داستان هایی از زمین کربلا

داستان هایی از زمین کربلا0%

داستان هایی از زمین کربلا نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

داستان هایی از زمین کربلا

نویسنده: رؤیا یوسفی
گروه:

مشاهدات: 6007
دانلود: 2993

داستان هایی از زمین کربلا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 53 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6007 / دانلود: 2993
اندازه اندازه اندازه
داستان هایی از زمین کربلا

داستان هایی از زمین کربلا

نویسنده:
فارسی

یکی از وظایف پیروان راستین مکتب اهل بیت علیهم السلام، کسب شناختی صحیح و کامل از شخصیت، زندگانی و خط مشی فکری و عملی اهل بیت علیهم السلام است.

در همین راستا، مجموعه ی شبکة الامامین الحسنین علیهما السلام کتابی را به صورت الکترونیکی آماده ی نشر نموده است که علاقمندان حوزه ی مطالعات اهل بیت علیهم السلام می توانند از آن بهره برند.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

مناظره اى درباره سجده بر مهر و تربت امام حسين عليه‌السلام

يكى از علماى اهل تسنّن كه از فارغ التحصيلان دانشگاه الازهر مصر است به نام شيخ محمد مرعى انطاكى از اهالى سوريه، بر اثر تحقيقات دامنه دار به مذهب تشيّع گراييد، و در كتابى به نام لماذا اخترت مذهب الشّيعه علل گرايش خود را با ذكر مدارك متقن ذكر نموده است، در اينجا به يكى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پيرامون سجده بر مهرى كه از تربت حسينى است. توجّه كنيد:

محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن كه بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به ديدار او آمدند و در آن ديدار، بحث و گفتگوى زير رخ داد:

دانشمندان: شيعيان بر تربت حسينى سجده مى كنند، آنها به همين علّت كه بر مهر تربت حسينى سجده مى كنند، مشرك هستند.

محمد مرعى: سجده بر تربت، شرك نيست؛ زيرا شيعيان بر تربت براى خدا، سجده مى كنند، نه اينكه براى تربت سجده كنند، اگر به پندار شما به فرض محال، در درون تربت چيزى وجود دارد، و شيعيان به خاطر آن چيز، آن را سجده كنند، نه اينكه بر آن سجده نمايند، البته چنين فرضى، شرك است، ولى شيعيان براى معبود خود كه خدا باشد سجده مى كنند، نهايت اينكه هنگام سجده براى خدا، پيشانى را بر تربت مى گذارند.

به عبارت روشن تر: حقيقت سجده، نهايت خضوع در برابر خدا است، نه در برابر مهر تربت.

يكى از حاضران به نام حميد: احسن بر تو كه تجزيه و تحليل زيبايى نمودى، ولى اين سئوال براى ما باقى مى ماند كه چرا شما شيعيان، اصرار داريد كه بر تربت حسينى سجده نماييد؟ چرا بر ساير چيزها سجده نمى كنيد؟ همان گونه كه بر تربت سجده مى كنيد؟

محمّد مرعى: اينكه ما بر خاك سجده مى كنيم، بر اساس حديثى است كه مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً : زمين براى من سجده گاه و پاكيزه قرار داده شده است.

بنا بر اين به اتّفاق همه مسلمين، سجده بر خاك خالص، جايز است، از اين رو ما بر خاك سجده مى كنيم.

حميد: چگونه مسلمانان بر اين امر اتّفاق نظر دارند؟

محمد مرعى: هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مكّه به مدينه هجرت كرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آيا اين مسجد فرش داشت؟

حميد: نه، فرش نداشت.

محمّد مرعى: پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مسلمانان بر چه چيزى سجده مى كردند؟

حميد: بر زمينى كه از خاك، فرش شده بود، سجده مى كردند؟

محمّد مرعى: بعد از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبكر و عمر و عثمان بر چه سجده مى كردند؟ آيا مسجد فرش داشت؟

حميد: نه، فرش نداشت، آنها نيز بر خاك زمين مسجد سجده مى نمودند.

محمّد مرعى: بنابراين به اعتراف شما، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در همه نمازهاى خود بر زمين سجده كرده است، همچنين مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى اين اساس، قطعاً سجده بر خاك، صحيح است.

حميد: اشكال من اين است كه شيعيان، تنها بر خاك، سجده مى كنند، آن هم خاكى كه از زمينى گرفته و به صورت مهر در آورده، آن را در جيب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمايند.

محمد مرعى: اوّلاً؛ به عقيده شيعه، سجده بر هر گونه زمين، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمين خاكى باشد، جايز است.

ثانيا؛ نظر به اينكه شرط است محل سجده پاك باشد، پس سجده بر زمين نجس يا خاك آلود جايز نيست، از اين رو قطعه اى از گِل خشكيده به نام مهر را كه از خاك پاك تهيّه شده، با خود حمل مى كنند، تا در نماز بر خاكى كه مطمئناً پاك و تميز است سجده كنند، با علم به اينكه آنها سجده بر خاك زمين را كه نجس بودن آن را نمى دانند، جايز مى دانند.

حميد: اگر منظور شيعه، سجده بر خاك پاك خالص است چرا مقدارى از خاك را حمل نمى كنند، بلكه مُهر حمل مى كنند؟

محمد مرعى: نظر به اينكه حمل خاك موجب خاك آلودگى لباس مى شود، از اين رو خاك را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس، خاك آلود مى شود، شيعيان همان خاك را با آب مى آميزند و گل مى كنند و سپس همان گل در قالب زيبا، خشك مى شود و به صورت مهر در مى آيد، كه ديگر حمل آن، زحمت نيست و موجب خاك آلودگى لباس و دست نخواهد شد.

حميد: چرا شما بر غير خاك، مانند حصير و قالى و زيلو و... سجده نمى كنيد؟

محمد مرعى: گفتيم غرض از سجده، نهايت خضوع در برابر خدا است، اينك مى گوييم، سجده بر خاك، خواه خشكيده مهر و خواه نرم، دلالت بيشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زيرا خاك، ناچيزترين اشيا است، و ما بالاترين عضو بدن خود يعنى پيشانى را بر پايين ترين چيز خاك در حال سجده مى نهيم، تا با خضوع بيشتر، خدا را عبادت كنيم، از اين رو، مستحب است كه جاى سجده پايين تر از جاى دستها و پاها باشد، تا بيانگر خضوع بيشتر گردد، و همچنين مستحب است در سجده، سر بينى خاك آلود شود، تا دلالت بيشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراين، سجده بر قطعه اى از خاك خشكيده مهر، بهتر از سجده بر ساير اشيايى است كه سجده بر آن روا است، چرا كه اگر انسان در سجده، پيشانى خود را بر روى سجّاده گرانقيمت يا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و يا بر قالى و لباس گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش، كاسته مى شود، و چه بسا هيچ گونه دلالتى بر كوچكى بنده در برابر خدا نداشته باشد.

با اين توضيح: آيا كسى كه سجده بر خاك خشكيده مهر مى كند تا تواضع و خضوعش در پيشگاه خدا، رساتر باشد، مشرك و كافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چيزى مانند قالى و سنگ مرمر و... كه مخالف تواضع است، تقرّب به خدا است؟! ، هر كس چنين تصوّر كند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است.

حميد: پس اين كلمات چيست كه بر روى مهرهايى كه شيعه بر آنها سجده مى كنند، نوشته شده است؟

محمد مرعى: اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نيست، بلكه بسيارى از آنها بدون نوشته است.

ثانياً؛ در بعضى از آنها نوشته شده كه: سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ كه اشاره اى به ذكر سجده است، و در بعضى نوشته شده كه اين تربت از زمين كربلا گرفته شده، تو را به خدا سوگند آيا اين نوشته ها، موجب شرك است؟ و آيا اين نوشته ها، تربت را از خاكى كه سجده بر آن صحيح مى باشد، خارج مى كند؟

حميد: نه، هرگز موجب شرك و عدم جواز سجده بر آن نيست، ولى يك سئوال ديگر دارم و آن اينكه در تربت زمين كربلا، چه خصوصيّتى وجود دارد، كه بسيارى از شيعيان مقيّد هستند تا بر تربت حسينى، سجده كنند؟

محمد مرعى: رازش اين است كه در روايات ما از امامان اهلبيتعليه‌السلام نقل شده كه: ارزش سجده بر تربت امام حسينعليه‌السلام بر تربتهاى ديگر بيشتر است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَيْنِ يَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ: سجده بر تربت حسينعليه‌السلام حجابهاى هفتگانه را مى شكافد(5) يعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.

نيز روايت شده كه: آن حضرت فقط بر تربت حسينعليه‌السلام سجده مى كرد، به خاطر تذلّل و كوچكى در براى خداى بزرگ.(6)

بنابراين، تربت حسينعليه‌السلام داراى يك نوع برترى است كه در تربتهاى ديگر، آن برترى نيست.

حميد: آيا نماز بر تربت حسينعليه‌السلام موجب قبول شدن نماز در پيشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟

محمد مرعى: مذهب شيعه مى گويد: نمازى كه فاقد يكى از شرايط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى كه داراى همه شرائط صحّت است، اگر در سجده اش بر تربت امام حسينعليه‌السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بيشتر خواهد شد.

حميد: آيا زمين كربلا از همه زمينها، حتى از زمين مكّه و مدينه برتر است، تا گفته شود كه نماز بر تربت حسينعليه‌السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟

محمّد مرعى: چه مانعى دارد كه چنين خصوصيّتى را خداوند در تربت زمين كربلا قرار داده باشد.

حميد: زمين مكّه كه همواره از زمان آدمعليه‌السلام تا كنون، جايگاه كعبه است، و زمين مدينه كه جسد مطهّر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در بر گرفته است، آيا مقامى كمتر از مقام زمين كربلا دارند؟ اين عجيب است، آيا حسينعليه‌السلام بهتر از جدّش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است؟

محمد مرعى: نه، هرگز؛ بلكه عظمت و شرافت حسينعليه‌السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، ولى راز اين كه خاك كربلا برترى يافته اين است كه امام حسينعليه‌السلام در آن سرزمين در راه دين جدّش به شهادت رسيده است، مقام حسينعليه‌السلام جزئى از مقام رسالت است، ولى نظر به اينكه آن حضرت و بستگان و يارانش، در راه خدا و برپا دارى اسلام، و استوارى اركان دين، و حفظ آن از بازيچه هوسبازان، جانبازى كرده و به شهادت رسيده اند، خداوند متعال به خاطر آن، سه ويژگى به امام حسينعليه‌السلام داده است:

1 - دعا در زير قبّه مرقد شريفش به استجابت مى رسد.

2 - امامان، از نسل او هستند.

3 - و در تربت او، شفا هست.

آيا اعطاى چنين خصوصيتى به تربت حسينعليه‌السلام اشكالى دارد؟ و آيا معنى اينكه بگوييم زمين كربلا از زمين مدينه برترى دارد، اين است كه بگوييم امام حسينعليه‌السلام بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترى دارد، تا شما به ما اشكال كنيد؟!

بلكه مطلب به عكس است، بنابراين، احترام به تربت امام حسينعليه‌السلام احترام به حسينعليه‌السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسينعليه‌السلام يعنى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

وقتى كه سخن به اينجا رسيد، يكى از حاضران كه قانع شده بود، در حالى كه شادمان بود برخاست و بسيار سخن مرا ستود و از من تمجيد كرد و كتابهاى شيعه را از من درخواست نمود و به من گفت: گفتار تو بسيار بجا و شايسته است، من خيال مى كردم كه شيعيان، حسينعليه‌السلام را برتر از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دانند، اكنون حقيقت را دريافتم، و از بيانات زيبا و گوياى شما سپاسگزارم، از اين پس خودم مهرى از تربت كربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم.(7)

مشتى از خاك كربلا در دست علىعليه‌السلام

حرثمه مى گويد:

چون از جنگ صفين همراه علىعليه‌السلام برگشتيم، آن حضرت وارد كربلا شد. و در آن سرزمين نماز خواند. آن گاه مشتى از خاك كربلا برداشت و آنرا بوئيد سپس فرمود:

واها لك يا تربة ليحشرنَّ منك قوم يدخلون الجنّة بغير حساب

آه اى خاك! حقّا كه از تو مردمانى برانگيخته شوند كه بدون حساب داخل بهشت گردند.

وقتى حرثمه به نزد همسرش كه از شيعيان علىعليه‌السلام بود بازگشت ماجرائى را كه در كربلا پيش آمده بود براى وى نقل كرد، و با تعجب پرسيد: اين قضّيه را علىعليه‌السلام از كجا و چگونه مى داند؟

حرثمه مى گويد: مدتى از ماجرا گذشت. آنروز كه عبيدالله بن زياد لشگر به جنگ امام حسينعليه‌السلام فرستاد، من هم در آن لشگر بودم.

هنگامى كه به سرزمين كربلا رسيدم ناگهان همان مكانى را كه علىعليه‌السلام در آنجا نماز خواند و از خاك آن برداشت و بوييد ديدم، و شناختم و سخنان علىعليه‌السلام به يادم افتاد.

لذا از آمدنم پشيمان شده، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسينعليه‌السلام رسيدم، و بر آن حضرت سلام كردم و آنچه راكه در آن محل از پدرش علىعليه‌السلام شنيده بودم، برايش نقل كردم امام حسينعليه‌السلام فرمود:

آيا به كمك ما آمده اى يا به جنگ ما؟

گفتم: اى فرزند رسول خدا! من نه به يارى شما آمده ام نه به جنگ شما!

امّا زن و بچّه ام را گذارده ام و ازجانب ابن زياد برايشان بيمناكم. امام حسينعليه‌السلام اين سخن را كه شنيد فرمود:

حال كه چنين است از اين سرزمين بگريز كه قتلگاه ما را نبينى و صداى ما را نشنوى. بخدا سوگند! هر كس امروز صداى مظلوميّت ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، داخل آتش جهنّم خواهد شد.(8)

هيچكس را از كربلا به سوى جهنم نمى برد

آخوند ملا محمّد كاظم هزارجريبى رضوان الله عليه فرمود: شنيدم از آقا ميرزا محمّد شهرستانى كه عالم جليل القدرى بود كه بر جنازه سيد بحرالعلوم نماز خواند فرمود:

من در اوايل جوانى مجاورت زمين كربلا را اختياركرده بودم رفيقى داشتم صالح و متقى، مجاور نجف اشرف بود، از اهل خاتون آباد، اسمش حاج حسن على بود مكرر مرا تكليف مى كرد به نجف بروم و در آنجا مجاورت نمائيم، زيرا در كربلا قساوت مى آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است، تا شبى خواب ديدم در رواق حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى باشم و همان رفيقمان حاج حسن على هم آنجا بود و بر من مجاورت كربلا را باز انكار مى كرد.

ناگاه ديدم آقا امام زمان - عجل اللّه فرجه الشريف - در رواق تشريف دارند حاج حسن على خدمت آن حضرت عرض كرد: يابن رسول اللّه، شما اينجا تشريف داريد و مردم به زيارت شما، به سامرا مى آيند. فرمود:

آنجا هم هستم، پس بدست مبارك اشاره كرد بسوى ضريح و فرمود:

بحقّ اميرالمؤمنين لا يقوّدون احد امن كربلا الى جهنّم

يعنى: به اميرالمومنين قسم كه هيچ كس را از كربلا به سوى جهنّم نمى برند سپس فرمود: به شرط اين كه شبى را در آنجا مانده باشد من گمان كردم، مقصود حضرت از بيتوته يعنى مشغول عبادت باشد.

من عرض كردم: ما شبها را مى خوابيم تا هنگام طلوع آفتاب فرمود: اگر چه خوابيده باشد تا هنگام طلوع آفتاب به اين جهت من هم مجاورت زمين كربلا را اختيار كردم.(9)

تابوت مرد عاصى و غبار كربلا

مرحوم تاج الدّين حسن سلطان محمد رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب خود مينويسد:

در بغداد مرد فاسقى بود كه هنگام احتضار وصيّت كرده بود كه مرا ببريد نجف اشرف دفن كنيد شايد خداوند مرا بيامرزد و بخاطر حضرت امير المومنينعليه‌السلام ببخشد.

چون وفات كرد قوم و خويشان او حسب الوصيّة او را غسل داده و كفن نمودند و در تابوتى گذاردند و بسوى نجف حمل كردند.

شب حضرت اميرعليه‌السلام به خواب بعضى از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش يك فاسق را از بغداد مى آورند كه در زمين نجف دفن كنند، برويد و مانع اين كار شويد! و نگذاريد او را در جوار من دفن كنند.

فردا كه شد خدّام حرم مطهّر يكديگر را خبر كردند، رفتند و در بيرون دروازه نجف ايستادند، كه نگذارند كه نعش آن فاسق را وارد كنند، هر قدر انتظار كشيدند كسى را نياوردند.

شب بعد باز در خواب ديدند حضرت اميرعليه‌السلام را كه فرمود: آن مرد فاسق را كه شب گذشته گفتم نگذاريد وارد شوند فردا مي آيند، برويد و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بياوريد و در بهترين جاها دفن كنيد. گفتند: آقا شب قبل فرموديد نگذاريد و حالا ميفرمائيد بهترين جا دفن شود!؟

حضرت فرمود: آنهايى كه نعش را مى آوردند، شب گذشته راه را گم كردند، و عبورشان به زمين كربلا افتاد، باد وزيد خاك و غبار زمين كربلا را در تابوت او ريخته از بركت خاك كربلا و احترام فرزندم حسينعليه‌السلام خداوند از جميع تقصيرات او گذشت او را آمرزيد و رحمت خود را شامل حالش گردانيده است.(10)

سرزمين كربلا گنجينه اسرار دارد

اندر آن دار الشفا مكنونه احرار دارد

آن قمر باشد حسين ودور او اصحاب ياران

و آن نگين باشد على دردانه اسرار دارد

كربلا شد لاله زار و بوستان آل طه

اشك چشم شيعيانش راه بر گلزار دارد

راه و رسمش تا قيامت رهنماى شيعيان شد

كربلاهايش در ايران غنچه بى خار دارد

فضيلت كربلا بر مكّه

عن الصّادقعليه‌السلام انّ ارض الكعبة قال مَن مِثلى و قد بنى بيت اللّه على ظهرى ياتينى النّاس من كل فجّ عميق و جعلت حرم اللّه و امنه، فاوحى اللّه اليها كفّى و قرّى ما فضل ما فضّلت به فيها اعطيت ارض كربلا الّا بمنزلة الّا برّة غمت فى البحر فحملت من مأ البحر و لولا تربة الحسين عليه‌السلام ما فضّلتك و لولا ما ضمّنة كربلا لما خلقتك و لا خلقت الذّى افتخرت به فقرىّ و استقرّى و كونى دنيا متواضعا ذليلا مهيمنا غير مستنكف و لا مستكبر لارض كربلا والّا مسخنده و هويت بك فى نار جهنّم.

ترجمه: امام صادقعليه‌السلام فرمودند: مكه سخن گفت به كرامت هاى خداوند تفاخر نمود و گفت: كيست مانند من و حال آنكه خانه خدا روى من بنا شده و مردم از اطراف به جانب من مى آيند، چون مكّه تفاخر نمود وحى شد، كه اى مكّه بجاى خود باش، نيست فضل خانه كه سبب فضل تو است در جنب فضل كربلا، مگر به مانند سوزنى كه در دريا فرو برند، پس چه اندازه آب از دريا برميدارد،

و اگر خاك كربلا نبود تو را فضيلت نميدادم، و اگر آن شخص امام حسينعليه‌السلام كه در آنجا مدفون است نبود نه تو را و نه خانه را خلق مى كردم پس بجاى خود باش و تواضع و خشوع نما، و تكبّر مكن بر كربلا و الّا تو را به جهنّم خواهم انداخت.(11)

و قال على بن الحسينعليه‌السلام اتّخذ اللّه ارض كربلا حرما قبل ان يتّخذ مكّة حرما باربعة عشرين الف عام و انّها تزهر لاهل الجنّة كالكوكب الدّرى.(12)

امام سجّادعليه‌السلام فرمودند: خداوند زمين كربلا را حرم قرار داد 24 هزار سال قبل از آنكه مكّه را حرم قرار دهد، و آن زمين ميدرخشد براى مردم بهشت مانند ستاره درخشان.

و عن ابى جعفرعليه‌السلام قال خلق اللّه كربلا قبل ان يخلق الكعبة باربعة عشرين الف عامٍ و قدّسها و بارك عليها فما زالت قبل ان يخلق اللّه الخلق مقدّسة و مباركة و لاتزال كذلك و جعلها اللّه افضل الارض فى الجنّة.

و امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد: خداوند كربلا را خلق كرد 24 هزار سال قبل از آنكه كعبه را خلق نمايد و آن زمين را مقدس نمود و بركت داد و قبل از آن خلق ننموده بود مقدّسى و مباركى مانند آن زمين و خداوند زمين كربلا را در بهشت افضل زمينها قرار داده است.(13)

هرآنكس عارف حقّ شد بسر شورونوا دارد

هر دل پر ايمان شد هواى كربلا دارد

شنيدى كربلا، امّا نديدى اصل معنا را

هر آنكس ديد آنرا صد هزاران مدّعا دارد

بيا بين از شميم درگهش جانها شود زنده

بهر صبحى به از جنّت نسيم جان فزا دارد

گلستان على در كربلا گشته خزان يكسر

كه بهر ديدنش دلها همه شوق لقادارد

بيا در كربلا بنگر، جلال شاه مظلومان

ببين اين بارگه بى شك تجلّى خدا دارد

با گر آرزو دارى، تهى كن عقده دل را

نگرآن شه به زوّارش چه سانمهر وفا دارد

چه گوئيم اى عزيزان از مزار زاده زهرا

كهخاكش برترى بر كعبه ارض و سماء دارد

غبار كربلا مانع آتش

فاضل كامل سيّد الواعظين مرحوم سيّد محمود امامى اصفهانىرحمه‌الله نقل نموده اند:

يكى از خلفاى بنى مروان اولاد دار نمى شد به مقتضاى عقيده فاسد خود نذر كرد كه اگر خدا پسرى به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهاى حضرت سيّدالشهدأعليه‌السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند.

اتفاقا بعد از مدّتى خداوند پسرى به او عطاء مى نمايد، تا اينكه بزرگ ميشود و به او وصيّت مى كند كه بايد بروى سر راه زوّارهاى حسينعليه‌السلام و آنها را به قتل برسانى.

پسر شبى در خواب ديد قيامت است و ملائكه غلاض و شداد جمعى را مى برند بسوى جهنّم، تا يك شخص را آوردند بكشند بسوى آتش، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ملائك فرمود: اگر چه اين مرد گناه كار است ليكن شما نمى توانيد او را به جهنّم ببريد زيرا روزى به زمين كربلا مى گذشت غبارى از آن زمين بر بدن او نشسته است.

عرض كردند: غبار را از او مى شوئيم، حضرت فرمود: غبار را ميشوئيد امّا چشم او كه به بقعه و بارگاه فرزندم حسينعليه‌السلام افتاده نمى شود كه بشوئيد. پس ملائكه عذاب او را رها كردند و ملائكه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بيدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زيارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش مى كرد.(14)

امام حسن عسگرىعليه‌السلام و زوّار كربلا و خراسان روايت شده كه روزى دو نفر از محّبان، يكى از زيارت خراسان و ديگرى از زيارت كربلا به شهر سرمن راى سامرّا وارد مى شدند پس احوالات را به خدمت امام حسن عسگرىعليه‌السلام معروض داشتند آن حضرت، آن دو را پيشواز كردند، امّا در وقت مراجعت آن حضرت پياده تشريف مى آوردند، يكى از اصحاب عرض كرد:

يابن رسول اللّه اسب سوارى موجود است چرا سوار نمى شويد، فرمودند: به خود گوارا نمى بينم كه دوستان و محبّان ما پياده باشند و من سوار شوم، پس با همان حال با آن دو نفر به خانه ايشان تشريف آوردند.

آن حضرت به ايشان نظر مبارك مى كرد و مى گريست به حدّى كه عرض كردند: يابن رسول اللّه سبب گريه شما چيست؟

فرمودند: سبب گريه من اين دو نفر زائر هستند، وقتى به زائر خراسان نظر ميكنم جدّم امام رضاعليه‌السلام به خاطرم مى آيد كه در ولايت غريب، بى كس و تنها به او زهر دادند و جگر مباركش را پاره پاره نمودند و احدى نبود تا او را يارى و دلدارى نمايد.

و وقتى به اين زائر مى نگرم به خاطرم ميرسد كه جدّم سيّدالشهداءعليه‌السلام كه در روز عاشورا با لب تشنه و جگر سوخته و بى كس و تنها در ميان اهل ظلم و جفا با بدن پاره پاره بر روى خاك و ريگهاى كربلا افتاده بود و درميان اهل ظلم كسى نبود كه يارى اش كند پس هر كس كه يارى و اعانت زوّار ما را كند گويا ما را اعانت و يارى كرده است.(15)

ورود امام حسينعليه‌السلام

در مورد ورود حضرت سيّدالشهداء ابى عبداللّه الحسينعليه‌السلام به سرزمين كربلا اختلاف است ولى اصحّ تواريخ در مورد ورود آن حضرت به اين سرزمين پر بلا روز دوم محرم الحرام سال 61 هجرى مى باشد طبق روايت صحيح زمانى كه حضرت به آن زمين رسيده، پرسيدند اين سرزمين چه نام دارد؟ جواب دادند قادسيه، حضرت دوباره پرسيدند! آيا نام ديگرى دارد؟ عرض كردند نينوا! حضرت باز فرمودند! آيا نام ديگرى دارد؟ عرض كردند! به اين سرزمين طَفّ نيز ميگويند، دو باره فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدند: ديگر چه نام دارد؟ عرض كردند: آرى! اين سرزمين را كربلا نيز مى گويند.

چون حضرت نام كربلا را شنيدند، فرمودند:

اللهمّ انّى اعوذ بِكَ مِنَ الكَربِ و البَلا

يعنى خدا يا پناه مى برم بر خودت از همه مشكلات و بلاها.

و نيز فرمودند: ههنا مَناخُ رِكابِنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مقتَلُ رجالِنا وَ مَسفَكُ دِمائِنَّا...

بعد از آن فرمود: اين موضع كرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آييد كه اين جا منزل و محل خيمه هاى ماست و اين زمين جاى ريختن خون ما است و در اين جاست كه قبرهاى ما واقع ميشود.

و فرمودند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا از اينها خبر داده است. و در آن جا فرود آمدند. امّا همان زمان لشكر دشمن نيز در همان مكان اردو زد و چون روز ديگر شد چهار هزار لشگر دشمن در آن زمين پر بلا منزل كردند،(16)

قربان مظلوميّتت يا ابا عبداللّه الحسينعليه‌السلام .

الا لعنة اللّه على القوم الظالمين

تربت كربلا

در زمان حضرت صادقعليه‌السلام زن زانيه اى بود كه هر وقتى بچه اى از طريق نا مشروع مى زائيد به تنور مى انداخت. و آنها را مى سوزاند، تا اين كه اجلش رسيد و مرد.

اقربا و خويشان او زن را غسل و كفن كردند و نماز برايش خواندند و به خاكش سپردند، ولى يك وقت متوجّه شدند زمين جنازه اين زن بد كاره را قبول نمى كند و به بيرون انداخت، آن عده كه در جريان دفن اين زن بد كاره شركت داشتند احساس كردند شايد اشكال از زمين و خاك باشد جنازه را در جاى ديگرى دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، يعنى زمين جسد را نپذيرفت و اين عمل تا سه مرتبه تكرار شد.

مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادقعليه‌السلام و گفت: اى فرزند پيامبر به فريادم برس...

و جريان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گرديد، وجود مقدّس آقا امام صادقعليه‌السلام وقتى جريان را از زبان مادرش شنيد متوجّه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرام زاده بود، فرمود:

هيچ مخلوقى حقّ ندارد مخلوق ديگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است.

مادر آن زن بد كاره به امام عرض كرد: حالا چه كنم. حضرت فرمود: مقدارى از تربت جدّم سيدالشهداء ابى عبداللّه الحسينعليه‌السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذاريد زيرا تربت جدّم حسينعليه‌السلام مشكل گشاى همه امور است مادر زن زانيه مقدارى تربت كربلا تهيه نمود و همراه جنازه گذاشت، و ديگر تكرار نشد.(17)

حضرت نوح و كربلا

در كتاب شريف المشاهد شيخ شبسترى روايت كرده كه چون حضرت نوحعليه‌السلام كشتى را بنا نمود و صد هزار مسمار به كشتى زد تا اينكه پنج مسمار ماند حضرت نوحعليه‌السلام يكى از آن پنج مسمار را برداشت.

فاَ شرَقَ بِيَدِهِ وَ اَضاءَ كَما يَضئ الكَواكِبَ الدُّريه فى اُفُق السَّماء.

پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنانكه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مى شود. فتحيّر نوح فانطق الله المسمار بلسان طلق ذلق فقال انا باسم خير الانبياء محمّد بن عبّداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

پس نوح از درخشندگى مسمار حيران شد و خداوند عالم مسمار را بنطق و تكلم آورد با زبان كشاده و فصيح عرض كرد: كه يا نوح من بر اسم نامى خاتم انبياء محَّمد بن عبدالله مقرَّر شده ام و درخشندكى من از بركت اسم آن بزرگوار است. پس جبرئيل نازل شد و حضرت نوحعليه‌السلام از جبرئيل سئوال كرد يا جبرئيل اين چه مسمارى است كه من هرگز مثل او را در درخشندگى نديده ام.

جبرئيل گفت: اين مسمار بر اسم حضرت رسو ل اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است پس حضرت نوح على نبيّينا و آله وعليه‌السلام سه مسمار ديگر از آنها را برداشت و هر يك را به طرفى از كشتى زد، و هر يك در درخشندگى مثل سابق بودند، چون نوبت مسمار پنجم رسيد حضرت نوحعليه‌السلام آن را برداشت و ديد فَزَهر و انارَ و اَ ظهَر النِداوة

پس درخشان و منوّر گرديد، در دستش، و رطوبت سرخى از آن مسمار ظاهر شد، حضرت نوحعليه‌السلام متعجّب ماند از جبرئيل سئوال كرد!

جبرئيل عرض كرد: كه اين مسمار پنجم مسمار حسينعليه‌السلام است و بنام اوست، آنرا بجانب مسمار پدرش بزن، حضرت نوح پرسيد كه اين چه رطوبت است كه از اين مسمار ظاهر مى شود؟ جبرئيل عرض كرد: كه اين خون است و احوالات و وقايع كربلا را به حضرت نوحعليه‌السلام بيان كرد و حضرت نوحعليه‌السلام گريست و بر قاتلين آن حضرت لعن نمود.(18)

حضرت آدم و كربلا

در مصيبت حضرت سيّد الشهداءعليه‌السلام بنا بر روايات مختلف آنچه به چشم ديده، و ديده نمى شود گريسته اند.

در جريان هبوط حضرت آدمعليه‌السلام مى باشد كه آن حضرت پس از ترك اولى كه در بهشت انجام داد از بهشت رانده و بر زمين فرستاده شد، محل هبوط آدمعليه‌السلام در مكّه معظّمه بوده است و در روايات مى باشد كه حضرت آدمعليه‌السلام بخاطر آن گناه يا ترك اولى بسيار گريست و از گناه خود توبه كرد.

و همچنين مفارقت از همسرش حوّا نيز به غصّه او افزوده بود، بنابراين حضرت آدمعليه‌السلام بر روى زمين حركت كرد و بيابانها و دشتها را زير پا گذاشت تا گذار حضرت آدمعليه‌السلام به سرزمين كربلاى پر بلا افتاد، كدام كربلا آن كربلايى كه تا حضرت سيّدالشهداء به آن سرزمين وارد شد و ديگر مركب او حركت ننمود بنابر روايات سه مركب عوض كردند ولى مركب حركت ننمود.

خلاصه آنكه حضرت آدم وقتى به آن سرزمين رسيد، ملاحظه كرد كه گرد غم و غبار، ناراحتى وهمّ و غم در وجودش پديدار شد و قلبش به تنگ آمد، تا رسيد به آنجايى كه شمع فروزان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاموش گشته بود، يعنى تا به قتلگاه حضرت سيّد الشهداءعليه‌السلام رسيد، قدمش به سنگى برخورد كرد و افتاد - و بر اثر اصابت سرش به زمين - خون از سر حضرت آدم جارى شد، حضرت آدمعليه‌السلام ناراحت شد و سر به آسمان برداشت كه، بار الها آيا گناه تازه اى مرتكب شده ام كه مرا اينگونه مجازات مى كنى؟ خدايا من تمام عالم را گشتم و چنين بلائى بر سرم وارد نشد، حال آنكه در اينجا چنين عقوبت مى شوم!

از جانب پروردگار عالم ندا آمد كه اى آدم از جانب تو گناهى سر نزده است لكن اين همانجايى است كه:

يقتل فى هذه الارض ولدك الحسينعليه‌السلام ظلما

يعنى اين همانجايى است كه فرزندت حسينعليه‌السلام بر اثر ظلم شهيد مى شود، و خداوند روضه سيّد الشهداء را خواند و حضرت آدمعليه‌السلام بر مصائب آن حضرت گريست، قربان مظلوميّتت حسين جان كه آدم با يك سر شكستن آنگونه به خدا شكايت مى كند، حال آنكه تو با آن همه مصيبت مى فرمايى:

رضا بقضائك و تسليما لامرك لا اله غيرك و لا معبود سواك

حضرت آدم عرض كرد: خدايا آن حسين كه در اين جا شهيد مى شود، ايكون نبيّا؟ پيامبر مى باشد؟

وحى نازل شد كه اى آدم او پيامبر نيست، لكن نوه پيامبر آخرالزمان و فرزند دختر آن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه زهرا مى باشد. پس با راهنمايى جبرئيل چهار مرتبه بر قاتلين حضرت سيّد الشهداءعليه‌السلام لعن فرمودند.(19)