کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه0%

کلمات قصار نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

کلمات قصار نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی علیزاده
گروه: مشاهدات: 19521
دانلود: 3995

توضیحات:

کلمات قصار نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 147 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19521 / دانلود: 3995
اندازه اندازه اندازه
کلمات قصار نهج البلاغه

کلمات قصار نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٣٧١ - برترين ها

لا شرف اعلى من الاسلام و لا عز اعز من التقوى و لا معقل احسن من الورع ، و لا شفيع انجح من التوبه و لا كنز اغنى من القناعه و لا مال اذهب للفاقه من الرضى بالقوت و من اقتصر على بلغه الكاف فقد انتظم الراحه و تبوا خفض الدعه و الرعيه مفتاح النصب و مطيه التعب و الحرص و الكبر و الحسد دواع الى التقحم فى الذنوب و الشر جامع مساوى العيوب

ترجمه : هيچ شرفى از اسلام بالاتر نيست ؛ و نه هيچ عزتى ، عزيزتر از تقوا؛ و نه هيچ پناهگاهى ، نيكوتر از ورع (خويشتن دارى در برابر گناه)؛ و نه هيچ شفيعى رهايى بخش تر از توبه ؛ و نه هيچ گنجى ، بى نياز كننده تر از قناعت ؛ و نه هيچ مالى نسبت به فقر از بين برنده تر از رضا به قوت

آن كه بر كفاف رسيده بسنده كرد به آرامش پيوسته و در وسعت آسايش جاى گرفته است

رغبت به دنيا كليد رنج است و مركب آن حرص ، كبر و حسد عوامل افتادن در گناهان اند. بدكارى ، در بردارنده زشتى همه عيوب است

٣٧٢ - قوام دين و دنيا

و قالعليه‌السلام لجابر بن عبدالله الانصارى :

يا جابر! قوام الدين و الدنيا باربعه : عالم مستعمل علمه ، و جاهل لا يستنكف ان يتعلم ، و جواد لا يبخل بمعروفه ، و فقير لا يبيع آخرته بديناه فاذا ضيع العالم علمه استنكف الجاهل ان يتعلم ، و اذا بخل الغنى بمعروفه باع الفقير آخرته بدنياه

يا جابر! من كثرت نعم الله عليه كثرت حوائج الناس اليه ، فمن قام الله فيها بما يجب فيها عرضها للدوام و البقاء، و من لم يقم فيها بما يجب عرضها للزول و الفناء.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به جابر بن عبدالله انصارى فرمود:

اى جابر!

قوام دين و دنيا چهار ركن اند:

عالمى كه علمش را به كار مى گيرد،

جاهلى كه از آموختن سر نمى پيچد،

بخشنده اى كه در كار خير بخل نمى ورزد،

و فقيرى كه آخرتش را به دنيا نمى فروشد.

حال ، اگر عالم ، علمش را ضايع كند، جاهل از آموختن سرباز خواهد زد و اگر توانگر در كار نيك بخل ورزد، فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت

اى جابر!

آن كه نعمت هاى خدا براى او فراوان شود، حوائج مردم به او بسيار گردد. و آن كه در نعمت هاى خدا به گونه اى بايسته قيام كرد، آن ها را در معرض دوام و بقا قرار داد و آن كه چنين نكرد، آن ها را در معرض زوال و فنا.

٣٧٣ - بيزارى از منكرات

و روى ابن جرير الطبرى فى تاريخ عن عبدالرحمن بن ابى ليلى الفقيه و كان ممن خرج لقتال الحجاج مع ابن الاشهث انه قال فيما كان يحض به الناس على الجهاد: انى سمعت علنا رفع الله درجته فى الصالحين و اثابه ثوبا الشهداء و الصديقين يقول يوم لقينا اهل الشام :

ايها المومنون ! انه من راى عدونا يعمل به و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برى ، و من انكره بلسانه فقد اجر و هو افضل من صاحبه و من انكره بالسيف لتكون كلمه الله هى العليا و كلمه الضالمين هى الصلفى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين

ترجمه : ابن جرير طبرى در كتاب تاريخش از عبدالرحمن ابن ابى ليلاى فقيه - از آنانى كه همراه با ابن اشعث به هدف جنگ با حجاج خروج كرده بود روايت كرده است كه ابن اشعث در گفته هايش كه مردم را با آن بر جهاد تحريك مى كرد، گفت :

من از على خدا درجه اش را در ميان صالحان رفيع گرداند و به او ثواب شهيدان و صديقان عنايت فرمايد در جنگ صفين روزى كه با اهل شام رويارو شديم ، شنيدم كه فرمود:

اى مومنان !

آن كه عدوانى را ببيند كه بدان عمل مى شود و منكرى را كه به آن فراخوانده مى شود و با قلبش آن را انكار كند، سالم مانده و مبرا از گناه شده است

و آن كه با زبانش انكار كند، به او پاداش داده مى شود و برتر از شخص پيشين است

و آن كه با شمشير انكار كند، تا كلمه خدا عالى تر و كلمه ى ظالمان سافل تر گردد، همان كس است كه به راه هدايت دست يافت و بر طريق حق ايستاد و در قلبش يقين درخشيد.

٣٧٤ - امر به معروف و نهى از منكر

و فى كلام آخر له يجرى هذا المجرى :

فمنهم المنكر للمنكر بيده و لسانه و قلبه فذلك المستكمل لخصال الخير و منهم بلسانه و قلبه و التارك بيده ، فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصله ، و منهم المنكر بقلبه و التارك بيده و لسانه فذلك الذى ضيع اشرف الخلتين من الثلاث و تمسك بواحده ، و منهم تارك لانكار المنكر بلسانه و قلبه و يده فذلك ميت الاحياء. و ما اعمال البر كلها و الجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنكر الا كنفثه فى بحر لجى و ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقربان من اجل ، و لا ينقصان من رزق و افضل من ذلك كله كلمه عدل عند امام جائر.

ترجمه : و امام على ،عليه‌السلام ، در سخنى ديگر نيز بر اين سياق سير مى كنند و مى فرمايند:

برخى از مردم ، با دست و زبان و قلب ، انكار كننده منكر (كار زشت) هستند. اينان ، كامل كننده خصال نيكويند.

و برخى ، با زبان و قلب ، انكار كننده اند و با دستشان ترك كننده انكار. اينان تمسك كننده به دو خصلت از خصال خيرند و ضايع كننده خصلتى ديگر.

برخى از مردم به قلبشان انكار كننده اند و به دست و زبان ترك كننده انكار. آنان ، كسانى اند كه دو خصلت شريف تر از سه خصلت را ضايع و به يكى تمسك جسته اند.

و برخى ترك كننده انكاراند به زبان و قلب و دست اينان ، مرده زنده هستند.

همه كارهاى نيك و نيز جهاد در راه خدا، نزد امر به معروف و نهى از منكر جز مانند آب دهان در درياى مواج نيست امر به معروف و نهى از منكر به خاطر خطرهايش اجل را نزديك نمى كند و رزق را كاهش نمى دهد. برترين امر به معروف و نهى از منكر، كلمه عدلى است ، نزد پيشواى ستمكار.

٣٧٥ - مراحل جهاد

و عن ابى جحيفه قال سمعت اميرالمومنين ،عليه‌السلام ، يقول :

ان اول ما تغلبون عليه من الجهاد، الجهاد بايدكم ثم بالسنتكم ثم بقلوبكم فمن لم يعرف بقلبه معروفا و لم ينكر منكرا قلب فجعل اعلاه اسفله و اسفه اعلاه

ترجمه : ابى جحيفه گفت : از اميرمومنان علىعليه‌السلام شنيدم كه فرمود:

نخستين چيز از جهاد كه در آن مغلوب مى شويد، جهاد با دست هايتان است ؛ سپس با زبان هايتان و سپس با قلب هايتان آن كه با قلبش معروف را نشناخت و منكر را انكار نكرد، واژگون گرديد و بالايش ، پايين و پايينش ، بالا گشت يعنى اگر قلب ، استوار نباشد، آدمى مغلوب و واژگون مى گردد.

٣٧٦ - حق و باطل

ان الحق ثقيل مرى ء، و ان الباطل خفيف و بى ء.

ترجمه : حق ، سنگينى است گوارا و باطل ، سبكى است وبادار.

٣٧٧ - عذاب و رحمت خدا

لا تامنن على خير هذه الامه عذاب الله ، لقوله تعالى :فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون(١٩) و لا تياسن لشر هذه الامه من روح الله ، لقوله تعالى ،انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون(٢٠) .

ترجمه : هرگز به بهترين اين امت از عذاب خدا ايمن مباش ؛ به دليل سخن خداى تعالى :

از مكر خدا جز قوم زيانكار ايمن نمى شود.

و براى بدترين اين امت از رحمت خدا نااميد مباش ؛ به دليل سخن خداى تعالى :

از رحمت خدا جز قوم كافر نااميد نمى شود.

٣٧٨ - منشا بدى ها

البخل جامع لمساوى العيوب ، و هو زمام يقاد به الى كل سوء.

ترجمه : بخل ، جامع بدى همه عيب ها است و افسارى است كه آدمى بدان به هر بدى كشانده مى شود.

٣٧٩ - اندوه براى روزى

يابن آدم ! رزقان : رزق تطلبه و رزق يطلبك ، فان لم تاته اتاك فلا تحمل هم سنتك على هم يومك ، كفاك كل يوم على ما فيه فان تكن السنه من عمرك فان الله تعالى سيوتيك فى كل غد جديد ما قسم لك ، و ان لم تكن السنته من عمرك فما تصنع بالهم فيما ليس لك ؟ و لن يسبقك الى رزقك طالب ، و لن يغلبك عليه غالب و لن يبطى عنك ما قد قدر لك

و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب الا انه هاهنا اوضح و اشرح فلذلك كررناه على القائده المقرره فى اول الكتاب

ترجمه : اى فرزند آدم !

رزق دو گونه است : رزقى كه تو آن را مى خواهى و رزقى كه تو را مى خواهد و اگر به نزد آن نروى به نزدت مى آيد.

اندوه سال خود را بر اندوه روز ميفزاى ؛ هر روز با آن چه كه در آن است ، براى تو كافى است ؛ زيرا اگر سال از عمرت باشد خداى تعالى به زودى در فرداى جديد آن چه را كه برايت قسمت كرده است ، به تو مى دهد. و اگر نبود، چه كار دارى با اندوه چيزى كه مال تو نيست ؟!

هيچ خواهنده اى ، در رزق تو، از تو پيشى نمى گيرد و هيچ غالبى ، در آن بر تو غلبه نمى كند و آن چه را كه برايت مقدور شده است ، به تاخير نمى اندازد.

ذكر اين سخن در حكمت هايى كه در اين باب پيش تر بيان شد، گذشت ؛ جز اين كه در اين جا واضح تر و مشروح تر است به همين جهت و بنابر قاعده مقرر در اول كتاب ، آن را تكرار كرده ايم

٣٨٠ - انسان در معرض بلا

رب مستقبل يوما ليس بمستدبره ، و مغبوط فى اول ليله قامت بواكيه فى آخره

ترجمه : بسا استقبال كننده روزى كه پشت سر گذرانده آن نيست و بسا رشك برده شده در اول شب كه در پايان آن گريه كنندگان او ايستاده اند.

٣٨١ - مراقبت در گفتار

الكلام فى وثاقك ما لم تتكلم به ، فاذا تكلمت به صرت فى وثاقه ، فاخزن لسانك كما تحزن ذهبك و ورقك قرب كلمه سلبت نعمه و جلبت نقمه

ترجمه : سخن در بند تو است تا آن زمان كه نگفته اى ؛ زمانى كه آن را گفتى ، خود در بند آن مى شوى پس چنان كه طلا و نقره ات را در خزانه مى كنى زبانت را در خزانه كن بسا كلمه اى كه نعمتى را سلب و نقمتى را جلب كرد.

٣٨٢ - حدود سخن

لا تقل ما لا تعلم ، تل لا تقل كل ما تعلم ، فان الله فرض على جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامه

ترجمه : مگو آن چه را كه نمى دانى ، بلكه مگو هر چه را كه مى دانى ؛ چون خدا بر همه اندام هايت فرايضى قرار داد كه در روز قيامت بدان عليه تو احتجاج مى كند.

٣٨٣ - زيانكاران حقيقى

احذر يراك الله عند معصيته و يفقدك عند طاعته فتكون من الخاسرين ، و اذا قويت فاقوا على الله ، و اذا ضعفت فاضعف عن معصيه الله

ترجمه : بپرهيز از اين كه خدا تو را در معصيتش ببيند و در طاعتش نيابد تا از زيانكاران باشى اگر نيرو گرفتى در طاعت خدا به كار بر و اگر ناتوان شدى از معصيت خدا بكاه

٣٨٤ - اطمينان نابجا

الركون الى الدنيا مع ما تعاين منها جهل و التقصير فى حسن العمل اذا و ثقت بالثواب عليه غبن و الطمانينه الى كل احد قبل الاختبار له عجز.

ترجمه : اعتماد به دنيا با وجود آن چه كه از دنيا به چشم مى بينى ، جهل است و كوتاهى در كار نيك وقتى كه به ثواب آن مطمئن شدى ، زيان است اطمينان به هر كس ، پيش از آزمودن او ناتوانى است

٣٨٥ - خوارى دنيا

من هوان الدنيا على الله انه لا يعصى الا فيها و لا ينال ما عنده الا بتركه

از خوارى دنيا نزد خدا اين است كه خدا معصيت نمى شود جز در دنيا. و مردمان به آن چه كه نزد خدا است نائل نمى شود، جز به ترك دنيا.

٣٨٦ - پيروزى جوينده

من صلب شيئا ناله او بعضه

هر كه چيزى را طلب كرد به تمام يا بعض آن نائل شد.

٣٨٧ - خير و شر حقيقى

ما خير بخير بعده النار. و ما شر بشر بعده الجنه و كل نعيم دون الجنه محقور، و كل بلاء دون النار عافيه

ترجمه : خيرى نيست در خيرى كه بعدش آتش دوزخ است و شرى نيست در شرى كه بعدش بهشت هر نعمتى جز بهشت ، حقير است و هر بلايى جز آتش دوزخ عافيت

٣٨٨ - انواع بلاها

الا و ان من البلاء الفاقه و اشد من الفاقه مرض البدن و اشد من مرض البدن مرض القلب الا و ان من صحه البدن تقوى القلب

ترجمه : آگاه باشيد كه يكى از بلاها فقير است و سخت تر از آن ، بيمارى بدن است و سخت تر از بيمارى بدن ، بيمارى قلب است

آگاه باشيد كه از عوامل صحت بدن ، تقواى قلب است

٣٩٨ - نسب بى ثمر

من ابطا به عمله لم يسرع به نسبه

و فى روايه اخرى :

من فاته حسب نفسه لم ينفعه حسب آبائه ترجمه : آن كه عملش او را كند كرد، نسبش به او شتاب نبخشيد.

و در روايت ديگر فرمود:

آن كه حسب خودش نابود شد، حسب پدرانش به او سود نبخشيد.

٣٩٠ - برنامه روزانه مؤ من

للمومن ثلاث ساعات : فساعه يناجى فيها ربه ، و ساعه يرم معاشه ، و ساعه يخلى بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل

و ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث : مرمه لمعاش ، او خطوه فى معاد، او لذه فى غير محرم

ترجمه : مؤ من را سه ساعت است :

ساعتى كه در آن با پروردگارش مناجات مى كند،

ساعتى كه معاشش را اصلاح مى كند،

و ساعتى كه در آن بين خود و لذتش در آن چه كه حلال و زيبا است ، خالى مى گذارد يعنى از حلال ها لذت مى برد.

براى عاقل ، شايسته نيست كه جز در پى سه چيز رود:

اصلاح معاش ، گام برداشتن در راه معاد يا لذت در غير حرام

٣٩١ - زهد در دنيا

ازهد فى الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنك

ترجمه : در دنيا زهد پيشه كن تا خدا تو را به عيوب دنيا بينا سازد. غفلت نكن ، چون غفلت شده نيستى يعنى از تو غفلت نشده است

٣٩٢ - زبان و معروفيت

تكلموا تعرفوا، فان امرء مخبوء تحت لسانه

ترجمه : سخن بگوييد تا شناخته شويد؛ زيرا آدمى در زير زبان خود پنهان است

٣٩٣ - اخلاق تجارت

خذ من الدنيا ما اتاك ، و تول عما تولى عنك ، فان انت لم تفعل فاجمل فى الطلب

ترجمه : آن چه از دنيا كه به نزدت آمد، بستان و آن چه كه از تو روى برگرداند، روى بگردان اگر چنين نكردى دست كم در طلب كردن دنيا به زيبايى رفتار كن يعنى به اندازه و معقول

٣٩٤ - قدرت سخن

رب قول انفذ من صول

بسا سخن كه از حمله نافذتر است

٣٩٥ - قناعت ، راه بى نيازى

كل مقتصر عليه كاف

هر چه كه بر آن بسنده شود، كافى است يعنى با قناعت ، چيزى كم نمى آيد.

٣٩٦ - ذلت هرگز!

المنيه و لا الدنيه و التقلل و لا التوسل و من لم يعط قاعدا لم يعط قائما. و الدهر يومان يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر، و اذا كان عليك فاصبر.

ترجمه : مرگ و نه ذلت ؛ كم پذيرى ( قناعت) و نه استمداد از ديگران آن كه در حال نشسته و آسان به او داده نشد، در حال قيام و با تلاش نيز به او داده نخواهد شد.

روزگار دو روز است : روزى براى تو و روزى عليه تو. اگر براى تو بود سركشى مكن و اگر عليه تو، صبر پيشه كن

٣٩٧ - مشك خوش بو

نعم الطيب المسك ، خفيف محمله ، عطر ريحه

ترجمه : مشك ، چه خوش بوى خوبى است ؛ ظرفش سبك است و رايحه اش معطر.

٣٩٨ - تفاخر و تكبر

ضع فخرك ، و احطط كبرك و اذكر قبرك

ترجمه : فخرت را وابنه ، كبرت را فرود آر و گورت را ياد كن

٣٩٩ - پدر و فرزند

ان للولد على الوالد حقا، و ان للوالد على الولد حقا، فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله سبحانه ، و حق الولد على الوالد ان يحسن ادبه و يعمله القرآن

ترجمه : فرزند را بر پدر حقى است و پدر را بر فرزند. حق پدر آن است كه فرزند از او در هر چيز جز معصيت خداى سبحان فرمان ببرد. و حق فرزند آن كه پدر نامش را نيكو برگزيند و ادبش ‍ را نيكو كند و به او قرآن بياموزد.

٤٠٠ - حقيقت ها و خرافه ها

العين حق ، و الراقى حق ، و السحر حق ، و الفال حق و الطيره ليست بحق ، و العدوى ليست بحق و الطيب نشره ، و العسل نشره و الركوب نشره ، والنظر الى الخضره نشره

ترجمه : چشم زخم ، حق است ، افسون حق است ، سحر حق است و تفال ، حق

فال بد حق نيست و سرايت بيمارى از كسى به ديگرى حق نيست

بوى خوش بهبودى است ، عسل بهبودى بخش است ، مركب بهبودى بخش است و نظر به سبزه بهبودى بخش است

حق در اين حكمت به معناى آن است كه اين چيزها آثار واقعى و خارجى دارند. هيچ ، نيستند بلكه عملياتى هستند داراى اثر. حال ، ساز و كار تاثيرشان چگونه است امام على ،عليه‌السلام ، در اين باره توضيحى ارائه نمى دهند.

از مطالبى كه در اين حكمت آمده اين است كه سرايت بيمارى حق نيست گويى امام ،عليه‌السلام ، انتقال بيمارى را نفى كرده اند. با آن كه در پزشكى امروز چنين امرى به روشنى ثابت شده است شايد منظور امام ،عليه‌السلام ، سرايت خود به خودى باشد، بى آن كه تماس فيزيكى يا ديگر راه هاى انتقال طى شود. در اين صورت ، سخن امام ،عليه‌السلام ، با دانسته هاى پزشكى امروز نيز موافق در مى آيد.

٤٠١ - آداب اجتماعى

مقاربه الناس فى اخلاقهم امن من غوائلهم

ترجمه : نزديك بودن به مردم در اخلاقشان سبب ايمنى از دشمنى شان است

٤٠٢ - تكيه بر جاى بزرگان

و قالعليه‌السلام لبعض مخاطبيه و قد تكلم بكلمه بستصغر مثله عن قول مثلها:

لقد طرت شكيرا، و هدرت سقبا.

و الشكير هاهنا اول ما ينبت من ريش الطائر قبل ان يقوى و يستحصف و السقب : الصغير من الابل ، و لا يهدر الا بعد ان يستفحل

ترجمه : يكى از مخاطبان امام على ،عليه‌السلام ، سخنى گفته بود كه امثال او براى گفتن چنان سخنى كوچك شمرده مى شدند. در اين حال ، امام ،عليه‌السلام ، به او فرمود:

با پرهاى تازه در آمده پرواز كردى و در كرگى بانگ بر آوردى

شكيرنخستين پرى است كه در پرنده مى رويد، پيش از آن كه قوى و محكم گردد.سقبشتر كوچك است كه بانگ نمى زند، جز آن كه بالغ گردد.

٤٠٣ - چند كار همزمان

من او ما لى متفاوت ، خذلته الحيل

آن كه آهنگ كارهاى گوناگون كند، حيله ها شكستش دهند.

يعنى با هيچ حيله اى نمى توان كارهاى گوناگون را در عرض هم يكجا به ثمر رساند. بلكه آدمى در زندگى بايد هدف هاى روشن و مشخصى را متناسب با امكاناتش برگزيند و براى تحققش كوشش كند.

٤٠٤ - نعمت و تكليف

و قالعليه‌السلام و قد سئل عن معنى قولهملا حول و لا قوه الا بالله:

انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا. فمتى ملكنا ما هو املك به منا كلفنا، و متى اخذه منا وضع تكليفه عنا.

ترجمه : از امام على ،عليه‌السلام ، درباره معناى لا حول و لا قه الا بالله پرسيده شد. فرمود:

در كنار خدا، چيزى را مالك نمى شويم مالك نمى شويم ، جز آن چه را كه او به ما تمليك كرد. پس هرگاه به ما چيزى را تمليك كرد كه در آن از ما سزاوارتر است ، ما را تكليف كرد. يعنى با هر تمليكى ، تكليفى است و هر گاه آن را باز ستاند، تكليفش را برداشت

٤٠٥ - تظاهر به ديندارى

و قالعليه‌السلام لعمار بن ياسر، و قد يراجع المغيره بن شعبه كلاما:

دعه يا عمار، فانه لم ياخذ من الدين الا ما قاربه من الدنيا. و على عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذرا لسقطانه

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در حالى كه شنيده بود عمار بن ياسر با مغيره بن شغبه گفتگو مى كند، به عمار بن ياسر فرمود:

اى عمار! او را واگذار. او از دين جز آن چه را كه او را به دنيا نزديك كرده ، بر نگرفته است به عمد بر خود امور را مشتبه كرد تا آن شبهات را عذر لغزش هاى خود قرار دهد.

٤٠٦ - فروتنى اغنيا و گردن فرازى فقرا

ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عندالله ، و احسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله

ترجمه : چه نيكو است فروتنى اغنيا در برابر فقرا به خاطر طلب كردن چيزى كه نزد خدا است نيكوتر از آن بى اعتنايى فقرا است در برابر اغنيا به خاطر اتكال به خدا.

٤٠٧ - نجات بخشى عقل

ما استودع الله امرا عقلا الا استنفذه به يوما ما.

ترجمه : خدا نزد هيچ كس عقلى را به وديعه نگذاشت مگر آن كه بدان عقل ، روزى نجاتش داد.

٤٠٨ - پيروزى حق

من صارع الحق صرعه

آن كه با حق در آويزد، حق او را به زمين خواهد زد.

٤٠٩ - تاثير ديده ها

القلب مصحف البصر.

قلب ، صحيفه چشم است

٤١٠ - اهميت تقوى

التقى رئيس الاخلاق

تقوى ، رييس اخلاق است

٤١١ - حرمت استاد

لا تجعلن ذرب لسانك على من انطقك ، و بلاغه قويك على من سددك

ترجمه : هرگز قرار مده تيزى زبانت را بر كسى كه تو را به نطق در آورده و بلاغت سخنت را بر كسى كه تو را در سخن گفتن استوار ساخته است

اين سخن در اوج نهادن به مقام مربى و استاد است هيچ شاگردى نبايد رو در روى استادش بايستد و فنونى را كه از او آموخته است عليه او به كار بندد.

٤١٢ - شيوه تاديب

كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكره من غيرك

ترجمه : براى تاديب نفست همين بس كه اجتناب كنى از آن چه كه از ديگران ناپسند مى دارى

٤١٣ - شكيبايى آزادگان

من صبر صبر الاحرار و الا سلا سلو الاغمار.

به هنگام مصيبت آن كه صبر كند چون صبر آزادگان پاداش خواهد برد؛ وگرنه فراموش مى كند چون فراموش كردن نادانان

٤١٤ - شكيبايى بزرگان

و فى خبر آخر انهعليه‌السلام قال للاشعث بن قيس معزيا عن ابن له :

ان صبرت صبر الاكارم و الا سلوت سلوا البهائم

ترجمه : در خبر ديگر آمده است كه امام على ،عليه‌السلام ، به اشعث بن قيس در تعزيت مرگ فرزندش فرمود:

اگر صبر كنى چون بزرگان به فضيلت صبر نائل مى شوى ؛ وگرنه فراموش مى كنى چون فراموش كردن چارپايان

٤١٥ - توصيف دنيا

و قالعليه‌السلام فى صفه الدينا:

تغر و تضر و تمر. ان الله تعالى لم يرضها ثابا لاوليائه و لا عقابا لاعدائه ، وان اهل الدنيا كركب بينا هم حلوا اذ صاح بهم سائقهم فارتحلوا.

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در وصف دنيا فرمود:

فريب مى دهد، زيان مى رساند و مى گذرد، خداى تعالى آن را براى ثواب دوستانش نپسنديد و نه براى عقاب دشمنانش اهل دنيا چون كاروانيانى اند كه تا قرار گيرند، كاروان سالاريشان بانگ بر مى آورد كه : كوچ كنيد.

٤١٦ - وارثان مال

و قالعليه‌السلام لابنه الحسنعليه‌السلام :

لا تخلفن وراءك شيئا من الدنيا، فانك تخلفه لاحد رجلين : اما رجل عمل فيه بطاعه الله فسعد بما شقيت به و اما رجل عمل فيه بمعصيه الله فشقى بما جمعت له فكنت عونا له على معصيته و ليس احد هذين حقيقا ان توثره على نفسك

و يروى هذا الكلام على وجه آخر و هو:

اما بعد، فان الذى فى يديك من الدنيا قد كان له اهل قبلك ، و هو صائر الى اهل بعدك ، و انما انت جامع لاحد رجلين : رجل عمل فيما جمتعه بطاعه الله فسعد بما شقيت به ، او رجل عمل فيه بمعصيه الله فشيقت بما جمعت له ، وليس احد هذين اهلا ان توثره على نفسك و لا ان تحمل له على ظهرك فارج لمن مضى رحمه الله و لمن بقى رزق الله

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، به فرزندش امام حسن ،عليه‌السلام ، فرمود:

پس از خود، هيچ چيز از دنيا بر جاى مگذار؛ چون آن را براى دو مرد بر جاى مى گذارى :

مردى كه در آن به طاعت خدا تصرف كند. پس سعادت يابد به چيزى كه تو بدان شقاوت يافتى

و يا مردى كه در آن به معصيت خدا تصرف كند. پس شقاوت يابد به چيزى كه تو براى او گردآورى و تو بر معصيت خدا ياورش باشى

هيچ يك از اين دو، سزاوار آن نيستند كه آنان را بر خود ترجيح دهى

اين سخن به گونه اى ديگر روايت مى شود كه چنين است :

اما بعد، براى چيزى از دنيا كه در دست تو است ، پيش از تو صاحبى بوده است و پس از تو به صاحبى ديگر مى رسد. تو فقط براى يكى از دو مرد گرد مى آورى :

مردى كه در گردآورده تو به طاعت خدا تصرف كند. پس سعادت يابد به چيزى كه تو بدان شقاوت يافتى

مردى كه در آن به معصيت خدا تصرف كند. پس به خاطر آن چه كه برايش گردآورده اى ، شقاوت يابى

هيچ يك از اين دو، سزاوار آن نيستند كه او را بر خود ترجيح دهى و نه آن كه برايش بر پشتت گناه را بار كنى پس براى كسى كه در گذشته است به رحمت خدا و براى كسى كه باقى مانده است ، به رزق خدا اميد بند.

٤١٧ - معناى استغفار

و قالعليه‌السلام لقائل بحضرته استغفرالله :

ثكلتك امك !اتدرى ما الاستعفار؟ الاستغفار درجه العليين و هو اسم واقع على سته معان : اولها الندم على ما مضى و الثانى العزم على ترك العود اليه ابدا. و الثالث ان تودى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقى الله املس ليس عليك تبعه و الرابع ان تعمد الى كل فريضه عليك ضيعتها فتودى حقها. و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد بالعظم و ينشا بينهمالحم جديد. و السادس ان تذيق الجسم الم الطاعه كما اذقته حلاوه المعصيه ، فعند ذلك تقول استغفرالله

ترجمه : كسى شايد منافقانه در حضور امام على ،عليه‌السلام ،استغفرالله گفت امام ،عليه‌السلام ، فرمود:

مادرت به عزايت بنشيند! آيا مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار، مقام عليين است .عليين اسمى است واقع بر شش معنا:

اول آن ، پشيمانى است بر آن چه كه گذشت ،

دوم ، عزم است بر ترك بازگشت براى هميشه ،

سوم آن است كه حقوق مخلوقات را به آنان ادا كنى تا خدا را پاك و عارى از پى آمد گناه ملاقات كنى

چهارم آن كه به فرايضى كه بر تو بوده است و آن را ضايع ساخته اى ، توجه كنى و حق آن ها را ادا نمايى

پنجم آن كه به گوشتى كه از حرام روييده است توجه كنى و آن را با اندوه ها ذوب نمايى تا پوست به استخوان بچسبد و ميان آن دو گوشت جديد پديد آيد.

ششم آن كه به جسم رنج طاعت را بچشانى ، چنان كه حلاوت معصيت را به آن چشانده بودى

در اين هنگام بايداستغفرالله بگويى

٤١٨ - اهميت بردبارى

الحلم عشيره

حلم ، عشيره است

يعنى مردم از انسان بردبار حمايت مى كنند. در نتيجه ، همواره گروهى چون عشيره پشتيبان او هستند.

٤١٩ - ناتوانى بنى آدم

مسكين ابن آدم : مكتوم الاجل ، مكنون العلل ، محفوظ العمل ، تولمه البقه ، و تقتله الشرقه ، و تنتنه العرقه

ترجمه : چه مسكين است فرزند آدم ؛ اجلش پوشيده ، بيمارى هايش پنهان و عملش در نزد خدا محفوظ است پشه اى او را مى رنجاند و آب گلوگير شده او را مى كشدو عرق بدبويش مى كند.

اين سخن و امثال آن به معناى تحقير مقام انسان نيست بلكه اشاره است به ضعف و ناتوانى انسان ، تا به خود غره نشود و مستقل از خدا، خود را چيزى نبيند و به تكبر در نيفتد.

٤٢٠ - نگاه آلوده

و روى انهعليه‌السلام كان جلسا فى اصحابه فمرت بهم امراه جميله ، فرمقها القوم بابصارهم فقالعليه‌السلام :

ان ابصار هذه الفحول طوامح ، و ان ذلك سبب هبابها. فاذت نظر احدكم الى امراه تعجبه ، فليلا اهله ؛ فانما هى امراه كامراه

فقال رجل من الخوارج : قاتله الله كافرا، ما افقهه !فوثب القوم ليقتلوه ، فقالعليه‌السلام :

رويدا، انما هو سب بسب او عفو عن ذنب !

ترجمه : امام على ،عليه‌السلام ، در ميان ياران خود نشسته بود كه زنى زيبا از كنارشان گذشت يارانش به آن زن چشم دوختند. امامعليه‌السلام ، فرمود:

چشم هاى اين نرها بر بالا است و اين ، سبب هيجان آنان است ، هرگاه كسى از شما به زنى نگاه كرد كه او را به شگفتى آورد، با اهلش نزديكى كند؛ چون او نيز زنى است مانند زن خودش

در اين هنگام مردى از خوارج گفت :

خدا او را كافر بميراند، چه فقيه است !

ياران امام ،عليه‌السلام ، برجستند تا آن مرد را بكشند. امام على ،عليه‌السلام ، فرمود:

درنگ كنيد. دشنام را دشنام شايسته است و يا بايد از گناه گذشت يعنى مجازات دشنام ، مرگ نيست

٤٢١ - راهنمايى عقل

كفاك من عقلك ما اوضح لك سبل غيك من رشدك

ترجمه : از عقلت همين كفايت مى كند كه براى تو راه ضلالت را از تكامل باز شناساند.

٤٢٢ - اهل خير

افعلوا الخير و لا تحروا منه شيئا، فان صغيره كبير، و قليله كثير. و لا يقولن احدكم ان احدا اولى بفعل الخير منى فيكون و الله كذلك ان للخير و الشر اهلا فمهما تركتموه منهما كفا كموه اهله

ترجمه : كار خير را انجام دهيد. هيچ چيز از آن را كوچك مشماريد. كوچكش ، بزرگ و اندكش ، بسيار است هيچ كدامتان هرگز نگويد كه فلان كس در كار خير از من سزاورتر است والله چنين خواهد شد. خير و شر براى خود اهلى دارند. هرگاه يكى از آن دو را واگذاشتيد، اهلش به جاى شما براى انجام آن كافى است

٤٢٣ - آن كه

من اصلح سريرته اصلح الله علانيته و من عمل لدينه كفاه الله امر دنياه و من احسن فما بينه و بين الله احسن الله ما بينه و بين الناس

ترجمه : آن كه نهانش را اصلاح كند، خدا آشكارش را اصلاح خواهد كرد. آن كه براى دينش كار كند خدا امر دنيايش را كفايت خواهد كرد. آن كه بين خود و خدا را نيكو سازد، خدا بين او و مردم را نيكو خواهد ساخت