نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52077
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52077 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش پنجم: قناعت

۱۳۶۱. ثروت بی پايان

«القناعة مال لا ينفذ

قناعت ثروتی است بی پايان.(۱۳۵۵)

۱۳۶۲. رحمت خدا بر قناعت پيشگان

«فی ذكر خباب بن الارت: يرحم الله خباب بن الارت فلقد أسلم راغبا و هاجر طائعا؛ و قنع بالكفاف، و رضی عن الله، و عاش مجاهدا

امامعليه‌السلام در يادی كه از خباب كرد، فرمود: خدا خباب بن ارت را رحمت كند كه هر آينه و به تحقيق، با ميل و رغبت اسلام آورد و با فرمانبری و علاقه هجرت كرد، به آنچه كفايت زندگی او را می كرد قانع بود، از خدا (و آن چه برای او خواسته بود) خشنودی داشت و همواره مجاهد زيست.(۱۳۵۶)

۱۳۶۳. خرسندی به آن چه مقدر شده

«لا كنز أغنی من القناعة، و لا مال أذهب للفاقة من الرضا بالقوت. و من اقتصر علی بلغة الكفاف، فقد انتظم الراحة، و تبوا خفض الدعة

گنجی بی نيازكننده تر از قناعت نيست و هيچ مالی از رضامندی به قوت مقدر حاجت برآورتر نيست و كسی كه به مقدار نياز اكتفا كند، به راحتی دست يابد و در آسايش جايگزين است.(۱۳۵۷)

۱۳۶۴. عاقبت قانع بودن

«كل مقتصر عليه كاف

هر كه قناعت كند (و به هر چه دارد بسازد) برای او بس است.(۱۳۵۸)

۱۳۶۵. گنج قناعت

«لا كنز أغنی من القناعة

هيچ گنجی غنی تر از قناعت نيست.(۱۳۵۹)

۱۳۶۶. طلب به اندازه

«معيشت لا تسألوا فيها (فی الدنيا) فوق الكفاف، و لا تطلبوا منها أكثر من البلاغ

بيش از اندازه معيشت (در دنيا) نخواهيد و زيادتر از آن چه به مقدار قوت می رسد، درخواست نكنيد.(۱۳۶۰)

۱۳۶۷. گنج قناعت

«و لكن الله سبحانه جعل رسله اءولی قوة فی عزائمهم، و ضعفة فيماتری الاعين من حالاتهم، مع قناعة، تملا القلوب و العيون غنی، و خصاصة تملا الابصار و الاسماع أذی

خداوند سبحان رسولان خود را در تصميم هايی كه برای ابلاغ دين خداوندی می گرفتند نيرومند ساخته و در پديده های ظاهری كه با چشمان حسی ديده می شوند ناتوان نموده بود با قناعتی كه دل ها را پر می كرد و چشم ها را بی نياز می ساخت و با فقر و نيازمندی كه آزار آن چشم ها و گوش ها را پر می ساخت.(۱۳۶۱)

۱۳۶۸. دولت مند حقيقی

«كفی بالقناعة ملكا، و بحسن الخلق نعيما

آدمی را قناعت برای دولتمند و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها كافی است.(۱۳۶۲)

۱۳۶۹. خوشا به حال اين فرد

«طوبی لمن ذكر المعاد، و عمل للحساب، و قنع بالكفاف، و رضی عن الله

خوشا به حال كسی كه به ياد معاد باشد و برای روز حساب كار كند و به آن چه برای گذراندن زندگی او كافی است قناعت نمايد و از خدا آن چه برای او خواسته راضی باشد.(۱۳۶۳)

۱۳۷۰. همراه نيك

«نعم القرين الرضا

خشنودی به آن چه خدا خواسته، همنشين و همراه خوبی است.(۱۳۶۴)

۱۳۷۱. از دست دادن عزت

«قناعت اشتری هذا المغتر بالامل، من هذا المزعج بالاجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، و الدخول فی ذل الطلب و الضراعة

اين مغرور به آرزو و از كسی كه در آستانه مرگ است اين خانه را خريداری كرده است، در برابر دريافت خانه، عزت قناعت را از دست داده است و ذلت و خواری درخواست را پذيرفته است.(۱۳۶۵)

۱۳۷۲. اين گونه باش!

«لا تكن ممن يرجو الاخرة بغير العمل... يقول فی الدنيا بقول الزاهدين، و يعمل فيها بعمل الراغبين، ان أعطی منها لم يشبع، و ان منع منها لم يقنع

مباش از كسانی كه بدون عمل چشم اميد به آخرت دوخته اند، درباره دنيا سخن پارسايان را به زبان می آورند، در حالی كه كردار او عمل مشتاقان به دنيا را نشان می دهد، اگر از دنيا به او داده شود سير نمی گردد و اگر از دنيا بی نصيب باشد قناعت نمی كند.(۱۳۶۶)

۱۳۷۳. معنای زندگی پاك

«لما سئل عن قوله تعالی: ( فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) ؟ فقال: هی القناعة

از كلام خدای تعالی سؤال شد كه: (فلنحيينه...) در پاسخ فرمود: آن (زندگانی پاكيزه) قناعت است.(۱۳۶۷)

۱۳۷۴. قناعت مولای متقيان

«و أيم الله يمينا أستثنی فيها بمشيئة الله لاروضن نفسی رياضة تهش معها الی القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح مأدوما

به خدا سوگند، صرف نظر از خواست خدا آن چنان خودم را به رياضت كشيدن عادت می دهم كه با يك قرص نان وقتی به چنگ آوردم خود را حفظ كنم و به نمك برای خورش قناعت نمايم.(۱۳۶۸)

۱۳۷۵. قناعت به روزی

«من اقتصر علی بلغة الكفاف، فقد انتظم الراحة، و تبواء خفض الدعة

آن كس كه به اندازه كفاف بسنده كرد، به آسايش دست يافت و از زندگی آسان و خوشی برخوردار شد.(۱۳۶۹)

بخش ششم: زهد و زاهد

۱۳۷۶. عوامل رياضت

«و ان ظنت الرعية بك حيفا فأصحر لهم بعذرك، و اعدل عنك ظنونهم باصحاركت فان فی ذلك رياضة منك لنفسك و رفقا برعيتك

در نامه خود به مالك اشتر می فرمايد: اگر مردم گمان بردند كه در مورد ستمی مرتكب شده ای، دليل كاری را كه كرده ای برايشان توضيح بده و با توضيحات خود گمان آنان را از خود دور كن؛ زيرا كه اين كار هم مايه رياضت و پرورش نفس خودت می باشد و هم نرمی با مردم است.(۱۳۷۰)

۱۳۷۷. كليد رنج

«الرغبة مفتاح النصب

دنياخواهی كليد رنج است.(۱۳۷۱)

۱۳۷۸. راه شناسايی نيكوكاران

«انما يستدل علی الصالحين بما يجری الله لهم علی ألسن عباده، فليكن أحب الذخائر اليك ذخيرة العمل الصالح

مردمان نيكوكار را از سخنانی می توان شناخت كه خداوند درباره آنان بر زبان بندگان خويش جاری می سازد، بنابراين، بايد دوست داشتنی ترين اندوخته برای تو اندوخته كار نيك باشد.(۱۳۷۲)

۱۳۷۹. اوصاف اوليای خداوند

«...متمسكون بحبل القرآن، يحيون سنن الله و سنن رسوله. لا يستكبرون و لا يعلون، و لا يغلون و لا يفسدون. قلوبهم فی الجنان، و أجسادهم فی العمل

(اوصاف اوليای خدا اين است كه:) به ريسمان قرآن تمسك جسته اند و سنت های خدا و رسولش را زنده می كنند، نه تكبر می كنند و نه علو و بزرگی دارند، نه غلو و نه خيانت می كنند و نه فساد می نمايند، قلب هايشان در بهشت و بدن هايشان در انجام وظيفه و عمل است.(۱۳۷۳)

۱۳۸۰. زهد در دنيا

«من زهد فی الدنيا، استهان بالمصيبات

هر كه در دنيا زهد پيشه كند، مصيبت ها را سبك شمارد.(۱۳۷۴)

۱۳۸۱. مومنان واقعی

«ان المؤ منين مستكينون. ان المؤ منين مشفقون. ان المؤ منين خائفون

به راستی مؤ منان، افرادی فروتن و مهربان و پند دهنده اند، و نسبت به مسئووليتشان ترسناك اند.(۱۳۷۵)

۱۳۸۲. اميد به خدا

«ان استطعتم إن يشتد خوفكم من الله، و إن يحسن ظنكم به، فاجمعوا بينهما، فان العبد انما يكون حسن ظنه بربه علی قدر خوفه من ربه، و ان أحسن الناس ظنا بالله أشدهم خوفا الله

اگر می توانيد ميان ترس از خدا و حسن ظن و اميدتان به او جمع كنيد؛ زيرا خوش گمانی و اميدواری بنده به خدا به اندازه بيم و هراس او از پروردگارش می باشد. آن كس كه حسن ظن و اميدواری او به خدا بيشتر باشد، ترسش از خدا بيشتر است.(۱۳۷۶)

۱۳۸۳. مؤمن از ديدگاه حضرت علیعليه‌السلام

«اعلموا عبادالله إن المؤ من لا يصبح و لا يمسی الا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها، و مستزيدا لها

بدانيد ای بندگان خدا! كه مؤ من شب را به روز و روز را به شب نمی رساند مگر آن كه به نفس خود بدگمان است. از اين رو، پيوسته بر آن خرده می گيرد و عمل بيشتر از او می طلبد.(۱۳۷۷)

۱۳۸۴. پاداش در ازای كار خوب

«اسهروا عيونكم، و أضمروا بطونكم، و استعملوا أقدامكم، و أنفقوا أموالكم، و خذوا من أجسادكم فجودوابها علی أنفسكم، و لا تبخلوا بها عنها، فقد قال الله سبحانه :( إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ ) و قال تعالی:( مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ ) فلم يستنصركم من ذل، و لم يستقرضكم من قل

چشمان خود را در شب بيدار نگاه داريد و شكم های خود را لاغر سازيد و گام هايتان را به كار گيريد و دارايی های خويش را انفاق كنيد و از تن هايتان بگيريد و آن ها را نثار جان هايتان كنيد و در اين بخل نورزيد؛ زيرا خداوند سبحان فرموده است: اگر خدا را ياری كنيد شما را ياری می كند و گام های شما را استوار می دارد. و فرموده است: كيست كه به خدا وام نيكو دهد كه خدا آن را برايش چندين برابر گرداند و برای او پاداشی ارجمند است. پس، او از سر خواری و ناتوانی از شما ياری نخواسته و به علت نداری از شما وام نطلبيده است.(۱۳۷۸)

۱۳۸۵. مومن و افزايش كار نيك

«اعلموا عباد الله إن المؤ من لا يصبح و لا يمسی الا و نفسه ظنون عنده

ای بندگان خدا! بدانيد كه مومن صبح و شام نسبت به خويشتن خود بدگمان است.

همواره از خود عيب می گيرد و دنبال تكميل كردن و افزايش كار نيك برای خويش است.(۱۳۷۹)

۱۳۸۶. گروگان فضل خداوند

«و ان للذكر لاهلا أخذوه من الدنيا بدلا، فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه، يقطعون به أيام الحياة... قد حفت بهم الملائكة، و تنزلت عليهم السكينة، و فتحت لهم أبواب السماء... يتنسمون بدعائه روح التجاوز، رهائن فاقة الی فضله، و أساری ذلة لعظمته

همانا ياد خدا را اهلی است كه آن را به جای دنيا گرفته اند و از اين رو هيچ بازرگانی و هيچ داد و ستدی آنان را از ياد خدا باز نمی دارد، روزهای زندگی را با ياد خدا می گذرانند... فرشتگان گرد آنان را گرفته اند و آرامش بر آنان فرود آمده و درهای آسمان به رويشان گشوده است... با دعای خود وزيدن نسيم عفو و گذشت را از خداوند می طلبند، گروگان نياز به فضل و رحمت خدايند و اسير خواری و فروتنی در برابر عظمت او هستند.(۱۳۸۰)

۱۳۸۷. وصف راهيان راه خدا

«فی وصف السالك الطريق الی الله سبحانه: قد أحيا عقله، و أمات نفسه، حتی دق جليله، و لطف غليظه، و برق له لامع كثير البرق، فاءبان له الطريق، و سلك به السبيل

در وصف رهرو راه خدای سبحان می فرمايد: خرد و انديشه خويش را زنده كرده و نفسش را ميرانده است، به گونه ای كه پيكرش نحيف و دلش نرم گشسته است. در دلش برقی پرنور درخشيده و راه را برايش روشن ساخته و در پرتو آن راه (حق) را پيموده است.(۱۳۸۱)

۱۳۸۸. ياری در زهد

«الی عثمان بن حنيف إلا و ان امامكم قد اكتفی من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه، إلا و انكم لا تقدرون علی ذلك، و لكن أعيونی بورع و اجتهاد، و عفة و سداد

به عثمان به حنيف: همانا پيشوايتان از تمام دنيا به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است، آگاه باشيد! شما نمی توانيد چنين باشيد! (مانند من) وليكن مرا در پارسايی و تلاش و پاكدامنی و پيمودن راه صحيح ياری كنيد.(۱۳۸۲)

۱۳۸۹. سخن و انديشه

«مؤمن المؤ من اذا أراد ان يتكلم بكلام تدبره فی نفسه، فان كان خيرا أبداه، و ان كان شرا واراه

مومن هرگاه بخواهد سخن بگويد نخست در خود انديشه می كند، پس اگر نيك بود اظهار می دارد و اگر بد باشد پنهانش می كند.(۱۳۸۳)

۱۳۹۰. حال زاهدان در دنيا

«ان الزاهدين فی الدنيا تبكی قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتد حزنهم و ان فرحوا

زاهدان در دنيا، قلبشان می گريد گرچه بخندند، اندوهشان شديد است، گرچه مسرورند.(۱۳۸۴)

۱۳۹۱. ثمرات زهد

«ازهد فی الدنيا يبصرك الله عوراتها، و لا تغفل فلست بمغفول عنك

دل از دنيا بر كن، تا خداوند تو را به عيب ها و زشتی های آن بينا كند و غافل مباش؛ زيرا كه خداوند از تو غافل نيست.

۱۳۹۲. برترين زهد(۱۳۸۵)

«أفضل الزهد اخفاء الزهد

برترين زهد، مخفی نگاه داشتن آن است.(۱۳۸۶)

۱۳۹۳. زهد و شناخت فی وصف

«المأخوذين علی العزة فی حال الاحتضار: هو يعض يده ندامة علی ما أصحر له عند الموت من أمره، و يزهد فيما كان يرغب فيه أيام عمره، و يتمنی إن الذی كان يغبطه بها و يحشده عليها قد حازها دونه

در وصف كسانی كه به ناگاه در چنگال مرگ گرفتار می شوند، می فرمايد: او، بر اثر آن چه در هنگام مرگ برايش آشكار شده است، دست خود را از پشيمانی می گزد و بر آن چه در ايام زندگانی اش بدان مايل بوده بی رغبت می شود و آرزو می كند كه ای كاش آن كسی كه حسرت او را می خورد و بر وی حسادت می ورزيد، اين اموال را گرد آورده بود نه او!

۱۳۹۴. موجبات آسايش(۱۳۸۷)

«فی وصف السالك الی الله: تدافعته الابواب الی باب السلامة، و دار الاقامة، و ثبتت رجلاه بطماءنينة بدنه فی قرار الامن و الراحة، بما استعمل قلبه، و أرضی ربه

در توصيف رهرو راه خدا، می فرمايد: دروازه های (و منازل) را يكی پس از ديگری پشت سر گذاشت تا آن كه به دروازه (و منزل) سلامت و سرای ماندگاری هميشگی رسيد و در جايگاه امنيت و آسايش گام هايش آرام گرفت؛ زيرا كه دلش را به كار واداشت و پروردگارش را خشنود ساخت.(۱۳۸۸)

۱۳۹۵. حالات اهل ذكر

«فی صفة أهل الذكر: لو مثلتهم لعقلك فی مقاومهم المحمودة، و مجالسهم المشهودة، و قد نشروا دواوين أعمالهم، و فرغوا لمحاسبه أنفسهم علی كل صغيرة و كبيرة أمروا بها فقصروا عنها، أو نهوا عنها ففرطوا فيها

در توصيف اهل ذكر فرمود: اگر آنان را در مقامات پسنديده و مجالسی كه دور هم جمع اند در عالم تعقل مجسم كنی، در حالی كه دفترهای اعمال خود را باز كرده و برای محاسبه خويشتن نشسته اند (خواهی ديد) آنان به محاسبه خويشتن پرداخته، برای هر عمل كوچك و بزرگی كه دستور به آن داده شده و در انجام آن تقصير نموده اند يا هر عملی كه از آن نهی شده اند، ولی درباره آن تفريط نموده و مسامحه كرده ايد.(۱۳۸۹)

۱۳۹۶. زاهد در دنيا و راغب به آخرت

«طوبی للزاهدين فی الدنيا، الراغبين فی الاخرة، أولئك قوم اتخذوا الارض بساطا، و ترابها فراشا، و مأها طيبا، و القرآن شعارا، و الدعاء دثارا، ثم قرضوا الدنيا علی منهاج المسيح

خوشا به حال زاهدان در دنيا و علاقه مندان به آخرت، آن ها كسانی اند كه زمين را فرش خود و خاكش را بستر و آبش را شربت گوارا، و قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را مانند جامه رويين برای خود قرار داده اند و بعد طبق روش حضرت مسيحعليه‌السلام دنيا را به عاريه گرفتند (و نسبت به آن)! يی اعتنا هستند.(۱۳۹۰)

۱۳۹۷. بهترين بازدارنده

«لا معقل أحسن من الورع »

هيچ بازدارنده ای بهتر از پارسايی نيست.(۱۳۹۱)

۱۳۹۸. ساعات مومن

«للمؤمن ثلاث ساعات: فساعة يناجی فيها ربه، و ساعة يرم معاشه، و ساعة يخلی بين نفسه و بين لذتها فيما يحل و يجمل

ساعات مؤمن به سه بخش تقسيم می شود: يخشی را به مناجات پروردگارش می گذراند، و بخشی را در پی سامان بخشيدن به زندگی اش می گذراند، و در بخشی ديگر، از لذت های حلال و دل پسند بهره می برد.(۱۳۹۲)

۱۳۹۹. مومن واقعی از ديدگاه علیعليه‌السلام

(فی صفة المؤ من): «المؤ من بشره فی وجهه، و حزنه فی قلبه، أوسع شی ء صدرا، و اءذل شی ء نفسا. يكره الرفعة، و ينشاء السمعة، طويل غمه، بعيد همه، كثير صمته، مشغول وقته. شكور صبور، مغمور بفكرته، ضنين بخلته، سهل الخليقة، لين العريكة! نفسه اءصلب من الصد، و هو أذل من العبد. »

در وصف مؤ من می فرمايد: مؤ من كسی است كه شادی اش در چهره و اندوهش در دل، سينه اش از هر چيز گشادتر و نفسش از هر چيز خوارتر است، بلندپروازی را ناخوش و خودنمايی (رياكاری) را دشمن می شمرد، اندوهش طولانی و همتش بلند، سكوتش بسيار و وقتش به تمام مشغول (كار خدايی) است. او بسيار شاكر و شكيبا و همواره در انديشه و تفكر است و به درخواست خدا از ديگری بخل می ورزد و اظهار حاجت نمی نمايد. (با هر كسی زود طرح دوستی نمی ريزد) اخلاقش ملايم، برخوردش توأم با نرمش است، دلش از سنگ خارا محكم تر و در پيشگاه خدا از غلامی خوارتر است.(۱۳۹۳)

۱۴۰۰. فقرزدايی

«إلا و ان البلاء الفاقة، و أشد من الفاقة مرض البدن، و أشد من مرض البدن مرض القلب

آگاه باشيد احتياج و بينوايی بلا است و شديدتر از بينوايی، بيماری است و شديدتر از بيماری بدن، بيماری قلب است.(۱۳۹۴)

۱۴۰۱. بالاترين زهد

«لا زهد كالزهد فی الحرام

هيچ زهدی بهتر از دوری از حرام نيست.(۱۳۹۵)

۱۴۰۲. رياضت

«و ايم الله يمينا أستثنی فيها بمشيئة الله لاروضن نفسی رياضة تهتش معها الی القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح مأدوما، و لادعن مقلتی كعين ماء نضب معينها، مستفرعه دموتها. أتمتلی ء السائمة من رعيها فتبرك؟ و تشبع الربيضة من عشبها فتربض؟ و يأكل علی من زاده فيهجع! قرت اذا عينه اذا اقتدی بعد السنين المتطاولة بالبهيمة الهاملة، و السائمة المرعية

به خدا قسم ياد می كنم كه جز در مواردی كه خواست و اراده خدا تعلق گيرد هر آينه و البته خود را با رنج و ناراحتی پرورش می دهم، به گونه ای كه برای خوراك خود به گرده ای نان كه اگر به دست آيد خشنود گردم و برای نان خورش خود به نمك قانع باشم و هر آينه به تحقيق چشم را به حال خود می گذارم تا مانند چشمه آبی كه جريان آن قطع گشته چندان بگريد تا از اشك تهی گردد، آيا حيوانی می چرد و شكم خود را از علوفه پر می سازد آن گاه به پهلو می افتد؟

و يا گله ای از گوسفندان از گياهان مخصوص به خود سير می شوند و در محل استراحت خود می خوابند؟ و آيا علی هم (مانند آن ها) توشه و غذای خويش را خورد، سپس به استراحت پردازد؟ در اين صورت چشم او روشن باد! كه پس از سال های طولانی از چارپای بی چوپان رها از تكليف و گوسفندان چرنده پيروی كرده است.(۱۳۹۶)

۱۴۰۳. حالات زاهدين در دنيا

«ان الزاهدين فی الدنيا، تبكی قلوبهم و ضحكوا. و يشتد حزنهم و ان فرحوا

همانا دل های پارسايان در اين دنيا می گريد، اگر چه بخندند، و اندوه آنان سخت می شود اگر چه شادمان باشند.

۱۴۰۴. امنيت در ترس(۱۳۹۷)

«من خاف أمن

آن كه ترسيد در امان است.(۱۳۹۸)

۱۴۰۵. حقيقت زهد

«الزهد كله بين كلمتين من القرآن: قال الله سبحانه ( لِّكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ) و من لم يأس علی الماضی، و لم يفرح بالاتی، فقد أخذ الزهد بطرفيه

تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند می فرمايد: نسبت به آن چه از دست می دهيد تأسف نخوريد و بر آن چه به دست می آوريد شادمان نباشيدو كسی كه غم گذشته نخورد و از آينده خوشحال نشود، هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته است. (كنايه از اين كه حقيقت زهد ترك تمام وابستگی های گذشته و آينده است.)(۱۳۹۹)

۱۴۰۶. مسابقه در خوبی ها

«ان الدنيا أدبرت، و آدنت بوداع، و ان الاخرة قد أقبلت و أشرفت باطلاع. إلا و ان اليوم المضمار و غدا السباق، و السبقة الجنة، و الغاية النار

همانا دنيا به تحقيق پشت كرده و اعلام خداحافظی نموده است و به راستی آخرت را به تحقيق با نشان دادن خود (به وسيله علامت هايی كه از آن ديده می شود) به سوی ما نظر افكنده است. آگاه باشيد كه امروز به راستی زمان آمادگی برای مسابقه و فردا روز مسابقه است و نقطه پايانی كه برنده آن مسابقه بايد به آن برسد (يعنی جايزه او) بهشت و انتهای كار كسی كه عقب بماند آتش است.(۱۴۰۰)

۱۴۰۷. دل های مشتاق

«و قلوبهم قرحة

دل های (مشتاقان خدا) زخم دار است.(۱۴۰۱)

۱۴۰۸. نظر اولياء به باطن دنيا

«ان أولياءالله هم الذين نظرو الی باطن الدنيا اذا نظر الناس الی ظاهرها، و اشتغلوا بآجلها اذا اشتغل الناس بعاجلها

همانا دوستان خدا آنانی هستند كه باطن دنيا را می بينند، هنگامی كه مردم فقط به ظاهر آن می نگرند و به آينده می پردازند، آن گاه كه مردم به امور زودگذر دنيا مشغول اند.(۱۴۰۲)

۱۴۰۹. گروگان های گورها

«مخاطبا للدنيا: اليك عنی يا دنيا!... أين الامم الذين فتنتهم بزخارفك! فهاهم رهائن القبور، و مضامين اللحود! والله لو كنت شخصا مرئيا، و قالبا حسيا، لاقمت عليك حدود الله فی عباد غررتهم بالامانی

ای دنيا! از من فاصله بگير. كجا هستند امت هايی كه با آرايش ها و زينت های ظاهر فريب خود، آن ها را به فتنه انداختی؟ آگاه باش كه ايشان گروگان گورها هستند (تا آن روز كه كه آن ها برای حساب اعمالشان تحويل قيامت داده شوند) و لحدها آنان را در بر گرفته است. به خدا قسم، ای دينا! اگر جسم بودی كه ديده می شدی يا قالبی بودی كه حس می گرديدی، هر آينه حدود خداوند را بر تو جاری می كردم به اين جرم كه تو بندگانی را با وعده رساندن آن ها را به آرزوهايشان فريب دادی.(۱۴۰۳)

۱۴۱۰. اوصاف حزب الله

«(قال فی أوصاف حزب الله:)فی معشر أسهر عيونهم خوف معادهم، و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، و همهمت بذكر ربهم شفاههم، و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم :( أُولَٰئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )

(امام علیعليه‌السلام در اوصاف حزب الله فرمود): آن ها از خوف معاد چشم هايشان خواب ندارد، پهلوهايشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار ندارد، و هميشه اوقات لب هايشان به ياد پروردگارشان در حركت است و گناهانشان در اثر تداوم در استغفار ريخته است. آن ها حزب الله اند، آگاه باشيد كه حزب الله پيروزند.(۱۴۰۴)

۱۴۱۱. حالات بندگی

«مشتاق خدا فی صفة الراغبين فی الله: و بقی رجال غض أبصارهم ذكر المرجع، و اءراق دموعهم خوف المحشر، فهم بين شريد ناد، و خائف مقموع، و ساكت مكعوم، وداع مخلص، و ثكلان موجع

در صفت راغبين به خدا می فرمايد: گروهی ديگر می ماند كه ياد سرنوشت نهايی، ديدگان آنان را از محرمات فرو بسته و بيم روز رستاخيز اشك های آنان را سرازير می نمايد. برخی از آنان (از ميان جاهلان) رميده و مطرودند. برخی ديگر در حال ترس و كنده شدن (از ميان مردم هواپرست) و دسته ای از آنان خاموش و ساكت هستند، گروهی ديگر از آنان با خدای خود دعا مخلصانه دارند و بعضی ديگر ماتم زده زجر كشيده اند.(۱۴۰۵)

۱۴۱۲. محبوب ترين بندگان

«ان من احب عبادالله اليه، عبدا اءعانه الله علی نفسه... قد أبصر طريقه و سلك سبيله، و عرف مناره، و قطع غماره، و استمسك من العری بأوثقها، و من الحبال بأمتنها

از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبی بنده ای است كه خداوند سبحان او را در شناخت نفس خود و ساختن آن ياری فرمايد. بينايی به راهش پيدا كرد و در مسير خود به حركت پرداخت و نشان رستگاری خود را بر براهين روشن ساخت. و از فرو رفتن در شهوات برگسيخت و از وسايل نجات به استوارترين آن ها و از طناب های نگهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد.(۱۴۰۶)

۱۴۱۳. خودپسندی

«لا وحدة أوحش من العجب

هيچ گوشه گيری و زهدی، همچون گوشه گيری و بی رغبتی نسبت به ارتكاب كار حرام نيست.(۱۴۰۷)

۱۴۱۴. نتيجه اتكای به خدا

«...من توكل عليه كفاه، و من ساءله اءعطاه، و من اءقرضه قضاه، و من شكره جزاه

هر كس كه توكل به او كند كفايتش نمايد و هر كس كه از او مساءلت كند عطايش فرمايد و هر كس كه به او قرض داد، ادايش فرمايد و هر كس كه سپاسش را به جای آورد، پاداشش می دهد.(۱۴۰۸)

۱۴۱۵. چراغ های هدايت

«فی التزهيد فی الدنيا: و ذلك زمان لا ينجو فيه الاكل مومن نومة، ان شهد لم يعرف، و ان غاب لم يفتقد اولئك مصابيح الهدی

و آن (آخرالزمان) زمانی است كه نجات پيدا نمی كند در آن مگر هر مؤ منی كه گمنام زندگی می كند و اگر در ميان جمع حاضر باشد، شناخته نشود و اگر غايب شود جستجويش نكند. آنان هستند چراغ های هدايت و علامت راهنما برای حركت در شب (به سوی هدف های الهی).(۱۴۰۹)

۱۴۱۶. ترس پيامبر برای امت

«و لقد قال لی رسول اللهصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :انی لا أخاف علی امتی مؤ منا و لا مشركا؛ اءما المؤ من فيمنعه الله بايمانه، و اءما المشرك فيقمعه الله بشركه، و لكنی أخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان، يقول ما تعرفون، و يفعل ما تنكرون

پيامبر خدا به من (علیعليه‌السلام ) فرمود: من برای امت خود از مومن و نه از مشرك هراسی ندارم؛ زيرا خداوند مومن را به وسيله ايمان از خطاها و انحرافات بازمی دارد و مشرك را به جهت شركش ريشه كن می سازد. ولی من درباره شما از كسی می ترسم كه در دل منافق و در زبان عالم باشد، آن چه را كه شما می دانيد و به آن عمل می كنيد به زبان می آورد و آن چه را كه شما منكريد (و نمی پذيريد) انجام می دهد.(۱۴۱۰)

۱۴۱۷. بی اعتنايی علیعليه‌السلام به دنيا

«(الی عثمان بن حنيف):إلا و ان امامكم قد اكتفی من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه، إلا و انكم لا تقدرون علی ذلك، و لكن أعيونی بورع و اجتهاد، و عفة و سداد

(به عثمان بن حنيف): آگاه باش كه امام شما از دنيايش به دو جامه كهنه و از خوردنی هايش به دو قرص نان اكتفا كرده، بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد، اما با پارسايی و كوشش و پاكدامنی و درستی مرا ياری كنيد.(۱۴۱۱)

۱۴۱۸. احوال انسان بی اعتنا به دنيا

«ان الزاهد فی الدنيا تبكی قلوبهم و ان ضحكوا، و يشتد حزنهم و ان فرحوا، و يكثر مقتهم أنفسهم و ان اعتبطوا بما رزقوا

همانا بی اعتنايان به دنيا، دل هايشان گريان است، هر چند در ظاهر بخندند و اندوهشان سخت است، هر چند اظهار شادی كنند و از نفس های خويش بسيار در خشم اند، هر چند از آن چه روزيشان شده شادند.(۱۴۱۲)

۱۴۱۹. ناچيزی دنيا

«و لالفيتم دنياكم هذه اءزهد عندی من عفطة عنز

اين دنيای شما نزد من از آب بينی يك بز هم ناچيزتر است.(۱۴۱۳)