منتهی الآمال جلد ۲

منتهی الآمال 0%

منتهی الآمال نویسنده:
گروه: سایر کتابها

منتهی الآمال

نویسنده: مرحوم شیخ عباس قمی
گروه:

مشاهدات: 38249
دانلود: 2951


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 51 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38249 / دانلود: 2951
اندازه اندازه اندازه
منتهی الآمال

منتهی الآمال جلد 2

نویسنده:
فارسی

فصل هفتم: در بيان بعضى از علامات ظهور حضرت صاحب الزمانعليها‌السلام

و ما در اين فصل اكتفا مى كنيم به مختصرى از آنچه نگاشته سيد سند فقيه محدث جليل القدر مرحوم آقا سيد اسماعيل عقيلى نورى نور اللّه مرقده در كتاب (كفاية الموحدين) و آن علامات بر دو قسم است: علامات حتميه و علامات غير حتميه؛ اما علامات حتميه به نحو اجمال از اين قرار است و مقصود ترتيب ذكرى است:

اول خروج دجال است، و آن ملعون ادعاى الوهيت نمايد و به وجود نحس او خونريزى و فتنه در عالم واقع خواهد شد و از اخبار ظاهر شود كه يك چشم او ماليده و ممسوح است و چشم چپ او در ميان پيشانى او واقع شده و مانند ستاره مى درخشد و پارچه خونى در ميان چشم او واقع است و بسيار بزرگ و تنومند و شكل عجيب و هيئت غريب و بسيار ماهر در سحر است و در پيش او كوهى سياه است كه به نظر مردم مى آورد كه كوه نان است و در پشت سر او كوه سفيدى است كه از سحر به نظر مردم مى آورد كه آبهاى صاف جارى است و فرياد مى كند اَوْلِيائى اَنَا رَبُّكُمُ الا عْلى و شياطين و مرده ايشان از ظالمين و منافقين و سحره و كهنه و كفره و اولاد زنا بر سر او اجتماع نمايند و شياطين اطراف او را گرفته و به جميع نغمات و آلات لهو و لعب و تغنى از عود و مزمارودف و انواع سازها و بربطها مشغول مى شوند كه قلوب تابعين او را مشغول به آن نغمات و الحان مى نمايند و در انظار ضعفأ العقول از زنان و مردان چنان جلوه درآورند كه همه ايشان را به رقص آورند و همه خلق از عقب سر او مى روند كه آن نغمات و الحان و صداهاى دلربا را بشنوند گويا كه خلق همه در سكر و مستى مى باشند و در روايت ابوامامه است آنكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: هر مؤ منى كه دجال را ببيند آب دهن خود را بر روى او بيندازد و سوره مباركه حمد را بخواند به جهت دفع سحر آن ملعون كه در او اثر نكند. چون آن ملعون ظاهر شود عالم را پر از فتنه و آشوب نمايد و ميان او و لشكر قائمعليها‌السلام جنگ واقع شود بالاخره آن ملعون به دست مبارك حضرت حجت الهىعليها‌السلام يا به دست عيسى بن مريمعليها‌السلام كشته شود. (١٨٨)

دوم صيحه و ندأ آسمانى است كه اخبار بسيارى دلالت دارد بر آنكه آن حتميات است، و در حديث مفضل بن عمر رحمه اللّه از حضرت صادقعليها‌السلام است كه آن حضرت فرمود: حضرت قائمعليها‌السلام در مكه داخل شود و در جانب خانه كعبه ظاهر گردد و چون آفتاب بلند شود از پيش قرص آفتاب منادى ندا كند كه همه اهل زمين و آسمان بشنوند و مى گويد: اى گروه خلايق! آگاه باشيد كه اين مهدى آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است. او را به نام و كنيه جدش حضرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ياد نمايد و نسب مبارك او را به پدر بزرگوارش ‍ حضرت امام حسن عسكرى بن على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالبعليهم‌السلام مى رساند و چنان نسب آن بزرگوار را به اسمأ كرام آبأ طاهرين او بيان كند كه همه مردم از شرق تا غرب عالم بشنوند؛ پس بگويد كه با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و مخالفت حكم او ننماييد كه گمراه خواهيد شد. پس ملائكه و نقباى انس و نجباى جن گويند لبيك اى خواننده به سوى خدا، شنيديم و اطاعت كرديم، پس از آن خلائق چون آن ندا را بشنوند از شهرها و قريه ها و صحراها و درياها از مشرق تا مغرب عالم روى به مكه معظمه آورند و به خدمت آن حضرت برسند و چون قريب به غروب آفتاب شود از طرف مغرب شيطان فرياد نمايد كه اى گروه مردمان! پروردگار شما در وادى يابس وارد شده است و او عثمان بن عنبسه از فرزندان يزيد بن معاوية بن ابى سفيان است با او بيعت نماييد تا هدايت يابيد و با او مخالفت ننماييد كه گمراه شويد، پس ‍ ملائكه و نقبا و نجباى جن و انس او را تكذيب نمايند و منافقان و اهل تشكيك و ضلال و گمراهان به آن ندا گمراه خواهند شد.

و نيز نداى ديگر از آسمان ظاهر شود كه آن ندا قبل از ظهور حجة اللّهعليها‌السلام است كه آن هم در عداد علائم حتميه است كه البته بايد واقع شود و آن ندأ در شب بيست و سوم ماه رمضان است كه همه ساكنين زمين از شرق تا غرب عالم آن ندا را خواهند شنيد و آن منادى جبريئل است كه به آواز بلند ندا كند كه(اَلْحقُّ معَ علِّىٍ وَ شيعَتِهِ). و شيطان نيز در وسط روز در ميان زمين و آسمان ندا كند كه همه كس بشنوند كه(اَلْحَقُّ مَعَ عُثْمانَ وَ شيعَتِهِ). (١٨٩)

سوم خروج سفيانى است از وادى يابس، يعنى بيابان بى آب و علف كه در مابين مكه و شام است و آن مردى است بد صورت و آبله رو و چهارشانه و ازرق شم و اسم او عثمان بن عنبسه است و از اولاد يزيد بن معاويه است و آن ملعون پنج شهر بزرگ را متصرف مى شود كه دمشق و حمص و فلسطين و اردن و قنسرين است، پس ‍ از آن لشكر بسيار به اطراف مى فرستد و بسيارى از لشكر او به سمت بغداد و كوفه خواهند آمد و قتل و غارت و بى حيايى بسيار در آن صفحات مى نمايند و در كوفه و نجف اشرف قتل مردان بسيار واقع شود و بعد از آن يك حصه از لشكر خود را به جانب شام روانه نمايد و يك قسمت از آن را به جانب مدينه مطهره و چون به مدينه رسند سه روز قتل عام نمايند و خرابى بسيار وارد آورند و بعد از آن به سمت مكه روانه شوند و لكن به مكه نرسند و اما آن حصه كه به جانب شام روند و در بين راه لشكر حضرت حجة اللّه بر آنها ظفر يابند و تمام آنها را هلاك نمايند و غنايم آنها را بالكليه متصرف شوند. و فتنه آن ملعون در اطراف بلاد بسيار عظيم شود خصوصا بالنسبة به دوستان و شيعيان على بن ابى طالبعليها‌السلام حتى آنكه منادى او ندا كند كه هر كس سر يك نفر از دوستان على بن ابى طالبعليها‌السلام را بياورد هزار درهم بگيرد، پس مردم به جهت مال دنيا از حال يكديگر خبر دهند و همسايه از همسايه خبر دهد كه او از دوستان على بن ابى طالبعليها‌السلام است.

بالجمله: آن قسمت از لشكر كه به جانب مكه روند چون به زمين بيدأ رسند كه مابين مكه و مدينه است حق تعالى ملكى را مى فرستد در آن زمين و فرياد مى كند اى زمين اين ملاعينان را به خود فرو بر، پس جميع آن لشكر كه به سيصد هزا مى رسند با اسبان و اسلحه به زمين فرو روند مگر دو نفر كه با همديگر برادرند از طايفه جهنيه كه ملائكه صورتهاى ايشان را بر مى گردانند و به يكى مى گويند كه(بشير)است برو به مكه و بشارت ده حضرت صاحب الا مرعليها‌السلام را به هلاكت لشكر سفيانى و ديگرى را كه(نذير)است مى گويند برو به شام و به سفيانى خبر ده و بترسان او را، پس آن دو نفر به جانب مكه و شام روانه گردند. چون سفيانى اين خبر را بشنود از شام به جاب كوفه حركت كند و در آنجا خرابى بسيار وارد آورد و چون حضرت قائمعليها‌السلام به كوفه رسد آن ملعون فرار كند و به شام برگردد پس حضرت لشكر از عقب او فرستد و او را در صخره بيت المقدس به قتل آورند و سر نحس او را بريده و روح پليدش را وارد جهنم گردانيد. (١٩٠)

چهارم فرو رفتن لشكر سفيانى است در بيدأ كه ذكر شد. (١٩١)

پنجم قتل نفس زكيه است، و آن پسرى است از آل محمّدعليهم‌السلام در مابين ركن و مقام. (١٩٢)

ششم خروج سيد حسنى است و آن جوان خوش صورتى است كه از طرف ديلم و قزوين خروج نمايد و به آواز بلند فرياد كند كه به فرياد رسيد آل محمد را، كه از شما يارى مى طلبند. و اين سيد حسنى ظاهرا از اولاد حضرت امام حسن مجتبىعليها‌السلام باشد و دعوى بر باطل ننمايد و دعوت بر نفس خود نكند بلكه از شيعيان خلص ائمه اثنى عشرعليهم‌السلام و تابع دين حق باشد و دعوت نيابت و مهدويت نخواهد نمود لكن مطاع و بزرگ و رئيس خواهد بود و در گفتار و در كردار موافق است با شريعت مطهره حضرت خاتم النبيينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و در زمان خروج او، كفر و ظلم عالم را فرو گرفته باشد و مردم از دست ظالمان و فاسقان در اذيت باشند و جمعى از مؤ منين نيز مستعد باشند از براى دفع ظلم ظالمين، در آن حال سيد حسنى استغاثه نمايد از براى نصرت دين آل محمدعليهم‌السلام ، پس ‍ مردم را اعانت نمايند خصوصا گنجهاى طالقان كه از طلا و نقره نباشد بلكه مردان شجاع و قويدل و مسلح و مكمل كه بر اسبهاى اشهب سوار باشند و در اطراف او جمع گردند و جمعيت او زياد شود و به نحو سلطان عادل در ميان ايشان حكم و سلوك نمايد و كم كم بر اهل ظلم و طغيان غلبه نمايد و از مكان و جاى خود تا كوفه زمين را از لوث وجود ظالمين و كافران پاك كند و چون با اصحاب خود وارد كوفه شود به او خبر مى دهند كه حضرت حجة اللّه مهدى آل محمّدعليهم‌السلام ظهور نموده است و از مدينه به كوفه تشريف آورده است، پس سيد حسنى با اصحاب خود خدمت آن حضرت مشرف مى شوند از آن حضرت مطالبه دلايل امامت و مواريث انبيأ مى نمايد.

حضرت صادقعليها‌السلام مى فرمايد: به خدا قسم كه آن جوان آن حضرت را مى شناسد و مى داند كه او بر حق است و لكن مقصودش اين است كه حقيت او را بر مردم و اصحاب خود ظاهر نمايد. پس آن حضرت دلايل امامت و مواريث انبيأ از براى او ظاهر نمايد. در آن وقت سيد حسنى و اصحابش به آن حضرت بيعت خواهند نمود مگر قليلى از اصحاب او كه چهار هزار نفر از زيديه باشند كه مصحف ها و قرآن در گردن ايشان حمايل است و آنچه مشاهده نمودند از دلايل و معجزات آن را حمل بر سحر نمايند و گويند كه اين سخنان بزرگى و اينها همه سحر است كه به ما نموده اند. پس حضرت حجتعليها‌السلام آنچه نصيحت و موعظه نمايد ايشان را و آنچه اظهار اعجاز نمايد در ايشان اثر نخواهد نمود تا سه روز يشان را مهلت مى دهد و چون موعظه آن حضرت و آنچه حق است قبول ننمايند امر فرمايد كه گردنهاى ايشان را بزنند و حال ايشان بسيار شبيه است به حال خوارج نهروان كه لشكر حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام در جنگ صفين بودند. (١٩٣)

هفتم ظاهر شدن كف دستى است كه در آسمان طلوع نمايد و در روايت ديگر صورت و سينه و كف دستى در نزد چشمه خورشيد ظاهر شود. (١٩٤)

هشتم كسوف آفتاب است در نيمه ماه رمضان و خسوف قمر در آخر آن. (١٩٥)

نهم آيات و علاماتى است كه در ماه رجب ظاهر مى شود، شيخ صدوق از حضرت امام رضاعليها‌السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: ناچار است شيعيان را از فتنه عظيمى و آن وقتى است كه امام ايشان غائب باشد و اهل آسمان و زمين بر او بگريند، و چون ظهور او نزديك شود در ماه رجب سه ندا از آسمان به گوش مردم برسد كه همه خلق آن را بشنوند، نداى اول (اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمين). و آواز دوم ازفت الا زفة؛ يعنى نزديك شد امرى كه روز به روز و وقت به وقت مى رسد. صداى سوم آنكه بدنى در پيش روى قرص آفتاب ظاهر گردد و ندايى رسد كه اين است اميرالمؤ منينعليها‌السلام كه به دنيا برگشته است براى هلاك كردن ستمكاران پس در آن وقت فرج مؤ منان برسد. (١٩٦)

دهم اختلاف بنى عباس و انقراض دولت ايشان است كه در اخبار به آن اعلام شده است و آنكه ايشان قبل از قيام حضرت قائمعليها‌السلام مختلف و منقرض خواهند شد از سمت خراسان. (١٩٧)

علامت هاى غير حتمى

و اما علامات غير حتميه: پس آنها بسيار است بعضى ظاهر شده و بعضى هنوز واقع نشده و ما در اينجا به بعضى از آنها به نحو اجمال اشاره مى كنيم:

اول خراب شدن ديوار مسجد كوفه است. (١٩٨)

دوم جارى شدن نهرى است از شط فرات در كوچه هاى كوفه. (١٩٩)

سوم آباد شدن شهر كوفه است بعد از خراب شدن آن. (٢٠٠)

چهارم آب درآوردن درياى نجف است. (٢٠١)

پنجم جارى شدن نهرى است از فرات به غرى كه نجف اشرف باشد. (٢٠٢)

ششم ظاهر شدن ستاره دنباله دار است در نزديك ستاره جدى. (٢٠٣)

هفتم ظاهر شدن قحطى شديد است قبل از ظهور آن حضرت. (٢٠٤)

هشتم وقوع زلزله و طاعون شديد است در كثيرى از بلاد. (٢٠٥)

نهم قتل بيوح است يعنى قتل بسيار كه آرام نمى گيرد. (٢٠٦)

دهم تحليه مصاحف و زخرفه مساجد و تطويل منارات است. (٢٠٧)

يازدهم خراب شدن مسجد براثا است. (٢٠٨)

دوازدهم ظاهر شدن آتشى است در سمت مشرق زمين كه تا سه روز يا هفت روز در ميان زمين و آسمان افروخته مى شود كه محل تعجب و خوف باشد. (٢٠٩)

سيزدهم ظاهر شدن سرخى شديد است كه در اطراف آسمان پهن مى شود كه همه آسمان را مى گيرد. (٢١٠)

چهاردهم كثرت قتل و خونريزى است در كوفه از جهت رايات مختلفه. (٢١١)

پانزدهم مسخ شدن طايفه اى است به صورت قرده و خنازير. (٢١٢)

شانزدهم حرك كردن بيرقهاى سياه است از خراسان. (٢١٣)

هفدهم آمدن باران شديدى است در ماه جمادى الثانيه و ماه رجب كه مثل آن هرگز ديده نشده. (٢١٤)

هيجدهم مطلق العنان شدن عرب است كه به هر جا كه خواهند بروند و هرچه خواهند بكنند. (٢١٥)

نوزدهم خروج سلاطين عجم است از شأن و وقار. (٢١٦)

بيستم طلوع نمودن ستاره اى است از مشرق كه مانند ماه درخشنده و روشنى دهنده باشد و به شكل غره ماه باشد و دو طرف آن كج باشد به نحوى كه نزديك است از كجى به هم وصل شود و چنان درخشندگى داشته باشد كه چشمها را خيره نمايد. (٢١٧)

بيست و يكم فرو گرفتن ظلمت كفر و فسوق و معاصى است تمام عالم را و شايد مقصود از اين علامت غلبه كفر و فسق و فجور و ظلم است در عالم و انتشار اين امور است در تمام بلاد و كثرت ميل خلق است به اطوار و حالات كفار و مشركين از گفتار و كردار و تعيش و اوضاع دنيويه و تشبه به ايشان در حركات و سكنات و مساكين والبسه؛ و ضعف و سستى حال ايشان است در امر دين و آثار شريعت و عدم تقيد ايشان به آداب شرعيه خصوصا در جزء اين زمان كه يوما فيوما حالات مردم در تزايد و اشتداد است در تشبه به اهل كفر از جميع جهات دنيويه بلكه در اخذ قواعد كفر و عمل نمودن به آن در امور ظاهريه و بسيار است كه اعتقاد و اعتماد كامل به اقوال و اعمال ايشان مى نمايند و وثوق تمام در كليه امور به آنها دارند و بسا باشد كه سرايت به سوى عقايد كثيرى خواهد نمود كه بالمره اصل عقايد دينيه اسلام را از دست مى دهند بلكه اطفال خردسال را به آداب و قواعد ايشان تعليم مى نمايند؛ چنانچه فعلا مرسوم است كه در بدايت امر نمى گذارند كه آداب و قواعد دين اسلام در اذهان ايشان رسوخ نمايد و حال كثيرى از ايشان بعد از بلوغ منجر به فساد عقيده و عدم تدين به دين اسلام خواهد شد و بر اين منوال تعيش خواهند نمود و هكذا حال كسانى كه معاشرت با چنين اشخاصى دارند و اهل و عيال ايشان كه تبعه ايشان اند؛ بلكه اگر نيكو تأمل نمايى مى بينى كه كفر بر عالم محيط شده است الا اقل قليل و مقدار يسير از عباداللّه كه آن هم غايب ايشان از ضعفأالايمان و نواقص ‍ اسلام اند؛ چه آنكه اكثر بلاد معموره در تصرف كفار و مشركين و منافقين است و اكثر از اهالى و از اهل كفر و شرك نفاق اند مگر بر سبيل ندرت و اهل ايمان كه اثنى عشريه باشند هم به جهت اختلاف در عقايد اصوليه دينيه و مذهبيه چنانچه متفرق و مشتت اند كه اهل حق در ميان ايشان نادر و قليل از اهل ايمان هم از عوام و خواص بسيارى از ايشان به جهت ارتكاب به اعمال قبيحه و افعال شنيعه و محرمه از اقسام معاصى و محرمات و كل حرام و ظلم و تعدى هريك بر ديگرى در امور دينيه و دنيويه چنان ظلم بر انفس خود مى نمايند كه از اسلام و ايمان چيزى در نزد ايشان باقى نمانده مگر اسمى كه غير مطابق با مسمى است و رسمى كه مخالف با آثار شريعت است. پس در روى زمين باقى نخواهد ماند فعلا از اسم اثرى مگر بسيار قليل كه آن هم مغلوب و منكوب و از وجود ايشان به ظاهر شرع در ترويج دين اثرى مترتب نخواهند شد و(معروف)در نزد مردم بالمره(منكر)و(منكر)،(معروف)شده است و از اسلام باقى نمانده مگر مجرد اسم و رسم ظاهرى و گويا بالمره طريقه اميرالمؤ منينعليها‌السلام و سجيه مرضيه ائمه طاهرينعليهم‌السلام از دست رفته است و نزديك است العياذ باللّه طومار شريعت بالمره پيچيده شود و به مرأى و مسمع همه خلق است كه آنچه ذكر شد يوما فيوما در تضاعف و اشتداد است و آنچه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن خبر داد كه اسلام در اول ظهورش غريب بود و بعد از اين هم بر مى گردد و غريب مى شود در جزء اين زمان ظاهر و هويدا شد و قريب به آن است كه تمام عالم پر شود از ظلم و جور بلكه فى الحقيقة عين ظلم و جور است. پس بايد اين قليل از عبادُاللّه الْمؤْمنين علَى الدَّوام لَيلا وَ نهارا مسئلت نمايند از روى تضرع و ابتهال كه حق تعالى تعجيل فرمايد فرج آل محمّدعليهم‌السلام را. (٢١٨)

علائم آخرالزمان از زبان اميرمؤ منانعليها‌السلام

و از بعض خطب حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام نقل شده كه فرمودند:

(اِذا صاحَ الناقوسُ وَ كبسَ الْكابُوسُ وَ تَكَلَّمَ الْجامُوسُ فَعِنْدَ ذلِكَ عَجائِبُ وَ اَىُّ عجائب اَنارَ النّارُ بِنَصيبَيْنِ وَ ظَهَرَت رايَةٌ عُثْمانِيَّةٌ بِوادٍ سُودٍ وَاضْطَرَبَتِ الْبَصْرَةُ وَ غلَبَ بعضهُمْ بَعْضَا وَ صَبا كُلُّ قَوْمٍ اِلى قَوْمٍ اِلى اَنْ قالَعليها‌السلام وَ اَذْعَنَ هِرْقِلُ بِقُسْطَنْطَنِيَّةِ لِبَطارِقَةِ سُفْيانى فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَقَّعُوا ظُهُورَ مُتَكَلِّمِ مُوسى مِنَ الشَّجَرَةِ عَلى طُور.) (٢١٩)

[ترجمه: وقتى كه ناقوس به صدا درآيد و كابوس و رياست طلب قيام نمايد و گاو تكلم نمايد (شايد مراد آن باشد كه شخص عظيم الجثه و صاحب شوكت و در فهم مانند گاو باشد و حكومت نمايد). و در اين هنگام شگفتى هاست و چه شگفتى و عجائبى! برافروخته مى شود آتش در شهر نصيبين و علم و پرچم عثمانى از سرزمين سياهان (يا سرزمين سودان ) ظاهر مى گردد و شهر بصره به آشوب كشيده مى شود. هر گروه و طايفه اى با گروه و طايفه ديگر در مقام غلبه درآيند تا اينكه حضرت مى فرمايد هرقل كه قيصر روم است براى(بطارقه)كه يكى از سرداران لشكر سفيانى در قسطنطنيه اعتقاد پيدا نموده و از او اطاعت مى نمايد؛ پس در اين هنگام منتظر ظهور كسى باشيد كه در طور سينا از درخت با موسىعليها‌السلام سخن گفت!]

و هم در بعضى از كلمات درر بار خود فرموده است در علامات ظهور حضرت قائمعليها‌السلام :

(اِذا اَماتَ الناسُ الصَّلاةَ وَ اَضاعوا الاَمانَةَ وَاسْتَحَلُّوا الْكِذْبَ وَ اَكَلُوا الرِّبا وَ اَخَذُوا الرِّشا وَ شيِّدوُا الْبنيان وَ باعوا الدّينَ بالدُّنْيا وَ اسْتَعْمَلوا السُّفَهأ وَ شاوَرُوا النِّسأ وَ قطعوا الاَرْحامَ وَ اتَّبَعُوا الاَهْوأ وَ اسْتَخَفُّوا بِالدِّمأ وَ كانَ الْحِلْمُ ضَعْفا وَ الظُّلْمُ فخرَا وَ كانتِ الاُمَرأ فَجَرَةً وَ الْوُزَرأ ظَلَمَةً وَ الْعُرَفأ خَوَنَةً وَ الْقُرّأ فَسَقَةً وَ ظهرَتْ شهاداُت الزُّورِ وَاسْتَعْلَنَ الْفُجُورُ وَ قَوْلُ الْبُهْتاِن وَ الاِثْمُ وَ الطُّغْيا نُ وَ حُلِّيتِ الْمصا حِفُ وَ زُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ وَ طَوِّلَتِ الْمَنائِرُ وَ اُكْرِمَ الاَشْرارُ وَ ازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اختلَفتِ الاَهوأ وَ نقضَتِ الْعُقُودُ وَ اقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ وَ شارَكَ اَزْواجِهُنَّ فِى التِّجارَةِ حرْصا علَى الدُّنْيا وَ عَلَتْ اَصْواتُ الفُسّاقِ وَ اسْتُمِعَ مِنْهُمْ وَ كانَ زَعيمُ الْقَوْمِ اَرْذَلُهُمْ وَ اتُّقىَ الْفاجرُ مخافةَ شرِّهِ وَ صدِّقَ الْكاذِبُ وَ ائْتمنَ الْخائِنُ وَ التُّخِذَتِ الْقِيّانُ وَ الْمغازِفُ وَ لَعنَ آخرُ هذِهِ الاُمَّةِ اَوَّلَها وَ رَكبَ ذَواتِ الْفرُوجِ السُّرُوجِ وَ تشَبَّهُ النِّسأ بالرِّجالِ وَ الرِّجالَ بالنِّسأ وَ شهِدَ الشّاهِدَ مِنَْغْيِر اَنْ يَسْتَشْهَدَ وَ شَهِدَ الاِخرُ قَضأ لِذِمامٍ بغيرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تَفَقَّهَ لِغَيْرِ الدّينِ وَ اثَروُا عَمَلَ الدُّنيا عَلى الا خِرَةِ وَ لَبِسُوا جُلُودَ الْضَّأنِ عَلى قُلُوبِ الذِّئابِ وَ قُلُوبُهُمْ أنْتَنُ مِنَ الْجَيْفِ وَ اَمَرُّ مِنَ الصَّبْرِ فَعِنْدَ ذلِكَ اَلْوَحا اَلْوَحا الْعجلَ الْعجلَ خيرُ الْمساكِنِ يَوْمَئِذٍ بَيْتُالْمُقَدَّسِ لَيَأتِيَنَّ عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَتَمَنّى اَحَدُهُمْ اَنَّهُ مِنْ سُكّانِهِ). (٢٢٠)

[ترجمه: زمانى كه مردم نماز را بميرانند و امانت را ضايع كنند و دروغ گفتن را حلال شمارند و ربا بخورند و رشوه بگيرند و ساختمانها را محكم بسازند و دين را به دنيا بفروشند و موقعى كه سفيهان را به كار گماشتند و با زنان مشورت كردند و پيوند خودشان را پاره نمودند و هواپرستى پيشه ساختند و خون يكديگر را بى ارزش ‍ دانستند، حلم و بردبارى در ميان آنها نشانه ضعف و ناتوانى باشد و ظلم و ستم باعث فخر گردد، امرأ فاجر، وزرأ ظالم و سركردگان دانا و خائن و قاريان (قرآن ) فاسق باشند. شهادت باطل آشكار باشد و اعمال زشت و گفتار بهتان آميز و گناه و طغيان و تجاوز علنى گردد قرآنها زينت شود و مسجدها نقاشى و رنگ آميزى و مناره ها بلند گردد و اشرار مورد عنايت قرار گيرند و صف ها در هم بسته شود. خواهشها مختلف باشد و پيمانها نقض گردد و وعده اى كه داده شد نزديك شود. زنها به واسطه ميل شايانى كه به امور دنيا دارند در امر تجارت با شوهران خود شركت جويند. صداهاى فاسقان بلند گردد و از آنها شنيده شود.

بزرگ قوم، رذل ترين آنهاست، از شخص فاجر به ملاحظه شرش تقيه شود، دروغگو تصديق و خائن امين گردد، زنان نوازنده، آلات طرب و موسيقى به دست گرفته نوازندگى كنند و مردم پيشنيان خود را لعنت نمايند. زنها بر زين ها سوار شوند و زنان به مردان و مردان به زنان شباهت پيدا كنند. شاهد (در محكمه ) بدون اينكه از وى درخواست شود شهادت مى دهد و ديگرى به خاطر دوست خود بر خلاف حق گواهى مى دهد. احكام دين را براى غير دين بياموزند و كار دنيا را بر آخرت مقدم دارند. پوست ميش را بر دلهاى گرگ ها بپوشند، در حالى كه دلهاى آنها از مردار متعفن تر و از صبر تلخ ‌تر است. در آن موقع شتاب و تعجيل كنيد. بهترين جاها در آن روز بيت المقدس است. روزى خواهد آمد كه هركسى آرزو كند كه از ساكنان آنجا باشد.(مهدى موعودعليها‌السلام )ترجمه استاد دوانى ص ٩٦٣.

علت ضعف ايمان در مسلمانان

مؤ لف گويد: كه شايسته ديدم در اينجا نقل كنم ملخص كلام شيخ خود ثقة الاسلام نورى رضى اللّه عنه را در(كلمه طيبه)بعد از آنكه اثبات كرده كه فرقه اثنى عشريه اهل نجات اند از هفتاد و سه فرقه، فرموده: و نجات اين جماعت در اين اعصار در غايت ضعف و پستى و قلت و سستى است به سبب امورى چند كه عمده آن كثرت تردد و آمد و شد كفار است به بلاد مقدسه ايران و شدت مراوده و تحبب مسلمين با ايشان و فرو گرفتن امتعه و اقمشه و آلات و اثاث البيت اهل كفر و شرك هر شهر و دهكده را تا آنكه نمانده چيزى از ضروريات زندگى و اسباب راحت بدن و آسودگى جز آنكه از آنها در آن نشانه و اسمى و يادگار و رسمى هست و نتايج اين كار و آثار اين رفتار مفاسد و مضارى است بى شمار كه در دين اسلام پيدا شده.

اول آن است كه بغض قلبى كفار و ملحدين كه از اركان دين و اجزأ ايمان است از دل برده و محبت و دوستى آنها را كه در مناقضت با دوستى خداوند و اوليائش چون آب و آتش است آورده بلكه مراوده و آميزش با آنها مايه افتخار و سبب مباهات شده و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد در آيه(لاتَجِدُ قَوْما...) (٢٢١)يعنى: نمى يابى قومى را كه ايمان آوردند به خداوند و روز باز پسين دوست دارند كسى را كه دشمنى و مخالفت كند خدا و رسول او را هر چند پدران يا پسران يا برادران يا عشيره او باشند چه رسد به بيگانه پس دوست ايشان را حظى از ايمان نباشد. و نيز فرموده:

(يا اَيُّها الَّذينَ آمنوا لاتَتَّخِذُوا عَدوِّى وَ عَدوَّكُمْ اَوْلِيأ...) (٢٢٢) ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دشمن من و دشمن خودتان را به دوستى مگيريد.]

و در(من لايحضره الفقيه)از جناب صادقعليها‌السلام روايت كرده كه خداوند وحى فرستاد به سوى پيغمبرى از پيغمبران خود كه بگو به مؤ منين نپوشند لباس اعداى مرا و نخورند غذاى اعداى مرا و نروند به راه هاى اعداى من پس ‍ مى شويد ا دشمنان من چنانچه ايشان دشمنان من اند. (٢٢٣) و در(كتاب جعفريات)به همين مضمون از حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام نقل كرده و در آخر آن فرموده: و متشكل نشوند به شكلهاى اعداى من. (٢٢٤)

و در(امالى صدوق ع(مروى است كه جناب صادقعليها‌السلام فرمود: كسى كه دوست دارد كافرى را، دشمن داشته خداوند را و كسى كه دشمن شود كافرى را، دوست داشته خدا را. آنگاه فرمود: دوست دشمن خدا، دشمن خدا است. (٢٢٥) و در(صفات الشيعه)از جناب امام رضاعليها‌السلام روايت كرده كه فرمود: به درستى كه از كسانى كه به خود بستند محبت ما اهل بيت را كسانى اند كه فتنه ايشان سخت تر است بر شيعيان ما از دجال، راوى گفت: به چه سبب؟ فرمود: به دوست داشتن دشمنان ما و دشمن داشتن دوستان ما، زيرا كه چون چنين شود مختلط مى شود حق به باطل و مشتبه مى شود پس شناخته نمى شود مؤ من از منافق. (٢٢٦)

و نيز آن جناب درباره اهل جبر و تشبيه و غلات فرمود چنانچه در(خصال مروى است كه هركس دوست دارد ايشان را، دشمن داشته ما را و كسى كه دشمن دارد ايشان را، دوست داشته ما را و كسى كه مواصلت كند ايشان را، بريده است با ما و كسى كه بريده از ايشان، مواصلت كرده با ما و كسى كه بيازارد ايشان را، نيكى كرده است با ما و كسى كه نيكى كند ايشان را، آزرده است ما را و كسى كه اكرام كند ايشان را، اهانت كرده ما را و كسى كه اهانت كرده ايشان را، اكرام نموده ما را و كسى كه رد كند ايشان را، پذيرفته از ما و كسى كه بپذيرد از ايشان، رد نموده ما را و كسى كه احسان كند ايشان را، بدى نموده با ما و كسى كه بدى كند با ايشان، احسان نموده با ما و كسى كه تصديق كند ايشان را، ما را تكذيب نموده و كسى كه تكذيب كند ايشان را، نصدى نموده ما را و كسى كه عطيه دهد ايشان را، محروم كرده ما را و كسى كه محروم كرده ايشان را، عطيه داده ما را. اى پسر خالد! هر كه از شيعيان ما است نگيرد از ايشان دوستى و ناصرى، و چون حال اين قسم كفره چنين باشد حال ساير كفار اگر بدتر نباشد كمتر نخواهد بود. (٢٢٧)

دوم آنكه در دل بغض دين و طريقه مسلمين و عداوت متدينين و علما و صالحى كه متأدب اند به آداب شريعت و منكرند به قلب و زبان معاشرات و مشابهت به آن جماعت را كم كم ثابت و برقرار شود چه هر كس به حسب فطرت متنفر است از مخالفت طريقه و منكر رسوم خويش كه آنها را از روى محبت و خيال التذاذ و منفعت اختيار كرده خصوص اگر آن مخالف، ناهى و رادع باشد به قدر امكان او را از پيروى آن طريقه و شيوع و بروز اين مفسده به مقامى رسيده كه نزديك شد معامله كنند با اهل علم و ارباب دين معامله با يهود مسكين كه از دينش قلب منزجر و صورت عبوس شده و آن را كه تمكن رساندن اذيتى است به او در صدد ان برآمده بلكه از ديدن صاحب عمامه كه وجودش منغص عيش و مانع لهو لعب است تنفر بيش از و انزجار و استهزأ و سخريه و اشاره به چشم و دست به نحو استخفاف زياده از ديگران بلكه حكايت حركات و سكنات اهل علم را در اوقات تحصيل و عبادت از اسباب مضحكه مجالس لهو و زينت محافل طرب خود كرده اند و گاهى در لباس شعر و مضامين نظم درآوردند و همان كارها كه كفار هنگام ديدن مؤ منين مى كردند از استهزأ به زبان و اشاره به ابرو و چشم و استحقار و استخفاف به مقدار ميسور، و خداوند در مواضع متعدده حكايت فرموده و وعده عذاب دنيا و آخرت به آن داده به همان روش فساق و فجار با آن جماعت در اين اعصار چنين كنند و اين بغض و منافرت با لزوم تعظيم و احترام ايشان نهايت مناقضت و كمال مباينت دارد و هرگز با يكديگر جمع نشود. و در اخبار بسيار دائره ايمان را منحصر فرموده اند به حب فى اللّه و بغض فى اللّه و فرمودند: ايمان نيست مگر حب و بغض خداوند و آنچه پسنديده و دوست دارد، و بغض اعداى خداوند و آنچه دوست دارند. (٢٢٨)

و در(نهج البلاغه)مذكور است كه حضرت اميرالمؤ منينعليها‌السلام فرمودند: اگر نبود در ما مگر دوست داشتن ما آنچه را كه خداوند دشمن دارد و تعظيم كردن ما آنچه را كه خداوند حقيركرده هرآينه كفايت مى كرد ما را در مخالفت ما خدا ر ا و روگرداندن از امر او. (٢٢٩)

و بالجمله: رشته كار امت پيغمبر آخرالزمانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جايى رسيده كه غالب عوام از ضروريات مسايل بى خبرند بلكه از تردد و مجالست و انس ‍ با نصارى وزنادقه و دهريين چندان كلمات كفر و سخنان منكرانه كه مورث ارتداد است در ميان مردم شايع شده كه فوج فوج از دين بيرون روند و ندانند و اگر دانند از هم خود نشمارند.

اكابر و اعيان به معاصى بزرگ چون خوردن روزه شهر رمضان در محضر خلايق مفتخرند و بر پيروان دين خند زنند و سخريه و استهزأ كنند و ايشان را بى شعور و بى ادراك دانند و در سلك بى خبران و بى ذوقان شمارند و گاهى ايشان را خشك مقدس نامند و بر افعال خدا عز و جل پيوسته اعتراض كنند و ايراد گيرند و مدايح و توصيف حكما و اهل صنايع فرنگ و كثرت عقل و هوشى ايشان را ورد زبان و زينت مجالس نمايند و صنايع و اعمالشان را كه نتيجه فى الجمله تكميلى است در علم طبيعى و رياضى از قوت بشر بيرون دانند و با معاجز و خوارق عادات انبيا و اوصياعليهم‌السلام برابر سازند و از مجالس علما گريزان و از صحبت علم دين و ذكر معاد ملول و منزجر شوند و اگر در محفلى گرفتار شوند به خواب روند يا دل را به جاى ديگر فرستند، و رعايت فقرأ و اهل دين را لغو و بى فايده انگارند و از اموال نجسه كه از چندين راه حرام و از خون ارامل و ايتام به دست آورده و در مصارف حرام و معاصى عظام خرج كنند خود را غنى و معظم و لازم الاحترام شمرند و علما و اتقيا را خورنده مال مردم و حلوايى و گدا و ذليل پندارند. استعمال ظروف نقره و طلا و لباس مردى زرى و ديبا و ريش هاى تراشيده به هيئت بنى مروان و بنى اميه سخن محبوب و زبان مرعوب لسان فرانسه و انگليس و بدل كتاب خداوند و آثار ائمه اطهارعليهم‌السلام كتب ضلال و مؤ لفات كفره را انيس و جليس، يهوديان كه سالها در بلاد فرنگ با عيسوى محشورند رسوم مذهب و كيش خود را از دست ندادند، و مسلمانان از سفر چند ماهه به آن صوب دل از مسلمانى كشيدند كمتر معصيتى مانده كه شايع نشده و قبحش از انظار برداشته نيست و كمتر طاعتى و عبادتى باقى است كه از آن جز صورت و اسمى و در آن از چندين راه خلل و فسادى راه نيافته، اهل حق از اقامه معروف و نهى منكر عاجز و با قدرت از تأثير آن مأيوس و در خلوات بر ضعف ايمان و غربت اسلام و شيوع منكر گريان و مغموم. (٢٣٠)

والحمدللّه كه ظاهر شد صدق اخبار ختمى مرتبتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وقوع اين مفاسد و غير آن در امت او، چنانچه شيخ جليل على بن ابراهيم قمى در تفسير خود از ابن عباس روايت كرده كه گفت: حج كرديم با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس گرفت حلقه در كعبه را پس روى مبارك را متوجه نمود به ما و فرمود: آيا خبر ندهم شما را به علامات قيامت، و بود نزديكترين مردم در آن روز به آن جناب، سلمان رضى اللّه عنه پس گفت: بلى يا رسول اللّه! پس فرمود: از علامات قيامت ضايع كردن نماز است و پيروى شهوات و ميل به آرأ باطله و تعظيم ارباب مال و فروختن دين به دنيا در آن وقت آب مى شود قلب مؤ من در جوفش چنانچه آب مى شود نمك در آب آز آنچه مى بينيد از منكرات پس قدرت ندارد بر تغيير آن، سلمان گفت: به درستى اينها هر آينه خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است اى سلمان! پس در آنگاه(منكر)معروف مى شود و(معروف)منكر و امين مى شود خائن و خيانت مى كند امين، و تصديق كرده مى شود درغگو و تكذيب كرده مى شود صادق. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! اى سلمان! مى شود در آن زمان رياست زنان و مشاركت كنيزان و نشستن اطفال بر منبرها و مى شود دروغ ظرافت و زكات غرامت يعنى دادن آن را ضرر در مال خود دانند و مال كفار را كه به غلبه گيرند غنيمت خود كنند يعنى در مصارف مسلمين صرف نكنند، و جفا مى كند مرد، پدر و مادر (٢٣١) خود را و بيزارى مى جويد از صديق خود و طلوع مى كند ستاره دنباله دار. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى: قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن وقت شريك مى شود زن با شوهرش در تجارت و باران در تابستان آيد و جوانمردان تمام شوند و حقير مى شود فقير؛ پس در آن وقت بازارها نزديك يكديگر شود كه ناگاه اين گويد نفروختيم چيزى و آن گويد نفعى نكرديم به چيزى. پس نمى بينى مگر مذمت كننده براى خدا. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! اى سلمان، پس در آن زمان والى شوند بر آنها كسانى كه اگر سخنى بگويند بكشند ايشان را و اگر سكوت كنند مستأصل كنند ايشان را، هرآينه برگزينند غنيمت ايشان را و پايمال كنند حرمت ايشان را و بريزند خونهاى ايشان را و هر آينه پر شود دلهاى ايشان از فساد و ترس پس نمى بينى ايشان را مگر ترسان و هراسان. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن زمان آورده شود چيزى از مشرق و چيزى از مغرب و به رنگها و زينتهاى مختلفه در آيند پس واى بر ضعفاى امت من از آنها و واى بر آنها از خداوند، رحم نمى كنند صغير را و توقير نمى نمايند بزرگ را و نمى گذرند از بدكاران، جثه ايشان جثه آدميان است و دل ايشان، دل شياطين. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! اى سلمان، در آن وقت اكتفا كنند مردان بر مردان و زنان بر زنان و رشك برند بر مردان چنانچه رشك برده مى شود بر دختران، و مردان شبيه به زنان و زنان شبيه به مردان شوند و سوار شوند زنان بر زين، پس بر اين زنان از امت من باد لعنت خداوند. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! به درستى كه در آن وقت نقش و طلاكارى كنند مسجدها را چنانچه نقش و تذهيب كنند معبد يهود و نصارى را و زينت داده مى شود قرآنها و دراز مى شود مناره ها و بسيار مى شود صفها كه دلشان بر يكديگر كينه و عداوت دارد و زبانهايشان مختلف است. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است! و در آن وقت آرايش كنند مردهاى امت من به طلا و بپوشند حرير و ديباج و بگيرند پوست پلنگ به جهت جامه زير دِرع زره جنگى. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري به آنكه جانم در دست اوست! اي سلمان! در آن وقت ظاهر مي شود ربا و معامله عيٌنَه كنند، يعني متاعي را بفروشند به وعده به قيمت معين بعد آن متاع را بايع از مشتري بخرد به كمتر از آن قيمت و اين نوعي است از حيله تحليل ربا، و داد و ستد شود دين و بلند شود دنيا. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود آري قسم به آنكه جانم در دست اوست! اي سلمان، و در آن وقت طلاق زياد مي شود و جاري نشود حدي براي خداوند و هرگز ضرري نرسانند به خداي تعالي. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود آري، قسم به آنكه جانم در دست اوست! و در آن وقت ظاهر شوند كنيزان خواننده و آلات لهو كه حكايت مقامات آواز را كند چون عود و طنبور و والي شود بر ايشان شرار امت. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري، قسم به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان، در آن وقت حج مي كنند اغنيا براي نزهت، و متوسطين ايشان براي تجارت، و فقرا ايشان براي ريا و سُمعَه [آوازه و شهرت]، پس در آن وقت پيدا شوند قومي كه عِلم دين آموزند براي غير خدا و بسيار شود اولاد زنا و خوانندگي كنند به قرآن و بر روي يكديگر بريزند براي دنيا! سلمان گفت: اينها واقع خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان اين در وقتي است كه دريده مي شود حرمتها و كسب كرده شود معاصي و مسلط شوند بدان بر خوبان و منتشر شود دروغ و ظاهر شود لجاجت و شايع شود فقر و احتياج و افتخار كنند به لباس و ببارد بر ايشان باران در غير وقت باران، و نيكو دانند و شمرند و گيرند نَرد و شطرنج و طبل و آلات ساز را قبيح دانند امر به معروف و نهي از منكر را تا آنكه مي شود مومن در آن وقت خوارتر از كنيز، و ملامت ميان قُرا و عُباد فاش مي شود پس آنها خوانده شوند در ملكوت آسمانها اَرجاس و اَنجاس. سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول الله! فرمود: آري، قسم به آنكه جانم در دست او است! اي سلمان، پس در آن وقت نترسد غني بر فقير تا آنكه سائل سوال كند از جمعه تا جمعه پس نمي يابد احدي را كه بگذارد در كف او چيزي.

سلمان گفت: اينها خواهد شد يا رسول اللّه! فرمود: آرى، قسم به آنكه جانم در دست او است. انتهى الخبر. (٢٣٢)

و بالجمله: غيرت در دين و عصبيت در مذهب چنان از خلق برداشته شده كه اگر از كافرى يا مخالفى ضررهاى كلى به دين او برسد اندوهگين نشود به مقدار همين كه از ضرر جزيى مالى كه از برادر مسلم به او رسيده و اگر دسته دسته مردم از دين برگردند هرگز غمگين نشوند. (٢٣٣)