کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه0%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی علیزاده
گروه: مشاهدات: 19527
دانلود: 3995

توضیحات:

کلمات قصار نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19527 / دانلود: 3995
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٣١٣ - جامعيت قرآن

فى القرآن نبا ما قبلكم و خبر ما بعد كم و حكم ما بينكم

ترجمه : در قرآن خبر آن چه كه پيش از شما بود و آن چه كه پس از شما خواهد آمد و حكم روابطى كه ميان شما است ، وجود دارد.

اين سخن بر جامعيت قرآن بر همه نيازهاى اجتماعى انسان دلالت دارد.

٣١٤ - پاسخ تلافى جويانه

ردوا الحجر من حيث جاء فان الشر لا يدفعه الا الشر.

ترجمه : سنگ را به جايى كه از آن آمد، باز گردانيد يعنى بدى را با بدى پاسخ دهيد؛ زيرا شر را جز شر دفع نمى كند.

البته اين در مواردى است كه شر به گونه اى است كه گذشتن از آن مفسده آورد. يعنى مواردى كه گذشت كردن نه تنها موجب بيدارى و شرم شرور نمى شود، بلكه او را بر انجام شر ترغيب مى كند. اين تفسير از ديگر سخنان امام على ،عليه‌السلام ، و نيز از تامل در همين سخن به دست مى آيد.

٣١٥ - شيوه خوشنويسى

و قالعليه‌السلام لكاتبه عبيدالله بن ابى رافع :

الق دواتك ، واطل جلفه قلمك ، و فرج بين السطور و قرمط بين الحروف ، فان ذلك اجدر بصباحه الخط.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به كاتبش ، عبيدالله بن ابى رافع فرمود:

در دوات ، ليقه بگذار (ليقه : نوعى نخ كه جوهر را در خود نگه مى دارد تا بيش از اندازه به قلم نچسبد و به هنگام افتادن نيز نريزد.) و جاى تراش را تا نوك قلم ، دراز گردان ميان سطور وسعت ده و از فاصله ميان حروف بكاه اين ها، براى زيبايى خط، شايسته است كه به كار گرفته شود.

٣١٦ - پيشواى مومنان

انا يعسوب المومنين ، و المال يعسوب الفجار.

و معنى ذلك ان المومنين يتبعوننى و الفجار يتبعون المال ، كما تتبع النحل يعسوبها، و هو رئيسها.

ترجمه : من پيشواى مومنان هستم و مال ، پيشواى بدكاران

يعنى مومنان از من متابعت مى كنند و بدكاران از مال ، چنان كه زنبوران ازيعسوبكه رئيسشان است ، متابعت مى كنند.

٣١٧ - خوره گيرى يهوديان

و قال له بعض اليهود: ما دفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه ، فقال له :

انما اختلفنا عنه لا فيه ، و لكنكم ما جفت ارجلكم من البحر حتى قلتم لنبيكماجعل لنا الها كما لهم آلهه. فقال انكم قوم تجهلون

ترجمه : يكى از يهوديان به امام على ،عليه‌السلام ، گفت : پيامبرتان را جز با اختلاف در مورد او به خاك نسپرديد.

امام ،عليه‌السلام ، به او فرمود:

ما درباره او اختلاف كرديم ، نه در مورد او. ولى شما پاهايتان از دريا خشك نشده بود كه به پيامبرتان گفتيد:براى ما خدايى بياور، چنانكه ايشان خدايان دارند.پس ‍ گفت : شما قومى جاهل هستيد.(١٦)

٣١٨ - هيبت امام

و قيل بله : باى شى ء غلبت الاقران ؟ فقالعليه‌السلام :

ما لقيت رجلا الا اعاننى على نفسه

يومى بذلك الى تمكن هيبته فى القلوب

ترجمه : به امام على ،عليه‌السلام ، گفته شد: به چه چيز بر هماوردان غلبه كردى ؟ فرمود:

به مردى بر نخوردم جز آن كه مرا عليه خودش يارى داد.

با اين سخن به هيبتش اشاره مى كند كه در قلب ها جاى مى گرفت

٣١٩ - مضرات فقر

و قالعليه‌السلام لابنه محمد بن الحنيفه :

يا بنى انى اخاف عليك الفقر، فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين ، مدهشه للعقل ،، داعيه للمقت

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به پسرش محمد بن حنيفه فرمود:

پسركم !

بر تو از فقر مى ترسم از آن به خدا پناه ببر، زيرا فقر براى دين سبب منقصت است و براى عقل سبب دهشت و دعوت كننده به دشمنى است

٣٢٠ - پرسش عالمانه

و قالعليه‌السلام لسائل ساله عن معضله :

سل تفقها و لا تسال تعنتا، فان الجاهل المتعلم شبيه بالعالم ، و ان العالم المتعسف شبيه بالجاهل المتعنت

ترجمه : كسى از امام على ،عليه‌السلام ، درباره مساله اى پيچيده پرسش كرد. امام ،عليه‌السلام ، به او فرمود:

براى فراگرفتن بپرس ، نه براى آزار دادن ، زيرا جاهل فراگيرنده ، شبيه عالم است و عالم بى انصاف ، شبيه جاهل آزار دهنده است

٣٢١ - پيروى از امام

و قالعليه‌السلام لعبدالله بن العباس و قد اشار عليه فى شى ء لم يوافق رايه :

لك ان تشير على و ارى ، فان عصيتك فاطعنى

ترجمه : عبدالله بن عباس در مورد مساله اى راى خويش را به عرض امام على ،عليه‌السلام ، رساند كه با راى امام موافق نبود. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

مى توانى راى هايت را به من عرضه كنى تا آن ها را ببينم و اگر با رايت مخالف بودم ، از من اطاعت كنى

٣٢٢ - تشريفات مذلت آميز

و روى انهعليه‌السلام لما ورد الكوفه قادما من صفين مر بالشباميين فسمع بكاء النساء على قتلى صفين ، و خرج اليه حرب بن شرحبيل الشبامى ، و كان من وجوه قومه ، فقالعليه‌السلام له :

اتعلبكم نساوكم على ما اسمع ، الا تنهونهن عن هذا الرنين ؟

و اقبل حرب يمشى معه و هوعليه‌السلام راكب ، فقالعليه‌السلام :

ارجع ، فان مشى مثلك مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمومن

ترجمه : روايت شده است كه امام ،عليه‌السلام ، در بازگشت از صفين ، وقتى كه وارد كوفه شد، بر شباميان طايفه اى از عرب گذشت گريه زنان شان را بر كشتگان صفين شنيد. و حرب بن شرحبيل شبامى كه از بزرگان شان بود، به سوى او آمد. امام ، به حرب فرمود:

چنانكه مى شنوم زنانتان بر شما چيره شده اند و صبر پيشه نمى كنند، چرا آنان را از شيون باز نمى داريد؟

و حرب خواست كه پياده با امام على ،عليه‌السلام ، كه سوار بود همراه شود. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

باز گرد. پياده آمدن چون تويى كه بزرگ قوم خود هستى با چون منى كه والى مسلمانان هستم ، سبب فريب والى و مذلت مومنان يعنى حرب و قوم او است

دورى امام على ،عليه‌السلام ، از تشريفاتى كه به مذلت مومنان مى انجاميد، پيش تر نيز در حكمتى ديگر بيان شده بود. از اين سخن نيز اجتناب امام از تشريفات مذلت آور به روشنى به دست مى آيد.

٣٢٣ - فريب از شيطان

و قالعليه‌السلام و قد مر بقتلى الخوارج يوم النهروان :

بوسا لكم ، لقد ضركم من غركم

فقيل له : من غرهم يا اميرالمومنين ؟ فقال :

الشيطان المضل و الانفس الاماره بالسوء، غرتهم بالامانى و فسحت لهم بالمعاصى ، و وعدتهم الاضهار فاقتحمت بهم النار.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، هنكامى كه در روز نهروان بر كشتگان خوارج مى گذشت ، چنين فرمود:

بدا به حال شما! آن كه شما را فريب داد، به شما زيان رساند.

عرض شد: اى اميرمومنان ! چه كسى آنان را فريب داد؟ امام ،عليه‌السلام ، فرمود: شيطان گمراه ساز و نفس هاى فرمان ده به بدى

شيطان آنان را با آروزهاى واهى فريب داد و راه معاصى را به روى آنان گشود. به آنان وعده پيروزى داد و سرانجام آنان را به آتش افكند.

٣٢٤ - معصيت پنهانى

اتقوا معاصى الله فى الخلوات ، فان الشاهد هو الحاكم

ترجمه : از معصيت خدا در خلوت پروا كنيد؛ چون قاضى گواه است

يعنى گمان مبريد كه بر معصيت پنهانى شما هيچ گواهى وجود ندارد و بدون عقوبت مى مانيد، بلكه خدا كه حاكم و قاضى دادگاه حق است ، بر كارهاى شما نظارت دارد و گواهى مى دهد.

٣٢٥ - فقدان دوست

و قالعليه‌السلام لما بلغه قتل محمد بن ابى بكر:

ان حرننا عليه على قدر سرورهم به ، الا انهم نقصوا بغيضا و نقصنا حبيبا.

ترجمه : چون خبر قتل محمد بن ابى بكر به امام على ،عليه‌السلام ، رسيد، فرمود:

اندوه ما بر او به اندازه شادمانى آنان است ، جز آن كه آنان يك تن از دشمنانشان كاستند و ما يك تن از دوستانمان را از دست داديم

٣٢٦ - زمان توبه

العمر الذى اعذر الله فيه ابن آدم ستون سنه

ترجمه : عمرى كه خدا در آن ، عذر و بهانه فرزند آدم را بر معصيت مى پذيرد شصت سال است

٣٢٧ - پيروزى دروغين

ما ظفر الاثم به ، و الغائب بالشر مغلوب

پيروز نشد آن كه گناه بر او چيره شد و با گناه به پيروزى ظاهرى دست يافت آن كه با بدى ، غالب شده در حقيقت مغلوب است

در اسلام هدف ، وسيله را توجيه نمى كند. نمى توان با بدى و به ناحق به پيروزى دست يافت چنين پيروزى در اسلام شكست محسوب مى شود.

٣٢٨ - حق فقيران

ان الله سبحانه فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقيراء. فما جاع فقير الا بما متع به غنى و الله تعالى سائلهم عن ذلك

ترجمه : خداى سبحان ، قوت روزانه فقيران را در مال هاى اغنيا قرار داد. از اين رو فقيرى گرسنه نشد، جز به نگرفتن حق الهى اش از آن چه كه غنى از آن بهره مند شده است

و خداى تعالى ، در اين باره از اغنيا سوال و باز خواست خواهد كرد.

٣٢٩ - بى نيازى از عذر

الاستغناء عن العذر اعز من الصدق به

بى نياز از عذر بودن ، عزيزتر است از عذر راست آوردن

يعنى اگر آدمى طورى رفتار كند به عذر خواهى نياز پيدا نكند، عزيزتر خواهد بود.

٣٣٠ - وظيفه خدايى

اقل ما يلمزكم لله الا تستينوا بنعمه على معاصيه

ترجمه : كمترين وظيفه شما براى خدا اين است كه در انجام معصيت ، از نعمت هايش كمك نگيريد.

به عبارت ديگر هيچ گاه معصيت نكنيد، چون هر نعمتى كه در معصيت به كار مى رود از آن خداست همه نعمت ها از آن خدا هستند. به واقع امام على ،عليه‌السلام ، در اين سخن به زيبايى ، معصيت را به امر محالى مشروط كرده اند.

٣٣١ - غنيمت زيركان

ان الله سبحانه جعل الطاعه غنيمه الاكياس عند تفريط العجزه

ترجمه : خداى سبحان طاعت را غنيمت زيركان قرار داد، در آن هنگام كه ناتوانان كوتاهى مى كنند.

٣٣٢ - پاسبانان خدا

السلطان وزعه الله فى ارضه

سلطان ، پاسبان خدا در زمين او است

مراد از كلمه پاسبان دو چيز مى تواند باشد:

يكى آن كه سلطان ، شريعت الهى را پاى مى دارد. در اين صورت ، جمله خبريه به معنى انشا خواهد بود. يعنى حاكمان بايد شريعت خدا را پاس بدارند.

ديگر آن كه حاكم ، پاسبانى خدايى است كه از حقوق مردم دفاع مى كند و جلو تجاوز آن ها را به يكديگر مى گيرد.

٣٣٣ - توصيف مومن

و قال فى صفه المومن :

المومن بشره فى وجهه ، و حزنه فى قلبه اوسع شى ء صدرا. و اذل شى ء نفسا. يكره الرفعه ، ويشنا السمعه طويل غمه ، بعيد همه ، كثير صمته ، مشغول وقته ، شكور، صبور، مغمور بفكرته ، ضنين بخلته ، سهل الخليقه ، لين العريكه ، نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در توصيف مومن فرموده است :

مومن ، بشاشتش در رخسار و اندوهش در قلب است سينه اش ، فراخ ‌ترين چيز و نفسش ذليل ترين چيز است يعنى نفسش رام او است

برترى طلبى را ناپسند مى دارد و سمعه رساندن كار نيك به گوش مردم مثل ريا است ، با اين تفاوت كه در ريا، كار نيك به نظر مردم مى رسد را شنيع مى شمارد.

غم او طولانى و همتش دور و بلند است خاموشى اش بسيار و وقتش مشغول است شكرگزار و صبور است غرق در فكرت است در حاجتش بخيل است و آن را به سادگى اظهار نمى كند.

سهل الطبيعه و نرم خوى است نفس او سخت تر از صخره است ، با آن كه در ظاهر از برده ذليل تر است

٣٣٤ - فريبندگى آرزو

لو راى العبد الاجل و مصيره لابعض الامل و غروره

ترجمه : اگر بنده ، اجل و محل بازگشت خويش را ببيند، با آروز و فريبندگى آن ، دشمن مى شود.

٣٣٥ - شريك در مال

لكل امرى فى ماله شريكان : الوارث و الحوارث

ترجمه : هر مردى شخصى در مالش دو شريك دارد:

وارث و حوادث

٣٣٦ - مسئوليت ناشى از وعده

المسوول حرحتى يعد.

كسى كه چيزى از او خواسته شد، آزاد است مى تواند خواسته خواهنده را برآورد يا نه ، تا آن كه وعده دهد در اين صورت ديگر آزاد نيست

٣٣٧ - دعوت كننده بى عمل

الداعى بلا عمل كالرامى بلا وتر.

دعوت كننده به كار خير، اما بدون عمل مثل تيرانداز بدون زه است

٣٣٨ - انواع دانش

العلم علمان : مطبوع و مسموع ، و لا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع

ترجمه : علم بر دو گونه است :

سرشته شده و شنيده شده علم شنيده اگر سرشته شده نباشد سود نمى دهد. علم سرشته شده ، عليم است كه در سرشت آدمى رسوخ كرده و بر اعمال آدمى تاثير گذاشته است

علم شنيده شده ، خلاف آن است علمى است كه به حافظه سپرده شد و بر زبان جارى مى گردد و به گوش مى رسد.

٣٣٩ - ثمره نيك بختى

صواب الراى بالدول ، يقبل باقبالها و يذهب بذهابها.

ترجمه : راى دست به دولت و نيك بختى بستگى دارد، با روى آوردن دولت روى مى رود و با رفتن آن مى رود.

٣٤٠ - زينت تهيدستى

العاف زينه الفقر، و الشكر زينه العنى

ترجمه : عفاف ، زينت فقر است و شكر، زينت غنا.

٣٤١ - ظالم در قيامت

يوم العدل على الظالم اشد من يوم الجور على المظلوم

ترجمه : روز عدل بر ظالم سخت تر است از روز جور بر مردم

يعنى بر ظالم در قيامت بيش تر از آن است سخت مى گذرد كه بر مظلوم در دنيا از سوى ظالم رفته است

٣٤٢ - بزرگ ترين توانگرى

الغنى الاكبر الياس عما فى ايدى الناس

بزرگ ترين توانگرى ، مايوس بودن از چيزهايى است كه در دست مردم است

٣٤٣ - مراقبت الهى

الاقاويل محفوظه ، والسرائر مبلوه و كل نفسه كسبت رهينه(١٧) و الناس منقوصون مدخولون الا من عصم الله سائلهم متعنت ، و مجيبهم متكلف يكاد افضلهم رايا يرده عن فضل رايه الرضى و السخط، و يكاد اصلبهم عودا تنكوه اللحظه و تستحيله الكلمه الواحده

ترجمه : گفته ها نزد خدا محفوظ است و رازها براى خدا آشكار و هر كس در گرو اعمال خويش است

مردم ، ناقص و معيوب اند، جز آنكه خدايش حفظ كرد. پرسنده اى آنان ، آزارده است و پاسخ دهنده آنان ، متكلف به تكلف و زحمت مى افتد.

آنكه راى برتر دارد، ممكن است كه رضا و خشم ، او را از رايش برگرداند. و آن كه در دين استورا است ، ممكن است كه با نگاهى به گناه اثر پذيرد و با كلمه اى دگرگون شود.

٣٤٤ - سراى ناكامى ها

معاشر الناس ! اتقوا الله فكم من مومل ما لا يبلغه ، و بان ما لا يسكنه ، و جامع ما سوف يتركه و لعله من باطل جمعه ، و من حق منعه ، اصابه حراما، و احتمل به آثاما، فباء بوزره ، و قدم على ربه آسفا لا هفاا قد (خسر الدنيا و الاخره ذلك هو الخسران المبين

اى مردم ! از خدا بترسيد. بسا آروز دار چيزى كه به آن نمى رسد و بناكننده ساختمانى كه در آن سكونت نمى كند و گردآورنده مالى كه آن را به زودى رهايش مى كند. مالى كه شايد از راهى باطل گرد آورد و يا از بازداشتن حقى در نتيجه به حرام افتاد و به سبب آن ، گناهانى را به دوش گرفت و با وزر آن گناه به نزد خدا بازگشت و با دريغ و پشيمانى بر پروردگارش ‍ وارد شد. در دنيا و آخرت زيان كرد، اين خسران آشكار است

٣٤٥ - ناتوانى در معصيت

من العصمه تعذر المعاصى

توانايى نداشتن بر معاصى ، گونه اى از عصمت است

٣٤٦ - حفظ آبرو

ماء وجهك جامد، يقطره السوال ، فانظر عند من تقطره

ترجمه : آبرويت جامد است و سوال درخواست آن را قطره قطره مايع مى كند پس بنگر نزد كه آن را چنين مى كنى

٣٤٧ - اندازه در ستايش

الثناء باكثر من الاستحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد.

ترجمه : ستايش بيش از استحقاق ، چاپلوسى است و كمتر از استحقاق ، ناتوانى يا حسد است

٣٤٨ - شديدترين گناه

اشد الذنوب ما استهان به صاحبه

شديدترين گناه آن است كه پديدآورنده اش ، آن را آسان خرد شمار.

٣٤٩ - آن كه

من نظر فى عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره و من رضى برزق الله لم يحزن على ما فاته و من سل سيف البغى قتل به و من كابد الامور عطب و من اقتحم اللجج غرق و من دخل مداخل السوء اتهم و من كثر كلامه كثر خطوه و من كثر خطوه قل حياوه و من قل حياوه قل ورعه و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار. و من نظر عيوب النااس فانكرها ثم رضيهاا لنفسه فذاك الاحمق بعينه والقناعه مال لاينفذ. و من اكثر من ذكر الموت رضى من الدنيا باليسير، و من علم ان كلامه من عمله قل كلامه الا فيما يعنيه

ترجمه : آن كه در عيب خيش نگريست از عيب ديگران بازماند.

آن كه به رزق خدا رضايت داد، بر چيزهايى كه از دست داده اندوهگين نگشت

آن كه شمشير ستم بر كشيد، با همان به قتل رسيد.

آن كه بدون فراهم آوردن اسباب در امور كوشيد، شكست خورد.

آن كه بى آمادگى در گرداب ها فرو رفت ، غرق گرديد.

آن كه در جاهاى بد پاى گذاشت ، مورد تهمت قرار گرفت

آن كه سخنش بسيار شد، خطاهاش بسيار گشت و آن كه خطاهايش بسيار شد، حيايش اندك گشت و آن كه حيايش اندك شد، ورع پرواى از حرام اش اندك گشت و آن كه ورعش ‍ اندك شد، قلبش مرد. و آن كه قلبش مرد، در آتش افتاد.

آن كه در عيب هاى مردم نگريست و آن ها را ناپسند شمرد و سپس همان ها را براى خود پسنديد، خود احمق است

قناعت ، مالى است كه پايان نمى پذيرد.

آن كه مرگ را بسيار به ياد آورد، از دنيا به كم رضايت داد.

آن كه دانست سخنش جزو عملش است ، سخنش اندك گشت ، جز درباره

چيزهايى كه از روى تفكر، سخن گفتن درباره آن ها را مى خواهد.

٣٥٠ - نشانه هاى ظالم

للظالم من الرجال ثلاث علامات : يظلم من فوقه بالمعصيه ، و من دونه بالغلبه ، و يظاهر القوم الظلمه

ترجمه : مردان ظالم ، سه نشانه دارند:

نسبت به فراتر از خود، با معصيت (نافرمانى) ظلم مى كنند،

و بر فروتر از خود، با غلبه و قهر،

و از قوم ظالم پشتيبانى مى كنند.

٣٥١ - پايان خوش سختى

عند تناهى الشده تكون الفرجه ، و عند تضايق حلق البلاء يكون الرخاء.

ترجمه : چون سختى به نهايت رسد، گشايش پديد آيد و چون حلقه هاى بلا تنگ شود، آسايش

٣٥٢ - كوشش براى خانواده

و قالعليه‌السلام لبعض اصحابه :

لا تجعلن اكثر شغلك باهلك و ولدك ، فان يكن اهلك و ولدك اولياء الله فان الله لا يضيع اولياه و ان يكونوا اعداء الله فما همك و شغلك باعداء الله

ترجمه : هرگز بيشتر اشتغالت را براى زن و فرزند قرار مده ، زيرا آنان اگر از اولياى خدا باشند، خدا اوليايش را ضايع نمى گذارد. و اگر از دشمنان خدا، پس چيست اندوه و اشتغالت به دشمنان خدا؟!

٣٥ - بزرگ ترين عيب

اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله

بزرگ ترين عيب آن است كه از چيزى عيب بگيرى كه مانند آن در تو وجود دارد.

٣٥٤ - تولد فرزند

وهنا بحضرته رجل رجلا بغلا ولد له ، فقال له ليهنئك الفارس فقالعليه‌السلام :

لا تقل ذلك ، ولكن قل : شكرت الواهب و بورك لك فى الموهب ، و بلغ اشده ، و رزقت بره

ترجمه : مردى در حضور امام على ،عليه‌السلام ، به ديگرى به خاطر تولد فرزند پسر تهنيت گفت و بيان داشت : سوار كار بر تو گوارا باد. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

چنين نگو. بگو بخشنده را شكر كرده اى بخشيده شده بر تو مبارك باد و به كمال رسد و نيكى اش رزق تو گردد.

٣٥٥ - نمايش توانگرى

و بنى رجل من عماله بناء فخما؛ فقالعليه‌السلام :

اطلعت الورق رووسها. ان البناء يصف لك الغنى

ترجمه : مردى از كارگزاران امام على ،عليه‌السلام ، ساختمانى عظيم و مجلل بنا كرد. امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

نقره هاى پنهانى سرى هايشان را نمايان كردند. اين ساختمان از توانگرى تو حكايت مى كند.

٣٥٦ - رزق فراگير خدا

و قيل لهعليه‌السلام : لو سد على رجل باب بيته و ترك فيه من اين كان ياتيه رزقه ؟ فقالعليه‌السلام :

من حيث ياتيه اجله

ترجمه : به امام على ،عليه‌السلام ، عرض شد: اگر در خانه بر مردى بسته شود و در آن جا تنها رها گردد، رزق او از كجا مى آيد؟ امامعليه‌السلام ، فرمود:

از همان جا كه اجلش مى آيد.

٣٥٧ - توصيف مرگ

و عزى قوما عن ميت مات لهم ، فقالعليه‌السلام :

ان هذا الامر ليس لكم بدا و لا اليكم انتهى و قد كان صاحبكم هذا يسافر، فعدوده فى بعض اسفاره ، فان قدم عليكم ، والا قدمتم عليه

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در مورد مرده اى از قومى به آنان تعزيت داد و فرمود:

اين امر مرگ از شماآغاز نشد و به شما نيز پايان نمى پذيرد. حتما اين همنشين شما پيش از اين مسافرت كرده است پس اكنون چنين انگاريد كه در يكى از سفرهايش به سر مى برد. اگر بازگشت كه به ديدار او نايل مى شود و الا شما به نزد او خواهيد رفت

٣٥٨ - سنت هاى الهى

ايها الناس ! ليركم الله من النعمه و جلين كما يراكم من النقمه فرقين ، انه من وسع عليه فى ذات يده ذلك استدراجا فقد امن مخوفا و من ضيق عليه فى ذات يده فلم ير ذلك اختبارا فقد ضيع مامولا.

ترجمه : اى مردم !

خدا بايد شما را از نعمت ، ترسان ببيند، چنان كه از نقمت بى تاب مى بيند! آن كه در دارايى اش توسعه داده شد و آن را استدراج ندانست ، از امر مخوفى ايمن شد. و آن كه در دارايى اش ‍ به مضيقه افتاد و آن را آزمايش ندانست و پاداش و آرزويى را ضايع ساخت

پيش از اين نيز امام على ،عليه‌السلام ، درباره اصل قرآنى استدراج سخن فرموده بودند. در اين جا هشدار مى دهند كه مردم به هنگام نعمت مراقب باشند كه به دام استدراج نيفتند.

خلاصه معناى استدراج آن است كه گاهى خدا نعمت هايش را پى در پى نازل مى كند، با آن كه شخص نعمت داده شده همچنان او را نافرمانى مى كند. اين فرو فرستادن نعمت براى آن است كه شخص نافرمان غافل شود و فريب خورد و به فكر توبه نيفتد تا ناگهان به عذاب الهى گرفتار شود.

استدراج ، از اوج غضب الهى حكايت مى كند و چنان كه امام على ،عليه‌السلام ، فرموده اند بايد از آن هراسان بود.

٣٥٩ - تاديب نفس

يا اسرى الرغبه ، اقصروا فان المعرج على الدنيا لا يروعه منها الا صريف انياب الحدثان ايها الناس ! تولوا من انفسكم تاديبها و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها.

ترجمه : اى اسيران رغبت ! كوتاه كنيد و دست نگه داريد. گراينده به دنيا را جز صداى دندان هاى نيش حوادث نمى ترساند.

اى مردم !

خود متولى تاديب نفس هايتان شويد و آن ها را از پيروى عادات زشت شان باز داريد.

٣٦٠ - گمان خوب

لا تظنن بكلمه خرجت من احد سوءا و انت تجد لها فى الخير محتملا.

ترجمه : به سخنى كه از دهان هر كس بيرون مى آيد، اگر در آن احتمالى خوب مى يابى ، هيچ گاه گمان بد مبر.

٣٦١ - شيوه درخواست از خدا

اذا كانت لك الى الله سبحانه حاجه فابدا بمساله الصلاه على رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم ، ثم سل حاجتك ؛ فان الله اكرم من ان يسال حاجتين فيقضى احداهما و يمنع الاخرى

ترجمه : اگر به خداى سبحان حاجتى داشتيد، ابتدا صلوات بر رسولش ،صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، را طلب كنيد و سپس حاجت خود را؛ زيرا خدا، كريم تر از آن است كه دو حاجت از او خواسته شود، يكى را برآورد و ديگرى را باز دارد.

٣٦٢ - گريز از جدال

من ضن بعرضه فليدع المراء

آن كه در عرضش بخيل است و نمى خواهد آن را از دست بدهد بايد جدال را رها كند.

٣٦٣ - موقع شناسى

من الخرق المعالجه قبل الامكان و الاناه بعد الفرصه

ترجمه : شتاب كردن ، پيش از امكان وقوع كار و درنگ كردن پس از فرا رسيدن فرصت ، از حماقت است

٣٦٤ - اشتغال به داشته ها

لا تسال عما لا يكون ، ففى الذى قد كان لك شغل

ترجمه : از چيزى كه نيست مپرس ، زيرا در چيزى كه هست از فرصت اشتغال برخوردارى

٣٦٥ - آينه صاف

الفكر مراه صافيه و الاعتبار منذر ناصح و كفى ادبا لنفسك تجنبك ما كرهته لغيرك

ترجمه : فكر، آينه اى صاف است

و عبرت ، ترساننده اى خيرخواه است

براى ادب كردن نفس ، همين بس است كه از آن چه براى ديگران ناپسند مى شمارى ، اجتناب كنى

٣٦٦ - دانش ماندگار

العلم مقرون بالعمل فمن علم عمل و العلم يهتف بالعمل فان اجابه و الا ارتحل عنه

ترجمه : علم ، با عمل قرين است آن كه دانست ، عمل كرد. علم ، عمل را فرا مى خواند، اگر عمل ، دعوت آن را اجابت كرد باقى مى ماند و الا از كنار آن كوچ مى كند.

٣٦٧ - متاع دنيا

يا ايها الناس ! متاع الدنيا حطام موبى فتجنبوا مرعاه قلعتها احظى من طمانينتها و بلغتها ازكى من ثروتها، حكم على مكثر منها بالفاقه و اعين من غنى عنها بالراحه من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمها. و من استشعر الشغف بها ملات ضميره اشجانا. لهن رقص على سويداء قلبه هم يشغله و غم يحزنه كذلك حتى يوخذ بكظمه فيلقى بافضاء ، منقطعا ابهراه ، هينا على الله فناوه ، و على الاخوان القاوه و انما ينظر المومن الى الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار، و يسمع فيها باذن المقت و الابغاض ان قيل اثرى قيل اكدى ، و ان فرح له بالبقاء حزن له بالفناء هذا و لم ياتهم يوم فيه يبلسون

ترجمه : اى مردم !

متاع دنيا گياه خشك وباآلود است ، از چراگاه آن اجتناب كنيد.

دل كندن از دنيا، سعادت آورتر است از آرام گرفتن در آن

روزى يكروزه دنيا، پاكيزه تر است از ثروت آن بركسى كه بسيار از آن بهره گيرد، به فقر حكم شده است و كسى كه از آن بى نياز شد با آسودگى يارى گشت

آن كه را زينت دنيا خوش نمايد، چشمانش را در پس آن خوشى ، كور خواهد ساخت و آن كه عشق به دنيا را حس كند، درونش را با اندوه ها پر خواهد كرد.

آن اندوه ها در اعماق قلب او مى رقصند؛ همى كه سرگرمش كند و غمى كه اندوهگينش تا آن كه راه نفس او را بگيرند و به فضا پرتاب كنند، در حالى كه رگ هاى گردن او را قطع كرده اند و براى خدا نابود كردن او و براى برادران افكندن او در قبر آسان است

اما مؤ من به دنيا با ديده عبرت مى نگرد و از آن به شكم اضطرار قوت بر مى دارد و در آن با گوش ناخشنودى و دشمنى مى شنود. او مى داند كه اگر گفته شود غنى گشت پس از چندى بايد به فنا و مرگ خود اندوهگين گردد.

و اين چنين است دنيا تا وقتى كه آن روز نيايد كه مردم در آن سرگردان شوند يعنى روز قيامت

٣٦٨ - حكمت ثواب و عقاب

ان الله سبحانه وضع الثواب على طاعته و العقاب على معصيته ، زياده لعباده عن نقمته و حياشه لهم الى جنته

ترجمه : خداى سبحان ، ثواب را بر طاعت و عقاب را بر معصيت نهاد تا بندگانش را از نقمتش باز دارد و به بهشتش سوق دهد.

٣٦٩ - مسجديان فتنه جو

ياتى على الناس زمان لا يبقى فيه من القرآن الا رسمه و من الاسلام الا اسمه و مساجدهم يومئذ عامره من البناء، خراب من الهدى سكانها و عمارها شر اهل الارض ، منهم تخرج الفتنه و الهيم تاوى الخطيئه ، يردون من شد عنها فيها، و يسوفون من تاخر عنها اليها. يقول الله سبحانه :فبى حلقت لا بعثن على اولئك فتنه تترك الحليم فيها حيرانو قد. و نحن نستقبل الله عثره الغفله

ترجمه : روزگارى خواهد آمد كه در ميان مردم ، از قرآن جز نشانى و از اسلام جزنامى باقى نمى ماند. مساجدشان از نظر ساختمان ، آباد و از جهت هدايت ، ويران است ساكنان مساجد و معماران آن ، بدترين اهل زمين هستند. از آنان فتنه بر مى آيد و به آنان بدى پناه مى برد. آنان به فتنه باز مى گردانند كسى را كه از آن كناره گيرد و به سوى فتنه مى رانند كسى را كه از آن جا مانده است

خداى سبحان مى فرمايد: به خودم سوگند البته فتنه اى بر آنان بر انگيزه ام كه حليم در آن سرگردان ماند. و خدا چنين كرده است از خدا مى خواهيم كه از لغزش غفلت در گذرد.

٣٧٠ - آفرينش حكيمانه

و روى انهعليه‌السلام قلما اعتدل به المنبر الا قال امام الخطبه :

ايها الناس ! اتقوا الله فما خلق امرو عبثا فليهو، و لا ترك سدى فليلغو، و ما دنياه التى تحسنت له بخلف من الاخره التى قبحها سوء النظر عنده و ما المغرور الذى ظفر من الدنيا باعلى همته كالاخر الذى ظفر من الاخره باذنى سهمته

ترجمه : روايت شد كه امام على ،عليه‌السلام ، كمتر بر منبر قرار مى گرفت ، مگر آن كه پيش از خطبه بفرمايد:

اى مردم !

از خدا بترسيد. هيچ انسانى بيهوده آفريده نشد تا به لهو پردازد. و خودسر رها نشد تا بيهودگى نمايد. دنيايى كه در نظر هر كس نيكو آمد، جايگزين آخرتى نيست كه با بدنگرى آن را زشت شمرد. فريفته اى كه از دنيا به بلندترين هدفش دست يافت مانند آن كس نيست كه از آخرت به كمترين نصيبش نائل آمد يعنى آن كه از آخرت ، حتى به كمترين مقدار، بهره برد سعادت مندتر است از آن كه دنيا را با بيش ترين بهره به دست آورد.