نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى 0%

نهج البلاغه موضوعى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده: عباس عزيزى
گروه:

مشاهدات: 52065
دانلود: 4930

توضیحات:

نهج البلاغه موضوعى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 128 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52065 / دانلود: 4930
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه موضوعى

نهج البلاغه موضوعى

نویسنده:
فارسی

بخش چهارم: امامت(۲۹۸)

۱- امامت

۳۰۳. مقام امامت

«فرض الله... الامانات نظاما للامة، و الطاعة تعظيما للامامة»

خداوند،امانت پيشوايی را برای نظام امت، و اطاعت را برای بزرگداشت مقام امامت واجب كرد.(۲۹۹)

۳۰۴. گنج های خداوندی

«فيهم كرائم القرآن الايمان، و هم كنوز الرحمن. اءن نطقوا صدقوا، و اءن صمتوا لم يسبقوا »

آيات كريمه قرآن در شاءن و منزلت اهل بيتعليه‌السلام نازل شده است و آن ها گنج های علوم خداوند رحمان هستند، اگر سخن بگويند راست اس و اگر سكوت كردند از آن ها سفت گرفته نشود.(۳۰۰)

۳۰۵. همراه با ائمه

«أنظروا أهل بيت نبيكم فالزموا سمتهم، و اتبعوا أثرهم، فلن يخرجوكم من هدی، و لن يعيدو كم فی ردی، فان لبدوا فالبدوا و إن نهضوا فانضوا. و لا تسبقو هم فتضلوا، و لا تتأخروا عنهم فتهلكوا »

به خاندان پيامبرتان بنگريد و همراه آنان باشيد به هر سمتی كه گام بر می دارند، شما هم به همان سمت گام برداريد؛ زيرا آن ها هرگز شما را از راه راست خارج نمی كنند و به سستی باز نمی گردانند. پس اگر سكوت كردند شما هم سكوت كنيد و اگر قيام كردند شما هم قيام كنيد و از آن ها پيشی نگيريد كه گمراه خواهيد شد و از آنان عقب نمانيد كه هلاك خواهيد شد.(۳۰۱)

۳۰۶. قياس امت با آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

«لا يقاس بأل محمد صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من هذه الامة احد، و لا يسوی بهم من جرت نعمتهم عليه أبدا: هم اساس الدين، و عماد اليقين. إليهم يفی الغالی، و بهم يلحق التالی و لهم خصائص حق الولايُة، و فيهم الوصية و الوراثة؛ الان اذ رجع الحق إلی أهله و نقل إلی منتقله

كسی كه از اين امت را با آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقايسه نتوان كرد و كسانی كه ريزه خوار نعمت آل محمدند، با آن ها برابر نخواهند بود، آنان اساس دينند و اركان يقين، غلو كننده به سوی آنان باز گردد و عقب مانده بايد به آنان ملحق شود. ويژگی های ولايت از آنان است و وصيت پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وراثت او در ميان آنان است، هم اكنون حق به اهلش علیعليه‌السلام بازگشت و دوباره به جايی كه از آنجا منتقل شده بود باز گرديده است.(۳۰۲)

۳۰۷. كوه های استوار دين

«هم اهل البيت موضع سره، و لجاء أمره، و عيبةُ علمه، و موئل حكمه، و كهوف كتبه، و جبال دينه، بهم أقام انحناء ظهرة، و اءذهب ارتعاد فرائصه »

آنان (خاندان نبوت) نگهدارنده اسرار خدا و ملجا و پناه دستورات اويند، آنان خزينه علم و مرجع احكام و پناهگاه كتاب ها و كوه های استوار دينند، به وسيله آنان خميدگی كمر دين راست و لرزش های اندام اسلام زايل می گردد.(۳۰۳)

۳۰۸. توصيف خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

«عقلوا الدين عقل و عاية و رعايُة، لا عقل سماع و رواية »

خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دين را شناختند؛ شناختی تواءم با دانايی و عمل، نه آن كه فقط بشنوند و بازگو كنند.(۳۰۴)

۳۰۹. دزد واقعی

فی خطبة له يذكر فيها فضائل أهل البيتعليه‌السلام : «نحن اشعار و الاصحاب، و الخزنُة و الابواب؛ و لا تؤ تی البيوت الا من أبوابها، فمن أتاها من غير اءبوابها سمی سارقا »

در خطبه ای پيرامون فضايل اهل بيتعليه‌السلام می فرمايد: ماييم خاصان و اصحاب رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خزانه داران و درها. به هر خانه ای جز از در آن نشايد وارد شد و هر كه جز از آن درها وارد گردد دزد ناميده شود.(۳۰۵)

۳۱۰. ستون های استوار

«هم دعائم الاسلام، و لائج الاعتصام »

خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تكيه گاه های اسلام و پناهگاه های آن هستند.(۳۰۶)

۳۱۱. سخاوتمندانی اهل بيت

قد سئل: كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟ فقال: «أما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا، و الاشدون برسول الله صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نوطا، فانها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس آخرين و الحكم الله »

سئوال شد: با ين كه شما از قوم خود به اين مقام خلافت سزاوار تريد، چگونه شد كه آن ها شما را از آن باز پس زدند؟حضرت فرمود: به زور گرفتن اين مقام از دست ما، با آن كه ما از نظر نسب بالاتر و پيوند خويشی ما به رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيشتر و استوارتر است، به اين سبب است كه خلافت امتيازی بود كه عده ای به آن آزمندی و زفتی نشان دادند و گروهی اهل بيت سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و داور خداست.(۳۰۷)

۳۱۲. تمجيد از اهل بيت

«نحن أفصح و أنصح و أصبح »

ما فصيح تر و خيرخواه تر و خوشروتريم.(۳۰۸)

۳۱۳. فرمان بردن از اوليای امر

«إن أطعتمونی فانی حاملكم إن شا الله علی سبيل الجنة، و اءن كان ذا مشقُة شديدة و مذاقُة مريرة »

اگر شما مرا اطاعت كنيد من شما را به خواست خداوند به بهشت رهنمون می كردم، اگر چه اين تلاش دارای مشقت سخت و طعم تلخی است.(۳۰۹)

۳۱۴. وزير پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

«إنك تسمع ما اءسمع، وتری ما أری، الا إنك لست بنبی، و لكنك لوزير و إنك لعلی خير »

خطاب پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام : تو می شنوی آنچه را كه من می شنوم و می بينی آنچه را من می بينم؛ ولی تو پيامبر نيستی، بلكه تو وزير من هستی و تو در مسير خير قرار گرفته ای.(۳۱۰)

۳۱۵. خاموشی ستوده

«هم عيش العلم، و موت الجهل. يخبركم حلمهم عن علمهم، و ظاهر هم عن باطنهم، و صمتهم عن حكم منطقهم »

آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حيات علم اند و مرگ جهل و نادانی، بردباری آنان خبر از علم آنان می دهد و ظاهرشان از باطنشان و سكوت (پر معنای آنان) از حكمت های سخن آنان.(۳۱۱)

۳۱۶. فضيلت خاندان رسول

فی صفة أهل بيتعليه‌السلام : «هم الذين يخبر كم حكمهم عن علمهم، و صمتهم عن منطقهم، و ظاهر هم عن باطنهم؛ لا يخالفون الدين و لا يختلفون فيه؛ فشهو بينهم شاهد صادق، و صامت ناطق »

آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند كه حكمشان (درباره واقعيات) خبر از علمشان می دهد و سكوتشان از گفتارشان و آشكارشان از نهنشان. نه با دين مخالفت می ورزند و نه در دين اختلافی با يكديگر دارند، پس دين در ميان آنان شاهدی است راستگو و ساكتی است گويا.(۳۱۲)

۳۱۷. چراغی در تاريكی

«مثلی بينكم كمثل السراج فی الظلمة، يستضی به من ولجها »

مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريكی است آن كس كه به حيطه روشنايی آن داخل شود از نور آن برخوردار گردد.(۳۱۳)

۳۱۸. امر اهل بيت

«إن أمرنا صعب مستصعب، لا يحمله اءلا عبد مومن امتحن الله قلبه للايمان »

قطعی است كه امرها (اهل بيت) سخت است و بس دشوار، آن را تحمل نمی كند مگر مؤ منی كه خداوند قلب او را برای ايمان آزمايش نموده است.(۳۱۴)

۳۱۹. خواسته حضرت علیعليه‌السلام

«نسأل الله منازل الشهداء، و معايشة السعداء، و مرافقُة الانبياء »

از خداوند، منزلت شهيدان و همزيستی با نيك بختان و همراهی با پيامبران را مساءلت داريم.(۳۱۵)

۳۲۰. خصايص اوليای خدا

«إن أولياء الله هم الذين نظروا إلی باطن الدنيا اذا نظر الناس ألی ظاهرها، و اشتغوا باجلها اءذا اشتعل الناس بعاجلها، فأماتوا منها ما خشوا إن يميتهم، و تركوا منها ما علموا إنه سيتر كهم، و رأوا استكثار غير هم منها استقلالا، و در كهم لها فوتا، أعداء ما سالم الناس و سلم ما عادی الناس! بهم علم الكتاب و به علموا، و بهم قام الكتاب و به قاموا، لا يرون مرجوا فوق ما يرجون، و لا مخوفا فوق ما يخافون »

قطعی است كه دوستان خداوند كسانی هستند كه به باطن دنيا نگريستند، در حالی كه مردم معمولی به ظاهر آن نگاه می كنند، اولياء الله به آخر دنيا (پس از مرگ) می نگرند، در آن هنگام كه مردم به آنچه كه در دنيا به سرعت می گذرد می نگرند.

پس اولياء الله از اين دنيا ميراندند آنچه را كه ترسيدند، آنان را بميراند و رها كردند از دنيا آنچه را كه می دانستند كه به زودی آنان را رها خواهد كرد و آنچه را كه ديگران افزون گرايی (تكاثر) می ديدند، اينان آن را تمايل به ناچيز گرايی تلقی نمودند و آنچه را كه ديگران دريافت كردند اولياء الله آن را از دست دادن تلقی كردند و دشمن چيزی بودند كه مردم با آن سر آشتی داشتند و با چيزی آشتی بودند كه مردم آن را دشمن می دانستند.

به وسيله اولياء الله بود كه قرآن شناخته شد و با همين قرآن بود كه به علم دست يافتند و قرآن با آن برپا شد و خود آنان با قرآن قيام كردند آنان به فوق آنچه اميدوارند آمدی ندارند و از فوق آنچه از آن می ترسند بيمی ندارند.(۳۱۶)

۳۲۱. فضيلت علی جهت قبول سخن و امر رسول الله

«لقد علم المتحفظون من أصحاب محمد صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم إنی لم أرد علی الله و لا علی رسوله ساعُة قط. و لقد واسته بنفس فی المواطن اليتی تنكص فيها الابطال، و تتأخر فيها الاقدام، نجدةُ أكرمنی الله بها »

ياران امانتدار و نگهداران اسرار محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طور قطع می دانند كه من حتی ساعتی فرمان خدا و فرمان رسول خدا را رد نكرده ام. من در مواردی با جانم به پيامبر اكرمصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ياری جدی نمودم كه دلاوران در آن موارد به عقب بر می گشتند و گام ها پس می گرديدند. اين شجاعت و دليری همان است كه خداوند به من عنايت فرمود و به وسيله آن مرا تكريم نموده است.(۳۱۷)

۳۲۲.مثل آل محمد صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

إلا إن مثل أل محمد صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كمثل نجوم السماء ؛اذا خوی نجم طلعت نجم فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع، و أراكم ما كنتم تأملون »

آگاه باشد و بدانيد كه مثل آل محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند مثل ستارگان آسمان است كه هرگاه ستاره ای نهان گردد، ستاره ای ديگر طلوع می كند. پس گويی كه نعمت های خدا درباره شما كامل گرديده و آنچه را آرزو داشته ايد خداوند به شما نشان داده است.(۳۱۸)

۳۲۳. عترت پيامبر

«فی توصيف عترة النبی صلوات الله عليهم: هم أزمة الحق، و أعلام الدين و ألسنه الصدق، فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن، وردوهم ورود الهيم العطاش »

در توصيف خاندان محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آنان زمامداران حق و پيشتازان دين و زبان های صدق اند، آنان را در بهترين و مناسب ترين مقام قرآنی كه دارند تلقی نماييد و وارد شويد به آنان مانند ورود شتران تشنه به چشمه سارهای گوارا.(۳۱۹)

۳۲۴. دعوت به خدا

«ناظر قلب البيب به يبصر اءمده، و يعرف غوره و نجده داع دعا، و راع رعی، فاستجيبوا للداعی، و اتبعوا الراعی »

انسان عاقل با چشم دل، غايت و هدف نهايی خود را می بيند و فراز و نشيب و پايين و بالای زندگی خود را می شناسد، دعوت كننده را و پيروی كنيد از پيروی كنيد از پيشوايان.(۳۲۰)

۳۲۵. رابطه علیعليه‌السلام با پيامبرصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

«قد علمتم موضعی من رسول الله صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصةُ. وضعنی فی حجره... و ما وجد لی كذبُة فی قول، و خطلة فی فعل »

شما موقعيت و رابطه مرا با رسول خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جهت خويشاوندی نزديك و مقام و منزلت اختصاصی می دانيد، او مرا در اتاق خويش می نشاند، آن حضرتصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ دروغی در سخن از من نشنيد و خطايی در كاری از من نيافت.(۳۲۱)

۳۲۶. تشبيه خاندان رسالت

«نحن النمرقُة الوسطی، بها يلحق التالی، و إليها يرجع الغالی »

ما خاندان رسالت همانند بالشی هستيم در ميانه (كه از دو سوی به آن تكيه می كنند آن كس كه وامانده سرانجام خود را به آن می رساند و آن كس كه پيشی گرفته است عاقبت به سوی آن برمی گردد.(۳۲۲)

۳۲۷. يگانگی امام با رسول

«أنا من رسول الله كالضوء من الضوء، و الذراع من العضد »

يگانگی من با رسول خدا همچون نوری است روشنی يافته از نوری ديگر و همچون يگانگی ساعد و بازو.(۳۲۳)

۲ - توصيف علی و زمانش

۳۲۸. سرور اهل فجور

«أنا يعسوب المؤ منين، و المال يعسوب الفجار »

من رئيس و رهبر مومنانم و مال دنيا رئيس و سرور اهل فجور و بدكاران است.(۳۲۴)

۳۲۹. رد ستايش ستايشگران

«قد كرهت أن يكون جال فی ظنكم أنی أحب الاطراء و استماع الثناء و لست - بحمد الله كذلك »

خوش ندارم كه حتی در ذهن شما خطور كند كه من مدح و ستايش را دوست دارم و از شنيدن آن لذت می برم، و بحمد الله چنين نيستم.(۳۲۵)

۳۳۰. من اينگونه ام!

«أنی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومة لائم، سيماهم سيما الصديقين، و كلامهم كلام الابرار.... لا يستكبرون و لا يعلون، و لا يغلون و لا يفسدون »

من از آن مردمی هستم كه سرزنش هيچ سرزنش گری آنان را از راه خدا باز نمی دارد. سيمايشان سيمای راستان است و گفتارشان گفتار نيكان... نه گردن فرازی می كنند، نه برتری می جويند، نه كينه در دل می پرورند و نه فساد می انگيزند.(۳۲۶)

۳۳۱. رفتار با حاكم حقيقی

«لا تكلمونی بما تكلم به الجبابرة، و لا تتحفظوا منی بما يتحفظ به عند اءهل البادرة و لا تخالطونی بالمصانعةُ »

با من آن گونه كه با جباران سخن گفته می شود سخن مگوييد و چنان كه از حاكمان بد خشم پرهيز می شود از من نپرهيزيد و با ظاهر سازی و ريا كارانه با من رفتار نكنيد.(۳۲۷)

۳۳۲. روزگار بس دشوار

«يأتی علی الناس زمان غضوض، يعض الموسر فيه علی ما فی يديه و لم يؤ مر بذلك، قال الله سبحانه :( وَلَا تَنسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ ) .تنهد فيه الاشرار و تستذل الاخيار، و يبايع المضطرون، و قد نهی رسول الله صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عن بيع المضطرين »

روزگار بس دشواری بر مردم بيايد، در آن زمان توانگر آن چه را در دست دارد، حال آن كه به چنين كاری فرمان داده نشده است. خدای سبحان فرموده است: (بخشش ميان خود را فراموش مكنيد!) در آن روزگار بدان ارجمندند و نيكان بی مقدار شمرده شوند، درماندگان خريد و فروش می شوند، در حالی كه پيامبر خداصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خريد و فروش با مردمان مضطر و درمانده نهی فرموده است.(۳۲۸)

۳۳۳. مداوای مردم

«أريد إن أداوی بكم أنتم دائی، كناقش الشو كة بالشوكة، و هو يعلم إن ضلعها معها! اللهم قد ملت أطباء هذا (الداء) الدوی، و كلت النزعة بأشطان الركی

شگفتا می خواهم با شما كه درد من هستيد جامعه را مداوا كنم، كار من مانند كار كسی است كه می خواهد خار را با خار بيرون آورد، با اين كه می داند كجی خار همراه خار است. بار خدايا! پزشكان اين درد عميق و جانسوز خسته شده اند و بازوی توانای مردانی كه آب همت از چاه وجود اين مرد كشيده اند، ناتوان گرديده است.(۳۲۹)

۳۳۴. راسخ در عمل

«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما وليت عنها »

سوگند به خدا، اگر تمم عرب بر قتال با من پشت يكديگر دهند، من به آن ها پشت نكنم. (يعنی از جنگيدن با آن ها بيمی ندارم)(۳۳۰)

۳۳۵. روزگار حضرت علیعليه‌السلام

«مالی أراكم أشباحا بلا أرواح؟و أرواحا بلا أشباج، و نسا كا بلا صلاح، و تجارا بلا اءرباح، و اءيقاظا نوما، و شهودا غيبا، و ناظرة عمياء »

چه شده است كه شما را همچون بدن های بی جان و جان های بی بدن و عابدان ناپرهيزگار و بازرگان بی سود و بی بهره و بيداران خفته و حاضران غايب و چشمداران نابينا، می بينم.(۳۳۱)

۳۳۶. تنهايی علیعليه‌السلام

«و طفقت أرتئی بين اءن اءصول بيد جذاء أو أصبر علی طخية عمياء يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير، و يكدح فيها مؤ من حتی يلقی ربه »

با خود انديشيدم كه آيا با دستی بريده (بی يار و ياور) حمله كنم، يا آن كه در برابر اين تيرگی كور (و گمراه كننده) شكيبا بمانم، تيرگی كه بزرگسال در آن پير می شود و خردسال مويش سپيد می گردد و مومن در آن چندان رنج می برد تا به ديدار پروردگارش بشتابد.(۳۳۲)

۳۳۷. نگرش علیعليه‌السلام به روزگار

«اعلموا! رحمكم الله! اءنكم فی زمان القائل فيه بالحق قليل... قتاهم عارم، و شائبهم آثم، و عالمهم منافق »

بدانيد، خدايتان رحمت كناد! كه شما در روزگاری به سر می بريد كه حقگويان اندكند... جواناشان بدخوری و ناسازگارند و پيرانشان گنهكار و عالمانشان منافق(۳۳۳)

۳۳۸. دعای علیعليه‌السلام

«اللهم اجعل نفسی اول كريمة تنتزعها من كرائمی، و اءول وديعة ترتجعها من ودائع نعمك عندی »

خدايا! نخستين چيز گرامی كه از من می گيری و نخستين امانت از نعمت های امانت داده است به من كه باز می ستانی جان من باشد.(۳۳۴)

۳۳۹. توصيف روزگار

«أيها الناس! انا قد اصبحنا فی دهر عنود، و زمن كنود يعد فيه المحسن مسئا و يزداد الظالم فيه عتوا، لا ننتفع بما علمنا، و لا نسال عما جهلنا »

در توصيف روزگار خود می فرمايد: ای مردم! ما در روزگاری منحرف و زمانه ای ناسپاس به سر می بريم. نيكوكار، بدكار به شمار می آيد و ستمكار بيش از پيش بر طغيانش می افزايد. از آن چه می دانيم بهره مند نمی شويم و آن چه را نمی دانيم نمی پرسيم.(۳۳۵)

۳۴۰. علم غيب در روزگار بعدی

«سيأتی عليكم من بعی زمان ليس فيه شی ء أخفی من الحق، و لا أظهر من الباطل.. و لا فی البلاد شی ء أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر

پس از من روزگاری بر شما فرا خواهد رسيد كه در آن زمان چيزی پنهان تر از حق و چيزی آشكارتر از باطل نيست... و در شهرها چيزی ناپسندتر از كار نيك و پسنديده تر از كار زشت وجود ندارد.(۳۳۶)

۳۴۱. عظمت محبت علیعليه‌السلام

«لو أحبنی جبل لتهافت ..»

اگر كوهی مرا دوست بدارد درهم فرو ريزد.(۳۳۷)

۳۴۲. آسانی مرگ دنيا در قياس با آخرت

«نموتات الدنيا أهون علی من موتات الاخره »

مرگ های دنيا، برای من از مرگ های آخرت آسان تر است.(۳۳۸)

۳۴۳. نظر امامعليه‌السلام نسبت به دنيا

«أنا كاب الدنيا لوجهها، و قادرها بقدرها، و ناظرها بعينها »

من اين جهان را به دور انداخته ام و چهره اش را به خاك ماليده ام و آن را درست اندازه گيری كرده ام و به حقيقت آن بينا هستم.(۳۳۹)

۳۴۴. توصيف آخر زمان از زبان امام علیعليه‌السلام

«و ذلك زمان لا ينجو فيه الا كل مؤ من نومة، إن شهدا لم يعرف، و إن غاب لم يفتقد، أولئك مصابيح الهدی، و اعلام السری، ليسوا بالمساييح، و لا المذاييع البذر، أولئك يفتح الله لهم أبواب رحمته، و يكشف عنهم ضراء نقمته »

در آن زمان (آخر الزمان) هيچ كس نجات پيدا نمی كند مگر مؤ من گمنام، در ميان مردم است ولی او را نشناسند، و در ميان جمعيت كه نباشد كسی سراغ او را نگيرد، آنها چراغ های هدايت و نشانه های رستگاری اند، نه فتنه انگيزند و اهل فساد، و نه سخن چين اند،نه عيب جويی و آبروريزی می كنند و نه بيهوده گويند. خدا درهای رحمت خود را به روی آنان گشوده و از گزند خشم خود نگاهشان داشته است.(۳۴۰)

۳۴۵. مرد نمايان نامرد

«من خطبته و هو يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الانبار من قبل جيش معاوية فلم ينهضوا: يا أشباه الرجال و لا رجال! حلوم الاطفال، و عقول ربات الحجال، لوددت إنی لم أركم و لم أعرفكم معرفُة - و الله جرت ندما، و أعقبت سدما. قاتلكم الله! لقد ملاتم قلبی قيحا، و شحنتم صدری غيظا، و جرعتمونی نغب التهمام اءنفاسا، و اءفسد تم علی راءيی بالعصيان و الخذلان »

خطبه ای است از آن حضرتعليه‌السلام هنگامی كه خبر هجوم لشكريان معاويه به انبار به او رسيد و مردم از اين خبر تحريك نشده بودند: ای نامردان مرد نما! روياهای كودكان در دلتان عقول زنان حجله نشين در مغزتان ای كاش شما را نمی ديدم و نمی شناختم! سوگند به خدا، اين شناخت پشيمانی بر من آورد و اندوه ها به دنبال داشت.

خدا نابودتان كناد! قلبم را با خونابه پر كرديد و سينه ام را از خشم مالامال نموديد و غم های متوالی را جرعه پس از جرعه به من خورانديد و راءی و نظرم را با نافرمانی و تنها گذاشتن من مختل ساختيد.(۳۴۱)

۳۴۶. شگفتا از سخن دشمن

«عجبا لا بن النابغة! يزعم لاهل الشام إن فی دعابة و إنی امروء تلعبابةُ: أعافس و أمارس! لقد قال باطلا، و نطق آثما ...»

شگفتا از پسر نابغه (عمر بن عاص)! برای اهل شام ادعا می كند كه من دارای روحيه شوخ و مردی لهوگرا هستم! كشتی گيری هستم كوشا كه كار من به زمين زدن مردان و تلاش بر آن است. اين نابكار باطل گفته و سخن معصيت كارانه به زبان آورده است.(۳۴۲)

۳۴۷. مقام اهل بيتعليه‌السلام

«نظرت فاذا ليس لی رافد، و لا ذاب و لا مساعد، الا أهل بيتی فضنت بهم عن المنية فأعضيت علی القذی »

نگريستم و ديدم (برای گرفتن حق خويش) يار و ياوری و مدافع و همكاری جز اهل بيت خويش ندارم كه راضی به مرگ آنان نبودم و به ناچار چشمی را كه خس و خاشاك در آن رفته بر هم نهادم.(۳۴۳)

۳۴۸. شناخت مقام علیعليه‌السلام

«أقنع من نفسی بأن يقال: هذا أمير المومنين، و لا أشار كهم فی مكاره الدهر، أو أكون أسوة لهم فی جشوبة العيش! فما خلقت ليشغلنی أكل الطيبات، كالبهيمة المربوطة؛ همها علفها، أو المرسلُة شغلها تقممها تكترش من أعلافها، و تلهو عما يراد بها، أو أترك سدی أو أهمل عابثا »

آيا من درباره خود به اين امر قانع باشم كه مردم به من اميرالمومنين بگويند، اما در سختی های روزگار با آنان شريك نباشم، يا در زندگی خشن و دشوار اسوه و مقتدای ايشان نگردم؟

من برای اين آفريده نشده ام كه خوردن غذاهای پاكيزه مرا سرگرم سازد و در اين باره همچون چارپايی باشم كه افسار او را در كناری بسته باشند و همه توجه و علاقه او به علوفه و خوراك خود باشد، يا همانند حيوانی رها و آزاد باشم كه كار او به هم زدن زباله ها و يافتن چيزی از ميان آن ها و پر كردن شكم خود از آن است و از قصدی كه برای او دارند (كه سرش را ببرند و گوشتش را بخورند) غافل است و نيز آفريده نشده ام كه بيهوده رها شوم و مهمل و بيكار بمانم.(۳۴۴)

۳۴۹. احوال آدمی در دنيا

«قيل له: كيف نجدك يا أميرالمومنين؟ فقال عليه‌السلام : كيف يكون حال من يفنی ببقائه، و يسقم بصحته، و يؤ تی من مأمنه!»

به اميرالمؤ منينعليه‌السلام گفته شد: حال تو را چگونه می يابيم؟

آن حضرتعليه‌السلام پاسخ داد: چگونه است حال كسی كه هر چه در دنيا باقی بماند و عمل كند، به فنا و نيستی نزديك می گردد و با سلامتی خود به سوی بيماری می رود و در پناهگاه امن خود مرگ به او می رسد.(۳۴۵)

۳۵۰. اطاعت با شناخت

«عليكم بطاعة من لا تعذرون بجهالته »

بر شما باد اطاعت كسی كه از شناختن او معذور نيستيد.(۳۴۶)

۳۵۱. سرزنش علیعليه‌السلام

«ما كنت لا عتذر من إنی كنت أنقم عليه أحداثا؛ فان كان الذنب إليه ارشادی و هدايتی له؛ فرب ملوم لا ذنب له »

من چنين نبودم كه بابت عيب هايی كه بر عثمان به خاطر بدعت هايی كه در دين وارد كرده بود می گرفتم عذر بخواهم، پس اگر راهنمايی و هدايت من برای او، گناهی برای من به حساب می آيد (پاسخ من اين است كه) چه بسا سرزنش شده ای كه مرتكب گناه و خطايی نگرديده است.(۳۴۷)

۳۵۲. رستگاری در دوری از دنيا

«إليك عنی يا دنيا، فحبكك علی غاربك... هيهات! من وطی دحضك زلق، و من ركب لججك غرق، و من ازور عن حبائلك وفق، والسالم منك لا يبالی أن ضاق به مناخه، و الدنيا عنده كيوم حان انسلاخه. اعزبی عنی! فوالله لا أذل لك فتستذ لينی، و لا أسلس لك فتقود دينی »

ای دنيا! از من دور شود كه ريسمانت را برپشتت افكندم (رهايت كردم). من از چنگال های تو رهيده ام و از دام های تو گريخته ام و از افتادن در لغزشگاه های تو دوری كرده ام... افسوس!

هر كس به لغزشگاه تو قدم گذاشت لغزيد هر كس در ژرفگاه های تو وارد شد غرق گشت، آن كه از دام های تو رهيد رستگار شد و كسی كه از دست تو به سلامت ماند، چه باك كه در دنيا به سختی گذراند؛ زيرا دنيا در نظر او به منزله روزی است كه زوالش نزديك است. از من دور شود! كه به خدا سوگند، من رام تو نگردم كه خوارم سازی و سر به فرمان تو ننهم كه مرا هرجا خواهی بكشانی.(۳۴۸)

۳۵۳. امام هدايتگر

«إنما مثلی بينكم كمثل السراج فی الظلمة، يستضی به من ولجها »

مثل من در ميان شما مثل چراغی است در تاريكی كه هر كس به سوی نور او شتابد از او نور و روشنی جويد.(۳۴۹)

۳۵۴. اميد به دنيا

«سأل معاوية ضرار بن ضمرة الشيبانی عن أميرالمؤ منين عليه‌السلام : فقال: اشهد لقد رأيته فی بعض مواقفه و قد أرخی الليل سدوله و هو قائم فی محرابه قابض علی لحيته، يتململ تململ السليم و يبكی بكاء الحزين و يقول: يا دنيا يا دنيا، إليك عنی! أبی تعرضت؟أم الی تشوقت؟لا حان حينك هيهات! غری غيری، لا حاجة لی فيك، قد طلقتك ثلاثا لا رجعة فيها! فعيشك قصير، و خطرك يسير، و أملك حقير. آه من قلة الزاد، و طول الطريق، و بعد السفر، و عظيم المورد »

معاويه از ضرار بن ضمره شيبانی درباره اميرالمؤ منينعليه‌السلام پرسيد، ضرار گفت: گواهی می دهم كه در شبی تاريك او را ديدم كه در محرابش ايستاده و محاسنش را گرفته است و مثل مارگزيده به خود می پيچد و مانند مصيبت زده گريه می كند و می فرمايد: ای دنيا! از من دور شود، آيا خود را به من عرضه می كنی! يا آرزومند منی؟

مباد آن روز كه مرا بفريبی، هيهات! ديگری را بفريب، مرا به تو نيازی نيست، من تو را سه طلاقه كرده ام كه رجوعی در آن نيست، زندگی در تو كوتاه است و اهميت تو اندك و اميد به تو حقير. آه از كمی توشه و درازی راه و دوری سفر و عظمت آن جا كه وارد می شويم.(۳۵۰)

۳۵۵. بی ارزش دنيا

«و لله لدنيا كم هذه أهون فی عينی من عراق خنزير فی يد مجذوم »

به خدا سوگند، كه دنيا شما در نظر من از استخوان يك خوك در دست فردی جذامی بی ارزش تر است.(۳۵۱)

۳۵۶. توجه به زندگی به جای آخرت

«أف لكم! لقد سئمت عتابكم! أرضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة عوضا؟ و بالذل من العز خلفا! اذا دعوتكم الی جهاد عدو كم دارت أعينكم، كانكم من الموت فی غمرةُ، و من الذهول فی سكرة. يرتج عليكم حواری فتعمهون و كأن قلوبكم مألسُة فأنتم لا تعقلون »

اف بر شما! خسته شدم بس كه سرزنشتان كردم! آيا به جای آخرت به زندگی دنيا دل خوش كرده ايد؟ و به جای عزت به خواری تن داده ايد!

هر گاه شما را به پيكار با دشمنتان فرا می خوانم، چشمانتان چنان در كاسه می گردد كه گويی در چنگال مرگ گرفتار آمده ايد و در غفلت به سر می بريد. باب گفتگوی من با شما بسته شده و شما سرگردانيد، گويی دل هايتان آميخته به جنون شده و از اين رو تعقل نمی ورزيد.(۳۵۲)