بخش پنجم: ستم و ستمگری
۱۷۸۵. زشت ترين نوع ستم
«ظلم الضعيف أفحش الظلم
.»
ستم كردن به ناتوان، زشت ترين نوع ستم است.
۱۷۸۶. صلاح روزگار
«اذا استولی الصلاح علی الزمان و أهله، ثم أساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم! و اذا استولی الفساد علی الزمان و أهله، فأحسن رجل الظن برجل فقد غرر
!»
هرگاه صلاح و شايستگی بر روزگار و اهلش حاكم شد، اگر شخصی به ديگری گمان بد ستم كرده است و هنگامی كه فساد و تباهی بر زمان و اهلش مستولی شده باشد، اگر كسی به ديگری خوش گمان باشد خود را فريب داده است.
۱۷۸۷. ميزان بين خود و ديگران
«يا بنی! اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك، فاءحبب لغيرك ما تحب لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب اءن تظلم، و اءحسن كما تحب إن يحسن اليك، و استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك، و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك
.»
فرزندم! خويشتن را معيار و ميزان بين خود و ديگران قرار بده، پس آن چه برای خود دوست می داری برای ديگران هم دوست بدار و آن چه برای خود نمی پسندی برای ديگران هم نپسند و همان گونه كه دوست نداری به تو ستم شود ستم نكن و همان طور كه دوست داری به تو نيكی شود به ديگران نيكی كن و آن چه برای خود زشت می داری، برای ديگران هم زشت بشمار و بالاخره به همان چيزی برای مردم راضی باش كه برای خود راضی هستی.
۱۷۸۸. بدترين توشه در قيامت
«بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد
.»
بد توشه ای است برای روز جزا، ستم كردن بر بندگان خدا.
۱۷۸۹. حال آغازگر ستم در قيامت
«للظالم البادی غدا بكفه عضة
.»
آن كه آغازگر ستم است فردای قيامت دستش را (از پشيمانی) به دندان بگزد.
۱۷۹۰. امر به معروف و نهی از منكر
«رحم الله رجلا رأی حقا فأعان عليه، أو رأی جورا فرده، و كان عونا بالحق علی صاحبه
.»
رحمت خدا بر كسی كه چون حقی را ديد، ياری اش كرد و چون ستمی را ديد از آن جلوگيری كرد و حق را در برابر ستمگر ياری رساند.
۱۷۹۱. نحوه قسم ستمكار
«أحفلوا الظالم اذا أردتم يمينه باءنه بری ء من حول الله و قوته؛ فانه اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبة، و اذا حلف بالله الذی لا اله الا هو لم يعاجل، لانه؛ لانه قد وحدالله تعالی
.»
ستمكار را اگر خواستيد قسم دهيد به اين عبارت سوگند دهيد: از حول و قوه خداوند بيزار هستم اگر چنين كنم؛ زيرا اگر به اين عبارت به دروغ سوگند بخورد، در مجازاتش شتاب شود، اما اگر سوگند بخورد به: خدايی كه الهی جز او نيستدر عقوبتش شتاب نشود؛ زيرا خداوند تعالی را به يگانگی ياد كرده است.
۱۷۹۲. سرانجام شوم ستم
«الله الله فی عاجل البغی، و آجل و خامة الظلم
.»
خدا را، خدا را، از شتاب (كيفر) سركشی مراقب باشيد، و از سرانجام وخيم ستم بهراسيد.
۱۷۹۳. دو عامل تباهی دين و دنيا
«ان البغی و الزور يذيعان المرء فی دينه و دنياه، و يبديان خلله عند من يعينه
.»
همانا ستمگری و دروغگويی دين و دنيای آدمی را تباه می كنند و معايب او را در نظر عيب جويانش آشكار می سازند.
۱۷۹۴. شكست حتمی ستمكار
«لا تدعون الی مبارزة، و ان دعيت اليها فاءجب، فان الداعی باغ، و الباغی مصروع
.»
امامعليهالسلام
به فرزندش حضرت حسنعليهالسلام
فرمود: كسی را به مبارزه دعوت نكن، اما اگر تو را به مبارزه طلبيدند، اجابت كن؛ زيرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار است و ستمكار در هر حال شكست خورده است.
۱۷۹۵. انتقام گرفتن از ستمگر
«أيها الناس! أعيونی علی أنفسكم، و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه، و لاقودن الظالم بخزامته حتی أوردة منهل الحق و ان كان كارها
.»
ای مردم! مرا برای اصلاح نفوس خودتان ياری كنيد و سوگند به خدا داد مظلوم را از ظالمش می ستانم و افسار ستمكاران را می گيرم و او را تا چشمه سار حق می كشانم اگرچه او نخواهد.
۱۷۹۶. در اين روزگار خوش بين مباش!
«اذا استولی الفساد علی الزمان و أهله، فأحسن رجل الظن برجل، فقد غرر
!»
هرگاه نادرستی بر روزگار و مردم آن چيره گردد و با چنين وضعی انسانی به انسان ديگر خوش بين باشد، بی گمان فريب خورده است.
۱۷۹۷. مغلوب حقيقی
«ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب
.»
كسی كه به ارتكاب گناه پيروز شود (در حقيقت) پيروز نباشد و كسی كه با ستم غلبه كند (در واقع) مغلوب است.
۱۷۹۸. مقتول تيغ ستم
«من سل سيف البغی قتل به
.»
آن كس كه تيغ ستم بركشد، خود با آن كشته شود.
۱۷۹۹. گناهكار بودن ستمگر
«من بالغ فی الخصومة اءثم، و من قصر فيها ظلم
.»
هر كس در دشمنی شدت به خرج بدهد، مرتكب گناه شده و كسی كه كوتاهی كند ستم ورزيده است.
۱۸۰۰. انواع ستم
«إلا و ان الظلم ثلاثة: فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب. فاءما الظلم الذی لا يغفر فالشرك بالله، قال الله تعالی
:(
إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ
)
.و أما الظلم الذی يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات، و اءما الظلم الذی لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا
.»
آگاه باشيد! ستم بر سه نوع است: ستمی كه هرگز بخشيده نمی شود، ستمی كه بدون مجازات نمی ماند و ستمی كه بخشيده می شود و بازخواست ندارد، اما ستمی كه بخشيده نمی شود شرك به خداست كه می فرمايد: همانا خداوند شرك به خود را نمی آمرزداما ستمی كه بخشيده می شود، ستمی است كه انسان با لغزش ها (و ارتكاب گناهان صغيره) به خود روا می دارد و اما ستمی كه بدون مجازات نمی ماند، ستمگری بعضی از بندگان بر بعضی ديگر است.
۱۸۰۱. اتمام حجت بر امام علیعليهالسلام
«لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء الا يقاروا علی كظة ظالم، و لا سغب مظلوم، لالقيت حبلها علی غاربها
.»
اگر نبود همايش آن جمعيت انبوه و اين كه با وجود يار و ياور حجت تمام است و اگر نبود كه خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه در برابر سيری ستمگر و گرسنگی ستمديده آرام ننشيند و بدان رضايت ندهند، هر آينه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن می انداختم.
۱۸۰۲. پرهيز از ستمگری
«لزياد بن اءبيه و قد استخلفه لعبد الله بن العباس علی فارس و أعمالها، فی كلام طويل كان بينهما، نهاه فيه عن تقدم الخراج: استعمل العدل، واحذر العسف و الحيف، فان العسقف يعود بالجلاء، والحيف يدعو الی السيف
.»
وقتی زياد بن ابيه را به جای عبدالله بن عباس كارگزار فارس كرد، در ضمن سخنرانی مفصل او را از گرفتن خراج اضافی منع كرد و فرمود: عدل و داد را به كار بند و از سختگيری و بيداد بپرهيز؛ زيرا سختگيری ناروا مردم را آواره می كند و ستمگری مايه شورش و خونريزی می شود.
۱۸۰۳. ستمگران دنيا طلب
«لما نهضت بالامر نكثت طائفة، و مرقت اءخری، و قسط آخرون: كاءنهم لم يسمعوا الله سبحانه يقول
:(
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ
)
بلی! والله لقد سمعوها و عوها، و لكنهم حليت الدنيا فی اءعينهم وراقهم زبرجها
.»
چون خلافت را به دست گرفتم، گروهی پيمان شكستند و گروهی از دين خارج شدند و دسته ای ديگر ستم پيشه كردند؛ گويی اين سخن خدای سبحان را نشنيدند كه: آن سرای آخرت را برای كسانی قرار می دهيم كه خواهان سركشی و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزگاران است. آری! سوگند به خدا كه آن را شنيدند و فهميدند؛ اما دنيا در چشم آن ها زيبا شد و زيب و زيورهای آن خوشايندشان گرديد.
۱۸۰۴. پرهيز از ستمگری
«الله الله فی عاجل البغی، و آجل و خامة الظلم، و سوء عاقبة الكبر
.»
برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت كبر.
۱۸۰۵. زودی بازخواست ستمكار
«سينتقم الله ممن ظلم، ماءكلا بمأكل، و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم و مشارب الصبر و المقر
.»
زود باشد كه خداوند از كسی كه ظلم كرده است انتقام بكشد، درباره خوراك و آشاميدنی كه با ستم به خود اختصاص داده است، به وسيله خوراك های تلخ و شرنگبار و آشاميدنی های چون صبر تلخ زهرآگين.
۱۸۰۶. بيزاری از ستم
«أعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فی وعائها، و معجونة شنئتها، كأنما عجنت بريق حية أوقيئها، فقلت: أصلة، أم زكاة، أم صدقة؟ فذلك محرم علينا أهل البيت، فقال: لا ذا و لا ذاك، و لكنها هدية. فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين الله أتيتنی لتخدعنی؟ أمختبط أنت أم ذو جنة، أم تهجر؟ والله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت أفلاكها، علی إن أعصی الله فی نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته
.»
(آن جا كه از ستم بيزاری می جويد، می فرمايد:) شگفت تر از اين، قصه آن شخصی است كه شبانگاهی در خانه ما را كوبيد و در دستش ظرف سرپوشيده (پر از حلوايی لذيذ) بود، چنانش ناخوش نفرت داشتم كه گويی با آب دهان يا استفراغ ماری در آميخته است؟ به او گفتم: آيا اين صله است يا زكات يا صدقه؟ زيرا كه اين ها بر ما خاندان حرام است!
گفت: نه اين است و نه آن. بلكه هديه ای است.
گفتم: زن فرزند مرده (مادرت) بر تو بگريد! آيا از طريق دين خدا وارد شده ای تا مرا بفريبی؟ ابله شده ای يا ديوانه، يا هذيان می گويی؟ سوگند به خدا، كه اگر هفت اقليم را با آن چه در زير افلاك آن هاست به من دهند تا با بيرون كشيدن پوست جوی از دهان مورچه ای خدا را نافرمانی كنم هرگز نخواهم كرد.
۱۸۰۷. مهلت دادن به ستمگر
«لئن أمهل الظالم فلن يفوت اءخذه، و هو له بالمرصاد علی مجاز طريقه، و بموضع الشجی من مساغ ريقه
.»
اگر هم خداوند به ستمكار مهلت بدهد، گرفتن و كيفر خداوندی از او فوت نمی گردد و خداوند در گذرگاه ستمكار در كمين است و گلوی آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دريغ دارد هشيار باشيد.
۱۸۰۸. انتقام گرفتن از ستمگر
فی وصيته للحسنينعليهماالسلام
: «كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا
.»
دشمن ستمگر و ياور مظلوم باشيد.
۱۸۰۹. پرهيز از ستمگری
«و اقدموا علی الله مظلومين، و لا تقدموا عليه ظالمين
.»
به بارگاه خدا، ستمديده وارد شويد و ستمكار وارد نشويد.
۱۸۱۰. پشيمانی ستمگر
«يوم العدل علی الظالم اشد من يوم الجور علی المظلوم
!»
روز عدالت بر ظالم سخت تر است از روز ظلم بر مظلوم.
۱۸۱۱. پرهيز از ستمگری
«و الله لان ابيت علی حسك السعدان مسهدا، او اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشی ء من الحطام، و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الی البلی قفولها، و يطول فی الثری حلولها
؟!»
سوگند به خدا، اگر شب را در حال بيداری روی خار سعدان به صبح برسانم، يا بسته در زنجيرهای آهنين و سنگين بار كشيده شوم، برای من بهتر از آن است كه خدا و رسول او را در روز قيامت ملاقات كنم، در حالی كه بر بعضی از بندگان ظلم روا داشته ام و چيز بی ارزشی از پس مانده های كاه و علف دنيا را غصب نموده باشم.
چگونه ظلم روا بدارم به كسی، به خاطر نفسی كه برگشت آن به سرعت برای پوسيدن است و قرار گرفتنش در خاك طولانی.
۱۸۱۲. ستم، خانمان برانداز است!
«ليس شی ء ادعی الی تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه علی ظلم؛ فان الله سميع دعوه المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد
.»
(آگاه باش كه) هيچ چيزی بيش از حركت بر مبنای ظلم موجب دگرگونی نعمت خداوندی و سرعت انتقام او نيست؛ زيرا خداوند شنونده دعای ستمديدگان است، و در كمين ستمكاران.
۱۸۱۳. بدترين توشه قيامت
«بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد
.»
بدترين توشه ها برای روز قيامت، ظلم و ستم بر بندگان خداست.
۱۸۱۴. فرجام صبر بر ستم
«فيما يشير فيه الی ظلم بنی اميه: حتی يكون اعظمكم فيها عناء احسنكم بالله ظنا، فان اتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و ان ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين
.»
امام علیعليهالسلام
در خطبه ای كه به آن اشاره به ظلم بنی اميه می كند می فرمايد. در حكومت بنی اميه هر كس به خدا اميدوارتر باشد، بيش از همه رنج و مصيبت بيند. پس اگر خداوند عاقبت و سلامتی بخشيد، قدرشناس باشيد و اگر به بلا و گرفتاری مبتلا گشتيد، شكيبا باشيد كه سرانجام پيروزی با پرهيزگاران است.
۱۸۱۵. نزديكتر به انتقام خداوندی
«من كتابه للاشتر حين ولاه مصر: اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شی ء ادنی لنقمه، و لا اعظم لتبعه، و لا احری بزوال نعمه و انقطاع مده، من سفك الدماء بغير حقها
.»
در فرمان استانداری مصر به مالك اشتر: بپرهيز از خون ها و ريختن خون های مردم بدون مجوز قانونی؛ زيرا هيچ چيزی به انتقام خداوندی نزديك تر و از نظر نتايج وخيم تر و برای نابود كردن نعمت خداوندی موثرتر و برای منقرض ساختن روزگار دولت، قاطع تر از خونريزی به ناحق وجود ندارد.
۱۸۱۶. زورگويی و ستم
«الله الله فی عاجل البغی، و اجل وخامه الظلم، و سوء عاقبه الكبر، فانها مصيده ابليس العظمی، و مكيدته الكبری؛ التی تساور قلوب الرجال مساوره السموم القاتله. فما تكدی ابدا، و لا تشوی احدا، لا عالما لعلمه، و لا مقلا فی طمره
.»
برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت كبير؛ زيرا كبر دام بزرگ و گسترده شيطان و ابزار بزرگ حيله های او است كه همانند زهرهای كشنده كه در بدن انسان ها نفوذ می كند در دل های مردان وارد می گردد. شيطان در كارهای خود عليه فرزندان آدم هرگز ناتوان نشود و كسی را از روی خطا رها نكند، نه عالمی را به جهت علمش و نه بينوايی را كه لباس فقر پوشيده است.
۱۸۱۷. زمامداران ستمگر
«من كتابه الی اهل مصر: اسی ان يلی امر هذه الامه سفهاوها و فجارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزبا
.»
در نامه خود به مردم مصر می فرمايد: می ترسم حكومت اين امت را نابخردان و خطاكاران به دست بگيرند، پس مال خداوندی را برای خود و در ميان خود به جريان بياندازند و بندگان خدا را برده های خود بدانند و با شايستگان جامعه تخاصم و پيكار به راه اندازند و مردمان منحرف را حزب خود تلقی نمايند.
۱۸۱۸. شركت در امور
«ايها الناس! انما يجمع الناس الرضا، و السخط و انما عقر ناقه ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا
.»
ای مردم! راضی بودن و ناراضی بودن به كاری، مردم را در آن كار شريك می گرداند، ناقه ثمود را تنها يك مرد پی كرد؛ اما خداوند همه قوم ثمود را عذاب داد؛ زيرا همه به كار آن مرد راضی بودند.
۱۸۱۹. رسيدگی به ستمديدگان
«من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف، و التنفيس عن المكروب
.»
رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك، از كفاره های گناهان بزرگ است.