منتهی الآمال جلد ۱

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 46118
دانلود: 2908


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 67 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46118 / دانلود: 2908
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 1

نویسنده:
فارسی

فصل يازدهم: در ذكر چند مرثيه براى آن حضرت

در فصول اوايل(باب پنجم)به شرح رفت كه خواندن مريثه براى حضرت سيّدالشهدأعليه‌السلام و گريستن بر آن مظلوم ثواب بسيار دارد و محبوب ائمه طاهرينعليهما‌السلام است و دأب ايشان بر آن بوده كه شُعرا را امر مى فرمودندبه خواندن مرثيه و گريه مى كردند و چون خواستم كه اين مختصر رساله نفعش عميم باشد لهذا به ذكر بعضى از آنها تبرّك مى جويم و اگر چه اين مراثى عربى است و اين كتاب مستطاب فارسى است لكن كسانى كه داراى علم لغت عربى نيستند نيز بهره خواهند برد.

شيخ جليل محمّدبن شهر آشوب از(امالى)مفيد نيشابورى نقل فرموده كه(ذرّه نوحه گر)در خواب ديد حضرت فاطمهعليها‌السلام را كه بر سر قبر حسينعليه‌السلام است و او را فرمان داد كه حسينعليه‌السلام را بدين اشعار مرثيه كن:

شعر:

اَيُّهَا العَيْنانِ فيضا

وَاسْتَهِلاّ لا تَغيضا

وَابْكِيا بِالطَّفِّ مَيْتا

تبرَكَ الصَّدْرَ رَضيضا

لَمْ اُمَرِّضْهُ قَتيلاً

لا وَ لا كانَ مَريضا

و در ديوان سيّد اجلّ عالم كامل سيّد نصراللّه حائرى است كه حكايت كرد براى ايشان كسى كه ثقه و معتمد بود از اهل بحرين كه بعضى از اخيار در عالم رؤ يا حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام را ديده بود كه با جمعى از زنان نوحه گرى مى كنند بر ابو عبداللّه حسين مظلومعليه‌السلام به اين بيت:

شعر:

واحُسَيْناهُ ذَبيحا مِنْ قَفا

واحُسَيْناهُ غَسيلاً بِالدِّمآءِ

پس سيّد تذييل كرد آن را به اين شعر:

شعر:

وا غَريبا قُطْنُهُ شَيْبَتُهُ

اِذْغدا كافُورُهُ نَسْجَ الثَّرى

واسَليبا نُسِجَتْ اَكْفانُهُ

مِنْ ثَرَى الطَّفِّ دَبُورٌ وَصَبا

واطَعينا ما لَهُ نَعْشٌ سِوَى

الرُّمْحِ فى كَفِّ سَنان ذِى الْخَنا

واوَحيدا لَمْ تُغَمِّضْ طَرْفَهُ

كَفُّ ذى رِفْقٍ بِهِ فى كَرْبَلا

واذَبيحا يَتَلَظّى عَطَشا

وَاَبوُهُ صاحِبُ الْحَوْضِ غَدا

واقَتيلا حَرَقوُا خَيْمَتَهُ

وَهِىَ لِلدّينِ الْحَنيفىّ وَعا

اهلااَنْساهُ فَرْدا مالَهُ

مِنْ مُعينٍ غَيْرِ ذى دَمْعٍ اَسى

و شيخ ما در(دارالسّلام)از بعض دواوين نقل كرده كه بعضى از صلحأ در خواب ديد حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام را كه به او فرمود بگو بعض از شعراى مواليان را كه قصيده اى در مرثيّه سيّد الشهدأعليه‌السلام بگويند كه اوّل آن اين مصرع باشد:

(مِنْ اَىِّ جُرْمٍ الْحُسَيْنُ يُقْتَلُ)پس سيّد نصر اللّه حائرى امتثال اين امر نمود و اين قصيده را سرود:

شعر:

مِنْ اَىِّ جُرْمٍ الْحُسَيْنُ يُقْتَلُ

وَبِالدِّمآءِ جِسْمُهُ يُغَسَّلُ

وَيُنْسَجُ الاَْكْفانُ مِنْ عَفْرِالثَّرى

لَهُ جُنوُبٌ وَصَبا وَشِمالٌ

وَقُطْنُهُ شَيْبَتُهُ وَ نَعْشُهُ

رُمْحٌ لَهُ الرِّجْسُ سَنانٌ يُحْمَلُ

وَيُوطِئوُنَ صَدْرَهُ بِخَيْلِهِمْ

وَالْعِلْمُ فيهِ وَ الْكِتابُ الْمُنْزَلُ (528)

فقير گويد: كه بعضى تشبيه(شيب)را به(قُطْن)كه در اشعار سيّد و در بعضى زيارتها ذكر شده نپسنديده اند و حال آنكه اين تشبيهى است بليغ به حدى كه شعرأ عجم نيز در اشعار خود ايراد كرده اند.

حكيم نظامى گفته:

شعر:

چه در موى سيه آمد سپيدى

پديد آمد نشان نا اميدى

ز پنبه شد بنا گوشت كفن پوش

هنوز اين پنبه بيرون نآرى از گوش

و نيز ابن شهر آشوب و شيخ مفيد و ديگران فرموده اند اوّل شعرى كه در مرثيه حسينعليه‌السلام گفته شد شعر عقبه سهمى است وَهُوَ:

شعر:

اِذِ الْعَيْنُ قَرَّتْ فِى الْحَيوةِ وَاَنْتُمُ

تَخافوُنَ فىِ الدُنْيا فَاَظْلَمَ نُورُها

مَرَرْتُ عَلى قَبْرِالْحُسَيْنِ بِكَرْبَلا

فَفاضَ عَلَيْهِ مِنْ دُموُعى غَزيرُها (529)

وَمازِلْتُ اَرثيهِ وَاَبْكى لشَجْوِهِ

وَيُسْعَدُ عَيْنى دَمْعُها وَزَفيرَها

وَبَكَّيْتُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ عِصابَة

اَطافَتْ بِهِ مِنْ جانِبَيْها قُبُورُها

سَلامٌ عَلى اَهْلِ القُبُورِ بِكَرْبَلا

و قَلَّ لَها مِنّى سَلامٌ يَزُورُها

سَلامٌ بِاَّصالِ الْعَشِىِّ وَبِالضُّحى

تُؤَدّيهِ نَكْبأُ الرّياحِ وَمُورُها (530)

وَلابَرِحَ الْوُفّادُ زُوّارُ قَبْرِهِ

يَفُوحُ عَلَيْهِمْ مِسْكُها وَ عَبيرُها (531)

و شيخ ابن نما در(مثير الا حزان)روايت كرده كه سليمان بن قَتَّة العَدْوِىّ سه روز بعد از شهادت حضرت امام حسينعليه‌السلام به كربلا عبور كرد و بر مصارع شهدأ نگران شد تكيه بر اسب خويش كرد و اين مرثيه انشأ نمود:

شعر:

مَرَرْتُ عَلى اَبْياتِ آلِ مُحَمَّدٍ

فَلَمْ اَرَها اَمْثالَها يَوْمَ حَلَّتِ

اَلَم تَرَاَنَّ الشَّمسَ اَضْحَتْ مَريضَةً

لِفَقْدِ الْحُسَيْنِ وَالْبِلادُ اقْشَعَرَّتِ

وَكانُوا رَجآءً ثُمَّ اَضْحَوْا رَزِيَّةً

لَقَدْ عَظُمَتْ تِلْكَ الرَّزايا وَ جَلَّتِ

تا آنكه مى گويد:

شعر:

وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ

اَذَلَّ رِقابَ الْمُسْلِمينَ وَ ذَلَّتِ

وَقَدْ اَعْوَلَتْ تَبْكى النِّسآءُ لِفَقْدِهِ

وَاَنْجُمُنا ناحَتْ عَلَيهِ وَصَلَّتِ (532)

مكشوف باد كه در سابق در بيان خروج امام حسينعليه‌السلام از مدينه به مكّه ذكر شد كه يكى از عمّه هاى آن حضرت عرض كرد: يابن رسول اللّه! شنيدم كه جنّيان بر تو نوحه مى كردند و مى گفتند: وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ.

پس اين شعر را سليمان نيز از جن شنيده و در مرثيه خود درج كرده يا از باب توارد خاطر باشد كه بسيار اتّفاق مى افتد و نقل شده كه ابوالرّمح خزاعى خدمت جناب فاطمه دختر سيّد الشهدأعليه‌السلام رسيد و چند شعر در مرثيه پدر بزرگوار آن مخدّره خواند كه شعر آخر آن اين است:

شعر:

وَ اِنَّ قَتيلَ الطَّفِ مِنْ آلِ هاشِمٍ

اَذَلَّ رِقابا مِنْ قُرَيْشٍ فَذَلَّتِ

حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: اى ابوالرّمح مصرع آخر را اين چنين مگو بلكه بگو: اَذَلَّ رِقاب الْمُسْلِمينَ فَذَلَّتِ. عرض كرد: پس اين چنين انشاد كنم.

ابوالفرج در(أغانى)از على بن اسماعيل تميمى نقل كرده و او از پدرش كه گفت در خدمت حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام بودم كه دربان آن حضرت آمد اجازه خواست براى سيّد حميرى، حضرت فرمود بيايد، و حرم خود را نشانيد پشت پرده يعنى پرده زد و اهل بيت خود را امر فرمود كه بيايند پشت پرده بنشينند كه مرثيه سيّد را براى امام حسينعليه‌السلام گوش نمايند پس سيّد داخل شد و سلام كرد نشست حضرت امر فرمود او را كه مرثيّه بخواند پس سيّد خواند اشعار خود را:

شعر:

اُمْرُرْعَلى جَدَثِ الْحُسَيْنِ فَقُلْ لاَِعْظُمِهِ الزَّكيَّه

ااَعْظما لازِلْتِ مِنْ وَطْفأِ ساكِبَةٍ رَوِيَّةِ

وَاِذا مَرَرْتَ بِقَبْرِه فَاَطِلْ بِهِ وَقْفَ الْمَطِيَّة

وَابْكِ الْمُطَهَّرَ لِلْمُطَهَّرِ وَ الْمُطَهَّرَةِ النَّقِيّةِ

كَبُكأِ مُعْوِلَةٍ (533) أتَتْ يَوْما لِواحِدِهَا الْمَنِيَّةُ

راوى گفت: پس ديدم اشكهاى جعفر بن محمّدعليه‌السلام را كه جارى شد بر صورت آن حضرت و بلند شد صرخه و گريه از خانه آن جناب تا آنكه امر كرد حضرت، سيّد را به امساك از خواندن (534).

مؤ لف گويد: در سابق به شرح رفت كه هارون مكفوف تا مصرع اوّل اين مرثيه را براى حضرت صادقعليه‌السلام خواند، آن حضرت چندان گريست كه ابو هارون ساكت شد، حضرت امر فرمود او را كه بخوان و تمام كن اشعار را.

وَما اَلْطَف مَرثِيَة الوِصال الشّيرازى رحمه اللّه فى هذَا المَقام:

شعر:

لباس كهنه بپوشيد زير پيرهنش

كه تا برون نكند خصم بدمنش زتنش

لباس كهنه چه حاجت كه زير سُمّ ستور

تنى نماندكه پوشند جامه يا كفنش

نه جسم يوسُفِ زهرا چنان لگد كوب است

كزو توان به پدر بُرد بوى پيرهنش

هذِهِ الْمرثيةُ لِلْمرحوم المغفور السيّد جعفر الحلّى رحمه اللّه وَقَدِ انْتَخَبْتُها: