کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه0%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی علیزاده
گروه: مشاهدات: 19526
دانلود: 3995

توضیحات:

کلمات قصار نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19526 / دانلود: 3995
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٠٢ - روزگار وارونه

ياتى على الناس زمان لا يقرب فيه الا الماحل ، و لا يظرف فيه الا الفاجر، و لا يضعف فيه الا المنصف يعدون الصدقه فيه غرما، و صله الرحم منا، و العباده استطاله على الناس فعند ذلك يكون السلطان بمشوره النساء، و اماره الصبيان ، و تدبير الخصيان

ترجمه : برمردم روزگارى خواهد آمد كه در آن ، كسى مقرب نيست ، جز سخن چين و كسى خوش طبع و باهوش شمرده نمى شود، جز فاجر، و كسى ناتوان به حساب نمى آيد، جز انسان با انصاف

در آن روزگار، صدقه را خسارت پندارند و صله رحم را با منت درآميزند و عبادت را وسيله ى برترى شمارند.

در آن روزگار، سلطنت با مشورت زنان و امارت كودكان و تدبير خواجگان زن صفت انجام پذيرد.

ظاهر اين سخن مى رساند كه امام على ،عليه‌السلام ، از حوادث آينده خبر مى دهند. اين پيشگويى يا پيش بينى امام از روزگارى است كه هنوز نيامده است به هر روى نشان علو مقام آن حضرت است

١٠٣ - دنيا يا آخرت ؟!

و رئى عليه ازار خلق مرقوع ، فقيل له فى ذلك ، فقال :

يخشع له القلب ، و تذل به النفس ، و يقتدى به المومنون ان الدنيا و الاخره عدوان متفاوتان ، و سبيلان مختلفان ، فمن احب الدنيا و تولاها ابغض الاخره و عاداها. و هما بمنزله المشرق و المغرب ، و ماش بينهما كلما قرب من واحد بعد من الاخر، و هما بعد ضرتان !

ترجمه : روزى امام على ،عليه‌السلام ، با جامه اى كهنه و وصله دار ديده شد. در اين باره از امام ،عليه‌السلام ، پرسش شد، فرمود:

براى آن جامه دل ، خاشع مى شود و با آن ، نفس رام مى گردد و به آن ، مومنان اقتدا مى كنند و در راه پارسايى از آن سر مشق مى گيرند.

دنيا و آخرت ، دو راه مختلف و دو دشمن متفاوت هستند. به كسى كه دنيا را دوست بدارد و آن را برگزيند، آخرت را نامحبوب دارد و با آن دشمنى ورزد.

آن دو هم چون مشرق و مغرب هستند و رونده ميان آن دو، هر گاه به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى شود. دنيا و آخرت ، بسان دو هوو هستند.

دنيا در اين حكمت به محبت دنيا آمده است محبت دنيا با گرايش به آخرت منافات دارد. برخلاف استفاده از دنيا و لذت بردن از آن ، كه هيچ منافاتى با آخرت گرايى ندارد.

١٠٤ - آخرت طلبى

و عن نوف البكالى ، قال : رايت اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، ذات ليله و قد خرج من فراشه ، فنظر فى النجوم ، فقال لى : يا نوف !ا راقد انت ام رامق ؟ فقلت : بل رامق ، قال :

يانوف !

طوبى للزاهدين فى الدنيا، الراغبين فى الاخره اولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و ماءها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا قرضا على منهاج المسيح !

يانوف !ان داوود،عليه‌السلام ، قام فى مثل هذه الساعه من الليل ، فقال : انها لساعه لا يدعوفيها عبد الا استجيب له ، الا ان يكون عشارا، او عريفا، او شرطيا، او صاحب عرطبه و هى الطنبور او صاحب كوبه

ترجمه : نوف بكالى گفت : شبى امامعليه‌السلام ، را ديدم كه از بستر بيرون آمده است و به ستارگان نگاه مى كند. آن گاه به من فرمود:

اى نوف !خوابيده اى يا بيدار؟

عرض كردم : بيدار.

امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

اى نوف !

خوشا به حال زاهدان از دنيا و راغبان به آخرت !آنان گروهى اند كه زمين را فرش ، خاك را بستر، آب را عطر، قرآن را لباس زير و دعا را جامه روى خويش گرفته اند و از دنيا چون مسيح دل بريده اند.

اى نوف !

داوود،عليه‌السلام ، در اين ساعت از شب از خواب برخاست و گفت :

اين ، ساعتى است كه در آن هيچ بنده اى دعا نمى خواند جز آن كه مستجاب شود؛ مگر ده يك بگير مامورانى كه يك دهم اموال مردم را براى سلطان ظالم جمع آورى مى كنند يا مامور تجسس در دستگاه ظالمان يا پليس در سلطنت ظالمان و يا دارنده ساز و دهل كه از بندگى خدا رويگردان باشد.

١٠٥ - فرايض الهى

ان الله افترض عليكم الفرائض فلا تضيعوها، و حد لكم حدودا فلا تعتدوها، و نهاكم عن اشياء فلا تنتكهوها، و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلفوها.

ترجمه : خدا فرايضى را براى شما تعيين كرد، آن ها را ضايع مكنيد.

حدودى را مشخص كرد، از آن فراتر نرويد.

از چيزهايى نهى كرد، آن ها را مرتكب نشويد.

و از چيزهايى هم سكوت كرد و درباره آن ها حكمى بيان نفرمود و از روى فراموشى آن ها را واننهاده است ، پس در مورد آن چيزها خود را به زحمت نيندازيد.

اين حكمت اشاره دارد به تكلف در اطاعت از خدا. برخى به گمان اطاعت خود را به زحمت مى اندازند و در مواردى هم كه حكمى از خدا درباره آن نمى دانند، به خيال اطاعت و از روى احتياط حكمى مى سازند و مطابق آن رفتار مى كنند.

امام على ،عليه‌السلام ، از اين احتياط گرايى تكلف آور نهى مى فرمايد. از نظر آن حضرت بايد از اوامر الهى اطاعت كرد و از نواهى او دورى گزيد. در مواردى هم كه حكمى نيست تكلف نورزيد و به احتياطهاى طاقت فرسا در نيفتاد.

١٠٦ - دين گريزى

لا يترك الناس شيئا من امر دينهم لاستصلاح دنياهم ، الافتح الله عليهم ما هو اضرمنه

ترجمه : مردم ، چيزى از امر دينشان را كه به دنياى شان زيان مى رساند براى سامان بخشيدن به دنياى شان ترك نمى كنند، مگر آن كه خدا زيان دارتر از آن را براى شان پديد آورد.

١٠٧ - داناى شكست خورده

رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لا ينفعه

ترجمه : بسا عالمى كه جهلش ، او را كشته است و عملش ، به او سود نرسانيد.

١٠٨ - شگفتى هاى قلب

لقد علق هذا الانسان بضعه هى اعجب ما فيه و ذلك القلب ، و ذلك ان له مواد من الحكمه ، و اضدادا من خلافها، فان سنح له الرجاء اذله الطمع ، و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص ، و ان ملكه الياس قتله الاسف ، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ، و ان اسعده الرضى نسى التحفظ، و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامر استلبته الغره ، و ان افاد مالا اطغاه الغنى ، و ان اصابته مصيبه فضحه الجزع ، و ان عضته الفاقه شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضعف ، و ان افرط به الشبع كظته البطنه ، فكل تقصير به مضر، و كل افراط له مفسد.

ترجمه : به رگى از انسان ، گوشتى آويزان است كه شگفت ترين جزء او است و آن قلب است ؛ زيرا در آن ، مواد حكمت و ضد حكمت وجود دارد يعنى در آن جا ضدها با هم اجتماع كرده اند.

اگر اميد روى آورد، طمع ، خوار سازد؛

اگر طمع به جنبش آيد، حرص هلاك نمايد؛

اگر ياس فرابگيرد، اندوه بكشد؛

اگر غضب پديد آيد، خشم شدت بگيرد؛

اگر سعادت رضايت دست دهد، خوددارى از مضرات فراموش شود؛

اگر وحشت بگيرد، حذر كردن از منشاء ترس به خود مشغول كند؛

اگر امنيت يابد، غرور آن را سلب نمايد؛

اگر مالى به دست آورد، توانگرى او را به طغيان كشاند؛

اگر مصيبتى برسد، بى تابى رسوايش كند؛

اگر فقر آزارش دهد، بلا گرفتارش كند؛

اگر گرسنگى او را به زحمت اندازد، ناتوانى او را از پا درآورد؛

اگر سيرى بيش از اندازه شود، پرخورى او را به زحمت اندازد.

پس براى قلب هر كوتاهى ، زيان به دنبال دارد و هر زياده روى ، فساد آورد.

١٠٩ - معيار رهايى

نحن النمرقه الوسطى بها يلحق التالى ، و اليها يرجع الغالى

ترجمه : ما تكيه گاهى هستيم ميانه يعنى نه چپ و نه راست ، بلكه صراط مستقيم ؛ عقب مانده به آن ملحق مى شود و پيش افتاده به آن باز مى گردد. و اگر چنين نكنند از تكيه گاهى آرامش آفرين محروم خواهند شد.

١١٠ - تسامح در دين

لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع ، و لا يضارع ، و لا يتبع المطامع

ترجمه : فرمان خداى سبحان را برپا نمى دارد، مگر آن كه مدارا نكند، تسامح نورزد و از مطامع دنيا پيروى ننمايد.

يعنى در فرمان هاى مسلم خداى تعالى كسى نبايد مدارا و مسامحه كند و جانب هوس هاى دنيا را بگيرد.

١١١ - تاوان محبت

و قد توفى سهل بن حنيف الانصارى بالكوفه بعد مرجعه معه من صفين ، و كان من احب الناس اليه :

لو احبنى جبل لتهافت

معنى ذلك ان المحنه تغلظ عليه فتسرع المصائب اليه ، و لا يفعل ذلك الا بالاتقياء الابرار، و المصطفين الاخيار. و هذا مثل قولهعليه‌السلام :

ترجمه : وقتى سهل بن حنيف انصارى پس از بازگشت از جنگ صفين به همراه امام على ،عليه‌السلام ، در كوفه از دنيا رفت ، امامعليه‌السلام فرمود:

اگر كوهى دوستم بدارد، مى شكافد و فرو مى ريزد.

يعنى محنت بر او شدت مى گيرد و مصائب به سوى او با شتاب مى آيند. و چنين نشوند جز نيكان باتقوا و نخبگان نيكوكار.

اين سخن ، مانند سخن ديگر كه در شماره بعد مى آيد است

١١٢ - عشق و مشقت

من احبنا اهل البيت فليستعد للفقرا جلبابا.

و قد يوول ذلك على معنى آخر ليس هذا موضع ذكره

ترجمه : آن كه ما اهل بيت را دوست دارد، آماده شود كه فقر، جامه اش گردد.

احتمالااين سخن به معنايى ديگر باز مى گردد كه اين جا، براى بيان آن مناسب نيست

١١٣ - بهترين چيزها

لا مال اعود من العقل ، و لا وحده اوحش من العجب ، و لا عقل كالتدبير، و لا كرم كالتقوى ، ولا قرين كحسن الخلق ، ولا ميراث كالادب ، ولا قائد كالتوفيق ، ولا تجاره كالعمل الصالح ، ولا ربح كالثواب ، ولا ورع كالوقوف عند الشبهه ، ولا زهد كالزهد فى الحرام ، ولا علم كالتفكر، ولا عباده كاداء الفرائض ، ولا ايمان كالحياء والصبر، ولا حسب كالتواضع ، ولا شرف كالعلم ، ولا عز كالحلم ، ولا مظاهره اوثق من المشاوره

ترجمه : هيچ سرمايه اى ، سودمندتر از عقل نيست ؛

هيچ تنهايى ، وحشتناك تر از خودشگفتى خود پسندى نيست ؛

هيچ عقلى ، چون تدبير نيست ؛

هيچ كرمى ، چون تقوا نيست ؛

هيچ رفيقى ، چون خوش اخلاقى نيست ؛

هيچ ميراثى ، چون ادب نيست ؛

هيچ رهبرى ، چون توفيق نيست ؛

هيچ تجارتى ، چون عمل صالح نيست ؛

هيچ سودى ، چون ثواب نيست ؛

هيچ ورعى ، چون توقف كردن در شبهه نيست ؛

هيچ زهدى ، چون زهد در حرام نيست ؛

هيچ علمى ، چون تفكر نيست ؛

هيچ عبادتى ، چون اداى واجبات نيست ؛

هيچ ايمانى ، چون حيا و صبر نيست ؛

هيچ شرافتى ، چون علم نيست ؛ حسبى و نسبى چون تواضع نيست ؛

هيچ عزتى ، چون حلم نيست ؛

و هيچ پشتيبانى ، مطمئن تر از مشاوره نيست

١١٤ - خوش گمانى بى جا

اذا استولى الصلاح على الزمان و اهله ثم اساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبه فقد ظلم و اذا استولى الفساد على الزمان و اهله فاحسن رجل الظن برجل فقد غرر.

ترجمه : آن هنگام كه صلاح بر زمان و اهل آن مستولى شد و كسى گمان بد ببرد به آن كه گناهى از او ظاهر نشده ، ظلم كرده است و آن هنگام كه فساد بر زمان و اهلش مستولى شد و كسى گمان نيك ببرد به شخصى و به او اعتماد كند، فريب خورده است

١١٥ - زندگى مرگ آلود

و قيل لهعليه‌السلام : كيف نجدك يا اميرالمومنين ؟ فقالعليه‌السلام :

كيف يكون حال من يفنى ببقائه ، و يسقم بصحته ، و يوتى من مامنه

ترجمه : به امام على ،عليه‌السلام ، عرض شد: حالتان چگونه است ؟ حضرت فرمود:

چگونه باشد كسى كه با هستى اش ، نيست مى شود يعنى هر چه كه زندگى مى كند به مرگ نزديك تر مى شود. و با سلامتى اش ، بيمار مى گردد يعنى هر چه از سلامتى اش مى گذرد به پيرى و بيمارى نزدك تر مى شود. و مرگ از پناهگاهش در مى رسد يعنى هر جا را كه پناهگاه قرار دهد، نمى تواند از مرگ در امان باشد.

١١٦ - قوانين آسمانى

كم من مستدرج بالاحسان اليه ، و مغرور بالستر عليه ، و مفتون بحسن القول فيه و ما ابتلى الله احدا بمثل الاملاء له

ترجمه : بسا كسى كه با احسان به او از سوى خدا به تدريج به عذاب كشانده مى شود.

بسا كسى كه با پوشانده شدن گناهانش از سوى خدا مغرور مى شود و به فكر تدارك گناهان نمى افتد. ولى روزى فسقش آشكار مى شود و در محضر خدا شرمنده مى گردد.

خدا هيچ كس را به چيزى مانند املاء مهلت دادن نيازموده است

اشاره به دو سنت الهى استدراج و استمهال است در سنت استدراج خداى تعالى با بخشش نعمت هايش گناهكار را از توبه و استغفار غافل مى كند. در حالى كه اين حيات پر نعمتش ‍ گام هايى است كه او را به تدريج به سوى عذاب الهى مى كشاند. در سنت استمهال به فرد گناهكار فرصت مى دهد كه همچنان به گناهانش بپردازد. به واقع اين فرصت به زيان او است ، زيرا بر حجم گناهانش مى افزايد.

١١٧ - مردم و علىعليه‌السلام

هلك فى رجلان : محب غال ، و مبغض قال

ترجمه : دو كس در مورد من به هلاكت افتادند: كسى كه در دوست داشتن من غلو كرد. و كسى كه به شدت كينه مرا به دل گرفت و به كلى از من روى گرداند.

غاليان كسانى هستند كه علىعليه‌السلام ، را از مرتبه انسانى فراتر مى دانند و براى آن حضرت شان الوهى قائل هستند. كينه ورزان مفرط كسانى اند كه دشنام به آن حضرت را موجب تقرب به خدا مى دانند.

١١٨ - از دست دادن فرصت

اضاعه الفرصه غصه

استفاده نكردن از فرصت موجب اندوه است

١١٩ - دنياى خوش خط و خال

مثل الدنيا كمثل الحيه ، لين مسها، و السم الناقع فى جوفها. يهوى اليها الغر الجاهل ، و يحذرها ذواللب العاقل

ترجمه : دنيا همانند مارى است كه دست كشيدن بر آن نرم است و ظاهرى دلربا دارد و در درون آن زهر كشنده هست

شيفته نادان فريب ظاهر دنيا را مى خورد و خواهانش مى شود و خردمند عاقل در باطن آن مى نگرد و از آن پرهيز مى كند.

١٢٠ - اين قريشيان

و سئلعليه‌السلام عن قريش فقال :

اما بنو مخزوم فريحانه قريش ، نحب حديث رجالهم ، و النكاح فى نسائهم و اما بنو عبد شمس فابعدها رايا و امنعها لما وراء ظهورها. و اما نحن فابذل لما فى ايدينا، واسمح عند الموت بنفوسنا. و هم اكثر و امكرو انكر، و نحن افصح و انصح و اصبح

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، درباره قبيله قريش سوال شد، پاسخ دادند:

بنى مخزوم ، گل خوش بو و ريحانه قريش هستند. هم صحبت شدن با مردانشان و ازدواج با زنانشان را دوست داريم

اما بنى عبد شمس ، راى شان از همه راى ها نسبت به صواب و درستى دورتر است و بيش از همه ديگران را از دارايى شان منع مى كنند و يعنى بخيل هستند.

اما ما بنى هاشم اموال و دارايى خود را بيش تر مى بخشيم و به هنگام مرگ سخاوتمندانه تر جان مى دهيم از مرگ نمى هراسيم و با سرافرازى مى ميريم

آنان بنى عبد شمس تعدادشان بيش تر، فريب كارتر، بدكارتر و در چهره ناپسندترند.

ما در بيان فصيح تر، نسبت به مردم خيرخواه تر، خوش سيماتر و پسنديده تريم

١٢١ - اطاعت و عصيان

شتان ما بين عملين : عمل تذهب لذته و تبقى تبعته ، و عمل تذهب موونته و يبقى اجره

ترجمه : چقدر اين دو كار تفاوت دارند! كارى كه لذت آن از ميان مى رود و عواقب زيانبارش باقى مى ماند. و كارى كه رنج آن سپرى مى شود و اجرو پاداش باقى مى ماند.

منظور از كار اول ، كارهايى است كه مورد رضايت خدا نيست و منظور از كار دوم ، عكس آن است

١٢٢ - باور به مرگ

و تبع جنازه فسمع رجلا يضحك ، فقال :

كان الموت فيها على غير ناكتب ، وكان الحق فيها على غيرنا وجب ، و كان الذى نرى من الاموات سفر عما قليل الينا راجعون ، نبوئهم اجداثهم ، وناكل تراثهم ، كانا مخلدون بعدهم ، ثم قد نسينا كل واعظ و واعظه ، و رمينا بكل فادح جائحه !

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در تشييع جنازه اى شركت كرد و صداى خنده مردى را شنيد. در آن حال فرمود:

گويى مرگ در دنيا براى ديگران تقدير شده است نه بر ما!

گويى حق يعنى مرگ كه حقيقتى انكارناپذير است در دنيا براى ديگران واجب شده است !

گويى اين مردگان ، مسافرانى اند كه به زودى به نزد ما برمى گردند!

آنان را به گور مى افكنيم و ميراثشان را مى خوريم ، پندارى پس از آنان تا ابد زندگى مى كنيم آن گاه اين مردان و زنان پند دهنده را از ياد مى بريم و با ارتكاب كارهاى ناپسند آماج بلا و آفت نابود كننده قرار مى گيريم

١٢٣ - خوشا آن كه

طوبى لمن ذل فى نفسه ، و طاب كسبه ، و صلحت سريرته ، و حسنت خليفته ، و انفق الفاضل من ماله ، و امسك الفضل من لسانه ، و عزل عن الناس شره ، و وسعته السنه ، و لم ينسب الى البدعه

اقول : و من الناس من ينسب هذا الكلام الى رسول الله ،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وسلم ، كذلك الذى قبله

ترجمه : خوشا آن كس كه خود را كوچك گرفت و خود بزرگ بين نبود و كسبش پاكيزه ، باطنش از بدى ها پيراسته و اخلاقش نيكو بود.

و زيادى مالش را كه بيش تر از نياز او بود انفاق كرد؛ و زبانش را از زياده گويى و حرف هاى بيهوده باز داشت ؛ و مردم از شرش ايمن بودند؛ با سنت و روش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى كرد و به او بدعتى را نسبت ندادند.

بعضى اين سخن را به رسول خدا،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نسبت مى دهند. و همين طور سخن پيشين را.

١٢٤ - غيرت

غيره المراه كفر، و غيره الرجل ايمان

ترجمه : غيرت زن كفر است يعنى با فرمان خداى تعالى در مورد تعدد زوجات سازگار نيست و غيرت مرد، ايمان

١٢٥ - توصيف اسلام

لا نسبن الاسلام نسبه لم ينسبها احد قبلى : الاسلام هو التسليم ، و التسليم هو اليقين ، واليقين هو التصديق ، و التصديق هو الاقرار هوالاداء والاداء هو العمل

ترجمه : اسلام را چنان توصيف كنم كه پيش از من هيچ كس نكرده است : اسلام ، تسليم بودن است و تسليم ، يقين داشتن است و يقين ، تصديق كردن است و تصديق ، اقرار است يعنى ظاهر كردن امورى كه دل آن را تصديق كرد. و اقرار ادا كردن و تحقق بخشيدن است و ادا همان عمل است

١٢٦ - شگفتا از...

عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذى منه هرب ، و يفوته الغنى الذى اياه طلب ، فيعيش فى الدنيا عيش الفقراء و يحاسب فى الاخره حساب الاغنياء و عجبت للمتكبر الذى كان بالامس نطفه ، و يكون غدا جيفه و عجبت لمن شك فى الله و هو يرى خلق الله و عجبت لمن نسى الموت و هو يرى الموتى و عجبت لمن انكر النشاه الاخرى و هو يرى النشاه الاولى و عجبت لعامر دارالفناء، و تارك دار البقاء!

ترجمه : شگفتا از بخيل ! با شتاب ، فقرى را به دست مى آورد كه از آن گريزان است زيرا از اموالش سود نمى برد و با فقر زندگى را مى گذراند. و از توانگرى اى باز مى ماند كه آن را جويان است سرانجام در دنيا همانند فقيران زندگى مى كند و در آخرت همانند توانگران با او رفتار مى شود و در مورد ثروتش محاسبه مى شود.

شگفتا از متكبرى كه ديروز نطفه اى ناچيز بود و فردا مردارى خواهد شد.

شگفتا از كسى كه در وجود خدا ترديد مى كند، با آن كه مخلوقات او را مى بيند.

شگفتا از كسى كه مرگ را از ياد مى برد، با آن كه مردگان را مى بيند.

شگفتا از كسى كه جهان ديگر آخرت را انكار مى كند، با آن كه جهان نخستين دنيا را مى بيند.

شگفتا از كسى كه سراى فانى دنيا را آباد مى سازد و سراى جاودان آخرت را وا مى گذارد و با اخلاق نيك و اعمال صالح براى آن سرا توشه جمع نمى آورد.

١٢٧ - سهم خدا

من قصر فى العمل ابتلى بالهم و لا حاجه لله فيمن ليس لله فى ماله و نفسه نصيب

ترجمه : كسى كه در كار براى خدا با همه توان مادى و معنوى كوتاهى كند دچار اندوه مى شود. خدا را به آن كس نياز نيست كه در مال و جانش سهمى ندارد.

اندوه به سبب كوتاهى در كار براى خدا، احتمالا در قيامت رخ خواهد داد. در آن جا آدمى از كوتاهى توشه اش كه به سبب كاهلى در امور الهى بود، رنج خواهد برد. البته ممكن است آن اندوه در دنيا نيز روى دهد، آن گاه كه امكانات مادى و معنوى خود را از دست دهد و حسرت خورد كه چرا در روزگار دارايى براى تقرب به حق كارى انجام نداده است

١٢٨ - پاييز و بهار

توقوا البرد فى اوله ، و تلقوه فى آخره ، فانه يفعل فى الابدان كفعله فى الاشجار، اوله يحرق ، و آخره يورق

ترجمه : اول سرما، اول پاييز خود را از آزار آن محفوظ داريد و در آخر سرما، اول بهار، به آن روى آوريد؛ زيرا سرما با بدن ها همان مى كند كه با درختان ، اول آن ، درختان را مى سوزاند و آخر آن ، برگ درختان را مى روياند.

١٢٩ - عظمت پروردگار

عظم الخالق عندك يصغر المخلوق فى عينيك

ترجمه : آفريدگار را كه بزرگ بينى ، آفريده در چشمت كوچك آيد.

١٣٠ - سرزمين هراس انگيز

و قالعليه‌السلام و قد رجع من صفين ، فاشرف على القبور بظاهر الكوفه :

يا اهل الديار الموحشه و المحال المقفره ، و القبور المظلمه ؛ يا اهل التربه ، يا اهل الغربه ، يا اهل الوحده ، يا اهل الوحشه ! انتم لنا فرط سابق و نحن لكم تبع لا حق اما الدور فقد سكنت ، و اما الازواج فقد نكحت ، واما الاموال فقد قسمت هذا خبر ما عندنا، فما خبر ما عندكم ؟

ثم التفت الى اصحابه فقال :

اما لو اذن فى الكلام لاخبروكم ان خير الزاد التقوى

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به هنگامى كه از صفين باز مى گشت در نزديكى كوفه رو به گورستان آن كرد و فرمود:

اى ساكنان سرزمين هراس انگيز و مكان هاى متروكه و بى آب و گياه و گورهاى تاريك !

اى اهالى خاك ، اى اهالى غربت ، اى اهالى تنهايى ، اى اهالى وحشت ! شما پيش قدم هستيد و بر ما پيشى گرفتيد و ما پيرو هستيم و به شما خواهيم رسيد. خانه هاى شما سكنى گزيده شد و همسران تان به نكاح و ازدواج رفتند و اموال تان قسمت شده است اين خبرهايى است كه ما داريم شما چه خبر داريد؟

آن گاه رو به يارانش كرد و فرمود:

اگر به آنان اجازه سخن گفتن داده شود بى درنگ به شما خبر خواهند داد كه : بهترين توشه براى جهان آخرت تقوا است

١٣١ - نكوهنده دنيا

و قالعليه‌السلام و قد سمع رجلا يذم الدنيا:

ايها الذام للدنيا، المغتر بغرورها، المخدوع باباطيلها، اتغتر بالدنيا ثم تذمها؟ انت المتجرمه عليها ام هى امتجرمه عليك ؟ متى استهونك ام متى غرتك ؟ ابمصارع آبائك من البلى ؟ ام بمضاجع امهاتك تحت الثرى ؟ كم عللت بكفيك ؟ و كم مرضت بيديك ؟! تبتغى لهم الشفاء، و تستوصف لهم الاطباء؛ غداه لا يغنى عنهم دواوك ، و لا يجدى عليهم بكاوك ، لم ينفع احد هم اشفاقك ، و لم تسعف فيه بطلبتك ، ولم تدفع عنهم بقوتك ، قد مثلت لك به الدنيا نفسك ، و بمصرعه مصرعك

ان الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار عافيه لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها. مسجد احباء الله ، و مصلى ملائكه الله ، و مهبط وحى الله ، ومتجر اولياء الله ؛ اكتسبوا فيها الرحمه ، و ربحوا فيها الجنه فمن ذا يذمها و قد آذنت ببينها، و نادت بفراقها، و نعت نفسها و اهلها، فمثلت لهم ببلائها البلاء، و شوقتهم بسرورها الى السرور!

راحت بعافيه ، و ابتكرت بفجيعه ، ترغيبا و ترهيبا، و تخويفا و تحذيرا. فذمها رجال غداه الندامه ، و حمدها آخرون يوم القيامه ؛ ذكرتهم الدنيا فتذكروا، و حدثتهم فصدقوا، و وعظتهم فاتعظوا.

ترجمه : امام علىعليه‌السلام ، شنيد مردى دنيا را نكوهش مى كند. در آن هنگام فرمود:

اى نكوهنده دنيا كه فريفته شده نيرنگ هايش و گول خورده دروغ هايش هستى !

فريفته دنيا مى شوى و در اين حال نكوهش مى كنى ؟! تو بايد بر دنيا دعوى جرم كنى يا دنيا بر تو؟ چه وقت دنيا سرگردانت كرد و عقلت را ربود؟ يا چه وقت فريبت داد؟ به چه چيز تو را فريب داد؟ به گورها و مكان برخاك افتادن و پوسيده شدن پدرانت ، يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك !

چه بسيار دردمند كه با پنجه هايت به آنان خدمت رساندى !

چه بسيار بيمار، كه با دست هايت پرستارى كردى !براى شان شفا طلبيدى و از پزشكان دارويى خواستى كه درمانش كند.

بامدادان ، داروى تو آنان را از بيمارى نجات نداد و گريه هايت به حال آنان سود نبخشيد و اضطراب و ترست از شفا نيافتنشان به حال هيچ يك فايده اى نكرد. به خواسته هايت نرسيدى و با توانايى ات نتوانستى ، بيمارى را از آنان دور سازى دنيا در آن بيماران ، نفس و عاقبت تو را نشان داد. و با هلاكت گاه آنان ، هلاكت گاه تو را به تصوير كشاند تا تو را پند دهد و از مغرور شدنت جلوگيرى كند.

دنيا سراى راستى است ، براى كسى كه با آن راست باشد و به چشم سودجويى در آن ننگرد.

و سراى عافيت ، براى كسى كه پيام آن را درك كند.

و سراى بى نيازى ، براى كسى كه از آن براى آخرت توشه بردارد.

و سراى اندرز، براى كسى كه به پند آن گوش بسپارد.

دنيا مسجد دوست داران خدا، مصلاى فرشتگان او، فرودگاه وحى او و تجارتگاه اولياى او است اولياى خدا در دنيا به كسب رحمت پرداختند و به بهشت رابه سود بردند.

چه كس است كه دنيا را نكوهش كند، با آن كه دنيا به زبان حال دور شدنش را از اهلش اعلام كرده و جداشدنش را ندا داده و به نابودى خود و اهلش خبر داده است

دنيا با بلاياى موجود در خود، نمونه اى از بلا را براى مردم تصوير كرد تا از بلاياى اخروى بهراسند و با شادمانى هاى موجود در خود، مردم را به شادمانى مشتاق ساخت و شوق بهشت رفتن را در آنان پديد آورد.

دنيا براى ايجاد اشتياق و ترس و براى بيم كردن و هشدار دادن به اهلش شب به عافيت گذشت و صبح دم به فاجعه آغاز كرد تا بفهماند كه احوال دنيا متفاوت است ساعتى روى مى آورد و ديگر ساعت روى بر مى گرداند.

مردانى بدكار در بامداد پشيمانى ، دنيا را نكوهش كنند به پندار آن كه دنيا موجب هلاكت آنان شد. و قومى ديگر به روز قيامت آن را بستايند كه دنيا تذكرشان داد، پس پذيرفتند و با آنان سخن گفت و تصديقش كردند وبه آنان پند داد، پس پند گرفتند.

بنابراين ، آن چه كه مذموم است مغرور شدن به دنيا و دل بستن به آن است طورى كه آدمى از آخرت غافل شود و سرگرم دنيا گردد. اما خود دنيا با همه مواهبش و نيز با تمام حوادث و اتفاقاتش موهبت خداوندى است كه آدمى در آن عبرت مى آموزد و به سوى خدا حركت مى كند.

١٣٢ - نداى فرشته

ان الله ملكا ينادى فى كل يوم : لدوا للموت ، و اجمعوا للفناء، و ابنوا للخراب

ترجمه : خداى تعالى فرشته اى دارد كه هر روز ندا مى دهد:

بزاييد براى مردن ، گرد آوريد براى از بين رفتن و بنا كنيد براى ويران شدن

١٣٣ - مردم و دنيا

الدنيا دار ممر لا دار مقر، والناس فيها رجلان : رجل باع فيها نفسه فاوبقها، و رجل ابتاع نفسه فاعتقها.

ترجمه : دنيا، سراى گذر است ، نه خانه ى اقامت مردم در دنيا دو گونه اند:

يكى آن كه نفسش را به دنيا فروخت و هلاك كرد.

و ديگر آن كه نفسش را خريد و آزاد ساخت و از بندگى دنيا به درآورد.

١٣٤ - دوست حقيقى

لا يكون الصديق صديقا حتى يحفظ اخاه فى ثلاث : فى نكبته و غيبته و وفاته

ترجمه : دوست را، دوست حقيقى نتوان ناميد، مگر آن كه در سه وقت ، برادرش را از گزند نگه دارد:

در گرفتارى با يارى كردن ،

در غياب با دفاع كردن

و در وفات با ياد نيك

١٣٥ - چاره گناهكارى

من اعطى اربعا لم يحرم اربعا: من اعطى الدعاء لم يحرم الاجابه ، و من اعطى التوبه لم يحرم القبول ، و من اعطى الاستغفار لم يحرم المغفره ، و من اعطى الشكر لم يحرم الزياده

و تصديق ذلك كتاب الله ، قال الله فى الدعاء: ادعونى استجب لكم و قال فى الاستغفار: و من يعمل سوءا او يظلم نفسه ثم يستغفرالله يجدالله غفورا رحيما. و قال فى الشكر: لئن شكرتم لازيدنكم و قال فى التوبه : انما التوبه على الله للذين يعملون السوء بجهاله ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيما.

ترجمه : آن كه به او چهار چيز داده شود، از چهار چيز ديگر محروم نمى شود:

آن كه دعا به او داده شود از اجابت ،

آن كه توبه به او داده شود از پذيرش ،

آن كه استغفار به او داده شود از مغفرت ،

و آن كه شكر به او داده شود از زيادت نعمت محروم نمى شود.

گواه اين سخن ، كتاب خدا است خدا درباره دعا در قرآن فرمود:

بخوانيد مرا، تا دعاى تان را اجابت كنم(٩)

و درباره استغفار فرمود:

هر كس كار بد كند يا به نفسش ظلم كند، سپس به درگاه خدا استغفار نمايد، خدا را بخشاينده و مهربان خواهد يافت(١٠)

و درباره شكر فرمود:

اگر شكر گذاريد، البته فزونى خواهم داد.(١١)

و درباره توبه فرمود:

توبه بر خدا است ، براى كسانى كه از روى جهالت كار بد مى كنند و به زودى توبه مى نمايند. خدا آنان را مورد بخشايش قرار خواهد داد. و خدا دانا و حكيم است(١٢)

١٣٦ - جهاد زن

الصلاه قربان كل تقى ، و الحج جهاد كل ضعيف و لكل شى ء زكاه و زكاه البدن الصيام ، و جهاد المراه حسن التبعل

ترجمه : نماز، موجب تقرب هر پرهيزگار به خدا است

و حج ، جهاد هر ناتوان است

براى هر چيز، زكات است و زكات بدن ، روزه است

جهاد زن ، خوب شوهر دارى كردن است يعنى به وظايفش در برابر شوهر عمل كند. گويى در آن روزگار مهم ترين وظيفه زن رسيدگى به امور خانه بود. حقا كه وظيفه مهمى بود و اگر زنى بتواند به خوبى از عهده آن برآيد، كار بزرگى انجام داده است اما اين بدين معنى نيست كه زن نمى تواند يا نبايد به امور اجتماعى بپردازد. گرچه از سخن حضرت اولويت خانه دارى براى زن به شوهر مشهود است