بخش بيست و چهارم: تجلی دل
۱۶۷۷. قلب نورانی
«أحی قلبك بالموعظة و أمته بالزهادة، و قوة باليقين، و نوره بالحكمة
.»
قلبت را با موعظه زنده كن، هوای نفست را با زهد بميران، دلت را با يقين نيرومند و با حكمت و دانش نورانی نما.
۱۶۷۸. اقبال و ادبار قلوب
«ان للقلوب اقبالا و ادبارا؛ فاذا أقبلت فاحملوها علی النوافل، و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض
.»
همانا دل ها را در كار خير و عبادت، اقبال و ادباری است، هرگاه اقبال بدان دارند به كارهای مستحب واداريد و هرگاه خسته و بدان پشت كرده اند به فرايض اكتفا كنيد.
۱۶۷۹. برتری دل پرهيزگار
«أفضل من صحة البدن، تقوی القلب
.»
پرهيزگاری دل از سلامتی بدن برتر است.
۱۶۸۰. عاقبت دل مرده
«من قل ورعة مات قلبه، و من مات قلبه دخل النار
.»
هر كه پارسايی اش كم شد، دلش مرده شود و دل مرده به دوزخ رود.
۱۶۸۱. دل بی نور
«ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اءكره عمی
.»
به راستی كه برای دل ها خواهش و پيش آمدن و پس رفتنی است، از همان جايی كه درخواست و اقبال آن ها است با آن ها درآييد؛ زيرا اگر بر دل فشار آورده شود و با اكراه از او چيزی خواسته شود كور و بی نور شود و از كار می ماند.
۱۶۸۲. ره سپران بادل
«جعلنا الله و اياكم ممن يسعی بقلبه الی منازل الابرار برحمته
.»
خداوند ما و شما را به رحمت واسعه خود از جمله كسانی قرار بدهد كه از دل برای منازل نيكوكاران می كوشند.
۱۶۸۳. هر كه دلی را شاد كند
«والذی وسع سمعه الاصوات، ما من احد أودع قلبا سرور الا و خلق الله له من ذلك السرور لطفا. فاذا نزلت به نائبة جری اليها كالماء فی انحداره حتی يطردها عنه كما تطرد غريبة الابل
.»
سوگند به آن كه همه آواها را می شنود هيچ كس دلی را شادمان نسازد مگر آن كه خداوند از آن شادمانی لطفی بيافريند و بدان گاه كه گرفتاری و مصيبتی بدو رسد آن لطف، همچون آبی كه در نشيب روان گردد، به سوی آن مصيبت و گرفتاری سرازير شود و آن را از او دور گرداند. همچنان كه شتر غريبه (از ميان رمه شتران) رانده می شود.
۱۶۸۴. لوح ديدگان
«القلب مصحف البصر
.»
قلب، لوح چشم است. (هر چه را چشم بيند، دل آن را ثبت می كند).
۱۶۸۵. پرده دل
«من كتاب له الی معاوية: انك والله ما علمت الاغلف القلب المقارب العقل
.»
در نامه ای به معاويه می فرمايد: به خدا سوگند، من تو را اين طور شناخته ام كه قلبت از درك بازمانده و فكرت ضعيف است.
۱۶۸۶. روشنی بخش قلوب
«...من أنكره بالسيف لتكون كلمة الله هی العليا و كلمة الظالمين هی السفلی، فذلك الذی أصاب سبيل الهدی، و قام علی الطريق و نور فی قلبه اليقين
.»
هر كس با شمشير، تجاوزی را انكار كند، تا مشيت و سخن خداوندی بالاتر از همه چيز قرار بگيرد و كلمه (مشيت و سخن) ستمكاران در پست ترين درجات، اين شخصی است كه راه هدايت را پيش گرفته و بر طريق حق قائم است و يقين قلبش را منور ساخته است.
۱۶۸۷. بيمار كننده قلوب
«من كتابه للاشتر لما ولاه علی مصر: لا تقولن انی مؤ مر، آمر فأطاع: فان ذلك ادغال فی القلب، و منكهة للدين
.»
امامعليهالسلام
در نامه به مالك اشتر هنگامی كه وی را والی مصر ساخته بود فرمودند: نبايد بگويی من نيرومندم امر می كنم و دستوراتم اجرا می شود؛ زيرا اين روش موجب فساد فكر، ضعف دين و به انحراف نزديك شدن است.
۱۶۸۸. بهترين دل ها
«ان هذه القلوب أوعية، فخيرها أوعاها
.»
اين دل ها ظرف هايی هستند و بهترين آن ها با گنجايش ترين آن هاست.
۱۶۸۹. سخت دلی
«انما قلب الحدث كالارض الخالية، ما ألقی فيها من شی ء قلبته. فبادرتك بالادب قبل إن يقسو قلبك، و يشتغل لبك
.»
قلب جوان مثل زمين بكر است، هر بذری در آن انداختی قبولش می كند به همين جهت قبل از اين كه قلبت سياه شود عقلت اشتغال گردد به اندرزگفتن برای تو عجله كردم تا با كوشش كامل آن را بپذيری.
۱۶۹۰. نرم كننده قلوب
«رئی عليه ازار خلق مرقوع فقيل له فی ذلك، فقالعليهالسلام
:يخشع له القلب، و تذل به النفس، و يقتدی به المؤمنون
.»
بر تن اميرالمؤ منينعليهالسلام
جامه ای كهنه و وصله دار ديده شد، در اين باره از آن حضرت سؤ ال كردند، در پاسخ فرمودند: اين جامه ای است كه دل در برابر آن خشوع و فروتنی می كند، نفس در برابر آن خوار می گردد، مومنان (در پوشيدن چنين جامه ای) از آن پيروی می نمايند و فروتن می گردند.
۱۶۹۱. صيقل دهنده دل ها
«ان الله سبحانه و تعالی، جعل الذكر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة
.»
قطعی است كه خداوند سبحان ذكر را عامل صيقل كردن دل ها قرار داده است كه به وسيله آن پس از سنگينی گوش بشنود.
۱۶۹۲. دوای دل خسته
«ان هذه القلوب تمل كما تمل الابدان؛ فابتغوا لها طرائف الحكم
.»
همانا اين دل ها خسته و افسرده می شود، به همان گونه كه بدن ها خسته و افسرده می گردند. پس برای آن ها، حكمت و دانش های تازه و دل نواز طلب كنيد. (تا خستگی و افسردگی آن ها، برطرف شود).
۱۶۹۳. دليل دل مردگی
«من عشق شيئا أعشی بصره، و أمرض قلبه، فهو ينظر بعين غير صحيحة، و يسمع بإذن غير سميعة، قد خرقت الشهوات عقله و أماتت الدنيا قلبه
.»
هر كس كه به چيزی عشق بورزد، بينايی اش را مختل و قلبش بيمار می شود. (اين عاشق كه بينايی و دل را از دست داده است) با چشمی مختل می نگرد و با گوشی ناشنوا می شود، شهوات، عقل اين عاشق خودباخته را ضايع و دنيا قلبش را ميرانده است.
۱۶۹۴. انحراف دل
«يأتی بعد ذلك طالع الفتنة الرجوف، و القاصمة الزحوف، فتزيع قلوب بعد استقامة، و تضل رجال بعد سلامة
!»
طلايه فتنه اضطراب انگيز و شكننده و خزنده (از راه) می رسد، پس دل هايی كه پيش از آن با استقامت بودند می لغزند و مردانی پس از سلامت نفس گمراه می گردند.
۱۶۹۵. طبيب عالميان
«طبيب دوار بطبه، قد أحكم مراهمه، و اءحمی مواسمه؛ يضع ذلك حيث الحاجة اليه؛ من قلوب عمی، و آذان صم، و ألسنة بكم؛ متتبع بدوائه مواضع الغفلة، و مواطن الحيرة
.»
(پيامبر) طبيبی است با طب خود سخت به دنبال نيازمندان به طبابت روحی می گردد. مرهم های شفابخش خود را محكم نموده و وسايل داغ كرددن را گرم كرده. اين طبيب مداوای حاذقانه خود را در هر مورد كه نياز باشد، از دل های كور و گوش های كر و زبان های لال، با دوای تعبيه شده ای (برای بيمار) دارد. در جستجوی موارد غفلت و جايگاه های حيرت است.
۱۶۹۶. نادانی دل
«ما كل ذی قلب بلبيب، و لا كل ذی سمع بسميع؛ و لاكل ذی ناظر ببصير
.»
(بدانيد كه) هر صاحب قلبی از خرد برخوردار نيست، (چنان چه) هر دارنده گوشی شنوا نبوده و هر ناظری بينا نيست.
۱۶۹۷. خوی وحشی در دل مردان
«قلوب الرجال وحشية، فمن تألفها أقبلت عليه
.»
دل های مردان همچون حيوانات وحشی است، هر كس از در مهر درآيد با او الفت گيرند.
۱۶۹۸. آماده ساختن گوش دل
«انما مثلی بينكم كمثل السراج فی الظلمة، يستضی ء به من ولجها. فاسمعوا أيها الناس! وعوا و أحضروا آذان قلوبكم تفهموا
.»
جز اين نيست كه مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريكی است، آن كسی كه به حيطه روشنايی آن داخل شود، از نور آن برخوردار گردد. بشنويد ای مردم! و بپذيريد و گوش های دل را نزديك كنيد و بفهميد!
۱۶۹۹. شگفتی دل آدمی
«لقد علق بنياط هذا الانسان بضعة هی اءعجب ما فيه و ذلك القلب
.»
همانا به رگی از رگ های تن آدمی پاره گوشتی آويخته است كه عجيب ترين اعضاء اوست و آن دل اوست.
۱۷۰۰. نتيجه قلب آگاه
«الناظر بالقلب، العامل بالبصر، يكون مبتدأ عمله إن يعلم: أعمله عليه أم له؟! فان كان له مضی فيه، و ان كان عليه وقف عنه
.»
كسی كه با بينايی دلش می نگرد و با بصيرت عمل می كند، آغاز كارش اين است كه بايد بداند آيا عمل او به ضرر اوست يا به نفع او. اگر به سود اوست حركت خود را انجام بدهد و اگر به زيان اوست از حركت در مسيری كه به زيان او می انجامد باز ايستد.
۱۷۰۱. زنده دلی
«اعلموا! أنه ليس من شی ء الا و يكاد صاحبه يشبع منه و يمله الا الحياة فانه لا يجد فی الموت راحة. و انما ذلك بمنزلة الحكمة التی هی حياة للقلب الميت، و بصر للعين العمياء، و سمع للاذن الصماء
.»
بدانيد! كه هيچ چيزی در اين دنيا وجود ندارد مگر اين كه صاحبش از آن سير می شود (و با تكرار و استمرارش) به ملالت خاطر دچار می گردد، مگر از زندگی؛ زيرا شخص زنده را راحتی را در مرگ نمی بيند و جز اين نيست كه بيم از مرگ به منزله حكمت است كه حيات قلب مرده است و بينايی است برای چشم نابينا و شنوايی است برای گوش كر.
۱۷۰۲. بيماری دل
«لو فكروا فی عظيم القدرة و جسيم النعمة، لرجعوا الی الطريق، و خافوا عذاب الحريق، ولكن القلوب عليلة، والبصائر مدخولة
.»
اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگی نعمت او می انديشيدند، قطعا به راه راست (كه از آن منحرف شده اند) برمی گشتند، ولی دل ها بيمار است و ديده ها مختل.
۱۷۰۳. نتيجه سنگ
«دلی القلوب قاسية عن حظها، لاهية عن رشدها، سالكة فی غير مضمارها! كاءن المعنی سواها، و كان الرشد فی احراز دنياها
.»
دل های شما را قساوت گرفته و آن ها را از برخورداری از حظ و نصيبی كه (در اين زندگانی بايد به دست بياورند) محروم ساخته و از رشدی كه شايسته آن دل ها بوده است برگردانده و به لهو و لعب مشغولشان نموده ايد، دل های شما راهی را پيش گرفته اند كه ميدان حركت اصلی آن ها نيست، گويی رشد و كمال برای آن دل ها در اين زندگانی هدف گيری شده است و گويی رشد اين دل ها در به دست آوردن خواسته های دنيوی آن ها است.
۱۷۰۴. پرده دل
«من لج و تمادی فهو الراكس الذی ران الله علی قلبه، و صارت دائرة السوء علی رأسه
.»
آن كس كه در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهی بر جان او كشيد و بلای تيره روزی گرد سرش گردانيد.