فصل دوم: در ذكر جمله اى از خصائص حضرت صاحب الزمانعليهاالسلام
است
اول امتياز نور ظل و شبح آن جناب است در عالم اظله بين انوار ائمهعليهمالسلام
، چنانكه در جمله اخبار معراجيه و غيره است كه نور آن جناب در ميان انوار ائمهعليهمالسلام
مانند ستاره درخشان بود در ميان سائر كواكب. (٢٣)
دوم شرافت نسب؛ چه آن جناب داراست شرافت نسب همه آبأ طاهرين خود راعليهمالسلام
كه نسبشان اشراف انساب است و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر به قياصره روم و منتهى مى شود به جناب شمعون الصفا وصى حضرت عيسىعليهاالسلام
كه منتهى مى شود نسبش به بسيارى از انبيأ و اوصيأعليهمالسلام
. (٢٤)
سوم بردن دو ملك آن جناب را در روز ولادت به سراپرده عرش و خطاب حق تعالى به او كه مرحبا به تو اى بنده من براى نصرت دين من و اظهار امر من و مهدى عباد من، قسم خوردم به درستى كه من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم الخ. (٢٥)
چهارم (بيت الحمد): روايت است كه از براى صاحب اين امرعليهاالسلام
خانه اى است كه او را بيت الحمد گويند و در آن چراغى است كه روشن است از آن روز كه خروج كند با شمشير و خاموش نمى شود. (٢٦)
پنجم جميع ميان كنيه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اسم مبارك آن حضرت، و در(مناقب)مروى است كه فرمود اسم مرا بگذاريد و كنيه مرا نگذاريد. (٢٧)
ششم حرمت بردن نام آن جناب چنانكه گذشت. (٢٨)
هفتم ختم وصايت و حجت در روى زمين به آن حضرت. (٢٩)
هشتم غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس و تربيت شدن در عالم نور و فضاى قدسى كه هيچ جزيى از اجزأ آن حضرت به لوث قذارت و كثافت و معاصى بنى آدم و شياطين ملوث نشده و مؤ انست و مجالست با ملا اعلى و ارواح قدسيه. (٣٠)
نهم عدم معاشرت و مصاحبت با كفار و منافقين و فساق به جهت خوف و تقيه و مدارات با آنها همانا از روز ولادت تا كنون دست ظالمى به دامنش نرسيده و با كافر و منافقى مصاحبت ننموده و از منازلشان كناره گرفته. (٣١)
دهم نبودن بيعت احدى از جبارين در گردن آن حضرت، در(إ علام الورى)از حضرت امام حسنعليهاالسلام
روايت كرده كه فرموده نيست از ما احدى مگر آنكه واقع مى شود در گردن او بيعتى طاغيه زمان او مگر قائمى كه نماز مى كند روح اللّه عيسى بن مريمعليهاالسلام
خلف او. (٣٢)
يازدهم داشتن در پشت علامتى مثل علامت پشت مبارك حضرت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه آن را ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب اشاره به ختم وصايت باشد. (٣٣)
دوازدهم اختصاص دادن حق تعالى آن جناب را در كتب سماويه و اخبار معراجيه از ساير اوصيأعليهمالسلام
به ذكر او به لقب، بلكه به القاب متعدده و نبردن نام شريفش. (٣٤)
سيزدهم ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براى ظهور موفورالسرور آن حضرت كه براى تولد و ظهور هيچ حجتى نشده بلكه در(كافى)مروى است از جناب صادقعليهاالسلام
كه آيات در آيه شريفه(سَنُريهِمْ آياتِنا فِى الا فاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ)
؛ (٣٥) يعنى زود بنماييم آنها را آيات خود در آفاق و اطراف و در تن هايشان تا روشن شود ايشان را كه آن حق است. تفسير فرمو به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائمعليهاالسلام
و فرمود كه آن حق است از نزد خداوند عز و جل كه مى بيند آن را خلق و لابد است از خروج آن جناب و آن آيات و علامات بسيار است بلكه بعضى ذكر كردند كه قريب به چهارصد است. (٣٦)
چهاردهم نداى آسمانى به اسم آن جناب مقارن ظهور؛ چنانچه در روايات بسيار وارد شده و على بن ابراهيم در تفسير آيه شريفه(وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَكانٍ قَريبٍ)
(٣٧) از حضرت صادقعليهاالسلام
روايت كرده كه فرمود: منادى ندا مى كند به اسم قائم و پدرشعليهماالسلام
. (٣٨) و در(غيبت نعمانى)مروى است از جناب باقرعليهاالسلام
كه فرمود در خبرى پس ندا مى كند منادى از آسمان به اسم قائمعليهاالسلام
پس مى شنود كسى كه در مشرق است و كسى كه در مغرب است نمى ماند خوابيده اى مگر آنكه بيدار مى شود و نه ايستاده اى مگر آنكه مى نشيند و نه نشسته اى مگر آنكه بر مى خيزد از خوف آن صدا از جبرئيل است در ماه رمضان در شب جمعه بيست و سوم. و بر اين مضمون اخبار بسيار بلكه متجاوز از حد تواتر است و در جمله اى از آنها آن را از محتومات شمردند. (٣٩)
پانزدهم افتادن افلاك از سرعت سير و بطؤ حركت آنها؛ چنانچه روايت كرده شيخ مفيد از ابى بصير از حضرت باقرعليهاالسلام
در حديثى طولانى در سير و سلوك حضرت قائمعليهاالسلام
تا آنكه فرمود: پس درنگ مى كند بر اين سلطنت هفت سال مقدار هر سالى ده سال از اين سالهاى شما، آنگاه احيأ مى كند خداوند آنچه را كه مى خواهد، گفت: گفتم فداى تو شوم! چگونه طول مى كشد سالها؟ فرمود: امر مى فرمايد خداوند فلك را به درنگ كردن و قلت حركت پس براى اين طول مى كشد روزها و سالها، گفت: گفتم كه ايشان مى گويند اگر فلك تغيير پيدا كرد فاسد مى شود يعنى عالم، فرمود: اين قول زنادقه است اما مسلمين پس راهى نيست براى ايشان به اين سخن و حال آنكه خداوند ماه را شق نمود براى پيغمبر خودصلىاللهعليهوآلهوسلم
و آفتاب را برگرداند براى يوشع بن نون و خبر داد به طول روز قيامت و اينكه آن مثل هزار سال است از آنچه شما مى شمرديد. (٤٠)
شانزدهم ظهور مصحف اميرالمؤ منينعليهاالسلام
كه بعد از وفات رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
جمع نمود بى تغيير و تبديل، و دارا است تمام آنچه را كه بر سبيل اعجاز بر آن حضرت نازل شده بود و پس از جمع عرض نمود بر صحابه، اعراض نمودند، پس آن را مخفى نمود و به حال خود باقى است تا آنكه بر دست آن جناب ظاهر شود و خلق مأمور شوند كه آن را بخوانند و حفظ نمايند و به جهت اختلاف ترتيب كه با اين مصحف موجود دارد كه با او مأنوس شدند حفظ آن را از تكاليف مشكله مكلفين خواهد بود. (٤١)
هفدهم سايه انداختن ابر سفيد پيوسته بر سر آن حضرت و ندا كردن منادى در آن ابر به نحوى كه بشنود آن را ثقلين و خافقين كه او است مهدى آل محمّدعليهمالسلام
پر مى كند زمين را از عدل چنانكه پر شده از جور. و اين ندا غير از آن است كه در چهاردهم گذشت. (٤٢)
هيجدهم بودن ملائكه و جن در عسكر آن حضرت و ظهور ايشان براى انصار آن حضرت. (٤٣)
نوزدهم تصرف نكردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلك دوار در بنيه و مزاج و اعضأ و قوى و صورت و هيئت آن حضرت به اين طول عمر كه تاكنون هزار و نود و پنج سال از عمر شريف گذشته و خداى داند كه تا ظهور به كجاى از سن مى رسد، جوان ظاهر شود در مرد سى يا چهل ساله باشد، و چون طويل الا عمار از انبياى گذشته و غير ايشان نباشد كه يكى هدف تير پيرى (اِنَّ هذا بَعْلى شَيْخا) (٤٤) باشد، و ديگرى به نوحه گرى (اِنى وَهنَ الْعظمُ منى وَاشْتَعَلَ الرَّأسُ شَيْبَا) (٤٥) از ضعف پيرى خويش بنالد.
شيخ صدوق روايت كرده از ابوالصلت هروى، گفت: گفتم به جانب رضاعليهاالسلام
كه چست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟ فرمود: علامتش آن است كه در سن پير باشد و به صورت جوان تا به مرتبه اى كه نظر كننده به آن حضرت گمان برد كه در سن چهل سالگى يا كمتر از چهل سالگى است. (٤٦)
بيستم رفتن وحشت و نفرت است از ميان حيوانات بعضى يا بعضى و ميان آنها و انسان و برخاستن عداوت از ميان همه آنها چنانكه پيش از كشته شدن هابيل بود. از حضرت اميرالمؤ منينعليهاالسلام
مروى است كه فرمود: اگر قائم ما خروج كند صلح شود ميان درندگان و بهائم حتى اينكه زن راه مى رود ميان عراق و شام نمى گذارد پاى خود را مگر بر گياه و بر سر او زينتهاى او است به هيجان نمى آورد او را درنده و نمى ترساند او را. (٤٧)
بيست و يكم بودن جمعى از مردگان در ركاب آن حضرت، شيخ مفيد نقل كرده است كه بيست و هفت نفر از قوم موسى و هفت نفر از اصحاب كهف و يوشع بن نون و سلمان و ابوذر و ابودجانه انصارى و مقداد و مالك اشتر از انصار آن جناب خواهند بود و حكام مى شوند در بلاد. (٤٨) و روايت شده كه هركه چهل صباح دعاى عهد: اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظيمِ را بخواند از انصار آن حضرت باشد و اگر پيش از آن حضرت بميرد بيرون آورد او را خداوند از قبرش كه در خدمت آن حضرت باشد. (٤٩)
بيست و دوم بيرون كردن زمين، گنج ها و ذخيره هايى را كه در او پنهان و سپرده شده. (٥٠)
بيست و سوم زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوى كه مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد قول خداى تعالى:(يوْمَ تبدِّلُ الاَرْضُ غيرَ الاَرْضِ)
. (٥١)، (٥٢)
بيست و چهارم تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك بر سر ايشان و رفتن كينه و حسد از دلهايشان كه طبيعت ثانيه بنى آدم شده از روز كشته شدن هابيل تاكنون و كثرت علوم و حكمت ايشان علم قذف شود در دلهاى مؤ منين پس محتاج نمى شود مؤ من به علمى كه در نزد برادر او است، و در آن وقت ظاهر مى شود تأويل اين آيه شريفه(يُغْنِ اللّهُ كُلا مِنْ سَعَتِهِ). (٥٣)، (٥٤)
بيست و پنجم قوت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاى اصحاب آن حضرت به حدى كه به قدر چهار فرسخ از آن حضرت دور باشند حضرت با ايشان تكلم مى فرمايد و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب. (٥٥)
بيست و ششم طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت، روايت شده كه عمر مى كند مرد در ملك آن جناب تا اينكه متولد مى شود براى او هزار پسر. (٥٦)
بيست و هفتم رفتن عاهات و بلايا و ضعف از ابدان انصار آن حضرت. (٥٧)
بيست و هشتم دادن قوت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت و گرديده شود دلهاى ايشان مانند پاره آهن كه اگر خواستند به آن قوت، كوه را بكنند خواهند كند. (٥٨)
بيست و نهم استغفاى خلق به نور آن جناب از نور آفتاب و ماه؛ چنانكه روايت شده در تفسير آيه شريفه(وَ اَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها)
(٥٩) آنكه مربى زمين امام زمان است صلى اللّه عليه و على آبائه. (٦٠)
سى ام بودن رايت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
با آن جناب. (٦١)
سى و يكم راست نيامدن زره حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
مگر بر قد شريف آن حضرت و بودن آن بر بدن آن حضرت همچنان كه بر بدن مبارك حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
بوده. (٦٢)
سى و دوم از براى آن جناب است ابرى مخصوص كه خداى تعالى آن را براى آن حضرت ذخيره كرده كه در آن است رعد و برق پس حضرت سوار مى شود بر آن پس مى برد آن حضرت را در راه هاى هفت آسمان و هفت زمين. (٦٣)
سى و سوم برداشته شدن تقيه و خوف از كفار و مشركين و منافقين و ميسر شدن بندگى كردن خداى تعالى و سلوك در امور دنيا و دين حسب نواميس الهيه و فرامين آسمانيه بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اى از آنها از بيم مخالفين و ارتكاب اعمال ناشايسته مطابق كردار ظالمين؛ چنانچه خداى تعالى وعده فرموده در كلام خود:
(وَعدَ اللّهُ الَّذين آمنوا وَ عملُوا الصالِحاتِ مِنْكُمْ لِيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَرْضِ كَمَا استخلَفَ الَّذينَ منْ قبلِهِمْ وَ لِيُمَكِنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ امِنا يَعْبُدُونَنى لايُشْرِكُونَ بى شَيئا)
. (٦٤)
وعده دادن خداى تعالى آنان را كه ايمان آورده اند از شما و كردند كارهاى شايسته كه هرآينه البته خليفه گرداند ايشان را چنانچه خليفه گردانيد آنان را كه بودند پيش از ايشان و هرآينه البته متمكن خواهد كرد براى ايشان دين ايشان را كه پسنديد براى ايشان و هرآينه البته تبديل خواهد كرد مر ايشان را از پس ترس ايشان ايمنى كه بپرستند مرا و شريك قرار ندهند براى من چيزى را. (٦٥)
سى و چهارم فرو گرفتن سلطنت آن حضرت تمام زمين را از مشرق تا مغرب و برّ و بحر و معموره و خراب و كوه و دشت، نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معنى متواتر است(وَ لَهُ اَسلَمَ منْ فى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ طَوْعَا وَ كَرْها)
. (٦٦)، (٦٧)
سى و پنجم پر شدن تمام روى زمين از عدل و داد چنانكه در كمتر خبر الهى يا نبوى خاصى يا عامى ذكر يا از حضرت مهدىعليهاالسلام
شده كه اين بشارت و اين منقبت براى آن جناب مذكور نباشد در آن. (٦٨)
سى و ششم حكم فرمودن آن حضرت در ميان مردم به علم امامت و نخواستن بينه و شاهد از احدى مثل حكم داود و سليمانعليهماالسلام
. (٦٩)
سى و هفتم آوردن احكام مخصوصه كه تا عهد آن حضرت ظاهر و مجرى نشده بود مثل آنكه پيرزنى و مانع زكات را مى كشد و ميراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذرّ، يعنى هر دو نفر كه در آنجا در ميانشان عقد اخوت بسته شد در اينجا از يكديگر ميراث مى برند. و شيخ طبرسى رحمه اللّه روايت كرده كه آن جناب مى كشد مرد بيست ساله را كه علم دين و احكام مسايل خود را نياموخته باشد. (٧٠)
سى و هشتم بيرون آمدن تمام مراتب علوم چنانچه قطب راوندى در(خرائج)از جناب صادقعليهاالسلام
روايت كرده كه فرمود: علم بيست و هفت حرف است پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را، پس هرگاه خروج كرد قائم ماعليهاالسلام
بيرون آورد بيست و پنج حرف را پس پراكنده مى كند آنها را در ميان مردم و ضم مى نمايد به آن دو حرف ديگر را تا آنكه منتشر مى فرمايد تمام بيست و هفت حرف را. (٧١)
سى و نهم آوردن شمشيرهاى سمائى براى انصار و اصحاب آن حضرت. (٧٢)
چهلم اطاعت حيوانات، انصار آن حضرت را. (٧٣)
چهل و يكم بيرون آمدن دو نفر از آب و شير پيوسته در ظهر كوفه كه مقرّ سلطنت آن حضرت است از سنگ جناب موسىعليهاالسلام
كه با آن حضرت است؛ چنانچه در(خرائج)مروى است از حضرت باقرعليهاالسلام
كه فرمود: چون قائمعليهاالسلام
خروج كند و اراده مكه نمايد كه متوجه كوفه شود منادى آن حضرت ندا كند آگاه باشيد كه كسى حمل نكند طعامى و نه آبى و حمل نمايد حجر موسى را كه جارى شده بود از آن دوازده چشمه آب پس فرمود: نمى آيند در منزلى مگر آنكه نصيب مى فرمايد آن را پس جارى مى شود از آن چشمه ها پس هركه گرسنه باشد سير مى شود و هركه تشنه باشد سيراب مى گردد پس آن سنگ توشه ايشان است تا وارد نجف شوند پشت كوفه پس چون فرود آمدند در ظهر كوفه جارى مى شود از آن پيوسته آب و شير پس هركه گرسنه باشد سير مى شود و هركه تشنه باشد سيراب مى گردد. (٧٤)
چهل و دوم - نزول حضرت روح اللّه عيسى بن مريمعليهاالسلام
از آسمان براى يارى حضرت مهدىعليهاالسلام
و نماز كردن حضرتعليهاالسلام
در خلف آن جناب؛ چنانكه در روايات بسيار وارد شده بلكه خداى تعالى آن را از مدائح و مناقب آن جناب شمرده؛ چنانكه در(كتاب مختصر (بصائر الدرجات)) حسن بن سليمان حلى مروى است در خبر طولانى كه خداوند تبارك و تعالى به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود در شب معراج كه عطا فرمودم به تو اينكه بيرون بياورم از صلب او يعنى علىعليهاالسلام
يازده مهدى كه همه از ذريه تو باشند از بكر بتول، آخر مرد ايشان نماز مى كند در خلف او عيسى بن مريمعليهاالسلام
، پر مى كند زمين را از عدل چنانچه پر شده از ظلم و جور، به او نجات مى دهم از مهلكه و هدايت مى كنم از ضلالت و عافيت مى دهم از كورى و شفا مى دهم به او مريض را. (٧٥)
چهل و سوم قتل دجّال لعين كه از عذابهاى الهى است براى اهل قبله چنانچه در تفسير على بن ابراهيم مروى است از جناب باقرعليهاالسلام
كه تفسير فرموده عذاب در آيه شريفه:(قُلْ هُوَ الْقادِرُ على اَنْ يبعثَ علَيكمْ عذابا منْ فوْقكمْ)
(٧٦) به دجال و صيحه و فرمودند: هيچ پيغمبرى نيامد مگر آنكه ترساند مردم را از فتنه دجال. (٧٧)
چهل و چهارم جايز نبودن هفت تكبير بر جنازه احدى بعد از حضرت اميرالمؤ منينعليهاالسلام
جز بر جنازه آن حضرت؛ چنانكه در حديث وفات حضرت اميرالمؤ منينعليهاالسلام
و وصيت آن حضرت به امام حسنعليهاالسلام
ذكر شد. (٧٨)
چهل و پنجم بودن تسبيح آن حضرت است از هيجدهم ماه تا آخر ماه، بدان كه از براى حجج طاهرهعليهماالسلام
تسبيحى است در ايام ماه: تسبيح پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در روز اول ماه است، تسبيح اميرالمؤ منينعليهاالسلام
در روز دوم ماه، تسبيح حضرت زهرأعليهاالسلام
در روز سوم ماه، و به اين ترتيب تسبيح باقى ائمهعليهمالسلام
است تا حضرت امام رضاعليهاالسلام
كه تسبيح آن حضرت در دهم و يازدهم است، و تسبيح حضرت جوادعليهاالسلام
در دوازدهم و سيزدهم است، و تسبيح حضرت هادىعليهاالسلام
، در چهاردهم و پانزدهم است، و تسبيح حضرت عسكرىعليهاالسلام
در شانزدهم و هفدهم است، و تسبيح حضرت حجتعليهاالسلام
در هيجدهم ماه است تا آخر ماه، و تسبيح آن حضرت اين است:
(سبحانَ اللّهِ عدَدَ خلْقهِ، سبْحانَ اللّهِ رِضا نَفْسِهِ، سُبْحانَ اللّهِ مِدادَ كَلِماتِهِ، سُبْحانَ اللّهِ زَنَةَ عَرْشِهِ، وَالْحَمْدُللّهِ مِثْلَ ذلِكَ). (٧٩)
چهل و ششم انقطاع سلطنت جبابره و دولت ظالمين در دنيا به وجود آن جناب كه ديگر در روى زمين پادشاهى نخواهند كرد، و دولت آن حضرت متصل شود به قيامت يا به رجعت ساير ائمهعليهمالسلام
يا به دولت فرزندان آن حضرت، و نقل شده كه حضرت صادقعليهاالسلام
مكرر به اين بيت مترنم بود:
لِكُلِّ اُناسٍ دَوْلَةٌ يَرْقُبُونَها
|
|
وَ دَوْلَتُنا فى آخِرِالدَّهْرِ يَظْهَرُ (٨٠)
|