عصمت فاطمه زهراعليهاالسلام
كسى كه متون وارد در قرآن و سنت شريف درباره ى اهل بيتعليهمالسلام
و از جمله فاطمه ى زهراعليهاالسلام
را مورد بررسى قرار مى دهد، جز اقرار به عصمت و بلندى مقام و عظمت ايشان در دورى از گناهان و معصيت ها، راه ديگرى در پيش پاى خود نمى بيند. اينك به شمه اى از قرآن كريم و سنت شريف نبوى كه به واسطه ى آن عصمت اهل بيتعليهمالسلام
و طهارت آنان ثابت مى گردد (و البته پيش از اين نسبت به بخشى از آن اطلاع يافته ايد) توجه بنماييد:
شما اى خوانندگان گرامى و عزيز، پيش از اين آيه ى تطهير و دلالت آن بر عصمت اهل بيت را كه فاطمه زهراعليهاالسلام
از جمله ى آنان است ملاحظه نموده ايد.
اكنون نيز ادله ى ذيل كه جهت تاكيد بر قول و ادعاى ما بر عصمت آن حضرت آورده ايم را نيز ملاحظه بنماييد:
١ - گفتار رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
در مورد اينكه: «خداوند خشم مى گيرد براى خشم فاطمه، و نسبت به خرسندى او خرسند مى گردد». لازمه ى اين بيان قبول عصمت مى باشد. زيرا غير ممكن و محال است كه خداونتد به سبب خشم فاطمهعليهاالسلام
خشمگين گردد در حالى كه او معصوم نباشد. زيرا پذيرش غير معصوم بودن وى به اين معناست كه او ممكن است دچار خطايا لغزش گردد، در اين صورت ممكن است براى موردى كه غير حق و باطل باشد خشمگين شود.
وجود اطلاق و عدم تقييد در كلام پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
اين معنا را مى رساند كه زهراعليهاالسلام
خشم نخواهد گرفت مگر به سبب چيزى كه خداوند براى آن خشم خواهد گرفت. لذا كسى كه خشمش به معنى خشم خداوند است، جز حق، عملى
نمى كند و از او خطايى سر نمى زند، و براى يك لحظه ميل به باطل ندارد، بنابراين خشم او، نمايانگر حق است. در واقع اين حديث، بر اين دلالت مى كند كه زهراعليهاالسلام
جايگاه بزرگى دارد كه صرفا با عقل، قابل ادارك نيست.
به همين جهت رسول اكرم كرارا بر اين نكته تاكيد نموده كه به تبيين اين عظمت و بزرگى كه يكى ازتجليات آن عصمت است بپردازد. چنانكه در تاييد و تاكيد بر اين معنا در جاى ديگر فرموده است: «فاطمه پاره تن من است، لذا موجب رنج من خواهد بود هر چه او را برنجاند، و سبب آزار من مى باشد آنچه او را بيازارد».
. آزردن حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
جنبه شخصى ندارد، بلكه آزردن رسالت و ارزشها و اصول مى باشد.
او محور حق است و بايد از او اضائه كرده نور بگيريم. زيرا پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بيانگر اراده ى خداوندى و وسيله اى است كه يكتاپرست از مشرك و كافر بواسطه ى او بازشناخته مى شود. چرا كه خدا در پرده ى غيبت است، و ما با خردها و اوهام خويش او را در نمى يابيم. و طريق ارتباط با او فرستادگان و پيامبران او مى باشد.
به همين جهت نيز پيامبران فرستاده شدند و اوصياء ولايت يافتند كه اين ارتباط برقرار باشد. و به همين علت است كه هيچ فرد غير معصومى نمى تواند پيامبر باشد تا در نتيجه هرگز از حق فاطمه نگيرد. و اگر غير معصوم باشد پس چه چيزى براى شناسايى حق از باطل براى ما وجود خواهد داشت؟ لذا چون پيامبر معصوم است، همه تمايلات و تصرفاتش نيز حق است. بنابراين آزردن وى به معناى ستيز با رسالت و اراده ى الهى است.
قرآن كريم جهت بيان اين حقيقت مى فرمايد:(
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا
)
يعنى: «كسانى كه خداوند و رسولش را آزار مى دهند، مورد لعنت خدا در دنيا و آخرت مى باشند». و باز به تكرار مى گويم كه اگر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
درباره فردى سخن بگويد، بى شك از موضع مسئوليتى است كه در برابر رسالت خويش دارد. بنابراين غير ممكن است كه در مقام تعريف يا مجامله اى قرار گيرد كه بلاحق باشد. اما آنچه كه مورد اتفاق كليه ى فرق اسلامى مى باشد اينست كه قول و فعل و تقرير رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
حجت است. اين قول و فعل و تقرير همان راه و شريعتى است كه ما جهت نزديكى و تقرب به پروردگار به آن تعبد مى ورزيم. بنابراين وقتى آن حضرتصلىاللهعليهوآلهوسلم
مى فرمايد: فاطمه پاره تن من است، يعنى جزئى لايتجزا از وجود و روح او مى باشد. وجود و روحى كه محور حق و شرع است، پس در نتيجه بايد گفت كه فاطمه ى زهرا نيز وجودش محور حق و شرع مى باشد. به همين سسب است كه رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
آزار او را، آزردن خويش به شمار آورده است. چنانكه هر كس يا هر چيز او را بيازارد، گويى كه آن حضرت را مى آزارد، و اگر پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
معصومى است كه هواها او را به انحراف نخواهد كشاند، به همين سبب نيز هر كس كه وجودش بخشى از وجود او باشد تا آنجا كه آزردن او سبب آزار پيامبر باشد، شايسته است كه داراى مقام عصمت به شمار آيد. با اين مطالب مى توان گفت كه عصمت زهراعليهاالسلام
را آشكار و واضح مى يابيم، و براى فهم آن تنها به وجدانى خالص و سالم و عقلى روشن نياز داريم.
٢ - اين گفته ى خداوند متعال به عنوان دليل بعدى ما است كه فرمود:(
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ
)
. يعنى: «بگو- اى پيامبر: كه در برابر
انجام وظايف رسالت- از شما خواستار مزدى نمى باشم، جز اينكه نسبت به خويشانم مودت بورزيد».
پيامبران پيشين هيچ يك تقاضاى مزدى از مردمشان نمى كردند. و تأكيد مى نمودند كه(
وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّ الْعَالَمِينَ
)
. يعنى: «و من بر آن از شما درخواست اجرى نمى نمايم زيرا كه اجر من با پروردگار جهانيان است». اين مطلب در قرآن از زبان پيامبرانى چون نوح و هود و صالح و لوط و شعيب بيان شده است. ولى خداوند عزوجل پيامبر اكرم را امر فرموده كه از امتش بخواهد كه پاداش و اجر زحماتش را در مورد «قربى» بخواهد.
البته نه به اين علت كه استفاده ى شخصى بنمايد، بلكه به جهت مصلحتى است كه براى ما وجود دارد. پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
تافته جدا بافته اى از پيامبران ديگر نبود و از متكلمين نيز نبود كه براى پيامبرى خود به جهت منافع شخصى مزد بخواهد چنانكه خداوند از زبان وى مى فرمايد:(
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ
)
يعنى: «بگو من از شما بر آن، چيزى نمى خواهم و از متكلفين نيز نمى باشم، و اما دليل بر اينكه فايده مزدى كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
از ما خواسته براى خود ما است اين كلام از خداوند متعال است كه فرمود:(
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ
)
يعنى: «آنچه از شما پاداش خواسته ام براى خود شما بوده است و براى من پاداشى جز از جانب خداوند وجود ندارد». با نگاهى به آيات متعددى در قرآن حكيم درمى يابيم كه اين اجر در دوستى قربى جلوه يافته است، كه همان راه به سوى خداوند متعال در گفتار او است كه مى فرمايد:(
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا
)
يعنى: «من از شما مزد رسالت نمى خواهم، مزد من هيمن بس كه هر كه بخواهد راه خداى خود پيش گيرد». و آن يادآورى براى جهانيان است. چنانكه خداى تعالى مى فرمايد:(
قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَىٰ لِلْعَالَمِينَ
)
يعنى: «بگو كه من از شما اجرى بر آن نمى خواهم كه آن يادآورى براى جهانيان است». بنابراين مودت و يارى قربى، يادآور است. يعنى راهى به سوى خداوند متعال مى باشد. در اين مورد خداوند مى فرمايد:(
إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا
)
يعنى: «ما راه را به وى نشان داديم خواه سپاسگزار باشد خواه كافر و ناسپاس.» و راه به سوى خداوند كه بايد راست باشد و كجى در آن راه نيابد. يعنى با پيروى از آن، با قطعيت بدانيم كه راه ما راست و پايان كار آن بهشت است. و به عبارت روشنتر «قربى» كه همان اهل بيتعليهمالسلام
هستند بايد داراى عصمت باشند تا با هدايت خويش اين قطعيت و تضمين را بوجود آورند. اينكه «قربى» همانا اهل بيتعليهمالسلام
مى باشند براى كليه ى مسلمانان (با مذاهب و فرقه هاى متنوع) امرى مسلم و روشن است. يعنى روشن است كه آيات مربوط به «قربى» در خصوص اهل بيتعليهمالسلام
نازل گرديده اند. و فاطمهعليهمالسلام
ستون اين بيت است، بنابراين واجب است كه داراى عصمت باشد، زيرا كه او نيز از مصاديق همان راه تضمينى و قطعى است.
٣ - مقايسه ى فاطمهعليهاالسلام
و مريمعليهاالسلام
: در آيات گذشته بر ما آشكار گرديد كه فاطمه زهراعليهاالسلام
سرور زنان جهان و زنان بهشتى است. چنانكه احاديث مربوطه نيز ثابت مى كند كه حضرت زهراعليهاالسلام
برترين زنان از نخستين و آخرين آنان مى باشد. اما از جمله زنان كامل، همانا مريم صديقهعليهاالسلام
مادر حضرت عيسىعليهمالسلام
است. حضرت مريم از نردبان كمال صعود نمود و خداى تعالى او را برگزيد و پاك نمود، تا آنجا كه بواسطه ى وحى او را مورد خطاب قرار داد. چنانكه قرآن كريم در اين مورد مى فرمايد:(
وَإِذْ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
)
. يعنى: «و آنگاه كه فرشتگان گفتند اى مريم، خداوند تو را برگزيده و پاك نموده، و تو را در ميان زنان جهان برگزيده است.» با توجه به اين آيه روشن است كه خداوند مريم را پاك نموده و او را در ميان زنان جهان برگزيده است. اين همانا عين عصمت است. اما روشن است كه شخص فاصل و برتر در درجه ى كمترى از شخص مفضول قرار نخواهد گرفت. لذا با توجه به برترى فاطمه زهراعليهاالسلام
نسبت به مريمعليهاالسلام
كه توسط بيانات رسول اكرمصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه در ستايش فاطمه و رتبه ى ويژه و بالاتر از مريم فرموده شده اند، روشن است كه ويژگى عصمت ممكن نيست كه در حضرت فاطمهعليهاالسلام
وجود نداشته باشد.
اما اكنون روشن است كه بيانات ما عصمت حضرت زهراعليهاالسلام
را اثبات نموده اند. ولكن براى انسان ديرباور و شكاك با توجه به ادله و بيانات فوق حداقل قدسيت و پاكى وى ثابت است، بگونه اى كه از اين شخصيت عظيم نمى توان باور نمود كه ممكن است فعل قبيح و مخالف شرعى كه مغاير با عظمت و شخصيت وى باشد، از او صادر گردد!
و على رغم اين باور قلبى ام كه مسلمانان براى اثبات طاهر و مقدس بودن فاطمهعليهاالسلام
نيازى به بيان بيشتر ندارند. ليكن به جهت تأكيد بيشتر حجت بر معاندان و مغلطه كاران سخن خويش را در اين موضع به درازا كشاندم. تأكيد و وسواس من در اين باره به خاطر محوريت اين موضوع در پاسخ به پرسش
مهمى است كه بايد به آن پاسخ دهيم و بگوييم كه مواضع ما در برابر حركتى كه زهراعليهاالسلام
عليه ابوبكر انجام داد، چيست؟ و چگونه از اين بن بست فكرى خارج خواهيم شد؟ آيا رواست كه بگوييم حضرت زهراعليهاالسلام
خطا كرده است؟
اما حقيقت اين است كه ما حق نداريم چنين سخنى درباره ى زهراعليهاالسلام
بگوييم، زيرا گفتن آن به معنى كفر به خدا و به رسول اوست، و البته پاسخ باقى پرسش ها نيز روشن است و به زحمت فراوانى نياز ندارد.
ولى پيش از پايان اين سخن، مايلم كه فرصت و مجالى براى صاحبان خردهاى روشن و وجدان هاى زنده بوجود آورم كه بتوانند موضع گيرى درباره ى آن را مشخص نمايند در اين رابطه به ذكر حديثى مى پردازيم كه فراوان ذهن مرا به خويش مشغول ساخته است. علت اين اشتغال ذهن اينست كه من حديث مشهور «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به جاهليت مرده است» را در حالى مورد تفكر و انديشه قرار مى دهم كه موضع خشمگينانه زهراعليهاالسلام
در برابر ابوبكر و اجازه ندادن به او و عمر، كه حق خواندن نماز پس از مرگ بر او را ندارند، در برابر چشمان من ظاهر شده و انديشه ام را به خود مشغول مى سازند.
درست است كه ابوبكر، پس از پيوستن حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
به ملاء اعلى، خليفه ى مسلمين شد. و خليفه نيز امام است و در حديث آمده كه هر كس او را نشناسد، به مرگى چون مرگ جاهليت مى ميرد. در حالى كه فاطمهعليهاالسلام
نه تنها خليفه را (به رسميت) نشناخت، بلكه با وى معارضه و مخالفت نمود و او را مورد حمله قرار داد، و بر او خشم گرفت، و دستور داد كه پس از مرگش ابوبكر بر او نماز نخواند. در اينجا معضلى بوجود مى آيد كه بايد راه خروج از آنرا بيابيم. يا بايد باور كنيم كه العياذ بالله فاطمهعليهاالسلام
به مرگ جاهليت مرده است و اين را هيچ انسانى كه به پيامبرى پدرش ايمان داشته باشد باور نخواهد كرد. و يا بايد موضع او را بر حق شناخته، در نتيجه بر باد رفتن كليه ى جوانب شرعى خلافت موجود آن زمان را بپذيريم. اين شق اخير مطلبى است كه ادله و براهين درباره آن اقامه شده، نقلا و عقلا ثابت گرديده شد. چنانكه بيان نمودم، و ان شاءاللَّه تعالى مطالب بيشترى را نيز بيان خواهم كرد.
مطالبه ى حضرت زهرا چه بود؟ در صحيح بخارى و مسلم و منابع ديگر نقل شده كه زهراعليهاالسلام
فدك را مطالبه نمود، البته بى هيچ شك و شبهه اى او چيزى را مطالبه كرد كه حقيقتا و شرعا ملك وى بود.
فاطمهعليهاالسلام
علاوه بر فدك حقوق ديگرى را مطالبه نمود كه ما آنها را بيان خواهيم كرد... اما در ميان اين مطالبات، فدك را آشكار ساخت. بدين جهت كه مالكيت فدك در زمان حيات پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و پيش از وفات وى به فاطمه منتقل شده بود و ارتباطى با قضيه ى ميراث نداشت كه ادعا كردند پيامبر از آن خارج است.
ياقوت حموى درباره ى فدك نوشته است كه آن قريه اى در حجاز است كه ميان آن و مدينه مسافتى به اندازه ى دو روز و به قولى سه روز است. در آن چشمه اى جوشان و نخلستان فراوان است.
و داستان آن بدين صورت است كه رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
هنگامى كه از خيبر بازمى گشت براى مردم فدك پيغام فرستاد و آنان را به اسلام دعوت كرد ولى آنان نپذيرفتند. اما پس از آنكه پيامبر از كار خيبر فارغ شد، خداوند در دل آنان هراسى افكند، لذا براى رسول خدا پيغام فرستادند تا با وى در مورد تصرف آن مصالحه كنند و آن حضرت نيز از آنان پذيرفت.
در فتوح البلدان نيز آمده است كه: بنابراين نصف فدك خالص براى رسول خدا بود، زيرا مسلمانان براى فتح آن لشگركشى نكرده بودند.
چنانكه در كتاب شواهد التنزيل حسكانى و ميزان الاعتدال ذهبى و مجمع الزوائد هيثمى و الدر المنثور سيوطى و همچنين «لفظ اول» از ابوسعيد خدرى روايت شده هنگامى كه آيه ى(
وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ
)
يعنى: «حق خويشاوند را برسان». نازل گرديد، بدين مناسبت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فاطمه را فراخواند و فدك را به او بخشيد
اما فاطمه زهرا در طلب حقوق خويش گام به گام و تدريجا اقدام كرد تا بدين وسيله مسائل براى آنانى كه چشم بصيرت دارند روشن گردد. البته برخى از احاديث بطور خلاصه و بدون تفصيل آمده كه خواننده اين احاديث دچار ابهام و سردرگمى مى گردد و گمان مى كند كه فدك ميراث بوده است. لذا براى هر چه بهتر روشن گرديدن مسئله از شما خوانندگان محترم اجازه مى خواهم تا درباره ى آن قدرى به تفصيل بپردازم.
براى توضيح و تفصيل در اين مورد، مى توان، حق فاطمهعليهاالسلام
را تحت سه
عنوان بيان كرده و تصور نمود:
اول: بخشش رسول اللَّه به فاطمه و اثبات مالكيت او
دوم: ميراث پيامبر
سوم: سهم ذوى القربى
كه در ذيل به شرح هر يك مى پردازيم.