پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

پندهاى كوتاه از نهج البلاغه0%

پندهاى كوتاه از نهج البلاغه نویسنده:
گروه: متون حدیثی

پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه
گروه: مشاهدات: 6361
دانلود: 2820

توضیحات:

پندهاى كوتاه از نهج البلاغه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6361 / دانلود: 2820
اندازه اندازه اندازه
پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

پندهاى كوتاه از نهج البلاغه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢٤ - احترام معلم

لا تجعلن ذرب لسانك على من اءنطقك و بلاغه قولك على من سددك

ح / ٤١١

ترجمه : تيزى و برندگى زبانت را، به سوى كسى كه تو را سخنگو ساخته است مگير، و رسايى گفتار و قدرت بيان خود را، بر ضد كسى كه به تو قدرت گفتار آموخته است ، بكار مبر.

شرح : امامعليه‌السلام ، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش ميفرمود، و ديگران را، به ارزش و اهميت احترام نمودن به آموزگاران ، متوجه ميساخت تا جاى كه خود، با آن درياى علم و دانش كه داشت ، هميشه مى فرمود : كسيكه به من يك كلمه بياموزد، تا پايان عمر، غلام و بنده او خواهيم بود.

يك نمونه درخشان و با شكوه ديگر، براى آنكه بدانيم اسلام چه احترام شايانى براى معلم و آموزگار قائل شده است ، توجه به وضع اسير جنگى در صدر اسلام است در آن جنگها، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، به كسانى كه تا ساعتى پيش ، شمشير بر دست ، با سپاه مسلمانان جنگيده بودند، اجازه مى فرمود كه هر كدام ، به ده نفر از مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و پاداش اين سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و به پاداش اين سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.

امامعليه‌السلام نيز، در اين كلام عميق و پر معنى ، در همين باره سخن گفته ، و ديگران را به احترام نمودن به معلم آموزگار، متوجه ساخته و ترغيب و سفارش فرموده است ما نيز، بايد از پيشواى راستين خود بياموزيم يعنى هرگز نبايد تيزى و برندگى زبان خود را بسوى پدر و مادر، يا خواهر و برادر بزرگتر، يا هر كسى كه در راه به سخن آمدن ما زحمت كشيده است ، بگيريم و همچنين هيچگاه نبايد رسايى كلام و قدرت بيانى را كه از معلم و يا شخصى ديگرى آموخته ايم ، بر ضد خود او بكار بريم زيرا، چنين كارى نا سپاسى است ، و در اسلام ، ناسپاسى ، زشت و ناپسند شمرده مى شود.

٢٥ - ادب آموزى از بى ادبان

كفاك اءدبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك

ح / ٤١٢

ترجمه : براى آنكه ادب و آراستگى داشته باشى ، همين قدر بس است كه از انجام آنچه در ديگران نمى پسندى ، دورى كنى

شرح : سالهاى بسيارى است ، كه دانشمندان غربى تلاش مى كنند تا راهها و روشهاى پيشرفته و مدرنى پيدا كنند كه بر اساس آن ، افراد جامعه ، هم خود را به اخلاق نيكو آراسته سازند، هم كودكان مؤ دبى تربيت كنند. اين دانشمندان براى منظور خود، دهها سال تحقيق كرده و هزاران جلد نوشته اند، ولى هنوز هم نتوانسته اند موفقيتى بدست آورند.

در حاليكه اگر تمام اين كتابها و روشهاى تربيتى دانشمندان غرب را، روي هم بگذارند، هرگز نمى توانند با همين يك كلام كوتاه امام بزرگوار ما برابرى كنند. امامعليه‌السلام ، تمام راهها و روشهايى كه براى ادب و آراستگى و تربيت جامعه ممكن است بوجود آيد، ١٤٠٠ سال پيش از اين ، در يك جمله كوتاه و بسيار عميق و پر معنى ، خلاصه فرموده اند. و آن اين است كه : اگر مى خواهى مؤ دب و آراسته و داراى اخلاق نيكو باشى ، لازم نيست كه راههاى دشوارى را طى كنى بلكه فقط كافى است هر كارى كه ديگرى انجام داد، و تو متوجه شدى كه كار زشت و ناپسندى كرده است ، خودت آن كار را انجام ندهى به اين ترتيب تو تمام كارهاى زشت و ناپسندى كه ممكن است كسى انجام دهد، از وجود خودت دور خواهى كرد، و در نتيجه مدل به شخص خواهى شد كه هيچگونه زشتى و ناپسندى ، در و جودش پيدا نميشود.

براستى آيا، براى رسيدن به ادب و آراستگى و اخلاق نيكوى انسانى دستورى از اين ساده تر و مؤ ثرتر پيدا مى شود؟

٢٦ - غيبت : كار ناتوانها

الغيبه جهد العاجز

ح /٤٦١

ترجمه : غيبت كردن ، آخرين تلاش آدم ناتوان است

شرح : غيبت كردن ، پشت سر كسى سخن گفتن ، و بد گويى كردن ، و براى او عيب و ايراد شمردن و اين ، از زشت ترين و ناپسندترين عيبهايى است كه بعضى از افراد، دچار آن هستند.

كسى كه غيبت ميكند، بدون شك آدم ناتوان و بى جراءتى است زيرا همينكه مى نشيند و پشت سر ديگران بد گويى مى كند، نشان مى دهد كه جراءت ندارد با آن افراد روبرو شود، و حرف خود را، پيش روى آنها بر زبان آورد. و چون در خود، قدرت و جراءت روبرو شدن با آن افراد را نمى بيند، آخرين تلاشى كه مى توان بكار ببرند، اين است كه به وسيله بد گوئى كردن در پشت سر، انتقام خود را از آنها بگيرد و باصطلاح دل خود را خنك كند.

حال آن كه يك مسلمان مؤ من واقعى ، اگر نسبت به كسى ايراد و انتقادى داشته باشد، بايد بر اساس جراءت انسانى و اخلاق اسلامى ، رو دروى آن شخص ، ايراد و انتقاد خود را بر زبان آورد، بدون ترس و واهمه ، او را امر به معروف و نهى از منكر كند.

اگر هم ايراد و انتقادش درست نباشد، و فقط از حسادت و تنگ نظرى سر چشمه گرفته باشد، هرگز نبايد پشت سر كسى كه از او شايسته تر بود و به پيشرفت و ترقى رسيده است ، بد گويى كند و خود را در جامعه ، رسوا و بى اعتبار سازد.

٢٧ - ايمان و راستگويى

الايمان ان توثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك

ح /٤٥٨

ترجمه : نشانه ايمان ، آن است كه : راستگويى را، اگر چه به تو زيان برساند، مقدم بدارى

شرح : مسلمانان مؤ من واقعى ، يعنى كسى كه داراى ايمان محكم و راستين است ، نشانه هائى دارد، كه بوسيله آنها، ميتوان او را، از افراد بى ايمان ، بازشناسى كرد.

يكى از اين نشانه ها، آن است : شخص مؤ من ، سود واقعى را در اطاعت از دستورات خدا، زيان واقعى را، در اطاعت نكردن از دستورات خدا مى داند، از آنجا كه خداوند به ما دستور داده است كه هميشه راست بگوئيم و از دروغگوئى پرهيز كنيم ، مسلمان باايمان نيز، هرگز حاضر نمى شود بر خلاف اين دستور رفتار كند. تا جايى كه حتى اگر زمانى ، راست گفتن به زيانش باشد و دروغ گفتن به او سود برساند، از سود دروغ گفتن چشم مى پوشد، و زيان راست گفتن را به جان مى پذيرد، و لب به دروغگويى باز نمى كند. زيرا مؤ من ، سود و زيان واقعى را نزد خدا ميداند و بس

٢٨ - چرا بنده ديگران ؟

و لا تنكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.

نامه /٣١

ترجمه : بنده ديگرى مباش ، كه خدا، تو را آزاده آفريده است

شرح : خداوند، انسان را به صورت موجودى آزاد، و داراى شخصيت و عزت نفس آفريده شده است و به او عقل و شعور، و نيروى درك و دريافت ، و قدرت اراده بخشيده است ، تا انديشه خود را به كار اندازد، از نيروى بدنى خود استفاده كند، و با قدرت فكر، و تن دادن به كار و تلاش ، در كمال آزادى و سربلندى ، زندگى شرافتمندانه اى را دنبال كند. در آفرينش خدا، هيچ انسانى از ديگرى برتر و باارزش تر، يا كمتر و بى مقدارتر نيست بنابر اين ، هيچ انسانى حق ندارد كه ديگران را بنده خود سازد، و هيچ انسان هم حق ندارد خود را به صورت بنده ديگران در آورد. زيرا بندگى ، تنها در برابر خداوند متعال شايسته است ، و جز خدا، هيچكس شايسته آن نيست كه انسانى ، در برابرش ، خود را دچار ذلت و زبونى كند و مانند بنده ناتوان و بي مقدارى ظاهر شود.

البته كسى كه عزت داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقيمتى كه خداوند به او ارزانى داشته ، احترام خواهد گذشت چنين فردى ، هميشه به نيروى فكر و قدرت كار و تلاش خود متكى خواهد بود، به آنچه در يك زندگى شرافتمندانه نصيبش ميشود قناعت خواهد كرد، و در نتيجه ، همواره سربلند و آزاد خواهد زيست

اما افراد ذليل و بى شخصيتى هم پيدا مى شوند، كه به خاطر مال دنيا، در برابر ثروتمندان يا صاحبان مقام و قدرت ، به زانو مى افتند، سر تعظيم فرود مى آورد، و بصورت بنده يى ذليل و بى ارزش ظاهر مى شوند، تا شايد از ثروت و مقام آن افراد بهره يى ببرند و بيش از حد لياقت خود، مال و مقامى بدست آورند.

امامعليه‌السلام ، اينگونه افراد را نكوهش مى كند و به همه مسلمانان هشدار مى دهد كه : مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، كه خداوند به شما ارزانى داشته است ، پايمال كنيد و به طمع مال و مقام ، در برابر انسانى همچون خودتان ، بندگى كنيد، زيرا خداوند، همه انسانها را آزاد و يكسان آفريده است

٢٩ - شوخى و عقل

ما مزح امرؤ مزحه الا مج من عقله مجه٠

ح /٤٠٥

ترجمه : هيچكس شوخى نكرد، مگر آن كه ، با پرداختن به شوخى ، پاره يى از عقل خود را به دور انداخت

شرح : يكى از نشانه هاى سنگين و با وقار بودن آن است كه انسان ، از شوخى كردن بپرهيزد و متن و جدى باشد. كسانى كه در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى كنند و سخنان مضحك به زبان مى آورند و ديگران را مى خندانند، پيدا است كه وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبك مغز هستند.

امامعليه‌السلام ، در جاى ديگرى ، هنگامى براى فرزندان گرامى خود، امام حسن مجتبىعليه‌السلام وصيت نامه مى نويسد، او را به شدت از شوخى كردن بر حذر مى كند. امامعليه‌السلام به فرزند خود مى فرمايد نه تنها خودت ، هيچگاه در حضور مردم شوخى مكن و حرفهاى خنده آور مزن ، بلكه حرفهاى خنده آور ديگران را هم نقل مكن چون اين كار، باعث سبكى و جلفى مى شود و ارزش انسان را از بين ميبرد.

شيخ سعدى نيز به پيروى از امامعليه‌السلام ، در يكى از شعرهاى خود گفته است

ز شوخى ، بپرهيز، اى باخرد

شوخى ، تو را، آبرو مى برد!

ما نيز اگر در اطراف خود دقت كنيم ، خواهيم ديد كه مردم ، كسانى را كه زياد شوخى مى كنند و حرفهاى خنده آور مى زنند.

چندان جدى نمى گيرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى شوند.

به خاطر همين است كه امامعليه‌السلام فرموده است : وقتى كسى شوخى مى كند مثل آن است كه قسمتى از عقل خود را بيرون ريخته و به دور انداخته است

معنى اين سخن آن است كه با هر شوخى مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بين مى رود و اگر كسى زياد شوخى كند، مثل آن است كه قسمتهاى زيادترى از عقل خود را دور ريخته است و در نظر مردم به صورت كسى در آمده كه ديگر در سرش عقل باقى نمانده است

٣٠ - كم بخشيدن يا نبخشيدن

لا تستح من اعطاء آلقليل فان الحرمان اقل منه

ح / ٦٧

ترجمه : از بخش اندك شرمنده مباش ، زيرا هيچ ندادن از آن بخشش اندك نيز كمتر و ناچيزتر است

شرح : يكى از كارهاى خوب و پسنديده ، كه باعث خوشنودى خلق و رضايت خدا ميشود، اين كه ما، از مال و دارائى خود بخشش كنيم البته بخشش كردن ، اين نيست كه مال خود دور بريزيم و در راههاى نادرست تلف كنيم بلكه معنى بخشش آن است كه وقتى يك كار خير پيش مى آيد و براى انجام آن ، به كمك ديگران احتياج پيدا ميشود، ما نيز قدم به پيش گذاريم و در حد توانائى خود، به انجام آن كار خير، كمك كنيم مثلا ممكن است در كشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ زده ما، خانه و زندگيشان را از دست بدهند. يا ممكن است حوادثى مانند آمدن سيل و زلزله شهر و خانه و محل كار عده ئى آسيب ببيند و سرمايه و دار و ندارشان از بين برود. حتى ممكن است بدون هيچگونه از اين حوادث ، باز هم عده ئى پيدا مى شوند، كه در عين آبرومندى ، دچار فقر و محروميت شده باشند. در تمام اين حالات ، وضعى پيش ميايد، كه گروهى از هموطنان و هم دنيهاى ما، به كمك اشخاص مؤ من و نيكوكار، پيدا مى كنند.

در چنين مواقعى ، وظيفه دينى و اخلاقى ما حكم ميكند كه براى رضاى خدا. از مال و دارائى خود. هر قدر كه ميتوانيم به اينگونه افراد بخشش كنيم لازم نيست كه حتما مقدار بخشش ما، زياد و هنگفت باشد، بلكه مهم اين است كه از بخشيدن آنچه در قدرت داريم ، كوتاهى نكنيم

بعضى از افراد، با آنكه دلشان مى خواهد در اينگونه موارد، به ديگران كمك كنند، ولى چون مقدارى كه قادر به بخشيدن آن هستند، كم و ناپذير هستند، كم و ناچيز است ، احساس شرمندگى مى كنند. اينگونه افراد، بخاطر شرم بيهوده ازبخشش آن مقدار كم ، خوددارى مى كنند، و در نتيجه ، اشخاص نيازمند را، از همان مقدار اندك بخشش نيز محروم و بى نصيب ميگذارند.

براى آنكه بدانيم اين طرز فكر تا چه حد نادرست است به يك مثال توجه كنيم : فرض مى كنيم براى يكى از هموطنان جنگ زده بايد خانه يى ساخته شود كه ١٠ هزار تومان هزينه دارد. ما نيز يكهزار نفر هستيم ، كه هر كدام فقط ١٠ تومان ميتوانيم كمك كنيم اگر همه ما كه ١٠٠٠ نفر هستيم ، ١٠ تومانهاى خود را بدون هيچگونه شرمندگى روى هم بگذاريم ، مجموع آن ميشود ٠٠٠/١٠ تومان ، كه ميتوان با آن ، خانه مورد نظر را ساخت

اما اگر يكايك ما، از دادن ١٠ تومان خجالت بكشيم و اين مبلغ رابخشش نكنيم ، هيچ پولى فراهم نميشود و در نتيجه ، آن خانه نيز ساخته نخواهد شد. در اين مورد، آيا دادن ١٠ تومان بهتر است يا ندادن آن ؟ و آيا آن ١٠ كمتر است و يا خجالت كشيدن و هيچ ندادن ؟

بخاطر همين است كه امامعليه‌السلام ميفرمايد : از بخشش كم ، شرمنده نباشيد، چون شرمندگى باعث ميشود كه ازبخشش كم خوددارى كنيد و به افراد نيازمند چيزى ندهيد. در حاليكه بخشش شما، هر چقدر كه كم و ناچيز باشدهيچ نداد ناز آن كمتر و ناچيزتر، و در نتيجه باعث شرمندگى بيشتر است

٣١ - ايمان چيست ؟

و سئل عن الايمان ، فقال : الايمان معرفه با لقلب ، و اقرار با للسان ، و عمل با لاركان

ح /٢٢٧

ترجمه : از اميرالمؤ منينعليه‌السلام ، پر سيدند كه : ايمان چست؟

فرمود : ايمان عبارت است : شناخت قبلى ، اعتراف و اقرار به زبان ، عمل با اعضاء و جوارح بدن

شرح : ايمان حقيقى : نشانه هائى دارد، كه هر كس اين نشانه ها را در خود داشته باشد، مؤ من حقيقى است

امامعليه‌السلام ، براى مؤ من حقيقى ، سه نشانه اصلى و مهم تعيين فرموده است ، كه ما نيز با توجه به آنها ميتوانيم مؤ منان حقيقى را بشناسيم طبق فرموده امامعليه‌السلام مؤ من حقيقى كسى است كه :

* اولا شناخت قبلى داشته باشد. يعنى از صميم قلب و از ته دل ، وجود خدا را شناخته باشد، و صميمانه معتقد باشد كه اصول دين اسلام ، يعنى يگانگى خداوند متعال ، نبوت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، و فرارسيدن روز قيامت ، عدل خداوند و جانشينى امامانعليه‌السلام ، بر حق است

* ثانيا به زبان اعتراف كند، يعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره كلمه شهادتين را به زبان جارى سازد، و به يگانگى خدا و نبوت حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اقرار كند.

* ثالثا وظايف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، يعنى وضو ساختن ، نماز خواندن ، روزه گرفتن ، بدنگرفتن با زبان بد نشنيدن با گوش ، نگاه حرام نكردن با چشم ، و... تمام وظائفى را كه خداوند براى اعضاء بدن او تعيين فرموده است ، بطور صحيح و كامل به انجام رساند.

بنابراين ،هر كس كه يكى از اين نشانه ها، يا قسمتى از اين نشانه ها را نداشته باشد، نمى توان خود را مؤ من حقيقى بداند.

٣٢ - ستيزه جويى

لا تدعوك الى مبارزه ، و ان دعيت اليها فاءجب ، فان الداعى باغ و الباغى مصروع

ح / ٢٣٣

ترجمه : كسى را به ستيز دعوت مكن ، اما اگر تو را به مبارزه دعوت كردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول كن زيرا شخص ستيزه جو، ستمگر است ، و ستمگر بر خاك مى افتد و مغلوب مى شود.

شرح : يكى از افتخارات فراوان اسلام ، اين است كه در دستورات آن هيچگاه دعوت به ستيزه وجود ندارد. زيرا اسلام ، دين صلح و صفا و آشتى است ، و قادر است كه تمام مسائل را با منطق قوى و دلايل روشن و محكم خود حل كند. و بخاطر همين برخوردارى از منطق و دليل است كه هيچگاه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه معصومعليه‌السلام لازم نمى ديدند كارها را با زور پيش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع كنند.

در جنگهاى صدر اسلام ، هيچگاه حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان براى جنگ پيشقدم نمى شدند و به جنگ كسى نمى رفتند. بلكه اين دشمنان اسلام بودند كه يا بطرف مسلمانان لشكر كشى ميكردند، يا آنقدر به آزار و اذيت و شكنجه مسلمين مى پرداختند كه آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگيدن مى شدند.

دليل اينكه اسلام ، پيشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جايز نميداند. اين است كه هر كس جنگ طلب باشد، و با برپاكردن جنگ به كشتار و تجاوز دست بزند،ستمگراست و ستمگر نيز، سر انجام بر خاك مى افتد و مغلوب ميشود. پس اسلام ، هرگز دستور جنگ طلبى نمى دهد، چون هرگز نميخواهد پيروانش ستمگر باشند.

اما همان اندازه كه اسلام ، مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر ميدارد، به همان اندازه هم ، هر مسلمانى را موظف ميسازد كه در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع كند. زيرا دفاع نكردن در برابر جنگ طلبها، دليل خوارى و زبونى است ، و اسلام هرگز نميخواهد كه پيروانش خوار و زبون باشد و به ديگران ، اجازه كشتار و تجاوز بدهد.

به همين دليل است كه امامعليه‌السلام نيز مى فرمايد كه مسلمانان نبايد جنگ طلب باشند، اما اگر جنگى به آنها تحميل شد، بايد بهر قيمتى كه هست از خود دفاع كنند و حتىبا چنگ و دندان به جهاد برخيزند و به زمزمه هاى شوم صلح و سازش اعتنا نكنند.

٣٣ - چه بسا كه يكبار خوردن

كم من اءكله منعت اءكلات

ح /١٧١

ترجمه : بسا كه يك خوردن چيزى ، تو را از خوردن بسيارى از خوردنيهاى ديگر، محروم مى كند.

شرح : گاهى كسى را مى بينيم كه سر سفره ، به غذائى ميرسد كه با وضع مزاجى آن روز او سازگار نيست و نبايد از آن بخورد. اما او نميتواند از هوس خوردن جلوگيرى كند، و از آن غذائى ناسازگار ميخورد، و چند ساعت بعد، به بستر بيمارى مى افتد. يا گاهى ، كسى ديگرى را مى بينيم ، كه ناراحتى مزاجى ندارد، ولى در خوردن غذا، چنان افراط و زياده روى ميكند كه بيمار مى شود.

در هر حال ، اينگونه افراد، بخاطر آن كه نتوانسته اند شكم خود را نگاه دارند چنان بيمار و نزار ميشود، كه تا مدتها از خوردن بسيارى از غذاها و ميوه ها و خوراكى ها محروم ميشوند. و ته دستور پزشك با چند روز، جز غذائى ساده ، نميتوانند به چيز ديگرى لب بزنند.

در حاليكه اگر آن يكى ناپرهيزى نميكرد، و اين يكى به افراط و زياده روى نمى پرداخت هر دو، در روزهاى بعد نيز ميتوانستند از هر نوع خوراكى استفاده كنند، و ناچار از تحمل چند روز پرهيز و محروميت نمى شدند.

اين سخن امامعليه‌السلام ، به ما مى آورد كه : در هر كارى ، بايد به عاقبت آن هم بينديشيم و صلاح خود را تشخيص دهيم يعنى اگر ديديم ، در كارى ، با يكبار استفاده كردن ، چندين استفاده بعدى را از دست ميدهيم ، بايد از انجام آن كار خوددارى كنيم

٣٤ - صبر و ظفر

لا يعدم الصبور الظفروان طال به الزمان

ح /١٥٣

ترجمه : شخص بردبار و شكيبا، پيروى را، سرانجام از دست نخواهد داد، هر چند روزگارى دراز بر او بگذرد.

شرح : انسان براى بدست آوردن پيروزى ، بايد صبر و شكيبائى داشته باشند. زيرا كسى كه در برابر مشكلات زندگى ، صبور و بردبار باشد، مى تواند با حوصله و شكيبائى ، سر فرصت ، فكر كند و راههاى مختلف را بررسى و آزمايش كند، و سرانجام ، از ميان آنها، راهى را كه به پيروزى ميرسد بر گزيند. ولى افراد شتاب زده ، كه براى انجام هر كارى ، عجله ميكنند و حاضر نيستند صبر و آرامش بكار برند، در برابر مشكلات دست و درست پيدا كنند.

يك ضرب المثل فارسى مى گويد : صبر تلخ است وليكن بر شيرينی دارد.. و ضرب المثل ديگرى هم ميگويد : گر صبر كنى ، ز غوره حلوا سازى. اين دو ضرب المثل ، كه تقريبا معنى يكسانى دارند، به خوبى ارزش و كارسازى صبر و بردبارى را نشان ميدهند. وقتى درختموشروع به ميوه دادن مى كند، ميوه هايش به صورت دانه هاى ريزى بنام غوره كه مزه يى بسيار ترش دارد و قابل خوردن نيست اگر كسى چند ماه صبر كند، اين غوره هاى ترش ، به انگورهاى شيرين و آبدار مبدل ميشوند، كه ميتواند با آن ، شيرين ترين حلواها را نيز بسازد. اما كسى كه صبر نداشته باشد، و براى استفاده از ميوه درخت مو عجله كند، از عجله خود فايده ئى نخواهد برد. چون هر كدام از غوره هاى كه به دهان بگذارد، كمترين اثرى از شيرينى در آن نخواهد ديد.

پس صبر و شكيبائى ، اگر چه ممكن است تلخ و دشوار باشد، و اگر چه ممكن است ساليان دراز طول بكشد ولى سرانجام به پيروزى منتهى ميشود. همچنانكه در قرآن كريم نيز صبر بعنوان يكى از عبارات ذكر شده است

٣٥ - ميانه رو تنگدست نمى شود

ماء اءعال من اقتصد.

ح /١٤٠

ترجمه : كسى كه در خرج كردن ميانه روى كند، تنگدست نمى شود.

شرح : بهترين راه ، براى داشتن يك زندگى آسوده و راحت ، ميانه روى در خرج كردن است و اين ، راهى هست كه در اسلام و قرآن به ما مى آموزند. خداوند، در قرآن كريم ، به مؤ منان ميفرمايد : كه در زندگى ميانه رو باشند. نه آنقدر خسيس باشند و كم خرج كنند كه حتى آسايش خود و خانواده شان خراب شود. و نه آنقدر ولخرج باشد و مال خود را دور بريزند كه به فقر و تنگدستى دچار شوند.

سخن امامعليه‌السلام نيز به ما مى آموزد : انسان ، هر قدر هم كه در آمد زياد داشته باشد، اگر در خرج كردن اندازه نگه ندارد، در آمدش تمام مى شود، و خودش نيز تنگدست و محتاج مى شود، اما كسى كه عقل معاش دارد پولش را به اندازه خرج مى كند، هيچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد.

٣٦ - تندخويى ديوانگى است

الحدة ضرب من الجون لان صاحبها يندم فاان لم يندم فجنونه مستحكم

ح /٢٥٥

ترجمه : تندخوئى يك نوع ديوانگى است ، زيرا تندخو پشيمان ميشود، و اگر پشيمان نشود، ديوانگى اش پا برجا و پايدار شده است

شرح : شخصى تندخو، نميتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و اعمال و رفتار خود را مهار كند. در نتيجه ، هنگام خشم و تند خوئى ، دست به كارهائى عقل سالم انجام آن را نمى پذيرد : زبان به بى ادبى و فحاشى مى گشايد، دست به شكستن و پاره كردن و دور ريختن چيزهاى مختلف مى زند. با ديگران نزاع و كتك كارى ميكند و باعث زخم و جراحت خود يا ديگران مى شود چه بسا ديده شده كه خشم و تند خوئى يك نفر. باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده ، و سرانجام در ميان آنها جنايت و فاجعه ئى رخ داده يا زيان و خسارت جبران ناپذير ديگرى پيش آمده است

وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مى برد و باعث ايجاد چنين مشكلات و مصيبتهائى ميشود، حالت او شبيه نوعى ديوانگى است زيرا او هم ، در آن لحظات ، مانند ديوانگان ، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نيست كه مرتكب چه كارهائى ميشود.

البته شخص تندخو، پس از فرونشستن خشم ، از كارهايى كه انجام داده پشيمان ميشود و همين پشيمانى ، نشان ميدهد كه وى ، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن كارهاى ديوانه وار خود شده است يعنى خود او هم متوجه مى شود كه در آن لحظات خشم ، نوعى ديوانگى زود گذر گريبانش را گرفته و سپس رهايش كرده است

اما اگر كسى باشد كه پس از فرونشستن خشم نيز، از انجام آن كارهاى زشت پشيمان نشود، معلوم ميشود كه آن حالت ديوانگيش زودگذر و موقتى نيست ، بلكه ديوانگى براى هميشه ، در وجود او، باقى و پا برجا مانده است

٣٧ - حكمت هاى ايمان ، نماز...

فرض الله الايمان تطهيرا من الشرك ، و الصلاة تنزيها عن الكبر، و الزكاة تسبيبا للرزق ، و الصيام ابتلاء لا خلاص الخق ، و الحج تقربة للدين ، و الجهاد عزا للاسلام ، و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنكرردعا للسفهاء.

ح /٢٥٢

ترجمه : خداوند، ايمان را براى پاك شدن دلها از آلودگى كفر و شرك ، و نماز را براى پاك بودن از سركشى و نافرمانى واجب كرد، زكوة را وسيله ايى براى روزى مستمندان ، و روزه را وسيله يى براى آزمايش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نيرومند شدن دين ، و جهاد را براى شكوه و سربلندى اسلام واجب ساخت ، امر به معروف را بخاطر اصلاح توده نا آگاه مردم ، و نهى از منكر را براى باز داشتن افراد بى خرد، از كارهاى زشت و گناه آلود مقرر كرد.

شرح : احكام دين اسلام ، با تمام جزئيات خود، دستورهائى هستند كه خداوند براى بندگان مؤ من خود مقرر كرده است از اين رو، انجام دادن اين احكام ، وظيفه حتمى و قطعى مسلمانان است ، و يك مسلمان مؤ من كسى است كه دستورهاى واجب الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد، و درباره آنها دچار هيچگونه شك و ترديدى نشود، هيچگونه سؤ ال و جوابى نكند، و هيچگونه دليل و برهانى بخواهد.

با اين حال ، گاهى پيشوايان معصوم و امامان بزرگوارما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى اين دستورها را تشريح كرده و درباره هر يك ، توضيح كافى داده اند. تا هم غير مسلمانان ، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى اديان ديگر مقايسه كنند، و هم مسلمانها، با فلسفه احكامى كه انجام ميدهند آشنا شوند و فوايد سازنده ، آنها را بهتر و بيشتر بشناسند.

امامعليه‌السلام نيز، در اين جمله هاى كوتاه و پر معنى ، فلسفه ايمان ، نماز، زكوة ، روزه ، حج ، جهاد، امر به معروف ، و نهى از منكر را تشريح فرموده ، و درباره واجب بودن هر يك ، توضيحى دقيق و عميق داده است

٣٨ - در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار

اءحبب حبيبك هونا ما، عسى اءن يكون بغيضك يوما ما، و اءبغضك هونا ما، عسى اءن يكون حبيبك يوماما.

ح /٢٦٨

ترجمه : در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد روزى با تو دشمن شود،

و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنكه شايد او نيز، شايد با تو دوست شود.

شرح : در دوستى و دشمنى نيز، همچون مسائل ديگر، بايد ميانه روى كرد و اندازه نگهداشت چون زياده روى در دشمنى و يا دوستى نيز، ممكن است زيانهائى متوجه ما سازد، كه ديگر قابل جبران نباشد.

وقتى با كسى دوست ميشويم ، نبايد در معاشرت با او آنقدر زياده روى كنيم ، كه بيش از اندازه به حريم زندگى ما نزديك شود، و تمام اسرار ما را بداند. زيرا ممكن است روزى بين ما اختلافى پيدا شود و آن دوست ، بصورت دشمن ما درآيد. درآنصورت ، او، چون تمام اسرار ما را ميداند و از آنچه در حريم خانواده ما ميگذرد آگاه است ، ميتواند از دانسته هاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده كند، و ضربه هايى به ما بزند، كه ديگر قابل جبران نباشد.

در دشمنى نيز بايد ميانه رو باشيم و اندازه نگه داريم يعنى نبايد دشمن را آنقدر اذيت و آزار كنيم ، و آنقدر درباره اش سخنان زشت و زننده بگوئم ، كه اگر روزى بايكديگر دوست شديم ، به خاطر كارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشيم

٣٩ - نگاه به زيردستان

و اءكثر اءن تنظر الى من فضلت عليه فان ذلك من اءبواب الشكر.

نامه /٦٩

ترجمه : به افراد پائين تر از خود، زياد بنگر، كه اين نگريستن ها، درهاى شكر گزارى را به روى تو باز مى كند.

شرح : انسان بايد، در مورد نعمتهائى كه خداوند به او داده است ، هميشه شكر گزار باشد، و نشان دهد كه قدر آن نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شكر گزار باشد، لياقت و شايستگى رسيدن به نعمتهاى بيشتر را نيز بدست آورد.

اما كسى كه قدر نعمتهائى كه خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مى كند، و نشان مى دهد لياقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت ، نه تنها نعمت بيشترى بدست نمى آورد، بلكه آنچه كه دارد از دست مى دهد.

ما، براى قدر نعمتهاى خداوند را بدانيم ، بايد هميشه به افراد پائين تر از خود نظر داشته باشيم يعنى كسانى را نگاه كنيم ، كه كمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شده اند. در اين صورت ، نه تنها از آنچه داريم ناراضى نخواهم بود، بلكه احساس رضايت و خوشنودى خواهيم كرد. و از خداوند سپاسگذار خواهيم بود. هر چه بيشتر به اينگونه افراد نگاه كنيم ، درهاى شكر گزارى ، بيشترى به روى ما باز خواهند شد، زيرا در اين نگاه كردنها، به نعمت هاى خود بيشتر آگاه خواهيم شد و شكر خداوند را بيشتر بجاى خواهيم آورد. سعدى ، شاعر بزرگ ايرانى مى گويد : در ايام جوانى ، روزى كفش نداشتم و از اين رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسيار گله و شكايت ميكردم اما وقتى بيرون رفتم ، مردى را ديدم كه كنار ديوار نشسته است و پا ندارد. با ديدن او، يكباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شكر گزارى كردم كه اگر كفش ندارم ، در عوض دو پاى سالم دارم كه بدون كفش هم مى توانم با آنها راه بروم

ما نيز به جاى آنكه به پاى بى كفش خود نگاه كنيم ، بايد به كسانى كه اصلا پا ندارند بنگريم و خدا را شكر گوئيم

البته آنچه كه شرح داده شده دليل اين نيست كه انسان پيوسته زندگى خود را در يك حالت سكون نگهداشته و بعنوان رضايت از تقدير هيچگاه حقوق خود را مطالبه نكند. در زمان طاغوت از اين نصيحت سعدى براى ساكت نگهداشتن مردم استفاده ميكردند والى آنچه كه ما امروز ميگوئيم فقط براى شكر نعمتهاى الهى است و بس

٤٠ - معيار زشتى كارها

و احذر كل عمل يعمل به فى السرو يستحيى منه فى العلانيه ، و احذر كل عمل اذا سئل عنه صاحبه انكره اءو اعتذرمنه

نامه /٦٩

ترجمه : از كارى كه در نهان انجام مى شود، و در آشكار شرم آور است ، بپرهيز و نيز از كارى كه اگر انجام دهنده اش ، در باره آن بپر سند، يا انجام آن را انكار مى كند و يا بخاطر آن پوزش مى طلبد، دورى كن

شرح : بسيار كسان هستند كه دلشان نميخواهد كار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضايتى خدا قرار گيرند. ولى چون گاهى نمى توانند فرق ميان خوب و بد را تشخيص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتكب اعمال ناپسند مى شوند.

از اين رو، براى آنكه كار خوب از كار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بين اين دو را بشناسد و كار بد انجام ندهد، امامعليه‌السلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعيين فرموده است : اول آنكه كار بد، آن است كه بطور پنهانى و دور از چشم ديگران انجام داده مى شود، زيرا انجام آن بطور آشكار و برابر چشم مردم باعث شرم و خجالت است

دومين نشانه كار بد، آن است كه انجام دهنده آن را مورد پرسش قرار دهند كه چرا چنان كارى كرده است ، يا انكار ميكند و ميگويد : من چنين كارى نكرده ام، و يا بخاطر انجام آن كار عذر خواهى مى كند و ميگويد : مرا ببخشيد، از روى نادانى چنين كارى كرده ام.

پس ما نيز، هر گاه ديديم كارى كه ميخواهيم انجام دهيم ، يكى از اين دو نشانه را دارد، بايد بدانيم كه كار بدى است ، و از انجام آن خوددارى كنيم

٤١ - تمرين بردبارى

ان لم تكن حلما فتحلم ، فانه قل من تشبه بقوم الا اءو شك اءن يكون منهم

ح /٢٠٧

ترجمه : اگر بردبار نيستى ، خود را وادار به بردبارى كن ، زيرا كسى كه خودرا به گروهى شبيه كند، به زودى از آنان مى شود.

شرح : كسانى هستند كه برخى از صفات خوب انسانى ، بطور طبيعى ، در آنها وجود ندارد، مثلا در طبيعت آنها، از آغاز، صفت حلم و بردبارى وجود نداشته است ، و همواره در برابر كوچكترين ناملايمى ، آرامش خود را از كف داده ، و دست به كارهايى زده اند كه باعث ايجاد مشكلات و ناراحتيها فراوانى شده است

بهترين راهى كه براى اينگونه افراد وجود دارد، آن است كه با اراده و تمرين ، خود را به آن صفت عادت دهند، تا رفته رفته ، بر اثر عادت ، آن صفت خوب جزو وجود آنها شود.

امامعليه‌السلام ، به عنوان نمونه ، صفت بردبارىرا مطرح ساخته و در باره آن فرموده است : اگر خصلت حلم و بردبارى ، در طبيعت شما وجود ندارد، دليل بر آن نيست كه هرگز نميتوانيد حليم و بردبار. شويد. كافى است كه براى مدتى ، خود را به بردبارى وادار سازيد يعنى در برابر مسائلى كه آرامش شما را بر هم مى زند، سعى كنيد رفتارتان شبيه كسى باشد كه بطور طبيعى بردبار است و در برابر چنان مسئله يى ، آرامش خود را با بردبارى حفظ مى كند.

وقتى مدتى به اين كار ادامه داديد و رفتارى شبيه رفتار اشخاص بردبار در پيش گرفتيد، رفته رفته عادت مى كنيد كه هر وقت با چنان مسائلى روبرو شديد، همان رفتار را از خود نشان دهيد.

به اين ترتيب ، صفاتى كه در طبيعت شما وجود ندارد، بر اثر تمرين به صورت يك عادت در شما ايجاد مى شود. بطوريكه يك كسى نمى تواند تشخيص دهد كه آن صفت خوب ، از آغاز در طبيعت شما وجود داشته است ، يا خود با تمرين و عادت ، آنرا در وجودتان ايجاد كرده ايد.