غصب ارث پيامبر
صلىاللهعليهوآلهوسلم
ارث پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را نيز از اهل بيتعليهالسلام
گرفتند
حضرت زهراعليهاالسلام
به ابوبکر فرمود: "ارثِ من از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
را باز گردان. " ابوبکر گفت: اثاث خانه را مى خواهى يا زمينهاى زراعى و باغ هاى پيامبر را؟ حضرت زهراعليهاالسلام
فرمود: "هر دو را. من اينها را از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به ارث مى برم، همچنان که دختران تو از تو، بعد از مُردنت، ارث مى برند. " ابوبکر گفت: به خدا قسم، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از من بهتر بود، شما هم از دختران من بهتر هستيد، ولى چه کنم که پيامبر فرمود: از ما گروه انبياء کسى ارث نمى برد؛ هر چه مى گذاريم صدقه است
و
و خطبه حضرت زهراعليهاالسلام
در مسجد ده روز پس از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آن گاه که فاطمهعليهاالسلام
همه شهود و دلايل خود را در مطالبه حقّش ارائه کرد
و ابوبکر از پذيرش آنها خوددارى نمود و چيزى از ما ترک رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و بخشش او را به وى باز پس نداد، آن بانو تصميم گرفت که موضوع را در برابر همه مسلمانان مطرح کند و اصحاب و ياران پدرش را به يارى طلبد. از اين رو، بنا به گفته محدّثان و مورّخان، رو به سوى مسجد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
آورد. اين موضوع در کتاب سقيفه ابوبکر يوهرى، بنا به روايت ابن ابى الحديد معتزلى و بلاغات النّساء احمد ابن ابى طيفور بغدادى آمده است. ما سخن ابوبکر جوهرى را مى آوريم
که گفته است:
وقتى فاطمه دريافت که ابوبکر تصميم دارد که فدک را به او باز پس ندهد، روسرى
خود را بر سر کشيد و چادرى
بر خود پيچيد و در ميان گروهى از زنان از بستگانش، در حالى که دامن پيراهنش پاهاى شريفش را پوشانده بود و همچون پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
قدم برمى داشت، به مسجد درآمد و بر ابوبکر که، در ميان گروهى فشرده از مهاجر و انصار و ديگران نشسته بود، وارد شد. پس، پرده اى پيش رويش کشيدند. آن گاه (حضرت زهرا) ناله اى از دل کشيد که مردم را سخت منقلب کرد و به شدّت به گريه انداخت و مجلس متشنج شد.
پس اندکى درنگ کرد تا يوشش آنان فرو نشيند و ناله ها و خروششان به آرامى گرايد. سپس، سخن را به سپاس و ستايش خداى عزّويلّ گشود و درود بر پيامبر خدا فرستاد و سپس گفت:
من فاطمه دختر محّمدم"پيامبرى از خود شما در ميانتان آمد که ضرر و هلاک شما بر او گران است و به هدايت و راهنمايى تان سخت مشتاق و حريص و بر مؤمنان رئوف و مهربان. " [توبه / ١٢٨] اگر به او و دودمانش بنگريد و نسبش را از نظر بگذارنيد، او را پدر من مى يابيد نه پدر خود، و برادرِ پسر عموى من است نه مردان شما(تا آن جا که فرمود:) و شما اکنون چنين گمان مى بريد که ما از پيامبر ارث نمى بريم، "مگر در پى قوانين و احکام دوره ياهليت هستيد؟ و فرمان چه کسى بهتر از خداست براى کسانى که او را باور دارند؟" [مائده/٥٠] اى پسر ابوقحافه، تو از پدرت ارث مى برى، ولى من از پدرم ارث نمى برم؟ همانا که ادعّايى شگفت و هولناک کرده اى! اينک فدک، چون شترى مهار کشيده و پالان نهاده، ارزانى ات باد تا در روز بازپسين به ديدارت آيد؛ که خداوند داورى نيکوست و پيامبر داد خواهى شايسته، و دادگاه در روز بازپسين. و در آن هنگام است که تبهکاران زيان خواهند برد.
آن گاه رو به سوى قبر پدر خود کرد و اين دو بيت شعر را خواند:
قَـد کانَ بَعْدَک أنبـاءٌ وَ هَنْبَثَه
|
|
لَوْ کنتَ شاهِدَها لَمْ تَکثُرِ الخَطْبُ
|
اِنّا فَقَدْناک فَقْدَ الارضِ و ابِلَهـا
|
|
وَ اخْتَلَّ قَومُک فَاشْهَدْ هُم لَقَدْ نَکبُو
|
[راوى مى گويد که تا آن روز، آن مردم را، از زن و مرد، چنان گريان و نالان نديده بودم. ] آن گاه زهراعليهاالسلام
رو به جمع انصار کرد و فرمود:
اى گروه برگزيدگان! و بازوان ملّت و نگهبانان اسلام! شما اين چه سنتى است که در کمک به من مى کنيد؟ و از حقّ من چشم مى پوشيد و از دادخواهى ام غفلت مى ورزيد؟ مگر رسول خدا نگفته است که حقوق مرد درباره فرزندانش پاس دارى مى شود احترام به فرزند در حکم احترام به پدر است؟ چه زود آئين خدا را تغيير داديد و شتابان بدعت ها نهاديد. حالا که پيامبر از دنيا رفته، دينش را هم از بين برده ايد؟! به يان خودم سوگند که مرگ او (پيامبر) مصيبتى بس بزرگ است و شکافى بس عميق که همواره به وسعت آن افزوده مى شود و هرگز به هم نخواهد آمد. اميدها بعد از او بر باد رفت و زمين تيره و تار شد و کوه ها از هم پاشيد. پس از او حدود برداشته شد و پرده حرمت پاره شد و ايمنى و حفاظت از ميان رفت. و اين همه را قرآن، پيش از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، خبر داده و شما را از آن آگاه کرد بود، در آن جا که مى فرمايد که، :
(
وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِين مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکمْ وَمَنْ ينْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيهِ فَلَنْ يضُرَّ اللَّهَ شَيئاً وَسَييْزِي اللَّهُ الشَّاکرِينَ
)
٢٣٠[آل عمران/١٤٤] هان اى بنى قيله! در برابر چشمانتان ارث پدرم را غصب مى کنند و فرياد دادخواهى ام را هم مى شنويد ولى کارى نمى کنيد! در حالى که نيرو و نفر داريد و از احترام و تکريم برخورداريد. نخبگانيد که خدايتان بر کشيده و نيکانى که برگزيده. با عرب در افتاديد و سختى ها را پذيرا شديد و با مشکلات پنيه در افکنديد و آنها را از ميان برداشتيد، تا آن گاه که آسيا سنگ اسلام به همّت شما به گردش افتاد و پيروزى ها به دست آمد و آتش جنگ فرو نشست و يوّش و خروش شرک و بت پرستى آرام گرفت و هرج و مرج از ميان برخاست و نظام دين استحکام يافت. اينک، پس از اين همه پيشتازى، عقب نشينى کرده ايد و، پس از آن همه پايمردى، شکست خورده ايد و، پس از آن همه دليرى، از مشتى مردم واپسگرا که ايمانشان را پس از پيمانى که بر سر وفادارى آن بسته بوده اند پشت سر انداخته اند و طعنه به دين و آيين شما مى زنند ترسيده ايد و به کنجى خزيده ايد؟ "با سردمداران کفر بجنگيد که آنها را امانى نيست تا مگر کوتاه آيند" [توبه/١٢]
اما مى بينم که به پستى و تن آسايى گراييده ايد و به خوشى و تن پرورى روى آورده ايد و به تکذيب باورهاى خود پرداخته ايد و آنچه را؛ که آسان به دست آورده بوديد، به يکباره، از دست داده ايد. ولى بدانيد که "اگر شما و همه مردم روى زمين کافر شويد، بى گمان، خداوند بى نياز خواهد بود. " من آنچه را که گفتنى بود با شما در ميان گذاشتم؛ گر چه از خوارى و زبونى و واپسگرايى تان آگاهى داشتم. اينک اين (روش) شما را ارزانى باد؛ آرام و مطيع و پر بار، آن را، با همه ننگ و رسوايى اش، که با آتش افروخته الهى - که از دل ها زبانه خواهد کشيد پيوندى ناگسستنى دارد، در دست بگيريد که خداوند ناظر بر کارهاى شماست و "به زودى ستمگران در خواهند يافت که به کجا باز خواهند گشت" [ شعرا/٢٢٧. ]
راوى مى گويد: محمّدبن زکريا (از محمّد بن ضحّاک)، از هشام بن محمّد، از عَوانه بن الحکم نقل کرده است که چون فاطمه آنچه را که در نظر داشت با ابوبکر در ميان نهاد، ابوبکر حمد و سپاس خداى را به جاى آورد و بر پيامبرش درود فرستاد و آن گاه گفت: اى بهترين بانوان و اى دختر بهترين پدران! به خدا سوگند که من خلاف رأى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
کارى نکرده ام و عملى جز به فرمان او انجام نداده ام.
پيشاهنگ به کاروانيان دروغ نمى گويد. تو گفتنى خود را گفتى و مطلبت را رساندى و با خشم سخن گفتى و سپس روى برتافتى. پس، خداوند ما و تو را مورد رحمت و بخشايش خود قرار دهد. اما بعد، من ابزار جنگى و چهارپاى سوارى و کفش هاى پيامبر را به على تحويل داده ام! اما جز اينها را، من خود از پيامبر خدا شنيده ام که مى فرمود:
ما پيامبران، طلا و نقره و زمين و اموال و خواسته و خانه اى به ارث بر جاى نمى گذاريم، بلکه ارث ما ايمان و حکمت و دانش و سنّت است! من هم آنچه را که حضرتش فرمان داده بود به جاى آورده ام، و در اين راه توفيق من جز از جانب خداوند نيست؛ به او توکل مى کنم و نياز خود را به او مى برم!
بنا به روايت کتاب بلاغات النساء٢٣١فاطمهعليهاالسلام
پس از سخنان ابوبکر گفت:
اى مردم! من فاطمه ام و پدرم محمّد است. همان طور که پيش از اين گفتم(
لَقَدْ يائَکمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکمْ
)
پيامبرى از خودتان براى شما آمدشما کتاب خدا را، به عمد، پشت سر انداخته ايد و دستورهايش را ناديده گرفته ايد؛ در حالى که خداوند مى فرمايد:(
وَ ورِثَ سُلَيمانُ داوُدَ
)
[نمل/ ١٦] ارث برد سليمان پيامبر از پدرش داود پيامبر و در داستان يحيى بن زکرّيا، از زبان زکرّيا مى فرمايد:(
فَهبْ لى مِنْ لَدُنْک وَلِياً يرِثُنى وَ يرِثُ مِنْ آلِ يعقوبَ
)
به من ببخشاى و ارثى که ارث ببرد از من و از دودمان يعقوب [مريم/ ٥ و ٦] و نيز مى فرمايد:(
وَأُوْلُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کتَابِ اللَّهِ
)
[انفال/ ٧٥] نيز مى فرموده است:(
يوصِيکمْ اللَّهُ فِي أَوْلَادِکمْ لِلذَّکرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيينِ
)
[نساء /١١] و مى فرمايد:(
إِنْ تَرَک خَيراً الْوَصِيه لِلْوَالِدَينِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِينَ
)
بقره/١٨٠]. با اين همه، مى گوييد که مرا حقّى و ارثى از پدرم نمى باشد و هيچ بستگى و پيوندى بين ما نيست ؟!
آيا خداوند شما را به آيه اى ويژه امتياز بخشيده و پيامبرش را از آن استثنا کرده است ؟ يا مى گوييد که ما اهل دو ملّت [دين] هستيم که از يکديگر ارث نمى بريم ؟! مگر من و پدرم اهل يک ملّت نيستيم؟ شايد شما از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به آيات قرآن و خصوص و عموم آن بيشتر آگاهى داريد! آيا در پى احياء قوانين جاهليت هستيد؟من آنچه را بايد مى گفتم، گفتم. و ميدانم که شما چه اندازه سست هستيد و نمى خواهيد کمک کنيد؛ چوب نيزه هايتان سست و يقينتان ضعيف شده است. اين [فدک] از آن شما. اين شترى که شما سوارِ آن شده ايد پايش زخمى است [و شما را به منزل نخواهد رساند]. اين عار بر جبين شما باقى خواهد ماند، تا به آتش خدا در روز قيامت بپيوندد و خدا عمل شما را مى بيند؛
(
وَسَيعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَىَّ مُنْقَلَبٍ ينْقَلِبُونَ
)
[شعرا/٢٢٧] وآنانکه ظلم کرده اند بزودى خواهند فهميد به کدام يا - مکان - باز خواهند گشت.
ابن ابى الحديد مى نويسد:
داستان فدک و حضور فاطمهعليهاالسلام
در نزد ابوبکر، پس از گذشت ده روز از وفات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
اتفاق افتاد؛ و درست اين است که بگوييم هيچ کس از مردم، از زن و مرد، پس از بازگشتِ فاطمهعليهاالسلام
از آن مجلس، درباره ميراث آن بانو - حتّى يک کلمه سخنى بر زبان نياورده است
.