منتهی الآمال جلد ۱

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 46116
دانلود: 2908


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46116 / دانلود: 2908
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 1

نویسنده:
فارسی

فصل سّوم: در بيان ثواب بكأ و گفتن و خواندن مرثيه و اقامه مجلس عزأ براى آن حضرت

شيخ جليل كامل جعفر بن قولويه در(كامل)از ابن خارجه روايت كرده است كه گفت: روزى در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بوديم و جناب امام حسينعليه‌السلام را ياد كرديم حضرت بسيار گريست و ما گريستيم، پس حضرت سر برداشت و فرمود كه امام حسينعليه‌السلام مى فرمود: كه منم كشته گريه و زارى، هيچ مؤ منى مرا ياد نمى كند مگر آنكه گريان مى گردد. (39)

ونيز روايت كرده است كه هيچ روزى حسين بن علىّعليه‌السلام نزد جناب صادقعليه‌السلام مذكور نمى شد كه كسى آن حضرت را تا شب متبسّم بيند و در تمام آن روز محزون و گريان بود و مى فرمود كه جناب امام حسينعليه‌السلام سبب گريه هر مؤ من است. (40)

و شيخ طوسى و مفيد از ابان بن تغلب روايت كرده اند كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمود كه نَفَسِ آن كسى كه به جهت مظلوميّت ما مهموم باشد تسبيح است، و اندوه او عبادت و پوشيدن اسرار ما از بيگانگان در راه خدا جهاد است.

آنگاه فرمود كه واجب مى كند اين حديث به آب طلا نوشته شود. (41)

و به سندهاى معتبره بسيار از ابو عماره مُنْشِد(يعنى شعر خوان )روايت كرده اند كه گفت: روزى به خدمت جناب صادقعليه‌السلام رفتم حضرت فرمود كه شعرى چند در مرثيه حسينعليه‌السلام بخوان، چون شروع كردم به خواندن حضرت گريان شد و من مرثيه مى خواندم و حضرت مى گريست تا آنكه صداى گريه از خانه آن حضرت بلند شد.

و به روايت ديگر حضرت فرمود: به آن روشى كه در پيش خود مى خوانيد و نوحه مى كنيد بخوان، چون خواندم حضرت بسيار گريست و صداى گريه زنان آن حضرت نيز از پشت پرده بلند شد، چون فارق شدم حضرت فرمود كه هر كه شعرى در مرثيه حضرت حسينعليه‌السلام بخواند و پنجاه كس را بگرياند بهشت او را واجب گردد. و هر كه سى كس را بگرياند بهشت او را واحب گردد. و هر كه بيست كس را و هر كه ده كس را و هر كه پنج كس را. و هر كه يك كس را بگرياند بهشت او را واجب گردد.و هر كه مرثيه بخواند و خود بگريد بهشت او را واجب گردد. و هر كه او را گريه نيايد پس تَباكى كند بهشت او را واجب گردد. (42)

و شيخ كَشّى رحمه اللّه از زيد شحّام روايت كرده است كه من با جماعتى از اهل كوفه در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بوديم كه جعفر بن عفّان وارد شد حضرت او را اكرام فرمود و نزديك خود او را نشانيد، پس فرمود: يا جعفر! عرض كرد: لَبّيك خدا مرا فداى تو گرداند، حضرت فرمود: بَلَغَنى انّكَ تَقُولُ الشِعْر فى الْحُسَيْنِ وَ تَجيدُ؛ به من رسيد كه تو در مرثيه حسينعليه‌السلام شعر مى گوئى و نيكو مى گوئى، عرض كرد: بلى فداى تو شوم، فرمود كه پس بخوان. چون جعفر مرثيه خواند حضرت و حاضرين مجلس گريستند و حضرت آن قدر گريست كه اشك چشم مباركش بر محاسن شريفش جارى شد.

پس فرمود: به خدا سوگند كه ملائكه مقربّان در اينجا حاضر شدند و مرثيه تو را براى حسينعليه‌السلام شنيدند و زياده از آنچه ما گريستيم گريستند. و به تحقيق كه حقّ تعالى در همين ساعت بهشت را با تمام نعمتهاى آن از براى تو واجب گردانيد و گناهان ترا آمرزيد. پس فرمود: اى جعفر! مى خواهى كه زيادتر بگويم؟ گفت: بلى اى سيّد من، فرمود كه هر كه در مرثيه حسينعليه‌السلام شعرى بگويد وبگريد و بگرياند البتّه حقّ تعالى بهشت را براى او واجب گرداند و بيامرزد او را. (43)

حامى حوزه اسلام سيّد اجلّ ميرحامد حسين طاب ثراه در(عبقات)از(معاهدالتّنصيص)نقل كرده كه محمّد بن سهل صاحب كُمَيْت گفت كه من و كميت داخل شديم بر حضرت صادقعليه‌السلام در ايّام تشريق كميت گفت: فدايت شوم اذن مى دهى كه در محضر شما چند شعر بخوانم؟ فرمود: اين ايّام شريفه خواندن شعر، عرضه داشت كه اين اشعار در حقّ شما است؛ فرمود:بخوان و حضرت فرستاد بعض اهلبيتش را حاضر كردند كه آنها هم استماع كنند، پس كميت اشعار خويش بخواند و حاضرين گريه بسيار كردند تا به اين شعر رسيد

شعر:

يُصيبُ بِهِ الرّامُونَ عَنْ قَوْسِ غَيْرهِم

فَيا اَّخِراً اَسْدى لَهُ الْغَىَّ اَوَّلَهُ

حضرت دستهاى خود را بلند كرد و گفت:

اَلّلهُمَ اْغفِرْ لِلْكُمَيْتِ وَ ما قَدَّمَ وَ ما اَخَّرَ وَما اَسَرَّ وَ ما اَعْلَنَ وَ اَعْطِهِ حَتّى يَرْضى. (44)

و شيخ صدوق رحمه اللّه در(امالى)از ابراهيم بن ابى المحمود روايت كرده كه حضرت امام رضاعليه‌السلام فرمودند: همانا ماه محرّم ماهى بود كه اهل جاهليّت قتال در آن ماه را حرام مى دانستند و اين امّت جفا كار خونهاى ما را در آن ماه حلال دانستند و هتك حرمت ما كردند و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسير كردند و آتش در خيمه هاى ما افروختند و اموال مارا غارت كردند و حرمت حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در حقّ ما رعايت نكردند، همانا مصيبت روز شهادت حسينعليه‌السلام ديده هاى ما را مجروح گردانيده است و اشك ما را جارى كرده و عزيز ما را ذليل گردانيده است و زمين كربلا مُوَرِث كرب و بلأ ما گرديد تا روز قيامت، پس بر مثل حسين بايد بگريند گريه كنندگان، همانا گريه بر آن حضرت فرو مى ريزد گناهان بزرگ را.

پس حضرت فرمود كه پدرم چون ماه محرّم داخل مى شد كسى آن حضرت را خندان نمى ديد و اندوه و حزن پيوسته بر او غالب مى شد تا عاشر محرّم چون روز عاشورا مى شد روز مصيبت و حزن و گريه او بود و مى فرمود:امروز روزى است كه حسينعليه‌السلام شهيد شده است. (45)

و ايضاً شيخ صدوق از آن حضرت روايت كرده كه هر كه ترك كند سعى در حوائج خود را در روز عاشورا، حقّ تعالى حوائج دنيا و آخرت او را بر آورد و هر كه روز عاشورا روز مصيبت و اندوه وگريه او باشد، حق تعالى روز قيامت را روز شادى و سرور او گرداند و ديده اش در بهشت به ما روشن باشد و هر كه روز عاشورا را روز بركت شمارد و براى بركت آذوقه در آن روز در خانه ذخيره كند، بركت نيابد در آنچه ذخيره كرده است و خدا او را در روز قيامت با يزيد و عبيداللّه بن زياد و عمر بن سعد - لعنهم اللّه - دراسفل درك جهنم محشور گرداند.

و ايضاً به سند معتبر از ريان بن شبيب - كه خال معتصم خليفه عبّاسى بوده است - روايت كرده كه گفت: در روز اوّل مُحَرّم به خدمت حضرت امام رضاعليه‌السلام رفتم، فرمود كه اى پسر شبيب آيا روزه اى؟ گفتم: نه، فرمود كه اين روزى است كه حقّ تعالى دعاى حضرت زكرّيا رامستجاب فرمود دروقتى كه از حقّ تعالى فرزند طلبيد وملائكه اورا ندا كردند در محراب كه خدا بشارت مى دهد تو را به يحيى،پس هر كه اين روز را روزه دارد دُعاى او مستجاب گردد چنانكه دعاى زكرّيامستجاب گرديد.

پس فرمود كه اى پسر شبيب!محرّم ماهى بودكه اهل جاهليّت درزمان گذشته ظلم وقتال رادراين ماه حرام مى دانستند براى حرمت اين ماه، پس اين امّت حرمت اين ماه را نشناختند و حُرمت پيغمبر خود را ندانستند، و در اين ماه با ذريّت پيغمبر خود قتال كردند و زنان ايشان را اسير نمودند و اموال ايشان را به غارت بردند پس خدا نيامرزد ايشان را هرگز!.

اى پسر شبيب! اگر گريه مى كنى براى چيزى، پس گريه كن براى حسين بْن علىعليهما‌السلام كه او را مانند گوسفند ذبح كردند و او را باهيجده نفر ازاهل بيت او شهيد كردند كه هيچ يك را در روى زمين شبيه ومانندى نبود. وبه تحقيق كه گريستند براى شهادت او آسمانهاى هفتگانه وزمينهاو به تحقيق كه چهار هزار ملك براى نصرت آن حضرت از آسمان فرود آمدند چون به زمين رسيدند آن حضرت شهيد شده بود.

پس ايشان پيوسته نزد قبر آن حضرت هستند ژوليده مو گردآلود تاوقتى كه حضرت قائم آل محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظاهر شود، پس ازياوران آن حضرت خواهند بود ودروقت جنگ شعار ايشان اين كلمه خواهد بود: يا لَثاراتِ الْحُسَيْنعليه‌السلام .

اى پسر شبيب! خبر داد مرا پدرم ازپدرش از جدّش كه چون جدّم حسينعليه‌السلام كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد؛ اى پسر شبيب! اگر گريه كنى برحسينعليه‌السلام تا آب ديده تو برروى تو جارى شود، حقّ تعالى جميع گناهان صغيره و كبيره ترا بيامرزد خواه اندك باشد وخواه بسيار.

اى پسر شبيب!اگر خواهى خدا را ملاقات كنى و هيچ گناهى برتو نباشد پس زيارت كن امام حسينعليه‌السلام را. اى پسرشبيب!اگر خواهى كه در غرفه عاليه بهشت ساكن شوى با رسول خداوائمه طاهرينعليهما‌السلام پس لعنت كن قاتلان حسينعليه‌السلام را. اى پسر شبيب!اگر خواهى كه مثل ثواب شهداى كربلا راداشته باشى پس هرگاه كه مصيبت آن حضرت راياد كنى بگو: يالَيْتَني كُنْتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوْزًا عَظيما؛ يعنى اى كاش من بودم با ايشان و رستگارى عظيمى مى يافتم.

اى پسرشبيب!اگر خواهى كه در درجات عاليات بهشت با ما باشى پس براى اندوه ما، اندوهناك باش، وبراى شادى ما، شاد باش وبر تو باد به ولايت و محبّت ما كه اگر مَردى سنگى دوست دارد حقّتعالى اورا در قيامت باآن محشور مى گرداند. (46)

ابن قولويه به سند معتبر روايت كرده از ابى هارون مكفوف (يعنى نابينا)،كه گفت: به خدمت حضرت صادقعليه‌السلام مشرّف شدم آن حضرت فرمود كه مرثيه بخوان براى من، پس شروع كردم به خواندن، فرمود: نه اين طريق بلكه چنان بخوان كه نزد خودتان متعارف است ونزد قبر حسينعليه‌السلام مى خوانيد پس من خواندم:

اُمْرُرْ عَلى جَدَثِ الْحُسَيْنِ فَقُلْ لاَِعْظُمِه الزَّكِيَّة. - تتمّه اين شعر درآخر باب در ذكر مراثى خواهد آمد - حضرت گريست من ساكت شدم فرمود: بخوان، من خواندم آن اشعار را تا تمام شد، حضرت فرمود: باز هم براى من مرثيه بخوان، من شروع كردم به خواندن اين اشعار:

شعر:

يا مَرْيَمُ قوُمى فَانْدُبى مَوْلاكِ

وَ عَلَى الْحُسَيْنِ فَاسْعَدي ببُكاكِ

پس حضرت بگريست و زنها هم گريستند وشيون نمودند. پس چون از گريه آرام گرفتند، حضرت فرمود: اى اباهارون! هر كه مرثيه بخواند براى حسينعليه‌السلام پس بگرياند ده نفر را، از براى او بهشت است پس يك يك كم كرد از ده تا، تاآنكه فرمود: هر كه مرثيه بخواند و بگرياند يك نفر را، بهشت از براى او لازم شود، پس فرمود:هر كه ياد كند جناب امام حسينعليه‌السلام راپس گريه كند، بهشت اورا واجب شود. (47)

ونيز به سند معتبر از عبداللّه بن بُكَيْر روايت كرده است كه گفت: روزى از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم كه يابن رسول اللّه! اگر قبر حضرت امام حسينعليه‌السلام رابشكافند آيادر قبر آن حضرت چيزى خواهند ديد؟ حضرت فرمود كه اى پسر بُكَيْر! چه بسيار عظيم است مسائل تو،به درستى كه حسين بن علىعليهما‌السلام با پدر و مادر و برادر خود است در منزل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و با آن حضرت روزى مى خورند و شادى مى نمايند و گاهى بر جانب راست عرش آويخته است و مى گويد: پروردگارا! وفا كن به وعده خود كه با من كرده اى و نظر مى كند به زيارت كنندگان خود و ايشان را با نامهاى ايشان و نام پدران ايشان و مسكن و مأواى ايشان و آنچه در منزلهاى خود دارند مى شناسد زياده از آنچه شما فرزندان خود را مى شناسيد و نظر مى كند به سوى آنها كه بر او مى گريند و طلب آمرزش از براى ايشان مى كند و از پدران خود سؤ ال مى نمايد كه از براى ايشان استغفار كنند و مى گويد: اى گريه كننده بر من! اگر بدانى آنچه خدا براى تو مهيّا گردانيده است از ثوابها، هر آينه شادى تو زياد از اندوه تو خواهد بود، و از حّق تعالى سؤ ال مى كند كه هر گناه و خطا كه گريه كننده بر او كرده است بيامرزد. (48)

ايضاً به سند معتبر از(مِسْمَع كِرْدين)روايت كرده است كه حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام به من فرمود كه اى مِسْمَع! تو از اهل عراقى آيا به زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام مى روى؟ گفتم: نه، چه من مردى مى باشم معروف و مشهور از اهل بصره و نزد ما جماعتى هستند كه تابع خليفه اند و دشمنان بسيار داريم از اهل قبايل و ناصبيان و غير ايشان و ايمن نيستيم كه احوال مرا به والى بگويند و ازايشان ضررها به من رسد، حضرت فرمود كه آيا هرگز به خاطر مى آورى آنچه به آن حضرت كردند؟ گفتم: بلى. فرمود كه جزع مى كنى براى مصيبت آن حضرت؟ گفتم: بلى، به خدا قسم كه جزع مى كنم و مى گريم تا آنكه اهل خانه من اثر اندوه در من بيابند و امتناع مى كنم از خوردن طعام تا از حال من آثار مصيبت ظاهر مى شود. حضرت فرمود كه خدا رحم كند گريه ترا به درستى كه تو شمرده مى شوى از آنهائى كه جزع مى كنند از براى ما و شاد مى شوند براى شادى ما و اندوهناك مى شوند براى اندوه ما و خائف مى گردند براى خوف ما و ايمن مى گردند براى ايمنى ما و زود باشد كه بينى در وقت مرگ خود كه پدران من حاضر شوند نزد تو و سفارش كنند ملك موت را در باب تو و بشارتها دهند ترا كه ديده تو روشن گردد و شاد شوى و ملك موت بر تو مهربانتر باشد از مادر مهربان نسبت به فرزند خويش. پس حضرت گريست و من نيز گريستم تا آخر حديث كه چشم را روشن و دل را نورانى مى كند. (49)

و نيز به سند معتبر از زُراره روايت كرده است كه حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: اى زُراره! به درستى كه آسمان گريست بر حسينعليه‌السلام چهل صباح به سرخى و كسوف و كوه ها پاره شدند و از هم پاشيدند و درياها به جوش و خروش آمدند و ملائكه چهل روز بر آن حضرت گريستند و زنى از زنان بنى هاشم خضاب نكرد و روغن بر خود نماليد و سرمه نكشيد و موى خود را شانه نكرد تا آنكه سر عبيداللّه بن زياد را براى ما آوردند و پيوسته ما در گريه ايم از براى آن حضرت و جدّم على بن الحسينعليهما‌السلام ، چون پدر بزرگوار خود را ياد مى كرد آن قدر مى گريست كه ريش مباركش از آب ديده اش تر مى شد و هر كه آن حضرت را بر آن حال مى ديد از گريه او مى گريست، و ملائكه اى كه نزد قبر آن امام شهيدند گريه براى او مى كنند و به گريه ايشان مرغان هوا و هر كه در هوا و آسمان است از ملائكه، گريان شوند. (50)

و نيز ابن قولويه به سند معتبر از داود رقّى روايت كرده است كه گفت: روزى در خدمت حضرت صادقعليه‌السلام بودم كه آب طلبيد چون بياشاميد آب از ديده هاى مباركش فرو ريخت و فرمود: اى داود! خدا لعنت كند قاتل حسينعليه‌السلام را، پس فرمود: هر بنده اى كه آب بياشامد و ياد كند آن حضرت را و لعنت كند بر قاتل او، البته حقّ تعالى صد هزار حسنه براى او بنويسد و صد هزار گناه از او رفع كند و صد هزار درجه براى او بلند كند و چنان باشد كه صد هزار بنده آزاد كرده باشد و در روز قيامت با دل خنك و شاد و خرّم مبعوث گردد. (51)

شيخ طوسى 1 به سند معتبر روايت كرده است كه معاوية بن وهب گفت: روزى در خدمت امام جعفر صادقعليه‌السلام نشسته بوديم كه ناگاه پيرمردى منحنى به مجلس در آمد و سلام كرد حضرت فرمود: و عليك السّلام و رحمة اللّه، اى شيخ! بيا نزديك من. پس آن مرد پير به نزديك آن حضرت رفت و دست مبارك امام را بوسيد و گريست. حضرت فرمود: سبب گريه تو چيست اى شيخ؟ عرض كرد: يا بن رسول اللّه! من صد سال است آرزومندم كه شما خروج كنيد و شيعيان را از دست مخالفان نجات دهيد و پيوسته مى گويم كه در اين سال خواهد شد و در اين ماه و اين روز خواهد شد و نمى بينم آن حالت را در شما، پس چگونه گريه نكنم.

پس حضرت به سخن آن پيرمرد گريان شد فرمود: اى شيخ! اگر اجل تو تأخير افتد و ما خروج كنيم با ما خواهى بود و اگر پيشتر از دنيا مفارقت كنى، در روز قيامت با اهل بيت حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواهى بود؛ آن مرد گفت: بعد از آنكه اين را از جناب شما شنيدم هر چه از من فوت شود پروا نخواهم كرد.

حضرت فرمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كه در ميان شما دو چيز بزرگ مى گذارم كه تا متمسّك به آنها باشيد و گمراه نگرديد: كتاب خدا و عترت من اهل بيت من، چون در روز قيامت بيائى با ما خواهى بود؛ پس فرمود: اى شيخ! گمان نمى كنم از اهل كوفه باشى؟ عرض كرد از اطراف كوفه ام، فرمود كه آيا نزديكى به قبر جدّم حسين مظلومعليه‌السلام ؟ گفت: بلى، فرمود: چگونه است رفتن تو به زيارت آن حضرت؟ گفت: مى روم و بسيار مى روم: فرمود كه اى شيخ! اين خونى است كه خداوند عالم طلب اين خون خواهد كرد و مصيبتى به فرزندان فاطمهعليها‌السلام نرسيده است و نخواهد رسيد مثل مصيبت حسين. به درستى كه آن حضرت شهيد شد با هفده نفر از اهل بيت خود كه براى دين خدا جهاد كردند و براى خدا صبر كردند پس خدا جزا داد ايشان را به بهترين جزاهاى صبر كنندگان.

چون قيامت بر پا شود حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيايد و حضرت امام حسينعليه‌السلام با او باشد و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست خود را بر سر مبارك امام حسينعليه‌السلام گذاشته باشد و خون از آن ريزد، پس گويد: پرودگارا! سئوال كن از امّت من كه به چه سبب كشتند پسر مرا! پس حضرت فرمود: هر جزع و گريه مكروه است مگر جزع و گريه كردن بر حضرت امام حسينعليه‌السلام

فصل چهارم: در ذكر اخبارى كه در شهادت آن حضرت رسيده

(52)

شيخ جعفر بن قولويه روايت كرده است از سلمان كه گفت: نماند در آسمانها ملكى كه به خدمت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيامد و تعزيت نگفت آن حضرت را در مصيبت فرزندش حسينعليه‌السلام ، و همه خبر دادند آن حضرت را به ثوابى كه حقّ تعالى به شهادت او كرامت فرموده است و هر يك آوردند براى آن حضرت آن تربت را كه آن مظلوم را در آن تربت به جور و ستم شهيد خواهند كرد و هر يك كه مى آمدند حضرت مى فرمود كه خداوندا مخذول گردان هر كه او را يارى نكند و بكش هركه او را بكشد، و ذبح كن هر كه او را ذبح كند و ايشان را به مطلب خود نرسان.

راوى گفت: دعاى آن حضرت در حقّ ايشان مستجاب شد و يزيد بعد از كشتن آن جناب تمتّعى از دنيا نبرد حقّ تعالى به ناگاه او را گرفت. شب مست خوابيد صبح او رامرده يافتند مانند قير سياه شده بود.

وهيچ كس نماند از آنها كه متابعت او كردند در قتل آن حضرت يا درميان آن لشكر داخل بودند مگرآنكه مبتلا شدند به ديوانگى يا خوره يا پيسى واين مرضها درميان اولاد ايشان نيزبه ميراث بماند (53)

و نيز از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه چون حضرت امام حسينعليه‌السلام در كودكى به نزد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آمد،آن حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام رامى فرمود كه يا على، اورابراى من نگاه دار پس اورا مى گرفت و زير گلوى او را مى بوسيد و مى گريست!روزى آن امام مظلوم گفت:اى پدر!چراگريه مى كنى؟حضرت فرمود:اى فرزند گرامى!چون نگريم كه موضع شمشير دشمنان را مى بوسم حضرت امام حسينعليه‌السلام گفت كه اى پدر! من كشته خواهم شد؟فرمود: بلى، واللّه تو و برادرتو وپدر تو همه كشته خواهيد شد،امام حسينعليه‌السلام گفت: پس قبرهاى مااز يكديگر دور خواهد بود؟حضرت فرمود:بلى اى فرزند، امام حسينعليه‌السلام گفت:پس كه زيارت ماخواهد كرد از امّت تو؟ پس حضرت فرمود كه زيارت نمى كنند مرا وپدر ترا وبرادر ترا مگر صدّيقان از امّت من. (54)

ونيز ازحضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود: روزى حضرت امام حسين در دامن حضرت رسولعليه‌السلام نشسته بود حضرت با اوبازى مى كرد واورا مى خندانيد پس عايشه گفت:يارسول اللّه!چه بسيار خوش دارى اين طفل را!حضرت فرمود كه واى برتو!چگونه دوست ندارم آن را وخوش نيايد مراازاو وحال آنكه اين فرزند ميوه دل من است ونورديده من است وبه درستى كه امّت من اورا خواهند كشت پس هركه بعدازشهادت او،او رازيارت كند حقّ تعالى براى اويك حجّ ازحجّهاى من بنويسد، عايشه تعجّب كرداز روى تعجّب گفت كه يك حجّازحجّهاى تو؟حضرت فرمود:بلكه دو حجّاز حجّهاى من باز او تعجّب كرد،حضرت فرمود: بلكه چهار حجّ وپيوسته او تعجّب مى كرد وحضرت زياده مى كرد و تاآنكه فرمود: نود حجّ از حجّهاى من كه با هر حجّى عمره بوده باشد. (55)

و شيخ مفيد و طبرسى و ابن قولويه و ابن بابويه(رضوان اللّه عليهم)به سندهاى معتبره از اصبغ بن نباته و غيره روايت كرده اند كه روزى حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام بر منبر كوفه خطبه مى خواند و مى فرمود كه از من بپرسيد آنچه خواهيد پيش از آنكه مرا نيابيد، پس به خدا سوگند كه هر چه سؤ ال كنيد از خبرهاى گذشته و آينده البتّه به آن شما را خبر مى دهم؛ پس سعد بن (56) ابى وقاص (57) برخاست و گفت: يا اميرالمؤ منين! خبر ده مرا كه در سر و ريش من چند مو هست؟ حضرت فرمود كه خليل من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر داد كه تو اين سؤال از من خواهى كرد و خبر داد او مرا كه چند مو در سر و ريش تو هست و خبر داد كه در بن هر موئى از تو شيطانى هست كه ترا گمراه مى كند و در خانه تو فرزندى هست كه فرزند من حسين را شهيد خواهد كرد، و اگر خبر دهم عدد موهاى ترا تصديق من نخواهى كرد وليكن به آن خبرى كه گفتم حقيقت گفتار من ظاهر خواهد شد و در آن وقت عمر بن سعد كودكى بود و تازه به رفتار آمده بود لعنة اللّه عليه (در روايت(ارشاد)و(احتجاج)اسم سعد برده نشده بلكه دارد مردى برخاست و اين سؤ ال را نمود و حضرت همان جواب را فرمود و در آخر فرمود اگر نه آن بود كه آنچه پرسيدى برهانش مشكل است به تو خبر مى دادم عدد موهاى ترا لكن نشانه آن همان بچه تو است الخ. (58)

حميرى در(قُرب الا سناد)از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه حضرت اميرالموميننعليه‌السلام با دو كس از اصحاب خود به زمين كربلا رسيد چون داخل آن صحرا شد آب از ديده هاى مباركش ريخت فرمود كه اين محل خوابيدن شتران ايشان است و اين محل فرود آوردن بارهاى ايشان است و در اينجا ريخته مى شود خونهاى ايشان، خوشا به حال تو اى تربت كه خونهاى دوستان خدا بر تو ريخته مى شود. (59)

شيخ مفيد روايت كرده است: عمر بن سعد به حضرت امام حسينعليه‌السلام گفت كه نزد ما گروهى از بى خردان هستند كه گمان مى كنند من تو را خواهم كشت، حضرت فرمود كه آنها بى خردان نيستند وليكن عُلما و دانايانند، امّا به اين شادم كه بعد از من گندم عراق نخواهى خود مگر اندك زمانى. (60)

و شيخ صدوق از حضرت صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه امام حسينعليه‌السلام روزى بر امام حسنعليه‌السلام وارد شد چون چشم وى بر برادر افتاد گريست و فرمود: اى اباعبداللّه! چه به گريه در آورد؟

گفت گريه من به جهت بلائى است كه به تو مى رسد، امام حسنعليه‌السلام فرمود: آنچه به من مى رسد سمّى است كه به من مى دهند ولكن لايَوْمَ كَيَْومِك؛ روزى چون روز تو نيست! سى هزار نفر به سوى تو آيند همه مدّعى آن باشند كه از امّت جدّ تواَند و منتحل دين اسلامند و اجتماع بر قتل و ريختن خون وانتهاك حرمت و سبى نسأ و ذَرارى و غارت مال و متاع تو مى كنند و در اين هنگام لعنت بر بنى اميّه فرود مى آيد و آسمان خون مى بارد و هر چيز بر تو مى گريد حتّى وحوش در بيابانها و ماهيها در درياها. (61)

مؤ لّف گويد: كه الحق اگر متأمّل بصيرى ملاحظه كند مصيبتى اعظم از اين مصيبت نخواهد ديد كه از اوّل دنيا تا كنون بعد از مراجعه به تواريخ و سِيَر واقعه اى به اين بزرگى نديديم كه پيغبرزاده خودشان را با اصحاب و اهل بيت او يك روز بكشند و رحل و متاع او را غارت كنند و خِيام او را بسوزانند و سر او را و اصحاب و اولاد او را با عيال و اطفال شهر به شهر ببرند و يكسره پشت پاى به ملّت و دينى كه اظهار انتساب به او مى كنند بزنند و سلطنت و قوّت ايشان استناد به همان دين باشد نه دين ديگر و ملّت ديگر.

ما سَمِعْنا بِهذا في آبأنا اْلاَوَّلينَ فَاِنّالِلّهِ وَ انّا اِلَيْهِ راجعُونَ مِنْ مُصيبَةٍ ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَنْكاها لِقُلُوبِ اْلمُحِبّينَ وَللّهِ دَرَّمَهْيار حَيْثُ قالَ:

شعر:

يُعَظِّموُنَ لَهُ اَعْوادَ مَنْبَرِهِ

وَ تَحْتَ اَرْجُلِهِمْ اَوْلادَهُ وَضَعُوا

بِاَىِّ حُكْمٍ بَنوُهُ يَتْبَعوُنَكُمُ

وَ فَخْرُكُمْ اَنَّكُمْ صَحْبٌ لَهُ تَبَعٌ (62)