۴. قضا و قدر
۱۵۰. پاداش شكيبايی
«إن صبرت جری عليك القدر و انت ماءجحور، و ان جزعت جری عليك القدر و أنت مازور
»
اگر شيكيبايی ورزی حكم و قدر خداوند بر تو رفته است و پاداش داری و اگر بی تابی كنی تقدير الهی بر تو جاری است و گناهكاری.
۱۵۱. ظاهر نيكوی روزگار
«ما قال الناس لشی ء(طوبی له) الا و قد خباء له الدهر يوم
»
سوء مردم درباره هيچ چيزی نگويند: خوشا آن مگر اين كه روزگار برای آن (ظاهر خوش نما) روز نامباركی پنهان كرده باشد.
۱۵۲. تغيير قضا با صدق و خلوص
«فلما رای الله صدقنا اءنزل بعدونا الكبت، و اءنزل علينا النصر حتی استقر الاسلام ملقيا و متبوئا أوطانه
»
وقتی كه خداوند صدق و خلوص ما را ديد، دشمن ما را به ذلت و خواری نشاند و پيروزی را بر ما فرستاد. تا آن گاه كه اسلام مانند شتری كه گردن بر زمين بنهد و حالت تسليم به خود بگيرد، استقرار يافت و در جايگاه های خود عقول و دل های مسلمانان) جای گير شد.
۱۵۳. قضای الهی
«حتی اذا و افق وارد القضاء انقطاع مدة البلاء حملوا بصائرهم علی اسيافهم و دانوا لربهم بأمر واعظهم
»
آن گاه كه عامل قضای خداوندی با پايان يافتن مدت آزمايش موافقت نمود بصيرت های خود را بر شمشيرهايشان حمل كردند و با اطاعت از امر راهنمايشان به پروردگار نزديك شدند.
۱۵۴. ناخرسند از قدر الهی
«من أصبح علی الدنيا حزينا فقد أصبح لقضأ الله ساخطا
»
كسی كه صبح كند و به خاطر دنيا محزون باشد، از قضا و قدر الهی ناخرسند است.
۱۵۵. سرنوشت و تقدير
«لا يجری لاحد الاجری عليه، و لا يجری عليه الا جری له. و لو كان لاحد اءن يجری له و لا يجری عليه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده، و لعدله فی كل ما جرت عليه صروف قضائه
»
حق چيزی است كه به نفع كسی به جريان نمی افتد، مگر اين كه روزی ديگر به ضرر او سراغش را خواهد گرفت (و بالعكس) و به ضرر كسی جاری نمی شود مگر اين كه روزی ديگر به سود او به جريان می افتد و بنا بود كه حق همواره به سود كسی جاری گردد نه بر ضرر او، چنين وضعی درباره حق فقط به طور خالص برای خدا منحصر بود؛ زيرا او است پيروز مطلق بر بندگانش و به جهت دادگری مطلق او در همه مواردی كه انواع قضای (حكم) او در آن ها به جريان می افتد.
۱۵۶. سپاس تقدير الهی
«الحمد الله علی التقدير حتی تكون الافُة فی التدبير
»
ستايش می كنم خدا را در برابر چيزی كه قضايش به آن متعلق گشته و به هر فعلی كه مقدر فرموده و مرا به شما مبتلا ساخته است.
۱۵۷. آفت در تدبير
«يغلب المقدر علی التقدير حتی تكون الافة فی التدبير
»
قدر الهی بر تدبير پيروز شود تا آن جا كه آفت در تدبير باشد.
۱۵۸. مصدر قضا و قدرها
«أ ان صبت عليهم المصائب لجؤ وا الی الاستجازة بك، علما بان أزمة الامور بيدك، و مصادرها عن قضائك
»
اگر مصيبت های روزگار بر سر اولياء الله تاختن آورد، پناهندگی به تو جويند؛ زيرا می دانند كه زمام همه امور به دست تو است و صدور آن ها از مقام قضای تو.
۱۵۹. ناخشنودی به قضای الهی
«إلا فالحذر الحذر من طاعة ساداتكم و كبرائكم الذين تكبروا عن حسبهم، و ترفعوا فوق نسبهم، والقوا الهجينه علی ربهم، و جاحدوا الله علی ما صنع بهم. مكابرة لقضائه، و مغالبُة لالائه
»
آگاه شويد! بر حذر و بيمناك باشيد از اطاعت آقايان و بزرگان خود، كسانی كه از ارزش های واقعی حيثيت خود را بالاتر تلقی كردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند، زشتی كار خود را به خدا نسبت دادند و درباره آن چه كه خداوند با آنان انجام داده است انكار ورزيدند، اين همه (خطا كاری ها) را در رويا رويايی جاهلانه و متكبرانه با قضاء خداوندی و پيروزی جستن بر نعمت های او مرتكب شدند.
۱۶۰. قطعيت تقدير
«لن يبطی عنك ما قد قدر لك
»
آن چه كه برای تو تقدير شده است از تو به تاءخير نخواهد افتاد.
۱۶۱. خرسند نبودن به قضا
«لا ينقص سلطانك من عصاك و لا يزيد فی ملك من أطاعك، و لا يرد اءمرك من سخط قضأك
»
كسی كه تو را معصيت كند از سلطه تو خدا نكاهد و كسی كه اطاعتت كند بر ملك تو نيفزايد، و كس كه از قضای تو به غضب آيد نتواند امر تو را برگرداند.
۱۶۲. تقدير معلوم الهی
«احمده الی نفسه كما استحمد اءلی خلقه، و جعل لك شی ء قدرا، و لك قدر اءجلا و لكل اجل كتابا
»
ستايش می كنم خدا را برای تقرب به او همان گونه كه خود از مردم ستايشش را خواسته است و برای هر چيزی اندازه ای قرار داده و برای هر اندازه ای مدتی محدود، و برای هم مدتی قراری ثابت.
۱۶۳. تقدير معلوم الهی
«لما سئل عن القدر: طريق مظلم فلا تسلكوه، و بحر عميق فلا تلجوه، سر الله فلا تتكفوه
»
از آن حضرتعليهالسلام
درباره قدر سوال شد، پس فرمود: راهی است تاريك! پس آن راه را در پيش نگيريد و دريايی است عميق پس در آن وارد نشويد و راز خداوندی است پس برای كشف آن خود را به زحمت
نيندازيد.
۱۶۴. تقدير و تدبير
«تذل الامور للمقادير حتی يكون الحتف فی التدبير
»
كارها و چاره جويی ها در برابر تقديرات الهی خوار می گردد. تا آن حد كه گاه چاره جويی انسان موجب هلاك او می گردد.
۱۶۵. فرمان های محكم حق
«أمره قضاء و حكمة، و رضاه أمان و رحمة، يقضی بعلم، و يعفو بحلم
»
فرمان خداوند بر مبنای قضا و حكمت، و رضای او موجب آمال و رحمت است حكم او بر مبنای علم، و منشاء عفو او هم است.
۱۶۶. تقدير الهی
«المقدر لجميع الامور بلا روية و لا ضمير
»
آفريننده است با سنجش دقيق برای همه كائنات بدون انديشه و مفاهيم درونی.
۱۶۷. نامعلومی سرنوشت
«رب مستقبل يوما ليس بمستدبره ومغبوط فی أول ليله، قامت بوا كيه فی آخره
»
چه بسا كسی كه روز به زندگی روی آورده؛ اما شب آن روز را نديده، و بسا كسانی كه در آغاز شب به او رشك برده اند؛ اما در پايان شب بر مرگ او گريسته اند.
۱۶۸. آرزوی بهترين تقدير
«استودع الله دينك و دنياك و اساله خير القضاء لك فی العاجلُة و الاجلة و الدنيا و الاخرُة
»
دين و دنيای تو را به خدا می سپارم و از او می خواهم كه در حال و آينده در دنيا و آخرت بهترين سرنوشت را برای تو در نظر بگيرد.
۱۶۹. خشم به قضای الهی
«من اصبح علی الدنيا حزينا، فقد اءصبح لقضاء الله ساخطا، و من اصبح يشكو مصيبةُ نزلت به، فقد اصبح يشكو ربه
»
كسی كه به خاطر مال دنيا اندوه خورد، به قضای الهی خشم ورزيده و كسی كه از مصيبتی كه به او رسيده به خلق شكايت برد، از پروردگارش شكايت كرده است.
۱۷۰. قضای متقن الهی
«لم يوده خلق ما ابتدا، ولا تدبير ما ذرا، و لا وقف به عجز عما خلق، و لا ولجت عليه شبهُة فيما قضی و قدر، بل قضاء متقن، و علم محكم، و امر مبرم
»
آفرينش آن چه كه خلق نموده و تدبير آن چه كه به وجود آورده است سنگينی و خستگی برای او نداشته و ناتوانی از ايجاد كائنات و به راه انداختن آن او را متوقف نساخته است و در اجرای قضا و گستردن نقشه هستی اشتباهی بر او وارد نگشته است، بلكه كار او قضايی است متقن و علمی است محكم و امری است قطعی.