نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52086
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52086 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش پنجم: ستم و ستمگری

۱۷۸۵. زشت ترين نوع ستم

«ظلم الضعيف أفحش الظلم

ستم كردن به ناتوان، زشت ترين نوع ستم است.(۱۷۷۸)

۱۷۸۶. صلاح روزگار

«اذا استولی الصلاح علی الزمان و أهله، ثم أساء رجل الظن برجل لم تظهر منه حوبة فقد ظلم! و اذا استولی الفساد علی الزمان و أهله، فأحسن رجل الظن برجل فقد غرر

هرگاه صلاح و شايستگی بر روزگار و اهلش حاكم شد، اگر شخصی به ديگری گمان بد ستم كرده است و هنگامی كه فساد و تباهی بر زمان و اهلش مستولی شده باشد، اگر كسی به ديگری خوش گمان باشد خود را فريب داده است.

۱۷۸۷. ميزان بين خود و ديگران(۱۷۷۹)

«يا بنی! اجعل نفسك ميزانا فيما بينك و بين غيرك، فاءحبب لغيرك ما تحب لنفسك، و اكره له ما تكره لها، و لا تظلم كما لا تحب اءن تظلم، و اءحسن كما تحب إن يحسن اليك، و استقبح من نفسك ما تستقبحه من غيرك، و ارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسك

فرزندم! خويشتن را معيار و ميزان بين خود و ديگران قرار بده، پس آن چه برای خود دوست می داری برای ديگران هم دوست بدار و آن چه برای خود نمی پسندی برای ديگران هم نپسند و همان گونه كه دوست نداری به تو ستم شود ستم نكن و همان طور كه دوست داری به تو نيكی شود به ديگران نيكی كن و آن چه برای خود زشت می داری، برای ديگران هم زشت بشمار و بالاخره به همان چيزی برای مردم راضی باش كه برای خود راضی هستی.(۱۷۸۰)

۱۷۸۸. بدترين توشه در قيامت

«بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد

بد توشه ای است برای روز جزا، ستم كردن بر بندگان خدا.(۱۷۸۱)

۱۷۸۹. حال آغازگر ستم در قيامت

«للظالم البادی غدا بكفه عضة

آن كه آغازگر ستم است فردای قيامت دستش را (از پشيمانی) به دندان بگزد.(۱۷۸۲)

۱۷۹۰. امر به معروف و نهی از منكر

«رحم الله رجلا رأی حقا فأعان عليه، أو رأی جورا فرده، و كان عونا بالحق علی صاحبه

رحمت خدا بر كسی كه چون حقی را ديد، ياری اش كرد و چون ستمی را ديد از آن جلوگيری كرد و حق را در برابر ستمگر ياری رساند.(۱۷۸۳)

۱۷۹۱. نحوه قسم ستمكار

«أحفلوا الظالم اذا أردتم يمينه باءنه بری ء من حول الله و قوته؛ فانه اذا حلف بها كاذبا عوجل العقوبة، و اذا حلف بالله الذی لا اله الا هو لم يعاجل، لانه؛ لانه قد وحدالله تعالی

ستمكار را اگر خواستيد قسم دهيد به اين عبارت سوگند دهيد: از حول و قوه خداوند بيزار هستم اگر چنين كنم؛ زيرا اگر به اين عبارت به دروغ سوگند بخورد، در مجازاتش شتاب شود، اما اگر سوگند بخورد به: خدايی كه الهی جز او نيستدر عقوبتش شتاب نشود؛ زيرا خداوند تعالی را به يگانگی ياد كرده است.(۱۷۸۴)

۱۷۹۲. سرانجام شوم ستم

«الله الله فی عاجل البغی، و آجل و خامة الظلم

خدا را، خدا را، از شتاب (كيفر) سركشی مراقب باشيد، و از سرانجام وخيم ستم بهراسيد.(۱۷۸۵)

۱۷۹۳. دو عامل تباهی دين و دنيا

«ان البغی و الزور يذيعان المرء فی دينه و دنياه، و يبديان خلله عند من يعينه

همانا ستمگری و دروغگويی دين و دنيای آدمی را تباه می كنند و معايب او را در نظر عيب جويانش آشكار می سازند.

۱۷۹۴. شكست حتمی ستمكار(۱۷۸۶)

«لا تدعون الی مبارزة، و ان دعيت اليها فاءجب، فان الداعی باغ، و الباغی مصروع

امامعليه‌السلام به فرزندش حضرت حسنعليه‌السلام فرمود: كسی را به مبارزه دعوت نكن، اما اگر تو را به مبارزه طلبيدند، اجابت كن؛ زيرا دعوت كننده به مبارزه ستمكار است و ستمكار در هر حال شكست خورده است.(۱۷۸۷)

۱۷۹۵. انتقام گرفتن از ستمگر

«أيها الناس! أعيونی علی أنفسكم، و ايم الله لانصفن المظلوم من ظالمه، و لاقودن الظالم بخزامته حتی أوردة منهل الحق و ان كان كارها

ای مردم! مرا برای اصلاح نفوس خودتان ياری كنيد و سوگند به خدا داد مظلوم را از ظالمش می ستانم و افسار ستمكاران را می گيرم و او را تا چشمه سار حق می كشانم اگرچه او نخواهد.(۱۷۸۸)

۱۷۹۶. در اين روزگار خوش بين مباش!

«اذا استولی الفساد علی الزمان و أهله، فأحسن رجل الظن برجل، فقد غرر

هرگاه نادرستی بر روزگار و مردم آن چيره گردد و با چنين وضعی انسانی به انسان ديگر خوش بين باشد، بی گمان فريب خورده است.(۱۷۸۹)

۱۷۹۷. مغلوب حقيقی

«ما ظفر من ظفر الاثم به، و الغالب بالشر مغلوب

كسی كه به ارتكاب گناه پيروز شود (در حقيقت) پيروز نباشد و كسی كه با ستم غلبه كند (در واقع) مغلوب است.

۱۷۹۸. مقتول تيغ ستم(۱۷۹۰)

«من سل سيف البغی قتل به

آن كس كه تيغ ستم بركشد، خود با آن كشته شود.(۱۷۹۱)

۱۷۹۹. گناهكار بودن ستمگر

«من بالغ فی الخصومة اءثم، و من قصر فيها ظلم

هر كس در دشمنی شدت به خرج بدهد، مرتكب گناه شده و كسی كه كوتاهی كند ستم ورزيده است.(۱۷۹۲)

۱۸۰۰. انواع ستم

«إلا و ان الظلم ثلاثة: فظلم لا يغفر، و ظلم لا يترك، و ظلم مغفور لا يطلب. فاءما الظلم الذی لا يغفر فالشرك بالله، قال الله تعالی :( إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ ) .و أما الظلم الذی يغفر فظلم العبد نفسه عند بعض الهنات، و اءما الظلم الذی لا يترك فظلم العباد بعضهم بعضا

آگاه باشيد! ستم بر سه نوع است: ستمی كه هرگز بخشيده نمی شود، ستمی كه بدون مجازات نمی ماند و ستمی كه بخشيده می شود و بازخواست ندارد، اما ستمی كه بخشيده نمی شود شرك به خداست كه می فرمايد: همانا خداوند شرك به خود را نمی آمرزداما ستمی كه بخشيده می شود، ستمی است كه انسان با لغزش ها (و ارتكاب گناهان صغيره) به خود روا می دارد و اما ستمی كه بدون مجازات نمی ماند، ستمگری بعضی از بندگان بر بعضی ديگر است.(۱۷۹۳)

۱۸۰۱. اتمام حجت بر امام علیعليه‌السلام

«لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علی العلماء الا يقاروا علی كظة ظالم، و لا سغب مظلوم، لالقيت حبلها علی غاربها

اگر نبود همايش آن جمعيت انبوه و اين كه با وجود يار و ياور حجت تمام است و اگر نبود كه خداوند از دانشمندان پيمان گرفته است كه در برابر سيری ستمگر و گرسنگی ستمديده آرام ننشيند و بدان رضايت ندهند، هر آينه مهار شتر خلافت را بر كوهان آن می انداختم.(۱۷۹۴)

۱۸۰۲. پرهيز از ستمگری

«لزياد بن اءبيه و قد استخلفه لعبد الله بن العباس علی فارس و أعمالها، فی كلام طويل كان بينهما، نهاه فيه عن تقدم الخراج: استعمل العدل، واحذر العسف و الحيف، فان العسقف يعود بالجلاء، والحيف يدعو الی السيف

وقتی زياد بن ابيه را به جای عبدالله بن عباس كارگزار فارس كرد، در ضمن سخنرانی مفصل او را از گرفتن خراج اضافی منع كرد و فرمود: عدل و داد را به كار بند و از سختگيری و بيداد بپرهيز؛ زيرا سختگيری ناروا مردم را آواره می كند و ستمگری مايه شورش و خونريزی می شود.(۱۷۹۵)

۱۸۰۳. ستمگران دنيا طلب

«لما نهضت بالامر نكثت طائفة، و مرقت اءخری، و قسط آخرون: كاءنهم لم يسمعوا الله سبحانه يقول :( تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ) بلی! والله لقد سمعوها و عوها، و لكنهم حليت الدنيا فی اءعينهم وراقهم زبرجها

چون خلافت را به دست گرفتم، گروهی پيمان شكستند و گروهی از دين خارج شدند و دسته ای ديگر ستم پيشه كردند؛ گويی اين سخن خدای سبحان را نشنيدند كه: آن سرای آخرت را برای كسانی قرار می دهيم كه خواهان سركشی و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزگاران است. آری! سوگند به خدا كه آن را شنيدند و فهميدند؛ اما دنيا در چشم آن ها زيبا شد و زيب و زيورهای آن خوشايندشان گرديد.(۱۷۹۶)

۱۸۰۴. پرهيز از ستمگری

«الله الله فی عاجل البغی، و آجل و خامة الظلم، و سوء عاقبة الكبر

برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت كبر.(۱۷۹۷)

۱۸۰۵. زودی بازخواست ستمكار

«سينتقم الله ممن ظلم، ماءكلا بمأكل، و مشربا بمشرب، من مطاعم العلقم و مشارب الصبر و المقر

زود باشد كه خداوند از كسی كه ظلم كرده است انتقام بكشد، درباره خوراك و آشاميدنی كه با ستم به خود اختصاص داده است، به وسيله خوراك های تلخ و شرنگبار و آشاميدنی های چون صبر تلخ زهرآگين.(۱۷۹۸)

۱۸۰۶. بيزاری از ستم

«أعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفة فی وعائها، و معجونة شنئتها، كأنما عجنت بريق حية أوقيئها، فقلت: أصلة، أم زكاة، أم صدقة؟ فذلك محرم علينا أهل البيت، فقال: لا ذا و لا ذاك، و لكنها هدية. فقلت: هبلتك الهبول! أعن دين الله أتيتنی لتخدعنی؟ أمختبط أنت أم ذو جنة، أم تهجر؟ والله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت أفلاكها، علی إن أعصی الله فی نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته

(آن جا كه از ستم بيزاری می جويد، می فرمايد:) شگفت تر از اين، قصه آن شخصی است كه شبانگاهی در خانه ما را كوبيد و در دستش ظرف سرپوشيده (پر از حلوايی لذيذ) بود، چنانش ناخوش نفرت داشتم كه گويی با آب دهان يا استفراغ ماری در آميخته است؟ به او گفتم: آيا اين صله است يا زكات يا صدقه؟ زيرا كه اين ها بر ما خاندان حرام است!

گفت: نه اين است و نه آن. بلكه هديه ای است.

گفتم: زن فرزند مرده (مادرت) بر تو بگريد! آيا از طريق دين خدا وارد شده ای تا مرا بفريبی؟ ابله شده ای يا ديوانه، يا هذيان می گويی؟ سوگند به خدا، كه اگر هفت اقليم را با آن چه در زير افلاك آن هاست به من دهند تا با بيرون كشيدن پوست جوی از دهان مورچه ای خدا را نافرمانی كنم هرگز نخواهم كرد.(۱۷۹۹)

۱۸۰۷. مهلت دادن به ستمگر

«لئن أمهل الظالم فلن يفوت اءخذه، و هو له بالمرصاد علی مجاز طريقه، و بموضع الشجی من مساغ ريقه

اگر هم خداوند به ستمكار مهلت بدهد، گرفتن و كيفر خداوندی از او فوت نمی گردد و خداوند در گذرگاه ستمكار در كمين است و گلوی آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دريغ دارد هشيار باشيد.(۱۸۰۰)

۱۸۰۸. انتقام گرفتن از ستمگر

فی وصيته للحسنينعليهما‌السلام : «كونا للظالم خصما، و للمظلوم عونا

دشمن ستمگر و ياور مظلوم باشيد.(۱۸۰۱)

۱۸۰۹. پرهيز از ستمگری

«و اقدموا علی الله مظلومين، و لا تقدموا عليه ظالمين

به بارگاه خدا، ستمديده وارد شويد و ستمكار وارد نشويد.(۱۸۰۲)

۱۸۱۰. پشيمانی ستمگر

«يوم العدل علی الظالم اشد من يوم الجور علی المظلوم

روز عدالت بر ظالم سخت تر است از روز ظلم بر مظلوم.(۱۸۰۳)

۱۸۱۱. پرهيز از ستمگری

«و الله لان ابيت علی حسك السعدان مسهدا، او اجر فی الاغلال مصفدا، احب الی من ان القی الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد، و غاصبا لشی ء من الحطام، و كيف اظلم احدا لنفس يسرع الی البلی قفولها، و يطول فی الثری حلولها ؟!»

سوگند به خدا، اگر شب را در حال بيداری روی خار سعدان به صبح برسانم، يا بسته در زنجيرهای آهنين و سنگين بار كشيده شوم، برای من بهتر از آن است كه خدا و رسول او را در روز قيامت ملاقات كنم، در حالی كه بر بعضی از بندگان ظلم روا داشته ام و چيز بی ارزشی از پس مانده های كاه و علف دنيا را غصب نموده باشم.

چگونه ظلم روا بدارم به كسی، به خاطر نفسی كه برگشت آن به سرعت برای پوسيدن است و قرار گرفتنش در خاك طولانی.(۱۸۰۴)

۱۸۱۲. ستم، خانمان برانداز است!

«ليس شی ء ادعی الی تغيير نعمه الله و تعجيل نقمته من اقامه علی ظلم؛ فان الله سميع دعوه المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد

(آگاه باش كه) هيچ چيزی بيش از حركت بر مبنای ظلم موجب دگرگونی نعمت خداوندی و سرعت انتقام او نيست؛ زيرا خداوند شنونده دعای ستمديدگان است، و در كمين ستمكاران.(۱۸۰۵)

۱۸۱۳. بدترين توشه قيامت

«بئس الزاد الی المعاد، العدوان علی العباد

بدترين توشه ها برای روز قيامت، ظلم و ستم بر بندگان خداست.(۱۸۰۶)

۱۸۱۴. فرجام صبر بر ستم

«فيما يشير فيه الی ظلم بنی اميه: حتی يكون اعظمكم فيها عناء احسنكم بالله ظنا، فان اتاكم الله بعافيه فاقبلوا، و ان ابتليتم فاصبروا، فان العاقبه للمتقين

امام علیعليه‌السلام در خطبه ای كه به آن اشاره به ظلم بنی اميه می كند می فرمايد. در حكومت بنی اميه هر كس به خدا اميدوارتر باشد، بيش از همه رنج و مصيبت بيند. پس اگر خداوند عاقبت و سلامتی بخشيد، قدرشناس باشيد و اگر به بلا و گرفتاری مبتلا گشتيد، شكيبا باشيد كه سرانجام پيروزی با پرهيزگاران است.(۱۸۰۷)

۱۸۱۵. نزديكتر به انتقام خداوندی

«من كتابه للاشتر حين ولاه مصر: اياك و الدماء و سفكها بغير حلها، فانه ليس شی ء ادنی لنقمه، و لا اعظم لتبعه، و لا احری بزوال نعمه و انقطاع مده، من سفك الدماء بغير حقها

در فرمان استانداری مصر به مالك اشتر: بپرهيز از خون ها و ريختن خون های مردم بدون مجوز قانونی؛ زيرا هيچ چيزی به انتقام خداوندی نزديك تر و از نظر نتايج وخيم تر و برای نابود كردن نعمت خداوندی موثرتر و برای منقرض ساختن روزگار دولت، قاطع تر از خونريزی به ناحق وجود ندارد.(۱۸۰۸)

۱۸۱۶. زورگويی و ستم

«الله الله فی عاجل البغی، و اجل وخامه الظلم، و سوء عاقبه الكبر، فانها مصيده ابليس العظمی، و مكيدته الكبری؛ التی تساور قلوب الرجال مساوره السموم القاتله. فما تكدی ابدا، و لا تشوی احدا، لا عالما لعلمه، و لا مقلا فی طمره

برحذر باشيد از خدا، بترسيد از خدا، درباره نتايج دنيوی ظلم و وخامت اخروی آن و بدی عاقبت كبير؛ زيرا كبر دام بزرگ و گسترده شيطان و ابزار بزرگ حيله های او است كه همانند زهرهای كشنده كه در بدن انسان ها نفوذ می كند در دل های مردان وارد می گردد. شيطان در كارهای خود عليه فرزندان آدم هرگز ناتوان نشود و كسی را از روی خطا رها نكند، نه عالمی را به جهت علمش و نه بينوايی را كه لباس فقر پوشيده است.(۱۸۰۹)

۱۸۱۷. زمامداران ستمگر

«من كتابه الی اهل مصر: اسی ان يلی امر هذه الامه سفهاوها و فجارها، فيتخذوا مال الله دولا، و عباده خولا، و الصالحين حربا، و الفاسقين حزبا

در نامه خود به مردم مصر می فرمايد: می ترسم حكومت اين امت را نابخردان و خطاكاران به دست بگيرند، پس مال خداوندی را برای خود و در ميان خود به جريان بياندازند و بندگان خدا را برده های خود بدانند و با شايستگان جامعه تخاصم و پيكار به راه اندازند و مردمان منحرف را حزب خود تلقی نمايند.(۱۸۱۰)

۱۸۱۸. شركت در امور

«ايها الناس! انما يجمع الناس الرضا، و السخط و انما عقر ناقه ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا

ای مردم! راضی بودن و ناراضی بودن به كاری، مردم را در آن كار شريك می گرداند، ناقه ثمود را تنها يك مرد پی كرد؛ اما خداوند همه قوم ثمود را عذاب داد؛ زيرا همه به كار آن مرد راضی بودند.(۱۸۱۱)

۱۸۱۹. رسيدگی به ستمديدگان

«من كفارات الذنوب العظام اغاثه الملهوف، و التنفيس عن المكروب

رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك، از كفاره های گناهان بزرگ است.(۱۸۱۲)

بخش ششم: خودبينی و تكبر

۱۸۲۰. گناه برتر از نيكی

«سيئه تسؤك، خير عندالله من حسنه تعجبك

گناهی كه تو را ناراحت (پشيمان) سازد، نزد خدا بهتر است از كار نيكی كه تو را مغرور سازد.(۱۸۱۳)

۱۸۲۱. دوری از كبر

«الله الله فی كبر الحميه و فخر الجاهليه، فانه ملاقح الشنان، و منافخ الشيطان، التی خدع بها الامم الماضيه، و القرون الخاليه

خدا را! خدا را! از كبر تعصب آميز و تفاخر جاهلی، كه آن مركز پرورش كينه و جايگاه وسوسه های شيطان است كه ملت های پيشين و امت های قرون گذشته را فريفته است.(۱۸۱۴)

۱۸۲۲. ذلت جباران

«ان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال

خداوند هر جباری را ذليل و هر خودپسندی را خوار می سازد.(۱۸۱۵)

۱۸۲۳. آفت عقل

«اعلم ان الاعجاب ضد الصواب، و افه الالباب

بدان كه خودبينی ضد حق و راستی است و آفت عقل و خرد است.(۱۸۱۶)

۱۸۲۴. از اعمال ناپسند بر حذر باش!

«احذر كل عمل يرضاه صاحبه لنفسه، و يكره لعامه المسلمين

از انجام هر عملی كه صاحبش آن را پسند خود داند و در نزد مسلمانان ناپسند باشد، برحذر باش.(۱۸۱۷)

۱۸۲۵. هر چه بر خود پسندی بر ديگران هم!

«من نظر فی عيوب الناس، فانكرها، ثم رضيها لنفسه، فذلك الاحمق بعينه

هر كه عيب های مردم را ديد و بر آن ها نپسنديد، پس همان را بر خود پسنديد بعينه احمق است.(۱۸۱۸)

۱۸۲۶. مانع افزودن

«الاعجاب يمنع الازدياد

عجب و خودبينی مانع زياد كردن و افزودن است.(۱۸۱۹)

۱۸۲۷. ترسناك ترين وحشت

«ان... اوحش الوحشه العجب

يكی از ترسناك ترين وحشت ها، عجب و خودپسندی است.(۱۸۲۰)

۱۸۲۸. تعجب از كبر متكبر

«عجبت للمتكبر الذی كان بالامس نطفه، و يكون غدا جيفه

در شگفتم از متكبر، كه ديروز نطفه (بی ارزشی) بود و فردا مردار گنديده ای است. (پس تكبر چرا؟)(۱۸۲۱)

۱۸۲۹. غرور طاووس

«يمشی مشی المرح المختال، و يتصفح ذنبه و جناحيه، فيقهقه ضاحكا لجمال سرباله

طاووس همچو موجودی متكبر كه به حسن خود می نازد گام برمی دارد و در زيبايی دم و دو بال خود، اندكی می نگرد، سپس با قهقهه می خندد و اين قهقهه برای زيبايی جامه و رنگ آميزی بال های وی است.(۱۸۲۲)

۱۸۳۰. حسودان خرد

«عجب المرء بنفسه، احد حساد عقله

عجب و خودپسندی مرد، يكی از حسودان خرد اوست.(۱۸۲۳)

۱۸۳۱. تنهايی هراس انگيز

«لا وحده اوحش من العجب

هيچ تنهايی هراس آورتر از خودبينی نيست.(۱۸۲۴)

۱۸۳۲. فرو رفتن در گناهان

«الحرص و الكبر و الحسد دواع الی التقحم فی الذنوب

حرص، كبر و حسد، انسان را به فرورفتن در گناهان فرا می خواند.(۱۸۲۵)

۱۸۳۳. قوم پاك علیعليه‌السلام

«انی لمن قوم لا تاخذهم فی الله لومه لائم... لا يستكبرون و لا يعلون، و لا يغلون و لا يفسدون

همانا من از قومی هستم كه سرزنش هيچ سرزنش كننده ای آنان را در راه خدا از كار باز نمی دارد، نه تكبر می ورزند و نه بلندگرايان اند و نه مردم را به زنجير می كشند و نه فساد در روی زمين به راه می اندازند.(۱۸۲۶)

۱۸۳۴. آثار تكبر

«استعيذوا بالله من لواقع الكبر، كما تستعيذونه من طوارق الدهر. فلو رخص الله فی الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصه انبيائنه و اوليائه. و لكنه سبحانه كره اليهم التكابر، و رضی لهم التواضع

از آثار بدی كه تكبر در دل ها می گذارد به خدا پناه ببريد، همان گونه كه از حوادث روزگار به او پناه می بريد و اگر قرار بود خداوند به يكی از بندگانش اجازه دهد كبر ورزد، به پيامبران و اوليای مخصوصش اجازه می داد، ولی تكبر را برای همه منفور شمرده و تواضع و فروتنی را برای آنان پسنديده است.(۱۸۲۷)

۱۸۳۵. انسان گستاخ

«ما جراك علی ذنبك، و ما غرك بربك، و ما انسك بهلكه نفسك ؟»

ای انسان! چه چيز تو را به گناه كردن گستاخ كرده و چه چيز تو را در مقابل پروردگارت به غرور واداشته و چه چيز تو را به تباه كردن خويش خو داده است؟(۱۸۲۸)

۱۸۳۶. خطای گناهكار

«يا ايها الانسان، ما جراك علی ذنبك... اما ترحم من نفسك ما ترحم من غيرك ؟»

هان! ای انسان! چه چيز تو را در گناه ورزی گستاخ كرده است...؟! چرا همچنان كه به ديگران رحم می كنی به خودت رحم نمی كنی؟(۱۸۲۹)

۱۸۳۷. نخستين آدم متكبر

«لا تكونوا كالمتكبر علی ابن امه من غير ما فضل جعله الله فيه سوی ما الحقت العظمه بنفسه من عداوه الحسد، و قدحت الحميه فی قلبه من نار الغضب، و نفخ الشيطان فی انفه من ريح الكبر الذی اعقبه الله به الندامه

مانند قابيل مباشيد كه به فرزند مادرش (برادرش هابيل) تكبر ورزيد، بدون فضيلتی كه خدا به او داده باشد، جز اين كه او خود را بزرگ پنداشت؛ زيرا حسد او را به عداوت با برادرش واداشت و تعصب در دل او آتش غصب را شعله ور ساخت و شيطان در بينی او از باد كبر دميد كه پشيمانی را به دنبال داشت.(۱۸۳۰)

۱۸۳۸. سرپوش

«عيوب المساله خباء العيوب، و من رضی عن نفسه كثر الساخط عليه

سوال كردن سرپوش عيب ها است و آن كس كه از خود راضی باشد، دشمنانش زياد خواهند شد.(۱۸۳۱)

۱۸۳۹. خودپسند مباش!

«لا تكن ممن... يعجب بنفسه اذا عوفی، و يقنط اذا ابتلی

مباش از كسانی كه خود را می پسندد و از خويشتن خوشش می آيد، وقتی كه در عافيت به سر می برد و مايوس می گردد در موقعی كه مبتلا شود.(۱۸۳۲)

۱۸۴۰. آفت خود پسندی

«من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: اياك و الاعجاب بنفسك، و الثقه بما يعجبك منها، و حب الاطراء، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان فی نفسه ليمحق ما يكون من احسان المحسنين

امام علیعليه‌السلام در فرمان استانداری مصر به مالك اشتر می فرمايد: از خودپسندی و اعتماد به چيزی كه تو را به خودپسندی می اندازد و علاقه به ستايش ديگران از تو پرهيز كن؛ زيرا اين كارها بهترين فرصت ها را به شيطان می دهد تا كارهای خوب نيكوكاران از نظر تو نابود گردد.(۱۸۳۳)

۱۸۴۱. مبارزه با شيطان

«اطفئوا ما كمن فی قلوبكم من نيران العصبيه و احقاد الجاهليه؛ فانما تلك الحميه تكون فی المسلم من خطرات الشيطان و نخواته، و نزغاته و نفثاته. و اعتمدوا وضع التذلل علی رووسكم، و القاء التعزز تحت اقدامكم، و خلع التكبر من اعناقكم. و اتخذوا التواضع مسلحه بينكم و بين عدوكم ابليس

خاموش كنيد آن آتش های عصبيت و كينه های جاهليت را كه در دل هايتان مخفی است؛ زيرا آن عصبيت در شخص مسلمان از وسوسه های شيطان و نخوت و افسارها و دميدن ها و تلقينات او است.

تواضع و فروتنی را بر سر نهيد و تكبر و نخوت را زير پا محو و نابود بسازيد. خودپرستی و خودستايی را از گردن هايتان در آوريد. فروتنی را ما بين خود و دشمنتان شيطان و لشكريانش قرار دهيد.(۱۸۳۴)

۱۸۴۲. جزای متكرين نزد خدا

«اترجو ان يعطيك الله اجر المتواضعين و انت عنده من المتكرين ؟!»

آيا تو اميد داری كه خداوند، پاداش مردمان فروتن را به تو عطا كند، در حالی كه تو در نزد او از مردمان متكبر و گردنكش بوده باشی؟(۱۸۳۵)

۱۸۴۳. پرده ای از غرور

«بينكم و بين الموعظه، حجاب من الغره

ميان شما و نصيحت، پرده ای از غرور است.(۱۸۳۶)

۱۸۴۴. غرور و تكبر

«اعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذ احبط عمله الطويل وجهده الجهيد... عن كبر ساعه واحده. فمن ذا بعد ابليس يسلم علی الله بمثل معصيته ؟!»

عبرت بگيريد از كاری كه خداوند درباره شيطان انجام داد؛ زيرا عمل طولانی و كوشش جدی او را به جهت تكبر در يك ساعت (زمانی اندك) پوچ ساخت. كيست كه بعد از شيطان مانند معصيت شيطان را مرتكب شود و در پيشگاه خداوند سالم بماند؟(۱۸۳۷)

۱۸۴۵. خودبينی را كنار بگذار!

«ضع فخرك، و احطط كبرك، و اذكر قبرك

تفاخر را كنار بگذار و تكبر را فرو ريز و به ياد قبرت باش.(۱۸۳۸)

بخش هفتم: زنا

۱۸۴۶. حكمت تحريم زنا فرض الله

«... ترك الزنا تحصينا للنسب، و ترك اللواط تكثيرا للنسل

خداوند واجب فرمود ترك زنا را برای حفظ اصل و نسب و ترك لواط را برای زياد شدن نسل.(۱۸۳۹)

۱۸۴۷. نهی از زنا

«ما زنی غيور قط

غيرتمند، هرگز زنا نمی كند.(۱۸۴۰)

بخش هشتم: نفی فخر فروشی

۱۸۴۸. مردگان مايه عبرت نه فخر

«بعد تلاوته الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر: افبمصارع آبائهم يفخرون! ام بعديد الهلكی يتكاثرون! يرتجعون منهم اجسادا خوت، و حركات سكنت. و لان يكونوا عبرا، احق من ان يكونوا مفتخرا

بعد از تلاوت آيه تفاخر به بيشتر داشتن شما را به غفلت انداخت تا جايی كه به ديدن گورها رفتيد.فرمود: آيا به گورهای پدرانشان افتخار می كنند؟ يا به فزونی شمار هلاك شدگان (خود) به هم می نازند؟ از پيكرهايی كه بی جان و متلاشی شده اند و از حركت هايی كه آرام گرفته اند، بازگشت به اين جهان را چشم دارند، حال آن كه آن مردگان مايه عبرت باشد سزاوارتر است تا باعث فخرفروشی.(۱۸۴۱)

۱۸۴۹. تكبر را دور بريز!

«ضع فخرك، و احطط كبرك، و اذكر قبرك

فخر فروشی را كنار بگذار و تكبر را فرو نه و به ياد قبرت باش.(۱۸۴۲)

۱۸۵۰. آدميزاد را چه به فخرفروشی؟!

«ما لابن آدم و الفخر: اوله نطفه، و آخره جيفه، و لا يرزق نفسه، و لا يدفع حتفه

آدميزاد را چه به فخرفروشی! (آدميزادی كه) آغازش نطفه ای است و فرجامش مرداری. نه می تواند خود را روزی دهد و نه می تواند جلو مرگ خود را بگيرد.(۱۸۴۳)

۱۸۵۱. مرز ستودن و چاپلوسی

«الثناء با كثر من الاستحقاق ملق

ستودن كسی بيش از آن چه او شايسته است چاپلوسی است.(۱۸۴۴)

بخش نهم: تعصب

۱۸۵۲. غيرت نابجا

فی وصيته لابنه الحسنعليه‌السلام : «اياك و التغاير فی غير موضع غيره، فان ذلك يدعو الصحيحه الی السقم

در سفارش به فرزند خود حسنعليه‌السلام می فرمايد: از غيرت نا به جا (نسبت به زنان) بپرهيز كه آن زن سالم را به بيماری می كشاند و پاكدامن را به بدگمانی (و انديشه گناهكاری).(۱۸۴۵)

۱۸۵۳. پشيمانی به دنبال عصبانيت

«الجده ضرب من الجنون، لان صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحكم

تندخويی بی مورد نوعی ديوانگی است؛ زيرا كه تندخو پشيمان می شود و اگر پشيمان نشد، پس ديوانگی او پايدار است.(۱۸۴۶)

۱۸۵۴. پيشوای متعصبان

«فی ذم ابليس: فافتخر علی آدم بخلقه، و تعصب عليه لاصله. فعدو الله امام المتعصبين، و سلف المستكبرين، الذی وضع اساس العصبيه، و نازع الله رداء الجبريه. و ادرع لباس التعزز، و خلع قناع التذلل

امام علیعليه‌السلام در نكوهش ابليس می فرمايد: به سبب آفرينش خود از آتش بر آدم فخر فروخت و به خاطر اصل و گوهرش عليه او عصبيت ورزيد. پس، اين دشمن خدا، پيشوای متعصبان و سرسلسله مستكبران و خود بزرگ بينان است و همو عصبيت را پايه گزاری كرد و بر سر ردای جبروتی و كبريا با خدا به كشمكش برخاست و جامه عزت و نخوت كه خاص خداوند است پوشيد و نقاب فروتنی را به دور افكند.(۱۸۴۷)