نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52089
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52089 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش بيست و چهارم: تجلی دل

۱۶۷۷. قلب نورانی

«أحی قلبك بالموعظة و أمته بالزهادة، و قوة باليقين، و نوره بالحكمة

قلبت را با موعظه زنده كن، هوای نفست را با زهد بميران، دلت را با يقين نيرومند و با حكمت و دانش نورانی نما.(۱۶۷۰)

۱۶۷۸. اقبال و ادبار قلوب

«ان للقلوب اقبالا و ادبارا؛ فاذا أقبلت فاحملوها علی النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض

همانا دل ها را در كار خير و عبادت، اقبال و ادباری است، هرگاه اقبال بدان دارند به كارهای مستحب واداريد و هرگاه خسته و بدان پشت كرده اند به فرايض اكتفا كنيد.(۱۶۷۱)

۱۶۷۹. برتری دل پرهيزگار

«أفضل من صحة البدن، تقوی القلب

پرهيزگاری دل از سلامتی بدن برتر است.(۱۶۷۲)

۱۶۸۰. عاقبت دل مرده

«من قل ورعة مات قلبه، و من مات قلبه دخل النار

هر كه پارسايی اش كم شد، دلش مرده شود و دل مرده به دوزخ رود.(۱۶۷۳)

۱۶۸۱. دل بی نور

«ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اءكره عمی

به راستی كه برای دل ها خواهش و پيش آمدن و پس رفتنی است، از همان جايی كه درخواست و اقبال آن ها است با آن ها درآييد؛ زيرا اگر بر دل فشار آورده شود و با اكراه از او چيزی خواسته شود كور و بی نور شود و از كار می ماند.

۱۶۸۲. ره سپران بادل(۱۶۷۴)

«جعلنا الله و اياكم ممن يسعی بقلبه الی منازل الابرار برحمته

خداوند ما و شما را به رحمت واسعه خود از جمله كسانی قرار بدهد كه از دل برای منازل نيكوكاران می كوشند.

۱۶۸۳. هر كه دلی را شاد كند(۱۶۷۵)

«والذی وسع سمعه الاصوات، ما من احد أودع قلبا سرور الا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا. فاذا نزلت به نائبة جری اليها كالماء فی انحداره حتی يطردها عنه كما تطرد غريبة الابل

سوگند به آن كه همه آواها را می شنود هيچ كس دلی را شادمان نسازد مگر آن كه خداوند از آن شادمانی لطفی بيافريند و بدان گاه كه گرفتاری و مصيبتی بدو رسد آن لطف، همچون آبی كه در نشيب روان گردد، به سوی آن مصيبت و گرفتاری سرازير شود و آن را از او دور گرداند. همچنان كه شتر غريبه (از ميان رمه شتران) رانده می شود.(۱۶۷۶)

۱۶۸۴. لوح ديدگان

«القلب مصحف البصر

قلب، لوح چشم است. (هر چه را چشم بيند، دل آن را ثبت می كند).(۱۶۷۷)

۱۶۸۵. پرده دل

«من كتاب له الی معاوية: انك والله ما علمت الاغلف القلب المقارب العقل

در نامه ای به معاويه می فرمايد: به خدا سوگند، من تو را اين طور شناخته ام كه قلبت از درك بازمانده و فكرت ضعيف است.(۱۶۷۸)

۱۶۸۶. روشنی بخش قلوب

«...من أنكره بالسيف لتكون كلمة الله هی العليا و كلمة الظالمين هی السفلی، فذلك الذی أصاب سبيل الهدی، و قام علی الطريق و نور فی قلبه اليقين

هر كس با شمشير، تجاوزی را انكار كند، تا مشيت و سخن خداوندی بالاتر از همه چيز قرار بگيرد و كلمه (مشيت و سخن) ستمكاران در پست ترين درجات، اين شخصی است كه راه هدايت را پيش گرفته و بر طريق حق قائم است و يقين قلبش را منور ساخته است.(۱۶۷۹)

۱۶۸۷. بيمار كننده قلوب

«من كتابه للاشتر لما ولاه علی مصر: لا تقولن انی مؤ مر، آمر فأطاع: فان ذلك ادغال فی القلب، و منكهة للدين

امامعليه‌السلام در نامه به مالك اشتر هنگامی كه وی را والی مصر ساخته بود فرمودند: نبايد بگويی من نيرومندم امر می كنم و دستوراتم اجرا می شود؛ زيرا اين روش موجب فساد فكر، ضعف دين و به انحراف نزديك شدن است.

۱۶۸۸. بهترين دل ها(۱۶۸۰)

«ان هذه القلوب أوعية، فخيرها أوعاها

اين دل ها ظرف هايی هستند و بهترين آن ها با گنجايش ترين آن هاست.(۱۶۸۱)

۱۶۸۹. سخت دلی

«انما قلب الحدث كالارض الخالية، ما ألقی فيها من شی ء قلبته. فبادرتك بالادب قبل إن يقسو قلبك، و يشتغل لبك

قلب جوان مثل زمين بكر است، هر بذری در آن انداختی قبولش می كند به همين جهت قبل از اين كه قلبت سياه شود عقلت اشتغال گردد به اندرزگفتن برای تو عجله كردم تا با كوشش كامل آن را بپذيری.(۱۶۸۲)

۱۶۹۰. نرم كننده قلوب

«رئی عليه ازار خلق مرقوع فقيل له فی ذلك، فقالعليه‌السلام :يخشع له القلب، و تذل به النفس، و يقتدی به المؤمنون

بر تن اميرالمؤ منينعليه‌السلام جامه ای كهنه و وصله دار ديده شد، در اين باره از آن حضرت سؤ ال كردند، در پاسخ فرمودند: اين جامه ای است كه دل در برابر آن خشوع و فروتنی می كند، نفس در برابر آن خوار می گردد، مومنان (در پوشيدن چنين جامه ای) از آن پيروی می نمايند و فروتن می گردند.(۱۶۸۳)

۱۶۹۱. صيقل دهنده دل ها

«ان الله سبحانه و تعالی، جعل الذكر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة

قطعی است كه خداوند سبحان ذكر را عامل صيقل كردن دل ها قرار داده است كه به وسيله آن پس از سنگينی گوش بشنود.(۱۶۸۴)

۱۶۹۲. دوای دل خسته

«ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان؛ فابتغوا لها طرائف الحكم

همانا اين دل ها خسته و افسرده می شود، به همان گونه كه بدن ها خسته و افسرده می گردند. پس برای آن ها، حكمت و دانش های تازه و دل نواز طلب كنيد. (تا خستگی و افسردگی آن ها، برطرف شود).(۱۶۸۵)

۱۶۹۳. دليل دل مردگی

«من عشق شيئا أعشی بصره، و أمرض قلبه، فهو ينظر بعين غير صحيحة، و يسمع بإذن غير سميعة، قد خرقت الشهوات عقله و أماتت الدنيا قلبه

هر كس كه به چيزی عشق بورزد، بينايی اش را مختل و قلبش بيمار می شود. (اين عاشق كه بينايی و دل را از دست داده است) با چشمی مختل می نگرد و با گوشی ناشنوا می شود، شهوات، عقل اين عاشق خودباخته را ضايع و دنيا قلبش را ميرانده است.(۱۶۸۶)

۱۶۹۴. انحراف دل

«يأتی بعد ذلك طالع الفتنة الرجوف، و القاصمة الزحوف، فتزيع قلوب بعد استقامة، و تضل رجال بعد سلامة

طلايه فتنه اضطراب انگيز و شكننده و خزنده (از راه) می رسد، پس دل هايی كه پيش از آن با استقامت بودند می لغزند و مردانی پس از سلامت نفس گمراه می گردند.(۱۶۸۷)

۱۶۹۵. طبيب عالميان

«طبيب دوار بطبه، قد أحكم مراهمه، و اءحمی مواسمه؛ يضع ذلك حيث الحاجة اليه؛ من قلوب عمی، و آذان صم، و ألسنة بكم؛ متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحيرة

(پيامبر) طبيبی است با طب خود سخت به دنبال نيازمندان به طبابت روحی می گردد. مرهم های شفابخش خود را محكم نموده و وسايل داغ كرددن را گرم كرده. اين طبيب مداوای حاذقانه خود را در هر مورد كه نياز باشد، از دل های كور و گوش های كر و زبان های لال، با دوای تعبيه شده ای (برای بيمار) دارد. در جستجوی موارد غفلت و جايگاه های حيرت است.(۱۶۸۸)

۱۶۹۶. نادانی دل

«ما كل ذی قلب بلبيب، و لا كل ذی سمع بسميع؛ و لاكل ذی ناظر ببصير

(بدانيد كه) هر صاحب قلبی از خرد برخوردار نيست، (چنان چه) هر دارنده گوشی شنوا نبوده و هر ناظری بينا نيست.

۱۶۹۷. خوی وحشی در دل مردان(۱۶۸۹)

«قلوب الرجال وحشية، فمن تألفها أقبلت عليه

دل های مردان همچون حيوانات وحشی است، هر كس از در مهر درآيد با او الفت گيرند.(۱۶۹۰)

۱۶۹۸. آماده ساختن گوش دل

«انما مثلی بينكم كمثل السراج فی الظلمة، يستضی ء به من ولجها. فاسمعوا أيها الناس! وعوا و أحضروا آذان قلوبكم تفهموا

جز اين نيست كه مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريكی است، آن كسی كه به حيطه روشنايی آن داخل شود، از نور آن برخوردار گردد. بشنويد ای مردم! و بپذيريد و گوش های دل را نزديك كنيد و بفهميد!(۱۶۹۱)

۱۶۹۹. شگفتی دل آدمی

«لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هی اءعجب ما فيه و ذلك القلب

همانا به رگی از رگ های تن آدمی پاره گوشتی آويخته است كه عجيب ترين اعضاء اوست و آن دل اوست.(۱۶۹۲)

۱۷۰۰. نتيجه قلب آگاه

«الناظر بالقلب، العامل بالبصر، يكون مبتدأ عمله إن يعلم: أعمله عليه أم له؟! فان كان له مضی فيه، و ان كان عليه وقف عنه

كسی كه با بينايی دلش می نگرد و با بصيرت عمل می كند، آغاز كارش اين است كه بايد بداند آيا عمل او به ضرر اوست يا به نفع او. اگر به سود اوست حركت خود را انجام بدهد و اگر به زيان اوست از حركت در مسيری كه به زيان او می انجامد باز ايستد.(۱۶۹۳)

۱۷۰۱. زنده دلی

«اعلموا! أنه ليس من شی ء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياة فانه لا يجد فی الموت راحة. و انما ذلك بمنزلة الحكمة التی هی حياة للقلب الميت، و بصر للعين العمياء، و سمع للاذن الصماء

بدانيد! كه هيچ چيزی در اين دنيا وجود ندارد مگر اين كه صاحبش از آن سير می شود (و با تكرار و استمرارش) به ملالت خاطر دچار می گردد، مگر از زندگی؛ زيرا شخص زنده را راحتی را در مرگ نمی بيند و جز اين نيست كه بيم از مرگ به منزله حكمت است كه حيات قلب مرده است و بينايی است برای چشم نابينا و شنوايی است برای گوش كر.

۱۷۰۲. بيماری دل(۱۶۹۴)

«لو فكروا فی عظيم القدرة و جسيم النعمة، لرجعوا الی الطريق، و خافوا عذاب الحريق، ولكن القلوب عليلة، والبصائر مدخولة

اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگی نعمت او می انديشيدند، قطعا به راه راست (كه از آن منحرف شده اند) برمی گشتند، ولی دل ها بيمار است و ديده ها مختل.(۱۶۹۵)

۱۷۰۳. نتيجه سنگ

«دلی القلوب قاسية عن حظها، لاهية عن رشدها، سالكة فی غير مضمارها! كاءن المعنی سواها، و كان الرشد فی احراز دنياها

دل های شما را قساوت گرفته و آن ها را از برخورداری از حظ و نصيبی كه (در اين زندگانی بايد به دست بياورند) محروم ساخته و از رشدی كه شايسته آن دل ها بوده است برگردانده و به لهو و لعب مشغولشان نموده ايد، دل های شما راهی را پيش گرفته اند كه ميدان حركت اصلی آن ها نيست، گويی رشد و كمال برای آن دل ها در اين زندگانی هدف گيری شده است و گويی رشد اين دل ها در به دست آوردن خواسته های دنيوی آن ها است.(۱۶۹۶)

۱۷۰۴. پرده دل

«من لج و تمادی فهو الراكس الذی ران الله علی قلبه، و صارت دائرة السوء علی رأسه

آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهی بر جان او كشيد و بلای تيره روزی گرد سرش گردانيد.(۱۶۹۷)

فصل ششم: رذايل اخلاقی

بخش اول: حسد

۱۷۰۵. عامل فرورفتن در گناه

«الحرص و الكبر و الحسد دواع الی التقحم فی الذنوب

حرص و كبر و حسد، سبب های فرورفتن در گناهان است.(۱۶۹۸)

۱۷۰۶. ستايش كم و زياد

«الثناء بأكثر من الاستحقاق ملق، و التقصير عن الاستحقاق عی أو حسد

ستايش، بيش از استحقاق تملق است و كم تر از آن درماندگی يا حسادت است.(۱۶۹۹)

۱۷۰۷. عجب از حسود!

«العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد

شگفتا از حسودان، كه از سلامتی جسمشان غافل اند!(۱۷۰۰)

۱۷۰۸. نقصان دوستی

«حسد الصديق من سقم المودة

حسدبردن بر دوست، از بيماری (و نادرستی) در مهر و دوستی است.(۱۷۰۱)

۱۷۰۹. حسود خرد

«عجب المرء بنفسه أحد حساد عقله

راضی بودن مرد از خويشتن، يكی از حسودان خرد اوست.(۱۷۰۲)

۱۷۱۰. نتيجه حسادت

«كم صحة الجسد، من قلة الحسد

سلامت جسم، از كمی حسادت است.(۱۷۰۳)

بخش دوم: طمع

۱۷۱۱. زبونی در طمع

«فی وصف عيسیعليه‌السلام :و لم تكن له زوجة تفتنه، و لا ولد يحزنه، و لا مال يلفته و لا طمع يذله

در توصيف عيسیعليه‌السلام می فرمايد: برای او همسری نبود كه وسيله تشويش خاطر او شود و فرزندی نبود كه اندوهگينش سازد و مالی نبود كه او را به خود مشغول بدارد، طمعی در چيزی نداشت كه او را پست و خوار گرداند.

۱۷۱۲. مطيعان فرمان الهی(۱۷۰۴)

«لا يقيم أمر الله سبحانه الا من يصانع و لا يضارع، و لا يتبع المطامع

فرمان خدا را برپا ندارد مگر كسی كه سازشكار (در دين خدا) نباشد و به تقليد عمل نكند و به دنبال طمع ها نرود.(۱۷۰۵)

۱۷۱۳. نكوهش طمع

«فی صفة المنافقين: يتوصلون الی الطمع باليأس ليقيموا أسواقهم، و ينفقوا به أعلاقهم

منافقين برای وصول به آن چه كه طمع در آن دارند اظهار نوميدی و استغناء از آن نمايند تا بازارهای خود را برپای دارند و كالاهای خود را به فروش برسانند.(۱۷۰۶)

۱۷۱۴. بنده ذلت

«الطامع فی وثاق الذل

طمع كار، در بند ذلت و خواری گرفتار است.(۱۷۰۷)

۱۷۱۵. طمع بی بازگشت

«ان الطمع مورد غير مصدر، و ضامن غير وفی، و ربما شرق شارب الماء قبل ريه؛ و كلما عظم قدر الشی ء المتناقس فيه، عظمت الرزية لفقده، و الامانی تعمی أعين البصائر، و الحظ ياءتی من لا يأتيه

همانا طمع واردكننده ای است كه بازگشت ندارد و ضامنی است كه (به پيمانش) وفا ندارد. چه بسا نوشنده آبی كه پيش از سيراب شدن، گلوگير و خفه شده و هر اندازه كه برای به دست آوردن چيزی بيشتر مبارزه و رقابت شود، به همان اندازه مصيبت از دست دادنش زيادتر باشد (آرزوها چشم دل را كور می كند و نصيب و بهره پيش كسی آيد كه به دنبالش نرود).(۱۷۰۸)

۱۷۱۶. مقصد مركب طمع

«اياك إن توجف بك مطايا الطمع، فتوردك مناهل الهلكة

مبادا كه مركب های طمع تو را به شتاب برانند و در آبشخورهای هلاكت فرود آورند.(۱۷۰۹)

۱۷۱۷. پرتگاه خرد

«أكثر مصارع العقول، تحت بروق المطامع

بيشترين پرتگاه خردها، در پرتو زرق و برق طمع ها است.(۱۷۱۰)

۱۷۱۸. باخت ابدی

«الطمع رق موبد

طمع ورزيدن، خودباختن ابدی است.(۱۷۱۱)

۱۷۱۹. حقارت طمعكار

«أزری بنفسه من استشعر الطمع، و رضی بالذل من كشف عن ضره

كسی كه در دل طمع آرد، نفس خود را به حقارت و پستی وادارد و هركه پرده از سختی خويش بردارد به ذلت خويشتن تن سپارد.(۱۷۱۲)

۱۷۲۰. طمع و هلاكت

«قد يكون اليأس ادراكا، اذ كان الطمع هلاكا

گاهی نااميدی از چيزی، دريافت آن است، هنگامی كه طمع مايه هلاكت است.(۱۷۱۳)