاران نسبت به بدكاران، و نيرومندان نسبت به ناتوانان، و توانگران نسبت به نيازمندان، و سرافرازان نسبت به افتادگان، و فرزانگان نسبت به نابخردان، و پادشاهان نسبت به زيردستان، و آقايان نسبت به بردگان و اطرافيانشان، و بزرگان نسبت به فرومايگان، و ميهمان داران نسبت به ميهمانان، و پناه آورده شدگان نسبت به كسانى كه در همسايگى آنان درآمده و به آنان پناه آورده‏اند - سفارش شده، و به طور كلّى در سفارش هر اهل كمال نسبت به اهل نقصان از من ياد كن.

اى آقاى من، اين سفارشها و مرحمتها مرا نيز فرا مى‏گيرد، به رشته‏هاى اين اخلاق بزرگمنشانه چنگ مى‏زنم، زيرا تو - جَلَّ جَلالُكَ - بالاترين صفات كمال را دارا هستى، و من در اعمال و حالاتم به صفات نقصان متّصف هستم.

و نيز مى‏بينم كه بندگان را به عفو و گذشت سفارش، و بر آن پاداشها و عطاياى فراوان عطا نمودى، و كسانى را كه خشم خود را فرو برده و از مردم گذشت مى‏كنند ستوده‏اى، و تو نسبت به عفو و گذشت زيبنده ترى.

و اين بنده‏ات كلماتى را مى‏گويد كه هركس آنها را بگويد، مشمول مرحمتها و استجابتهاى تو را، خواهد شد. مى‏گويم:

رَبَّنا، ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا، لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسِرينَ٢٦٢

- پروردگارا، ما به خود ستم نموديم، و اگر ما را نيامرزى و بر ما رحم نيآورى، مسلّماً از زيانكاران خواهيم شد.

لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ، سُبْحانَكَ، إِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمينَ .٢٦٣

- معبودى جز تو نيست، پاك و منزّهى، براستى كه من از ستمكاران بودم.

رَبِّ، إِنّى مَسَّنِى الضُّرُّ، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ.٢٦٤

- پروردگارا، بى گمان رنجورى بر من رسيده، و تو مهربانترين مهربانها مى‏باشى.

رَبَّنا، إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادى لِلاِْيمانِ، أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ، فَآمَنّا، رَبَّنا، فَاغْفِرْلَنا ذُنُوبَنا، وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئآتِنا، وَ تَوَقَّنا مَعَ الاَْبْرارِ، رَبَّنا، وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ، وَلا تُحْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ، إِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْمِيعادَ .٢٦٥

- پروردگارا، شنيديم كه ندا برآورنده‏اى براى ايمان آوردن صدا مى‏كند كه: به پروردگارتان ايمان بيآوريد، و ما ايمان آورديم. پروردگارا، پس گناهانمان را بيامرز، و بديهايمان را بپوشان، و ما را با ابرار و نيكان بميران، پروردگارا، و آنچه را كه به فرستادگانت وعده دادى به ما نيز ارزانى دار، و در روز قيامت رسوايمان مگردان، براستى كه تو هرگز خلف وعده نمى‏نمايى.

و آخرين سخنى كه مى‏گويم اين است: اى آقاى من، هيچ چيز از آنچه را كه با تو گفتگو نمودم، و يا به واسطه‏ى آن به درگاه تو چنگ زدم، نمى‏دانستم. تو بودى كه مرا با بردبارى و بزرگوارى و رحمتت آشنا فرمودى، تا اينكه زبانم براى توسّل به مهر و رأفتت گشوده شد، پس تمام آنچه را كه سزاوار كسى است - كه نيكوكارى چيزى از او نمى‏كاهد، و محروم گردانيدنِ ديگران چيزى بر او نمى‏افزايد هم او كه به بندگان جنايتكارش راههاى درخواست نمودن از خود را مى‏آموزد، و آنان را آگاه مى‏كند كه چگونه بخواهند كه درهاى رحمتش را بگشايد، و نسبت به آنان به اندازه‏اى بردبار است كه آنان با او گفتگو نموده و تسليم او مى‏شوند - نسبت به من شايسته‏ترين امور به صفتهاى كمال و شيوه‏هاى زيبايت را روا دار. كه تو مهربانترين مهربانها و بزرگوارترين بزرگوارترين‏ها و دلسوزترين مالكان مى‏باشى.

خداوندا، براستى كه من تو را خواندم و به تو اميد بستم، اگر بر من روى آورده و توجّه نموده‏اى بر من رحم فرما، و دعايم را مستجاب نما، و اميدوارى‏ام را به خاطر مشرّف گردانيدن من به اقبال و توجّه خود تصديق فرما. و اگر هنگام گفتگوى من با مقام بزرگ خود، از من روى گردانده‏اى، پس به خاطر نابودى و هلاكتم به واسطه‏ى اعراض خود از من، با رحمت واسعه و بخششى كه دارى، بر من رحم آر، كه در تضرّع و زارى در پيشگاهت، با واسطه قرار دادن كسانى كه در نزد تو ارجمند هستند به تو متوجّه شده‏ام، پس اگر ايشان به من توجّه دارند، به خاطر آن بزرگواران بر من رحم كن، و اگر به خاطر تو از من روى گردان شده‏اند، پس به خاطر حُرمت وفاى آنان به خود در روى گردانيدن از من، مرا مورد رحمت خويش قرار ده، و در زير سايه‏ى رحمت خويش و عنايت آنان داخل گردان.