فصل ششم: در ذكر شمه اى از تكاليف عباد نسبت به امام عصرعليهاالسلام
و آداب بندگى و رسوم فرمانبردارى آنانكه سر به زير فرمان و اطاعت آن جناب فرود آورده اند و خود را عبد طاعت و ريزه خور خوان احسان وجود مبارك او دانسته و آن شخص معظم را امام و واسطه رسيدن فيوضات الهيه و نعم غير متناهيه دنيويه و اخرويه قرار داده و از آنها چند چيز بيان مى شود:
دوران غيبت كبرى آزمايشگاه است
اول مهموم بودن براى آن جناب در ايام غيبت و سبب اين، متعدد است: يكى براى محجوب بودن آن جناب و نرسيدن دست به دامان وصالش و روشن نگشتن ديدگان به نور جمالش.
در(عيون)از جناب امام رضاعليهاالسلام
مروى است كه در ضمن خبرى متعلق به آن جناب فرمود: چه بسيار مؤ منى كه متأسف و حيران و محزونند در وقت فقدان مأ معين، يعنى حضرت حجتعليهاالسلام
. (١٥٢)
در دعاى ندبه است كه(گران است بر من كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و نشنوم از تو آوازى و نه رازى، گران است بر من كه احاطه كند به تو بلا نه به من و نرسد به تو از من نه ناله اى و نه شكايتى، جانم فداى تو غايبى كه از ما كناره ندارى، جانم فداى تو دور شده اى كه از ما دورى نگرفتى، جانم فداى تو كه آرزوى هر مشتاق و آرزومندى از مرد و زن كه تو را يد آورند و ناله كنند، گران است بر من كه من بر تو بگريم و خلق از تو دست كشيده باشند). تا آخر دعا كه نمونه اى است از درد دل آنكه جامى از چشمه محبت آن جناب نوشيده.
و ديگر ممنوع بودن آن سلطان عظيم الشأن از رتق و فتق و اجراى احكام و حقوق و حدود و ديدن حق خود را در دست غير خود.
از حضرت باقرعليهاالسلام
روايت است كه فرمود به عبداللّه بن ظبيان كه هيچ عيدى نيست براى مسلمين نه قربان و نه فطر مگر آنكه تازه مى كند خداوند براى آل محمّدعليهمالسلام
حزنى را، راوى پرسيد چرا؟ فرمود كه ايشان مى بينند حق خود را در دست غير خودشان. (١٥٣)
و ديگر بيرون آمدن جمعى از دزدان داخلى دين مبين از كمين و افكندن شكوك و شبهات در قلوب عوام بلكه خواص تا آنكه پيوسته دسته دسته از دين خداوند بيرون روند، و علماى راستين از اظهار علم خود عاجز، و صادق شده وعده صادقينعليهمالسلام
كه خواهد آمد وقتى كه نگاه داشتن مؤ من دين خود را مشكل تر است از نگاه داشتن جمره اى از آتش در دست. (١٥٤)
شيخ نعمانى روايت كرده از عميره دختر نفيل كه گفت: شنيدم حسن بن علىعليهاالسلام
مى فرمايد: نخواهد شد آن امرى كه شما منتظر آنيد تا اينكه بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى و خيو (آب دهان ) اندازد بعضى از شما در صورت بعضى و شهادت دهد بعضى از شما به كفر بعضى و لعن كند بعضى شما بعضى را. پس گفتم به آن جناب كه خيرى نيست در آن زمان؟ پس حسينعليهاالسلام
فرمود: تمام خير در آن زمان است، خروج مى كند قائم ما و همه آنها را دفع مى كند. و نيز از جناب صادقعليهاالسلام
خبرى نقل كرده به همين مضمون و از حضرت اميرالمؤ منينعليهاالسلام
روايت كرده كه فرمود به مالك بن ضمره كه اى مالك چگونه اى تو آنگاه كه شيعه اختلاف كنند چنين، انگشتان خود را داخل نمود در يكديگر، پس گفتم: يا اميرالمؤ منينعليهاالسلام
در آن زمان خيرى نيست؟ فرمود: تمام خير در آن وقت است خروج مى كند قائم ما پس مقدم مى شود بر او هفتاد مرد كه دروغ مى گويند بر خدا و رسول پس همه را مى كشد آنگاه جمع مى كند ايشان را بر يك امر. و نيز از جناب باقرعليهاالسلام
روايت كرده كه فرمود هر آينه آزموده خواهيد شد اى شيعه آل محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
! آزموده شدن سرمه در چشم به درستى كه صاحب سرمه مى داند كه كى سرمه در چشمش ريخته مى شود و نمى داند كه چه وقت از چشم بيرون مى رود و چنين است كه صبح مى كند مرد بر جاده اى از امرما و شام مى كند و حال آنكه بيرون رفته از آن، و شام مى كند بر جاده اى از امرما و صبح مى كند و حال آنكه بيرون رفته از آن. و از جناب صادقعليهاالسلام
روايت كرده كه فرمود: واللّه! هر آينه شكسته خواهيد شد شكستن شيشه و به درستى كه شيشه هر آينه بر مى گردد پس عود مى كند، واللّه! هر آينه شكسته مى شويد شكستن كوزه و كوزه چون شكست بر مى گردد و چنان بوده، قسم به خدا كه بيخته خواهيد شد و قسم به خدا كه جدا خواهيد شد و قسم به خدا كه امتحان خواهيد شد تا آنكه نماند از شما مگر اندكى و كف مبارك را خالى كردند. (١٥٥)
و بر اين مضمون اخبار بسيار روايت كرده و شيخ صدوق رحمه اللّه در(كمال الدّين)روايت كرده از اميرالمؤ منينعليهاالسلام
كه فرمود: گويا مى بينم شماها را كه گردش مى كنيد گردش شتر، مى طلبيد چراگاه را پس نمى يابيد آن را اى گروه شيعه. و نيز از آن جناب روايت كرده كه به عبدالرحمن بن سيابه فرمود: كه چگونه خواهيد بود شما در آن زمان كه بمانيد بى امام هادى و بى نشانه، بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى پس در آنگاه امتحان كرده مى شويد و جدا مى شويد و بيخته مى شويد. (١٥٦)
و نيز روايت كرده از سدير صيرفى كه گفتم: من و مفضل بن عمر و ابوبصير و ابان بن تغلب به خدمت مولاى خود امام جعفر صادقعليهاالسلام
داخل شديم و آن حضرت را ديديم كه بر روى خاك نشسته بود و مسح خيبرى را در بر داشت كه آستينهايش كوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زنى كه فرزند عزيزش مرده بود گريه مى كرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روى حق جويش ظاهر و هويدا بود و اشك از ديده هاى حق بينش جارى بود و مى گفت: اى سيد من! غيبت تو خواب مرا برده است و استراحت مرا زايل گردانيده و سرور از دل من ربوده است، اى سيد من! غيبت تو مصيبت مرا دايم گردانيده و محن و نوايب را بر من پياپى گردانيد و آب ديده مرا جارى كرد و ناله و فغان و حزن را از سينه من بيرون آورد و بلاها را بر من متصل گردانيد. سدير گفت: چون حضرت را با آن حالت مشاهده كرديم عقلهاى ما پرواز كرد و واله و حيران شديم و دلهاى ما از آن جزع نزديك بود كه پاره گردد و گمان كرديم كه آن حضرت را زهر دادند يا آنكه بليه عظيمى از بلاهاى دهر بر او حادث شده است. پس عرض كردم كه اى بهترين خلق، خدا هرگز چشم تو را گريان نگرداند، چه حادثه اى تو را گريان گردانيده است و چه حالت روى داده است كه چنين ماتمى گرفتى؟ پس حضرت از شدت غصه و گريه و آه سوزناك از دل غمناك بركشيد و فرمود كه من در صبح اين روز نظر در كتاب جفر نمودم و آن كتابى است مشتمل بر علم منايا و بلايا و در آنجا مذكور است بلاهايى كه بر ما مى رسد و در آنجا علم گذشته و آينده هست تا روز قيامت و خدا آن علم را مخصوص محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ائمهعليهمالسلام
بعد از او گردانيده است، نگاه كردم در آنجا ولادت حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
و غيبت آن حضرت و طول غيبت و درازى عمر او را و ابتلاى مؤ منان را در زمان غيبت و بسيار شدن شك و شبهه در دل مردم از جهت طول غيبت او و مرتد شدن اكثر مردم در دين خود و بيرون كردن ريسمان اسلام را از گردن خود كه حق تعالى در گردن بندگان قرار داده است، پس رقت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است. الخبر. (١٥٧)
و از براى اين مقام همين خبر شريف، كافى است چه اگر تحير و تفرق و ابتلاى شيعه در ايام غيبت و تولد شكوك در قلوب ايشان سبب شود از براى گريستن حضرت صادقعليهاالسلام
سالها پيش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاى مباركش، پس مؤ من مبتلاى به آن حادثه عظيمه غرق شده در آن گرداب بى كرانه تاريك مواج سزاوارتر است به گريه و زارى و ناله و بى قرارى و حزن و اندوه دائمى و تضرع به سوى حضرت بارى جلاّ و علا. (١٥٨)
ثواب انتظار ظهور امام زمانعليهاالسلام
دوم از تكاليف بندگان در ايام غيبت، انتظار فرج آل محمدعليهمالسلام
در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل محمدعليهمالسلام
و پر شدن زمين از عدل و داد غالب شدن دين قويم بر جميع اديان كه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلكه بشارت آن را به جميع پيغمبران و امم داده كه چنين روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند و چيزى از دين نماند كه از بيم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پرستان برود چنانچه در زيارت حضرت مهدى آل محمّدعليهمالسلام
است:
(اَلسلامُ علَى الْمهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَيَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلأ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ يَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنينَ).
سلام بر مهدى آن چنانى كه وعده داده خداوند بر او جميع امتها را كه جمع كنند به وجود او كلمه ها، يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود و گرد آورد به او پراكنندگى ها را و پر كند به او زمين را از عدل و داد و انفاذ فرمايد به سبب او وعده فرجى كه به مؤ منين داده. (١٥٩) و اين فرج عظيم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چنانچه شيخ رواندى در(خرائج)از ابى اسحاق سميعى روايت كرده و او از عمرو بن حمق كه يكى از چهار نفر صاحب اسرار اميرالمؤ منينعليهاالسلام
بود كه گفت: داخل شدم بر علىعليهاالسلام
آنگاه كه او را ضربت زده بودند در كوفه پس گفتم به آن جناب كه بر تو باكى نيست جز اين نيست كه اين خراشى است، فرمود: به جان خود قسم كه من از شما مفارقت خواهم كرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و اين را سه مرتبه فرمود پس گفتم: آيا پس از بلا رخائى هست؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد، تا آنكه مى گويد پس گفتم: يا اميرالمؤ منينعليهاالسلام
! به درستى كه تو فرودى تا [سال ] هفتاد، بلا است پس آيا بعد از بلا، رخأ است؟ پس فرمود: آرى به درستى كه بعد از بلا، رخأ است و خداوند محو مى كند آنچه را كه مى خواهد و ثابت مى كند و در نزد او است ام الكتاب. (١٦٠)
و شيخ طوسى در(كتاب غيبت)و كلينى در(كافى)روايت كرده اند از ابى حمزه ثمالى كه گفت: گفتم به ابى جعفرعليهاالسلام
به درستى كه علىعليهاالسلام
بود كه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است و به تحقيق كه گذشت هفتاد و ما رخأ نديديم، پس ابوجعفرعليهاالسلام
فرمود كه اى ثابت! به درستى كه خداى تعالى قرار داده بود وقت اين امر را در سنه هفتاد پس چون حسينعليهاالسلام
كشته شد، شديد شد غضب خداوند بر اهل زمين پس به تأخير انداخت آن را تا سال صد و چهل پس ما شما را خبر داديم پس شما خبر ما را نشر كرديد و پرده سرّ را كشف نموديد پس خداى تعالى آن را تأخير انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما(وَ يَمْحُو اللّهُ ما يَشأ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْكِتابَ)
(١٦١)
ابوحمزه گفت من اين خبر را عرض كردم خدمت امام جعفر صادقعليهاالسلام
پس فرمود: كه به درستى كه چنين بود. (١٦٢)
و شيخ نعمانى در(كتاب غيبت)روايت كرده از علأ بن سيابه از ابى عبداللّه جعفر بن محمّدعليهاالسلام
كه فرمود: كسى كه بميرد از شما و منتظر باشد اين امر را مانند كسى است كه در خيمه اى باشد كه از آن حضرت قائمعليهاالسلام
است. (١٦٣)
و نيز روايت نموده از ابوبصير از آن جناب كه فرمود روزى: آيا خبر ندهم شما را به چيزى كه قبول نمى كند خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتيم: بلى، پس فرمود: (شهادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ محمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ)و اقرار به آنچه خداوند امر فرمود دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما، يعنى ائمه مخصوصا و انقياد براى ايشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار كشيدن براى قائمعليهاالسلام
؛ آنگاه فرمود: به درستى كه براى ما دولتى است كه خداوند آن را مى آورد هر وقت كه خواست؛ آنگاه فرمود: هر كس كه خوش دارد كه بوده باشد از اصحاب قائمعليهاالسلام
پس هر آينه انتظار كشد و عمل كند با ورع و محاسن اخلاق در حالى كه او انتظار دارد پس اگر بميرد و قائمعليهاالسلام
پس از او خروج كند هست براى او از اجر مثل كسى كه آن جناب را درك نموده باشد پس كوشش كنيد و انتظار كشيد هنيئا هنيئا براى شما اى عصابه مرحومه. (١٦٤)
و شيخ صدوق در(كمال الدّين)روايت كرده از آن جناب كه فرمود: از دين ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّدعليهمالسلام
(١٦٥) و نيز از حضرت رضاعليهاالسلام
روايت كرده كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: افضل اعمال امت من انتظار فرج است از خداوند عز و جل. و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منينعليهاالسلام
كه فرمود: منتظر امر ما مانند كسى است كه در خون خود غلطيده باشد در راه خداوند. (١٦٦)
و شيخ طبرسى در(احتجاج)روايت كرده كه(توقيعى)از حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
بيرون آمد به دست محمّد بن عثمان و در آخر آن مذكور است كه دعا بسيار كنيد براى تعجيل فرج به درستى كه فرج شما در ان است. (١٦٧)
و شيخ طوسى رحمه اللّه در(غيبت)از مفضل روايت كرده كه گفت: ذكر نموديم قائمعليهاالسلام
را و كسى كه مرد از اصحاب ما كه انتظار او را مى كشيد پس حضرت ابوعبداللّهعليهاالسلام
فرمود به ما كه چون قائمعليهاالسلام
خروج كند كسى بر سر قبر مؤ من مى آيد پس به او مى گويد كه اى فلان به درستى كه ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى كه ملحق شوى پس ملحق شو و اگر مى خواهى كه اقامت كنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش. (١٦٨)
و شيخ برقى در(محاسن)از آن جناب روايت كرده كه فرمود به مردى از اصحاب خود كه: هركه از شما بميرد با دوستى اهل بيت و انتظار كشيدن فرج، مثل كسى است كه در خيمه قائمعليهاالسلام
باشد، (١٦٩) و در روايت ديگر بلكه مثل كسى است كه با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
باشد. و در روايت ديگر مانند كسى است كه در پيش روى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شهيد گردد. و نيز از محمّد بن فضيل روايت كرده كه گفت فرج را از حضرت رضاعليهاالسلام
سؤ ال كردم، حضرت فرمود كه آيا انتظار فرج از فرج نيست، خداى عز و جل فرموده:(فانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ)
؛ (١٧٠) شما انتظار بريد به درستى كه من با شما از انتظار برندگانم. يعنى انتظار بريد فرج مرا و من انتظار مى برم آن وقتى را كه براى اين مصلحت دانستم كه آن وقت در رسد. و نيز از آن جناب روايت كرده كه فرمود: چه نيكو است صبر انتظار فرج، آيا نشنيده اى قول خداوند را كه فرمود:
(فارْتقبوا اِنّى مَعَكُمْ رَقيبٌ)
(١٧١)،(وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمنتظرينَ)
. (١٧٢) پس بر شما باد به صبر زيرا كه فرج مى آيد بعد از نااميدى و به تحقيق كه بودند پيش از شما كه از شما صبر كننده تر بودند. (١٧٣)
دعا براى سلامتى امام زمانعليهاالسلام
سوم از تكاليف، دعا كردن است از براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليهاالسلام
از شرور شياطين انس و جن و طلب تعجيل و نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافين براى آن جناب كه اين نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبت و دعاهاى وارده در اين مقام بسيار است يكى دعايى است كه از يونس بن عبدالرحمن مروى است كه حضرت امام رضاعليهاالسلام
امر مى فرمودند به دعا كردن براى حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
به اين دعا: اللهم ادفع عن وليك و خليفتك و حجتك تا آخر و من اين دعا را در(كتاب مفاتيح)در باب زيارت حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
نقل كردم، و ديگر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است كه ما آن را در(مفاتيح)در آخر اعمال روز جمعه نقل كرديم، و ديگر اين دعاى شريف است:
(اَللّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گويى ) اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحسن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى كُلِّ ساعَةٍ وَليّا وَ حافِظَا وَ قائِدَا وَ ناصِرا وَ دَليلا وَ عَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلا).
مكرر مى كنى اين دعا را در شب بيست و سوم ماه رمضان در حالت ايستاده و نشسته و بر هر حالتى كه باشى در تمام آن ماه و هر قسم كه ممكن شود تو را و هر زمان كه از دهرت حاضر شود مى گويى بعد از تمجيد حق تعالى و صلوات بر پيغمبر و آل اوصلىاللهعليهوآلهوسلم
اين دعا را و دعاهاى ديگر نيز وارد شده كه مقا نقلش نيست هركه طالب است رجوع به (نجم ثاقب)كند. (١٧٤)
صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمانعليهاالسلام
چهارم صدقه دادن است به آنچه ممكن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصرعليهاالسلام
، و چون هيچ نفسى عزيز و گرامى تر نيست و نبايد هم باشد از وجود مقدس امام عصرعليهاالسلام
، بلكه محبوب تر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد در ايمان ضعف و نقصان و در اعتقاد خلل و سستى است چنانچه به اسانيد معتبره از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مروى است كه فرمود: ايمان نياورد احدى از شما تا آنكه بوده باشم من و اهل بيت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چگونه چنين نباشد و حال آنكه وجود و حيات و دين و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصياى او استعليهمالسلام
. و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب اين قصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سير افلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضر در قلوب اخيار و غايب از مردمك اغيار در اين اعصار حضرت حجة بن الحسنعليهماالسلام
است و جامه صحت و عافيت اندازه قامت موزون آن نفس مقدس و شايسته قد معتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتى نفس خويش است چه رسد به آنانكه جز آن وجود مقدس كسى را لايق هستى و سزاوار عافيت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببى كه براى بقاى صحت استجلال عافيت و قضاى حاجت و دفع بليت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد. (١٧٥)
تنبيه يكى از اوليأاللّه به دست امام زمانعليهاالسلام
پنجم حج كردن و حجه دادن به نيابت امام عصرعليهاالسلام
، چنانچه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در كتاب(خرائج)روايت كرده كه ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت يكى از آن دو صالح بود او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرمات را؛ و مردى از شيعيان، زرى به ابومحمّد مذكور داد كه به نيابت حرت صاحب الا مرعليهاالسلام
حج كند چنانچه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد كه براى حضرت حج كند و وقتى كه از حج برگشت نقل كرد كه در موقف يعنى عرفات جوان گندم گون نيكو هيئتى را ديدم كه مشغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوى من التفات نمود و فرمود: اى شيخ! آيا حيا نمى كنى؟! من گفتم: اى سيد من! از چه چيز حيا كنم؟ فرمود: به تو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى، و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خمر مى آشامد، نزديك است كه اين چشم تو كور شود. پس بعد از برگشتن چهل روز نگذشت مگر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شد جراحتى بيرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضايع شد. (١٧٦)
احترام هنگام شنيدن نام امام زمانعليهاالسلام
ششم برخاستن از براى تعظيم [هنگام ] شنيدن اسم مبارك آن حضرت خصوص اگر اسم مبارك قائمعليهاالسلام
باشد چنانچه سيرت تمام اصناف اماميه كثرهم اللّه تعالى بر آن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم، و اين خود كاشف باشد از وجود مأخذ و اصلى براى اين عمل اگر چه تاكنون به نظر نرسيده و لكن از چند نفر از علما و اهل اطلاع مسموع شده كه ايشان ديدند خبر در اين باب بعضى از علما نقل كرده كه اين مطلب را سؤ ال كردند از عالم متبحر جليل سيد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كه خبرى ديدند كه مضمون آن اين است روزى در مجلس حضرت صادقعليهاالسلام
اسم مبارك آن جناب برده شد پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست. (١٧٧)
فقير گويد: كه اين بود كلام شيخ ما در(نجم ثاقب)لكن عالم محدث جليل و فاضل ماهر متبحر نبيل سيدنا لاجل آقا سيد حسن موسى كاظمى (اَدامَ اللّهُ بَقأهُ)در(تكمله امل الا مل)فرموده آنچه كه حاصلش اين است: يكى از علمأ اماميه عبدالرضا ابن محمّد كه از اولاد متوكل است كتابى نوشته در وفات حضرت امام رضاعليهاالسلام
موسوم به(تاجيج نيران الا حزان فى وفات سلطان خراسان)و از متفردات آن كتاب اين است كه فرموده روايت شده كه دعبل خزاعى وقتى كه انشاد كرد قصيده تائيه خود را براى حضرت رضاعليهاالسلام
چون رسيد به اين شعر: (خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَكاتِ).
حضرت امام رضاعليهاالسلام
برخاست و بر روى پاهاى مبارك خود ايستاد و سر نازنين خود را خم كرد به سوى زمين پس از آنكه كف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت: (اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزيزا، انتهى).
خواندن دعا در دوران غيبت كبرى
هفتم از تكاليف عباد در ظلمات غيبت، تضرع و مسئلت از خداوند تبارك و تعالى به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطن و زنادقه مسلمين و خواندن دعاهاى وارده براى اين كار از جمله دعايى است كه شيخ نعماى و كلينى به اسانيد متعدده روايت كرده اند از زراره كه گفت: شنيدم از ابوعبداللّهعليهاالسلام
مى فرمايد: به درستى كه از براى قائمعليهاالسلام
غيبتى است پيش از آنكه خروج كند پس گفتم: از براى چه؟ گفت: مى ترسد و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك، آنگاه فرمود: اى زراره! او است منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش، پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مرد و جانشينى نگذاشت و بعضى از ايشان مى گويد كه حمل بود و بعضى از ايشان مى گويد كه او غايب است و بعضى مى گويد كه متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال و او است منتظر غير اينكه خداوند خواسته كه امتحان كند قلوب شيعه را، پس در اين زمان به شك مى افتند مبطلون. زراره گفت: پس گفتم فداى تو شوم! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم؟ فرمود: اى زراره! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:
(اَللّهمَّ عرِّفنى نفسكَ فاِنَّكَ اِنْ لَمْ تعَّرِفنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ نِبيِّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِّنَكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكْ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكْ اَللّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكْ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَّرِفْنى حُجَّتَكْ ضَلَلْتُ عَنْ دينى). (١٧٨)
و ديگر دعايى است طويل كه اولش همين دعا است، پس از آن (اَللّهُمَّ لاتُمِتْنى ميتَةً جاهِليَّةً وَ لاتُزِغْ قَلْبى بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنى) تا آخر دعا، و ما آن را در ملحقات(كتاب مفاتيح)ذكر كرديم و سيد بن طاوس در(جمال الا سبوع)آن را ذكر كرده بعد از ادعيه مأثوره بعد از نماز عصر روز جمعه، آنگاه فرموده: و اگر براى تو عذرى باشد از جميع آنچه ذكر كرديم آن را از تعقيب عصر روز جمعه پس حذر كن از آنكه مهمل گذارى خواند آن را، يعنى اين دعا را، پس به درستى كه ما شناختيم اين را از فضل خداوند جل جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن، پس اعتماد كن به آن. (١٧٩)
فقير گويد: كه قريب به همين كلام سيد بن طاوس در ذيل صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى فرموده اند و از اين كلام شريف چنان مستفاد مى شود كه از جانب حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
چيزى به دست آوردند در اين باب و از مقام ايشان مستبعد نيست. و ديگر دعايى است كه شيخ صدوق روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت: فرمود ابوعبداللّهعليهاالسلام
كه زود است مى رسد به شما شبهه پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده و نجات نمى يابد و در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را. گفتم: چگونه است دعاى غريق؟
فرمود مى گويى:
(يا اَللّهُ يا رَحمنُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ). پس گفتم:
(يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ).
سپس فرمود: به درستى كه خداوند عز و جل مقلب است قلوب و ابصار را و لكن بگو چنانكه من مى گويم:(يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دينِكَ. (١٨٠) )
استمداد و استغاثه به امام زمانعليهاالسلام
هشتم استمداد و استعانت و استغاثه به آن جناب در هنگام شدائد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و نديدن راه چاره و خواستن از حضرتش حل شبهه و رفع كربة و دفع بليه، چه آن جناب برحسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه بر حال هر كسى در هرجا دانا و اجابت مسئولش توانا و فيضش عام و از نظر در امور رعاياى خود غفلت نكرده و نمى كند و خود آن جناب در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند مرقوم فرمودند: كه علم ما محيط است به خبرهاى شما و غائب نمى شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و معرفت به بلايى كه به مى رسد. (١٨١)
و شيخ طوسى در(كتاب غيبت)روايت كرده به سند معتبر از جناب ابوالقاسم حسين بن روح نائب سوم رضى اللّه عنه كه گفت: اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن، پس رفتم نزد ابى طاهر بن بلال در ايام استقامتش يعنى پيش از آنكه بعضى مذاهب باطله اختيار كند پس آن اختلاف را به او فهماندم، پس گفت: مرا مهلت ده، پس او را مهلت دادم چند روز آنگاه معاودت كردم به نزد او. پس بيرون آورد حديثى به اسناد خود از حضرت صادقعليهاالسلام
كه فرمود: هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آنگاه اميرالمؤ منينعليهاالسلام
، و يك يك از ائمهعليهمالسلام
تا آنكه منتهى شود به سوى صاحب الزمانعليهاالسلام
، آنگاه بيرون مى آيد به سوى دنيا و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا برند عملى را به سوى خداوند عز و جل عرضه مى شود بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آنگاه عرضه مى شود بر خداوند عز و جل پس هرچه فرود مى آيد از جانب خداوند بر دست ايشان است و آنچه بالا مى رود به سوى خداوند عز و جل به سوى ايشان است و بى نياز نيستند از خداوند عز و جل به قدر به هم زدن چشمى. (١٨٢)
و سيد حسين مفتى كركى سبط محقق ثانى در(كتاب دفع المناوات)از(كتاب براهين)نقل كرده كه او روايت نمود از ابى حمزه از حضرت كاظمعليهاالسلام
كه گفت: شنيدم آن جناب مى فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى مگر آنكه ابتدا مى نمايد به امامعليهاالسلام
، پس معروض مى دارد آن را بر آن جناب و به هم درستى كه محل تردد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى صاحب اين امر است. و در خبر ابوالوفاى شيرازى است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود به او كه چون درمانده و گرفتار شدى پس استغاثه كن به حضرت حجتعليهاالسلام
كه او تو را در مى يابد و او فريادرس است و پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند. (١٨٣)
و شيخ كشى و شيخ صفار در(بصائر)روايت كرده اند از رميله كه گفت: تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤ منينعليهاالسلام
پس در نفس خود خفتى يافتى در روز جمعه و گفتم نمى دانم چيزى را بهتر از آنكه آبى بر خود بريزم يعنى غسل كنم و نماز كنم در عقب اميرالمؤ منينعليهاالسلام
، پس چنين كردم آنگاه آمدم به مسجد پس چون اميرالمؤ منينعليهاالسلام
بالاى منبر برآمد آن تب به من معاودت نمود پس چون اميرالمؤ منينعليهاالسلام
مراجعت نمود و داخل قصر شد داخل شدم به آن جناب، فرمود: اى رميله! ديدم تو را كه بعضى از تو، و به روايتى(پس ملتفت شد به من اميرالمؤ منينعليهاالسلام
فرمود: اى رميله! چه شده بود كه تو را ديدم كه بعضى از اعضايت در بعضى درهم مى شد.)پس نقل كردم براى آن جناب حالت خود را كه در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب، پس فرمود: اى رميله! نيست مؤ منى كه مريض شود مگر آنكه مريض مى شويم ما به جهت مرض او و محزون نمى شود مگر آنكه محزون مى شويم به جهت حزن او و دعا نمى كند مگر آنكه آمين مى گوييم براى او و ساكت نمى شود مگر آنكه دعا مى كنيم براى او، پس گفتم به آن جناب يا اميرالمؤ منينعليهاالسلام
فداى تو شوم اين لطف و مرحمت براى كسانى است كه با جناب تواند در اين قصر، خبر ده مرا از حال كسانى كه در اطراف زمين اند؟ فرمود: اى رميله! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤ منى در مشرق زمين و نه در مغرب آن. (١٨٤)
و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند از جناب باقر و صادقعليهمالسلام
كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى گذارد زمين را مگر آنكه در آن عالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين، پس اگر مؤ منين زياد كردند چيزى را بر مى گرداند ايشان را و به روايتى(مى اندازد آن را)، و اگر كم كردند تمام مى كند براى ايشان، و اگر چنين نبود مختلط مى شد بر مسلمين امور ايشان، و به روايتى(حق از باطل شناخته نمى شد). (١٨٥)
نسخه برآورده شدن حاجات
در(تحفة الزائر)مجلسى و(مفاتيح النجاة)سبزوارى مروى است كه هركه را حاجتى باشد آنچه مذكور مى شود بنويسد در رقعه اى و در يكى از قبور ائمهعليهمالسلام
بيندازد يا ببندد و مهر كند و خاك پاكى را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى يا چاهى عميق يا غدير آبى اندازد به حضرت صاحب الزمانعليهاالسلام
مى رسد و او بنفسه متولى برآوردن حاجت مى شود.
نسخه رقعه مذكوره
(بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ كتبْتُ يا مَوْلاىَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ مَسْتَغيثا وَ شَكَوْتُ ما نَزَلَ بى مُسْتَجيرا بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بِكَ مِنْ اَمْرٍ قَْد دَهَمَنى وَ اَشْغَلَ قَلْبى وَ اَطالَ فكْرى وَ سَلََبنى بَعْضَ لُبّى وَ غَيَّرَ خَطيرَ نِعْمَةِ اللّهِ عِنْدى اَسْلَمَنى عِنْدَ تَخَيَّلِ وُرُودِهِ الْخليلُ وَ تَبَرَّءَ مِنِّى عِنْدَ تَرائى اَقْبالِهِ اِلَىَّ الْحَميمُ وَ عَجَزَتْ عَنْ دِفاعِهِ حيلَتى وَ خاننى فى تَحَمُّلِهِ صَبْرى وَ قُوَّتى فَلَجَاْتُ فيهِ اِلَيْكَ وَ تَوَّكَلْتُ فى الْمَسْئَلَةِ للّهِ جلَّ ثناؤُهُ علَيهِ وَ علَيكَ فى دِفاعهِ عنى عِلْما بِمَكانِكَ مِنَ اللّهِ رَبِّ العالَمينَ وَلىِّ التَّدْبيرِ وَ مالِكِ الاُمورِ واثقا بكَ فِى الْمُسارِعَةِ فِى الشَّفاعَةِ اِلَيْهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فى اَمْرى مَتَيَقّنا لاِجابَتِتِه تَبارَكَ وَ تَعالى اِيّاكَ بِاِعْطائى سُؤْلى وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ جَديرٌ بِتَحْقيقِ ظَنّى وَ تَصْديقِ اَمَلى فيكَ فى اَمْرِ كَذا وَ كَذا)(و به جاى كذا و كذا نام حاجت خود را ببرد)(فيما لا طاقَةَ لى بِحَمْلِهِ وَ لاصَبْرَ لى عَلَيْهِ وَ اِنْ كُنْتُ مُسْتَحِقّا لَهُ وَ لاَضعافِهِ بِقَبيحِ اَفْعالِى وَ تَفْريطى فِى الْواجِباتِ الَّتى للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَغثِنى يا موْلاىَ صلَواتُ اللّهِ علَيكَ عندَ اللَّهفِ وَ قدِّمِ الْمَسْئَلَةَ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى اَمْرى قَبْلَ حلُولِ التَّلَفِ وَ شماتةِ الاَعْدأ فَبِكَ بَسَطَتِ النِّعْمَةُ عَلَىَّ وَ اَسْئَلِ اللّهَ جَلَّ جَلالِهِ لى نصْرا عَزيزا وَ فَتْحا قَريبا فيهِ بُلُوغُالا مالِ وَ خَيْرُ الْمَبادى وَ خَواتِيمُ الاَعْمالِ وَ الاَمْنُ منَ الْمخاوِفِ كُلُّها فى كُلِّ حالٍ اِنَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لِما يَشأ فَعّالٌ وَ هُوَ حَسْبى وَ نِعمْ الْوَكيلُ فِى الْمَبْدَءِ وَ الْمالِ.)
آنگاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد يا عثمان سعيد العمروى يا ولد او محمّد بن عثمان يا حسين بن روح يا على بن محمّد السمرى و يكى از آن جماعت را ندا نمايد و بگويد:
(يا فلانَ بنَ فلانٍ سلامٌ علَيكَ اَشهدُ اَنَّ وَفاتكَ فى سَبيل اللّهِ وَ اَنَّك حَىُّ عِنْدَاللّهِ مَرْزُوقٌ خاطَبْتُكَ فى حَياتِكَ الَّتى لَكَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هذِهِ رُقْعَتى وَ حاجَتى اِلى مَوْلا ناعليهاالسلام
فَسَلِّمْها اِلَيْهِ وَ اَنْتَ الثِّقَةُ الاَمينُ). (١٨٦)
پس نوشته را در نهر يا چاه يا غدير اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.
و [محدث نورى مى فرمايد:] از اين خبر شريف چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم چنانچه در غيبت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوائج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقيعات، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ مفتخر و سرافرازند پس معلوم شد كه خوان احسان و جود و كرم و فضل و نعم امام زمانعليهاالسلام
در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پريشان درمانده و گم گشته و وامانده و متحير و نادان و سرگشته و حيران گسترده و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى يويت و اخلاص سريرت اگر نادان است شربت علمش بخشند و اگر گمشده است به راهش رسانند و اگر مريض است لباس عافيتش پوشند.
غيبت شأنيه و حضور شئونيه امام زمانعليهاالسلام
چنانكه از سير و حكايات و قصص گذشته ظاهر و هويدا مى شود نتيجه مقصود در اين مقام و اينكه حضرت صاحب الا مرعليهاالسلام
حاضر در ميان عباد و ناظر بر حال رعايا و قادر بر كشف بلايا و عالم بر اسرار و خفايا به جهت غيبت و ستر از مردم از منصب خلافتش عزل نشده و از لوازم و آداب رياست الهيه خود دست نكشيده و از قدرت ربانيه خويش عجز به هم نرسانيده و اگر خواهد حل مشكلات كه اندر دل افتاده كند بى آنكه از راه ديده و كوشش چيزى به آنجا رساند و اگر خواست دلش را به آن كتاب يا عالمى كه دواى دردش در آن و نزد آن است مايل و شايق كند گاهى دعايش تعليم كند و گاهى در خواب دواى مرضش به او آموزد و اينكه ديده و شنيده شده كه با صدق ولأ و اقرار به امامت چه بسيار شده كه ارباب اضطرار و حاجت در مقام عجز و لابه و شكايت برآمدند و اثر اجابت و كشف بليت نديدند علاوه بر دارا بودن اين مضطر موانع دعا و قبول را غالبا يا از جهت اشتباه در اضطرار است كه خود را مضطر مى داند و نيست و گم گشته و متحير مى داند و راهش را به آن نمايانده اند مثل جاهل به احكام عمليه كه به عالمش ارجاع فرمود؛ چنانچه در توقيع مبارك است كه در جواب مسايل اسحاق بن يعقوب مرقوم فرمود كه:(و اما حوادثى كه به شما روى دهد پس مراجعه كنيد در آنها به راويان احاديث ما به درستى ايشان حجت من هستند بر شماها و من حجت خدايم بر ايشان).
پس مادامى كه جاهل دستش به عالم برسد هرچند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به كتاب او در احكام او مضطر نباشد و همچنين عالمى كه حل مشكل و دفع شبهه و تحير خود را تواند از ظواهر و نصوص كتاب و سنت و اجماع كند عاجز و درمانده نباشد و آنانكه اسباب زندگى و معاش خويش را از حدود الهيه و موازين شرعيه بيرون بردند و بر آن مقدار ممدوح در شرع اقتصار و قناعت ننمودند به جهت نداشتن بعضى از آنچه قوام تعيش معلق نيست بر آن مضطر نباشد و هكذا از مواردى كه آدمى خويشتن را عاجز و مضطر بيند و پس از تأمل صادقانه خلاف آن ظاهر مى شود. و اگر در اضطرار صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام كل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطرى صادق باشد شايد صلاح او يا صلاح نظام كل در اجابت او نباشد هرچه هر مضطرى را وعده اجابت نداند، بلى اجابت مضطر را جز خداى تعالى يا خلفايش نكند نه آنكه هر مضطر را اجابت كنند و در ايام حضور و ظهور در مدينه و مكه و كوفه و غير آن از همه اصناف مضطرين و عاجزين از مواليان و محبين غالبا بودند و بسيار بود كه سؤ ال مى كردند و اجابت نمى شد چنان نبود كه هر عاجز در هر زمان هر چه خواست به او دهند و او رفع اضطرارش نمايند؛ چه اين مورث اخلال نظام و برداشتن اجرها و ثوابهاى عظيمه و جزيله اصحاب بلا و مصائب است كه بعد از مشاهده آن در روز جزا آرزو كنند كه كاش گوشت بدنهاى ايشان را در دنيا با مقراض بريده بودند و خداى تعالى با آن قدرت كامله و غناى مطلق و علم محيط به ذرات و جزئيات موجودات با بندگان خود چنين نكرده. (١٨٧)