نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52090
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52090 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش پانزدهم: اسراف و تبذير

۱۹۱۳. اسراف، كار منافقين

«فی صفه المنافقين: ان عذلوا كشفوا، و ان حكموا اسرفوا

در توصيف منافقان می فرمايد: هرگاه سرزنش كنند پرده دری می كنند و هرگاه حكم رانند از حد می گذرانند.(۱۹۰۶)

۱۹۱۴. بخشش مال و ثروت

«الا ان اعطاء المال فی غير حقه تبذير و اسراف، و هو يرفع صاحبه فی الدنيا و يضعه فی الاخره، و يكرمه فی الناس و يهينه عند الله

همانا بخشيدن مال در غير محلش تبذير و اسراف است. اين كار، شخص را در دنيا سربلند، ولی در آخرت سرافكنده می سازد، در ميان مردم او را اكرام و در نزد خداوند پست می گرداند.(۱۹۰۷)

۱۹۱۵. بهترين مردم

«خير الناس فی حالا، النمط الاوسط فالزموه

بهترين مردم درباره من (علیعليه‌السلام ) گروه ميانه رو هستند (نه دشمنی دارند و نه غلو كنند)بنابراين از آن ها جدا نشويد.(۱۹۰۸)

۱۹۱۶. احوال جاهلان

«لا تری الجاهل الا مفرطا او مفرطا

جاهل را نمی بينی مگر آن كه يا زياده روی (افراط) می كند و يا كوتاهی (تفريط) می كند.(۱۹۰۹)

۱۹۱۷. اعتدال در زندگی كن

«سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا

بخشنده باش و ولخرج مباش (در زندگی) حسابگر باش و سخت گير و تنگ نظر مباش.(۱۹۱۰)

۱۹۱۸. تكيه گاه اعتدال

«نحن النمرقه الوسطی، بها يلحق التالی، و اليها يرجع الغالی

ما تكيه گاه اعتداليم كه بايد عقب ماندگان، خود را بدان برسانند و تندروان بدان بازگردند.(۱۹۱۱)

۱۹۱۹. تعادل در امور زندگی

«لا تسالوا فيها فوق الكفاف، و لا تطلبوا منها اكثر من البلاغ

در دنيا بيش از احتياج نخواهيد و بيش از كفاف از آن طلب نكنيد.(۱۹۱۲)

۱۹۲۰. دوری از حرص و آز

«من اقل منها استكثر مما يومنه. و من استكثر منها استكثر مما يوبقه

كسی كه دنيا كم (و به اندازه نياز) برگيرد، مايه ايمنی بسيار به دست آورده است و هر كه از آن مقدار زيادی به دست آورد، مايه هلاك خود را افزون ساخته است.(۱۹۱۳)

۱۹۲۱. ميانه روی در اموال

«دع الاسراف مقتصدا، و اذكر فی اليوم غدا، و امسك من المال بقدر ضروررتك، و قدم الفضل ليوم حاجتك

اسراف را كنار بگذار و ميانه روی پيشه كن، از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت برای خويش نگهدار و زيادی را برای زيارت (قيامت) از پيش بفرست.(۱۹۱۴)

۱۹۲۲. بسنده به اندك نمودن

«المنيه و لا الدنيه! و التقلل و لا التوسل

مرگ آری! اما پستی و خواری هرگز، و به اندك بسنده كردن آری! اما دست سوی اين و آن دراز كردن هرگز.(۱۹۱۵)

۱۹۲۳. راه مستقيم و ميانه

«اليمين و الشمال مضله، و الطريق الوسطی هی الجاده، عليها باقی الكتاب و آثار النبوه

انحراف به راست و چپ گمراهی است و راه مستقيم و ميانه، جاده حق است و بر همين راه قرآن و آثار نبوت (خاندان پيامبر) سفارش می كنند.(۱۹۱۶)

۱۹۲۴. افراط و تفريط

«لقد علق بنياط هذا الانسان بضعه هی اعجب مافيه. و ذلك القلب، و ذلك ان له مواد من الحكمه و اضدادا من خلافها؛ فان سنح له الرجاء اذله الطمع، و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص، و ان ملكه الياس قتله الاسف... و ان افرط به الشبع كظته البطنه. فكل تقصير به مضر، و كل افراط له مفسد

هر آينه و به تحقيق پاره گوشتی كه به رگ های بدن انسان، آويخته، آن پاره گوشت، عجيب ترين چيزی است كه در او (يعنی انسان) يافته می شود و آن قلب، است كه ريشه هايی از حكمت و فضايل اخلاقی و نيز چيزهايی كه مخالف حكمت و فضايل اخلاقی است؛ يعنی اخلاق رذيله، در آن وجود دارد.

پس اگر اميد در قلب آشكار گردد، طمع انسان را خوار می سازد و اگر طمع آن را به هيجان و جنبش درآورد، حرص، او را هلاك می كند و اگر نا اميدی بر آن چيره گردد، اندوه، آن را می كشد. و اگر در سيری زياده روی كند، پری معده او را رنج می دهد. بنابراين هر كوتاهی و سهل انگاری برای انسان زيانبار و هر زياده روی در هر كاری برای او فساد آور است.(۱۹۱۷)

۱۹۲۵. تباه شدن اسراف كار

«من الفساد اضاعه الزاد، و مفسده المعاد

از تباهی است ضايع كردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد.(۱۹۱۸)

۱۹۲۶. بخشش فقط در راه خدا

«ليس لواضع المعروف فی غير حقه، و عند غير اهله، من الحظ فيما اتی الا محمده اللئام، و ثناء الاشرار، و مقاله الجهال، مادام منعما عليهم. ما اجود يده! و هو عن ذات الله بخيل

كسی كه كار نيك خود را در غير راه صحيح و نزد نااهلان قرار دهد، بهره ای جز ستايش ناپاكان و ثناگويی اشرار و گفتار نادانان ندارد و اين ها هم تا هنگامی است كه به آن ها بخشش می كند و می گويند: چه دست سخاوتمندی دارد؛ و حال آن كه از بخشش در راه خدا بخيل است.(۱۹۱۹)

۱۹۲۷. ميوه تفريط

«ثمره التفريط الندامه، و ثمره الحزم السلامه

پشيمانی ميوه تفريط است و سلامت محصول احتياط.(۱۹۲۰)

بخش شانزدهم: عيب و عيب جويی

۱۹۲۸. مانع عيب گويی

«ما يمنع احدكم ان يستقبل اخاه بما يخاف من عيبه، الا مخافه ان يستقبله بمثله. قد تصافيتم علی رفض الاجل و حب العاجل

آن چه مانع هر يك از شما می شود كه عيب برادرش را پيش روی او بگويد، اين است كه می ترسد او نيز عيبش را رو به رويش بگويد. شما در راه دور افكندن آخرت و دوستی دنيا با هم رفيق شده ايد.(۱۹۲۱)

۱۹۲۹. ديده فرو بر به گمان خويش!

«طوبی لمن شغله عيبه عن عيوب الناس

خوشا به حال آن كس كه عيب خودش، او را از پرداختن به عيب های مردم بازدارد.(۱۹۲۲)

۱۹۳۰. دوری از عيب جويان

«من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: وليكن ابعد رعيتك منك و اشناهم عندك اطلبهم لمعائب الناس؛ فان فی الناس عيوبا. الوالی احق من سترها، فلا تكشفن عما غاب عنك منها، فانما عليك تطهير ما ظهر لك، والله يحكم علی ما غاب عنك. فاستر العوره ما استطعت، يستر الله منك ما تحب ستره من رعيتك

در فرمان استانداری مصر به مالك اشتر می فرمايد: بايد دورترين افراد ملت از تو و دشمن ترين آن ها نزد تو، عيبجوترين آن ها از مردم باشد؛ زيرا مردم (خواه ناخواه) عيب هايی دارند و زمامدار سزاوارترين كس به پوشاندن آن هاست.

بنابراين، درباره آن دسته از عيب هايی مردم كه بر تو پوشيده است، پی جويی و كنجكاوی مكن؛ زيرا آن چه بر عهده توست پاك كردن عيب ها و زشتی هايی است كه بر تو آشكار می باشد و قضاوت درباره عيب ها و گناهانی كه بر تو پوشيده می باشد، به عهده خداست. پس تا می توانی جرم پوش باش تا خداوند نيز عيب و جرم های تو را كه دوست داری از ملتت پوشيده بماند، بپوشاند.(۱۹۲۳)

۱۹۳۱. احمق واقعی

«من نظر فی عيوب الناس، فانكرها، ثم رضيها لنفسه، فذلك الاحمق بعينه

كسی كه عيب های مردم را بنگرد و بد شمرد، سپس آن ها را برای خود بپسندد چنين كسی احمق واقعی است.

۱۹۳۲. از خرده گرفتن بر ديگران بپرهيز(۱۹۲۴)

«يا عبدالله! لا تعجل فی عيب احد بذنبه، فلعله مغفورله، و لا تامن علی نفسك صغير معصيه، فلعلك معذب عليه. فليكفف من علم منكم عيب غيره لما يعلم من عيب نفسه، وليكن الشكر شاغلا له علی معافاته مما ابتلی به غيره

ای بنده خدا! در خرده گيری از گناه كسی شتاب مكن؛ زيرا چه بسا كه او آمرزيده شده باشد و در مورد خويش به گناه كوچكی كه كرده ای ايمن مباش؛ زيرا شايد كه به سبب آن عذاب شوی. پس هر يك از شما از ديگری عيبی بداند، نبايد به خرده گيری از او بپردازد؛ زيرا می داند كه خود نيز عيبی دارد و بايد شكر اين موهبت كه عيب هايی كه در ديگران هست در او نيست، وی را به خود مشغول دارد. (و از عيبجويی ديگران باز ايستد).(۱۹۲۵)

۱۹۳۳. رابطه بين بخت و عيب

«عيبك مستور ما اسعدك جدك

تا بخت يار توست، عيبت پوشيده است.(۱۹۲۶)

۱۹۳۴. مانع عيب جويی

«من كساه الحياء ثوبه، لم ير الناس عيبه

هر كس كه شرم و حيا جامه خود را بر قامت او بپوشاند، مردم عيبش را نبينند.(۱۹۲۷)

۱۹۳۵. عيب جويی از مردم و مسامحه با خود

«لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل، فهو علی الناس طاعن، و لنفسه مداهن

چونان كسی مباش كه بدون عمل، به آخرت اميد می بندد، پس او مردم را سرزنش و عيبجويی می كند، اما با خويش مسامحه می نمايد.(۱۹۲۸)

۱۹۳۶. ابتدا به عيب خود بنگر

«من نظر فی عيب نفسه اشتغل عن عيب غيره

هر كه عيب خود را ببيند، از پرداختن به عيب ديگران باز ايستد.(۱۹۲۹)

۱۹۳۷. بزرگترين عيب

«اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله

بزرگ ترين (بيشترين) عيب اين است كه از چيزی خرده گيری، كه مانند آن در خودت وجود دارد.(۱۹۳۰)

بخش هفدهم: انسان دروغگو و فاسق

۱۹۳۸. جايگاه راستگو و دروغگو

«جانبوا الكذب؛ فانه مجانب للايمان، الصادق علی شفا منجاه و كرامه، و الكاذب علی شرف مهواه و مهانه

از دروغگويی بركنار باشيد كه از ايمان فاصله دارد، راستگو در ساحل نجات و بزرگواری است و دروغگو در لبه پرتگاه هلاكت و پستی است.(۱۹۳۱)

۱۹۳۹. تشبيه دروغگو به سراب

«يا بنی! اياك و مصادقه الكذاب، فانه كالسراب: يقرب عليك البعيد، و يبعد عليك القريب

(پسر جانم!) از دوستی با دروغ پرداز دوری كن كه او چون سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را دور نشان می دهد.(۱۹۳۲)

۱۹۴۰. پيوستن به اهل صدق

«يا مالك! و الصق باهل الورع و الصدق »

(ای مالك!) به اهل ورع و صدق و راستی بپيوندد.(۱۹۳۳)

۱۹۴۱. بدترين گفتار

«شر القول الكذب

بدترين گفتار دروغگويی است.(۱۹۳۴)

۱۹۴۲. عاقبت مخالفت با شخص خيرخواه

«ان معصيه الناصح الشفيق العالم المجرب تورث الحسره، و تعقب الندامه

همانا نافرمانی و سرپيچی از نصيحت ناصح مهربان و عالم تجربه ديده موجب حسرت گردد و پشيمانی به دنبال می آورد.(۱۹۳۵)

۱۹۴۳. آلوده شدن به دروغگويی

«لا تحدث الناس بكل ما سمعت به، فكفی بذلك كذبا

هر چه را شنيدی برای مردم حكايت مكن، كه همين برای آلودگی به دروغگويی كافی است.(۱۹۳۶)

۱۹۴۴. راستگويی امامعليه‌السلام

«و الله ما كتمت و شمه، و لا كذبت كذبه

به خدا سوگند، كلمه ای را نهان نداشتم دروغی هم بر زبان نراندم.(۱۹۳۷)

۱۹۴۵. چون مرده در بين زندگان

«و آخر فد تسمی عالما و ليس به، فاقتبس جهائل من جهال، و اضاليل من ضلال... فالصوره صوره انسان، و القلب قلب حيوان، لا يعرف باب الهدی فيتبعه، و لا باب العمی فيصد عنه. و ذلك ميت الاحيأ

انسانی ديگر نيز وجود دارد كه نام عالم به خود گرفته و عالم نيست (اين نابخرد) نادانی هايی را از نادانان و گمراهی هايی را از گمراهان كسب كرده است. صورتش صورت انسانی است، ولی قلبی چون قلب حيوانی در درونش است. اين نابكار در ورودی رشد و هدايت را نمی شناسد، (كه از آن وارد شود) و از رشد و هدايت پيروی نمايد.

نيز (اين انسان ها) در ورودی نابينايی را نمی داند تا از ورود به آن امتناع بورزد و اوست مرده ای در ميان زندگان.(۱۹۳۸)

۱۹۴۶. فريب دروغگويی ها

«اين تذهب بكم المذاهب، و تتيه بكم الغياهب، و تخدعكم الكواذب ؟»

(ای مردم)! اين راه های مختلف شما را به كجا می برد؟ و تاريكی ها در كدامين بيابان ها سرگردانتان می سازد؟ و دروغ ها چگونه شما را می فريبد؟(۱۹۳۹)

بخش هجدهم: نكوهش و خودرايی

۱۹۴۷. خطر تكيه كردن به رای

«قد خاطر من استغنی برايه

كسی كه به رای خود اكتفا كند خويشتن را به خطر افكند.(۱۹۴۰)

۱۹۴۸. نابودی رای

«اللجاجه تسل الرای

لجاجت رای را از بين می برد.(۱۹۴۱)

۱۹۴۹. از بين رفتن رای

«الخلاف يهدم الرای

مخالفت كردن رای را ويران می كند.(۱۹۴۲)

۱۹۵۰. بی همانندی خدا

«اياك و مساماه الله فی عظمته، و التشبه به فی جبروته، فان الله يذل كل جبار، و يهين كل مختال

امام علیعليه‌السلام در نامه ای به مالك اشتر فرمود: مبادا در بزرگی و عظمت خداوند با او همچشمی كنی و در جبروت و شكوه او به وی همانندی جويی كه خداوند هر جباری را خوار می سازد و هر خودبينی را بی مقدار.

۱۹۵۱. نشان نادانی(۱۹۴۳)

«لا ترد علی الناس كل ما حدثوك به: فكفی بذلك جهلا

هر چه را مردم به تو گويند به نادرستی نسبت مده كه اين نشان نادانی است.(۱۹۴۴)

بخش نوزدهم: اختلاف و تفرقه

۱۹۵۲. سفارش به وحدت

«وصی بها جيشه حين بعثه الی العدو: اياكم و التفرق! فاذا نزلتم فانزلوا جميعا، و اذا ارتحلتم فارتحلوا جميعا

امامعليه‌السلام به سپاهی كه به جانب دشمن فرستاد، سفارش كرد: از تفرقه و اختلاف برحذر باشيد و هرگاه خواستيد جايی فرود آييد، باهم فرود آييد و هرگاه خواستيد كوچ كنيد با هم كوچ كنيد.(۱۹۴۵)

۱۹۵۳. علت تفرقه

«انما انتم اخوان علی دين الله، ما فرق بينكم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر

همانا شما به خاطر دين خدا برادر هم هستيد، شما را جز پليدی باطن ها و بدی درون ها از هم جدا نكرده است.

۱۹۵۴. سرنوشت انسان تنها(۱۹۴۶)

«الزموا السواد الاعظم؛ فان يد الله مع الجماعه. و اياكم و الفرقه! فان الشاد من الناس للشيطان، كما ان الشاد من الغنم للذئب

همواره با جمعيت های (طرفدار حق) باشيد كه دست خداوند با جمعيت است، از پراكندگی و متفرق شدن دوری كنيد كه (انسان تنها) طعمه شيطان است چنان كه گوسفند تك رو، طعمه گرگ است.(۱۹۴۷)

۱۹۵۵. اهميت دل های متفق

«انه لا غناء فی كثره عددكم مع قله اجتماع قلوبكم

به راستی كه بسياری تعداد شما با كمی اجتماع دل هايتان سودی نمی بخشد.(۱۹۴۸)

۱۹۵۶. نعمت در سايه اتحاد

«اياكم و التلون فی دين الله؛ فان جماعه فيما تكرهون من الحق، خير من فرقه فيما تحبون من الباطل. و ان الله سبحانه لم يعط احدا بفرقه خيرا ممن مضی، و لا ممن بقی

مبادا در دين دورويی ورزيد كه همبستگی و وحدت در راه حق گرچه كراهت داشته باشيداز پراكندگی در راه باطل گرچه مورد علاقه شما باشد بهتر است؛ زيرا خداوند سبحان نه به گذشتگان و نه به آيندگان چيزی را با تفرقه عطا نفرموده است.(۱۹۴۹)

۱۹۵۷. پيامد اختلاف

«احذروا ما نزل بالامم قبلكم من المثلات بسوء الافعال، و ذميم الاعمال فتذ كروا فی الخير و الشر احوالهم، و احذروا ان تكونوا امثالهم .

فاذا تفكرتم فی تفاوت حاليهم، فالزموا كل امر لزمت العزه به شانهم، و زاحت الاعداء له عنهم، و مدت العافيه به عليهم، و انقادت النعمه له معهم، و وصلت الكرامه عليه حبلهم، من الاجتناب للفرقه، و اللزوم للالفه، و التحاض عليها، و التواصی بها، و اجتنبوا كل امر كسر فقرتهم، و اوهن منتهم، من تضاعن القلوب، و تشاحن الصدور، و تدابر النفوس، و تخاذل الايدی .

و تدبروا احوال الماضين من المومنين قبلكم... فانظروا كيف كانوا حيث كانت الاملاء مجتمعه، و الاهواء موتلفه، و القلوب معتدله، و الايدی مترادفه، و السيوف متناصره، و البصائر نافذه، و العزائم واحده. الم يكونوا اربابا فی اقطار الارضين، و ملوكا علی رقاب العالمين. فانظروا الی ما صاروا اليه فی آخر امورهم، حين وقعت الفرقه، و تشتتت الالفه و اختلفت الكلمه و الافئده، و تشعبوا مختلفين، و تفرقوا متحاربين، قد خلع الله عنهم لباس كرامته، و سلبهم غضاره نعمته. و بقی قصص اخبارهم فيكم عبرا للمعتبرين

از بلاهايی كه به سبب اعمال زشت و نكوهيده بر سر ملت های پيش از شما آمد بپرهيزيد و احوال خوب و بد آنان را به ياد آوريد و از اين كه چون آنان باشيد دوری كنيد. اگر در احوال نيك و بد آنان بيانديشيد، همان كاری را عهده دار می شويد كه عزيزشان گرداند و دشمنانشان را از آن ها دور ساخت و تندرست نگاهشان داشت و نعمت و فراوانی به سراغشان آمد و نيكوكاری و بزرگواری باعث پيوند آنان گرديد و آن از تفرقه و پراكندگی اجتناب ورزيدن و به يكديگر مهربانی كردن و همديگر را به اين كار تشويق نمودن است و از كارهايی كه پشت آنان را شكست و قدرت آنان را از بين برد دوری كنيد، كارهايی چون كينه ورزی دل ها و دشمنی سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از ياری هم و در احوال مومنان پيش از خود نيز بيانديشيد...

و بنگريد كه آنان چگونه بودند، آن گاه كه جمعيت ها فراهم بودند و خواسته ها يكی بود و دل ها يكسان بود و چگونه دست ها يار هم بودند و شمشيرها به كمك يكديگر می آمدند و بينش ها ژرف و اراده ها يكی. آيا مهتران سراسر زمين نبودند و بر گرد جهانيان شهرياری نمی كردند؟ نيز به فرجام كار آن ها بنگريد!

آن گاه كه در ميانشان جدايی افتاد و رشته الفت از هم گسست و سخن ها و دل هايشان از هم جدا گشت و به دسته های گوناگون تقسيم شدند و دسته دسته شده به جان هم افتادند. در اين هنگام خداوند جامه كرامت را از تن آنان بركند و نعمت های فراوانش را از ايشان گرفت و داستان سرگذشت آن ها در ميان شما ماند تا درسی عبرتی برای عبرت آموزان باشد.(۱۹۵۰)

۱۹۵۸. پيروزی با جمع است

«ولو باطل! و الله لا ظن ان هولأ القوم سيدالون منكم باجتماعهم علی باطلهم، و تفرقكم عن حقكم

به خدا سوگند، گمان می كنم كه اين قوم به زودی بر شما چيره شوند؛ زيرا آنان در باطن خود يكپارچه و متحدند و شما در حق خود دچار تفرقه و پراكندگی هستيد.(۱۹۵۱)

۱۹۵۹. اختلاف و نابودی

«ان لبنی اميه مرودا يجرون فيه، و لو قد اختلفوا فيما بينهم ثم لو كادتهم الضباع لغلبتهم

همانا بنی اميه را ميدان مهلتی است كه در آن می تازند و آن گاه كه در ميانشان اختلاف افتد، كفتارها بر آنان چيره گردند.

۱۹۶۰. دليل اختلاف دعوت ها(۱۹۵۲)

«ما اختلفت دعوتان الا كانت احداهما ضلاله

هيچ گاه دو دعوت بر خلاف يكديگر نشد، مگر اين كه يكی از آن دو گمراهی بود.(۱۹۵۳)

۱۹۶۱. اختلاف كيفری الهی است

لما قال له بعض اليهود: مادفنتم نبيكم حتی اختلفتم فيه! فقالعليه‌السلام : «انما اختلفنا عنه لا فيه، و لكنكم ما جفت ارجلكم من البحر حتی قلتم لنبيكم، اجعل لنا الها كما لهم الهه فقال انكم قوم تجهلون

يك نفر يهودی به علیعليه‌السلام گفت: هنوز پيامبر خود را دفن نكرده، درباره او دچار اختلاف شديد!

حضرت فرمود: ما در جانشينی او اختلاف كرديم نه درباره خود او. اما شما هنوز پاهايتان از آب دريا نخشكيده بود كه به پيامبرتان گفتيد: همچنين كه آنان را خدايان است برای ما نيز خدايی در نظر بگير، پس او گفت شما مردمی نادانيد.(۱۹۵۴)

۱۹۶۲. پايه های كفر

«الكفر علی اربع دعائم: علی التعمق، و التنازع، و الزيغ و الشقاق. فمن تعمق لم ينب الی الحق؛ و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق؛ و من زاغ سأت عنده الحسنه؛ و حسنت عنده السيئه، و سكر سكر الضلاله؛ و من شاق و عرت عليه طرقه، و اعضل عليه امره، و ضاق عليه مخرجه

كفر بر چهار پايه استوار است: كنجكاوی، تنازع، كج دلی و تفرقه اندازی، پس كسی كه راه كنجكاوی از اسرار ديگران را در پيش گيرد، به راه حق باز نگردد و كسی كه از روی نادانی به نزاع و ستيزه برخيزد، همواره از ديدن حق نابينا مانده و كسی كه كج دلی دارد، نيكی را بد شمارد و كار بد را نيك پندارد و در مستی گمراهی به سر برد و كسی كه در ميان مردم تفرقه اندازد و تك روی كند، به راه های سخت و هراسناك افتد و كارها بر او غير قابل حل گردد و در تنگنايی افتد كه نتواند از آن بيرون آيد.(۱۹۵۵)

۱۹۶۳. هم داستانی بر تفرقه

«اجتمع القوم علی الفرقه، و افترقوا علی الجماعه، كانهم ائمه الكتاب و ليس الكتاب امامهم

مردم بر جدايی هم داستان شدند و از جماعت گشتند، گويی آنان پيشوای قرآن اند نه قرآن پيشوای آنان.(۱۹۵۶)

بخش بيستم: اندوه و غم

۱۹۶۴. نيمی از شكست

«الهم نصف الهرم

اندوهگينی نيمی از شكست و پيری است.(۱۹۵۷)

۱۹۶۵. گرفتاران اندوه

«من قصر فی العمل، ابتلی بالهم

هر كه در كردار خود كوتاهی كند گرفتار اندوه شود.(۱۹۵۸)

بخش بيست و يكم: ساير رذايل اخلاقی

۱۹۶۶. ياران سركشی

«من شغل نفسه بغير نفسه، تحير فی الظلمات، و ارتبك فی الهلكات، و مدت به شياطينه فی طغيانه

هر كس كه خود را برای غير خويشتن مشغول بدارد، در تاريكی ها متحير ماند و در مهلكه ها آشفته و مشوش گردد و شياطين مسلط بر او، او را در طغيانگری ها بكشند (ياری نمايند).(۱۹۵۹)

۱۹۶۷. دوری از مواضع تهمت

«من وضع نفسه مواضع التهمه، فلا يلومن من اساء به الظن

هر كس خود را جايی قرار دهد كه باعث تهمت وارد آمدن به او می شود، پس البته نبايد آن كس را كه به او بدگمان شود سرزنش و ملامت كند.(۱۹۶۰)

۱۹۶۸. همنشينی با هوسرانان

«مجالسه اهل الهوی منساه للايمان و محضره للشيطان

همنشينی با هوسرانان باعث از ياد رفتن ايمان و حاضر شدن شيطان است.(۱۹۶۱)

۱۹۶۹. تكامل انسان ها

«العجز افه، و الصبر شجاعه

به ستوه آمدن، آفت است و نستوهی، شجاعت.(۱۹۶۲)

۱۹۷۱. از كينه ورزی بپرهيز!

«قد اصطلحتم علی الغل فيما بينكم، و نبت المرعی علی دمنكم. و تصافيتم علی حب الامال، و تعاديتم فی كسب الاموال

شما بر كينه ورزی به يكديگر، هم داستان شده ايد و گياهان و سبزه ها بر روی سر كين گاه ها (يا كينه های ديرينه) شما روييده است و در دوستی و دلبستگی به آرزوها با يكديگر متفق شده ايد و در به دست آوردن مال و ثروت، با يكديگر دشمنی می كنيد.(۱۹۶۳)

۱۹۷۲. رفع بدی با بدی

«ردوا الحجر من حيث جاء؛ فان الشر لا يدفعه الا الشر

سنگ را از همان جا كه آمده بازگردانيد، زيرا بدی را جز با بدی نتوان دفع كرد.(۱۹۶۴)

۱۹۷۳. پرهيز از بدگمانی

«ليس من العدل القضاء علی الثقه بالظن

با تكيه به گمان به زيان كسی كه مورد اعتماد می باشد، داوری كردن، از عدل و داد به دور است.(۱۹۶۵)

۱۹۷۴. آميختن با شاهان

«من ملك استاثر

هر كه به فرمانروايی برسد مستبد و خودكامه می گردد.(۱۹۶۶)

۱۹۷۵. پرهيز از منت گذاشتن

«من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: اياك و المن علی رعيتك باحسانك او التزيد فيما كان من فعلك، او ان تعدهم فتتبع موعدك بخلفك، فان المن يبطل الاحسان، و التزيد يذهب بنور الحق، و الخلف يوجب المقت عند الله و الناس. قال الله تعالی: كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون

فرمان مبارك امير المومنينعليه‌السلام به مالك اشتر وقتی او را والی مصر و اطراف آن ساخت:

بپرهيز از منت گزاردن بر مردم جامعه خود به خاطر احسانی كه به آنان كرده ای، و از زياد شمردن كاری كه در حق آنان انجام داده ای و بپرهيز از تخلف از وعده ای كه داده ای؛ زيرا منت گزاردن احسان را باطل می كند و زياد شمردن كاری كه به سود جامعه انجام گرفته است نور حق را از بين می برد و تخلف از وعده موجب عداوت در نزد خدا و مردم می گردد. خداوند متعال فرموده است: عداوتی است بزرگ در نزد خداوند اين كه بگوييد چيزی را كه به آن عمل نمی كنيد.(۱۹۶۷)

۱۹۷۶. تحذير از سبك سری

«من كتاب له الی اهل البصره: فان خطت بكم الامور المرديه، و سفه الاراء الجائره، الی منابذتی و خلافی، فها انذا قد قربت جيادی، و رحلت ركابی

در نامه ای به اهل بصره می نويسد: بعد از اين هرگاه اموری هلاك كننده و انديشه های منحرف از حق باز هم شما را به مخالفت و ستيزه جويی با من براند و برانگيزد، پس بدانيد كه من، همانا و به تحقيق اسبان عربی خود را نزديك ساخته و جهاز شتران خويش را بر روی كمر آن ها بسته ام.(۱۹۶۸)

۱۹۷۷. زايل شدن نظر

«الخلاف يهدم الرای

ناسازگاری، رای و نظر را از بين می برد.(۱۹۶۹)

۱۹۷۸. پرهيز از عجله در امور

«اياك و العجله بالامور قبل اوانها، او التسقط فيها عند امكانها، او اللجاجه فيها اذ تنكرت، او الوهن عنها اذا استوضحت. فضع كل امر موضعه

بپرهيز از شتابزدگی در امور، پيش از رسيدن موقع آن ها و از سستی و درماندگی در موقعيت مقتضی آن امور، و بپرهيز از لجاجت، در موقعی كه مشكل و ابهام انگيز باشند و از مسامحه درباره آن امور، وقتی كه آشكار شده اند، پس هر امری را در موضع خود قرار بده.(۱۹۷۰)

۱۹۷۹. فرو رفتن در منجلاب ربا

«من اتجر بغير فقه، فقد ارتطم فی الربا

كسی كه بدون آگاهی از احكام اسلام تجارت كند، در منجلاب ربا فرو رود.(۱۹۷۱)

۱۹۸۰. ياران روزگار

«الجزع من اعوان الزمان

بی تابی، از ياران روزگار است. (و به ضرر او تمام خواهد شد).(۱۹۷۲)

۱۹۸۱. فراهم كننده زشتی ها

«الشر جامع مساوی العيوب

سيری ناپذيری، فراهم آورنده عيب های زشت است.(۱۹۷۳)

۱۹۸۲. توصيه به همنشينی پاكان

«من كتابه للاشتر: و الصق باهل الورع و الصدق، ثم رضهم علی الا يطروك و لا يبجحوك بباطل لم تفعله؛ فان كثره الاطراء تحدث الزهو و تدنی من الغره

در نامه به مالك اشتر فرمودند: به پاكدامنان و راستگويان بسيار نزديك شو! آن گاه ايشان را عادت ده كه در صدد چاپلوسی تو بر نيايند و تو را با بيان كارهايی كه نكرده ای به دروغ خشنود نسازند كه به راستی چاپلوسی زياد و پی در پی، تكبر و خودخواهی در انسان پديدار می كند و حميت و غرور را به او نزديك می سازد.(۱۹۷۴)

۱۹۸۳. دور كردن بدی

«احصد الشر من صدر غيرك، بقلعه من صدرك

بدی را از سينه ديگران با ريشه كنی آن از سينه خودت، دور كن.(۱۹۷۵)

۱۹۸۴. توصيه علیعليه‌السلام به مالك اشتر

من كتابه للاشتر: «لا تعجلن الی تصديق ساع، فان الساعی غاش، و ان تشبه بالناصحين

نامه ای است از آن حضرتعليه‌السلام به مالك اشتر: هرگز برای تصديق سخن چين شتاب مكن؛ زيرا سخن چين خيانت پيشه است، اگر چه خود را به خيرخواهان تشبيه كند.(۱۹۷۶)

۱۹۸۵. فضايل بی حد علیعليه‌السلام

من كتاب له لی معاويه: «و لولا ما نهی الله عنه من تزكيه المرء نفسه، لذكر ذاكر فضائل جمه، تعرفها قلوب المومنين، و لا تمجها اذان السامعين

نامه ای است از امير المومنينعليه‌السلام به معاويه: اگر اين امر نبود كه خداوند از خودستايی انسان، نهی فرموده، هر آينه (مقصود خود امير المومنين است) فضايل فراوانی را ذكر می كرد كه دل های مومنان آن فضايل را می شناسد و گوش های شنوندگان آن ها را به دور نمی افكند.(۱۹۷۷)

۱۹۸۶. حذر از طاعت فاسقين

«الا فالحذر الحذر من طاعه ساداتكم و كبرائكم... فانهم قواعد اساس العصبيه. و دعائم اركان الفتنه... و هم اساس الفسوق، و احلاس العقوق

آگاه شويد! برحذر و بيمناك باشيد از اطاعت آقايان و بزرگان خود، كسانی كه از ارزش های واقعی حيثيت خود را بالاتر تلقی كردند و بالاتر از نسب خود سربلند نمودند، اين خودخواهان خودكامه، برپا دارنده پايه عصبيت اند و به ستون های فتنه و همداستان های منكرين حقوق رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امام بر حق.(۱۹۷۸)

۱۹۸۷. معادن همه خطايا

«اهل الضلال معادن كل خطيئه، و ابواب كل ضارب فی غمره

اهل ضلال، معدن همه خطايايند و درهای ورودی همه گمراهان و عقيده مندان باطلند.(۱۹۷۹)

فصل هفتم: فصول ديگری از نهج البلاغه