کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه0%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی علیزاده
گروه: مشاهدات: 19524
دانلود: 3995

توضیحات:

کلمات قصار نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19524 / دانلود: 3995
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٩٧ - حكمت و نشاط

ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان ، فابتغوا لها طرائف الحكه

ترجمه : اين قلب ها، بسان بدن ها، ملول مى شوند. براى نشاط آن ها حكمت هاى تازه و زيبا بجوييد.

١٩٨ - سوء استفاده

و قالعليه‌السلام لما سمع قول الخوارج ، لا حكم الا لله :

كلمه حق يراد بها باطل

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، هنگامى كه سخن خوارج را شنيد كه جز براى خدا، حكمى نيست فرمود:

كلام حقى است كه با آن ، باطلى خواسته مى شود: يعنى براى مقصود باطل از آن استفاده مى شود.

١٩٩ - در وصف اوباش

و قالعليه‌السلام فى صفه الغوغاء:

هم الذين اذا اجتمعوا غلبوا، و اذا تفرقوا لم يعرفوا.

و قيل بل قالعليه‌السلام :

هم الذين اذا اجتمعوا ضروا، و اذا تفرقوا نفعوا.

فقيل قد عرفنا مضره اجتماعهم فما منفعه افتراقهم ؟ فقال :

يرجع اصحاب المهن الى مهنتهم فينتفع الناس بهم ، كرجوع البناء الى بنائه ، و النساج الى منسجه ، و الخباز الى مخبزه

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در وصف اوباش فرمود:

آنان كسانى اند كه چون اجتماع كنند چيره مى شوند و چون پراكنده گردند شناخته نمى شوند گويى كه نيستند.

گفته شد سخن فوق را امام على ،عليه‌السلام ، نفرموده است بلكه امامعليه‌السلام فرمود:

آنان كسانى اند كه چون اجتماع كنند ضرر مى زنند و چون پراكنده گردند سود مى رسانند.

پرسيده شد: مضرت اجتماع آنان را مى دانيم اما منفعت پراكندگى شان چيست ؟ فرمود:

به دنبال پراكنده شدن اوباش پيشه وران به پيشه خود باز مى گردند و مردم ازپيشه وران سود مى برند، مانند بازگشتن بنا به ساختمانش ، بافنده به كارگاهش و نانوا به نانوايى اش

٢٠٠ - اوباش و بدى ها

و اتى بجان و معه غوغاء فقال :

لا مرحبا بوجوه لاترى الا عند كل سواه

ترجمه : جنايتكارى را نزد امام على ،عليه‌السلام ، آوردند و همراه او جمعى اوباش بودند. امامعليه‌السلام فرمود:

گشاده مباد چهره هايى كه جز به هنگام بدى ، ديده نمى شوند!

٢٠١ - سپرى استوار

ان مع كل انسان ملكين يحفظانه ، فاذا جاء القدر خليا بينه و بينه و ان الاجل جنه حصينه

ترجمه : با هر انسانى دو فرشته هست كه او را حفظ مى كنند. چون قدر، اجل ، سررسد، ميان او و قدر را خالى مى نمايند و او را به قدر مى سپارند.

به راستى كه اجل ، سپرى است استوار و بى سر رسيدن آن ، انسان نمى ميرد.

٢٠٢ - بيعت مشروط

و قالعليه‌السلام و قد قال له طلحة و الزبير نبايعك على انا شر كاوك فى هذا الامر: لا و لكنكما شريكان فى القوه و الاستعانة ، و عونان على العجز و الاود

ترجمه : طلحه و زبير به امام على ،عليه‌السلام عرض كردند: با تو به اين شرط بيعت

مى كنيم كه در اين امر ( خلافت با تو شريك باشيم امامعليه‌السلام فرمود:نه لكن شما در نيرو و استعانت ، شريك ، (يعنى به من نيرو مى دهيد و به استعانت من پاسخ مى گوييد) و در درماندگى و سختى معاون هستيد.

٢٠٣ - نظارت خدا

ايها الناس اتقوا الله الذى ان قلتم سمع ، و ان اضمرتم علم و بادروا الموت الذى ان هربتم منه ادرككم ، و ان اقمتم اخذكم ، و ان نسيتموه ذكركم

ترجمه : اى مردم !

از خدايى بترسيد كه اگر بگوييد مى شنود و اگر در دل پنهان كنيد، مى داند.

و بر مرگ پيشى گيريد (يعنى پيشاپيش خود را براى مواجهه با آن آماده كنيد)، مرگى كه اگر از آن بگريزيد، به شما دست مى يابد و اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد از شما ياد مى كند (يعنى هيج راه فرارى از آن نداريد).

٢٠٤ - دلسردى از نيكوكارى

لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك ، فقد يشكرك عليه من لا يستمتع بشى ء منه ، و قد تدرك من شكر الشاكر اكثر مما اضاع الكافرو الله يحب المحسنين.

ترجمه : مبادا از نيكوكارى دلسردت كند كسى كه سپاس نيكوكارى ات را نمى گويد. چون مى شود كه تو را به خاطر آن نيكوكارى كسى سپاس گويد كه از آن بهره اى نمى برد (يعنى خداى تعالى تو را سپاس خواهد گفت). و تو از آن سپاس ، بيش از آن به دست مى آورى كه كفران كننده ضايع ساخت ،و خدا، نيكوكاران را دوست مى دارد..

٢٠٥ - ظرف دانش

كل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه يتسع به

ترجمه : هر ظرفى ، با چيزى كه در آن نهاده مى شود، تنگ مى گردد (و ظرفيتش كم تر مى شود)، جز ظرف علم ، كه فراخ مى گردد.

(ظرف همان آدمى است و علم ، مظروف آن ، به علم ، وجود آدمى توسعه مى يابد. و اين كلام ، معناى بلندى دارد.)

٢٠٧ - تظاهر به بردبارى

ان لم تكن حليما فتحلم ، فانه قل من تشبه بقوم الا اوشك ان يكون منهم

ترجمه : اگر حليم نيستى ، تظاهر به حلم كن ، زيرا كم است كسى كه خود را مانند قومى سازد و از جمله آنان نشود.

٢٠٨ - آن كه

من حسب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر، و من خاف امن ، و من اعتبر ابصر، و من ابصر فهم ، و من فهم علم

ترجمه : آن كه نفسش را محاسبه كرد، سود برد و آن كه از (محاسبه) آن غفلت ورزيد، زيان ديد.

آن كه (از خدا) ترسيد، ايمن شد و آن كه عبرت گرفت ، بينا شد.

آن كه بينا شد، فهميد (كه چگونه زندگى كند) و كسى كه فهميد، دانا گشت

٢٠٩ - وارثان زمين

لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها.

و تلا عقيب ذلك : (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين).(١٣)

ترجمه : دنيا پس از سر كشى حتما به ما روى خواهد آورد، چون ماده شترى بدخوى كه به بچه اش روى مى آورد.

آن گاه تلاوت فرمود:

مى خواهيم بر مستضعفان زمين منت گذاريم و آنان را پيشوا و وارث گردانيم

(ظاهرا سخن فوق در باب خلافت فرموده شد.)

٢١٠ - ترس تحرك بخش

اتقوا الله تقيه من شمر تجريدا، و جد تشميرا، و كمش فى مهل ، و بادر عن و جل ، و نظر فى كره الموئل و عاقبه المصدر و مغبه المرجع

ترجمه : از خدا بترسيد، ترس كسى كه براى رسيدن به تجرد (از علايق دنيا) دامن همت به كمر زده و براى چالاك شدن در اطاعت خدا كوشش كرده است در مهلت عمراش شتاب كرد و از ترس فوت فرصت پيشى گرفت و انديشه كرد در آوردن به قرارگاه ، در عاقبت طاعات ثواب يا عقاب و در سرانجام حياتش بهشت يا جهنم

٢١١ - چند خوى پسنديده

الجود حارس الاعراض و الحلم فدام السفيه و العفو زكاه الظفر. و السلو عوضك ممن غدر. و الاستشاره عين الهدايه و قد خاطر من استغنى برايه و الصبر يناضل الحدثان و الجزع من اعوان الزمان و اشرف الغنى ترك المنى و كم من عقل اسير تحت هوى امير. و من التوفيق حفظ التجربه و الموده قرابه مستفاده ولا تامنن ملولا.

ترجمه : سخاوت ، پاسدار آبرو است

حلم لجام سفيه است

عفو، زكات پيروزى است

و كناره گيرى ، عوض است از كسى كه با تو بى وفايى كرد.

مشورت ، عين هدايت است

آن كه به رايش بسنده كرد و از راى ديگران بى نياز شد به مخاطره افتاد.

صبر، مصايب را دور مى كند.

بى تابى ، از اعوان زمان است و هم چون گذشت زمان ، آدمى را پير مى كند.

شريف ترين بى نيازى ، ترك آرزو است

بسا عقل اسير كه تحت فرمان هوس و هواى امير قرار دارد.

حفظ تجربه از توفيق است

مودت ، قرابت اكتسابى است

هرگز از ملول ايمن مباش چو ممكن است به تلافى به تو زيان رساند.

٢١٢ - حسود عقل

عجب المرء بنفسه احد حساد عقله

ترجمه : خود شگفتى آدمى ، يكى از حسد ورزان عقل او است

يعنى خود شگفتى اقتضا مى كند كه عيوب شخص توجيه شوند و عقل مى خواهد آن عيوب را رفع كند. گويى اين دو براى فايق آمدن در كشمكش هستند.

حال اگر عقل فايق آيد و حكم او به پذيرش وجود عيوب نافذ گردد، خودشگفتى چون حسودى بدخواه ، از وجود عقل در آزار مى شود.

٢١٣ - تحمل در ناملايمات

اغض على القذى و الا لم ترض ابدا.

ترجمه : بر خاشاك ديده ، چشم فرو بند يعنى ناملايمات دنيا را تحمل كن و لا هرگز خشنود نخواهى شد.

٢١٤ - سازگارى با مردم

من لان عوده كثفت اغصانه

آن كه چوب درختش نرم است ، شاخه هايش انبوه است يعنى آن كه خوى سازگار دارد، دوستان بسيار دارد.

٢١٥ - جدال بيهوده

الخلاف يهدم الراى

اختلاف مجادله آميز راى را ويران مى سازد.

٢١٦ - ثروت و استكبار

من نال استطال

هر كه به نوايى رسيد، بلندى طلبيد.

پيش تر امام على ،عليه‌السلام ، سرانجام فرمانروايى را استبداد دانسته بود. و اين جا نتيجه به نوا رسيدن را بلندى و تفاخر فرموده است گويى شرايطى وجود دارند كه از آن شرايط آدميان متعارف عنان از كف مى دهند و ناخودآگاه به رذايلى چند در مى افتند.

٢١٧ - شناخت گوهر مردان

فى تقلب الاحوال علم جواهر الرجال

ترجمه : در دگرگونى احوال ، گوهر مردان شناخته مى شود.

٢١٨ - حسادت كردن دوست

حسد الصديق من سقم الموده

حسادت كردن دوست ناشى از بيمارى و نقصان در مودت است

٢١٩ - هلاكتگاه عقل

اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع

ترجمه : به خاك افتادن عقل ها، بيش تر تحت درخشندگى طمع ها است

٢٢٠ - بدگمانى به خوش كردار

ليس من العدل القضاء على الثقه بالظن

ترجمه : عادلانه نيست حكم كردن بر آدم موثق ، از روى گمان

٢٢١ - دشمنى با بندگان خدا

بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد.

ترجمه : بدترين توشه براى معاد، عداوت با بندگان خدا است

نفس دشمنى با بندگان ، مذموم است هيچ انسانى بدان اندازه نازل نيست كه شايسته عداوت باشد، مگر آن كه عداوت براى خدا با برخى از كسانى كه به راه خدا نمى روند و هدايت نيز نمى پذيرند، انجام گيرد و در آن نيز بايد به اندازه بسنده كرد.

٢٢٢ - چشم پوشى كريمانه

من اشرف اعمال الكريم غفلته عما يعلم

ترجمه : شريف ترين كردار مرد كريم ، غفلت او است از آن چه كه مى داند يعنى از عيوبى كه در ديگران مى داند.

٢٢٣ - عيب پوشى حيا

من كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه ترجمه : آن كه جامه اش را بر او پوشانيد، مردم عيبش را نمى بينند زيرا شخص با حيا آشكارا مرتكب زشتى نمى شود.

٢٢٤ - نتايج چند خوى پسنديده

بكثره الصمت تكون الهيبه ، و بالنصفه يكثر المواصلون ، و بالافضال تعظم الاقدار، و بالتواضع تتم النعمه ، و باحتمال المون يجب السودد، و بالسيره العادله يقهر المناوى ، و بالحلم عن السفيه تكثر الانصار عليه

ترجمه : با كثرت سكوت ، هيبت پديد مى آيد. با انصاف ، محبان بسيار مى شوند و با بخشش ، منزلت ها عظيم .با تواضع ، نعمت به كمال مى رسد و با پذيرش هزينه هاى روزانه زندگى ، شرف حتمى مى شود.

با عدالت پيشگى ، مخالف لجوج شكست مى خورد و با حلم ورزيدن در برابر سفيه ، انصار آدمى عليه او بسيار مى شوند.

٢٢٥ - شگفتا از حسودان

العجب لغفله الحساد عن سلامه الاجساد.

ترجمه : شگفتا از غفلت حسودان ! از سلامتى بدن ها.كه چرا به با حسد ورزيدن ، سلامتى خويش را تباه مى سازند؟!

٢٢٦ - ذلت طمع

الطامع فى وثاق الذل

طمع كار، در بند ذلت است

٢٢٧ - معناى ايمان

و سئل عن الايمان فقالعليه‌السلام :

الايمان معرفه بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالاركان

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، درباره ايمان سوال شد، فرمود:

ايمان ، معرفت قلب ، اقرار زبان و عمل اعضاى بدن است

يعنى گرچه ايمان ماهيتى نفسانى و درونى دارد. اما نبايد از آثار زبانى و كردارى آن غافل بود. چنان كه برخى غافل شده اند و گفتند دل بايد پاك باشد و ديگر چيزها اهميتى ندارند. در تاريخ اعتقادات اسلامى مرجئه چنين مى انديشيدند. در اسلام ، عمل گفتار و كردار بسان ايمان قلبى اهميت دارد و مورد تاكيد قرار گرفته است

٢٢٨ - شيفته دنيا

من اصبح على الدنيا حزينا فقد اصبح لقضاء الله ساخطا. و من اصبح يشكو مصيبه نزلت به فقد اصبح يشكو ربه و من اتى غنيا فتواضع له لغناه ذهب ثلثا دينه و من لهج قلبه بحب الدنيا التاط قلبه منها بثلاث : هم لا يغبه ، و حرص لا يتركه ، و امل لا يدركه

ترجمه : آن كه به خاطر دنيا غمگين شد، بر قضاى خدا خشم گرفته است

آن كه از مصيبتى كه بر او فرود آمد، شكايت كرد، به شكايت از پروردگارش در افتاده است

آن كه به نزد توانگرى رفت و او را به خاطر ثروتش تواضع كرد، دو سوم دينش را از دست داده است

آن كه قرآن خوان مرد و در آتش افتاد، از كسانى بوده كه آيات خدا را استهزاء مى كرده است چون قرآن خوان معتقد، به جهت آن كه از قرآن تاثير مى پذيرد، به جهنم وارد نمى شود.

آن كه قلبش شيفته محبت دنيا بود، سه چيز از دنيا به قلبش چسبيده است :

همى كه رهايش نمى كند؛

حرصى كه از او دست برنمى دارد؛

و آرزويى كه خود را به او نمى رساند.

٢٢٩ - پادشاهى در قناعت

كفى بالقناعه ملكا، و بحسن الخلق نعيما. و سئلعليه‌السلام عن قوله تعالى فلنحيينه حياه طيبه فقال : هى القناعه

ترجمه : براى رسيدن به پادشاهى ، قناعت بس است و براى دست يافتن به نعمت ، حسن خلق

از امام علىعليه‌السلام ، درباره سخن خداى تعالى كه فرمود:البته به او زندگى مى بخشيم ، زندگى طيب و پاك سوال شد. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

آن ، زندگى با قناعت است

٢٣٠ - شريك مناسب

شاركوا الذى قد اقبل عليه الرزق فانه اخلق للغنى و اجدر باقبال الحظ عليه

ترجمه : با كسى شراكت كنيد كه رزق به او روى آورده است ؛ زيرا او براى ايجاد توانگرى ، موثرتر و براى روى آور كردن بهره ، شايسته تر است

روى آوردن رزق به كسى نشان آن است كه آن كس در تحصيل مال و امر تجارت ، دانش و مهارت لازم را دارا است امام على ،عليه‌السلام ، مى فرمايد با چنين افرادى شراكت كنيد، يعنى افرادى كه در امر كسب و كار خبره هستند.

٢٣١ - معناى عدل و احسان

و قالعليه‌السلام فى قوله تعالىان الله يامر بالعدل و الاحسان : العدل الانصاف ، والاحسان التفضل

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، درباره اين سخن خداى تعالى كه خدا به عدل و احسان فرمان مى دهد. مى فرمايد:

مراد از عدل ، انصاف است و مراد از احسان ، بخشش داشتن

٢٣٢ - پاداش بخشش

من يعط باليد القصيره يعط باليد الطويله

و معنى ذلك : ان ما ينفقه المرء من ماله فى سبيل الخير و البر و ان كان يسيرا فان الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيما كثيرا. و اليدان هاهنا عبارتان عن النعمتين ، ففرقعليه‌السلام بين نعمه العبد و نعمه الرب تعالى ذكره بالقصيره و الطويله ، فجعل تلك قصيره و هذه طويله لان نعم الله ابدا تضعف على نعم المخلوق اضعافا كثيره ، اذ كانت نعم الله اصل النعم كلها فكل نعمه اليها ترجع و منها تنزع

ترجمه : آن كه با دست كوتاه ببخشد، با دست بلند به او بخشش خواهد شد.

معنى سخن امام ،عليه‌السلام ، آن است كه خداى تعالى جزاى مالى را كه آدمى را در راه خير انفاق مى كند، گرچه اندك باشد، بزرگ و بسيار قرار مى دهد. دو دست ، در اين سخن عبارتند از دو نعمت امام ،عليه‌السلام ، بين نعمت بندگان و پروردگار، تفاوت نهاده ، اولى را كوتاه و دومى را بلند شمرده است ؛ زيرا نعمت هاى خدا همواره چند برابر نعمت هاى مخلوق است نعمت هاى خدا، اصل همه نعمت ها است و هر نعمتى به آن باز مى گردد و از آن برمى آيد.

٢٣٣ - مواجهه با مبارزه

و قالعليه‌السلام لابنه الحسنعليه‌السلام :

لا تدعون الى مبارزه ؛ و ان دعيت اليها فاجب فان الداعى اليها باغ و الباغى مصروع

ترجمه : امام على به فرزندش امام حسن ،عليه‌السلام ، فرمود:

هرگز به مبارزه فرا مخوان اگر به آن خوانده شدى ، پاسخ گوى ؛ زيرا دعوت كننده به مبارزه ، ستمكار است و ستمكار، بر خاك افتاده (شكست خورده).

٢٣٤ - بهترين خصلت زنان

خيار خصال النساء شرار خصال الرجال : الزهو و الجبن و البخل فاذا كانت المراه مزهوه لم تمكن من نفسها. و اذا كانت بخيله حفظت مالها و مال بعلها. واذا كانت جبانه فرقت من كل شى ء يعرض لها.

ترجمه : بهترين خصلت زنان ، بدترين خصلت مردان است :

كبر و گردن فرازى ، ترس و بخل

اگر زن متكبر باشد و نزد بيگانه ، غرور ورزد، خودش را جز به شوهرش تسليم نخواهد كرد. و اگر بخيل ، مال خود و شوهرش را حفظ خواهد كرد. اگر زن ترسو باشد، از آن چه كه به او روى مى آورد و موجب بدنامى اش مى شود هراسان مى گردد.

٢٣٥ - وصف عاقل

و قيل لهعليه‌السلام صف لنا العاقل فقالعليه‌السلام هو الذى يضع الشى ء مواضعه فقيل : فصف لنا الجاهل فقال : قد فعلت

يعنى ان الجاهل هو الذى لا يضع الشى ء مواضعه فكان ترك صفته صفه له ، اذ كان بخلاف وصف العاقل

ترجمه : به امام على ،عليه‌السلام ، عرض شد: عاقل را برايمان توصيف كن فرمود: عاقل كسى است كه هر چيز را در جايش مى گذارد.

آن گاه عرض شد: جاهل را توصيف كن فرمود:

توصيف كردم

يعنى جاهل كسى است كه هر چيز را در جايش نمى گذارد. گويى ترك توصيف جاهل ، توصيف او است ؛ زيرا توصيف جاهل ، خلاف توصيف عاقل است از اين رو با توصيف عاقل ، خود به خود، جاهل توصيف مى شود.

٢٣٦ - دنياى دون

و الله لدنيا كم هذه اهون فى عينى من عراق خنزير فى يد مجذوم ! للّه للّه للّه

ترجمه : به خدا كه دنياى تان در چشم من ، بى ارج تر است از استخوان خوكى در دست جذامى ! (جذام ، نوعى بيمارى است كه به آن خوره نيز مى گويند.)

٢٣٧ - پرستش آزادگان

ان قوما عبدو الله رغبه فتلك عباده التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلك عباده العبيد و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عباده الاحرار.

ترجمه : قومى به خاطر شوق به بهشت خدا را پرستيدند. اين ، پرستش بازرگانان است و قومى به سبب ترس ؛ اين ، پرستش بردگان است و قومى به خاطر سپاس ؛ اين پرستش آزادگان است

٢٣٨ - شرارت زن

المراه شر كلها و شر ما فيها انه لابد منها.

ترجمه : زن ، همه اش شر است بدترين چيزش آن كه چاره اى از بودن با او نيست ظاهرا اين سخن از قضاياى خارجيه است و به اغلب زن هاى معاصر با امام على ،عليه‌السلام ، نظر دارد؛ والله عالم

٢٣٩ - كاهلى و ناكامى

من اطاع التوانى ضيع الحقوق ، و من اطاع الواشى ضيع الصديق

ترجمه : آن كه سستى پيشه كرد، حقوق طبيعى خود را از بين برده است آن كه به دنبال سخن چين رفت ، دوست خود را از دست داده است

٢٤٠ - غصب نابودى آور

الحجر الغصيب فى الدار رهن على خرابها.

و يروى هذا الكلام عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و لا عجب ان يشتبه الكلامان ؛ لان مستقاهما من قليب و مفروغها من ذنوب

ترجمه : سنگ غصب شده در بناى خانه ، گرو ويرانى اش است گويى غصب كننده ، آن سنگ را به گرو گرفته است ، تا زمانى ويرانى برسد.

اين كلام ازپيامبر،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نيز روايت مى شود. شباهت اين دو كلام ، شگفتى ندارد؛ زيرا آبشخورشان يك چاه است و آبشان از دلوى بزرگ يعنى هر دو از منبع لا يزال الهى جوشيده و به آن دو بزرگ رسيده است

٢٤١ - انتقام از ظالم

يوم المظلوم على الظالم اشد من يوم الظالم على المظلوم

ترجمه : روز چيرگى مظلوم بر ظالم در آخرت سخت تر است از روز چيرگى ظالم بر مظلوم در دنيا.

٢٤٢ - ترس از خدا

اتق الله بعض التقى و ان قل ، و اجعل بينك و بين الله سترا و ان رق

ترجمه : كمى از خدا بترس ، گرچه اندك باشد. و بين خود و او پرده اى از حيا بياويز، گرچه نازك باشد.

٢٤٣ - ازدحام پاسخ ‌ها

اذا ازدحم الجواب خفى الصواب

ترجمه : هنگامى كه پاسخ ‌ها ازدحام كردند يعنى بسيار و مشابه هم شدند صواب پوشيده گشت

٢٤٤ - حق خدا در نعمت ها

ان لله فى كل نعمه حقا فمن اداه زاده منها، و من قصر فيه خاطر بزوال نعمته

ترجمه : خدا در هر نعمتى حقى دارد. آن كه حق خدا را ادا كرد بر نعمتش افزود و آن كه در ادا تقصير نمود نعمتش را در خطر نابودى قرار داد.

در مورد حق خدا چند احتمال وجود دارد:

منظور، واجبات مالى باشد، مانند خمس ،

يا اعم از آن و از مستحبى ، مانند صدقه هاى مستحب چنان كه در روايت نيز آمده است كه صدقه پيش از فقير به دست خدا مى رسد.

و نيز ممكن است كه استفاده شرعى از نعمت خدا مراد باشد. يعنى از نعمت ، چنان كه خدا فرموده است ، استفاده شود و به صورت اسراف و يا در كارهاى حرام به كار نرود.

اما اگر واژه نعمت در نعمت هاى معنوى به كار رفته باشد، مراد از حق خدا در آن سپاس خدا و راهنمايى بندگان خدا است

٢٤٥ - ناتوانى و شهوت

اذا كثرت المقدره قلت الشهوه

ترجمه : هر گاه توانايى بسيار شود، شهوت كم گردد (زيرا توانايى روحى اين امكان را به آدمى مى دهد كه بتواند در برابر خواسته هاى شهوانى مقاومت كند.)

٢٤٦ - نعمت هاى رميده

احذروا نفار النعم ، فما كل شارد بمردود.

ترجمه : از ايجاد نعمت هاى رميده ، پرهيز كنيد نعمت ها را با كفران كردن رم ندهيد كه هر رميده اى بازگردانده نمى شود.

٢٤٧ - كرامت و مهر آورى

الكرم اعطف من الرحم

كرم از خويشاوند مهر آورتر است يعنى آدمى به كريم ، بيش از خويشاود مهر مى ورزد.

٢٤٨ - گمان نيك مردم

من ظن بك خيرا فصدق ظنه

آن كه به تو گمان خير برد، گمانش را با عمل نيك خود تصديق كن

٢٤٩ - واداشتن نفس

افضل الاعمال ما اكرهت نفسك عليه

ترجمه : بهترين عمل ها، عملى است كه به فرمان شرع يا عقل نفس خود را با وجود اكراهش ، به انجام آن وادارى

٢٥٠ - راه شناخت خدا

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم

ترجمه : به انصراف در تصميم ها، انحلال قصدها و نقض ها همت ها، خداى سبحان را شناختم

يعنى انصراف ها، انحلال ها و نقض ها در تصميم ها، قصدها و همت هاى آدمى ، نشان آن است كه اين ها تنها به اختيار آدمى نيست ، بلكه مبدئى متعالى وجود دارد كه زمام امر آدمى را در دست گرفته است و او را اداره مى كند.

٢٥١ - دنيا در برابر آخرت

مراره الدنيا حلاوه الاخره ، و حلاوه الدنيا مراره الاخره

ترجمه : مرارت دنيا، حلاوت ، شيرينى ، آخرت است و حلاوت دنيا، مرارت آخرت

اين سخن امام على ،عليه‌السلام ، دنيا و آخرت را در برابر هم و متضاد با هم نشان مى دهد. اما با عنايت به حكمت هاى پيشين در مى يابيم كه مراد از حلاوت هاى دنيا در اين جا، حلاوت هاى حرام است كه به فرمان شارع مقدس بر اساس مصالح و مفاسدى استفاده از آن ممنوع شده است والا استفاده از حلاوت هاى حلال كه به فضل و عنايت خداوندى در دنيا به انسان اعطا شده است ، هيچ منافاتى با حلاوت هاى اخروى ندارد.

٢٥٢ - حكمت احكام دين

فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ، و الصلاه تنزيها عن الكبر، و الزكاه تسبيبا للرزق ، و الصيام ابتلاء لاخلاص الخلق ، و الحج تقربه للدين ، و الجهاد عزا للاسلام ، والامر بالمعروف مصلحه للعوام ، و النهى عن المنكر ردعا للسفهاء و صله الرحم منماه للعدد، و القصاص حقنا للدماء، و اقامه الحدود اعظاما للمحارم ، و ترك شرب الخمر تحصينا للعقل ، و مجانبه السرفه للنسل ، و الشهادت استظهارا على المجاحدات ، و ترك الكذب تشريفا للصدق ، و السلام امانا من المخاوف ، والامانه نظاما للامه ، و الطاعه تعظيما للامامه

ترجمه : خدا، ايمان را براى تطهير از شرك واجب گردانيد و نماز را براى منزه ساختن از كبر، زكات را براى رسيدن به رزق ، روزه را براى خالص نمودن مردمان ، حج را براى نزديك شدن متدينان به هم ، جهاد را براى عزت اسلام ، امر به معروف را براى تحصيل مصلحت عوام ، نهى از منكر را براى بازداشتن سفيهان ، صله رحم را براى ازدياد شمار خويشان ، قصاص را براى محفوظ بودن خون ها، اقامه حدود را براى بزرگ نشان دادن زشتى حرام ها، ترك شرب خمر را براى حفاظت از عقل ، اجتناب از سرقت را براى ايجاب عفت ، ترك زنا را براى حفاظت از نسب ، ترك لواط را براى تكثيرنسل ، شاهد آوردن را براى يارى طلبيدن عليه انكارها، ترك دروغ را براى شرافت بخشيدن به راستى ، سلام را براى امان از موجبات ترس ، امانت را براى نظام امت و طاعت را براى تعظيم امامت

٢٥٣ - سوگند دادن ظالم

و كانعليه‌السلام يقول :

احلفوا الظالم اذا اردتم يمينه بانه برى ء من حول الله و قوته ، فانه اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبه و اذا حلف بالله الذى لا اله الا هو لم يعاجل ، لانه قد و حد الله تعالى

ترجمه : اگر خواستيد ظالمى را سوگند دهيد، او را به اين سوگند دهيد كه از حول و قوه خدا بيزار است ؛ زيرا اگر او به دروغ چنين سوگند خورد عقوبتش فورى مى شود. اما اگر سوگند خورد به خدايى كه جز او الهى نيست ، عقوبتش فورى نمى شود؛ زيرا او خدا را در اين سوگند يگانه دانسته است و ظالمان اقرار كننده به يگانگى خدا فورى عقاب نمى شوند.

٢٥٤ - وصى خويشتن

يابن آدم ! كن وصى نفسك فى مالك و اعمل فيه ما توثر ان يعمل فيه من بعدك

ترجمه : اى پسر آدم !

وصى خويش در مال خود باش ؛ در آن چنان تصرف كن كه دلت مى خواهد پس از تو از سوى وصى ات در آن تصرف شود.

٢٥٥ - تندخويى و ديوانگى

الحده ضرب من الجنون ، لان صاحبها يندم ، فان لم يندم فجنونه مستحكم

ترجمه : تند خويى ، گونه اى از ديوانگى است ؛ زيرا تندخو نمى داند كه چه مى كند و پس از آرامش پشيمان مى شود. و اگر پشيمان نشود، ديوانگى اش ريشه دار است

٢٥٦ - حسادت و بيمارى

صحه الجسد من قله الحسد.

صحت جسد از قلت حسد است

اين حكمت ارتباط متقابل روان و جسم را بيان مى كند. امروزه با پيشرفت علوم ، اين ارتباط روشن تر شده است به طورى كه بسيارى از بيمارى هاى جسمانى به جالات روانى تحليل مى روند.

٢٥٧ - رفع نياز ديگران

و قالعليه‌السلام لكميل بن زياد النخعى :

يا كميل ! مر اهلك ان يروحوا فى كسب المكارم و يدلجوا فى حاجه من هو نائم

فى الذى وسع سمعه الاصوات ، ما من احد اودع قلبا سرورا الا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا، فاذا نزلت به نائبه جرى اليها كالماء فى انحداره ، حتى يطردها عنه كما تطرد غريبه الابل

ترجمه : امامعليه‌السلام به كميل فرمود:

اى كميل !

به كسانت فرمان ده كه پس از ظهر به دنبال كسب مكارم (اخلاق كريمه) شوند و شبانگاه پى حاجت خفتگان گيرند.

سوگند به آن كه گوش او همه صداها را در حيطه خود دارد، احدى در قلبى سرورى نمى سپارد جز آن كه خدا براى او از آن سرور لطفى مى آفريند. و چون مصيبتى فرود آيد. آن لطف ، بسان آب سرازير شده جارى مى شود و مصيبت را دور مى سازد، چنان كه شتر غريب از چراگاه دور مى شود.

منظور از لطف ، احتمالا حالتى است روحانى كه با آن حالت ، تحمل مصيبت ها بسيار آسان مى شود، گويى آب سرازير شده اى است كه مصيبت را با خود مى برد.

٢٥٨ - صدقه فزونى بخش

اذا املقتم فتاجروا الله بالصدقه

ترجمه : هر گاه فقير شديد، به صدقه با خدا تجارت كنيد.

٢٥٩ - زمان نيرنگ

الوفاء لاهل الغدر غدر عند الله ، و الغدر باهل الغدر وفاء عندالله

ترجمه : در پيشگاه خدا وفا با اهل نيرنگ ، نيرنگ به شمار مى رود يعنى مانند نيرنگ ، قبيح است و نيرنگ با آنان، وفا يعنى مانند وفا، زيبا است

از اين سخن مى توان به نوعى از نسبيت اخلاقى رسيد. گو آن كه يك خلق هميشه و به نحو اطلاق پسنديده نيست ، بلكه مواردى هست كه همان خلق ، مذموم توصيف مى شود.