نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52076
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52076 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش سوم: پند و عبرت

۹۲۴. عبرت از گذشتگان

«أتعظوا بمن كان قبلكم، قبل إن يتعظ بكم من بعد كم »

از آنان كه پيش از شما در گذشته اند، پند بگيريد، پيش از آن كه پس از شما خواهند آمد از شما پند گيرند.(۹۱۸)

۹۲۵. عبرت از پيشينيان

«اعتبروا بحال ولد اسماعيل و بنی أسحاق و بنی اسرائيل عليه‌السلام فما أشد اعتدال الاحوال، و أقرب اشتباه الامثال »

تجربه و عبرت بياندوزيد از حال فرزندان اسماعيل و اسحاق و اسراييلعليه‌السلام كه احوال شما به احوال آنان سخت متناسب است و چه شبيه به يكديگر است مثل ها (امثال صفات شما با آنان)(۹۱۹)

۹۲۶. از ديده عبر كن هان!

«إنما ينظر المومن من إلی الدنيا بعين الاعتبار »

مومن در اين جهان (به همه چيز) با ديده عبرت نظر می كند.(۹۲۰)

۹۲۷. نصيحت كننده ای عالی

«الا عتبار منذر ناصح »

عبرت گرفتن (از حوادث) ترساننده بسيار ناصحی است.(۹۲۱)

۹۲۸. عبرت بگيريد!

«اعتبروا بما أصاب الامم المستكبرين من قبلكم من بأس الله و صولاته، و وقائعه و مثلاته »

عبرت بگيريد و تجربه بياندوزيد از آنچه كه پيش از شما متكبران امت ها را گرفتار ساخت، از غضب خداوندی و حملات و عذاب ها و كيفرهای سخت او.(۹۲۲)

۹۲۹. چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيد!

«لقد بصرتم إن أبصرتم، و أسمعتم إن سمعتم »

اگر شما می خواستيد ديده بگشاييد و واقعيات را ببينيد وسايل بينايی در اختيار شما گذاشته شده است و اگر می خواستيد گوش باز كنيد و واقعيات را بشنويد، شنيدنی هايی كه واقعيات را با گوش شما آشنا بسازد طنين انداز گشته است.(۹۲۳)

۹۳۰. گردن در گرو سخن

«ذمتی بما أقول رهينة و أنا به زعيم. إن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات »

ذمه و پيمان من در گرو آن چيزی است كه می گويم و من صدق گفتار و حق بودن آن را بر عهده می گيرم، همانا كسی كه امور عبرت آور و پندآموز از قبيل عقوبت ها و كيفرهايی كه به مردمانی كه در برابر روی او قرار داشته اند فرود آمده و در نتيجه آن به خاك مذلت نشسته اند (اين امور) برای او روشن ساخته باشد كه ان عقوبت ها و كيفرها در نتيجه ستمگری و ارتكاب اعمال زشت بوده روح پرهيزگاری (كه در اثر عبرت آموزی در وی پديد می آيد) از هجوم آوردن امور شبهه ناك به طرف او جلوگيری می كند.(۹۲۴)

۹۳۱. مواعظ امير

«فی ذم أصحابه:أتلو عليكم الحكم فتفرون منها، و أعظكم بالموعظة البالغة فتقرقون عنها، و أحثكم علی جهاد أهل البغی فما آتی علی اخر قولی حتی أراكم متفرقين أيادی سبا ترجعون إلی مجالسكم »

درباره اصحاب خود فرمودند: حكمت ها را برای شما می خوانم از آنها می گريزيد! و با پند رسا شما را موعظه می نمايم (بدون اين كه در شما تأثير كند) هر يك راه خود را می گيريد و پراكنده می شويد و شما را برای جهاد با طغيانگران تحريك می كنم، شما را می بينم كه سخنم به پايان نرسيده، مانند فرزندان سباء پراكنده می شويد و به مجالس خود بر می گرديد.(۹۲۵)

۹۳۲. سودمندترين داستان

«تدبروا أحوال الماضين من المومنين قبلكم، كيف كانوا فی حال التمحيص و البلاء... فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملأ مجتمعة، و الاهواء موتلقة.. فانظروا إلی ما صاروا إليه فی آخر أموارهم حين وقعت الفرقة، و تشتتت الالفة، و اختلفت الكلمة و الافئدة و تشعبوا مختلفين، و تقرموا متحازبين، قد خلع الله عنهم لباس كرامته، و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص أخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين »

بيانديشيد در حالات مردمان با ايمان كه پيش از شما از اين دنيا گذشته اند كه چگونه زندگی را در حال تصيفه و ابتلاء سپری كردند، پس بنگريد و به وضع آنان تا آنگاه كه مردمشان اجتماع داشتند و تمايلاتشان با هم بود.

حال بنگريد به سرنوشت آنان در آخركارشان. در آن هنگام كه جدايی ميان آنان افتاد و انس و الفت به پراكندگی تبديل گشت و اختلاف كلمه و اختلاف دل ها وارد جمع آنان گشت و در نتيجه به تيره های مختلف تقسيم شدند و در حال ستيزه گری با يكديگر پراكنده شدند، خداوند لباس كرامتش را از پيكرشان بيرون آورد و طروات و فراوانی نعمتش را از آنان سلب نمود. حال داستان های اخبار آنان در ميان شما برای عبرت گيری انسان های پندآموز مانده است.(۹۲۶)

۹۳۳. رحمت خدا بر عبرت گيران

«رحم الله امرا تفكر فاعتبر، و اعتبر فابصر »

رحمت خدا بر آن كس كه انديشيد و عبرت آموخت و پند گرفت و بينش يافت.(۹۲۷)

۹۳۴. عبرت گرفتن از گذشتگان

«إن لكم فی القرون السالفة لعبرة! أين العمالقمه و أبناه العمالقة! أين الفراعنة و أبناء الفراعنة! أين اصحاب مدائن الرس الذين قتلوا النبيين، و اءطفاوا سنن المرسلين، و أحيوا سنن الجبارين

ای مردم! عبرت گيری و تجربه از قرون گذشته بر شما است كجا رفتند عمالقه و فرزندان عمالقه! كجا هستند گردانندگان شهرهای رس كه پيامبران را كشتند و سنت های پيامبران را خاموش و بدعت های جباران را زنده ساختند.(۹۲۸)

۹۳۵. عالم بی عمل

«لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل... يصف العبرة و لا يعتبر، و يبالغ فی الموعظُة و لا يتعظ »

از كسانی مباش كه بدون كار، به آخرت چشم اميد دوخته است. عبرت ها را بيان می كند، اما خود از آن ها درس نمی گيرد، در اندرز دادن به ديگران می كوشد، ليكن خود پند نمی آموزد.(۹۲۹)

۹۳۶. عبرت ها بسيار، عبرت گرفتن اندك

«ما أكثر العبر و أقل الاعتبار! »

چه فراوان است وسايل عبرت گرفتن و چه اندك است بهره برداری از اين وسايل برای عبرت گيری.(۹۳۰)

۹۳۷. عبرت از گذشته

«من كتابه الی الحارث الهمدانی -: صدق بما سلف من الحق، و اعتبر بما مضی من الدنيا ما بقی منها؛ فان بعضها يشبه بعضا، و آخرها لاحق باولها! و كلها حائل مفارق »

در نامه ای امامعليه‌السلام به حارث همدانی فرمودند: آنچه را قرآن از حوادث گذشته بيان داشته بپذير و از گذشته ها برای آينده پند بگير، زيرا دنيا (از نظر حوادث) گذشته و آينده، اين گوشه و آن گوشه آن مثل هم است و پايان آن در رديف گذشته ها در جريان است و همه دنيا در حال انتقال و جدايی است.(۹۳۱)

۹۳۸. رابطه حكمت و عبرت

«من تبينت له الحكمة عرف العبرة، و من عرف العبرة فكإنما كان فی الاولين »

هر كس حكمت بر او ظاهر شود، عبرت را شناسد، و هر كس عبرت را شناسد، گويی از اولين روزگاران تاكنون بوده است.(۹۳۲)

۹۳۹. عبرت گرفتن از گذشته

«لو اعتبرت بما مضی حفظت ما بقی »

امامعليه‌السلام در نامه ای خطاب به معاويه فرمود: اگر از حوادث گذشته پند گرفته بودی، نسبت به آن چه باقی مانده است خود را حفظ می كردی.(۹۳۳)

۹۴۰. درس گرفتن از عبرت ها

«أتعظوا عباد الله بالعبر النوافع، و اعتبروا بالای السواطع، و ازدجروا بالنذر البوالغ »

ای بندگان خدا! از عبرت های نافع پند بگيريد و از آيات روشن الهی عبرت بياندوزيد و تهديدهای رسا و بالغ ممنوعيت (از پليدی ها) را بپذيريد.(۹۳۴)

۹۴۱. امام مايه عبرت

«قبل شهادتهعليه‌السلام سبيل الوصيتة: أنا بالامس صاحبكم، و أنا اليوم عبرةُ لكم، و غدا مفارقكم!»

امامعليه‌السلام پيش از شهادتش در بستر چنين فرمود: من ديروز در ميان شما بودم و امروز مايه پند شما و فردا از ميان شما خواهم رفت.(۹۳۵)

۹۴۲. آسايش در همسايگی خداوند

«أيها الناس! إنه من استنصح الله وفق، و من اتخذ قوله دليلا هدی ( لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ ) فان جار الله آم ن، و عدوه خائف »

ای مردم! كسی كه از خدا پند و خير خويش را مساءلت نمايد، موفق گردد و هر كسی كه كلام خدا را برای خود راهنما اتخاذ كند، به آن طريقه ای كه محكم تر و راست تر است هدايت شود؛ زيرا كسی كه به همسايگی خدا نايل گردد در امن و آسايش غوطه ور شود و كسی كه با او از در خصومت درآيد ترسان و هراسناك گردد.(۹۳۶)

۹۴۳. پند از جدايی

«اعتبروا بنزولكم منازل من كان قبلكم، و انقطاعكم عن أوصل أخوانكم »

عبرت بگيريد از اين كه در منزلگاه های اقوام و ملل پيش از خود فرود آمده ايد و منزل كرده ايد و عبرت بگيريد از اين كه از نزديك ترين برادران خود منقطع خواهيد گشت.(۹۳۷)

۹۴۴. پند از حوادث

«إن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات »

كسی كه از حوادث و پيامدهای بد آن خوب پند و نصيحت گيرد، تقوا و پرهيزگاری او از فرو رفتن در كارهای گنگ و مبهم باز می دارد.(۹۳۸)

۹۴۵. عبرت از آرامش ابدی

قبل شهادتهعليه‌السلام : «ليعظكم هدوی، و خفوت أطراقی، و سكون أطرافی، فانه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ و القول المسموع

قبل از شهادتشان فرمودند: باشد كه آرامش (ابدی) و از حركت افتادن چشمان و سكون اعضای بدنم پندی برای شما باشد، زيرا موعظه اين آرامش و بی اراده افتادن برای كسانی كه بخواهند عبرت بگيرند از سخن و منطق رسا و گفتار شنيدنی مؤ ثرتر است.(۹۳۹)

۹۴۶. پذيرفتن پند

«أتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنذر »

پند پنددهندگان را بپذيريد و از دگرگونی های روزگار اندرز گيريد و از ترسانندگان قيامت بهره ياب باشيد.(۹۴۰)

۹۴۷. فروغ واعظ

«أيها الناس! استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ، و امتاحوا من صفو عين قد روقت من الكدر »

ای مردم! از شعله چراغ و اعظی كه خود وعظش را پذيرفته است فروغ بگيريد و از آب زلال چشمه ای بكشيد كه از تيرگی تصفيه شده باشد.(۹۴۱)

۹۴۸. پند خداوندی

«إن الله سبحانه لم يعظ أحدا بمثل هذا القرآن »

قطعی است كه خداوند سبحان هيچ كسی را پندی مانند مواعظی كه در قرآن آورده نداده است.(۹۴۲)

۹۴۹. هر مثلی دليلی است

«اعقل ذلك فان المثل دليل علی شبهه »

تعقل كن اين پند را؛ زيرا هر مثلی دليلی است برای مثل و شبيه خود.(۹۴۳)

۹۵۰. پند از عاقبت زندگی ديگران

«اتعظوا فيها (أی فی الدنيا) بالذين قالوا:( مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ) .حملوا إلی قبور هم فلا يدعون ركبانا، و أنزلوا الاجداث فلا يدعون ضيفانا »

پند بگيريد از (عاقبت زندگی) آنان كه گفتند: (كيست از ما نيرومندتر) آنان به گورهای خود برده شدند، بدون اين كه در حالت سواری دعوت شوند و به قبرها فرود آمدند، بدون اين كه مهمان خوانده شوند.(۹۴۴)

۹۵۱. سنجيدن نفس ها

«اعلموا! إنه من لم يعن علی نفسه حتی يكون له منها واعظ و زاجر؛ لم يكن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ »

بدانيد هر كسی كه به خود اهميتی ندهد (يا به خود ياری نكند) كه از نفس خود واعظ و مانعی (از آلودگی ها) داشته باشد، برای او از غير نفسش نه مانعی خواهد بود و نه پند دهنده ای.(۹۴۵)

۹۵۲. نافرمانی و حسرت

«إن معصية الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسرة، و تعقب الندامة »

نافرمانی از دستور، پند دهنده مهربان و دانشمند باتجربه، باعث حسرت می شود و پيشيمانی به دنبال دارد.(۹۴۶)

۹۵۳. نفع از تجارت

«من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشی ء من العظة، و أتاه التقصير من أمامه حتی يعرف ما أنكر، و ينكر ما عرف »

كسی كه خداوند به وسيله آزمايش و تجارب، نفعی به او نرساند، از هيچ اندرزی سود نمی برد و نتيجه تقصير او از پيش رويش برآيد تا بشناسد آنچه را كه انكار كرده بود و انكار كند آنچه را كه شناخته بود.(۹۴۷)

۹۵۴. نگرش مؤمن به دنيا

«إنما ينظر المؤ من الی الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار، و يسمع فيها بأذن المقت و الابغاض »

مؤ من به دنيا تنها به ديده عبرت می نگر و از روی ناچاری از آن قوت خود را بر می گيرد و با گوش خشم و نفرت به آن گوش می دهد.(۹۴۸)

۹۵۵. تعليم خردمند

فی وصيته لابنه الحسنعليه‌السلام : «لا تكونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فی ايلامه، فان العاقل يتعظ بالاداب، و البهائم لا تتعظ الا بالضرب

در وصيت به پسرش حسن بن علیعليه‌السلام می فرمايند: هرگز از آن مردم مباش كه پند به او سودی نمی دهد، مگر اين كه او را شديدا به درد بيارود؛ زيرا خردمند با تعليم و تربيت های سازنده پند می گيرد، در صورتی كه حيوانات با زدن پند می پذيرند.(۹۴۹)

۹۵۶. پند گوی پندناپذير

«لا تكن ممن... يبالغ فی الموعظه و لا يتعظ؛ فهو بالقول مدل، و من العمل مقل، ينافس فيما يفنی، و يسامح فيما يبقی، يری الغنم مغرما و الغرم مغنما »

از مردمی مباش كه در پند دادن به مردم زياده روی می كند، ولی خود پندی را نمی پذيرد او در گفتار بسيار گو و در عمل اندك كردار است. درباره آنچه كه فانی است به رقابت می پردازد و درباره آنچه پايدار است سهل انگار است، غنيمت را ضرر و ضرر را غنيمت حساب می كند.(۹۵۰)

۹۵۷. پرده غرور

«بينكم و بن الموعظة حجاب من الغرة »

ميان شما و موعظه پرده ای است از غروز و غفلت.(۹۵۱)

۹۵۸. ناشنوای حقيقی

«دعيتم إلی الامر الواضح. فلا يصم عن ذلك الا اصم، و لا يعمی عن ذلك الا أعمی »

شما به يك امر روشن دعوت شده ايد، پس ناشنوای حقيقی كسی است كه ان نصايح را نشنود و نابينای واقعی كسی است كه خود را از بينايی به آن حقايق تجربه شده و نصايح محروم بسازد.(۹۵۲)

۹۵۹. زنده كننده قلب

فی وصيتهعليه‌السلام لابنه و هو يعظه: «أحی قلبك بالموعظة »

در وصيت به فرزندش (حسن بن علیعليه‌السلام ) او را موعظه می كند، قلبت را با موعظه زنده بدار!(۹۵۳)

۹۶۰. پند با مردم

«انتفعوا ببيان الله، و اتعظوا بمواعظ الله، و اقبلوا نصيحة الله »

از بيان خداوندی بهره برداريد و مواعظ الهی را قبول كنيد و خير خواهی مقام ربوبی را بپذيريد.(۹۵۴)

۹۶۱. ناصح دلسوز

«الاعتبار منذر ناصح »

پند گرفتن، بيم دهنده ای دلسوز است.(۹۵۵)

۹۶۲. ديده عبرت

«إن من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوی عن تقحم الشبهات »

كسی كه از زبان حوادث و مصيبت ها خوب پند بگيرد، پرهيزگاری او را از فرو رفتن در كارهای مبهم باز می دارد.(۹۵۶)

۹۶۳. موفقيت و تجربه

«من التوفيق حفظ التحربة »

نگهداری تجربه بخشی از موفقيت است.(۹۵۷)

۹۶۴. پند از تجربه ها

«من لم ينفعه الله بالبلاء و التجارب لم ينتفع بشی ء من العظة »

آن كه از گرفتاری ها و تجربه هايش سود نبرد از هيچ پندی سود نخواهد برد.(۹۵۸)

۹۶۵. بهره مندی از تجربه

«فان الشقی من حرم نفع ما أوتی من العقل و التجربة »

بدبخت كسی است كه از عقل و تجربه ای كه نصيب او شده محروم ماند.(۹۵۹)

۹۶۶. زبان بسته بهتر كه گويا به شر

«الكلام فی و ثاقك ما لم تتكم به؛ فاذا تكلمت به صرت وثاقه، فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك: فرب كلمة سلبت نعمة وجلبت نقمة

سخن در گرو (در بند) توست، مادامی كه آن را نگفته باشی، وقتی كه آن سخن را ابراز كردی، تو در گرو آن خواهی بود. پس زبانت را محفوظ بدار، همان گونه كه طلا و نقره ات را؛ زيرا چه بسا سخنی كه نعمتی را سلب كند و نقمتی را جلب نمايد.(۹۶۰)

۹۶۷. خير خواه واقعی

«ربما نصح غير الناصح، و غش المستنصح »

بسا نصيحت گری كه ناصح نيست و خيانت كند كسی كه خير خواه تلقی شده است.(۹۶۱)

۹۶۸. جايگاه تذكر و پندگيری

«إن الدنيا...دار موعظة لمن اتعظ بها... ذكرتهم الدنيا فتذ كروا، و حدثتهم فصدقوا، و وعظتهم فاتعظوا »

همانا دنيا جايگاه پندگيری است، برای كسی كه از آن نصيحت پذيرفت، دنيا تذكر داد، آنان نيز پزيرفتند و سخن گفت، تصديقش كردند و پند داد، آنان قبول كردند.(۹۶۲)

۹۶۹. نگاه مؤمن به دنيا

«ينظر المومن الی الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار »

انسان با ايمان به اين دنيا به چشم عبرت و تجربه می نگرد و از توشه به اندازه سير شدن شكم يك مضطر بهره مند می گردد.(۹۶۳)

۹۷۰. بهترين تجربه ها

«العقل حفظ التجارب، و خير ما جربت ما وعظك »

عقل، نگهداری تجربه ها است. بهترين تجربه ها آن است كه به تو پند دهد.(۹۶۴)

۹۷۱. آينه عبرت

«من أبصر بها بصرته، و من أبصر إليها أعمته »

هر كه به وسيله دنيا نگاه كند (و ان را آينه عبرت سازد) دنيا بينا بينش گرداند و هر كه به دنيا بنگرد (و جز آن نبيند) دنيا كورش سازد (و ورای آن را نبيند).(۹۶۵)

۹۷۲. صدق گفتار دنيا

«حقا أقول: ما الدنيا غرتك، و لكن بها اغتررت، و لقد كاشفتك العظات، و آذنتك علی سواء، ولهی بما تعدك من نزول البلاء بجسمك و انقص فی قوتك، أصدق و اءوفی من اءن تكذبك، أو تغرك »

به حق می گويم، دنيا تو را فريب نداد، بلكه تو فريفته آن شدی، دنيا (مايه های) پند و عبرت را بر تو آشكار ساخت و عادلانه و منصفانه تو را آگاه و در وعده هايی كه به تو می دهد، از قبيل بلای جسمانی و كم شدن نيرو و توانايی تو راستگوتر است و با وفادارتر از ان كه به تو دروغ بگويد يا فريبت دهد(۹۶۶)

۹۷۳. سفارش امامعليه‌السلام به فرزندش

(قال فی وصيته لابنه الحسنعليه‌السلام ): «و امحض أخاك النصيحة، حسنة كانت أو قبيحة »

(در وصيت به فرزندش امام حسنعليه‌السلام فرمود): نصيحت نيكت را برای برادرت مهيا ساز، خواه پند تو (تشويق به كار) نيك باشد يا (پرهيز از كار) بد.(۹۶۷)

۹۷۴. عوامل عبرت آموز

«إن الامور اذا اشتبهت، اعتبر آخرها بأولها »

به راستی، كارها، چون مشتبه گردد و انسان در سود و زيان و آثار و نتايج ان، دچار ابهام و سرگردانی شود انجام آن با آغازش، سنجيده می گردد.(۹۶۸)

بخش چهارم: وصف فقر

۹۷۵. مرگی بزرگ تر از مرگ حقيقی

«الفقر الموت الاكبر »

فقر و بی چيزی مرگی است بزرگ تر از مرگ حقيقی!(۹۶۹)

۹۷۶. خوشا به حال فقيران!

و قالعليه‌السلام فی صفة الانبياء: «و إن شئت ثنيت بموسی كليم اللهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حيث يقول:( رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ) و الله ما سأله الا خبزا يأكله

امام در صفت پيامبرانعليه‌السلام اين گونه فرمودن: اگر بخواهی دومين مثل موسی كليم اللهعليه‌السلام را بياورم، آنگاه كه عرض كرد: خداوند! به آن خيری كه برای من فرستادی محتاجم، سوگند به خدا، او از خدا، جز نانی كه بخورد چيزی سوال نكرده بود!(۹۷۰)

۹۷۷. غربت در وطن

«الفقر فی الوطن غربة »

فقر و بی چيزی در وطن به منزله غربت است.(۹۷۱)

۹۷۸. معنای فقر

«لا فقر كالجهل »

هيچ نيازمندی و احتياجی مانند جهل نيست.(۹۷۲)

۹۷۹. بزرگ ترين فقر

«أكبر القر الحمق »

بزرگ ترين بينوايی ها و نيازمندی ها، حمق و نادانی است.(۹۷۳)

۹۸۰. نتيجه سلامت تن

«إلا و إن من البلاء الفاقة، و أشد من الفاقة مرض البدن، و أشد من مرض البدن مرض القلب. إلا و إن من النعم سعة المال. و إفضل من سعة المال سحة البدن، و أفضل من صحة البدن تقوی القلب »

آگاه باشيد نداری از جمله بلاهاست و سخت تر از ان بيماری تن است و از ان سخت تر، بيماری دل است. بدانيد كه تقوای دل، از سلامتی بدن است.(۹۷۴)

۹۸۱. زيور فقر

«العفاف زينة الفقر

پاكدامين و عزت نفس، موجب زيبايی فقر است.(۹۷۵)

۹۸۲.باعث بی دينی

«عنه عليه‌السلام لابنه محمد بن الحنفية -: يا بنی! إنی أخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه، فان الفقر منقصة للدين! مدهشة للعقل، داعية للمقت

به فرزندش محمد بن حنفيه فرمود: فرزند عزيزم! برای تو از فقر می ترسم، زيرا فقر عامل كاهش دين است و عقل را به دهشت می اندازد و باعث دشمنی می گردد.(۹۷۶)

۹۸۳. فقر زيركان

«الفقر يخرس الفطن عن حجته، و المقل غريب فی بلدته »

فقر، زيرك را از بيان دليل خود باز می دارد و بيچاره در شهر خود غريب است.(۹۷۷)

۹۸۴. او فقير نيست!

«لا يقع اسم الا ستصعاف علی من الحجة فسمعتها أذنه و وعاها قلبه

عنوان استضعاف (قصور حجت شناسی) بر كسی كه حجت به او رسيده و گوشش آن را شنيده و قلبش آن را دريافته است صدق نمی كند.(۹۷۸)

۹۸۵. نيازمندی بلاست!

«إلا و إن من البلاء الفاقة، و أشد من الفاقة مرض البدن، و أشد من مرض آلبدن مرض القلب »

آگاه باشيد! نيازمندی بلاست و سخت تر از ان بيماری تن است و از آن بدتر بيماری قلب است.(۹۷۹)

۹۸۶. توانگری و فقر حقيقی

«الغنی و الفقر بعد العرض علی الله »

توانگری و بينوايی بعد از عرضه (اعمال) بر خدا معلوم می شود.(۹۸۰)