نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52069
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52069 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

۶. خلقت و آفرينش خداوند

۱۸۷.عجز انسان

«ما لابن آدم و الفخر، أوله نطفة، و آخره جيفة و لا يرزق نفسه، و لا يدفع حتفه »

انسان را با فخر چه كار! او كه آغازش نطفه است و فرجامش مردار گنديده، نه می تواند روزی خود دهد و نه می تواند مرگ را دفع كند. (پس چرا فخر می كند؟!)(۱۸۶)

۱۸۸. آفرينش جهان

«خلق الخلق علی غير تمثيل، و لا مشورة مشير، و لا معونة معين، فتم خلقه بأمره، و أذعن لطاعته، فأجاب »

خداوند موجودات را بدون در دست داشتن هيچ نمونه ای و بدون مشورت با هيچ مشاوری و بدون كمك گرفتن از هيچ ياوری آفريد و خلقت به فرمان او تمام و كامل شد و همگی به طاعتش اقرار كردند.(۱۸۷)

۱۸۹. شكوه و عظمت آفرينش

«ما الذی نری من خلقك، و نعجب له من قدرتك، و نصفه من عظيم سلطانك و ما تغيب عنا منه، و قصرت أبصارنا عنه، و انتهت عقولنا دونه، و حالت ستور الغيوب بيننا و بينه أعظم »

چه بزرگ است انچه ما از آفرينش تو می بينيم و از قدرت تو در پديد آوردن آن به شگفت می آييم و آن به عنوان نشانه بزرگی و قدرت تو وصف می كنيم، و چه بزرگ تر از اين هاست آنچه از ما پنهان است و ديدگان ما از دين آنها قاصر است و خردهای ما را به آن ها دسترسی نيست و پرده های غيب ميان ما و آن ها حايل شده است.(۱۸۸)

۱۹۰. طبع آدمی

«لقد علق بنياط هذا الانسان بضعُة هی اءعجب ما فيه، و ذلك القلب. و له مواد من الحكمة و أضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء أذله الطمع، و أن هاج به الطمع اءهلكه الحرص، و ان ملكه الياس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ و ان اسعده الرضا نسی التحفظ، و اءن ناله الخوف شغله الحذر، و اءن اتسع له الامن استلبثه الغرة، و ان أفاد مالا اطغاه الغنی، و ان اءصابته مصيبة فصحه الجزع، و ان عضته الفاقة شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضغف، و آن افراط به الشبع كظته البطنُة. فك تقصير به مضر، و كل افراط به مفسد »

بی گمان به بند دل اين انسان قطعه گوشتی آويخته شده كه از شگفت انگيزترين اعضای بدن است و شگفتی اش اين است كه در آن مايه هايی از حكمت و اضدادی كه مخالف حكمت اند وجود دارد.

پس اگر برای او اميدی رخ دهد طمع او را خوار گرداند و اگر طمع وی را از جا برانگيزد دچار حرصی شود كه نابودش سازد، و اگر نوميدی او را فراگيرد اندوه او را بكشد و اگر خشم بر آن عارض شود غليظ و تنگ خلقی بر او سخت بتازد، و اگر به سعادت رضا و خشنودی نايل آيد جانب احتياط كاری او را به خود مشغول گرداند، و اگر امن و آسايش بر او سايه افكند غفلت او را از بن براندازد و اگر مالی به او رسد سركشی ثروت به دامش كشد و اگر دچار مصيبتی شود گرفتاری او را مشغول كند و اگر گرسنگی به او فشار آورد ناتوانی از پايش در آورد، و اگر پرخوری كند نفسش در گلو بگيرد و خلاصه هر كاهش و نقصانی به او زيان آور و هر افزايش تباه كننده است.(۱۸۹)

۱۹۱. شكوه و عظمت آفرينش

«سبحانك ما أعظم ما نری من خلقك! و ما أصغر كل عظيمة فی جنب قدرتك! و ما أهول ما نری من ملكوتك! و ما أحقر ذلك فيما غاب عنا من سلطانك! و ما أسبغ نعمك فی الدنيا، و ما أصغرها فی نعم الاخرة

ای خدای پاك! چه عظيم و پر شكوه است آن چه از آفرينش تو می بينيم! و چه خرد است هر بزرگی در برابر قدرت تو! و چه هول انگيز است آن چه ما از ملكوت تو می بينيم! و چه حقير است آن چه ما می بينيم در برابر قدرت و سلطنت ناپيدای تو از ديدگان ما! چه بسيار است نعمت های تو در اين دنيا! و چه اندك است اين نعمت ها در برابر نعمت های آخرت!(۱۹۰)

۱۹۲. آفرينش زمين

«إنشا الارض فأمسكها من غير اشتغال. و اءرساها علی غير قرار، و أقامها بغير قوائم. ورفعها بغير دعائم. و حصنها من الاود و الاعوجاج. و منعها من التهافت و الانفراج »

زمين را ايجاد كرده آن را نگه داشت بی آن كه وی را مشغول سازد و آن را بر جايی بدون قرار استوار كرد و بی هيچ پايه ای بر پايش داشت و بی هيچ ستونی برافراشتش و آن را از كجی نگاه داشت و از افتادن و شكافتن آن جلوگيری كرد.

۱۹۳. عظمت آفرينش آسمان ها(۱۹۱)

فمن شواهد خلقه خلق السموات موطدات بلا عمد، قائمات بلا سند.

«دعا هن فأجبن طائعات مذعنات، غير متلكئات و لا مبطئات. و لولا اقرار هن له بالربوبية و اذعانهم له بالطوا عية، لما جعلهن موضعا لعرشه، و لا مسكنا لملائكته، و لا مصعدا للكلم الطيب و العمل الصالح من خلقه. جعل نجومها أعلاما يستدل بها الحيران فی مختلف فجاج الاقطار. لم يمنع ضوع نورها ادلهمام سجف الليل المظلم. و لا استطاعت جلابيب سواد الحنادس اءن ترد ما شاع فی السموات من تلالو نور القمر »

از نشانه های آفرينش خدا، پديد آوردن آسمان های استوار بدون ستون و ايستای بدون تكيه گاه است. خداوند اراده ايجاد آن ها را فرمود و آن ها با ميل و رغبت و بی هيچ درنگ و كندی اجابتش كردند و اگر اقرار آن ها بر خداوندی او و اعتراف آن ها به طاعت و بندگی اش نبود آنها را جايگاه عرش خويش و مكان فرشتگان و محل فرا بردن گفتار و كردار شايسته بندگانش قرار نمی داد.

ستارگان آسمان را نشانه هايی ساخت تا افراد سرگردان در آمد و شد راه های زمين به وسيله آن ها راه خويش را بيابند، پرده های شب تا پرتو نور آنها را نپوشانده و رداهای سياه شب های تاريك توانايی محو درخشش نور پراكنده ماه در آسمان را ندارد.(۱۹۲)

۱۹۴. عظمت سلطنت الهی

«كان من اقتار جبروته، و بديع لطائف صنعته، اءن جعل من ماء البحر الزاخر المتراكم المتقاصف، يبسا جامدا، ثم فطر منه اءطباقا، ففتقها سبع سموات »

از نشانه های توانايی و سلطنت خداوند و شگفتی آفرينش های او اين است كه از آب دريای ژرف بر هم ريخته پر موج خش و جامدی را آفريد، آنگاه از آن طبقاتی خلق كرد و آن طبقات را به آسمان شكافت.(۱۹۳)

۱۹۵. تعديل حركات زمين

«عدل حركاتها بالراسيان من جلاميدها، و ذوات الشناخيب الشم من صياخيدها »

حركت زمين را به وسيله صخره های عظيم و قله كوه های بلند و محكم تعديل كرد.(۱۹۴)

۱۹۶. آفرينش آسمان ها

«نظم بلا تعليق رهوات فرجها، و لا حم صدوع انفراجها و وشج بينها و بنی ازواجها و ذلل للهابطين بأمره، و الصاعدين باءعمال خلقه، خزونة معراجها، و ناداها بعد اذ هی دخان، فالتحمت عری أشراجها، و فتق بعد الارتتاق صوامت أبوابها، و إقام رصدا من الشهب الثواقب علی نقابها، و أمسكها من أن تمور فی خرق الهوأ بأيده، أمرها آن تقف مستسلمة» لامره، و جعل شمسها آية مبصرة لنهارها، و قمرها آية ممحوةمن ليلها، و أجراهما فی مناقل مجراهما، و قدر سير هما فی مدارج درجهما، ليميز بين الليل و النهار بهما، و ليعلم عد السنين و الحساب بمقاديرهما، ثم علق فی حوها فلكها، و ناط بها زينتها، من خفيات دراريها و مصابيح كواكبها، و رمی مسترفی السمع بثواقب شهبها، و أجراها علی اذلال تسخيرها من ثبات ثابتها، و مسير سائرها، و هبوطها و صعودها، و نحوسها و سعودها »

راه های گشاده آسمان ها را بی آنكه به جايی پيوسته باشد منظم ساخت و شكاف های وسيعش را به هم پيوست و ميان هر آسمانی با آسمان های ديگر ارتباط برقرار كرد و برای فرود آيندگان به فرمان او و بالا روندگانی كه اعمال و كردار بندگان را می برند دشواری آن را آسان نمود و به آسمان ها كه از دود بودند ندا داد كه به هم به پيوندند و گرد آيند و پس از جمع شدن و گرد آمدن درهای بسته آنها را گشود و از ستاره های درخشان بر راه های آسمان نگهبان گماشت و با قدرت خويش از به جنبش در آمدن آن ها در فضای شكافته جلوگيری كرد و فرمود تا در جای خويش بايستند و به امر او تسليم باشند.

خورشيد آسمان را نشانه ای روشنگر برای روز و ماه آن را كه نورش محو می شود آيتی برای شب قرار داد و آنها را در مسيرشان روانه ساخت و حركت آنها را در منازل و راه هايی كه بايد طی كنند تعيين نمود، تا با سير آن ها شب و روز مشخص و شمار سال ها و حساب كارها دانسته شود.

پس فلك را در فضا معلق نگه داشت و زينت هايش را به آن آويخت كه عبارتند از ستارگانی پنهانی همانند در سفيد و ستارگانی همانند چراغ روشن، و با شهاب های تابان شيطان هايی را كه گوش می كشند براند و جای ستارگان سيار و فرورو صعود و سعد و نحس هر يك را تحت تسخير خويش قرار داد.(۱۹۵)

۱۹۷. نيكوترين آفرينش

«لم يخلق الاشياء من أصول أزليةُ، و لا أوائل أبدية، بل خلق ما خلق فاقام حده، و صور ما صور فاءحسن صورته »

اشيا را از ماده ای ازلی يا نمونه هايی ابدی نيافريد، بلكه آفريد آن چه آفريد و حدودش را تعيين كرد و صورتی داد به آن چه داد و آن صورت را به نيكوترين شكل نگاشت.(۱۹۶)

۱۹۸. راز استواری زمين

«و تد بالصخور ميدان أرضه »

جنبش و لرزش زمين را به وسيله سنگ های بزرگ و كوه ها ميخكوب و استورا گردانيد.(۱۹۷)

۱۹۹. حركت آسمان ها

«خلق سبحانه لاسكان سمواته، و عمارة الصفيح الاعلی من ملكوته، خلقا بديعا من ملائكته »

آسمان را با پرجا بودن ستاره های آن و با گردش ستاره های سيار آن و با فرا رفتن و فرود آمدن آن ها و با بودن ستاره های نحس و سعد (بدی آور و نيكی آور) در آن و با تسخير آن به آسانی به جريان انداخت.(۱۹۸)

۲۰۰. اوج عظمت خدا در آفرينش انسان

«أيها المخلوق السوی، و المنشا المرعی فی ظلمات الارحام، و مضاعفات الاستار. بدئت من سلالة من طين، و وضعت فی قرار مكين، الی قدر معلوم و اجل مقسوم. تموز فی بطن اءمك جنينا لا تحير دعاء و لا تسمع نداء. ثم أخرجت من مقرك الی دار لم تشهدها، و لم تعرف سبل منافعها. فمن هداك لاجترا الغذاء من ثدی أمك! و عرفك عند الحاجُة مواضع طلبك و ارادتك

ای انسانی كه از نظر خلقت بی كم و كاست و متناسبی و در زهدان های تاريك و پرده های تو در، پديد آمده و محافظت می شدی! آفرينش از عصاره گل آغاز شد. و سپس از جايگاه به محيطی كه آن را نديده بودی و راه به دست آوردن منافعش را نمی دانستی بيرون آورد شدی. چه كسی تو را به مكيدن شير از پستان مادرت هدايت كرد؟و چه كسی جايگاه های طلب و خواستن را به تو آموخت؟!(۱۹۹)

۲۰۱. يكتايی در آفرينش

«خلق الخلائق علی غير مثال خلا من غيره، و لم يستعن علی خلقها بأحد من خلقه »

موجودات را بدون نمونه ای كه از غير او صادر شده باشد خلق كرده و در آفريدن آن ها از هيچ يك از مخلوقاتش كمك نگرفت.(۲۰۰)

۲۰۲. آفرينش انسان از خاك

«أم هذا الذی أنشاه فی ظلمات الارحام، و شغف الاستار؛ نطفة دهاقا، و علقة محاقا، و جنينا و راضعا، و وليدا و يافعا، ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لا حظا، ليفهم معتبرا، و يقصر مزدجرا؛ حتی اذا قام اعتداله، و استوی مثالفه، نفر مستكبرا »

آيا اين انسان همان كسی نيست كه خداوند او را در تاريكی های زهدان و پرده های غلاف مانند آفريد، از نطفه ای كه ريخته شد..... آن گاه به او دلی حفظ كننده و زبانی گويا و چشمی بينا بخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكاری ها باز ايستد اما چون قد راست كرد و به نهايت رشد خود رسيد كرد فرازانه روی برگرداند.(۲۰۱)

۲۰۳. قدرت خدا در آفرينش

«فطر الاخلائق بقدرته، و نشر الرياح برحمته »

آفريدگان را با قدرت خود بيافريد و بادها را با رحمت خود به حركت در آورد.(۲۰۲)

۲۰۴. راز آفرينش

«لو أراد الله أن يخلق آدم من نور يخطف الابصار ضياؤه، و يبهر العقول رواوه، و طيب يأخذ الانفاس عرفه لفعل. و لو فعل لظلت له الاعناق خاضعة، و لخفت البلوی فيه علی الملائكه. و لكن الله سبحانه يبتلی خلقه ببعض ما يجهلون اءصله، تمييزا بالاختبار لهم، و نفيا، للاستكبار عنهم، و ابعادا للخيلاء منهم »

اگر خداوند می خواست كه آدمعليه‌السلام را از نوری بيافريند كه روشنايی آن ديده ها را بربايد و زيبايی آن عقول آدميان را خيره سازد و او را چنان معطر نمايد كه نفس ها را بوی خوش و عطر آن حضرت را چنين می آفريد گردن ها در مقابل او خم می شدند و آزمايش فرشتگان به وسيله خلقت آن حصرت سبك می گشت، ولی خداوند سبحان مخلوقات خود را با بعضی از امور كه اصل آن را نمی دانند برای تمايز خوب از بد امتحان می نمايد، هم چنين به وسيله دستورات آزمايشی تكبر را از آنان نفی و غرور و خودخواهی را از آنان دور می سازد.(۲۰۳)

۲۰۵. آفرينش زمين

«أنهد جبالها عن سهولها، و اءساخ قواعدها فی متون أقطارها و مواضع أنصابها، فأشهق قلالها، و أطال أنشازها، و جعلها للارض عمادا، و أرزها فيها أوتادا، فسكنت علی حركتها من أن تميد بأهلها، أو تسيخ بحملها او تزول عن مواضعها »

كوه های زمين را از دشت ها و پستی هايش برآمده ساخت و ريشه آن ها را در دل زمين های اطرافشان و جاهايی كه برقرار هستند فرو برد.. و آن ها را تكيه گاه زمين و ميخ ‌ها نگهدارنده آن قرار داد. پس، آن گاه زمين در عين متحرك بودن آرام گرفت تا ساكنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، يا آنچه را حمل كرده است فرو نياندازد، يا آن گاه زمين در عين متحرك بودن آرام گرفت تا ساكنان خود را در سقوط و اضطراب قرار ندهد، يا آنچه را حمل كرده است فرو نياندازد، يا آن را از جای خويش جابه جا نكند.(۲۰۴)

۲۰۶. توصيف خلق آدم

«جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها، و عذبها و سبخها ترية سنها بالماء حتی خلصت. و لا طها بالبله حتی لزبت فجبل منها صورة ذات اءحناء و وصول و اءعضاء و فصول: اءجمدها حتی استمسكت و اءصلدها حتی صلصلت لوقت معدود، و اءمد معلوم: ثم نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها، و فكر يتصرف بها ...»

خدای بزرگ از زمين های سنگلاخ و هموار و زمين های مستعد كشت و زرع و شوره زاران اندكی خاك فراهم آورد و بر آن آب ريخت تا خالص و پاكيزه شد و آن را با آب آميخت

۲۰۷. آفرينش مخلوقات بی نظير

«الذی ابتدع الخلق علی غير مثال امتثله... و اءرانا من ملكوت قدرته، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته، و اعتراف الحاجة من الخلق الی آن يقيمها بمساك قوته، مادلنا باضطرار قيام الحجة له علی معرفته »

۲۰۸. نابودی دنيا

«الذی ابتدع الخلق علی غير مثال امتثله... و اءرانا من ملكوت قدرتة، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته، و اعتراف الحاجة من الخلق الی أن يقيمها بمساك قوته، مادلنا باضطرار قيام الحجة له علی معرفته »

خداوندی كه مخلوقات را پديدار ساخت بی آن كه مثل و مانندی از هر يك از آن ها قبلا وجود داشته و او آن را مثالی قرار داده باشد، خدايی كه عظمت و شكوه قدرت خود و شگفتی هايی كه نشانه های حكمت او، گويای آن است به ما نشان داد. و نيز اعتراف همه مخلوقات در مورد احتياج خود به اين كه خداوند با قدرت خويش آن ها را نگاه دارد، همه اين ها چيزهايی است كه ما را از پذيرفتن دليل هايی استوار پابرجا بر شناخت خداوند ناگزير می سازد.(۲۰۵)

۲۰۹. شگفتی های انسان

«ليس فناء الدنيا بعد ابتداعها باءعجب من انشائها و اختراعها... و أن الله، سبحانه، يعود بعد فناء الدنيا وحده لا شی معه »

نابودی دنيا، پس از آفريدن آن زياد شگفتی آورتر از آفريدن و ايجاد آن نيست. و خداوند سبحان، پس از نابودی جهان تنها باقی می ماند و چيزی با او نيست.(۲۰۶)

۲۱۰. بخشش خدا

«اعجبوا لهذا الانسان ينظر بشحم، و يتكلم بلحم، و يسمع بعظم، و يتنفس من خزم!! »

از اين انسان تعجب كنيد و پند بگيريد! با پيه نگاه می كند، با گوشت حرف می زند، با استخوان می شنود و از شكافی (بينی) نفس می كشد!(۲۰۷)

۲۱۱. عجب از اين آدم!

«جعل لكم اسماعا لتعی ما عناها، و أبصارا لتجلو عن عشاها »

خداوند به شما دو گوش داد تا آن چه را به آن ها مربوط می شود دريافت كنند و دو چشم داد تا از نابينايی به در آيند.(۲۰۸)

بخش دوم: عدل و عدالت

۲۱۲. عدل چيست

«لما سئل عن العدل: العدل أن لا تتهمه »

امامعليه‌السلام در پاسخ به اين پرسش كه عدل چيست؟فرمود: عدل، آن است كه خدا را متهم نكنی.(۲۰۹)

۲۱۳. دادگری واقعی

«الذی صدق فی ميعاده، و ارتفع عن ظلم عباد۰ و قام بالقسط فی خلقه، و عدل عليهم فی حكمه »

خدايی است كه در وعده خويش راستگوست و بالاتر از آن است كه به بندگانش ستم كند و در ميان آفريدگانش به عدل رفتار كرده و در حكم خويش با آن ها دادگری كرده است.(۲۱۰)

۲۱۴. دادگری حق

«ما كان قوم قط فی غض نعمة من عيش فزال عنهم اءلا بذنوب اجتر حوها، لان الله ليس بظلام للعبيد »

هرگز نعمت و رفاه زندگی از مردمی گرفته نشد، مگر به سبب گناهانی كه مرتكب شدند؛ چرا كه خداوند به بندگانش ستم نمی كند.(۲۱۱)

۲۱۵. بردبار عادل

«الذی عظم حلمه فعفا، و عدل فی كل ما قضی »

خدايی كه بردباری اش زياد است و می بخشد و در آن چه حكم كرده، عدالت را رعايت نموده است.(۲۱۲)

۲۱۶. نتيجه عدل

«بالسيرة العادله يقهر المناوی »

با روش عدل دشمن شكست می يابد و از ميان می رود.(۲۱۳)

۲۱۷. قضاوت بی عدالت

«ليس من العدل القضاء علی الثقة بالظن »

قضاوتی كه به حدس و گمان متكی باشد از روی عدل و داد نيست.(۲۱۴)

۲۱۸. عدل شريف تر از بخشش

سئلعليه‌السلام : اءيهما اءفضل: العدل، اءو الجود؟

فقالعليه‌السلام : «العدل يضع الامور مواضعها، والجود يخرجها من جهتها. العدل سائس عام، و الجود عارض خاص، فالعدل أشرفهما و أفضلهما »

از حضرتش پرسيدند: دادگری بهتر است يا بخشندگی؟

فرمود: دادگری هر چيزی را در جای خويش قرار می دهد و بخشش آنها را از جای خود بيرون می كند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگی به افراد مخصوص بهره می دهد. بنابراين عدل شريف تر و برتر است.(۲۱۵)

۲۱۹. امر به عدل و احسان

قال فی قوله تعالی:( إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ ) :العدل: الانصاف، و الاحسان: التفضل

امام علیعليه‌السلام در مورد اين سخن خدای متعال: (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان می دهد.) فرمود: عدل، انصاف دادن و ستم نكردن است و احسان جود و بخشش.(۲۱۶)

۲۲۰. پيوند دهنده

«خلق بالنصفة يكثر المواصلون »

انصاف و عدالت است كه پيوند انسان ها را بيشتر می نمايد.(۲۱۷)

۲۲۱. سفارش به كارگزاران

«أنصفوا الناس من أنفسكم، و اصبروا لحوائجهم فانكم حزان الرعية، و وكلاء ألامة، و سفراء الائمة »

امام علیعليه‌السلام در نامه ای خطاب به كارگزارانش چنين فرمود: ما بين مردم و خودتان انصاف بورزيد و به برآوردن نيازهای آنان تحمل نماييد؛ زير شما خزانه داران رعيت هستيد و وكلای امت و سفيران پيشوايان.(۲۱۸)

۲۲۲. توصيه به عدالت

«استعمل العدل، و احذر العسف و الحيف، فان العسف يعود بالجلاء و الحيف يدعو اءلی السيف »

عدل و دادگری را به كار بند، و از روز گويی و ستمگران برحذر باش؛ زيرا زور گويی ملت را به جلای وطن وا می دارد و ستم مردم را به قيام مسلحانه فرا می خواند.(۲۱۹)

۲۲۳. توصيه علیعليه‌السلام به يكی از كارگزارانش

«آس بينهم فی اللحظة و النظرة و الاشارة و التحية، حتی لا يطمع العظماء فی حيفك، و لا يياس الضعفاء من عدلك »

اميرمؤ منان علیعليه‌السلام در نامه ای خطاب به كارگزاران خويشتن چنين فرمودند: ما بنی همه افراد رعيت در نگاه گذار و نگرش دقيق و اشاره و درود گفتن تساوی برقرار كن تا بزرگان طمع در ظلم تو نكنند و ناتوانان از دادگری تو ماءيوس نشوند.(۲۲۰)

۲۲۴.انصاف با رعيت

«أنصف الله و اءنصف الناس من نفسك و من خاصة اءهلك و من لك فيه هوی من رعيتك، فانك إلا تفعل تظلم

ما بين خدا و مردم از يك طرف و نفس و دودمان و هر كسی از رعيت كه هوايی از او بر سر داری، از طرف ديگر انصاف برقرار كن، اگر انصاف بر اقرار نكنی ستم ورزيده ای.(۲۲۱)

۲۲۵. ياوران عدالت

«أدا أدت الرعية الی الوالی حقه، و أدی الوالی أليها حقها عز الحق بينهم، و قامت مناهج الدين، و عتدلت معالم العدل، و جرت علی إذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان، و طمع فی بقاء الدولة، و يئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعية و اليها، اءو اءجحف الوالی برعيته، اختلفت هنالك الكلمة، و ظهرت معالم الجور »

در آن هنگام كه مردم جامعه حق حاكم بر به حاكم ادا كردند و زمامدار نيز حق مردم را به آنان ادا كرد، حق در ميان آنان عزيز گردد و مسيرهای روشن دين هموار و نشانه های عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجرای خود به جريان می افتند، در نتيجه زمان اصلاح می شود و بقای حكومت مورد اميد، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه مأيوس و ساقط می گردد و در آن هنگام كه رعيت بر حاكم غالب شود يا حاكم بر رعيت ظلم و تعدی روا دارد، كلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراكندگی در جامعه نفوذ كند و علامت های ستم آشكار شود.(۲۲۲)

۲۲۶. شعبه های عدالت

«الايمان علی أربع دعائم: علی الصبر، و اليقين، و العدل، و الجهاد... و العدل منها علی أربع شعب: علی غائص الفهم، و غور العلم؛ و زهرة الحكم و رساخُة الحلم: فمن فهم علم غور العلم؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحكم؛ و من حلم لم يفرط فی اءمره و عاش فی الناس حميدا »

ايمان چهار ستون دارد: صبر، يقين، عدل و جهاد، و عدل چهار قسمت می گردد: دقت در فهميدن، رسيدن به حقيقت علم و زيبايی قضاوت ها و استوار شدن در بردباری، كسی كه فهميد، حقيقت علم را درك می كند و كسی كه حقيقت دانش را درك كرد، از راه های بردباری وارد می شود و كسی كه حليم بود در زندگی افراط نمی كند و در ميان مردم، خوشنام زندگی می كند.(۲۲۳)

۲۲۷. سر گذشت شگفت آورتر!

«اعجب من ذلك طارق طرقنا بملفوفُة فی وعائها، و معجونة شنئتها، كاءنما عجنت بريق حی أوقيئها، فقلت: اءصلة، اءم زكاُة، اءم صدقة؟ فذلك محرم علينا اءهل البيت. فقال: لا ذا و لا ذاك، و لكنها هدية. فقلت. هبلتك الهبول! اءعن دين الله أتيتنی لتخد عنی؟اءمختبط انت أم ذوجنة، أم تهجر؟و الله لو اءعطيت الاقاليم السبعة بما تحت اءفلاكها، علی اءن اءعصی لله فی نملة اءسلبها جلب شعيرة ما فعلته »

از اين سرگذشت (سرگذشت عقيل كه تقاضای كمك كرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزديك كرد) شگفت آورتر داستان كسی است كه نيمه شبی ظرفی سرپوشيده پر از حلوای خوش طعم و لذيذ به در خانه ما می آورد، ولی اين حلوا معجونی بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آب دهان مار را با استفراغش خمير طعم و لذيذ به در خانه ما آورد، ولی اين حلوا معجونی بود كه من از آن متنفر شدم، گويا آب دهان ما را با استفراغش خمير كرده بودند، به او گفتم: صدقه است يا زكات است؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است.

گفت: نه اين است و نه آن، بلكه هديه است.

گفتم: مادرت بر تو بگريد! آمده ای مرا از راه دين خدا فريب دهی يا پريشان خردی يا ديوانه ای و يا هذيان می گويی؟

به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی كنم هرگز نخواهم كرد.(۲۲۴)

۲۲۸. نخستين گام عدل

«آن من أحب عباد الله إليه عبدا أعانه الله علی نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف... فهو من معادن دينه، و أدتاد أرضه. قد ألزم نفسه العدل، فكان اءول عدله نفی الهوی عن نفسه »

از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبی بنده ای است كه خداوند (سبحان) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن ياری فرمايد (اين انسان مورد عنايت خداوندی) لباسی از اندوه بر تن نموده و پوشاكی از بيم بر خود پوشيد... (اين رشد يافته) از معدن دين خداوندی و مانند ميخ ‌های محكم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمين اوست، خود را بر عدل و دادگری ملزم نموده و نخستين عدل وی درباره خويشتن، نفی هوی و اميال از نفس خود می باشد.(۲۲۵) .

۲۲۹. اختلاف حكم ها

و قالعليه‌السلام فی ذم اختلاف العلماء فی القتيا: «ترد علی أحدهم القضية فی حكم من الاحكام فيحكم فيها براءيه، ثم ترد تلك القضية بعينها علی غيره فيحكم فيها بخلافه، ثم يجتمع القضاه بذلك عند الامام الذی استقضا هم فيصوب آراءهم جميعا؛ و الههم واحد! و نبيهم واحد! و كتابهم واحد! اءفا مرهم الله - سبحانه - بالاختلاف فاءطاعوه

امامعليه‌السلام در بدگويی از اختلاف علماء در فتوی چنين می گويد: يك موضوع به يكی از آنان داده می شود كه حكم آن را صادر كند و او نظر خود را می دهد، عين همين موضوع به يكی ديگر از اهل علم داده می شود و دومی حكمی صادر می كند كه برخلاف حكم اول است، پس هر دو برای حل اختلاف پيش امامی كه آنان را به قضاوت گمارده است می روند و امام نظر هر دو را تأييد می كند.

خدای آنان يكی، پيامبرشان يكی و قرآن آنان هم يكی است؛ اما در حكم اختلاف دارند! آيا خدا دستور داده اختلاف پيدا كنند و آنان به فرمان خدا گوش داده اند.(۲۲۶)

۲۳۰. گستردگی دامنه عدالت

و قال فيما رده علی المسلمين من قطائع عثمان بن عفان: «و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء: لردته؛ فان فی العدل سعة. و من ضاق عليه العدل، فالجور عليه أضيق »

درباره زمين هايی كه عثمان به اقطاع ديگران در آورده و آن حضرتعليه‌السلام زمين های مذكور را به مسلمانان برگردانيده بود فرمودند: به خدا قسم، اگر آن مال را چنين می يافتم كه به تحقيق با آن، زنانی به عقد زناشويی در آمده و كنيزانی با آن خريداری شده بودند، باز هم هر آينه آن را به مسلمانان بر می گردانيدم، پس به راستی در عدل و دادگری وسعت و گشايش است و هيچ چيز آن را از ميان نمی برد و آن كس (يا آن فرمانروا) كه اجرای عدالت، او را در تنگنا قرار دهد و نتواند از اين راه به تدبير امور بپردازد چاره جويی از راه جور و ظلم برای او تنگ تر و دشوارتر خواهد بود.(۲۲۷)

۲۳۱. وظيفه پيشوای عادل

«ان الله تعالی فرض علی أئمه العدل أن يقدروا أنفسهم بضعفة الناس كيلا يتبيغ بالفقير فقره »

خداوند بر پيشوايان عدالت مقرر فرموده است كه شاءن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظيم نمايند تا بينوايی مستمندان آنان را گرفتار درد و اندوه مهلك نسازد.(۲۲۸)