نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52064
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52064 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش هشتم: شك و يقين

۱۵۱۵. مظلوم شدن عيب نيست مادامی كه...

«ما علی المسلم من غضاضة من اءن يكون مظلما ما لم يكن شاكا فی دينه، و لامرتابا بيقينه

برای يك مسلمان، مظلوم واقع شدن عيب و نقص نيست، مادامی كه در دين خود شك نياورد و به يقين خود ترديد نكند.(۱۵۰۹)

۱۵۱۶. بازدارنده شبهات

«من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات، حجزته التقوی عن تقحم الشبهات

هر كس از كيفرهايی كه بر سر پيشينيانش آمده است عبرت گيرد، تقوا و پرهيزگاری او را از فروافتادن در ورطه شبهات باز دارد.(۱۵۱۰)

۱۵۱۷. شك در حق بعد قتل

«طلحة و الزبير: اليوم أنطق لكم العجماء ذات البيان. عزب رأی امری تخلف عنی! ما شككت فی الحق مذ أريته

بعد از كشته شدن طلحه و زبير فرمود: امروز آشكار و رسا با شما سخن می گويم: دور باد انديشه كسی كه از من سرپيچيد! از زمانی كه حق به من نمايانده شده در آن شك نكرده ام.(۱۵۱۱)

۱۵۱۸. حال اوليای خدا هنگام شك

«انما سميت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق، فأما أولياء الله فصياؤ هم فيها اليقين، و دليلهم سمت الهدی، و أما أعدأ الله فدعاؤ هم فيها الضلال، و دليلهم العمی

شبهه به اين دليل شبهه ناميده شده كه شبيه حق است، اما اوليای خدا در هنگام شبهه روشنايی راهشان يقين است و راهنمايشان راه راست، ولی دشمنان خدا به گاه شبهه دعوتشان گمراهی است و راهنمايشان كوری.(۱۵۱۲)

۱۵۱۹. خطر بدعت های شبهه ناك

«ان المبتدعات المشتبهات هن المهلكات الا ما حفظ الله منها

همانا بدعت های شبهه ناك نابودكننده اند، مگر اين كه خداوند (انسان را) از آن ها حفظ كند.(۱۵۱۳)

۱۵۲۰. نتيجه شك

«والله لقد اعترض الشك و دخل اليقين، حتی كأن الذی ضمن لكم قد فرض عليكم، و كأن الذی قد فرض عليكم قد وضع عنكم

به خدا سوگند، كه شك عارض گشته و يقين تباه شده است، به طوری كه آن چه برای شما تضمين گشته (يعنی روزی) گويا (تلاش در راه كسب آن) بر شما واجب است و آن چه بر شما واجب گشته، گويی از دوش شما برداشته شده است.

۱۵۲۱. آثار مخرب شبهه(۱۵۱۴)

«احذر الشبهة و اشتمالها علی لبستها؛ فان الفتنة طالما أغدفت جلابيها، و أغشت الابصار ظلمتها

در نامه خود به معاويه می فرمايد: از شبهه و اشتباه افكنی های آن بپرهيز؛ زيرا ديرزمانی است كه فتنه پرده های سياه خود را گسترده و تاريكی آن ديدگان را فرو پوشانده است.(۱۵۱۵)

۱۵۲۲. اقدام به گاه يقين

«لا تجعلوا علمكم جهلا، و يقينكم شكا. اذا عملتم فاعملوا، و اذا تيقنتم فأقدموا

دانش خود را به نادانی و يقين خود را به دودلی تبديل نكنيد، هرگاه دانستيد، به كار بنديد و هرگاه به كاری يقين پيدا كرديد، اقدام كنيد.(۱۵۱۶)

۱۵۲۳. عاملين به شبهات

(أهل الضلال) «يعملون فی الشبهات، و يسيرون فی الشهوات

(گمراهان) به شبهه ها عمل می كنند و در گرداب شهوت ها غوطه ورند.(۱۵۱۷)

۱۵۲۴. همراه با جماعتی و شبيه به آنان

«ان لم تكن حليما فتحلم؛ فانه قل من تشبه بقوم، الا أوشك إن يكون منهم

اگر خويشتن دار نيستی، پس خود را به صورت آن درآور؛ زيرا كم است كه كسی خود را شبيه جمعيتی بكند و از آنان به شمار نيايد.(۱۵۱۸)

۱۵۲۵. شك به خداوند

«عجبت لمن شك فی الله، و هو يری خلق الله

در شگفتم از كسی كه درباره خدا شك كند، در حالی كه آفريده های خدا را می بيند.(۱۵۱۹)

۱۵۲۶. تقويت قلب

«أحی قلبك بالموعظة، و أمته بالزهادة، و قوة باليقين

قلبت را با موعظه زنده بدار و نفست را با اعراض از مزخرفات دنيا و با يقين تقويت نما.(۱۵۲۰)

۱۵۲۷. يقين و مقصود

«باليقين تدرك الغاية القصوی

با يقين به بالاترين درجه مقصود می توان رسيد.(۱۵۲۱)

۱۵۲۸. بخش های شك

«الشك علی أربع شعب: علی التماری و الهول و التردد و الاستسلام: فمن جعل المراء ديدنا لم يصبح ليله؛ و من هاله ما بين يديه نكص علی عقبيه؛ و من تردد فی الريب وطئته سنابك الشياطين، و من استسلم لهلكة الدنيا و الاخرة هلك فيهما

شك بر چهار چيز است: جدال و ستيزگی، ترس، ترديد و خودباختگی، كسی كه جدال را شيوه خود ساخت، هرگز از تاريكی جهل به روشنايی يقين نرسد و هر كس از آينده بترسد به قهقرا برگردد و از پيشروی بازماند و كسی كه در ترديد باشد نتواند تصميم بگيرد، زير سم شيطان ها پايمال خواهد شد و كسی كه در برابر وسائل هلاكت دنيا و آخرت خودباخته شود، در هر دو جهان هلاك خواهد شد.(۱۵۲۲)

۱۵۲۹. انتظار خصلت های پسنديده

«اذا كان فی رجل خلة رائقة، فانتظروا أخواتها

اگر در وجود كسی خصلتی پسنديده باشد، انتظار خصلت های پسنديده ديگری را نيز در او داشته باشيد.(۱۵۲۳)

۱۵۳۰. شناخت حوادث و پندآموزی از آن

«اليقين منها (من دعائم الايمان) علی اءربع شعب: علی بصره الفطنة، و تاءول الحكمة، و موعظة العبرة؛ و سنة الاولين: فمن تبصر فی القطنة تبينت له الحكمة؛ و من تبينت له الحكمة عرف العبرة؛ و من عرف العبره فكاءنما كان فی الاولين

يقين (كه از پايه های ايمان است) بر چهار شعبه است: بر بينايی هوش، درك حقايق، پندآموزی از حوادث عبرت آور و توجه به روش پيشينيان. كسی كه هوش بينا دارد، دقايق امور برايش روشن می شود كه دقايق امور برايش روشن شد، حوادث پندآور را بشناسد و كسی كه حوادث پندآور را شناخت، گويا تجربه آموخته است.(۱۵۲۴)

۱۵۳۱. حق يقين

«هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين، و استلانوا ما استعوره المترفون، و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون، و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحل الاعلی. أولئك خلفأ الله فی أرضه، و الدعاة الی دينه. آه آه شوقا الی رؤ يتهم

علم با حقيقت بينايی به آنان روی آورد و آنان با روح يقين با آن ارتباط برقرار نمودند و آن چه كه خودكامگان مشكل ديده اند برای آنان آسان بوده و با آن چه نادانان از آن وحشت كرده اند انس و الفت گرفتند و با اين دنيا با بدن هايشان ارتباط برقرار كردند، در حالی كه ارواح آنان از محل اعلا آويزان است. آنان هستند جانشينان خداوندی در روی زمين و دعوت كنندگان به دينش. آه آه چه اشتياقی به ديدار آنان دارم!(۱۵۲۵)

۱۵۳۲. راسخ در دين

«انی لعلی يقين من ربی، و غير شبهة من دينی

من به پروردگارم يقين دارم و در دين و آيين خود گرفتار شبهه نيستم.(۱۵۲۶)

۱۵۳۳. بالاترين پارسايی

«لا ورع كالوقوف عند الشبهة

هيچ گونه پارسايی همچون پرهيز از شبهات نيست.(۱۵۲۷)

۱۵۳۴. گمان خوب

«من ظن بك خيرا فصدق ظنه

هركه به تو به خوش گمان است گمانش را درست درآور.(۱۵۲۸)

۱۵۳۵. محبوب ترين بندگان خدا

«عبادالله! ان من اءحب عبادالله اليه عبدا أعانه الله علی نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف؛ فرهر مصباح الهدی فی قلبه... قد أبصر طريقه، و سلك سبيله، و عرف مناره، و قطع غماره، و استمسك من العری باءوثقها، و من الحبال باءمتنها، فهو من اليقين علی مثل ضوء الشمس

ای بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبی بنده ای است كه خداوند (سبحان) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن ياری فرمايد. (اين انسان مورد عنايت خداوندی) لباسی از اندوه بر تن نمود و پوشاكی از بيم خود پوشيد بينايی را به براهين روشن شناخت و از فرورفتن در شهوات برجست و از وسايل نجات به استوارترين آن ها و از طناب های نهدارنده به محكم ترين آن ها چنگ زد. درجه يقين او همانند نور خورشيد پرفروغ گشت.(۱۵۲۹)

بخش نهم: حلال و حرام خداوندی

۱۵۳۶. اهميت حلال و حرام

«أما بعد يا ابن حنيف! فقد بلغنی اءن رجلا من فتيه أهل البصرة دعاك الی ماءدبة فأسرعت اليها تستطاب لك الالوان، و تنقل اليك الجفان. و ما ظننك إنك تجيب الی طعام قوم، عائلهم مجفو. و غنيهم مدعو. فانظر الی ما تقضمه من هذا المقضم، فما اشتبه عليك علمه فالفظه، و ما أيقنت بطيب وجوهه فنل منه

در نامه ای به عثمان بن حنيف، كارگزار خود را در بصره، می فرمايد: ای پسر حنيف! به من خبر رسيده كه مردی از جوانان بصره تو را به وليمه ای دعوت كرده و تو به آن شتافته ای... پس، بنگر كه بر سر اين سفره بر چه غذايی دندان می نهی، آن چه را كه حلال و حرامش بر تو آشكار نيست، از دهان بيرون افكن و آن چه را به پاكی راه های فراهم آوردنش يقين داری بخور.(۱۵۳۰)

۱۵۳۷. خوشا به آن كه

«...طوبی لمن ذل نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سربرته، و حسنت خليقته، و اءنفق الفضل من ماله، و أمسك الفضل من لسانه

خوشا به حال كسی كه در پيش خود فروتن باشد و كسب و كارش را پاك و درونش را صالح و خرج و اخلاقش را شايسته نمود، از مازاد بر مصرف زندگی انفاق كند و زبانش را از باده گويی حفظ كرد.(۱۵۳۱)

۱۵۳۸. اخلاق و فداكاری يا كميل!

«مر أهلك إن يروحوا فی كسب المكارم، و يدلجوا فی حاجة من هو نائم

ای كميل! به خانواده خود فرمان ده كه دو روز به دنبال كسب مكارم اخلاق روند و در شب نياز كسی را كه خفته است برآورند.(۱۵۳۲)

۱۵۳۹. اميدهای بر باد رفته

«معاشر الناس (المسلمين)! اتقوا الله. فكم من مؤ مل ما لا يبلغه، و بان ما لا يسكنه، و جامع ما سوف يتركه

ای مردم (مسلمان)! از خدا بترسيد؛ زيرا بسا كسی كه اميد و آرزويی دارد و به آن نمی رسد و بنايی می سازد و در آن سكونت نمی كند و مالی گرد می آورد و به زودی آن را رها می كند (و می رود).(۱۵۳۳)

۱۵۴۰. ضامن ويرانی خانه

«الحجر الغصيب فی الدار رهن علی خرابها

وجود سنگ غصبی در خانه، ضامن ويرانی آن خانه است.(۱۵۳۴)

۱۵۴۱. دوری از محرمات

«من أشفق من النار اجتنب المحرمات

كسی كه از آتش جهنم بيمناك باشد از محرمات دوری جويد.(۱۵۳۵)

۱۵۴۲. تعريف زهد

«أيها الناس! الزهادة قصر الامل، و الشكر عند النعم، و التورع عند المحارم

ای مردم! زهد، كوتاهی آرزو، شكر و سپاس در برابر نعمت ها و پارسايی در برابر محرمات الهی است.(۱۵۳۶)

بخش دهم: حيثيت و آبرو

۱۵۴۳. تشبيه آبرو

«ماء وجهك جامد يقطره السوال، فانظر عند من تقطره

آبروی تو يخ بسته است كه سؤ ال و خواهش آنرا قطره قطره می چكاند. پس، بنگر كه آن را نزد چه كسی فرو می چكانی!؟(۱۵۳۷)

۱۵۴۴. نيازخواهی از نااهل

«فوت الحاجة، أهون من طلبها الی غير أهلها

با نيازمندی به سربردن آسان تر است تا دست نياز به سوی نااهل درازكردن.(۱۵۳۸)

۱۵۴۵. پرهيز از جدال

«من ضن بعرضه فليدع المراء

كسی كه به آبروی خود علاقه مند است بايد مجادله را رها كند.(۱۵۳۹)

۱۵۴۶. خودداری از لطمه زدن

«به حيثيت من استطاع منكم إن يلقی الله تعالی و هو نقی الراحة من دماء المسلمين و أموالهم، سليم اللسان من أعراضهم، فليفعل

هر كس از شما، بتواند خدای تعالی را با دستی نيالوده به خون و اموال مسلمانان و زبانی سالم از لطمه زدن به آبروی آنان ديدار كند، چنين كند.(۱۵۴۰)

۱۵۴۷. حافظ آبروی انسان

«الجود حارش الاعراض

سخاوت حافظ و نگهدارنده آبروها است.(۱۵۴۱)

۱۵۴۸. قدر حيثيت انسان

«قدر الرجل علی قدر همته

حيثيت انسان به قدر همت او است.(۱۵۴۲)

۱۵۴۹. حفظ آبرو

«من كتابه الی الحارث الهمدانی: و لا تجعل عرضك غرضا لنبال القول

در نامه خود به حارث همدانی می فرمايد: آبروی خود را آماج تيرهای سخن (مردم) قرار مده!(۱۵۴۳)

بحش يازدهم: عزت

۱۵۵۰. دنيا از نگاه مومن

«انما ينظر المؤ من الی الدنيا بعين الاعتبار، و يقتات منها ببطن الاضطرار، و يسمع فيها بأذن المقت و الابغاض

همانا مؤ من دنيا را به ديده عبرت می نگرد، شكم را به مقدار رفع نياز سير می كند و آهنگ دلربای آن را با گوش خشم و كينه می شنود.(۱۵۴۴)

۱۵۵۱. فضيلت برتر

«اذا حييت بتحية فحی بأحسن منها، و اذا أسديت اليك يد فكافئها بما يربی عليها، والفضل مع ذلك للبادی

چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستايش كن و چون به تو احسان كردند، بيشتر از آن ببخش. به هر حال پاداش بيشتر از آن آغازكننده است.(۱۵۴۵)

۱۵۵۲. رشد عزت در آدمی

«حرس الله عبادة المؤ منين بالصلوات و الزكوات، و مجاهدة الصيام فی الايام المفروضات، تسكينا لاطرافهم، و تخشيعا لابصارهم، و تذليلا لنفوسهم، و تخفيصا لقلوبهم، و اذهابا للخيلاء عنهم... انظروا الی ما فی هذه الافعال من قمح نواجم الفخر، و قدع طوالع الكبر

خداوند متعال بندگان باايمان خود را از فريب كاری های شيطان به وسيله نماز و زكات دادن ها و مشقت به وسيله روزه گرفتن در روزهای مقرر (رمضان مبارك) و برای ايجاد آرامش در اعضای آنان و برای خاشع نمودن چشمان و رام كردن نفس ها و تواضع دل ها و از بين بردن تكبر در وجود آنان مصون می دارد.

بنگريد در اين كارها (كه به عنوان دستورات خداوندی انجام می دهيد) كه چگونه شاخ ‌ها و ديگر جوانه های فخر را كه در درون آدمی سرمی كشند ريشه می كند و از سر برآوردن نمودهای خودپسندی جلوگيری می نمايد.(۱۵۴۶)

۱۵۵۳. عزت راستين

«لا عز كالحلم

عزتی چون بردباری نيست.(۱۵۴۷)

۱۵۵۴. بالاترين عزت ها

«لا عز أعز من التقوی

هيچ عزتی بالاتر از تقوی نيست.(۱۵۴۸)

۱۵۵۵. حد گفتن و نگفتن

«لا تقل ما لا تعلم، بل لا تقل كل ما تعلم؛ فان الله فرض علی جوارحك كلها فرائض يحتج بها عليك يوم القيامة

آن چه را كه نمی دانی مگو، بلكه هر آن چه را هم كه می دانی مگو، زيرا خداوند سبحان برای اعضای تو تكاليفی را مقرر فرموده و در روز قيامت به وسيله آن ها بر تو احتجاج می كند.(۱۵۴۹)

۱۵۵۶. عزت در اسلام

«العرب اليوم، و ان كانوا قليلا، فهم كثيرون بالاسلام، عزيزون بالاجتماع

امروز عرب ها، گر چه اندك شمارند به سبب اسلام فراوان اند و به خاطر همبستگی عزيز و نيرومندند.(۱۵۵۰)

۱۵۵۷. بی نيازی از پوزش

«الاستغناء عن العذر، أعز من الصدق به

بی نياز از پوزش، عزيزتر از پذيرش آن است.(۱۵۵۱)

۱۵۵۸. بالاترين نژاد

«أكرم الحسب، حسن الخلق

بالاترين حسب و نژاد، اخلاق پسنديده است.(۱۵۵۲)

بخش دوازدهم: عفت

۱۵۵۹. ارزش عفت

«الحرفة مع العفة، خير من الغنی مع الفجور

تنگدستی همراه با عفت، بهتر از توانگری تواءم با زشتكاری است.(۱۵۵۳)

۱۵۶۰. حد پاكدامنی

«قدر الرجل علی قدر همته... و عفته علی قدر غيرته

ارزش و اندازه مرد به اندازه همت او است و پاكدامنی او به اندازه غيرت اش.(۱۵۵۴)

۱۵۶۱. زينت فقر

«العفاف زينة الفقر

عفاف زينت فقر است.(۱۵۵۵)

۱۵۶۲. مايه پاكدامنی

«من العصمة تعذر المعاصی

ناتوانی بر گناه مايه پاكدامنی است.(۱۵۵۶)

۱۵۶۳. فرشته ای از فرشتگان حق

«ما المجاهد الشهيد فی سبيل الله بأعظم أجرا ممن قدر فعف: لكاد العفيف إن يكون ملكا من الملائكة

پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بيشتر نيست از پاداش كسی كه با تمام توش و توانش پاكدامن باشد؛ گويی كه شخص پاكدامن فرشته ای از فرشتگان خدا است.(۱۵۵۷)

۱۵۶۴. تشويق به عفت

«الا و ان لكل مأموم اماما، يقتدی به و يستضی ء بنور علمه؛ إلا و ان امامكم قد اكتفی من دنياه بطمريه، و من طعمه بقرصيه، إلا و انكم لا تقدرون علی ذلك، و لكن اءعيونی بورع و اجتهاد، و عفة و سداد

هان! هر پيروی را پيشوايی است كه به او اقتدا می كند و از نور دانش اش پرتو می گيرد. بدانيد كه پيشوای شما از دنيای خود به دو جامه كهنه و فرسوده و از خوراكش به دو گرده نان بسنده كرده است. البته شما از عهده چنين كاری بر نمی آييد، اما با پارسايی و سختكوشی در عبادت و عفت و درستكاری مرا ياری كنيد.(۱۵۵۸)

بخش سيزدهم: زبان و گفتار

۱۵۶۵. زبان خيرخواه بهتر از مال

«ان اللسان الصالح يجعله الله تعالی للمرء فی الناس، خير له من المال يورثه من لا يحمده

آگاه باشيد زبان خيرخواهی كه خدای تعالی برای انسان در ميان مردم قرار می دهد، بهتر است از مالی كه او به عنان ارث برای كسی بگذارد كه سپاسش نمی كند.(۱۵۵۹)

۱۵۶۶. آمادگی گفتار

«الا و ان اللسان بضعة من الانسان، فلا يسعده القول اذا امتنع، و لا يمهله النطق اذا اتسع

هان! بدانيد كه زبان پاره گوشتی از تن آدمی است، هرگاه آمادگی در انسان نباشد زبان هم يارای سخن گفتن ندارد و در هنگام آمادگی، گفتار مهلتش نمی دهد.(۱۵۶۰)

۱۵۶۷. اهميت زبان مرد

«المرء مخبوء تحت لسانه

مرد در زير زبان خود نهان است.(۱۵۶۱)

۱۵۶۸. درندگی زبان

«اللسان سبع، ان خلی عنه عقر

زبان، درنده ای است كه اگر رها شود زخم زند.(۱۵۶۲)

۱۵۶۹. مهار زبان

«لا تجعلن ذرب لسانك علی من اءنطقك، و بلاغة قولك علی من سددك

تيزی زبانت را بر ضد كسی كه تو را گويا كرده به كار مگير و شيوايی گفتارت را بر ضد كسی كه سخنورت نموده صرف مكن.(۱۵۶۳)

۱۵۷۰. حفظ زبان

«الكلام فی وثاقك ما لم تتكلم به؛ فاذا تكلمت به صرت فی وثاقه، فاحزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك. فرب كلمة سلبت نعمة و جلبت نقمه

تا نگفته ای سخن را در بند خود داری و چون گفتی خود را در بند سخن انداختی، بنابراين زبانت در خزينه حفظ كن، چون زر و سيمت. چه بسا يك كلمه نعمتی را بربايد و نقمت و بلايی را بياورد.(۱۵۶۴)

۱۵۷۱. گفتار و كردار

«من علم إن كلامه من عمله، قل كلامه الا فيما يعينه

هر كه بداند كه گفتارش از كردار او است (و بازخواست خواهد شد) كم گويد مگر در آن چه به كارش آيد.(۱۵۶۵)

۱۵۷۲. نهی از زخم زبان

«لا تجعلن درب لسانك علی من أنقطك، و بلاغة قولك علی من سددك

بر آن كس كه تو سخن آموخت زخم زبان مزن، به آن كس كه تو را بلاغت آموخت رسايی گفتار خويش منما.(۱۵۶۶)

۱۵۷۳. وقت در كلام

«لا تظنن بكلمة خرجت من أحد سوءا، و أنت تجدلها فی الخير محتملا

هر سخنی كه از دهان كسی خارج می شود تا احتمال درستی و نيكی در آن است آن را حمل بر فساد مكن.(۱۵۶۷)

۱۵۷۴. خاموشی از گفتار

«لا خير فی الصمت عن الحكم؛ كما إنه لا خير فی القول بالجهل

در خاموشی گزيدن از گفتار حكمت آميز خير و خوبی نيست، همانگونه كه در گفتار نابخردانه.(۱۵۶۸)

۱۵۷۵. ثواب گفتار

«انما الاجر فی القول باللسان، و العمل بالايدی و الاقدام

همانا اجر و ثواب در گفتار با زبان و كردار با دست ها و پاهاست.(۱۵۶۹)

۱۵۷۶. مؤ ثرتر از يورش

«رب قول أنفذ من صول

بسا گفتاری كه مؤ ثرتر از يورش است.(۱۵۷۰)

۱۵۷۷. پرهيز از سخن ناپسند

«من أسرع الی الناس بما يكرهون، قالوا فيه بما لا يعلمون

آن كس كه در گفتن سخنان ناپسند به مردم كه باعث رنجش آن ها است پروا نكند، در مورد او چيزهايی گويند كه نمی دانند.(۱۵۷۱)

۱۵۷۸. حذر از نقل سخن بی محتوا

«(يا بنی!)اياك إن تذكر من الكلام ما يكون مضحكا، و ان حكيت ذلك عن غيرك

(فرزندم!) از گفتن سخن (بی محتوايی كه) خنده می آورد برحذر باش، گرچه آن را از ديگری نقل كنی.(۱۵۷۲)

۱۵۷۹. جايگاه زبان خردمند و نادان

«لسان العاقل ورأ قلبه، و قلب الاحمق ورأ لسانه

قلب احمق در دهان او، زبان عاقل در قلب او قرار دارد.(۱۵۷۳)

۱۵۸۰. اهانت به شخصيت

«هانت عليه نفسه، من أمر عليها لسانه

كسی كه زبانش را امير خود كند، به شخصيت خود اهانت كرده است.(۱۵۷۴)

۱۵۸۱. رابطه عقل و گفتار

«من أكثر أهجر، و من تكفر أبصر

هركه پر گويد هذيان گويد و هر كه انديشه كند بينا گردد.(۱۵۷۵)

۱۵۸۲. تفاوت راستگو و دروغگو

«الصادق علی شفا منجاة و كرامة، و الكاذب علی شرف مهواة و مهانة

راستگو در آستانه نجات و بزرگواری است و درغگو در لبه پرتگاه و خواری.(۱۵۷۶)

۱۵۸۳. ثمرات خاموشی

«بكثرة الصمت تكون الهيبة

با خاموشی بسيار، هيبت و شكوه در آدمی پديد می آيد.(۱۵۷۷)

بحش چهاردهم: گذشت

۱۵۸۴. گذشت

من كتابهعليه‌السلام للاشتر لما ولاه مصر: «و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم أكلهم فانهم صنفان: اما أخ فی الدين، اءو نظير لك فی الخلق، يفرط منهم الزلل، و تعرض لهم العلل، و يؤ تی علی أيديهم فی العمد و الخطا، فأعطهم من عفوك و صفحك مثل الذی تحب و ترضی إن يعطيك الله من عفوه و صفحه... و لا تندمن علی عفو، و لا تبجحن بعقوبة

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر می فرمايد: نسبت به آنان حيوان درنده ای مباش كه خوردنشان را غنيمت شماری؛ زيرا مردم دو گروه اند: يا برادر دينی تواند، يا همنوع تو، كه از ايشان لغزش سر می زند و در معرض درد و گرفتاری قرار دارند و دانسته و ندانسته مخالفت می كنند.

بنابراين، همان گونه كه خود دوست داری خداوند تو را ببخشايد و از خطاهايت درگذرد، تو نيز آنان را ببخش و از خطاهايشان درگذر... از بخشش و گذشت هرگز پشيمان مباش و از كيفردادن خوشحالی مكن.(۱۵۷۸)

۱۵۸۵. جايگاه گذشت

«متی أشقی اذا غضبت؟ حين أعجز عن الانتقام فيقال لی: لو صبرت؟ ام حين أقدر عليه فيقال لی: لو عفوت

آن گاه كه در خشم می آيم، كه آتش خشم خود را فرو نشانم؟ آيا آن گاه كه قدرت برگرفتن انتقام ندارم و به من گفته می شود: بهتر است صبر كنی، يا بدان هنگام كه توانايی انتقام دارم و به من گفته می شود: بهتر است گذشت كنی؟

۱۵۸۶. زكات پيروزی(۱۵۷۹)

«العفو زكاة الظفر

گذشت زكات پيروز است.(۱۵۸۰)

۱۵۸۷. گذشت

«من كلامه قبل شهادته: ان فأنا ولی دمی، و ان فالفناء ميعادی. و ان أعف فالعفو لی قربة، و هو لكم حسنة، فاعفو :( أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ )

پيش از شهادتش فرمود: اگر زنده ماندم كه صاحب اختيار خون خودم هستم و اگر رفتم مرگ وعده گاه من است؛ اگر من زنده بمانم و قاتلم را ببخشم اين گذشت برای من مايه تقرب است و اگر من رفتم و شما او را ببخشيد، اين بخشش برای شما ثواب و نيكی است! پس گذشت كنيد. آيا دوست نداريد كه خدا شما را ببخشايد؟(۱۵۸۱)

۱۵۸۸. دست خدا با جوانمردان است!

«أقيلوا ذوی المروءات عثراتهم، فما يعثر منهم عاثر الا و يدالله بيده يرفعه

از لغزش های مردمان بامروت و جوانمرد صرف نظر بكنيد كه هيچ يك از آن ها دچار لغزشی نمی گردد جز اين كه دست خدا همراه دست او دست كه او را بلند می كند و لغزش وی را از ميان می برد.(۱۵۸۲)

۱۵۸۹. شايسته ترين مردم به گذشت

«اولی الناس بالعفو أقدرهم علی العقوبة

شايسته ترين مردم به گذشت، تواناترين آن ها بر عقوبت است.(۱۵۸۳)

۱۵۹۰. شكرانه

«ظفر اذا قدرت علی عدوك فاجعل العفو عنه شكرا للقدرة عليه

هرگاه بر دشمنت قدرت يافتی، گذشت از وی را شكرانه قدرت يافتنت بر او قرار بده.(۱۵۸۴)

بخش پانزدهم: غيرت

۱۵۹۱. دوری از غيرتمندی

«بی جا اياك و التغاير فی غير موضع غيرة، فان ذلك يدعو الصحيحة الی السقم، و البريئة الی الريب

بر تو باد به دوری از غيرتمندی كردن در جايی كه محل اضهار غيرت نيست؛ زيرا اين كار زنان درستكار را به انحراف و بی گناهان را به شك و اتهام می خواند.(۱۵۸۵)

۱۵۹۲. هدف تعصب

«فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار، و الوفاء بالذمام، و الطاعة للبر و المعصية للكبر ....»

تعصب های شما برای تحقق صفات ارزشمند، حفظ حقوق همسايگان، وفای به پيمان ها، اطاعت از نيكی ها، سرپيچی از تكبر و... باشد.(۱۵۸۶)

۱۵۹۳. تفاوت غيرتمندی زن و مرد

«غيرة المرأة كفر، و غيرة الرجل ايمان

غيرت زن كفرآور و غيرت مرد نشانه ايمان اوست.(۱۵۸۷)

۱۵۹۴. اندازه غيرت مرد

«قدر الرجل علی قدر همته، و صدقة علی مروءته، و شجاعته علی قدر اءنفته، و عفته علی قدر غيرته

ارزش هر مردی به اندازه همت اوست و راستگويی اش به اندازه مروت و مردانگی او و شجاعت و دلاوری اش به اندازه غيرت منشی و عفت و پاكدامنی اش به اندازه غيرتمندی او است.(۱۵۸۸)

۱۵۹۵. خصلت های خوب زنان

«خيار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو، و الجبن، و البخل؛ فاذا كانت المراءة مزهوة لم تمكن من نفسها، و اذا كانت بخيلة حفظت مالها و مال بعلها، و اذا كانت جبانة فرقت من كل شی ء يعرض لها

خصلت های خوب زنان، خصلت های بد مردان است، مانند: تكبر، ترس و بخل؛ زيرا هرگاه زنی متكبر باشد بيگانه را به خود راه نمی دهد و اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را حفظ می كند و اگر ترسو باشد از هر چيز كه به آبرويش صدمه بزند فاصله می گيرد.(۱۵۸۹)

۱۵۹۶. تشبيه زن

«ألمرأة عقرب حلوة اللبسة

زن كژدمی است كه گزيدنی شيرين دارد.(۱۵۹۰)

۱۵۹۷. پرهيز از زنان بد

«اتقوا شرار النساء

از زنان بد بپرهيزيد.(۱۵۹۱)

۱۵۹۸. مخفی گاه مردان

«تكلموا تعرفوا، فان المرء مخبوء تحت لسانه

سخن بگوييد تا شناخته بشويد؛ زيرا مرد زير زبان خود مخفی است.(۱۵۹۲)

۱۵۹۹. چگونگی رفتار با زن

«و لا تملك المرأة من أمرها ما جاوز نفسها، فان المرأة ريحانة و ليست بقهرمانة. و لا تعد بكرامتها نفسها، و لا تطمعها فی إن تشفع لغيرها

زن را بيش از آن چه نفس (ذات) خود او مقتضی است تمليك مكن؛ زيرا زن ريحان است نه قهرمان و در بزرگداشت او به بيش از حد نفس او تجاوز مكن و او را به طمع ميانداز كه برای ديگری شفاعت و ميانجی گری نمايد.(۱۵۹۳)

۱۶۰۰. آزمون شخصيت

«فی تقلب الاحوال، علم جواهر الرجال

گوهر مردان در كشاكش دهر شناخته شود. در ميان انقلاب ها و حوادث شخصيت افراد معلوم گردد.(۱۵۹۴)

۱۶۰۱. نابودی بشر

«هلك امرؤ لم يعرف قدره

انسانی كه قدر و اندازه خود را نشناسد نابود شود.(۱۵۹۵)

بخش شانزدهم: اعتدال و ميانه روی

۱۶۰۲. ثمره اعتدال در امور

«ما عال من اقتصد »

ناتوان نگردد، آن كس كه ميانه روی كند.(۱۵۹۶)

۱۶۰۳. ميانه روی در بخشندگی كن

«سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا

بخشنده باش، اما زياده روی مكن، در زندگی حسابگر باش، اما سختگير مباش.(۱۵۹۷)