اينك بخشى از گفتار حضرت مصطفىصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مورد دخترش
دست پرورده وحى، حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام
تقديمتان مى شود:
١ - گفتار رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
: «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده باشد».
اين مطلب در صحيح بخارى در باب مناقب اقرباى رسول ج ٥ ص ٢٦، چاپ دارالحديث قاهره، آمده است.
. ٢- همانا كه فاطمه پاره اى از من است، مرا مى آزارد هر چه وى را بيازارد.
مسلم در صحيح خود، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه ج ٤ ص ١٩٠٢، آن را روايت نموده است. و در روايتى «فاطمه پاره اى از من است، مرا آزرده خاطر مى سازد هر چه او را آزرده خاطر نمايد، و مرا شاد مى كند هر چه وى را شاد كند»
. ٣ - رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به حضرت فاطمهعليهاالسلام
فرموده است:
«خداوند براى خشم تو، خشمگين و براى خشنوديت خشنود مى شود» و حاكم در المستدرك على الصحيحين كتاب مناقب الصحابه ج ٣ ص ١٥٤ آورده و درباره آن گفته است حديثى است با اسناد صحيح ولى آن را نياورده اند ١٥. ٤- در صحيح بخارى كتاب آغاز آفرينش، باب علامت هاى نبوت ج ٤ ص ٢٤٨ به سند از عايشه آورده است كه گفت: فاطمه پيش مى آمد و راه رفتنش كم از راه رفتن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نداشت، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
گفت: خوش آمدى دخترم، پس او را در سمت راست يا در سمت چپ خود نشاند، سپس مطلبى را محرمانه به او گفت و وى به گريه افتاد. به او گتفم چرا گريه مى كنى؟ پس از آن مطلبى را محرمانه به او گفت و او خنديد. گفتم مانند امروز نديده ام كه شادى به اندوه نزديكتر باشد. از او پرسيدم درباره آنچه گفته بود، پس گفت: من راز پيامبر خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
را فاش نمى كنم. تا اينكه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
وفات يافت، از او پرسيدم، گفت: به من محرمانه گفت كه جبرئيل سالى يكبار قرآن را بر من عرضه مى داشت و امسال دوبار آن را بر من عرضه نمود و من نمى بينم جز اينكه اجلم فرارسيده باشد و تو
نخستين كسى از اهل بيت من باشى كه به من ملحق مى شوى پس من به گريه افتادم پس گفت: آيا نمى پسندى كه سيده زنان اهل بهشت باشى و من از اين جهت بود كه خنديدم. ١٦. و ترمذى در سنن خود كتاب مناقب، از حذيفه روايت نموده كه گفت: «نزد پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
رفتم و نماز مغرب را با وى به جاى آوردم، پس نماز خواند تا اينكه نماز عشا را به جاى آورد، پس خارج شد و من به دنبال او رفتم. صدايم را شنيد و فرمود: اين كيست، حذيفه است؟ گفتم: آرى. گفت خواسته تو چيست، خداوند تو را بيامرزد و مادرت را؟ سپس گفت: اين فرشته اى است كه قبل از امشب هرگز به زمين فرود نيامده، از پروردگارش اجازه گرفت كه بر من سلام كند و مرا مژده دهد كه فاطمه سيده زنان اهل بهشت است و حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت هستند» ١٧. و در مستدرك ج ٢ ص ٥٩٤ به سند خود از عايشه روايت كرده كه به فاطمه گفت: آيا تو را بشارت دهم كه از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيدم كه مى گفت: « سروران زنان اهل بهشت چهار تن هستند: مريم دختر عمران، فاطمه دختر محمد، خديجه دختر خويلد و آسيه دختر مزاحم» و حاكم نيسابورى درباره آن گفته است: حديثى است با اسناد صحيح ولى آن را نياورده اند (كه مقصود وى بخارى و مسلم است) و در كنزالعمال ج ١١ ص ٦٠٥ حديث ٣٢٩٢٥، آمده است كه فاطمه سيده زنان بهشت است.
حديث چهار زن برتر را كه خداوند آنان را برترى داده است، در ذخائر العقبى ص ٤٤، آورده و اضافه نموده است كه برتر از آنان فاطمه است.
٥- از عايشه است كه هر گاه از فاطمه دخت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
ياد مى كرد، مى گفت: كسى را راستگوتر از او نديده ام مگر آنكه او را زاده است ١٨. ٦- سيوطى در الدرالمنثور در ذيل تفسير فرموده خداى تعالى: (سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام) ١٩. يعنى: «پاك است آنكه شبانه، بنده اش را از مسجد الحرام حركت داد»، گفته است: و طبرانى از عايشه روايت كرده كه گفته است: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: «هنگامى كه در معراج به آسمان برده شدم، مرا به بهشت بردند و در كنار درختى از درختان بهشت ايستادم كه در بهشت از آن بهتر و برگ هايى از برگ هاى آن سفيدتر و ميوه اى از ميوه اش خوشبوتر نيافتم، پس ميوه اى از ميوه آن گرفتم و آن را خوردم و آن، نطفه اى در صلب من شد و هنگامى كه به زمين فرود آمدم با خديجه مواقعه نمودم و او به فاطمه، باردار شد، پس هر گاه به بوى بهشت مشتاق شوم، بوى فاطمه را مى بويم» و حاكم در مستدرك ج ٣ ص ١٥٦، به سند خود از سعد بن مالك، روايت كرده كه گفت: پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: جبرئيل براى من يك دانه به از بهشت آورد و آن را در شبى كه به معراج رفتم، خوردم پس خديجه به فاطمه باردار شد و من هر گاه به بوى بهشت مشتاق مى شدم گردن فاطمه را مى بوييدم»
.٧ - از ابن عباس است كه گفت: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: دخترم فاطمه،
حورى است آدمى كه حيض و طمث ندارد و اينكه فاطمه ناميده شده، از آن جهت است كه خداوند او و دوستدارانش را از آتش دور ساخته است، ابن حجر آن را در صواعق خود ص ١٦٠ آورده و نيز نسائى آن را روايت كرده و در تاريخ بغداد نيز در جلد ١٢ ص ٣٣١ آمده است.
٨- در صحيح ترمذى ج ٥ ص ٦٥٧ حديث ٣٨٧٢ از عايشه ام المؤمنين، كه گفت: كسى را نديدم كه به صورت و دليل و هدايت، «از فاطمه» به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شبيه تر باشد... گفت: وى هر گاه بر پيامبر وارد مى شد، به سوى او برمى خاست و او را مى بوسيد و در جاى نشستن خود مى نشاند و پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
هر گاه بر وى وارد مى شد، از جاى نشستن خود برمى خاست و آن حضرت را مى بوسيد و در جاى نشستن خود مى نشاند، كه حديث (معروفى) است.
ابوداود نيز در صحيح خود ج ٤ ص ٣٥٥ حديث ٥٢١٧ در باب آنچه در مورد برخاستن آمده، آن را روايت كرده و حاكم نيز در مستدرك صحيحين ج ٣ ص ١٥٤، آن را روايت كرده است.
٩- در مسند احمد بن حنبل ج ٥ ص ٢٧٥ آمده است كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هر گاه به مسافرت مى رفت، آخرين ديدارش را با فاطمه قرار مى داد و هر گاه مراجعت مى كرد، اولين كسى كه به ديدارش مى رفت، فاطمه بود... و حاكم در مستدرك ج ١ ص ٤٨٩ آن را بيان نموده و بيهقى در سنن خود آن را روايت كرده است.
١٠- رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
به على و فاطمه و حسنين فرمود: «من در صلح هستم با كسى كه با شما در جنگ هستم با كسى كه با شما در جنگ باشد». احمد بن حنبل اين حديث را در مسند خود ج ٢ ص ٤٤٢ و حاكم در مستدرك ج ٣ ص ١٤٩ و ابن اثير در اسد الغابه ج ٣ ص ١١ و ج ٥ ص ٥٢٣، روايت كرده اند.
١١- در صواعق محرقه ابن حجر ص ١٩٠ مى خوانيم، كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرارسد، منادى از درون عرش ندا سر مى دهد: «اى حاضران جمع شويد، سر به زير انداخته، چشمان خويش را فروبنديد تا فاطمه دختر محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
بر صراط بگذرد. پس او همراه با هفتاد هزار كنيز از حورالعين، همچون برق مى گذرد». اين حديث را حاكم در مستدرك ج ٣ ص ١٥٣ آورده است.
سير ما در احاديثى كه در حق فاطمهعليهاالسلام
وارد گرديده كوتاه و مختصر بود، گرچه همين ميزان براى يك شخص عاقل در شناخت حضرت زهراعليهاالسلام
كفايت مى نمايد، تا بداند كه او فردى است كه پيش از تولدش مورد عنايت الهى بوده است، و جايگاه او در بهشت جاويدان مى باشد... سرآغاز آن چنان بود كه در روايت معراج آمده، و بهشت نيز سرانجام آنست. و ميان اين دو نقطه زندگى زهراى بزرگوار سرشار از همه ارزش هاى والا بود... بنابراين آيا چگونه ممكن است كه در ميانه راه تغييرى در شخصيت چنين بزرگوارى بوجود آيد؟! يقينا چنين تغييرى صورت نخواهد گرفت...
به همين جهت بود كه حضرت رسول فراوان درباره ى فاطمه سفارش مى كرد، و به مردم هشدار مى داد كه خشم فاطمه را خشم او بدانند، و خشم او را نيز خشم خداوند عزوجل به شمار آورند. (مدارك اين مطلب را پيش از اين جهت اطلاع خوانندگان يادآورى نمودم).
عايشه نيز درباره ى فاطمهعليهاالسلام
گواهى داده او كه لقبش صديقه بود، راستگوترين مردم است و عنايت خداوند نيز در پيدايش شخصيت حضرت زهرا تأثير مستقيمى داشت. بنابراين آزار رساندن به او آزار رساندن به امر
رسالت به شمار آمد. و وحى نيز پيام تطهير را آورد (چنانكه در آيه ى تطهير ملاحظه گرديد) و بر قدسيت راه و با بركت بودن عمل فاطمه و اهل بيت او در سوره ى انسان تأكيد شد... براى اثبات و تأكيد بيشتر بر ارتباط زهرا با جريان وحى و درستى او، موضوع مباهله پيش آمد. و ازدواج او كه پيش از زمين در آسمان به امر خداوند سبحان و متعال صورت پذيرفت. و توجهات ويژه و خاص حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
به وى، تا آنجا كه هر گاه او را مى ديد مى بوسيد و در جاى خويش مى نشاند. و همچنين آن حضرت هرگز به سفر نمى رفت مگر آخرين وداع كننده فاطمه باشد، و نيز نخستين كسى كه در بازگشت به او سلام و خوش آمد مى گفت دخترش بود... او سيده زنان جهان و سرور زنان اهل بهشت است. پس اعمال و كردارش، اعمال و كردار يك انسان بهشتى بود، و مواضعش نيز داراى اين جهت و سمت و سو بود. و در آن بهشتى كه نعمت ها و ملك عظيمى وجود دارد نداى آن منادى را خواهد شنيد: كه چشم هايتان را فرونهيد تا فاطمه بگذرد و در جايگاه شايسته اش قرار گيرد، جايى كه آغاز حركت او بود و اكنون به سوى آن بازگشته است.
آيا اين جهت و مسير مقدس و اين همه عظمت، ما را وانخواهد داشت كه به جهت احترام و بزرگداشت شخصيتى كه آسمان او را مقدس شمرده و پدرش كه صاحب رسالت است حركت او را مبارك دانسته، به پاى ايستاده، اندكى مواضع او را مورد تأمل و ارزيابى قرار دهيم؟
به نظر من، براى اينكه همه ى اين حقايق را مورد توجه قرار داده، درك نماييم، نيازمند به عقلى سليم و قلبى تهى گشته از غرور و خود بزرگ بينى و عارى از هوا و هوس هستيم.
زهراعليهاالسلام
تعليمات وحى را مجسم مى ساخت، و بر پايه ى سير از بهشت به
سوى بهشت حركت مى نمود، و خشم او، خشم خداوند بوده است. بنابراين ضرورى است كه در اين موارد تأمل و تفكر و تدبر بنماييد.
بايد دانست كه مواضع زهراعليهاالسلام
حد فاصل حق و باطل و فصل الخطاب مى باشند. و بايد دانست كه در حوادث تاريخى، عقل نقش بزرگى در نتيجه گيرى ها و عبرت آموزى و استفاده از آن دارد. بنابراين حركت هاى ما بايد جهت تعيين موضع گيرى مشخص در برابر آن حوادث بوجود آيند. در اين باره تاريخ اسلام را مى توان كتابى دانست كه ميراث فرهنگى عظميى را براى بشر حفظ كرده است. و اين امت است كه همچنان از زلال آن سيراب مى گردد...
در طول تاريخ امت اسلامى، حوداث عظميى بوجود آمده كه نمايانگر جهت و سمت و سوى تمدنى است كه پايه هاى آن بر دو بخش تعاليم وحى، يعنى قرآن و سنت، استوار گرديده اند. و با توجه به اينكه تاريخ براى ما مجموعه اى از حوادث را به ثبت رسانده، لذا در زمان حاضر بر ما واجب است كه با ديده انصاف و خردورزى آنان را مورد بررسى قرار دهيم. تا بدين وسيله عبرت هايى برگيريم كه ما را در تشخيص حركت صحيح از ناصحيح يارى دهند.
اين ضرورت بويژه با توجه به اختلاف بزرگى كه پس از رحلت پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
، تاكنون در ميان امت تداوم و استمرار داشته دو چندان مى نمايد.
با توجه به اين مطالب بايد دانست كه قضاياى زهراعليهاالسلام
و فجايع و حوادثى كه براى آن حضرت رخ داد، از امر رسالت اسلامى، قابل تفكيك نيست. در واقع از شخص عاقل و محقق در مسائل و موضوعات اسلامى بعيد است كه مواضع حضرت زهراعليهاالسلام
را ببيند و به سادگى چون بى خبران از آن عبور نمايد. لاجرم چنين شخصى در برابر اين مواضع توقف نموده و مى پرسد: آيا مواضع
فاطمهعليهاالسلام
نقشى تعيين كننده در مسير و جهت و هويت حركت هاى ما دارد يا خير؟
پاسخ به اين پرسش را در اين كتاب به عهده خواهم گرفت اما پيش از آن، لازم است كه مقدمه اى را بيان نمايم. در اين ارتباط، در تعيين مواضع متعدد، پيش از هر چيز ضرورت دارد كه صاحب آن مواضع را بشناسيم، زيرا با اين شناخت به توفيق در تشخيص و تجزيه و تحليل كامل مواضع مزبور دست خواهيم يافت. اين ضرورت، يعنى شناخت صاحب مواضع، امرى است كه توسط عقل و فطرت مورد تأييد قرار مى گيرد.
براى مثال، هنگاميكه پيامبر نسبت به فردى موضع خصمانه اى اتخاذ نمايد، با توجه به يقين ما به اين كه شخص پيامبر خود ملاك تعيين و تشخيص حق از باطل است. در اين صورت براى ما روشن است كه آن فرد راه خطا را مى رود. اين امر از طريق عصمت پيامبر و حجت بودن قول و فعل و تقدير آن حضرت ثابت و بى نياز از دليل است. اين عقيده هرگز مورد ابطال واقع نخواهد گرديد.
زيرا لازمه ى اعتقاد به خطاى پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
پذيرش اين ايراد بر قرآن است كه به چه علت فرمان اطاعت بى قيد و شرط از پيامبر را صادر نموده است؟!
بلكه علاوه بر اطاعت و عدم مخالفت، خواستار اين گرديده كه در برابر قضاوت آن حضرت- كه گاه عليه ما است- در خويش احساس سختى و ناراحتى نكنيم. چنانكه مى فرمايد:(
فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
)
يعنى: «نه، به خدا سوگند، آنان ايمان نمى آورند مگر اينكه تو را در آنچه كه ميان آنان اختلاف است داور قرار دهند، سپس در دل نسبت به آنچه قضاوت نموده اى احساس تنگى
نكنند»... با چنين سابقه و ذهنيتى ما نسبت به آنچه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
در برابر آن به اتخاذ مواضع مى پردازد، احساس اطمينان داريم. و در درستى آن مواضع ترديدى به خود راه نمى دهيم. بنابراين شناختى كه نسبت به «شخصيت» هر فرد كسب نماييم، به ما اين امكان را مى دهد كه حوادث را به گونه ى سالم و به بهترين وجه، مورد ارزيابى و تحليل قرار دهيم.
فاطمه زهراعليهاالسلام
زير بار بيعت با خليفه وقت نرفت، و به شدت در برابر وى به مقابله و مخالفت پرداخت. آثار اين مخالفت نيز تا به امروز امتداد دارد.
چنانكه آن حضرت فرمود تا شبانه و مخفيانه به خاك سپرده شود، (كه تا حال حاضر محل دفن آن حضرت معلوم نشده است). و اين مخفى كارى ريشه در شدت مخالفت هاى فاطمه زهراعليهاالسلام
با خليفه ى وقت داشت. اكنون اين پرسش در پيش روى ما وجود دارد كه مواضع آن حضرت، كه با انواع خشونت ها با آن مقابله شد، چه تأثيرى در جهت و مسير رسالت و نبوت دارد؟ و تا چه ميزان اين مواضع براى مسلمانان جهان حجت است؟ بى ترديد پاسخ به اين پرسش رابطه ى مستقيمى با شناخت ما نسبت به «شخصيت» فاطمه زهراعليهاالسلام
آن هم به گونه مفصل و مشروح دارد. بويژه در ارتباط با اين مفهوم از «حجت» مرتبط است كه «آيا عمل آن حضرت حجتى براى اوست يا عليه او به كار مى آيد». اهميت اين جنبه از لحاظ تشريعى قابل توجه است و گرنه درباره ى فضايل و مناقب فاطمه ى زهرا پيش از اين براى شما بياناتى ارائه نموده ايم.