عذاب داشتند. آن حضرت فرمود: «و اى بر شما و بدا به حالتان آنگاه كه با اشتياق ما را به فريادرسى فراخوانديد و ما به سرعت به شما پاسخ داديم شمشيرى را كه ما در دست شما داشتيم، به روى ما كشيديد و آتشى را كه ما بر ضد دشمنان ما و شما روشن كرده بوديم، بر ضد ما برافروخته ساختيد و به صورت ياران دشمنانتان بر ضد دوستانتان درآمديد بدون اينكه آنان در ميان شما به عدالت رفتار كرده باشند و يا اينكه شما را به آنان اميدى پيش آمده باشد پس آيا شايسته بلاها نيستيد اينكه كه ما را رها كرده ايد در حالى كه شمشير در غلاف است و دل آرام گرفته و تصميم گرفته نشده است ولى شما به سوى ما شتافتيد همچون برخاستن مگس ها و به سوى ما با شتاب آمديد همچون افتادن پروانه ها آنگاه عهد را شكستيد.... پس شما را دورى باد، اى بردگان امت و اى بيوطنان و اى رها كنندگان كتاب و دگرگون كنندگان سخن و اى گروه گناهكار و وسوسه پذيران شيطان و خاموش كنندگان سنت ها، همانا كسى كه نسبش مجهول و پدرش نيز اينچنين بود، كار را ميان دو چيز قرار داده است... ميان شمشير كشيدن و يا خوار گشتن. و هيهات كه ما خوارى را بپذيريم. خداوند و پيامبرش و مومنان آن را براى ما نمى پذيرند و دامنهاى پاك و مطهر و روح هاى بلند و جانهاى با عزتى كه ابا داريم، اطاعت افراد لئيم را بر شهادت، بزرگوارانه ترجيح دهيم، همانا كه ما با اين خاندان با وجود كمى تعداد و نبودن ياور، به پيش خواهم رفت و به خدا سوگند كه شما بعد از اين نخواهيد ماند مگر به آن مقدار از وقت كه كسى بر اسب سوار شود تا اينكه سيماى (حوادث) بر شما بچرخد و همچون لرزش محور به لرزه افتيد، عهدى كه پدرم از جدم رسول خدا با من داشته است «پس كار خود را و شريكانتان را فراهم آوريد، تا كارتان مايه اندوهتان نشود، آنگاه به سوى من توجه كنيد و مرا مهلت ندهيد، كه من بر خداوند، پروردگارم و پروردگارتان توكل كرده ام زيرا جنبنده اى نيست مگر اينكه اختيارش به دست او باشد، كه پروردگارم را راهى مستقيم باشد»
آنگاه دو دست خود را به سوى آسمان بالا برد و گفت: «خداوندا باران آسمان را از آنها فروگير و سالهايى را بر آنها بگذاران همچون سال هاى يوسف، و غلامى ماهر بر آنان برگمار تا جام اندوه را به آنان بنوشاند كه آنان ما را تكذيب كردند و فروگذاشتند و تو پروردگار ما هستى، بر تو توكل نموده ايم و بازگشت به سوى توست».
سپس، آن حضرتعليهالسلام
گفت: «به خدا كه خداوند كسى از آنان را نخواهد گذاشت مگر اينكه براى من از او انتقام بگيرد، كشتنى در برابر هر كشتن و ضربه اى در برابر هر ضربه و آن براى من و اهل بيت و شيعيانم بهتر است»
اين سخن ابا عبداللَّه الحسينعليهالسلام
است، پس آن را بخوانيد تأمل فرماييد كه در آن شفافيت روح ايمان را احساس مى كنيد و معنى تعهد و التزام به رسالت را مى بينيد كه موكد مى سازد اينكه انقلاب حضرت حسين تنها براى تغيير نظام حاكم نبوده بلكه فريادى براى بيدار ساختن امت و توجه دادن آن به انحراف عقيدتى و دور شدنش از اوصياى رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بوده است، اما چه كسى گوش فرامى داد...
آن قوم در اقدام به جنايت اصرار ورزيدند و جنگى را آغاز كردند كه در آن دستها بريده شد و سرها بر باد رفت، نه بر بزرگسالان رحم كردند و نه بر
خردسالان شفقت داشتند، كسانى همچون ياران امام، حبيب بن مظاهر و زهير بن القين و ديگران... آنان كسانى بودند كه آگاهى داشتند به اينكه ياريشان براى حضرت حسينعليهالسلام
چه مفهومى داشت.
آنان با وجود اينكه مى دانستند كه كشته مى شوند براى دفاع از فرزند رسول اللَّه شتافتند. در ميان كازار و در گرما گرم آن جو شعله ور از شراره هاى نبرد، امام همراه يارانش به نماز مى ايستد، نماز هنگام شدت و هراس، يكى از يارانش براى حمايت از آن حضرت مى ايستد و سينه خود را سپر تيرها قرار مى دهد تا از حجت خداوند بر خلايقش دفاع كند و آنگاه كه بدنش از فراوانى تيرها همچون خارپشت مى گردد، بر زمين مى افتد و با صدايى نه چندان رسا مى گويد: «اى فرزند رسول خدا آيا وفا كرده ام؟».
آنگاه شهيدان يكى پس از ديگرى به سوى حوران بهشت شتافتند، هاشميان و فرزندان علىعليهالسلام
و فرزندان حسينعليهالسلام
و سپس فرزندان حسينعليهالسلام
، و آخرين آنان، طفلى شيرخواره بود كه شير مادرش خشكيده بود و آن قوم، با تيرهايشان از وى استقبال نمودند تا اينكه در آغوش پدرش او را سر بريدند.
و حسين تنها ماند، گاهى چشم به سوى خيمه گاه زنان مى دوخت كه اندكى بعد به اسارت گرفتار مى شدند در حالى كه دختران رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بودند، و گاه نگاهى به سوى آن قوم كه براى كشتن وى بر گردش حلقه زده بودند، مى افكند و به گريه مى افتاد! خواهرش زينب علت گريه اش را پرسيد؟ فرمود: بر اين قوم مى گريم كه به خاطر من به آتش جهنم خواهند رفت.
آيا انسانى را ديده ايد كه بر دشمن خود بگريد دشمنى كه به وى ستم كرده است؟... اين كار تنها از پيامبران ساخته است.
سپس با آنان به نبرد مى پردازد تا اينكه به شهادت مى رسد و آنان
سفارش هاى ابن زياد را در مورد او عملى نمودند. سر از تنش جدا ساختند و سپس دستور دادند تا اسبان بر سينه ى شريفش پاى نهند.
اين بخشى از جزئيات فاجعه امت است و چه فاجعه عظيمى است اين كه آسمان ها پيش از زمين بر آن گريستند و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روز تولد حسينعليهالسلام
براى اين مصيبت گريست. خاطره آن همچنان دلها را به خون خواهد نشاند و راست گفت رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آنجا كه فرمود: «حسين را داغى در دل مومنان است كه هرگز خاموش نشود».
ياد اباعبداللَّهعليهالسلام
همچنان نزد شيعه محفوظ مانده است عليرغم بعضى از جاهلانى كه بر روى منبرها درباره دين سخن مى گويند در حالى كه دين، از آنان بيزار است و اين در زمانى است كه مردم در غفلت هستند.
ابن زياد همچنان با نامى جديد بر سينه ى امت زانو زده و شريح قاضى همچنان با زبانى جديد در مورد كافر و نجس بودن شيعيان ابا عبداللَّه الحسينعليهالسلام
و پاكى يهود و وجوب صلح با آنان فتوا مى دهد
از نظر آنان يهوديان از شيعيان حسينعليهالسلام
برترند. گمراه سازى و اختناق همچنان وجود دارد آن گونه كه قاتلان حسينعليهالسلام
عمل كردند هنگامى كه اسيران را آوردند و مردم پرسيدند اينان كيستند؟ گفته شد كه اسيرانى از ديلم هستند، آنگاه مردم بر آنان شماتت كرده كار را به جايى رساندند كه يكى از آنان در اين انديشه بود تا يكى از اسيران را به عنوان كنيز در اختيار داشته باشد در حالى كه آنان دختران خانه وحى بودند كه صدقه بر اهل آن خانه حرام گرديده و خداوند فرمان به مودت آنان داده است، آنجا كه خداى تعالى مى فرمايد:(
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
)
يعنى: «بگو (اى پيامبر) كه من مزدى بر آن (رسالت) از شما نمى خواهم، جز مودت نسبت به خويشانم».
اما خطبه زينب دختر علىعليهالسلام
همچنان در گوش شيعيان مى خروشد، آنگاه كه يزيد را مخاطب قرار داد در آن هنگام كه سر حسين را بر او وارد كردند و او مجلس شرابخوارى براى خود ترتيب داده بود و با چوبدستيش بر دندان هاى پيشين امام ضربه وارد مى كرد و مى سرود:
لعبت هاشم بالملك فلا خبر
|
|
جاء و لا وحى نزل
|
لست من خندف ان لم انتقم
|
|
من بنى احمد ما كان فعل
|
يعنى: بنى هاشم در مملكت بازى كردند، كه نه خبرى آمده و نه وحيى نازل شده است من از خاندان خندف نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام كارهايشان را نگيرم.
زينب شير زن هاشميان، با زبانى كه گويى سخنان پدرش علىعليهالسلام
را بيان مى كرد، خطبه اى طولانى ايراد كرد كه ما بخشى از آن را انتخاب مى كنيم، خطبه اى كه سبب شد تا براى حضرت حسين تا به امروز و تا آنچه خداوند بخواهد در محافل شيعيان، مجالسى برپا شود... زينب ضمن سخنانى خطاب به يزيد چنين گفت: «به حيله هايت بپرداز و تلاشهايت را داشته باش و هر چه خواهى كن كه به خدا، وحى ما را نمى ميرانى و ياد ما را از بين نمى برى و ننگ اين عمل از تو پاك نخواهد شد و انديشه تو جز تباهى و روزهايت جز اندكى نخواهند بود و اين جمع تو پراكنده و نابود خواهد شد، آن روز را كه منادى ندا مى دهد همانا كه لعنت خداوند بر ستم كاران باد»
.
با وجود اينكه ما عادت هاى بنى اميه را به ارث برده و آنها را پذيرفته ايم، همچون جشن گرفتن روز عاشورا كه فرزند دختر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در آن كشته شده است، بر شيعيان خرده مى گيريم كه مجالس عزادارى حسينى را بر پاى مى دارند. و البته در اين مذمت دليلى در دست نداريم جز ادعاى عمر بن خطاب در مورد حرمت گريه كردن! در حالى كه خود او گفته است «همه مردم از تو اى عمر آگاهترند»
. پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
براى كشته شدن حسين در روز ولادت آن حضرت گريه كرد. همانطور كه آسمان و حتى جمادات نيز بر آن حضرت گريسته اند. چنانكه در كتب تاريخ در اين مورد بياناتى آمده است و نيز گريه كردن زنان بر حضرت حمزه و تشويق آنان از سوى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و يارى كردن آن حضرت آنان را هنگامى كه فرمود: بر كسى چون حمزه بگذار تا گريه كنندگان بگريند. اهل مدينه نيز بر او ماتم هاى عزادارى برپا نمودند و در آنچه از خبرها به ما رسيده نيافته ايم كه كسى بر آنان اعتراض كرده باشد ٨. تلاش هايى كه امروزه مغرضان درباره گريه كردن بر حضرت حسين، بكار مى گيرند چيزى جز اقدام براى خاموش كردن صداى حق و خاموش كردن نور خدا نيست و خداوند نمى پذيرد مگر اينكه نور خود را كامل كند هر چند كافران نپسندند و اگر شيعيان اين كار را براى زنده نگهداشتن ياد كربلا انجام نمى دادند، (دشمنان) براى محو آن تلاش مى كردند همچنان كه در مورد حادثه غدير عمل نمودند. و در نتيجه امروز به ما مى گفتند آنكه كشته شد حسين بن علىعليهالسلام
نبوده است.
و براى مجالس حسينى همين افتخار بس كه همچنان خواب را از
ستم گران مى گيرد و در دلهاى مردم با ايمان روح جهاد را شعله ور مى سازد و خواندن يك خطبه از خطبه هاى حسينعليهالسلام
كافى است تا اثر جادوئيش به جانهاى با ايمان نفوذ كند.
من در اين مختصر نمى توانم به همه جوانب حادثه كربلا بپردازم لذا بر امت است كه اين گونه گنجينه ها را به روى خود نبندد، گنجينه هايى كه جز آنكه خداوند هدايتش كرده است قدر آنها را نمى داند.