تجلی قرآن در عاشورا

تجلی قرآن در عاشورا0%

تجلی قرآن در عاشورا نویسنده:
گروه: مفاهیم قرآنی
صفحات: 8

تجلی قرآن در عاشورا

نویسنده: محسن نورايى
گروه:

صفحات: 8
مشاهدات: 2452
دانلود: 415

توضیحات:

تجلی قرآن در عاشورا
  • سخن ناشر

  • مقدمه :

  • بخش اول : تجلى قرآن در گفتار نقش آفرينان كربلا

  • فصل 1: جرى و تطبيق در حماسه حسينى

  • معناشناسى جرى و تطبيق

  • نمونه هايى از جرى و تطبيق در حماسه حسينى

  • جرى و تطبيق ناظر به سيره حضرت نوح (عليه السلام)

  • جرى تطبيق ناظر به سيره حضرت موسى (عليه السلام)

  • جرى و تطبيق ناظر به سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )

  • همانندى امام حسين (عليه السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )

  • همانندى ياران امام حسين (عليه السلام) با ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )

  • نتيجه گيرى

  • فصل 2: اثر پذيرى واژگانى از قرآن

  • اثر پذيرى كلام امام حسين (عليه السلام) از قرآن

  • اثر پذيرى كلام حاضران در كربلا از قرآن

  • نتيجه گيرى

  • فصل 3 : تفسير قرآن در حماسه حسينى

  • فصل 4: حضور نمادين قرآن در حماسه حسينى

  • حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام)

  • حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام) پيش از رسيدن به كربلا

  • حضور نمادين قرآن و اما حسين (عليه السلام) پس از رسيدن به كربلا

  • ياران امام حسين (عليه السلام) و حضور نمادين قرآن

  • حضور نمادين قرآن در سخنان ياران امام حسين (عليه السلام)

  • حضور حافظان و قاريان قرآن

  • بخش دوم : تجلى قرآن در رفتار نقش آفرينان كربلا

  • فصل 1: ذكر و ياد خدا در اردوگاه حسينى

  • ذكر و ياد خدا در قرآن

  • ذكر و ياد خدا در كربلا

  • ذكر زبانى در اردوگاه حسينى

  • نيايش در اردوگاه حسينى

  • نماز

  • فصل 2: امر به معروف و نهى از منكر

  • امر به معروف و نهى از منكر و حماسه حسينى

  • ياد آورى يك نكته

  • نتيجه گيرى

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2452 / دانلود: 415
اندازه اندازه اندازه
تجلی قرآن در عاشورا

تجلی قرآن در عاشورا

نویسنده:
فارسی
تجلى قرآن در حماسه عاشورا نام كتاب : تجلى قرآن در حماسه عاشورا
نام نويسنده : محسن نورايى
سخن ناشرقرآن ، درس زندگى و چراغ راه حقيقت جويان است . پرهيزگاران بايد در تمام مراحل زندگى خود به آن تمسك جويند و برنامه سلوك فردى و اجتماعى خويش را بر آن بنا نهند. بايسته است ، حوادث را با نگاه قرآنى مديريت كنند و در اين مسير، آموزه هاى قرآن را در جامعه به كار بندند.
مقدمه :١. تبيين عنوان : عنوان نوشتار حاضر((تجلى قرآن در حماسه عاشورا))است . واژه((تجلى))دراين عنوان ، به معناى اصطلاحى در فلسفه و عرفان نيست ، بلكه معناى لغوى آن مقصود است . ازميان نامها و اوصاف گوناگون قيام سالارشهيدان ، واژه((حماسه عاشورا))برگزيده شد ، هرچند اين تعبير نيز به سان تعابير ديگر، از بازگويى تمام حقيقت اين نهضت ، ناتوان است .
٢. تبيين موضوع و بيان ضرورت : نبرد و جنگ و به تعبيرى والاتر، حماسه ، يكى از رخدادهاى زندگى بشراست كه بارها و بارها آن را تجربه كرده ، و تاريخ ، نمونه هاى فراوان اين تجربه رابا تمام دليريها، رشادتها، و نيز ناگواريها و فجايع بى شمارش در خود ثبت كرده است .انديشوران و خردمندان هر عصر و نسل نيز، به فراخور آگاهيها، دلبستگيها و ضرورتهاى فرارويشان ، به تاءمل در ابعاد گوناگون و واكاوى زواياى متعدد حماسه ها و جنگها پرداخته اند.
((حماسه حسينى))درميان اين حماسه ها، به جهت والايى و ويژگيهاى بى بديلش ، فراتر از رخدادى درتاريخ اسلام ، به كانون توجه وعرصه گسترده تلاقى تحليلها و نكته سنجيها بدل شده است . تاءمل دراين نهضت و بازشناسى آن ،تنها بازگويى داستان مكرر جنگ و حماسه نيست ، بلكه بخشى از فرهنگ ، و الگوى ماندگار اسلامى است كه نقش حياتى و تاءثير شگرف آن در پيشبرد تعاليم دينى ، انكار ناشدنى است .
هر چند اين عرصه عرشى ، گاه شاهد جولان كوته نظران و افسانه پردازان بوده است ، همواره ، بوده اند استوارانديشانى كه ، مردانه براى فهم درست داستان كربلا و بازگويى آن كوشيده اند. هر يك ازايشان چونان رعد، نويد بخش بارش معارف حسينى در كوير تفتيده انديشه بشرى بوده ، و به سهم خود، اندكى از عطش تشنه كامان حقيقت را با جرعه هايى از سبوى گواراى حسينى فرونشانده اند.
آيا به راستى نتيجه كوشش مشكور پژوهشگران حق مدار و جامع نگر دراين مجال ، به بازگويى تمام حقيقت نهضت حسينى انجاميده وهمه زواياى ژرف آن رابررسيده است ؛ يا هنوز ابعاد ناشناخته ديگرى ازحماسه حسينى فراروى ماست كه دستيابى بدان نيازمند((نگاه تازه))و((تاءمل ويژه))مى باشد؟
به نظر مى رسد، هنوز برخى از ابعاد واقعه طف به شايستگى ، بازگو نشده است . يكى از اين زوايا كه سوگمندانه در بيشتر پژوهشها مغفول مانده است ، بعد قرآنى اين نهضت است . پژوهشهاى سامان يافته درباره نهضت حسينى تنها به ذكر نكات كلى اين بعد بسنده كرده ، و تبيين كاملى از عاشورا با تاءكيد بر نقش قرآن ، به دست نداده است .
آيا به راستى ، قرآن ، در حماسه حسينى ، همانند عناصرى چون حماسه ، عرفان ، تراژدى و... حضور نداشته و ايفاى نقش نكرده است ؟ اگر چنين نيست ، از چه رو اين بعد مهم حادثه برجسته نشده است و بر آن تاءكيد نمى گردد! شگفتا كه اين غفلت بزرگ در حالى رخ داده كه از سويى ، ميان قرآن و حسين بن على (عليه السلام) پيوندى استوار بر قرار است و از سوى ديگر، ماندگارى حماسه حسينى ، وامدار پيوند با قرآن جاويدان است .
پيوند قرآن و امام حسين (عليه السلام) امرى انكارناپذير است ؛ زيرا همتايى و همراهى قرآن و عترت (عليه السلام) از ادله گوناگون فهميده مى شود، مانند حديث متواتر ثقلين كه ، اين دو گوهر ارزشمند را يادگار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ارمغانى الهى مى داند، و رسالت آنها را هدايتگرى انسان تا روز قيامت معرفى مى كند و يادآور مى گردد كه اين دو حقيقت برتر در قيامت به يك مقصد خواهند رسيد.اين روايت ، مبداء، مسير و فرجام قرآن و عترت را يكى مى داند. بنابراين ، دو حقيقتى كه از يك مبداء سرچشمه گرفته ، و در مسير واحد به سوى مقصدى يگانه در حركت باشند، ناگزير همتاى يكديگر خواهند بود.
پيوند اين دو حقيقت تا اين جا پايان نمى پذيرد، بلكه در تعاملى دوسويه ، در آياتى مانند آيه تطهير (١) ، شايستگى و پاكيزگى اهل بيت (عليه السلام) گوشزد مى گردد؛ و از سوى ديگر، عترت اطهار (عليه السلام) نيز خويشتن را ترجمان وحى ، شناسانده و فرموده اند:نحن تراجمه وحى الله (٢) اين همراهى ، همان است كه در سخن اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين گونه آشكارا بازتابانده شده است :و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لا نفارقه ولا يفارقنا (٣) نمود ديگر اين پيوند، در تجسم بخشى معارف بلند قرآن از سوى خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رخ نموده است . مجموع محتواى قرآن در سه حوزه عقيده ، اخلاق و عمل ، جاى مى گيرد و هر سه امر ياد شده ، مربوط به انسان است ، به گونه اى كه بى وجود آدمى ، اين سه امر عينيت نمى يابد.
عترت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آگاهى ژرف از قرآن - كه رهاورد آشنايى ايشان با تفسير، تاءويل ، محكم ، متشابه و ديگر اسرار قرآنى است - به گونه اى كامل و بى مانند، اين محتوا را تجسم بخشيده اند تا آن جا كه معرفى ايشان با عنوان((قرآن مجسم))، سخنى دور از گزاف ، و هماهنگ با حقيقت است . برخى عبارات زيارت اربعين به همين واقعيت اشاره دارد و مهجوريت قرآن را يكى از پيامدهاى شهادت امام حسين (عليه السلام) و فقدان ظاهرى ايشان در دنيا معرفى مى كند:و اءصبح كتاب الله بفقدك مهجورا (٤) نكته دوم اين كه ، از ديرباز در پژوهشها بر فهم عوامل ماندگارساز قيام سالار شهيدان (عليه السلام) تاءكيد شده است . بررسيهاى سامان يافته در اين درباره ، به برخى عوامل مانند استوارى و پافشارى امام (عليه السلام) بر اصول و ارزشها، انتساب امام حسين (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ، ماهيت انسانى و والاى عاشوراييان و... انگشت تاءكيد نهاده اند.
با اين همه ، بايد گفت ، علت ماندگارى اين حماسه بزرگ در پيوند نهضت حسينى با قرآن نهفته است و عوامل ديگر، هر يك به گونه اى به اين عنصر اساسى باز مى گردد. حضور و نقش آفرينى((كلام الهى))در متن اين حادثه از يك سو، و جاودانگى قرآن كريم از سوى ديگر، گواه درستى اين سخن است ؛ زيرا قرآن هرگونه سستى و كژى را از ساحت قدس خود دور دانسته است :لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (٥) مفهوم اين سخن ، آن است كه اگر هر پديده اى ، هماهنگ با معارف والاى قرآن ، رقم بخورد و در پيوند با آن شكل گيرد، ماندگار خواهد بود و ناراستى و انحراف در آن راه نخواهد يافت .
چكيده سخن در بيان ضرورت موضوع مورد بحث يعنى((تجلى قرآن در حماسه عاشورا))چنين است : كربلا تنها، عرصه خروش حماسى دلير مردان عاشورايى ، و تراژدى غم انگيز انسانى نيست ، بلكه سروش رسا و دلنشين كلام الهى نيز در آن طنين انداخته و آشكارا تجلى نموده است ؛ فهم درست و بازگويى تمام حقيقت اين واقعه نيازمند بازتاب اين عنصر اساسى است .
٣. پيشينه پژوهش : اندكى از انبوه نگاشته هايى كه درباره زندگى امام حسين (عليه السلام) تدوين شده ، به زوايايى ويژه از پيوند قرآن و امام حسين (عليه السلام) توجه نموده و به بررسى و تحليل آن همت گمارده اند. آنها تبلور اين پيوند را بيشتر در عرصه هايى مانند تاءويل و شاءن نزول آيات ، جسته و كوشش خود رابر گردآورى روايات شاءن نزول و احاديث بيانگر تاءويل آيات ، متمركز نموده اند. آنان به احاديثى كه امام حسين (عليه السلام) را مصداق ، بطن و يا سبب نزول آيه معرفى مى كند، استناد نموده و گاه توضيحاتى تفسيرى را بدان افزوده اند اينك مجال داورى درباره ميزان كاميابى اين نگاشته ها نيست ، اما نبايد ديده را بر اين حقيقت فروبست كه راهيابى نكات ذوقى و نه چندان عالمانه در اين عرصه و نيز گزاراش اقوال تفسيرى نااستوار، آسيبى است كه همواره اين آثار را تهديد نموده ، و آن را از دستيابى به مقصود اصلى دور ساخته است .
نوشتار حاظر، با نگاهى دوباره به نهضت حسينى و مهم انگاشتن نقش قرآن در آن فراهم آمده است (٦) . نكات برجسته شده در اين باز خوانى ، برخاسته از نگاه به قرآن و امام حسين (عليه السلام) از زاويه تاءويل و شاءن نزول نيست ، بلكه اين نكات ، رهاورد نگاهى است كه به حضور جدى و نقش آفرين قرآن در عينيت اين حماسه ، تاءكيد داشته است و حضور و تاءثير قرآن را بخشى از واقعيت اين حماسه و بعدى از ابعاد آن مى داند. هر چند در برخى آثار، نشانه هايى از اين نگرش ديده مى شود (٧) ، براساس ‍ جستجوى نگارنده در كمتر اثرى ، موضوع اين تحقيق به گستردگى به پژوهش نهاده شده است .
٤. پرسشهاى اصلى :
١. ميان نهضت امام حسين (عليه السلام) و قرآن چه رابطه اى وجود دارد؟
٢. گونه هاى حضور قرآن در اين حماسه كدام است ؟
٥. فرضيات :
١. قيام امام حسين و ابعاد گسترده آن ريشه در قرآن دارد.
٢. قرآن به گونه هاى مخلف مانند جرى و تطبيق ، استشهاد، استناد، تفسير، اقتباس و... در اين حادثه بزرگ حضور داشته است .
٦. روش تحقيق : روش تحقيق در اين نوشتار، توصيفى - تحليلى است و در آن از منابع اسنادى و كتابخانه اى سود جسته شده است (٨) . گرد آورى مواد اوليه موضوع اين تحقيق آن گونه كه درخور است ، نيازمند مراجعه به منابع معتبر دانش تاريخ و علوم قرآن بود.از اين رو سعى شد ميان انبوه منابع به ويژه كتابهاى تاريخى ، به منابع معتبر تكيه شود.
٧.معرفى مباحث : ساختار اين نوشتار در دو بخش ، با مقدمه اى در آغاز و نتيجه گيرى در فرجام شكل گرفته است . بخش نخست با عنوان((تجلى قرآن در گفتار نقش آفرينان حماسه حسينى))به همراه چهار فصل كه در خود جاى داده است ، گونه هاى مختلف به كارگيرى و تجلى قرآن در سخنان و گفتار نقش آفرينان حماسه حسينى را بررسى مى كند؛((جرى و تطبيق در حماسه حسينى))،((اثر پذيرى واژگانى از قرآن))،((تفسير))و سرانجام((حضور نمادين قرآن در حماسه حسينى))عناوين فصول اين بخش است .
((تجلى قرآن در رفتار نقش آفرينان حماسه حسينى))عنوان بخش دوم است . اين بخش ، ريشه هاى قرآنى رفتار نقش آفرينان دو اوردوگاه در كربلا را نشان مى دهد؛((ذكر و ياد خدا در كربلا))و((امر به معروف و نهى از منكر))عناوين دو فصل اين بخش مى باشد.
بخش اول : تجلى قرآن در گفتار نقش آفرينان كربلا فصل ١: جرى و تطبيق در حماسه حسينى معناشناسى جرى و تطبيقآيات قرآن كريم با بيان موضوعات مختلف ، هدفى مشترك را دنبال مى كند.اين هدف ، هدايت انسان است .در اين راستا برخى از آيات به بيان احكام شرعى پرداخته است ، و بخشى ديگر، معارف الهى را باز مى گويد. تعدادى نيز آموزه هاى اخلاقى رايادآور مى شود و شمار قابل توجهى ، سرگذشت جوامع پيشين ، رويدادهاى معاصر نزول قرآن و گاه حالات افراد معين را گزارش مى كند. به راستى چگونه مى توان از آن دسته آياتى كه باز گو كننده رخدادهاى مختلف پيشين و اوصاف افرادى متعدد است ، پيامى تازه و ماندگار دريافت كه براى هدايت تمام انسانها در روزگاران پس از نزول قرآن ، سودمند افتد؟
به نظر مى رسد، رويكرد عالمان هوشمند و با درايت ، دراستفاده از قاعده((جرى تطبيق))، پاسخى عملى بدين پرسش باشد. اصطلاح((جرى و تطبيق))، به معناى انطباق مفاد آيه بر مصداق خارجى - مانند حوادث و يا وصف حال افراد - است كه باتكيه بر مشابهت معنايى آيه با مصداق خارجى ، صورت مى گيرد.
اين اصطلاح برگرفته از رواياتى است كه بر پويايى و تازگى قرآن در همه زمانها تاءكيد مى كند. يكى از اين روايتها، حديث منقول از امام محمد باقر (عليه السلام) است : اگر آيه اى كه درباره قومى نازل شده است ، با مرگ آن قوم بميرد، از قرآن چيزى باقى نمى ماند، در حالى كه تا آسمان و زمين پابرجاست ، قرآن نيز در جريان است و براى هر قومى كه آن را تلاوت نمايند، داراى پيام است ؛و لو اءن الايه اذا نزلت فى قوم ثم مات اءولئك القوم ماتت الا يه ، لما بقى من القرآن شى ء ولكن القرآن يجرى اءوله على آخره ما دامت السماوات و الاءرض ، ولكل قوم آيه يتلونها هم منها من خير اءوشر (٩) .
پيشينه بهره ورى از جرى و تطبيق به زمان امامان معصوم (عليه السلام) بر مى گردد.ايشان در موارد فراوان ، مفاد آيه را بر مصاديق خارجى تطبيق مى نمودند. علامه طباطبايى (رحمه الله ) كه خود به خوبى از اين قاعده سود جسته ، در اين باره نگاشته است :و هذه سليقه اءئمه اءهل البيت ، فانهم عليهم السلام يطبقون الايه من القرآن على ما يقبل اءن ينطبق عليه من الموارد و ان كان خارجا عن مورد النزول (١٠) .
روايتى كه ذيل آيهالذين اءخرجوا من ديارهم بغير حق الا اءن يقولوا ربنا الله (١١) .
از امام محمد باقر (عليه السلام) گزارش شده است ، نمونه اى از به كارگيرى جرى و تطبيق را نشان مى دهد. ايشان مى فرمايد: اين آيه در باره مهاجران (آن زمانى كه به دست مشركان شهر مكه از آن سرزمين رانده شدند) نازل شده است . با اين حال ، درباره خاندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز جارى است ؛ زيرا آنها از وطنشان رانده ، و ترسانيده شدند (١٢) .
روشن است كه جرى و تطبيق در اين روايت ، با استناد به تشابه ملاك ميان آيه و مصداق خارجى ، صورت گرفته است ؛ رانده شدن از ديار و سرزمين مادرى ، به سبب حق مدارى ، ملاك مشترك ميان آيه و مصداق خارجى ، يعنى حوادث مربوط به اهل بيت (عليه السلام) است . در اين آيه ، مهاجران ، بخاطر رانده شدن از كاشانه و تحمل دشوارى ، بزرگ داشته شده اند، اما اين سبب انحصار والايى و ارجمندى در آنها نيست ، بلكه هر فرد يا گروهى كه در مسير دفاع از حق از ميهن خود رانده شوند، در گستره حكم اين آيه ، قرار مى گيرند.
استفاده ضابطه مند از اين قاعده ، مفاد آيات را از حصار زمان و حوادث معين ، خارج مى سازد و به آن ، پويايى ، تازگى و طراوت مى بخشد و تجسمى از جاودانگى قرآن را فراروى انسان مى نهد. با وجود اين ، بايد گفت ، بهره جويى از اين قاعده ، ناديده انگارى شرايط نزول و چشم بستن بر دلالت مطابقى آيات نيست ؛ زيرا به كارگيرى اين قاعده با توجه به منطوق آيه و به دور از تصرف و دگرگونى در آن ، به همراه تاءكيد بر وحدت معنايى و تكثير مصداقى آيه ، توجيه پذير است . از اين رو، تكيه بر اين قاعده را مى توان كوششى براى دريافت پيامهاى جاودان و عمومى قرآن دانست .
نمونه هايى از جرى و تطبيق در حماسه حسينىاستناد به قرآن در قالب((جرى و تطبيق))، در ميان سخنرانيها و گفتگوهاى گزارش شده از واقعه عاشورا ديده مى شود. بيشترين موارد به كارگيرى اين شيوه ، از امام حسين (عليه السلام) است . اين گونه بهره گيرى از قرآن ، افزون بر آشكارسازى جايگاه امام (عليه السلام) و آگاهى وى از قرآن ، ماهيت دو اردوگاه حاضر در كربلا را نمايانده است ؛ همچنان كه نمونه اى عينى از تطبيق دقيق مفاهيم قرآنى بر رويدادهاى جارى در زمان بوده ، و گواه صدقى است بر تازگى و طراوت هميشگى قرآن .
مواردى كه حضرت (عليه السلام) از جرى و تطبيق استفاده نموده ، ناظر به سيره عملى پيامبرانى مانند حضرت نوح (عليه السلام) حضرت موسى (عليه السلام) و بيش از همه ، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و اين ، خود گوياى مشابهت نهضت اباعبدالله (عليه السلام ) با سيره انبياى بزرگ (عليه السلام) مى باشد. شايد برخى از شاعران متاءثر از چنين نگاهى سنجشگرانه ميان امام حسين (عليه السلام) و انبيا اين گونه سروده اند:
آن كه دارد رشته جانان به كف جان به كف آورده در ميدان طف . زآنچه جز محبوب يكتا، شسته دست اكبر وعباس و قاسم ، هر چه هست . گرچه تا بودست دور روزگار عاشقان را با بلا بودست كار؛ عشق ، يحيى را ميان طشت زر پيش عفريت لعينى برده سر؛ جاى يوسف كرد قعر چاه را برده در آتش خليل الله را؛ در بلا افكند صد ايوب را كرد از يوسف جدا يعقوب را؛ جا به يونس داد در ظلمات غم همچو بر جرجيس در چاه ظلم . عشق از اين بسيار كرده است و كند عاشقان بر دار كردست و كند ليك اگر عشق اين و اينش ابتلاست عاشقى كار حسين كربلاست جز حسين اين ره به سر نابرده كس عشق اگر اين است ، عاشق ، اوست بس . ((نير تبريزى))
جرى و تطبيق ناظر به سيره حضرت نوح (عليه السلام)قوم حضرت نوح (عليه السلام)، مردمانى سركش و خشن بودند. خداوند، آنان را ظالمتر از اقوام ديگر واين گونه ، معرفى مى نمايد:وقوم نوح من قبل انهم كانوا هم اءظلم و اءطغى (١٣) .
به همان اندازه كه هدايت افراد نرمخو و معتدل آسان است ، راهنمايى و ارشاد مردم نافرمان و خشن ، طاقت سوز و جانفرساست . از اين رو، هدايت آنان نيازمند استوارى فراوان حضرت نوح (عليه السلام) بود تا نزديك به ده قرن با سركش ترين مردمان محشور باشد و به هدايتشان همت گمارد. پايدارى و توكل به خدا از محورهاى اساسى در سيره حضرت نوح (عليه السلام) به شمار مى رود كه برخى سخنان گهربار امام حسين (عليه السلام ) ناظر به آن است .
بامداد عاشورا وقتى دشمن گرداگرد خيمه امام حسين (عليه السلام) و يارانش مى گشت ، امام (عليه السلام)، مركب خود را خواست و سوار بر آن با صداى رسا به گونه اى كه بيشتر افراد مى شنيدند، فرمود:
هان اى مردم ! سخنم را بشنويد و براى پيكار با من شتاب مكنيد، تا شما را به آنچه شايسته است پند دهم ، و دليل آمدنم به ديار شما را باز گويم . اگر سخنم را منصفانه در يابيد و دليل آمدنم را بپذيريد، بى گمان به راه نيكبختى گام نهاده ايد و ديگر دستاويزى براى جنگ نخواهيد داشت . اما اگر دليلم را نپذيرفتيد، با يكديگر به مشورت نشينيد و همه اطراف كار را خرد مندانه بسنجيد تا مبادا با شتابزدگى كارى كنيد كه ندامت آور و حسرت انگيز باشد. سپس درباره من تصميم گيريد و به من مهلت ندهيد. (١٤)امام حسين (عليه السلام) در اين خطبه از يك سو، مردم را به آرامش و خردورزى فرا مى خواند تا درست را از نادرست ، و زشت را از زيبا بازشناسند و هوشمندانه رفتار كنند؛ و از سوى ديگر، ياد آور مى شود كه كج انديشى و ستيزه جويى آنان ، هيچ گونه تاءثيرى در اراده استوار و پولادين امام (عليه السلام) ندارد؛ زيرا او به انجام رسالت الهى خود مى انديشد و با اميد به لطف خداى بزرگ ، به او توكل كرده است .
تلاوت اين آيه از زبان امام (عليه السلام)، نمونه اى از به كارگيرى جرى و تطبيق ، و ناظر به سيره حضرت نوح (عليه السلام) مى باشد كه در قرآن باز گو شده است ؛ سيره اى كه استوارى و پايدارى در برابر مشكلات و ناملايمات به همراه تكيه بر خدا، بر تارك آن مى درخشد.
قرآن كريم سخنان حضرت نوح (عليه السلام) را به هنگام دعوت قومش ‍ نقل كرده است كه در آن ، خداوند بزرگ را تنها تكيه گاه خود مى داند و با توكل به او، آماده رويارويى با هر دسيسه و نيرنگ گمراهان است :و اتل عليهم نباء نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله فعلى الله توكلت فاءجمعوا امركم و شركاء كم ثم لا يكن اءمركم عليكم غمه ثم اقضوا الى و لا تنظرون (١٥) .
مرحوم علامه طباطبايى (رحمه الله ) ذيل اين آيه نگاشته اند: در اين آيه از پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواسته شده است تا خبر بزرگ نوح (عليه السلام) را براى مردم باز گويد كه چگونه تك و تنها با مردم دنيا سخن گفت و يك تنه در برابر همه آنان ايستاد، با اين كه مى دانست اين تذكر باعث كشته شدنش خواهد شد و قومش را بر آن خواهد داشت كه خود را از دست او راحت كنند و به او آسيب بزنند، ولى حضرت نوح (عليه السلام) هيچ نگران نبود، زيرا خدا را وكيل خود مى دانست . (١٦)فرياد بلند و رساى توكل بر خدا و استوارى در برابر دشمن و نهراسيدن از تنهايى ، كه حضرت نوح (عليه السلام) در سالهايى بسيار دور سرداد، اكنون در كربلا بر زبان امام حسين (عليه السلام) جارى شده ، و طنينى دوباره يافته است . اين فرياد الهى از عزم قاطع امام براى انجام وظيفه اى كه رسالت امامت بر عهده اش نهاده است ، حكايت مى كند. بدين گونه است كه صراط مستقيم نوح (عليه السلام)، آن پيامبر بزرگ خدا، جاودانه شد و سيره اش ‍ استمرار يافت . به راستى شايسته است تا به آستان حسين بن على (عليه السلام) خاكسارانه ، بگوييم :((اسلام عليك يا وارث نوح نبى الله)).
جرى تطبيق ناظر به سيره حضرت موسى (عليه السلام)حضرت موسى (عليه السلام) از چهره هاى نامى و بارز انبياست كه در بيست و هشت سوره قرآن ، سيره ايشان باز گو شده است . شمارى از آياتى كه امام حسين (عليه السلام) در قالب جرى و تطبيق ، بدان استناد نموده اند، ناظر به سيره اين پيامبر اولوالعزم و منادى بزرگ توحيد است . اينك مواردى از اين استنادات در پى مى آيد.
الف - موساى زمان
در بسيارى از منابع آمده است كه سالار شهيدان (عليه السلام) به هنگام حركت از شهر مدينه ، اين آيه را تلاوت نمود:فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين (١٧) ؛
و آن گاه كه به مكه ، تجليگاه توحيد و يكتاپرستى ، رسيدند، اين آيه را قرائت فرمودند:و لما توجه تلقاء مدين قال عسى ربى اءن يهدينى سوا السبيل (١٨) (١٩) .
دو آيه فوق ، بيانگر بخشى از سرگذشت حضرت موسى (عليه السلام) مى باشد؛ آن جا كه ستم و جفاى فرعونيان سبب شد تا ناگزير، مصر را ترك كند و به مدين ، جايى كه در آن امنيت بيشترى داشت ، كوچ نمايد. آيه نخست ، مفاد سخن حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام خارج شدن از مصر، و آيه دوم سخن وى در زمان ورود به مدين است .
وجه تطبيق آيه با مصداق آن ، يعنى خروج امام حسين (عليه السلام) از شهر مدينه و مسافرت به مكه ، روشن است ؛ حسين بن على (عليه السلام) مانند حضرت موسى (عليه السلام) از ستم و جفاى سركشان و ستم پيشگان روزگارش و اذيت دست نشاندگان آنان در امان نبود و بر پيگيرى رسالت الهى خود، به ناچار، ديار و دودمانشان را ترك نمود و منطقه ديگرى را براى انجام فعاليتهاى خود بر گزيد.
گويا تلاوت اين آيات از سوى آن يگانه دوران ، سروش پرطنينى بود كه اعلام مى نمود: من موساى اين روزگارم ، و يزيد، فرعون اين زمان . هان اى مردمان اين زمانه و همه خردمندان و انديشوران كاوشگر و آنانى كه در در ازناى تاريخ به بررسى اين رخداد بزرگ مى پردازيد! آگاه باشيد و جبهه حق را از لشكر باطل به نيكى باز شناسيد.
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره نگاشته اند:((امام حسين (عليه السلام) براى اثبات اين كه نهضت او مانند قيام موساى كليم است ، گام به گام ، آياتى را كه درباره حضرت موسى (عليه السلام) نازل شده بود، قرائت مى فرمودند. بدين سان ، سالار شهيدان (عليه السلام) خويشتن را وارث حضرت موسى (عليه السلام) و ديگر پيامبران بزرگ معرفى كرد و به مردم فهماند كه من موساى كليم هستم و يزيد به جاى فرعون نشسته است و منافقان و مرجفان نيز همانند پيروان فرعونند)) (٢٠)
۱
تجلى قرآن در حماسه عاشورا

انعكاس اين پيام در نامه ابن عباس به يزيد، نيز به روشنى ديده مى شود؛ نامه اى كه پس از شهادت امام حسين (عليه السلام) به او نگاشته است . در آن روزگار، جز يزيد،((عبد الله بن زبير))نيز داعيه حكومت داشت . او به دست يابى جايگاه رهبرى امت اسلام اميدوار بود، از اين رو مردم را به بعيت و همكارى با خود فرا مى خواند. ابن عباس رحمته الله از پذيرش ‍ دعوت عبدالله بن زبير سر باز زد و به او جواب مثبت نداد. از سوى ديگر يزيد، كار ابن عباس را نوعى همكارى و هماهنگى با خود پنداشت و در نامه اى به او، به دليل امتناع از بيعت با ابن زبير، تشكر كرد و به او وعده هايى داد.
ابن عباس در پاسخ به يزيد، بى پرده ، نا هماهنگى خود با ابن زبير و نيز نا درستى پندار يزيد را به او گوشزد نمود. ابن عباس در بخشى از اين نامه كه به رنج نامه ، همانند است :فلست بناس اطرادك الحسين بن على (عليه السلام) من حرم رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) الى حرم الله و دسك اليه الرجال تغتاله فاءشخصته من حرم الله الى الكوفه ، فخرج منها خائفا يترقب (٢١) ؛
هيچ گاه خاطره كارى كه با حسين بن على (عليه السلام) انجام دادى از انديشه ام زدوده نمى شود؛ او را از حرم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سوى حرم خدا راندى و در آن ديار امن دسيسه ترور او را با دستان ناپاك گماشتگانت پى گرفتى ، و بدين گونه ، او را از جوار كعبه (اين حريم امن الهى ) به سوى كوفه دور نمودى . او نيز در حالى كه خائف بود از شهر مكه بيرون رفت .
جملات هر چند كوتاه ابن عباس ، به ويژه تعبير پايانى آن :فخرج منها خائفا يترقب، پژواك همان پيامى است كه در سروش الهى امام (عليه السلام ) باز گو شده است (٢٢) .
ب - خداوند، تنها تكيه گاه !
امام حسين (عليه السلام) در يكى از خطبه هاى روز عاشورا، كوفيان را به انديشيدن در كارى كه در پيش گرفته اند، فراخواند تا متذكر شوند كه ايشان از چه جايگاهى برخوردارند. آيا آن حضرت ، با آن همه والايى و ارجمندى شخصيت ، سزاوار چنين بى حرمتى است ؛ مگرنه اين است كه او فرزند پيامبرشان و سرور جوانان بهشت است ؟ امام (عليه السلام) در ادامه سخن ، برخى از سپاهيان عمر سعد را ندا داد و فرمود: اى شبث بن ربعى ، قيس بن اشعث و زيدبن حارث ! آيا شما برايم نامه ننوشتيد و سخت خواهان ورودم به كوفه نبوديد؟ گفتند: نه ! ما هرگز چنين نامه اى ننگاشتيم . امام (عليه السلام) فرمود: سبحان الله ! به خدا سوگند شما چنين كرديد. اگر ورودم به كوفه برايتان ناخوشايند است ، حاضرم به مكانى ديگر بروم . قيس بن اشعث گفت : آيا به حكم عمو زادگانت گردن نمى نهى و حكمشان را نمى پذيرى ؟ آنان هرگز با تو رفتار ناپسند نمى كنند! امام (عليه السلام) پس از پاسخ دادن به او، اين آيه را تلاوت نمودند:وانى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون (٢٣)آيه اى كه حضرت در فرجام سخن ، بدان استناد نموده اند، بيانگر سخنان حضرت موسى (عليه السلام) با قوم فرعون است ؛ سخنانى كه در آن رسالت الهى خويش را ياد نمود و آمادگى و پايدارى خويش را برابر ناگوارترين رخدادها بيان داشت :اءن اءدوا الى عباد الله انى لكم رسول اءمين# و اءن لا تعلوا على الله انى آتيكم بسلطان مبين # و انى عذت بربى و ربكم اءن ترجمون (٢٤) .
شرايط فراروى امام (عليه السلام) همانند اوضاع حضرت موسى (عليه السلام) بود. حضرت موسى (عليه السلام) خواستار هدايت مردم بود و از هيچ گونه ناملايمى و حتى آسيبى مانند سنگسار شدن ، پروا نداشت . او بر خداى بزرگ و توانا توكل نموده بود. امام (عليه السلام) نيز مانند حضرت موسى (عليه السلام)، آن فرستاده بزرگ خداوند، انجام رسالت الهى خود و راهنمايى مردم را سرلوحه كار خويش داشت و نزد مردم حاضر شد، هر چند مردم كوفه كه تا ديروز سخت خواهان حضور امام (عليه السلام) در ميانشان بودند، اكنون به آسانى پيمان خود را شكستند و حتى گستاخانه و جاهلانه ، ايشان را به پذيرش فرعون زمانه فرا خواندند! سالار شهيدان (عليه السلام ) در چنين موقعيتى با توكل بر خدا از هيچ تهديدى نهراسيد و موسى وار بر انجام رسالت الهى پاى فشرد تا آن را به فرجام رساند.
درنگ در تفسير آيه و توجه به برخى گزارشهاى تاريخى ، وجه تطبيق آيه را نمايانتر مى كند. علامه طباطبايى (عليه السلام) در ذيل آيه ، آورده است : ظاهرا اين عبارت از آيهو انى عذت بربى و ربكم اءن ترجمونبه تاءمينى اشاره دارد كه پروردگار به موسى (عليه السلام) داده بود؛ چون خداوند قبل از آن كه موسى (عليه السلام) به سوى فرعونيان روانه شود، به او و هارون فرمود: نترسيد كه من با شمايم ، و هر چه شما بشنويد و ببينيد، مى بينم . به ديگر سخن ، خداوند او را مطمئن كرده بود (٢٥) .
برخى حوادث شبهاى پايانى توقف امام (عليه السلام) در مدينه چنين است : امام (عليه السلام)؛ در كنار مرقد نورانى پيامبر (عليه السلام) حضور يافت ، و پس از نماز گزاردن ، دست به نيايش بر آورد و از خدا خواست تا آنچه موجب رضاى اوست ، برايش هموار گردد. سپس سر بر خاك نهاد و لختى به خواب رفت . در آن حال ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و گروهى از فرشتگان را ديد كه نزدش آمدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با او سخن گفت و او را از حوادث آگاه ساخت ، و به او وعده پاداش ‍ الهى داد (٢٦) .
بدين سان ، حوادث آن شب براى امام (عليه السلام) مانند آياتى است كه حمايت الهى براى حضرت موسى (عليه السلام) را باز گو مى كند و در مصاف با دشمن و طاغوت زمان به او دلگرمى و آرامش مى بخشد. شايد امام (عليه السلام) پس از اين رؤ ياى صادق و يا مكاشفه ، استوارتر از گذشته به انجام رسالت الهى اش مصمم گرديد و بى هيچ بيمى از پيمان شكنى كوفيان و نبرد با يزيديان ، همچون موسى ، انجام رسالت آسمانى اش را پى گرفت .
ج - پروا از خشم الهى
مواردى از سخنان امام حسين (عليه السلام) كه جرى تطبق در آن ، ناظر به سيره حضرت موسى (عليه السلام) بوده ، ياد شد. افزون بر اين موارد، گاه امام حسين (عليه السلام) ياران و همراهان حكومت اموى را همچون مسيحيان و يهوديان گمراه ارزيابى مى كند و آنان را از خشم الهى بيم مى دهد.
نمونه اى از اين موارد، ضمن محاجه امام حسين (عليه السلام) با لشكريان اموى در روز عاشورا ديده مى شود. امام (عليه السلام) در حالى كه بر شمشير تكيه زده بود، برخاست و با صداى رسا فرمود: شما را به خدا! آيا مرا مى شناسيد؟ گفتند: آرى ، تو پسر رسول خدا و سبط اويى . سپس امام (عليه السلام) در ادامه نسبت خود با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حضرت على (عليه السلام) و نيز حضرت فاطمه (عليه السلام) را ياد نمود. آنان نيز به درستى سخنان امام (عليه السلام) اقرار، و آگاهيشان را به اين نسبتها تاءييد نمودند.
آن گاه امام حسين (عليه السلام) فرمود: با اين كه از نسبت من با اين بزرگوران ، آگاهيد چگونه خونم را حلال مى شماريد؟ اين همه را نيك مى دانيم اما باز از تو دست بر نمى داريم ! امام حسين (عليه السلام) در پاسخشان فرمود: خشم خدا هنگامى بر يهود سخت گشت كه گفتند: عزير پسر خداست ؛ و خشم خدا بر مسيحيان ، هنگامى بر افروخت كه گفتند: مسيح پسر خداست ؛ و خشم خدا بر مجوسان زمانى فزونى گرفت كه به جاى خدا آتش را پرستيدند؛ و خشم خدا بر هر امتى وقتى سخت شد كه پيامبرشان را كشتند و اينك خشم خدا بر اين گروه از مردان ، كه مى خواهند پسر پيامبرشان را بكشند، شدت يافته است ؛اشتد غضب الله على اليهودحين قالو: عزير بن الله ، و اشتد غضب الله على النصارى حين قالوا: المسيح بن الله ، و اشتد غضب الله على المجوس حين عبدوا النار من دون الله ، و اشتد غضب الله على قوم قتلوا نبيهم ، و اشتد غضب الله على هذه العصابه الذين يريدون قتل ابن نبيهم (٢٧) .
امام (عليه السلام) در اين سخنان ، با اشاره به بعضى آيات سوره توبه ، لشكريان اموى را به سان يهوديان و مسيحيان ، افرادى گمراه ارزيابى نموده است ، و به آنان هشدار مى دهد كه مانند آنان دچار خشم و غضب خدا خواهند شد؛ چه اينان از آن رو كه نسبت به پيامبران و رهبران دينى خود رفتارى درست در پيش نگرفتند، به خشم الهى گرفتار آمدند، و امويان نيز كه رفتارى ناپسند در برابر فرزند پيامبرشان در پيش گرفته اند و اكنون آهنگ كشتن او را دارند، به قهر الهى دچار خواهند شد.
سوره توبه وصف برخى يهوديان و مسيحيان را چنين باز گو نموده است :و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم باءفواههم يضاهوون قول الذين كفروا من قبل قاتلهم الله (٢٨) .
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره آورده اند:((امام حسين (عليه السلام)، عمر سعد و سپاهيانش را همتاى يهوديان ، ترسايان و مجوسيان شايسته شديدترين كيفر الهى دانستند؛ زيرا آنان مى خواستند چراغ امامت را خاموش كنند و بساط دين را از اساس برچينند؛ يعنى همان طورى كه در جهت مثبت ، ولايت اولياى الهى ، حصن حصين امت است ؛((ولايه على بن اءبى طالب حصنى))و در ظل توحيد كه حصن حصين با لذات است واقع مى باشد، در جهت منفى نيز انكار آن و قيام براى از بين بردن آن ، شبيه انكار توحيد، و قيام براى اثبات تثنيه يهود يا تثليث ترسايان و يا پرستش گبريان كهن است)). (٢٩)د - زنهار ز رهبران گمراه
برخى گزارشها بيانگر به كارگيرى قاعده جرى تطبيق از سوى ياران امام حسين (عليه السلام) است . يكى از اين موارد، در گفتگوى((ابو شعثاء)) (٣٠) و فرستاده((عبيدالله بن زياد))، گزارش شده است .
دو لشكر امام حسين (عليه السلام) و حر، كه به موازات هم حركت مى كردند، به نينوا رسيدند و در آنجا فرود آمدند. در اين هنگام ، پيك عبيدالله بن زياد به نزديكى دو لشكر آمد و تنها به حر سلام داد و نامه عبيدالله را بدو رساند. پس از آن كه حر، نامه را خواند، مشخص شد كه عبيدالله فرمان داده است تا امام حسيتن (عليه السلام) را متوقف نمايند.
يكى از ياران امام (عليه السلام) به نام((ابوشعثاء))نگاهى به فرستاده عبيدالله نمود و گفت : براى كار زشتى آمدى ! پيك گفت : به چه كار زشت دست يازيدم ؟ آيا جز اطاعت پيشواى خود و وفادارى بيعت و پيمانم كارى ديگر كردم ؟
ابوشعثاء گفت : واقعيت اين چنين نيست كه بر زبان راندى ! امر پروردگارت را سرپيچى نمودى و از پيشواى گمراهت فرمان بردى و ننگ اين جهان و آتش سوزان سراى ديگر را به جان و دل خريدى . هان آگاه باش كه خدا در قرآن چنين فرموده است :وجعلناهم اءئمه يدعون الى النار و يوم القيامه لا ينصرون (٣١) .امام تو مصداق روشن اين آيه است .
آيه اى كه اين يار قرآن آشناى امام (عليه السلام) در پايان سخنش تلاوت كرد، بيانگر بخشى از داستان حضرت موسى (عليه السلام) است ؛ آن جا كه به سلامت از دريا گذشتند و فرعون و اطرافيانش در آب غرق شدند. فرعون رهبر و امام گمراهى بود كه ديگران را به گمراهى مى خواند.
خدا در اين آيات ، انسان را به انديشيدن در فرجام كار بدان فرا خوانده است و ياد آور مى شود كه برخى گمراهان ، پيشواى ديگرانند و آنان را به دوزخ فرا مى خوانند:فاءخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين # و جعلناهم اءئمه يدعون الى النار و يوم القيامه لا ينصرون (٣٢) .
آشنايى با نگرش قرآن درباره انواع رهبران بشرى ، شايستگى تطبيق ابوشعثاء را آشكار مى نمايد. در فرهنگ قرآن دو گونه امام و رهبر وجود دارند: نخست امامى كه در مسير هدايت ، و پيشواى راست كرداران است ، چنان كه در اين آيه ياد شده است ؛و جعلناهم اءئمه يهدون باءمرنا و اءوحينا اليهم فعل الخيرات (٣٣) . ديگرى ، رهبر و امامى كه در مسير گمراهى است و ديگران را به كارهاى ناشايست فرا مى خواند؛ كارهاى ناشايستى كه فرجام آن تباهى در دنيا و آتش دردناك دوزخ در سراى ديگر است ؛و جعلناهم اءئمه يدعون الى النار (٣٤) .
قرآن كريم ، افزون بر اين ، از حقيقت ديگرى نيز پرده برمى دارد، و آن اين كه در سراى ديگر نيز هر گروهى ، دنباله روى امام خود خواهند بود و همراه آنان فراخوانده خواهند شد:يوم ندعوا كل اءناس بامامهم (٣٥) .
در نگاه قرآنى ابوشعثاء افرادى مانند عبيدالله بن زياد و اربابانش ، فرعون گونه ، امامان گمراهى اند و اطاعت از آنان ، نه پايبندى اخلاقى به عهد و پيمان ، بلكه گام نهادن در مسير نگون بختى و سقوط است . از اين رو، ايستادگى بر پيمان و وفاى عهد با چنين افرادى ، سزاوار نيست .
گفتنى است كه در سخنان گهربار پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيدايش ائمه كفر و گمراهى در امت اسلامى خاطرنشان شده است و ايشان بيزارى خود را از آنها اعلان نموده اند (٣٦) .
برخى مفسران معاصر نيز با درنگ در مفاد گفته اند: آنچه در آيه آمده است ، محدود به روزگار حضرت موسى (عليه السلام) و فرعون نيست ، بلكه همواره خط حق و باطل در بستر زمان ، امتداد داشته است ؛ مسير حق در رسالت انبيا و ائمه هدى رخ نموده است ، و خط باطل در حكومت طاغوتيان و ستم پيشگان تجسم يافته است . ستم و استكبارى كه اكنون بر جهان سايه افكنده ، ادامه خط باطل است و كوشش عالمان ربانى ، استمرار خط انبياست . گويا تعبير((فانظر))كه در آيه آمده ، تك تك ما مسلمانان راخطاب نموده اند تا نيك بنگريم كه اينگ در كدامين مسير و خط گام بر مى داريم (٣٧) .
جرى و تطبيق ناظر به سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )همان گونه كه گذشت ، جرى و تطبيق به كار گرفته شده در سخنان امام حسين (عليه السلام) ناظر به سيره انبياست . سيره انبيا نيز محتوايى يگانه دارد كه در بستر زمان يافته ، و از سوى پيامبر هر عصرى ، تاءكيد شده است .
كاملترين نمونه و برترين مصداق سيره انبيا در رفتار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تجسم يافته است . از اين رو سيره حسينى كه استمرار بخش سيره پيامبران الهى است ، بيش از همه ناظر به سيره قرآنى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد. امام حسين (عليه السلام ) در وصيت نامه خود كه به برادرش محمد بن حنيفه سپرد، يگانگى سيره خود با سيره جد گرامى و پدر بزرگوارش را يادآور شده و نگاشته اند: سيره من همان سيره جدم و سيره پدر بزرگوارم مى باشد؛و اءسير بسيره جدى و اءبى على بن اءبى طالب (٣٨) .
استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در تبيين سيره حسينى ، چنين نگاشته است :((سخن رسمى سالار شهيدان (عليه السلام) اين بود: مى خواهم سيره جد و پدرم را ادامه دهم و سيره پدرايشان ، حضرت على (عليه السلام) همان سيره جد او رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود؛ چون آن ذوات مقدس يك نورند و سيره جد او طبق سخن خداى سبحان در قرآن ، نورانى كردن مردم است :كتاب اءنزلناه اليك لتخرج الناس ‍ من اظلمات الى النور باذن ربهم (٣٩) . بر اين اساس ، اگر خداوند فرمود، ما انبيا را اعزام كرديم تا مردم به قسط و عدل قيام كنند؛ليقوم الناس ‍ بالقسط (٤٠) ، در صدد بيان هدف متوسط رسالت است ، نه هدف نهايى آن ؛ زيرا هدف نهايى رسالت ، نورانى شدن جامعه است و به يقين ، جامعه نورانى عملكردش بر پايه قسط و عدل است . پس هدف نهايى نبوت و سيره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نورانى شدن جامعه و خروج آن از تيرگى و تباهى است ، چنان كه نورانى كردن جامعه ، سيره انبياى گذشته نيز بوده است (٤١) )).
افزون بر آنچه با تكيه بر آيات قرآن درباره همسانى سيره امام حسين (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آل و سلم ) ياد شد، در سخنان ارزشمند رسول اكرم (صلى الله عليه وآل و سلم ) نيز بر اين هماهنگى تاءكيد شده است ، چنان كه ايشان مى فرمايند:حسين منى و انا من حسين (٤٢) . پيوندى كه در كلام نبوى ، ميان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امام حسين (عليه السلام) استوار شده است ، فراتر از تبيين نسبت نسبى است ؛ بلكه بيانگر ارتباطى است كه همسانى شخصيت الهى اين بزرگواران را نتيجه مى دهد، و اين خود نشان از يگانگى در سيره و روش ‍ زندگى ايشان دارد.
استاد معرفت - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره آورده اند:((اين جمله ، نمى خواهد يك مطلب عادى را بيان نمايد؛ چون همه مى دانند كه امام حسين (عليه السلام) نوه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . هر چند اين تعابير در صحبتهاى افراد نسبت به فرزندانش مخصوصا فرزندان خردسال بيان مى شود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مقام رسالت و به عنوان پيامبر، نمى خواهد يك مطلب عادى را بيان بفرمايد، بلكه امر عميق ترى است ... پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با توجه به جنبه شخصيت معنوى اش كه حامل پيام سعادت آفرين براى بشريت است ، وقتى مى فرمايد:((حسين از من است))، يعنى حسين (عليه السلام) عصاره و چكيده رسالت من است . پيام من در شخصيت جامع حسين ، تبلور و تسخيص عينى پيدا مى كند (٤٣) )).
سخنان امام (عليه السلام) را درباره سيره رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى توان در دو بخش ارايه كرد:
الف - مواردى كه جرى و تطبيق به كار گرفته شده در آن ، بيانگر همانندى امام حسين با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است .
ب - مواردى كه جرى و تطبيق به كار گرفته شده در آن ، گوياى همانندى ياران امام حسين (عليه السلام) با ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.
همانندى امام حسين (عليه السلام) با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )الف - از تبار ابراهيم (عليه السلام)
يكى از موفقيتهاى نظام تبليغاتى معاويه ، ناآگاه نگه داشتن مردم از جايگاه معنوى شخصيتهايى مانند امام حسين (عليه السلام) بود. برخى سخنان امام حسين (عليه السلام) كه در آن بر انتساب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيز جايگاه معنوى آن تاءكيد شده ، براى زدودن بى اطلاعى مردمى است كه آماج هجوم گسترده تبليغاتى معاويه قرار گرفته بودند، و از جايگاه والاى ايشان در بى خبرى به سر مى برند.
در روز عاشورا محمد پسر اشعث بن قيس كندى ، كه از لشكريان عمر سعد بود، پيش تاخت و گفت : اى حسين ، ميان تو و رسول خدا چه حرمتى است كه براى ديگران نيست ؟ امام حسين (عليه السلام) در پاسخ او آيه اى از سوره آل عمران را تلاوت فرمود و چنين ادامه داد: به خدا سوگند، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از خاندان ابراهيم (عليه السلام) است و عترت هدايتگر، از آل محمدند (٤٤) .
آيه اى كه حضرت (عليه السلام) بدان استناد نمودند چنين است :ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين # ذريه بعضها من بعض (٤٥) استناد به اين آيه ، بيانگر اين حقيقت است كه امام حسين (عليه السلام) از خاندان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيز مصداق بارز آل ابراهيم (عليه السلام) است ؛ خاندانى پاكيزه كه بر گزيدگان خدايند و از منزلتى والا برخوردار.
جز اين ، گزارشها ديگرى نيز در دست است كه بيانگر بى خبرى مردم از جايگاه امام حسين (عليه السلام) و خاندان ايشان (عليه السلام) مى باشد. اين همه ، نتيجه دسيسه هايى بود كه معاويه آن را طراحى و دنبال مى نمود. به اين گزارش بنگريد كه گوشه اى از حوادث پس از عاشورا و ورود خاندان عصمت و طهارت (عليه السلام) به شام - آن جا كه معاويه تاخت و تاز فراوانى داشت - را باز گو مى نمايد:
امام چهارم (عليه السلام) در اين موقع هم بيمار بود و هم مسافر؛ رنج راه از كوفه تا دمشق را هم ديده بود، و داغدار بود و مصيبت زده . افزون بر اين ، به شهرى وارد شده بود كه در آن تاريخ ، كانون دشمنان آل عصمت بود. مردى شامى نزديك شد و به امام (عليه السلام) دشنامها و ناسزاها گفت . چه كس ‍ مى تواند با اين همه موجبات ناراحتى و عصبانيت ، عنان اختيار از كف ننهد و عصبانى نشود و سخنى تند و ناروا نگويد! اما امام چهارم (عليه السلام) مانند معلمى مهربان ، با كمال خوشرويى و نرمش از وى پرسيد:
قرآن مى دانى ؟
گفت : چرا!
فرمود: اين آيه را نخوانده اى :قل لا اءساءلكم عليه اءجرا الا الموده فى القربى (٤٦) ؟
مرد شامى گفت : آرى !
امام چهارم (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند، خويشان پيامبر ماييم . سپس سؤ ال كرد: اين آيه را نخوانده اى :و آت ذا القربى حقه (٤٧) .
مرد شامى پاسخ داد: آرى ! امام سجاد (عليه السلام) فرمود: مراد از اين آيه هم ماييم . حضرت امام على بن الحسين (عليه السلام) باز بپرسيد: اين آيه را نخوانده اى :انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهر كم تطهيرا (٤٨) .
مرد پاسخ گفت : بله !
حضرت فرمود: آن اهل بيتى كه خدا شهادت به پاكيزگى و عصمت ايشان داده است ، ماييم .
مرد شامى دست به دعا برداشت و سه مرطبه گفت : خدايا توبه كردم و از كرده خويش پشيمانم . خدايا من از دشمنان آل محمد (عليه السلام) و كشندگان اهل بيت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيزارم (٤٩) .
ب - پيامبروار در برابر مشركان روزگار
هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) از مكه خارج شدند، فرستادگان فرماندار مكه ، به فرماندهى((يحيى بن سعيد))، راه را برايشان گرفتند و گفتند: به كجا مى رويد؟ باز گرديد امام (عليه السلام) از پذيرش سخنشان سرباز زد و پس از درگيرى كوتاه ، راه خدا را ادامه دادند. آنان امام حسين (عليه السلام) را خطاب نمودند و گفتند: آيا از خدا پروا ندارى و ميان امت پيامبر، بذر اختلاف مى افكنى ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ آن كفر پيشگان گستاخ ، اين آيه را تلاوت فرمود:لى عملى و لكم عملكم اءنتم بريئون مما اءعمل و اءنا برى ء مما تعملون (٥٠) . (٥١)آيه ياد شده از آياتى است كه مخاطب آن پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود و بيانگر دستور الهى در برخورد با افرادى است كه ايشان را تكذيب مى كردند:و ان كذبوك فقل لى عملى و لكم عملكم ....
سالار شهيدان (عليه السلام) نيز با تلاوت اين آيه ، استوارى پيامبر گونه اش ‍ را در برابر مشركان زمانه يادآور شدند، و منطق نبوى را در پيش گرفتند و بى آن كه تكذيب مردم كوچكترين كاستى در برنامه و انگيزه هاى ايشان ايجاد كند، محكم و استوار به خلق حماسه بزرگشان پرداختند.
ج - تكيه بر خدا، همچون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )
امام با به كارگيرى منطق نبوى و تطبيق آياتى از قرآن بر موقعيت خويش ، خداوند متعال را ولى و سرپرست خود مى شناساند. نمونه اى از اين منطق در خطبه بامداد عاشورا نمايان است ؛ آن جا كه از كوفيان مى خواهد، با آرامش به سخنانش گوش فرادهند و منصفانه قضاوت نمايند؛ و اگر آنان از در انصاف درنيايند، امام (عليه السلام) به خدا توكل خواهد كرد و از تصميم آنان بيمناك نخواهند بود. آن گاه امام اين آيه را تلاوت فرمود:ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (٥٢) .
اين آيه نيز از آياتى است كه چگونگى برخورد با منكران رسالت را براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز گو مى كند. در اين آيات از ايشان خواسته شده است تا مقابل مشركان ايستادگى كنند و با آنان چنين سخن گويند: همدستانتان را به يارى فراخوانيد و آنچه در توان داريد، انجام دهيد. حيله و نيرنگ زنيد، و به من مهلت ندهيد. اما نيك بدانيد كه ، سرپرست و تكيه گاهم خداوند بزرگ است ؛ خدايى كه كتاب را فروفرستاده و دوستدار شايستگان است ؛قل ادعوا شركاء كم ثم كيدون فلا تنظرون # ان وليى الله الذى نزل الكتاب و هو يتولى الصالحين (٥٣) .
استشهاد به اين آيه ، ترنم دوباره فرياد توحيد و توكل پيامبر در برابر مشركان بود كه اين بار از زبان فرزند گرامى اش به گوش همگان مى رسيد.

۲
تجلى قرآن در حماسه عاشورا

د - تمايز پاكيزگان و آلودگان
((ضحاك ابن عبدالله مشرقى))، چنين گزارش نموده است : امام (عليه السلام) و يارانش تمام شب عاشورا را بيدار بودند؛ گاه نماز مى گزاردند و گاه دست نياز به آستان آن بى نياز دراز مى كردند و آمرزش مى طلبيدند؛ لختى دعا مى خواندند و ساعتى ، جبين بندگى بر آستان الهى مى نهادند و زارى مى كردند. گروهى از سواران دشمن كه مراقبمان بودند از نزديكمان گذشتند. امام حسين (عليه السلام) نيز اين آيه را تلاوت فرمودند:و لا يحسبن الذين كفروا اءنما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين # ما كان الله ليذر المومنين على ما اءنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب (٥٤) .
يكى از سپاهيان دشمن اين آيات را از زبان امام (عليه السلام) شنيد و گفت : به خداى كعبه سوگند، همانا ما پاكيزگانيم كه از شما جدا شده ايم . من (ضحاك ابن عبدالله )، او را شناختم و به برير گفتم : او را مى شناسى ؟ گفت : نه . گفتم : نامش ابو حرب ، عبدالله بن شهر است . او مسخره گو، دلقك ، بسيار جسور و بى باك است . برير او را ندا داد و گفت : هان اى بد كار! آيا خداى يكتا تو را در زمره پاكيزگان قرار داده است (٥٥) ؟
تلاوت اين دو آيه از سوى امام حسين (عليه السلام) نيز نمونه ديگرى از به كارگيرى آيات در قالب جرى و تطبيق مى باشد. از رهگذر اين تطبيق ، دو اوردوگاه به نيكى از هم باز شناخته شدند و ترديد اندك برخى افراد در شناخت حقايق ، زدوده شد. نيز فلسفه اين نبرد نمايان گشت ؛ نبردى كه با آن ، شايستگان از غيرشان جدا مى گردند و پاكيزگان از آلودگان متمايز مى شوند.
براى روشنتر شدن وجه تطبيق ، نخست مفاد اين آيات مرور مى گردد. خطاب دو آيه ياد شده ، متوجه كافران و مؤمنانى است كه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى زيستند و بيانگر سنت آزمون الهى است كه فرارويشان قرار دارد. نيز هشدار مى دهد كه ، انسانهاى گمراه و كفر پيشگان ، از وضع موجود و فرصت و امكاناتى كه يافته اند شادمان نباشند؛ زيرا وضعيت موجود به نفعشان نيست و اين موقعيت ، تنها فرصتى است كه مايه افزونى گناهشان مى شود. آيه دوم نيز يادآور مى گردد كه سنت ابتلاء درباره مؤمنان نيز جارى است تا بدين وسيله سره از ناسره جدا، و خالص از ناخالص متمايز گردد.
مرحوم طالاقانى (رحمت الله ) در تفسير اين آيات نگاشته است :((سنت خدا اين نيست كه مومنان را به همان حال و وضعى كه دارند، ثابت واگذارد. گرفتارى و مصائب بايد پيش آيد، تا آلودگان به كفر و جاهليت و جواذب آن ، از پيشروان پاكيزه شده و تكامل يافته ، جدا و مشخص شوند. نه املاى كافران در پايان به خير آنان ، و نه گرفتارى مومنان به زيان اينان است ؛ هر دو بر طبق حكمت و سنت سنيه الهى مى باشد، كه در باطن آفرينش جهان و حيات انسان جريان دارد و تا به غايت نرسد و از پرده بيرون نيايد، كسى آگاهى همه جانبه از آن ندارد (٥٦) )).
امام حسين (عليه السلام) با تلاوت اين آيات ، جايگاه دو لشكر را به نيكى نمايانده است ؛ سپاهيان خويش را به سان مومنان و ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دانسته است ، و لشكر دشمن را در اردوگاه كفر پيشگان و مخالفان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ارزيابى مى نمايد، و حادثه كربلا را ابزارى براى تمايز هر چه افزونتر بين آلودگان و پاكيزگان مى داند؛ زيرا سنت مستمر الهى تمايز بين اين دو گروه با شيوه هايى مانند ابتلاء و آزمون مى باشد. نكته نهفته ديگر در اين جرى و تطبيق ، هشدار و زنهارى است كه متوجه افراد هر دو اردوگاه است . هشدار براى لشكريان مقابل تا مپندارند، موقعيت موجودشان ارمغان الهى است و برايشان نيك فرجامى را به دنبال خواهد داشت ، بلكه رفتار نادرست آنان سبب شده است تا خدا آنان را به حال خود وانهد و حليمانه امكاناتى در اختيارشان گذارد تا افسار گسيخته و با سر كشى و طغيان به سوى نگون بختى پيش روند (٥٧) . نيز زنهارى است براى ياران و همراهان ، تا آگاهى يابند كه پشت سر نهادن آزمونهاى دشوارى مانند عاشورا براى تمايز ميان پاكيزگان و ناپاكان ، ضرورى و از سنتهاى تغييرناپذير الهى است و تحمل دشوارى آن ، نتايج شيرينى را به دنبال خواهد داشت . مرحوم نراقى (رحمت الله ) چه دقيق و نكو سروده است :
مؤمن و كافر به هم آميختند كفر و دين با يكديگر آويختند. نور ظلمت گشت با هم ممتزج با ملك ، اهريمن آمد مزدوج . اى زمين كربلا، غماز شو كفر و دين از يكديگر ممتاز شو! هان و هان اى دين ، برون آ از غلاف هين بده با كفر در ميدان مصاف ! همانندى ياران امام حسين (عليه السلام) با ياران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )الف - حرمت عهد و پيمان
يكى از سخنرانيهاى مشهور امام حسين (عليه السلام) خطبه اى است كه در برابر حر و يارانش ايراد نمودند. سالار شهيدان (عليه السلام) در اين سخنرانى كوتاه ، به سه نكته اساسى و محورى اشاره كردند.
نخستين نكته ، وظيفه مردم در برابر حاكمان جور است كه به فرموده پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم )، اگر مردم ، حاكم جائر را ببينند و بر او نشورند، همنشين آن ظالمان ستم پيشه خواهند بود.
نكته دوم ، تبيين شايستگى خود براى رهبرى جامعه و يادآورى اين مطلب است كه ايشان ، الگويى برتر براى ديگران مى باشند.
محور سوم خطبه ، ياد آورى عهد و پيمان كوفيان با ايشان بود كه با انبوه نامه هايشان ابراز نموده بودند. امام حسين (عليه السلام) فرمودند: مضمون نامه هايتان اين بود كه با من بيعت كرديد و پيمان بستيد تا مرا در مقابل دشمن تنها نگذاريد، و دست از يارى ام بر نداريد. اينك اگر بر پيمان خود وفادار بمانيد، به سعادت و ارزش انسانى خود دست يافته ايد، و اگر پيمان خود را بگسليد، به خدا سوگند، اين كار شما تازگى ندارد؛ شما با پدرم ، برادرم و پسرعمويم ، مسلم ، نيز چنين رفتارى كرديد. هان ! به هوش باشيد، هر كه پيمان شكند، به زيان خود شكسته است ، و خدا و دين او از يارى شما بى نياز است ؛فحظكم اخطاءتم و نصيبكم ضيعتم ومن نكث فانما ينكث على نفسه وسغنى الله عنكم (٥٨) .
بخش پايانى سخن حضرت (عليه السلام) اشاره به اين آيه دارد:ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله يد الله فوق اءيديهم فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اءوفى بما عاهد عليه الله فسيوتيه اءجرا عضيما (٥٩) . پيش از تبيين تشابه ميان مفاد آيه و مصداقى كه بر آن تطبيق شد، لازم است فضاى نزول آيه ياد شود.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) همراه گروهى از مسلمانان به قصد انجام عمره از شهر مدينه خارج شد. در نزديكى مكه ، مشركان تصميم گرفتند كه از ورودشان به مكه جلوگيرى كنند. پيامبر گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) و يارانش در سرزمين حديبيه توقف فرمودند. فرستادگانى ميان ايشان و قريش رد و بدل شد تابه گونه شايسته اى كار پايان پذيرد كه البته چنين شد و صلح معروف حديبيه همان جا شكل گرفت .
در اين ميان ، يك بار عثمان از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ماءمور شد تا به مكيان بگويد كه ايشان به قصد جنگ نيامده است ، و قصدش تنها زيارت خانه خداست ، ولى مشركان او را توقيف كردند، و اين كار سبب شد تا مسلمانان پندارند، عثمان به قتل رسيده است ، كه اگر چنين بود، اين واقعه خود نوعى اعلان جنگ به شمار مى آمد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از اين جا حركت نمى كنيم تا با اين قوم پيكار كنيم ، و براى تاءكيد بر اين امر مهم ، از مردم دعوت كرد تا با او تجديد بيعت كنند. مسلمانان نيز گرد آمدند و با حضرتش بيعت كردند تا هرگز پشت به ميدان نكنند و تا آن جا كه در توان دارند، در ستيز با دشمن بكوشند.
در آيه ياد شده ، بيعت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) همانند بيعت با خدا، و شكستن بيعت با ايشان نيز پيمان شكنى با خدا دانسته شده است . به همين جهت در صورت پيمان شكنى آنان ، كسى جز پيمان شكنى زيان نمى بيند، همچنان كه اگر به پيمانش پايبند باشد و بدان وفا كند، كسى جز خودش از آن سود نمى برد، و اين همه از آن روست كه خدا بى نياز مى باشد (٦٠) .
تشابهى كه ميان آيه و شرايط پيش روى امام (عليه السلام)، وجود دارد، تاءمل برانگيز است ؛ گويا حسين بن على (عليه السلام) با تلاوت اين آيه ، كوفيان را پيامبر گونه چنين ندا داده اند كه به بيعتى كه با من بستيد پايبند باشيد؛ زيرا عهد با من ، مانند ميثاق با خداست ، همان گونه كه پيمان با رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين بود. نيز بدانيد فراخوانى شما، نه به هدف نجات خود است بلكه ، سود و زيان اين كار به خودتان باز مى گردد و خدا از ياريتان بى نياز است .
ب - يارانى استوار و وفادار
امام حسين (عليه السلام) ميان راه مكه به كربلا در منطقه اى به نام((عذيب الهجانات))با چهار تن سواره روبه رو شدند. آنان با راهنمايى طرماح بن عدى از سوى كوفه مى آمدند. حر بن يزيد رياحى كه با لشكرش به موازات كاروان حسينى حركت مى كرد، خواست تا از پيوستن آن چهار تن به لشكر حضرت (عليه السلام) عهدى را كه ميانشان بود يادآور شد و او را به پايبندى به آن ، فراخواند. حر نيز از دستگيرى آنان دست كشيد. پس از اين امام حسين (عليه السلام) از آن چهار تن خواست تا از اخبار مردم و شهر كوفه گزارش دهند.
يكى از آنان به نام مجمع بن عبدالله ، چنين گفت : واقعيت اين است كه به سردمداران شهر كوفه ، رشوه هاى هنگفت پرداخته شده است تا بدين وسيله دلشان به سوى حكومت برده شود، و در لشكر بيداد جايشان دهند. دريغا كه آن فرومايگان بر ضد شمايند و به دشمن پيوستند. توده مردم نيز، هر چند قلبشان با شماست ، فردا با شمشيرهايشان بر عليه شما كشيده خواهد شد!
امام (عليه السلام) از پيك دليرش ، قيس بن مسهر صيداوى پرسيد. گفتند سر كرده نظاميان اموى ، وى را بازداشت كرد و از او خواست تا بر فراز قصر رود و بر پدر والامقامت زبان به ناسزا بگشايد، اما آن رادمرد بر شما و پدر بزرگوارت درود فرستاد و بر عبيدالله بن زياد و پدرش لعنت ، و مردم را از آمدن شما آگاه كرد و آنان را به ياريتان فراخواند (٦١) .
پس از آن به دستور ابن زياد، سرقيس را با بى رحمى و شقاوت جدا كردند و او را از فراز بام به زير افكنند (٦٢) .
پس از شنيدن اين خبر، اشك از ديدگان حضرت روان شد و اين آيه را تلاوت فرمودند:من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا (٦٣) .
آيه ، وصف حال مؤمنانى است كه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پيمان بستند كه هيچ گاه در هنگامه نبرد نگريزند. برخى از آنان به مرگ طبيعى از دنيا رفتند و برخى ديگر در راه خدا به شهادت رسيدند، و بقيه آنان نيز بى آن كه از ميثاقشان با خدا و رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست شويند، همچنان منتظر ماندند. بسيارى از منابع شيعه و سنى يادآور شدند كه ، اين آيه درباره حضرت على (عليه السلام) و جمعى از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده است (٦٤) .
شيخ طوسى (رحمت الله ) ذيل تفسير آيه ياد شده ، نگاشته است : چنين روايت شده ، كه آيه ، درباره حمزه بن عبدالمطلب و جعفربن ابى طالب و حضرت على (عليه السلام) نازل شده است . اين عبارت آيه :فمنهم من قضى نحبهدرباره حمزه و جعفر، و عبارت بعدى :و منهم من ينتظردرباره حضرت على (عليه السلام) است (٦٥) .
پيشينه استفاده از اين آيه در قالب جرى و تطبيق به صدر اسلام برمى گردد. در برخى از منابع آمده است ، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين آيه را بالاى مزار شهداى احد تلاوت فرمودند (٦٦) . در برخى گزارشهاى ديگر نيز آورده اند، ابو سعيد خدرى اين آيه را بالاى قبر حمزه ، تلاوت مى كرد (٦٧) .
امام (عليه السلام) هنگام وداع با تك تك ياران نيك سيرت و نيكو سريرتش ‍ نيز اين آيه را تلاوت مى فرمودند. خوارزمى در اين باره نگاشته است :
ياءتى الحسين الرجل ، فيقول : السلام عليك يا ابن رسول الله فيجيبه الحسين : و عليك السلام و نحن خلفك ، و يقراء:فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا، ثم يحمل فيقتل ! هكذا استمر القتال حتى قتلوا عن آخرهم (٦٨) .
نيز امام حسين (عليه السلام) هنگام شنيدن خبر شهادت قيس ، اين آيه را تلاوت نمودند. همچنين در واپسين لحظات حيات مسلم بن عوسجه بر بالين او حاضر شدند و اين گونه فرمودند:((رحمك الله يا مسلم)) (٦٩) وسپس اين آيه :فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلواتبديلارا تلاوت نمودند (٧٠) .
وجه تطبيق آيه بر ياران حضرت (عليه السلام) آشكار و بى نياز از استدلال و استناد فراوان است . آن راد مردان استوار، چنان جوانمردانه بر عهدشان پاى فشردند كه امام حسين (عليه السلام) در شب به يادماندنى عاشورا در وصفشان اين گونه فرمود: همانا من يارانى باوفاتر و برتر از يارانم نمى شناسم .فانى لا اءعلم اءصحابا اءولى (اءوفى ) (٧١) و لا خيرا من اءصحابى (٧٢) .
نتيجه گيرىالف - استفاده ضابطه مند از قاعده((جرى و تطبيق))، زمينه مناسب را براى بهره جويى از معارف قرآن در همه زمانها فراهم مى آورد.
ب - از رهگذر به كارگيرى اين قاعده ، هماهنگى و يگانگى سيره امام حسين (عليه السلام) با سيره انبيا اثبات ميگردد. اين نكته نيز ثابت مى شود كه حركت سالار شهيدان (عليه السلام) در راستاى حركت انبياى الهى و استمرار آن است كه همچنان ادامه خواهد يافت ، همان گونه كه امام حسين (عليه السلام ) در آ مقطع زمانى ، آن را عينيت بخشيدند.
ج - با استفاده از اين قاعده ، ريشه قرآنى برخى معارف و باورهاى دينى نمايان مى شود؛ معارفى كه در زيارت وارث و مانند آن اريه شده ، و امام حسين (عليه السلام) وارث انبيا معرفى گشته است .
د - به كارگيرى اين قاعده در حادثه عاشورا سبب شد تا امكان شناخت افراد دو اردوگاه ، براى حاضران در حادثه عاشورا فراهم آيد و آنان بتوانند از ماهيت حوادث فرارويشان آگاه گردند. نيز آيندگان بتوانند به خوبى اين حماسه را بشناسند و ابعاد مختلف آن را تحليل نمايند؛ زيرا بيشتر اين موارد، ناظر به سيره انبياست و سيره انبيا نيز تا حد زيادى براى مسلمانان آشكار است و حقانيت سيره انبيا و نادرستى افكار و رفتار معارضان ايشان ، براى مسلمانان هويد است .
فصل ٢: اثر پذيرى واژگانى از قرآنپيشتر به بررسى تجلى قرآن در گفتار و سخنان نقش آفرينان كربلا پرداختيم . بازگويى نظام مند اين موارد، نيازمند بهره جويى از عناوين و اصطلاحات تخصصى ، چون قاعده((جرى تطبيق))بود، اما بازگويى تمام موارد در قالب اين اصطلاح ناشدنى مى نمود. از اين رو، ارايه مطالب با تكيه بر عناوين ديگر، ضرورى به نظر رسيد.
تاءمل آغازين در اين باره ، بر مناسب بودن بهره جويى از اصطلاحات رايج در دانش بلاغت مانند اقتباس ، تضمين ، تلميح ، تاءكيد مى نمود، اما درنگ افزونتر سبب شد تا عنوانى عام به كار گرفته شود؛ چه هماهنگى محتواى برخى گزارشها با تعريف دقيق عناوين ياد شده ، دشوار بود، و نيز پرداختن به نكات تخصصى ادبى بيرون از هدف اين نوشتار است و مجالى ديگر مى طلبد. اين همه ، سبب شد تا عنوان((اثر پذيرى واژگانى از قرآن))براى اين فصل ، برگزيده شود.
مواردى كه ذيل اين عنوان فراهم آمده ، گوناگون است . در برخى از آنها عبارت قرآنى ، بى هيچ دگرگونى يا با تغييرى اندك - كه گاه از آن گريزى نيست - در ساختار كلام راه يافته است . در پاره اى از موارد نيز، مفاد آيات ، دستمايه اصلى كلام بوده ، و روح آموزه هاى قرآنى در آن دميده شده است . در اين موارد، سخن چنان پرداخته شده است كه پيوند آن با قرآن از رهگذر به كارگيرى واژگان يا مفاهيم متاءثر از قرآن ، بسيار آشكار و در پاره اى از موارد با اندك تاءملى ، روشن مى گردد.
اثر پذيرى كلام امام حسين (عليه السلام) از قرآنالف - يارى گرفتن از گمراهان ، هرگز!
امام حسين (عليه السلام) در ميان راه مكه و كربلا، پيكى به سوى خيمه((عبيدالله بن حر جعفى))فرستاد تا او را به يارى فراخواند. عبيدالله بن حر در پاسخ گفت : اى فرزند رسول خدا، اگر يارى ات نمايم ، نخستين كسى خواهم بود كه پيش رويت كشته مى شود. اما اسبم را به شما تقديم مى كنم . سوگند به خدا با اين اسب تيزتك ، به هرآنچه دنبالش كرده ام ، دست يافته ام و از دسترس هر آن كه آهنگم نموده است ، گريخته ام . امام حسين (عليه السلام) از او روى برگرداند و فرمود: ما را به تو و اسب نيازى نيست و در ادامه آيه اى از سوره كهف را تلاوت فرمود:لا حاجه لنا فيك و لا فى فرسك ، و ما كنت متخذ المضلين عضدا (٧٣) .
بخش پايانى امام حسين (عليه السلام)، به اين آيه اشاره دارد:ما اءشهد تهم خلق السماوات و الارض و لا خلق اءنفسهم و ما كنت متخذ المضلين عضدا (٧٤) . مفاد آيه ، بيانگر سنت خداست كه او هرگز گمراهان را به يارى خود بر نمى گزيند (٧٥) . به نظر مى رسد كه امام حسين (عليه السلام) در اين سخن از پدر بزرگوارش اميرالمومنين (عليه السلام) پيروى نموده است ؛ همو كه پس از بيعت عمومى مردم با ايشان ، از پذيرش پيشنهاد مشروط معاويه سرباز زد؛ زيرا معاويه گفته بود: اگر على (عليه السلام) منصب پيشينم را كه عثمان به من داد، ابقا نمايد با او بيعت مى كنم . حضرت على (عليه السلام) پس از رد پيشنهاد او، در پاسخ فردى كه نزدشان براى پذيرش شرط معاويه ميانجى گرى مى نمود، اين آيه را تلاوت فرمود:و ما كنت متخذ المضلين عضدا (٧٦) .
ب - الگويى چونان پيامبر
يكى از خطبه هاى معروف امام حسين (عليه السلام)، سخنرانى ايشان در برابر لشكر((حر))است . امام (عليه السلام) اين خطبه را پس از ستايش ‍ خداوند بزرگ و نقل كلام گهر بار جد گرامى اش ، چنين آغاز مى نمايد: هان اى مردم ، همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: هر كه حاكم ستم پيشه اى را ببيند كه عهد و قوانين الهى را زير پاى نهاده است و با سنت و شيوه رسولش مخالفت ورزد... و بر عليه چنين حاكمى - با گفتار و رفتارش - نشورد، چنين فردى در دوزخ ، همنشين آن ظالمان ستم پيشه خواهد بود. آن گاه امام ، ستم پيشگى بنى اميه و شايستگى خويش براى رهبرى امت اسلامى را ياد آور شد و در ادامه فرمود: من حسين ، فرزند دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و فرزند على ام و اكنون در كنارتان و با شمايم . شخصيت و رفتارم برايتان الگو و اسوه اى شايسته است ؛فاءنا الحسين بن على فاطمه بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) نفسى مع اءنفسكم و اءهلى مع اءهليكم ، فلكم فى اءسوه (٧٧) .
بخش پايانى سخن ارزشمند امام حسين (عليه السلام) اقتباسى شايسته و دقيق از آيه سوره احزاب است :لقد كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه. (٧٨)افزون بر اين ، در موارد ديگر نيز سخنان سالار شهيدان (عليه السلام) بر ضرورت پيروى همگان از سيره نبوى تاءكيد مى ورزد. براى نمونه ، حضرت در گفتگو با خواهر ارجمندشان فرمودند: هان خواهر ارجمندم ! پدرم امير مومنان از من بهتر، و برادرم امام حسن (عليه السلام) از من شايسته تر بود. رفتار پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى ما و ايشان و هر موحد يكتا پرست ، اسوه و الگوى هميشگى است ؛اءبى خير منى ، و اءمى خير منى ، ولى و لهم و لكل مسلم برسول الله اءسوه (٧٩) .
بر اساس معارف بلند قرآن كريم ، صالحانى مانند حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) با آن پيشنه درخشان در مبارزات توحيدى و ديگر ابعاد الهى ، و نيز مؤمنان استوار و پايدارى كه راهى كوى اويند، شايسته پيروى و تاءسى اند و همگان به الگوگيرى از آن بزرگواران فراخوانده شده اند. در سوره ممتحنه اين مطلب اين چنين باز گو شده است :قد كنت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه (٨٠) ؛لقد كان لكم فيهم اسوه حسنه (٨١)امام حسين (عليه السلام) كه سالك استوار اين مسير، و از آموزه هاى وحيانى آگاه و به سيره نبوى پايبند است ، سخن خود را با نقل كلام گهربار رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، آن اسوه ماندگار و برتر، آغاز و تفصيل آن را براى ديگران بازگو نمود. امام (عليه السلام) آنان را به تحقيق اين فرامين بلند فراخواند و با به كارگيرى تعبيرى مانندفلكم فى اءسوهكه بر گرفته از قرآن است ، ايشان را به سرمشق گيرى از خود دعوت كرد.
آيا به راستى ، در آن روزگار، فردى جز حسين بن على (عليه السلام) تجسم بخش شخصيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود و آيا سزاوار نبود كه همان به ايشان اقتدا نمايند؟ توجه به آن چه ياد شد، ظرافت و دقت به كارگيرى اين آيه در سخنان حضرت (عليه السلام) را روشنتر مى سازد.
ج - قهرمان قلمرو توحيد
((توحيد))، به معناى يكتا شمردن و يگانه دانستن خدا، و اصل اساسى در عقايد و معارف اسلام شمرده مى شود. توحيد، در جات و مراتبى دارد و تا انسان همه مراحل آن را طى نكند، موحد كامل و واقعى ، شمرده نمى شود.
در بينش توحيدى آنجا كه سخن از((توحيد افعالى)) (٨٢) است ، بر اين نكته تاءكيد مى شود، كه جهان با تمام سنن و نظامهاى حاكم بر آن ، فعل خداست و همان گونه كه موجودات ، همگى نيازمند اويند (و خدا قيوم است )، در مقام تاثير و عليتشان نيز استقلال ندارند. پس همان گونه كه خدا در ذات شريك ندارد، در فاعليت نيز مستقل و يگانه است و در انجام كارهايش نيازمند غير نيسنت ؛ هر كس هر چه دارد از خدا و در حيطه قدرت ، سلطنت و مالكيت حقيقى و تكوينى اوست .
نتيجه مهمى كه از اين تفكر به دست مى آيد، آن است كه هيچ كس و هيچ چيز جز خداى متعال سزاوار پرستش نيست و همه كارها به دست اوست . بنابراين تمام اعتماد و توكل شخص بر خدا خواهد بود و از كسى هراس ‍ نخواهد داشت . چنى انسانى تحت ولايت الهى قرار مى گيرد و از آرامش ‍ روحى بى نظيير برخوردار خواهد شد.
استاد درباره نگاه توحيدى امام حسيت (عليه السلام) در كربلا نگاشته است :
((شايد براى نشان دادند جنبه تويد حادثه كربلا همان دو جمله ابا عبدالله در خطبه اى كه در مكه ايراد كردند، كافى باشد. سخنش اين بود:رضى الله والله رضانا اءهل البيت؛ ما آنچا را مى پسنديم كه خدا براى ما پسنديده است ... در آخرين جمله هاى ابا عبدالله هم انعكاس همين مفاهيم را مى بينيم ... ابا عبدالله سوار بر اسب بودند و خيلى خسته و جراحات زياد برداشته بودند و تقريبا تواناييهايشان رو به پايان بود. تيرى مى آيد و بر سينه حضرت مى نشيند و ابا عبدالله از روى اسب به زمين مى افتد و در همان حال ، مى فرمايد:((رضا بقضائك و تسليما لاءمرك لا معبود سواك يا غياث المستغيثين. نيز شما ببينيد در شب عاشورا چه مى گذرد. ببينيد كه در جنبه هاى توحيدى و عبوديت ، مطلب چقدر اوج مى گيرد!)) (٨٣) .
افزون بر آنچه ياد شد، برخى سخنان ديگر از امام حسين (عليه السلام)، آن آموزگار بزرگ مكتب توحيد، در دست است كه با اشاره و تلميح به آيات قرآن ، اين انديشه برتر توحيدى را باز مى تاباند. اكنون نمونه اى از آن در پى مى آيد.
هنگامى كه امام حسين (عليه السلام) شهر مكه را ترك نمودند و به سوى كوفه رهسپار بودند، فرزدق ، (٨٤) شاعر نامدار، را ديدند و از او اخبار كوفه را پرسيدند. فرزدق گفت : از فردى پرسيدى كه به روند امور نيك آگاه است . واقعيت اين است كه قلب مردم عراق با توست ، اما شمشيرشان به زيان تو و به سود بنى اميه ، برهنه شده است . قضا از آسمان فرود مى آيد و خدا هر چه بخواهد انجام مى دهد. پروردگار هروز در كارى است . اگر تقدير او با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهايش مى ستاييم و بر اين سپاس از او مدد مى جوييم ، و اگر مقدرات با خواست آن كه حق مدار است و پرهيز گار، همساز نباشد، نا خرسند نمى شود و از حدش در نمى گذرد؛صدقت ، لله الامر، و الله يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا فى شاءن ، ان نزل القضاءبما نحب ، فنهمد الله على نعمائه و هو المستعان على اءداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلم يعتد من كان الحق نيته و التقوى سريرته (٨٥)
۳
تجلى قرآن در حماسه عاشورا

پيوند معنا دارى كه ميان كلام امام حسين (عليه السلام) و آيات قرآن ، بر قرار است به ژرفايى و زيبايى هر چه بيشتر كلام انجاميده و پرتوى از نگرش ‍ توحيدى امام (عليه السلام) را باز تابانده است . بخش بخش كلام كوتاه امام حسين (عليه السلام) به آيه اى از قرآن و حقيقتى والا از معارف آن ، اشاره دارد. واژگان و معانى آيات قرآن چنان با كلام حضرت (عليه السلام) تنيده شده است كه جدا ساختن اين دو از هم دشوار مى نمايد. اشارات قرآنى كه در سخن حضرت (عليه السلام) جاى گرفته چنين است :
الف - عبارت نخست كلام :((راستى گفتى ، به راستى همه كارها به دست خداست))؛صدقت ، لله الامر، اين فرمايش امام (عليه السلام) به آيه اى از سوره روم اشاره دارد كه چنين است :لله الامر من قبل و من بعد (٨٦) .
ب - عبارت دوم سخن ، به قدرت مطلق خداوند اشاره دارد و مى گويد: خدا هرچه بخواهد انجام مى دهد؛و الله يفعل ما يشاء، ممكن است اشاره كلام به اين آيه باشد:و من يهن الله فما له من مكروم ان الله يفعل ما يشاء (٨٧) .
ج - بخش سوم فرمايش حضرت (عليه السلام) چنين بود:((پروردگار هر روز در كارى است))؛و كل يوم ربنا فى شاءن، اين سخن نيز اشاره به آيه اى از سوره رحمن دارد:يساءله من فى السماوات و الارض كل يوم هو فى شاءن (٨٨) .
د - قسمت پايانى سخن گهر بار امام (عليه السلام) كه تسليم و انقياد مطلق در برابر خواست الهى و شكر گزارى هميشگى امام را نشان مى دهد، چنين است : اگر تقدير خدا با خواست ما همساز باشد، خدا را بر نعمتهايش ‍ مى ستاييم و بر اين سپاس از او مدد مى جوييم و اگر مقدرات الهى با خواست آن كه حق مدار و پرهيزگار است همساز نباشد، نا خرسند نمى شود و از حدش در نمى گذرد؛ان نزل القضاء بما نحب ، فنحمدالله على نعمائه و هو المستعان على اءداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلم يعتد من كان الحق نيته و التقوى سريرته، اين عبارت نيز به آياتى از سوره هود اشاره مى تواند داشته باشد؛ آياتى كه طبيعت انسان به هنگام برخوردارى از نعمت و فقدان آن را باز مى گويد كه اگر چيزى را از انسان باز گيرند، ناسپاسى در پيش مى گيرد، و اگر پس از دشوارى و سختى ، به نعمتى دست يابد شادمانه فخر مى فروشند:و لئن اءذقنا الانسان منا رحمه ثم نزعناها منه انه ليئوس كفور و لئن اءذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقو لن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور (٨٩) .
پس از دو آيه ياد شده ، خداوند از انسانهاى نيكوكار و شايسته اى ياد مى كند كه از اين ويژگى طبيعى رهيده اند و هنگام سختى ، نااميدانه ، كفر و ناسپاسى در پيش نمى گيرند و هنگام گشايش و آسايش نيز شاكرانه به سر مى برند. بخشش و پاداش بزرگ خداوند، نتيجه و بازتاب عقيده و عمل اين موحدان نيكو انديش پاكيزه كردار است كه در پايان آيه خاطرنشان شده است :الا الذين صبروا و عموا الصالحات اءولئك لهم مغفره و اءجر كبير (٩٠) .
د - دعوت آلوده اى به پاكيزگى ؛ مايه شگفتى !
ضرورت پرهيز از اختلاف و تفرقه افكنى در جامعه اسلامى ، و محكوميت هرگونه حركت مخالف با حكومت مركزى اموى ، از جمله تفكرات و سخنان مورد تاءكيد معارضان امام حسين (عليه السلام) در كربلا بود. بر اساس اين تفكر، شخصيتهايى مانند امام حسين (عليه السلام) و مسلم بن عقيل ، افرادى تفرقه اندازند كه بر امام مسلمانان خروج كرده بودند. از اين رو، برخورد و نبرد با امام حسين (عليه السلام) و يارانش ، امرى همسو با فرامين دين و خرد، و كارى بايسته به شمار مى آمد.
نمونه اى از اين تفكر را مى توان در ميان سخنان((عبيدالله بن زياد))يافت ؛ آن جا كه به((مسلم بن عقيل))گفت : هان اى فرزند عقيل ، كار مردم به خوبى تدبير مى شد و همه مردم با يكدگر همدل و يكپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدى و بذر اختلاف ميانشان افكندى و جمعيتشان را پريشان كردى . اين چه كارى است كه از تو سرزد (٩١) ؟ روز عاشورا نيز يكى از فرماندهان لشكر عمر سعد به نام((عمر بن حجاج زبيدى))، براى تهييج افراد تحت فرمانش ، چنين گفت : در كشتن آن كه از دين خارج شده و بر رهبر و امام مسلمانان شوريده است ، لحظه اى درنگ و ترديد ننماييد.
نمونه ديگر اين تفكر در مفاد نامه((عمرو بن سعيد))(كار گزار اموى شهر مكه ) نيز متبلور است . او در بخشى از نامه اش كه پس از خروج امام حسين (عليه السلام) از شهر مكه برايشان فرستاد، چنين آورده است : از خدا مى خواهم شما را از آنچه برايتان رنج آفرين باشد، منصرف كند و آنچه مايه رستگاريتان است ، رهنمون گردد. به من چنين گفته اند، تو آهنگ عراق دارى . خدا شما را از مخالفت با امت و تفرقه افكنى باز دارد؛و انى اءعيذك باالله من الشقايق. امام حسين (عليه السلام) در پاسخ نگاشتند: هر كه مردم را به سوى خدا فراخواند و خود كار شايسته انجام دهد و نيز بگويد: من از مسلمانانم و فرمانبردار خدا، با پروردگار و رسولش مخالفت نكرده است ؛لم يشاقق الله و رسوله من دعا الى الله عز و جل و قال اننى من المسلمين (٩٢) س.
در اين آيه ، فراخوانى مردم به سوى خدا- در حالى كه فرد ايمان و عمل صالح داشته ، و مسلمانى پايبند باشد- برترين سخنها (اءحسن القول ) دانسته شده است . امام حسين (عليه السلام) در اين تعبير كوتاه و رسا، رفتارش را همسو و هماهنگ با راه خدا و رسولش ارزيابى نمودند.
آنچه گذشت ، در كنار موارد و قراين ديگر، اين گمان را قويتر مى كند كه منطق ياد شده ، فراتر از نظر شخصى برخى افراد، و بلكه تفكر ناروايى بوده است كه از سوى امويان ، طراحى و ترويج شده بود، و آنان براى توجيه كار ناروايشان به به اين منطق استناد كرده بودند.
انعكاس اين تفكر در پاسخ امام حسين (عليه السلام) به نامه معاويه نيز آشكار است . حضرت در اين نامه نگاشتند: گفته اى كه به جان و دين خويش ‍ و امت بينديش و از تفرقه افكنى بپرهيز و مردم را به فتنه باز مگردان . (هان اى معاويه ) من فتنه اى بزرگتر از ولايت تو بر اين مردم نمى شناسم (٩٣) .
امويان ، براى اين سخنشان كه هر حركت و قيام در برابر حاكم وقت ، خروج از دين و كارى نارواست ، دليلى ارائه نمى كردند؛ گويا آنان شرايطى را براى مشروعيت حكومت حاكمان ، ضرورى نمى دانستند و تحقق هيچ گونه شايستگى را در حاكم وقت ضرورى نمى ديدند، حتى اگر فردى مانند يزيد باشد!
آرى در معارف بلند قرآنى براى آنان كه از راه و روش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و نيز راه مومنان خداباور و درست كردار، روى برتابند، فرجامى ناخجسته ، و سرانجامى ناخوشايند، ترسيم شده است ؛و من يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدى و يتبع غير سبيل المومنين نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصيرا (٩٤) .
با وجود اين ، كمترين هماهنگى و تشابه ميان اين جايگاه بلند و وضعيت موجود در آن روزگار وجود نداشت . شيوه حكومت و ماهيت كار طاغوتيان آن زمان ، با راه پسنديده خدا و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) كاملا ناسازگار بود. آن حكومت چنان از سيره رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) و شيوه الهى دور افتاده بود كه كوشش براى يافتن تشابه ميان آن و سيره رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كارى بس نابخردانه و بى نتيجه است .
تبليغ و گسترش تفكر يادشده ، سبب شد امام حسين (عليه السلام) از يك سو بر دورى انديشه و سيره خود از فساد و تفرقه افكنى تاءكيد نمايد و با استناد به برخى آيات ، معيار قرآنى انديشه و عملش را باز گويد؛ و از سوى ديگر، آلودگى و گمراهى امويان به همراهى با خود برانگيزاند كه جد بزرگوارش چنين فرمود: هر كه بر حاكم ستم پيشه نشورد، با او در جهنم همنشين خواهد بود (٩٥) .
اثر پذيرى كلام حاضران در كربلا از قرآنالف - پرستش خدا بر اساس((حرف))
امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا چند سخنرانى براى لشكر عمر سعد ايراد نمود. شمر، ميان يكى از سخنرانيها - شايد هراسناك از تاءسير كلام منطقى و روشنگرانه امام (عليه السلام) - نعره اى كشيد و گفت : او خدا را تنها با حرف مى پرستد و نمى داند چه مى گويد؛((هو يعبد الله على حرف ان كان يدرى ما يقول)). سخن نادرست شمر كه از انديشه كوتاه او ريشه گرفته بود، در قالب تلميح ، به اين آيه اشاره دارد كهو من الناس من يعبد الله على حرف فان اءصابه خير اطماءن به و ان اءصابته فتنه انقلب على وجهه خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين ا (٩٦) .
آيه يادشده ، بيانگر حال افراد سست عقيده اى است كه پرستش خدا و ايمان به او را، نه از سر اعتقاد، بلكه تنها به سبب همسويى با تاءمين تمايلات دنيايى خود بر گزيده اند و كمترين تعلق خاطرى به آن ندارند. كوچكترين آزمون و دشوارى ، انديشه آنان را بر هم مى ريزد و ساختمان نااستوار اعتقادشان را فرو مى كوبد. آنان در چنين هنگامى ، بى هيچ درنگ و ترديد، از دين روى برمى تابند و آن را از ياد مى برند. زيان در دنيا و خسران در آخرت ، بازتاب كار چنين افرادى است . شمر در سخنان نا درستش امام حسين (عليه السلام) را به گونه اى معرفى مى كند كه ديندارى آن حضرت ، حقيقى نيست و در موقعيتهاى دشوار از آن دست مى كشند و خدا را تنها در حال آسايش و رفاه مى پرستند!
هرچند نادرستى اين كلام گستاخانه ، بى نياز از تبيين است ، پاسخ استوار به آن را مى توان در كلام حبيب بن مظاهر يافت . او نيز با تكيه و اشاره به آيات ، در پاسخ بى شرمى شمر، چنين گفت : به خدا سوگند، هرگز خدا را نشناختى و با جان و دل به او ايمان نياوردى و او را بر((هفتاد حرف))پرستيده اى . آرى ، گواهى مى دهم كه تو سخنان حسين بن على (عليه السلام) را در نميابى و نمى فهمى كه او چه مى گويد؛ چرا اين گونه نباشد، در حالى كه خدا مهر بر قلب سياهت نهاده است ؛و الله انى لاراك تعبد الله على سبعين حرفا، و اءنا اءشهد اءنك صادق ما تدرى ما يقول ، قد طبع الله على قلبك. امام حسين (عليه السلام) پس از گفتگوى حبيب و شمر به سخنرانى خود ادامه دادند (٩٧) .
بخش نخست كلام حبيب ، اين است كه شمر به درستى ، خدا را نشناخته است و هيچ گونه ، اعتقاد استوار و نيز پايبندى به آموزه هاى دين ندارد و خود از دنياپر ستانى است كه دين دارى راستين و حقيقى را در پيش نگرفته است ، و مصداق روشن آيه اى است كه خود به آن اشاره نمود.
حبيب در بخش دوم سخنش ، چنين بيان داشته است كه شمر از آن رو كه بر دلش مهر نهاده شده است ، كلام امام حسين (عليه السلام) را در نمى يابد؛و اءنا اءشهد اءنك صادق ما تدرى ما يقول ، قد طبع الله على قلبك.
تصويرى كه حبيب از شخصيت شمر ترسيم مى كند، تصويرى است كه او كلام امام (عليه السلام) را در نمى يابد و هيچ گاه از روى اعتقاد، به دين و آموزه هاى آن باور نداشته و تمام وجودش غرق در تباهى و زيان است .
بخش پايانى سخنان كوتاه حبيب نيز به برخى آيات اشاره دارد و روح آن برگرفته از آموزه هاى ماندگار و انسان ساز قرآن است ؛ آياتى كه حال افراد گمراه و زيانكار را اين گونه وصف مى كند: برخى افراد به آن جهت كه ميان دنيا و آخرت ، زندگانى دنيايى را بر گزيده اند و دل و جان را يكسر در گرو آن داده اند، به ورطه گمراهى و كفر مى افتند و خدا نيز آنان را رهنمون نمى گردد و بر ديدگان و دل و گوش آنان مهر مى نهد و آنان در آخرت زيانكارند؛ذلك باءنهم استحبوا الحياه الدنيا على الاخره و اءن الله لا يهدى القوم الكافرين اءولئك الذين طبع الله على قلوبهم و سمعهم و اءبصارهم و اءولئك هم الغافلون لا جرم اءنهم فى الاخره هم الخاسرون (٩٨) .
پيوند ميان اين دو آيه و كلام حبيب روشن است . محور مشترك دو آيه ، تاءكيد بر نقش تخريبى دنيا خواهى است . اين ويژگى ، سبب مى شود تا دنياگرايان از سخن الهى و حق ، بگريزند و فروغ ضعيفى از ايمان كه در اين افراد هست نيز، با آزمون و دشوارى ، به خاموشى گرايد. چنين افرادى در دنيا گمراه و ناشنواى حقيقت ، و در آخرت زيانكارند.
ب - كلامى استوار از خطا پيشه اى گمراه
همان طور كه ياد شده ، استناد به قرآن از سوى هر دو اردوگاه حاضر در كربلا گزارش شده است . يكى از اين موارد را مى توان در اشارات موجود در كلام((نعمان بن بشير))، كار گزار اموى شهر كوفه ، يافت .
هنگامى كه مسلم بن عقيل ، آن سفير دلير و پاك نهاد سالار شهيدان (عليه السلام) به شهر كوفه وارد شد،((نعمان بشير))از سوى امويان به اداره امور مى پرداخت خبر رفت و آمد شيعيان به نزد مسلم و رواج كار او به گوش وى رسيد. او بر فراز منبر رفت و مردم از پراكنده نمودن جامعه بر حذر داشت و گفت : اى مردم ، من با كسى كه به پيكار با من بر نخيزد پيكار نخواهم كرد، اما اگر پيمان خود را با حاكمان جامعه ، زير پا نهيد و به مخلفت به حكومت بر خيزيد، در آن صورت به تندى با شما برخورد مى كنيم .
((عبد الله بن مسلم حزرمى))، يكى از مهره هاى نظام حق ستيز اموى ، پس ‍ از سخنان والى كوفه ، بر سياست او ايراد گرفت و خورده گيرانه چنين گفت : آن چه را مى نگرى جز با خشونت و تندى سامان نخواهد پذيرفت و سياست تو با دشمنانت سياست ناتوان و پاى مال شده گان است . نعمان در پاسخ او گفت : اگر در فرمانبردارى خدا ناتوان باشم برايم دوست داشتنى تر از آن است كه در نافرمانى او و ستم به بندگانش ، از توانمندان و زورمندان باشم ؛اءن اءكون من المستضعفين فى طاعه الله احب الى اءن اءكون من الاءعزين فى معصيه الله (٩٩) .
سخنان يادشده ، ريشه در معارف قرآنى دارد. در فرهنگ قرآن بر اين مطلب تاءكيد مى شود كه نيروى فرد توانمند، نبايد در خدمت باطل قرار گيرد و به كار نگرفتن قدرت براى تاءمين خواستها و اميال گناهكاران و سركشان ، شكر عملى نعمت توانايى و قدرت ، شمرده شده است .
نمونه اى از اين منطق در سخنان حضرت موسى (عليه السلام) آشكار است ؛ آن جا كه ايشان در برابر نعمتهاى الهى سپاسگزارانه گفت : خدايا به شكرانه نعمتهايى كه از آغاز تا كنون به من مرحمت كردى ، هرگز از مجرمان ، پشتيبانى نخواهم كرد و يار ستمكاران نخواهم بود، بلكه هميشه به يارى مظلومان و رنجديدگان خواهم شتافت ؛قال رب بما اءنعمت على فلن اءكون ظهيرا للمجرمين (١٠٠) .
سخن نعمان بن بشير، كلام استوارى است كه ممكن است به آيه يادشده ، اشاره داشته باشد. البته اين سخن ، هرگز به معناى ارايه چهره اى موجه از شخصيت نعمان نمى باشد؛ زيرا گزارشهاى تاريخى بر گمراهى او تاءكيد دارد و بيانگر آن است كه وى يكى از عناصر نقش آفرين در جريان كشته شدن عثمان بود، و در جنگ صفين همراه با معاويه در برابر حضرت على (عليه السلام) جنگيد. حكمرانى كوفه ، حمص و قضاوت در دمشق ، مناصب ديگرى است كه در حكومت اموى ، عهده دار بود. او پس از مرگ يزيد، با عبدالله بن زبير بيعت نمود (١٠١) . آنچه در اين باره بيان شده است ، تنها باز خوانى و تحليل ويژه يك گزارش در تاريخ كربلاست .
ج - چراغ درخشان هدايت
((برير بن خضير))، از قاريان نامدارى بود كه در اردوگاه حسينى حضور داشت . او متاءثر از فرامين قرآنى و سيره حسينى بر روشنگرى و موعظه دشمن تاءكيد داشت . از اين رو، در روز عاشورا از امام حسين (عليه السلام) اجازه خواست تا با دشمنان سخن بگويد (١٠٢) .
امام (عليه السلام) به او اجازه داد و او نيز به سوى دشمن رفت و سخن كوتاه و گويايش را چنين آغاز نمود: هان اى مردم ، به راستى خداى بلندمرتبه محمد را به حق برانگيخت تا مژده رسان و بيم دهنده باشد، و به اذن او، فراخواننده به سوى خدا، و چراغى تابناك باشد؛ان الله عز و جل بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا. آن گاه در ادامه به آنان گفت : حسين فرزند رسول خداست . به چه دليل آب را بر او بسته ايد و ميان فرات و او حائل شده ايد؟ با پاسخ ناروايى كه برخى افراد لشكر مخالف ، به كلام استوار برير دادند، سخنرانى او به صورت گفتگو و مجادله ، ادامه يافت (١٠٣) .
سخن برير كه به((سيد القراء))شهره بود، به اين دو آيه از سوره احزاب اشاره و تمليح دارد:يا اءيها النبى انا اءرسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا (١٠٤) . اين آيات ، بيانگر جايگاه و برخى ويژگيهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله )است . قرآن ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را فراخواننده به سوى خدا و چراغ تابناك و پرفروغ هدايت مى داند. برير نيز هوشمندانه با تكيه بر اين بيان قرآنى و يادآورى نسبت به ميان امام حسين (عليه السلام) و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به روشنگرى پرداخت و اميدوار بود كه دشمنان ، والايى و ارجمندى جايگاه و شخصيت امام (عليه السلام) را دريابند و رفتارى شايسته با ايشان كه فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله )و خود چراغ هدايت است ، در پيش گيرند.
د - راه رشد و سرافرازى
امام (عليه السلام) در پاين نامه به صران بصره ، مرقوم فرمودند: هان اى مردم ، سخنان خير خواهانه مرا بشنويد و ديد گاهم را به كار بنديد، تا شما را به سرافرازى و نيك بختى رهبرى كنم ؛تسمعوا قولى و تطيعوا اءمرى اءهدكم سبيل الرشاد (١٠٥) تعبيرى كه در پايان نامه امام آمده است به آيه اى از سوره غافر اشاره دارد. مومن آل فرعون به مردم چنين گفت : از من پيروى نماييد كه شما را به راه راست رهنمون گردم ؛و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اءهدكم سبيل الرشاد (١٠٦) در اين آيه ، نهفته است : نكته نخست ، هدايتگرى سيره مومن آل فرعون براى ديگران است ؛ زيرا پيروى از او پيروى از راه حضرت موسى (عليه السلام) است كه فرستاده خدا و مصداق صراط مستقيم است .
نكته ديگر، طعن زدن به سخن نادرست فرعون است كه در آيات پيشين ، اشاره شده بود. فرعون مى گفت :و ما اءهديكم الا سبيل الرشاد. سخن مومن آل فرعون ، خط بطلانى بر ادعاى نادرست فرعون بود.
امام حسين (عليه السلام) نيز سران بصره و ديگران را به پيروى از خود را راه هدايت دانست ؛ چرا اين گونه نباشد كه او فرزند رسول خدا و سيره او هماهنگ با سيره نبوى است . از سوى ديگر، اين جمله ، پرده از سخنان مزورانه يزيديان بر مى داشت ؛ همانان كه در تبليغات مسموم ، كار خويش را مطابق با آموزه هاى هدايتگر دين معرفى مى كردند، و سيره حسينى را خروج از دين مى دانستند!
نتيجه گيرىقرآن از آغاز نزول ، به سبب بلندى معنا و رسايى آوا، تاءثير عميقى بر اسلوب بيانى عرب زبانان نهاد، به گونه اى كه الفتى شيرين با ادبيات قرآن برقرار كردند. نمونه اى از اثرپذيرى از قرآن را در دهه ششم تاريخ اسلام و در حماسه عاشورا مى بينيم . هرچند ويژگى ياد شده ، با كميتى بيشتر و كيفتى برتر، در كلام حسين ابن على (عليه السلام) و يارانش رخ نموده است ، معارضان امام (عليه السلام) نيز ميان سخنانشان ، با اهداف مختلف ، از آيات بهره مى گرفتند. اين همه ،بر ضرورت تاءمل و درنگ افزونتر در رفتارشناسى معارضان سالار شهيدان (عليه السلام) تاءكيد مى نمايد.
فصل ٣ : تفسير قرآن در حماسه حسينىدانش تفسير از رشته هاى مهم علوم اسلامى است كه در آن با تكيه بر ابزار و شيوه هاى گوناگون ، مراد آيات ، تبيين مى شود. ميان روشهاى تفسير،((تفسير قرآن به قرآن))از بهترين شيوه هايى دانسته شده است كه در آن ، هر آيه با تدبير در ساير آيات و بهره گيرى از آنها تفسير مى شود.
بر اساس نتيجه پژوهشها، به كارگيرى اين روش پيشينه اى دراز دارد و از شيوه هاى تفسيرى اهل بيت (عليه السلام) محسوب مى گردد.
امام حسين (عليه السلام) نيز همانند ديگر معصومان (عليه السلام) كه آگاهان به قرآنند، از اين روش استفاده نموده و به تبيين مراد آيات پرداخته است . نمونه اى را در پاسخ امام (عليه السلام) به مردم بصره مى يابيم ؛ آن جا كه برخى از بصريان از محضرشان خواستند تا معناى((صمد))را بيان نمايد، امام (عليه السلام) در پاسخ نگاشتند: خداى سبحان((صمد))را در كتابش تفسير نموده است (١٠٧) ....
افزون بر روايات تفسيرى كه از امام حسين (عليه السلام) گزارش شده است ، (١٠٨) در حماسه حسينى نيز نمونه اى از تفسير امام (عليه السلام ) و به كارگيرى شيوه تفسير قرآن به قرآن را مى توان ديد. زمانى كه امام حسين (عليه السلام) به منزلگاه((ثعلبيه))رسيدند، فردى به نام((بشر بن غالب))به محضر ايشان رسيد و گفت : اى فرزند رسول گرامى ، مرا از اين سخن خدا آگاه ساز كه فرموده است :يوم تدعوا كل اناس ‍ بامهم . (١٠٩)امام (عليه السلام) در پاسخى كوتاه و جامع ، چنين فرمود: پيشوايان دو گونه اند: پيشوايى كه ديگران را به هدايت فرا مى خواند و گروهى از او مى پذيرند؛ و يا پيشوايى كه مردم را به گمراهى دعوت مى كند و عده اى دعوت او را اجابت مى نمايد. آنان در بهشت و اينان در دوزخند، چنان كه خداوند مى فرمايد:فريق فى الجنه و فريق فى السعير (١١٠) . (١١١)امام با تكيه بر آيه اى از سوره شورى به تبيين و تفسير آيه مذكور كه در سوره اسراء است ، پرداختند. جز آنچه ياد شد، دسترسى به نمونه ديگرى از تفسير قرآن از سوى امام حسين (عليه السلام) در حادثه كربلا ممكن نشد، اما نبايد از ياد برد كه تمام رفتار و گفتار آن امام براساس معارف بلند قرآن مى باشد و گفتار و رفتار ايشان تفسير عملى اين كتاب آسمانى است .
فصل ٤: حضور نمادين قرآن در حماسه حسينىيكى از گونه هاى تجلى قرآن در حماسه حسينى ،((حضور نمادين))آن در كربلاست . واژه((نماد))و مشتقات آن در حوزه دانشها و فنون مختلف ، به معانى گوناگون به كار گرفته مى شود. اصطلاح ،((حضور نمادين))در نوشتار حاضر به مواردى از رويدادهاى حادثه كربلا اشاره دارد كه در آن ، قرآن - بدون مد نظر بودن آيه و يا پيام ويژه اى از آن - چونان امرى محترم و مقدس ، مطرح مى باشد.
در اين مورد آشنايى با قرآن ، انس با قرآن ، تلاوت قرآن ، حفظ قرآن و ديگر امور مرتبط با آن ، همگى ، امور محترم و ارزشمند شمرده مى شود و هر گونه رفتار و گفتار كه با وجه تقدس قرآن هماهنگ نباشد، مردود است .
اين دسته از رويدادها را مى توان در دو بخش ارايه نمود: در بخش نخست ، حضور نمادين قرآن در گفتار و رفتار امام حسين (عليه السلام) باز خوانى مى شود؛ و در دومين بخش ، حضور نمادين قرآن در گفتار و رفتار ياران امام (عليه السلام) كه پاكبازانى دلير و شايستگانى بى مانند بودند، گزارش ‍ مى گردد.
حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام)همان گونه كه پيشتر ياد شد، در متون گزارش شده از حماسه عاشورا، موارد فراوانى از حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام) ديده مى شود. اين گزارشها به لحاظ زمانى ، حوادث پيش از رسيدن كاروان حسينى به كربلا، و بعد از آن در بر مى گيرد. به همين جهت و نيز ضرورت نظام مند نمودن موارد گزارش شده ، مطالب بخش نخست در دو قسمت ارايه مى گردد.
حضور نمادين قرآن و امام حسين (عليه السلام) پيش از رسيدن به كربلاالف - قرائت قرآن
يكى از افرادى كه در مسير مكه به كربلا امام حسين (عليه السلام) را ملاقات نموده ، ديدارش را چنين گزارش كرده است : خيمه هايى ديدم كه در بيابان برپا شده بود. پرسيدم صاحب اين خيمه هاكيست ؟ گفتند: اين خيمه ها از آن حسين (عليه السلام) است . نزدش رفتم . مردى را ديدم كه قرآن مى خواند و اشك بر گونه هاو محاسنش سرازير بود؛فاذا شيخ يقراء القرآن ، قال : و الدموع تسيل على خديه و لحيته. گفتم : اى فرزند رسول خدا، پدر و مادرم فدايت ! چه شد كه در اين ديار كه كسى در آن نيست ، اقامت گزيديد؟ گفت : اين ، نامه هايى است كه كوفيان به من نگاشتند و من آنان را جز كشنده خويش نمى بينيم ! پس از دست يازبدن به قتل من است كه پاس مقدسات الهى و حرمتهاى آن شكسته مى شود (١١٢) .
امام حسين (عليه السلام) در برخى نامه ها بر جايگاه والا و نقش اساسى قرآن در حاكميت جامعه اسلامى اشاره كرده ، و فردى را شايسته امامت دانسته اند كه اساس حكومت و مديريتش بر معارف و آموزه هاى بلند قرآنى ، استوار باشد.

۴
تجلى قرآن در حماسه عاشورا

ايشان در پاسخ نامه كوفيان نگاشتند: تمام آنچه را در نامه هايتان بيان كرديد، دريافتم . سخن بزرگانتان اين بود كه ما، امام و رهبرى نداريم ، تو به سوى ما بيا تا خدا به وسيله تو ما را به شيوه درست و در مسير هدايت ، گرد آورد. به بيا تا جانم سوگند، امام نيست مگر آن كسى كه به كتاب الهى عمل كند و بدان پايبند باشد؛فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب (١١٣) . همچنين امام حسين (عليه السلام) در نامه اى به مردم و بزرگان شهر بصره ، دعوتش در اين نهضت را بر اساس كتاب الهى دانستند و چنين نگاشتند: اينك سفيرى را به همراه پيامم به سويتان مى فرستم و شما را به كتاب پرشكوه خدا و راه رسم انسان ساز پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) فرا مى خواند؛و اءنا ادعوكم الى كتاب الله و سنه نبى (صلى الله عليه و آله ). (١١٤) در اين موارد امام (عليه السلام) آشكار ضرورت هماهنگى رفتار حاكم اسلامى با قرآن را يادآور شده اند.
حضور نمادين قرآن و اما حسين (عليه السلام) پس از رسيدن به كربلابا تكيه بر گزارش هاى تاريخى ، مى توان گفت كه ادله و قراين فراوانى فراروى امام حسين (عليه السلام) و يارانش بود كه به آنان گوشزد مى كرد؛ نزديك شدن به سرزمين كربلا، حوادث فرجامين زندگيشان را رقم خواهد زد. شگفتا كه آنان هر چه به پايان زندگى خود نزديكتر مى شدند، استواريشان افزونتر مى گشت و غلاقه آنان به امور معنوى از جمله تلاوت قرآن ، فزونى مى يافت . نمومه هايى از اين گزارشها در پى مى آيد.
الف - عشق به تلاوت قرآن
عصر روز نهم محرم ، پس از شروع جنب و جوش در لشكر عمر سعد كه نشان از تصميم جديد آنان داشت ، امام حسين (عليه السلام)، برادر رشيدش را براى به دست آوردن آگاهى دقيق به سوى سپاه دشمن گسيل داشت . حضرت عباس به همراه بيست نفر سپاه اموى آمد و از برنامه تازه آنان پرسيد. گفتند: دستور امير رسيده است تا كار را تمام كنيم . عباس از آن خواست تا در اين كار شتاب نورزند تا نزد امام (عليه السلام) رود و اين پيام را به ايشان برساند. امام حسين (عليه السلام) پس از آگاهى از نقشه دشمن فرمود: عباس من اينك سوى دشمن برو و اگر توانستى هجومشان را تا بامداد فردا به تاءخير انداز و شرارتشان را امشب از ما بازدار، بدان اميد كه جبين بر آستان ربوبى نهيم و از او آمرزش طلبيم . خدا خود مى داند كه من ، چقدر نماز و خواندن كتابش را دوست دارم و شيفته دعا و نيايش بسيار و آمرزش خواهى از اويم ؛فهو يعلم اءنى قد احب الطلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار. (١١٥)همچنين در برخى منابع به نقل از حضرت زينب (عليها السلام ) گزارش ‍ شده است : شب دهم محرم از خيمه خود خارج شدم تا از بردار بزرگوارم و يارانش خبر گيرم . در خيمه اى كه براى امام افراشته بودند، به محضرش ‍ رسيدم . ايشان تنها نشسته بودند و با خدا نجوا مى كردند و قرآن مى خواندند. (١١٦)بلندى روح و عزت نفس امام حسين (عليه السلام) و پستى و نامردى لشكريان دشمن ، امرى روشن و بى نياز از استدلال است . اما به راستى چرا امام حسين (عليه السلام) در عصر روز نهم محرم ، با آن كج انديشان دنيازده و دون مايگان سست اراده ، چنين در خواستى را در ميان گذاشت و از آنان خواست تا نبرد را، يك شب ، به تاءخير اندازند و ايشان فرصت مناجات و تلاوت قرآن داشته باشند.
آيا اين همه ، نشانگر جايگاه والاى قرآن نزد امام حسين (عليه السلام) و بيانگر دلبستگى و انس به قرآن نيست ؟ انسى كه در كلام محمد بن حنيفه چنين بازگو شده است : حسين بن على (عليه السلام) در خردسالى پيش از آن كه زبان آموزد و سخن بگويد، آيات وحى را تلاوت مى نمود؛و قراء الوحى قبل اءن ينطق. (١١٧)ب - نعمت بزرگ آگاهى از قرآن
در نظر انسان ژرف نگر و حق مدار، آگاهى از معارف قرآن و آشنايى با آن ، نعمت بزرگى است كه بايد همواره خدا را بر آن ستود. چنين كسانى به درستى دريافته اند كه اگر آگاهى از معارف قرآن با فهم معارف و عمل به آموزه هاى آن همراه گردد، به كاميابى در دنيا و سعادت در عقبى ، فرجام مى پذيرد. نمونه اى برجسته از اين ديدگاه در سخنان امام حسين (عليه السلام) منعكس شده است .
امام سجاد (عليه السلام) سخنان شب عاشوراى سالار شهيدان (عليه السلام) را چنين گزارش نموده اند: پدر بزرگوارم رو به اصحاب ، چنين فرمود: خداى بى همتا و بلند مرتبه را با بهترين و نيكوترين ستايش ها مى ستايم و او را در خوشى و آسايش ، و رنج و سختى سپاس مى گويم . خدايا تو را سپاس كه به ما خاندان پيامبر، نعمت رسالت ارزانى داشتى و با نبوت ، كرامت بخشيدى و به ما قرآن را آموختى ؛اللهم انى اءحمدك على اءن اءكرمنا بالنبوه و علمتنا القرآن . (١١٨)ج - قرآن به دست برابر دشمن
افزون بر دو مورد ياد شده ، برخى از گزارشها بيان مى كند كه امام حسين (عليه السلام) در روز عاشورا قرآن به دست ، در برابر لشكر دشمن حاضر شد. (١١٩) اين خود نمونه ديگرى از حضور نمادين قرآن در كربلاست . (١٢٠)راستى ، همراه داشتن قرآن در چنان لحظات دشوار و پر التهاب ، بيانگر چه تفكر و نماد كدام انديشه است ؟ شايد بتوان پاسخ اين پرسش را در كلام استاد جوادى آملى - حفظ الله و اءبقاه - يافت ؛ آن جا كه ايشان حركت امام حسين (عليه السلام) را به دور از خونريزى و فساد - كه دو آموزه تعالى بخش قرآن است - دانسته و چنين نگاشته اند:
((سالار شهيدان هرگز در انديشه كشتار و خويريزى نبود. هدف اصلى آن حضرت آگاهى بخشيدن به مردم بود. به همين دليل بارها با سپاهيان((عمر سعد))به اتمام حجت پرداخت ؛ گاه قرآن به دست ، بى سلاح و جامه نبرد، به ميان آنان رفته ...)). (١٢١) ياران امام حسين (عليه السلام) و حضور نمادين قرآنبى ترديد، حماسه حسينى از تابناكترين حماسه هايى است كه در تاريخ ، پديد آمده است . درخشندگى اين حماسه ، در كنار عواملى مانند رهبرى فوق العاده امام حسين (عليه السلام)، نتيجه حضور و ايفاى نقش سربازان لايق آن حضرت مى باشد؛ شايستگانى كه با شاگردى در محضر معارف بلند قرآن و همراهى بى دريغ با كاروان حسينى به آن همه والايى بار يافتند كه امام حسين (عليه السلام) در وصفشان چنين فرمود: همانا من يارانى با وفاتر و برتر از يارانم نمى شناسم ؛فانى لا اءعلم اءصحابا اءولى و لا خيرا من اءصحابى. (١٢٢) اين تعبير، بالاترين مدال افتخار براى آن پاكبازان عرش ‍ اشيان ، و بهترين گواه بر نقش آفرينى بى مانندشان در كربلاست .
در رفتار ئ گفتار آن شاگردان شايسته مكتب حسين (عليه السلام)، نمونه هايى از حضور نمادين قرآن گزارش شده است كه در اين جا بدان پرداخته مى شود. در آغاز به حضور نمادين قرآن در سخنان و استدلالهاى ايشان اشاره اى مى كنيم و در دنبال ، به باز خوانى گزارشهايى مى پردازيم كه بيانگر حضور حافظان و قاريان قرآن در كربلاست .
حضور نمادين قرآن در سخنان ياران امام حسين (عليه السلام)الف - سخنان بانويى دانا
پس از روز دهم محرم سال شصت و يك هجرى ، حضرت زينب (عليها السلام ) با پايدارى و سخنرانيهاى عالمانه اش ، نقش محورى و بنيادينى را در تبيين و تبليغ پيام سالار شهيدان بر عهده گرفت . معارف بلند قرآنى ، شالوده سخنان دختر دانا و آگاه على بن ابى طالب (عليه السلام) را تشكيل مى داد.
حضرت زينب (عليها السلام ) كه انسى پيوسته با قرآن داشت و تعبير((عالمه غير معلمه))در وصف ايشان است ، جمله اى كوتاه و جامع در پاسخ به سخنان جاهلانه و گستاخانه يزيد بيان نمود و در آن از انتساب و ارتباط اهل بيت (عليه السلام) با قرآن اين چنين به بزرگى و همراه با افتخار ياد كرد:فو الله الذى شرفنا بالوحى و الكتاب ، و النبوه و الانتخاب ، لا تدرك اءمدنا، و لا تبلغ غايتنا، و لا تمحو ذكرنا. (١٢٣) افتخار نمودن آن بانوى بزرگوار به شرافت((دريافت وحى و قرآن))، نمونه اى از حضور نمادين قرآن در كلام همراهان امام حسين (عليه السلام) است .
دخت على ، خاست چه غرنده شير كرد زبون ، مكر سپهر اثير (١٢٤) داد همى پاسخ آن كج نهاد كى به خلافت شده مغرور و شاد كشتى اگر سبط رسول خدا مى نتوان كشت چراغ هدى عزت ما، دولت قرآن حق خوار نگردد ز تو، يا ابن الطلق سفله تويى ، مير و سر افراز ما خار تويى ، صاحب اعزاز ما ((حكيم الهى قمشه اى))
ب - كلام سفير شايسته
((مسلم بن عقيل))، از ياران شايسته امام حسين (عليه السلام) بود. ليافت اين سرباز آگاه و دلير را مى توان از واگذارى آغازين ماءموريت حماسه حسينى به وى دريافت . افزون بر اين ، درنگ در رفتار و گفتار او، انديشه متعالى و تفكر متاءثر از قرآن او را آشكار مى سازد.
نمونه اى از حضور((نمادين قرآن))را مى توان در فراخوانى مردم به احكام و معارف قرآن كه در ميان سخنان مسلم با عبيدالله بن زياد آمده است ، ملاحضه كرد. عبيدالله بن زياد به مسلم گفت : هان اى فرزند عقيل ، كار مردم به خوبى تدبير مى شد و همه يكدل و يكپارچه بودند. تو به شهر آنان آمدى و بذر اختلاف را مياناشان افكندى ، و جمعيتشان را پريشان نمودى . راستى اين چه كارى بود كه از تو سرزد؟
مسلم در پاسخ گفت : هرگز چنين نيست ! من خود نيامدم ، بلكه مردم اين شهر بر اين باورند كه پدرت ، شايستگانشان را كشت و سيلاب خون در زمين جارى نمود و شيوه اى چون قيصر و كسرى در پيش گرفت . (١٢٥) اينان دعوتمان نمودند تا به اين جا آييم و عدل و داد را استوار سازيم و مردم را به پيروى از حكم كتاب الهى فراخوانيم ؛و ندعو الى حكم الكتاب (١٢٦) . در بيان روشن مسلم بن عقيل (رحمه الله ) مبناى دعوت امام حسين (عليه السلام) براساس حكم خدا استوار است .
ج - سخنان روشنگرانه زهير بن قين
حسين بن على (عليه السلام) و همراهانش همواره مردم را با حكمت و اندرز نيكو، به سوى پروردگار فرا مى خواندند. آنان با تمام وجود به اين آيه پايبند بودند:ادع الى سبيل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن. (١٢٧)((زهير بن فين))نيز مانند ديگر لشكريان سپاه نور در روز عاشورا براى كوفيان ، آن سياه دلان غفلتزده ، سخنرانى روشنگرانه اى ايراد كرد و آنان را به يارى امام حسين (عليه السلام) فراخواند و از زشتى كارشان ، آگاه و از فرجام شوم آن بيم داد. لشكر دشمن او را دشنام دادند و عبيدالله و پدرش را ستودند و زهير را تهديد نمودند. با اين همه ، زهير به سخنان خير خواهانه و منطقى خود ادامه داد.
در اين ميان ، شمر تيرى به سوى او افكند و گستاخانه گفت : خدا خاموشت كند كه با زياده گويى ات ما را خسته نمودى . زهير در پاسخ ، بدو گفت : روى سخنم با تو نيست . به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو دو آيه از كتاب خدا را به خوبى بدانى ؛والله ما اءظنك تحكم من كتاب الله آيتين. (١٢٨)حضور((نمادين قرآن))در سخن زهير روشن است . او شمر را از آن رو مخاطب خود نمى داند كه وى كمترين آشنايى و اعتقادى به معارف بلند قرآن ندارد. آرى ، سخنان زهير كه الهام گرفته از آموزه هاى قرآن است ، براى افرادى مانند شمر سودمند نخواهد بود؛ چرا كه قرآن خود چنين فرموده است :و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا. (١٢٩) حضور حافظان و قاريان قرآنبرخى از ياران امام حسين (عليه السلام) استادان تلاوت قرآن بودند و از آنان با عنوان((سيد القراء))ياد مى شد. حضور آنان در ارودگاه حسينى ، تجسم حضور نمادين قرآن را براى حاضران در پى داشت .
الف - برير بن خضير
((برير بن خضير))يكى از قرآن دوستان و قاريان نامدار حاضر در حماسه حسينى است . مرحوم سيد محسن امين (رحمه الله ) درباره او نوشته است :برير بن خضير الهمدانى و كان زاهدا عابدا و كان اءقراء اءهل زمانه و كان يقال له سيد القراء. (١٣٠)بر جستگى وصف ياد شده در پاره اى از گزارشهاى ديگر نيز آشكار است . به اين گزارش بنگريد:((كعب بن جابر))يكى از لشكريان عمر سعد بود كه در شهادت برير، آن راد مرد دلير، نقش داشت . هنگامى كه پس از پايان حادثه كربلا به منزل بر گشت ، زنش يا خواهرش به او چنين گفت : آيا بر ضد فرزند گرانمايه فاطمه (عليها السلام ) شمشير كشيدى و سرور تلاوت كنندگان گوفه ،((برير))را به شهادت رساندى ؟ راستى ، جنايتى بزرگ كردى ! به خدا سوگند هرگز با تو سخن نخواهم گفت ؛اءعنت على((ابن فاطمه ! و قتلت سيد القراء!؟ لقد اءتيت عظيما من الاءمر، والله لا اكلمك من راءسبى كلمه اءبدا. (١٣١)ب - حبيب بن مظاهر
((حبيب بن مظاهر))، يكى ديگر از چهره هاى نامدار قرآنى كربلاست كه در حماسه حسينى ، تجسم بخش حضور نمادين قرآن است . برخى منابع ، نام او را در فهرست كسانى نگاشته اند كه عارفانه به تدبر در قرآن پرداخته و عاشقانه در يك شب ، قرائت آن را به پايان مى بردند:و قال الحسين : يرحمك الله يا حبيب لقد كنت تختم القرآن فى ليله واحده و اءنت فاضل . (١٣٢)ج - آزاده اى بلند همت
در ميان فهرست شهيدان كربلا نام غلامى به چشم مى آيد كه ترك نژاد است . به گمان مرحوم سماوى ، نام دقيق او((واضح التركى))است و آزاد شده((حرث مذحجى سلمانى))است . (١٣٣)برخى منابع ، اين غلام غيور و آزاد مرد بلند همت را چنين وصف كرده اند:غلام تركى كان للحسين (عليه السلام) و كان قارئا للقرآن (١٣٤)حضور اين افراد قرآن آشناى معاد باور، در كربلاست كه براى حاضران حماسه حسينى و خوانندگان تاريخ ، تجسم نمادين قرآن را تداعى مى نمايد.
اكنون عنان قلم را به بيان استاد محقق و عالم ژرف نگر، شهيد مطهرى ، مى سپاريم و تبيين زيبايش را از هنگام شهادت اين يار پاك باخته حسين بن على (عليه السلام) در كربلا مى نگريم :
((كسانى كه اباعبدالله (عليه السلام)، خود را بر بالين آنان رسانده است ، عده معدودى هستند. يكى از آنها غلام رومى است - ترك هم گفته اند - وقتى از روى اسب افتاد، اباعبدالله (عليه السلام) (عليه السلام)، خودشان را بر بالين او رساندند. اين جا ديگر منظره ، فوق العاده عجيب است . در حالى كه اين غلام بيهوش بود و روى چشمهايش را خون گرفته بود، اباعبدالله (عليه السلام) سر او را روى زانوى خودشان قرار دادند و بعد با دست خود خونها را از صورت و از جلوى چشمانش پاك كردند. در اين بين بود كه غلام به حال آمد، نگاهى به اباعبدالله (عليه السلام) كرد و تبسمى نمود.
اباعبدالله (عليه السلام) صورتشان را بر صورت اين غلام گذاشتند. اين ديگر منحصر به همين غلام است و على اكبر؛ درباره كس ديگرى تاريخ ، چنين چيزى را ننوشته است ؛و وضع خده على خده؛ صورت خود را بر صورت او گذاشت . او آن چنان خوشحال شد كه تبسم كرد. سرش به دامن حسين بود كه جان آفرين تسليم كرد)). (١٣٥) بخش دوم : تجلى قرآن در رفتار نقش آفرينان كربلا فصل ١: ذكر و ياد خدا در اردوگاه حسينىپيوند رزمندگان حماسه حسينى با قرآن تنها در حوزه گفتار آنان محدود نگشته است ، بلكه قلمرو رفتار ايشان را نيز در بر مى گيرد. پيوند رفتار حاضران در اردوگاه حسينى با قرآن ، زوايه ديگرى از بعد قرآنى حماسه عاشورا را رقم مى زند.
اهميت اين زاويه ، از بعد حماسه عاشورا از بخش پيشين افزونتر است ؛ چه در اين عرصه ، معارف بلند قرآنى به تجسم مى رسد و آموزه هاى ژرف آن به بار مى نشيند؛ به ديگر سخن ، معارف قرآن ، سرچشمه اصلى رفتار اردوگاه حسينى - به ويژه امام حسين (عليه السلام) - را نشان مى دهد، و در پرتو آشنايى با اين زاويه از بعد قرآنى كربلا مى توان تا حد زيادى ، تحليل كامل و درستى از رفتار امام (عليه السلام) و يارانش را به دست داد. همچنان كه از رهگذر آشنايى با اين بعد، آگاهى از تفسير آيات مرتبط با اين حماسه ، آسان مى گردد؛ تفسيرى كه تنها به شرح و تبيين واژگانى آيات نپرداخته است ، بلكه تجسم روشن و واضحى از آيات را پديدار مى سازد.
نمونه اى از باز گويى پيوند امام حسين (عليه السلام) و قرآن در سخنان سيد قطب بيان شده است . و او در تفسير آيهانا لننصر رسلنا و الذين آمنوا فى الحياه الدنيا (١٣٦) ، در نهضت امام حسين (عليه السلام) نشان مى دهد و ياد آور مى شود:
هر چند ممكن است برخى چنين پندارد كه امام حسين (عليه السلام) و يارانش مغلوب جبهه مقابل شدند، با تاءمل روشن مى شود كه ايشان به اهداف ناب خود دست يافتند و با جانفشانى خود، دين را احيا كردند و روحى تازه در كالبد افسرده جامعه اسلامى دميدند. اين همه ، رهاورد كوشش ايشان و نصرت الهى ؛ نصرتى كه در دنيا نصيب رسولان و مؤمنان مى گردد. (١٣٧)در حقيقت ، سيد قطب ، نهضت حسينى را مفسر و مبين آيه ياد شده معرفى مى كند. همچنين اين پيوند از نگاه اقبال لاهورى نيز پوشيده نمانده است . او رفتار امام (عليه السلام) را تفسير سيره انبيا و همسوى با آن ارزيابى نموده و آشنايى با برخى اسرار قرآنى را با شناخت و تاءمل در نهضت حسينى ، امكان پذير دانسته است :
هر كه پيمان با هو المجود بست گردنش از بند هر معبود رست آن امام عاشقان ، پور بتول سرو آزادى ز بستان رسول سير ابراهيم و اسماعيل بود يعنى آن اجمال را تفصيل بود رمز قرآن از حسين اموختيم ز آتش او شعله ها اندوختيم . از آنچه گفته شد، روشن مى شود كه رفتار اردوگاه حسينى همسو با معارف قرآنى است ، تا آن جا كه تاءمل در نهضت حسينى ، تفسير و تبيين آيات قرآن را به دنبال دارد و درنگ در آيات ، آبشخور رفتار اين اردوگاه را مى نمايند. از اين رو، تحليل كامل رفتار آنان به كمك قرآن ، ممكن است و در پرتو رفتار ايشان نمونه عينى و مصداقى آيات ، هويدا مى گردد.
ذكر و ياد خدا در قرآن((ذكر))، در لغت به معناى ياد كردن و ياد آوردن است ، و در ادبيات دينى ، بيانگر ياد نمودن خداوند و صفات و نعمتهاى الهى است . گسترده معناى قرآنى اين واژه تنها به ذكر زبانى محدود نمى شود، بلكه ياد آورى قلبى و نيز ذكر پس از نسيان ، و ادامه و استمرار آن را شامل مى شود (١٣٨) . استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره گفته اند:
((ذكر خدا امرى قلبى است و ذكر زبانى از آن جهت كه سبب به وجود آمدن اين امر قلبى مى شود، ذكر شمرده شده است)). (١٣٩)قرآن كريم ، ذكر را مايه آرامش قلب مى داند. آرامش بخشى ياد خداوند براى انسان ، بدان جهت است كه از يك سو خداوند، آفريننده هستى و مدبر آن است و بازگشت تمام كارها به سوى اوست ؛ هر آنچه بخواهد با حكمت و قدرت مطلقش ، انجام مى دهد و قدرتى بالاتر از او وجود ندارد، و از سوى ديگر انسان در فراز و فرود زندگى ، حوداثى در پيش رو دارد كه او نگران مى سازد و ناآگاهى از برخى امور و ناتوانى از انجام بعضى كارها بدين نگرانى مى افزايد. او براى تدبير مناسب در برابر حوادث و امور ياد شده در تكاپوى يافتن تكيه گاهى استوار است تا با تكيه بدان بر انبوه مشكلات چيره شود و در اين ميدان ، گوى سعادت را بربايد. ياد خداوند كه آفريننده هستى و مدبر امور است ، آرام بخش ترين ذكرها براى قلب نگران بشر خواهد بود.
علامه طباطبايى (رحمه الله )اءلا بذكر الله تطمئن القلوب (١٤٠) چنين نگاشته است : اين عبارت از آيه ، تنبيهى است براى مردم كه متوجه پروردگار خود بشوند و با ياد او دلهاى خود را آرامش بخشند؛ چون آدمى در زندگى خود، هدفى جز رستگارى و رسيدن به سعادت و نعمت ندارد، و چه بسا برخورد ناگهانى با شقاوت و نعمت است كه او را بيمناك مى سازد. اما تنها سببى كه سعادت ، شقاوت ، نعمت و نقمت به دست آن است ، همان خداى سبحان مى باشد؛ چون بازگشت همه امور به اوست و اوست كه فوق بندگان و قاهر بر آنان و فعال ما يشاء و ولى مؤمنان و پناهندگان به اوست .
پس ياد او براى آن كه اسير حوادث است و همواره در جستجوى ركن و ثيقى است كه سعادت او را ضمانت كند، مايه انبساط و آرامش است ، آن گونه كه نوشدارو، مايه راحتى و آرامش مار گزيده ؛ چه همان طور كه مار گزيده به نوشدارو اعتماد مى كند و خود را به آن مى رساند، و پس از استعمال آن ، لحظه به لحظه احساس نشاط، سلامتى و عافيت مى كند، آدمى نيز از ياد خدا چنين احساسى را مى نمايد. بنابراين ، هر قلبى (به طورى كه جمع محلى به الف و لام - القلوب - افاده مى كند) با ذكر خدا اطمينان مى يابد. اين معنا حكمى است عمومى كه هيچ قلبى از آن مستثنا نيست ، مگر كه قلب آدمى ، به جايى برسد كه بر اثر از دست دادن بصيرت و رشدش ، ديگر نتوان آن را قلب ناميد. (١٤١)با استناد به آنچه گذشت ، مى توان گفت ، ذكر و ياد خدا تاءمين كننده يكى از نيازهاى اصيل و جدى بشر (يعنى آرامش ) مى باشد. شايد به همين جهت است كه در فرهنگ و همگان بدان دعوت شده اند و انجام آن ، در زمان و مكان معين ، محصور نشده بلكه پرداختن به هر مقدار از ذكر در هر زمانى مطلوب دانسته شده است .
خداوند به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد تا او را بامداد و شامگاه ياد آورد:و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول بالعدو و الآصال (١٤٢) ، و نيز همه مومنان (نه گروهى ويژه ) را به ذكر فراوان خداوند فرا مى خواند:يا ايها الذين آمنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا (١٤٣) ؛ در آيه ديگر مؤمنان چنين وصف شده اند كه ايستاده ، نشسته و در حالى كه آرميده اند، خدا را ياد مى نمايد:الذين يذكرون الله قياما و قعدوا و على جنوبهم (١٤٤) .
هر چند ذكر خدا در هر حال و به مقدار، مطلوب است ، ضرورت تمسك به اين موهبت الهى در برخى عرصه ها مانند هنگامه رويارويى با لشكر كفر و تباهى ، و زمان نبرد با دشمن ، افزايش مى يابد؛ زيرا در اين عرصه هاست كه دشواريها و تلخيها بى پرده و نمايان رخ مى نمايد و آرامش دل را بر هم مى زند و آن را به ميدان هجوم افكار و انديشه هاى نه چندان خويشايند، بدل مى سازد.
خداوند متعال ، هنگامى كه حضرت موسى (عليه السلام) و برادرش را براى رويارويى با فرعون به سوى او گسيل داشت ، از آنان خواست كه هيچ گاه در ذكر او كوتاهى و سستى به خود راه ندهند:اذهب اءنت و اءخوك بآياتى و لا تينا فى ذكرى، (١٤٥) و نيز در سوره انفال ، تمام مؤمنان را به هنگام رويارويى با دشمن ، به ذكر زياد توصيه مى نمايد:يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئه فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (١٤٦)چكيده سخن آن كه ، در معارف قرآنى ، ذكر الهى مايه آرامش قلب دانسته شده است و پرداختن به آن سوى همگان و در هر زمان و مكان ، پسنديده است و توجه مضاعف به آن در عرصه هاى حساس مانند نبرد با دشمن ، تاءكيد شده است .
ذكر و ياد خدا در كربلااكنون با توجه به آنچه گذشت ، و به هدف يافتن نمونه هاى عينى آيات ياد شده ، نگاهى به كربلا مى اندازيم و جلوه هاى ذكر و آثار آن را بررسى مى كنيم ؛ چرا كه كربلا، تنها، آوردگاه سپاه نور و ظلمت در نيم روز عاشوراى سال شصت و يك هجرى نيست ، بلكه از يك سو، تجسم بخش آموزه هاى بلند اسلام و از سوى ديگر، رسوا كننده زشتيهاى كفر، ظلمت ، نفاق و دنياپرستى است . (١٤٧)به راستى آيا نمونه اى نمايانتر از حالات امام (عليه السلام) و يارانش براى نمايش قدرت بى مانند ذكر الهى و آرامش بخشى آن مى توان يافت ؟ آرامشى كه با آن امام حسين (عليه السلام) و يارانش در مقابل انبوه اندوه و ناملايمات ، چون كوه پايدار ماندند و ترس و اضطراب در برابرشان به زانو در آمد. اين تعبير را كه يكى از راويان لشكر دشمن بيان كرده است بنگريد: به خدا قسم هرگز كسى را نديده بودم كه سپاه دشمن را احاطه كرده ، و فرزندان ، اهل بيت و اصحاب او كشته شده باشند، با اين حال ، قويدل تر و نيرومندتر از حسين (عليه السلام) بوده باشد!
هر چه بر وى سخت گير گشتى نبرد رخ ز شوقش ، سرختر گشتى چو ورد آرى آرى ، عشق را اين است حال چون شود نزديك ، هنگام وصال با توجه به گستره وسيع معناى ذكر و فراوانى مصاديق آن را در كربلا، پرداختن به همه آنها در اين مجال شدنى نيست و از اين ميان ، تنها به ذكر زبانى ، نيايش و اقامه نماز، به عنوان سه مصداق از ذكر و ياد خدا در كربلا اشاره مى گردد تا در اين باره نيز تجلى آيات قرآن كريم آشكار گردد.

۵
تجلى قرآن در حماسه عاشورا

ذكر زبانى در اردوگاه حسينىذكرلا حول و لا قوه الا بالله، از اذكارى است كه امام حسين (عليه السلام) آن را در طول اين حماسه ، تكرار مى فرمودند. اين چند گزارش را بنگريد:
الف : همين كه لشكر بر او حمله مى کرد، او شمشير مي كشيد و به سويشان حمله مى كرد. آنان چون گله اى بى صاحب مى گريختند. حسين بر آنان يورش مى برد و لشكر مقابل چون ملخهايى كه پراكنده مى شوند، از مقابل وى فرار مى كردند. او پس از حمله به مقر خود باز مى گشت و پيوسته بر زبانش ، وردلا حول و لا قوه الا باللهبود. (١٤٨)ب : امام حسين (عليه السلام) در نخستين برخورد با((حر بن يزيد رياحى))از او پرسيد: آيا براى يارى ما آمده اى يا براى جنگ با ما؟ حر گفت : يا اباعبدالله ! به جنگ شما آمده ام . امام (عليه السلام) ذكر خداوند را بر زبان آورد:لا حول و لا قوه الا بالله . (١٤٩)ج : پيش از آن كه روز عاشورا فرا رسد، حبيب بن مظاهر اسدى ، نزد امام حسين (عليه السلام) آمد و اجازه خواست تا گروهى از افراد قبيله اش را كه در اطراف كربلا سكونت داشتند، به حضور در لشكر امام حسين (عليه السلام) فرا خواند. پس از موافقت حضرت (عليه السلام) او رفت و آنان را به يارى دعوت نمود. نود نفرى كه به در خواست او پاسخ داده بودند نتوانستند بر ازرق ، فرستاده ابن سعد چيره گردند. وقتى حبيب نزد امام حسين (عليه السلام) آمد و تمام داستان را باز گفت ، ايشان ذكر خداوند را بر زبان آورد و فرمود:لا حول و لا قوه الا بالله . (١٥٠) نيايش در اردوگاه حسينىنمونه و مصداق ديگر ذكر،((دعا و نيايش))است كه در ميان گزارشهاى تاريخى كربلا جلوه ويژه اى دارد. نخست ، نگاهى گذرا به مقوله نيايش در قرآن مى اندازيم ، و سپس حضور آن را در حوادث كربلا باز مى جوييم .
در قرآن كريم ، دعا و نيايش كه برقرار كننده رابطه انس ميان خدا و بنده اوست ، از جايگاه ويژه اى برخوردار است . در اين راستا، آيات قرآن گاه ، انسان را به نيايش فرا مى خواند:ادعوا ربكم تضرعا و خفيه (١٥١) ، و ديگر هنگام ، نزديك بودن خدا به انسان و قطعى بودن اجابت دعا را يادآور مى گردد:و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اءجيب دعوه الداع اذا دعان (١٥٢) ،و قال ربكم ادعونى اءستجب لكم. (١٥٣)رفتار انسانها در برابر اين آموزه قرآنى ، يكسان نيست ؛ برخى جايگاه والاى آن را در مى يابند و مشتاقانه ، به سوى آن مى شتابند، و برخى افراد نيز چشم دل بر اين حقايق مى بندند، و بى تفاوت ، از كنار آن مى گذرند و تشنگى هميشگى روح خسته خود را با آن فرو نمى نشانند. جز اين دو گروه ، قرآن كريم حالات دسته ديگرى از مردم را بيان مى كند كه تنها به هنگام درماندگى و فلاكت ، و اوج نيازشان به ياد خدايند و به نيايش مى گرايند، اما هنگام آسايش و راحتى او را از ياد مى برند:و اذا مس الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمه منه نسى ما كن يدعو اليه من قبل. (١٥٤)ريشه اين رفتار را مى توان در نگاه مادى بشر به تمام پديده ها و حتى برترين حقايق هستى يعنى خداوند بزرگ جست كه همه چيز را به ديده ابزار مى نگرد و با به كارگيرى آن مى خواهد به اهداف خود برسد. نيايش و ارتباطش با خدا در چنين شرايطى ، نه از روى شناخت و معرفت ، بلكه به هدف دستيابى به نعمت است . برخى از اين افراد پس از رسيدن به نعمت و خواسته هايشان ، خدا را از ياد مى برند و ناسپاسى مى ورزند.
شايد آيهو اذا مس الناس ضر دعوا ربهم منيبين اليه ثم اذا اءذاقهم منه رحمه اذا فريق منهم بربهم يشكرون، (١٥٥) مؤ يدى براى سخن ياد شده باشد. علامه طباطبايى (رحمه الله ) ذيل اين آيه نگاشته است : اين آيه مى فرمايد: انسان طبيعتا كفرانگر نعمتهاست ، هر چند كه در هنگام گرفتارى ، به نعمت و ولى نعمت اقرار داشته باشد. (١٥٦)در مقابل اين گروه ، قرآن نيايش انسانهاى كمال يافته را نيز گزارش مى نمايد. تصويرى كه قرآن از رفتار انسانهاى به كمال رسيده در اين باره ، به ترسيم مى كشد، بسيار زيباست . نيايش آنان تنها به هدف تاءمين نيازمنديهاى مادى نيست و فقط در لحظات دشوار به ياد خدا نيستند، بلكه با شناخت ناتوانى خود و بزرگى خدا، به سوى او روى مى آورند و به درگاه با عظمتش دست نيايش بالا مى برند:الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك. (١٥٧)زبان و دل اين انسانهاى شايسته ، همواره مترنم به ياد اوست . با چشمان تيزبين هستى را مى نگرد و انديشه ژرفشان را به تفكر و تاءمل درباره آن وا مى دارند و با درك اندكى از اسرار آفرينش آسمان و زمين ، به هنگام نيايش ‍ چنين سخن مى راند:ربنا ما خلقت هذا باطلا؛ خداوندا، به يقين مى دانيم اين جهان با عظمت را بيهوده نيافريدى و تو پاك و منزهى .
چكيده سخن اين كه بر اساس آيات اندكى كه از قرآن گزارش شد، همگان به دعا و نيايش فراخوانده شده اند. برخى از انسانها تنها به هنگام دشوارى و اوج نيازمندى ، به ياد خدايند و در رفاه و آسايش به نيايش نمى پردازند، اما انسانهاى شايسته همواره به ياد او و به نيايش مشغولند. انگيزه اين رادمردان بلند همت و با معرفت ، دستيابى به اهداف مادى نيست ، بلكه ايشان از شناختى كه نسبت به ناتوانى خود و بزرگى خدا يافته اند در نقمت و نعمت ، يكسان به نيايش مى پردازند.
در سيره حسينى نيايش در شرايط دشوار و آسان يكسان است . رفتار و سخنان امام حسين (عليه السلام) از زمانى كه بيعت يزيد طرح شد تا روز عاشورا و شهادت ، آهنگى يكنواخت دارد. مقايسه سخنانى كه پيش از حادثه عاشورا از ايشان نقل شده با آنچه در زمان دشوار عاشورا رسيده است ، يكسان است .
سخن امام حسين (عليه السلام) در دعاى عرفه را بنگريد:الحمد لله الذى ليس لقضائه دافع،الحمد لله لذى لم يتخذ ولدا فيكون موروثا؛الحمد لله حمدا يعدل حمد ملائكته المقربين ، و اءنبيائه المرسلين؛اللهم لك الحمد كما خلقتنى فجعلتنى سميعا بصيرا، و لك الحمد كما خلقتنى فجعلتنى حيا و سويا؛فلك الحمد يا من اءقال عثرتى ، و نفس ‍ كربتى ، و اءجاب دعوتى ، و ستر عورتى و ذنوبى ، و بلغنى طلبتى ، و نصرنى على عدوى؛يا من لا تضره ذنوب عباده ، و هو الغنى عن طاعتهم و الموفق من عمل منهم صالحا بمعونته و رحمه ، فلك الحمد؛فلك الحمد و الجد، و علو الجد. (١٥٨)نيز بنگريد سخن امام حسين (عليه السلام) و چگونگى نيايش ايشان را در شب عاشورا و سخنرانيهاى شورانگيز عاشورا. تو گويى چنين نيايش دل انگيزى ، زمزمه مردى است كه در هيچ تنگنا و سختى اى نيست و در آسايش كامل به سر مى برد:اءثنى على الله اءحسن الثناء و اءحمده على السراء و الضراء. (١٥٩) نمازنماز، يكى از مظاهر مهم ذكر الهى و از معارف بلند قرآنى است كه اقامه آن نمود بر جسته اى در كربلا دارد. پيش از آن كه نمونه هاى شكوهمند برپايى نماز در كربلا گزارش شود، برخى از آيات قرآن درباره نماز، مرور مى گردد تا از اين رهگذر، تجلى اين بخش از معارف قرآن در كربلا بيشتر آشكار گردد.
در آموزه هاى قرآنى ، نماز عنصرى اساسى معرفى گشته و در موارد فراوانى ، به همراه ايمان ، مطرح شده است . در سوره((بينه))، اقامه نماز از اركان دين قيم و استوار شمرده شده است :و يقيموا الصلاه و يؤ توا الزكاه و ذلك دين القيمه. (١٦٠)در سوره((انبيا))نيز اقامه نماز جزء دستورات الهى براى رهبران دينى ياد شده است :و اءحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاه. (١٦١)همچنين در سوره((طه))اوصاف مؤمنان با اقامه نماز همراه شده و چنين آمده است :طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين هدى و بشرى للمؤمنين الذين يقيمون الصلاه و يؤ تون الزكاه. (١٦٢)افزون بر آنچه ياد شد، قرآن كريم توصيه خداوند به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را ياد آور شده كه در آن اقامه نماز جماعت به هنگام جنگ با دشمن و كيفيت آن آمده است :و اذا كنت فيهم فاءقمت لهم الصلاه طائفه منهم معك و لياءخذوا اءسلحتهم فاذا سجدوا فيلكونوا من ورائكم ولتات طائفه اءخرى لم يصلوا فليصلوا معك. (١٦٣)مردان الهى نيز اثر يافته از اين آموزه هاى بلند، همواره دل و زبان را به ذكر الهى واداشته اند، به گونه اى كه هيچ كارى ايشان را از اين امر مهم باز نمى دارد:رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاه. (١٦٤)چكيده سخن اين كه ، در نگرش قرآنى ، نماز جايگاه ويژه اى دارد. رهبران دينى (حتى در معركه نبرد) ماءمور به اقامه نمازند. مؤمنان راستين نيز دل در گرو ياد خدا دارند. دادوستد و نه هيچ چيز ديگر آنان را اقامه نماز باز نمى دارد. تجسم شكوهمند اين معارف را مى توان به خوبى و روشنى در كربلا و رفتار رهبر بزرگ سپاه ايمان ، امام حسين (عليه السلام)، و نيز رفتار ياران پاكباز و مؤمن آن حضرت نگريست .
هر چند منابع تاريخى و روايى ، مواردى چند از توجه امام حسين (عليه السلام) به نماز و اقامه آن را گزارش مى نمايد، (١٦٥) گزارشهايى كه در اين باره به نقل حوادث شب و روز عاشورا مى پردازد، بيانگر جايگاه ويژه نماز، اين موهبت بزرگ الهى ، نزد امام (عليه السلام) است .
عصر روز نهم ، جنب و جوشى در لشكر دشمن به راه افتاد و آهنگ حمله به سپاه امام (عليه السلام) را نمودند. امام (عليه السلام) براى آگاهى از هدف حركات تازه اردوگاه دشمن ، برادر رشيدش ، عباس ، را سوى آنان گسيل داشت و پس از آگاهى از نقشه دشمن ، چنين فرمود: عباس من ، اينك سوى دشمن برو و اگر توانستى هجومشان را تا بامداد فردا به تاءخير انداز و شرارتشان را امشب از ما بازدار، بدان اميد كه سر بر آستان ربوبى نهيم ، نماز گزاريم ، او را بخوانيم و از او آمرزش طلبيم . خدا خود مى داند كه من چقدر نماز و پرستش او و خواندن كتابش را دوست دارم و شيفته دعا و نيايش ‍ بسيار و آمرزش خواهى از اويم ؛فهو يعلم اءنى اءحب الصلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار. (١٦٦) امشب شب وصالست ، روز فراق ، فرداست در پرده حجازى ، شور عراق ، فرداست امشب نشسته مولا، بر رفرف عبادت پيمودن ره عشق ، روى براق ، فرداست امشب بگو به بانو، يك ساعتى بيارام هنگامه بلاخيز، ما لا يطاق فرداست . مرحوم الهى قمشه اى چنين سروده است :
گر سر جنگ است كنون خيل را گو به سحر، مهلتى اين ليل را تا كنم اين خاتمه روزگار باز شبى طاعت پروردگار تا كنم از عشق ، نماز دگر با شب خود راز و نياز دگر تا كنم از دل ، شبى آه دگر او كند از لطف نگاه دگر من ز نگاه رخ زيبايى دوست ديده كنم محو تماشاى دوست . همان گونه كه گذشت ، جايگاه ويژه نماز نه تنها در رفتار امام (عليه السلام) بلكه در رفتار ياران ايشان نيز برجسته بوده است ، به گونه اى كه راويان ، حالات اردوگاه حسينى در شب دهم را چنين وصف نموده اند: آنان در آن شب نماز مى خواندند و در ركوع و سجود و قيام و قعود، بر لب ياد خدا را زمزمه مى كردند، و صداى نجوايشان مانند پرواز زنبور عسل به گوش ‍ مى رسيد. (١٦٧)همچنين در روز عاشورا و در كشاكش جنگ كه گويى ، گرماى خورشيد و تشنگى و خستگى ، چونان نيزه و شمشير، به يارى دشمن آمده بود و آن افلاكيان خاك نشين را مى آزرد،((ابوئمامه عمرو بن عبدالله صائدى))فرا رسيدن هنگام نماز را ياد آورى نمود. او سوداى اقامه نماز به همراه امام را در دل داشت و مشتاقانه آرزويش را با امام (عليه السلام) در ميان نهاد و امام (عليه السلام) نيز با پذيرش در خواست او، كريمانه در حقش دعا نمود و فرمود: خدا تو را در زمره نماز گزاران جاى دهاد! (١٦٨)شگفتا كه ياران امام حسين (عليه السلام) در چنين هنگامه اى دشوار به ياد نمازند، و دشمن چه غفلتزده و ناآگاه ، حتى پيشنهاد توقف كوتاه جنگ براى اقامه نماز را رد نمود، و امام حسين (عليه السلام) و يارانش با دشوارى زياد و با تقديم دو سرباز فداكار، آخرين نماز را برپا داشتند! آرى ، نماز ظهر روز دهم ، (١٦٩) كه تائره جنگ و گرماى طاقت فرساى سرزمين طف ، هر دو بى رحمانه ، زبانه مى كشيد و تشنگى و خستگى بر جسم و جان سپاه حسينى ، پنجه مى افكند، تجسم زيبا و كاملى از آيات قرآن بود كه :رجال لا تلهيم تجاره و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاه. (١٧٠)استاد جوادى آملى - حفظ الله و اءبقاه - در اين باره نگاشته اند:
((اين نماز سه خصوصيت برجسته داشت : جماعت ، اول وقت بودن ، علنى بودن . با آن كه امام حسين (عليه السلام) مى توانست اين نماز را به صورت انفرادى ، اندكى ديرتر و در خيمه بخواند، ولى چنين نكرد و آن را با سه خصوصيت ياد شده ، به جا آورد. لذا در غالب زيارتهاى آن حضرت :اءشهد اءنك قد اءقمت الصلاهبه عنوان يكى از نقاط برجسته زندگى آن حضرت ذكر مى شود)). (١٧١) فصل ٢: امر به معروف و نهى از منكرجايگاه بلند فريضه امر به معروف و نهى از منكر در اسلام و تاءثير گذارى عميق آن در جامعه ، سبب شده است تا در آيات مختلفى از قرآن بدين فريضه اشاره شود.
ذكر اين فريضه در كنار آياتى كه بيانگر اوصاف مؤمنان و جامعه ايمانى است ، نشان دهنده نقش و اهميت بالاى آن در مسائل اجتماعى اسلام است . براى نمونه در سوره مباركه آل عمران چنين آمده است :ولتكن منكم اءمه بدعون الى الخير و ياءمرون بامعروف و ينهون عن المنكر و اءولئك هم المفلحون (١٧٢) و نيزكنتم خير اءمه اءخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تتهون عن المنكر؛ (١٧٣) در سوره مباركه توبه نيز آمده است :و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اءوليا بعض ياءمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. (١٧٤) سرانجام در سورهى مباركه حج ، اهميت و والايى اين فريضه ، چنين باز گو شده است :الذين ان مكناهم فى الارض ‍ اقاموا الصلاه و آتوا الزكاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر. (١٧٥) هر چند بررسى عميق اين آيات و اهميت فوق العاده امر به معروف در قرآن و نيز تاءثير گذارى آن ، نيازمند مجال گسترده ترى است ، به نظر آنچه كه ياد شد، تا اندكى از اهميت و جايگاه اين فريضه را در قرآن بازگو مى نمايد.
امر به معروف و نهى از منكر و حماسه حسينىرفتار امام حسين (عليه السلام) در حماسه عاشورا، چونان امام و فرد آگاه به فرامين و حقايق ناب قرآنى ، شرح و تبيين جامع و كامل آيات مربوط به امر به معروف و نهى از منكر است .
امام حسين (عليه السلام) در موارد فراوانى از نهضت خود، به اين اصل اساسى و فريضه مهم اشاره و استناد مى نمايند. در زمان معاويه ، علايم و قراينى نشان مى داد كه امام حسين (عليه السلام) خويش را براى قيام آماده مى كند. وى صحابه پيغمبر را در منى گرد آورد و براى آنان صحبت كرد و از اوضاع جارى ، اظهار ناخشنودى نمود. آن حضرت در پايان خطبه فرمود:اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لكن لنرى المعالم من دينك و نظهر الاصلاح فى بلادك و يامن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك؛ (١٧٦) خدايا تو خود نيك آگاهى كه تلاشمان براى رقابت در حكومت و قدرت نيست ، همان گونه كه به هدف دستيابى به امكانات دنيوى و ثروت نمى باشد، بلكه مى خواهيم اصول و دستيابى به امكانات دنيوى و ثروت نمى باشد، بلكه مى خواهيم اصول و ارزشهاى دينت را نشان دهيم ، و به همگان ارايه كنيم ، در مملكت تو اصلاح ، پديد آوريم ، تا بندگانت امنيت يابند و به احكام و قوانين تو عمل گردد.
نيز امام حسين (عليه السلام) در اواخر عمر معاويه ، نامه اى براى او مى نويسد و او را چنين خطاب مى نمايد:الست قاتل حجر و اصحابه العابدين المخبستين ، الذين كانوا يستفظعون البدع ، و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر؟؛ (١٧٧) هان اى معاويه ! مگر تو قاتل((حجر بن عدى))و ياران او نيستى ؟ همانان كه از مسير بندگى و يكتاپرستى منحرف نشدند، بدعتها را زشت شمردند، و امر به معروف و نهى از منكر كردند.
آن حضرت ، هنگام وداع با قبر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) چنين فرمود:اللهم انى احب المعروف ، و انكر المنكر. (١٧٨) همچنين در نخستين روزى كه از مكه بيرون آمدند، در وصيت نامه اى كه به محمد بن حنيفه نوشتند، آشكارا همين مطلب را ذكر فرمودند:و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى صلى الله عليه و آله : اريد امر بالمعروف و انهى عن المنكر. (١٧٩)امام حسين (عليه السلام) در بين راه در مواقع متهدد نيز، به اين اصل تمسك مى جويد و عجيب است هر چه شرايط سخت تر مى شود و خبرهاى ماءيوس كننده از كوفه مى رسد، خطبه ها داغتر مى گردد؛ گويا پس از شنيدن خبر شهادت مسلم است كه حضرت ، اين خطبه را ايراد مى كند:الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهى عنه ، ليرغب المؤمن فى لقاء الله محقا (١٨٠)از همه صريحتر، زمانى است كه اوضاع ، به كلى ، نا اميد كننده است ؛ زمانى كه كاروان حسينى ، به مرز عراق وارد شده و با لشكر حر بر خورد نموده است ، تا هزار نفر امام حسين (عليه السلام) را تحت الحفظ به كوفه ببرند. در اين جاست كه آن حضرت ، به سخن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) تمسك مى جويد:ايها الناس ! ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا لعهد الله ، مخالفا لسنه رسول الله ، يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم بغير عليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله ان يدخله مدخله. (١٨١)استاد جواد آملى - حفظه الله و اءبقاه - در اين باره آورده اند:
((اين سخن ، تشويق به تشكيل حكومت اسلامى و تلاش براى استقرار نظام الهى است ؛ چون اگر كسى بخواهد شكر نعمت به دنيا نيامدن در دولت كفر را به جا آورد، بايد براى براندازى دولت كفر و حاكميت شرك تلاش كند. براى اين كه با وجود حكومت كفر، رسيدن به معارف الهى و اخلاق انسانى هر چند ممتنع نيست ، ليكن دشوار خواهد بود و توفيق زمزمه و مناجات با خدا در لواى حكومت اسلامى و حاكميت دين ، آسانتر است .
سالار شهيدان (عليه السلام) براى همين منظور قيام كرد تا در پرتو نظام اسلامى ، آيندگان نيز مشمول الطاف و بركات دولت حق گردند. از اين رو، فرمود: من عليه حاكميت ستم قيام كردم تا كفر را براندازم و اصلاح در امت جدم ايجاد كنم ؛انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى. آن بزرگوار حماسى اى هدف را پى گرفت تا سرانجام به مقصود خويش نايل آمد)). (١٨٢) ياد آورى يك نكتهوجوب امر به معروف و نهى از منكر، مانند برخى فرائض ديگر، مشروط به وجود و تحقق شرايطى است كه بدون تحقق آن ، انجام اين تكليف ، ضرورى نخواهد بود، مانند احتمال تاءثير و ايمنى از ضرر.
آيا انجام امر به معروف از سوى امام حسين (عليه السلام) پس از تحقق چنين شرايطى بود؛ يعنى حضرت احتمال تاءثير مى داد و نيز خويش از ضرر در امان بود؟
هر چند پاسخ مبوسط بدين پرسش ، مجال گسترده ترى مى طلبد، به نظر، سخن بعضى محققان معاصر، برخى ابعاد اين مساءله را روشن نمايد. به اين پاسخ بنگريد:
((مسلم نيست كه در تمام موارد، وجوب امر به معروف و نهى از منكر، مشروط به امن از ضرر باشد، بلكه گاه بايد ميزان مصلحت و نيز ضرر و مفسده اى كه اجراى امر به معروف در يك مورد، بقاء و ماندگارى دين را به دنبال داشته باشد، بى ترديد ترك آن روا نمى باشد هر چند با ضرر و دشوارى فراوان همراه باشد.
به ديگر سخن ، ميان امر به معروفى كه به انگيزه بازدارى افراد از معصيت شخصى انجام مى شود، با امر به معروف در موردى كه بقاى اصل و كيان دين را هدف گرفته ، تفاوت وجود دارد و دومى مشروط به عدم ضرر نمى باشد. احتمال تاءثير نيز گاهى بالفعل است و گاهى بالقوه ؛ يعنى گاه نهى از منكر، صورت مى گيرد و بالفعل ، اثر گذارى آن قابل مشاهده نيست ، ولى مطمئن هستيم در آينده ، اثر مطلوب را به دنبال خواهد داشت . در دنياى معاصر هم بيشتر مللى كه توانسته اند بندهاى اسارت خويش را پاره كنند و به آزادى و استقلال برسند، همين راه را در پيش گرفته اند. آنان با فداكارى و حمل دشواريها پايه هاى سلطه گرى دشمن را متزلزل و به تدريج آنان را ساقط مى نمايند، هر چند نتيجه اين پيكارها در آينده آشكار مى گردد ولى آنان كار امروز خود را با موفقيت و كاميابى ارزيابى مى نمايند؛ زيرا كوشش ‍ ايشان اصلاح و نجات جامعه است كه به دنبال مبارزات آنان به دست مى آيد. مردان خدا نيز براى هدفهاى عالى و انسانى ، گاه چنين مبارزاتى را در پيش گرفته ، با اين كه به كشته شدن خويش نيك آگاهند، اما براى نجات جامعه اسلامى راه مبارزه و پيكار نابرابر را در پيش مى گيرند و رادمردانه بر آن پاى مى فشرند. سرانجام ، عكس العمل قيام آنان ، مردم را بيدار و به تدريج ، مسير تاريخ را عوض مى نمايد)). (١٨٣) نتيجه گيرىحماسه حسينى را بايد حادثه اى مهم و درس آموز در تاريخ اسلام به شمار آورد. گام نخست ، بهره ورى از اين حماسه شورانگيز، و شناخت حقيقت آن ، مى باشد و اين شناخت ، جز از رهگذر توجه به تمام عناصر تشكيل دهنده آن به دست نمى آيد. در اين حادثه ، كنار عناصرى مانند عرفان ، حماسه ، تراژدى ، قرآن نيز حضورى پر رنگ دارد و از ابعاد مهم آن به شمار مى رود. پيدايش اين بعد، رهاورد پيوند ويژه امام حسين (عليه السلام) با قرآن است . از نگريستن و درنگ در بعد قرآنى كربلا نتايجى به دست آمد كه اينك بازگو مى گردد:
الف - حماسه سازان اردوگاه حسينى در پرتو اعتصام به قرآن و بهره جويى از معارف آن ، به كاميابى و سعادتمندى دست يافتند و مصداقى از يارى شدگان آيهانا لننصر رسلناگشتند. آنان اثبات نمودند كه در دشوارترين شرايط نيز، حضور پررنگ قرآن ، ضامن پيروزى و سعادتمندى است ، و امت اسلامى براى كاميابى در تمام شؤ ون زندگى اش ، نيازمند بازگشت دوباره به قرآن كريم مى باشد.
ب - امام حسين (عليه السلام) در كربلا افق تازه اى را از تعامل با قرآن گشود كه بازتاب تفسير و تبيين برخى آيات انجاميد. اين بازتاب ، از رهگذر آگاهى دقيق و عميق امام حسين (عليه السلام) به مقصود آيات پديدار گشته است . از اين رو، مى توان گفتار و رفتار آن حضرت (عليه السلام ) را مفسر و مبين آيات دانست . پذيرش اين مطلب ، بيانگر ضرورت توجه جدى مفسران به حادثه كربلاست . بايسته آن است كه مفسران ، به ويژه مفسران شيعى ، با درنگ در بعد قرآنى حادثه كربلا، به تفسير و تبيين مراد آيات مرتبط با پيام اين حماسه بپردازند و از اين ميراث سرشار و پرمايه به گونه شايسته ، بهره ببرند.
ج - اهميت فوق العاده بعد قرآنى نهضت حسينى را نسبت به ابعاد ديگر آن نمى توان انكار نمود. از اين رو، بايد تمام تلاشهايى كه در آستانه اين نهضت مى شود، مانند عاشورا پژوهى ، ادبيات عاشورايى ، سخنرانى ، عزادارى ، نوحه سرايى و...، با گرايش به كشف و باز گويى زواياى مختلف اين بعد، انجام پذيرد. چنين رويكردى به نهضت حسينى ، آشنايى مخاطبان با ژرفاى معارف آن و طراوت و شادابى هميشگى بازخوانى حماسه طف را براى مخاطبان به دنبال دارد. همچنين زمينه اى فراهم مى نمايد تا ديگر فرقه هاى مختلف اسلامى ، در والايى معارف قرآن و ضرورت پذيرش آن هماهنگند و چنين توافقى ، انگيزه كافى را براى آشنايى آنان با اين نهضت كه داراى بعد قرآنى است ، به وجود مى آورد.
كوتاه سخن اين كه ، ضرورت بازگشت امت اسلامى به قرآن و وارد نمودن قرآن در متن زندگى ؛ لزوم به كارگيرى معارف به دست آمده از اين نهضت در تفسير آيات مرتبط؛ محوريت بخشى به اين بعد به هنگام بازگويى حادثه عاشورا، همگى نتايجى است كه از بازخوانى حماسه با تاءكيد بر بعد قرآنى آن به دست مى آيد.

۶
تجلي قرآن در حماسه عاشورا

١- احزاب / ٣٣.
٢- محمدبن يعقوب كلينى ، الاصول من الكافى ، تصحيح على اكبر غفارى ، ج ١، ص ١٩٢؛ محمدبن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، معانى الاخبار، تصحيح على اكبر غفارى ، ص ٣٥.
٣- محمد بن يعقوب كلينى ، الاصول من الكافى ، ج ١، ص ١٩١؛ محمد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، كمال الدين و تمام النعمه ، تصحيح على اكبر غفارى ، ص ٢٤٠؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات الكبرى ، تحقيق محسن كوچه باغى ، ص ١٠٣.
٤- محمد بن مكى عاملى جزينى (شهيد اول )، المزار، تحقيق مدرسه امام مهدى (عليه السلام)، ص ‍ ١٧٤.
٥- فصلت / ٤٢:((از پيش روى آن [قرآن ]و از پشت سرش باطل به سويش نمى آيد)).
٦- استاد جوادى آملى - حفظه الله و اءبقاه - اهميت بعد قرآنى نهضت سالار شهيدان (عليه السلام) را ياد آور شده و همواره بر ضرورت كشف وبازگويى اين بعد تاءكيد نموده اند. انديشه نگارش اين نوشتار از بيان و بنان ايشان الهام گرفته است .
٧- كتب و مقالات انگشت شمارى در اين باب تدوين شده است كه به برخى از آن اشاره مى گردد: الف - كتابها: الخصائص الحسينيه ، جعفر شوشترى ؛ الحسين (عليه السلام) من خلال القرآن الكريم ، عبدالرسول غفار؛ الحسين (عليه السلام) فى القرآن ، سيد محمد واحدى جيلانى ؛ الامام الحسين (عليه السلام) و القرآن ، محمد جواد مغنيه ؛ قرآن و امام حسين (عليه السلام)، محمدباقر محقق ؛ با امام حسين (عليه السلام) در محضر قرآن ، محمد جواد مروجى طبسى . ب - مقالات امام حسين (عليه السلام) پيروز ميدان نبرد، محمدهادى معرفت ، مجله انديشه حوزه ، سال هشتم ، شماره چهارم ؛ آوردگاه طف در آيينه قرآن ، محمد على مهدوى راد، آيينه پژوهش ، سال سيزدهم ، شماره ٥ - ٦؛ تفسير امام حسين (عليه السلام) غلامعلى صفايى بوشهرى ، مجموعه مقالات همايش امام حسين (عليه السلام)، ج ١٠؛ كلام وحيانى در سخنان حسين (عليه السلام)، ناصر نجفى ، مجموعه مقالات همايش ‍ امام حسين (عليه السلام)، ج ١٠.
٨- ١.در نگارش اين نوشتار از منابع متعدد تاريخى ، روايى و ادبى استفاده شده است . دستيابى به اين منابع با بهره بردارى از امكانات فراهم آمده در كتابخانه تخصصى دانشگاه علوم اسلامى رضوى ، كتابخانه مركزى آستان قدس رضوى و كتابخانه دفتر تبليغات اسلامى ميسر شد. افزون بر اين ، از امكانات نرم افزارى و اينترنتى بانك اطلاعات دانشگاه علوم اسلامى رضوى نيز بهره فراوان برده ام . باتشكر از مساعدت مسؤ ولان اين مراكز، توفيق روز افزون ايشان را در ارائه خدمات افزونتر به دانش ‍ پژوهان خواستارم .
٩- محمد بن مسعود بن عياش سلمى ، تفسير العياشى ، تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى ، ج ١، ص ‍ ١٠؛ محسن فيض كاشانى ، تفسير الصافى ، تحقيق حسن اعلمى ، ج ١، ص ٢٤؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٢، ص ١١٥.
١٠- محمدحسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ١، ص ٤٠.
١١- حج / ٤٠:((همان كسانى كه به ناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند. (آنها گناهى نداشتند) جز اين كه مى گفتند: پروردگار ما خداست)).
١٢- فضل بن حسن طبرسى ، مجمع البيان ، ج ٧، ص ١٥٦.
١٣- نجم / ٥٢:((وپيشتر (از همه آنها) قوم نوح را؛ زيرا كه آنان ستمگر تر و سركش تربودند)).
١٤- دعا (الحسين (عليه السلام)).براحلته ، فركبها و نادى باءعلى صوته : يا اءهل العراق و جلهم يسمعون فقال : اءيها الناس ! اسمعوا قولى و لا تعجلوا حتى اءعظكم بما يحق لكم على ، و حتى اءعذر عليكم ، فان اءعطيتمونى النصف ، كنتم بذلك اءسعد، و ان لم تعطونى النصف من اءنفسكم ، فاءجمعوا راءيكم ،ثم لا يكن اءمركم عليكم غمه ، ثم اقضوا الى و لا تنظرون .نك : لوط بن يحيى بن سعيد ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، تحقيق حسن غفارى ، صص ١١٦-١١٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى ، (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، تحقيق موسسه آل البيت ، ج ٢، ص ٩٧؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى با علام الهدى ، ج ١، ص ٤٥٨؛ اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، تحقيق على شيرى ، ج ٨، ص ١٩٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام) ص ١٢٦؛ عبدالرزاق موسوى مقرم ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٢٢٧.
١٥- يونسس / ٧١:((و خر نوح را بر آنان بخوان ، آن گاه كه به قوم خود گفت : اى قوم من ، اگر ماندن من (در ميان شما) و اندرز دادن من به آيات خدا، بر شما گران آمده است ، (بدانيد كه من ) بر خدا تو كل كرده ام . پس (در) كارتان با شريكان خود همداستان شويد، تا كارتان بر شما ملتبس ننمايد، سپس ‍ درباره من تصميم بگيريد و مهلتم ندهيد.))
١٦- محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ١٠، ص ١٠٣.
١٧- قصص / ٢١: (((موسى ترسان و نگران از آن جا بيرون رفت (در حالى كه مى ) گفت : پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران ، نجات بخش ))).
١٨- قصص / ٢٢:((و چون به سوى (شهر) مدين رو نهاد (با خود) گفت : اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند)).
١٩- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم الملوك ، ج ٤، ص ٢٥٤؛ محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٣٥؛ محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى ، مناقب آل ابى طالب ، ج ٣، ص ٢٤١؛ فضل بن حسن طبرسى ، مجمع البيان ، ج ١، ص ٤٣٥؛ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، ينابيع الموده لذوى القربى ، تحقيق على جمال اشرف حسينى ، ج ٣، ص ٥٥؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٣١-٣٢.
٢٠- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، صص ٢٠٠-٢٠١.
٢١- احمد بن ابى يعقوب كاتب عباس (يعقوبى )، تاريخ اليعقوبى ، ج ٢، صص ٢٤٨-٢٤٩؛ على بن حسينعلى احمدى ميانجى ، مواقف الشيعه ، ج ١، صص ٧٩-٨٠.
٢٢- پيام آشكارى كه انعكاس آن راحتى مى توان در برخى كتابهاى معتبر به روشنى نگريست . براى نمونه مى توان به عنوان منتخب بخشى از گزارشهاى كتاب((ابن عساكر))اشاره نمود كه چنين است :((ما جرى على ريحانه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد ما حمل معاويه الناس ‍ على بيعه يزيد و قسرهم عليها وعد؛ ووعيدا الى اءن خرج من حرم الله خائفا يترقب ...)). نك : على بن حسن شافعى (ابن عساكر)، ترجمه الامام الحسين (عليه السلام) تحقيق محمد باقر محمودى ، ص ‍ ٢٨٧.
٢٣- دخان / ٢٠:((و من به پروردگار خود و شما پناه مى برم از اين كه مرا سنگباران كنيد)).
٢٤- دخان / ١٨-٢٠:(((به آنان گفت :) بندگان خدا را به من بسپاريد؛ زيرا كه من براى شما فرستاده اى امينم ، و بر خدا برترى مجوييد كه من براى شما حجتى آشكار آوارده ام و من به پروردگار خود و شما پناه مى برم از اين كه مرا سنگباران كنيد)).
٢٥- محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ١٨، ص ١٤٨.
٢٦- احمد بن اعثم كوفى ، الفتوح ، ٥، صص ١٩-٢٠.
٢٧- ((ثم وثب((الحسين))(عليه السلام) متو كئا على سفيه ، فنادى باءعلى صوته ، فقال : اءنشد كم الله ، هل تعرفونى ؟ قالو: نعم ، اءنت ابن رسول الله و سبطه . قال : اءنشد كم الله ، هل تعلمون اءن جدى رسول (صلى الله عليه و آله و سلم )... قالوا: قد علمنا ذلك كله ، و نحن غير تاريك حتى تذوق الموت عطشا... ثم قال (الحسين (عليه السلام)): اشتد غضب الله على اليهود...)). نك : محمد ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، الامالى ، تحقيق مؤ سسه بعثت ، صص ٢٢٢-٢٢٣؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، صص ٣١٨-٣١٩؛ عبدالرزاق موسوى مقرم ، مقتل الحسين (عليه السلام) صص ‍ ٢٣٩-٢٤٠.
٢٨- توبه / ٣٠:((و يهود گفتند: عزير، پسر خداست ، و نصارى گفتند: مسيح ، پسر خداست . اين سخنى است (باطل ) كه به زبان مى آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده اند شباهت دارند. خدا آنان را بكشند)).
٢٩- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، ص ١٩١.
٣٠- ((يزيد بن زياد بن مهاصر، ابوالشعثاء))از ياران شجاع امام حسسين (عليه السلام) و در زمره نخستين شهيدان كربلاست . برخى گفته اند كه وى نخست از ياران عمر سعد بود، ولى با ديدن شقاوت آنان به اردوگاه حسينى آمد؛ اما برخى گويند، او از كوفه به انگيزه يارى امام حسين به ايشان پيوست . براى آگاهى بيشتر درباره او نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٤٠؛ محمد بن طاهر سماوى ، ابصار العين فى انصار الحسين عليه و عليهم السلام ، تحقيق محمد جعفر طبسى ، ص ١٧١.
٣١- فقال له((يزيد بن زياد)): ثكلتك اءمك ماذا جئت فيه ؟ قال : و ما جئت فيه اءطعت امامى و وفيت ببيعتى ، فقال له((اءبوالشعثاء)): عصيت ربك و اءطعت امامك فى هلاك نفسك كسبت العار و النار، قال الله عز و جل :((و جعلناهم اءئمه يدعون الى النار و يعوم القيامه لا ينصرون))فهو امامك . نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣٠٨-٣٠٩؛ محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، صص ٨٣-٨٤؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٠.
٣٢- قصص / ٤٠-٤١:((تا او سپاهيانش را فرو گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم ، بنگر كه فرجام كار ستمكاران چگونه بود و آنان را پيشوايانى كه به سوى آتش مى خوانند گردانيديم ، و روز رستاخيز يارى نخواهند شد)).
٣٣- انبيا / ٧٣:((و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك را وحى كرديم)).
٣٤- قصص / ٤١:((و آنان را پيشوايانى گردانيديم كه بسوى آتش مى خوانند)).
٣٥- اسراء / ٧١:(((ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم)).
٣٦- معاشر الناس ، سيكون من بعدىائمه يدعون الى النار و يوم القيامه لاينصرون . معاشر الناس ، ان الله و اءنا بريئان منهم و من اءشياعهم و اءنصارهم ، و جميعهم فى الدرك الاسفل من النار و بئس مثوى المتكبرين. نك : احمد بن على طبرسى ، الاحتجاج ، ج ١، ص ٧٨؛ على بن موسى بن طاووس حسينى ، اليقين فى امره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) تحقيق انصارى ، ص ٣٥٤؛ على بن يوسف بن مطهر حلى ، العدد القويه لدفع المخاوف اليوميه ، تحقيق مهدى رجايى ، ص ١٧٦؛ عبد على بن جمعه حويزى ، تفسير نور الثقلين ، تحقيق هاشم رسولى محلاتى ، ج ٥، صص ٧١١-٧١٢؛ عبدالحسين امينى ، الغدير، ج ١، ص ٢١٦.
٣٧- نك : جعفر مرتضى عاملى ، من هدى القرآن ، ج ٩، صص ٣٢١-٣٢٢ .
٣٨- محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى ، مناقب آل ابى طالب ، ج ٣، ص ٢٤٢؛ محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، صص ٣٢٩-٣٣٠؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٣٠.
٣٩- ابراهيم / ١:((كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آورى)).
٤٠- حديد / ٢٥.
٤١- عبدالله جواد آملى ، شكوفايى عقل در پرتو نهضت حسينى ، ص ص ١٥-٢٣.
٤٢- جعفر بن محمد قولويه قمى ، كامل الزيارات ، تحقيق جواد قيومى ، ص ١٦٦؛ محمد بن محمد نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)،الارشاد فى معرفه حجج الله العباد، ج ٢، ص ١٢٧؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٣٧، ص ٧٤، احمد بن حنبل ، المسند، ج ٤ ص ١٧٢؛ محمد بن يزيد قزوينى ، سنن ابن ماجه ، تحقيق محمد فؤ اد عبدالباقى ، ج ١، ص ٥١؛ محمد بن عيسى ترمذى ، السنن ، تحقيق عبدالرحمن محمد عثمان ، ج ٥، ص ٣٢٤؛ محمد بن اسماعيل بخارى ، الادب المفرد، تحقيق محمد فؤ اد عبدالباقى ، ص ٨٥.
٤٣- محمد هادى معرفت ، مبانى سياسى فقهى نهضت عاشورا، انديشه حوزه ، سال هشتم ، شماره چهارم ، صص ٦٧-٦٨.
٤٤- ثم اءقبل رجل آخر من عسكر عمر بن سعد، يقال له محمد بن الاشعث بن قيس الكندى ، فقال : يا حسين ابن فاطمه ، اءيه حرمه لك من رسول الله ليست لغيرك ؟ فتلا الحسين (عليه السلام) هذه الايه :((ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين # ذريه بعضها من بعض))، ثم قال :((و الله ان محمدا لمن آل ابراهيم ، و ان العتره الهاديه لمن آل محمد)). نك : محمد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، الامالى ، ص ٢٢١.
٤٥- آل عمران / ٣٣-٣٤:((به يقين ، خداوند، آدم ونوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است . فرزندانى كه بعضى از آنان از (نسل ) بعضى ديگرند)).
٤٦- شورى / ٢٣:((بگو: به ازاى آن (رسالت )، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستى خويشاوندان)).
٤٧- اسراء / ٢٦:((و حق خويشان را بده)).
٤٨- احزاب / ٣٣:((خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خواندان (پيامبر)بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند)).
٤٩- نك : محمد ابراهيم آيتى ، بررسى تاريخ عاشورا، با مقدمه على اكبر غفارى ، صص ١٤٤ -١٤٥.
٥٠- لما خرج((الحسين))(عليه السلام) من((مكه))اعترضه رسل((عمرو بن سعيد بن العاص))عليهم((يحيى بن سعيد))فقالوا له : انصرف ، اءين تذهب ؟ فاءبى عليهم و مضى ، و تدافع الفريقان فاضطربوا بالسياط ثم ان((الحسين))(عليه السلام) و اءصحابه امتنعوا منهم امتناعا قويا و مضى((الحسين))(عليه السلام ) على وجهه فنادوه يا((حسين))اءلا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بين هذه الامه ؟ فتاءول((حسين))(عليه السلام) قول الله عزو جل :و ان كذبوك فقل لى عملى و لكم عملكم اءنتم بريئون مما اءعمل و اءنا برى ء مما تعملوننك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٢٨٩؛ محمد بن جعفر حلى (ابن نما)، مثير الاحزان ، ص ٢٨؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٦٩؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام) ص ٧٤.
٥١- يونس / ٤١:(((اى پيامبر و اگر تو را تكذيب كردند، بگو:) عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما نسبت به آنچه من انجام مى دهم مسؤ ول نيستند، و من به آنچه شما انجام مى دهيد، مسؤ وليتى ندارم)).
٥٢- نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ١١٦ - ١١٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٩٧؛ اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ١٩٣؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٦؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٢٦.
٥٣- اعراف / ١٩٥ - ١٩٦:((اى پيامبر به مشركان بگو: شريكان خود را بخوانيد، سپس درباره من حيله به كار بريد و مرا مهلت مدهيد. بى ترديد، سرور من آن خدايى است كه قرآن را فرو فرستاده ، و همو دوستدار شايستگان است)).
٥٤- آل عمران / ١٧٨ - ١٧٩:((و البته نبايد كسانى كه كافر شده اند تصور كنند كه چون به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان نيكوست ، ما فقط به ايشان مهلت مى دهيم ، تا بر گناه (خود) بيفزايند، و (آن گاه ) عذابى خفت آور خواهند داشت . خدا بر آن نيست كه مومنان را به اين (حالى ) كه شما بر آنيد، واگذارد، تا آن كه پليد را از پاك جدا كند)).
٥٥- قال فلما اءمسى((حسين))(عليه السلام) و اءصحابه قاموا الليل كله يصلون و يستغفرون و يدعون و يتضرعون قال فتمر بنا خيل لهم تحرسنا و ان((حسينا))(عليه السلام) ليقراءلا يحسبن الذين كفروا اءنما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب ميهن ما كان الله ليذر المومنين على ما اءنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب، فسمعها رجل من تلك الخيل التى كانت تحرسنا فقال : نحن و رب الكعبه الطيبون ميزنا منكم ، قال : فعرفته ، فقلت((لبرير بن حضير)): تدرى من هذا؟ قال : لا، قلت :هذا((اءبو حرب السبيعى عبدالله بن شهر))و كان مضاحكا بطالا و كان شريفا شجاعا فاتكاءو كان((سعيد بن قيس))ربما حبسه فى جنايه ، فقال له((برير بن حضير)): يا فاسق ، اءنت يجعلك الله فى الطيبين . نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى))مقتل الحسين (عليه السلام) ص ‍ ١١٢؛ محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣١٩ -٣٢٠؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، صص ٩٤ -٩٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣-٤.
٥٦- محمود طالقانى ، پرتوى از قرآن ، ج ٥، ص ٤٣٤.
٥٧- برخى شگفتزده از حلم خدا در كربلا، چنين سروده اند:
و لقد عجبت من الاله و حلمه فى الحال جل جلاله و تعالى كفروا و لم يخسف بهم اءرضا فعلوا و اءمهلهم امهالا!
٥٨- اءيها الناس ! ان((رسول الله))(صلى الله عليه و آله ) قال : من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ... فلم يغير عليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله اءن يدخله مدخله . اءلا و ان هؤ لاء قد لزمواطاعه الشيطان ... و اءنا اءحق ممن غير، و قد اءتتنى كتبكم ... و لكم فى اءسوه و ان لم تفعلوا، و نقضتم عهدكم ... فحظكم اخطاءتم و نصيبكم ضيعتم ، و من نكث فانما ينكث على نفسه ، و سيغنى الله عنكم . نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام) صص ٨٤ - ٨٥؛ محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣٠٤ - ٣٠٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٢؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام) صص ٩٣ - ٩٤؛ شهاب الدين حسينى مرعشى ، شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل ، به اهتمام محمود مرعشى ، ج ١١، ص ٦٠٩.
٥٩- فتح / ١٠:((در حقيقت ، كسانى كه با تو بيعت مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند، دست خدا بالاى دستهاى آنان است . پس هر كه پيمان شكنى كند، تنها به زيان خود پيمان مى شكند، و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته است ، وفادار بماند، به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى بخشد)).
٦٠- براى آگاهى بيشتر نك . محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ١٨، ص ٢٩٨.
٦١- گويا اين بيت مولوى زبان حال اوست :
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويم نه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويم .
٦٢- و كان (الحر) يسير باءصحابه فى ناحيه و((حسين))(عليه السلام) فى ناحيه اءخرى حتى انتهوا الى عذيب الهجانات ... فاذا هم باءربعه نفر قد اءقبلوا من ... و اءقبل اليهم((الحر بن يزيد))... و اءنا حابسهم اءو رادهم فقال له((الحسين))(عليه السلام)... و قد كنت اءعطيتنى اءلا تعرض لى بشى ء... فكف عنهم((الحر))، قال ثم قال لهم((الحسين))(عليه السلام) اءخبرونى خبر الناس وراءكم ، فقال له((مجمع بن عبدالله))... اءما اءشراف الناس فقد اءعظمت رشوتهم ملئت غرائرهم ... و اءما سائر الناس بعد فان اءفئدتهم تهوى اليك و سيوفهم غدا مشهوره عليك قال اءخبرنى ... (عن )((قيس ‍ بن مسهر الصيداوى))فقالوا... اءخذه((الحصين))... فاءمره((ابن زياد))اءن يلعنك و يلعن اءباك فصلى عليك و على اءبيك و لعن((ابن زياد))و اءباه و دعا الى نصرتك و اءخبرهم بقدومك فاءمر به((ابن زياد))فاءلقى من طمار القصر فتر قرقت عينا((حسين))(عليه السلام) و لم يملك دمعه ثم قال :من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام) صص ٨٧ - ٨٨؛ محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و المولوك ، ج ٤، صص ٣٠٥ - ٣٠٦.
٦٣- احزاب / ٢٣:((از ميان مؤمنان ، مردانى اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در (همين ) انتظارند و (هرگز عقيده خود را) تغيير ندادند)).
٦٤- موفق بن احمد خوارزمى ، المناقب ، تحقيق مالك محمودى ، ص ٢٧٩؛ فضل بن حسن طبرسى ، مجمع البيان ، ج ١، ص ٤٦٣؛ حسن بن على بن ابراهيم قمى ، تفسير القمى ، تحقيق طيب جزايرى ، ج ١، ص ٣٠٧؛ عبيدالله بن احمد حاكم حسكانى ، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى آيات النازله فى اهل البيت (عليه السلام) ج ٢، ص ٥؛ على بن يوسف بن جبر، نهج الايمان تحقيق احمد حسينى ، ص ١٨٢؛ على بن عيسى اربلى ، كشف الغمه فى معرفه الائمه ، ج ٢، ص ٣١٤؛ على حسينى استر آبادى ، تاءويل الايات فى فضائل العتره الطاهره ، تحقيق مدرسه امام مهدى (عج )، ج ٢، ص ٤٤٩؛ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، ينابيع الموده لذوى القربى ، ج ١، صص ٢٨٥ و ٤٢١.
٦٥- محمد بن حسن طوسى ، التبيان فى تفسير القرآن ، تحقيق احمد حبيب قصير عاملى ، ج ٨، ص ‍ ٣٢٩.
٦٦- عبدالله بن مبارك ، الجهاد تحقيق نزيد حماد، ص ١١٠.
٦٧- ابن ابى الحديد معتزلى ، شرح نهج البلاغه ، تحقيق محمد ابولفظل ابراهيم ، ج ١٥، ص ٤٠.
٦٨- تفسير الصافى ، ج ٤، ص ١٨١؛ مركز تحقيقات باقرالعلوم (عليه السلام)، موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)، ص ٥٥٣.
٦٩- برخى منابع ، سخن امام حسين (عليه السلام) را با تغييرى اندك چنين گزارش نموده اند:((ير حمك الله يا مسلم)). نك : ابولقاسم موسوى خويى ، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه ، ج ١٩، ص ١٦٧.
٧٠- فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٦٣؛ محمد بن جعفر حلى (ابن نما)، مثير الا حزان ، ص ٤٧.
٧١- در برخى منابع اين واژه((اءوفى))درج شده است . نك : سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، ينابيع الموده لذوى القربى ، ج ٣، ص ٦٥.
٧٢- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣١٧؛ لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٠٧؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٥٥؛ على بن موسى بن موسى بن طاووس حسينى ، اللهوف فى قتلى الطفوف ، ص ٥٥.
٧٣- ثم سالار((الحسين))(عليه السلام) حتى نزل القطقطانه ، فنظر الى فسطاط...((لعبيدالله بن الحر الجعفى))، فاءرسل اليه((الحسين))(عليه السلام) فقال : اءيها الرجل ... فتنصرنى و يكون جدى شفيعك بين يدى الله تبارك و تعالى . فقال : (عبيد الله بن الحر) يا بن رسول الله ، و الله لو نصرتك لكنت اءول مقتول بين يديك ، ولكن هذا فرسى خذه اليك ... فاءعرض عنه((الحسين))(عليه السلام) بو جهه ، ثم قال : لا حاجه لنا فيك و لا فى فرسك ،و ما كنت متخذ المضلين عضدا. نك : محمد بن على ابن بابويه قمى ، الامالى ، ص ٢١٩؛ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، ينابيع الموده لذوى القربى ، ج ٣، ص ٦٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام) صص ٩٧ - ٩٨.
٧٤- كهف / ٥١:((و (من ) آنان (شيطان و ذريه اش ) را نه در آفرنيش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان . من آن نيستم كه گمراه گران را همكار خود بگيرم)).
٧٥- گفتنى است برخى تفاسير مانند نور الثقلين ، ذيل اين آيه به گفتوگوى ميان امام حسين (عليه السلام) و عبيدالله بن حر اشاره نموده اند. نك : على بن جمعه حويزى ، نور الثقلين ، ج ٣، صص ٢٦٨ - ٢٦٩.
٧٦- نك : محمد بن حسن طوسى (شيخ طوسى )، الامالى ، تحقيق موسسه بعثت ، ص ٨٧؛ محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى ، مناقب آل ابى طالب ، ج ٢، ص ٣٧٥؛ هاشم بحرانى ، حليه الابرار فى اءحوال محمد و آله الاطهار، تحقيق غلامرضا مولانا بحرانى ، ج ٢، ص ٢٨٢؛ عبدالحسين امينى ، الغدير، ج ٦، ص ١٤٢؛ محمد باقر محمودى ، نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه ، ج ١، ص ٢٢٦.
٧٧- ((ان الحسين خطب اءصحابه و اءصحاب الحر بالبيضه فحمد الله و اثنى عليه ثم قال : اءيها الناس ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) قال : من رآى سلطانا جائرامستحلا لحرم الله ... اءلا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشيطان ، و تركوا طاعه ... و اءنا اءحق من غير...، فاءنا الحسين بن على و ابن فاطمه بنت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) نفسى مع اءنفسكم و اءهلى مع اءهليكم ، فلكم فى اءسوه)). نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٨٤ - ٨٥؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٣٣؛ محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٠٤؛ مركز تحقيقات باقرالعلوم (عليه السلام) موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)، ص ٣٦١.
٧٨- احزاب / ٢١:((قطا براى شما در (اقتداء به ) رسول خدا سرمشقى نيكوست)).
٧٩- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣١٩؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٥٧؛ اسماعيل ابن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ١٩٢.
٨٠- ممتحنه / ٤:((قطعا براى شما در پيروى از ابراهيم و كسانى كه با اويند، سرمشقى نيكوست .))
٨١- ممتحنه / ٦:((قطعا براى شما در پيروى از آنان (ابراهيم و يارانش ) سرمشقى نيكوست .))
٨٢- ((توحيد افعالى))، اصطلاحى رايج در دانش فلسفى و كلام اسلامى است و به برخى از مراتب توحيد اشاره دارد.
٨٣- مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج ١٧، (صلى الله عليه و آله و سلم ) ٣٨٣ - ٣٨٤.
٨٤- ((ابو فراس ، همام بن غالب تميمى))سراينده نام آشنايى است كه در موضع گيرى شجاعانه در برابر((هشام بن عبدالملك))قصيده معروفش در وصف امام سجاد را انشا و قرائت نمود.
٨٥- حتى انتهينا الى((الصفاح))فلقينا((الفرزدق بن غالب))الشاعر... فقال له((الحسين))(عليه السلام): بين لنا نباء الناس خلفك فقال ... قلوب ناس معك و سيوفهم مع بنى اميه و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء... فقال له((الحسين))(عليه السلام): صدقت ، لله الامر، و الله يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا فى شاءن ، ان نزل القضاء بما نحب ، فنحمد الله على نعمائه و هو المستعان على اءداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء، فلم يعتد من كان الحق نيته و التقوى سريرته .))نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٢٩٠؛ لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٦٨ - ٦٩؛ محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٦٧؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٤٦؛ محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى ، مناقب آل ابى طالب ، ج ٣، ص ٢٤٥؛ على بن عيسى اربلى ، كشف الغمه فى معرفه الائمه ، ج ٢، ص ٢٥٣؛ اسماعيل ابن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ‍ ١٨٠؛ على بن يونس عاملى ، الصراط المستقيم الى مستحقى التقديم ، تحقيق محمدباقر بهبودى ، ج ٢، ص ٣٦؛ عبدالحسين موسوى (علامه شرف الدين )، المجالس الفاخره فى ماتم العتره الطاهره ، تحقيق محمود بدرى ، ص ٢١٥.
٨٦- روم / ٤:(((فرجام ) كار در گذشته و آينده از آن خداست)).
٨٧- حج / ١٨:((و هركه خدا را خوار كند، او را گرامى دارنده اى نيست ؛ چرا كه خدا هرچه بخواهد انجام مى دهد)).
٨٨- رحمن / ٢٩:((هر كه در آسمانها و زمين است ؛ از او درخواست مى كند. هر زمان ، او در كارى است)).
٨٩- هود / ٩ - ١٠:((و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم ، سپس آن را از وى سلب كنيم ، قطعا نوميد و ناسپاس خواهد بود و اگر نعمتى به او بچشانيم ، حتما خواهد گفت : گرفتارى از من دور شد! بى گمان او شادمان و فخر فروش است)).
٩٠- هود / ١١:((مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده اند (كه ) براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود)).
٩١- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٥، ص ٣٦٧.
٩٢- اءما بعد، فانى اءساءل الله اءن يصرفك عما يوبقك ، و اءن يهديك لما ير شدك ، بلغنى اءنك توجهت الى((العراق))، و انى اءعيذك بالله من الشقايق ، فانى اءخاف عليك فيه الهلاك ... فان لك عندى الامان ، و الصله ... و كتب الامام((الحسين))(عليه السلام) فى جواب((عمرو بن سعيد)): اءما بعد فانه لم يشاقق الله و رسوله من دعا الى الله عز و جل و قال اننى من المسلمين و قد دعوت الى الامان و البر و الصله ، فخير الامان اءمان الله ، ولن يومن الله يوم القيامه من لم يخفه فى الدنيا، فنساءل الله مخافه فى الدنيا توجب لنا اءمانه يوم القيامه . نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٢٩٢؛ لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٧٠.
٩٣- و قلت فيما تقول انظر نفسك و لدينك و لامه محمد صلى الله عليه و آله ، واتق شق عصا هذه الامه .... نك : عبدالله بن مسلم ابن قتيبه دينورى ، الامامه و السياسه ، تحقيق على شيرى ، ج ١، ص ‍ ٢٠١؛ احمد بن على طبرسى ، الاحتجاج ٢، ص ٢١؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٢١٢.
٩٤- نساء / ١١٥:((و هر كس ، پس از آن كه راه هدايت براى او آشكار شد با پيامبر به مخالفت برخيزد، و (راهى ) غير راه مومنان در پيش گيرد، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده است ، واگذاريم و به دوزخش كشانيم ، و چه باز گشتگاه بدى است)).
٩٥- من راءى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ... فلم يغير عليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله اءن يدخله مدخله. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣٠٤ - ٣٠٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٢؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٩٣ - ٩٤.
٩٦- حج / ١١:((و از ميان مردم كسى است كه خدا را فقط بر يك حال (و بدون عمل ) مى پرستند. پس ‍ اگر خيرى به او برسد بدان اطمينان يابد، و چون بلايى بدو رسد روى برتابد. در دنيا و آخرت زيان ديده است . ايناست همان زيان آشكار)).
٩٧- فقال له (الحسين بن على (عليه السلام))((شمر بن ذى الجوشن)): هو يعبد الله على حرف ان كان يدرى ما يقول ، فقال له((حبيب بن مظاهر)): و الله انى لاراك تعبد الله على سبعين حرفا، و اءنا اءشهد اءنك صادق ما تدرى ما يقول ، قد طبع الله على قلبك)). محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣٢٢ - ٣٢٣. فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٥٩.
٩٨- نحل / ١٠٧ - ١٠٩:((زيرا آنان زندگى دنيا را بر آخرت برترى دادند و (هم ) اين كه خدا گروه كافران را هدايت نمى كند. آنان كسانى اند كه خدا بر دلها و گوش ديدگانش مهر نهاده است و آنان خود غافلانند. شك نيست كه آنها در آخرت همان زيانكارانند)).
٩٩- فصعد (النعمان بن بشير) المنبر... ثم قال ... و لا تسارعوا الى الفتنه و الفرقه ... انى لم اءقاتل من لم يقاتلنى ... و لكنكم ان اءبديتم صفحتكم لى و نكثتم بيعتكم و خالفتم امامكم فو الله الذى لا اله غير لاءضربنكم بسيفى ... فقام اليه((عبدالله بن مسلم بن سعيد الحضرمى))حليف بنى اءميه فقال : انه لا يصلح ما ترى الى الغشم ... فقال (النعمان بن بشير): اءن اءكون من المستضعفين فى طاعه الله اءحب الى من اءن اءكون من الاعزين فى معصيه الله . نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٢١ - ٢٢؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٤٢؛ اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ‍ ١٦٣؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٣٦؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ١٨٦.


۷
تجلي قرآن در حماسه عاشورا

١٠٠- قصص / ١٧:(((موسى ) گفت : پروردگارا به پاس نعمتى كه به من ارزانى داشتى ، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود)).
١٠١- براى آگاهى بيشتر درباره او نك : عبداحسين موسوى (علامه شرف الدين )، المجالس الفاخره فى ماتم العتره الطاهره ، ص ١٩٣؛ عبدالله بن مسلم دينورى (ابن قتيبه )، الامامه و السياسه ، ج ٢، ص ٨؛ باقر شريف قرشى ، حياه الامام الحسين بن على (عليه السلام)، دراسه و تحليل ، ج ٢، ص ٣٤٩.
١٠٢- درباره نام وى در اين گزارش اختلاف است ، اما گمان قويتر آن است كه نام او((برير))باشد.
١٠٣- ((فدخل عليه رجل من شيعته يقال له : برير بن خضير الهمدانى فقال : يا ابن رسول الله ، اءتاءذن لى فاءخرج اليهم ، فاءكلمهم . فاءذن له فخرج اليهم ، فقال : يا معشر الناس ، انالله عز و جل بعث محمدا بالحق بشيرا و نذيرا و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا و هذا ماء الفرات ... و قد حيل بينه و بين ابنه ، فقالوا:... فقد اءكثرت الكلام فوالله ...))نك : محمد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، الامالى ، ص ٢٢٢؛ عبدالرزاق موسوى مقرم ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٢٣٢ - ٢٣٣.
١٠٤- احزاب / ٤٥ -٤٦:((اى پيامبر، ما تو را (به سمت ) گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم ، و دعوت كننده به سوى خدا، به فرمان او، چراغى تابناك)).
١٠٥- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٥، ص ٣٧٥؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى ، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ص ٢٠٦؛ موفق بن احمد خوارزمى ، المناقب ، ص ‍ ٢٠٠.
١٠٦- غافر / ٣٨:((و آن كسى كه ايمان آورده بود گفت : اى قوم من ، مرا پيروى كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم)).
١٠٧- و حدثنى الصادق جعفر بن محمد، عن اءبيه الباقر عن عليهم السلام اءن اءهل البصره كتبوا الى الحسين بن على (عليه السلام)، يساءلونه عن الصمد... فكتب اءليهم :بسم الله الرحمن الرحيم ، اءما بعد فلا تخوضوا فى القرآن ، و لا تجادلوافيه ، و لا تتكموا فيه بغير علم ، فقد سمعت جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول : من قال فى القرآن بغير علم فليتبوء معقده من النار، و ان الله سبحانه قد فسر الصمد فقال :((الله اءحد الله الصمد))ثم فسقره فقال :((لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا اءحد))لم يلد لم يخرج منه شى ء كثيف المتعال ، و لم يكن له كفوا اءحد))نك : محمد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، التوحيد، تحقيق هاشم حسينى تهرانى ، صص ٩١ - ٩٢؛ فضل بن حسن طبرسى ، مجمع البيان ، ج ١٠، صص ٤٧٨ - ٤٨٨؛ محسن فيض كاشانى ، تفسير الصافى ، ج ٥، ص ٣٩٣؛ عبد على بن جمعه حويزى ، نور الثقلين ، تحقيق هاشم رسولى محلاتى ، ج ٥، صص ٧١١ - ٧١٢؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٣، صص ٢٣٣ - ٢٢٤؛ محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ٢٠، ص ٣٩١.
١٠٨- در اين باره نك : مركز تحقيقات باقر العلوم (عليه السلام)، موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)، صص ٥٥١ - ٥٦٨.
١٠٩- اسراء / ٧١:(((ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم)).
١١٠- شورى / ٧:((گروهى در بهشتند و گروهى در آتش)).
١١١- فسار الحسين (عليه السلام) و اءصحابه ، فلما نزلوا الثعلبه ورد عليه رجل يقال له :((بشر بن غالب))، فقال : يا ابن رسول الله ، آخبرنى عن قول الله عزوجل :((يوم ندعوا كل اءناس باماهم))قال : امام دعا الى هدى فاءجابوه اليه ، و امام دعا الى ضلاله فاءجابوه اليها، هؤ لاء فى الجنه ، و هؤ لاء فى النار، و هؤ لاء فى النار، و هو قوله عزوجل :((فريق فى الجنه و فريق فى السعير)). نك : محمد بن على ابن بابويه قمى (شيخ صدوق )، الامالى ، صص ٢١٧ - ٢١٨.
١١٢- ((قال : اءخبرنا((موسى بن اسماعيل))... حدثنى من شافه الحسين ، قال : راءيت اءبنيه مضروبه بفلاه من الارض ، فقلت : لمن هذه ؟ قالوا: هذه لحسين (عليه السلام)، قال : فاءتيته فاذا شيخ يقراء القرآن قال : و الدموع تسيل على خديه و لحيته ، قال : قلت : باءبى و اءمى يا ابن رسول الله ما اءنزلك هذه البلاد و الفلاه التى ليس بها اءحد؟ فقال :هذه كتب اءهل الكوفه الى و لا اءراهم الا قاتلى ، فاذا فعلوا ذلك لم يدعوالله حرمه الا انتهكوها. نك : احمد بن اسماعيل دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، صص ١٨٢ - ١٨٣؛ على بن حسن بن هبه الله شافعى (ابن عساكر)، ترجمه الامام الحسين (عليه السلام)، صص ٣٠٧ - ٣٠٨؛ محمد بن احمد ذهبى ، سير اعلام النبلاء، ج ٤، تحقيق محمد نعيم عرقسوسى ، ماءمون صاغر جى ، صص ٣٠٥ - ٣٠٦.
١١٣- من الحسين بن على الى الملاء من المسلمين و المومنين . اءما بعد... و قد فهمت كل الذى قصصتم و ذكرتم و مقاله اءجلائكم : انه ليس علينا امام فاءقبل لعل الله يجمعنا بك على الهدى ... فلعمرى ما الامام الا الحاكم بالكتاب القائم القسط، و الدائن بدين الله الحابس نفسه على ذات الله و السلام. نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام) ص ١٧؛ عبدالله بن مسلم دينورى (ابن قتيبه )، الامامه و السياسه ، ج ٢، ص ٨؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٣٩؛ محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى ، مناقب آل ابى طالب (عليه السلام) ج ٣، ص ٢٤٢؛ محمد بن جعفر حلى (ابن نما)، مثير الاحزان ، ص ‍ ١٦؛ عبدالرحمن بن محمد حضرمى (ابن خلدون )، تاريخ ابن خلدون ، ج ٣، صص ٢٢ - ٢٣.
١١٤- ((كتب حسين (عليه السلام) ... الى روس الاخماس بالبصره : ... و قد بعثت رسولى اليكم بهذا الكتاب و انا ادعوكم الى كتاب الله و سنه نبى (صلى الله عليه و آله))). نك : محمد بن طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٢٥٦ - ٢٦٦؛ اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨ ص ١٧٠؛ محمد بن طاهر سماوى ، ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام ) ص ٢٦؛ شهاب الدين مرعشى نجفى ، ملحقات احقاق الحق ، به اهتمام محمود مرعشى نجفى ، ج ٢٧، ص ١٥٥.
١١٥- قال (الحسين (عليه السلام)): ارجع اليهم فان استطعت اءن تؤ خرهم الى الغدوه و تدفهم عنا العشيه ، لعلنا نصلى لربنا الليله و ندعوه و نستغفره ، فهو يعلم اءنى قد اءحب الصلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار.نك : لوط بن يحييى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٠٦؛ محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، صص ‍ ٨٩ - ٩٠؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٤٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى قتل الحسين (عليه السلام)، ص ١١٨.
١١٦- لما كانت ليله عاشوراء من المحرم خرجت من خيمتى لاتفقد اءخى الحسين (عليه السلام) و اءنصاره ، و قد اءفرد له خيمه ، فوجدته جالسا وحده يناجى ربه و يتلو القرآن. نك : موسوعه كلمات الامام الحسين (عليه السلام)، ص ٤٠٨.
١١٧- محمد بن يعقوب كلينى ، الاصول من الكافى ، ج ١، ص ٣٠٢.
١١٨- ... على بن الحسين (عليه السلام): فدنوت لاسمع ما يقول لهم و اءنا اذ ذاك مريض فسمعت اءبى (عليه السلام) يقول لاصحابه : اءثنى على الله اءحسن الثناء و اءحمده على السراء و الضراء، اللهم انى اءحمدك على اءن اءكرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن. نك : لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٠٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٩١؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٥٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٤٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١١٨.
١١٩- ركب الحسين على فرسه و اءخذ مصحفا فوضعه بين بديه ، ثم استقبل القوم رافعا يديه .نك : اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ١٩٣؛ محمد بن احمد دشمقى باعونى ، جواهر المطالب فى مناقب الامام الجليل على بن ابى طالب (عليه السلام)، تحقيق محمد باقر محمودى ، ج ٢، ص ٢٨٤؛ شهاب الدين حسينى مرعشى ، شرح احقاق الحق ، به اهتمام محمود مرعشى نجفى ، ج ٣٣، ص ٦٠٣.
١٢٠- البته ممكن است مراد از واژه((مصحف))در اين مورد، نامه كوفيان باشد كه حضرت (عليه السلام) براى اتمام حجت ، به همراه خود برداشتند.
١٢١- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، ص ١٩٠.
١٢٢- محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣١٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٩١؛ فضل بن حسن طبرسى ، اعلام الورى ، ج ١، ص ٤٥٥.
١٢٣- ثم كد كيدك ، و اجهد جهدك فو الله الذى شرفنا بالوحى و الكتاب ، و النبوه و الانتخاب ، لا تدرك اءمدنا، و لا تبلغ غايتنا، و لا تمحو ذكرناه. نك : احمد بن على طبرسى ، الاحتجاج ، ج ٢، ص ٣٧؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ١٦٠؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، صص ٤٠٥ - ٤٠٦؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٢٣٠ - ٢٣١.
١٢٤- فلك نهم .
١٢٥- ((قيصر و كسرى))دو عنوان تشريفاتى است كه در گذشته ، براى پادشاهان ايران و روم به كار گرفته مى شد.
١٢٦- قال ابن زياد: ايه يا ابن((عقيل))، اءتيت الناس و هم جميع فشتت بينهم ، و فرقت كلمتهم ، و حملت بعضهم على بعض . قال : كلا، لست لذلك اءتيت ، و لكن اءهل المصر زعموا اءن اءباك قتل خيارهم و سفك دماءهم ، و عمل فيهم اءعمال كسرى و قيصر، فاءتيناه لناءمر بالعدل ، و ندعو الى حكم الكتاب .نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٢٨٣ - ٢٨٤؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فيم معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٦٢؛ محمد بن جعفر حلى (ابن نما)، مثير الاحزان ، ص ٢٥؛ اسماعيل بن كثير دمشى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ١٦٨.
١٢٧- نحل / ١٢٥:((با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به (شيوه اى ) كه نيكوتر است مجادله نما)).
١٢٨- و خرج زهير بن القين على فرس له ذنوب شاك فى السلاح فقال يا اءهل الكوفه ... فرماه((شمر))بسهم و قال : اسكت اسكت الله نامتك ، اءبرمتنا بكثره كلامك فقال((زهير))... ما اياك اءخاطب انما اءنت بهيمه والله ما اءظنك تحكم من كتاب الله آيتين و ابشر بالخزى يوم القيامه و العذاب الاءليم. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٢٤؛ اسماعيل بن كثير دمشقى (ابن كثير)، البدايه و النهايه ، ج ٨، ص ١٩٥؛ على نمازى ، مستدرك سفينه البحار، تحقيق حسن بن على نمازى ، ج ٦، ص ٤٤؛ على احمدى ميانجى ، مواقف الشيعه ، ج ٢، ص ٣٠٨.
١٢٩- اسراء / ٨٢:((و ما آنچه را براى مؤمنان مايه درمان و رحمت است ، از قرآن نازل مى كنيم ، و (لى ) ستمگران را جز زيان نمى افزايد)).
١٣٠- محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى قتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٤١: در برخى آثار از او چنين ياد شده است :وصف فى المصادر باءنه سيد القراء و كان شيخا، تابعيا، ناسكا، قارئا للقرآن ، و من شيوخ القراء فى جامع الكوفه ، و له فى الهمدانيين شرف و قدر.نك : محمد مهدى شمس ‍ الدين ، انصار الحسين (عليه السلام)، ص ٧٧.
١٣١- فلما رجع((كعب بن جابر))قالت له امراءته ، اءو اءخته((النوار بنت جابر)): اءعنت على ابن((فاطمه))! و قتلت سيد القراء لقد اءتيت عظيما من الامر، والله لا اءكملك من راءسى كلمه اءبدا. نك : محمد بن جرير طيرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٢٩؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام) ص ١٤٢.
١٣٢- سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، يناييع الموده لذوى القربى ، ج ٣، ص ٧١.
١٣٣- محمد بن طاهر سماوى ، ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام)، صص ١٤٤ - ١٤٥.
١٣٤- ثم خرج غلام تركى كان((للحسين))(عليه السلام) و كان قارئا للقرآن ، فجعل يقاتل و يرنجز... فقتل جماعه ثم سقط صريعا فجاءه((الحسين))(عليه السلام) فبكى و وضع خده على خده ففتح عينه فراءى((الحسين))(عليه السلام) فتبسم ثم صار الى ربه رضى الله عنه. نك : محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣٠؛ محمد بن طاهر سماوى ، ابصار العين فى انصار الحسين (عليه السلام)، صص ١٤٤ - ١٤٥.
١٣٥- مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج ١٧، صص ٣٨٩ - ٣٩١.
١٣٦- غافر / ٥١:((قطعا ما فرستادگان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا يارى مى كنيم)).
١٣٧- ابراهيم حسين شاذلى (سيد قطب )، فى ظلال القرآن ، ج ٥، صص ٣٠٨٥ ع ٣٠٨٦.
١٣٨- حسين بن محمد (راغب اصفهانى )، المفردات فى غريب القرآن ، تحقيق محمد سيد كيلانى ، ص ‍ ١٧٩؛ حسن مصطفوى ، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم ، ج ١ - ٣، ص ٢٨٧؛ ابوالحسن شعرانى ، نثر طوبى ، ج ١ - ٢، ص ٢٧٥.
١٣٩- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، ص ٢٤٢.
١٤٠- رعد / ٢٨:((آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مى يابد)).
١٤١- نك : محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى التفسير القرآن ، ج ١١، صص ٣٩١ - ٣٩٢.
١٤٢- اعراف / ٢٠٥:((و در دل خويش ، پروردگارت را بامدادان با تضرع و ترس ، بى هيچ بانگى ، ياد كن)).
١٤٣- احزاب / ٤١:((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را بسيار ياد كنيد)).
١٤٤- آل عمران / ٩١:((همانان كه خدا را (در همه احوال ) ايستاده و نشسته ، و به پهلو آرميده ياد مى كنند)).
١٤٥- طه / ٤٢:((تو و برادرت معجزه هاى مرا (براى مردم ) ببريد و در ياد كردن من سستى مكنيد)).
١٤٦- انفال / ٤٥:((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، چون با گروهى برخورد مى كنيد، پايدارى وزريد و خدا را بسيار ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد)).
١٤٧- متفكر ژرف انديش و باريك بين معاصر مرحوم علامه مطهرى (رحمه الله ) در اين باره مى گويد:((وقتى بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم ، بايد نگاهى هم به نهضت حسينى بكنيم . مى بينيم امام حسين (عليه السلام) كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل آورده ، مجسم كرده است ولى تجسم زنده و جاندار حقيقى و واقعى ، نه تجسم بى روح . نك : مرتضى مطهرى ، مجموعه آثار، ج ١٧، ص ‍ ٣٨٢.
١٤٨- على بن موسى بن طاووس حسينى ، اللهوف فى قتلى الطوف ، ص ٧٠.
١٤٩- ((فلما نظر اليهم (الصحرا و اءصحابه ) الحسين (عليه السلام) وقف فى اءصحابه ، و وقف((الحر بن يزيد))فى اءصحابه ، فقال الحسين (عليه السلام) اءيها القوم من اءنتم ؟ قالوا: نحن اءصحاب الامير عبيدالله بن زياد. فقال الحسين (عليه السلام): و من قائدكم ؟ قالوا:((الحر بن يزيد الرياحى))قال : فناداه الحسين : ويحك يا((ابن يزيد))! اءلنا اءم علينا؟ فقال الحر: بل عليك((اءبا عبدالله ! فقال الحسين (عليه السلام): لا حول و لا قوه الا بالله)).نك : على بن موسى بن طاووس حسينى ، اللهوف فى قتلى الطوف ، ص ٤٧؛ عبدالحسين شريف الدين ، المجالس الفاخره فى مآتم العتره الطاهره ، ص ‍ ٢٢٥.
١٥٠- و اءقبل حبيب بن مظاهر الى الحسين (عليه السلام) فقال : يا ابن رسول الله ههنا حى من بنى اءسد بالقرب منا اءتاءذن لى فى المصير اليهم فاءدعوهم الى نصرتك ... قال : قد اءذنت لك ، فخرج حبيب اليهم ... فقال : (بنى اءسد) انى قد اءتيتكم بخير... تبادر رجال الحى حتى التاءم منهم تسعون رجلا فاءقبلوا يريدون الحسين (عليه السلام)... فدعا ابن سعد... الازرق ... و وجه نحو حى بنى اءسد... و اقتتلوا قتالا شديدا... و علمت بنو اءسد اءنه لا طاقه لهم ... و رجع حبيب بن مظاهر الى الحسين (عليه السلام) فخبره بذلك فقال (عليه السلام): لا حول و لا قوه الا باللهمحمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ‍ ٣٨٦؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٣٨؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٠٨، محمد مهدى شمس الدين ، انصار الحسين (عليه السلام)، ص ٦٧.
١٥١- اعراف / ٥٥:((پروردگار خود را به زارى و نهانى بخوانيد)).
١٥٢- بقره / ١٨٦:((و هر گاه بندگان من ، از تو درباره من بپرسند، (بگو) من نزديكم ، و دعاى دعا كننده را - به هنگامى كه مرا بخواند - اجابت مى كنم)).
١٥٣- غافر / ٦٠:((و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم)).
١٥٤- زمر / ٨:((و چون به انسانى آسيبى رسد، پروردگارش را - در حالى كه به سوى او بازگشت كننده است - مى خواند، سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند، آن (مصيبتى ) را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مى كرد، فراموش مى نمايد)).
١٥٥- روم / ٣٣:((و چون مردم را زيانى رسد، پروردگار خود را، در حالى كه به درگاه او توبه مى كنند، مى خوانند، و آن گاه كه از جانب خود رحمتى به آنان چشانيد، به ناگاه دسته اى از ايشان به پروردگارشان شرك مى آورند)).
١٥٦- محمد حسين طباطبايى ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج ١٦، ص ٢٧٣.
١٥٧- آل عمران / ٩١:((همانان كه خدا را (در همه احوال ) ايستاده و نشسته ، و به پهلو آرميده ياد مى كنند، و در آفرينش آسمانها و زمين مى انديشد (كه :) پروردگارا، اينها را بيهوده نيافريده اى)).
١٥٨- نك : على بن موسى بن جعفر طاووس حسينى ، اقبال الاعمال ، تحقيق جواد قيومى اصفهانى ، صص ٧٤ - ٨٧.
١٥٩- لوط بن يحيى ازدى غامدى ، مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١٠٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، ص ٩١؛ فضل ابن حسن طبرسى ، مجمع البيان ، ج ١، ص ٤٥٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٢؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٤٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ‍ ١١٨.
١٦٠- بينه / ٥:(((فرمان نيافتند جز اين كه ) دين (خود) را براى او خالص گردانند، و نماز را بر پا دارند و زكات بدهند؛ و دين (ثابت و) پايدار همين است)).
١٦١- انبيا / ٧٣:((و به ايشان (رهبران الهى ) انجام دادن كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم)).
١٦٢- نمل / ١ - ٣:((طا، سين . اين است آيات قرآن و (آيات ) كتابى روشنگر كه (مايه ) هدايت و بشارت براى مؤمنان است ؛ همانا كه نماز را بر پا مى دارند و زكات مى دهند)).
١٦٣- نساء / ١٠٢:((و هر گاه در ميان ايشان بودى و برايشان نماز بر پا داشتى ، پس بايد گروهى از آنان با تو (به نماز) ايستند، و بايد جنگ افزارهاى خد را برگيرند، و چون به سجده رفتند (و نماز را تمام كردند)، بايد پشت سر شما قرار گيرند، و گروه ديگرى كه نماز نكرده اند، بايد بيايند و با تو نماز گزارند)).
١٦٤- نور / ٣٧:((مردانى كه نه تجارت و نه دادوستدى ، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز خود مشغول نمى دارد)).
١٦٥- مانند اقامه نماز جماعت پس از نخستين برخورد با((حر بن يزيد)). براى موارد ديگر نك : محمد بن حرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣١٩ - ٣٢٠؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٣ - ٤.
١٦٦- قال الحسين (عليه السلام): ارجع اليهم فان استطعت اءن تؤ خرهم الى الغدوه و تدفعهم عنا العشيه ، لعلنا نصلى لربنا الليله و ندعوه و نستغفره ، فهو يعلم اءنى قد اءحب الصلاه له و تلاوه كتابه و الدعاء و الاستغفار. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣١٧؛ محمد بن محمد بن نعمان بغدادى عكبرى (شيخ مفيد)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، ج ٢، صص ‍ ٨٩ - ٩٠؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٤٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ١١٨.
١٦٧- على بن موسى بن طاووس حسينى ، اللهوف فى قتلى الطفوف ، ص ٥٧؛ محمد بن جعفر حلى (ابن نما)، مثير الاحزان ، ص ٣٨؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٩٤؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٤٥؛ سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، يناييع الموده لذوى القربى ، ج ٣، ص ٦٥؛ محمد مهدى شمس الدين ، انصار الحسين (عليه السلام)، ص ٥٥.
١٦٨- راءى ذلك((اءبوثمامه عمرو بن عبدالله الصائدى))قال للحسين : يا اءباعبدالله نفسى لك الفداء. انى اءرى هولاء قد اقتربوا منك و لا والله لا تقل حتى اءقتل دونك ان شاء الله ، و اءحب اءن اءلقى ربى و قد صليت هذه الصلاه التى قد دنا وقتها، قال : فرفع الحسين راءسه ثم قال : ذكرت الصلاه جعلك الله من المصلين الذاكرين ، نعم هذا اءول وقتها. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٣٤؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٥، ص ٢١؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٦٤؛ حسين نورى طبرسى ، خاتمه مستدرك الوسائل ، ص ٧٥؛ عبدالرزاق موسوى مقرم ، مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٢٣٩ - ٢٤٠.
١٦٩- نمازى كه ديدنى بود و تو گويى ، هم اكنون نيز پس از چند صد سال از آن نماز بى مانند، شكوه پرواز و اوج عروج آن افلاكيان را از اين خاكدان تا عرش خداوند و بهشت رضايت الهى ، مى توان نظاره كرد و شامه جان را با شميم دل انگيز آن معطر نمود. به راستى بايد امام (عليه السلام) عرض ‍ نمود:اءشهد اءنك قد اءقمت الصلاه.
١٧٠- نور / ٣٧:((مردانى كه نه تجارت و نه دادوستدى ، آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز به خود مشغول نمى دارد)).
١٧١- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، ص ٢٤٥.
١٧٢- آل عمران / ١٠٤:((و بايد از ميان شما، گروهى ، (مردم را) به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى باز دارند، و آنان همان رستگارانند)).
١٧٣- آل عمران / ١١٠:((شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پايدار شده ايد: به كار پسنديده فرمان مى دهيد، و از كار ناپسند باز مى داريد)).
١٧٤- توبه / ٧١:((و مردان و زنان با ايمان ، دوستان يكديگرند، كه به كارهاى پسنديده فرا مى خوانند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند)).
١٧٥- حج / ٤١:((همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم ، نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسنديده فرا مى خوانند)).
١٧٦- حسن بن على بن شعبه حرانى ، تحف العقول ، ٢٣٩؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٩٧، ص ‍ ٨٠.
١٧٧- عبد الله بن مسلم دينورى (ابن قتيبه )، الامه و السيامه ، ج ١، ص ٢٠٣؛ عبدالحسين امينى ، الغدير، ج ١١، ص ٥٥؛ احمد بن على طبرسى ، الاحتجاج ، ج ٢، ص ٢٠؛ على نمازى شاهرودى ، مستدرك سفيه البحار، ج ٢، ص ٢٢٥.
١٧٨- فلما فرغ من صلاته جعل بقول : اللهم هذا قبر نبيك محمد، و انا ابن بيت نبيك ، و قد حضرنى من الامر ما قد علمت ، اللهم انى احب المعروف ، و انكر المنكر، و انا اسالك يا ذا الجلال و الاكرم بحق القبر و من فيه الا اخترت لى ما هو لك رضى ، و لرسولك رضى .نك : محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٨؛ هاشم بحرانى ، مدينه المعاجز الائمه الاثنى عشر و دلائل الحجج على البشر، تحقيق عزت الله مولايى همدانى ، ج ٣، ص ٤٨٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٢٧.
١٧٩- هذا ما اءوصى به الحسين بن على بن ابى طالب الى اخيه محمد المعروف بابن الحنفيه ؛ ان الحسين يشهد ان لا اله الا لله وحده لا شريك له و ان محمدا عبده و رسوله ، جاء بالحق من عند الحق ، و ان الجنه و النار حق ، و ان الساعه اتيه لا ريب فيها، و ان الله يبعت من فى القبور، و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى صلى الله عليه و آله اريد ان امر بالمعروف و انهى عن المنكرنك : محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٢٩؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، ص ٣٠؛ عبدالله بحرانى ، ص ١٧٩.
١٨٠- وقال عقبه بن ابى العيزار: قام حسين (عليه السلام) بذى حسم فحمده الله و اثنى عليه عليه ثم قال : انه قد نزل من الامر قد ترون ، و ان الدنيا تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و استمرت جدا، فلم يبق منها الا صبابه كصابه الاناء، و خسيس عيش كالرعى الوبيل . الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهى عنه ، لير غب المؤمن فى لقاء الله حقا فانى لا ارى الموت الا شهاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، ص ٣٠٥؛ نعمان بن محمد تميمى مغربى ، شرح الاخبار فى فضائل الائمه الاطهار (عليه السلام) تحقيق محمد حسينى جلالى ، ج ٣، ص ١٥٠؛ حسن ابن على بن شيعه حرانى ، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليهم ، تحقيق على اكبر غفارى ، ص ٢٤٥؛ حسين بن محمد حلوانى ، نزهه الناظر و تنبيه الخاطر، ص ٨٨؛ على بن عيسى اربلى ، كشف الغمه ، ج ٢، ص ٢٤٢.
١٨١- ايها الناس ! ان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قال : من راى سلطانا جائرا لحرام الله ناكثا لهد الله . مخالفا لسنه رسول الله ، يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان ثم لم يغير عليه بفعل و لا قول ، كان حقا على الله ان يدخله مدخله . الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشيطان و تولوا عن طاعه الرحمان و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود واستاثروا بالفى ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق بهذا الامر من غيرى. نك : محمد بن جرير طبرى ، تاريخ الامم و الملوك ، ج ٤، صص ٣٠٤ - ٣٠٥؛ محمد باقر مجلسى ، بحارالانوار، ج ٤٤، ص ٣٨٢؛ عبدالله بحرانى ، العوالم ، ص ٢٣٣؛ محسن امين عاملى ، لواعج الاشجان فى مقتل الحسين (عليه السلام)، صص ٩٣ - ٩٤.
١٨٢- عبدالله جوادى آملى ، حماسه و عرفان ، صص ٢٣٢ - ٢٣٣.
١٨٣- لطف الله صافى ، پرتوى از عظمت حسين (عليه السلام)، صص ٣٢٤ - ٣٢٥.

۸