با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم0%

با نور فاطمه هدایت شدم نویسنده:
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مناظره ها و رديه ها

با نور فاطمه هدایت شدم

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عبدالمنعم حسن سودانى
مترجم: سید حسین محفوظی موسوی
گروه: مشاهدات: 21860
دانلود: 3598

توضیحات:

با نور فاطمه هدایت شدم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 46 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21860 / دانلود: 3598
اندازه اندازه اندازه
با نور فاطمه هدایت شدم

با نور فاطمه هدایت شدم

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سرآغاز

«شبانه آهسته بالا مى رويد و مخفيانه به سوى خانواده و فرزندانش حركت مى كنيد، ما از شما صبر مى كنيم بر بريدن چاقوها و ضربه نيزه ها به درون بدنها و شما اينك مدعى هستيد كه براى ما ارثى نباشد، آيا حكم جاهليت را مى خواهيد؟ در حالى كه چه كسى حكمى بهتر از خدا دارد براى مردمى كه ايمان داشته باشند؟ آيا نمى دانيد؟ آرى، براى شما همچون آفتاب نميروز آشكار شده است كه من دختر او هستم، اى مسلمانان، آيا بر ارث خود مغلوب شدم.

اى فرزند ابوقحافه، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم، چيزى عجيب آورده اى، آيا عملا كتاب خدا را ترك كرده و آن را پشت سر افكنده ايد؟ آنجا كه مى فرمايد:( وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ) ٦٣ . يعنى: «سليمان وارث داود شد»، و آنجا كه داستان زكريا را بيان مى كند مى فرمايد:( وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ) ٦٤ . يعنى: «از نزد خود براى من فرزندى قرار ده كه مرا وارث باشد و وارث آل يعقوب شود». و فرمود:( وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيم ) ٦٥ . يعنى: «و خويشاوندان در كتاب خدا، بعضى به بعضى ديگر شايسته ترند»، و فرمود: (كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ ) ٦٦ . يعنى: « اگر مالى را باقى گذاشت وصيت كند براى والدين و خويشاوندان به نيكى كه اين حقى است بر پرهيزگاران». و شما مدعى شده ايد كه مرا از پدر نه بهره اى باشد و نه ارثى، آيا خداوند آيه اى را مخصوص شما قرار داده كه مرا از آن خارج ساخته باشد؟ يا اينكه مى گوييد كه ما اهل دو ديانت هستيم كه از هم ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم اهل يك ديانت نيستيم؟ يا اينكه شما در مورد خصوص و عموم قرآن از پدرم و عموزاده اش آگاهتريد؟ پس آن را افسار شده و آماده دريافت كن كه روز حشر به ديدارت خواهد آمد كه بهترين داور خداوند است و رهبر حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و وعده ما به قيامت باشد و در ساعت قيامت تبه كاران زيان مى بينند و شما را سودى نباشد اگر پشيمان شويد.با نور فاطمه هدايت يافتم كلمات همچون تيرى به اعماق وجودم راه يافت. زخمى را باز كردند كه گمان نمى كنم به آسانى التيام يابد، با اشك هايم در جدال بودم و سعى كردم مانع از سرازير شدنشان شوم ولى نتوانستم. اشك هايم فرو ريختند و گويى مى خواستند ننگ تاريخ را در قلبم بشويند. پس از آن تصميم گرفتم كه با گذشتن از ايستگاه هاى تاريخ، حركت كنم تا بر فاجعه امت آگاهى يابم و اين آغازى بود براى مشخص نمودن هويت حركت و انتقال با عبور از فضاى معتقدات و تاريخ و همسو شدن با دليل.

اين امر در خانه اى اتفاق افتاد كه عموزاده شيعى من اقامت داشت. من آمده بودم تا با او ديدارى داشته باشم و درباره امورى عام گفتگو كنم... در يك لحظه صداى خطيبى كه از يك دستگاه ضبط صوت، پخش مى شد، توجهم را جلب كرد كه مى گفت: «اين خطبه اى است كه در منابع اهل سنت و شيعه وارد

_________________________

١ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢ پاورقي :گمان مى كنم كه منظور نويسنده همانا قرآن و احاديث معتبر است. مترجم.

٣ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٤ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٦ پاورقي :سوره ى يونس، آيه ى ٣٢.

٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٨ پاورقي :سوره ى بقره، آيه ى ٢٥٣.

٩ پاورقي :سوره ى آل عمران، آيه ى ١٤٤.

١٠ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١١ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٢ پاورقي :سوره ى بقره، آيه ى ٢٥٢.

١٣ پاورقي :سوره ى احقاف، آيه ى ٩.

١٤ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٥ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

١٦ پاورقي :سوره ى اسراء، آيه ى ٧٧.

١٧ پاورقي :تفسير ابن كثير، ج ١ ص ٢٦٣.

١٨ پاورقي :فى ظلال القرآن، ج ١، ص ٢٨٤.

١٩ پاورقي :سوره ى بقره، آيه ى ٢١٣.

٢٠ پاورقي :سوره ى آل عمران، آيه ى ١٩.

٢١ پاورقي :شورى، آيه ى ١٤.

٢٢ پاورقي :سوره ى جاثيه، آيه ى ١٧.

٢٣ پاورقي :سوره ى آل عمران، آيه ى ١٩.

٢٤ پاورقي :سوره ى اعراف، آيات ١٧٥، ١٧٦.

٢٥ پاورقي :اين واژه از مترجم است.

٢٦ پاورقي :تفسير قرآن العظيم از ابن كثير، ج ٢، ص ٢٧٥- ٢٧٦.

٢٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٨ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٢٩ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٠ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣١ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٢ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٣ پاورقي :صفوة التفاسير، ج ١ ص ٤٨٢.

٣٤ پاورقي :سوره ى طه، آيات ٩١ تا ٩٦.

٣٥ پاورقي :الامامه و السياسه ج ١، ص ٢.

٣٦ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٧ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٨ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٣٩ پاورقي :سوره ى بقره، آيه ى ١٧٠.

٤٠ پاورقي :سوره ى زخرف، آيات ٢٣ تا ٢٥.

٤١ پاورقي :سوره ى لقمان، آيه ى ٢١.

٤٢ پاورقي :جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٤٣ پاورقي :سوره ى جاثيه، آيات ٧ و ٨.

٤٤ پاورقي :سوره ى بقره، آيه ى ٨٧.

٤٥ پاورقي :سوره ى اعراف، آيه ى ٣٦.

٤٦ پاورقي :سوره ى اعراف، آيه ى ٤٠.

٤٧ پاورقي :تاج العروس و لسان العرب ماده شيع.

٤٨ پاورقي :سوره ى صافات، آيه ى ٨٣.

٤٩ پاورقي :سوره ى صافات، آيه ى ٨٣.

٥٠ پاورقي :مأخذ پيشين، ج ٣، ص ٣٦٤.

٥١ پاورقي :تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ١٢٤.

٥٢ پاورقي : جمله ى داخل پرانتز از مترجم است.

٥٣ پاورقي :كامل ابن اثير، ج ١١، ص ٣٤٦- ٣٤٧.

٥٤ پاورقي :الدوله الفاطميه فى مصر، دكتر جمال الدين، ص ١٣٢.

٥٥ پاورقي :دكتر محمد جمال الدين سرور در كتاب خود الدوله الفاطميه فى مصر ص ١٣٥ مى گويد: هنگامى كه صلاح الدين يقين حاصل كرد كه دولتش مستقر شده است، توجه خود را معطوف به نابودى مذهب شيعه در مصر نمود. سپس در سال ٥٦٦ مدرسه اى براى تدريس مذهب شافعى و مدرسه ديگرى براى تدريس مذهب مالكى تأسيس نمود و قضات شيعه را معزول ساخت..." همين سخن را ابن اثير در تاريخ خود ج ١١ ص ٣٦٦ آورده است. صلاح الدين ايوبى سفاكى ها و خونريزى ها و هتك حرمت هاى فراوان نسبت به شيعيان اهل بيتعليهم‌السلام روا داشته است. شيخ محمد جواد مغنيه در كتاب خود الشيعه و الحاكمون درباره صلاح الدين مى گويد: اما سياستش با خاندان حاكم "فاطميون" سياست سركوب و پستى و دون همتى در بدترين صورت هاى آن بود زيرا كه همه بازماندگان امراى دولت را دستگير نموده يارانش را در همان شب در خانه هايشان جاى داد و باقيماندگان علوى در مصر را به زندان افكند و ميان مردان و زنان جدائى انداخت تا زاد و ولد ننمايند و بار ديگر روز شهادت حضرت حسين (عاشورا) را به عنوان روز عيد قرار داد به روش بنى اميه و حجاج. ص ١٩٢.

٥٦ پاورقي :علاقمندان مى توانند از بخشهايى از تحقيقات نويسنده سودانى الطيب احمد حسن، و مجله اهل البيت عليهم السلام، شماره نخست، بيروت، تحت عنوان اهل بيت، ميراث مسلمين در سودان آگاهى بيشترى برگيرند.

٥٧ پاورقي :سوره ى بقره، آيه: ١١١، سوره نمل، آيه: ٦٤.

٥٨ پاورقي :سوره ى مائده، آيه: ١٠٥.

٥٩ پاورقي :سوره زخرف، آيه/ ٧٨.

٦٠ پاورقي :سوره ى اعراف، آيه: ١٧.

٦١ پاورقي :سبا، آيه: ١٣.

٦٢ پاورقي :سوره بقره، آيه ى: ١٧٠.

٦٣ پاورقي :سوره نمل، آيه: ١٦.

٦٤ پاورقي :سوره مريم: آيه: ٥- ٦.

٦٥ پاورقي :سوره انفال، آيه: ٧٥.

٦٦ پاورقي :سوره بقره، آيه: ١٨٠.

شده و حضرت فاطمه زهرا آن را ايراد نمود تا حق خود را در فدك ثابت نمايد.

سپس خطيب به ايراد خطبه پرداخت.

پيش از شنيدن اين نوار آماده نبودم تا در مسائل مورد اختلاف مذهبى وارد بحث شوم. ما دانسته بوديم كه عموزاده ام شيعه مى باشد و از خداوند مسئلت كرده بوديم تا او را هدايت كند و ما تا مى توانستيم از وارد شدن به بحث با او پرهيز مى كرديم و آن پس از گفتگويى بود كه در آغاز اين فصل بيان شد.

ولى خداوند سبحانه و تعالى مى خواست كه حجت را بر ما تمام كند.

با صدايى آرام و زيبا، خطيب، آن خطبه را آغاز نمود و شعاع كلماتش تا اعماق وجودم نفوذ كرد. براى من آشكار شد كه چنين سخنانى از شخصى عادى صادر نمى شوند، حتى اگر دانشمندى سخنور باشد كه هزاران سال درس خوانده باشد، بلكه آنها در حد ذات خود يك معجزه بودند. سخنانى شيوا، عبارت هايى محكم، حجت هايى كوبنده و تعبيرى قوى... من خود را به آنها سپردم و با همه وجودم به آنها گوش مى دادم و هنگامى كه خطبه آن حضرت به كلماتى رسيد كه اين فصل را با آنها شروع كردم، نتوانستم خود را نگه دارم و اشك هايم سرازير شد. من از اين سخنان محكم كه خطاب به خليفه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ايراد مى شد، تعجب كردم و آنچه سبب شد تا حيرت من بيشتر شود اين بود كه وى دخت رسول خدا بود، پس چه اتفاقى پيش آمده است؟ در واقع درستى اين خطبه را نمى دانستم ولى شعورم در آن لحظه تكان خورد و با نخستين قطره اشكى كه از اعماق درونم سرازير گشت، تصميم گرفتم كه به صورتى جدى با وى وارد بحثى عميق شوم و در اين خصوص نمى خواستم كه از كسى بشنوم، بلكه ريسمان شروع يا آغاز ريسمان را مى خواستم تا حركت آغاز كنم.

خطبه تنها به اين عبارتها كه من نقل كردم، منحصر نبود، بلكه بسيار طولانى بود و مسائل فراوانى را در برداشت كه باعث مى شود، انسان به شناخت جزئيات و شرايط موضوعى پيرامون اتفاقى كه رخ داده بود، همت گمارد.

نوار به آخر رسيد، اشك هايم را پاك كردم و كوشيدم تا آنها را پنهان كنم تا عموزاده ام متوجه آنها نشود، نمى دانستم براى چه؟ شايد به خود مغرور بودم ولى عظمت فاجعه مرا بر آن داشت تا مجموعه اى از سؤالات را متوجه او سازم ولى خواستار جوابى نبودم بلكه اين تلاشى براى كم كردن فشار روحيم بوم و آخرين سؤال من اين بود كه اگر همه آنچه در بخش هاى مختلف خطبه وجود دارد، صحيح باشد، آيا همه ى آن به خاطر فدك، يعنى يك قطعه زمين بود؟! به من پاسخ داد: لازم است كه ابتدا بدانى كه فاطمه كيست و سپس خود، جستجو را آغاز كنى تا من عقايدم را بر تو تحميل نكنم و نخستين منبعى كه آغاز ريسمان را در آن خواهى يافت، صحيح بخارى است. آنگاه كتاب را به دست من داد و اين براى من كاملا غير منتظره بود.ميان ابوبكر و فاطمه چه گذشت؟ بخارى در صحيح خود، جزء پنجم (ص ١٧٧) در كتاب مغازى، باب غزوه خيبر گفته است: از عروه از عايشه روايت شده كه فاطمه دخت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخصى را نزد ابوبكر فرستاد و ميراث خود از پدرش را كه در مدينه و فدك به او داده بود و نيز از خمس خيبر مطالبه كرد. پس ابوبكر گفت كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفته است «آنچه را به ارث مى گذاريم صدقه است و آل محمد از اين مال مى خورند... تا آنجا كه بخارى مى گويد ابوبكر از اينكه چيزى به فاطمه تحويل دهد، خوددارى كرد. پس فاطمه از ابوبكر در اين مورد ناراحت شد و تا وقتى كه وفات يافت، با او سخنى نگفت و پس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شش ماه زندگى كرد و هنگامى كه وفات يافت، همسرش على، وى را شبانه به خاك سپرد و خود بر او نماز گذارد و در مورد وى ابوبكر را مطلع نساخت».

مسلم نيز در صحيح خود، عين واقعه را با تغيير اندكى در الفاظ نقل كرده، مى گويد: «فاطمه خشمگين شد»، بجاى ناراحت شد. ١. از اين دو روايت و ديگر روايتها، مطالب زير را نتيجه مى گيريم:

اولا: اين حادثه كه ميان حضرت فاطمه دخت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خليفه اول اتفاق افتاد، حقيقى است كه نه تكذيب آن ممكن است و نه بى توجهى نسبت به آن زيرا كه در متن صحيح ترين و مورد اعتمادترين كتاب ها نزد اهل سنت و جماعت، بلكه در كليه منابع تاريخ و حديث، بنحوى كه بعدا بيان خواهد شد،

ثابت گرديده است.

ثانيا: حادثه اختلافى گذرا يا يك سوء تفاهم ساده نبوده بلكه مشكلى بزرگ است و اين همان چيزى است كه ما از كلمه «پس فاطمه از ابوبكر ناراحت شد» يا به تعبير مسلم «پس فاطمه خشمگين شد» لمس مى كنيم و خشم و ناراخت شدن، معنيشان يكى است و حاصل آن اينكه فاطمه به شدت بر ابوبكر خشمگين شد... عليرغم گفته خليفه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت «ما به ارث نمى گذاريم» ولى فاطمه خشمگين شد.

ثالثا: خشم حضرت زهرا همچنان كه در شدت آن اندك نبوده، در مدتش نيز كوتاه نبوده است بلكه تا وفات آن حضرت ادامه داشته، و چنانچه بخارى به نقل عايشه مى گويد: «پس، از او دورى گزيد و تا هنگامى كه درگذشت، با وى سخن نگفت» و آن معنى آشكارى است كه حالت خشم و اختلاف تا وفات آن حضرت، و بلكه تا پس از آن نيز ادامه يافت تا آنجا كه ابوبكر بر او نماز نگذارد و بنا به وصيت آن حضرت شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شد، بشرحى كه بيان خواهيم كرد.

رابعا: خشم حضرت زهرا تنها متوجه ابوبكر نبوده بلكه شامل خليفه دوم نيز گرديد بدليل آنكه از وى به عنوان يكى از نمازگزاران سخنى به ميان نيامده و ضمن بحث آشكار خواهد شد كه موضع گيرى ابوبكر و عمر يكى بوده يعنى موضع گيرى حضرت زهرا نسبت به آن دو و موضع گيريشان. ابن قتيبه در تاريخ خود مى گويد: «ابوبكر و عمر بر حضرت فاطمه وارد شدند و هنگامى كه نزد وى نشستند، آن حضرت روى خود را از آنان به سوى ديوار، برگرداند... تا آنجا كه مى گويد: آيا اگر با شما حديثى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان كنم آن را مى شناسيد و به آن عمل مى كنيد؟ گفتند: آرى. گفت: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا از رسول

خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشنيده ايد كه فرمود: خرسندى فاطمه از خرسندى من و خشم فاطمه از خشم من است، پس هر كس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد.

گفتند: آرى، آن را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده ايم، گفت: پس من خداوند و فرشتگانش را گواه مى گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و مرا خشنود نساختيد و اگر با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روبرو شدم، از شما نزد وى شكايت خواهم برد. سپس فرمود: به خدا كه در هر نمازى كه بخوانم، شما را نفرين خواهم كرد».٢ . همه اين حقايق، دنيا را بر من تيره و تار ساخت... و به محض رسيدن به آنها، هزار و يك سوال بر ذهنم گذشت... نمى دانستم چه كنم و چگونه بينديشم و به چه كسى پناه ببرم؟ وى پاره تن مصطفى، فاطمه صديقه است، و من ناگهان مى خوانم كه وى پس از پدرش در حالت خشم بسر مى برد تا اينكه وفات يافت... چگونه و براى چه؟ طرف ديگرى كه حضرت زهرا بر او خشم گرفته بود، خليفه اول بوده... صديق، خليل كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بيش از خودش، دوست مى داشت، آنگونه كه به ما ياد داده بودند... چگونه با حضرت زهرا رفتارى دارد كه او را به خشم مى آورد؟

سوالها هر چه باشد و هرگونه كه توجيه شوند، اين فاطمهعليها‌السلام است آنگونه كه لابه لاى كتاب ها، بر دو خليفه خشم گرفته، يافت شده است... و آنگونه كه براى تو اى خواننده عزير در فصول آينده بيان خواهم كرد و عليرغم همه موانع، تصيم گرفتم كه جستجو و كاوش را ادامه دهم تا ميان خود و حقايق، حجاب ترس يا هراس يا توجيه را قرار ندهيم و به راهى ادامه دادم كه شايد در آغاز پر از

خار بوده ولى من به لطف بركات حضرت صديقه طاهره، به ساحل يقين رسيدم، و همراه آن حضرت، كه جانم فدايش باد، آغازى فاجعه آميز و پايانى آميخته با شيرينى ايمان و اوج معرفت داشت.

و با تو اى خواننده عزيز، قدم به قدم آغاز خواهم كرد و آغاز كنيم از بيان شخصيت حضرت فاطمهعليها‌السلام ، از خلال فضيلت هاى آن حضرت كه وحى، آنها را با حروفى از نور نوشته و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با سخن راستينش بر آن تاجى نهاده و آن حضرت، راستگوى تصديق شده است و كلمات آن حضرت درباره فاطمه معانى و دلالتهائى دارد كه مى كوشيم تا در اين صفحات آنها را بررسى نماييم و بدون شك همه مناقب و فضايل وارده درباره حضرت زهرا را، نمى توانيم بطور شامل بيان كنيم ولى تلاش خواهم كرد تا آنچه را كه در اين بحث به كار ما مى آيد، شرح دهيم و سپس بر حقايق پيرامون حضرت فاطمهعليها‌السلام آگاه مى شويم كه با نور و بركتش هدايت يافتم و از تاريكى هاى جهل به سوى صحنه نور اهل بيتعليهم‌السلام خارج شدم.