ي: وصيت پيامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
به على
عليهالسلام
پيش از بيان وصيت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علىعليهالسلام
، به منظور فهم بهتر آن، مناسب است که مقدّمه اى ذکر کنيم. خداوند در سوره آل عمران، آيه ١٤٤ مى فرمايد:
(
وَما مُحَمَّدٌ اِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَانْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلى اَعقابِکمْ وَ مِنْ ينَقلِبْ عَلَى عَقَبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ الله شَيئا و سَييْزِى الله الشّاکرينَ
)
(محّمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
فقط فرستاده خداست که پيش از او پيامبرانى ديگر آمده و رفته اند. آيا اگر او بميرد يا کشته شود، شما رو به عقب و به گذشته جاهلى خود باز مى گرديد؟ و هر کس به گذشته جاهلى خود باز گردد، خداى را هرگز زيان نمى رساند، خداوند سپاسگزاران را پاداش نيک خواهد داد)
همان گونه که پيشتر گفتيم، شريعت اسلام با دو نوع وحى بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل مى شد:
الف) وحى قرآنى، که عبارت است از متن همين قرآن که از زمان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تا به حال سالم مانده و به دست ما رسيده است و همه الفاظ آن از خداست و در آن اصول شريعت اسلام، يعنى توحيدِ خالق و توحيد پروردگار قانون گذار و معاد و حشر و حساب و ثواب و عقاب و ارسالِ رُسُل و وجوب طاعت از آنها از آدم تا خاتم، و نيز کليت احکام و آداب اسلامى، همچون نماز و حيّ و جهاد و روزه و زکات و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و نهى از غيبت و، ذکر شده است.
ب) وحى بيانى، که وحيى بوده که همراهِ همان وحى قرآنى نازل مى شده است و در واقع تبيين و تفسير آن را بر عهده داشته است. مثلاً در روز غدير خم، همزمان با نزول آيه(
يا اَيهَا الرَّسُولُ بَلّغْ ما اُنزلُ اَلَيک مِن ربّک وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلَْ فَما بَلَّغْتَ رسالَتَه
)
مائده / ٦٧ اين وحى بيانى آمده است که:(
يا ايها الرسولُ بَلّغِ ما اُنزلَ اِليک فى عَلي
.)
پس "في عَلي"
وحى بيانى بوده است که پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن را با حديث خود بيان مى فرموده و بنابراين "فى علي" نيز وحى خدا بوده است. پيامبر از خود چيزى بيان نمى فرمود، چنان که بارى تعالى در اين باره مى فرمايد:(
ما ينطِقُ عَنِ الْهَوى اِن هُوَ اِلاَّ وَحْي يوحي
)
نيم/ ٤ و محکمتر از آن مى فرمايد:(
ولَو تَقَوَّلَ عَلَينْا بَعضَ الأَقاويلِ * لاَ خَذْنا مِنهُ بِالَيمين * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنهُ الوَتينَ * فَما مِنکمْ مِن أَحَدٍ عَنهُ حايِزينَ
)
(الحاقّه/ ٤٤). يعنى اگر پيامبر از خودش چيزى بگويد و به ما نسبت دهد، مانعش خواهيم شد و رگ قلبش را خواهيم بُريد و کسى از شما هم نمى تواند از مجازات او جلوگيرى کند.
بدين سان، وحى قرآنى همان متن قرآن است که همه الفاظش از خداست و يک سوره آن را، ولو به کوچکى سوره کوثر باشد، کسى نمى تواند بياورد (بقره / ٢٣ - ٢٤) و لذا معيزه باقى پيامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
است که خداوند خود عهده دار حفظ آن است:(
اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذٌکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ
)
(الحير/ ٩). ولى وحى بيانى، معنايش از خداست، لکن بيانش با لفظ پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است و در آن شرطِ تحدّى و اعجاز نشده و هدف از آن تبيين معناى آيات قرآنى توسط پيامبر اکرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
است؛ چنان که خداوند فرمود:
(
وَ اَنَزَلْنا اِليک اَلذِّکرَ لِتُبَين للِنّاس ما نُزِّلَ اِلَيهِمْ
)
(النحل / ٤٤).
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
هر آيه اى از قرآن را، که از طريق وحى دريافت مى کرد، به هر کس که تبليغ مى فرمود، بيانى را هم که از جانب خداوند به او وحى شده بود براى وى مى گفت و بدين ترتيب تبليغ را کامل مى فرمود.
عبداللّه بن مسعود، صحابى بزرگ پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، مى گويد: "هفتاد سوره از دهان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرا گرفتم. " مثلاً وقتى آيه نازل مى شد که:(
والشَّيره الملعونَه
)
(اسراء/ ٦٠) پيامبر به او مى فرمود که مقصود از شيره ملعونه، بنى اميه است
.
در مسند احمد حنبل، از قول صحابه پيامبر، روايت شده که: "اَنَّهُم کانُوا يقْتَرِؤُونَ مِنْ رَسولِ اللهِصلىاللهعليهوآلهوسلم
عَشَرَ آياتٍ، فَلا يأخُذونَ فى العَشرِ الاُخْرى حَتّى يعلَمُوا ما فى هذِهِ مِنَ العِلمِ و العَملِ. "
يعنى صحابه پيامبر از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
قرآن را دَه آيه دَه آيه فرا مى گرفتند و به دَه آيه جديد آغاز نمى کردند مگر که آنچه از حيث معارف و احکام که در دَه آيه گذشته بود فرا مى گرفتند. مثلاً اگر از داستان پيامبران گذشته ذکرى شده بود، حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
داستان آنان را بيان مى فرمود، يا اگر آيه اى مربوط به قيامت بود، اين را که روز قيامت چگونه است بيان مى فرمود. يا اگر درباره احکامى مانند وضو و نماز و تيمُمّ بود، نحوه دقيق عمل به آن احکام را تعليم مى فرمود. پس، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
هيچ آيه قرآنى را تبليغ نفرموده مگر که وحيى بيانى را هم با آن بيان فرموده و همراه آن به امّت ابلاغ فرموده است. مثلاً در تعليم آيه:(
اِنَّما يريدُ الله لِيذْهِبَ عَنْکم الرّيْسَ اَهلَ اَلبَيتِ وَ يطََّهِرَکمْ تَطهيراً
)
(احزاب/ ٣٣)، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمود: اهل بيتِ محمّدصلىاللهعليهوآلهوسلم
، على و فاطمه و حسن و حسين هستند
. همچنين در تبليغ آيه(
اِنْ تَتُوبا اِلَى اللهِ فَقَد صَغتْ قُلوبُکما
)
(تحريم / ٤) بيان مى فرمود که آن دو زوجه پيامبر، امّ المؤمنين حفصه و امّ المؤمنين عايشه اند.
در تعليم اين قسم آيات، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
تعليم معنى مى فرمود با تعليم عمل وچنان بوده است که آن گاه که مثلاً آيه کريمه(
اَقِمِ الصّلوه لِدُلُوک الشَّمِس
)
(اِسراء / ٧٨) نازل شد، کيفيت نمازهاى پنج گانه و اذکار آنها را تعليم مى فرمود و در آن آيه که مى فرمايد(
فَاغْسِلُواوُيُوهَکم وَ اَيدِيکم
)
(مائده / ٦) به طور عملى تعليم مى داد که نحوه وضو گرفتن چگونه است و با چه آبى بايد باشد.
در تمام اين موارد، آنچه که پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به صحابه تعليم مى فرمود، هر يک از صحابه که نويسنده بود، آيه قرآن را با تفسيرى که از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيده بود مى نوشت. بنابراين، همه نويسندگان صحابه، همه قرآن را نوشته بودند با تفسير هر آيه اى که خود از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيده بودند، البتّه در قرآن هاى تک تک نويسندگان صحابه، تفسير همه آيات نوشته نبود، ولى آن قرآنى که در خانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود اين چنين بود، يعنى متن کامل قرآن با تفسير کامل همه آيات همراه بود. توضيح اين که، آنچه از قرآن و تفسير آن نازل مى شد، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
هر يک از صحابه را که نوشتن آموخته بود و نزديک وى بود مى طلبيد و به او دستور مى داد که آيه قرآن و بيان آن را که وحى شده بود، بر هر چه در دسترس بود بنويسد بر روى کاغذ يا تخته يا استخوان يا شانه گوسفند و امثال آن؛ و آن نوشته ها را پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در خانه خود داشت.
به هنگام وفات، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علىعليهالسلام
وصيت کرد: پس از تجهيز من، ردا بر دوش مکن و از منزل خارج مشو تا اين قرآن را جمع آورى کنى علىعليهالسلام
آيات قرآن را، که با تفسير آن بر پوست و تخته و کاغذ و غيره نوشته شده بود
سوراخ مى کرد و نخ از بين آنها مى گذراند و اين گونه آيات و تفسير هر سوره اى را جمع آورى فرمود. اين کار از چهارشنبه (فرداى دفن پيامبر) آغاز شد و در روز جمعه تمام شد.
آن حضرت، آن قرآن را با مولى و آزاد کرده خود، قنبر، به مسجد آورد. مسلمانان براى نماز جمعه در مسجد پيامبر گرد آمده بودند. آن حضرت به ايشان فرمود: اين قرآن موجود در خانه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است که براى شما آورده ام. دستگاه خلافت آنها گفتند: ما به اين قرآن حاجت نداريم ما. خود قرآن داريم! حضرت فرمود: اين قرآن را ديگر نمى بينيد
.
آن قرآن، با تفسير تمام آيات، پس از آن حضرت، در دست يازده فرزند او دست به دست منتقل شده و اکنون در نزد حضرت مهدى (عج) است که به هنگام ظهور خويش آن را ظاهر مى کند. واين قرآنى که ما اکنون در دست داريم،
همان قرآن زمان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است ولى بدون تفسير، يعنى تنها وحى قرآنى است و از وحى بيانى خالى است
.
امّا چرا قرآنى را که اميرالمؤمنينعليهالسلام
جمع کرده بود و، علاوه بر متن آيات، تفسير همه آنها را هم به همان گونه که بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
وحى شده بود در بر داشت قبول نکردند؟ دليل اين مطلب آن است که در وحى بيانى، که بر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل شده و با کلمات آن حضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
؟ به عنوان حديث ايشان در بيان قرآن، تلقّى مى شد، مطالبى وجود داشت که مخالفِ سياستِ دستگاه خلافت بود و مانع حکومت ايشان مى شد. مثلاً، چنان که گذشت، ذيل آيه(
وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ
)
(اسراء/ ٦٠) بر آن حضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
وحى شده بود که ايشان بنى اميه مى باشند؛ و اين تفسير در بعضى مصاحف ضبط شده بود. با وجود چنين روايتى، ديگر عثمان، معاويه، يزيد، وليد و امثالهم نمى توانستند حاکم شوند. يا در ذيل آياتِ پر تهديد سوره تحريم آمده بود که مقصود از آن دو زن، عايشه وحفصه اند. يا در ذيل آيه(
ياأَيهَا الّذينَ آمَنوا لاتَرفَعوُا أصْوَاتَکم فَوقَ صَوْتِ النَّبى
)
(الحجرات/٢) آمده بود که در شأن ابوبکر و عمر نازل شده است. يا آن گاه که آيات ابتداى سوره توبه (١٠-١) نازل شد
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن آيات را به ابوبکر و عمر داد تا به مکه ببرند و در موسم حج به مشرکان ابلاغ کنند. وحى غير قرآنى نازل شد که اين ابلاغ را بايد يا خود انجام دهى يا آن کس که از توست. پس، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، على بن ابى طالبعليهالسلام
را فرستاد تا آن آيات را از ابوبکر و عمر گرفت و خود علىعليهالسلام
به مکه برد و در موسم حج به مشرکان ابلاغ فرمود
يا آياتى که در شآن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و اهل بيتش نازل شد، مانند آيه تطهير(
إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْکمُ الرِّيْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَکمْ تَطْهِيرا
ً)
(احزاب/ ٣٣)
خداوند فقط مى خواهد پليدى وگناه را زا شما اهل بيت دور کند وکاملاً شما را پاک سازد
آيه مباهله(
فَمَنْ حَايَّک فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا يَاءَک مِنْ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَيْعَلْ لَعْنَه اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِينَ
)
(آل عمران/ ٦١)
هر گاه بعد از علم ودانشى که (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز)کسانى با تو به محاجه وستيز برخيزند، به آنها بگو: "بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنيم؛ ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم "
وآيه در داستان واقعه غدير(
يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُک مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِي الْقَوْمَ الْکافِرِينَ
)
(مائده/ ٦٧)
اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان؛ واگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از (خطر احتمالى) مردم نگاه مى دارد؛ وخداوند، جمعيت کافران (لجوج) را هدايت نمى کند
وپس از وقوع غدير(
الْيوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِينَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيکمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکمْ الْإِسْلَامَ دِيناً
)
(مائده/٣)،
دين شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ واسلام را بعنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم
ولايت(
إِنَّمَا وَلِيکمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاه وَيؤْتُونَ الزَّکاه وَهُمْ رَاکعُون
)
(مائده/ ٥٥)
سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست وپيامبر او وآنها که ايمان آورده اند؛همانها که نماز را بر پا مى دارند، ودر حال رکوع، زکات مى دهند.
آيه نجوى(
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَايَيتُمْ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَينَ يدَي نَيْوَاکمْ صَدَقَه ذَلِک خَيرٌ لَکمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَيِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ
)
(مجادله / ١٢)
اى کسانى که ايمان آورده ايد! هنگامى که مى خواهيد با رسول خدا نجوا کنيد (وسخنان در گوشى بگويد)، قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد؛ اين براى شما بهتر وپاکيزه تر است. واگر تواناى نداشته باشيد، خداوند آمرزنده ومهربان است
وبسيارى آيات ديگر. لذا، نه تنها قرآن امير المؤمنين را نپذيرفتند
بلکه کوشيدند تا قرآن را مجرّد از وحى بيانى بنويسند
و از بيان و نشر و کتابتِ حديث پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
مانع شدند و به کتمان و جعل و تحريف آن پرداختند
پس از بيان مقدمه گذشته اکنون نامزدهاى خلافت را در روز سقيفه معرفى مى نمائيم.