منتهی الآمال جلد ۲

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 38252
دانلود: 2951


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38252 / دانلود: 2951
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 2

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم: در ذكر پاره اى از كلمات شريفه و مواعظ بليغه حضرت امام محمّد تقىعليها‌السلام است

(اوّل قالَعليها‌السلام : الثِّقةُ باللّهِ تعالى ثمنٌ لِكُلِّ غالٍ وَ سُلَّمٌ اِلى كُلِّ عالٍ؛ (٤٦) )يعنى حضرت جوادعليها‌السلام فرمود كه اعتماد به خداوند تعالى بهأ هر چيز گران است و به سوى هر چيز بلندى نردبان است.

دوّم (قالَعليها‌السلام : عِزُّ الْمُؤْمِن من غِناهُ عَنِ النّاسِ). (٤٧)

فرمود: عزت مؤ من در بى نيازى او است از مردم.

و لنعم ما قيل:

دوقرص نان اگر از گندم است يا از جو

دو تاى جامه گر از كهنه است يا از نو

چهار گوشه ديوار خود به خاطر جمع

كه كس نگويد از اين جاى خيز و آنجا رو

هزار بار نكوتر به نزد دانايان

ز فر مملكت كيقباد و كيخسرو

سوّم (قالَعليها‌السلام : لاتَكُنْ وَلِىَّ اللّهِ فِى الْعَلانِيةِ وَ عَدّوّا لَهُ فِى السِّرِ). (٤٨)

فرمود: مباش ولى خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهان.

فقير گويد: كه اين كلمه شريفه شبيه است به فرمايش جدش اميرالمؤ منينعليها‌السلام كه فرموده: (لاتَسُبَّنَّ اِبْليسَ فِى الْعَلانِيَةِ وَ اَنْتَ صَديقُهُ فى السِّرِّ).

چهارم قالَعليها‌السلام : (منِ اسْتَفادَ اَخا فىِ اللّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَيْتا فِى الْجَنَّةِ. (٤٩) )

استفاده به معنى فايده گرفتن و فائده خواستن و فائده دادن است، يعنى هركه استفاده كند برادرى را به جهت خداوند تعالى همانا استفاده كرده خانه اى در بهشت.

پنجم قالَعليها‌السلام :(كَيْفَ يَضيعُ مِنَ اللّه تَعالى كافِلُهُ وَ كَيْفَ يَنْجُوَ مِنَ اللّه تعالى طالِبُهُ وَ مَنِ انْقَطَعَ اِلى غَيْرِ اللّهِ وَ كَلَهُ اللّهُ اِلَيْهِ وَ مَنْ عَمِلَ عَلى غَيْرِ عِلْمِ اَفْسِدِ اَكْثَرَ مَمّا يُصْلِحُ)؛ (٥٠)

يعنى فرمود چگونه ضايع و تلف مى شود كسى كه خداوند تعالى قبول كننده و پذيرنده تعهد او است و چگونه نجات مى يابد كسى كه خداوند در طلب او است و كسى كه خود را از خدا بريد و به ديگر، چسبانيد خداوند آن را به آن ديگرى واگذارد و كسى كه عمل كرد از غير علم، فاسد و تباه كرده بيشتر از آنچه اصلاح كرده است.

ششم قالَعليها‌السلام : (اِياكَ وَ مصاحَبَةَ الشّريرِ فَاِنَّهُ كَالسَّيْفِ الْمَسْلُولِ يحسنُ منْظَرُهُ وَ يَقْبَحُ آثارُهُ)؛ (٥١) فرمود: بپرهيز از رفاقت با آدم بد به درستى كه او به شمشير كشيده مى ماند منظرش نيكو است و آثارش زشت است.

هفتم قالَعليها‌السلام : (كفى بالْمرْءِ خيانةً اَنْ يكونَ اَمينا لِلْخَوَنَهِ)؛ (٥٢)

فرمود: بس است در دغلى و ناراستى مرد آنكه امين خيانتكاران باشد.

هشتم روايت شده كه شخصى به آن حضرت عرض كرد: مرا وصيت فرما، فرمود: قبول مى كنى؟ عرض كرد: آرى! فرمود: فقر را بالين خود گردان و دست به گردن فقر درآور و ترك كن شهوات را و مخالفت كن با هوى و خواهش دل و بدان كه تو هميشه در مرئى و منظر حق تعالى مى باشى پس ببين خود را چگونه مى باشى. (٥٣)

نهم قالَعليها‌السلام : (المُؤْمِنُ يَحْتاجَ اِلى ثَلاثِ خَصالٍ: تَوْفيقٍ مِنَ اللّه، وَ واعِظَةٍ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُولٍ مِمَّنْ يَنْصَحُهُ)؛ فرمود: مؤ من محتاج است به سه خصلت: توفيق از حق تعالى، و واعظى از نفس خود كه پيوسته او را موعظه كند، و قبول كند از آنكه او را نصيحت كند.

دهم فرمود دشمنى مكن با احدى تا آنكه بشناسى آنچه مابين او و بين خداوند تعالى است پس اگر نيكوكار و محسن است واگذار و تسليم نخواهد كرد او را به سوى تو و اگر بدكار است همان دانسن تو اين را، كافى است ترا، پس دشمنى مكن با او، يعنى همان پاداش و عوض كه به مقابل بدى او از حق تعالى به او مى رسد ترا بس است براى دشمنى با او. (٥٤)

يازدهم قالَعليها‌السلام : (اَلْقَصْدُ اِلَى اللّه تَعالى بِالْقُلُوبِ اَبْلَغُ مِنْ اِتْعابِ الْجَوارِحِ بِالاَعْمالِ)؛ (٥٥)

فرمود آن حضرت: آهنگ نمودن به سوى حق تعال به دلها رساننده تر است از به رنج درآوردن اعضا و جوارج را به اعمال.

مؤ لف گويد: كه روايات در باب قلت و مراعات آن بسيار است. از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منقول است كه در آدمى پاره گوشتى است كه هرگاه آن سالم و صحيح باشد ساير بدن نيز صحيح است، و هرگاه آن بيمار و فاسد باشد ساير بدن بيمار و فاسد است و آن دل آدمى است. (٥٦) و هم روايت است كه هرگاه دل پاكيزه است تمام بدن پاكيزه است و هرگاه دل خبيث است تمام بدن هم خبيث است. (٥٧) و حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام به حضرت امام حسنعليها‌السلام وصيت فرمود كه از جمله بلاها فاقه و فقر است و از آن بدتر بيمارى بدن است و از آن بدتر بيمارى دل است و از جمله نعمتها وسعت در مال است و از آن بهتر صحت بدن است و از آن بهتر پرهيزكارى دل است. (٥٨) و از حضرت امام محمد باقرعليها‌السلام منقول است كه دلها بر سه قسم اند: يكى (دل سرنگون) است كه هيچ چيزى در آن جا نمى كند و آن دل كافر است، و يك دل آن است كه (خير و شر) هر دو در آن درمى آيد و هر يك كه قويتر است بر آن غالب مى شود و يك دل هست كه(گشاده)است و در آن چراغى از انوار الهى است كه پيوسته نور مى دهد و تا قيامت نورش برطرف نمى شود و آن دل مؤ من است. (٥٩)

از حضرت صادقعليها‌السلام روايت شده كه فرمود: منزلت قلب به جسد، منزلت امام است به مردم. (٦٠) و روايت شده كه وقتى حضرت موسى بن عمرانعليها‌السلام اصحاب خود را موعظه مى فرمود و در بين موعظه شخصى برخاست و پيراهن خود را چاك زد از حق تعالى وحى رسيد به موسى كه اى موسى بگو كه پيراهن چاك مكن بلكه دل خود را براى من چاك زن. (٦١)

(وَ لَقَدْ اَجادَ الْحَكيمُ السَّنائى):

دل آن كس كه گشت بر تن شاه

بود آسوده ملك از او و سپاه

بد بود تن چه دل تباه بود

ظلم لشكر ز ضعف شاه بود

اين چنين پرخلل دلى كه ترا است

دد و ديوند باتو ز اين دل راست

پاره گوشت نام دل كردى

دل تحقيق را بحل كردى

اين كه دل نام كرده اى به مجاز

روبه پيش سگان كوى انداز

از تن و نفس و عقل و جان بگذر

در ره او دلى به دست آور

آنچنان دل كه وقت پيچاپيچ

اندر او جز خدا نيابى هيچ

دل يكى منظرى است ربانى

خانه ديو را چه دل خوانى

از در نفس تا به كعبه دل

عاشقان را هزار و يك منزل

دوازدهم قالَعليها‌السلام : (مَنْ اَطاعَ هَواهُ اَعْطى عَدُّوِّهُ مُناهُ). (٦٢)

فرمود آن حضرت كه هر كه اطاعت كند هوى و خواهش دل خود را عطا كرده به دشمن خود آرزويش را.

سيزدهم شيخ صدوق روايت كرده از جناب عبدالعظيم بن عبداللّه حسنى رحمه اللّه كه گفت: گفتم به حضرت امام محمد تقىعليها‌السلام اى پسر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، حديث كن مرا به حديثى كه از پدران بزرگوارانت نقل شده باشد، فرمود:

(حدَّثنى اَبى عَنْ جَدّى عَنْ آبائِهِعليهم‌السلام قالَ: قالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَعليها‌السلام لايَزالُ النّاسُ بِخَيْرٍ ما تَفاوَتُوا فَاِذا اسْتَوَوْا هَلَكُوا)؛ يعنى حديث كرد مرا پدرم از جدم از پدرانشعليهم‌السلام كه اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه فرموده پيوسته مردم به خير و خوبى هستند مادامى كه تفاوت داشته باشند، پس هرگاه مساوى شدند هلاك شدند، گفتم: زيادتر بگو يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باز حضرت از پدران خود از اميرالمؤ منينعليها‌السلام نقل كرد كه فرمود: وَ لَوْ تَكاشَفْتُمْ ما تدافنتمْ؛ اگر آشكار شود عيب هر يك از شماها بر ديگر همديگر را دفن نخواهيد كرد. گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . باز نقل كرد از حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام كه فرمود: (اِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِطَلاقَةِ الْوَجْهِ وَ حُسْنِ اللِّقأ)؛

به درستى كه اموال شما گنجايش مردم را ندارند بدهيد ايشان را به گشاده رويى و خوش برخوردارى. همانا شنيدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه مى فرمود: (اِنَّكُمْ لَنْ تَسَعُوا النّاسَ بِاَمْوالِكُمْ فَسَعُوهُمْ بِاَخْلاقِكُمْ).

جناب عبدالعظيم گفت: گفتم به حضرت جوادعليها‌السلام كه زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود: اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(منْ عتبَ علَى الزَّمانِ طالَتْ معتبتهُ): هركه خشم گيرد بر زمان طول خواهد كشيد خشم او، يعنى ناملايمات زمانه يكى دو تا نيست كه خشم آدم زود بر طرف شود بلكه آن بسيار و متجاوز از حد است لاجرم خشم بر او طولانى خواهد شد.

فقير گويد: كه به همين معنى است فرمايش آن حضرت نيز(اَغْضِ عَلَى الْقَذى وَ اِلاّ لَنْ ترْضَ اَبدا)؛ يعنى چشم بپوش بر خار كنايه از آنكه از مكاره و رنج و بلاى دنيا و ناملايمات از دوستان بى وفا چشم بپوش و تحمل آن كس و اگر نه خشنود نشودى هرگز و هميشه به حالت خشم و تلخى زندگى كنى؛ چه آنكه طبيعت دنيا مشوب است به مكاره. جناب عبدالعظيم گفت: گفتم زيادتر بفرما. فرمود كه حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(مُجالِسَةُ اْلاَشْرارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنَّ بِاْلاَخْيارِ).

مجالست و همنشينى با اشرار و مردمان بد، سبب بدگمانى شود به اخيار و مردمان خوب. گفتم: زيادتر بفرما. فرمود كه اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(بِئْسَ الزّادَ اِلى الْمعادِ الْعدْوانُ علَى الْعبادِ). بد توشه اى است براى سفر قيامت ستم كردن بر بندگان خداى.

فقير گويد: كه نيز از كلمات آن حضرت است(اَلْبَغْىُ آخِرُ مُدَّةِ الْمُلُوكِ)، و شايسته است كه من اين چند شعر را در ذيل اين كلمه شريفه از حكيم فردوسى نقل نمايم:

به رستم چنين گفت دستان كه كم (٦٣)

كن اى پور بر زيردستان ستم

اگر چه ترا زيردستان بسى است

فلك رادر اين زيردستان بسى است

مكن تا توانى دل خلق ريش

وگر مى كنى مى كنى بيخ خويش

مكن تا توانى ستم بر كسى

ستمگر به گيتى نماند بسى (٦٤)

گفت: گفتم زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود: كه حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرموده(قيمَةُ كُلِّ امْرِى ءٍ ما يُحْسِنُهُ)؛ قيمت هر مردى و مرتبه هر شخصى همان چيزى است كه نيكو مى دارد آن را از هنر و علم و عرفان. هر تحريص و ترغيب بر كسب كمالات نفسانيه و صناعات و نحو آن است.

خليل بن احمد گفته كه بهتر كلمه اى كه ترغيب كند آدمى را به سوى طلب علم و معرفت قول حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام است كه فرموده قدر هر مردى همان چيزى است كه نيكو مى دارد او را.

جناب عبدالعظيم گفت: گفتم زيادتر بفرما يابن رسول اللّه. فرمود: اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود: (اَلْمَرءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ).

مردپنهان است درزير زبان خويشتن

قيمتوقدرش ندانى تانيايد درسخن

و از اينجا است كه نيز فرموده:

(تَكَلَّموا تُعْرَفُوا)؛ تكلم كنيد تا شناخته شويد.

چو در بسته باشد چه داند كسى

كه گوهر فروش است يا پيله ور

گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّه. فرمود: حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(ما هَلَكَ امْرُءٌ عَرَفَ قَدْرَهُ)؛ هلاك نشد مردى كه شناخت قدر خود را. گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود كه اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(اَلتَّدْبيرُ قَبْلَ الْعَمَلِ يُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَمِ)؛ يعنى تدبير خويش از عمل و اقدام در امرى ايمن خواهد ساخت ترا از پشيمانى آن.

ندانسته در كار تندى مكن

بينديش و بنگر ز سر تا به بن

فقير گويد: كه در فصل مواعظ حضرت صادقعليها‌السلام قريب به همين نقل شده و ما اين دو شعر را از نظامى كه مناسب با اين كلمه شريفه است نيز نقل كرديم.

در سر كارى كه درآيى نخست

رخنه بيرون شدنش كن درست

تا نكنى جاى قدم استوار

پاى منه در طلب هيچ كار

گفت: گفتم زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود: حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:(مَنْ وَثِقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ)؛ هر كه اعتماد كند بر زمان بر زمين افكنده خواهد شد.

گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود: حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمود:

خاطر بنفسه من استغنى برايه در خطر افكند خود را كسى كه بى نياز شده به رأى خودش، يعنى در مهمات تكيه بر رأى و دانش خود نموده و ترك كرده مشورت كردن با دانايان را، عرض كردم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم. فرمود كه حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرموده: (قلَّةٌ الْعيالِ اِحدى الْيسارَينِ)؛ كمى اهل و عيال يكى از دو توانگرى است در مال، زيرا كه هر كه را اندك باشد عيال او عيشش آسانتر باشد و معيشتش اوسع، همچنان كه در كثرت مال حال بر اين منوال است. گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود كه اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرموده: (مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَكَ)؛ هركه داخل شد بر او عجب و خودپسندى هلاك شد. گفتم: زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود كه اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرموده: منْ اَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة؛ كسى كه يقين كند كه عوض آنچه مى دهد جايش مى آيد جوانمردى خواهد كرد در عطا كردن، زيرا كه مى داند بدل اين عطا به او مى رسد.

فقير گويد: كه به همين مطلب اشاره كرده بعض شعرأ در مدح حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام كه گفته:

جادَ بِالْقُرْصِ وَ الطُّوى ملاُجَنْبَيْهِ

وَ عافَ الطَّعامَ وَ هُوَ سَغُوبٌ

فَاَعادَ الْقُرْصَ الْمُنيرَ عَلَيْهِ الْقُرْصُ

وَ الْمُقْرِصُ الْكُرامُ (٦٥) كُسُوبٌ

نقل است كه جناب اميرالمؤ منينعليها‌السلام سقايت نخلى فرمود در عوض يك مد از جو پس آن را برايش دستاس كردند و نان پختند چون خواست بر آن افطار فرمايد سائلى بر در خانه اش آمد آن حضرت نانش را به سائل داد و شب گرسنه خوابيد شاعر گفته كه حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام بخشش كرد قرص نان خود را در حالى كه از گرسنگى پهلوى نازنينش پر بود و كراهت داشت از خوردن طعام به ملاحظه سائل با آنكه گرسنه بود، پس چون قرص نان به سائل داد در عوض قرص ‍ خورشيد برايش به آسمان برگشت، و قرض دهنده كريم كسب كننده و نفع به دست آورنده است.

جناب عبدالعظيم گفت: گفتم زيادتر بفرما يابن رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . فرمود: حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرموده: (مَنْ رَضِىَ بِالْعافِيَةِ مِمَّنْ دوِنَهُ رُزِقَ السَّلامَةُ مِمَّنْ فَوْقَهُ).

كسى كه راضى و خشنود شد به عافيت و سلامت از كسانى كه پايين تر از او است روزى او خواهد شد سلامتى از كسانى كه بالاتر از او است. اين وقت جناب عبدالعظيم گفت: گفتم به حضرت جوادعليها‌السلام بس است آنچه فرمودى مرا. (٦٦)

مؤلف گويد: كه اين روايت مشتمل است بر شانزده كلمه از كلمات شريفه حضرت اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه كه حضرت جوادعليها‌السلام هر كدام را از پدران بزرگواران خودعليهم‌السلام از آن حضرت نقل فرموده، اينك من نيز اقتدا به حضرت جوادعليها‌السلام نموده دوازده كلمه از كلمات آن حضرت كه در نهج البلاغه است نقل مى كنم كه مجموع آنها با آن دوازده كلماتى كه از خود حضرت جوادعليها‌السلام نقل شده چهل كلمه شود كه هركس آنها را حفظ كند شامل شود او را حديث شريف:

(مَنْ حَفِظَ مِنْ شيعتِنا اَرْبَعينَ حَديثا بَعَثَهُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عالِما فَقيها وَ لَمْ يُعْذِّبْهُ). (٦٧)

١ -(قالَ اميرالمؤ منينعليها‌السلام : اذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ) (٦٨) فرمود حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام : چون تمام و كامل شد عقل آدمى، كم شد كلام او. (٦٩)

٢ (قالَ اميرالمؤ منينعليها‌السلام : اَكبَرُ الْعَيْبَ اَنْ تَعيبَ مافيكَ مِثْلُهُ): بزرگتر عيب تو آن است كه عيب كنى مردم را در چيزى كه مثل آن در تو باشد. پس ‍ احمق آن كسى است كه خود به هزار عيب آلوده و سرتاپاى او را معصيت فروگرفته چشم از عيوب خود پوشيده و زبان به عيب مردم گشوده.

همه حمال عيب خويشتند

طعنه بر عيب ديگران چه زنند

و آن جنابعليها‌السلام در يكى از كلمات خود چنين مردمانى را كه جستجوى عيب مردم مى كنند و آن را نقل مى نمايند و از خوبى ايشان نقل نمى كنند تشبيه فرموده به مگس كه جستجوى جاهاى فاسد و كثيف بدن آدمى را مى كنند و بر روى آن مى نشينند و جاهاى صحيح بدن را كارى ندارند. (٧٠)

٣ قالَعليها‌السلام : (رَأىُ الشَّيْخِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلامِ؛ (٧١) )

يعنى انديشه پير كهن سال دوست تر است نزد من از جلادت و مردانگى نوجوان. شايد نكته اش آن باشد كه رأى پير صاحب تدبير صادر مى شود از روى عقل و تجربه و آن سبب اصلاح فتنه بلكه موجب اطفأ بسيارى از فتنه هاى است به خلاف جلادت نوجوان كه غالبا مبنى است بر تهور و القأ نفس در مهلكه و كارهاى ناآزموده كه غالبا سبب اشتغال نار حرب و هلا جمعى شود.

و لهذا ابوالطيب گفته:

اَلرَّاْىُ قَبْلَ شجاعَةِ الشَّجْعانِ

هُوَ اَوَّلُ وَ هِىَ الْمَحلُّ الثّانى

فَاِذا هُما اجْتَمَعا لِنَفْسٍ حُرَّةٍ

بَلَغَتْ مِنَ الْعلْيأ كُلَّ مَكانٍ

٤ (قالَعليها‌السلام : فَوْتُ الْحاجَةِ اَهْوَنُ مِنْ طَلَبِها اِلى غَيْرِ اَهْلِها)؛ (٧٢) فرمود: فوت شدن حاجت آسانتر است از طلب نمودن حاجت از غير اهلش. (٧٣)

(وَ لَقَدْ اَجادَ مِنْ قال):

اُقْسِمُ بِاللّهِ لَمَصُّ النَّوى

وَ شُرْبُ مأ الْقَلَبِ الْمالِحَةِ

اَحْسَنُ بِالاِنْسانِ مِنْ ذِلَّةٍ

وَ مِنْ سُؤ الِ الاَوْجُهِ الْكالِحَةِ

فَاسْتَغْنِ بِاللّهِ تَكُنْ ذَا الْغِنى

مُغْتَبِطا بِالصَّفْقَةِ الرّابِحَةِ

طُوبى لِمَنْ يُصْبِحُ ميزاتُهُ

يَوْمَ يُلاقى رَبَّهُ راجِحَةٌ

٥ (قالَعليها‌السلام : اَلقَناعَةُ مالٌ لاينْفَد)؛ (٧٤) قناعت كه مساهله در اسباب معاش باشد مالى است كه فانى نمى شود و گنجى است كه تمام نمى شود. فقير گويد: كه بيايد در فصل معجزات حضرت هادىعليها‌السلام كلامى در قناعت.

٦ (قالَعليها‌السلام : كفاكَ اَدَبا لِنفْسِكَ اجْتِنابُ ما تَكْرَهُهُ لِغَيْرِكَ)؛ (٧٥)

بس است ترا از براى ادب كردن نفس خود دورى كردن از آنچه مكروه مى شمرى از غير خودت. پس هركه طالب باشد سعادت نفس و تهذيب اخلاق را بايد ديگران را آيينه عيوب خود قرار دهد و آنچه از ايشان سر زند تأمل در حسن و قبح آن كند و به قبح هرچه برخورد بداند كه چون اين عمل از خود او سر زند قبيح است و به حسن هرچه برخورد بداند كه اين عمل از او نيز حسن است، پس در ازاله قبايح خود بكوشد و در تحصيل اخلاق حسنه، سعى بليغ نمايد.

٧ (قالَعليها‌السلام : كَمْ مِنْ اَكْلَهٍ مَنَعَتْ اَكَلاتٍ)؛ (٧٦) بسا يكبار خوردنى يا خوردن يك لقمه كه مانع شد از خوردنهاى بسيار.

و فى معنى كلامهعليها‌السلام : (كمْ مِنْ شَهْوَةٍ ساعَةٍ اَوْرَثَتْ حُزْنا طَويلا)؛ (٧٧)

يعنى بسا شهوت يك ساعت كه سبب حزنهاى طولانى شود. و حريرى در(مقامات)از كلام حضرت اخذ كرده قول خود را: (يا رَبُّ اَكلَةٍ هاضتِ الا كلَ وَ منعته مَآكِل). (٧٨)

٨ قالعليها‌السلام : (كُنْ فى الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبونِ لاظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لاضَرْعٌ فَيُحْلَبَ). (٧٩)

باش در زمان فتنه مانند شتر بچه اى كه داخل در سن سه سالگى شده باشد كه نه پشتى است او را كه به سوارى آن كوشند و نه پستانى كه از آن شير دوشند. حاصل آنكه در فتنه داخل مشو و به قوت بازو و مال در آن همراهى مكن و چنان باش كه از تو انتفاعى نبرند چه بسا شود كه خونها ريخته شود و مالها غارت شود و عرضها به باد رود و تو در آن شريك شوى و خسران دنيا و آخرت برى.

٩ قالعليها‌السلام :(ما عَال مَنِ اقْتَصَدَ)؛ (٨٠) فقير و درويش ‍ نگشت كسى كه در مخارج خود ميانه روى كرد.

١٠ قالعليها‌السلام :(ما قالَ النّاسُ لِشَى ءٍ طوُبى لَهُ اِلاّ وَ قَدْ خَبَأ لَهُ الدَّهْرَ يَوْمَ سَوْءَ)؛ (٨١)

نگفتند مردمان براى چيزى اين كلمه را كه خوشا به حال او مگر آنكه پنهان كرد روزگار غدار از براى او روز بدى.

خويشتن آراى مشو در بهار

تا نكند در تو طمع روزگار

١١ -(قالَعليها‌السلام : مَنْ تَذَكَّرَ بَعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَّدَ)؛ (٨٢)

كسى كه ياد كند دورى سفر خود را استعداد و تهيه آن راه دور خود را بيند. پس ‍ اشخاصى كه در تهيه توشه و زاد و آخرت نيستند جهتش غفلت آنها است از آن سراى، پس آماده سفر خود باش و به غفلت مگذران و خود را خطاب كن و بگو:

خاك من و تو است كه باد بهار

مى بردش سوى يمين و شمال

عمر بافسوس برفت آنچه رفت

ديگرش از دست مده بر مآل

بس كه در آغوش لحد بگذرد

بر من و تو،روز و شب و ماه و سال

اى كه درونت به گنه تيره شد

ترسمت آيينه نگيرد صقال

زنده دلا مرده ندانى كه كيست

آنكه ندارد به خدا اشتغال

مالَكَ فى الْخَيْمَةِ مُسْتَلْقِيا

قَدْ نَهَضَ الْقَوْمُ وَ شَدُّ وَ الرِّحالَ

قَدْ وَ عَرَ الْمَسْلَكُ ياذَا الْفَتى

اَفْلَحَ مَنْ هَيَّأ زادَ الْمآلِ

لاتَكُ تَغْتَرُّ بِمَعْمُورَةٍ

يَعْقِبُها الْهَدْمُ اَوِ اْلاِنْتِقالُ

مالَكَ تَعْصى وَ مُنادِى الْقَبُولَ

مِنْ قِبَلِ الّحَقِّ يُنادى تَعال

١٢ (قالَعليها‌السلام : ما اَكْثَرَ الْعِبَرُ وَ اَقَلَّ اْلاِعْتِبارُ)؛ (٨٣) چه بسيار است عبرت و پند و كم است پند گرفتن:

كاخ جهان پر است ز ذكر گذشتگان

لكن كسى كه گوش دهداين ندا كم است

در تواريخ مسطور است كه چون عبدالملك مروان، مصعب بن زبير را كشت و عراق را تسخير كرد و به كوفه رفت و داخل دارالا ماره شد و بر سرير سلطنت تكيه داد و سر مصعب را در مقابل خود نهاد و در كمال فرح و انبساط بود كه ناگاه يك تن از حاضرين را عبدالملك بن عمر مى گفتند لرزه فرو گرفت و گفت: امير به سلامت باد، من قصه عجيبى از اين دارالا ماره به خاطر دارم و آن چنان است كه من با عبيداللّه بن زياد در اين مجلس بودم سر مبارك امام حسينعليها‌السلام را براى او آوردند و در نزد او نهادند، پس از چندى كه مختار كوفه را تسخير كرد با او در اين مجلس نشستم و سر ابن زياد را در نزد او ديدم، پس از مختار با مصعب صاحب اين سر در اين مجلس بودم كه سر مختار را در نزد او نهاده بودند و اينك با امير در اين مجلس ‍ مى باشم و سر مصعب را در نزد او مى بينم و من در پناه خدا در مى آورم امير را از شر اين مجلس. عبدالملك مروان تا اين قصه را شنيد لرزه او را فرو گرفت و امر كرد تا قصرالا ماره را خراب كردند. (٨٤) و اين قصه را بعضى از شعرأ به نظم آورده و چه خوب گفته:

يكسره(٨٥)مردى زعرب هوشمند

گفت به عبدالملك از روى پند

روى همين مسند و اين تكيه گاه

زير همين قبه و اين بارگاه

بودم و ديدم بر ابن زياد

آه چه ديدم كه دو چشمم مباد

تازه سرى چون سپر آسمان

طلعت خورشيد ز رويش نهان

بعد ز چندى سر آن خيره سر

بد بر مختار به روى سپر

بعد كه مصعب سرو سردار شد

دست كش (٨٦)او سر مختار شد

اين سر مصعب به تقاضاى كار

تا چه كند با تو ديگر روزگار

مؤلف گويد: كه در(كشف الغمة)در احوال حضرت جوادعليها‌السلام كلمات بسيار آن حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام نقل شده كه حضرت جوادعليها‌السلام از آن حضرت نقل فمروده، چون مقام گنجايش تطويل نداشت ما ذكر ننموديم هر كه طالب است آنجا رجوع نمايد.