داستان هایی از زمین کربلا

داستان هایی از زمین کربلا0%

داستان هایی از زمین کربلا نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

داستان هایی از زمین کربلا

نویسنده: رؤیا یوسفی
گروه:

مشاهدات: 6004
دانلود: 2993

داستان هایی از زمین کربلا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 53 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6004 / دانلود: 2993
اندازه اندازه اندازه
داستان هایی از زمین کربلا

داستان هایی از زمین کربلا

نویسنده:
فارسی

یکی از وظایف پیروان راستین مکتب اهل بیت علیهم السلام، کسب شناختی صحیح و کامل از شخصیت، زندگانی و خط مشی فکری و عملی اهل بیت علیهم السلام است.

در همین راستا، مجموعه ی شبکة الامامین الحسنین علیهما السلام کتابی را به صورت الکترونیکی آماده ی نشر نموده است که علاقمندان حوزه ی مطالعات اهل بیت علیهم السلام می توانند از آن بهره برند.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

فيض گريستن به شهداى كربلا

روزى شخصى بخدمت حضرت سيّدالساجدينعليه‌السلام رفته و استدعاى ضيافت از آن بزرگوار نمود و در بعضى از كتب مراثى نام آن شخص را زهرى ذكر كرده اند و معروض داشت كه بناى دامادى و عروس آوردن براى فرزند خودم دارم، استدعا از جناب شما دارم كه با اهل بيتعليه‌السلام به خانه من تشريف آورده و خانه مرا رشك گلستان اِرَم فرماييد آن سرور در جواب فرمود:

كه بعد از شهادت پدر بزرگوار خود و جوانان هاشمى اكل و شرب من شربت اشك چشم و مائده من الم و محنت و مصيبت ايشان است آن شخص عرض كرد: اى آقاى من غرض من از ميهمانى آنست كه مجلسى آراسته كرده ام و جمعى از اعوان را به مجلس دعوت نموده ام كه عزادارى پدر مظلومت را نمايند، و منظورم ذكر مصيبت و بيان مرثيه سيّد الشّهداءعليه‌السلام است، تا شيعيان شما از فيض گريستن به شهداى كربلا بهره مند شوند.

چون آن بزرگوار نام عزادارى سيّد الشّهداءعليه‌السلام را شنيدند، وعده داده و قبول فرمودند، و آن مرد در خدمت امام زين العابدينعليه‌السلام بود تا به خانه خود وارد گرديد، و مجلسى از شيعيان و جگر سوخته گان منعقد گردانيد، و روضه خوان مشغول ذكر مصائب شهيد كربلا گرديد تا كلام به اين جا رسانيد كه گفت: غريب كربلا.

در آن زمان كه لب تشنه بود و حالت زار

رخش چو آينه دل گرفته زنگ غبار

نشسته بر تن او بس كه ناوك كارى

نهال قامت او شد خدنگ پردارى

نداد آب كمش غير اشك گلگون رنگ

كسى نرفت به دل جوئيش بغير خدنگ

بغير تيغ كسى سرگذشت او نشنيد

كسى به سوز دل او بجز عطش نرسيد

ز خاك كسى سر او را بر نداشت غير سنان

نكرد حفظ تنش كسى بغير ديده وران

چو ديد زينب غمديده نعش شاه شهيد

رو نمود به مدينه ز سوز ناله كشيد

چون سخن به اينجا رسيد ناله و فرياد

از حضّار مجلس بلند گرديد

و حضرت سيّد السّاجدينعليه‌السلام چنان گريست كه بيهوش گرديد، و صداى گريه اهل مجلس غلغله اى به صوامع ملكوت انداخت و چون ذاكر از مرثيه فارغ گرديد، صاحب خانه زهرى در صدد خدمت گذارى و خوردن وآشاميدن ميهمانان مجلس مشغول شد،

سپس متوجّه مجلس گرديد ديد آن حضرت در جاى خود نيستند مضطرب الحال شد و به تفحّص و جوياى آن بزرگوار در آمد، ديد آن حضرت داخل خدمتكاران مجلس شده و مشغول خدمتگذارى به اهل مجلس ميباشد، حتّى كفش اهل مجلس را جفت ميكرد.(36)

جنّيان در كربلا

پس از آن كه امام حسينعليه‌السلام وارد كربلا شد ابن زياد تمام راههايى كه به كربلا متّصل مى شد بست، تا كسى نتواند به كمك امام حسينعليه‌السلام بيايد،

پنج نفر از شيعيان شبها حركت ميكردند و روزها در گودالها خودشان را پنهان مى نمودند در يكى از قرّاء بين كوفه و كربلا در كوخى پنهان شده بودند كه ناگهان دو نفر پير و جوان سفيد پوش ظاهر شدند و سلام كردند گفتند:

نترسيد ما از مؤمنين جنّ هستيم و مثل شما قصد يارى امام حسينعليه‌السلام را داريم، يكى از آنها گفت: بهتر است من كربلا بروم و خبرى برايتان بياورم، گفتم، چه بهتر منتظر بودند طولى نكشيد كه برگشت، ولى خودش را نشان نداد، تنها با اشعار جانگدازى مطلبش را رساند بخدا سوگند از كربلا نيامدم مگر ديدم بدن امام حسينعليه‌السلام را بر روى خاكها.(37)

با عشق حسين خلق و خو بايد كرد

از كرب بلايش گفتگو بايد كرد

با ديده گريان به در و درگاهش

رو كرده و كسب آبرو بايد كرد

تربت كربلا در كفن

مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه، فرمود: مخدّره محترمه اى كه نماز جمعه اش را ترك نمى كرد بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام، و هر سال روز عاشورا خونى مى شود، بطورى كه رطوبت خونها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا خشك ميشود.

از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد.

روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه آن مخدّره گفته بود، تر و خونين و علاوه لرزان است.

از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بى خود شدم.(38)

اى حسين جانم سفر تاكوى جانان كرده اى

خاك گرم كربلا بوسه باران كرده اى

خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب

باسراز تن جدايت ذكر قرآن كرده اى

بى احترامى به تربت كربلا

موسى ابن عبدالعزيز نقل نمود:

در بغداد يوحنّاى نصرانى مرا ديد و گفت، تو را به حقّ دين و پيغمبرت قسم ميدهم كه اين شخص كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند كيست؟

گفتم: پسر على بن ابى طالبعليه‌السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد و اسمش حضرت سيّد الشّهداءعليه‌السلام است چطور شد كه اين سوال را از من ميكنى؟

گفت قضيّه عجيبى دارم، گفتم بگو! گفت: خادم هارون الرّشيد نصف شبى بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عيسى هاشمى گفت امر خليفه است كه اين مرد را كه قوم و خويش من است علاج كنى، وقتى كه نشستم و معاينه كردم، ديدم بى خود است و فايده اى ندارد، پرسيدم چه مرضى دارد؟ و چطور شد كه اين طور گرديد؟

ديدم طشتى آماده كردند و هر چه درون شكمش بود در طشت خالى گرديده، گفتم: چه واقع شده است، گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود وبا خانواده خود صحبت مى كرد و الان به اين حال افتاد سبب را پرسيدم! گفتند: شخصى قبل از اين در مجلس بود كه از بنى هاشم بود و صحبت از حسين بن علىعليه‌السلام و خاك قبر او و كربلا در ميان آمد.

موسى بن عيسى گفت: شيعيان در باب حسين بن علىعليه‌السلام تا حدّى غلوّ دارند كه خاك كربلا از قبر سيّد الشّهداء را براى مداوا استفاده مى كنند.

آن شخص گفت اين بر من واقع شده امّا با تربت امام حسينعليه‌السلام آن درد بكلّى از من زايل شد و حقتعالى مرا بوسيله آن تربت نفع كلّى بخشيد.

موسى بن عيسى گفت: از آن تربت نزد تو چيزى هست؟ گفت بلى! گفت بياور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورد و به موسى بن عيسى داد، موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص، تربت را در ميان دبر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامد كه فرياد، و فغانش بر آمد، النّار النّار الطشت الطشت و تا طشت را آوردند از اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.

فرستاده هارون گفت: هيچ علاجى در آن مى بينى؟

من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم، و گفتم: مگر عيساى پيغمبر كه مرده ها را زنده مى كرد اين مرض را علاج كند. از خانه بيرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گرديد صداى نوحه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.

يوحنّا به اين سبب مسلمان گرديد. و اسلام را بر خود قبول كرد، و مكرر زيارت حضرت سيّد الشّهداءعليه‌السلام ميرفت، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شريف مينمود.

اين سزاى كسى است كه تربت امام حسينعليه‌السلام و خاك كربلا را مسخره نمايد.

خاك كربلا هديه حضرت امام رضاعليه‌السلام (39)

در كتاب مفاتيح الجنان به سند معتبر روايت شده كه شخصى گفت:

حضرت امام رضاعليه‌السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون بسته را باز كردم ديدم در ميان آن خاكى بود، از آن مردى كه بسته را آورده بود پرسيدم كه اين خاك چيست؟ گفت: خاك قبر حائر امام حسينعليه‌السلام است، تا به حال نشده كه حضرت چيزى براى كسى بفرستد و در ميان آن جامه و لباسها يك مقدار تربت كربلا حائر حسينعليه‌السلام نگذارد و مى فرمايد اين تربت كربلا امان است از بلاها باذن و مشيت خداوند متعال.

السلام على على بن موسى الرضاعليه‌السلام (40)

مارا بود به خانه دل آرزوى تو

از خاك كربلا ى توئيم بوى تو

بوئيم خاك كوى تواى شاه كربلا

گيريم شمه اى زگلستان كوى تو

قبر تو در دلى است كه با مهرت آشناست

آن دل كه هست روى اميدش بسوى تو

بى گوهر ولاى تو كس را چه آبرو

كز مخزن و لاست، درّ آبروى تو

نام تو بر كتيبه آفاق نقش بست

با خامه جلال ز خون گلوى تو

مسلمان شدن به بركت خاك كربلا

در زمان شاه صفوى سفيرى كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن پيدا نمايد.

سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود، كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض كاشانى رضوان الله تعالى عليه كه معروف به فيض كاشى بود حضور پيدا كرد.

حضرت آخوند كاشى رو به آن سفير فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است كه از براى سفارت مردان بزرگ و حكيم و دانا و فهميده و با سواد را اختيار مى كنند.

چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده؟!

سفير فرنگى خيلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت: من خودم داراى علوم و سرآمد تمام علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گويى، من حكيم و دانا نيستم؟!

مرحوم فيض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل كرده مى دانى بگو ببينم در دست من چيست؟

سفير مسيحى به فكر فرو رفت و پس از چند دقيقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد.

مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: اين بود كمالات تو كه از اين امر جزئى عاجز شدى؟ تو كه مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟

سفير گفت: قسم به مسيح بن مريم كه من متوجّه شده ام كه در دست تو چيست و آن تربت از تربتهاى بهشت است، ليكن در حيرتم كه تربت بهشت را از كجا به دست آورده اى؟!

مرحوم آخوند فيض كاشى فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه كرده اى! و قواعدى را كه در استكشافات اين امور به كار برده اى ناقص بوده است، سفير مسيحى گفت: خير اين طور نيست، لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا آورده اى؟

مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقّانيّت اسلام ميكنى؟! آنچه در دست من هست تربت پاك آقا سيّد الشّهداءعليه‌السلام مى باشد.

سپس دست خود را باز كرد و تسبيحى را كه از تربت كربلا بود، به سفير نشان داد و گفت: پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند، كربلا قطعه اى از بهشت است. تصديق سخن توست! تو خود اقرار كردى و گفتى، قواعد و علوم اين حديث من خطاء نمى كند و حديث پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را هم در صدق گفتارش اعتراف كردى، و پسر پيغمبر ما در اين تربت كه قطعه اى از بهشت است، مدفون است اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفير چون قاطعيّت برهان و دليل را مشاهده كرد مسلمان شد.(41)

يك دانه تسبيح از تربت كربلا

شيخ طوسى قدس الله سره نقل فرموده كه: حسين بن محمّد عبداللّه از پدرش نقل نمود، كه گفت:

در مسجد جامع مدينه نماز مى خواندم مردان غريبى را ديدم كه به يك طرف نشسته با هم صحبت مى كردند.

يكى به ديگرى مى گفت: هيچ مى دانى كه بر من چه واقع شده، گفت: نه!

گفت: مرا مرض داخلى بود كه هيچ دكترى نتوانست آن مرض را تشخيص بدهد تا ديگر نا اميد شدم.

روزى پيرزنى بنام سلمه كه همسايه ما بود به خانه من آمد مرا مضطرب و ناراحت ديد گفت اگر من تورا مداوا كنم چه مى گويى؟ گفتم! به غير از اين آرزويى ندارم.

به خانه خود رفته و پياله اى از آب پر كرده و آورد و گفت: اين را بخور تا شفا يابى من آن آب را خوردم بعد از چند لحظه خود را صحيح و سالم يافتم، و از آن درد و مرض در من وجود نداشت تا چند ماه از آن قضيّه گذشت و مطلقا اثرى از آن مرض در من نبود.

روزى همان عجوزه به خانه من آمد، به او گفتم اى سلمه بگو ببينم آن شربت چه بود كه به من دادى و مرا خوب كردى! و از آن روز تا به حال دردى احساس نمى كنم و آن مرض برطرف گرديد.

گفت: يك دانه از تسبيحى كه در دست دارم پرسيدم، كه اين چه تسبيحى بود، گفت: تسبيح از تربت كربلا بوده است كه يك دانه از اين تسبيح در آب كرده به تو دادم.

من به او پرخاش كردم و گفتم: اى رافضه اى شيعه مرا به خاك قبر حسين مداوا كرده بودى، ديدم غضبناك شد و از خانه بيرون رفت و هنوز او به خانه خود نرسيده بود كه آن مرض بر من برگشت، و الحال به آن مرض گرفتار و هيچ طبيبى آن را علاج نمى تواند بكند، و من بر خود ايمن نيستم و نمى دانم كه حال من چه خواهد شد.

در اين سخن بودند كه مؤذّن اذان گفت ما به نماز مشغول شديم و بعد از آن نمى دانم كه حال آن مرد به كجاست و چه به حال او رسيده است.(42)

اى مهد پناه بى كسان درگاهت

اى شهد شفاء محبّت دلخواهت

اى تربت پاك كربلاى تو حسين

درد همه را دواى درمانگاهت

شهيدان كربلا

بهترين انسانها كسانى بودند كه در كربلا به شهادت رسيدند، و در ركاب نور چشم حضرت صديقه طاهرهعليهما‌السلام به فوز عظيم نائل آمدند. و بدان جهت خاك كربلا توتياى چشمان اولیاء گرديد.

كمال همنشين در من اثر كرد، و گر نه من همان خاكم كه هستم.

امّا در مورد تعداد و اسامى آن سعادتمندان اختلاف است ولى در بررسى اصحّ اقوال بعضى تعداد شاهدين عاشورا را هفتاد و دو نفر و بعضى هشتاد و چهار نفر شهيد مى دانند.

بنا بر روايتى سى و دو نفر سوار و هشتاد و دو پياده گفته اند

امّا طبق روايتى از امام باقرعليه‌السلام كه فرمودند: لشگر جدّم حسينعليه‌السلام چهل و پنج سوار و صد پياده بودند و به روايتى ديگر سى نفر نيز از لشگر دشمن در شب عاشورا به لشگر مظلوم كربلا ملحق شدند.

بلاخره پس از تحقيق واثق از كتابهاى معتبر تعداد شهداء و سُعداى عظيم القدر كربلا هشتاد و هفت نفر به نظر مى رسد.

در اينجا به جهت تيمّن و تبرك و تمسّك به ارواح آن پاكان درگاه الهى و همچنين اداء دِين نسبت به آن بزرگواران، اسامى ايشان را ياد آور مى شويم. شايد كه قيامت ايشان نيز از ما نامى برده و يارى بكنند. انشاءاللّه

1- حرّ بن يزيد رياحى - 2- مصعب برادر حرّ شهيد - 3- على خلف ارجمند حرّ - 4- غرّه غلام سعادت مند حرّ - 5- عبداللّه بن عُمَر - 6- بَرير بن خضير همدانى - 7- وهب بن عبداللّه كلبى - 8- عَمر بن خالد اَزدى - 9- خالد بن عمر - 10- سعد بن عبد اللّه كلبى - 11- عُمير بن عبداللّه - 12- نافع بن هلال بجلّى - 13- مسلم بن عوسجه - 14 - حبيب بن مظاهر - 15 - ظهير بن حسان - 16 - سعيد بن عبداللّه - 17 - زُهير بن قين - 18 - عبد الّرحمن بن عبداللّه يزنى -19 - عمدو بن قر ظه انصارى -20 -جوان آزاد كرده اباذر غفارى - 21 - عمرو بن خالد صيداوى - 22 - خنظلة بن اسعدى شاى - 23 - سُويد بن ابى المطاع - 24 - يحيى بن مازنى - 25 - قرّة بن ابى قره غفارى - 26 - مالك بن انس - 27 - عمرو بن مطاع جعفى - 28 - حجّاج بن مسروق - 29 - جوانى كه پدر او را در معركه شهيد كرده بودند، بعضى مى گويند پسر مسلم بن عوسجه است - 30 - جناد بن حارث انصارى - 31 - عمر بن جناده - 32 - عبد الرّحمن بن عروه - 33 - عابس بن شبيب شاكرى - 34 - شوذب غلام عابس - 35 - عبداللّه غفارى - 36 - عبد الرّحمن غفارى - 37 - غلام ترك سيّد السّاجدين - 38 - زيد بن زياد - 39 - ابو عمرو تهشلى - 40 - يزيد بن مهاجر - 41 - محمد بن بشر حضرمى - 42 - هاشم پسر عم عمر سعد - 43 - هلال بن حجّاج - 44- ابو تمامه صيداوى - 45 - يزيد بن حصين همدانى - 46 - سعد غلام امير المؤمنين عليه‌السلام - 47 - يحيى بن كثير انصارى - 48 - معلّى بن معلّى - 49 - طرمّاح بن عدى بن حاتم - 50 - معلّى بن حنظله - 51 - جابر بن عروه - 52 - مالك - 53 - سيف بن ابى حارث - 54 - مالك بن عبداللّه سريع - 55 - اسامى شهداء از اولاد عقيل بن ابيطالب كه تعدادشان هشت نفر بوده، به شرح زير مى باشد:

عبداللّه بن مسلم عقيل - موسى بن عقيل - محمّد بن مسلم بن عقيل - جعفر بن عقيل - عبداللّه بن عقيل - محمّد بن ابى سعيد عقيل - علىّ بن عقيل.

يكنفر از آل هاشم به نام احمد بن محمّد هاشمى

اولاد جعفر طيّار كه تعدادشان سه نفر بوده است -

محمّد بن عبداللّه بن جعفر - عون بن عبداللّه بن جعفر - عبيد اللّه بن عبد اللّه بن جعفر طيّار - كه همگى فرزندان شير زن كربلا زينب كبرى بودند.

فرزندان امام حسن مجتبىعليه‌السلام كه تعدادشان شش نفر بوده است و همگى جوان بودند. شاهزاده ابوبكر - عبداللّه اكبر - احمد بن حسنعليه‌السلام - ابو القاسم بن حسن - قاسم بن حسن - و عبداللّه اصغر-

فرزندان امير المؤمنين علىعليه‌السلام كه با حضرت سيّد الشّهداءعليه‌السلام نه نفر بودند.

ابو بكر بن على - عمر بن على - عثمان بن على - جعفر بن على - عبداللّه بن على - محمّد بن على - اصغر بن على - فضل بن على - حضرت عبّاس قمر بنى هشام بن علىعليه‌السلام - حسينعليه‌السلام شهيد عطشان كربلا-

فرزندان حضرت ابى عبداللّه الحسينعليه‌السلام كه پنج نفر بودند. على اكبر شبه النّبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - جعفر بن حسينعليه‌السلام محمّد بن حسينعليه‌السلام عبداللّه بن حسينعليه‌السلام - على اصغر كوچكترين شهيد مظلوم كربلا-

مجموع شهدايى كه نامبرده شد، پنجاه و پنج نفر اصحاب و انصار و ياران حضرت سيّد الشّهداءعليه‌السلام بوده و يك زن كه زوجه وهب و سى و دو نفر نزديكان و برادران و پسر عموها و فرزندان و برادر زاده گان سلطان مظلومان عالم مى باشند، كه در آن صحرا هر يك با اعتقاد كامل و كامل اعتقاد قدم به ميدان جهاد در راه خدا گذارده و سربازى در راه فرزند پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمودند.

روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد. اللّهمّ اَحشُرنا مَعَهُم.

احترام امام زمان به تربت سيّدالشهداعليه‌السلام

يكى از بانوان مؤمنه پرهيزگار به نام خديجه ظهوريان فرزند عباسعلى كه هم اكنون قريب نود سال از عمر با بركت خود را پشت سر گذاشته و با آنكه نزديك ده سال است بر اثر سكته از پا در آمده و با كمك عصا خود را به اين سو و آن سو مى كشاند نماز جماعتش ترك نمى شود، نقل مى كند: حدود سى سال قبل مهر تربتى را كه خود از كربلا آورده بودم كثيف شده بود، آن را بردم در آب روان آب خيابان وسط شهر مشهد مقدس شستشو دادم و در ميان سطل گذاشته برگشتم، روبروى مسجد دوازده امامى ها كه رسيدم با خودم گفتم خوب است مهر را بر گردانم، تا وقتى كه به منزل مى رسم طرف ديگرش نيز خشك شود، مهر را كه برگردانيدم بر اثر خيس بودن طرف زيرين مهر، قدرى تربت به انگشت بزرگم چسبيده انگشتم را به ديوار روبروى مسجد ماليده و رفتم.

شب در خواب ديدم آقاى بزرگوارى كه به ذهنم رسيد حضرت حجة بن الحسن امام زمان - ارواحنا فداه - هستند، سرشان را به همان جاى ديوار كه ذكر شده گذاشته و به من مى فرمايند: اينجا تربت جدّم حسينعليه‌السلام را ماليده اى!

قدر كربلا

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: كه هر كس يك روز در خدمت حضرت سيّد الشّهداءعليه‌السلام به سر برد يعنى در تربت كربلا، جايى كه خون ابا عبداللّه الحسينعليه‌السلام و ياران و فرزندانش ظلما ريخته شد در نامه اعمال او ثواب احياء هزار شب قدر نوشته مى شود.(43)

ياران چو از طليعه انوار كربلا

پر نور گشته ديده زوّار كربلا

صبح نشاط در نظرم شام تيره شد

از صبح تيره فام شب تار كربلا

ديدم بچشم خويش كه نرگس در آن زمين

بگريستى چو ديده بيمار كربلا

سرخ است گر خطّ جوانان هاشمى

از سبزه زار صحن سمن زار كربلا

هشت خاصّيت زمين كربلا

تربت حضرت سيد الشّهداء بر اساس روايات موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله:

1 - طبق روايات رسيده سجده كردن بر تربت حضرت حسينعليه‌السلام موجب قبولى نماز است، كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسينعليه‌السلام يَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة.

سجده كردن بر تربت امام حسينعليه‌السلام هفت حجاب را از منع قبولى آن نماز بر مى دارد.

2 - ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهداء براى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه دارد.

3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه مس را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت اهل بيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در دل او مى كارد.

4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده ميشود.

5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است.

6 - خاك مقتل حسين بن علىعليه‌السلام حصن، يعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند.

7 - آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره از همه جا قطع گردد و كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد.

8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد، به دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداءعليه‌السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود

و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن نگاه كند.(44)

زيارت كربلا و ايمان

ابو جعفر خضرمى از حضرت امام محمّد باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه:

قال: سمعت يقول محمّد بن علىعليه‌السلام من ارادَ اَن يعلم انّه من اهل الجنّة فيعرفن حبّنا على قلبه فان قبل فهو مؤمن و من كان لنا محبّا فليس فليرغب فى زيارة الحسين عليه‌السلام و فمن كان للحسينعليه‌السلام محبّا و زوّارا ما يجب لنا اهل بيت و كان من اهل الجنّة و من لم يكن زوّرا كان ناقص الا يمان.(45)

ابو جعفر خضرمى از امام محمّد باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند: هر كس كه مى خواهد بداند از اهل بهشت است يا نه، به قلبش مراجعه كند، اگر محبت ما را قلب او قبول كرد، پس مؤمن است، و كسى كه محبّ ما بود رغبت به زيارت قبر امام حسينعليه‌السلام دارد، و هر كس محب و زوّار امام حسينعليه‌السلام او اهل بهشت است،

و اگر محب ما و امام حسينعليه‌السلام بود ولى زائر قبر آن حضرت نباشد او ناقص الايمان مى باشد.

آرزو دارم حسين جان تا شوم قربان تو

جان ندارد قابلى گردد فداى جان تو

آرزو دارم حسين جان تا ببينم روى تو

كاش مى گشتم فداى تو در كوى تو

آرزو دارم حسين جان تا ببينم كربلا

اى همه هستى من بادا فداى نينوا

آرزو دارم حسين جان تا بپويم راه تو

روز و جويم، شوم دل خواه تو

مباهات خدا بر زائر كربلا

از ذريح محاربى منقول است كه گفت: به حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام شكايت كردم آنچه به من مى رسد از قوم و فرزندان من هر گاه به ايشان نقل مى كنيم ثواب زيارت قبر حضرت امام حسين را تكذيب من مى كنند و مى گويند:

تو دروغ مى بندى بر امام جعفرعليه‌السلام حضرت فرمود: اى ذريح! بگذار مردم را كه به هر جا كه خواهند بروند.

والله، كه حق تعالى مباهات مى كند به زايران حضرت امام حسينعليه‌السلام و آنها كه از راه هاى دور به زيارت آن حضرت مى روند، با ملائكه مقرّبين و حاملان عرش خود حتّى آنكه مى فرمايد به ايشان كه: آيا نمى بينيد زيارت كنندگان قبر حسين بن علىعليه‌السلام را كه آمده اند با نهايت شوق به سوى آن حضرت و به سوى فاطمه زهراعليهما‌السلام.

به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند مى خورم كه: واجب گردانم براى ايشان كرامت خود را كه ايشان را گرامى دارم و داخل گردانم ايشان را در بهشتى كه مهيّاكرده ام براى دوستان خود پيغمبران و رسولان خود.

اى ملائكه من! اينها زيارت كنندگان حسين اند كه محبوب محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه او پيغمبر و حبيب من است و هر كه مرا دوست مى دارد حبيب مرا دوست مى دارد و هر كه حبيب مرادوست مى دارد محبوب او را دوست مى دارد.

و هر كه حبيب مرا يا محبوب او را دشمن مى دارد بر من لازم است كه او را به بدترين عذاب هاى خود عذاب كنم و به آتش خود او را بسوزانم. و جهنّم را جايگاه او گردانم و او را عذاب كنم كه هيچ يك از عالميان را عذاب نكرده باشم.(46)

مشايعت ملائك زائر كربلا را

از حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام منقول است كه: چون شخصى از خانه خود بيرون آيد به عزم زيارت حضرت امام حسينعليه‌السلام به سوى كربلا مشايعت كنند او را از هفتصد ملك از بالاى سر او و زير پاى او از جانب راست و چپ و پيش رو و پشت سر او تا او را به اهلش برسانند. پس چون زيارت كند آن حضرت را ندا كند او را منادى كه: گناهانت آمرزيده شد پس از سر گير عمل را.

پس با او برمى گردند آن ملائكه تا داخل خانه خود شود. پس به او مى گويند كه: تو را به خدا سپرديم

پس پيوسته به زيارت او مى آيند تا روز مردن او وبعد از مرگ او، هر روز. و زيارت مى كنند حضرت امام حسينعليه‌السلام را و ثوابش از آن مرد است.(47)

مأواى حسين

اى زمين كربلا اينجا بود ماءواى من

مى شود اى كربلا اينجا فزون غمهاى من

كربلا بر روى تو عرش خدا بنهاده پا

تا ببوسد خلق عالم خاك زير پاى من

كربلا اينجا دگر وادى جانبازان بود

قاب قوسين عون جعفر، اكبر او" ادناى من

كربلا وادى طور مصطفى اينجا بود

غرق خون اينجا بيند خواهرم سيماى من

كربلا اين سرزمين گلزار زهرا مى شود

در كنار يكديگر پرپر شود گلهاى من

از براى كشتن من شمر دون بى حيا

ميزند با چكمه بر سينه سيناى من

اين سر نورانى بالاى نى منزل كند

مى چكد از نوك نى خون جگر از ناى من

هركه چون آرام دل با نغمه هاى جان گداز

مى شود مدهواگر نو شد مى از ميناى من

تارك زيارت قبر حسينعليه‌السلام

شخصى به خدمت امام صادقعليه‌السلام عرض كرد: فداى تو شوم، چه مى فرمائيد در حقّ كسى كه ترك كند زيارت قبر حضرت حسينعليه‌السلام را، و در حالى كه قادر به زيارت آنحضرت باشد؟

فرمود: مى گويم كه او عاقّ حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عاقّ ما شده است، و سبك شمرده است امرى را كه براى او نافع است.

و هر كه آن حضرت را زيارت كند خدا حوائج او را متكفل مى گردد. و كفايت مهمّات دنيائى او رامى نمايد. و زيارت آن حضرت بارى بنده روزى جلب مى نمايد، و آنچه در اين راه خرج نمايد خدا به او عوض مى دهد، و گناه پنجاه ساله او را مى آمرزد، در حالى بسوى اهل خويش باز مى گردد كه هيچ گناه و خطائى بر او نباشد، مگر آنكه از نامه عمل او محو شود. و اگر در اين سفر بميرد ملائك نازل مى شوند و او را غسل مى دهند و گشاده شود براى او درى بسوى بهشت كه داخل شود بر او نسيم بهشتى.

و اگر سالم بماند گشاده شود براى او درى كه نازل شود از آن در روزى او و حقتعالى به عوض هر درهمى كه او خرج كرده است هزار درهم به او بدهد وبراى او ذخيره نمايد، و چون محشور شود به او گويند كه خدا اين عوض را براى تو ذخيره كرده است و امروز به تو رسانيد.(48)