منتهی الآمال جلد ۲

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 38251
دانلود: 2951


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38251 / دانلود: 2951
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 2

نویسنده:
فارسی

باب دهم: در تاريخ امام ضامن زبده اصفيا و پناه غربا مولانا ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثنأ

و در آن چند فصل دارد:

فصل اول: در ولادت و اسم و لقب و كنيت حضرت رضاعليها‌السلام است

بدان كه در تاريخ ولادت آن جناب اختلاف است و اشهر آن است كه در يازدهم ذى القعده سنه صد و چهل و هشت در مدينه منوره متولد شده و بعضى يازدهم ذى الحجة سنه صد و پنجاه و سه گفته اند كه بعد از وفات حضرت صادقعليها‌السلام بوده كه پنج سال، و موافق روايت اول كه اشهر است ولادت آن حضرت بعد از وفات حضرت صادقعليها‌السلام بوده به ايام قليلى و حضرت صادقعليها‌السلام آروز داشت كه آن جناب را درك كند چه آنكنه از حضرت موسى بن جعفرعليها‌السلام روايت شده كه مى فرمود شنيدم از پدرم جعفر بن محمدعليها‌السلام كه مكرر به من مى فرمود كه عالم آل محمّدعليهم‌السلام در صلب تو است و كاشكى من او را درك مى كردم پس به درستى او همنام اميرالمؤ منين علىعليها‌السلام است. (١)

شيخ صدوق روايت كرده از يزيد بن سليط كه گفت: ملاقات كردم حضرت صادقعليها‌السلام را در راه مكه و ما جماعتى بوديم، گفتم به او پدر و مادرم فداى تو باد! شما امامان پاكيد و مرگ چيزى است كه هيچ كس را از آن گريزى نيست پس با من چيزى بگو تا برسانم به واپس ماندگان خود، حضرت فرمود: آرى اينها فرزندان من اند و اين بزرگ ايشان است و اشاره كرد به پسرش موسىعليها‌السلام و در او است علم و حلم و فهم و جود و معرفت به آنچه محتاجند مردم به آن در آنچه اختلاف مى كنند در امر دين خود، و در او است خلق و حسن جوار، و او درى است از درهاى خداوند متعال و در او صفتى است بهتر از اينها، پس گفتم: پدر و مادرم فداى تو باد! آن صفت چيست؟ فرمود: بيرون مى آورد خداى عز و جل از او دادرس ‍ و فريادرس اين امت را و نور و فهم و حكم اين امت را، بهتر زاييده شده و بهتر نور رسيده، محفوظ مى دارد به او خداى تعالى خونها را و اصلاح مى كند به او ميان مردم نزاعها و انضمام مى دهد به او پراكنده را و التيام مى دهد به او شكسته را و مى پوشاند به او برهنه را و سير مى كند به او گرسنه را و ايمن مى سازد به او ترسان را و فرود مى آورد به او باران را و مطيع و فرمانبردار او شوند بندگان، بهترين مردم باشد در هر حال، چه در حال كهولت و ميان سالگى و چه در حال كودكى و جوانى، سيادت پيدا مى كند به سبب او عشيره او پيش از رسيدنش به بلوغ، سخن او حكمت است و خاموشى او علم است، بيان مى كند براى مردم آنچه را كه اختلاف است در آن. الخ. (٢)

علامه مجلسى رحمه اللّه در(جلأالعيون)در احوال حضرت امام رضاعليها‌السلام فرموده: اسم شريف آن حضرت على و كنيت آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين القاب آن حضرت، رضا است، و صابر و فاضل و رضى و وفى و قرة اعين المؤ منين و غيظ الملحدين نيز مى گفتند. (٣)

ابن بابويه به سند حسن از بزنطى روايت كرده است كه به خدمت امام محمّد تقىعليها‌السلام عرض كردم كه گروهى از مخالفان شما گمان مى كنند كه والد بزرگوار شما را مأمون ملقب به رضا گردانيد در وقتى كه آن حضرت را براى ولايت عهد خود اختيار كرد؟ حضرت فرمود: به خدا سوگند كه دروغ مى گويند بلكه حق تعالى او را به رضا مسمى گردانيد براى آنكه پسنديده خدا بود در آسمان و رسول خدا و ائمه هدىعليهم‌السلام در زمين از او خشنود بودند و او را براى امامت پسنديدند، گفتم: آيا همه پدران گذشته تو پسنديده خدا و رسول و ائمهعليهم‌السلام نبودند؟ گفت: بلى، گفتم: پس به چه سبب او را در ميان ايشان به اين لقب گرامى مخصوص گردانيدند؟ گفت: براى آنكه مخالفان و دشمنان او را پسنديدند و از او راضى بودند چنانچه موافقان و دوستان از او خشنود بودند، و اتفاق دوست و دشمن بر خشنودى از او مخصوص آن حضرت بود پس به اين سبب او را به اين اسم مخصوص گردانيدند. (٤)

و ايضا به سند معتبر از سليمان بن حفص روايت كرده است كه حضرت امام موسىعليها‌السلام پيوسته فرزند پسنديده خود را رضا مى ناميد و مى فرمود كه بخوانيد فرزند مرا رضا و گفتم به فرزند خود رضا، و چون با آن حضرت خطاب مى كرد آن حضرت را ابوالحسن مى ناميد، پدر آن حضرت موسى بن جعفرعليها‌السلام بود و مادر آن حضرت ام ولدى بود كه او را تكتم و نجمه و اروى و سكن و سمانه و ام البنين مى ناميدند، و بعضى خيزران و صقر و شقرأ نيز گفته اند. (٥)

و ابن بابويه به سند معتبر از على بن ميثم روايت كرده است كه حميده مادر امام موسىعليها‌السلام كه از جمله اشراف و بزرگان عجم بود، كنيزى خريد و او را به تكتم مسمى گردانيد، و آن جاريه سعادتمند بهترين زنان بود در عقل و دين و حيا و خاتون خود حميده را بسيار تعظيم مى نمود، و از روزى كه او را خريد هرگز نزد او نمى نشست براى تعظيم و اجلال او، پس حميده روزى با حضرت امام موسىعليها‌السلام گفت: اى فرزند گرامى! تكتم جاريه اى است كه من از او بهتر نديده ام در زيركى و محاسن اخلاق، و مى دانم هر نسلى كه از او به وجود آيد پاكيزه و مهطره خواهد بود، و او را به تو مى بخشم و از تو التماس مى كنم كه رعايت حرمت او بنمايى. چون حضرت امام رضاعليها‌السلام از او به وجود آمد او را به طاهره مسمى گردانيد. و حضرت امام رضاعليها‌السلام شير بسيار مى آشاميد، روزى طاهره گفت كه مرضعه ديگر به هم رسانند كه مرا يارى كند، گفتند، مگر شير تو كمى مى كند، گفت: دروغ نمى توانم گفت، به خدا سوگند كه شير من كم نيست و لكن نوافل و اورادى كه پيشتر مى دانستم به آنها عادت كرده بودم به سبب شير دادن كم شده است و به اين سبب معاون مى خواهم كه اوراد خود را ترك ننمايم. (٦)

و به سند معتبر ديگر روايت كرده است كه چون حميده، نجمه مادر امام رضاعليها‌السلام را خريد شبى حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در خواب ديد و آن حضرت به او گفت كه اى حميده! نجمه را به فرزند خود موسى تمليك نما كه از او فرزندى به هم خواهد رسيد كه بهترين اهل زمين باشد و به اين سبب حميده، نجمه را به آن حضرت بخشيد و او باكره بود. (٧) و ايضا به سند معتبر از هشام روايت كرده است كه گفت: روزى حضرت امام موسىعليها‌السلام از من پرسيد كه آيا خبر دارى كه كسى از برده فروشان مغرب آمده باشد؟ گفتم: نه، حضرت فرمود كه بلكه آمده است بيا تا برويم به نزد او، پس حضرت سوار شد و من در خدمت آن حضرت سوار شدم چون به محل معهود رسيديم ديديم كه مردى از تجار مغرب آمده است و كنيزان و غلامان بسيار آورده است، حضرت فرمود كه كنيزان خود را بر ما عرضه كن، او نه كنيز بيرون آورد و هر يك را حضرت فرمود كه دارى و بايد كه بياورى! گفت: به خدا سوگند كه ندارم مگر يك جاريه بيمار، حضرت فرمود كه او را بياور چون او مضايقه كرد حضرت مراجعه كرده روز ديگر مرا به نزد او فرستاد و فرمود كه به هر قيمت كه بگويد آن جاريه بيمار را براى من خريدارى كن و به نزد من آور، چون رفتم و آن كنيزك را طلب كردم قيمت بسيارى براى او گفت، گفتم من به اين قيمت خريدم، گفت من نيز فروختم و ليكن خبر ده كه آن مرد كى بود كه ديروز با تو همراه بود؟ گفتم: مردى است از بنى هاشم گفت: از كدام سلسله بنى هاشم؟ گفتم: بيش از اين نمى دانم، گفت: بدان كه من اين كنيزك را از اقصاى بلاد مغرب خريدم، روزى زنى از اهل كتاب كه اين كنيز را با من ديد پرسيد كه اين را از كجا آورده اى؟ گفتم: اين را براى خود خريده ام، گفتم: سزاوار نيست كه اين كنيز نزد مانند تو كسى باشد و مى بايد كه اين كنيز نزد بهترين اهل زمين باشد و چون به تصرف او درآيد بعد از اندك زمانى پسرى از او به وجود آيد كه اهل مشرق و مغرب او را اطاعت كنند، پس بعد از اندك وقتى حضرت امام رضاعليها‌السلام از او به وجود آمد. (٨)

و در(درّالنظيم و (اثبات الوصيه)است كه حضرت امام موسىعليها‌السلام فرمود به جماعتى از اصحابش وقتى كه تكتم را خريد به خدا قسم كه من نخريدم اين جاريه را مگر به امر خدا و وحى خدا، سؤال كردند از آن حضرت از آن، فرمود: در بينى كه من خواب بودم آمد به نزد من جدم و پدرمعليهما‌السلام و با ايشان بود شقّه اى از حرير پس آن پارچه حرير را باز كردند پس آن پيراهنى بود و در آن، صورت اين جاريه بود، پس جد و پدرم به من فرمودند كه اى موسى! هر آينه خواهد شد از براى تو از اين جاريه بهترين اهل زمين بعد از تو و امر كردند مرا كه هر وقت آن مولود مسعود به دنيا آمد او را(على)نام گذارم و گفتند زود است كه خداوند عالم ظاهر كند به او عدل و رأفت و رحمت را پس ‍ خوشا به حال كسى كه او را تصديق كند و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و انكار او نمايد. (٩)

شيخ صدوق به سند معتبر از نجمه مادر آن سرور روايت كرده است كه گفت: چون حامله شدم به فررند بزرگوار خود به هيچ وجه ثقل و حمل در خود احساس نمى كردم و چون به خواب مى رفتم صداى تسبيح و تهليل و تمجيد حق تعالى از شكم خود مى شنيدم و خائف و ترسان مى شدم و چون بيدار مى شدم صدايى نمى شنيدم. و چون آن فرزند سعادتمند از من متولد شد دستهاى خود را بر زمين گذاشت و سر مطهر خود را به سوى آسمان بلند كرد و لبهاى مباركش حركت مى كرد و سخنى مى گفت كه من نمى فهميدم، در آن ساعت حضرت امام موسىعليها‌السلام به نزد من آمد و فرمود كه گوارا باد ترا اى نجمه كرامت پروردگار تو! پس آن فرزند سعادتمند را در جامه سفيدى پيچيده و به آن حضرت دادم، حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات طلبيد و كامش را به آن آب برداشت پس به دست من داد و فرمود كه بگير اين را كه اين بقيه خدا است در زمين و حجت خدا است بعد از من. (١٠)

و ابن بابويه به سند معتبر از محمّد بن زياد روايت كرده است كه گفت از حضرت امام موسىعليها‌السلام شنيدم در روزى كه حضرت امام رضاعليها‌السلام متولد شد مى فرمود كه اين فرزند من ختنه كرده و پاك و پاكيزه متولد شد و جميع ائمه چنين متولد مى شوند و ليكن ما تيغى بر موضع ختنه ايشان مى گردانيم از براى متابعت سنت. (١١) نقش خاتم آن حضرت(ماشأ اللّهُ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ)؛ و به روايتى ديگر حسبى اللّه بوده.

فقير گويد: كه اين دو روايت منافات با هم ندارند، زيرا كه آن حضرت را دو انگشتر بوده يكى از خودش و ديگرى از پدرش به وى رسيده بود چنانچه شيخ كلينى روايت كرده از موسى بن عبدالرحمن كه گفت: سؤ ال كردم از حضرت ابوالحسن الرضاعليها‌السلام از نقش انگشترش و انگشتر پدرش، فرمود: نقش انگشتر من(ماشأ اللّهُ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ) است و نقش انگشتر پدرم حسبى اللّه است، و اين انگشتر همان است كه من در انگشتم مى كنم. (١٢)