شده و حضرت فاطمه زهرا آن را ايراد نمود تا حق خود را در فدك ثابت نمايد.
سپس خطيب به ايراد خطبه پرداخت.
پيش از شنيدن اين نوار آماده نبودم تا در مسائل مورد اختلاف مذهبى وارد بحث شوم. ما دانسته بوديم كه عموزاده ام شيعه مى باشد و از خداوند مسئلت كرده بوديم تا او را هدايت كند و ما تا مى توانستيم از وارد شدن به بحث با او پرهيز مى كرديم و آن پس از گفتگويى بود كه در آغاز اين فصل بيان شد.
ولى خداوند سبحانه و تعالى مى خواست كه حجت را بر ما تمام كند.
با صدايى آرام و زيبا، خطيب، آن خطبه را آغاز نمود و شعاع كلماتش تا اعماق وجودم نفوذ كرد. براى من آشكار شد كه چنين سخنانى از شخصى عادى صادر نمى شوند، حتى اگر دانشمندى سخنور باشد كه هزاران سال درس خوانده باشد، بلكه آنها در حد ذات خود يك معجزه بودند. سخنانى شيوا، عبارت هايى محكم، حجت هايى كوبنده و تعبيرى قوى... من خود را به آنها سپردم و با همه وجودم به آنها گوش مى دادم و هنگامى كه خطبه آن حضرت به كلماتى رسيد كه اين فصل را با آنها شروع كردم، نتوانستم خود را نگه دارم و اشك هايم سرازير شد. من از اين سخنان محكم كه خطاب به خليفه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
ايراد مى شد، تعجب كردم و آنچه سبب شد تا حيرت من بيشتر شود اين بود كه وى دخت رسول خدا بود، پس چه اتفاقى پيش آمده است؟ در واقع درستى اين خطبه را نمى دانستم ولى شعورم در آن لحظه تكان خورد و با نخستين قطره اشكى كه از اعماق درونم سرازير گشت، تصميم گرفتم كه به صورتى جدى با وى وارد بحثى عميق شوم و در اين خصوص نمى خواستم كه از كسى بشنوم، بلكه ريسمان شروع يا آغاز ريسمان را مى خواستم تا حركت آغاز كنم.
خطبه تنها به اين عبارتها كه من نقل كردم، منحصر نبود، بلكه بسيار طولانى بود و مسائل فراوانى را در برداشت كه باعث مى شود، انسان به شناخت جزئيات و شرايط موضوعى پيرامون اتفاقى كه رخ داده بود، همت گمارد.
نوار به آخر رسيد، اشك هايم را پاك كردم و كوشيدم تا آنها را پنهان كنم تا عموزاده ام متوجه آنها نشود، نمى دانستم براى چه؟ شايد به خود مغرور بودم ولى عظمت فاجعه مرا بر آن داشت تا مجموعه اى از سؤالات را متوجه او سازم ولى خواستار جوابى نبودم بلكه اين تلاشى براى كم كردن فشار روحيم بوم و آخرين سؤال من اين بود كه اگر همه آنچه در بخش هاى مختلف خطبه وجود دارد، صحيح باشد، آيا همه ى آن به خاطر فدك، يعنى يك قطعه زمين بود؟! به من پاسخ داد: لازم است كه ابتدا بدانى كه فاطمه كيست و سپس خود، جستجو را آغاز كنى تا من عقايدم را بر تو تحميل نكنم و نخستين منبعى كه آغاز ريسمان را در آن خواهى يافت، صحيح بخارى است. آنگاه كتاب را به دست من داد و اين براى من كاملا غير منتظره بود.ميان ابوبكر و فاطمه چه گذشت؟ بخارى در صحيح خود، جزء پنجم (ص ١٧٧) در كتاب مغازى، باب غزوه خيبر گفته است: از عروه از عايشه روايت شده كه فاطمه دخت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شخصى را نزد ابوبكر فرستاد و ميراث خود از پدرش را كه در مدينه و فدك به او داده بود و نيز از خمس خيبر مطالبه كرد. پس ابوبكر گفت كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفته است «آنچه را به ارث مى گذاريم صدقه است و آل محمد از اين مال مى خورند... تا آنجا كه بخارى مى گويد ابوبكر از اينكه چيزى به فاطمه تحويل دهد، خوددارى كرد. پس فاطمه از ابوبكر در اين مورد ناراحت شد و تا وقتى كه وفات يافت، با او سخنى نگفت و پس از پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شش ماه زندگى كرد و هنگامى كه وفات يافت، همسرش على، وى را شبانه به خاك سپرد و خود بر او نماز گذارد و در مورد وى ابوبكر را مطلع نساخت».
مسلم نيز در صحيح خود، عين واقعه را با تغيير اندكى در الفاظ نقل كرده، مى گويد: «فاطمه خشمگين شد»، بجاى ناراحت شد. ١. از اين دو روايت و ديگر روايتها، مطالب زير را نتيجه مى گيريم:
اولا: اين حادثه كه ميان حضرت فاطمه دخت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و خليفه اول اتفاق افتاد، حقيقى است كه نه تكذيب آن ممكن است و نه بى توجهى نسبت به آن زيرا كه در متن صحيح ترين و مورد اعتمادترين كتاب ها نزد اهل سنت و جماعت، بلكه در كليه منابع تاريخ و حديث، بنحوى كه بعدا بيان خواهد شد،
ثابت گرديده است.
ثانيا: حادثه اختلافى گذرا يا يك سوء تفاهم ساده نبوده بلكه مشكلى بزرگ است و اين همان چيزى است كه ما از كلمه «پس فاطمه از ابوبكر ناراحت شد» يا به تعبير مسلم «پس فاطمه خشمگين شد» لمس مى كنيم و خشم و ناراخت شدن، معنيشان يكى است و حاصل آن اينكه فاطمه به شدت بر ابوبكر خشمگين شد... عليرغم گفته خليفه كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت «ما به ارث نمى گذاريم» ولى فاطمه خشمگين شد.
ثالثا: خشم حضرت زهرا همچنان كه در شدت آن اندك نبوده، در مدتش نيز كوتاه نبوده است بلكه تا وفات آن حضرت ادامه داشته، و چنانچه بخارى به نقل عايشه مى گويد: «پس، از او دورى گزيد و تا هنگامى كه درگذشت، با وى سخن نگفت» و آن معنى آشكارى است كه حالت خشم و اختلاف تا وفات آن حضرت، و بلكه تا پس از آن نيز ادامه يافت تا آنجا كه ابوبكر بر او نماز نگذارد و بنا به وصيت آن حضرت شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شد، بشرحى كه بيان خواهيم كرد.
رابعا: خشم حضرت زهرا تنها متوجه ابوبكر نبوده بلكه شامل خليفه دوم نيز گرديد بدليل آنكه از وى به عنوان يكى از نمازگزاران سخنى به ميان نيامده و ضمن بحث آشكار خواهد شد كه موضع گيرى ابوبكر و عمر يكى بوده يعنى موضع گيرى حضرت زهرا نسبت به آن دو و موضع گيريشان. ابن قتيبه در تاريخ خود مى گويد: «ابوبكر و عمر بر حضرت فاطمه وارد شدند و هنگامى كه نزد وى نشستند، آن حضرت روى خود را از آنان به سوى ديوار، برگرداند... تا آنجا كه مى گويد: آيا اگر با شما حديثى از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيان كنم آن را مى شناسيد و به آن عمل مى كنيد؟ گفتند: آرى. گفت: شما را به خدا سوگند مى دهم آيا از رسول
خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نشنيده ايد كه فرمود: خرسندى فاطمه از خرسندى من و خشم فاطمه از خشم من است، پس هر كس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كس او را خشنود سازد مرا خشنود ساخته و هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد.
گفتند: آرى، آن را از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيده ايم، گفت: پس من خداوند و فرشتگانش را گواه مى گيرم كه شما مرا به خشم آورديد و مرا خشنود نساختيد و اگر با پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
روبرو شدم، از شما نزد وى شكايت خواهم برد. سپس فرمود: به خدا كه در هر نمازى كه بخوانم، شما را نفرين خواهم كرد».
. همه اين حقايق، دنيا را بر من تيره و تار ساخت... و به محض رسيدن به آنها، هزار و يك سوال بر ذهنم گذشت... نمى دانستم چه كنم و چگونه بينديشم و به چه كسى پناه ببرم؟ وى پاره تن مصطفى، فاطمه صديقه است، و من ناگهان مى خوانم كه وى پس از پدرش در حالت خشم بسر مى برد تا اينكه وفات يافت... چگونه و براى چه؟ طرف ديگرى كه حضرت زهرا بر او خشم گرفته بود، خليفه اول بوده... صديق، خليل كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را بيش از خودش، دوست مى داشت، آنگونه كه به ما ياد داده بودند... چگونه با حضرت زهرا رفتارى دارد كه او را به خشم مى آورد؟
سوالها هر چه باشد و هرگونه كه توجيه شوند، اين فاطمهعليهاالسلام
است آنگونه كه لابه لاى كتاب ها، بر دو خليفه خشم گرفته، يافت شده است... و آنگونه كه براى تو اى خواننده عزير در فصول آينده بيان خواهم كرد و عليرغم همه موانع، تصيم گرفتم كه جستجو و كاوش را ادامه دهم تا ميان خود و حقايق، حجاب ترس يا هراس يا توجيه را قرار ندهيم و به راهى ادامه دادم كه شايد در آغاز پر از
خار بوده ولى من به لطف بركات حضرت صديقه طاهره، به ساحل يقين رسيدم، و همراه آن حضرت، كه جانم فدايش باد، آغازى فاجعه آميز و پايانى آميخته با شيرينى ايمان و اوج معرفت داشت.
و با تو اى خواننده عزيز، قدم به قدم آغاز خواهم كرد و آغاز كنيم از بيان شخصيت حضرت فاطمهعليهاالسلام
، از خلال فضيلت هاى آن حضرت كه وحى، آنها را با حروفى از نور نوشته و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
با سخن راستينش بر آن تاجى نهاده و آن حضرت، راستگوى تصديق شده است و كلمات آن حضرت درباره فاطمه معانى و دلالتهائى دارد كه مى كوشيم تا در اين صفحات آنها را بررسى نماييم و بدون شك همه مناقب و فضايل وارده درباره حضرت زهرا را، نمى توانيم بطور شامل بيان كنيم ولى تلاش خواهم كرد تا آنچه را كه در اين بحث به كار ما مى آيد، شرح دهيم و سپس بر حقايق پيرامون حضرت فاطمهعليهاالسلام
آگاه مى شويم كه با نور و بركتش هدايت يافتم و از تاريكى هاى جهل به سوى صحنه نور اهل بيتعليهمالسلام
خارج شدم.