درسنامه علوم قرآنی جلد دوم

درسنامه علوم قرآنی جلد دوم 0%

درسنامه علوم قرآنی جلد دوم نویسنده:
گروه: درس ها
صفحات: 72

درسنامه علوم قرآنی جلد دوم

نویسنده: حسین جوان آراسته
گروه:

صفحات: 72
مشاهدات: 2769
دانلود: 433

توضیحات:

درسنامه علوم قرآنی جلد دوم
  • مقدّمه چاپ سوم‏

  • مقدّمه‏

  • بخش اول: كلّيات‏

  • بخش دوم: تاريخ قرآن (1) وحى‏

  • بخش سوم: تاريخ قرآن (2) نزول قرآن(1)

  • بخش سوم: تاريخ قرآن (2) نزول قرآن(2)

  • بخش سوم: تاريخ قرآن (2) نزول قرآن(3)

  • بخش چهارم: تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن(1)

  • بخش چهارم: تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن(2)

  • بخش چهارم: تاريخ قرآن (3) تدوين قرآن(3)

  • بخش پنجم: تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(1)

  • بخش پنجم: تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(2)

  • بخش پنجم: تاريخ قرآن (4) قراءات قرآن(3)

  • بخش ششم: تحريف ناپذيرى(1)

  • بخش ششم: تحريف ناپذيرى(2)

  • بخش هفتم: اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)(1)

  • بخش هفتم: اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)(2)

  • بخش هشتم: ناسخ و منسوخ(1)

  • بخش هشتم: ناسخ و منسوخ(2)

  • بخش نهم: محكم و متشابه‏

  • بخش دهم: هفتاد نكته درباره قرآن كريم (مطالعه آزاد)

  • كتابنامه‏

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 72 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • مشاهدات: 2769 / دانلود: 433
اندازه اندازه اندازه
درسنامه علوم قرآنی جلد دوم

درسنامه علوم قرآنی جلد دوم

نویسنده:
فارسی
مقدمه چاپ سوم


مقدمه چاپ سوم
يكى از بايسته‏هاى علوم قرآنى، تغيير ساختار متون قديمى به متون آموزشى است. اكنون كه چاپ سوم «درسنامه علوم قرآنى» در فاصله‏اى كمتر از يك سال انتشار مى‏يابد و بااستقبال گسترده و دور انتظار از چاپ‏هاى اول و دوم - با توجه به تيراژ بالاى آن - و نيز انتخاب آن به عنوان متن درسى از سوى برخى از مراكز حوزوى و استادان دانشگاهى مواجه گشته است، صادقانه بايد اذعان نمود كه گرچه در راه تدوينِ متنى آموزشى «درسنامه» گام‏نخست را برداشته است امّا هرگز ادعايى در ارائه مباحث علوم قرآنى - آن‏گونه كه شايسته و بايسته است - نداشته و ندارد.
اين كوچك‏ترين اقدام كه به فضل الهى مورد عنايت و توجه قرارگرفته است، همتى بلند مى‏طلبد تا به مدد و يارى قرآن پژوهان و از رهگذر تذكّرات و راهنمايى‏هاى صاحب نظران، چه از نظر شكلى و چه از جهت محتوايى گام به گام به هدف خويش نزديك‏تر شود.
از آن‏جا كه كتاب حاضر متناسب با سه واحد درسى تنظيم شده است و باعنايت به دوواحدى‏بودن اين درس در برخى از مراكز و توصيه مسؤول محترم مركز انتشارات دفترتبليغات اسلامى، ان‏شاء اللَّه در آينده «درسنامه» در دو مجموعه مستقل متناسب با يك‏واحد و دو واحد نيز تنظيم خواهد شد. در حال حاضر توصيه مى‏شود در صورتى كه درس دو واحدى است قسمت‏هاى زير حذف گردد:
١. بخش اول كتاب به استثناى فصل اوّل و دوم.
٢. بخش پنجم به استثناى فصل چهارم.
٣. بخش ششم به استثناى فصل سوم.
٤. فصل اوّل از بخش هفتم.
٥. فصل‏هاى اول، دوم، پنجم و هفتم از بخش هشتم.
برخود لازم مى‏دانم كه از تمامى دست‏اندركاران محترم انتشارات دفتر تبليغات اسلامى بويژه مسؤول آن، حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد محمد كاظم شمس تقدير و تشكرنمايم.
والحمد للّه‏
حسين جوان آراسته‏
ارديبهشت ١٣٧٨
محرم الحرام ١٤٢٠
۱
مقدمه
مقدمه
۲
سخنى با اساتيد ارجمند
يادآورى چند نكته
۳

إِنّ هذا القرآنَ يهْدى لِلَّتى هِىَ أَقْوَمُ؛(١) قطعاً اين «قرآن» به [آيينى‏] كه خود پايدارتر است راه‏مى‏نمايد.
نقش «قرآن» چون در اين عالم نشست نقش‏هاى پاپ و كاهن را شكست
فاش گويم آن‏چه در دل مضمر است اين كتابى نيست چيز ديگر است
چون به جان در رفت جان ديگر شود جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
هم‏چو حق پنهان و هم پيداست اين زنده و پاينده و گوياست اين
اندر او تدبيرهاى غرب و شرق قدرت انديشه پيدا كن چو برق‏(٢)
قرآن معتبرترين منبع معارف اسلام و معجزه جاودان رسول گرامى است؛ تنها كتاب آسمانى است كه از تحريف مصون مانده و بشر از آوردن حتى سوره‏اى كوچك همانند آن عاجز است. سراسر نور و روشنايى است؛ وَأنزلْنا إلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً.(٣) ضامن سعادت و سرچشمه هدايت انسان است؛ كتابٌ أَنزلْناهُ إِليْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلماتِ إِلَى النُّورِ.(٤) سرتاسر شفا و رحمت است؛ ونُنزِّلُ مِنَ القُرآنِ ماهُو شِفاءٌ ورحمةٌ لِلْمُؤمِنينَ.(٥) حقيقتى است تابناك كه از سوى خداوند فرودآمده؛ وَبِالْحقِّ أنْزَلْناهُ وبِالْحقِّ نَزَلَ.(٦) و مصونيت آن آشكارا تضمين گشته‏است؛ إِنّا نَحْنُ نزّلْنَا الذّكْرَ وإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(٧) بيانگر همه بايدها و نبايدها، و گشاينده گره‏هاست؛ ونَزّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىْ‏ءٍ.(٨) قرآن، در واقعيت خويش در چنان بلندايى جاى گرفته است كه خداى بزرگ، از آن به قرآن عظيم‏(٩) يادمى‏كند، و ثقيل‏(١٠) بودن آن را به پيامبر خويش يادآور مى‏شود. شگفت آن كه اين شجره طيّبه با همه ناپيدايى ژرفاى آن، زيباترين سخن است؛ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيث....(١١) آن چنان زيباست كه بازخوانى‏هاى پى‏درپى آن، از حلاوت و جذابيّت آن نمى‏كاهد، و انسان مادى را در جهانى از معنويت و جاودانگى به پرواز درمى‏آورد و سيماى زندگى پاكيزه را به او مى‏نماياند.
در سايه پربركت اين امانت مقدّس و در پرتو عمل به قوانين و دستورهاى حيات‏بخش آن، جامعه اسلامى توانست در مدتى اندك، نيمى از جهان را به تسخير خود درآورد و دوران‏طلايى و شگفت‏انگيز تمدّن بشرى در آن روز را بنيان نهد. تنها به بركت «قرآن» بود كه تاريخ تمدن اسلامى، يكى از شكوهمندترين و افتخارآميزترين مراحل تاريخ تمدن بشر نام‏گرفت.
تا آن زمان كه اين مشعل فروزان هدايت فرا راه جامعه اسلامى قرار داشت، سيادت و عظمت، قدرت و شوكت و همه ارزش‏هاى والاى انسانى در اختيار مسلمانان بود و از آن‏هنگام كه «قرآن» از صحنه زندگى مسلمانان، آهسته آهسته كنار زده شد عزّت و عظمت و اقتدار آنان نيز رو به افول نهاد. بدون شك علّت اساسى انحطاط و عقب‏ماندگى مسلمانان را بايد در پشت كردن آنان به «قرآن» جست‏وجو كرد. اگر اين كتاب مقدس و اين گنجينه عظيم و گرانبها در اختيار دشمنان ما بود، بيشترين بهره را از آن مى‏بردند.
متأسفانه آشنايى و آگاهى ما مسلمانان و حتى بسيارى از تحصيل‏كردگان ما از قرآن اندك‏وناچيز است، و قرآن آن گونه كه شايسته آن است، جايگاه خويش را در ميان جوامع‏اسلامى پيدا نكرده است. البته پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى به رهبرى امام‏خمينى(ره)، كه خود معلم و مفسّر بزرگ قرآن بود، قرآن درخششى ديگر يافت و آهنگ گرايش به قرآن و معارف آن به گونه‏اى فراگير در ميان عموم مسلمانان، به ويژه جوانان، آغازشد.
در جهان آشوب‏زده كنونى كه ارزش‏ها در ميان هياهوى دنياطلبان و بمباران تبليغات مسموم آنان به فراموشى سپرده شده، خلأ معنويت، بيش از هر زمان ديگر رخ نموده و موجبات عصيان و انزجار از زندگى سرد، بى‏روح و بى‏پشتوانه كنونى را فراهم كرده است. از اين رو براى ما مسلمانان، بيش از هر زمان ديگر، ضرورت حاكم‏نمودن فرهنگ وحيانى در متن زندگى فردى، اجتماعى و سياسى احساس مى‏شود. به فرموده پيامبر اكرم(ص):
إِذا الْتَبَسَتْ عليكم الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظْلِمِ فعليكم بِالقرآنِ؛ فإنّه شافِعٌ مشفّعٌ وماحِلٌ مصدَّقٌ. ومَنْ جَعَلَهُ أمامه قادَه إلَى الجَنّةِ ومَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ إلَى النارِ وهُوَ الدّليلُ يدُلُّ عَلى خيرِ سبيلٍ...و لَهُ ظَهْرٌ وبَطْنٌ،...ظاهِرُه أنيقٌ وباطنُه عميقٌ. له نجومٌ وعلى نجومِهِ نجومٌ، لاتُحصى‏ عجائِبُه ولاتُبلى غرائِبُه، فيهِ مصابِيحُ الهُدى ومنارُ الحكم...؛(١٢)
هرگاه فتنه‏ها چون شب تار شما را احاطه نمود به قرآن روى آوريد؛ چرا كه شفاعتش پذيرفته و گزارشش از اعمال بندگان تصديق مى‏شود. هر كه قرآن را پيشواى خويش قرار دهد، او را به بهشت رهبرى نمايد و هركه آن را پشت سر اندازد به دوزخش كشاند. راهنمايى است كه انسان را به بهترين راه‏ها، راهنمايى مى‏كند. قرآن را ظاهرى است و باطنى، ظاهرش جلوه و زيبايى دارد و باطنش ژرف و عميق است. ستارگانى دارد و ستارگانش را نيز ستارگانى است. شگفتى‏هايش قابل شمارش و عجايبش كهنه شدنى نيست....
فهم صحيح قرآن مجيد، متوقف بر مقدماتى است. «علوم قرآنى» - چنان كه خواهدآمد - مباحثى مقدماتى براى تفسيرقرآن و برداشت از آن است كه از ديرباز مورد توجه علما و قرآن‏پژوهان بوده است. درطى چند سال، توفيق طرح اين مباحث در جامعةالزهرا(س) و مدرسه شهيدين به اين بنده دست داد و انگيزه‏اى شد تا به اقتضاى كار، بررسى محدود و ناقصى صورت پذيرد و از مجموعه تأليفات گران قدر و ارزشمندى كه محققان «علوم‏قرآنى» و مفسران عالى مقام در اين زمينه داشته‏اند، استفاده شود.
به طور كلى تأليفات «علوم قرآنى» به چهار دسته تقسيم مى‏گردند:
١. كتبى كه در يك علم خاص از علوم قرآنى تدوين يافته‏اند؛ مثل علم قراءت، اعجاز قرآن، تحريف، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و....
٢. كتبى كه به صورت گزينشى به چند موضوع از علوم قرآنى پرداخته‏اند.
٣. كتبى كه نويسندگان آن‏ها سعى نموده‏اند همه مباحث مربوط به علوم قرآنى را در يك مجموعه گردآورى نمايند؛ نظير زركشى در البرهان فى علوم القرآن و سيوطى در الاتقان فى علوم القرآن.
٤. تفاسيرى كه مفسّران در مقدمه آن‏ها مباحثى از علوم قرآنى را مطرح نموده‏اند.(١٣)
آن‏چه در تدوين اين كتاب موردنظر بوده، شيوه دوم، يعنى گلچينى از مباحث علوم قرآنى است كه سعى گرديده ضمن طرح مباحث عمده و مهم، ارتباط منطقى و زنجيره‏اى ميان آنها رعايت شود.
از سوى‏ديگر با عنايت به اين كه تنظيم اين‏مجموعه به منظور آموزش سطح متوسط از علوم‏قرآنى (مقطع كارشناسى) صورت مى‏پذيرد،به‏جهت پرهيز از افراط و تفريط در طرح مطالب، سعى براين بوده است كه حدّ متوسط، مبناى هر بحث قرارگيرد، به‏گونه‏اى كه طالبان آشنايى با علوم قرآنى، به‏سادگى و سهولت با مجموعه‏اى از اين علوم آشنا گردند.
سخنى با اساتيد ارجمند
همان گونه كه مى‏دانيد تدريس علوم قرآنى، چه در مراكز آموزش عالى و چه در مجامع حوزوى، همواره با خلأ متن آموزشى مناسب به زبان فارسى مواجه بوده است. گرچه قرآن‏پژوهان ارجمند، تأليفات ارزشمندى را در هر بخش از علوم قرآنى در عرصه فرهنگ قرآنى تقديم نموده‏اند و ما حقيقتاً وامدار آنانينم، امّا آثار علوم قرآنى يا به انگيزه كتاب آموزشى تدوين نشده‏اند و يا اين هدف در تدوين آنها رعايت نشده است.
نگارنده با عنايت به ضرورت پرداختن به اين امر و با استمداد از ساحت قدسى قرآن‏كريم و اميد به مدد و يارى اساتيد والامقام و همه خدمتگزاران به قرآن، در مجموعه حاضر، تلاش خويش را در راه تدوين متنى آموزشى در علوم قرآنى به كار گرفته است. دشوارى چنين كارى بر اساتيد گرامى پوشيده نيست و اكنون كه راهى آغاز گشته، انتقادها، يادآورى‏ها و راهنمايى‏هاى شما بزرگواران، بى‏گمان اين مجموعه را گام‏به‏گام به نقطه مطلوب خويش نزديك‏تر خواهد كرد.
يادآورى چند نكته
١. تنظيم مطالب كتاب در ده بخش كلى صورت گرفته كه هر بخش حاوى چند فصل است.
٢. بخش‏ها عبارتند از: كليات، وحى، نزول قرآن، تدوين قرآن، قراءات قرآن، تحريف‏ناپذيرى قرآن، اعجاز قرآن، ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه وهفتاد نكته قرآنى.
٣. چينش منطقى موضوعات و ترتّب هريك بر ديگرى با دقت زياد انجام گرفته است.
٤. در ابتداى هر بخش، به اهداف مورد نظر اشاره شده است كه ضمن ايجاد انگيزه براى محصّلان، نمايى از مباحث را به آنان ارائه مى‏دهد.
٥. در آغاز هر بخش، بعضى از منابع مهم و سودمند به سه منظور كتاب‏شناسى، مطالعه آزاد و پاسخ‏يابى قسمت «پژوهش» معرفى شده است.
٦. خلاصه و چكيده مطالب هر فصل، در پايان آن فصل، ذكر شده است.
٧. در پايان هر بخش، پرسش‏هايى در دو قسمت، پرسش (مربوط به متن) و پژوهش (خارج از متن) طرح شده است. لازم است كه پرسش‏ها به تدريج و هماهنگ با فصل‏هاى مربوط به آن در كلاس عنوان شود.
٨. براى پرهيز از هرگونه اشتباه، در ترجمه آيات، از ترجمه ممتاز استاد محمد مهدى فولادوند استفاده شده است.
٩. مطالب سودمندى كه فراگيرى آن‏ها فراتر از مقدار معمول بوده است، تحت عنوان «مطالعه آزاد» مشخص شده‏اند.
١٠. تدوين «درسنامه علوم قرآنى» براى مقطع كارشناسى (سطح حوزه) و در حدّ تدريس پنجاه ساعت، يعنى سه واحد درسى است.
و الحمدللّه‏
حسين جوان آراسته‏
شهريور ١٣٧٥
۴

پاورقي
١ . اقبال لاهورى.
٢ . اسراء (١٧) آيه ٩.
٣ . نساء (٤) آيه ١٧٤.
٤ . ابراهيم (١٤) آيه ١.
٥ . اسراء (١٧) آيه ٨٢.
٦ . اسراء (١٧) آيه ١٠٥.
٧ حجر (١٥) آيه ٩.
٨ . نحل (١٦) آيه ٨٩.
٩ . حجر (١٥) آيه ٨٧.
١٠ . مزمّل (٧٣) آيه ٥.
١١ . زمر (٣٩) آيه ٢٣.
١٢ . اصول كافى، كتاب فضل القرآن، ج‏٢، ص‏٥٩٩؛ بحار الانوار ، ج‏٨٩، ص‏١٧، ح ١٦.
١٣ . اخيراً به همت دفتر فرهنگ و معارف قرآن، مباحث علوم قرآن ٥٥ كتاب تفسيرى شيعه و سنى، كه در مقدمه آنها وجود داشته در مجموعه‏اى سه جلدى تحت عنوان علوم القرآن عند المفسرين چاپ شده است كه مرجع بسيار خوبى براى پژوهشگران علوم قرآنى است.

۵
بخش اول كلّيات
بخش اول كلّيات
۶

فصل اول علوم قرآنى و سير تاريخى نگارش‏هاى آن
پيشگامان تدوين علوم قرآنى
مطالعه آزاد
گزيده مطالب
فصل دوم‏عناوين قرآن
الف) اسامى قرآن
ب) اوصاف قرآن
گزيده مطالب
فصل سوم‏معانى قرآن
گزيده مطالب
فصل چهارم وجه نامگذارى قرآن
گزيده مطالب
فصل پنجم‏عربى بودن قرآن
گزيده مطالب
مطالعه آزاد
علّت عَلَم بودن قرآن
گزيده مطالب
پرسش
پژوهش
۷

هدف‏هاى آموزشى اين بخش عبارتند از:



١. آشنايى با اصطلاح علوم قرآنى و سير اجمالى نگارش‏هاى قرآنى.
٢. نگرشى به عناوين قرآن در دو قسمت اسامى و اوصاف.
٣. بررسى معانى «قرآن» در يك نگاه.
٤. علّت نامگذارى وحى آسمانى به «قرآن».
٥. اهميّت و جايگاه زبان عربى به عنوان زبانِ منتخب دين و قرآن.
برخى از منابع مهم اين بخش عبارتند از:
قرآن كريم؛ فهرست ابن نديم؛ مقدمه البرهان فى علوم القرآن؛ مقدمه التمهيد فى علوم القرآن؛ موجز علوم القرآن؛ مناهل العرفان؛ علوم قرآن و فهرست منابع؛ القرآن الكريم و روايات المدرستين؛ مجله بيّنات، شماره‏هاى ٣ - ٨؛ مقاله «سير نگارش‏هاى علوم قرآن»؛ كيهان انديشه، شماره ٢٨، مقاله «سير تاريخى تفسير و علوم قرآن».
فصل اول علوم قرآنى و سير تاريخى نگارش‏هاى آن
علوم قرآنى، به مجموعه‏اى از علوم اطلاق مى‏گردد كه براى فهم و درك قرآن مجيد به عنوان مقدمه فراگرفته مى‏شوند. به بيان ديگر، مباحثى كه قبل از تفسير قرآن و فهم آيات الهى، آشنايى با آنها براى هر مفسّر و محقّقى لازم است، مجموعه مباحث علوم قرآنى را تشكيل مى‏دهند. زرقانى در تعريف آن مى‏گويد:
مباحثى است متعلق به «قرآن» از جهت نزول قرآن، ترتيب، جمع، كتابت، قراءت، تفسير، ناسخ و منسوخ و نظاير اينها.(١)
روشن است كه چنين تعريفى از علوم قرآنى حدّ و مرز مشخصى را براى مسائل قابل طرح در اين علم بيان نمى‏كند و از اين روست كه بعضى، شمار انواع اين علوم را پنجاه، برخى هشتاد و عده‏اى چهارصد و يا حتى بيشتر از آن ذكر نموده‏اند.(٢) در حقيقت، دليل عمده اين اختلاف، نحوه نگرش آنان به قرآن از جوانب مختلف و شيوه تقسيم‏بندى مباحث آن به صورت‏هاى متفاوت بوده است. به عنوان مثال، بدرالدين محمدبن‏عبدالله زركشى در البرهان فى علوم القرآن فهرست انواع علوم قرآنى را در ٤٧ قسمت تنظيم نموده؛(٣) در حالى كه جلال الدين سيوطى نيز، كه به پيروى از زركشى تقسيمات خود را به «نوع» تعبير نموده، رقم انواع را به هشتاد رسانيده است.(٤)
اهتمام و عنايت مسلمانان از صدر اسلام و اشتياق شديد آنان به قرآن به عنوان وحى آسمانى و معجزه جاودانى باعث شد تا از همان قرن نخست بزرگانى از صحابه پيامبر اكرم(ص) و پس از آنان علما و دانشمندان اسلامى در زمينه‏هاى مختلف تفسير و مسائل مربوط به قرآن توجه ويژه‏اى را نشان دهند.
به اعتقاد دانشمندان علوم قرآنى، در ميان صحابه پيامبر(ص) على بن ابى‏طالب(ع) از پيشگامان و طلايه‏داران تفسير و علوم قرآنى بوده و حتى شخصيتى چون ابن عباس تفسير قرآن را از ايشان آموخته است.(٥)
جلال الدين سيوطى مى‏گويد:
در ميان خلفا كسى كه بيشترين مطلب را در زمينه علوم قرآنى روايت كرده، على بن ابى‏طالب است.(٦)
عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود و ابى بن كعب بن قيس نيز از جمله كسانى هستند كه جايگاه رفيع در تفسير و قراءت قرآن داشته‏اند و ديگران قرآن را از آنان فرامى‏گرفتند.
دوره تدوين تفسير و مباحث قرآنى از قرن دوم آغاز مى‏گردد و از اين زمان به‏بعد دانشمندان فراوانى در خدمت تأليفات قرآنى قرار مى‏گيرند. ما در اين مختصر، ابتدا به‏ذكر نام برخى از نويسندگان علوم قرآنى كه هر يك در تدوين‏علمى از علوم قرآنى پيشگام بوده‏اند، پرداخته آن‏گاه سيرى اجمالى در نگارش‏هاى علوم قرآنى خواهيم‏داشت.
پيشگامان تدوين علوم قرآنى
يحيى بن يعمر (م‏٨٩ق.) كتابى در قراءت نگاشته است.(٧)
حسن بصرى (م‏١١٠ق.) نويسنده نزول القرآن و عدد آى القرآن.
عبدالله بن عامر يحصبى (م‏١١٨ق.) نويسنده كتب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق و المقطوع و الموصول.
عطاءبن ابى‏مسلم ميسرة الخراسانى (م‏١٣٥ق.) اولين نويسنده در ناسخ و منسوخ.
محمد بن سائب كلبى (م‏١٤٦ق.) آغازگر تدوين احكام القرآن.(٨)
ابان‏بن‏تغلب(م‏١٤١ق.)نخستين‏مؤلف درعلم‏قراءت، معانى‏قرآن و غريب‏القرآن.
خليل‏بن احمد فراهيدى (م‏١٧٠ق.) مبتكر و مؤلّف در نقط و رسم.(٩)
على بن عبدالله سعدى در تأليف اسباب النزول و محمد بن جنيد (م‏٢٨١ق.) درامثال القرآن گوى سبقت را از ديگران ربوده‏اند.(١٠)
محمد بن يزيد واسطى (م‏٣٠٦ يا ٣٠٩ق.) پيشقدم در تدوين كتابى با عنوان اعجاز قرآن بوده كه امروزه از ميان رفته است.(١١)
برخى از قرآن‏شناسان، على بن مدينى و ابوعبيد قاسم بن سلام را، كه هر دو از دانشمندان قرن سومند، به ترتيب، پيشگام در تدوين اسباب النزول و ناسخ و منسوخ دانسته‏اند.(١٢)
مطالعه آزاد
سير تاريخى نگارش‏ها در سده‏هاى مختلف‏
قرن اول:
يحيى بن يعمر (م ٨٩ق.) به او كتابى در قراءت را نسبت داده‏اند.
قرن دوم:
حسن بصرى (م ١١٠ق.)، عبدالله بن عامر يحصبى (م ١١٨ق.)، عطاء بن ابى‏مسلم ميسرة الخراسانى (م ١٣٥ق.)، ابان بن تغلب (م ١٤١ق.)، محمد بن سائب كلبى (م ١٤٦ق.)، حسين بن واقدى مروزى (م‏١٥١ق.)، خليل بن احمد (م‏١٧٠ق.).
قرن سوم:
يحيى بن زياد، معروف به فرّاء (م ٢٠٧ق.) مؤلّف معانى القرآن و كتب ديگر، محمدبن‏جنيد (م ٢٨١ق.) صاحب امثال القرآن، محمد بن مسعود عيّاشى داراى تأليفات بسيار و از جمله، تفسيرى معروف به نام خودش، قاسم بن سلام (م ٢٢٤ق.) مؤلّف الناسخ و المنسوخ، القراءات و فضائل القرآن.
قرن چهارم:
محمدبن يزيد واسطى (م ٣٠٦ يا ٣٠٩ق.) مؤلف اعجاز قرآن، ابوعلى كوفى (م‏٣٤٦ق.) صاحب فضائل القرآن، ابن جرير طبرى (م ٣١٠ق.) صاحب تفسير معروف، ابوبكر بن قاسم انبارى (م ٣٢٨ق.) نويسنده عجائب علوم‏القرآن، سيد شريف رضى (م ٤٠٦ق.) نويسنده تلخيص البيان فى مجازات القرآن.
ابن‏نديم در كتاب الفهرست خويش نام بسيارى از دانشمندان و كتب آنان را كه تازمان او، يعنى قرن‏چهارم، در زمينه‏هاى قرآنى وجود داشته است، ذكر نموده كه خود گوياى كثرت تأليفات در زمينه‏هاى مختلف است و ما تنها به‏ذكر ارقام و اعداد آن اكتفا مى‏كنيم.
تفسير، حدود ٤٥ كتاب .
معانى القرآن، بيش از ٢٠ كتاب.
لغات القرآن، ٦ كتاب.
قراءات، بيش از ٢٠ كتاب.
النقط و الشكل للقرآن، ٦ كتاب.
متشابه القرآن، ١٠ كتاب.
ناسخ القرآن و منسوخه، ١٨ كتاب.(١٣)
از قرن پنجم به بعد مباحث قرآنى به صورت گسترده‏تر مورد عنايت دانشمندان قرار گرفت و تأليفات قرآنى رو به افزايش نهاد.
گفتنى است كه اصطلاح علوم قرآنى، آن گونه كه فعلاً رايج است، با آن چه در سده‏هاى نخستين مصطلح بود، متفاوت‏است. علوم قرآنى، در گذشته‏بر مباحث تفسيرى قرآن نيز اطلاق مى‏شد. در واقع، علم تفسير، علمى از علوم قرآنى بوده است، همانند علم اعجازقرآن، علم تاريخ‏قرآن، علم ناسخ و منسوخ و... ، اما به‏تدريج كثرت و تنوّع مباحث سبب شد ميان مباحث علوم قرآنى و علم تفسير نوعى مرزبندى به‏وجود آيد.(١٤)
زرقانى مى‏گويد:
معروف ميان نويسندگان فن علوم قرآنى اين است كه اولين زمان ظهور اين اصطلاح، قرن هفتم است؛ ولى در دارالكتب المصرية به كتابى از على بن ابراهيم بن سعيد، مشهور به حوفى (م‏٤٣٠ق.) برخوردم به نام البرهان فى علوم القرآن در سى مجلد، كه پانزده مجلد آن فعلاً موجود است. بنابراين، مامى‏توانيم تاريخ اين فن را آغاز قرن پنجم بدانيم.(١٥)
وى پس از بحثى در تاريخچه علوم قرآنى چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند:
علوم‏قرآنى، به‏صورت يك فن از اواخر قرن چهارم به‏دست ابراهيم‏بن‏سعيد حوفى به وجود آمد و در قرن ششم و هفتم هجرى در دامان ابن جوزى (م‏٥٩٧ق.) و سخاوى (م‏٦٤١ق.) و ابوشامه (م‏٦٦٥ق.) پرورش يافت. در قرن هشتم به همت زركشى و در قرن نهم با تلاش كافيجى و جلال الدين بلقينى به كمال خويش رسيد. آن‏گاه در پايان قرن‏نهم و آغاز قرن دهم، سيوطى تك‏سوار اين ميدان، آن را به جنبش و اهتزاز درآورد.(١٦)
تدوين جامع انواع علوم قرآنى، از قرن هشتم با تأليف كتاب البرهان فى علوم القرآن اثر زركشى آغاز مى‏گردد. جامعيت كتاب وى در زمينه انواع علوم قرآنى تا آن زمان بى‏سابقه بود، به‏گونه‏اى كه سيوطى ضمن انتقاد از پيشينيان خود به جهت عدم تدوين كتابى جامع در زمينه انواع علوم قرآنى، پس از مطالعه البرهان اظهار سرور و شادمانى نموده خود نيز به تأليف كتابى مبسوط در همين زمينه مصمّم مى‏گردد.(١٧)
كتاب الاتقان فى علوم القرآن، نوشته جلال الدين سيوطى (م‏٩١١ق.)، از جمله مهم‏ترين منابع علوم قرآنى است. يكى از منابع مهمّ سيوطى در اين اثر، خود كتاب البرهان بوده است.
پس از الاتقان رشد و بالندگى نگارش و تدوين علوم قرآنى تا مدت‏ها متوقف گرديد، بيشتر نگارش‏هاى علوم قرآن، تنها در زمينه‏هايى خاص صورت گرفته از شدّت آهنگ گرايش به علوم قرآنى كاسته شد.
خوشبختانه در قرن اخير دانشمندان فراوانى در زمينه‏هاى مختلف علوم قرآنى تأليفات گرانسنگى عرضه نموده‏اند كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:
علامه مجاهد محمد جواد بلاغى، در مقدمه تفسير خويش آلاء الرحمن.
محمد عبد العظيم زرقانى، مناهل العرفان فى علوم القرآن.
دكتر صبحى صالح، مباحث فى علوم القرآن.
ابوعبدالله زنجانى، تاريخ القرآن.
دكتر محمود راميار، تاريخ قرآن.
دكتر سيد محمد باقر حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآن كريم.
آيةالله العظمى خوئى، البيان فى تفسير القرآن.
علامه طباطبائى، قرآن در اسلام.
آيةالله محمد هادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن.
دكتر داود العطار، موجز علوم القرآن.
سيد جعفر مرتضى عاملى، حقائق هامّة حول القرآن الكريم.
گزيده مطالب
١. علوم قرآنى، علومى مربوط به قرآنند كه مباحثى نظير نزول قرآن، جمع قرآن، قراءت قرآن، اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)، تحريف‏ناپذيرى قرآن، محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ را شامل مى‏شوند.
٢. نخستين نگارش‏ها در زمينه قرآن، از اواخر قرن اول هجرى آغاز گشته است.
٣. علوم قرآنى در آغاز، معنايى عام و فراگير داشته و شامل تفسير و تجويد نيز مى‏شده است.
٤. شروع اصطلاح علوم قرآنى به معناى رايج كنونى و تدوين كتب آن، به قرن پنجم هجرى باز مى‏گردد.
٥. اولين كتاب جامع در زمينه علوم قرآنى، البرهان فى علوم القرآن، اثر گرانسنگ زركشى در قرن هشتم است.
٦. برخى از كتب مرجع و مهم علوم قرآنى عبارتند از: الاتقان فى علوم القرآن، مناهل العرفان، البيان فى تفسير القرآن، التمهيد فى علوم القرآن و تاريخ قرآن.(١٨)
فصل دوم‏عناوين قرآن
مفسّران و قرآن‏پژوهان در شماره و تعداد نام‏هاى قرآن اختلاف نظر فراوانى دارند. ابوالفتوح رازى در تفسيرش ٤٣ نام براى قرآن ذكر نموده است.(١٩) زركشى به نقل از قاضى ابوالمعالى، معروف به شيذله، ٥٥ اسم برشمرده‏(٢٠) و بعضى ديگر، شمار اسامى قرآن را به هشتاد رسانيده‏اند.(٢١)
بسيارى از عناوينى را كه اين بزرگان در شمار اسامى قرآن آورده‏اند، در قرآن به‏صورت وصف قرآن به كار رفته‏اند و نه اسم. عدم تفكيك ميان اسامى و اوصاف قرآن كريم از يك سو، و تفاوت برداشت‏ها و سليقه‏ها در گزينش نام‏ها از سوى ديگر مى‏توانند دليلى بر اختلاف آرا در اين زمينه باشند. جالب است بدانيم كه بعضى عقيده دارند براى قرآن، نامى غير از قرآن وجود ندارد.(٢٢)
مناسب‏تر آن است كه عناوين قرآن را در دو قسمت، اسامى و اوصاف بيان نماييم:
الف) اسامى قرآن
از ميان عناوين قرآن، به طور مسلم چهار عنوان به صورت اسم در قرآن به كار رفته است، كه به ترتيب اهميّت و كثرت، عبارتند از:
١. قرآن: بل هو قرآن مجيد.(٢٣)
٢. كتاب: كتابٌ أنزلناه اليك.(٢٤)
٣. ذكر: هذا ذكرٌ مبارك.(٢٥)
٤. فرقان: تباركَ الذى نزَّل الفرقانَ على عبدِه.(٢٦)
زرقانى «تنزيل» را نيز بر اسامى فوق افزوده است.(٢٧)
سه عنوان كتاب، ذكر و فرقان براى كتب آسمانى ديگر نيز ذكر گرديده‏(٢٨) و تنها عنوان قرآن، به صورت اسم خاص براى اين كتاب آسمانى مطرح است.
ب) اوصاف قرآن
گفتيم اختلاف سليقه‏ها و برداشت‏ها، موجب اختلاف در شماره عناوين و اوصاف قرآن گشته‏اند. ما در اين قسمت، عناوينى را كه مستقيماً به صورت وصف براى نام‏هاى «قرآن»، «كتاب» و «ذكر» به كار رفته‏اند، يادآور مى‏شويم:
١. مجيد: ق والقرآنِ المجيد؛(٢٩) قاف، سوگند به قرآن باشكوه.
٢. كريم: إنه لَقرآنٌ كريم؛(٣٠) كه اين [پيام‏] قطعاً قرآنى است ارجمند.
٣. حكيم: يس والقرآنِ الحكيمِ؛(٣١) يس [ياسين‏] سوگند به قرآن حكمت آموز.
٤. عظيم: ولَقَد آتيناك سَبعاً منَ المثانى والقرآنَ العظيم؛(٣٢) و به راستى، به تو سبع‏المثانى [= سوره فاتحه‏] و قرآن بزرگ را عطا كرديم.
٥. عزيز: وإنّه لكتابٌ عزيزٌ لايأتيهِ الباطلُ...؛(٣٣) و به راستى كه آن كتابى ارجمند است. باطل به سويش نمى‏آيد.
٦. مبارك: هذا ذكرٌ مباركٌ؛(٣٤) اين [كتاب‏] پندى خجسته است.
٧. مبين: تلك آياتُ الكتابِ وقرآنٍ مبينٍ؛(٣٥) اين است آيات كتاب [آسمانى‏] و قرآن روشنگر.
٨. متشابه: اللَّهُ نزَّل أحسنَ الحديثِ كتاباً مُتشابهاً؛(٣٦) خدا زيباترين سخن را [به صورت‏] كتابى متشابه نازل كرده است.
٩. مثانى: اللَّهُ نزّل أحسنَ الحديث كتاباً متشابهاً مثانى؛(٣٧) خدا زيباترين سخن را [به صورت‏] كتابى متشابه، متضمن وعده و وعيد نازل كرده است.
١٠. عربى: إنا أنزلناه قُرآناً عربياً لعلَّكم تعقِلُون؛(٣٨) ما آن را قرآن عربى نازل كرديم؛ باشد كه بينديشند.
١١. غير ذى عوج: قرآناً عربياً غيرَ ذى عوجٍ لعلّهُم يتَّقُون؛(٣٩) قرآنى عربى، بى‏هيچ كژى؛ باشد كه آنان راه تقوا پويند.
١٢. ذى الذّكر: ص والقرآنِ ذِى الذكرِ؛(٤٠) ص. سوگند به قرآن پراندرز.
١٣. بشير: كتابٌ فُصّلَتْ آياتُه... بشيراً...؛(٤١) كتابى است كه آيات آن، به روشنى بيان‏شده.... بشارتگر است.
١٤. نذير: كتابٌ فُصّلَتْ آياتُه... بشيراً ونذيراً؛(٤٢) كتابى است كه آيات آن، به روشنى بيان شده.... بشارتگر و هشداردهنده است.
١٥. قَيّم: الحمدُللَّه الذى أنزلَ على عبدِهِ الكتابَ... قَيِّماً...؛(٤٣) ستايش خدايى را كه اين كتاب را بر بنده خود فرو فرستاد.... [كتابى‏] راست و درست.

در پايان به يكى ديگر از اسامى قرآن كريم اشاره مى‏كنيم. اين نام، گرچه در خود قرآن ذكر نگرديده اما برخى بر اين عقيده‏اند كه مشهورترين و رايج‏ترين نام در ميان مسلمانان پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) «مصحف» بوده است و در زمان حيات پيامبر(ص) نام رايج و مشخصى كه همه بر آن اتفاق نظر داشته باشند، وجود نداشته است.(٤٤)
دكتر راميار در پاسخ به اين سؤال كه چگونه اين نام، با وجودى كه در خود قرآن نيامده، بر اين كتاب آسمانى نهاده شده، مى‏گويد:
وقتى ابوبكر قرآن را جمع كرد، به ياران پيامبر گفت كه نامى بر آن بگذارند. پاره‏اى خواستند كه آن را انجيل بخوانند؛ ولى ديگران را خوش نيامد. كسانى پيشنهاد كردند كه آن را «سفر» بنامند؛ مثل سفرهاى پنج‏گانه يهود؛ اين پيشنهاد هم رد شد. سرانجام، عبدالله بن مسعود، صحابى جليل القدر گفت: در مهاجرتى كه به حبشه كرديم كتابى ديدم كه آن را مصحف مى‏خواندند.... اين نام آن هنگام پذيرفته شد و بر قرآن كريم اطلاق گرديد.... نسخه‏هاى قرآن را هم، كه عثمان به اطراف فرستاد، مصحف خوانده‏اند... كه بعدها همين‏ها، «مصاحف عثمانى» نام گرفت. مجموعه خصوصى هريك از صحابه را هم مصحف مى‏گفتند؛ مثل مصحف ابىّ بن كعب يا مصحف معاذ.(٤٥)
پس از رحلت پيامبر، در اين كه نام «مصحف» به سرعت از نام‏هاى رايج قرآن كريم گرديد، سخنى نيست؛ اما اين سخن كه هيچ نام مشخّصى در زمان حيات پيامبر(ص) براى كتاب آسمانى وجود نداشته، پذيرفتنى نيست. «قرآن» و «كتاب»، نام‏هايى هستند كه به‏صورت گسترده در روايات از زبان پيامبر اكرم(ص) و على بن ابى‏طالب(ع) و نيز صحابه آن حضرت به كار رفته‏اند. حديث نبوى معروف كه فرمود: إذا التبستْ عليكمُ الفتنُ كقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِم فعليكُم بِالقرآن‏(٤٦) و يا فرمايش آن حضرت كه: فضلُ القرآنِ عَلى سائِرِ الكلامِ كَفضلِ اللَّهِ على خلقِهِ‏(٤٧) و يا وصيت آن حضرت كه فرمود: إنّى تاركٌ فيكمُ الثقلَين كتابَ اللَّه وعترتي...(٤٨) و ده‏ها، بلكه صدها روايت ديگرِ عصر نزول، كه در آن‏ها از كتاب آسمانى مسلمانان به «قرآن» و يا «كتاب» ياد گرديده است، به خوبى شهرت اين نام را در همان زمان اثبات مى‏نمايد.(٤٩) در بسيارى از روايات جمع‏آورى «قرآن» و تدوين مصحف كسانى هم‏چون زيدبن ثابت، نام قرآن را هنگام تدوين مصحف به‏كار برده‏اند.
چگونه ممكن است در طول ٢٣ سال، مسلمانان هيچ نام مشخصى براى كتابشان نداشته باشند؟!
دليل ديگرى براى شهرت نام قرآن وجود دارد كه عبارت از استعمال اين عنوان در قرآن به صورت علم و اسم خاص است كه در فصل پنجم به تفصيل از آن سخن خواهيم گفت.
علت شيوع نام «مصحف» پس از رحلت پيامبر(ص)، مسأله كتابت و تدوين قرآن بود. صحيفه به چيزى كه گسترده باشد اطلاق مى‏گردد و از اين رو، صفحه‏اى را هم كه بر آن مى‏نويسند، صحيفه گويند و مصحف مجموعه‏اى از صحيفه‏هاى نوشته شده است كه بين دو جلد قرار گرفته باشد. بنابراين، چون پس از رحلت، يكى از مهم‏ترين وظايف مسلمانان جمع‏آورى صحف نوشته شده قرآنى و يا كتابت قرآن به‏دست بعضى از نويسندگان صحابه بود، اين نام در چنين زمانى و فضايى شايع گرديد.
در همان زمان نيز مصحف، اسم براى هر كتابِ مجلّد بوده است، خواه قرآن باشد يا غير آن. محمد بن سيرين مى‏گويد:
لمّاتُوُفِّيَ النّبي(ص) أُقْسَمَ عليٌ أن لايَرتدِيَ بِرداءٍ إلّا لِجُمُعَةٍ حتى يَجمعَ القرآنَ فى مُصحفٍ.
ابوالعاليه مى‏گويد:
إنَّهم جَمعُوا القرآنَ فى مصحفٍ فى خلافة أبى بكر.
كلينى در كافى به نقل از امام صادق(ع) آورده است:
من قرأ القرآن فى المصحف مُتِّعَ بِبصَرِه....
در روايت معروف زيد بن ثابت آمده است:
فَتَتبَّعْتُ القرآنَ أَجْمَعَه ... فكانَت الصُّحُفُ عند أبى بكر....
همين اوراق و صفحات، پس از مرگ عمر در دست دخترش، حفصه بود تا آن كه هنگام جمع‏آورى قرآن در زمان عثمان، وى طى پيامى به حفصه به او اطمينان داد كه: أنْ أرسِلى إلينا بالصُحُف نَنْسِخُها فى المَصاحفِ ثم نَرُدُّها إليكِ.... در تمام روايات فوق و ده‏ها روايت ديگر، آن‏چه مطرح است جمع قرآن در مصحف، يعنى يك كتاب مجلّد است؛ يعنى مصحف در همان معناى لغوى خود به كار رفته است.(٥٠)
گزيده مطالب
١. اسامى «قرآن» عبارتند از: «قرآن»، «كتاب»، «ذكر» و «فرقان».
٢. نام «مصحف» پس از رحلت پيامبر به جهت جمع‏آورى قرآن در يك مجلّد رايج گشت.
٣. براى قرآن برخى نزديك به هشتاد وصف ذكر نموده‏اند. بعضى از مشهورترين اوصاف قرآن عبارتند از: مجيد، كريم، حكيم، عظيم، عزيز، مبارك، مبين، عربى، بشير ونذير.
فصل سوم‏معانى قرآن
در معناى قرآن وجوه پنج‏گانه‏اى گفته شده است‏(٥١) كه مى‏توان آن‏ها را به سه دسته تقسيم نمود:
١. قرآن، اسمى جامد و غيرمشتق و عَلَم ارتجالى است و بدون آن كه پيشينه استعمال در زبان عرب داشته باشد، خداوند به عنوان اسم خاص براى وحيى كه بر پيغمبرش نازل فرموده، قرار داده است؛ مثل تورات و انجيل كه اسم براى كتاب‏هاى حضرت موسى و عيسى(ع) هستند (شافعى).
٢. قرآن، اسمى است مشتق ولى غيرمهموز:
الف) مشتق‏از قَرْنُ الشي‏ء بالشي‏ء؛ يعنى چيزى را به چيزى ضميمه كردن. علّت اين نامگذارى، مقرون بودن سوره‏ها و آيات و حروف به يكديگر است (اشعرى و جمعى ديگر).
ب) قرآن، مشتق از قرائن، جمع قرينه است؛ زيرا آياتش همانند يكديگرند و بعضى بعض ديگر را تأييد مى‏كنند. هر آيه از قرآن، قرينه آيات ديگر است (فرّاء).
٣. «قرآن» مشتق و مهموز است:
الف) از قَرْء به معناى جمع گرفته شده‏است. عرب وقتى بخواهد بگويد: آب را در حوض جمع كردم، مى‏گويد: قرأت الماء فى الحوض. علّت اين نامگذارى، آن است كه اين كتاب همه ثمرات كتب آسمانى پيشين را در خود جمع نموده است (ابن اثير، زجاج و...).
ب) بر وزن رُجحان و غُفران، مشتق از مادّه قرأ به معناى تلاوت است. در اين‏جا از باب تسميه مفعول به مصدر، مقروء، يعنى خوانده شده و يا خواندنى، به نام قرآن، يعنى خواندن به كار رفته است؛ مثل آن كه كتاب، كه به معناى نوشتن است، به مكتوب (نوشته شده) اطلاق مى‏گردد (لحيانى و جمعى ديگر).
از ميان اقوال پنج‏گانه فوق، قول پنجم از همه قوى‏تر به نظر مى‏رسد. زرقانى پس از ردّ ساير اقوال، همين قول را اختيار نموده است.(٥٢) راغب اصفهانى نيز مى‏گويد:
القراءة ضَمُّ الحروفِ و الكلماتِ بعضها إلى بعضٍ فِى الترتيل...؛ قراءت به معناى پيوند و ضميمه نمودن حروف و كلمات به يكديگر در هنگام ترتيل است.(٥٣)
به سخن ديگر، قراءت همان تلاوت آيات الهى است.
علامه طباطبائى عقيده دارد:
و قوله:
۸
بخش دوم تاريخ قرآن (١) وحى
بخش دوم تاريخ قرآن (١) وحى
۹

فصل اول مقدمه
تعريف وحى
الف) معناى لغوى
ب) معناى اصطلاحى
گزيده مطالب
فصل دوم وحى در قرآن
گزيده مطالب
فصل سوم وحى نبوى و اقسام آن
اقسام وحى نبوى
گزيده مطالب
فصل چهارم چگونگى وحى مستقيم
گزيده مطالب
فصل پنجم چگونگى وحى غيرمستقيم
گزيده مطالب
پرسش
پژوهش
۱۰




‏ هدف‏هاى آموزشى اين بخش عبارتند از:
١. آشنايى با يكى از پررمز و رازترين وقايع آفرينش كه به عنوان مدخلى بر مباحث تاريخ قرآن، مطرح است.
٢. آشنايى با گستره كاربردى واژه «وحى» در قرآن و دامنه تفاوت آن.
٣. پى بردن به نحوه ارتباط خدا با پيامبران.
٤. نگاهى به حالات پيامبر اكرم، هنگام دريافت «وحى».
برخى از منابع مهمّ براى مطالعه آزاد و پاسخ‏يابى قسمت پژوهش عبارتند از:
تفسير الميزان، ج‏١٢، ص‏٢٩٢ و ج ١٨، ص‏٧٢ به بعد و ج‏٢٠، ص‏٣٤٢؛ قرآن در اسلام؛ وحى يا شعور مرموز؛ مجموعه سخنرانيها و مقالات دوّمين كنفرانس تحقيقاتى علوم و مفاهيم قرآن كريم؛ بحارالانوار، ج‏١٨، بخش مربوط به كيفيت صدور وحى؛ الاتقان، ج‏١، نوع‏١٦؛ مناهل العرفان، ج‏١؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج‏١؛ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار؛ پيرامون وحى و رهبرى، آيةاللَّه جوادى آملى، ص‏٢٧٨ - ٣٠٩.
فصل اول مقدمه
وما يَنطق عنِ الهوى‏ إنْ هو إلّا وحىٌ يُوحى‏(١).
تاريخ قرآن با پديده «وحى» ارتباطى تامّ دارد؛ چرا كه نزول آيات قرآن تنها از اين طريق صورت گرفته و دريافت پيام آسمانى، كه نوعى ارتباط ميان انسانى برگزيده و ممتاز با عالم غيب است، با «وحى» جامه عمل به خود پوشيده است. از اين رو كتاب آسمانىِ قرآن نتيجه و حاصل «وحى» است و از همين رو اكثر تاريخ‏نويسان، بررسى «وحى» را نقطه آغازين بحث‏هاى تاريخ قرآن قرار داده‏اند.
تعريف وحى
الف) معناى لغوى
` ابن منظور در لسان العرب مى‏گويد:
الوحى الإشارةُ والكتابةُ والرسالة والإلهام والكلامُ الخفى وكلّ ما ألقيته إلى‏ غيرِك. ووحى‏ إليه وأوْحى‏: كلّمَه بكلامٍ يخفيه من غيره؛
وحى به معناى اشاره كردن، نوشتن و رساله، الهام و كلام پنهانى و هر چيزى است كه به ديگرى القا شود. تعبير «وَحى‏ اِلَيْهِ واَوْحى‏» يعنى سخنش با او به‏گونه‏اى بود كه از ديگران پنهان مى‏داشت.
راغب اصفهانى مى‏گويد:
ريشه وحى به معناى اشاره تند و سريع است و به همين خاطر هر كارى كه به سرعت انجام گيرد آن را وحى مى‏گويند. و اين ممكن است در كلامى رمزى و كنايه‏اى باشد و يا آوازى باشد مجرد از الفاظ و كلمات، و يا به صورت اشاره به بعضى از اعضا و يا به نوشتن.‏(٢)
لغوى معروف قرن چهارم، ابن فارس گويد:
(واو و حاء و حرف علّه ياء) ريشه‏اى است كه بر القاى علم و آگاهى به‏صورت آشكار يا مخفيانه به ديگرى دلالت مى‏كند و هرچه به ديگرى القا شود تا بفهمد، هرگونه كه باشد، «وحى» است و همه استعمالات وحى به اين اصل و ريشه باز مى‏گردد.
ابن فارس به صراحت مى‏گويد:
كل ما ألقيته إلى غيرك حتّى علمه فهو وحيٌ كيف كان؛ هر نوع القاى آگاهى، به هر كيفيّتى كه باشد، «وحى» است.
همين معنا را نيز ابن‏منظور ذكر كرده است. كليّت اين بيان، انواع القائات نظير اشاره، آواز، رؤيا، الهام، وسوسه و القاى آگاهى توسط كتابت را شامل مى‏گردد. بعضى ويژگى مخفيانه بودن و سرعت را در معناى وحى ذكر نموده‏اند. عرب به مرگ سريع مى‏گويد: «موتٌ وَحِيّ». اين ويژگى كه در اصل وضع، وجود نداشته چه بسا در استعمال عرب رخ داده و با كاربرد قيد «سرعت» در بعضى از موارد، ويژگى ديگر، يعنى «مخفيانه بودن» نيز به آن اضافه گشته است؛ چرا كه معمولاً، القا و اشاره سريع از غير مشار إليه مخفى مى‏ماند.‏(٣) در هر صورت با آن كه نمى‏توان استعمال واژه وحى را در القائاتى كه همراه با سرعت و نوعى پوشيدگى‏اند، انكار نمود، در عين حال، لزوم پايبندى به اين ويژگى را در هر استعمالى نيز نمى‏توان پذيرفت. در استعمالات قرآنى نيز مواردى وجود دارد كه هيچ‏يك از اين دو ويژگى در آن وجود ندارد.‏(٤)
ب) معناى اصطلاحى
وحى اصطلاحى، ارتباطى معنوى است كه براى پيامبران الهى، جهت دريافت پيام آسمانى از راه اتصال به غيب برقرار مى‏شود. پيامبر، گيرنده‏اى است كه پيام را به‏واسطه همين ارتباط و اتصال (وحى) از مركز فرستنده آن دريافت مى‏كند و جز او هيچ‏كس شايستگى و توان چنين دريافتى را ندارد. در اين زمينه در فصل سوم به‏تفصيل سخن خواهيم گفت.
گزيده مطالب
وحى در اصل وضع لغوى آن به هر نوع القاى آگاهى نظير اشاره، آواز، الهام، رؤيا، وسوسه، كتابت و... اطلاق مى‏گردد. مخفيانه بودن و سرعت نيز در بعضى از استعمالات وحى لحاظ گشته است.
فصل دوم وحى در قرآن
وحى در قرآن كريم در مورد فرشتگان، شياطين، انسان، حيوان و زمين به كار رفته است. بيشترين استعمال اين واژه و مشتقّات آن در خصوص وحىِ مربوط به پيامبران است كه در فصل آينده مستقلاً به آن خواهيم پرداخت. در موارد پنج‏گانه فوق، معانى مختلفى از وحى مورد نظر است كه البته با معناى لغوى هماهنگى دارند. نمونه‏هايى از آن موارد، بدين قرار است:
الف) الهام روحانى به ملائكه: وإذْ يُوحى ربُّك إلى الملائكةِ أنّى مَعَكُم؛‏(٥) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى‏كرد كه من با شما هستم.
ب) الهام روحانى به انسان: وأوْحينا إلى‏ اُمِّ موسى‏ أن أرْضِعيه؛‏(٦) و به مادر موسى وحى كرديم كه: «او را شير ده».
ج) الهام روحانى به جمادات: يومئذٍ تحدث أخبارها بأنّ ربّك أوحى لها؛‏(٧) آن‏روز است كه [زمين‏] خبرهاى خود را بازگويد [همان گونه‏] كه پروردگارت بدان وحى كرده است.
د) وسوسه شيطانى: ١. وكذلك جعلْنا لكُلِّ نبىٍّ عدوّاً شياطينَ الإنسِ والجنِّ يُوحى بعضُهم إلى بعضٍ؛‏(٨) و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطان‏هاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب، سخنانِ آراسته القا مى‏كنند. ٢. وإنَّ الشياطينَ لَيُوحُون إلى‏ أوليائِهِم لِيُجادِلُوكم؛‏(٩) و در حقيقت، شيطان‏ها به دوستان خود وسوسه مى‏كنند تا با شما ستيزه نمايند.
ه) اشاره: فَخَرَجَ عَلى قومِهِ منَ المحرابِ فَأوْحى إليهم أنْ سَبِّحُوا بُكرةً وعَشيّاً؛‏(١٠) پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد [اشاره كرد] كه روز و شب به نيايش بپردازند.
و) غريزه: وأوْحى ربُّك إلَى النَّحلِ...؛‏(١١) و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى [الهام غريزى‏] كرد... .
علامه طباطبائى مى‏گويد:
از موارد استعمال وحى چنين استنباط مى‏گردد كه القاى معنا به نحوى كه بر غيرمقصودين، مخفى بماند، وحى است. بنابراين، الهام به‏واسطه القاى معنا در فهم حيوان از طريق غريزه وحى است. هم‏چنين ورود معنا در نفس ازطريق رؤيا (آيه ٧ قصص) يا وسوسه، يا اشاره (آيه ١١ مريم) همگى «وحى»اند.‏(١٢)
در روايت جالبى به نقل از على بن ابى‏طالب(ع) استعمالات وحى در قرآن به وحى نبوت، وحى الهام، وحى اشاره، وحى تقدير، وحى امر، وحى كذب (در مورد شياطين) و وحى خبر تقسيم گشته و در هر مورد آياتى مورد استفاده قرارگرفته است.‏(١٣)
گزيده مطالب
١. وحى در قرآن در مورد فرشتگان، شياطين، انسان، حيوان، و زمين به كار رفته است.
٢. مفاهيمى از قبيل الهامات روحانى، وساوس شيطانى، اشاره و غريزه را مى‏توان در موارد فوق سراغ گرفت.
فصل سوم وحى نبوى و اقسام آن
سخن در اين‏جا درباره شايع‏ترين كاربرد وحى، يعنى وحى پيامبران است. در قرآن كريم اين واژه و مشتقّات آن، نزديك به هفتاد بار در خصوص پيامبران به كار رفته است؛ به گونه‏اى كه استعمال آن در موارد و معانى ديگر بسيار كم است. در حال حاضر اطلاق اين لفظ در خصوص انبيا تقريباً تعيّن يافته است. بر همين اساس علامه طباطبائى مى‏گويد: «ادب دينى در اسلام اقتضا مى‏كند كه ما اين تعبير را در غير انبيا به‏كار نبريم.»‏(١٤)
امّا وحى چيست؟ پديده‏اى است كه در چهارچوب قالب‏هاى ذهنى و عقلى متداول بشر نمى‏گنجد؛ پديده‏اى است مرموز و اسرارآميز. آن‏جا كه سخن از ارتباط با عالمى ديگر مطرح است، تا انسان برگزيده، عالى‏ترين پيام‏هاى غيبى را با علمى حضورى و شهودى، تلقّى نمايد تنها هموست كه از كنه و حقيقت وحى و واقعيّت «وحى‏پذيرى» آگاه مى‏شود و آن‏چه براى ديگران مى‏ماند، درك پرتوى از آن حقيقت است كه از طريق آثار و علايم آن بر وى كشف مى‏گردد.
به اين تعريف از «وحى» توجه كنيد:
وحى يك نوع تكليم آسمانى (غيرمادى) است كه از راه حسّ و تفكّر عقلى درك نمى‏شود؛ بلكه درك و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد به مشيّت الهى پيدا مى‏شود و دستورات غيبى را - كه از حسّ و عقل پنهان است - از وحى و تعليم خدايى دريافت مى‏كند.‏(١٥)
اين پديده فراعقلى، يكى از بالاترين مقاماتى است كه صف پيامبران را از ديگران جدا مى‏سازد. قرآن، ضمن تأييد و تأكيد بر اين مطلب كه پيامبران نيز بشرند، استبعاد و استنكار كافران را از اين امر بيان نموده و آن‏گاه خصيصه «وحى‏پذيرى» رابراى رسولان خويش برشمرده است:
فقالَ الملأُ الذينَ كَفَروُا مِن قومِه ما هذا إلّا بشرٌ مثلُكم يُريد أن يتفضّلَ عليكُم ولوشاءَ اللَّهُ لأنزلَ ملائكةً...؛‏(١٦)
پس، اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: «اين مرد جز بشرى چون شما نيست. مى‏خواهد بر شما برترى جويد و اگر خدا مى‏خواست قطعاً فرشتگانى مى‏فرستاد».
و از آن جا كه قبول اين امر فوق عقلانى بر آنان دشوار بود، ناگزير به پيامبر نسبت جنون دادند: إن هو إلّا رجلٌ بهِ جِنّةٌ فتربَّصُوا بِهِ حتّى حين؛‏(١٧) او نيست جز مردى كه در وى حال جنون است؛ پس تا چندى درباره‏اش دست نگاه داريد.
نمونه‏اى ديگر: فقالوا أبشرٌ يهدونَنا فكَفَروُا وتَوَلّوا؛‏(١٨) گفتند:
۱۱
بخش سوم ‏تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(١)
بخش سوم‏ تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(١)
۱۲

نزول قرآن(١)
فصل اول نزول قرآن و بعثت
آراى مختلف در زمان نزول قرآن و بعثت
گزيده مطالب
فصل دوم‏نزول: دفعى؛ تدريجى
الف) نزول دفعى
ب) نزول تدريجى
ج) رازهاى نزول تدريجى
گزيده مطالب
فصل سوم‏اسباب نزول
الف) تعريف اسباب نزول
ب) فوايد شناخت اسباب نزول
ج)عموميت لفظ يا خصوصيت سبب؟
د) ميزان اعتبار روايات اسباب نزول
گزيده مطالب
۱۳

نزول قرآن(١)



هدف‏هاى آموزشى اين بخش عبارتند از:
١. طرح يك معما درباره زمان نزول قرآن و زمان بعثت و حلّ آن با نظريه نزول دفعى و تدريجى.
٢. تبيين اسرار نزول تدريجى.
٣. نظرى بر مسأله شأن نزول آيات در زمينه تعريف، اهميّت و كاربرد آن.
٤. آشنايى با تقسيم‏بندى قرآن به سوره‏ها و آيه‏ها، تعداد سوره‏ها، كلمات و آيات.
٥. آشنايى با اولين و آخرين سوره‏اى كه نازل شده است.
٦. گذرى بر معيارهاى تعيين سوره‏هاى مكى و مدنى، فوايد و ويژگى‏هاى هريك و آگاهى از ترتيب سوره‏ها.
برخى از منابع مهمّ اين بخش عبارتند از:
بحارالانوار؛ الاتقان فى علوم القرآن؛ التمهيد فى علوم القرآن؛ تاريخ قرآن، دكتر محمود راميار؛ پژوهشى در تاريخ قرآن، دكتر سيد محمّد باقر حجتى؛ تاريخ القرآن، عبدالله زنجانى؛ الميزان، ج ٢؛ قرآن در اسلام؛ فرهنگ آمارى كلمات قرآن كريم؛ مناهل العرفان.
فصل اول نزول قرآن و بعثت
شهرُ رمضان الذى أُنزِل فيهِ القرآنُ؛(١) ماه رمضان [همان ماه‏] كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است.
إنّا أنزلناهُ فى ليلةٍ مباركَةٍ؛(٢) ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم.
إنّا أنزلناهُ فى ليلةِ القدر؛(٣) ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.
مى‏دانيم كه پيامبر در چهل سالگى (٦١٠ يا ٦١١ م.) در شهر مكه به رسالت مبعوث گرديد. نيز مى‏دانيم كه آغاز بعثت در غار حرا با نزول آياتى از سوره مباركه علق همراه بوده است و ميان مسلمانان در اين مسأله اتفاق نظر وجود دارد. اما در اين كه بعثت در چه زمانى رخ داده است، نظرها مختلف است و همين، باعث اختلاف در زمان نزول قرآن نيز گرديده است.
آراى مختلف در زمان نزول قرآن و بعثت
١. بيست و هفتم رجب.
٢. هفدهم رمضان.
٣. هيجدهم رمضان.
٤. بيست و چهارم رمضان.
٥. دوازدهم ربيع‏الاول.(٤)
٦. شب نيمه شعبان.(٥)
٧. هشتم ربيع الاول.
٨. سوم ربيع‏الاول.(٦)
شيعه معتقد است كه بعثت در ٢٧ رجب اتفاق افتاده است؛ به دليل روايات متعددى كه از عترت طاهره در اين زمينه وجود دارد. آنان كه خود اهل بيتِ نبوّتند بهتر از هركس از زمان نبوت باخبرند و در تعيين زمان و مكان آن از همه شايسته‏تر. روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
١. شيخ طوسى در امالى خود روايتى را از امام صادق(ع) نقل مى‏كند كه فرمود:
در روز بيست و هفتم رجب، نبوّت بر رسول خدا نازل گشت. هر كه اين روز را روزه بگيرد، ثواب كسى را دارد كه شصت ماه روزه گرفته باشد.(٧)
٢. از امام كاظم(ع) نقل است كه فرمود:
خداوند محمد(ص) را، كه رحمت براى جهانيان است، در بيست و هفتم رجب به پيامبرى برگزيد. هركه اين روز را روزه بگيرد، خداوند ثواب روزه شصت ماه را برايش ثبت مى‏كند.(٨)
٣. امام صادق(ع):
روزه روز بيست و هفتم رجب را ترك نكن؛ زيرا روزى است كه پيامبرى بر محمد(ص) نازل گشته و ثواب آن، مانند شصت ماه است.(٩)
روايات ديگرى نيز با همين مضامين وارد شده است.(١٠)
دانشمندان اهل سنت براى اثبات بعثت در ماه رمضان به آيات سوره بقره، دخان و قدر استناد نموده‏اند. آنان مى‏گويند در تمام قرآن نامى از رجب و بعثت در آن وجود ندارد. آن‏چه هست، دلالت صريح و روشن آيات است‏بر اين كه: قرآن در ماه رمضان (شهر رمضان الذى...) در شب مباركى (ليلة مباركة...) كه همان شب قدر است (أنزلناه فى ليلة القدر) نازل گشته‏است، و چون بعثت هم، همراه با نزول قرآن بوده، بنابراين بعثت در ماه رمضان به وقوع پيوسته است.
در پاسخ به اين استدلال بايد گفت، اوّلاً: آيات سه‏گانه فقط به زمان نزول قرآن دلالت دارند؛ امّا محلّ نزول در اين آيات مشخص نگرديده است و اين مسأله كه مراد از اين نزول، همان نزول در غار حرا باشد، از هيچ يك از آيات فوق به دست نمى‏آيد.
ثانياً: ظاهراً آيات ١٨٥ بقره و اول سوره قدر، دلالت بر نزول همه قرآن در ماه رمضان و شب قدر دارند. دلالت آيه سومِ سوره دخان، بر نزول يكپارچه قرآن صريح‏تر و روشن‏تر است: حم والكتابِ المبين إنا أنزَلْناهُ فى ليلةٍ مباركةٍ.(١١) در اين آيه، مرجع ضمير «انزلناه» «كتاب» است كه قرآن به آن سوگند خورده است و به روشنى دلالت دارد كه مجموعه آيات قرآن و كتاب الهى مورد نظر است؛ در حالى كه در آغاز بعثت تنها پنج آيه از سوره علق نازل گشته است. بنابراين نمى‏توان گفت اين آيات، ناظر به مسأله بعثت پيامبرند.
نويسنده كتاب ارزشمند التمهيد مشكل را به گونه‏اى ديگر حل نموده است. وى مى‏گويد:
براساس روايات اهل بيت بعثت در ماه رجب اتفاق افتاده، ولى نزول قرآن به عنوان كتاب آسمانى و قانون جاودانه الهى پس از سه سال فاصله بر پيامبر نازل گشته است. در اين سال‏ها پيامبر دعوت مخفيانه داشته كه روايات فراوانى در اين زمينه وجود دارد. پس از گذشت سه سال از بعثت، آيات ٩٤ و٩٥ سوره حجر، نازل گرديد: فاصْدَع بِما تُؤمَر وأعرِضْ عنِ المشركين إنّا كَفيناكَ المُستهزئين؛ پس آن‏چه را بدان مأمورى آشكار كن و از مشركان روى برتاب كه ما [شرّ] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم‏كرد.
از اين زمان به بعد، نزول پيوسته قرآن آغاز گرديد.
از طرف ديگر رواياتى وجود دارد كه مدّت نزول قرآن را بيست سال ذكر نموده است. نتيجه مى‏گيريم كه آغاز نزول قرآن از آغاز بعثت، سه سال فاصله داشته و در شب قدر ماه رمضان بوده است.(١٢)
آن‏چه از بيان فوق و ديگر مطالب التمهيد به دست مى‏آيد نكات زير است:
١. هيچ ارتباطى ميان مسأله بعثت و نزول قرآن وجود ندارد.
٢. آيات اوليه سوره علق در آغاز بعثت، جنبه بشارت داشته به عنوان نزول به حساب نمى‏آيد.
٣. آغاز نزول پيوسته قرآن به عنوان كتاب آسمانى از ماه رمضان و پس از سه سال از بعثت پيامبر بوده است.
٤. مدت نزول قرآن بيست سال بوده است و روايات آن را تأييد مى‏كند.
٥. مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، آغاز نزول است؛ چرا كه مبدأ تاريخ در وقايع مهمى كه امتداد زمانى دارند از همان آغاز، ثبت مى‏شود.
آن‏چه پايه و اساس استدلال نويسنده محترم است دو گروه از رواياتند:
١. روايات تاريخى كه مدت دعوت مخفيانه پيامبر را در مكه سه سالِ اولِ بعثت ذكر مى‏كنند، تا آن كه آيه «فاصدع بما تؤمر...» نازل مى‏شود.
٢. رواياتى كه مدت نزول قرآن بر پيامبر را بيست سال گفته‏اند، نه ٢٣ سال.
امّا به نظريه التمهيد چند اشكال وارد است:
اوّلاً: آن‏چه از على بن ابراهيم قمى، يعقوبى و محمد بن اسحاق(در ص‏٨١) نقل‏گرديده و نيز فرمايش امام صادق(ع)، كه همگى بر دعوت مخفيانه در طول سه سال اول بعثت دلالت دارند، تنها به مسأله دعوت مخفيانه اشاره مى‏كنند و در هيچ‏يك از آنها، به عدم نزول آيات در طول اين سه سال اشاره نشده است؛ به عبارت ديگر منافات ندارد كه سه سال، دعوت مخفيانه باشد و قرآن نيز نازل شده باشد - كه البته چنين نيز بوده است - و اين ادّعا كه در طول اين سه سال فقط همان پنج آيه اول سوره‏علق نازل گشته، به نظر شگفت مى‏رسد؛ زيرا نه با واقعيت تاريخى سازگارى دارد و نه روايات فترت دعوت مخفيانه بر آن صحّه مى‏گذارد.
ثانياً: گفته شده نزول پيوسته قرآن به عنوان كتاب آسمانى، پس از نزول آيه «فاصدع بما تؤمر...» بوده است؛ در حالى كه اين آيه از آيات سوره مباركه حجر است، كه از سوره‏هاى مكى مى‏باشد و براساس جدول ترتيب نزول سوره‏ها، كه التمهيد، خود از روايت ابن عباس و جابر بن زيد و ديگران نقل كرده، سوره حجر، پنجاه و چهارمين سوره قرآن است.(١٣)
اگر چنين ترتيبى كه التمهيد بر صحّت آن اصرار دارد، صحيح باشد، بايد قبول نمود كه قبل از آيه «فاصدع بما تؤمر...» پنجاه و سه سوره نازل شده و اين تأييدى است بر اين كه دعوت مخفيانه منافاتى با نزول قرآن نداشته است.
ثالثاً: چه بسا، نياز پيامبر به نزول آيات قرآن، در آغاز بعثت، بيش از هر زمان ديگر بوده است؛ اين امر را كثرت سوره‏هاى مكى در مقايسه با سوره‏هاى مدنى، و همين طور فراوانى نزول در فترت سه ساله (٥٣ سوره) در مقايسه با بقيه سوره‏هايى كه پس از آن در دوران دعوت علنى در مكه نازل گرديده‏اند، تأييد مى‏كنند.
رابعاً: روايات ديگرى داريم كه مدت نزول قرآن را ٢٣ سال ذكر كرده‏اند.
خامساً: رواياتى كه التمهيد از كتاب كافى و تفسير عياشى براى اثبات نزول بيست‏ساله قرآن ذكر نموده دقيقاً خلاف مدّعا را ثابت مى‏كنند.
در تمام اين روايات، نزول قرآن در ماه رمضان به معناى نزول در بيت المعمور تفسير گشته است. البته در التمهيد تنها قسمتى از روايت مورد استناد قرار گرفته ولى ما متن كامل آن را ذكر مى‏كنيم:
حفص بن غياث مى‏گويد: از امام صادق پرسيدم: قرآن چگونه مى‏گويد: «شهرُ رمضان الذى اُنزل فيهِ القرآنُ» در حالى كه در طول بيست سال از اول تا آخر آن نازل شده است؟
امام فرمود:
نَزَلَ القرآنُ جملةً واحدةً إلى البيتِ المعمورِ ثم نزل فى طولِ عشرينَ سنة؛(١٤) قرآن يك‏مرتبه به بيت المعمور نازل شده، سپس نزولش در طول بيست سال بوده است.
نزول قرآن در بيت المعمور در روايت عياشى، كه مورد استناد التمهيد قرار گرفته، نيز وجود دارد. در اين روايات بر خلاف استفاده‏اى كه از آنها شده، تأكيد بر نزول قرآن در بيت المعمور است؛ آن هم به صورت يكپارچه، نه آن كه آغاز نزول از ماه‏رمضان بوده است.
سادساً: التمهيد در پايان بحث براى تأييد سخن خود و ردّ نزول قرآن در بيت‏المعمور، كه صدوق به آن معتقد است، به گفتارى از شيخ مفيد استناد مى‏كند كه وى گفته است:
آن‏چه را صدوق - رحمه الله - در اين باب آورده (همان روايت) اصل آن، حديث واحدى است كه نه موجب علم است و نه عمل....(١٥)
جالب اين‏جاست كه وقتى اثبات نزول قرآن در بيست سال مورد نياز است به ذيل همين حديث استناد مى‏شود! اما زمانى كه ابطال قول به نزول قرآن در بيت المعمور (صدر حديث) مورد نظر است، گفتار شيخ مفيد مورد استناد قرار مى‏گيرد و حديث، خبر واحدى مى‏شود كه هيچ ارزش و اعتبارى ندارد!
سابعاً: برداشت از آيات سه‏گانه نزول قرآن به اين صورت، كه مراد آن آغاز نزول قرآن است و نه نزول كل قرآن، برداشتى خلاف ظاهر است و همان گونه كه گفتيم هرسه آيه و به‏ويژه آيه سوم بر نزول جميع قرآن دلالت دارند.
در اين زمينه مطالب ديگرى وجود دارد كه در فصل آينده از آنها سخن خواهيم گفت.
گزيده مطالب
١. بعثت پيامبر اكرم(ص) همراه با نزول آياتى چند از سوره علق و در ٢٧ رجب اتفاق افتاده‏است، و به اين امر در روايات فراوانى از ائمّه(ع) تصريح شده است.
٢. آيات سه‏گانه نزول قرآن در شب قدر ماه رمضان دلالت ندارند كه محل نزول، غار حرا بوده است. بنابراين براى تعيين زمان بعثت نمى‏توان به اين آيات استناد نمود.
٣. براساس روايات بسيارى، اين آيات به نزول ديگرى و در محلّى متفاوت با نزولى كه در آن بعثت رخ داده است، اشاره مى‏كنند.
٤. از ظاهر آيات مورد اشاره، نزول همه قرآن استفاده مى‏گردد كه اين امر نيز بيگانگى اين آيات با مسأله بعثت و تاريخ آن را اثبات مى‏كند.
فصل دوم‏نزول: دفعى؛ تدريجى
الف) نزول دفعى
پس از آن كه معلوم شد آيات دلالت‏كننده بر نزول قرآن در ماه رمضان ارتباطى با مسأله بعثت ندارند، اين پرسش مطرح مى‏شود كه نزولى را كه قرآن از آن سخن گفته است چه نزولى بوده است؟
اين احتمال وجود دارد كه قرآن نزول‏هاى گوناگونى داشته باشد؛ چرا كه در بسيارى از روايات شيعه و سنّى چنين امرى مورد تأكيد قرار گرفته است.
جلال الدين سيوطى گويد:
در نحوه انزال قرآن از لوح محفوظ سه قول وجود دارد:
نظريّه اول: - كه از همه صحيح‏تر و مشهورتر است - قرآن به صورت يكپارچه در شب قدر به آسمان دنيا نازل شده و سپس به تدريج در مدت ٢٠ يا ٢٣ يا ٢٥ سال (به حسب اختلافى كه در مدت اقامت پيامبر در مكه بعد از بعثت وجود دارد) نازل گشته است.
سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده است كه: تمام قرآن، يكپارچه در شب‏قدر به آسمان دنيا در جايگاه ستارگان نازل شد، و سپس خداوند بعضى از آيات را به دنبال بعضى ديگر بر رسول خويش نازل مى‏فرمود.
عكرمه نيز نظير همين روايت را از ابن عباس نقل نموده است.
به نقل ديگرى از ابن عباس، گفته شده كه قرآن يكباره نازل شده و در بيت‏العزّه در آسمان دنيا قرار گرفته و سپس جبرئيل آن را در جواب سخن مردم و اعمال آنها بر پيامبر نازل فرموده است.
نظريّه دوم: قرآن در شب بيستم، يا بيست و سوم، يا بيست و پنجم از هر ماه رمضان به آسمان دنيا نازل شده‏است؛ به طورى كه در هر شب قدر خداوند مقدار آياتى را كه نزول آن را در طول سال مقدّر فرموده بوده نازل مى‏كرده است و بعد همين آيات به تدريج در طول سال نازل مى‏شده‏اند.
نظريّه سوم: مراد از نزول قرآن در ماه رمضان، ابتداى نزول آن بوده است كه به تدريج پس از آن به صورت متفرق، آيات قرآن نازل شده است.(١٦)
در رواياتى كه از طرق اماميه نقل شده است از نزول قرآن به بيت المعمور نام برده شده و در بعضى از آنها گفته شده كه بيت المعمور در آسمان چهارم قرار دارد. اين كه آسمان چهارم كجاست و واقعيتِ بيت المعمور چيست، براى ما روشن نيست. از اين روايات تنها به دست مى‏آيد كه جايى به نام آسمان چهارم و بيت المعمور وجود دارد كه قرآن در شب قدر آن‏جا نازل گشته است.
علّامه طباطبائى در اين رابطه، نظريه ديگرى دارد كه خلاصه آن چنين است:
از تدّبر در آيات مربوط به نزول قرآن در شب مبارك قدر از ماه رمضان و تعبير «انزال» در هر سه آيه در مقابل «تنزيل» برمى‏آيد كه نزول دفعى از قرآن مراد است (باب تفعيل براى كثرت به كار مى‏رود به خلاف افعال) و اين بدان خاطر است كه قرآن داراى حقيقتى فوق فهم عادى ماست. از آيه اول سوره هود چنين حقيقتى استفاده مى‏گردد آن‏جا كه مى‏فرمايد: كتاب أحكمت آياته ثم فصّلت من لدن حكيم خبير؛(١٧) كتابى است كه آيات آن استحكام يافته، سپس از جانب حكيمى آگاه به روشنى بيان شده است.
در آيه، اِحكام در مقابل تفصيل قرار گرفته و معناى آن عدم تفصيل است؛ يعنى قرآن در يك مرحله، اَجزا و فصول نداشته و اين تفصيل و جزئيات آيات كه اكنون در قرآن مشاهده مى‏كنيم، پس از مرحله اِحكام بوده است. آيات ٥٣ اعراف و ٣٩ يونس نيز به همين مطلب دلالت دارند و از همه اين آيات واضح‏تر آيات سوره زخرف است:
حم والكتابِ المبين إنا جعلْناه قرآناً عربيا لعلَّكم تعقلون وإنّه فى اُمّ‏الكتابِ لَدَينا لَعَلِىٌّ حكيمٌ.(١٨)
اين آيات بيانگر اين امر است كه كتاب مبين در ام الكتاب، لفظ عربى نبوده و تفصيل و اجزا نداشته و تنها براى فهم بشر به لسان عربى درآمده است. اين آيات و آياتى ديگر موجب مى‏گردد كه ما بگوييم مراد از انزال قرآن در ماه رمضان، انزال حقيقت كتاب آسمانى به قلب مبارك پيامبر به صورت يك مرتبه و دفعى مى‏باشد؛ همان گونه كه قرآن مُفَصَّل، به‏تدريج در طول مدت نبوّت، بر قلب آن حضرت نازل گشته است.(١٩)
علّامه، آيه ولاتعجَلْ بِالقرآنِ مِنْ قبل أن يُقْضى إليكَ وَحيُه؛(٢٠) و در [خواندن‏] قرآن پيش از آن كه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن. و آيه لاتحرّكْ بهِ لسانَك لتعجلَ‏بهِ إنّ علينا جمعَه وقرآنَه؛(٢١) زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [قرآن‏] حركت مده؛ چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر ماست، را دليل بر اين مى‏داند كه چون حقيقت قرآن قبلاً بر قلب پيامبر نازل شده بوده، پيامبر نوعى آگاهى به آن‏چه بر او نازل مى‏شده داشته و به همين جهت از تعجيل در قراءت قرآن قبل از پايان يافتن وحى، نهى گرديده است.(٢٢)
ب) نزول تدريجى
آن‏چه گفتيم مربوط به نزول دفعى قرآن و راه‏حل‏هايى درباره نزول قرآن در ماه‏رمضان بود. اما در مورد نزول تدريجى قرآن كريم، صرف‏نظر از اين كه از نظر تاريخى، بديهى و قطعى است كه آيات قرآن در زمينه‏ها و مناسبت‏هاى مختلف نازل‏گشته‏اند، آياتى از قرآن كريم نيز تدريجى بودن نزول را بيان مى‏كنند:
وقرآناً فَرقْناه لِتقرأَهُ علَى الناسِ على مُكثٍ ونزّلْناهُ تنزيلاً؛(٢٣)
و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم، تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى و آن را بتدريج نازل كرديم.
وقالَ الذين كفرُوا لولانُزّل عليهِ القرآنُ جملةً واحدةً...؛(٢٤)
و كسانى كه كافر شدند گفتند: «چرا قرآن يك‏جا بر او نازل نشده است؟»
از اين آيات روشن مى‏گردد كه قرآن يك‏مرتبه نازل نشده و همين امر باعث اعتراض كافران گشته است.
اينك با مقايسه ميان دو گروه از آيات، يعنى آيات مربوط به نزول كلى قرآن درماه‏رمضان، و آيات مربوط به نزول تدريجى آن، معلوم مى‏گردد كه هيچ‏گونه‏تنافى‏و تضادى ميان آنها وجود نداشته بلكه هر گروه ناظر به نوعى از نزول‏قرآن مى‏باشند.
به اقتضاى مسائل روزمرّه اقتصادى و اجتماعى و يا حوادثى نظير جنگ و صلح، حكم هر حادثه‏اى در نزول تدريجى قرآن كريم بيان مى‏گرديده و ديگر نزول دفعى معنا نداشته است و وقتى حقيقت قرآن و كتاب مبين مطرح بوده نزول دفعى قرآن جلوه نموده است.
ج) رازهاى نزول تدريجى
چرا قرآن به تدريج نازل گشته است؟ كافران به خاطر همين تدريجى بودن نزول، لب به اعتراض گشودند. شايد به اين دليل كه كتاب آسمانى كه براى هدايت مى‏آيد بايد آغاز و پايانش معلوم باشد و يك مجموعه مدوّن به بشر عرضه گردد؛ يعنى اصول و فروعش، قوانين، احكام و اخلاقياتش همه در يك جا مضبوط باشد.
راستى اين فاصله‏ها در نزول آيات به چه دليل صورت گرفته است؟
بايدگفت، تدريجى بودن نزول، حكمت‏هاى متعددى داشته كه برخى از آنها عبارتند از:
١. قرآن در پاسخ به اعتراض كافران، كه گفتند: لَولا نُزّل عليهِ القرآنُ جُملةً واحدةً مى‏فرمايد: كذلك لِنُثبّتَ بهِ فؤادَك؛(٢٥) اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم‏] تا قلبت را استوار گردانيم.
نزول تدريجى آيات، مخصوصاً در موقعيت‏هاى بحرانى و در هنگامه‏ها و جنگ‏ها و تنگناها، بهترين دلگرمى و پشتوانه براى پيامبر بود و قلب مبارك آن حضرت را قوت مى‏بخشيد. بدون شك آياتى كه به آن حضرت توصيه به صبر و پايدارى مى‏كردند، اگر همه يكباره نازل مى‏شدند، تأثير نزول همان آيات را به هنگام خطر و مواجهه نداشتند؛ مثلاً وقتى كه گفتار گمراهان ممكن بود، خاطر پيامبر را آزرده گرداند، آيه‏اى نازل مى‏شد و خطاب به پيامبر مى‏گفت: فلايحزُنْك قولُهم إنّا نعلمُ مايُسِرّون وما يُعْلِنون؛(٢٦) پس گفتار آنان تو را غمگين نگرداند. ما آن‏چه را پنهان و آن‏چه را آشكار مى‏كنند مى‏دانيم.
و يا پيامبرش را در موقع تكذيب از سوى افراد چنين دلدارى مى‏داد: ولقد كُذّبت رسلٌ من قبلِك فصبرُوا عَلى ما كُذِّبوا وأُوذُوا حتى أَتاهم نصرُنا؛(٢٧) و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند؛ ولى بر آن‏چه تكذيب شدند و آزار ديدند، شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد.
تكرار نزول چنين آياتى براى پيامبر اطمينان‏بخش بوده است. البته همين قوت قلب و استحكام بخشيدن براى مسلمانان نيز به طريق اولى وجود داشته و نزول پيوسته و تدريجى آيات براى آنان نيز آرام‏بخش بوده است.
٢. وقرآناً فرقْناه لِتقرأَهُ علَى الناسِ عَلى مكثٍ؛(٢٨) و قرآنى [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامى بر مردم بخوانى.
معارف اسلامى به‏ويژه آن دسته كه با عمل انسان‏ها در ارتباط است و قوانينى فردى و اجتماعى را، كه موجب سعادت انسان در زندگى است، بيان مى‏كند، هنگامى از ثبات و دوام بيشترى برخوردار است كه از شيوه تدريج استفاده شود. بهترين نحوه تعليم و كامل‏ترين شيوه تربيت همان است كه معارف دينى با بلندايى كه دارند، تدريجاً نازل گردند تا مردم آهسته اما پيوسته زندگى فردى و اجتماعى خويش را با آن هماهنگ كرده و به مرحله كمال خويش رسانند.
٣. يكى از رازهاى نزول تدريجى قرآن را مى‏توان «تحريف ناپذيرى» آن دانست. نزول تدريجى قرآن اين امكان را فراهم مى‏ساخت تا اصحاب آيات قرآن را حفظ كنند. فصاحت و بلاغت قرآن از يك‏سو، و اهتمام و عنايت مسلمانان از سوى ديگر وقتى با نزول تدريجى آيات همراه مى‏گشت، صيانت و حفاظت از وحى الهى را قطعى مى‏ساخت.(٢٩)
٤. نزول بسيارى از آيات قرآن ارتباط و پيوستگى كامل با حوادث و رويدادهاى زمان پيامبر اكرم(ص) داشته و چون اين حوادث تدريجاً به وقوع مى‏پيوسته، آيات نيز همزمان با آن يا متعاقب آن نازل مى‏گشته‏اند. اين حوادث و وقايع را كه منجر به نزول آيات مى‏شده‏اند، «سبب نزول» يا «شأن نزول» ناميده‏اند.
گزيده مطالب
١. قرآن داراى دو نوع نزول است: دفعى و تدريجى. آيات مربوط به نزول در ماه رمضان بيانگر نزول دفعى قرآن است.
٢. براساس روايات اهل سنّت نزول دفعى در بيت العزّه و آسمان دنيا بوده است. ولى روايات شيعه اين نزول را در بيت المعمور و آسمان چهارم دانسته‏اند.
٣. علامه طباطبائى معتقد است كه نزول دفعى بر قلب پيامبر بوده است؛ زيرا براساس آيات ١١٤ طه و ١٩ قيامت، پيامبر در نزول تدريجى، نوعى آگاهى از آن‏چه بر او نازل مى‏شده، داشته و به همين جهت از قراءت قرآن قبل از پايان نزول آيات نهى گرديده است.
٤. برخى از رازهاى نزول تدريجى عبارتند از: تثبيت و تقويت قلب پيامبر و مسلمانان؛ تدريجى بودن تشريع و قوانين اسلامى؛ عدم تحريف در قرآن؛ سهولت يادگيرى احكام و فراگيرى قرآن و پيوستگى كامل با حوادث و رويدادهاى زمان پيامبر.
فصل سوم‏اسباب نزول
الف) تعريف اسباب نزول
همان‏گونه كه در فصل گذشته بيان كرديم آيات قرآن، تدريجاً و در مدتى نسبتاً طولانى نازل گشته‏اند. در اين فصل، بحث درباره يكى از مسائل مهمى است كه با تدريجى بودن نزول قرآن، ارتباطى تام دارد كه از آن به «سبب نزول» يا «شأن نزول» تعبير مى‏شود.
به طور كلى آيات قرآن كريم به دو دسته تقسيم مى‏گردند:
اول: آياتى كه بدون سبب خاص و تنها به خاطر هدايت و ارشاد عموم مردم نازل شده‏اند.
دوم: آياتى كه نزول آن به انگيزه‏اى خاص بوده است. بسيارى از آيات و يا سور قرآن ناظر به حوادث و اتفاقاتى بوده است كه در طول مدت بعثت پيامبر به وقوع مى‏پيوسته و يا سؤالى از آن حضرت مى‏شده و در حقيقت زمينه‏هايى به وجود مى‏آمده تا آيه يا آيات بلكه سوره‏اى نازل گردد، اين شرايط و زمينه‏ها را «سبب» يا «شأن نزول» آيه نام نهاده‏اند.
به عنوان مثال: ويَسألُونكَ عنْ ذِى القَرنينِ.(٣٠) ويَسألُونك عَنِ الرُّوحِ....(٣١) يسألُونك عَنِ الساعَةِ.(٣٢) روشن است كه در دسترس بودن واقعىِ شأن نزول آيات دسته دوم، نقش بسزايى در فهم مراد آيات دارد و از اين رو دانشمندان علوم قرآن و محدّثان، سعى فراوانى در گردآورى «اسباب نزول» داشته و تصنيفات مستقلى را در همين زمينه عرضه نموده‏اند. جلال الدين سيوطى قديمى‏ترين تأليف در اين زمينه را از على بن مدينى استاد بخارى مى‏داند، و خود وى نيز كتابى به نام اسباب النزول تأليف كرده است.(٣٣)
ب) فوايد شناخت اسباب نزول
اول: شناخت علت و فلسفه‏اى كه باعث تشريع حكمى در قرآن گرديده است.
دوم: هر سخن در مواقع مختلف، معانى مختلفى مى‏دهد و براى درك درست سخن، فهمِ جهات خارجى و قراين ديگر نيز لازم است. تشخيص اين كه مراد از سخن، استفهام، توبيخ، سرزنش، تأكيد و يا احياناً استهزاست، بستگى به چگونگى بيان آن و قراين و اماراتِ ديگر دارد. شناسايى سبب نزول نيز مانند ديگر قراين و امارات براى درك معانى و كلام خداوند ضرورى است.
سوم: گاه در آيه‏اى و يا حكمى توهّم حصر مى‏رود و بيان سبب نزول موجب دفع چنين توهمى مى‏گردد.(٣٤)
چهارم: اساساً تفسير آيات قرآن بدون وقوف بر داستان نزول آن امكان ندارد. درحقيقت اين فايده را مى‏توان ملخّص و نتيجه فوايد ديگر دانست. اينك به يك نمونه از آياتى كه شأن نزول در معناى آنها تعيين‏كننده است، توجه مى‏كنيم:
آيه ١١٥ سوره بقره مى‏فرمايد: وللّهِ المشرقُ والمغربُ فأينما تُولّوا فثَمَّ وجهُ اللهِ...؛ و مشرق و مغرب از آن خداست. پس به هر سو رو كنيد، آن‏جا روى به خداست.
از ظاهر آيه چنين استنباط مى‏گردد كه در هنگام نماز، ايستادن به سوى قبله، چه‏در سفر و چه در حضر، واجب نيست و انسان به هر كجا رو كند صحيح است؛ ولى اين خلاف اجماع است؛ با رجوع به شأن نزول آيه فهميده مى‏شود كه مربوط به نافله سفر است.(٣٥)
ج)عموميت لفظ يا خصوصيت سبب؟
گرچه اين بحث، بحثى اصولى است و بايد در جاى خود مطرح گردد، امّا مفسّران به پيروى از علماى علم اصول، در زمينه رواياتى كه براى آيات، شأن نزول خاصى را بيان مى‏كنند، گفته‏اند آن‏چه مهم است، نص قرآنى است كه معنايى عام و فراگير دارد. اگر آيه معناى عامى داشت، گرچه سبب خاصى باعث نزول آن شده باشد تنها به افراد مربوط به آن سبب محدود نمى‏گردد، بلكه شامل افراد سبب و غيرسبب نيز مى‏شود. سيوطى مى‏گويد:
عموم لفظ معتبر است؛ چرا كه آياتى در اسباب خاصى نازل شده‏اند، ولى در عموميت مفاد آن آيات اتفاق نظر وجود دارد؛ مثل نزول آيه ظهار در شأن سلمة بن صخر و آيه لعان در شأن هلال بن اُميّه.(٣٦)
اساساً اگر مفاد آيات را مختص به مورد نزولش بدانيم، بسيارى از آيات قرآن‏كريم، كاربرد خويش را از دست مى‏دهند و قرآن كتابى مربوط به گذشته‏ها گشته پيامى براى آيندگان ندارد. قطعاً هيچ مسلمانى نمى‏تواند چنين اعتقادى داشته‏باشد. آيات مربوط به سرقت، قذف، لعان و ظهار، ساختن مسجد ضرار و ده‏ها آيه ديگر كه براى هر يك، روايات شأن نزول، سبب خاصى را ذكر نموده‏اند، احكامى را بيان مى‏كنند كه كلى و عمومى است؛ فى المثل اگر حدّ سرقت در آيه، قطع دست تعيين شده، تنها در مورد واقعه‏اى كه سبب نزول اين آيه شده اجرا نمى‏گردد، بلكه يك حكم الهى براى همگان است كه به موارد مشابه با آن سبب خاص، سرايت مى‏كند.
آيه‏اى كه درباره شخص يا اشخاصِ معينى نازل شده است، در مورد نزولِ خود منجمد نشده، به هر موردى كه در صفات و خصوصيات با مورد نزول آيه، شريك است سرايت خواهد كرد و اين همان است كه در لسان روايات «جَرْى» ناميده مى‏شود. امام باقر(ع) در روايتى مى‏فرمايد:
وقتى آيه‏اى راجع به قومى نازل شد، اگر پس از آن كه آن قوم مردند آن آيه نيز بميرد، از قرآن چيزى باقى نخواهد ماند. ولى همه قرآن، تا آسمان‏ها و زمين هست، جارى است.(٣٧)
اعتبار عموميّت لفظ در بسيارى از موارد از لحن خود آيات قرآن روشن است؛ به‏گونه‏اى كه مى‏توان سبب خاص را تنها بهانه‏اى براى بيان حكم الهى دانست كه شامل و فراگير است؛ مثلاً:
يسألُونَك ماذا يُنفقون قُلْ ما أنفقتُم منْ خيرٍ فَلِلْوالدينِ والأقربينَ واليتامى‏ وَالمساكينَ وابْنِ السّبيلِ؛(٣٨)
از تو مى‏پرسند: چه چيزى را انفاق كنند؟ بگو: «هر مالى انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد».
در آيه شريفه سؤال از چيزهايى است كه مى‏خواهند انفاق نمايند، امّا پاسخ درمورد مصارف پنج‏گانه‏اى است كه قرآن به صورت كلى بيان مى‏كند. به عبارت ديگر سؤال درباره تعيين چيزهايى براى انفاق است، ولى جواب در مورد كسانى است كه انفاق به آنان مى‏شود.
در پايان اين بحث اشاره مى‏كنيم كه مفسّران و اسباب نزول‏نويسان، گفته‏اند كه گاه اسباب نزول متعددند، ولى نزول واحد است، و گاه سبب واحد بوده ولى آيات متعددى نازل گشته است.(٣٩)
د) ميزان اعتبار روايات اسباب نزول
واحدى گفته است:
سخن در زمينه اسباب نزول، جز به روايت و شنيدن از آنان كه شاهد و واقف بر نزول آيات بوده‏اند مجاز نيست.(٤٠)
عموم كسانى كه روايات اسباب نزول را بررسى نموده‏اند به اين بيان از واحدى كه بر ديگران در اين ميدان برترى دارد استناد كرده‏اند. اما اين روايات كه بيشتر از طرق اهل سنّت نقل شده‏اند و شمار آنها به چندين هزار روايت مى‏رسد، غالباً غيرمسند و ضعيفند.(٤١)
مشكل ديگر در روايات اسباب نزول، وجود اختلافات فراوانى است كه باعث گرديده تا افرادى چون جلال الدين سيوطى در مقام حلّ اين مشكل برآمده و از اعتبار روايات دفاع نمايند.
وى مى‏گويد:
بسيارى از مفسّران براى نزول يك آيه، اسباب متعددى را ذكر كرده‏اند كه در اين مورد بايد به تعبير آنها نظر نمود.
الف) اگر روايتى بگويد اين آيه «نزلتْ فى كذا» و روايت ديگر بگويد: «نزلت فى كَذا» و مسأله ديگرى را ذكر نمايد،مراد تفسير آيه است، نه سبب نزول. و اگر لفظ آيه شامل هر دو شود، ميان دو قول تنافى وجود ندارد، اين موارد نبايد در اسباب نزول درج گردد، بلكه لازم است در تأليفات احكام‏القرآن ثبت شود.
ب) اگر يك روايت تعبير كند «نزلت فى كذا» و ديگرى به ذكر سببى خاص برخلاف آن تصريح نمايد، همين مورد اعتماد است و اولى استنباط تلقى مى‏شود.
ج) اگر روايتى سببى را و روايت ديگرى، سبب ديگرى را ذكر كنند، در صورتى كه سند يكى از آن دو صحيح باشد همان قابل اعتماد است.
د) اگر صحّت سندِ هر دو يكسان بود، به واسطه مرجّحاتى نظير شاهد ماجرا بودن يك راوى، يكى را بر ديگرى ترجيح مى‏دهيم.
ه') گاه ممكن است نزول آيه‏اى به دنبال دو يا چند سبب در زمان‏هايى نزديك به هم اتفاق افتاده باشد. در اين موارد نيز امكان صحّت روايات مختلف وجود دارد كه هر يك از سبب خاص سخن مى‏گويند.
و) اگر فاصله زمانى ميان اسباب زياد باشد، در اين صورت بايد قائل به تعدد و تكرر نزول آيه شويم.(٤٢)
علامه طباطبائى در بررسى و تحليل روايات اسباب نزول، به دلايلى حجيّت آنها را مورد ترديد قرار مى‏دهد:
اولاً: از سياق بسيارى از آنها پيداست كه راوى ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه به عنوان مشافهه و تحمل و حفظ به دست نياورده بلكه قصّه را حكايت مى‏كند. سپس آياتى را كه از جهت معنا مناسب قصه است، به قصه ربط مى‏دهد و در نتيجه سبب نزولى كه ذكر شده، سبب نزول نظرى و اجتهادى است، نه سبب نزولى كه از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد. گواه اين سخن آن است كه در خلال اين روايات، تناقض بسيار به چشم مى‏خورد. به اين معنا كه در بسيارى از آيات قرآن در ذيل هر آيه، چندين سبب نزول مناقض همديگر نقل شده كه هرگز باهم جمع نمى‏شوند. حتى گاهى ازيك شخص مانند ابن عباس در يك آيه چندين سبب نزول روايت شده است.
ورود اين اسباب نزول متناقض، يكى از اين دو محمل را بيشتر ندارد: يا بايد گفت اين اسباب نزول، نظرى هستند نه نقلى محض، و يا بايد گفت همه روايات يا بعضى از آنها جعل گرديده‏اند. با رخداد چنين احتمالى، روايات اسباب نزول اعتبار خود را ازدست مى‏دهد و حتى صحيح بودن خبر از جهت سند، سودى نمى‏بخشد؛ زيرا احتمال دسيسه يا اعمال نظر در جاى خود باقى است.
ثانياً: ثابت شده است كه در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حديث و كتابت آن شديداً منع مى‏كرد و اين ممنوعيت تقريباً تا پايان قرن اول ادامه داشت. اين رويّه راه نقلِ به معنا را بيشتر از حدّ ضرورت به روى راويان و محدّثان باز كرد. تغييرات اندك كه در هر مرتبه نقل روايت پيش مى‏آمد، كم‏كم روى هم انباشته مى‏گرديد، به طورى كه گاهى اصل مطلب از ميان مى‏رفت. انسان گاهى به رواياتى برمى‏خورد كه در قصه‏اى كه مشتركاً به شرح آن مى‏پردازند، هيچ وجه مشتركى ندارند.(٤٣)
حال چه بايد كرد؟ آن همه فوايدى كه براى اسباب نزول ذكر كرديم با واقعيت وجود روايات جعلى و يا حدسى و اجتهادى چگونه به كار مى‏آيند؟ حق اين است كه اگر خبر و روايت، متواتر يا قطعى‏الصدور بود به مفاد آن ترتيب اثر مى‏دهيم و اگر چنين نبود آن روايت را به آيه مورد بحث عرضه مى‏كنيم و در صورتى كه مضمون آيه و قراينى كه در اطراف آيه موجود است، با آن سازگار بود به روايت سبب نزول اعتماد مى‏نماييم و بدين ترتيب اگرچه مقدار زيادى از روايات اسباب نزول از درجه اعتبار ساقط مى‏گردند، اما باقى‏مانده معتبر و قابل اعتناست.(٤٤)
گزيده مطالب
١. بسيارى از آيات قرآن، بر اثر وجود زمينه‏ها و شرايط خاص، وقوع حوادث و يا به دنبال سؤال مردم نازل شده‏اند كه آنها «سبب يا شأن نزول» آيه ناميده مى‏شوند.
٢. شناخت اسباب نزول موجب شناخت علّت تشريع احكام در قرآن و درك بهتر مقاصد آياتى كه فهم آنها با قراين خارجى همراه بوده است مى‏گردد.
٣. سبب خاصى كه موجب نزول آيه‏اى گشته است، مفاد عمومى آيه را به مورد خاص خودش محدود نمى‏كند.
٤. با توجه به كثرت اختلاف ميان روايات اسباب نزول، قراينى وجود دارد كه احتمال دخالت نظريات اجتهادى راويان و يا جعل روايات را تأييد مى‏كند؛ درنتيجه اعتبار بسيارى از اين روايات مورد ترديد است.
۱۴

پاورقي
١ . بقره (٢) آيه ١٨٥.
٢ . دخان (٤٤) آيه ٣.
٣ . قدر (٩٧) آيه ١.
٤ . ر.ك: بحار الانوار، ج‏١٨، ص‏١٩٠؛ التمهيد، ج‏١، ص‏٧٨.
٥ . پژوهشى در تاريخ قرآن، ص ٣٨.
٦ . التمهيد فى علوم القرآن، ج‏١، ص‏٧٨.
٧ . وسائل الشيعه، ج‏٧، ص‏٣٣٠.
٨ . همان.
٩ . همان، ص‏٣٥٧. لاتدع صوم يوم سبعة و عشرين من رجب، فإنّه اليوم الذى أنزل فيه النبوّة على محمد(ص) و ثوابه مثل ستّين شهراً لكم.
١٠ . ر.ك: وسائل الشيعه، ج‏٧، ابواب ١٥ و ١٩ از ابواب صوم مندوب و ج‏٥، باب استحباب صلوة ليلة المبعث و يوم المبعث.
١١ . دخان (٤٤) آيه ١ - ٣.
١٢ . ر.ك: التمهيد فى علوم القرآن، ج‏١، ص‏٨١ و ٨٢.
١٣ . همان، ج‏١، ص‏١٠٥.
١٤ . اصول كافى، ج‏٢، ص‏٢٦٩؛ الميزان، ج‏٢، ص‏٢٩.
١٥ . التمهيد، ج‏١، ص‏٩٢.
١٦ . الاتقان فى علوم القرآن، ج‏١، ص‏١٣١-١٢٩.
١٧ . هود (١١) آيه ١.
١٨ . آيه ١ - ٤.
١٩ . ر.ك: الميزان، ج‏٢، ص‏١٨-١٦؛ و نيز زنجانى، تاريخ القرآن.
٢٠ . طه (٢٠) آيه ١١٤.
٢١ . قيامت (٧٥) آيه ١٦ و ١٧.
٢٢ . الميزان، ج‏٢، ص‏١٨.
٢٣ . اسراء (١٧) آيه ١٠٦.
٢٤ . فرقان (٢٥) آيه ٣٢.
٢٥ . همان.
٢٦ . يس (٣٦) آيه ٧٦.
٢٧ . انعام (٦) آيه ٣٤.
٢٨ . اسراء (١٧) آيه ١٠٦.
٢٩ . براى توضيح بيشتر، بخش «تحريف ناپذيرى» قرآن را مطالعه كنيد.
٣٠ . كهف (١٨) آيه ٨٣.
٣١ . اسراء(١٧) آيه ٨٥.
٣٢ . نازعات (٧٩) آيه ٤٢.
٣٣ . براى آشنايى بيشتر با «اسباب نزول» ر.ك: الاتقان، ج‏١، نوع ٩؛ سيوطى، اسباب النزول؛ واحدى نيشابورى اسباب النزول. (ترجمه اين دو كتاب با عنوان شأن نزول آيات توسط دكتر محمد جعفر اسلامى چاپ شده‏است)؛ دكتر راميار، تاريخ قرآن.
٣٤ . دكتر راميار، تاريخ قرآن، ص‏٢٦٢.
٣٥ . الاتقان، ج‏١، ص‏٩٤.
٣٦ . همان، ص‏٩٧.
٣٧ . قرآن در اسلام، ص‏٧١.
٣٨ . بقره (٢) آيه ٢١٥.
٣٩ . براى توضيح بيشتر ر.ك: مناهل العرفان، ج‏١، ص‏١٢٣-١١٦؛ موجز علوم القرآن، ص‏١٣٠ و١٣١.
٤٠ . اسباب نزول، ص‏١٢.
٤١ . ر.ك: قرآن در اسلام، ص‏١٧٣.
٤٢ . الاتقان فى علوم القرآن، ج‏١، ص‏١٠٦-١٠١.
٤٣ . ر.ك: قرآن در اسلام، ص‏١٧٣ و١٧٤.
٤٤ . همان، ص ١٧٦.

۱۵
بخش سوم‏تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(٢)
بخش سوم‏تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(٢)
۱۶

فصل چهارم‏آيه و سوره در قرآن
الف) معناى آيه
ب) معناى سوره
ج) فلسفه تقسيم قرآن به سوره‏ها
د) دسته‏بندى سوره‏ها
ه) عدد سوره‏ها، آيه‏ها و كلمات قرآن
١. عدد سوره‏ها و آيه‏ها
٢. عدد كلمات قرآن
و) اسامى سوره‏هاى قرآن
ز) نامگذارى: توقيف؛ اجتهاد
مطالعه آزاد
گزيده مطالب
فصل پنجم‏آيه و سوره، اولين و آخرين
الف) اوّلين آيه و سوره
ب) آخرين آيه و سوره
گزيده مطالب
۱۷

فصل چهارم‏آيه و سوره در قرآن
قرآن در قالب ١١٤ سوره، و هر سوره شامل آياتى چند، صورت بسته است. در اين فصل به بررسى معانى آيه، سوره، اسامى و دسته‏بندى سوره‏هاى قرآن و نيز تعداد آيات و كلمات قرآن مى‏پردازيم.
الف) معناى آيه‏(١)
آيه در لغت به معناى علامت و نشانه واضح و روشن است. ابن فارس مى‏گويد: «الآية، العلامة».(٢) راغب نيز گفته است: «الآية هى العلامة الظّاهرة».(٣)
در استعمالات قرآن، همين معناى لغوى با رعايت جهات و حيثيّات مختلف به‏كار رفته است:
١. نشانه و علامت: قال ربِّ اجْعل لى آية؛(٤) گفت: «پروردگارا، نشانه‏اى براى من قرار ده.»
٢. معجزه: هذه ناقةُ اللهِ لكم آية؛(٥) اين، ماده شتر خدا براى شماست كه پديده‏اى شگرف است.
ولئن أتيتَ الذين اُوتوا الكتابَ بِكلّ آيةٍ ماتبعوا قِبلتَك؛(٦) اگر هر معجزه‏اى براى اهل كتاب بياورى، قبله تو را پيروى نمى‏كنند.
٣. حكم: ما ننسخْ منْ آيةٍ او نُنسها نأتِ بخيرٍ منها أو مثلها؛(٧) هر حكمى را نسخ كنيم يا آن را به دست فراموشى بسپاريم، بهتر از آن يا مانندش را مى‏آوريم.
٤. آفريده: فأرسلْنا عليهم الطُوفانَ والجَرادَ والقمّلَ والضّفادعَ والدّمَ آياتٍ مفصّلاتٍ؛(٨) پس بر آنان طوفان و ملخ و كنه ريز و غوك‏ها و خون را به صورت نشانه‏هاى آشكار فرستاديم.
٥. انبيا و اولياى الهى: لقدْ كانَ فى يوسفَ وإخوتِهِ آياتٌ لِلسّائلين؛(٩) به راستى در [سرگذشت‏] يوسف و برادرانش براى پرستندگان عبرت‏هاست.
معجزه، آيت و نشانه‏اى از جانب خداست بر صدق گفتار پيامبر و ناتوانى بشر از انجام‏دادن مثل آن. احكام و تكاليف الهى، به اعتبار تقوا و تقرّبى كه به واسطه آنها حاصل مى‏گردد، آيات و علايمند. موجودات خارجى از آن جهت كه وجود آنها خبر از وجود صانع مى‏دهد، آيات الهى‏اند و در نهايت، پيامبران و اولياى الهى از آن رو كه قول و فعل آنان مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كند، آيات، عبرت‏ها و نشانه‏هاى عظمت خداوندند.(١٠)
و امّا آيه در اصطلاح، ريشه قرآنى دارد و در مواردى چند به كار رفته است:
١. كتابٌ فُصِّلَتْ آياتُه قُرآناً عربيّاً لِقومٍ يَعلمون؛(١١) كتابى است كه آيات آن به روشنى بيان شده....
٢. المر. تلكَ آياتُ الكتابِ؛(١٢) الر. اين است آيات كتاب.
٣. الر. تلكَ آياتُ الكتابِ الحكيم؛(١٣) الر. اين است آيات كتاب حكمت‏آموز.
٤. وإذا تُليت عليهِم آياتُه زادتْهم إيمانا؛(١٤) و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد.
در موارد فوق، آيه به كلمه يا كلماتى از قرآن اطلاق مى‏گردد كه از قبل و بعد خود جدا بوده و در ضمن سوره‏اى آمده باشد.
ب) معناى سوره
سُورةٌ أنزلْناها وفرضْناها وأنزلْنا فيها آياتٍ بيناتٍ؛(١٥) سوره‏اى است كه آن را نازل و فرض گردانيديم و در آن آياتى روشن فرو فرستاديم.
«سوره» در لغت به صورت مهموز و غيرمهموز به كار رفته است.
١. در صورت اول از «سُؤْر» به معناى نيم خورده و باقى‏مانده آب يا هر چيز ديگرى است و جمع آن اَسْآر است.
٢. در صورت غيرمهموز بودن، گاه از ريشه «سور» به معناى بارو و ديوار است؛ همان‏گونه كه عرب به ديوارى كه شهر را احاطه مى‏كند «سور المدينه» مى‏گويد. راغب‏مى‏گويد: «سورُ المدينةِ، حائِطُها المُشتمل عَليها و سورةُ القرآن تشبيهاً بها لِكونه مُحاطاً بِها، إحاطةَ السُور بِالمدينةِ.»(١٦) سور، به اين معنا به اَسوار و سيران جمع بسته مى‏شود.
٣. سوره در اصل لغت به معناى علو و منزلت است. ابن فارس مى‏گويد: «السين و الواو و الرّاء أصلٌ واحدٌ يدلُّ على‏ علوٍّ و ارتفاعٍ.»
نابغه ذبيانى در شعرى خطاب به نعمان بن منذر گفته است:
ألم تر أن الله أعطاك سورة ترى كل ملك دونها يَتَذَبْذَب
خداوند چنان جايگاهى و مقامى به تو داده است كه سلطنت پادشاهان دربرابر آن كوچك است.
سوره آن‏گاه كه در معناى مقام و منزلت به كار رود به سُور، سُوَر، سُورات و سُوَرات جمع بسته مى‏شود. هر يك از معانى سه گانه فوق با سوره در اصطلاح قرآن كه در يك قالب خاص با بسمله شروع مى‏گردند، سازگارى دارند.
اما اگر ريشه مهموز داشته باشند، از آن جهت كه قطعه‏اى از قرآن است به آن سوره گفته‏اند. يا آن كه سوره قرآن چون دژى تسخيرناپذير و غيرقابل نفوذ است؛ همان‏طور كه برج و باروى شهر كه بر شهر و هر آن‏چه در آن است احاطه دارد، سوره نيز گرداگرد آيات را فراگرفته و آنها را به هم ربط داده است.
در معناى سوم نيز چون سوره كلام خداست، داراى شرافت و منزلت و مقام رفيع است، و يا آن كه قراءت و تلاوت آن موجب رفعت شأن و برترى مقام قارى مى‏گردد.
به نظر مى‏رسد از احتمالات سه‏گانه، احتمال سوم صحيح‏تر باشد؛ چرا كه سوره در اصطلاح قرآن به سُوَر جمع بسته مى‏شود و اين جمع تنها در مورد احتمال و معناى سوم به كار رفته است.
سوره در شكل مفرد در نُه مورد از قرآن‏كريم به‏معناى اصطلاحى آن ديده مى‏شود.
ج) فلسفه تقسيم قرآن به سوره‏ها
در زمينه حكمت و علّت تقسيم قرآن به سوره‏هاى مختلف كه كوچك‏ترين آنها سوره كوثر با سه آيه و بزرگ‏ترين آنها سوره بقره با ٢٨٦ آيه است، قرآن‏شناسان فوايدى را برشمرده‏اند. مسلماً اين كه خداوند چنين تقسيمى را در كتاب جاودان خويش به كار برده است بدون حكمت و غايت نبوده است. در قرآن بالاترين دقّت‏ها و ظرافت‏ها به كار رفته و حتى در تنظيم حروف و كلمات آن عنايت خاصى وجود داشته است.
ما برخى از فوايد تقسيم قرآن به سوره‏ها را ذكر نموده و يادآور مى‏شويم كه قطعاً فوايد به اين موارد محدود نمى‏گردند.
١. اهداف مختلف و موضوعات متفاوت در قرآن: در بسيارى از سوره‏ها هدف خاصى مورد نظر است كه محور همه آيات آن سوره است. حتى بعضى از مفسران عقيده دارند كه هر سوره يك هدف خاصى را تعقيب مى‏كند.(١٧) اين هدف خاص، آيات مربوط را در قالب يك سوره در كنار هم جاى داده است؛ به عنوان مثال سوره يوسف و يا نمل و يا فيل و... در سرگذشت يك پيامبر و يا يك واقعه تاريخى است.
٢. سهولت در فراگيرى، قراءت و حفظ قرآن: تقسيم و تفكيك ميان سوره‏ها تعليم و تعلّم رابراى جويندگان و مشتاقان كلام خداوند آسان‏تر مى‏كند و آنان پس از آموختن بخشى از كلام خداوند و يا حفظ آن چونان كسى كه يكى از مراحل سعادت را طى‏كرده و در فتح آن توفيق يافته، نسبت به قسمت‏هاى ديگر قرآن مشتاق‏تر مى‏شوند. چون قارى قرآن سوره‏اى را به پايان مى‏برد، به شروع سوره ديگر راغب‏تر مى‏شود. اين امر به ويژه در حفظ قرآن مشهودتر است؛ چرا كه تقسيم قرآن به قطعه‏ها و سوره‏هاى كوچك و بزرگ، مشكل حفظ را حل نموده و اگر چنين نبود، هم انگيزه براى حفظ قرآن كمتر مى‏شد و هم حفظ آن دشوارتر.
٣. صيانت و حفاظت قرآن از تحريف: يكى از هنرمندى‏هاى قرآن و جنبه‏هاى اعجاز آن همين تقسيم‏بندى كتاب به قطعات مستقلى به نام سوره است. اين امر سبب گرديد تا حفظ آنها به‏ويژه سوره‏هاى مكى كه در آغاز نزول سوره‏هايى كوچك و موزون بودند، به راحتى صورت گيرد و لااقل هر مسلمانى تعدادى از اين سوره‏ها را در خاطره و حافظه خويش بايگانى كند. البته حافظان كل قرآن نيز - چنان كه در آينده ذكر خواهيم نمود - كم نبوده‏اند.
٤. مانند ناپذيرى حتى در كوچك‏ترين سوره: تقسيم قرآن به سوره‏هايى كه دامنه اختلاف آيات آنها بسيار زياد است، خود پديده جالب ديگرى است؛ زيرا قرآن، كه در آيات «تحدّى» همگان را به مبارزه دعوت كرده است، تا اگر مى‏توانند حتى يك سوره همانند قرآن بياورند، با تقسيم خود به سوره‏هاى كوچك و بزرگ اشاره به اين حقيقت نموده كه بلندى و كوتاهى سوره‏ها، شرط اعجاز نيست و هر سوره هر قدر هم كوچك باشد در اوج اعجاز و عظمت قرار دارد.
د) دسته‏بندى سوره‏ها
قرآن‏شناسان در يك تقسيم‏بندى كلّى سوره‏هاى قرآن را به چهار گروه عمده تقسيم نموده و بر آن نام خاصى نهاده‏اند.
١. السَّبع الطُّوَل: (طُوَل جمع طُولى‏ مؤنث اَطْول، مثل كُبَر جمع كُبرى‏) هفت سوره بزرگ قرآن كه اكثر گفته‏اند عبارتند از: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، امّا در مورد هفتمين سوره اختلاف است كه به نقل از سعيد بن جبير سوره يونس است، و بعضى ديگر سوره كهف گفته‏اند.(١٨)
٢. المئون: اين سوره‏ها از «طُوَل» كوتاه‏تر بوده، و آياتشان متجاوز از صد آيه است كه عبارتند از: التوبه، النحل، هود، يوسف، الكهف، الاسراء، الانبياء، طه، المؤمنون، الشعراء و الصّافات.
٣. المثانى: سوره‏هايى كه آياتشان از صد كمتر است كه تقريباً بيست سوره‏اند. دليل آن كه اين سوره‏ها را مثانى گفته‏اند، قرار گرفتن اين سوره‏ها پس از «مئون» است. «ثَنْى» به معناى ميل و عطف است. وجوه ديگرى نيز براى معناى مثانى ذكر كرده‏اند.
٤. المفصّل: سوره‏هاى كوتاه را مفصل ناميده‏اند. چون كوتاهند و با «بسمله» از هم فصل و جدا مى‏شوند. و يا آن كه فواصل آيات در اين سوره‏ها به نسبت زيادتر است. در اين كه آخرين سوره از مفصّل «ناس» است، اختلافى نيست. اما در مورد اولين سوره مفصّل، اختلاف فراوانى است. سيوطى دوازده قول را نقل كرده كه از ميان آنها التمهيد سوره «الرحمن» را انتخاب نموده است؛ در حالى كه مناهل العرفان و موجز علوم‏القرآن، اولين سوره مفصّل را «حجرات» ذكر كرده‏اند.(١٩)
در حديثى از رسول خدا(ص) نقل شده است كه فرمود:
اُعْطيتُ مكانَ التوراةِ، السبعَ الطُوَل، و اُعطيت مكانَ الزَبورِ، المئين و اُعطيتُ مكانَ الإنجيلِ، المثانى و فُضِّلْتُ بِالمفصّل؛(٢٠)
به جاى تورات، هفت سوره بلند قرآن و به جاى زبور، سوره‏هاى مئون و به‏جاى انجيل، سوره‏هاى مثانى به من داده شد و با وجود سوره‏هاى مفصّل بر ديگران برترى يافتم.
نوع ديگرى دسته‏بندى براى سوره‏هاى قرآن ذكر نموده‏اند؛ نظير سوره‏هاى ممتحنات، مسبّحات، حواميم (آنها كه با «حم» آغاز مى‏شوند) و سوره‏هاى عزائم (سوره‏هايى كه سجده واجب دارند: سجده، فصّلت، نجم و علق).
در زمينه دسته‏بندى سوره‏ها در بخش چهارم در بحث مربوط به خصوصيات مصاحف اصحاب نيز سخن خواهيم گفت.
ه) عدد سوره‏ها، آيه‏ها و كلمات قرآن
١. عدد سوره‏ها و آيه‏ها
عدد سوره‏هاى قرآن به اتفاق همگان ١١٤ است. اما در شمار آيات قرآن اختلاف وجود دارد. اين اختلاف هرگز به معناى كم يا زياد شدن آيات نيست، بلكه تنها به نحوه شمارش آيات در سوره‏ها برمى‏گردد. گفته‏اند دليل اختلاف اين بوده است كه پيامبر اكرم(ص) ابتدا در رأس هر آيه توقف كرده پس از معلوم شدن، آن آيه را به آيه‏اى ديگر وصل مى‏فرمود. به همين جهت بعضى توهم مى‏كردند كه وصل آن‏حضرت دليل بر عدم اتمام آيه است. اين امر سبب گرديد كه ميان مسلمانان درشمار آيات قرآن اختلاف به وجود آيد.(٢١)
علت ديگر اين اختلاف را مى‏توان اختلاف سليقه‏ها و تشخيص‏هاى متفاوت قاريان دانست. گرچه عموم دانشمندان علوم قرآنى عقيده دارند كه تعيين آيات امرى توقيفى بوده است، اما در هر صورت اختلاف در شمارش حروف مقطّعه به عنوان يك آيه مستقل و يا بعضى از آيات كه امكان تفكيك آنها به دو آيه بوده است، منجر به بروز اختلاف در عدد آيات قرآن گشته و مكاتب مختلفى در اين زمينه به وجود آمده است.
بار ديگر تأكيد مى‏كنيم كه اين اختلاف، صرفاً يك اختلاف شكلى و ظاهرى و شمارشى است و در مورد اصل آيات و كلمات قرآن هيچ گونه اختلافى وجود ندارد.
هر يك از قاريان قرآن در شهرهاى مهمّ اسلامى، مكتب و عقيده‏اى در مورد تعداد آيات داشتند كه به عدد شهرشان معروف گشت. به عنوان مثال وقتى گفته مى‏شود، عدد مكّى يعنى عدد آيات قرآن در نظر مردم و اهل مكه كه به يك يا چند تن از قاريان مشهور آن شهر نسبت داده مى‏شده است.
كسانى كه تعداد آيات قرآن را ٦٢٣٦ آيه دانسته‏اند، عدد كوفى را بر ساير عددها ترجيح داده‏اند. اين عدد منسوب به حمزة بن حبيب زيّات و ابوالحسن كسائى و خلف بن هشام است. حمزه گفته است، اين عدد را ابن ابى ليلى از ابوعبدالرحمن سُلَمى از على‏بن‏ابى‏طالب(ع) نقل كرده است.(٢٢)
٢. عدد كلمات قرآن
در تعداد كلمات قرآن نيز ميان مفسّران و معجم‏نويسان اختلاف نظر وجود دارد. اين اختلاف نيز تنها به جهت نحوه محاسبه كلمات قرآن مجيد است، نه‏چيزديگر. مقايسه ميان ارقامى كه تفسيرنويسان، فرهنگ نويسان و تاريخ قرآن نويسان در كتب خويش ارائه داده‏اند، نشان مى‏دهد كه ميدان تغييرات (اختلاف بين بزرگ‏ترين و كوچك‏ترين اندازه متغير) براى كلمات قرآن بيش از ٨٠٠٠ كلمه است!
با همّتى كه دكتر محمود روحانى در تدوين فرهنگ آمارى قرآن كريم (المعجم الاحصائى للقرآن الكريم) انجام داده همه اين اختلافات از ميان برداشته شده است. اين مجموعه كم‏نظير كه با دقتى تمام به انجام رسيده است، بى‏گمان دقيق‏ترين معجم و فرهنگى است كه آمار كلمات و واژه‏هاى قرآنى را در زمينه‏هاى مختلف به دست مى‏دهد.
شمارش كلمات قرآن در اين فرهنگ به دو روش مختلف صورت گرفته است:
١. شمارش مستقيم (كلمه شمارى): در اين روش تمام كلمات قرآن، آيه به آيه در هر سوره براساس جداول مختلف شمارش شده و در نتيجه تعداد كل كلمات قرآن ٧٧٨٠٧ بوده است.
٢. شمارش غيرمستقيم (شمارش كلمات مشتق و غيرمشتق): كه در دو مرحله به شرح زير صورت گرفته است:
الف) شمارش كلمات مشتق: در اين مرحله كليه كلمات مشتق قرآن، بر حسب حرف اول مادّه آنها، آيه به آيه در هر سوره مورد شمارش قرار گرفته است.
ب) شمارش كلمات غيرمشتق: در اين مرحله كليه كلمات غيرمشتق قرآن، آيه به آيه در هر سوره شمرده شده و با استفاده از اطلاعات مربوط به كلمات مشتق، آمار كلمات مشتق و غيرمشتقِ قرآن تنظيم شده است.
به اين ترتيب از مقايسه دو روش پيش‏گفته و انطباق نتايج آنها با يكديگر، اطمينان حاصل شده است كه آمار به دست آمده، يعنى:


مى‏تواند از اعتبار علمى كافى برخوردار باشد.
در اين فرهنگ ضمن اشاره به چند نكته در نحوه محاسبه آيات و كلمات، به‏خاطر هماهنگى با ساير معاجم قرآنى آمار آيه «بسمله» فقط در سوره حمد به‏حساب آمده است.
نظر به ارزش علمى و عملى فرهنگ آمارى قرآن كريم، آمار آيات و كلمات قرآن را كه از منابع مختلف نقل شده و ميان آنها مقايسه گرديده عيناً از اين كتاب در قسمت مطالعه آزاد نقل مى‏كنيم.(٢٣)
و) اسامى سوره‏هاى قرآن
بسيارى از سوره‏هاى قرآن كريم داراى يك عنوان و اسمند و تعدادى ديگر دو يا چند نام دارند؛ مثلاً برخى از سوره‏هايى كه دو نام دارند، عبارتند از: حم عسق = شورى؛ جاثيه = الشريعة؛ قتال = محمد؛ الرحمن = عروس القرآن.
سوره‏هايى كه سه نام دارند: مائده= العقود= المنقذه؛ غافر= الطّول = المؤمن.
نمونه‏اى از سوره‏هايى كه براى آنها چندين نام ذكر گرديده‏است: براءة = التوبة = الفاضحه = الحافره. جلال الدين سيوطى براى اين سوره بيش از ده اسم ذكر كرده است.(٢٤)
براى سوره مباركه «حمد» بيش از بيست نام به شرح ذيل ذكر كرده‏اند: الحمد، فاتحة الكتاب، أمّ‏الكتاب، فاتحةالقرآن، أمّ‏القرآن، القرآن العظيم، السّبع المثانى، الوافيه، الكنز، الكافية، الاساس، النّور، الشّكر، الحمدالأولى، الحمد القصرى، الرّاقيه، الشفاء، الشافيه، الصّلوة، الدّعاء، السّؤال، المناجاة و التفويض.(٢٥)
در تسميه و نامگذارى سوره‏هاى قرآن جهات مختلفى مورد نظر بوده است.
١. نامگذارى به اعتبار موضوعى كه سوره از آن بحث مى‏كند: مثل سوره نساء، حج، توحيد، انبياء، احزاب، مؤمنون، منافقون و كافرون.
٢. نامگذارى سوره‏ها به نام پيامبران يا اشخاصى كه داستان آنها در سوره‏ها آمده‏است؛ مثل سوره‏هاى نوح، هود، ابراهيم، يونس، يوسف، سليمان، محمد، لقمان، مريم، آل عمران، مؤمن و كهف.
٣. نامگذارى سوره‏ها به اعتبار حروف مقطّعه‏اى كه در اول سوره وجود دارد: مثل سوره‏هاى ق، ص، يس و طه.
٤. نامگذارى سوره‏ها به نام بعضى از حيوانات كه در هر مورد ويژگى خاصى مورد نظر بوده است: نظير سوره‏هاى بقره، نحل، نمل و عنكبوت.
٥. نامگذارى سوره براساس مهم‏ترين قسمت سوره: مانند سوره‏هاى جمعه، فتح، واقعه، حديد و مطفّفين.
٦. نامگذارى براساس اولين نامى كه در سوره به آن سوگند خورده شده‏است: مانند سوره‏هاى الفجر، الشمس، الضّحى، التّين و العاديات.
به طور كلى مى‏توان گفت معيار عمده در نامگذارى، مهم‏ترين موضوعى بوده است كه در سوره مطرح شده و يا جالب‏ترين چيزى كه در سوره محور آيات قرار گرفته است.
ز) نامگذارى: توقيف؛ اجتهاد
برخى بر اين عقيده‏اند كه نامگذارى سوره‏ها توقيفى است؛ به اين معنا كه تنها بايد از جانب پيامبر صورت گرفته باشد و ديگران مجاز به تعيين نام براى سوره‏هاى قرآن نيستند.
سيوطى مى‏گويد:
در بسيارى از سوره‏ها كه داستان انبيا و يا داستان اقوام مختلف وجودداشته، سوره به نام آنها نام گرفته‏است! ولى در قرآن سوره‏اى به نام «موسى» يا
۱۸
بخش سوم‏تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(٣)
بخش سوم‏تاريخ قرآن (٢) نزول قرآن(٣)
۱۹

فصل ششم سوره‏هاى مكّى و مدنى
الف) فايده اين تقسيم
ب) ضابطه اين تقسيم
ج) ويژگى‏هاى سوره‏هاى مكى و مدنى
د) جدول سوره‏هاى مكى و مدنى
آيات مستثنيات
گزيده مطالب
پرسش
پژوهش
۲۰